Telegram Web Link
فایل ارائه و فایل صوتی اولین جلسه درس علم و الهیات.
ارائه من از دقیقه ۵۹ شروع میشود و بخش عمده آن به توضیح ۴ مدل تعامل علم و دین که ایان باربور در سخنرانی گیفورد ارائه کرده، اختصاص دارد.
🔴 مناجات‌نامه‌ای برای شفای ترامپ!

دونالد ترامپ امروز توییت کرد که تست کرونای او و همسرش مثبت شده است. یکی از فیلسوفان دین جالب آمریکایی، یک مناجات‌نامه‌ای برای شفای او تنظیم کرده است (اینجا). اسم او Thoms Jay Oord است و من قبلا هم به عکسهای الهیاتی او در اینجا اشاره کرده بودم. البته هدفش بیشتر آموزش و ارائه کارگاه عملی برای پیاده کردن مبانی الهیاتی خودش است.
او باتوجه به مساله شر، الهیات خاصی را ترویج میکند که در کتاب تازه منتشر شده‌اش با عنوان "خدا نمی‌تواند" (God Can't) ، به آن پرداخته است.

او میگوید من از یک طرف میدانم باید برای رهبرمان دعا کنم، هرچند میدانم رهبر خوبی نبوده است. اما با خودم کلنجار میروم که چطور دعا کنم؟
از سوی دیگر باخودم کلنجار میروم که چگونه برای یک بیمار دعا کنم. میدانم خدا میخواهد همه را شفا دهد ولی این را هم میدانم که خدا به تنهایی نمیتواند بیماری را شفا دهد.
این دو دغدغه من را ترغیب کرد که این مناجات نامه را تنظیم کنم.

مناجات او را در سایتش بخوانید. من خلاصه‌ای از فرازهای! این دعا را می آورم:

"خدایا تو همه چیز را میدانی، عاشق همه هستی ولی توانایی دفع شر و بلا و مریضی را از همه نداری.
اگرچه ترامپ بدی هایی دارد، ولی تو با مریضی نمیخواهی او را ادب کنی. تو همانطور که عاشق همه هستی، عاشق او هم هستی. هرچند همه کارهای او را دوست نداری. کارهایی که با عشق همه گیر تو منافات دارد را دوست نداری. پس تو سعی میکنی او را متقاعد کنی که کارهای خوب کند.
پس من دعا نمیکنم که تو او را دوست داشته باشی و شفایش دهی. چون تو همه را دوست داری و شفا برای همه را میخواهی. ولی با شرایطی که ایجاد میکنی، میخواهی به ما بفهمانی که خوب و بد چیست.
پس دعای من این است که تو به من بینش و حکمتی بدهی که با تو در آنچه تو میخواهی مشارکت کنم. در رفتار و کنش و عشق ورزیدن و عدالت طلبی، راه تو را بروم. من کمک تو را نیاز دارم که ترامپ را به آنچه میتوانم ترغیب کنم و او را در آنچه بد است، محکوم کنم."

🔹الهیاتی که این جناب توماس اورد ترویج میکند در مساله شر، برای حل ناسازگاری در 4 گزاره زیر، پیشنهاد نفی جمله اول یعنی "قادر مطلق بودن خدا" را دارد.
- خدا قادر مطلق است
- خدا عالم مطلق است
- خدا خیر محض است
- شر در عالم وجود دارد.

لذا خدایی که او می‌پرستد و به او عشق می ورزد، فعل خاص ندارد و نمیتواند کسی را شفا دهد. چون قادر مطلق نیست.
این به هرحال یک راه حل برای حل مساله فاعلیت الهی در طبیعت و حل مساله شرور در عالم است.
اما همانطور که میبینید، دعا و مناجات با چنین خدایی خیلی نچسب میشود. اینکه من بدانم که از خدا کاری ساخته نیست و صرفا از او بخواهم به من حکمت دهد و مرا "متقاعد کند" تا به دست من شر و بدی مثل کارهای بد ترامپ، رخت بر بندند، غیر از اینکه تناقض دارد، مناجات دلچسبی هم نیست.
مناجات با خدایی که ما میخوانیم و میدانیم که جواب ما را میدهد و قادر بر انجام امور خرد و جزئی است، دلنشین تر است و انس با او آرامش‌بخش‌تر است.
خدایی که خودش در قران میگوید وقتی او را بخوانیم، اجابت میکند:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
و هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند،بگو من نزديكم، و دعاى دعاكننده را -به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت مى‌كنم، پس آنان‌ بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.

و خدایی که در دعای کمیل او را اینطور میخوانیم:
يا سَريعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ اِلّا الدُّعاَّءَ فَاِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاَّءُ يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاَّءٌ وَ طاعَتُهُ غِنىً اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاَّءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكاَّءُ يا سابِغَ النِّعَمِ يا دافِعَ النِّقَمِ يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِى الْظُّلَمِ يَا عالِماً لا يُعَلَّمُ

✔️پ.ن: در آپدیت جدید تلگرام، امکان گذاشتن نظر مخاطبان فراهم شده و روی این پست آن را فعال کرده‌ام. خوشحال میشوم از این به بعد، نظر مخاطبان عزیز را روی مطالب بدانم.
🔴 خدا چک سفید امضا به ما نداده است

از سال گذشته تا الان، ایران به کرات مورد حمله قرار گرفته. ترور سردار سلیمانی، انفجار تروریستی در نطنز، تعرضهای گاه و بیگاه به مقرهای نظامی ایران در سوریه و ترور امروز محسن فخری زاده.
همچنین ایران به کرات وعده انتقام را داده که تقریبا تا الان عملی نشده است. سوال این است که چرا کشور به جمعبندی در این زمینه نمیرسد و کاری نمیکند؟ چرا شعارها و رجزهای پوسیده و توخالی، جای اقدامات شجاعانه را گرفته است؟
جوابش به نظر من محاسبات عقلانی مسئولین است که البته این عقلانیت، عقلانیت قرآنی نیز هست!
بخش مهمی از نیروهای نظامی کشور ما مشغول امور سیاسی و اقتصادی هستند. پروژه‌های بزرگ اقتصادی و صنعتی، عملا وظیفه اصلی بخش نظامی را از اولویت خارج کرده است. گذشته از این، شرایطی که در آن نه جنگ باشد و نه صلح -یعنی شرایطی مثل شرایط فعلی ما که مدام در التهاب و هشدار بگذرد و اتفاقی نیفتد- بهترین شرایط کار اقتصادی برای بخش نظامی است و هر اختلالی در این شرایط آنها را متضرر میکند.

اما چرا میگویم تصمیم جنگ نکردن ریشه در نوعی عقلانیت قرآنی دارد؟ چون خداوند وعده‌ی نصرت به هرکسی نداده. خدا امضا نکرده که ما صرفا با اسم اسلام و مسلمانی، از حمایت او بهره مند میشویم. اگر فرمانده فلان لشکر در زمان جنگ تحمیلی میدانست که اسلحه و مهمات به اندازه دشمنش ندارد ولی با امید و یقین به نصرت الهی به خط میزد و پیروز هم میشد، میدانست که او شروط خدا برای کمک به مومنین در قرآن را برآورده کرده است.
بخشی از این شروط در سوره صف بیان شده. سوره صف همان سوره ی جهادی است که آیه "نصر من الله و فتح قریب" اواخر آن آمده است. اما قبل از این آیه، تقریبا تمام سوره به شروطی می پردازد که باید جناح مومنین در خودشان بپرورانند تا این نصرت الهی شامل حالشان شود.
واضح ترین آن، جایی است که خداوند میگوید "میخواهید شما را از تجارتی که نجاتتان میدهد، آگاه کنم؟" این که لفظ "تجارت" را بکار می‌برد نیز جالب و پرنکته است. دقیقا اشاره به کسانی دارد که تجارت اقتصادی خود را به معامله با خدا ترجیح میدهند. (این لفظ و مفهوم را در سوره جمعه که سوره بعدی صف است و همچنین سوره منافقون که بعدترش است، هم میتوانید دنبال کنید. جهت و پیام کلی این سه سوره خیلی به هم نزدیک است) این تجارت ایمان به خدا و رسول، و جهاد با "اموال" و انفس در راه خداست.
ابتدای این سوره هم ظاهرا شرطی دیگر برای یاری خدا در جنگ مطرح شده. این شرط عمل به گفته های خود به ویژه برای جهاد و جنگ و انتقام در راه خداست. آیه معروف آن این است: "لم تقولون ما لا تفعلون"
من بعد از ترورهای تابستان سال شصت، پیام های امام خمینی را دیدم. در هیچکدامشان حرفی از انتقام به چشم من نخورد. با این حال، همه عملیات های موفق و موثر ایران در جنگ، از مهر سال شصت شروع میشود که در نهایت هم به آزادسازی خرمشهر در اردیبهشت 61 منتهی میشود.

(آنچه اینجا نوشتم، نه لزوماً به معنای درستی تصمیم به جنگ است، نه مذاکره و نه مقاومت. اساسا من نمیدانم در شرایط فعلی کدام ترجیح دارد. فقط این را میدانم که اگر اعتراضات آبان 98 را خوب درک کنیم - این اتفاق عجیب که برای اولین بار قشر مستضعف جامعه که همیشه حامی این نظام بودند و در همه انتخابات، گزینه های انقلابی روی رای روستاییان و این اقشار برای خود حساب میکردند، بصورت سراسری در ایران اعتراض کردند- همچنین انتخابات اسفند 98 -که در تهران 26 درصد و در کل ایران حدود 40 درصد در انتخابات شرکت کردند - را درنظر بگیریم، معلوم میشود، فضای کشور از درون برای هیچکدام مساعد نیست.
و با این شرایط داخلی، نه میتوان انتظار مذاکره موفقی را در خارج داشت، نه مقاومت پایداری و نه جنگ فاتحانه‌ای.)
🔴"فیزیک، عرفان از مسیر طبیعت است"

آنچه در ادامه می آید، مطلبی است که در وبلاگ "عرفان و فلسفه" دیدم. این وبلاگ ظاهرا متعلق به محسن فخری زاده است که دو روز پیش ترور شد و به شهادت رسید. ایشان فیزیک خوانده بود و درس میداد و از نوشته ها اینطور بر می‌آید که دغدغه های فلسفی دقیقی داشت. 8 مطلب در این وبلاگ بود که من خواندم و با همه آنها همراه بودم.
دل انسان از این میسوزد که افراد نجیب و باسواد و سر به زیری که بدون هیاهو کار میکنند، از ما گرفته میشوند:


"فیزیک و فلسفه نه تنها به هم ربط دارند بلکه در صورت رعایت مرزها می توانند برای یکدیگر خوراک تهیه کنند. پشتیبان هم باشند و در بسیاری از موارد یکدیگر را اصلاح نمایند. این مطلب فوق العاده دقیق است، و کمی بی دقتی فرد را به خلط بین این دو علم که از یک دیگر مستقل هستند و ابزارهای خاص خود را هم دارند وا می دارد. بیان این مطلب را در کتابی که در دست تالیف دارم به طور مفصل آورده ام. رمز این مطلب هم در این است که مبنای "ایدئولوژی" "جهان بینی" است و مبنای "جهان بینی" "شناخت" است. مهمترین ابزار "شناخت" "حس" است که اینجانب تعبیر تعمیم یافته "مشاهده" را برای "حس" جعل کرده ام. البته توالی بین این موضوعات توسط برخی از فلاسفه مثل آقای دکتر سروش رد شده است که مورد قبول اینجانب نیست. حال نقش فیزیک در به وجود آوردن "شناخت" مشخص است. یعنی فیزیک یکی از بهترین دریچه ها برای "مشاهده" است. البته در بین علوم به نظرم زیست شناسی هم همین نقش را به صورت مستقل دارد. البته علوم شناختی که شاید توسعه یافته روانشناسی قدیم باشد نیز نقش خاصی در مباحث فلسفی دارد. باز تذکر می دهم که ذکر این ارتباطات با تکیه بر مرزها و وظایف هریک از این علوم باید باشد.
از دید من فیزیک عرفان از مسیر طبیعت است. من بنا ندارم از فیزیک به خدا برسم. چرا که به خدا رسیدن نه با فلسفه امکان پذیر است نه با فیزیک. بلکه با فیزیک جلوه های زیبای حضرت حق را می یابم، لذت می برم و انشاءالله بر ایمانم افزوده می شود."
🔴شناخت خدا با مغزهای متلاشی!

ماه رمضان سال جاری، برنامه‌ای از شبکه 4 پخش شد که جزء پربیننده‌ترین و پرمخاطب‌ترین برنامه‌های صدا و سیما بود. و بحثهای زیادی را برانگیخت. ظاهرا مسئولین این شبکه به شواهد نوینی در علم دست پیدا کرده بودند که بی‌پرده انسان را به مبدا وجود وصل میکرد و برای اثبات روح یا نفس مجرد، و از طریق آن اثبات خدا و ادیان آسمانی، جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمی‌گذاشت.
من ماه آبان در دوره آموزشی سربازی بودم. در 3 کلاس عقیدتی متفاوت از این دوره، بحث این برنامه و جاودانگی روح که مشاهدات متقن آن را اثبات می‌کنند، به میان آمد و روحانیون هر سه کلاس از این برنامه به عنوان یکی از شواهد اثبات وجود خدا در قرن 21 نام بردند.
اما این برنامه چه بود؟
عنوان آن "زندگی پس از زندگی" نام داشت و شامل مصاحبه با افرادی بود که غالبا در اثر حوادث، دچار ضربه مغزی شده و تا آستانه مرگ رفته بودند و دوباره برگشته بودند. اصل این مشاهدات و بحث‌های حول آن سالهاست تحت عنوان "تجربیات نزدیک به مرگ" Near Death Experience(NDE در محافل علمی و فلسفی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است و موافقان و مخالفانی دارد.
من نیمی از پایان نامه دکتری خودم را به موضوعی مشابه همین یعنی "نسبت یافته‌های علوم شناختی و عصب‌شناسی با تجربیات دینی" اختصاص داده‌ام. مقاله مختصری هم چند ماه قبل با یکی از اساتید علوم شناختی دانشگاه شهید بهشتی در یکی از مجلات نوروساینس چاپ کردیم که از این طریق قابل دسترس است.
حرف اصلی ما در آن مقاله این بود که هم برخی دانشمندان خداباور و هم برخی دانشمندان خداناباور از داده‌هایی شبیه NDE و عسکبرداری‌های مغزی از راهبان به هنگام عبادت، استفاده کرده‌اند. و هرکدام نتیجه‌ای مطابق با میل خود گرفته‌اند. خداباوران این یافته‌ها را دلایلی بر وجود خدا و گرفته، و خداناباوران، آنها را اختلالات مغزی و توهماتی که در بیماری‌های عصبی مثل صرع اتفاق می‌افتد، دانسته‌اند.
حالا حق با کدام است؟ با هردو!
در واقع این داده‌های علمی برای تعین یک نظریه الهیاتی کافی نیست. هرکدام بنا به ارزشهای خودش، آن را به گونه‌ای تفسیر کرده که می‌توانست به گونه دیگر تفسیر کند.

🔹اما حرف الان من چیزی بیش از این است. اینکه این رویکرد اگر هم شواهدی برای اثبات خدا باشد، اولا چندان قوی نیست، ثانیا با منطق خداشناسی اسلام، چندان سازگار نیست.
معجزه در ادیان ابراهیمی جایگاهی محوری دارد و وسیله‌ای است برای اینکه انبیا صدق دعوت خودشان را به مردم ثابت کنند. در مسیحیت، معجزه به "شکستن قانون طبیعت" تعریف میشود. و غالبا جایی که عقل انسان به توضیح آن قد نمی‌دهد، را معجزه تلقی میکنند.
به نظر من یک تفاوتی که بین اسلام و سایر ادیان وجود دارد همین‌جاست. در اسلام شما چیزی به اسم "معجزه" در قرآن ندارید. هرچه هست "آیه" است. و آیات، هم به امور نامتعارف مثل تبدیل شدن عصا به اژدها، اطلاق میشود و هم به امور متعارف مثل باریدن باران و روییدن گیاه و...
در واقع در منطق اسلامی، عقل انسان است که آیات و نشانه‌ها را می‌بیند و به مبدا هستی منتقل میشود. برعکس، در منطق برخی الهیدانان مسیحی، خدا آنجا ایستاده که عقل ما متوقف شده است.
البته در قرآن هم خداوند را بطور کامل نمیتوان شناخت، اما اینطور هم نیست که وقتی قانون علمی بشکند و علم تعطیل شود، تازه جای پای خدا به زندگی ما باز شود. اساسا اینکه معجزه پیامبر اسلام، کتاب است و نه اژدها، برای این است که خداشناسی در اسلام بیشتر از سنخ معرفت است تا حیرت.
برای همین است که مدام در قرآن به نگاه کردن و تعمق در آثار صنع الهی با چشم و گوش باز، تاکید شده است:
وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(انعام/99)
كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمُ آياتهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلوُنَ(بقره/242)
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ(انفال/22)

🔹بطورکلی به نظر میرسد، قرآن بر بکارگرفتن حداکثر قوای شناختی انسان برای کشف عالم تاکید دارد. چراکه این قوای شناختی است که اگر درست کار کند و سلامت و سرزنده باشد، میتواند دلایل کافی برای شناخت خداوند و پی بردن به وجود او، فراهم کند. این دقیقا نقطه مقابل رویکردی است که وجود تصاویری مغشوش در بیهوشی و کما را دلایل محکمی بر اثبات وجود خدا می‌داند.
خداوند را در اسلام باید با چشم باز و عقل سالم شناخت، تا چشم بسته و مغز متلاشی..
🔴فریاد فاطمه(س) و اولین اعتراض مدنی در مشروعیت‌زدایی از اسلام دروغین

من در این مطلب و این مطلب، شرح داده‌ام که قیام امام حسین(ع) را بهتر از هر چیزی می‌توان با عنصر "تلاش برای مشروعیت‌زدایی از اسلام دروغین" توضیح داد و هدف ایشان از این قیام را تحقق همین امر دانست. این تلاش در خاندان اهل بیت، مسبوق به سابقه است و اساسا در این خاندان، اعتراض مدنی بر آشوب و جنگ مسلحانه، همواره اولویت و ترجیح دارد.
سرسلسله این حرکت را باید در حضرت فاطمه(س) جستجو کرد. شخصیت تابناکی که در سایه عظمت پدر، همسر و فرزندان، گوهر وجود خودش کمتر شناخته شده است. حضرت فاطمه (س) برای ما حتی به اندازه دخترشان حضرت زینب(س) هم شناخته شده نیست. ما ایشان را حداکثر یک دختر، مادر و همسر نمونه می‌دانیم و می‌شناسیم و نقل قول‌ها و روایاتی که برای ما شده نیز غالبا ایشان را به همین نقش‌ها، فروکاسته‌اند.

🔹حضرت زهرا(س) در طول 3 ماهی که بعد از پیامبر(ص) بودند، تمام لحظات زندگی خود را صرف مبارزه با حکومتی کردند که آن را مبتنی بر ارزشهای جاهلی می‌دانستند. ایشان نگران هشداری بودند که قرآن به مومنین بعد از وفات پیامبر داده بود: "أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ" (144 آل عمران) یعنی اگر پیامبر از دنیا برود، شما به گذشته خود انقلاب می‌کنید؟ این لفظ "انقلاب" در قرآن بسیار دقیق است. به معنای بازگشت و ارتجاع و زیر و رو شدن ارزشهاست.
در عرب جاهلیت، ارزشهای غیرانسانی زیادی وجود داشت که در راس آنها "قبیله گرایی" بود. اما بعد از وفات پیامبر(ص)، همان چیزی که قرآن از آن انذار داده بود، اتفاق افتاده و اینجا حضرت فاطمه باید از میراث پیامبر دفاع میکرد و برای ارزشهای اصیل اسلام که برپایه انسانیت و عقلانیت بنا شده بود، سینه سپر می‌کرد.
اعتراضات ایشان به رغم عمر کوتاهشان بعد از پیامبر، بسیار زیاد بود. اما عجیب‌ترین آنها به نظر من که شاید هیچ‌گاه در منابر برای ما نقل نشده، تهدیدی است که مقابل خانه خودشان می‌کنند. ایشان خطاب به مهاجمانی که خانه شان را برای بردن حضرت علی(ع) به بیعت، محاصره کرده و مورد هجوم قرار داده بودند، می‌فرمایند:
"از خانه‌ام بیرون روید و گرنه به خدا سوگند سرم را برهنه می‌کنم و به او شکایت می‌برم"
(این جمله را آیت الله جاودان در کتاب "دختر پیامبر" از کتاب البلدان نوشته احمد ابن اسحاق یعقوبی نقل میکند.)
این تهدید به خوبی نشان میدهد، اصل و فرع در دینداری فاطمی کجاست و تاکجا ایشان حاضر است پای اصول اسلام ایستادگی و برای آنها مبارزه کند.
اعتراضات ایشان ادامه پیدا می‌کند و مشهورترین آن خطبه فدکیه در مقابل چشم ده‌ها نفر در مسجد النبی است که ضمن ارائه یک دوره کوتاه اسلام‌شناسی مبتنی بر اصول اخلاقی و انسانی، با بیانی فصیح و قرّا، صدای اعتراض خود به انقلاب در ارزشها را به گوش تاریخ می‌رسانند.
مراحل بعدی اعتراض ایشان برای مشروعیت‌زدایی و اعتبارزدایی از اسلام دروغین، بسیار بدیع و تاثیرگذار است. از اجازه ندادن به ابوبکر برای آمدن به ملاقات وقتی در بستر بیماری بودند؛ از بازگو کردن حقایق برای زنانی که به ملاقات ایشان می‌آمدند؛ از نشستن بر پشت اسب و رفتن پشت در خانه انصار به همراه همسر و فرزندان و رساندن صدای اعتراض خود به آنها؛ و در نهایت از وصیت تاثیرگذاری که فرمودند ایشان را شبانه غسل و کفن کنند و بر بدنشان نماز بخوانند و پنهانی دفنشان کنند. تا این اعتراض خاموش، به رغم کم‌اثر بودن در زمانه خود، نمادی جاودانه باشد از ظلم‌ستیزی و مقابله با انحرافات در داخل دین؛ وهمچنین ننگی ابدی باشد بر پیشانی حکومت‌هایی که براساس قبیله‌گرایی، اصالت قدرت و نفی ارزشهای اصیل انسانی و توحیدی، استوار شده‌اند.
🔴 مصاحبه با روزنامه شریف

روزنامه شریف، در شماره آخر خود مصاحبه‌ای با من درمورد معاونت فرهنگی دانشگاه چاپ کرده است. البته متن آن تلخیص شده است.
این مصاحبه بعد از جدایی من از معاونت فرهنگی(من اواخر مرداد از این معاونت جدا شدم) و قبل از جدایی دکتر حسینی (که آذر حکم ایشان به پایان رسید) انجام شده بود، ولی الان چاپ شده.
بخش کمی از حرفهایی که در دل داشتم و باید میگفتم را در این مصاحبه گفته‌ام.
از مداخله نهادهای بیرونی در امور فرهنگی دانشگاه
از جفای دانشگاه به دانشجویان در ماجرای سقوط هواپیما
از دکتر حسینی که موافقان سیاسی او دشمنان فرهنگی‌اش بودند و موافقان فرهنگی او، دشمنان سیاسی‌اش!
از این جهت که پای عقیده‌اش در هردو عرصه ایستاد و ضربه‌اش را خورد، دوره ایشان نه فقط برای دانشگاه بلکه به عنوان یک الگوی درخشان برای همه آنها که براساس "اصالت عقیده و اعتباریت میز!" حرکت میکنند، (نه برعکس!) باقی خواهد ماند.

https://www.tg-me.com/sharifdaily/7364
🟥🟧🟨

🔸گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کند:

🔹 مدرسه زمستانی فلسفه دین

👤 ارائه‌دهندگان: ابراهیم آزادگان، الیوت سوبر، آر.تی. مولینز، تی‌.جی. ماوسن و ...

📄 برای شرکت‌کنندگان در صورت ثبت‌نام و حضور در تمامی جلسات، گواهی رسمی صادر می‌شود

📅 از ۲۸ بهمن تا ۷ اسفند ۱۳۹۹، هر شب ساعت ۱۹ تا ۲۱

🌐 آدرس برگزاری جلسات:
https://vc.sharif.edu/ch/philsci-speech

🔴 ثبت نام اولیه (جهت صدور گواهی، ثبت‌نام الزامی است):
https://forms.gle/gyr2NJEMECFMSuweA

🟢 اطلاع‌رسانی تکمیلی از طریق ایمیل و آدرس زیر انجام خواهد شد:
@philorwinterschool
سال ۹۳ اولین سالی بود که من داشتم طعم پدر شدن را می‌چشیدم و آخرین سالی بود که طعم پدر داشتن را...
و این دردناک‌ترین تقارن و اتفاق در زندگی من بود. نه فقط برای از دست دادن پدرم، برای اینکه وقتی داشتم به درک چیستی "پدر بودن" و قدر و منزلت او می‌رسیدم که فرصتم برای ادای وظایف "فرزند بودن" به پایان رسیده بود..

و باز دردناک‌تر، یادآوری این واقعیت بود که پدرم شخصیت بسیار ویژه‌ای داشت. از بین خیلی کارهایی که موقعیتش را داشت، معلمی هندسه در دبیرستانهای تهران را به عنوان شغل همیشگی خود انتخاب کرده بود.
به لحاظ استقلال فکری، حریت در تصمیم و شجاعت در عمل، هیچ‌کس را در همه زندگی‌ام به اندازه او ندیدم.

برای همین از وقتی شروع کردم برای زندگی‌ام برنامه و چشم‌انداز بنویسم، برخلاف خیلی‌ها که شخصیت‌های بزرگ و موفق در تاریخ را غایت مسیر خود قرار می‌دهند، من هدف نهایی‌ام را تبدیل شدن به شخصیتی چون پدرم قرار دادم.
دوشنبه و سه شنبه این هفته، همایش بین المللی "عقلانیت، خداباوری و خداناباوری" برگزار میشود.
https://www.tg-me.com/hekmatfalsafe/2123

سخنرانان خوبی در دو بخش فارسی(اینجا) و انگلیسی (اینجا) به ارائه مقاله می‌پردازند.
من هم روز سه شنبه ساعت ۱۴ تا ۱۶ انشالله مقاله ای با عنوان زیر ارائه خواهم کرد:

"آیا علومِ شناختیِ دین، شواهدی به نفع معرفت‌شناسی اصلاح‌شده در باور به وجود خداوند ارائه میکند؟ بررسی موردی دیدگاه جاستین بَرِت در علومِ شناختیِ دین و آلوین پلنتینگا در معرفتشناسی اصلاح شده"

ارائه ها بصورت مجازی و از طریق لینکهای زیر است

🟩 پنل‌های فارسی:
https://www.skyroom.online/ch/irip/rta2021fa
🟦 پنل‌های انگلیسی:
https://www.skyroom.online/ch/irip/rta2021
🔴نگاه اقتصادی اسلام معطوف به کاهش مصرف است یا افزایش تولید؟

اسلام و بطورکلی ادیان آسمانی برای هدایت انسان آمده‌اند و هدف آنها، ارتقا وجودی انسان و تعالی نفس برای رسیدن به کمال است. دلالت این نگاه در اقتصاد، می‌شود کم‌مصرفی و قناعت که در آیات زیادی به آن تاکید شده است. بحث‌های زیادی هم شده که این قناعت، دنیاگریزی به معنای رهبانیت مسیحیان و هندوها و.. نیست. که در جای خودش درست است و منظور ما هم آن نیست.
با قبول اصل "قناعت" ، دو مساله اینجا مطرح می‌شود: اول اینکه نسبت این نگاه با اقتصاد جریان اصلی، که در کشور ما و اکثر کشورهای دنیا حاکم است، چیست؟
دوم اینکه، قناعت یک توصیه اخلاقیِ فردی و سلوکی است. اما نگاه اسلام به عنوان یک دین اجتماعی به اقتصاد چیست؟ و چگونه میتوان الگوی اقتصادی اسلام را با قناعت جمع کرد؟

1️⃣ درمورد مساله اول باید گفت قناعت، کاملا مقابل اقتصاد جریان اصلی است. چرخ اقتصاد با تولید می‌چرخد و رشد اقتصادی مستلزم تولید بیشتر است. تولید بیشتر، نیازمند بازار مصرف بیشتر است. لذا این اشتهای مصرف کننده است که سرعت تولید و سرعت چرخش چرخ‌ اقتصاد را تعیین می‌کند.
یکی از تهدیدهای رشد اقتصاد، یا درواقع یکی از "موانع تولید،" در اینجا اشباع بازار مصرف یا سیر شدن مصرف کننده است. برای رفع این مانع باید الگوی مصرف تغییر کند و تغییر الگوی مصرف نیازمند تغییر در باورها و مدل‌های زندگی است.
ابزارهای تبلیغاتی، خریدهای آسان و مجازی، معماری فروشگاه‌ها، ایجاد خرده فرهنگ‌هایی برای رقابت در مصرف و تجمل‌گرایی و...، همه به کمک بازار می‌آیند تا نرخ مصرف مدام رو به رشد بماند.
تقابل این نگاه با قناعت، بی نیاز از توضیح است. اما برای اینکه معلوم شود نگاه قرآن به قناعت و انتظاری که از مومنان دارد، بیش از یک توصیه اخلاقی است، لازم است به بحث تکاثر که لااقل در دوجای قرآن به صراحت بیان شده، توجه شود.
یکی از آنها آیه معروف بیستم از سوره حدید است که زندگی دنیا را "بازی، سرگرمی، زینت، تفاخر و کثرت طلبی در اموال و اولاد" توصیف میکند و در انتهای آیه دنیاپرستان را با عبارت "فی الاخره عذاب شدید" تهدید می‌کند.
مورد دوم، سوره تکاثر است که با عبارت سنگین "الهکم التکاثر" شروع می‌شود. تفسیر المیزان "الهکم" را اینطور توضیح می‌دهد که یک کار بیهوده شما را از کار اصلی بازداشت. آن کار بیهوده همان کثرت‌طلبی و تفاخر به آن است. بین این کثرت‌طلبی و بازداشتن از کار اصلی، یک رابطه ضروری برقرار است و ممکن نیست که کثرت‌طلبی وجود داشته باشد و غفلت از کار اصلی (که یاد خداست) نباشد.
نکته جالبی که در تفاوت بین تکاثر در این سوره و تکاثر سوره حدید ذکر کرده‌اند این است که در سوره تکاثر، افزون‌طلبی بصورت مطلق نهی شده. یعنی محدود به مال و فرزندان نیست. مثالی هم که ادامه سوره می‌زند، تفاخر به افزونی مردگان است! مثال‌های امروزی تر آن لابد می‌شود افزون‌طلبی و تنوع طلبی در خانه و وسایل خانه، ویلا، ماشین،گوشی، و حتی شغل و شرکت و... و تفاخر به برند و سال تولید و محل تولید آنها!

2️⃣اما سوال دوم درمورد مدل ایجابی و راهبردی اقتصاد در اسلام به عنوان یک دین اجتماعی و چگونگی جمع کردن بین توصیه به قناعت در جنبه فردی و چرخیدن چرخ اقتصاد در جنبه اجتماعی است. جواب به این سوال به سادگی سوال قبل نیست ولی اشارات قرآن به موضوع "انفاق" که در سرتاسر قرآن وجود دارد، یکی از مهمترین محورها (و شاید مهمترین و کلیدی‌ترین محور) در موضوع اقتصاد اسلامی است.
ریشه انفاق، "نفق" است. نفق به معنای شکاف ایجاد کردن است. نفاق و منافق هم از همین ریشه است. جالب است که در قرآن خیلی جاها این دو مفهوم در کنار هم بکار رفته. 10 سوره پشت سر هم یعنی سوره‌های حدید تا تحریم، بطور مبسوط به مساله نفاق و انفاق می‌پردازند.
"نفاق" را در یک کانتکست اقتصادی می‌توان به ایجاد شکاف در جامعه برای کسب منفعت شخصی، ترجمه کرد؛ و "انفاق" را می‌توان به ایجاد شکاف در منافع شخصی برای کمک به جامعه، معنا کرد.
براین اساس، دیدگاه قرآن مبتنی بر نفی نفاق، یعنی ضرر زدن به دیگران برای کسب سود بیشتر؛ و تایید انفاق یعنی، گذشتن از خود (مال، وقت، علم و..) برای افزایش منفعت عمومی است.
اینکه این مدل چه نسبتی با الگوی اقتصاد چپ و مارکسیستی دارد، جای خودش باید بحث شود، ولی بازهم تقابل آن با اقتصاد جریان اصلی، واضح است. چون همانطور که گفتیم، رشد اقتصاد، نیازمند مصرف‌گرایی است و مصرف‌گرایی منجر به سوداگری و درنتیجه کنار رفتن افرادی که قدرت خرید کمتری دارند و درنتیجه شکاف (نفاق) طبقاتی می‌شود. این شکاف طبقاتی همان الگوی نفاق‌محور در اقتصاد است که در تقابل الگوی انفاق‌محور است.

پ.ن: این متن حاصل دغدغه ها و تاملات من در یک محفل هفتگی قرآنی است. پاسخ به سوال دوم آن، بطور خاص آموخته‌های من از ارائه‌های دوست فاضلم دکتر احسان شریفیان، محقق و پژوهشگر قرآن، است.
بررسی_مبانی_جریان_راست_در_ایران_بعد_از_انقلاب_اسلامی.pdf
484.1 KB
فایل پیوست یک مطلب تاریخی-تحلیلی درمورد جریان راست است. آنچه مرا به نوشتن آن واداشت این بود فکر میکنم ایران در دهه آینده (و شاید دهه‌های آینده) در همه سطوح و شئون، تحت حکمرانی اندیشه راست خواهد بود. لذا بر ماست که اولا مبانی و ثانیا تاریخچه و شعوبات جریان راست ایران را بشناسیم تا بهتر بتوانیم مسیر آینده را پیش‌بینی کنیم.
فرضیه اصلی من این است که آخرین جریان راست در ایران که آن را "نواصول‌گرایی" نامیده‌ام، به‌رغم شباهت ظاهری با راست سنتی، تفاوت زیادی با آن دارد؛ و به رغم تفاوت ظاهری با راست مدرن (اعتدال و کارگزارن)، شباهت زیادی با آن دارد. به عبارت دیگر نشان خواهم داد که جریان نواصولگرایی که نطفه آن بعد از بیانیه گام دوم انقلاب بسته شد و در انتخابات مجلس یازدهم متولد شد، در نظر و عمل تفاوتی با جریان راستی که مرحوم هاشمی پایه‌گذاری کرد، ندارد.
به همین دلیل است که در رفتارهای مدیریتی (مثل فرقه‌گرایی) و مباحث نظری (مثل تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی و فرهنگی) و کنشهای اجتماعی(مثل نگاه ابزاری به مردم، اولویت نداشتن عدالت اجتماعی و توجیه مفاسد اقتصادی) شباهت‌های زیادی بین این دو گروه راست، بروز کرده و خواهد کرد
🔴 السلطان علم

حدیث "العلم سلطان" در سالهای اخیر بسیار زیاد به گوش ما خورده است. این روایت را به همان معنایی که فرانسیس بیکن، پیامبر علم جدید از عبارت knowledge is power مراد می‌کرده، برای ما معنا کرده‌اند. شاید منظور معصوم این معنا نبوده ولی در هرصورت من میخواهم از یک روی دیگر این سکه صحبت کنم.
اینکه اگر علم، قدرت است و قدرت آفرین، قدرت هم علم است و علم آفرین: power is knowledge یعنی قدرت است که علم بودن و مسیر پژوهش و کشف و اختراع را تعیین میکند.
مثالهای زیادی برای این ادعا وجود دارد. از جنگ جهانی دوم که قدرتهای بزرگ، سرمایه‌گذاری زیادی روی علوم پایه برای کشف خواص نوین ماده کردند؛ تا شاخه‌هایی مثل ethnology یا قوم‌پژوهشی و قوم‌نگاری که همین قدرتها برای فهم و کنترل رفتار اقوام و قبایلی که شناخت زیادی از آنها نداشتند و برای حضور پایدار در مستعمرات خود، ایجاد کردند و توسعه دادند.
چند مثال ایرانی هم برای این ادعا که قدرت علم را تعیین میکند، می‌زنم:

🔹پهلوی دوم به دلایلی که من بررسی تاریخی نکرده‌ام از دوره‌ای بسیار علاقه‌مند به زنده کرد هویت و شکوه باستانی ایران شد. تغییر مبدا تقویم و جشنهای دوهزار و پانصد ساله نمونه‌ای از اقدامات او در این راستا بود. اما در کنار این اقدامات، سرمایه‌گذاری بسیاری هم روی ادبیات، تاریخ و فلسفه کرد. این شاخه‌ها امروز در دسته بندی‌ها اساسا "علم" به حساب نمی‌آیند. یعنی آنها را از social sciences جدا می‌کنند و به آنها انسانیات یا humanities می‌گویند. (به خاطر همین ترجمه "علوم انسانی" ترجمه خوبی نیست) در این حوزه‌ها به ویژه فلسفه، تقریبا هرچه ما الان داریم، به خاطر سرمایه‌گذاری پهلوی دوم در این موضوع است. تاسیس مراکز پژوهشی بزرگ در این زمینه مثل انجمن حکمت و فلسفه و پژوهشگاه علوم انسانی، نمونه‌هایی از این سرمایه‌گذاریها هستند.

🔹بعد از انقلاب اولین زمینه‌ای که اولویت حاکمیت برای توسعه آن شد، علوم انسانی اسلامی بود. بعد از انقلاب فرهنگی، به این نتیجه رسیدند که تا انقلابی در علوم انسانی ایجاد نشود، اهداف اصلی انقلاب محقق نخواهد شد. به همین دلیل معتمدترین و ذی‌نفوذترین افراد حاکمیت، بیشترین سرمایه‌ها را برای تاسیس دانشگاه‌ها و مراکز علوم انسانی اسلامی جذب کردند. دانشگاه امام صادق(ع) توسط مرحوم مهدوی کنی، دانشگاه مفید توسط مرحوم موسوی اردبیلی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه توسط مرحوم مصباح یزدی، تغییر عنوان و کاربری مدرسه سپهسالار به مدرسه عالی شهید مطهری، توسط آقای امامی کاشانی و...، نمونه هایی از این سرمایه‌گذاری هستند.

🔹بعد از جنگ و نیاز به بازسازی و توسعه ایران، اهمیت رشته‌های علوم پایه و مهندسی برای مسئولین زیاد شد. سرمایه‌گذاری رو این حوزه‌ها در دانشگاه‌ها و مدارس به حدی بود که الان با حدود نیم میلیون نفر، بیشترین قشر بیکار کشور را مهندسان تشکیل می‌دهند! همین دوره‌ها بود که معاونت علمی و بنیاد نخبگان تشکیل شد و مفهوم نخبگی به مقاله و نمره و..، تفسیر شد و بودجه‌ها و مشوق‌های زیادی در این راستا هزینه شد.

🔹در اواخر دهه هشتاد، ادبیات تمدن نوین اسلامی پررنگ شد و تعداد زیادی از دانشگاهیان و مهندسی خوانده‌ها، به سمت علوم انسانی و حوزه های علمیه رفتند. هرچند این دوره بسیار کوتاه بود.

🔹در یک دهه اخیر و با فشار تحریم و نیاز کشور به تولید و گشایش اقتصادی، اولویت نظام و درنتیجه سرمایه‌های کشور به سمت رشته‌های مدیریت، اقتصاد و سیاستگذاری سوق پیدا کرد.
الان ادبیات کارآفرینی و استارتاپ، چنان هژمونی غالبی شده که دیگر مرزی میان علم و غیرعلم و شبه علم، به شرط مولد ثروت بودن، وجود ندارد. اگر آیین‌نامه‌های جدید بنیاد نخبگان را ببینید، معنای نخبگی به عضویت در شرکت‌های دانش‌بنیان سوق پیدا کرده و ارزشهای قبلی چندان پر رنگ نیست.

🔸پس اگر می‌شنویم فلان رشته دیگر امروزه علم نیست، یا بی‌فایده است یا منسوخ شده، در واقع به این معناست که اولویت قدرت و حاکمیت برای سرمایه‌گذاری نیست. یا به این معناست که ذهن حاکمیت درگیر مسائل دیگری است که برای حل آنها نیازی به این علم (ابزار) ندارد..
Midaani To
Alireza Ghorbani,Hessam Naseri
جز وصل تو دل به هرچه بستم، توبه
بی یاد تو هرجا که نشستم، توبه
در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم، توبه

قد اَقبلَ الیکم شهر الله...
از خدا برای ماه رمضان واقعا ممنونم
🔴معرفی چند برنامه رمضانی

به نظر من ماه رمضان بهترین فرصت برای اتصال مستقیم به سرچشمه اصلی -یعنی خود قرآن- است. اما برنامه‌های مجازی خوب و قابل استفاده‌ای هم هست که سه تای آنها به چشم من خورد:

1- گفتگو درباب سی مدخل از دایره المارف قرآن چاپ دانشگاه لایدن هلند. صفحه تلگرام دین آنلاین (اینجا)، هر شب ساعت 22

2- لایو ارائه اندیشمندان در باب ادیان، اسلام و قرآن هر شب ساعت 21 تا 21:30 در صفحه اینستاگرام دین آنلاین (اینجا معرفی افراد و آدرس صفحه اینستا)

3- برنامه سوره شبکه 4 که رویکردهای متفاوت و معاصر به قرآن را بررسی میکند. ساعت 22 شبکه 4 سیما (اینجا معرفی برنامه دیشب)
#وبینار
مركز علم و الهيات پژوهشکده مطالعات بنيادين علم و فناوری برگزار می‌کند:
سلسله سخنرانی های علم و الهیات
موضوع: نظریه ابتناء چندگانه و تبیین رابطه خدا و انسان
سخنران: دکتر جواد درویش(پژوهشگر در فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف)
🗓دوشنبه ۶ ارديبهشت ماه ۱۴۰۰
🕰ساعت ۱۷ تا ۱۹
لینک ورود به وبینار:
http://www.skyroom.online/ch/newandishan/kargah
Audio
فایل صوتی این ارائه
وادی|جواد درویش pinned «🔴چرا شبهای قدر بر جامعه بی اثر است؟ مهمترین اعمال در شبهای قدر توبه و استغفار است و حقیقت توبه همانطور که در روایات تاکید شده، پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه است. اما چرا با همه استقبالی که از برنامه های احیا میشود و از همه مهمتر سوز و گدازی که انسان در چهره…»
🔴چرا نهج‌البلاغه را تخطئه می‌کنند؟

سایه مکاتب سیاسی و فلسفی بر روی فهم دین همواره وجود داشته اما در ایران همیشه این جریان‌های چپ بوده‌اند که متهم به ارائه تفسیر ایدئولوژیک از دین، شده‌اند. من در این مطلب می‌خواهم توضیح دهم، جریان راست محافظه‌کار نیز تفسیر مطابق با میل خود از دین را ارائه می‌کند و در این مسیر ابایی از حذف و تخطئه برخی از مهمترین منابع شیعی مثل نهج‌البلاغه ندارد.
کتاب نهج‌البلاغه در تاریخ اندیشه شیعه شاید تا 100 سال پیش جایگاه ویژه‌ای نداشته است. به تعبیر شهید مطهری در مقدمه کتاب "سیری در نهج‌البلاغه"، بخش مهمی از این کتاب توسط بی‌خداها با باخداهای غیرمسلمان برا ما شناسانده شده. ایشان به شرح‌های تاثیرگذاری که توسط سنی مسلک‌هایی چون محمدعبده نوشته شده نیز اشاره می‌کند.
به نظر می‌رسد چهره عقلانی، اخلاقی و عبادی که از مسلمان شیعه در نهج‌البلاغه ترسیم می‌شود و همچنین چهره غیرمحافظه‌کار، حامی محرومان و ضدظلم که از حکومت اسلامی در این کتاب تصویر می‌شود، مهمترین دلیل گرایش مردم و جوامع تحت سلطه استعمار و استبداد به نهج‌البلاغه است.
دهه ۴۰ و ۵۰ در ایران، این کتاب به شدت مورد توجه بوده است. رسول جعفریان در کتاب "سازمانها و جریان‌های سیاسی مذهبی ایران" می‌گوید از سال ۵۰ تا ۵۲، این کتاب ۸ بار تجدید چاپ شده و میگوید نهج‌البلاغه یکی از منابع سه‌گانه سازمان مجاهدین خلق(در کنار قرآن و کتاب "راه طی شده" بازرگان) بوده است.
غیر از چپ‌ها، برخی روحانیون وابسته به فضای فقهی سنتی نیز بشدت به آن گرایش داشتند (مثل مرحوم خزعلی که کل نهج‌البلاغه را حفظ کرده بود.) یا افراد میانه و اندیشمندی مثل شهیدمطهری و علامه جعفری که کارهای عمیقی روی این کتاب کرده و آثاری منتشر کردند.

همین کتابی که تا سال 57 مورد توجه همه طیف‌ها بود، بعد از انقلاب سرنوشت دیگری پیدا کرد. آیت الله جوادی آملی می‌گویند: "ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم و با رساله‌های عملیه کشور را مدیریت می‌کنیم."
طی این سالها بی‌توجهی زیادی به این کتاب صورت گرفته. هرجایی هم که قرار بوده صحبتی از حضرت علی(ع) به میان آید، سعی شده زوایای غیرهمسوی سیره آن حضرت با اصول جریان‌های سیاسی حاکم، حذف یا تعدیل شود. برای مثال تهیه‌کننده سریال امام علی (در این مصاحبه) به سانسور 3 قسمت از سریال که به شخصیت مطالبه‌گر و عدالت‌خواه ابوذر اختصاص داشت، اشاره میکند‌. برای شناخت بهتر ابوذر خطبه 130 نهج البلاغه را نگاه کنید.
اما برخی منبرهای رسمی این روزها از سانسور هم عبور کرده و قلب و تحریف سیره حضرت علی(ع) و تخطئه نهج‌البلاغه را پی‌گرفته‌اند. ماه رمضان سال گذشته و بعد از انتخابات مجلس و اعتراضات شکل گرفته به مفاسد اقتصادی نمایندگان و رئیس جدید مجلس، برخی روحانیونی که رسما از این جریان حمایت کرده بودند، مثل حامد کاشانی و غلامرضا قاسمیان، در برنامه‌های سحر و افطار سیما، مباحثی درمورد وجود مفاسد اقتصادی در حکومت حضرت علی(ع) را شروع کردند. آنها شرح افراط‌گونه‌ای از برخورد مصلحت‌جویانه حضرت علی با افراد فاسدی مثل زیاد بن ابی و اشعث بن قیس که در حکومت او مسئولیت داشتند، ارائه می‌کردند. در مقابل، برخورد‌های تند و غیرمحافظه‌کارانه ایشان را در ماجرای انتخاب عثمان، واکنش به سهم‌خواهی طلحه و زبیر و عقیل، برخورد با کارگزاران فاسد و متخلف مثل فرماندار بصره و فرماندار اهواز و اهمیت شنیدن صدای منتقدان و مشورت با مردم و مدارا با مخالفان که در نامه به مالک آمده، همه را نادیده می‌گرفتند.
اما این مباحث آنقدر در نهج‌البلاغه پررنگ است که اساسا نمی‌شود نهج‌البلاغه را نگه داشت و از محافظه‌کاری و مصلحت‌جویی در سیره آن حضرت دفاع کرد. لذا گام بعدی، تخطئه و کم اعتبار کردن نهج‌البلاغه است. من اخیرا به مناسبتی در یک سلسله جلسات حامد کاشانی با عنوان "تربیت کارگزار در سیره امیرالمومنین" (اینجا) شرکت کردم. او جلسه اول را به چگونگی پژوهش در سیره حضرت علی و نقش کم‌رنگ نهج‌البلاغه در منابع تحقیقی اصلی، اختصاص داد. جلسه دوم کتابی در ارتباط با سیره را با خودش آورد و آن را به‌عنوان یک نمونه از آثار ضعیف که فقط به نهج‌البلاغه ارجاع می‌دهند، با تمسخر نقد کرد. ایشان با صراحت و از موضع بالا به مخاطب القا می‌کرد که نهج‌البلاغه نه تنها منبع ناقصی برای شناخت علی، که گاهی گمراه‌کننده‌ است. کاشانی متولد سال 64 است و کارشناسی مکانیک خوانده و چندسالی بیشتر نیست که مشغول مباحث حوزوی است، اما برخورد او با نهج‌البلاغه و کسانی‌که آن را جدی گرفته‌اند، طوری است که گویی متفکران بزرگی مثل شهید مطهری (که از سال 1320 تا 1353 در بحر عمیق نهج‌البلاغه غوطه‌ور بوده‌اند)، عمرشان را به بی‌حاصلی گذرانده‌اند.
🔹در این مطلب سعی کردم نشان دهم که تفسیر ایدئولوژیک و فهم کاریکاتوری از اسلام برای تطبیق آن با عملکرد افراد و جناح‌های حامی، امروز در جریان راست وجود دارد.
2024/11/15 13:22:44
Back to Top
HTML Embed Code: