راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هفتم:تحمل سختی و بلا
تنگنای معیشتی و به طور کلی بروز آفت، بلا و مصیبت، نه نشانه منفینگری و ناتوانی، بلکه علامت قرب الهی و برتری معنوی و روحی است. البته چنین مقامی برای مؤمنین و اهل معنا اینگونه تفسیر شده است.
در روایات پرشماری آمده است که بلاها به قدر ولایت و بهره انسان از معنویت رخ مینمایند و هر اندازه بهره روحی انسان از تعالی و تقوی بیشتر باشد، مصیبتها و مشکلات نیز همانقدر در زندگانی بیشتر میشود.
در روایات شیعی از بلا به «خوراک مؤمن» و «تغذیه روح» تعبیر شده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خداوند بنده مؤمن خویش را با گرفتاری تغذیه میکند (رشد میدهد)؛ همچنان که مادر فرزند خویش را با شیر تغذیه میکند». مراد از گرفتاری، آزار دادن و عذاب کردن نیست، بلکه مقصود بسترها و فراز نشیبهایی است که باعث میشود استعدادهای الهی وجود انسان شکوفا گردد و در پی آن، ظرفیتهای روحی والاتری برای آدمی ایجاد شود.
برای نمونه، برخی انسانها در موقعیت گشایش و فراوانی نعمتها شکرگزار و قدردان هستند و کثرت مواهب و امکانات، ایشان را فریفته نمیکند؛ در حالی که همین افراد ممکن است در مواقع سختی و به وقت مضیقه نتوانند بردباری پیشه کنند و در نتیجۀ ظرفیت حلم و بردباری در آنها شکوفا نشده، به صورت بالقوه باقی بماند. غایت ابتلائات الهی، به فعلیت رساندن چنین ظرفیتهایی است.
امام صادق فرمودند: «خداوند پیامبران خویش را بیش از همه به سختی و گرفتاری مبتلا میکند. سپس جانشینان و پیروان ایشان هر اندازه به پیامبران نزدیکتر باشند، بلا و گرفتاری ایشان بیشتر است». از اینرو نباید تصور کرد که گرفتاری تنها به شداید اطلاق میشود، بلکه فراوانی مواهب و ازدیاد امکانات نیز جزو همین گرفتاریهاست. این در حالی است که در معنویتهای جدید زندگی آرمانی به زندگی راحت و آسوده تفسیر شده و وجود ابتلائات و فراز و نشیبها، علامت دوری از معنویت و نشانه خسران روحی معرفی میشود.
امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) فرمودند: «محرومیت همراه خردمندان است و بلا و مصائب نیز همراه یقین و صبر است». امام کاظم (علیه السّلام) نیز میفرمایند: «شما هیچگاه مؤمن نخواهید بود، مگر آن هنگام که بلا را نعمت شمارید و آسایش و رفاه را مصیبت و بدبختی بدانید».
ادامه دارد...
#بلا
@sserfan
عامل هفتم:تحمل سختی و بلا
تنگنای معیشتی و به طور کلی بروز آفت، بلا و مصیبت، نه نشانه منفینگری و ناتوانی، بلکه علامت قرب الهی و برتری معنوی و روحی است. البته چنین مقامی برای مؤمنین و اهل معنا اینگونه تفسیر شده است.
در روایات پرشماری آمده است که بلاها به قدر ولایت و بهره انسان از معنویت رخ مینمایند و هر اندازه بهره روحی انسان از تعالی و تقوی بیشتر باشد، مصیبتها و مشکلات نیز همانقدر در زندگانی بیشتر میشود.
در روایات شیعی از بلا به «خوراک مؤمن» و «تغذیه روح» تعبیر شده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خداوند بنده مؤمن خویش را با گرفتاری تغذیه میکند (رشد میدهد)؛ همچنان که مادر فرزند خویش را با شیر تغذیه میکند». مراد از گرفتاری، آزار دادن و عذاب کردن نیست، بلکه مقصود بسترها و فراز نشیبهایی است که باعث میشود استعدادهای الهی وجود انسان شکوفا گردد و در پی آن، ظرفیتهای روحی والاتری برای آدمی ایجاد شود.
برای نمونه، برخی انسانها در موقعیت گشایش و فراوانی نعمتها شکرگزار و قدردان هستند و کثرت مواهب و امکانات، ایشان را فریفته نمیکند؛ در حالی که همین افراد ممکن است در مواقع سختی و به وقت مضیقه نتوانند بردباری پیشه کنند و در نتیجۀ ظرفیت حلم و بردباری در آنها شکوفا نشده، به صورت بالقوه باقی بماند. غایت ابتلائات الهی، به فعلیت رساندن چنین ظرفیتهایی است.
امام صادق فرمودند: «خداوند پیامبران خویش را بیش از همه به سختی و گرفتاری مبتلا میکند. سپس جانشینان و پیروان ایشان هر اندازه به پیامبران نزدیکتر باشند، بلا و گرفتاری ایشان بیشتر است». از اینرو نباید تصور کرد که گرفتاری تنها به شداید اطلاق میشود، بلکه فراوانی مواهب و ازدیاد امکانات نیز جزو همین گرفتاریهاست. این در حالی است که در معنویتهای جدید زندگی آرمانی به زندگی راحت و آسوده تفسیر شده و وجود ابتلائات و فراز و نشیبها، علامت دوری از معنویت و نشانه خسران روحی معرفی میشود.
امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) فرمودند: «محرومیت همراه خردمندان است و بلا و مصائب نیز همراه یقین و صبر است». امام کاظم (علیه السّلام) نیز میفرمایند: «شما هیچگاه مؤمن نخواهید بود، مگر آن هنگام که بلا را نعمت شمارید و آسایش و رفاه را مصیبت و بدبختی بدانید».
ادامه دارد...
#بلا
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هفتم : تحمل سختی و بلا
(قسمت دوم )
ادامه...
ابتلائاتی که برای مؤمنین پیش میآید، نردبان سلوک آنهاست؛ ابتلائاتی که مؤمنین را سالک الی الله میکند، با ریاضت تفاوت دارد. یکی از تفاوتهای اساسی آن با ریاضت این است که ریاضتها ممکن است منتهی به عجب انسان شوند و در انسان طلبکاری ایجاد کنند؛ ولی ابتلائات معمولاً در انسان حالت اخبات و انکسار ایجاد میکنند.
تفاوت دوم این است که ریاضتهای ما با برنامهریزی خودمان است؛ ولی ابتلائات معمولاً با برنامهریزی خداوند متعال است؛ اوست که میداند مؤمن چگونه باید رشد یابد و با چه ابتلایی سالک شود. به هر حال این بلا بهترین نردبان سلوک و ترقی مؤمن است. هر مؤمنی در مراحل سیر خود نیاز به ابتلا دارد. این ابتلائات الهی مؤمن را سالک میکند و به سوی خدای متعال و مقصد پیش میبرد.
یک وجه از بلایی که خدای متعال برای مؤمن رقم میزند، سختی و دشواریها و تحمل ناهمواریهاست؛ وجه دیگر آن جاذبه الهی و محبت و رحمتی است که شامل مؤمن میشود؛ لذا باطن این بلاء نیز رحمت الهی و دستگیریهای خدای متعال است.
تفاوت ابتلائات در ایجاد ظرفیت رشد و ظهور رحمت الهی
ابتلائات انسانها متفاوت است. برخی ابتلائات بهاندازۀ وجود خود آدمهاست و حداکثر میتواند خود او را رشد دهد؛ ظرفیت رشد چنین ابتلائاتی محدود است؛ ابتلائاتی همچون بیماری، فقر، گرفتاری، ابتلا به خوف و ابتلا به نقص در ثمرات و انفس. این ابتلائات بهاندازۀ ظرفیتی که دارند، انسان را رشد میدهند و بیش از این نمیتوانند در او تحرّک ایجاد کنند.
اما دستهی دوم، ابتلائاتی هستند که ظرفیت رشد آنها تنها محدود به شخص مؤمن نیست بلکه ظرفیت دستگیری و هدایت دیگران را نیز دارند. انسانهایی هستند که بلاءشان علاوه بر اینکه خود آنها را سالک و مقرب میکند، میتواند دیگران را هم به مقصد برساند؛ اولیاء خدا معمولاً اینگونه هستند.
در اصول کافی آمده است که امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «گاهی صبر یک مؤمن عامل نجات یک امت است» ایشان در آن روایت یوسف صدیق (ع) را مثال زدند و فرمودند: «بلا برای یوسف پیش آمد؛ او بود که به چاه رفت؛ از پدرش جدا شد و به این هجران مبتلا شد؛ او بود که متهم و زندانی شد؛ او پای این ابتلائات الهی ایستاد؛ او بود که به زنان مصری مبتلا شد و تحمل کرد. ولی نتایج این ابتلائات فقط برای خودش نبود، بلکه مردم مصر هم با این امتحان و ابتلاء از کفر و قحطی و مرگ نجات پیدا کردند.
بلای نبی اکرم، اعظم ابتلائات و مصائب عالم :
بلا گاهی رحمتی را در پی دارد که آن رحمت، دیگران را هم در برمیگیرد. معمولاً بلا مؤمن مسیر نزول رحمتهای رحمانی است؛ یعنی ایمان، یقین، معرفت، محبت، صفات حمیده و درجات قرب و توحید در متن این بلاء پنهان و پوشیده هستند. با این وصف اعظم ابتلائاتی که در عالم پیش آمده و رقم خورده است، از آن وجود مقدّس حضرت نبی خاتم است. «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ»؛ این فراز از عاشورا فهم نمیشود، مگر اینکه انسان توجه کند که حامل این مصیبت، شخص نبی اکرم (ص) هستند؛ مصدر این مصیبت جلال الهی است؛ لذا امر سادهای نیست! این اعظم ابتلائاتی است که برای نبی اکرم (ص) رقم خورده است.
منبع : http://www.adyannet.com
#بلا
@sserfan
عامل هفتم : تحمل سختی و بلا
(قسمت دوم )
ادامه...
ابتلائاتی که برای مؤمنین پیش میآید، نردبان سلوک آنهاست؛ ابتلائاتی که مؤمنین را سالک الی الله میکند، با ریاضت تفاوت دارد. یکی از تفاوتهای اساسی آن با ریاضت این است که ریاضتها ممکن است منتهی به عجب انسان شوند و در انسان طلبکاری ایجاد کنند؛ ولی ابتلائات معمولاً در انسان حالت اخبات و انکسار ایجاد میکنند.
تفاوت دوم این است که ریاضتهای ما با برنامهریزی خودمان است؛ ولی ابتلائات معمولاً با برنامهریزی خداوند متعال است؛ اوست که میداند مؤمن چگونه باید رشد یابد و با چه ابتلایی سالک شود. به هر حال این بلا بهترین نردبان سلوک و ترقی مؤمن است. هر مؤمنی در مراحل سیر خود نیاز به ابتلا دارد. این ابتلائات الهی مؤمن را سالک میکند و به سوی خدای متعال و مقصد پیش میبرد.
یک وجه از بلایی که خدای متعال برای مؤمن رقم میزند، سختی و دشواریها و تحمل ناهمواریهاست؛ وجه دیگر آن جاذبه الهی و محبت و رحمتی است که شامل مؤمن میشود؛ لذا باطن این بلاء نیز رحمت الهی و دستگیریهای خدای متعال است.
تفاوت ابتلائات در ایجاد ظرفیت رشد و ظهور رحمت الهی
ابتلائات انسانها متفاوت است. برخی ابتلائات بهاندازۀ وجود خود آدمهاست و حداکثر میتواند خود او را رشد دهد؛ ظرفیت رشد چنین ابتلائاتی محدود است؛ ابتلائاتی همچون بیماری، فقر، گرفتاری، ابتلا به خوف و ابتلا به نقص در ثمرات و انفس. این ابتلائات بهاندازۀ ظرفیتی که دارند، انسان را رشد میدهند و بیش از این نمیتوانند در او تحرّک ایجاد کنند.
اما دستهی دوم، ابتلائاتی هستند که ظرفیت رشد آنها تنها محدود به شخص مؤمن نیست بلکه ظرفیت دستگیری و هدایت دیگران را نیز دارند. انسانهایی هستند که بلاءشان علاوه بر اینکه خود آنها را سالک و مقرب میکند، میتواند دیگران را هم به مقصد برساند؛ اولیاء خدا معمولاً اینگونه هستند.
در اصول کافی آمده است که امام صادق -علیهالسلام- فرمودند: «گاهی صبر یک مؤمن عامل نجات یک امت است» ایشان در آن روایت یوسف صدیق (ع) را مثال زدند و فرمودند: «بلا برای یوسف پیش آمد؛ او بود که به چاه رفت؛ از پدرش جدا شد و به این هجران مبتلا شد؛ او بود که متهم و زندانی شد؛ او پای این ابتلائات الهی ایستاد؛ او بود که به زنان مصری مبتلا شد و تحمل کرد. ولی نتایج این ابتلائات فقط برای خودش نبود، بلکه مردم مصر هم با این امتحان و ابتلاء از کفر و قحطی و مرگ نجات پیدا کردند.
بلای نبی اکرم، اعظم ابتلائات و مصائب عالم :
بلا گاهی رحمتی را در پی دارد که آن رحمت، دیگران را هم در برمیگیرد. معمولاً بلا مؤمن مسیر نزول رحمتهای رحمانی است؛ یعنی ایمان، یقین، معرفت، محبت، صفات حمیده و درجات قرب و توحید در متن این بلاء پنهان و پوشیده هستند. با این وصف اعظم ابتلائاتی که در عالم پیش آمده و رقم خورده است، از آن وجود مقدّس حضرت نبی خاتم است. «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ»؛ این فراز از عاشورا فهم نمیشود، مگر اینکه انسان توجه کند که حامل این مصیبت، شخص نبی اکرم (ص) هستند؛ مصدر این مصیبت جلال الهی است؛ لذا امر سادهای نیست! این اعظم ابتلائاتی است که برای نبی اکرم (ص) رقم خورده است.
منبع : http://www.adyannet.com
#بلا
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هشتم :رضا و تسلیم
راضی بودن به امر پرودگار و تسلیم در برابر قضا و قدر الهی ،رفته رفته موجب میشود که سالک در مصائب و مشکلات زندگی جوهریه وجودیش به ثمر بنشیند و آتش عشق و غم هجران از درون جانش شعله ور گردد .
مقامات معنوی مانند صبر ،رضا ،تسلیم ،توکل در یک حد نیستند که به تعبیر حضرت آيت الله جوادى آملى :
اگر سالك به مرحله رضا برسد، هنوز مقدارى از راه و منازل بين راه مى ماند؛ زيرا در مقام رضا «طبع» سالك محفوظ است؛ يعنى او به جايى رسيده است كه مى گويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد» ؛ يعنى، كارى را كه خدا انجام مى دهد، مطابق ميل من است و من ميل خود را بر اساس قضاى الهى تنظيم كرده ام. بنابراين، هنوز طبع و ميلى از او در بين هست و اين با سير تام هماهنگ نيست. پس بايد از اين مرحله، بالاتر رفت كه ديگر خواسته اى براى سالك وجود نداشته باشد و از اين مرحله بالاتر، همان مقام «تسليم» است.
تسليم هم با «توكل» فرق دارد و هم با «رضا» . در مقام توكل، شخص كارى را مى طلبد؛ ولى چون خودش نمى تواند آن كار را به خوبى انجام دهد وكيل مى گيرد تا به سود او كارهاى وى را انجام دهد و چون هيچ كسى بهتر از خدا كار را نمى داند و نمى تواند انجام دهد، بهتر از همه آن است كه خداوند را وكيل قرار دهد و بر او توكل كند:
«و على الله فليتوكل المتوكلون»
چنانكه مؤمنان مأمور شده اند به خدا توكل كنند. مقام رضا از مقام توكل بالاتر است؛ زيرا در مقام توكل انسان خواسته خود را اصل قرار مى دهد؛ اما از خدا مى خواهد بر اساس خواسته او كار كند، ولى در مقام رضا خواسته خدا اصل و خواسته عبد سالك، فرع است؛ اما در مقام تسليم، عبد از خود خواسته اى ندارد و به خدا عرض مى كند: «حكم آنچه تو انديشى لطف آنچه تو فرمايى» ، نه اين كه بگويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد» .
بنابراین چون کسی که در مقام تسلیم است هیچگونه پیشامدی او را نگران نمی کند .
تسلیم از دو امر می تواند ناشی شود:
1-محبت وعشق تمام عیار:
اراده عاشق ومحب در اراده محبوب ومعشوق فانی است وآنچه معشوق انجام می دهد،برای عاشق دوست داشتنی وخواستنی است.
به بیان دیگرمحب وعاشق در برابر محبوب و ومعشوق از خود اراده ای ندارد وتسلیم محض خواسته اوست.
سالکی که در طریق محبت به کمال رسیده باشد ،در برابر حق تعالی این گونه تسلیم است
2- یقین به علم وقدرت حق تعالی:
دومین امری که می تواند منشا تسلیم شود ،یقین یافتن سالک به این حقیقت است که خداست که به دقت از مصلحت هر کس آگاه است وخداست که قادر است آنچه را به مصلحت دانسته واراده نموده است به نحو اکمل عملی کند.
در نتیجه این یقین ،شخص خود را کاره ای نمی بیند وجودش را از خود بینی وخود خواهی که منشا خود نمایی وسرکشی وعصیان است خالی می کند وتسلیم حق می گردد
با توجه به اینکه هم محبت وهم یقین مورد اشاره ،محصول معرفت است،امام باقر علیه السلام می فرمایند:احقّ خلق الّله ان یسلم لما قضی الّله عزّوجل من عرف الّله
سزاوار ترین کس از بین مخلوقات خدا برای اینکه تسلیم حکم خدای عز وجل باشد کسی است که به معرفت خدای تعالی دست یافته باشد.
ادامه دارد...
#رضا_
#توکل
@sserfan
عامل هشتم :رضا و تسلیم
راضی بودن به امر پرودگار و تسلیم در برابر قضا و قدر الهی ،رفته رفته موجب میشود که سالک در مصائب و مشکلات زندگی جوهریه وجودیش به ثمر بنشیند و آتش عشق و غم هجران از درون جانش شعله ور گردد .
مقامات معنوی مانند صبر ،رضا ،تسلیم ،توکل در یک حد نیستند که به تعبیر حضرت آيت الله جوادى آملى :
اگر سالك به مرحله رضا برسد، هنوز مقدارى از راه و منازل بين راه مى ماند؛ زيرا در مقام رضا «طبع» سالك محفوظ است؛ يعنى او به جايى رسيده است كه مى گويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد» ؛ يعنى، كارى را كه خدا انجام مى دهد، مطابق ميل من است و من ميل خود را بر اساس قضاى الهى تنظيم كرده ام. بنابراين، هنوز طبع و ميلى از او در بين هست و اين با سير تام هماهنگ نيست. پس بايد از اين مرحله، بالاتر رفت كه ديگر خواسته اى براى سالك وجود نداشته باشد و از اين مرحله بالاتر، همان مقام «تسليم» است.
تسليم هم با «توكل» فرق دارد و هم با «رضا» . در مقام توكل، شخص كارى را مى طلبد؛ ولى چون خودش نمى تواند آن كار را به خوبى انجام دهد وكيل مى گيرد تا به سود او كارهاى وى را انجام دهد و چون هيچ كسى بهتر از خدا كار را نمى داند و نمى تواند انجام دهد، بهتر از همه آن است كه خداوند را وكيل قرار دهد و بر او توكل كند:
«و على الله فليتوكل المتوكلون»
چنانكه مؤمنان مأمور شده اند به خدا توكل كنند. مقام رضا از مقام توكل بالاتر است؛ زيرا در مقام توكل انسان خواسته خود را اصل قرار مى دهد؛ اما از خدا مى خواهد بر اساس خواسته او كار كند، ولى در مقام رضا خواسته خدا اصل و خواسته عبد سالك، فرع است؛ اما در مقام تسليم، عبد از خود خواسته اى ندارد و به خدا عرض مى كند: «حكم آنچه تو انديشى لطف آنچه تو فرمايى» ، نه اين كه بگويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد» .
بنابراین چون کسی که در مقام تسلیم است هیچگونه پیشامدی او را نگران نمی کند .
تسلیم از دو امر می تواند ناشی شود:
1-محبت وعشق تمام عیار:
اراده عاشق ومحب در اراده محبوب ومعشوق فانی است وآنچه معشوق انجام می دهد،برای عاشق دوست داشتنی وخواستنی است.
به بیان دیگرمحب وعاشق در برابر محبوب و ومعشوق از خود اراده ای ندارد وتسلیم محض خواسته اوست.
سالکی که در طریق محبت به کمال رسیده باشد ،در برابر حق تعالی این گونه تسلیم است
2- یقین به علم وقدرت حق تعالی:
دومین امری که می تواند منشا تسلیم شود ،یقین یافتن سالک به این حقیقت است که خداست که به دقت از مصلحت هر کس آگاه است وخداست که قادر است آنچه را به مصلحت دانسته واراده نموده است به نحو اکمل عملی کند.
در نتیجه این یقین ،شخص خود را کاره ای نمی بیند وجودش را از خود بینی وخود خواهی که منشا خود نمایی وسرکشی وعصیان است خالی می کند وتسلیم حق می گردد
با توجه به اینکه هم محبت وهم یقین مورد اشاره ،محصول معرفت است،امام باقر علیه السلام می فرمایند:احقّ خلق الّله ان یسلم لما قضی الّله عزّوجل من عرف الّله
سزاوار ترین کس از بین مخلوقات خدا برای اینکه تسلیم حکم خدای عز وجل باشد کسی است که به معرفت خدای تعالی دست یافته باشد.
ادامه دارد...
#رضا_
#توکل
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل نهم : تسلیم و تفویض
ادامه...
«تفویض» در لغت به معنای رد و واگذاری یک امر به دیگری و حاکم قرار دادن وی در آن امر است.
در اصطلاح قرآنی، تفویض به معنای برگرداندن و واگذارى کارها به خداوند متعال است. در نتیجه تفویض با توکل و تسلیم معناى نزدیک به هم دارند. آنچه سبب تفاوت است، اعتبارهای مختلف است؛ یعنی به این اعتبار که بنده آنچه را که به ظاهر، منسوب به خودش بوده، به خدا برگرداند و خود را از همۀ امور برکنار بداند و هیچ کارى را به خود بر نگرداند. چنین حالتی را تفویض مىگویند. اما توکل نامیدن این واگذاری به این اعتبار است که بنده پروردگار متعال را به عنوان وکیل خود مىگیرد تا هر تصرفى که خواست، در کارهای او انجام دهد. نامیدن این مقام به تسلیم هم به این اعتبار است که بنده خاضع و تسلیم محض در برابر هر ارادهاى است که خداى سبحان در بارهاش بکند، و هر کارى را که از او بخواهد اطاعت مىکند. پس تفویض، توکل و تسلیم مقامات سهگانهاى از مراحل عبودیت هستند.
در سلسله مراتب، توکل از همه پایینتر و سطحىتر است و از آن دقیقتر و بالاتر تفویض و دقیقتر و مهمتر از آن تسلیم است.
در نگاه خواجه طوس، تفویض یکی از مقامات سلوکی است که سالک در سیر الی الله آنرا طی میکند؛ بدین صورت که چون در ابتدا به انسان وجود دادهاند، سپس آگاهى، سپس قدرت، و بعد اراده، برای سلوک الی الله و عود به فطرت اوّلى، مىبایست که این صفات در او، به عکس ترتیب مذکور، منتفى شود. پس اول باید اراده او در اراده الهی مضمحل شود به گونهای که هیچ چیزی از خود اراده نکند و هر چه پیش آید مطلوب او باشد. این درجه رضا نامیده میشود و صاحب این درجه همیشه در بهشت رضوان خواهد بود. بعد از آن باید قدرتش در قدرت الهی منتفی شود تا قدرت خود را به هیچ عنوان مغایر قدرت او نداند. به این مرتبه توکل میگویند. سپس باید علمش در علم پروردگار مضمحل شود تا به خودى خود، هیچ نداند که این مرتبه را مقام تسلیم نامیدهاند.
از دیدگاه مولی محمد مهدی نراقی، تسلیم همان تفویض است که به مقام رضا نزدیک است، بلکه فوق رضا و خشنودى است؛ چرا که تفویض عبارت است از ترک خواهشها در امور زندگی و واگذاری همه آنها به خدا. پس آن بالاتر از رضا است؛ زیرا در مرتبه رضا، افعال خدا موافق طبع او است و او راضی به اموری است که برایش پیش آمده، پس طبع او لحاظ شده است، ولی در مرتبه تسلیم، طبع و موافقت و مخالفت آن به کلّى به خداى سبحان واگذار شده است، به همین دلیل بالاتر از مرتبه توکّل نیز هست؛ زیرا توکل، عبارت است از اعتماد در امور خویش به خدا، و آن به منزله وکیل نمودن خدا است در امور خود، و گوئى خدا را به مثابه وکیل خود قرار داده است، پس تعلّق او به امور خود باقى است، ولى در مرتبه تسلیم قطع کلّى علاقه از امور متعلّق به خویش است.
در نگاه غزالی، توکل که تفویض و تسلیم از لواحق آناند، دارای دو مرتبه است؛ یکی علمی که موجب توکل میشود که عبارت است از علم به اینکه خداوند متعال غیر محتاج به غیر است، ولی همه نیازمند او هستند. دیگری حالتی ناشی از این علم که عبارت است از اعتماد قلبی به خداوند متعال و سکون و عدم اضطراب قلب به خاطر تعلقش به او. اما تفویض و تسلیم با وجود اینکه از لواحق توکلاند، از آن بالاترند؛ چرا که غایت و هدف توکل، جلب نفع و دفع ضرر است، در حالیکه حقیقت تفویض و تسلیم انقیاد و اذعان به امر و نهی الهی و ترک اختیار در آنچه خدا به آن حکم کرده است، میباشد.
ادامه دارد...
#تسلیم
#تفویض
@sserfan
عامل نهم : تسلیم و تفویض
ادامه...
«تفویض» در لغت به معنای رد و واگذاری یک امر به دیگری و حاکم قرار دادن وی در آن امر است.
در اصطلاح قرآنی، تفویض به معنای برگرداندن و واگذارى کارها به خداوند متعال است. در نتیجه تفویض با توکل و تسلیم معناى نزدیک به هم دارند. آنچه سبب تفاوت است، اعتبارهای مختلف است؛ یعنی به این اعتبار که بنده آنچه را که به ظاهر، منسوب به خودش بوده، به خدا برگرداند و خود را از همۀ امور برکنار بداند و هیچ کارى را به خود بر نگرداند. چنین حالتی را تفویض مىگویند. اما توکل نامیدن این واگذاری به این اعتبار است که بنده پروردگار متعال را به عنوان وکیل خود مىگیرد تا هر تصرفى که خواست، در کارهای او انجام دهد. نامیدن این مقام به تسلیم هم به این اعتبار است که بنده خاضع و تسلیم محض در برابر هر ارادهاى است که خداى سبحان در بارهاش بکند، و هر کارى را که از او بخواهد اطاعت مىکند. پس تفویض، توکل و تسلیم مقامات سهگانهاى از مراحل عبودیت هستند.
در سلسله مراتب، توکل از همه پایینتر و سطحىتر است و از آن دقیقتر و بالاتر تفویض و دقیقتر و مهمتر از آن تسلیم است.
در نگاه خواجه طوس، تفویض یکی از مقامات سلوکی است که سالک در سیر الی الله آنرا طی میکند؛ بدین صورت که چون در ابتدا به انسان وجود دادهاند، سپس آگاهى، سپس قدرت، و بعد اراده، برای سلوک الی الله و عود به فطرت اوّلى، مىبایست که این صفات در او، به عکس ترتیب مذکور، منتفى شود. پس اول باید اراده او در اراده الهی مضمحل شود به گونهای که هیچ چیزی از خود اراده نکند و هر چه پیش آید مطلوب او باشد. این درجه رضا نامیده میشود و صاحب این درجه همیشه در بهشت رضوان خواهد بود. بعد از آن باید قدرتش در قدرت الهی منتفی شود تا قدرت خود را به هیچ عنوان مغایر قدرت او نداند. به این مرتبه توکل میگویند. سپس باید علمش در علم پروردگار مضمحل شود تا به خودى خود، هیچ نداند که این مرتبه را مقام تسلیم نامیدهاند.
از دیدگاه مولی محمد مهدی نراقی، تسلیم همان تفویض است که به مقام رضا نزدیک است، بلکه فوق رضا و خشنودى است؛ چرا که تفویض عبارت است از ترک خواهشها در امور زندگی و واگذاری همه آنها به خدا. پس آن بالاتر از رضا است؛ زیرا در مرتبه رضا، افعال خدا موافق طبع او است و او راضی به اموری است که برایش پیش آمده، پس طبع او لحاظ شده است، ولی در مرتبه تسلیم، طبع و موافقت و مخالفت آن به کلّى به خداى سبحان واگذار شده است، به همین دلیل بالاتر از مرتبه توکّل نیز هست؛ زیرا توکل، عبارت است از اعتماد در امور خویش به خدا، و آن به منزله وکیل نمودن خدا است در امور خود، و گوئى خدا را به مثابه وکیل خود قرار داده است، پس تعلّق او به امور خود باقى است، ولى در مرتبه تسلیم قطع کلّى علاقه از امور متعلّق به خویش است.
در نگاه غزالی، توکل که تفویض و تسلیم از لواحق آناند، دارای دو مرتبه است؛ یکی علمی که موجب توکل میشود که عبارت است از علم به اینکه خداوند متعال غیر محتاج به غیر است، ولی همه نیازمند او هستند. دیگری حالتی ناشی از این علم که عبارت است از اعتماد قلبی به خداوند متعال و سکون و عدم اضطراب قلب به خاطر تعلقش به او. اما تفویض و تسلیم با وجود اینکه از لواحق توکلاند، از آن بالاترند؛ چرا که غایت و هدف توکل، جلب نفع و دفع ضرر است، در حالیکه حقیقت تفویض و تسلیم انقیاد و اذعان به امر و نهی الهی و ترک اختیار در آنچه خدا به آن حکم کرده است، میباشد.
ادامه دارد...
#تسلیم
#تفویض
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل نهم : تسلیم و تفویض
ادامه...
تفاوت تسلیم عرفانی با تسلیم اجتماعی
نباید مفهوم عرفانی تسلیم را با مفهوم اجتماعی این لفظ اشتباه کرد زیرا تسلیم در مفهوم اجتماعی یعنی دست از مبارزه و مقاومت برداشتن و تن به خواری و ذلت دادن و ستم کش و ستم پذیر بودن
اما از منظر عرفانی : ضمن اینکه وقتی ظالمی بر سر راه زندگی سالکی ظاهر می شود و به آزار و اذیت و تضییع حقوق او می پردازد سالک دچار افسردگی روحی و یاس نمی شود و آنچه توسط آن ظالم انجام می شود را مقدر تکوینی خداوند و به بیان دیگر کار خدا و لازمه ی رشد وتعالی خود می داند و از اینکه آنچه لازمه ی نیل او به کمال بوده برایش آماده شده است خرسند نیز خواهد بود
اما همان گونه که گفته شد همراه این تسلیم بودن در برابر مقدر تکوینی حضرت حق ،سالک در مورد نحوه ی مواجه شدن و رفتار کردن با این موقعیت که خداوند برای رشد او پدید آورده است در برابر مقررات تشریعی الهی تسلیم است و شرط برخوردار شدن از آثار سازنده ی آن موقعیت را همین انقیاد در برابر فرمان خداوند در مورد نحوه ی مواجه با آن می داند فرمان خداوند در مورد نحوه ی مواجهه با ظلم وستم ساکت ننشستن و تحمل نکردن و بی عملی پیشه نکردن و مقاومت و ایستادگی کردن و مبارزه و جهاد سلحشورانه و خستگی ناپذیر و پیگیر نمودن است براین اساس سالک در راستای تسلیم عارفانه ی خویش به پا می خیزد و تا پای جان و سرحدّ توان با ظلم مبارزه میکند.
شراب طهور،مهدی طیب
#تسلیم
@sserfan
عامل نهم : تسلیم و تفویض
ادامه...
تفاوت تسلیم عرفانی با تسلیم اجتماعی
نباید مفهوم عرفانی تسلیم را با مفهوم اجتماعی این لفظ اشتباه کرد زیرا تسلیم در مفهوم اجتماعی یعنی دست از مبارزه و مقاومت برداشتن و تن به خواری و ذلت دادن و ستم کش و ستم پذیر بودن
اما از منظر عرفانی : ضمن اینکه وقتی ظالمی بر سر راه زندگی سالکی ظاهر می شود و به آزار و اذیت و تضییع حقوق او می پردازد سالک دچار افسردگی روحی و یاس نمی شود و آنچه توسط آن ظالم انجام می شود را مقدر تکوینی خداوند و به بیان دیگر کار خدا و لازمه ی رشد وتعالی خود می داند و از اینکه آنچه لازمه ی نیل او به کمال بوده برایش آماده شده است خرسند نیز خواهد بود
اما همان گونه که گفته شد همراه این تسلیم بودن در برابر مقدر تکوینی حضرت حق ،سالک در مورد نحوه ی مواجه شدن و رفتار کردن با این موقعیت که خداوند برای رشد او پدید آورده است در برابر مقررات تشریعی الهی تسلیم است و شرط برخوردار شدن از آثار سازنده ی آن موقعیت را همین انقیاد در برابر فرمان خداوند در مورد نحوه ی مواجه با آن می داند فرمان خداوند در مورد نحوه ی مواجهه با ظلم وستم ساکت ننشستن و تحمل نکردن و بی عملی پیشه نکردن و مقاومت و ایستادگی کردن و مبارزه و جهاد سلحشورانه و خستگی ناپذیر و پیگیر نمودن است براین اساس سالک در راستای تسلیم عارفانه ی خویش به پا می خیزد و تا پای جان و سرحدّ توان با ظلم مبارزه میکند.
شراب طهور،مهدی طیب
#تسلیم
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل نهم : رضا و تسلیم به قضای الهی
ادامه...
ابتدا بايد بدانيم رضايت به كاري كه انجام گرفته با اصل رضا به قضاي الهي فرق مي كند. پس تواي سالك ممكن است در دل خود راضي به قضا و قدر الهي باشي ولي با اين حال از خداي سبحان رفع اتفاقات رقم خورده را بخواهي. صبر بر قضاي الهي به معناي خودداري نفس از شكايات به غير خداست نه شكايت به خدا. لذا مي بينيم كه حضرت ايوب علیه السلام به خداوند شكايت مي كند و مي گويد:»خدايا، سختي ها مرا فرا گرفته و تو مهربان ترين مهرباناني.«خداوند ايوب علیه السلام را گرفتار بلا كرد كه به سوي او برگردد و از خدا بخواهد كه سختي ها و دردهارا بر طرف نمايد. همچنين يعقوب پيامبر علیه السلام را مي بينيم كه در فراق پسرش يوسف مي گويد:
»همانا از ناراحتي و اندوهم به خداوند شكايت مي كنم. اگر اين كار با مقام رضا و صبر منافات داشت، او هيچ وقت اين كار را نمي كرد. گفته اند كه روزي يكي از عرفا براي رفع گرسنگي چيزي نداشت و گريه كرد. يك نفر كه ذوق نداشت او رامورد سرزنش قرار داد كه چرا گريه مي كني. عارف به او گفت:«خداوند مرا گرسنه كرده تا گريه كنم و به او التماس نمايم و از او رفع گرسنگي را بخواهم.
استاد محمد صالح کمیلی
#رضا
#تسلیم
@sserfan
عامل نهم : رضا و تسلیم به قضای الهی
ادامه...
ابتدا بايد بدانيم رضايت به كاري كه انجام گرفته با اصل رضا به قضاي الهي فرق مي كند. پس تواي سالك ممكن است در دل خود راضي به قضا و قدر الهي باشي ولي با اين حال از خداي سبحان رفع اتفاقات رقم خورده را بخواهي. صبر بر قضاي الهي به معناي خودداري نفس از شكايات به غير خداست نه شكايت به خدا. لذا مي بينيم كه حضرت ايوب علیه السلام به خداوند شكايت مي كند و مي گويد:»خدايا، سختي ها مرا فرا گرفته و تو مهربان ترين مهرباناني.«خداوند ايوب علیه السلام را گرفتار بلا كرد كه به سوي او برگردد و از خدا بخواهد كه سختي ها و دردهارا بر طرف نمايد. همچنين يعقوب پيامبر علیه السلام را مي بينيم كه در فراق پسرش يوسف مي گويد:
»همانا از ناراحتي و اندوهم به خداوند شكايت مي كنم. اگر اين كار با مقام رضا و صبر منافات داشت، او هيچ وقت اين كار را نمي كرد. گفته اند كه روزي يكي از عرفا براي رفع گرسنگي چيزي نداشت و گريه كرد. يك نفر كه ذوق نداشت او رامورد سرزنش قرار داد كه چرا گريه مي كني. عارف به او گفت:«خداوند مرا گرسنه كرده تا گريه كنم و به او التماس نمايم و از او رفع گرسنگي را بخواهم.
استاد محمد صالح کمیلی
#رضا
#تسلیم
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل دهم : استقامت
قسمت اول
انسان عادت دارد هنگام مواجهه با مشکلات و سختیها، به جای استقامت و پایداری و تلاش برای حلّ مشکل، فرا فکنی کنند و تقصیر را به گردن دیگران بیندازند. اگر کسی در وسط دریا درون یک قايق نشسته باشد و قایق او کج شود، چنانچه شنا بلد نباشد و نتواند چارهای برای نجات خود بیندیشد، اوّل كاري كه ميكند گله و شكايت از خدا است. پس از آن مردم و زمانه را متّهم میکند و میپندارد همه دست در دست یکدیگر، در جهت غرق شدن او تلاش میکنند. این طرز تفکّر انسان را به پوچی رهنمون میشود و نهایتاً منجر به تباهی او میگردد. حال اگر کسی که در قایق نشسته است، شنا بلد باشد و با صبر و حوصله برای نجات خود تلاش کند، قطعاً موفّق ميشود.
آن قایق برای مردم مثال زندگی دنیا و برای سالک، مثال سلوک او است. انسان هر لحظه باید احتمال دهد با مشکلات و معضلاتی مواجه خواهد شد که حلِّ آن مشکلات، علاوه بر صبر و حوصله، نیاز به کوشش فراوان دارد. روندۀ راه حقیقت باید مراقب باشد که موانع راه، مانع ادامۀ حرکت او نشود که توقّف او موجب بازگشت و بازگشت او باعث خروج وی از مسیر حرکت به سوی خدا میشود.
در روايات آمده است كه خداوند در روز قيامت از بندهای که در دنیا با مشکلات فراوانی روبرو بوده و با استقامت و پایداری توانسته است، بر معضلات مسلّط شود، عذر خواهي ميكند و به او ميگويد: اي بندۀ من، من از هفتاد پدر و مادر براي تو مهربانتر بودم ولي صلاح تو در وجود مشكل تو بود. همچنین كساني كه در زندگي دنيا با مشكلات دست و پنجه نرم ميكنند، اگر راضي به رضاي خدا باشند، طي يك شبانه روز زندگي، ثواب يك حج و یک عمرۀ مقبول به آنان عطا میشود. پس سالک برای حرکت به سوی خدا، نیاز به استقامت و پایداری دارد.
ادامه دارد...
منبع
http://www.almazaheri.ir/
#استقامت
@sserfan
عامل دهم : استقامت
قسمت اول
انسان عادت دارد هنگام مواجهه با مشکلات و سختیها، به جای استقامت و پایداری و تلاش برای حلّ مشکل، فرا فکنی کنند و تقصیر را به گردن دیگران بیندازند. اگر کسی در وسط دریا درون یک قايق نشسته باشد و قایق او کج شود، چنانچه شنا بلد نباشد و نتواند چارهای برای نجات خود بیندیشد، اوّل كاري كه ميكند گله و شكايت از خدا است. پس از آن مردم و زمانه را متّهم میکند و میپندارد همه دست در دست یکدیگر، در جهت غرق شدن او تلاش میکنند. این طرز تفکّر انسان را به پوچی رهنمون میشود و نهایتاً منجر به تباهی او میگردد. حال اگر کسی که در قایق نشسته است، شنا بلد باشد و با صبر و حوصله برای نجات خود تلاش کند، قطعاً موفّق ميشود.
آن قایق برای مردم مثال زندگی دنیا و برای سالک، مثال سلوک او است. انسان هر لحظه باید احتمال دهد با مشکلات و معضلاتی مواجه خواهد شد که حلِّ آن مشکلات، علاوه بر صبر و حوصله، نیاز به کوشش فراوان دارد. روندۀ راه حقیقت باید مراقب باشد که موانع راه، مانع ادامۀ حرکت او نشود که توقّف او موجب بازگشت و بازگشت او باعث خروج وی از مسیر حرکت به سوی خدا میشود.
در روايات آمده است كه خداوند در روز قيامت از بندهای که در دنیا با مشکلات فراوانی روبرو بوده و با استقامت و پایداری توانسته است، بر معضلات مسلّط شود، عذر خواهي ميكند و به او ميگويد: اي بندۀ من، من از هفتاد پدر و مادر براي تو مهربانتر بودم ولي صلاح تو در وجود مشكل تو بود. همچنین كساني كه در زندگي دنيا با مشكلات دست و پنجه نرم ميكنند، اگر راضي به رضاي خدا باشند، طي يك شبانه روز زندگي، ثواب يك حج و یک عمرۀ مقبول به آنان عطا میشود. پس سالک برای حرکت به سوی خدا، نیاز به استقامت و پایداری دارد.
ادامه دارد...
منبع
http://www.almazaheri.ir/
#استقامت
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل دهم :استقامت
قسمت دوم
ادامه...
راه خدا از ناملایمات، سختیها، جفاها، ملامتها و امتحانات مملو است و سالک باید با استعانت از پروردگار نترسد و نهراسد و رنگ نبازد و سست و کمانگیزه نشود و این البته دشوار است. خداوند در سورۀ هود به پیامبر دستور داد:
«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك» یعنی :
«پس همانگونه که دستور یافتهای به همراه هر که با تو توبه کرده است و به سوی حق بازگشته است، ایستادگی کن».
این دستور آن قدر بر پیامبر سنگین بود که فرمود:
«شَیبَتْنِی هُود» یعنی : «سورۀ هود مرا پیر کرد».
آری، استقامت و ایستادگی به خصوص با دستگیری دیگران و به استقامت واداشتن آنان، بسیار مشکل است و از اینرو، خداوند در سوره صف در وصف مجاهدان پایمرد، آنان را به «بنایی ریخته شده از سرب» تشبیه میکند .
امیرمؤمنان صلواةالله علیه در جنگ جمل به هنگام دادن پرچم، خطاب به فرزند شجاع و محبوبشان، محمد بن حنفیه، فرمودند:
«اگر کوهها به لرزه درآیند تو پایدار بمان، دندانهایت را به هم بیفشر و سرت را به عاریت به خدا بسپار و چونان میخ پاهای خود را بر زمین استوار کن».
اگر در جهاد با دشمن ظاهر که جهاد «اصغرش» میخوانند، باید چنین بود تا به پیروزی دست یافت، در جهاد با نفس که جهاد اکبرش خوانند باید چگونه بود؟
در روایت آمده است:
«المؤمن كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِف» یعنی : «مؤمن مانند کوه محکمی است که طوفانها تکانش نمیدهند».
راه استقامت و عدم تزلزل در راه خدا این است که سالک خاکساری و تضرعش را در محضر خداوند از دست ندهد، توسلش را به اولیای الهی حفظ کند و تسلیمش را نسبت به استادش به کمال برساند. سالکی که ارادهاش در ارادۀ استاد کامل که از نفس گذشته و به حق پیوسته، فانی شده باشد، از هرگونه خطری میرهد و از هر آزمونی سرفراز بیرون میآید.
مصادیق ثبات و استقامت در سلوک :
۱. ثبات بر ترک حرام و انجام واجب.
۲. ثبات بر ترک مکروه و انجام مستحب (با رفق و مدارا و با تعیین استاد).
۳. ثبات بر اذکار و اوراد تعیین شده برای شاگرد از طرف استاد.
۴. ثبات بر فکر تعیین شده برای شاگرد از طرف استاد.
۵. ثبات در امتحانات راه.
۶. ثبات در کتمان و نگفتن حالات، مکاشفات، مقامات و واردات به کسی جز استاد یا هر که او تعیین كند.
۷. ثبات در مصیبتها و ناملایمات و جفاها و نرنجیدن بلکه خوش بودن به آنها.
۸. ثبات در بسطها و واردات جمالی و نجنبیدن از جای و عنان از کف ندادن.
۹. ثبات در تسلیم نسبت به استاد در هر حال و مقام و در تحت هر شرایط.
10.ثبات در رفاقت با رفقا
ادامه دارد...
منبع :رساله سیر و سلوک
شیخ علی رضایی تهرانی
#استقامت
@sserfan
عامل دهم :استقامت
قسمت دوم
ادامه...
راه خدا از ناملایمات، سختیها، جفاها، ملامتها و امتحانات مملو است و سالک باید با استعانت از پروردگار نترسد و نهراسد و رنگ نبازد و سست و کمانگیزه نشود و این البته دشوار است. خداوند در سورۀ هود به پیامبر دستور داد:
«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك» یعنی :
«پس همانگونه که دستور یافتهای به همراه هر که با تو توبه کرده است و به سوی حق بازگشته است، ایستادگی کن».
این دستور آن قدر بر پیامبر سنگین بود که فرمود:
«شَیبَتْنِی هُود» یعنی : «سورۀ هود مرا پیر کرد».
آری، استقامت و ایستادگی به خصوص با دستگیری دیگران و به استقامت واداشتن آنان، بسیار مشکل است و از اینرو، خداوند در سوره صف در وصف مجاهدان پایمرد، آنان را به «بنایی ریخته شده از سرب» تشبیه میکند .
امیرمؤمنان صلواةالله علیه در جنگ جمل به هنگام دادن پرچم، خطاب به فرزند شجاع و محبوبشان، محمد بن حنفیه، فرمودند:
«اگر کوهها به لرزه درآیند تو پایدار بمان، دندانهایت را به هم بیفشر و سرت را به عاریت به خدا بسپار و چونان میخ پاهای خود را بر زمین استوار کن».
اگر در جهاد با دشمن ظاهر که جهاد «اصغرش» میخوانند، باید چنین بود تا به پیروزی دست یافت، در جهاد با نفس که جهاد اکبرش خوانند باید چگونه بود؟
در روایت آمده است:
«المؤمن كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِف» یعنی : «مؤمن مانند کوه محکمی است که طوفانها تکانش نمیدهند».
راه استقامت و عدم تزلزل در راه خدا این است که سالک خاکساری و تضرعش را در محضر خداوند از دست ندهد، توسلش را به اولیای الهی حفظ کند و تسلیمش را نسبت به استادش به کمال برساند. سالکی که ارادهاش در ارادۀ استاد کامل که از نفس گذشته و به حق پیوسته، فانی شده باشد، از هرگونه خطری میرهد و از هر آزمونی سرفراز بیرون میآید.
مصادیق ثبات و استقامت در سلوک :
۱. ثبات بر ترک حرام و انجام واجب.
۲. ثبات بر ترک مکروه و انجام مستحب (با رفق و مدارا و با تعیین استاد).
۳. ثبات بر اذکار و اوراد تعیین شده برای شاگرد از طرف استاد.
۴. ثبات بر فکر تعیین شده برای شاگرد از طرف استاد.
۵. ثبات در امتحانات راه.
۶. ثبات در کتمان و نگفتن حالات، مکاشفات، مقامات و واردات به کسی جز استاد یا هر که او تعیین كند.
۷. ثبات در مصیبتها و ناملایمات و جفاها و نرنجیدن بلکه خوش بودن به آنها.
۸. ثبات در بسطها و واردات جمالی و نجنبیدن از جای و عنان از کف ندادن.
۹. ثبات در تسلیم نسبت به استاد در هر حال و مقام و در تحت هر شرایط.
10.ثبات در رفاقت با رفقا
ادامه دارد...
منبع :رساله سیر و سلوک
شیخ علی رضایی تهرانی
#استقامت
@sserfan