Telegram Web Link
لیبراسیون/لیبرالیسم
سرزمین ایران یا ایران‌زمین کانون مشترک زیست همه ایرانیان برخوردار از ادیان و ساختاربندی‌های اجتماعی گوناگون بوده است. همین عنصر سرزمینی است که اساس و بنیان مفهوم «وطن» را در ادبیات فارسی به‌وجود آورده است. مفهوم «کشور» که معنای گسترده‌تری از وطن دارد و علاوه…
⚜️گسترش اقتدار حکومت‌های محلی چون صفاریان، طاهریان، آل‌بویه و سامانیان و پیدایش جنبش‌های فرهنگی بازسازی هویت تاریخی ایران به گسترش احساس هویت ایرانی در برابر هویت عربی خلافت کمک کرد.
🔸بدین‌ترتیب هویت دینی اسلامی، چه از نوع شیعی و چه سنی آن در وهله‌ی نخست در کنار هویت ایرانی و تابع و پشتیبان آن بود تا در مقابل آن.
🔖 ایرانیان سنی‌مذهب، به‌ویژه نخبگان ادبی و سیاسی آن نیز بیش از هر چیز در خدمت این بیدارگری فرهنگی و تقویت حکومت‌های محلی ایرانی، هرچند با ابراز وفاداری ظاهری به خلافت عربی در بغداد بوده‌اند. بدین‌ترتیب برخلاف تصور رایج این تنها ایرانیان شیعه نبوده‌اند که در بازسازی و تقویت حس هویت ایرانی به لحاظ فرهنگی و سیاسی کمک کردند، بلکه بسیاری از مورخان و شاعران و نویسندگانی که در راه بازسازی هویت تاریخی و فرهنگی ایران و پشتیبانی از دولت‌های محلی ایرانی تلاش کردند، دارای مذهب تسنن بودند. این به‌ویژه در دوران‌های نخستین حکومت‌های محلی ایرانی پیش از حمله مغول دیده می‌شد.

📚📖 بنیادهای هویت ملی ایرانی: چهارچوب نظری هویت ملی شهروندمحور، حمید احمدی
@cafe_andishe95
Forwarded from رادیوگیلان 📡 (پیمان)
❤️شاه در دهه پنجاه ۲۵ میلیون دلار خرج جشن های ۲۵۰۰ساله کرد.دقیقا یکسال بعد بالغ بر ۲۰۰ میلیون دلار بابت گردشگری کسب کرد.
این یک حقیقت است که مردم نمیدانند
Forwarded from اتچ بات
📌چرا شاه مشروطه را نخواستند، امّا زیر عبایِ یک جبّار رفتند؟!

📝 #یادداشت

📍انقلابیون ۵۷ی هیچ‌کدام آزادی‌خواه نبودند، بلکه جملگی در پی دیکتاتورهایی از جنس مصدق یا جبارانی چون خمینی بودند. اصلاً بسیاری از آن‌ها در واکنش به «آزادی»های اجتماعی زمان شاه، خواهان جبّاری بودند که آن آزادی‌ها را نفی کند!


💠 در کتاب لویاتان اثر توماس هابز، فیلسوف انگلیسی، علّت دیگری برای این پرسش ذکر شده که چرا آن‌ها که شاهِ مشروطه را دیکتاتور می‌خواندند، به‌زیر عبای یک جبّار رفتند؟! (برخی کلمات را با معادل‌هایش در انقلاب ۵۷ تطبیق می‌دهیم) «و امّا در مورد شورش و طغیان به‌ویژه بر ضد نظام پادشاهی باید گفت که یکی از مکرّرترین علل آن، مطالعه‌ٔ کتب [روشنفکری] است؛ در اثر این افکار [روشنفکرانه]، جوانان و همه‌ٔ کسان دیگری که از نعمت پادزهر عقل سلیم محروم‌اند... خیال می‌کنند که سعادت کشورهای دیگر محصول مردم‌سالاری است. [بخوانید: اُکلوکراسی، دیکتاتوری پرولتاریا]


🔰 به نظر من بر اثر مطالعهٔ چنین کتاب‌هایی است که افرادی به کشتن شاهان خود دست برده‌اند، زیرا نویسندگان یونانی و لاتین در کتاب‌ها و در گفتارهای سیاسی خود، انجام چنان کاری را از جانب هر کسی قانونی و قابل ستایش خوانده‌اند؛ البته به شرط آنکه آن کس پیش از انجام آن کار، شاه را جبّار بنامد. زیرا نویسندگان مذکور نمی‌گویند که کشتن شاه (یعنی Regicide) قانونی است، بلکه می‌گویند کشتن حاکم جبّار یعنی Tyrannicide قانونی است. پس کسانی که تحت حکومت پادشاهی زندگی می‌کنند، بر اثر مطالعه‌ٔ همان کتب به این عقیده می‌رسند که اتباع در جمهوری‌ها از آزادی برخوردارند، امّا در حکومت سلطنتی همگی برده‌اند !!

✴️ گفتیم که کسانی که تحت حکومت پادشاهی زندگی می‌کنند چنین عقیده‌ای دارند، نه کسانی که تحت حکومت به‌ظاهر مردمی به سر می‌برند؛ زیرا اینان به چنین چیزی در حکومت خود برخورد نمی‌کنند!


⭕️ به‌طور خلاصه به نظر من هیچ چیز برای حکومت سلطنتی زیانبارتر از اجازه‌ٔ مطالعهٔ عمومی چنین کتاب‌هایی نیست، بدون آنکه اصلاحاتی از جانب استادان دقیق و شایسته در آن‌ها صورت گیرد تا زهرشان گرفته شود. و من شک ندارم کـه ایـن زهـر بـا گازگرفتگی سگ هار قابل مقایسه است و این مرضی است که اطبا Hydrophobia یعنی ترس از آب می‌خوانند. زیرا کسی که به‌وسیلهٔ سگ هار گزیده شده باشد، دائما از عذاب تشنگی رنج می‌برد و با این حال از آب بیزار است و در چنان وضعی است که گویی زهر می‌خواسته وی را به سگ تبدیل کند.

مسعود دباغی
@na_ta_ma
🎏چاپلوسی عنصر حیاتی برای همه رژیم های دیکتاتوری


📚ویکتور شبشتین در کتاب «انقلاب‌های هزار و نهصد و هشتاد و نه» می‌نویسد:

چاپلوسی عنصری حیاتی برای موفقیت در همه رژیم‌های دیکتاتوری است، اما در اواخر عمر رژیم شوروی چاپلوسی به چنان مرزهای تازه‌ای دست یافته بود که هرگز نمونه‌اش دیده نشده بود.گورباچف جوان که در آن زمان مقامی سطح پایین داشت نیز برای بقا و پیشرفت در سلسله مراتب رژیم مجبور بود به چاپلوسی متوسل شود.او بعدها اذعان کرد «ما در آن سال‌ها همگی کون برژنف،دبیرکل حزب،را لیس می‌زدیم،همه ما».

چند نمونه از چاپلوسی‌های مکتوب گورباچف ( مسئول حزب در یک استان دورافتاده شوروی)از برژنف رهبر کشور،موجود است.او در اوایل سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت نقد ستایش آمیزی بر کتاب ملال آور و تقریبا غیرقابل خواندن برژنف در روزنامه حزب نوشت. کتاب سه جلدی برژنف را که سواد کتاب نوشتن نداشت در واقع گروهی از نویسندگان نوشته و برژنف آن را به اسم خودش چاپ کرده بود.تعریف‌های گورباچف از کتاب رهبر به حدی غلوآمیز بود که فقط آدم های سنگ‌دل ممکن بود آن را بخوانند و لبخندی از سر تمسخر نزنند.گورباچف نوشته بود:

«لئونید ایلیچ برژنف نبوغ رهبری از نوع لنینیستی آن را آشکار کرده است.کار بزرگ غول‌آسایش تقویت هر چه بیشتر قدرت کشور ،ارتقا سطح رفاه کارگران و تقویت صلح و امنیت جهانی است.او در صفحات کتابش قهرمانان ما را با کلماتی از طلا به تصویر کشیده...کتاب او رویدادی عظیم در زندگی عمومی ماست.کمونیست‌ها در شهر من یکپارچه سپاسگزار رفیق برژنف هستند»گورباچف علاوه بر این چاپلوسی خدمات خوبی هم در زمینه چشمه‌های آب گرم برای درمان حاکمان پیر و معمولا مریض کشور در شهر استاوروپول ارایه می‌کرد که باعث شده بود در آن بالاها آشنایان متنفذی پیدا کند.

به هر حال،کمی پس از چاپ مطلب ستایش‌‌آمیز گورباچف از کتاب رهبر به وی فرصتی داده شد تا خدمت ایشان شرفیاب شود و حضورا مورد تفقد رهبر قرار بگیرد.کمتر از شش ماه بعد گورباچف دوباره به کرملین فراخوانده شد تا وزیر کشاورزی و عضو دفتر سیاسی حزب حاکم شود و این آغاز صعود نجومی وی به نوک سلسله مراتب حزب و حکومت بود.

و بنده اضافه می‌کنم :بله، چنین است فواید بیکران چاپلوسی و پاچه‌خواری فی کل مکان و فی کل زمان.
✍🏼بیژن اشتری

پ.ن:این مطلب خلاصه شده فصل «تزار تازه» در کتاب است. جملات اصلی در صفحه دویست و پنج ترجمه فارسی،نشر ثالث، درج شده
@cafe_andishe95
💡سه سؤال کانت:
چه می توانم بدانم؟
چه باید بکنم؟
چه امید و انتظاری میتوانم داشته باشم؟

جواب سوال اول از زبان کانت در نقد عقل نظری نهفته است، که مخلص و تالی آن بدین صورت است: ما انسانها ذوات را درک نمی کنیم، فقط عوارض آنها را در می یابیم، آنهم آن سان که ذهن ما ادراکش را اقتضا دارد. و برای ما حقیقت همین است، واقع نفس الامر هرچه می خواهد باشد، توانایی من در دانستن، حد و حیطهٔ «فنومن»است، آنگونه که اشیاء برای من پدیدار می شود. لذا عقل نظری از درک حقیقت ذوات عاجز است، وجود پروردگار و نفس و بقای اورا به استدلال عقلی نه می توان ادراک کرد و نه اثبات نمود.

2️⃣جواب سؤال دوم در نقد عقل عملی تعبیه گشته: انسان مؤظف است بر حسب تکلیف عمل کند، هر یک از موجودات را که بنگری وجودش برای انسان وسیله و طریق رسیدن به غایتی است. بجز خود انسان که او خود غایت است، چنان رفتار کن که هر انسان را خواه شخص خودت خواه شخص دیگری باشد غایت بپنداری نه طریق وصول به غایت. آن غایت مطلق را اگر درست بنگریم همانا خود عقل است
یعنی آنچه انسانیت انسان به اوست. پس غایت آخری و مطلق و کلی برای انسان انسانیت اوست. و احترام عقل همان احترام انسانیت است که به نحو امر قطعی می گوید: باید ادای تکلیف کرد، تکلیف مبتنی بر عقل«کار خوب انجام بده، صرفآ بخاطر خوب بودن، نه بخاطر پاداش و ترس از پادافره» خوب نسبی است، کدام خوب؟ خوبی که جهانشمول باشد، و در همان دم بتوانی آن را قاعده جهانی کنید.
کانت بعد از نقد عقل عملی و دریافت پاسخ سؤال چه باید بکنم، به تکلف کمال خواهی، یعنی خیر کل تام نفس می پردازد؛ و بنابر اعتقادات مسیحی خود، این خیر کل تام را در این دنیا برای نفس میسر نمی داند، چون در این دنیا عقل پابند طبع است، نه به عصمت دست می یابد و نه سعادت مطلق نصیب او می شود، ایشان معتقد است که نفس انسان پس از مرگ باقی می ماند تا بتواند در وصول بکمال سیر کند. و تباینی که میان عقل و طبع او هست مرتفع شود، و به خیر کل تام که همهٔ جهانیان خواهانش هستند و بسوی او می روند برسد.

3️⃣در این کانتکست است جواب سوال سوم از منظر کانت، آنچه می توانم به او امیدوار باشم.
کانت می گوید: آنچه ما به واسطه‌ی او ببقای نفس حکم می کنیم خواهان کمال بودن ماست، که با وجود تخته بند تن بودن میسر نیست، و این عقیده با استدلال دست نمی دهد، بلکه باید آن را از اصول موضوعه بدانیم.
وصول به کمال یعنی خیر کل تام و سازگار شدن قانون اخلاقی با جریان امور عالم از عهدهٔ خود نفس انسان که خواهان این مقام است ساخته نیست و چاره نداریم جز اینکه بگوئیم کار وجودی است که خود دارای کمال مطلق باشد، و وجود عالم و جریان امور او و الزام قانون اخلاقی و سازگار شدن او با جریان امور و عمل بر مقتضای اختیار و آزادی همه بر حسب مشیت اوست. یعنی ذات باری و پروردگار عالم. به این تناسب است که کانت می گوید: «علم را محدود کردم تا جا برای ایمان باز شود»
با این همه، نمی توان از «نومن» استعلایی کانت، تعریفی تقلیلی و تنزیلی در سطح زباله و مازاد بر روی دست عقل مانده، و به کناری وانهاده ارائه نمود.
کانت عقل نظری را محدود و عاجز کرد به شناخت نومن تا با حفظ استعلا او، و با توسل به عقل عملی، وجود ایمان را استبقا بخشد به نیت ضمانت اجرای اخلاق تکلیفی.

📔منبع: سیر حکمت در اروپا
محمد علی فروغی.
@cafe_andishe95
🕊انسانیت و آزادی🪶

به نزد 《 کانت》 مفهوم انسانیت ارتباط وثیقی با مفهوم آزادی دارد،  کانت در مقدمه آموزه فضیلت در مابعدالطبیعه اخلاق انسانیت را به توانایی فرد برای وضع غایات مختص به خویش تعریف می‌کند. کانت به هنگام شرح و تفصیل وظایفی که از ضابطه غایت فی نفسه نشئت می گیرند نظریه خاصی را طرح میکند که بر اساس آن برای عمل بر حسب ضابطه غایت فی نفسه باید مراقب باشیم تا در هر تعاملی با دیگر عاملان حق آنها را برای تصدیق اهدافی که قرار است از طریقِ عمل آزادانه محقق شود رعایت کنیم، یعنی دیگران را فریب نداده یا تحت فشار قرار ندهیم تا بتوانند به غایتی که در طلب آن اند دست یابند.

🔻به بیان دیگر، باید مراقب باشیم تا آزادی انتخاب فرد که متاثر است از عملش یا ماکسیم عملش خدشه دار نشود، علاوه بر این،اصل انسانیت مقتضی این است که ما هر چه در توان داریم انجام دهیم تا دیگر افراد بتوانند غایات خود را به نحو ثمر بخشی انتخاب کنند،یعنی به آنها کمک کنیم تا بتوانند آزادی انتخابشان را در عمل محقق سازند
پس معلوم میشود که رابطه تنگاتنگی میان مفهوم انسانیت به عنوان غایت فی نفسه و مفهوم آزادی انتخاب و فعل وجود دارد.

◽️فرد باید در انتخاب های خود از دخالت دیگران رها باشد و انتخاب های دیگران نباید محدودیتی برای آزادی او ایجاد کند، آنچه این ظن را تقویت می‌کند برخی از مثال های کانت و نیز به کارگیری ترم سیاسی ( خودآیینی) برای توصیف هدف غایی کردار اخلاقی است. کانت در نوشته های پیش از بنیاد گذاری تبعیت از قوانین کلی را ضروری میداند زیرا این قوانین یگانه طریقی برای رهایی فرد از ایجاب کردارش توسط امیال یا سوائق است



📗بنیاد گذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت ص ۱۷۴
پل گایر-آرسین
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚜️درس اخلاقی این داستان؟ مراقب روشنفکرانی باشید که در بیان نظریات‌شان درباره انگیزه‌ها، به یک عامل اکتفا می‌کنند. به بیان فنی‌تر، مراقب مدل‌های تک متغیره در توضیح مشکلات متنوع و پیچیده باشید. البته که قدرت، همچون اقتصاد، در تاریخ نقش دارد. اما همینطور هم حسادت،…
مبارزه با مردسالاری، کاهش ظلم، ترویج برابری، تغییر سرمایه‌داری، حفاظت از محیط زیست، حذف رقابت، کوچک کردن دولت یا اداره هر سازمانی به مثابه یک بیزینس غیرممکن است.
☑️ به سادگی به این دلیل که چنین مفاهیمی بیش از حد کلی‌اند. درست مثل حرف یکی از بازیگران کمدی مونتی پایتون نکته طنزی درباره نحوه نواختن فلوت یاد میداد: «در یک سر فلوت فوت میکنی و بعد انگشت‌هایت را روی سوراخ‌ها بالا و پایین می‌بری». درست است. اما بلا استفاده است. جزئیات ضروری به سادگی حذف شده است. به همین ترتیب، نظام‌ها و فرآیندهای پیچیده و در مقیاس بزرگ، به روشی حتی الامکان واقعی که بتواند تحول واحد و جامع آن را امکان‌پذیر کند، وجود ندارد. ایده وجود داشتن‌شان را به راحتی می‌توان در ثمره مکاتب فکری قرن بیستم دید.
⚜️اعتقادات این مکاتب همزمان خام و خودخواهانه است و نتیجه فعالیتی که آنها ترویج می‌کنند به پرورش فردی کینه‌توز و تنبل ختم می‌شود تا به دستاوردی واقعی. تنها قواعد تسخیرشدگانِ ایدئولوژی خدایان‌شان هستند، همان‌ها که مبلغان، کورکورانه خدمت‌رسانی می‌کنند.

📚📖 فراتر از نظم؛ 12 قانون دیگر برای زندگی، جُردن پیترسون
ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
خلاصه این‌که، نه اشخاص، نه کلیساها و نه حتی دولت، به بهانه دین، حق تجاوز به حقوق مدنی و مواهب دنیوی دیگران را ندارند. کسانی که نظر دیگری دارند اگر با خود تأمل کنند به خوبی در خواهند یافت که کاشتن بذر نفاق و جنگ چقدر زیان‌بار است و دشمنی‌های بی‌پایان و غارت…
📍[برخلاف نظر برخی خام‌اندیشان] تفاوت عقاید در دین امر مفیدی است. فرقه‌های مختلف همدیگر را کنترل می‌کنند. آیا یکسان سازی امری قابل دسترسی است؟ میلیون‌ها مرد، زن و کودک بی‌گناه از آغاز مسیحیت تا به حال سوزانده، شکنجه، جریمه نقدی و زندانی شده‌اند؛ اما با این حال حتی یک اینچ هم به یکنواختی و یکسانی نزدیک نشده‌ایم. تاثیر تهدید و اجبار چه بوده است؟ تبدیل نیمی از جهان به ابله و نیم دیگر به ریاکار، حمایت از یاغی‌گری و خطا در سراسر جهان.

📚📖 نکاتی در مورد ایالت ویرجینیا، توماس جفرسون
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🛑 پس از هیجده سال آزمون و تجربه معلوم شد شیوه‌های درمانی فروید در مجموع پرهزینه‌اند و بیشتر به دردنازپروری آدم‌های ناکام و نامُراد می‌خورد تا درمان بیماران. ما اینک می‌دانیم که بسیاری از ایده‌های مرکزی روانکاوی هیچ پایه و مبنایی در زیست‌شناسی ندارند. در واقع…
🔖 فروید به جای اینکه میزان قابل توجهی از محتوای آزمون پذیر یا ابطال پذیر تجربی را پشتوانه نظریات خود کند، آن‌ها را چنان فراگیر کرد که هر حالت ممکنی را شامل شوند و آزمودنشان تقریباً ممکن نباشد. او هم مثل پیروان مارکس وقتی می‌دید شواهد علیه نظریاتش هست گواهی می‌دهند نظریاتش را چنان تغییر می‌داد و تعدیل می‌کرد که بر موارد نقض هم منطبق شوند و سازگار افتند. لذا جُنگِ باورهای فروید پیوسته در حال گسترش و بالش بود، چنان که گویی نظامی دینی در مراحل اولیه تکوین خود است. همان‌گونه که انتظار می‌رفت، منتقدانی مثل یونگ که درون حلقه فروید بودند بدعت‌گذار، و آنانی مثل هاولاک الیس که بیرون از آن حلقه بودند خائن لقب گرفتند.
📌فروید به بدترین شکل ممکن، نمایشگر نشانه‌ها و علامت‌های ایدئولوگ موعودباور قرن بیستمی بود.
📓عصر جدید، پُل جانسون

📚📖 لیبرالیسم محافظه‌کار
؛ گزیده نوشته‌های مهم متفکران امروز آنگلوساکسون، ترجمه و تدوین مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🏵 افراد از حقوقی مستقل از اقتدار اجتماعی برخوردارند و افزون بر این، اقتدارِ اجتماعی نمی‌تواند به این حقوق تجاوز کند مگر آن‌که در جایگاه مجرمانه‌یِ غاصبانِ حقوق مردم نشیند. 📚📖 شور آزادی، بنژامن کنستان ترجمه عبدالوهاب احمدی @cafe_andishe95
🏵 هر فردی حق دارد به طور یکسان از آزادی برخوردار باشد. برخورداری از چنین حقی دقیقاً هم به دلیل متفاوت انسان‌ها با یکدیگر، و هم به دلیل متمایز بودن تمایلات آنان در قبال نحوه استفاده از آزادی خویش بسیار مهم و اساسی است، و این متمایز بودن تمایلات در عمل ممکن است باعث تعالی هر چه بیشتر فرهنگ عمومی جامعه گردد.

🔹بنابراین فرد لیبرال از یک طرف بین برابری حقوق و برابری فرصت‌ها و از طرف دیگر، برابری مادی یا برابری بازده، به صراحت تمایز قائل می‌شود. او ممکن است در قبال این موضوع که جامعه آزاد در حقیقت از هر جامعه دیگری که تاکنون ایجاد شده به سوی برابری مادی بیشتر گرایش دارد از خود حسن‌نیت نشان دهد: اما این موضوع را از دستاوردهای مطلوب جامعه آزاد می‌داند نه دلیل اصلی حقانیت آن. او از اقداماتی که هم آزادی و هم برابری را گسترش دهد استقبال می‌کند- مانند اقدامات مربوط به رفع قدرت انحصار و اصلاح عملکرد بازار.

📚📖 سرمایه‌داری و آزادی، میلتون فریدمن
ترجمه غلامرضا رشیدی
@cafe_andishe95
افسانه سوئد سوسیالیستی

اقتصاد امروز سوئد سوسیالیستی است؟ آیا دستاوردهای رفاهی این کشور در پرتو نزدیکی به این مکتب حاصل شده است؟

احتمالا برای برخی پاسخ این سوال به حدی بدیهی باشد که واکاوی را لازم نمی‌دانند. از این منظر سوئد بهشت سوسیالیست‌های دنیا به حساب می‌آید. البته سوئد در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ میلادی به سیاست‌های سوسیالیستی گرایش داشت.

اما اجرای این سیاست‌ها آنچنان عجیب بود که صدای بسیاری از طرفداران حزب سوسیال دموکرات را نیز در آورده بود؛ طرفداران معروفی از جمله برگمان، کارگردان معروف سینما که در اعتراض به این سیاست‌ها از سوئد مهاجرت کرد.

یکی دیگر از نقاط عطف اجتماعی در تاریخ سوئد تظاهرات ۹۰ هزار نفری مردم در خیابان‌های استکهلم بود. با کُند شدن حرکت اقتصاد سوئد در دهه ۸۰ و بحرانی شدن اوضاع در ابتدای دهه ۹۰ اقتصاد سوئد با اجماعی سیاسی به سمت آزادسازی تغییر مسیر داد.

کاهش مداخله دولت، خصوصی‌سازی بخش آموزش و بهداشت و صندوق‌های بازنشستگی قدم‌های بزرگی بودند که دولت سوئد به سمت اقتصاد آزاد برداشت. این تغییر مسیر هم در آمار و هم در کیفیت زندگی مردم را بهبود داد.

وضعیت رفاهی امروز سوئد به شهادت گزارش‌های متعدد مرهون آزادسازی اقتصاد است. سوئد سوسیالیستی و افزایش رفاه بیش از آنکه یک واقعیت باشد افسانه‌ای برساخته است.

👑 @Majalepadeshahi
💰سرمایه داری جانمایۀ مادی مدرنیته

بسیاری از چپ ها و اسلامگراها در تبیین مدرنیته با تقلب و سانسور عنصر «سرمایه داری» را نفی کرده و با این رویکرد ضد مدرنِ خود، دیگران را به درک غلط از مدرنیته و شبه مدرن بودن، متهم میکنند.
در حالی که سرمایه داری نظام اقتصادی یک سیستم مدرن و در ذات مادی مدرنیته قرار داشته و ناگزیر است.

🔻همچنین تنها سیستم اقتصادی سازگار و لازم برای دموکراسی و آزادی جز سرمایه داری نیست.

💵⚙️سرمایه داری و صنعتی شدن دو پایۀ مادی مدرنیته هستند

خود «سرمایه داری» نیز پایه های مادی صنعتی شدن را فراهم آورده و رابطه محکمی با آن دارد.
اما چپگرا و اسلامگرای ارتجاعی معمولا اگر هم دم از مدرنیته برایی صنعتی شدن بزند و به ظاهر به استبداد بتازد اما از درک این نکته عاجز است که خودش با نفی سرمایه داری در حال تولید نوعی شبه مدرنیته یا مدرنیته عقب مانده و ناقص در وجه مادی آن است.

📃آنتونی گیدنز جامعه شناس چپگرا در این باره بیان جالبی دارد که نشان می دهد چپ و اسلامگرای ضد سرمایه داری ایران تا چه میزان از درک اصل سرمایه داری عقب مانده اند:

"در اینکه نهادهای مدرن را سرمایه دارانه یا صنعتی در نظر گیرند تقلیلگرایی هایی وجود دارد بدین سان یا صنعتی شدن فرع بر سرمایه داری انگاشته می شود و بر عکس.
برخلاف چنین تقلیلگرایی سرمایه داری و صنعتگرایی را باید دو بُعد یا دو مجموعۀ نهادیِ شاخص دخیل در نهادهای مدرن به شمار آورد.

سرمایه داری یک نظام تولید کالا است که بر رابطۀ میان مالکیت سرمایه و کار دستمزدیِ بدون مالکیت استوار است ..فعالیت اقتصادی سرمایه دارانه به تولید برای بازار رقابت آمیز و قیمتهایی وابسته است که به سرمایه گذاران تولید کنندگان و مصرف کنندگان به یکسان علامت می دهد.
ویژگی عمده صنعتگرایی ،کاربردمنابع بی جان نیروی مادی در تولید کالاها همراه با نقش کانونی ماشین آلاتدر فراگرد تولید است."

📚پیامدهای مدرنیت-آنتونی گیدنز

@cafe_andishe95
📌با «انقلاب» مشروطیت، مقدمات حقوقی ـ قانونی دگرگونی‌هایی در ایران آغاز شد که ناظر بر نوآئین کردن بنیاد‌های همه وجوه زندگی، درکشور به بن‌بست کشیده شده ایران در دوره قاجار بود و بر خلاف آنچه با ابهام زیاد گفته شده، هدف جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان، تنها دریافتی سطحی از عبارت «محدود کردن قدرت» و یا خیالبافی دستیابی به دموکراسی‌های امروز، آن هم در سال‌های نخستین قرن بیستم، نبود. هدف اساسی مشروطیت، «حکومت قانون» در معنای وسیع آن بود. یکی از اهداف نخستین این دگرگونی، قانونمند کردن خود دستگاه «قدرت دولتی» بود، که به ضرورت می‌بایست برمبنای «نظام حقوقی جدید» که منشا آن انسانی و برخاسته از اراده مردم توسط «نمایندگان» می‌بود، تحقق یابد.

▫️منصور هدایتی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✴️اندر باب حماقت های قجری دلایل جدی نگرفتن جاده سازی در ایران از میان علل مختلفی که باعث شده است جاده‌سازی در بوته فراموشی و تعطیل بیفتد باید قبل از همه از سستی و ندانم‌کاری حکومتها یاد کرد؛ حکومت‌هائی که قادر به استحصال از قدرت تولیدی این مملکت نیستند،…
🧨در باب بربریت قجری

▪️رسم سیاست که در میان طوایف وحشی و بربری معمول است، الان در ایران مشاهده می‌شود؛ می‌بینی آدم دو نیمه شده از دروازه‌های شهر آویزان گشته است، می‌شنوی که امروز پنج دست مقطوع گشته، پنج چشم کنده، پنج گوش و دماغ بریده شده است. نقل می‌کنند که در طهران در فتنه‌ی بابیان به جهت سیاست مقصرین، انواع و اقسام طرزها اختراع کرده بودند که از شنیدن آن آدم متحیر می‌شود؛ با وجودی که الان در ممالک سیویلز شده، این گونه سیاست‌ها بالمره موقوف است و طوایفی که اجرا کننده‌ی این نوع سیاست باشد، در زمره‌ی بربریان، بل از گروه حیوانات وحشی حساب می‌شوند. برای نظم ولایت وسایل دیگر هست. اگر امرای ایران از علم و قانون اداره و پولتیک خبردار می‌بودند، می‌دانستند که به واسطه‌ی قتل نفوس و قطع اعضا، مملکت را منتظم داشتن؛ از اعظم قبایح است.

📚📖 مکتوبات کمال الدوله (1244 خورشیدی)، میرزا فتحعلی‌خان آخوندزاده
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔘 آنچه فروغی اینجا به روشنی بیان می‌کند این است که برای مشروطه بودن دولت، صرف تفکیک قوا کافی نیست بلکه شرط لازم دیگر این است که قوانین موضوعه مجلس و مقررات اجرایی باید مشروط و مقید به رعایت حقوق مردم باشد. او در ادامه توضیح می‌دهد که برای حقوق افراد ملت هیچ…
💠 دولت یا استبدادی است یا مشروطه. استبدادی آن است که صاحبان قدرت خودسر و مختار مطلق باشند و اعمال ایشان مقید به قید قانون نبوده و در تحت نظارت کسی نباشد.
⚜️ مشروطه آن است که اعمال صاحبان قدرت مقید به قید قانون باشد و جماعتی بر ایشان ناظر باشند و قدرت ایشان را تعدیل کنند.
ترتیب صحیح این است که جماعتی که ناظر اعمال دولت می‌شوند، وکیل و نماینده ملت باشند، لهذا ترتیب مشروطیت را ترتیب نمایندگی هم می‌گویند؛ دولت اگر استبدادی باشد، اساس نخواهد داشت. بنابراین دولت مشروطه با دولت با اساس مرادف است.
🔸بنیان مشروطیت دولت بر دو اصل است: یکی سلطنت ملی، دیگری انفصال اختیارات دولت.

📚📖 حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول (1286 خورشیدی)، محمدعلی فروغی
به اهتمام علی‌اصغر حقدار
@cafe_andishe95
در پیام سال گذشته به مناسبت #سالروز_مشروطیت تاکید کردم: مشروطه یک واقعه تاریخی نبود که در نقطه‌ای از تاریخ تمام شده باشد. بلکه مشروطه خواست همیشگی ماست و همیشه ادامه دارد.

بر این اساس، مهم است که نگاه‌مان به مشروطه، رو به آینده باشد و به دنبال آن باشیم که در ایران فردا، دو خواست اصلی مشروطیت یعنی حکومت قانون و نظام آزادی را نهادینه، پایدار و غیرقابل‌بازگشت سازیم.


@OfficialRezaPahlavi


https://www.tg-me.com/OfficialRezaPahlavi/948
لیبراسیون/لیبرالیسم
🏷 زمانه ایدئولوژی زده ما عصر سیاسی‌بافی های بی رویه است و گمان می‌کنیم که هر مخالف‌خوانی و سیاسی بافی را می‌توان به مرتبه اندیشه ارتقاء داد. ما، که اهل شعر و ادب مبتذل هستیم، گمان می‌کنیم که در قلمرو اندیشه نیز زمانه مسیح مصلوب برای همیشه به سر آمده است…
✳️ تردیدی نیست که اهل ایدئولوژی، حتی اگر با داعیه تجدید سنت به میدان آمده باشند، گریزی از تسلیم به آن ندارند و به ناچار، سنت را در مَسلَخ ایدئولوژی قربانی می‌کنند، زیرا ایدئولوژی راه همواری است که توهم خروج از بن بست امتناع اندیشه از مجرای برهم زدن وضع و شرایطِ معلول را جانشین دشواری درک علت و چیرگی بر آن می‌کند، غافل از آنکه تنها علت‌العلل زوال و امتناع اندیشه می‌تواند معلول‌های بسیارِ ناشی از زوال و امتناع را توضیح دهد، در حالی که عکس قضیه صادق نیست. اهل ایدئولوژی، با تلقی نادرستی از سنت و جهل مرکب نسبت به مبانی و بنیاد اندیشه در مغرب زمین، راه درک آن هر دو را به یکسان بر خود می‌بندند و با سقوط در چاه ویل توهم «آنچه خود داشت...»، سنت را به محک ایدئولوژی می‌زنند. تردیدی نیست که در درون چنین مغلمه‌ای از توهم و جهل، راهی جز به سوی بن‌بست تعطیل و امتناع اندیشه هموار نخواهد شد.

📚📖 ابن خلدون و علوم اجتماعی، جواد طباطبایی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🗽مفهوم آزادی تحت قانون... بر این محتوا تکیه دارد که ما وقتی از قوانین اطاعت می‌کنیم، یعنی قوانین مطلق کلی که صرف‌نظر از کاربردی که برای ما دارند تنظیم می‌شوند، تابع اراده و خواست فرد دیگری نیستیم و بنابراین آزادیم. 📓قانون آزادی، فردریش فون هایک 📚📖اندیشه‌های…
💠 آزادی فردی در مفهومی که هایک از آن دارد زاییده و مخلوق قانون است و بیرون از جامعه مدنی نمی‌تواند وجود داشته باشد. او حتی پا را از این هم فراتر می‌گذارد و ادعایی می‌کند که سخت‌تر از همه بخش‌های فلسفه او مورد انتقاد قرار گرفته است. او می‌گوید حکومت قانون اگر درست فهمیده شود و به صورتی منسجم به اجرا گذاشته شود بایستی لزوماً حافظ آزادی فردی باشد.


📚📖 فلسفه سیاسی فون هایک، جان گری
ترجمه خشایار دیهیمی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💠 آزادی فردی در مفهومی که هایک از آن دارد زاییده و مخلوق قانون است و بیرون از جامعه مدنی نمی‌تواند وجود داشته باشد. او حتی پا را از این هم فراتر می‌گذارد و ادعایی می‌کند که سخت‌تر از همه بخش‌های فلسفه او مورد انتقاد قرار گرفته است. او می‌گوید حکومت قانون اگر…
⚖️ قانون در مفهوم راستین‌اش آن‌قدر محدود کننده نیست بلکه راهنما و راه‌گشایِ شخص هوشمند و آزاد است تا در جهتِ تحصیلِ منافعِ خویش از آن استفاده کند. قانون هدفی بیش از خیر و سعادتِ عمومِ کسانی که تابعِ آنند ندارد.

🛑 هرگاه قانونی باشد که مردم بدونِ آن شادتر و سعادت‌مند‌تر باشند، آن قانون، قانونی بیهوده است و خود به خود از بین می‌رود و چون قانون، ما را از افتادن در پرتگاه‌ها و مرداب‌ها نجات می‌دهد نمی‌توان آن را بند و زنجیر خواند. به هر حال هرچند بسیاری در این مورد به خطا رفته باشند ولی هدفِ قانون، از بین بردن و یا نابودکردنِ آزادی نیست بلکه حفظ و توسعه‌یِ آن است. پس مخلوقاتی که می‌توانند قانون داشته باشند و قانون ندارند، از آزادی نیز بهره‌ای ندارند.

💠 آزادی ایمن بودن از تسلط و تجاوزِ دیگران است و در جایی که قانون نباشد، حصول این امنیت ممکن نیست. و نیز برخلافِ آن‌چه به ما گفته می‌شود، آزادی آن نیست که هر کس هرچه بخواهد بکند- زیرا چگونه شخصی می‌تواند آزاد باشد در حالی که پیوسته در معرضِ این است که هوس و اراده‌یِ دیگری بر او مسلط شود؟

📚📖 رساله دوم درباره دولت، جان لاک
ترجمه شهرام ارشدنژاد
@cafe_andishe95
🔒غموض زبان 《 هگل》 میتواند هیچ مطلبی را برای خواننده روشن نکند. بنابراین شاید هگل را همین غموض(تیرگی،ابهام) زبان خودش به دام انداخته باشد، آنجا که بیش از پیش نتیجه میگیرد که تاریخ نوعی پیشرفت اجتناب ناپذیرآزادی به اشکال بالاتر و بالاتر است و دولت پرسی و فلسفه خود هگل نقطه اوج این پیشرفت را به دست میدهد، ولی معادله بدبختانه دو نکته اساسی را که هگل درباره آزادی بیان کرده است بی اعتبار میسازد

1️⃣نکته نخست این است که مفهوم آزادی چنان است که همینکه ارائه شد هیچکس نمیتواند دعاوی آن را انکار نماید، گواه بر این واقعیت آن است که نظریه پردازان محافظه کار تاکید می ورزند که ما دشمن آزادی نیستیم، بلکه صرفا فهمی متفاوت از آن ارائه می کنیم ، در اثر روشنگری معلوم میشود که تفاوت های میان نظریه پردازان محافظه کار و تندرو ریشه در دعاوی متفاوت و رقیب آنها در اهداف و تمایلات یک گروه اجتماعی  خاص دارد( این است منشاء اسطوره محافظه کارانه درباره آشوبگران، انسانهایی که خود را سخنگوی اوضاعی متفاوت با اوضاع موجود وانمود میکنند و در عمیق ترین احساسات ایشان یک گروه کاملا خشنود موجود است)

به اعتقاد هگل دلیل اینکه هیچکس نمیتواند دعاوی آزادی را انکار کند این است که هرکس آزادی را برای خود میخواهد و آن را به عنوان یک خیر برای خود میخواهد،
مفاهیم هگلی عقل و آزادی اساسا انتقادی اند، هدف از استعمال آنها اشاره به عدم کفایت هر نظم اجتماعی و مفهومی مفروض است، ولی هگل در اوج نظام های خود چنان سخن میگوید که گویی آنها آرمانهایی که در واقع قابل وصول است، ارائه میکنند، گویی آنها مشخصه های یک فلسفه آرمانی و نهایتا مرضی اند با آنها ( مطلق) به صحنه خواهد آمد آشتی نهایی خدا و انسان به طرزی نمادین در آموزه مسیحی آخرین چیزهایی  که حاصل خواهد آمد، بیان شده است، و این چیزی است که ظاهرا بعد از پدیدارشناسی روح مورد اعتقاد او بوده است، در حقیقت فلسفه کمال یافته او مستلزم آن است که او و شاه فردریک ویلیام بخش هایی از تجسم مطلق در آن دوره اند، استدلال هایی که هگل از طریق آنها به نتیجه مورد نظر خود می رسد، استدلال های بدی هستند ( هگل را به حق  میتوان یک محافظه کار خواند)


📙تاریخچه فلسفه اخلاق
الِسدیر مک اینتایر- آرسین
@cafe_andishe95
2024/11/19 19:12:29
Back to Top
HTML Embed Code: