This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💻این آقا در کشور خودش، کوبا، پروفسور علوم کامپیوتر بوده و هرگز نتوانسته با حقوق خود یک لپتاپ شخصی بخرد. حالا در امریکا زندگی میکند و بالاخره موفق شد برای اولین بار "زندگی نرمال" را تجربه کند.
🇨🇺
✖️در آرمانشهر کمونیستی کوبا، شهروندان از حداقلهای زندگی هم محرومند و آرمانفروشان رویای زندگی در آرمانشهر کمونیستی، مارکسیستی را به جوانان جهان میفروشند.
هر جا کسی به شما "وعده"ی عدالت اجتماعی، برابری، مساوات و... در جامعهای "سوسیالیستی!" را داد، با حداکثر سرعت فرار کنید. البته پس از تحقق اون آرمان، پیش و بیش از هر کسی، خود کمونیستها به کشورهای کاپیتالیستی و امپریالیستی فرار میکنند.
سودابه قیصری
@cafe_andishe95
🇨🇺
✖️در آرمانشهر کمونیستی کوبا، شهروندان از حداقلهای زندگی هم محرومند و آرمانفروشان رویای زندگی در آرمانشهر کمونیستی، مارکسیستی را به جوانان جهان میفروشند.
هر جا کسی به شما "وعده"ی عدالت اجتماعی، برابری، مساوات و... در جامعهای "سوسیالیستی!" را داد، با حداکثر سرعت فرار کنید. البته پس از تحقق اون آرمان، پیش و بیش از هر کسی، خود کمونیستها به کشورهای کاپیتالیستی و امپریالیستی فرار میکنند.
سودابه قیصری
@cafe_andishe95
🔱راه حل نهایی🔱
"سرشت تلخ بشر" The Crooked Timber of Humanity کتابی است از ایزایا برلین که در 1990 منتشر شده است. این کتاب مشتمل بر جستارهایی راجع به تاریخ اندیشه هاست. ترجمه تحت اللفظی عنوان انگلیسی چیزی است در مایه: "چوبِ تابدارِ بشریت"، که برلین از کانت به وام گرفته است. منظور از چوب همان ذات و سرشت و جنس است. پس اگر بخواهیم ترجمه ای فرهنگی از این عنوان داشته باشیم عبارتی از قبیل جنس پیچیده بشر می رسیم.
منظور برلین از این عنوان آن است که طبایع و سلایق انسانی به قدری متنوع و متکثر است که "یک راه حل غایی" برای حل مسائل بشریت وجود ندارد. راه حلی که کمونیسم و نازیسم در پی تحقق آن بودند.
برلین در مقاله اول ("در پی دنیایی آرمانی")، ابتدا می گوید فلسفه سیاست، گسترش فلسفه اخلاق به سطح اجتماع است.
انسان همیشه در پی پدید آوردن جامعه ای آرمانی بوده است. زمانی که انسان، عنان زندگی خود را به دست گیرد و بازیچه قدرت های خارجی و کور و هواهای نفسانی اش نباشد.
◾️کسانی مانند روسو و تولستوی باور داشتند که باز گشت به عالم ساده کودکان راه چاره است.
◼️هگل و مارکس تاریخ را شبیه نمایشنامه ای با پرده های مختلف می دانستند که در هر مرحله ای آرمانی دارد.
"ماکیاولی" برخلاف هگل و مارکس، تاریخ باور نبود و به جای تاریخ بر فضایل شهریار، برای گذار تاریخی تاکید داشت. او فضایل مسیحی را سد راه کشورداری موفق می دانست.
"جامبا تیستو ویکو" ایتالیایی و "هردر" آلمانی به تنوع تمدن ها باور داشتند. به نظر برلین، این دیدگاه، به معنی "نسبیت گرایی" نبود بلکه "کثرت گرایی" بود. بر این اساس ما می توانیم سعی در فهم یکدیگر و احترام به شیوه زندگی یکدیگر داشته باشیم، بی آن که بخواهیم یک راه حل نهایی را برای یکدست کردن همه انسان ها به اجرا بگذاریم.
👁🗨"راه حل غایی"، مبتنی بر این توهم خطرناک است که گویا در این راه حل، سعادت ابدی بشر تضمین می شود و بنابراین ارزش دارد موقتا صدها هزار نفر، قربانی میلیون ها نفر دیگر شوند. چنانچه لنین، استالین و مائو می گفتند برای درست کردن املتی برای همه بشریت، باید تخم مرغ های زیادی هم شکسته شوند. میلیون ها تخم مرغ شکسته شد بی آن که املتی هم در کار باشد.
برلین می گوید بهتر است به جای کشتار در راه آرزوهایی دور و دراز و نسیه، به راه حل های کوتاهمدت و نقد، برای پیشرفت بیندیشیم. او از قول سوسیالیست قرن 19، الکساندر هرتسن می گوید:
"هدفی که بی نهایت دور است، هدف به شمار نمی رود. هدف باید چیزی نزدیک تر باشد مانند دستمزد کارگر...."
باید فروتن تر باشیم و در پی کاستن از رنج های بزرگ باشیم. تلاش برای رسیدن به کمال برین، نسخه ای برای کشتار است و یکسان سازی مردم به خشونت و وحشیگری می انجامد.
محمدامین مروتی
📖منبع:
سرشت تلخ بشر، ایزایا برلین، ترجمه لی لا رستگار، نشر ققنوس
@cafe_andishe95
"سرشت تلخ بشر" The Crooked Timber of Humanity کتابی است از ایزایا برلین که در 1990 منتشر شده است. این کتاب مشتمل بر جستارهایی راجع به تاریخ اندیشه هاست. ترجمه تحت اللفظی عنوان انگلیسی چیزی است در مایه: "چوبِ تابدارِ بشریت"، که برلین از کانت به وام گرفته است. منظور از چوب همان ذات و سرشت و جنس است. پس اگر بخواهیم ترجمه ای فرهنگی از این عنوان داشته باشیم عبارتی از قبیل جنس پیچیده بشر می رسیم.
منظور برلین از این عنوان آن است که طبایع و سلایق انسانی به قدری متنوع و متکثر است که "یک راه حل غایی" برای حل مسائل بشریت وجود ندارد. راه حلی که کمونیسم و نازیسم در پی تحقق آن بودند.
برلین در مقاله اول ("در پی دنیایی آرمانی")، ابتدا می گوید فلسفه سیاست، گسترش فلسفه اخلاق به سطح اجتماع است.
انسان همیشه در پی پدید آوردن جامعه ای آرمانی بوده است. زمانی که انسان، عنان زندگی خود را به دست گیرد و بازیچه قدرت های خارجی و کور و هواهای نفسانی اش نباشد.
◾️کسانی مانند روسو و تولستوی باور داشتند که باز گشت به عالم ساده کودکان راه چاره است.
◼️هگل و مارکس تاریخ را شبیه نمایشنامه ای با پرده های مختلف می دانستند که در هر مرحله ای آرمانی دارد.
"ماکیاولی" برخلاف هگل و مارکس، تاریخ باور نبود و به جای تاریخ بر فضایل شهریار، برای گذار تاریخی تاکید داشت. او فضایل مسیحی را سد راه کشورداری موفق می دانست.
"جامبا تیستو ویکو" ایتالیایی و "هردر" آلمانی به تنوع تمدن ها باور داشتند. به نظر برلین، این دیدگاه، به معنی "نسبیت گرایی" نبود بلکه "کثرت گرایی" بود. بر این اساس ما می توانیم سعی در فهم یکدیگر و احترام به شیوه زندگی یکدیگر داشته باشیم، بی آن که بخواهیم یک راه حل نهایی را برای یکدست کردن همه انسان ها به اجرا بگذاریم.
👁🗨"راه حل غایی"، مبتنی بر این توهم خطرناک است که گویا در این راه حل، سعادت ابدی بشر تضمین می شود و بنابراین ارزش دارد موقتا صدها هزار نفر، قربانی میلیون ها نفر دیگر شوند. چنانچه لنین، استالین و مائو می گفتند برای درست کردن املتی برای همه بشریت، باید تخم مرغ های زیادی هم شکسته شوند. میلیون ها تخم مرغ شکسته شد بی آن که املتی هم در کار باشد.
برلین می گوید بهتر است به جای کشتار در راه آرزوهایی دور و دراز و نسیه، به راه حل های کوتاهمدت و نقد، برای پیشرفت بیندیشیم. او از قول سوسیالیست قرن 19، الکساندر هرتسن می گوید:
"هدفی که بی نهایت دور است، هدف به شمار نمی رود. هدف باید چیزی نزدیک تر باشد مانند دستمزد کارگر...."
باید فروتن تر باشیم و در پی کاستن از رنج های بزرگ باشیم. تلاش برای رسیدن به کمال برین، نسخه ای برای کشتار است و یکسان سازی مردم به خشونت و وحشیگری می انجامد.
محمدامین مروتی
📖منبع:
سرشت تلخ بشر، ایزایا برلین، ترجمه لی لا رستگار، نشر ققنوس
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنده و همیشگیست یاد قهرمان جاویدنام وطن، فریدون فرخزاد که آرزویی جز آزادی ایران نداشت. وطندوستی او الگویی برای نسلهای امروز و فردای ایران است و خواهد بود.
@OfficialRezaPahlavi
@OfficialRezaPahlavi
لیبراسیون/لیبرالیسم
📌 عدم تحرک شغلی ناشی از نظام صنفی متحجر، نشانه ثابت فرض کردن نیازها و خواستههای افراد جامعه است. جامعه سنتی یک کل ارگانیگ است که اعضای آن هر کدام مکان و منزلت خاص و معینی دارند. چنین جامعهای نمیتواند عملکرد خود را از درون مورد سوال قرار دهد، بدین روی طرح…
⚜️ گرانبهاترین امتیاز انسان این است که بیوقفه جویای بهبود شرایط خویش است و همواره با روشهای بهتری با موانعی مبارزه میکند که طبیعت سر راه زندگی و بهروزیاش قرار میدهد. همین غریزه مادرزادی باعث شده است نوادگان آن غارنشینان نامتمدن به انسانهای متمدن دوران ما بدل شوند.
📚📖 بوروکراسی، لودویگ فون میزس ترجمه مهدی تدینی
@cafe_andishe95
📚📖 بوروکراسی، لودویگ فون میزس ترجمه مهدی تدینی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💎روشنگری یک اقدام شجاعانه بود. مقصد آن این بود که زندگی فکری و سیاسی را کاملاً زیر هدایت علم و فلسفه باز تاسیس کند. هیچ فاتحی، پیامبر یا بنیانگذاری چنین نگاه وسیع و چنین توفیق چشمگیری نداشته است. تقریباً هیچ رژیمی در عصر ما نیست که به نوعی مولود روشنگری نباشد،…
💠 روشنگری، که آرمانِ حقیقتِ عینی را پیشِ روی ما نهاد، ابرهای تیره تعالیمِ دینی را هم کنار زد. وجدانِ اخلاقی پس از آنکه قواعد و سننِ دینی گسست، آرام آرام توانست خودش را از بیرون ببیند. همزمان، باور به یک سرشتِ عام و جهانشمولِ بشری، که شفتسبری، هاچسون و هیوم این چنین محکم از آن دفاع کردهاند، شک گرایی را دور کرد.
▫️اینکه بگوییم شفتسبری و هیوم، در ردگیری مسیرِ همدلیِ انسانی، صرفاً بُعدی از فرهنگِ «غربی» را توصیف میکردهاند، در نظرِ همعصرانِ آنها یاوهای احمقانه میبود. «علومِ اخلاقی»، از جمله مطالعه هنر و ادبیات، به قول تی. اس. الیوت، یک «جستجوی مشترکِ داوری راستین» تلقی میشدند. و این جستوجوی مشترک ذهنِ متفکرانِ بزرگِ عصرِ ویکتوریا را به خود مشغول کرده بود، متفکرانی که، حتی وقتی نخستین گامها را در جامعهشناسی و انسانشناسی برمیداشتند، به اعتبارِ عینی نتایجشان اعتقاد داشتند، و به آن سرشتِ جهانشمولِ بشری که در آنها برآفتاب میافتاد.
📚📖 متفکران چپ نو، راجر اسکروتن ترجمه بابک واحدی
@cafe_andishe95
▫️اینکه بگوییم شفتسبری و هیوم، در ردگیری مسیرِ همدلیِ انسانی، صرفاً بُعدی از فرهنگِ «غربی» را توصیف میکردهاند، در نظرِ همعصرانِ آنها یاوهای احمقانه میبود. «علومِ اخلاقی»، از جمله مطالعه هنر و ادبیات، به قول تی. اس. الیوت، یک «جستجوی مشترکِ داوری راستین» تلقی میشدند. و این جستوجوی مشترک ذهنِ متفکرانِ بزرگِ عصرِ ویکتوریا را به خود مشغول کرده بود، متفکرانی که، حتی وقتی نخستین گامها را در جامعهشناسی و انسانشناسی برمیداشتند، به اعتبارِ عینی نتایجشان اعتقاد داشتند، و به آن سرشتِ جهانشمولِ بشری که در آنها برآفتاب میافتاد.
📚📖 متفکران چپ نو، راجر اسکروتن ترجمه بابک واحدی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🗽لیبرالیسم هرگز خیال ندارد ضرورت دستگاه حکومت، نظم قانونی و دولت را انکار کند. هر نوع ربط دادن لیبرالیسم به ایده های آنارشیستی چیزی مگر یک بدفهمی ناروا نیست. در نظر لیبرالها پیوند حکومتی میان انسانها ضرورتی مطلق است، زیرا مهمترین وظیفهی محول شده به حکومت…
🏷 از حکومت در جامعه سرمایهداری انتظار میرود حق مالکیت، حق افراد برای جستجو و مذاکره قراردادهای اختیاری (داوطلبانه) و حق آنها برای جبران شدن آسیبها و خسارتهای احتمالی را محترم بشمارد. به عبارت دیگر، دولت در جامعه سرمایه داری باید قوانین بازی را اعمال و به عنوان داور انجام وظیفه کند.
🖊اِسوِتُزار پژویچ
📚📖مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری، مجموعه نویسندگان ویراستار اِسوِتُزار پژویچ ترجمه امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
🖊اِسوِتُزار پژویچ
📚📖مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری، مجموعه نویسندگان ویراستار اِسوِتُزار پژویچ ترجمه امیرحسین خالقی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📜درک درستِ گذشته ما را به تساهل دعوت میکند، و تلقی غلط از فلسفه تاریخ تنها تعصب به بار میآورد. 📚📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی @cafe_andishe95
📜جایگاه تاریخ برای محافظهکارها، مثل جایگاه گزینش طبیعی است برای زیست شناسان تکاملی. به اعتقاد این زیستشناس ها، هیچ انسانی قدرت تصمیمگیری در این باره را نداشته و ندارد که جزو گونه انسان باشد یا نباشد، بلکه این امر، تابع فرایند گزینش از طریق تصادف و آزمون و خطای مکرر بوده است. شکوهمندی جهان زیست شناختی نیز از همین جا نشات میگیرد. در گزینش تکاملی، حکمتی ژرف و بسیار برتر از هر نوع حکمتِ قابل تصور برای آدمی وجود دارد و تلاش موجودات زنده برای انجام کاری فراتر از این فرایندهای طبیعیِ تغییر و تکوین، مضحک و بی ثمر است.
📚📖 محافظهکاری؛ خیال و واقعیت، رابرت نیزبت ترجمه محمدرضا فدایی
@cafe_andishe95
📚📖 محافظهکاری؛ خیال و واقعیت، رابرت نیزبت ترجمه محمدرضا فدایی
@cafe_andishe95
🏺تاثیرات مثبت منفی سقراط⚱️
در زمانی که بسیاری از معتقدان به دموکراسی از آتن گریختند ولی سقراط باقی ماند. سقراط علیرغم فردگرایی سرسختانه اش، با کمال تعجب طرفدار دمکراسی نبود .در آن زمان دمکراسی به عنوان نوعی از حکومت هنوز دوران طفولیت خود را میگذراند و در نتیجه مستعد بروز عدم کفایت از یک سو و زیاده روی از سوی دیگر بود.
در آتن عهد دمکراسی حتی فرماندهان سپاه هم با رأی مردم انتخاب میشدند و این حتی از روش امروز ما هم که آنان را از میان افسران و فرماندهان نظامی برمیگزینیم ناکارآمدتر بود به این ترتیب به دنبال شکست آتن در جنگ دمکراتها آماج سرزنش گردیدند اما سقراط مطابق نظریه اخلاقی اش از دیدگاه فلسفی بر عليه دمکراسی احتجاج میکرد او میگفت که اکثریت مردم به جهت عدم تشخیص خوبی حقیقی است که دچار محنت و تیره بختی اند.
بدین ترتیب احتمالاً رهبرانی سیاسی را به قدرت خواهند رساند که خود رأی نادرستی در باب خوبی دارند، پس مستقیماً مسئولند.
🔮این عقیده او که تنها یک خوبی نهایی موجود است که تنها از طریق فلسفهٔ او قابل دریافت است او را به وادیهای خطرناکی رهنمون شد بعدها هنگامی که افلاطون این عقیده را در کتاب جمهوریت خود بسط داد جامعه آرمانی ای که در آن کتاب ترسیم شده بود یک کابوس تمام عیار از آب درآمد درست مثل سقراط و افلاطون، نازیها و زمامداران اتحاد شوروی هم به یک خوب مطلق که تنها قابل دستیابی از طریق فلسفهٔ خودشان بود باور داشتند و البته تاریخ گواهی میدهد که چه فجایع که به بار نیاوردند.
یکی از رهبران حکومت جبار کریتیاس بود که خود از شاگردان قبلی سقراط هم به شمار می.رفت لیکن کریتیاس از همان بدو رسیدن به قدرت به روشنی تفهیم کرد که تمامی حماقتهای جوانی اش را پشت سر گذارده است. منظور او این نبود که سقراط را فراموش کرده است بلکه حتی بیش از آن حکم کرد که تدریس فلسفه در خیابانهای آتن ممنوع گردد و در این زمینه به خصوص از سقراط هم نام برد کریتیاس به خوبی میدانست که چگونه این آموزگار سالخورده قادر است معنای کلمات را به نفع خود تحریف کند و او به هیچ وجه حال و حوصله درگیری با چنین به زعم خود حماقتی را نداشت. بدین ترتیب هرگونه فعالیت سقراط قطع نظر از اینکه او آن را فلسفه مینامد یا هر چیز دیگر به صراحت ممنوع شد.
پس از سقوط امپراطوری روم عصر تاریکی و تمدن دین محور قرون وسطی آغاز شد طی این دوران فلسفه در حال احتضار باقی ماند، گویی که شیشهٔ تخلیه شده از هوایی بود ممهور به مهر محکم راستکیشی دینی در این دوران نیروی فکری ای که توانست جامع ترین و عمیق ترین فلسفه دینی تاریخ را به وجود آورد از نظر فن آوری تنها اندکی از طراحی یوغ برای حیوانات بارکش پیشتر رفت که حتی اصول مکانیکی این اختراع هم در قرن سوم قبل از میلاد توسط ارشمیدس اندیشیده شده بود.
✝️ کلیساهای جامع گوتیک در میان خیابانهای مابین ردیف آلونکها و فاضلابهای در جریان روباز و متعفن سر برآوردند و برای مبارزه با همه گیری
طاعون جز دستیازی به خرافات امکان دیگری به عقول و افهام مردم نرسید.
این همه تقصیر سقراط نبود ولی تأثیری که اندیشه ما از فلسفه او گرفت به طور عمده ای مسئول این همه بود دانش بشر بی اندازه مدیون سقراط است. او به ما نشان داد چگونه از تعقل استفاده کنیم لیکن در عین حال هم او بود که دید ما را در مورد این که تعقل را در کجا به کار اندازیم محدود کرد. در نتیجه دانش بشر واجد نقطه کور عظیمی شد و این نقیصه به مدت سه . چهارم زمان شروع فلسفه تا عصر حاضر دوام یافت
🔎یک نمونه این نقطه کور را میتوان در واکنش نسبت به همه گیری طاعون دید که طی آن بیش از نیمی از جمعیت اروپای قرن چهاردهم میلادی درو شدند. از همان ابتدا بر همگان معلوم بود که این بیماری واگیردار است. با این همه ملاحظات عملی تحت الشعاع مسائل روحانی واقع شد. چرا؟ از این رو که منطقی که فرزند دیالکتیک سقراطی بود عادت داشت که با مقولات مجرد و نه کاربردی سروکار داشته باشد چنانکه دیدیم این نقطه کور در خود سقراط هم قابل تشخیص است با این وجود نباید او را به جهت عظمت عواقب سوء آن که همانا توقف تعالی و پیشرفت بشر بود سرزنش کرد
📍 همه ما در معرض خطا و اشتباه قرار داریم حتی اگر فلاسفه بزرگی باشیم چیزی که هست این است که غالباً انتظار نداریم اشتباهاتمان حدود دو هزار سال ادامه یابند!
آشنایی با سقراط-پل استراترن
@cafe_andishe95
در زمانی که بسیاری از معتقدان به دموکراسی از آتن گریختند ولی سقراط باقی ماند. سقراط علیرغم فردگرایی سرسختانه اش، با کمال تعجب طرفدار دمکراسی نبود .در آن زمان دمکراسی به عنوان نوعی از حکومت هنوز دوران طفولیت خود را میگذراند و در نتیجه مستعد بروز عدم کفایت از یک سو و زیاده روی از سوی دیگر بود.
در آتن عهد دمکراسی حتی فرماندهان سپاه هم با رأی مردم انتخاب میشدند و این حتی از روش امروز ما هم که آنان را از میان افسران و فرماندهان نظامی برمیگزینیم ناکارآمدتر بود به این ترتیب به دنبال شکست آتن در جنگ دمکراتها آماج سرزنش گردیدند اما سقراط مطابق نظریه اخلاقی اش از دیدگاه فلسفی بر عليه دمکراسی احتجاج میکرد او میگفت که اکثریت مردم به جهت عدم تشخیص خوبی حقیقی است که دچار محنت و تیره بختی اند.
بدین ترتیب احتمالاً رهبرانی سیاسی را به قدرت خواهند رساند که خود رأی نادرستی در باب خوبی دارند، پس مستقیماً مسئولند.
🔮این عقیده او که تنها یک خوبی نهایی موجود است که تنها از طریق فلسفهٔ او قابل دریافت است او را به وادیهای خطرناکی رهنمون شد بعدها هنگامی که افلاطون این عقیده را در کتاب جمهوریت خود بسط داد جامعه آرمانی ای که در آن کتاب ترسیم شده بود یک کابوس تمام عیار از آب درآمد درست مثل سقراط و افلاطون، نازیها و زمامداران اتحاد شوروی هم به یک خوب مطلق که تنها قابل دستیابی از طریق فلسفهٔ خودشان بود باور داشتند و البته تاریخ گواهی میدهد که چه فجایع که به بار نیاوردند.
یکی از رهبران حکومت جبار کریتیاس بود که خود از شاگردان قبلی سقراط هم به شمار می.رفت لیکن کریتیاس از همان بدو رسیدن به قدرت به روشنی تفهیم کرد که تمامی حماقتهای جوانی اش را پشت سر گذارده است. منظور او این نبود که سقراط را فراموش کرده است بلکه حتی بیش از آن حکم کرد که تدریس فلسفه در خیابانهای آتن ممنوع گردد و در این زمینه به خصوص از سقراط هم نام برد کریتیاس به خوبی میدانست که چگونه این آموزگار سالخورده قادر است معنای کلمات را به نفع خود تحریف کند و او به هیچ وجه حال و حوصله درگیری با چنین به زعم خود حماقتی را نداشت. بدین ترتیب هرگونه فعالیت سقراط قطع نظر از اینکه او آن را فلسفه مینامد یا هر چیز دیگر به صراحت ممنوع شد.
پس از سقوط امپراطوری روم عصر تاریکی و تمدن دین محور قرون وسطی آغاز شد طی این دوران فلسفه در حال احتضار باقی ماند، گویی که شیشهٔ تخلیه شده از هوایی بود ممهور به مهر محکم راستکیشی دینی در این دوران نیروی فکری ای که توانست جامع ترین و عمیق ترین فلسفه دینی تاریخ را به وجود آورد از نظر فن آوری تنها اندکی از طراحی یوغ برای حیوانات بارکش پیشتر رفت که حتی اصول مکانیکی این اختراع هم در قرن سوم قبل از میلاد توسط ارشمیدس اندیشیده شده بود.
✝️ کلیساهای جامع گوتیک در میان خیابانهای مابین ردیف آلونکها و فاضلابهای در جریان روباز و متعفن سر برآوردند و برای مبارزه با همه گیری
طاعون جز دستیازی به خرافات امکان دیگری به عقول و افهام مردم نرسید.
این همه تقصیر سقراط نبود ولی تأثیری که اندیشه ما از فلسفه او گرفت به طور عمده ای مسئول این همه بود دانش بشر بی اندازه مدیون سقراط است. او به ما نشان داد چگونه از تعقل استفاده کنیم لیکن در عین حال هم او بود که دید ما را در مورد این که تعقل را در کجا به کار اندازیم محدود کرد. در نتیجه دانش بشر واجد نقطه کور عظیمی شد و این نقیصه به مدت سه . چهارم زمان شروع فلسفه تا عصر حاضر دوام یافت
🔎یک نمونه این نقطه کور را میتوان در واکنش نسبت به همه گیری طاعون دید که طی آن بیش از نیمی از جمعیت اروپای قرن چهاردهم میلادی درو شدند. از همان ابتدا بر همگان معلوم بود که این بیماری واگیردار است. با این همه ملاحظات عملی تحت الشعاع مسائل روحانی واقع شد. چرا؟ از این رو که منطقی که فرزند دیالکتیک سقراطی بود عادت داشت که با مقولات مجرد و نه کاربردی سروکار داشته باشد چنانکه دیدیم این نقطه کور در خود سقراط هم قابل تشخیص است با این وجود نباید او را به جهت عظمت عواقب سوء آن که همانا توقف تعالی و پیشرفت بشر بود سرزنش کرد
📍 همه ما در معرض خطا و اشتباه قرار داریم حتی اگر فلاسفه بزرگی باشیم چیزی که هست این است که غالباً انتظار نداریم اشتباهاتمان حدود دو هزار سال ادامه یابند!
آشنایی با سقراط-پل استراترن
@cafe_andishe95
🏛دولت رفاه و سوسیالیسم👥
دولت رفاه
سوسیالیستها نیز طرحهایی را برای اصلاحات اجتماعی پیش بردند اما لازم است بین
لیبرالیسم رفاه یا لیبرالیسم دولت رفاه و سوسیالیسم تمایز قائل شویم
سوسیالیستها به مهار یا اصلاح سرمایه داری بسنده نمی کنند؛ میخواهند به جای نظام سرمایه داری نظامی ایجاد کنند که در آن کسب و کار با نظارت دموکراتیک در مالکیت همگانی .باشد در برابر اینان لیبرالهای رفاه مالکیت خصوصی را ترجیح میدهند و به طور کلی نظام رقابتی سرمایه داری را درست میدانند از منظر لیبرالیسم رفاه، نقش حکومت تنظیم رقابت اقتصادی برای درمان بیماریهای اجتماعی و تجدید پانسمان جراحتهای فردی ناشی از رقابت سرمایه داری است ،باری لیبرالهای ،رفاه برخلاف سوسیالیستها رقابت اقتصادی را چیز خوبی میدانند اما تنها تا آنجا که رفاه فردی را به ارمغان آورد.
⭕️ این نیز شایان دقت است که مبدع دولت رفاه امروزی نه سوسیالیست بود نه لیبرالی از هیچ نوع اتوفون بیسمارک، «صدراعظم آهنین» و مطلقاً ضد سوسیالیست، که در اواخر سده نوزدهم آلمان را متحد ،ساخت معتقد بود بهترین شیوه برای مبارزه با سوسیالیسم دولت رفاه است.
🇩🇪
دولت آلمان با تدوین نظام مالیاتی کارفرمایان و کارکنان زیر نظارت دولت برای حمایت از کارگران بیمار مجروح و بیکار غرش رعدآسای سوسیالیستها را، که به نگرانیهای کارگران دستخوش نوسانات چرخۀ سرمایه امید بسته بودند، بی اثر کرد.
💡آغاز دولت رفاه با توسعۀ حق رأی در بخش عمدۀ اروپا تقریباً همزمان شد. اصلاحات سالهای ۱۸۶۷ و ۱۸۸۵ در انگلستان حق رأی را برای همۀ مردان بزرگسال به ارمغان آورد و بدین سان طبقه کارگر نیروی سیاسی قدرتمندتری شد نمایندگان سیاسی این طبقه نه تنها به رشد دولت رفاه بلکه به استیلای لیبرالیسم رفاه در سده بیستم خدمت کردند.
دولت رفاه
سوسیالیستها نیز طرحهایی را برای اصلاحات اجتماعی پیش بردند اما لازم است بین
لیبرالیسم رفاه یا لیبرالیسم دولت رفاه و سوسیالیسم تمایز قائل شویم
سوسیالیستها به مهار یا اصلاح سرمایه داری بسنده نمی کنند؛ میخواهند به جای نظام سرمایه داری نظامی ایجاد کنند که در آن کسب و کار با نظارت دموکراتیک در مالکیت همگانی .باشد در برابر اینان لیبرالهای رفاه مالکیت خصوصی را ترجیح میدهند و به طور کلی نظام رقابتی سرمایه داری را درست میدانند از منظر لیبرالیسم رفاه، نقش حکومت تنظیم رقابت اقتصادی برای درمان بیماریهای اجتماعی و تجدید پانسمان جراحتهای فردی ناشی از رقابت سرمایه داری است ،باری لیبرالهای ،رفاه برخلاف سوسیالیستها رقابت اقتصادی را چیز خوبی میدانند اما تنها تا آنجا که رفاه فردی را به ارمغان آورد.
⭕️ این نیز شایان دقت است که مبدع دولت رفاه امروزی نه سوسیالیست بود نه لیبرالی از هیچ نوع اتوفون بیسمارک، «صدراعظم آهنین» و مطلقاً ضد سوسیالیست، که در اواخر سده نوزدهم آلمان را متحد ،ساخت معتقد بود بهترین شیوه برای مبارزه با سوسیالیسم دولت رفاه است.
🇩🇪
دولت آلمان با تدوین نظام مالیاتی کارفرمایان و کارکنان زیر نظارت دولت برای حمایت از کارگران بیمار مجروح و بیکار غرش رعدآسای سوسیالیستها را، که به نگرانیهای کارگران دستخوش نوسانات چرخۀ سرمایه امید بسته بودند، بی اثر کرد.
💡آغاز دولت رفاه با توسعۀ حق رأی در بخش عمدۀ اروپا تقریباً همزمان شد. اصلاحات سالهای ۱۸۶۷ و ۱۸۸۵ در انگلستان حق رأی را برای همۀ مردان بزرگسال به ارمغان آورد و بدین سان طبقه کارگر نیروی سیاسی قدرتمندتری شد نمایندگان سیاسی این طبقه نه تنها به رشد دولت رفاه بلکه به استیلای لیبرالیسم رفاه در سده بیستم خدمت کردند.
📚📖 ایدئولوژی های سیاسی و آرمان دموکراتیک، ترنس بال و ریچارد دگر ترجمه احمد صبوری@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
❌ مبارزه با مردسالاری، کاهش ظلم، ترویج برابری، تغییر سرمایهداری، حفاظت از محیط زیست، حذف رقابت، کوچک کردن دولت یا اداره هر سازمانی به مثابه یک بیزینس غیرممکن است. ☑️ به سادگی به این دلیل که چنین مفاهیمی بیش از حد کلیاند. درست مثل حرف یکی از بازیگران کمدی…
🔖 به هرحال درست مانند خدا، ایدئولوژی مُرده است. زیادهروی های خونبار قرن بیستم آن را کشت. ما نیز باید آن را رها کنیم و به مشکلاتی بپردازیم که کوچکترند و دقیقتر تعریف شدهاند. ما باید آنها را در مقیاسی ببینیم که بتوانیم حلشان کنیم، نه با سرزنش دیگران، بلکه با پرداختن به آنها به صورت شخصی و همزمان با پذیرش مسئولیت نتیجهای که این تلاش خواهد داشت.
📚📖 فراتر از نظم 12 قانون دیگر برای زندگی، جردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
📚📖 فراتر از نظم 12 قانون دیگر برای زندگی، جردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💠 دولت یا استبدادی است یا مشروطه. استبدادی آن است که صاحبان قدرت خودسر و مختار مطلق باشند و اعمال ایشان مقید به قید قانون نبوده و در تحت نظارت کسی نباشد. ⚜️ مشروطه آن است که اعمال صاحبان قدرت مقید به قید قانون باشد و جماعتی بر ایشان ناظر باشند و قدرت ایشان…
🏛 دولت عبارت است از هیئتی که ملت اقتدار خود را به ایشان واگذار کرده تا امور او را اداره نمایند.
⚜️ وظیفه دولت این است که حافظ حقوق افراد ناس [مردم] یعنی نگهبان عدل باشد. دولت از عهده انجام وظیفه خود برنمیآید مگر این که به موجب قانون عمل کند، وجود قانون متحقق نمیشود مگر به دو امر: اول وضع قانون. دوم اجرای آن؛ پس دولت دارای دو نوع اختیار میباشد: یکی اختیار وضع قانون. دیگر اختیار اجرای قانون. هرگاه اختیار وضع قانون و اختیار اجرای آن در دست شخص واحد یا هیئت واحد باشد، کار دولت به استبداد میکشد، یعنی ممکن است هر قسم میل دارد قانون وضع کند و به هر نحو میخواهد آن را مجری بدارد و این ترتیب معادل است با آنکه قانون در کار نباشد. به عباره اخری دولت خودسر خواهد بود و قدرت آن تعدیل نخواهد شد.
پس دولت وقتی با اساس است که این دو اختیار را از هم منفصل کرده باشد، یعنی به دو هیئت جداگانه مفوض نموده باشد.
📚📖 حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول (1286 خورشیدی)، محمدعلی فروغی به اهتمام علیاصغر حقدار
@cafe_andishe95
⚜️ وظیفه دولت این است که حافظ حقوق افراد ناس [مردم] یعنی نگهبان عدل باشد. دولت از عهده انجام وظیفه خود برنمیآید مگر این که به موجب قانون عمل کند، وجود قانون متحقق نمیشود مگر به دو امر: اول وضع قانون. دوم اجرای آن؛ پس دولت دارای دو نوع اختیار میباشد: یکی اختیار وضع قانون. دیگر اختیار اجرای قانون. هرگاه اختیار وضع قانون و اختیار اجرای آن در دست شخص واحد یا هیئت واحد باشد، کار دولت به استبداد میکشد، یعنی ممکن است هر قسم میل دارد قانون وضع کند و به هر نحو میخواهد آن را مجری بدارد و این ترتیب معادل است با آنکه قانون در کار نباشد. به عباره اخری دولت خودسر خواهد بود و قدرت آن تعدیل نخواهد شد.
پس دولت وقتی با اساس است که این دو اختیار را از هم منفصل کرده باشد، یعنی به دو هیئت جداگانه مفوض نموده باشد.
📚📖 حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول (1286 خورشیدی)، محمدعلی فروغی به اهتمام علیاصغر حقدار
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔖 فروید به جای اینکه میزان قابل توجهی از محتوای آزمون پذیر یا ابطال پذیر تجربی را پشتوانه نظریات خود کند، آنها را چنان فراگیر کرد که هر حالت ممکنی را شامل شوند و آزمودنشان تقریباً ممکن نباشد. او هم مثل پیروان مارکس وقتی میدید شواهد علیه نظریاتش هست گواهی…
🔗نظریه فروید نظریهای علمی به معنای معمول آن نیست و صرف نظر از واقعیاتی که در مورد آن وجود دارد، به جای اینکه با مدارک اثباتکننده یک نظریه علمی مطرح شود، به عنوان یک کار تبلیغاتی مطرح شده است.
🔰این تلاش تبلیغاتی یک شکل غیرعادی به خود گرفته است. منتقدان، هر اندازه هم که مطلع و با معلومات بودهاند، پاسخی با اصطلاحات علمی دریافت نکردهاند، بلکه به خصومت نسبت به روانکاوی، که ناشی از آرزوها و احساسات رواننژندانه و سرکوب شده دوران کودکی آنهاست، متهم شدهاند. چنین استدلال توأم با حمله برای علم بسیار زشت است و نمیتوان آن را جدی گرفت. انگیزه یک منتقد هر چه باشد، دانشمند باز هم باید به بخشهای معقول انتقاد پاسخ دهد. روانکاوان هرگز چنین کاری نکردهاند، و حتی حاضر به بررسی شقوق دیگری در برابر نظریات فروید نشدهاند.
🔺اینها ویژگیهای علم نیست، بلکه ویژگیهای دین و سیاست است. قهرمان اسطورهای فروید کاملاً از نقش یک دانشمند جدی فاصله دارد، و بیشتر نقش پیامبر یا رهبر سیاسی را به خود میگیرد. ... در تمام هنرها رابطه نزدیکی بین هنرمند و کاری که پدید میآورد وجود دارد، اما در علم چنین نیست. علم عینیت دارد و عمدتاً مستقل از شخصیت است، هنر و روانکاوی ذهنی هستند و رابطه نزدیکی با شخصیت هنرمند دارند. جنبش روانکاوی یک جنبش علمی به معنای معمول آن نیست، و تمام دشواریها و ناهمخوانهایی ناشی از همین واقعیت ساده است.
📚📖 افول امپراتوری فروید، هانس جی. آیسنک ترجمه یوسف کریمی
@cafe_andishe95
🔰این تلاش تبلیغاتی یک شکل غیرعادی به خود گرفته است. منتقدان، هر اندازه هم که مطلع و با معلومات بودهاند، پاسخی با اصطلاحات علمی دریافت نکردهاند، بلکه به خصومت نسبت به روانکاوی، که ناشی از آرزوها و احساسات رواننژندانه و سرکوب شده دوران کودکی آنهاست، متهم شدهاند. چنین استدلال توأم با حمله برای علم بسیار زشت است و نمیتوان آن را جدی گرفت. انگیزه یک منتقد هر چه باشد، دانشمند باز هم باید به بخشهای معقول انتقاد پاسخ دهد. روانکاوان هرگز چنین کاری نکردهاند، و حتی حاضر به بررسی شقوق دیگری در برابر نظریات فروید نشدهاند.
🔺اینها ویژگیهای علم نیست، بلکه ویژگیهای دین و سیاست است. قهرمان اسطورهای فروید کاملاً از نقش یک دانشمند جدی فاصله دارد، و بیشتر نقش پیامبر یا رهبر سیاسی را به خود میگیرد. ... در تمام هنرها رابطه نزدیکی بین هنرمند و کاری که پدید میآورد وجود دارد، اما در علم چنین نیست. علم عینیت دارد و عمدتاً مستقل از شخصیت است، هنر و روانکاوی ذهنی هستند و رابطه نزدیکی با شخصیت هنرمند دارند. جنبش روانکاوی یک جنبش علمی به معنای معمول آن نیست، و تمام دشواریها و ناهمخوانهایی ناشی از همین واقعیت ساده است.
📚📖 افول امپراتوری فروید، هانس جی. آیسنک ترجمه یوسف کریمی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
لیبراسیون/لیبرالیسم
🗽آزادی از منظر پدر محافظهکاری مدرن آثار بیلیاقتی رهبران مردمی در همه اعضای مهم این جمهورستان قرار است با اسمی که «کفارهپرداز همگان» است، مالهکشی شود: آزادی. در برخی آدمها هم به واقع نقش پررنگی از آزادی میبینیم؛ ولی در بسیارانی، اگر نگوییم غالب آدمها،…
🗽دفاع محافظهکاران از آزادی به دلیل اعتقاد به حق انجام هر کاری مطابق با میل آدمی نیست، بلکه به این دلیل است که آزادی پیش شرط فضیلت است. مردم فقط در هنگام انتخاب آزادانه میتوانند خوبی را انتخاب کنند، بدون آزادی هیچ فضیلتی وجود ندارد. فضیلت اجباری اصلاً فضیلت نیست.
📚📖 محافظهکاریِ آمریکایی، دینش دِسوزا ترجمه اسماعیل غروی
@cafe_andishe95
📚📖 محافظهکاریِ آمریکایی، دینش دِسوزا ترجمه اسماعیل غروی
@cafe_andishe95
Forwarded from ناگفتههای تاریخ معاصر ایران-ناتاما
●دفاع تمامقدِ جان لاک از حکومت پادشاهی
جان لاک فیلسوف برجسته قرن هفدهم میلادی، از پدران لیبرالیسم و از برجسته ترین اندیشمندان سیاسی عصر روشنگری در اروپا در دفاع از پادشاه و پادشاهی مینویسد:
„[I am] lover of his king and country, a lover of peace and the protestant interest…[Consent] is absolutely necessary to the very being and subsistance of our government and without which our peace and religion cannot possibly be any way secured…the miscarriages of the former reigns gave a rise and a right to King William's comeing and ushered him into the throne…Let us owne King William to be our King by right…[William came] to recover our oppressed and sinkeing laws, libertys, and Religion…They who would not betray England and expose it to popish rage and revenge, who have any regard to their country, their religion, their consciences, and their estates, must maintain the bulwarke have set up against it, and which alone preserves us against a more violent inundation of all sorts of misery than that we were soe lately delivered from.“
—John Locke Letter to Edward Clarke (c. April 1690), quoted in James Farr and Clayton Roberts, 'John Locke on the Glorious Revolution: A Rediscovered Document', The Historical Journal, Vol. 28, No. 2 (Jun., 1985), pp. 385-398. Adopted from Wikiquote. Last update April 11, 2022. History
Source: https://quotepark.com/quotes/1912864-john-locke-i-am-lover-of-his-king-and-country-a-lover-of-p/
ترجمه: «من دوستدار شاه و کشورم، دوستدار صلح و منافع دین... رضایت، برای هستی و دوام حکومت ما کاملاً ضروری است و بدون آن به هیچروی نمیتوان صلح و مذهب را پاس داشت... نقض پیمان فرمانروایی پیشین سبب شد که شاه ویلیام بیاید و بر تخت پادشاهی تکیه زند... بیایید بهحق، به پادشاهی ویلیام تن در دهیم... شاه ویلیام آمد تا دین، قوانین، و آزادیهای سرکوبشده و غرقشدهی ما را بازیابد و احیا کند... آنان که به انگلستان خیانت نمیکنند و آن را در معرض خشم و انتقام پاپ قرار نمیدهند، آنان که به کشور، مذهب، وجدان و دارایی خود اهمیت میدهند، آنان باید حامی و جانپناهی را که در برابر آن شرارتها برپا کردهاند، حفظ کنند، و او بهتنهایی ما را در برابر طغیان خشونتآمیزتر انواع بدبختیهایی، که بهتازگی از آن رهایی یافتهایم، در امان نگاه میدارد.»
جان لاک، نامه به ادوارد کلارک، آوریل ۱۶۹۰
@na_ta_ma
جان لاک فیلسوف برجسته قرن هفدهم میلادی، از پدران لیبرالیسم و از برجسته ترین اندیشمندان سیاسی عصر روشنگری در اروپا در دفاع از پادشاه و پادشاهی مینویسد:
„[I am] lover of his king and country, a lover of peace and the protestant interest…[Consent] is absolutely necessary to the very being and subsistance of our government and without which our peace and religion cannot possibly be any way secured…the miscarriages of the former reigns gave a rise and a right to King William's comeing and ushered him into the throne…Let us owne King William to be our King by right…[William came] to recover our oppressed and sinkeing laws, libertys, and Religion…They who would not betray England and expose it to popish rage and revenge, who have any regard to their country, their religion, their consciences, and their estates, must maintain the bulwarke have set up against it, and which alone preserves us against a more violent inundation of all sorts of misery than that we were soe lately delivered from.“
—John Locke Letter to Edward Clarke (c. April 1690), quoted in James Farr and Clayton Roberts, 'John Locke on the Glorious Revolution: A Rediscovered Document', The Historical Journal, Vol. 28, No. 2 (Jun., 1985), pp. 385-398. Adopted from Wikiquote. Last update April 11, 2022. History
Source: https://quotepark.com/quotes/1912864-john-locke-i-am-lover-of-his-king-and-country-a-lover-of-p/
ترجمه: «من دوستدار شاه و کشورم، دوستدار صلح و منافع دین... رضایت، برای هستی و دوام حکومت ما کاملاً ضروری است و بدون آن به هیچروی نمیتوان صلح و مذهب را پاس داشت... نقض پیمان فرمانروایی پیشین سبب شد که شاه ویلیام بیاید و بر تخت پادشاهی تکیه زند... بیایید بهحق، به پادشاهی ویلیام تن در دهیم... شاه ویلیام آمد تا دین، قوانین، و آزادیهای سرکوبشده و غرقشدهی ما را بازیابد و احیا کند... آنان که به انگلستان خیانت نمیکنند و آن را در معرض خشم و انتقام پاپ قرار نمیدهند، آنان که به کشور، مذهب، وجدان و دارایی خود اهمیت میدهند، آنان باید حامی و جانپناهی را که در برابر آن شرارتها برپا کردهاند، حفظ کنند، و او بهتنهایی ما را در برابر طغیان خشونتآمیزتر انواع بدبختیهایی، که بهتازگی از آن رهایی یافتهایم، در امان نگاه میدارد.»
جان لاک، نامه به ادوارد کلارک، آوریل ۱۶۹۰
@na_ta_ma
Telegram
آرشیو ناتاما
John Locke
✝️اشاره ای کوتاه به زمینه های اجتماعی و بین المللی کامیابی پروتستانیسم✝️
در قرن پانزدهم نیاز رشد یابنده کلیسا به وجوهات به افراطی بی سابقه در زمینه فروش عفو انجامید. خوشباوری از حیث اقتصادی مانند هر تقاضای دیگری سطح ارضای معینی دارد. سفر تتزل نماینده پاپ به ایالات آلمانی برای فروش هرچه بیشتر عفو نامه ها جرقه جنبش پروتستان را روشن کرد. لوتر مسائل"معروف خود را نوشت و درسال ۱۵۲۰ مقابل پاپ قد علم کرد.
لوتر تکفیر شد. او هم می توانست به سادگی همانند برخی دیگر از نواوران و بدعت گذاران سال های پیشین مجازات گشته و سوزانده شود. اما برخی از شاهزادگان حاکم برایالات آلمانی از او حمایت کردند و مانع از تحویلش به دستگاه پاپ و امپراطوری مقدس روم حامی اصلی دستگاه کاتولیک گردیدند.
نظریات لوتر از آن جهت شاهزادگان آلمانی را جلب می کرد که او به دنبال یک کلیسای مستقل و ملی بود که وجوهات را به دستگاه پاپ نمی فرستاد بلکه به خزانه شاهزاده حاکم در همان ایالت رد می کرد. نظرات لوتر همچنین از آن رو که به کشیش ها حق ازدواج میداد، بسیاری از آنها را در ایالتهای آلمانی جذب کرد. در نتیجه پیشرفت اولیه پروتستانیسم سریع بود: تا سال ۱۵۴۰ یک سوم شمال شرقی آلمان، پادشاهی های اسکاندیناوی و متصرفات شوالیه های توتونیک و لیوونی را فتح کرده بود.
📆در سال ۱۵۳۴ هنری هشتم پادشاه انگلستان گرچه پروتستان نشد، اما کلیسای انگلستان را از دستگاه پاپ جدا و ملی کرد و خود رئیس آن شد تا هم وجوهات را در اختیار گیرد و هم در ازدواج ها و طلاق هایش آزاد باشد.
🇪🇸
در سال ۱۵۶۶ فیلیپ امپراتور اسپانیا بزرگترین قدرت آن روز جهان اراده کرد تا پروتستانیسم را در اراضی موسوم به سفلی (هلند و بلژیک) ریشه کن کند تا محدود به همان ایالات آلمانی باشد. ارعابی که تهاجم او به راه انداخت تمام نشانه های اصلاح گری دینی را از میان برداشت. شورشیان به انگلستان یا آلمان گریختند و از آنجا که دریانورد بودند از تنها طریق ممکن یعنی حمله به کشتیهای اسپانیایی در کانال مبارزه را ادامه دادند. چهار سال مقاومت شورشیان در هلند در محاصره سبب تزلزل اقتصادی اسپانیا شد. تمام هلند پشت سر ویلیام اورانژی رهبر شورشیان بسیج شد. ناسیونالیسم هلندی پشتوانه پروتستانیسم دینی شده بود.
👑پادشاه اسپانیا چون تلاش هایش برای انصراف الیزابت پادشاه انگلستان از کمک به شورشیان دریانورد به جایی نرسیده بود تصمیم گرفت با نیروی دریایی اش که بزرگترین قدرت دریایی در جهان آن روز بود انگلستان را برای همیشه خرد سازد. در جنگ بزرگ دریایی سال ۱۵۸۸ در کمال شگفتی آرمادا یا همان ناوگان عظیم اسپانیا از نیروی دریایی کوچکتر انگلستان شکست خورد و راه برای بقا و رشد نیروهای جدید در مجاورت جهان کهن گشوده گردید.
✍🏼توس تهماسبی
@cafe_andishe95
در قرن پانزدهم نیاز رشد یابنده کلیسا به وجوهات به افراطی بی سابقه در زمینه فروش عفو انجامید. خوشباوری از حیث اقتصادی مانند هر تقاضای دیگری سطح ارضای معینی دارد. سفر تتزل نماینده پاپ به ایالات آلمانی برای فروش هرچه بیشتر عفو نامه ها جرقه جنبش پروتستان را روشن کرد. لوتر مسائل"معروف خود را نوشت و درسال ۱۵۲۰ مقابل پاپ قد علم کرد.
لوتر تکفیر شد. او هم می توانست به سادگی همانند برخی دیگر از نواوران و بدعت گذاران سال های پیشین مجازات گشته و سوزانده شود. اما برخی از شاهزادگان حاکم برایالات آلمانی از او حمایت کردند و مانع از تحویلش به دستگاه پاپ و امپراطوری مقدس روم حامی اصلی دستگاه کاتولیک گردیدند.
نظریات لوتر از آن جهت شاهزادگان آلمانی را جلب می کرد که او به دنبال یک کلیسای مستقل و ملی بود که وجوهات را به دستگاه پاپ نمی فرستاد بلکه به خزانه شاهزاده حاکم در همان ایالت رد می کرد. نظرات لوتر همچنین از آن رو که به کشیش ها حق ازدواج میداد، بسیاری از آنها را در ایالتهای آلمانی جذب کرد. در نتیجه پیشرفت اولیه پروتستانیسم سریع بود: تا سال ۱۵۴۰ یک سوم شمال شرقی آلمان، پادشاهی های اسکاندیناوی و متصرفات شوالیه های توتونیک و لیوونی را فتح کرده بود.
📆در سال ۱۵۳۴ هنری هشتم پادشاه انگلستان گرچه پروتستان نشد، اما کلیسای انگلستان را از دستگاه پاپ جدا و ملی کرد و خود رئیس آن شد تا هم وجوهات را در اختیار گیرد و هم در ازدواج ها و طلاق هایش آزاد باشد.
🇪🇸
در سال ۱۵۶۶ فیلیپ امپراتور اسپانیا بزرگترین قدرت آن روز جهان اراده کرد تا پروتستانیسم را در اراضی موسوم به سفلی (هلند و بلژیک) ریشه کن کند تا محدود به همان ایالات آلمانی باشد. ارعابی که تهاجم او به راه انداخت تمام نشانه های اصلاح گری دینی را از میان برداشت. شورشیان به انگلستان یا آلمان گریختند و از آنجا که دریانورد بودند از تنها طریق ممکن یعنی حمله به کشتیهای اسپانیایی در کانال مبارزه را ادامه دادند. چهار سال مقاومت شورشیان در هلند در محاصره سبب تزلزل اقتصادی اسپانیا شد. تمام هلند پشت سر ویلیام اورانژی رهبر شورشیان بسیج شد. ناسیونالیسم هلندی پشتوانه پروتستانیسم دینی شده بود.
👑پادشاه اسپانیا چون تلاش هایش برای انصراف الیزابت پادشاه انگلستان از کمک به شورشیان دریانورد به جایی نرسیده بود تصمیم گرفت با نیروی دریایی اش که بزرگترین قدرت دریایی در جهان آن روز بود انگلستان را برای همیشه خرد سازد. در جنگ بزرگ دریایی سال ۱۵۸۸ در کمال شگفتی آرمادا یا همان ناوگان عظیم اسپانیا از نیروی دریایی کوچکتر انگلستان شکست خورد و راه برای بقا و رشد نیروهای جدید در مجاورت جهان کهن گشوده گردید.
✍🏼توس تهماسبی
@cafe_andishe95
📪مردی در شوروی دوران استالین هر روز روزنامه میخرید و صفحه اول را نگاه میکرد و با عصبانیت آن را در سطل آشغال پرت میکرد.
روزنامهفروش میپرسد: فازت چیه؟
مرد: دنبال خبر مرگ یکی میگردم.
روزنامه فروش: ولی خبرهای مرگ رو صفحه اول نمیزنند!
مرد: اون خبر مرگی که من میخوام صفحه اوله.
محمد الف
@cafe_andishe95
روزنامهفروش میپرسد: فازت چیه؟
مرد: دنبال خبر مرگ یکی میگردم.
روزنامه فروش: ولی خبرهای مرگ رو صفحه اول نمیزنند!
مرد: اون خبر مرگی که من میخوام صفحه اوله.
محمد الف
@cafe_andishe95
🚩جهالت مارکس در تعیین مالکیت به عنوان ملاکِ نبردِ دو طبقۀ مانوی کاذب🔻
در الگوی جامعه شناسی مارکس تمامی بقایای شأن و منزلت اجتماعی افراد به کناری نهاده شده و موقعیت اجتماعی آنان در جامعه سرمایه داری را صرفاً بر مبنای رابطه آنان با وسایل تولید یا منابع درآمدشان، تعریف کرده است. این ویژگی الگوی مارکس تا حدودی به دلیل روش انتزاعی او و نیز تا حدی به علت انتظارات پیشبینیهای او درباره جامعه سرمایه داری است.
این الگو در مقام یک روش نوعی ساده کردن سودمند طبقات اجتماعی است چنان که مفهوم «طبقه» بعداً به عنوان یک بعد لایه بندی به کار رود. ولی در مقام یک پیش بینی اساسی ثابت شده است که الگویی نادرست است.
👁🗨اندیشمندان پس از مارکس نیز به همان ،روال، سایر ابعاد نظير شأن و موقعیت اجتماعی، قدرت حرفه و شغل را مشخص کرده و مورد تأکید قرار داده اند، و ضمناً به پالایش و شاخ و برگ دادن به مفهوم خود طبقه اقتصادی پرداخته اند اندیشمندان مزبور از روشهای مذکور به طرز سودمندی استفاده کرده اند، ابتدا به عنوان یک ابزار مشخص و تحلیلی؛ سپس برای تحقیقات تجربی و تاریخی در مورد روابط متغیر میان هر یک از ابعاد مزبور اما مارکس به شیوه ای منظم و سیستماتیک با این مسائل [ابعاد] روبرو نشده است. او در معدود تفسیرهایش در باب مفهوم ،طبقه، همچون تفسیرهایش درباره پیش بینی های عمومی ،او چهار دستی به ساده کردن چسبیده است. عملکرد او در زمینه مطالعات تاریخی رضایت بخش تر است؛ ولی به طور کلی روش ساده کردن او صورتِ گمراه کننده و ناسودمندی پیدا میکند.
بدیهی است که مالکیت به عنوان یک ملاک عینی تعیین طبقه، در راستای درک و فهم لایه بندی اجتماعی در جامعه سرمایه داری بسیار ضرورت دارد و واجب است 📍ولی همین ملاک مالکیت چنان که به تنهایی مبنا قرار داده شود ناکافی و گمراه کننده خواهد بود حتی برای درک لایه بندی اقتصادی. زیرا علاوه بر «طبقات دارای مالکیت» که بستگی به نوع و اندازه های مالکیت آنها دارد) ما قادریم بر مبنای طبقات دارای درآمد، کسانی را در این مقوله بگنجانیم و طبقه بندی کنیم که هیچ مالکیتی به لحاظ وسایل تولید ندارند ولی در لایه بندی اقتصادی قرار میگیرند.
✖️حال اگر بخواهیم بر طبق نظریه مارکس مالکیت در مفهوم محض و مطلق آن را سرمایه داران یا بورژوازی در برابر دستمزدبگیران [پرولتاریا] قرار دهیم در این صورت قادر نخواهیم بود که حقایق اقتصادی لایه بندی امروزی را کاملاً درک کنیم. اگر پیش بینی مارکس در مورد دو قطبی شدن ساختار طبقاتي محض جامعه عملی میشد شاید ما قادر بودیم حقایق اقتصادی لایه بندی کنونی را درک کنیم لیکن این پیش بینی تحقق نیافته و احتمال زیادی دارد که در آینده نیز در جوامع سرمایه داری پیشرفته تحقق نیابد صرف نظر از درستی یا نادرستی نظریه مارکس در باب دو قطبی شدن ،جامعه اتکای محض و مطلق بر نظریه او باعث می شود نتایج غیر رضایت بخش تری از این نظریه پدید آید. در نظریه مارکس در باب رابطه ی آگاهی طبقاتی و سایر «عوامل ذهنی» با شرایط مادی عینی سردرگمی و ابهامهایی وجود دارد. زیرا بدون استفاده از سایر ملاکهایی غیر از مالکیت آگاهی طبقاتی یا نبود آن را) نمی توان توجیه کرد و نیز نمی توان نقش ایده ئولوژی در آگاهی سیاسی و طبقاتی را ادراک نمود. در جوامع سرمایه داری در میان اکثریت عظیمی از افراد فاقد مالکیت تفاوت های موقعیتی و حرفه ای منجر به - یا باعث دور شدن از همان پیامدهای روانشناسی و سیاسی لایه بندی اجتماعی میشود که مارکس آن را پیش بینی کرده بود. به عنوان بارزترین مثال آن باید از قشر متوسط نام برد. اعضای این قشر نیز همچون کارگران، فاقد مالکیت بوده و درآمد بسیاری از آنان کم و اندک است؛ با این وصف، به شمار آوردن آنان به عنوان یک قشر بر مبنای محض مالکیت، به این معناست که هر تلاش واقعی برای درک و فهم یکی از مهمترین حقایق
لایه بندی در تمامی جوامع سرمایه داری پیشرفته را رها کرده و به حال خود بگذاریم.
البته تركيبات خاص و متعدد منابع [مالی] و مقادیر درآمد افراد، از اهمیت زیادی در روانشناسی سیاسی طبقات بالاتر و پایینتر برخوردار است. به طور مثال اگرچه تغییر از موقعیت مالکان» وسایل تولید] به «مدیران» به عنوان نظارت کنندگان مستقیم بر دارایی ،شرکت به این معنا نیست که دارایی [مالکیت] کمرنگ تر میشود، ولی این نوع تغییرات به ایجاد یک قشر «ثروتمند صنفی» می انجامد که نمی توان پیدایش آن را صرفاً به لحاظ مالکیت دارایی تفسیر و تعبیر کرد.
📚از «مارکس و مارکسیسم»
چارلز رایت میلز
@cafe_andishe95
در الگوی جامعه شناسی مارکس تمامی بقایای شأن و منزلت اجتماعی افراد به کناری نهاده شده و موقعیت اجتماعی آنان در جامعه سرمایه داری را صرفاً بر مبنای رابطه آنان با وسایل تولید یا منابع درآمدشان، تعریف کرده است. این ویژگی الگوی مارکس تا حدودی به دلیل روش انتزاعی او و نیز تا حدی به علت انتظارات پیشبینیهای او درباره جامعه سرمایه داری است.
این الگو در مقام یک روش نوعی ساده کردن سودمند طبقات اجتماعی است چنان که مفهوم «طبقه» بعداً به عنوان یک بعد لایه بندی به کار رود. ولی در مقام یک پیش بینی اساسی ثابت شده است که الگویی نادرست است.
👁🗨اندیشمندان پس از مارکس نیز به همان ،روال، سایر ابعاد نظير شأن و موقعیت اجتماعی، قدرت حرفه و شغل را مشخص کرده و مورد تأکید قرار داده اند، و ضمناً به پالایش و شاخ و برگ دادن به مفهوم خود طبقه اقتصادی پرداخته اند اندیشمندان مزبور از روشهای مذکور به طرز سودمندی استفاده کرده اند، ابتدا به عنوان یک ابزار مشخص و تحلیلی؛ سپس برای تحقیقات تجربی و تاریخی در مورد روابط متغیر میان هر یک از ابعاد مزبور اما مارکس به شیوه ای منظم و سیستماتیک با این مسائل [ابعاد] روبرو نشده است. او در معدود تفسیرهایش در باب مفهوم ،طبقه، همچون تفسیرهایش درباره پیش بینی های عمومی ،او چهار دستی به ساده کردن چسبیده است. عملکرد او در زمینه مطالعات تاریخی رضایت بخش تر است؛ ولی به طور کلی روش ساده کردن او صورتِ گمراه کننده و ناسودمندی پیدا میکند.
بدیهی است که مالکیت به عنوان یک ملاک عینی تعیین طبقه، در راستای درک و فهم لایه بندی اجتماعی در جامعه سرمایه داری بسیار ضرورت دارد و واجب است 📍ولی همین ملاک مالکیت چنان که به تنهایی مبنا قرار داده شود ناکافی و گمراه کننده خواهد بود حتی برای درک لایه بندی اقتصادی. زیرا علاوه بر «طبقات دارای مالکیت» که بستگی به نوع و اندازه های مالکیت آنها دارد) ما قادریم بر مبنای طبقات دارای درآمد، کسانی را در این مقوله بگنجانیم و طبقه بندی کنیم که هیچ مالکیتی به لحاظ وسایل تولید ندارند ولی در لایه بندی اقتصادی قرار میگیرند.
✖️حال اگر بخواهیم بر طبق نظریه مارکس مالکیت در مفهوم محض و مطلق آن را سرمایه داران یا بورژوازی در برابر دستمزدبگیران [پرولتاریا] قرار دهیم در این صورت قادر نخواهیم بود که حقایق اقتصادی لایه بندی امروزی را کاملاً درک کنیم. اگر پیش بینی مارکس در مورد دو قطبی شدن ساختار طبقاتي محض جامعه عملی میشد شاید ما قادر بودیم حقایق اقتصادی لایه بندی کنونی را درک کنیم لیکن این پیش بینی تحقق نیافته و احتمال زیادی دارد که در آینده نیز در جوامع سرمایه داری پیشرفته تحقق نیابد صرف نظر از درستی یا نادرستی نظریه مارکس در باب دو قطبی شدن ،جامعه اتکای محض و مطلق بر نظریه او باعث می شود نتایج غیر رضایت بخش تری از این نظریه پدید آید. در نظریه مارکس در باب رابطه ی آگاهی طبقاتی و سایر «عوامل ذهنی» با شرایط مادی عینی سردرگمی و ابهامهایی وجود دارد. زیرا بدون استفاده از سایر ملاکهایی غیر از مالکیت آگاهی طبقاتی یا نبود آن را) نمی توان توجیه کرد و نیز نمی توان نقش ایده ئولوژی در آگاهی سیاسی و طبقاتی را ادراک نمود. در جوامع سرمایه داری در میان اکثریت عظیمی از افراد فاقد مالکیت تفاوت های موقعیتی و حرفه ای منجر به - یا باعث دور شدن از همان پیامدهای روانشناسی و سیاسی لایه بندی اجتماعی میشود که مارکس آن را پیش بینی کرده بود. به عنوان بارزترین مثال آن باید از قشر متوسط نام برد. اعضای این قشر نیز همچون کارگران، فاقد مالکیت بوده و درآمد بسیاری از آنان کم و اندک است؛ با این وصف، به شمار آوردن آنان به عنوان یک قشر بر مبنای محض مالکیت، به این معناست که هر تلاش واقعی برای درک و فهم یکی از مهمترین حقایق
لایه بندی در تمامی جوامع سرمایه داری پیشرفته را رها کرده و به حال خود بگذاریم.
البته تركيبات خاص و متعدد منابع [مالی] و مقادیر درآمد افراد، از اهمیت زیادی در روانشناسی سیاسی طبقات بالاتر و پایینتر برخوردار است. به طور مثال اگرچه تغییر از موقعیت مالکان» وسایل تولید] به «مدیران» به عنوان نظارت کنندگان مستقیم بر دارایی ،شرکت به این معنا نیست که دارایی [مالکیت] کمرنگ تر میشود، ولی این نوع تغییرات به ایجاد یک قشر «ثروتمند صنفی» می انجامد که نمی توان پیدایش آن را صرفاً به لحاظ مالکیت دارایی تفسیر و تعبیر کرد.
📚از «مارکس و مارکسیسم»
چارلز رایت میلز
@cafe_andishe95
📌سهل انگاری مارکس در مفهوم طبقه
مارکس به رهیافت ساده انگاری روی آورده و تقسیمات طبقاتی را صرفاً بر ملاک مناسبات تولیدی قرار داده است.
بدیهی است که این «ساده انگاری» در مفاهیم کلیدی جامعه شناسی و هر دانش دیگر طبیعتاً نارسایی ها و نواقصی دارد، چرا که این نوع مفاهیم را باید در قالب «فنی» و «پیچیده» آنها درک و توجیه کرد (نظیر تفاوت میان مراتب اجتماعی» و «طبقه» یا شأن و منزلت» و «پایگاه») مارکس بر اساس رهیافت خاص خود، به وجود دو طبقه اصلی و متخاصم بورژوازی سرمایه داران و پرولتاریا کارگران شهری و دهقانان فقیر معتقد شده است. ضمناً طبقات دیگری را که به نوعی وابسته به دو طبقه اصلی مزبور هستند شناسایی کرده است
(۱) زمینداران؛ (۲) دهقانان و زارعان مستأجر؛ (۳) خُرده بورژوازی کسبه جزء)؛ (۴) روشنفکران صاحبان حرفه ها و سایر کارگران دیوانسالار و پشت میزنشین)؛ (۵) لومپن پرولتاریا افراد) ولگرد روسپی،ها جنایتکاران و سایر عناصر خودباخته).
📚از «مارکس و مارکسیسم»
چارلز رایت میلز
@cafe_andishe95
مارکس به رهیافت ساده انگاری روی آورده و تقسیمات طبقاتی را صرفاً بر ملاک مناسبات تولیدی قرار داده است.
بدیهی است که این «ساده انگاری» در مفاهیم کلیدی جامعه شناسی و هر دانش دیگر طبیعتاً نارسایی ها و نواقصی دارد، چرا که این نوع مفاهیم را باید در قالب «فنی» و «پیچیده» آنها درک و توجیه کرد (نظیر تفاوت میان مراتب اجتماعی» و «طبقه» یا شأن و منزلت» و «پایگاه») مارکس بر اساس رهیافت خاص خود، به وجود دو طبقه اصلی و متخاصم بورژوازی سرمایه داران و پرولتاریا کارگران شهری و دهقانان فقیر معتقد شده است. ضمناً طبقات دیگری را که به نوعی وابسته به دو طبقه اصلی مزبور هستند شناسایی کرده است
(۱) زمینداران؛ (۲) دهقانان و زارعان مستأجر؛ (۳) خُرده بورژوازی کسبه جزء)؛ (۴) روشنفکران صاحبان حرفه ها و سایر کارگران دیوانسالار و پشت میزنشین)؛ (۵) لومپن پرولتاریا افراد) ولگرد روسپی،ها جنایتکاران و سایر عناصر خودباخته).
📚از «مارکس و مارکسیسم»
چارلز رایت میلز
@cafe_andishe95
🚩🧨 لنین و رفقای او از همان ابتدا، خود را رهبران یک جنگ بیامان طبقاتی میدیدند که در آن حریف سیاسی و یا ایدئولوژیکی و حتی بخشهای سرکش و نافرمان مردم به عنوان دشمنانی که باید ریشهکن شوند نگریسته، از همان قرار نیز با آنها رفتار میکردند. بلشویکها تصمیم گرفتند همه نوع مخالفت- حتی مقاومت منفی- با تفوق نیروی خود را از نظر حقوقی و نیز فیزیکی از بین ببرند. این امر تنها بر گروهها و مخالفان سیاسی ناظر نبود، بلکه تمامی گروهبندیهای اجتماعی را دربر میگرفت: (اشراف زادگان، شهروندان به خصوص طبقه متوسط، روشنفکران، کلیسا و ...) و نیز علیه مشاغل مختلف: (افسران، مأموران انتظامی و ...) نیز بود؛ و تا اندازهای چهره یک نسلکشی را به خود گرفت. از سال 1920 به بعد قزاقزدایی به طور عمده با تعریف نسلکشی مطابقت میکند: مجموعه مردمی که در فضایی - که محدوده آن به طور دقیق مشخص شده بود- زندگی میکردند؛ یعنی قزاقها، به دلیل قزاق بودن نابود شدند. مردها تیرباران شدند و زنها و بچهها و سالمندان به اجبار به محل دیگری انتقال داده شدند. روستاها با خاک یکسان، و یا به ساکنان جدید غیر قزاق واگذار شد. لنین، قزاقها را با ساکنان وِندی در دوران انقلاب فرانسه مقایسه کرد، و میخواست با آنها همان رفتاری را داشته باشد که گراچوس بابوف «مخترع» کمونیسم نوین در 1795 «مردم کشی» نامیده بود.
📚📖 کتاب سیاه کمونیسم: سرکوب، جنایت و ترور، نویسندگان استفان کورتوا- نیکلاس ورث- ژان لوئی پنه- آنژی پاکوفسکی- کارل بارتوسک- ژان لوئی مارگولن ترجمه عبدالحمید فریدی
@cafe_andishe95
📚📖 کتاب سیاه کمونیسم: سرکوب، جنایت و ترور، نویسندگان استفان کورتوا- نیکلاس ورث- ژان لوئی پنه- آنژی پاکوفسکی- کارل بارتوسک- ژان لوئی مارگولن ترجمه عبدالحمید فریدی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
لیبراسیون/لیبرالیسم
👁🗨روشنفکران در جستوجوی دین نو 🚩☭ آموزه مارکسیسم به کمونیست های راستین تفسیری کلی از جهان ارائه میدهد؛ و احساساتی مشابه آنچه در میان سلحشوران جنگ های صلیبی در تمامی اعصار وجود داشته در روح آنان میدمد؛ سلسله مراتبی از ارزش ها ایجاد میکند ؛ و هنجارهای رفتار…
🔺دینی نو برای بیدینان
🔘 معادشناسی مارکسیستی برای پرولتاریا همان نقشی را قائل میشود که منجی برای بشریت. اصطلاحاتی که مارکس جوان به کار میبرد جای هیچ شک و شبههای درباره منشأ یهودی- مسیحی اسطوره طبقه باقی نمیگذارد؛ وجود طبقهای برگزیده به خاطر رنج و مصیبتهایی که برای نجات بشریت متحمل گردیده است. رسالت پرولتاریا، پایان دادن به پیشاتاریخ به مدد انقلاب و حاکمیت آزادی است. در اینجا رد و نشان اندیشههای هزارهگرا به خوبی محسوس است: مسیح نجات دهنده، گسست با گذشته و حاکمیت خداوند.
🔰احیای اعتقادات دیرین در قالبی به ظاهر علمی افرادی را اغوا میکند که ایمان از آنان دریغ شده است.
📚📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی
@cafe_andishe95
🔘 معادشناسی مارکسیستی برای پرولتاریا همان نقشی را قائل میشود که منجی برای بشریت. اصطلاحاتی که مارکس جوان به کار میبرد جای هیچ شک و شبههای درباره منشأ یهودی- مسیحی اسطوره طبقه باقی نمیگذارد؛ وجود طبقهای برگزیده به خاطر رنج و مصیبتهایی که برای نجات بشریت متحمل گردیده است. رسالت پرولتاریا، پایان دادن به پیشاتاریخ به مدد انقلاب و حاکمیت آزادی است. در اینجا رد و نشان اندیشههای هزارهگرا به خوبی محسوس است: مسیح نجات دهنده، گسست با گذشته و حاکمیت خداوند.
🔰احیای اعتقادات دیرین در قالبی به ظاهر علمی افرادی را اغوا میکند که ایمان از آنان دریغ شده است.
📚📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی
@cafe_andishe95