برنامه صد و هشتاد درجه شبکه افق با موضوع #علم_و_دین از اینجا قابل مشاهده است:
http://www.ofoghtv.ir/program?progNo=702&episodeId=22985
http://www.ofoghtv.ir/program?progNo=702&episodeId=22985
شبکه تلویزیونی افق
180 درجه
سری دوم مجله تلویزیونی صد و هشتاد درجه؛ جایی برای گفت و گو! مناظره ای داغ با حضور چهره ها و کارشناسان مشهور و شناخته شده در موضوعات مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. این برنامه جمعه ها ساعت 20:30 و تکرار آن شنبه ها از شبکه افق پخش می شود. سردبیر، مجری…
Forwarded from علم و دين
باسمه تعالی
📝 یادداشت : جواد درویش / اندیشکده مهاجر
📄 600 کلمه
⏱ حدودا 3 دقیقه
"#علم"، "#دین" و یک درد مشترک
@scirel
درمورد ریشه های#رنسانس و علل ایجاد یک انقلاب تمام عیار در فکر و اندیشه #انسان ، داستان های زیادی گفته شده است. یکی از آنها اختراع ماشین چاپ است. گوتنبرگ آلمانی در سال 1452 اولین #ماشین_چاپ را در اروپا اختراع کرد(البته ناگفته نماند قرن ها قبل از گوتنبرگ، چینی ها ماشین چاپ داشتند)
اینکه چطور اختراع ماشین چاپ پیوند میخورد با تحولی در افکار انسان، جالب توجه است. در دوره قرون وسطی حاکمیت #کلیسای_مسیحی طوری بود که نه تنها #علم و #فلسفه باید در انطباق کامل با #دین صورتبندی میشدند، بلکه خود دین هم باید با قرائت رسمی کلیسا پذیرفته میشد. اختراع ماشین چاپ باعث شد هرکسی بتواند #کتاب_مقدس را چاپ کند و خودش مستقیما به متن آن مراجعه کند. مردم عادی بسیاری از احکام و باید و نبایدهای دینی که از طرف کلیسا تحمیل شده بود را در متن کتاب مقدس نیافتند و این امر یک بدبینی مضاعفی را نسبت به کلیسا ایجاد کرد.
این خطر بالقوه ای است که از #جامعه_دینی ماهم دور نیست. البته پیشرفت تکنولوژی و گردش آزاد اطلاعات دسترسی به هر متن دینی را برای مردم فراهم کرده است ولی هژمونی و تقدس یک نوع تفکر خاص #فقهی ، گاهی اجازه بروز برداشت ها و قرائت های دیگر از دین و متن قرآن را نمیدهد. برای رجوع به قرآن غالبا آنقدر پیشنیازهای صرف و نحو و اصول و...، زیاد میشود که در نهایت خود متن #قرآن به حاشیه میرود. و حاشیه ها جای متن را میگیرد! کما اینکه در جریان غالب حوزوی چنین شده است.
داستان غمبار #علم (science) در ایران هم شبیه به #دین است. با این تفاوت که اگر دین و متن قرآن فقط پشت یک حجاب رفت که همان ملزومات فقهی بود، علم را لااقل سه حجاب در برگرفت:
1️⃣ حجاب اول، حجاب #نسبی_گرایی فلسفی است. فلسفه علم در ایران، برای دفاع در مقابل هجمه علم گرایی، تجربه گرایی و #پوزیتیویسم مورد توجه قرار گرفت. تعداد زیادی از دانشجویان مذهبی با رشد شاخص های علمی در دهه هشتاد، احساس خطری از ناحیه علم گرایی کردند و برای دفاع از دین، به رشته فلسفه علم وارد شدند. در این شرایط بهترین نظریات فلسفه علمی، آنهایی بود که مثل "توماس کوهن" و "پاول فایرابند" بنیان علم را بر نسبی گرایی قرار میداد و برای انباشت هزاران ساله معرفت تجربی انسان، ارزشی بیش از "افسانه پریان" قائل نبود. در نتیجه علم به یک تجربه صرفا سابجکتیو، تقلیل پیدا کرد که مثل دفترچه خاطرات شخصی هرکس، صرفا برای خودش قابل احترام است.
@scirel
2️⃣ حجاب دوم، حجاب #کارکرد_گرایی است. علم در کنار روشنی بخشی ها و معرفت افزایی هایی که برای بشر دارد، توان و اقتدار او را هم بالا میبرد. این همان جنبه ای است که بعد از رنسانس با شعار معروف بیکن (knowledge is power) غالب شد. در سالهای اخیر با رشد نگاه های سرمایه داری در ایران، جریان علم هم بیشتر به این سو رفت. بحث های فلسفه علمی درجه اول مثل #واقع_گرایی علمی و پاد واقع گرایی به حاشیه رفت و بحث های STS(science and technology studies) وارد متن شد. در اینجا هم علم به پاره ای منافع قابل استفاده در اقتصاد، صنعت و تکنولوژی تقلیل پیدا کرد.
@scirel
3️⃣ حجاب سوم، حجاب بدبینی #فقهی و #کلامی است. علم در #غرب رشد چشمگیری را بعد از انقلاب علمی تجربه کرد. برخی مبانی #الحادی در تفسیر و تبیین داده های علمی، بر سایر مبانی سبقت جست و از علم بطورکلی یک چهره ضد دین ارائه کرد. همین چهره علم در کشور ما یک نوع بدبینی را از سوی نهادهای دینی موجب شد که براساس آن مواجهه با علم، فقط با احتیاط واجب مجاز است! این تلقی باعث شد کار علمی درجه اول، کاری توام با احساس گناه در ذهن دانشمند باشد که او را خدا دور میکند.
🆔 @scirel
این یادداشت را در سایت مهاجر ببینید .
💻 yon.ir/CYfB1
📝 یادداشت : جواد درویش / اندیشکده مهاجر
📄 600 کلمه
⏱ حدودا 3 دقیقه
"#علم"، "#دین" و یک درد مشترک
@scirel
درمورد ریشه های#رنسانس و علل ایجاد یک انقلاب تمام عیار در فکر و اندیشه #انسان ، داستان های زیادی گفته شده است. یکی از آنها اختراع ماشین چاپ است. گوتنبرگ آلمانی در سال 1452 اولین #ماشین_چاپ را در اروپا اختراع کرد(البته ناگفته نماند قرن ها قبل از گوتنبرگ، چینی ها ماشین چاپ داشتند)
اینکه چطور اختراع ماشین چاپ پیوند میخورد با تحولی در افکار انسان، جالب توجه است. در دوره قرون وسطی حاکمیت #کلیسای_مسیحی طوری بود که نه تنها #علم و #فلسفه باید در انطباق کامل با #دین صورتبندی میشدند، بلکه خود دین هم باید با قرائت رسمی کلیسا پذیرفته میشد. اختراع ماشین چاپ باعث شد هرکسی بتواند #کتاب_مقدس را چاپ کند و خودش مستقیما به متن آن مراجعه کند. مردم عادی بسیاری از احکام و باید و نبایدهای دینی که از طرف کلیسا تحمیل شده بود را در متن کتاب مقدس نیافتند و این امر یک بدبینی مضاعفی را نسبت به کلیسا ایجاد کرد.
این خطر بالقوه ای است که از #جامعه_دینی ماهم دور نیست. البته پیشرفت تکنولوژی و گردش آزاد اطلاعات دسترسی به هر متن دینی را برای مردم فراهم کرده است ولی هژمونی و تقدس یک نوع تفکر خاص #فقهی ، گاهی اجازه بروز برداشت ها و قرائت های دیگر از دین و متن قرآن را نمیدهد. برای رجوع به قرآن غالبا آنقدر پیشنیازهای صرف و نحو و اصول و...، زیاد میشود که در نهایت خود متن #قرآن به حاشیه میرود. و حاشیه ها جای متن را میگیرد! کما اینکه در جریان غالب حوزوی چنین شده است.
داستان غمبار #علم (science) در ایران هم شبیه به #دین است. با این تفاوت که اگر دین و متن قرآن فقط پشت یک حجاب رفت که همان ملزومات فقهی بود، علم را لااقل سه حجاب در برگرفت:
1️⃣ حجاب اول، حجاب #نسبی_گرایی فلسفی است. فلسفه علم در ایران، برای دفاع در مقابل هجمه علم گرایی، تجربه گرایی و #پوزیتیویسم مورد توجه قرار گرفت. تعداد زیادی از دانشجویان مذهبی با رشد شاخص های علمی در دهه هشتاد، احساس خطری از ناحیه علم گرایی کردند و برای دفاع از دین، به رشته فلسفه علم وارد شدند. در این شرایط بهترین نظریات فلسفه علمی، آنهایی بود که مثل "توماس کوهن" و "پاول فایرابند" بنیان علم را بر نسبی گرایی قرار میداد و برای انباشت هزاران ساله معرفت تجربی انسان، ارزشی بیش از "افسانه پریان" قائل نبود. در نتیجه علم به یک تجربه صرفا سابجکتیو، تقلیل پیدا کرد که مثل دفترچه خاطرات شخصی هرکس، صرفا برای خودش قابل احترام است.
@scirel
2️⃣ حجاب دوم، حجاب #کارکرد_گرایی است. علم در کنار روشنی بخشی ها و معرفت افزایی هایی که برای بشر دارد، توان و اقتدار او را هم بالا میبرد. این همان جنبه ای است که بعد از رنسانس با شعار معروف بیکن (knowledge is power) غالب شد. در سالهای اخیر با رشد نگاه های سرمایه داری در ایران، جریان علم هم بیشتر به این سو رفت. بحث های فلسفه علمی درجه اول مثل #واقع_گرایی علمی و پاد واقع گرایی به حاشیه رفت و بحث های STS(science and technology studies) وارد متن شد. در اینجا هم علم به پاره ای منافع قابل استفاده در اقتصاد، صنعت و تکنولوژی تقلیل پیدا کرد.
@scirel
3️⃣ حجاب سوم، حجاب بدبینی #فقهی و #کلامی است. علم در #غرب رشد چشمگیری را بعد از انقلاب علمی تجربه کرد. برخی مبانی #الحادی در تفسیر و تبیین داده های علمی، بر سایر مبانی سبقت جست و از علم بطورکلی یک چهره ضد دین ارائه کرد. همین چهره علم در کشور ما یک نوع بدبینی را از سوی نهادهای دینی موجب شد که براساس آن مواجهه با علم، فقط با احتیاط واجب مجاز است! این تلقی باعث شد کار علمی درجه اول، کاری توام با احساس گناه در ذهن دانشمند باشد که او را خدا دور میکند.
🆔 @scirel
این یادداشت را در سایت مهاجر ببینید .
💻 yon.ir/CYfB1
🔴اول به عکس پایین پست نگاه کنید به ترتیب از سمت چپ عکس جسد مومیایی فرعون و دکتر موریس بوکای Maurice Bucaille را می بینید.
https://pasteboard.co/n7YbPqJgfwn4.jpg
🔹من اخیرا از دو طریق متفاوت متوجه دنیای بسیار شگفت انگیز اهرام ثلاثه مصر شده ام و مطالعاتی را روی آن قصد دارم شروع کنم. یکی از آنها مستند زیبای the story of god جناب مورگان فیریمن هست که در یکی از بخش ها میرود به مصر و اطلاعاتی از اهرام ثلاثه کسب میکند. و دیگری تفسیر قران امام موسی صدر هست که در جایی از آن اشاره میکند به یکی از معجزات علمی قرآن که اسم بردن از حاکم مصر در سوره یوسف با عنوان "عزیز" است که این اسم ترجمه عربی "پوتیفار" است که اخیرا در اکتشافات اهرام ثلاثه به این اسم برخورده اند و قبل از آن در هیچ کتاب و منبعی نیامده بود.
🔹لذا اول از همه توصیه میکنم به دوستان خودم که فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی میخوانند یک case study از منظر کار خودشان روی این اهرام بکنند. من از منظر کار خودم که علم و دین هست به آن قصد ورود دارم.
🔹اما ماجرای این آقای موریس بوکای از این قرار است که ایشان یک پزشک و باستان شناس فرانسوی بود که بعد از کشف جسد مومیایی فرعون و انتقال آن از مصر به فرانسه و بعد از تحقیق روی آن، از نمک های بجا مانده بر جسد، متوجه میشود این جسد در آب دریا بوده است. بعد سوال برایش پیش می آید که چطور این جسد در آب بوده ولی سالم مانده.
🔹ادامه ماجرا را ویکیپدیا اینطور نقل کرده است:
Dr. Maurice Bucaille converted to Islam after finding out that Ramses ii was the only mummy that was kept safe than the other mummies and it was extracted from the sea. Dr Maurice Buacaille read the Bible but didnt find anything about the mummy being kept preserved, he checked the torah and it didnt have anything about the mummy being safe, but the only true book Quran had (this day shall we save thee in the body, that thou maysted be sign to those come after thee! but verily, many among mankind are heedless of our signs!) Jonah 10:92
"دکتر بوکای بعد از اینکه متوجه شد جسد رامسس دوم(که فرعون زمان موسی(ع) بوده)، یعنی مومیایی که سالم تر بقیه مومیایی ها مانده، از آب گرفته شده بود، به اسلام تغییر دین داد. او انجیل و تورات را چک کرد ولی چیزی درمورد سالم ماندن مومیایی در آن پیدا نکرد اما قرآن آنرا داشت ( فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ امروز بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت نشانه ای باشد، هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند" یونس/92
♦️پ.ن: قبلا در همین کانال گفته ام که قرآن کتاب فیزیک و شیمی و باستان شناسی نیست. ولی آیاتی دارد که میخواهد جایگاه خودش را در میان همه کتاب های بشری به رخ بکشد. پیام غیر مستقیم این آیت این است که قرآن خیلی جدی است و باید خیلی آن را جدی گرفت!
https://pasteboard.co/n7YbPqJgfwn4.jpg
🔹من اخیرا از دو طریق متفاوت متوجه دنیای بسیار شگفت انگیز اهرام ثلاثه مصر شده ام و مطالعاتی را روی آن قصد دارم شروع کنم. یکی از آنها مستند زیبای the story of god جناب مورگان فیریمن هست که در یکی از بخش ها میرود به مصر و اطلاعاتی از اهرام ثلاثه کسب میکند. و دیگری تفسیر قران امام موسی صدر هست که در جایی از آن اشاره میکند به یکی از معجزات علمی قرآن که اسم بردن از حاکم مصر در سوره یوسف با عنوان "عزیز" است که این اسم ترجمه عربی "پوتیفار" است که اخیرا در اکتشافات اهرام ثلاثه به این اسم برخورده اند و قبل از آن در هیچ کتاب و منبعی نیامده بود.
🔹لذا اول از همه توصیه میکنم به دوستان خودم که فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی میخوانند یک case study از منظر کار خودشان روی این اهرام بکنند. من از منظر کار خودم که علم و دین هست به آن قصد ورود دارم.
🔹اما ماجرای این آقای موریس بوکای از این قرار است که ایشان یک پزشک و باستان شناس فرانسوی بود که بعد از کشف جسد مومیایی فرعون و انتقال آن از مصر به فرانسه و بعد از تحقیق روی آن، از نمک های بجا مانده بر جسد، متوجه میشود این جسد در آب دریا بوده است. بعد سوال برایش پیش می آید که چطور این جسد در آب بوده ولی سالم مانده.
🔹ادامه ماجرا را ویکیپدیا اینطور نقل کرده است:
Dr. Maurice Bucaille converted to Islam after finding out that Ramses ii was the only mummy that was kept safe than the other mummies and it was extracted from the sea. Dr Maurice Buacaille read the Bible but didnt find anything about the mummy being kept preserved, he checked the torah and it didnt have anything about the mummy being safe, but the only true book Quran had (this day shall we save thee in the body, that thou maysted be sign to those come after thee! but verily, many among mankind are heedless of our signs!) Jonah 10:92
"دکتر بوکای بعد از اینکه متوجه شد جسد رامسس دوم(که فرعون زمان موسی(ع) بوده)، یعنی مومیایی که سالم تر بقیه مومیایی ها مانده، از آب گرفته شده بود، به اسلام تغییر دین داد. او انجیل و تورات را چک کرد ولی چیزی درمورد سالم ماندن مومیایی در آن پیدا نکرد اما قرآن آنرا داشت ( فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ امروز بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت نشانه ای باشد، هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند" یونس/92
♦️پ.ن: قبلا در همین کانال گفته ام که قرآن کتاب فیزیک و شیمی و باستان شناسی نیست. ولی آیاتی دارد که میخواهد جایگاه خودش را در میان همه کتاب های بشری به رخ بکشد. پیام غیر مستقیم این آیت این است که قرآن خیلی جدی است و باید خیلی آن را جدی گرفت!
pasteboard.co
Pasteboard - Uploaded Image
Simple and lightning fast image sharing. Upload clipboard images with Copy & Paste and image files with Drag & Drop
http://up.upinja.com/inl34.jpg
🔴 یک قطعه موسیقی خیلی معروفی هست به اسم Imagine یا تصورکن، از یک خواننده بزرگ انگلیسی به اسم John Lennon
خیلی ها این اثر را به لحاظ قالب و محتوا مهمترین اثر موسیقی قرن بیستم میدانند.
🔹بخشی از شعر این قطعه چنین است:
imagine there's no heaven
No hell below us
Above us only sky
Imagine there's no countries
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine no possessions
No need for greed or hunger
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
"#تصور_کن هیچ بهشتی نیست، هیچ جهنمی زیرپای ما نیست. بالای سر ما فقط آسمان است. تصور کن هیچ کشوری نیست. چیزی برای کشتن یا مردن به خاطر آن وجود ندارد. و هیچ دینی وجود ندارد. #تصور_کن هیچ مالکیتی نیست. نیازی به حرص و گرسنگی نیست.شاید فکر کنید من رویاپردازم. اما من تنها نیستم. امیدوارم روزی شما به ما بپیوندید. "
🔹اهمیت و شهرت این قطعه به خاطر این است که خیلی ها آن را شعار و مانیفست قرن بیستم و چشم انداز دنیای ایده آلی می دانند که باید به سمت آن حرکت کرد.
در نگاه اول شاید این شعر به جامعه بی طبقه کمونیستی یا حتی جامعه توحیدی دینی نزدیک باشد، ولی واقعیت این است که متفاوت از آنهاست.
🔹وقتی نه بهشت و جهنمی باشد، نه کشوری و نه چیزی برای کشتن و مردن وجود داشته باشد، یعنی در واقع هیچ "#ارزش_مطلقی" وجود ندارد. هیچ امر ثابتی نیست. همه چیز زمینی و نسبی است.
در فلسفه، وجه ممیز امر "مادی" و "مجرد" ، "#تغییر" است. هرچیزی که تغییر کند، مادی است و هرچه ثابت است، غیرمادی و مجرد است.
انسان برای نوشدن و شکوفا شدن و بالیدن نیاز به تغییر دارد و برای باقی ماندن و تباه نشدن و گمراه نشدن، نیاز به #ثبات دارد.
"#دین" آنچیزی است که به انسان ثبات میدهد. به خاطر همین از منبعی غیرزمینی و غیرمادی باید نشات بگیرید. هیچگاه چیزی مثل "#علم" که زمینی و متغیر است، نمیتواند جای "دین" را برای انسان پر کند.
🔹از این جهت "دین" برای انسان تکیه گاه است، چون انسان را به امور ثابت وصل میکند، به ارزش های مطلق. به اینکه ظلم بد است. عدالت خوب است. دروغ بد است. آزادی خوب است.
و اینکه در ابتدایی ترین آیات قرآن، خداوند انسان را امر میکند به "#ایمان_به_غیب" از همین جهت است. (الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقنهم ینفقون...3/ بقره)
ایمان به غیب یعنی ایمان به امر غیرمادی و ثابتی چون "دین". هیچ امر متغیری نمی تواند موضوع ایمان باشد.
🔹و نمی توان دنیایی را #تصور کرد که عاری از هر "ارزش مطلقی" باشد. دنیایی اینچنین، جای انسان نیست. چون انسان را خداوند برخلاف سایر موجودات، دوبعدی آفریده: دستی در زمین دارد و چشمی به آسمان
🔴 یک قطعه موسیقی خیلی معروفی هست به اسم Imagine یا تصورکن، از یک خواننده بزرگ انگلیسی به اسم John Lennon
خیلی ها این اثر را به لحاظ قالب و محتوا مهمترین اثر موسیقی قرن بیستم میدانند.
🔹بخشی از شعر این قطعه چنین است:
imagine there's no heaven
No hell below us
Above us only sky
Imagine there's no countries
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine no possessions
No need for greed or hunger
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
"#تصور_کن هیچ بهشتی نیست، هیچ جهنمی زیرپای ما نیست. بالای سر ما فقط آسمان است. تصور کن هیچ کشوری نیست. چیزی برای کشتن یا مردن به خاطر آن وجود ندارد. و هیچ دینی وجود ندارد. #تصور_کن هیچ مالکیتی نیست. نیازی به حرص و گرسنگی نیست.شاید فکر کنید من رویاپردازم. اما من تنها نیستم. امیدوارم روزی شما به ما بپیوندید. "
🔹اهمیت و شهرت این قطعه به خاطر این است که خیلی ها آن را شعار و مانیفست قرن بیستم و چشم انداز دنیای ایده آلی می دانند که باید به سمت آن حرکت کرد.
در نگاه اول شاید این شعر به جامعه بی طبقه کمونیستی یا حتی جامعه توحیدی دینی نزدیک باشد، ولی واقعیت این است که متفاوت از آنهاست.
🔹وقتی نه بهشت و جهنمی باشد، نه کشوری و نه چیزی برای کشتن و مردن وجود داشته باشد، یعنی در واقع هیچ "#ارزش_مطلقی" وجود ندارد. هیچ امر ثابتی نیست. همه چیز زمینی و نسبی است.
در فلسفه، وجه ممیز امر "مادی" و "مجرد" ، "#تغییر" است. هرچیزی که تغییر کند، مادی است و هرچه ثابت است، غیرمادی و مجرد است.
انسان برای نوشدن و شکوفا شدن و بالیدن نیاز به تغییر دارد و برای باقی ماندن و تباه نشدن و گمراه نشدن، نیاز به #ثبات دارد.
"#دین" آنچیزی است که به انسان ثبات میدهد. به خاطر همین از منبعی غیرزمینی و غیرمادی باید نشات بگیرید. هیچگاه چیزی مثل "#علم" که زمینی و متغیر است، نمیتواند جای "دین" را برای انسان پر کند.
🔹از این جهت "دین" برای انسان تکیه گاه است، چون انسان را به امور ثابت وصل میکند، به ارزش های مطلق. به اینکه ظلم بد است. عدالت خوب است. دروغ بد است. آزادی خوب است.
و اینکه در ابتدایی ترین آیات قرآن، خداوند انسان را امر میکند به "#ایمان_به_غیب" از همین جهت است. (الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقنهم ینفقون...3/ بقره)
ایمان به غیب یعنی ایمان به امر غیرمادی و ثابتی چون "دین". هیچ امر متغیری نمی تواند موضوع ایمان باشد.
🔹و نمی توان دنیایی را #تصور کرد که عاری از هر "ارزش مطلقی" باشد. دنیایی اینچنین، جای انسان نیست. چون انسان را خداوند برخلاف سایر موجودات، دوبعدی آفریده: دستی در زمین دارد و چشمی به آسمان
http://s8.picofile.com/file/8299359834/vitruvian_man_desktop_1491x805_hd_wallpaper_538653.jpg
عکس زیر که vitruvian mand نام دارد، یکی از مشهورترین نقاشی های لئوناردو #داوینچی است که شهرت آن بیشتر به خاطر ابتکار مفهومی و نسبت های هندسی موجود در این طرح است. داوینچی در این طرح یک معمار ایتالیایی به نام ویترویوس را در دو حالت نقاشی کرده است.
این نقاشی به عنوان توصیفی از تناسب های موجود در بدن انسان کشیده شده است که مثلا یک مورد از 16 مورد آن، این است که قد انسان به اندازه دست های باز شده اوست.
در توصیف نمادین این عکس چنین عبارتی نیز بیان شده است: Man is the measure of all things به معنای اینکه انسان اندازه همه چیز است.
این طرح را نمادی برای انسان گرایی دوره #رنسانس ذکر کرده اند. در دوره رنسانس موضوع آثار هنری به تدریج از مضامین الهیاتی و آسمانی دوره یونان باستان و مسیحیت، به احوال و آثار و اندام "انسان" تبدیل شد. گرایش به "انسان" در آثار هنرمندانی مثل داوینچی و میکلانژ بسیار برجسته شد و با کشف قاره آمریکا، انقلاب کپرنیکی و اختراع ماشین چاپ(که قبلا در همین کانال درمورد تاثیرات فکری و فرهنگی آن توضیح داده شد) تقویت شد.
انسان در این مکتب فکری از موجود بی ارزشی که #الهیات_مسیحی قرون وسطا ساخته بود، به معیار و میزان همه چیز تبدیل میشود و همین تلقی شالوده انقلاب کپرنیکی کانت در معرفت شناسی را میگذرد. کانت میگوید همانطور که کپرنیک جای زمین و خورشید را در فیزیک عوض کرد، من جای ذهن و عین را در فلسفه عوض کردم.
عکس زیر که vitruvian mand نام دارد، یکی از مشهورترین نقاشی های لئوناردو #داوینچی است که شهرت آن بیشتر به خاطر ابتکار مفهومی و نسبت های هندسی موجود در این طرح است. داوینچی در این طرح یک معمار ایتالیایی به نام ویترویوس را در دو حالت نقاشی کرده است.
این نقاشی به عنوان توصیفی از تناسب های موجود در بدن انسان کشیده شده است که مثلا یک مورد از 16 مورد آن، این است که قد انسان به اندازه دست های باز شده اوست.
در توصیف نمادین این عکس چنین عبارتی نیز بیان شده است: Man is the measure of all things به معنای اینکه انسان اندازه همه چیز است.
این طرح را نمادی برای انسان گرایی دوره #رنسانس ذکر کرده اند. در دوره رنسانس موضوع آثار هنری به تدریج از مضامین الهیاتی و آسمانی دوره یونان باستان و مسیحیت، به احوال و آثار و اندام "انسان" تبدیل شد. گرایش به "انسان" در آثار هنرمندانی مثل داوینچی و میکلانژ بسیار برجسته شد و با کشف قاره آمریکا، انقلاب کپرنیکی و اختراع ماشین چاپ(که قبلا در همین کانال درمورد تاثیرات فکری و فرهنگی آن توضیح داده شد) تقویت شد.
انسان در این مکتب فکری از موجود بی ارزشی که #الهیات_مسیحی قرون وسطا ساخته بود، به معیار و میزان همه چیز تبدیل میشود و همین تلقی شالوده انقلاب کپرنیکی کانت در معرفت شناسی را میگذرد. کانت میگوید همانطور که کپرنیک جای زمین و خورشید را در فیزیک عوض کرد، من جای ذهن و عین را در فلسفه عوض کردم.
Forwarded from Philosophy Cafe ♨️
بهترین کانالی که می توانید در آنجا با #تاریخ_علم در #ایران آشنا شوید. شما را به کانال #پژوهشکده_تاریخ_علم ایران دعوت می کنم تا گذشته خود را بدانید و بدانید که تا ندانید نمی توانید درمان را بیابید.
https://www.tg-me.com/hisofsci
https://www.tg-me.com/hisofsci
Telegram
پژوهشکده تاریخ علم
کانال غیر رسمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران برای به اشتراک گذاری اخبار و سخنرانی ها و همایش ها. آدرس: خیابان انقلاب، خیابان ۱۶ آذر، نبش کوچه عروجی، شماره ۵۶، طبقه سوم و پنجم. ارتباط با ادمین: @AmirMohmd
🔹مصطفی ملکیان درمورد تفاوت فلسفه خواندن در دانشگاه و رشته های دیگر یک جمله جالبی دارد که میگوید، کسی که فلسفه میخواند باید شیفته فلسفه باشد و الا نمیتواند ادامه دهد. میگوید رشته های دیگر مثل مهندسی یا پزشکی، عوامل جبرانی مثل شهرت، پول و اعتبار اجتماعی دارد که اگر کسی به خود رشته هم علاقه نداشت، این عوامل او را تا انتها نگه دارد.
🔹هر سال زمان انتخاب رشته یا ثبت نام کنکور ارشد که میشود، عده ای با من تماس میگیرند یا ایمیل میزنند که درمورد رشته فلسفه علم کسب اطلاع کنند. چیزی که من به آنها میگویم دقیقا همین حرف ملکیان است. فلسفه خواندن نه تنها اعتبار اجتماعی ندارد که گاهی باعث سرافکندگی اجتماعی است😊 یکی از دوستان من که مدال طلای المپیاد فیزیک دارد، تعریف میکرد وقتی برای ارشد به فلسفه علم تغییر رشته داد، یکی نفر از اقوام به او گفته بود: "بله به هرحال رشته های مهندسی سخت هست و نیاز به IQ زیادی دارد"😊
🔹البته این خودش نشان دهنده وارونگی ارزشهای اجتماعی ماست. اینکه دانش آموزان از ابتدا فقط خودشان را برای پزشکی و مهندسی آماده میکنند و به چیز دیگری حتی فکر هم نمیکنند، ناشی از فشارهای غلط اجتماعی است که حتی والدین هم اجازه فکر کردن به رشته های دیگر را به بچه هایشان نمیدهند.
🔹من همیشه برای کسانی که شیفته علوم انسانی هستند ولی از این فشارهای اجتماعی واهمه دارند، این شعر حافظ را میخوانم:
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلقَ مَن تهوی دَعِ الدنیا و اهمِلها
(مصرع دوم یعنی وقتی به دیدار کسی که دوستش داری رسیدی، با دنیا وداع کن و او را رها کن😊)
البته این شعر برای همه چیز در دنیا صادق است!
🔹هر سال زمان انتخاب رشته یا ثبت نام کنکور ارشد که میشود، عده ای با من تماس میگیرند یا ایمیل میزنند که درمورد رشته فلسفه علم کسب اطلاع کنند. چیزی که من به آنها میگویم دقیقا همین حرف ملکیان است. فلسفه خواندن نه تنها اعتبار اجتماعی ندارد که گاهی باعث سرافکندگی اجتماعی است😊 یکی از دوستان من که مدال طلای المپیاد فیزیک دارد، تعریف میکرد وقتی برای ارشد به فلسفه علم تغییر رشته داد، یکی نفر از اقوام به او گفته بود: "بله به هرحال رشته های مهندسی سخت هست و نیاز به IQ زیادی دارد"😊
🔹البته این خودش نشان دهنده وارونگی ارزشهای اجتماعی ماست. اینکه دانش آموزان از ابتدا فقط خودشان را برای پزشکی و مهندسی آماده میکنند و به چیز دیگری حتی فکر هم نمیکنند، ناشی از فشارهای غلط اجتماعی است که حتی والدین هم اجازه فکر کردن به رشته های دیگر را به بچه هایشان نمیدهند.
🔹من همیشه برای کسانی که شیفته علوم انسانی هستند ولی از این فشارهای اجتماعی واهمه دارند، این شعر حافظ را میخوانم:
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلقَ مَن تهوی دَعِ الدنیا و اهمِلها
(مصرع دوم یعنی وقتی به دیدار کسی که دوستش داری رسیدی، با دنیا وداع کن و او را رها کن😊)
البته این شعر برای همه چیز در دنیا صادق است!
🔹امروز در جلسه ای، مدیر پردیس سینمایی ملت خاطره جالبی تعریف کرد که بیان آن خالی از لطف نیست.
ایشان گفت :
"یک روز یک پسر جوانی به من مراجعه کرد و گفت من سالن VIP شما را برای یک سانس بصورت دربست میخواهم کرایه کنم. امکانش هست؟ گفتم: برای چه کاری؟ گفت: چند نفر از دوستانم هستند و جشن تولد دوست دخترم هست! و میخواهم با پخش یک فیلم او را سورپرایز کنم😊
گفتم: باید فیلم شما را ببینم
فیلم را داد و من نگاه کردم. جریان این بود که یک فیلم سینمایی خارجی تا چند دقیقه خیلی عادی پخش میشد و بعد وسطش کات میشد و یک فیلمی که خود این پسرجوان و دوستانش برای تولد آن خانم ساخته بودند، پخش میشد😂 "
ایشان میگفت من موافقت کردم و کارشان را کردند و آن خانم بسیار هیجان زده و سورپرایز شد!
پ.ن: با خودم فکر میکردم انگیزه این آقا و هزینه ای که برای دوستش کرده به کنار، از ایده فوق العاده جذاب او باید در بخش "نگاه نو" جشنواره فیلم فجر تقدیر کنند😊
و اینکه اگر گشت ارشاد و مسئولین همراهی کنند و به "دارا و سارا" های امروزی میدان بدهند، ظاهرا چیزی از "شیرین و فرهاد" های دیروزی کم ندارند😂
ایشان گفت :
"یک روز یک پسر جوانی به من مراجعه کرد و گفت من سالن VIP شما را برای یک سانس بصورت دربست میخواهم کرایه کنم. امکانش هست؟ گفتم: برای چه کاری؟ گفت: چند نفر از دوستانم هستند و جشن تولد دوست دخترم هست! و میخواهم با پخش یک فیلم او را سورپرایز کنم😊
گفتم: باید فیلم شما را ببینم
فیلم را داد و من نگاه کردم. جریان این بود که یک فیلم سینمایی خارجی تا چند دقیقه خیلی عادی پخش میشد و بعد وسطش کات میشد و یک فیلمی که خود این پسرجوان و دوستانش برای تولد آن خانم ساخته بودند، پخش میشد😂 "
ایشان میگفت من موافقت کردم و کارشان را کردند و آن خانم بسیار هیجان زده و سورپرایز شد!
پ.ن: با خودم فکر میکردم انگیزه این آقا و هزینه ای که برای دوستش کرده به کنار، از ایده فوق العاده جذاب او باید در بخش "نگاه نو" جشنواره فیلم فجر تقدیر کنند😊
و اینکه اگر گشت ارشاد و مسئولین همراهی کنند و به "دارا و سارا" های امروزی میدان بدهند، ظاهرا چیزی از "شیرین و فرهاد" های دیروزی کم ندارند😂
Forwarded from فارس پلاس
اینستاگرام/ همسر شهید محمّد بِلباسی:
"نمیدانم خبر درست است یا شایعه. شنیدهام كه قرار است مقتل تو تفحص شود"
@fars_plus
"نمیدانم خبر درست است یا شایعه. شنیدهام كه قرار است مقتل تو تفحص شود"
@fars_plus
Forwarded from اخبار فلسفه
پل بوقوسیان در کنفرانس «واقع گرایی نو» در دانشگاه بن آلمان: میتوان نشان داد ضدواقعگرایی جهانی که گاهی پستمدرنیسم نامیده میشود، غیرقابل فهم است
http://yon.ir/TmWhh
@philosophynews
http://yon.ir/TmWhh
@philosophynews
بعد از فوت غمبار #مریم_میرزاخانی در آمریکا یک سوالی به شدت ذهن مرا به خود مشغول کرده:
رفتن برای #علم بهتر است یا ماندن برای #ثروت؟!
🔹در سالهای اخیر خیل عظیمی از دانشجویان نخبه شریف به رشته های اقتصاد و مدیریت رفته اند، تعدادی از آنها مدیرعامل یا مشاور بزرگترین بانک ها و هولدینگ های ایران هستند، تعدادی هم موسس و مدیرعامل بزرگترین و سودده ترین استارتاپ ها مثل "مامان پز" !
🔹یکی از استدلال های اصحاب مدیریت و کارآفرینی ایران و توسعه دهندگان استارتاپ ها، این است که ما جلوی #مهاجرت_نخبگان را گرفته ایم!
و سوال من این است که به چه قیمتی؟!
دانشگاه های ایران الان در رنکینگ آسیا بعد از سنگاپور و مالزی و عربستان و اسرائیل هستند و ما نخبگان خود را با افتخار نگه میداریم که "مامان پز"، راه بیاندازند!؟
رفتن برای #علم بهتر است یا ماندن برای #ثروت؟!
🔹در سالهای اخیر خیل عظیمی از دانشجویان نخبه شریف به رشته های اقتصاد و مدیریت رفته اند، تعدادی از آنها مدیرعامل یا مشاور بزرگترین بانک ها و هولدینگ های ایران هستند، تعدادی هم موسس و مدیرعامل بزرگترین و سودده ترین استارتاپ ها مثل "مامان پز" !
🔹یکی از استدلال های اصحاب مدیریت و کارآفرینی ایران و توسعه دهندگان استارتاپ ها، این است که ما جلوی #مهاجرت_نخبگان را گرفته ایم!
و سوال من این است که به چه قیمتی؟!
دانشگاه های ایران الان در رنکینگ آسیا بعد از سنگاپور و مالزی و عربستان و اسرائیل هستند و ما نخبگان خود را با افتخار نگه میداریم که "مامان پز"، راه بیاندازند!؟
Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
✅امام صادق (ع) و مواجهه با جریانات و مذاهب فکری
📝نویسنده : محمد حسین بنا / عضو کارگروه توسعه و علوم انسانی
🔻قسمت دوم
🔸علاوه بر جریانات داخل عالم اسلامی و مدعی اسلام، امام صادق (ع) با دهریون و ملحدین هم که در #جهان_اسلام حضور داشتند به بحث و مناظره می پرداختند و تاریخ بالاترین حد ممکن گفت و گو را در مورد ایشان ثبت کرده است. در مقدمه روایت توحید مفضل جملاتی از ابن ابی العوجا دهری و ملحد مشهور آن زمان خطاب به مفضل بن عمر جعفی صحابی امام (ع) نقل شده است که این مسئله را به بهترین نحو نشان می دهد: « قَالَ الْمُفَضَّلُ فَلَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي غَضَباً وَ غَيْظاً وَ حَنَقاً فَقُلْتُ يَا عَدُوَّ اللَّهِ أَلْحَدْتَ فِي دِينِ اللَّهِ وَ أَنْكَرْتَ الْبَارِيَ جَلَّ قُدْسُهُ الَّذِي خَلَقَكَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ وَ صَوَّرَكَ فِي أَتَمِّ صُورَةٍ وَ نَقَلَكَ فِي أَحْوَالِكَ حَتَّى بَلَغَ إِلَى حَيْثُ انْتَهَيْتَ فَلَوْ تَفَكَّرْتَ فِي نَفْسِكَ وَ صَدَقَكَ لَطِيفُ حِسِّكَ لَوَجَدْتَ دَلَائِلَ الرُّبُوبِيَّةِ وَ آثَارَ الصَّنْعَةِ فِيكَ قَائِمَةً وَ شَوَاهِدَهُ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ فِي خَلْقِك وَاضِحَةً وَ بَرَاهِينَهُ لَكَ لَائِحَة فقال: يَا هَذَا! إنْ كُنْتَ مِنْ أَهْلِ الكَلاَمِ كَلَّمْنَاكَ، فَإنْ ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعْنَاكَ. وَإنْ لَمْ تَكُنْ مِنْهُمْ فَلاَ كَلاَمَ لَكَ! وَ إنْ كُنْتَ مِنْ أَصْحَابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ فَمَا هَكَذَا يُخَاطِبُنَا، وَلاَ بِمِثْلِ دَلِيلِكَ يُجَادِلُنَا. وَلَقَدْ سَمِعَ مِنْ كَلاَمِنَا أَكْثَرَ مِمَّا سَمِعْتَ، فَمَا أَفْحَشَ فِي خِطَابِنَا، وَلاَ تَعَدَّي فِي جَوَابِنَا. وَ إنَّهُ لَلْحَلِيمُ الرَّزِينُ العَاقِلُ الرَّصِينُ، لاَ يَعْتَرِيهِ خُرْقٌ وَلاَ طَيْشٌ وَلاَ نَزْقٌ. وَ يَسْمَعُ كَلاَمَنَا وَيُصْغِي إلَيْنَا وَيَسْتَعْرِفُ حُجَّتَنَا حَتَّي اسْتَفْرَغْنَا مَا عِنْدَنَا وَظَنَنَّا أَنَّا قَدْ قَطَعْنَاهُ أَدْحَضَ حُجَّتَنَا بِكَلاَمٍ يَسِيرٍ وَخِطَابٍ قَصِيرٍ يُلْزِمُنَا بِهِ الحُجَّةَ، وَ يَقْطَعُ العُذْرَ، وَ لاَ نَسْتَطِيعُ لِجَوابِهِ رَدَّاً. فَإنْ كُنْتَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَخَاطِبْنَا بِمِثْلِ خِطَابِهِ!» (مفضّل مىگويد: [با شنيدن اين سخنان ناروا] چنان به خشم و غضب آمدم كه عنان از كفم بيرون رفت و [خطاب به او] گفتم: اى دشمن خدا! در دين خدايت الحاد مىورزى و خداوندى را كه به نيكوترين صورت و كاملترين آفرينش پديدت آورد و تو را تا بدين جا رسانيده، انكار مىكنى؟! اگر در درون خويش نيك انديشه كنى و حس لطيف تو در خطا نيفتد، هر آينه براهين ربوبيّت و آثار صنعت صانع را در وجودت نهفته و نشانهها و دلايل او- جلّ و علا- را در آفرينشت روشن مىيابى. ابن ابی العوجاء [پس از شنيدن آهنگ تند سخنان مفضّل] گفت: اى مرد! اگر از متكلمانى با تو سخن مىگوييم. در صورتى كه [بر ما چيره شدى و] حق را نزد تو يافتيم، از تو پيروى خواهيم كرد. اما اگر از اينان نيستى هيچ سخن مگوى. اگر از ياران و اصحاب [امام] جعفر صادق [عليه السّلام] هستى، بدان كه او با ما اين گونه سخن نمىگويد و همانند تو با ما مجادله نمىكند. او بيش از آنچه تو از ما شنيدى، از ما شنيده، امّا هيچ گاه سخن را با فحش و تعدى آلوده ننموده است. او همواره در سخنان خود شكيبا، باوقار، انديشهگر و استوار بوده و هيچ زمانى به ستوه مىآمد و خلقش تنگ نمىگشت و بر نمىآشفت. ابتدا نيك به سخنان ما گوش فرا مىدهد، مىكوشد كه دليل ما را بدرستى دريابد، ما نيز همه چيز خود را به ميان مىآوريم. هنگامى كه [سخنان ما تمام مىشود و] مىپنداريم او را محكوم كرديم [و بر او چيره شديم]، ناگاه با سخنى كوتاه و اندك [بر ما غالب مىآيد،] دليلمان را مىشكند. عذرمان را مىبرد و ما را تسليم دليل خود مىكند، بهگونهاى كه هيچ پاسخى در جواب به دلايلش نمىيابيم. حال اگر از ياران اويى تو نيز با ما چون او سخن بگو.)
🔸این عبارات از ابن ابی العوجا تنها خطاب به مفضل بن عمر نیست، بلکه مخاطب آن همه ما شیعیان و پیروان #امام_صادق(ع) هستیم. همه اصحاب جعفر بن محمد (علیهما السلام) که در طریق #علم و دانایی و بحث و گفت و گو هستند باید چنان باشند که ابن ابی العوجا در وصف اصحاب امام گفت. و امروزه در میان دانشمندان و علمای اسلام کمتر چهره هایی وجود دارند که حتی توانایی گفت و گو با دیگر #ادیان و #مذاهب راستین را داشته باشد، در صورتی¬که امام (ع) با جریانات انحرافی و ملحدین هم اهل گفت و گو و شنیدن #استدلال و #برهان طرف مقابل و بیان دلایل و براهین خود بودند.
______
✨ اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
📝نویسنده : محمد حسین بنا / عضو کارگروه توسعه و علوم انسانی
🔻قسمت دوم
🔸علاوه بر جریانات داخل عالم اسلامی و مدعی اسلام، امام صادق (ع) با دهریون و ملحدین هم که در #جهان_اسلام حضور داشتند به بحث و مناظره می پرداختند و تاریخ بالاترین حد ممکن گفت و گو را در مورد ایشان ثبت کرده است. در مقدمه روایت توحید مفضل جملاتی از ابن ابی العوجا دهری و ملحد مشهور آن زمان خطاب به مفضل بن عمر جعفی صحابی امام (ع) نقل شده است که این مسئله را به بهترین نحو نشان می دهد: « قَالَ الْمُفَضَّلُ فَلَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي غَضَباً وَ غَيْظاً وَ حَنَقاً فَقُلْتُ يَا عَدُوَّ اللَّهِ أَلْحَدْتَ فِي دِينِ اللَّهِ وَ أَنْكَرْتَ الْبَارِيَ جَلَّ قُدْسُهُ الَّذِي خَلَقَكَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ وَ صَوَّرَكَ فِي أَتَمِّ صُورَةٍ وَ نَقَلَكَ فِي أَحْوَالِكَ حَتَّى بَلَغَ إِلَى حَيْثُ انْتَهَيْتَ فَلَوْ تَفَكَّرْتَ فِي نَفْسِكَ وَ صَدَقَكَ لَطِيفُ حِسِّكَ لَوَجَدْتَ دَلَائِلَ الرُّبُوبِيَّةِ وَ آثَارَ الصَّنْعَةِ فِيكَ قَائِمَةً وَ شَوَاهِدَهُ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ فِي خَلْقِك وَاضِحَةً وَ بَرَاهِينَهُ لَكَ لَائِحَة فقال: يَا هَذَا! إنْ كُنْتَ مِنْ أَهْلِ الكَلاَمِ كَلَّمْنَاكَ، فَإنْ ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعْنَاكَ. وَإنْ لَمْ تَكُنْ مِنْهُمْ فَلاَ كَلاَمَ لَكَ! وَ إنْ كُنْتَ مِنْ أَصْحَابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ فَمَا هَكَذَا يُخَاطِبُنَا، وَلاَ بِمِثْلِ دَلِيلِكَ يُجَادِلُنَا. وَلَقَدْ سَمِعَ مِنْ كَلاَمِنَا أَكْثَرَ مِمَّا سَمِعْتَ، فَمَا أَفْحَشَ فِي خِطَابِنَا، وَلاَ تَعَدَّي فِي جَوَابِنَا. وَ إنَّهُ لَلْحَلِيمُ الرَّزِينُ العَاقِلُ الرَّصِينُ، لاَ يَعْتَرِيهِ خُرْقٌ وَلاَ طَيْشٌ وَلاَ نَزْقٌ. وَ يَسْمَعُ كَلاَمَنَا وَيُصْغِي إلَيْنَا وَيَسْتَعْرِفُ حُجَّتَنَا حَتَّي اسْتَفْرَغْنَا مَا عِنْدَنَا وَظَنَنَّا أَنَّا قَدْ قَطَعْنَاهُ أَدْحَضَ حُجَّتَنَا بِكَلاَمٍ يَسِيرٍ وَخِطَابٍ قَصِيرٍ يُلْزِمُنَا بِهِ الحُجَّةَ، وَ يَقْطَعُ العُذْرَ، وَ لاَ نَسْتَطِيعُ لِجَوابِهِ رَدَّاً. فَإنْ كُنْتَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَخَاطِبْنَا بِمِثْلِ خِطَابِهِ!» (مفضّل مىگويد: [با شنيدن اين سخنان ناروا] چنان به خشم و غضب آمدم كه عنان از كفم بيرون رفت و [خطاب به او] گفتم: اى دشمن خدا! در دين خدايت الحاد مىورزى و خداوندى را كه به نيكوترين صورت و كاملترين آفرينش پديدت آورد و تو را تا بدين جا رسانيده، انكار مىكنى؟! اگر در درون خويش نيك انديشه كنى و حس لطيف تو در خطا نيفتد، هر آينه براهين ربوبيّت و آثار صنعت صانع را در وجودت نهفته و نشانهها و دلايل او- جلّ و علا- را در آفرينشت روشن مىيابى. ابن ابی العوجاء [پس از شنيدن آهنگ تند سخنان مفضّل] گفت: اى مرد! اگر از متكلمانى با تو سخن مىگوييم. در صورتى كه [بر ما چيره شدى و] حق را نزد تو يافتيم، از تو پيروى خواهيم كرد. اما اگر از اينان نيستى هيچ سخن مگوى. اگر از ياران و اصحاب [امام] جعفر صادق [عليه السّلام] هستى، بدان كه او با ما اين گونه سخن نمىگويد و همانند تو با ما مجادله نمىكند. او بيش از آنچه تو از ما شنيدى، از ما شنيده، امّا هيچ گاه سخن را با فحش و تعدى آلوده ننموده است. او همواره در سخنان خود شكيبا، باوقار، انديشهگر و استوار بوده و هيچ زمانى به ستوه مىآمد و خلقش تنگ نمىگشت و بر نمىآشفت. ابتدا نيك به سخنان ما گوش فرا مىدهد، مىكوشد كه دليل ما را بدرستى دريابد، ما نيز همه چيز خود را به ميان مىآوريم. هنگامى كه [سخنان ما تمام مىشود و] مىپنداريم او را محكوم كرديم [و بر او چيره شديم]، ناگاه با سخنى كوتاه و اندك [بر ما غالب مىآيد،] دليلمان را مىشكند. عذرمان را مىبرد و ما را تسليم دليل خود مىكند، بهگونهاى كه هيچ پاسخى در جواب به دلايلش نمىيابيم. حال اگر از ياران اويى تو نيز با ما چون او سخن بگو.)
🔸این عبارات از ابن ابی العوجا تنها خطاب به مفضل بن عمر نیست، بلکه مخاطب آن همه ما شیعیان و پیروان #امام_صادق(ع) هستیم. همه اصحاب جعفر بن محمد (علیهما السلام) که در طریق #علم و دانایی و بحث و گفت و گو هستند باید چنان باشند که ابن ابی العوجا در وصف اصحاب امام گفت. و امروزه در میان دانشمندان و علمای اسلام کمتر چهره هایی وجود دارند که حتی توانایی گفت و گو با دیگر #ادیان و #مذاهب راستین را داشته باشد، در صورتی¬که امام (ع) با جریانات انحرافی و ملحدین هم اهل گفت و گو و شنیدن #استدلال و #برهان طرف مقابل و بیان دلایل و براهین خود بودند.
______
✨ اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
بعد از مطلبی که درمورد مریم میرزاخانی و مدیریت فاجعه بار نخبگان در ایران نوشتم خیلی ها به من ایراد گرفتند که "این چه سوالی است!؟ معلوم است که ماندن بهتر است. به هر دلیلی و با هر مکافاتی"
ولی بحث من درمورد افراد نخبه نبود، درمورد مدیریت کلان کشور و سیاسگذارانی است که دو راه بیشتر پیش پای نخبگان نمیگذارند: یا تولید پول برای خودشان و دولت بوسیله استارتاپ "مامان پز" و تولید پفک نمکی و شامپو گلرنگ و..،
و یا رفتن بی بازگشت به خارج از کشور برای استفاده بهتر از استعداد و هوشی که خداوند به آنها عطا کرده
این مطلب👇 هم شاهدی است بر ادعای من و دقیقا همین را به آن دوستان میگفتم که کسانی که برای درس میروند راه برگشتی برایشان نیست. اینجا نه صنعت نه بخش خصوصی و نه حتی دانشگاه به دکترای استنفورد و MIT احتیاج ندارد. مواردی را از نزدیک سراغ دارم که از این دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند و شریف آنها را جذب نکرده
ولی بحث من درمورد افراد نخبه نبود، درمورد مدیریت کلان کشور و سیاسگذارانی است که دو راه بیشتر پیش پای نخبگان نمیگذارند: یا تولید پول برای خودشان و دولت بوسیله استارتاپ "مامان پز" و تولید پفک نمکی و شامپو گلرنگ و..،
و یا رفتن بی بازگشت به خارج از کشور برای استفاده بهتر از استعداد و هوشی که خداوند به آنها عطا کرده
این مطلب👇 هم شاهدی است بر ادعای من و دقیقا همین را به آن دوستان میگفتم که کسانی که برای درس میروند راه برگشتی برایشان نیست. اینجا نه صنعت نه بخش خصوصی و نه حتی دانشگاه به دکترای استنفورد و MIT احتیاج ندارد. مواردی را از نزدیک سراغ دارم که از این دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند و شریف آنها را جذب نکرده
Forwarded from نشر سایه سخن (Mousa Malekian)
به عنوان یک دانشگاهی که هر روز باید با تعداد مقالات خود حضورش را در دانشگاه ثابت کند، رفتم و سری به پروفایل حرفهای خانم میرزاخانی زدم. در سایت webofknowledge (جایی که در آن مقالات آی اس آی فهرست میشوند) اگر فقط نام Mirzakhani M را جستجو کنید 20 مورد مییابید. با چک کردن عنوان مقالات به زودی در مییابید که اینها بیش از دو نفرند. یکی محمود است که مقالات فیزیک دارد و دیگری مریم. به ناچار جستجو را فقط با نام Mirzakhani Maryam ادامه میدهم. با کمال تعجب فقط 10 مقاله بیشتر دیده نمیشد. از این ده مقاله 5 مقاله قبل از پروفسوری ایشان تا سال 2008 است و 5 مقاله هم در 9 سالی است که به درجه استادی رسیده است. البته خانم میرزاخانی مقالاتی هم در مجلات غیر آی اس آی دارد. چون در سیستم خودمان به چنین مقالاتی بهای چندانی داده نمیشود به آن نپرداختم. نام او حتی در لیست دانشمندان آی اس آی هم نیست. سپس گزارش ارجاع ((citation report را انتخاب میکنم، با کمال تعجب پروفایلی را که میبینم در حد یک استادیار معمولی در دانشگاههای ایران است. حتی دانشجویان بسیاری هم در ایران هستند که خیلی بالاتر از مریم میرزاخانی هستند. دانشجویان و استادان بعضی رشتهها (بخصوص شیمی) در کشور کم نداریم که در یک ماه میتوانند چنین پروفایلی را پر کنند. اینجاست که شک میکنم. نکند توطئهای در کار است که این دخترک جوان با این تعداد کم مقاله را چنان جایزه مهمی دادهاند و در استنفورد استخدامش کردهاند؟ چگونه شده است که دانش آموخته هاروارد که در 31 سالگی به بالاترین درجه دانشگاهی در معتبرترین دانشگاه جهان رسیده فقط با 5 مقاله آی اس آی استاد تمام شده است؟ با این تعداد اندک مقاله و ارجاع میگویند یک نابغه ریاضی؟ چه اتفاقی افتاده است؟ حتما اشکالی در کار است.
تردید ندارم اگر خانم میرزاخانی با این تعداد مقاله به دانشگاههای معتبر خودمان میآمد، اول معلوم نبود که با استخدامش موافقت کنند. اگر هم با پیگیری و سفارش هم استخدامش میکردند باید در همان سالهای اول حجم بالایی از تدریس را پر میکرد و برای گذراندن از مرحله پیمانی به رسمی آزمایشی هر بار حداقل دو مقاله میداد. کل پولی هم که به او در این چند سال تا مرحله دانشیاری میدادند شاید در بهترین حالت از 10 میلیون تومان تجاوز نمیکرد و با آن میتوانست شاید یک کامپیوتر بخرد و در یک کنفرانس شرکت کند. بعد باز اگر شانس یاریش میکرد و به اندازه کافی اخلاقش خوب بود و مدیر و دانشجویی هم از او آزرده نمیشد در بهترین حالت در 40 سالگی با این تعداد مقاله شاید میتوانست یک دانشیار شود و اگر مشکل گزینشی نداشت استخدام رسمی شود.
اینها را برای این ننوشتم که در رزومه مریم میرزاخانی شک کنید. من نیک میدانم آنهایی که به او جایزه فیلدز دادهاند بسیار سخت گیرند و خود را بد نام نمیکنند. رشته من ریاضی نیست و اصلا سر در نمیآورم که او چه گفته است. اینها را گفتم تا تلنگری بشود به مسئولین وزارت علوم و دانشگاههای خودمان. بساطی داریم در ایران: برای ارزیابی آثار علمی اتفاقا با کمک علم اعداد چنان شما را درگیر میکنند و اگر بخواهند به شما پژوهانهای، جایزهای بدهند، شما راهی ندارید جز تا میتوانی به هر روش راست و غلطی تعداد مقالات را بالا ببری. کمیتههای ارزیابی - اگر چه به تازگی هم معیارهای جدی تر مانند ضریب تاثیر و H-Index را وارد ارزیابیهای خود کردهاند (که اینها هم پایه عددی دارند) - همچنان تعداد مقالات شما را میشمارند و بر اساس آن به افراد پژوهانه و جایزه میدهند. نتیجه این میشود که استاد نمونه کشوری کسی انتخاب میشود که در رشته گیاهشناسی اسفناجی را پیدا میکند و مدعی است کشف جدیدی کرده است و مقاله مینویسد! کسی در آن کمیته انتخاب برگزیدگان استادان نمونه کشوری نیست سری به مقالات ایشان بیاندازد که اینها به کار علم نمیآید و این بنده خدا بهتر است برود در جایی که استعدادش را دارد زندگی بگذارند. به زور که نباید ردای استادی به تن گیاهشناسی کرد که اسفناج را هم نمی شناسد، او را زحمت ندهید تا هم به خودش ظلم کند و هم به بچههای ما.
وزارت علوم و دانشگاههای ما نیاز جدی به بازنگری دارند، در همه چیز، در هیئتهای ممیزه (بخصوص)، در انتخاب مدیران، در نوشتن آییننامهها و در گزینش دانشجویان و اعضای هیئت علمی. نمیگویم انقلاب کنید، نمیگویم همه چیز را دور بریزید. فقط میگویم در نظام شما مریمها جایی ندارند. چه بسیارند مریمهایی که بلد نیستند مقاله سازی کنند و در زیر چرخ بروکراسی دانشگاهی ایران له میشوند. آنها به گوشهای کز میکنند، اشک میریزند و حتی ممکن است بمیرند و کسی هم نیست برایشان اشک بریزد. خوش شانس هایشان هم میروند تا افتخار مراکز علمی غربیها شوند.
#دکتر_علی_صاحبی
🆔 @SayehSokhan
تردید ندارم اگر خانم میرزاخانی با این تعداد مقاله به دانشگاههای معتبر خودمان میآمد، اول معلوم نبود که با استخدامش موافقت کنند. اگر هم با پیگیری و سفارش هم استخدامش میکردند باید در همان سالهای اول حجم بالایی از تدریس را پر میکرد و برای گذراندن از مرحله پیمانی به رسمی آزمایشی هر بار حداقل دو مقاله میداد. کل پولی هم که به او در این چند سال تا مرحله دانشیاری میدادند شاید در بهترین حالت از 10 میلیون تومان تجاوز نمیکرد و با آن میتوانست شاید یک کامپیوتر بخرد و در یک کنفرانس شرکت کند. بعد باز اگر شانس یاریش میکرد و به اندازه کافی اخلاقش خوب بود و مدیر و دانشجویی هم از او آزرده نمیشد در بهترین حالت در 40 سالگی با این تعداد مقاله شاید میتوانست یک دانشیار شود و اگر مشکل گزینشی نداشت استخدام رسمی شود.
اینها را برای این ننوشتم که در رزومه مریم میرزاخانی شک کنید. من نیک میدانم آنهایی که به او جایزه فیلدز دادهاند بسیار سخت گیرند و خود را بد نام نمیکنند. رشته من ریاضی نیست و اصلا سر در نمیآورم که او چه گفته است. اینها را گفتم تا تلنگری بشود به مسئولین وزارت علوم و دانشگاههای خودمان. بساطی داریم در ایران: برای ارزیابی آثار علمی اتفاقا با کمک علم اعداد چنان شما را درگیر میکنند و اگر بخواهند به شما پژوهانهای، جایزهای بدهند، شما راهی ندارید جز تا میتوانی به هر روش راست و غلطی تعداد مقالات را بالا ببری. کمیتههای ارزیابی - اگر چه به تازگی هم معیارهای جدی تر مانند ضریب تاثیر و H-Index را وارد ارزیابیهای خود کردهاند (که اینها هم پایه عددی دارند) - همچنان تعداد مقالات شما را میشمارند و بر اساس آن به افراد پژوهانه و جایزه میدهند. نتیجه این میشود که استاد نمونه کشوری کسی انتخاب میشود که در رشته گیاهشناسی اسفناجی را پیدا میکند و مدعی است کشف جدیدی کرده است و مقاله مینویسد! کسی در آن کمیته انتخاب برگزیدگان استادان نمونه کشوری نیست سری به مقالات ایشان بیاندازد که اینها به کار علم نمیآید و این بنده خدا بهتر است برود در جایی که استعدادش را دارد زندگی بگذارند. به زور که نباید ردای استادی به تن گیاهشناسی کرد که اسفناج را هم نمی شناسد، او را زحمت ندهید تا هم به خودش ظلم کند و هم به بچههای ما.
وزارت علوم و دانشگاههای ما نیاز جدی به بازنگری دارند، در همه چیز، در هیئتهای ممیزه (بخصوص)، در انتخاب مدیران، در نوشتن آییننامهها و در گزینش دانشجویان و اعضای هیئت علمی. نمیگویم انقلاب کنید، نمیگویم همه چیز را دور بریزید. فقط میگویم در نظام شما مریمها جایی ندارند. چه بسیارند مریمهایی که بلد نیستند مقاله سازی کنند و در زیر چرخ بروکراسی دانشگاهی ایران له میشوند. آنها به گوشهای کز میکنند، اشک میریزند و حتی ممکن است بمیرند و کسی هم نیست برایشان اشک بریزد. خوش شانس هایشان هم میروند تا افتخار مراکز علمی غربیها شوند.
#دکتر_علی_صاحبی
🆔 @SayehSokhan
چند سال است که از نوشتن مطلب سیاسی، بخصوص درمورد اشخاص و به ویژه درمورد اصلاح طلبان پرهیز دارم.
چون در این سالها فهمیده ام که اولا ریشه گرفتاریهای مملکت در فکر و فرهنگ است و دعوای سیاست سر لحاف ملاست.
ثانیا ریشه های تفکر اصولگرایی هم خراب است و جای نقد بسیار دارد.
و ثالثا در میان همه جناح ها از جمله اصلاح طلبان افراد نجیبی مثل عارف و ظریف و افراد عمیقی (هرچند نه چندان نجیب) مثل حجاریان و مهاجرانی و سروش هستند که رفتار و گفتارشان قابل استفاده و سزاوار تحسین است.
اما افرادی هم هستند که نه افکار به درد بخوری دارند نه رفتار نجیبانه و درستی. کسانی که خودشان برای کسب قدرت تن به ائتلاف با هرکسی میدهند و هرطور که میخواهند حرف میزنند و حرفشان را عوض میکنند، ولی دیگران را به این کار متهم میکنند.
کسانی که یک عمر بدترین حرفها را پشت سر آقای هاشمی میزنند، او را عالیجناب سرخ پوش و سمبل فساد و انحراف در جمهوری اسلامی میدانند، ولی بعد از چند سال با او ائتلاف میکنند.
کسانی که توامان مقتدای خود را آیت الله منتظری میدانند (که ایشان تا آخر عمر یکی از سه ضلع تباهی نظام را هاشمی میدانست) و آقای هاشمی را هم رهبر جریان خود معرفی میکنند.
کسانی که تمام عمر از نظارت استصوابی در جمهوری اسلامی شکوه داشتند ولی از رد صلاحیت احمدی نژاد خوشحال شدند.
کسانی که مرحوم کردان را برای اینکه خودش را دکتر جا زده بود، از هستی ساقط میکنند ولی در مقابل مطالبه بیشمار مردم درمورد رساله دکتری آقای روحانی (روز گذشته "تز دکتری آقای روحانی" ترند گوگل در ایران شده بود) تا الان هیچ اشاره ای به موضوع نکرده اند، که خدای ناکرده در کابینه سهمشان کم نشود.
کسانی که در زندان و در خلوت میگویند سیستم انتخابات جمهوری اسلامی اجازه تقلب را نمیدهد و بعد از آزادی و در جلوت، میگویند سال 88 تقلب شده
و من ناخودآگاه یاد آزاده نامداری می افتم (که البته مسئله او عبرتی برای همه ماست که ظاهرمان خیلی جلوتر از باطنمان حرکت میکند) و این سوال برایم پیش می آید که اگر تناقض خلوت و جلوت یک نفر درمورد حجاب برای اصلاحطلبان و رسانه هایشان اینقدر مهم است، چرا درمورد حیاتی ترین موضوع یعنی "تقلب 88" مهم نبود!؟
بهترین واژه ای که برای این رفتارهای متناقض پیدا میکنم، روسپی گری سیاسی است. البته روسپی سیاسی هم در اصلاح طلبان پیدا میشود و هم در اصول گرایان
ولی در بازار دزدها، کسی که بیشتر از همه فریاد آی دزد آی دزد سر میدهد، بیشتر از همه باید از او دوری کرد!
http://s9.picofile.com/file/8301744026/photo_2017_07_27_00_16_40.jpg
چون در این سالها فهمیده ام که اولا ریشه گرفتاریهای مملکت در فکر و فرهنگ است و دعوای سیاست سر لحاف ملاست.
ثانیا ریشه های تفکر اصولگرایی هم خراب است و جای نقد بسیار دارد.
و ثالثا در میان همه جناح ها از جمله اصلاح طلبان افراد نجیبی مثل عارف و ظریف و افراد عمیقی (هرچند نه چندان نجیب) مثل حجاریان و مهاجرانی و سروش هستند که رفتار و گفتارشان قابل استفاده و سزاوار تحسین است.
اما افرادی هم هستند که نه افکار به درد بخوری دارند نه رفتار نجیبانه و درستی. کسانی که خودشان برای کسب قدرت تن به ائتلاف با هرکسی میدهند و هرطور که میخواهند حرف میزنند و حرفشان را عوض میکنند، ولی دیگران را به این کار متهم میکنند.
کسانی که یک عمر بدترین حرفها را پشت سر آقای هاشمی میزنند، او را عالیجناب سرخ پوش و سمبل فساد و انحراف در جمهوری اسلامی میدانند، ولی بعد از چند سال با او ائتلاف میکنند.
کسانی که توامان مقتدای خود را آیت الله منتظری میدانند (که ایشان تا آخر عمر یکی از سه ضلع تباهی نظام را هاشمی میدانست) و آقای هاشمی را هم رهبر جریان خود معرفی میکنند.
کسانی که تمام عمر از نظارت استصوابی در جمهوری اسلامی شکوه داشتند ولی از رد صلاحیت احمدی نژاد خوشحال شدند.
کسانی که مرحوم کردان را برای اینکه خودش را دکتر جا زده بود، از هستی ساقط میکنند ولی در مقابل مطالبه بیشمار مردم درمورد رساله دکتری آقای روحانی (روز گذشته "تز دکتری آقای روحانی" ترند گوگل در ایران شده بود) تا الان هیچ اشاره ای به موضوع نکرده اند، که خدای ناکرده در کابینه سهمشان کم نشود.
کسانی که در زندان و در خلوت میگویند سیستم انتخابات جمهوری اسلامی اجازه تقلب را نمیدهد و بعد از آزادی و در جلوت، میگویند سال 88 تقلب شده
و من ناخودآگاه یاد آزاده نامداری می افتم (که البته مسئله او عبرتی برای همه ماست که ظاهرمان خیلی جلوتر از باطنمان حرکت میکند) و این سوال برایم پیش می آید که اگر تناقض خلوت و جلوت یک نفر درمورد حجاب برای اصلاحطلبان و رسانه هایشان اینقدر مهم است، چرا درمورد حیاتی ترین موضوع یعنی "تقلب 88" مهم نبود!؟
بهترین واژه ای که برای این رفتارهای متناقض پیدا میکنم، روسپی گری سیاسی است. البته روسپی سیاسی هم در اصلاح طلبان پیدا میشود و هم در اصول گرایان
ولی در بازار دزدها، کسی که بیشتر از همه فریاد آی دزد آی دزد سر میدهد، بیشتر از همه باید از او دوری کرد!
http://s9.picofile.com/file/8301744026/photo_2017_07_27_00_16_40.jpg
🔴خانم لیلی عشقی و انقلاب 57 و 76 ایران
درمورد علل و عوامل انقلاب اسلامی ایران مطالب گوناگونی از منظرهای مختلف نوشته شده است.
🔹برخی از منظر فقهی به موضوع پرداخته اند و نظریه ولایت فقیه امام را مهمترین عامل دانسته اند.
🔹برخی منظر فلسفی و عرفانی صدرایی را اتخاذ کرده اند و امام خمینی را کامل کننده اسفار چهارگانه ملاصدرا قلمداد کرده اند.
🔹برخی هم مسائل اقتصادی و اجتماعی را مهمترین عامل دانسته اند و انقلاب سفید شاه و اختلافات طبقاتی را عامل اصلی دانسته اند.
🔹برخی هم به قول نیویورک تایمز به نقل از رضا امیرخانی دیدن عکس امام در ماه را علت اصلی انقلاب دانسته اند!!
من در بین همه این تبیین ها، تبیین خانم عشقی را بهتر و نزدیک تر به واقعیت انقلاب یافتم:
خانم #لیلی_عشقی فارغ التحصیل دکتری جامعه شناسی از سوربن فرانسه است. ایشان کتابی دارد با عنوان «زمانی میان زمانها یا امام، شیعه و ایران» که سال 69 به زبان فرانسوی نوشته شده و سال گذشته هم به فارسی ترجمه شده است. خود خانم عشقی در رفت و آمدهایی که به ایران داشته یکبار محتوای این کتاب را در سال 78 و اوایل دوره اصلاحات ارائه کرده است.
خانم عشقی در این کتاب سعی کرده که یک تبیین #وجودی و عرفانی از انقلاب ایران ارائه کند که تببین بسیار دقیق و خوبی است. ضمن اینکه نوع عرفان و فلسفه او با عزلتنشینیهای عرفا و فلاسفه ما متفاوت است. بطوریکه خودش میگوید قبل از انقلاب به ایران آمده و با 460 نفر از مردم ایران از جمله مردم حلبی آبادهای اطراف تهران مصاحبه کرده و 50 کیلو کاغذ حاوی این مصاحبه ها را با خودش به فرانسه برده و چندسال به تجزیه و تحلیل آنها پرداخته است.
🔸ایشان معتقد است که انقلاب ایران یک #حادثه بود. حادثه به معنای تلاقی دو #زمان. یکی زمان ابدی، فراتاریخی و ملکوتی؛ و دیگری زمان فانی، تاریخی و ملکی.
حادثهای مثل تلاقی (ملاقات) شمس و مولانا که تحولات عظیم وجودی را منجر شده. انقلاب ایران مانند همه حادثههای اینچنینی دو دوره دارد. یکی دوره شیدایی که در آن اتفاقات از روی عقلانیت عادی و عرفی پیش نمیرود. مردمی که از ساواک میترسند، جلوی گلوله تانک می آیند، و فقرایی که به نان شب محتاجند، در صنعت نفت و.. اعتصاب میکنند، بدون توجه به عواقب آن.
خود انقلاب هم به همین دلیل است که مقدمه اش #برنامهریزی اقتصادی و نظامی و.. نبود. اصلا هیچگونه برنامه ریزی در این انقلاب مشابه انقلابها و کودتاهای خارجی، وجود نداشت. بلکه مقدمه این انقلاب، بخشیدن چیزی به مردم به اسم "وجود" یعنی احساس شخصیت مستقل است. که این کار #امام است.
خانم عشقی تبیین خود را کاملا وابسته به مفهوم و وجود "امام" در اعتقادات شیعه میکند. امام از نگاه شیعه دو ویژگی دارد: اولا رابط بین عالم ملک و ملکوت است و ثانیا تاویل کلام خدا توسط او صورت میگرد. او #امام خمینی را تاحد زیادی حائز ویژگی های ائمه دوازدگانه شیعه میداند و به همین دلیل است که برای اولین بار در تاریخ شیعه لقب امام میگیرد و ایشان است که با کلام نافذ و شخصیت الهی خود، این "حادثه" را رقم میزند. به همین جهت انقلاب ایران تا حد زیادی "انفسی" است نه "آفاقی" است؛ ولذا قابل مدلسازی نیست، قابل تبیین علمی نیست و قابل تکرار نیست.
🔸خانم عشقی بعد از رحلت امام را دوره سر عقل آمدن میداند. دوره حادثه و شیدایی که مولوی دیوان شمس مینویسد، حالا گذشته است و الان باید #مثنوی_معنوی بنویسد و از زندگی در زمان تاریخی و زمینی بگوید. لذا بعد از امام، دوره برنامه ریزی، قانون و... است.
او #دوم_خرداد_76 را شبه حادثهای میداند که انقلاب ایران بعد از 18 سال به بلوغ میرسد. لذا از نگاه ایشان نه تنها اصلاحات توبه از انقلاب نیست که ادامه صراط مستقیم آن است. مهمترین دلیلش هم این است که آقای #خاتمی مثل امام، توسعه اقتصادی را مقدم بر توسعه سیاسی و آزادی و استقلال و وجود بخشی و شخصیت بخشی به مردم نمیداند. خاتمی هیچگاه در تبلیغات انتخاباتی برخلاف سایر نامزدها، وعده پول و ارزانی و.. نمیدهد، بلکه به مردم احساس شخصیت میدهد و همین است که 20 میلیون رای می آورد. مثل امام که میگفت ما برای خربزه انقلاب نکردیم. در عین حال خاتمی قانونمداری را اولویت خود مطرح میکند که شاخص دوره دوم حادثه است.
کتاب خانم عشقی را فلاسفه بزرگی چون پل ریکور و ژیل دولوز تحسین کردهاند.
درمورد علل و عوامل انقلاب اسلامی ایران مطالب گوناگونی از منظرهای مختلف نوشته شده است.
🔹برخی از منظر فقهی به موضوع پرداخته اند و نظریه ولایت فقیه امام را مهمترین عامل دانسته اند.
🔹برخی منظر فلسفی و عرفانی صدرایی را اتخاذ کرده اند و امام خمینی را کامل کننده اسفار چهارگانه ملاصدرا قلمداد کرده اند.
🔹برخی هم مسائل اقتصادی و اجتماعی را مهمترین عامل دانسته اند و انقلاب سفید شاه و اختلافات طبقاتی را عامل اصلی دانسته اند.
🔹برخی هم به قول نیویورک تایمز به نقل از رضا امیرخانی دیدن عکس امام در ماه را علت اصلی انقلاب دانسته اند!!
من در بین همه این تبیین ها، تبیین خانم عشقی را بهتر و نزدیک تر به واقعیت انقلاب یافتم:
خانم #لیلی_عشقی فارغ التحصیل دکتری جامعه شناسی از سوربن فرانسه است. ایشان کتابی دارد با عنوان «زمانی میان زمانها یا امام، شیعه و ایران» که سال 69 به زبان فرانسوی نوشته شده و سال گذشته هم به فارسی ترجمه شده است. خود خانم عشقی در رفت و آمدهایی که به ایران داشته یکبار محتوای این کتاب را در سال 78 و اوایل دوره اصلاحات ارائه کرده است.
خانم عشقی در این کتاب سعی کرده که یک تبیین #وجودی و عرفانی از انقلاب ایران ارائه کند که تببین بسیار دقیق و خوبی است. ضمن اینکه نوع عرفان و فلسفه او با عزلتنشینیهای عرفا و فلاسفه ما متفاوت است. بطوریکه خودش میگوید قبل از انقلاب به ایران آمده و با 460 نفر از مردم ایران از جمله مردم حلبی آبادهای اطراف تهران مصاحبه کرده و 50 کیلو کاغذ حاوی این مصاحبه ها را با خودش به فرانسه برده و چندسال به تجزیه و تحلیل آنها پرداخته است.
🔸ایشان معتقد است که انقلاب ایران یک #حادثه بود. حادثه به معنای تلاقی دو #زمان. یکی زمان ابدی، فراتاریخی و ملکوتی؛ و دیگری زمان فانی، تاریخی و ملکی.
حادثهای مثل تلاقی (ملاقات) شمس و مولانا که تحولات عظیم وجودی را منجر شده. انقلاب ایران مانند همه حادثههای اینچنینی دو دوره دارد. یکی دوره شیدایی که در آن اتفاقات از روی عقلانیت عادی و عرفی پیش نمیرود. مردمی که از ساواک میترسند، جلوی گلوله تانک می آیند، و فقرایی که به نان شب محتاجند، در صنعت نفت و.. اعتصاب میکنند، بدون توجه به عواقب آن.
خود انقلاب هم به همین دلیل است که مقدمه اش #برنامهریزی اقتصادی و نظامی و.. نبود. اصلا هیچگونه برنامه ریزی در این انقلاب مشابه انقلابها و کودتاهای خارجی، وجود نداشت. بلکه مقدمه این انقلاب، بخشیدن چیزی به مردم به اسم "وجود" یعنی احساس شخصیت مستقل است. که این کار #امام است.
خانم عشقی تبیین خود را کاملا وابسته به مفهوم و وجود "امام" در اعتقادات شیعه میکند. امام از نگاه شیعه دو ویژگی دارد: اولا رابط بین عالم ملک و ملکوت است و ثانیا تاویل کلام خدا توسط او صورت میگرد. او #امام خمینی را تاحد زیادی حائز ویژگی های ائمه دوازدگانه شیعه میداند و به همین دلیل است که برای اولین بار در تاریخ شیعه لقب امام میگیرد و ایشان است که با کلام نافذ و شخصیت الهی خود، این "حادثه" را رقم میزند. به همین جهت انقلاب ایران تا حد زیادی "انفسی" است نه "آفاقی" است؛ ولذا قابل مدلسازی نیست، قابل تبیین علمی نیست و قابل تکرار نیست.
🔸خانم عشقی بعد از رحلت امام را دوره سر عقل آمدن میداند. دوره حادثه و شیدایی که مولوی دیوان شمس مینویسد، حالا گذشته است و الان باید #مثنوی_معنوی بنویسد و از زندگی در زمان تاریخی و زمینی بگوید. لذا بعد از امام، دوره برنامه ریزی، قانون و... است.
او #دوم_خرداد_76 را شبه حادثهای میداند که انقلاب ایران بعد از 18 سال به بلوغ میرسد. لذا از نگاه ایشان نه تنها اصلاحات توبه از انقلاب نیست که ادامه صراط مستقیم آن است. مهمترین دلیلش هم این است که آقای #خاتمی مثل امام، توسعه اقتصادی را مقدم بر توسعه سیاسی و آزادی و استقلال و وجود بخشی و شخصیت بخشی به مردم نمیداند. خاتمی هیچگاه در تبلیغات انتخاباتی برخلاف سایر نامزدها، وعده پول و ارزانی و.. نمیدهد، بلکه به مردم احساس شخصیت میدهد و همین است که 20 میلیون رای می آورد. مثل امام که میگفت ما برای خربزه انقلاب نکردیم. در عین حال خاتمی قانونمداری را اولویت خود مطرح میکند که شاخص دوره دوم حادثه است.
کتاب خانم عشقی را فلاسفه بزرگی چون پل ریکور و ژیل دولوز تحسین کردهاند.
Forwarded from سیدجواد میری مینق
کتاب «مشرکی در خانواده پیامبر » با عنوان فرعی «داستان عاشقانه زندگی ابوالعاص و زینب (دختر پیامبر)» کار جدید و مشترک دکتر حسن محدثی و دکتر بیژن عبدالکریمی، شرح رابطه عاشقانه زینب دختر بزرگ پیامبر با مشرکی به نام ابوالعاص است. این رمان تاریخی می کوشد بر اساس مستندات تاریخی تصویری دیگرگونه ای از شخصیت پیامبر اسلام ارائه دهد که در رزوگار ما به دلیل سیطره اندیشه های فرقه گرایانه و اندیشه های تئولوژیک در خفا باقی مانده است. این داستان نحوه کشمکش میان عشق و ایمان در دل زینب، دختر پیامبر و نیز نحوه رویایی پیامبر با عشق دخترش به یک مشرک را نشان می دهد. این کتاب می کوشد تا جایگاه «عشق انسانی» را در روح و احساس پیامبر نشان دهد. همچنین این فصه نشان می دهد که می توان همچون ابوالعاص مشرکی والامنش بود که رفتار و شخصیتش از بسیاری از مسلمانان کوچک و حقیر متعالی تر بود و پیامبر برای این شخصیت چقدر احترام قائل بود و به وی علاقه داشت. این کتاب می کوشد در فراسوی باورهای اعتقادی و تئولوژیک و صرفاً بر اساس رویکردی پدیدارشناسانه وجوهی از شخصیت پیامبر اسلام را آشکار سازد که در روزگار ما بسیار فراموش گشته است.
تیم ادمین کانال و گروه های منسوب به دکتر بیژن عبدالکریمی
تیم ادمین کانال و گروه های منسوب به دکتر بیژن عبدالکریمی