Telegram Web Link
شرح هفت شرح عشق عطار نیشابوری
(قسمت سی ام )

منزل پنجم : توحید :

براى رهايى از «خودپرستى» و واصل
شدن به معبود و معشوق حقيقى، راه كلى اين است كه انسان «عبد» شود و همه استقلال‌ها را نفى كند و همه چيز خود و ديگر موجودات را از خدا ببيند. براى تحقق چنين امرى :

_اولين كارى كه انسان مى‌بايست انجام دهد اين است كه اراده خود را به طور كامل تابع اراده خداى متعال كند. اين مرحله، مرحله‌اى بسيار طولانى و داراى مشقت‌هاى فراوان است.

_پس از عبور از اين منزل، مرحله بعد اين است كه صفات و كمالات و ملكات خويش را از خود نفى كند و آن‌ها را به خدا نسبت دهد. منظور از اين سخن، نسبت دادن در لفظ و عبارت نيست، بلكه مقصود اين است كه در حقيقت اين معنا را بيابد و شهود كند كه يگانه دارنده مستقل صفات و كمالاتْ خداى متعال است.

_ مرحله سوم نيز اين است كه هستى خود و همه موجودات را از خدا ببيند. در اين‌جا نيز منظور اين است كه اين معنا را بيابد و شهود كند، نه آن‌كه با استدلال و برهان و در قالب لفظ و مفهوم بدان برسد.
بر اين اساس براى سير و سلوك مى‌توان سه مرحله كلى در نظر گرفت و هم‌چنان كه بزرگان فرموده‌اند، به ترتيب آن‌ها را «توحيد افعالى»، «توحيد صفاتى» و «توحيد ذاتى» نام نهاد.
منبع :آیت اله مصباح یزدی (سایت)
#توحید
#مراتب_توحید
@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
(قسمت سی و یکم )
منزل پنجم : توحید

مفهوم خدايي شدن و زندگي توحيدي :

زندگي فرصتي است براي خدايي شدن و هدفي که منظور نظر دين و اولياي الهي است, ساختن انسان خدايي است. هر مکتبي الگوي خاصي را براي انسان سازي معرفي مي کند, الگويي که اديان توحيدي معرفي مي کنند, انسان خدايي است. تمامي پيامبران و رهبران ديني براي خدايي شدن انسان تلاش کرده اند. آنها به هر چيزي که دعوت کرده اند مانند دانش, عدالت, اخلاق و معنويت, همه براي اين بوده است که از انسان موجودي خدايي بسازند. تقرب به خداوند به همين معناي خدايي شدن و خداگونگي است.

مفهوم خدايي شدن, به اين معنا است که انسان محور تمام زندگي, تصميم گيري ها و انديشه هاي خودش را خداوند و خدايي شدن قرار دهد. به طور مثال سخن اش خدايي شود, يعني درباره خدا و صفات خدا و مظاهر خدا و به خاطر خدا سخن بگويد, نگاهش خدايي باشد, خدا پسند باشد به چهره هاي خداگونه بنگرد و به چيزي که خداوند راضي نيست, نگاه نکند. خدايي بيانديشد, يعني به خدا بيانديشد و براي شناخت حقيقت هستي تلاش کند و براي خدا فکر و انديشه اش را به کار بياندازد و نيز خداگونه عمل کند.انسانی که با این دیدگاه زندگی می کند سرانجام می رسد به این حقیقت که جز خدا در هستی نمی بیند و ماسوای الله در نظرش محو و پنهان می شود:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

انبيا و عرفای  الهي اينطور بودند, تمام فکر و ذکر آنها خدا بود. مثل اينکه جز خدا و رابطه با او, شناخت و عبادت او, دعوت به او و جهاد در راه او, کار ديگري در اين جهان نداشتند, زيرا کمال و سعادت انسان در خدايي شدن و به رنگ خدا در آمدن است, به همين دليل تمامي انبيا انسان را به پرستش توحيدي خداوند دعوت مي کردند. يک انسان خدايي اينطوري است. اهل عبادت خدا است, اهل انديشه ديني و الهي است, تخلق به اخلاق الهي دارد و رفتارش خداگونه است.

نمونه هاي اينگونه افراد که از آنان به عنوان مرد خدا, ولي خدا, سالک و عارف ياد مي شود, فراوان اند, ولي ما در اين زمان با يک نمونه آشکار آن روبرو هستيم و آن امام خميني (رض ) است. مردي که خداي متعال تمام وجود او را احاطه کرد بود و به تمام اعضا و جوارح و جوانح او نفوذ و سرايت داشت و مي توان گفت خداوند تمام کشور وجوش را تصرف کرده بود و حرف و انديشه و عملش همه خدايي شده و در حقيقت فاني در خدا و غرق در درياي حقيقت الهي گشته بود. ارزش هر کسي هم در آستان توحيد به اين است که خداوند در او نفوذ کند. به هر مقدار که خدا در انسان سريان پيدا کند, آن انسان به همان مقدار ارزش پيدا مي کند. ارزش اولياي خدا به حضور خدا در آنها است, به ظهور خداوند در آينه وجود آنها است.

#توحید

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
(قسمت سی و دوم )
منرل پنجم : توحید

سير و سلوك و نفی خود بینی ،راه رسیدن به توحید :

حقيقت اين است كه انسان زمانى كه به وجود خود پى مى‌برد خودش را موجودى مستقل مى‌پندارد؛ يعنى، توهّم مى‌كند كه در اصل خلقتش به چيزى و كسى نياز ندارد، خالقى باشد يا نباشد فرقى نمى‌كند! به تدريج كمالاتى را نيز كه كسب مى‌كند علم، قدرت، فن و هنر و... تمامى را از آن خود و قائم به روح خود مى‌داند. در مرتبه نازل‌تر خود را در افعال خويش مستقل در تأثير مى‌بيند. عامه فكر مى‌كنند حركت دست و پا و ساير اعضا، تصرف انسان در طبيعت، كسب مقام و موقعيت و ثروت و... اصالتاً از آن خود اوست، وقتى به قارون گفتند: چرا اين همه اموال را حبس مى‌كنى و در اختيار ديگران نمى‌گذارى، قارون گفت: «انما اوتيته على علم عندي» یعنی : «من با علم خود اين اموال را كسب كرده ام» مال من است! چرا به ديگران بدهم؟ درست است كه اين گفته در قرآن از زبان قارون نقل شده است، اما اين سخنِ تمامى زورمندان و زرپرستان عالم است، هر كسى كه حاضر نباشد، ديگران را در مال خودش شريك كند حرف دلش همين است كه: مال من است! با زحمت پيدا كرده ام! چنين انسانى خود را مالك و مستقل در مالكيت مى‌داند! خود را فاعل مستقل افعال خويش مى‌داند. اين توهّم و پندار، درست نقطه مقابل تفكر توحيدى است.

اولين قدم در مسير توحيد، نفى استقلال خود:
همان گونه كه بيان شد اولين قدم در مسير توحيد اين است كه آدمى افعال خود را از خدا ببيند هدايت، روزى، مرض و شفا را نيز از او بداند «نمرود» از حضرت ابراهيم «على نبينا و آله و عليه السلام» پرسيد: خداى تو كيست، حضرت فرمود: «خداى من كسى است كه مرا سير و سيرآب مى‌كند. هنگام مرض شفا مى‌دهد. مى‌ميراند و زنده مى‌كند و كسى است كه در روز قيامت هم اميد دارم مرا ببخشد»
بينش انسان موحّد اين است كه نان و آب و مرض و شفا از جانب خداست. درست است كه بيمار بايد به پزشك مراجعه كند و از دارو استفاده نمايد تا بهبود پيدا كند. حضرت ابراهيم هم از اين وسائل و ابزار استفاده مى‌كرد، اما آنها را از خدا مى‌دانست، چنين تفكرى از درك متعارف بيرون است. اگر كسى از ديگرى بپرسد كه چه كسى شما را سير مى‌كند يا شما نان خور چه كسى هستيد، خواهد گفت: صاحب كار! رئيس اداره! دولت! كسى كه در اين ميان مطرح نيست خداست. اين درك عمومى را با درك و بينش ابراهيم(عليه السلام) مقايسه كنيد! ديدگاه كسى كه شفا را فقط از جانب دكتر و دارو مى‌پندارد با كسى كه آنها را از خدا مى‌داند دو بينش ناسازگار است. بايد ابراهيم شد تا بينش ابراهيمى پيدا كرد! اينجاست كه مسأله سير و سلوك و عمل به دستورات شريعت مطرح مى‌شود.

رابطه سلوک و توحید:
اين دستورها و ارزشهاى رفتارى و به اصطلاح، سير و سلوك عملى است كه انسان را به مرحله والاى توحيد مى‌رساند، اما چگونه؟
اعتقاد به استقلال انسان به معنى شريك قائل شدن براى خداست؛ يعنى، اعتقاد به اينكه يك سلسله كارها را خدا و دسته‌اى ديگر را انسان انجام مى‌دهد. براى خود، جامعه، پدر و مادر، حكومت و... استقلال قائل شدن نوعى شرك است. براى رسيدن به «توحيد» بايد «شرك» را رد كرد و ردّ تمامى «شرك» به اين معناست كه انسان، تفكر استقلال خويش و ساير مخلوقات خدا را نفى كند. اولين قدمِ طرد استقلال، نفى استقلال در اراده و تصميم گيرى است. به جاى اينكه انسان بگويد: دلم چنين مى‌خواهد بايد بگويد خدا چنين مى‌خواهد. به جاى خواست و اراده خود، خواست و اراده خدا را بر افعال خويش حاكم كند. نفى شرك در اراده و پذيرفتن تابعيت اراده خدا اولين گام نفى استقلال و قدم به سوى توحيد است.

#توحید

@sserfan
چشم توحیدی :

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن

هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن

چون ساقی رندانی ، می با لب خندان خور
چون مطرب مستانی نی با دل خرم زن

گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن
ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن

#شعر_فروغی_بسطامی

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
(قسمت سی و سوم )

منزل پنجم توحید

معنای حقیقی وحدت وجود، این است که "وجود" حقیقتى است، واحد و ازلی، و آن جز خدا نیست و غیر از او، وجود حقیقى ندارد، و هر چه به نظر مى‏آید، در حقیقت، مظاهر گوناگون آن حقیقت واحده است که به صورت اشیا تجلى یافته است، و اینها همه تجلی آن وجود حقیقى واحد هستند. این به این معنا نیست که وجود کثرات و ممکنات همان عین وجود خدا باشد، یا خدا در این ممکنات حلول کرده باشد، بلکه نسبت این کثرات به خدا؛ مانند نسبت سایه است با صاحب سایه.
بنابراین  نباید عرفای واقعی که توحید صمدی قرآنی را قبول دارند، با جهله صوفیه و افرادی که فقط ادعا دارند، و مورد رد امامان معصوم بوده اند، در یک ردیف به حساب آورد.

شطحیات در کلام معتقدان به وحدت وجود:

"شطح"، در اصطلاح سخنانی است که عرفا در هنگام وجد و بی خود شدن از خود، بر زبان می آورند که چه بسا در ظاهر، مخالف عقل، شرع و یا عرف باشد.
نمونه ای، از این شطحیات، مانند این که منصور حلاج گفت: من خدا هستم، و یا در درون من غیر خدا نیست و...

توجیه این سخنان که در ظاهر باطل است :

این گونه سخنان، بر اساس اصول عرفان نظری و عملی، صحیح است؛ زیرا عارف در راه رسیدن به خدا و پیمودن منازل گوناگون و رد شدن، از حجاب های ظلمانی و نورانی آهسته آهسته، به جایی می رسد که به غیر از وحدت، چیزی را نمی بیند و این باعث می شود که وجودش، الاهی شود و غیر از خدا، چیزی نبیند و به علت این که فانی در خدا شده حرف هایی می زند که حکایت از غرق شدن او در وجود حق می کند.

البته، اگر عارفی به این مقام نرسیده باشد، نمی تواند این حرف ها را بزند، بنابراین اگر کسی بخواهد بدون رسیدن به این مقام، این کلمات را بگوید، به غیر از تاریکی باطن ،چیزی برای او ندارد.

فرق جهله صوفیه و عرفای حقیقی:

جهله صوفیه، مورد تأیید هیچ یک از عرفای واقعی و کسانی که توحید صمدی قرآنی را قبول دارند، نیستند. روایات زیادی در رد و مذمت این قسم از صوفیه بیان شده که حاصل معنای آنها این است که امامان معصوم (ع) آنها را رد می کردند. از جمله :

پیامبر (ص) فرمود: یا اباذر، در آخر الزّمان مردمى هستند که در تابستان و زمستان لباس پشمى می پوشند، براى اینکه بر دگران برترى جویند، فرشتگان آسمان ها و زمین بر آنان لعنت مى‏فرستند و ... در حالی که عارف حقیقی، در بین مردم است و در مواردی به دنبال نجات و دستگیری مردم است.
 
نتیجه:
از مواردی که بیان شد؛ به خوبی روشن می شود که معنای حقیقی وحدت وجود با آنچه مورد انتقاد افراد واقع می شود، تفاوت دارد؛ زیرا معنای درست آن این است که این کثرات، تجلی و ظهور حقند، نه این که خود حق باشند، بلکه مانند سایه و صاحب سایه هستند. با فهم این معنا و در ک آن، که کار ساده ای هم نیست، بنابراین  اگر عارفی، برخی از این شطحیات؛  را بگوید، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه حکایت از مقام آن عارف دارد، البته اگر حقیقی باشد. بنابراین، ما در این موارد، نباید به دنبال فهم معنای ظاهری این گونه سخنان باشیم، بلکه باید معنای واقعی و باطنی آنها در نظر باشد که معنای واقعی آنها هم رسیدن به مقام فنا برای عارف است.

 منبع :
www.islamquest.net

#توحید_و_وحدت_وجود

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری

(قسمت سی و چهارم )

متزل پنجم :توحید
داستانی بسیار زیبا در فهم توحید و وحدت وجود :
(از ماهیان دریا درس توحید بگیریم):

روزی ماهیهای دریا نزد بزرگ خود اجتماع کردند وبه او گفتند: ای فلانی ما تصمیم گرفتیم به سوی دریایی که ما به او موجود و بدون او معدومیم برویم، پس لازم است جهت آن را به ما بیاموزی و راهش را به ما یاد دهی، تا به سوی او برویم و به حضرتش برسیم، برای اینکه مدتی طولانی حرف او را می شنویم ولی او را نمی شناسیم و مکان و جهتش را نمی دانیم.

پس ماهی بزرگ به آنان گفت: ای یاران و برادران من! این کلام، لایق و سزاوار شما و امثال شما نیست، زیرا دریا بزرگ تر از آن است که کسی به او برسد و این، شغل شما و از مقام شما نیست، پس از آن ساکت باشید و بعد از آن مانند این کلام نگویید، بلکه برای شما کفایت می کند که معتقد باشید که شما به وسیله او موجود هستید و بدون آن معدومید.

پس آنان به او گفتند: این کلام ما را سود نمی دهد و ضرری را از ما دفع نمی کند، لازم است ما به او توجه کنیم وشما ما را به معرفت آن و به وجودش راهنمایی کنید.

پس چون که ماهی بزرگ صورت حال آنان را دانست و دانست که منع کردن فایده نمی دهد، برای آنان توضیح راشروع کرد و گفت: برادران من دریایی که شما آن را می طلبید و توجه به آن را اراده کردید، او با شماست و شما با اویید و او بر شما احاطه دارد و شما به وسیله او احاطه شده اید و احاطه کننده از احاطه شده جدا نیست و دریا عبارت است از آنچه که شما در آنید. پس هر طرف رو کنید، آن دریاست و غیر از دریا نزد شما چیزی نیست. دریا با شما و شما با دریایید و شما در دریا و دریا در شماست و دریا از شما غایب نیست و شما از دریا غایب نیستید و دریا از شما به شما نزدیک تر است.

پس زمانی که ماهی ها این کلام را از ماهی بزرگ شنیدند همه بلند شدند و قصد او کردند تا او را بکشند.
ماهی بزرگ به ماهیها گفت:چرا مرا می کشید و به خاطر چه گناهی مستحق کشته شدن شدم؟
پس ماهی ها به او گفتند: برای اینکه تو گفتی دریایی که ما می جوییم همانی است که ما در آنیم و حال آنکه آنچه ما در آنیم فقط آب است و کجا آب از دریا؟ پس تو از این سخن جز گمراه ساختن ما از راه او و کنار گرفتن ما اراده نکردی.

بزرگ ماهیها گفت: قسم به خدا اینطور نیست و جز حق و آنچه واقع هست نگفتم، برای اینکه دریا و آب در حقیقت یک چیز هستند و بین آن دو اصلاًَ مغایرت نیست، پس آب به حقیقت و وجود اسم، دریاست و دریا به حسب کمالات وخصوصیات وگستردگی و انتشار بر همه مظاهر اسم، آب است.

پس این مطلب را بعضی از ماهیها دانستند و عارف به دریا گشتند و از آن ساکت شدند و بعضی دیگر انکار کردند وبه آن کفر ورزیدند و از او در حالی که مطرود و محجوب بودند، برگشتند.

وزمانی که این مثال ماهی دریا محقق و ثابت شد پس بدان که شأن خلق در طلب کردن حق همینطور است، زیرا زمانی که خلایق نزد پیامبر یا امام یا عارفی جمع می شوند واز حق سوال می نمایند، پیامبر یا امام یا عارف، به ایشان می فرماید: به درستی که حقی که شما از آن سوال می کنید و آن را می خواهید او با شماست و شما با او هستید و او به شما احاطه دارد و شما به او احاطه شده اید و احاطه کننده از احاطه شونده جدا نیست «ولله المشرقُ والمَغربُ فَأینما تُولّوا فثمّ وجهُ الله اِنّ الله واسعً علیم» و او از شما غایب نیست وشما از او غایب نیستید، هر جا رو کنید پس آنجا ذات و وجه ووجود اوست و او با هر چیز و عین هر چیز است بلکه او همه چیز است وهمه چیز به او قائم است و بدون او زائل است و برای غیر او اصلاً وجودی نیست نه در ذهن و نه در خارج و او به ذات خود اول و به کمالات خود آخر است، به صفات خود ظاهر و به وجود خود باطن است و او برای هر مکان در هر زمان است و با هر انسان و جنّ است «هو الاول والا خر والظاهروالباطن وهو بکلّ شیء علیم»

پس هنگامی که خلق، آن سخن پیامبر و امام و عارف را می شنود همه به سوی او برخیزند وقصد او می کنند تا او را بکشند، پس پیامبر به آنان می فرماید: چرا مرا می کشید و به کدامین گناه مستحق کشتنم، می دانید؟

آنان به او می گونید: برای اینکه تو گفتی حق با شما و شما با حق هستید و در عالم، وجود جز او نیست و برای غیر او وجود نیست، نه در ذهن و نه در خارج، و ما به حقیقت می دانیم که در واقع موجوداتی غیر او هستند از قبیل عقل و نفس و افلاک و اجرام و ملک و جن و غیر آن، پس تو جز ملحدِ منکر خدا نیستی و این کلام جز منحرف کردن وگمراه کردن ما از حق وطریق حق را اراده نکردی.

پس پیامبر به آنها می فرماید: نه، به خدا قسم جز حق و واقع به شما نگفتم و با آن گمراه کردن وفریب دادن شما را اراده نکردم، بلکه آنچه او گفت وبا زبان پیامبرش به آن خبر داد به شما گفتم...
منبع :
جامع الاسرار سید حیدر آملی .

#توحید_حکایت
@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
(قسمت سی و پنجم)
منزل پنجم :توحید

هدف از معرفت رسیدن به مقام توحید:

يكي از عرفا مي گويد كه هدف همان معرفت نفس است كه به تدريج مراتب يعني با خروج ازعالم ماده و حس به سوي عالم مثال و از عالم مثال به سوي عالم حقيقت و شهود حاصل مي شود.و اين مطلب با تفكر منظم امكان پذير است.
سالك مبتدي ابتدا فكر خود را در مرگ و پيآمدهاي آن به كار مي گيرد، تا جايي كه مستعد منتقل شدن به عالم دوم ـ كه همان برزخ باشد ـبشود.
فكر كردن در اين مرحله در حقيقت نفس است و تمام تفكر سالك در امر باطنش جمع ميشود.
سالك بايد بداند كه هدف مورد نظر ـ رسيدن به سر منزل توحيد ـ خارج از خودش نيست ورسيدن به اين حقيقت نيازمند تذكر و تفكر مستمر است تا جايي كه ملكه شود.

در اين حال است كه مي فهمد تا كنون در عالم اوهام و اعتبار زندگي مي كرده است و از آن خيالات و اوهام به تفكر دائمي در معدوم كردن تصورات ذهني و تخيلات و موهومات مي پردازدو به اين ترتيب طرز تفكرش به كلي عوض مي شود و مي فهمد غير خدا هر چه هست نيستي وعدم است كه در وجود مطلق هيچ اصالتي ندارد. اين تفكر با تمرين به ملكه تبديل مي شود.پس حقيقت اشياء و حقيقت نفس سالك براي او كشف مي شود و از مرحله ي علمي (نظري) به مرحله ي عيني و حقيقي منتقل مي شود و در اين هنگام ندا مي دهد:ليس في الدار غيره ديار.»در خانه غير از صاحب خانه كسي نيست.
استاد محمد صالح کمیلی
مطالب السلوکیه

#توحید

@sserfan
وحدت وجود حقیقی :

در  بحث وحدت وجود میتوان نظرات را به پنج دسته  تقسیم کرد: 

وحدت حلولی: حقیقت وجود در همه اشیاء حلول دارد. (حلولیه)

وحدت اتحادی: حقیقت وجود با همه اشیاء اتحاد دارد. (اتحادیه)

وحدت کلی: مجموع کل اشیاء حقیقت وجود است. (همه‌خدایی)

وحدت عددی: وجود یا خدا از باب اعداد یکی است. (شناخت قشری و عوامانه

وحدت مفهومی: همه آنچه هست در مفهوم وجود اشتراک معنوی دارند. (فلسفه مشا)

وحدت حقیقی غیرکثیر: جز ذات حقیقی (خدا) چیز دیگری (حتی تجلیات او) تحقق ندارد یا موهوم است. (بعضی مستصوفه یا عرفانهای نوظهور)

وحدت حقیقی تشکیکی: حقیقت وجود واحد ذاتی دارای حقیقت مراتب تشکیکی (هم وحدت هم کثرت ذاتی) است. (حکمت متعالیه)

وحدت حقیقی اطلاقی: ذات حقیقت وجود (خدا) واحد بالذات دارای تجلیات (کثرت عرضی) است. (عرفان اسلامی)

در معانی مطرح شده تنها وحدت وجود مدنظر عرفای راستین اسلامی وحدت حقیقی اطلاقی است یعنی وجود از نظر  حقیقت و ذات واحد و یگانه (خدا) است و در  تجلیات و مظاهر کثرت دارد؛ و مظاهر نمایانگر اویند و همه با وجودی که علی الظاهر استقلال دارند ولی در وجود و صفات خود عدم محض و وامدار اویند .
#وحدت_وجود_حقیقی

@sserfan
شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری
(قسمت سی و ششم )
منزل ششم :حیرت

 حیرت در لغت  بمعنی  : «  سرگـردانی ،  حیران  و  متحیر  »  میباشد  و  در اصطلاح  عرفان  امریست  که وارد می شود برقـلب عــارف  در موقع تامل  و حضور و تفکر .         در مـــرحله  وادی  «  حیرت » ،  در دل  سالک   «  تامــل ، تفـكر ، حضور، حـيرت  و سرگردانی »  وارد میشود و او را متحير می سازد  و در طــوفان  فكرت و معرفت  سرگـردان  و غــرق می شود .
در اين مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، حيرت و سرگرداني وارد مي شود و آنگاه او را متحير مي سازد و در طوفان فكرت و معرفت سرگردان مي شود و هيچ باز نداند.
در حقیقت سالک  به وادی آزمایش وارد می شود . حیرت  مر حله ای ست بسیار صعب و سهمگین ، و آن را تحمل کردن دو صد من استخوان می خواهد . در این وادی وقتی عارف در پرتو نور خداوندی قرار می گیرد و آن را مشاهده می کند دچار تحیر و سرگشتگی می شود چرا که خداوند در وهم ها و تصورات بشری نمی گنجد .

بعد از آن وادی حیرت آیدت
کار دایم درد و حسرت آیدت

هر نفس اینجا چو تیغی با شدت
هر دمی اینجا دریغی باشدت

در اينجا  سالك از خود و تمام ما سوا بى‏خبر و غافل گردد و نمى‏داند كه هستند يا نيستند؟ فانى اند يا باقى؟ در اين مرحله دل سالك را امواج حكمت فرا گرفته و رازهاى غيبى و گنجينه ‏هاى الهى، برايش پديدار مى‏گردد و اسرار معنوى- بدون تصرف انديشه و دخالت خيال- بر زبانش جارى مى‏شود.
ادامه دارد...

#حیرت

@sserfan
2024/09/30 13:31:11
Back to Top
HTML Embed Code: