Telegram Web Link
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت پنجم )

ادامه...
مصادیق تفکر
سوم :فكر در «خود»

قال الله تعالى:
«سنريهم آياتنا فى الافاق و فى أنفسهم حتى يتبيّن لهم أنّه الحقّ...».  (فصلت آیه ۵۳ ) «خود» انسان نيز از جمله مجارى فكر است كه قرآن كريم به آن هم دعوت، و بر آن تأكيد مى‏كند. فكر در «خود» به جاى خود ابعاد زياد و صورتهاى گوناگون دارد كه همه آنها اگر درست انجام گيرد مفيد، و در سفر الى الحقّ لازم است.

در يك تقسيم كلى، فكر در «خود» به دو «قسم» تقسيم مى‏شود:

اول: فكر در «خود» به معنى فكر در خصوصيات وجودى خود و در صفات خود، به نحوى كه به آثار وجودى بسيار عميق خويش پى برده، و از طريق آن اسرار عميقه توحيد، و حقايق عاليه هستى را بيابيم.

دوم: فكر در «خود» به معنى سفر در «خود» و سير در آن، به نحوى كه از همه چيز منقطع و منصرف شويم، و به حقيقت خود برگرديم، و حقيقت نورى ما تجلى كند، و باب معرفت و شهود به روى ما باز شود. و اين فكر، همان فكر مخصوص و راهگشاست كه از امور بسيار مهم در سلوك به شمار مى‏آيد.

يكى ره برتر از كون و مكان شو
جهان بگذار و خود در خود جهان شو
(گلشن راز)

فكر در خصوصيات وجودى «خود» :

قسم اول از فكر در «خود» ، فكر در صفات و خصوصيات وجودى خود است. اين فكر در عين اينكه ما را با آثار وجودى بسيار عميق خود، و با اسرارآميز بودن حقيقت خود آشنا مى‏سازد، موجب معرفت و بصيرت ما در خصوص حضرت حق، و صفات و افعال او، و به عبارتى، موجب معرفت توحيد و مراتب آن، و آگاهى از هستى و حقايق آن مى‏گردد.

از حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه اين رواين نقل شده است كه:

«من عرف نفسه فقد انتهى الى غاية كل معرفة و علم» (غرر و دررآمدى) يعنى «هر كس «خود» را بشناسد، به نهايت هر معرفت و هر علمى رسيده است».

پيداست هر چه فكر در «خود» عميق‏تر و بيشتر باشد، و شناخت از «خود» كامل‏تر گردد، به همان اندازه شناخت حقايق نيز كامل‏تر و عميق‏تر خواهد بود.

و اصولا بايد گفت، فكر در «خود» است كه مى‏تواند مبدأ شناخت حقايق وجود گردد، و هر چه در «خود» فكر كنيم ، و با «خود» آشنايى بيشتر تحصيل نماييم، در آن صورت است كه مى‏توانيم به حقايق هستى نيز معرفت پيدا كنيم، و آنها را بشناسيم، و به عكس، هر چه از فكر در «خود» دور باشيم، و به «خود» جاهل، و از آن بى خبر بمانيم، از حقايق هستى هم دور، و به آنها نيز جاهل خواهيم بود.

به اين معنى نيز در بيانى از آن حضرت اشاره شده است. آنجا كه مى‏فرمايد:

«من عرف نفسه كان لغيره أعرف، و من جهل نفسه كان بغيره أجهل»(غررودررآمُدى) يعنى «هر كس «خود» را بشناسد، غير خود را بهتر شناخته، و به غير خود آگاه‏تر است، و هر كس به «خود» جاهل باشد، به غير خود جاهل‏تر خواهد بود».
ادامه دارد...

#تفکر

http://T.me/sserfan
‍ ‍ ‌ تفکر :

«اولین شرط جهاد با نفس و حرکت به سوی «تفکر» است، یعنی انسان در شب و روز اندکی بیندیشد که هدف مولای او از آوردن انسان به این دنیا چه بود

آیا هدف، تنها همین حیات حیوانی و شهوانی است، یا مقصود دیگری در کار بوده است؟

یک لحظه فکر به ما میفهماند که مقصود از این بساط، رسیدن به عالم برتری است.
ای نفس شقی به خود بیا 

امام خمینی(رحمة الله علیه)
چهل حدیث

#تفکر

@sserfan
راه سلوک، واجب شرعی عینی است ، نه استحبابی :

بعضی ها مي گويند اين راه مثل نماز شب خواندن است می گويند شما همين وظايف ظاهری و شرعی را انجام دهيد كافی است ، حالا مافوق اين مستحبی را انجام داديد اين ديگر ثواب دارد.

يعنی ديدگاهشان به اين راه سير و سلوك يك ديدگاه استحبابی و اضافی است.
حالا اگر رفتيم جلسه سير و سلوك و استاد … اينها يك عمل مافوق برنامه می شود آيا اين طور است؟
يا نه اين جزء برنامه های اصلی كار ماست؟

اين راه يك واجب عينی شرعی است نمی شود گفت يك مستحب اخلاقی است ، شما فكر ميكنيد كه غايت از خلقت انسان چيست؟
اگر انسان كور بيايد و كور از دنيا برود اين انسان به چيزی نرسيده است.
آقاي قاضی، حسينقلی همدانی، سيد احمد كربلايی همه مرجع تقليد بوده اند و شب و روز آنها در اين راه بوده است....و اين راه را يك راه واجب شرعی عينی می دانستند

زيرا اگر كسی در اين راه نيايد و مراقبه و محاسبه را نداشته باشد چگونه می تواند ترك گناه كند ؟

ترك گناه هم بايد با آن ملكات عملی و اخلاقی بدست آيد.

استاد محمد صالح  کمیلی خراسانی
#سلوک
#مراقبه

@sserfan
سالک باید از اولین قدم که در راه
می گذارد تا آخرین قدم، خود را
از مراقبه خالی ندارد و این از
لوازم ختمیه سالک است.
رساله لب الباب
علامه تهرانی ره
#مراقبه

@sserfan
مراقبه ،رهایی از ذهن :

براي اينكه خودت را آماده كني تا خداوندي را تجربه كني بايد ذهنت را كنار بگذاري.
اين همان مراقبه است.
مراقبه راهكاري است براي متوقف ساختن ذهن حراف.
ذهن ديوانه كه بدون هيچ دليلي فعال است. ذهني كه بدون داشتن هيچ مشغوليتي مشغول است.
نمي گويم كه بايد ذهنت را نابود كني. فقط بايد آنرا كنار بگذاري تا هروقت به آن نياز پيدا كردي بتواني دوباره بكارش گيري. درست مانند اتومبيلت كه از گاراژ بيرونش می آوري.
اينگونه تو صاحب اختيار مي شوي.
اما معمولا اوضاع كاملا برعكس است: اتومبيل پافشاري مي كند داخل گاراژ نشود. اتومبيل مي گويد:‌
"‌ من نمي خواهم خاموش شوم. "‌
مي گويد: " تو بايد با من بيايي. " بدينگونه اتومبيل همچنان روشن مي ماند.
بيست و چهار ساعت شبانه روز. حتي زمانيكه تو خواب هستي ذهن همچنان فعال است. ذهن معمولا پس از فعال شدن در دوران كودكي تا زمان مرگ،‌ دست از كار نمي كشد، ‌مگر اينكه شخص اقدام به مراقبه كند.
فقط در آن عده اندكي كه مراقبه مي كنند، ذهن غيرفعال مي شود و ناگهان آنان از خورشيدي آگاه مي شوند كه پشت ابرهاي ذهن پنهان بود.
اين آگاهي از نور نهايت،‌ آگاهي از خورشيد نهايت،‌ دانش الهي است.

#مراقبه

@sserfan
‍ "نماز شب"  :

این مطلب به یقین ثابت است، که اگر از حال انسان معلوم شود که می‌خواهد نماز شب بخواند،، بدون احتیاج به دعاها و آیات معهوده بیدارش می‌کنند.
این بیدار کردن به طرق مختلف است... ما برای اوقات خواب خود افسوس می‌خوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی‌شویم،
در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می‌گذرانیم!
زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله شب و تلاوت قرآن پیدا می‌کردیم.
در محضر آية اللّه بهجت، ج3

#نماز_شب

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت ششم )

مصادیق تفکر
سوم :فکر در خود
ادامه

فناى جلوه‏ ها :
دنباله فكر در «خود» را مى‏گيريم، تا ببينيم در «خود» و «جلوه‏هاى» آن چه مى‏يابيم؟.

«خود» را در همه قواى ادراكى خويش كه جلوه‏هاى «خود» است مى‏يابيم. هر وقت به هر كدام از قواى ادراكى، چه ظاهرى و چه باطنى مراجعه مى‏كنيم، مى‏بينيم «خود» در آن، يا «خود» همان است. در «سامعه» حقيقت «خود» را با وصف شنيدن، در «باصره»، «خود» را با وصف ديدن، در «ذائقه»، «خود» را با وصف چشيدن ،در «عاقله»، «خود» را با وصف تعقل، در «متخيله»، «خود» را با وصف تخيل، و در بقيه هم در هر كدام «خود» را با وصفى، يا اثرى از آثار وجودى مى‏يابيم، آنهم بطريق شهود عينى، نه بطريق استدلال و حركت عقلى.

در همه اين قواى ادراكى، يعنى در همه اين جلوه‏ها آنچه مى‏يابيم همان «متجلى» يعنى همان «خود» است، نه خود اين جلوه‏ها. .

نه خود اين جلوه‏ها را مى‏يابيم، نه آثار وجودى آنها را آثار وجودى آنها مى‏بينيم. هم خود جلوه‏ها را فانى در «متجلى» يعنى در «خود» مى‏بينيم، هم آثار وجودى آنها را فانى در آثار وجودى «متجلى».

ذات هر جلوه‏اى را فانى در ذات «متجلى» مشاهده مى‏كنيم، و صفت يا فعل آنرا فانى در صفت يا فعل «متجلى».

و گويى بالاخره جز «متجلى» در ميدان نيست، و بقيه هم : ان هى الاأسماء سميتموها أنتم و آبائكم...».

نه اين است كه همه اين جلوه‏ها هيچ محض، و نيست محض باشند، بلكه، همه نوعى وجود دارند، اما وجودى كه معناى خاص دارد. همه هستان هستند، اما چه هستانى؟!.

كاشكى هستى زبانى داشتى‏
تا ز هستان پرده‏ها برداشتى
(دفتر سوم مثنوى)

اگر اين معنى را خوب يافتى، مى‏توانى از اين راه تا حدودى مسئله توحيد ذات، توحيد صفات، و توحيد افعال، و به عبارتى، مسئله فناى ذوات اشياء در ذات حق، و فناى صفات و افعال آنها در صفات و افعال او را بيابى، و اين حقايق را فهم كنى.

البته نه به معنى تشبيه، كه حضرت حق از شباهت به مخلوق، چه در ذات، چه در صفات، و چه در افعال، پاك و منزه است.

بلكه بدين معنى كه از ديدن اين نمونه در مخلوق بتوانى در حدى كه مى‏توانى به حقيقت توحيد، و فناى اشياء پى ببرى، و از آن تصور صحيح داشته باشى، و كل شى‏ء هالك الا  وجهه را بفهمى.

اصولا اگر حضرت حق را در ذات و صفات و افعال او به چيزى تشبيه كنيم، نه تنها به ضلالت افتاده‏ايم، بلكه در اين صورت، راه خطا در پيش گرفته، و او را نشناخته‏ ايم.

به جمله‏اى از بيانى كه امام على بن موسى الرضا از طريق آباء بزرگوار خويش از رسول اكرم صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين نقل مى‏كند، دقت مى‏كنيم. مى‏فرمايد:

«ما عرف الله من شبهه بخلقه».
يعنى «خداى متعال را نشناخته است كسى كه او را به خلق او تشبيه كند».

فرق بين آنچه در خصوص «خود» در اين باب مى‏يابيم، و بين آنچه در همين باب براى خداى متعال هست، همانند فرق بين مخلوق و خالق است. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!.

اگر خواستى اين نكته را خوب بفهمى، و از تشبيه كاملا دور باشى، به اين حقيقت توجه داشته باش كه «خود» ما، يعنى آنچه با كلمه «من» از آن تعبير مى‏آوريم، و در اين بين آنرا «متجلى» در «جلوه‏ها» حساب مى‏كنيم، آن نيز به جاى خود جلوه‏اى است از يك حقيقت برتر، و آن حقيقت برتر نيز جلوه‏اى است از حقيقت بالاتر، تا جايى كه به حضرت أحديت منتهى شود، كه: «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» و «هو الحى القيوم» و «له ما فى السموات و ما فى الارض» و «الى الله ترجع الامور» و «ان الى ربك المنتهى». و اوست كه قائم به ذات خود است، و بقيه قائم به او، و تجليات او.

«متجلى» در اصل، يكى بيش نيست، و فقط اوست، و بقيه هر چه هست تجلياتند و بس؛ ليس فى الدار غيره ديار.

و با اين حساب، چگونه مى‏شود شبيه براى او وجود داشته باشد، چه در ذات، چه در صفات، و چه در افعال ؛ ليس كمثله شى‏ء.
در هر صورت، از طريق معرفت معنى مذكور مى‏توانى تا حدودى به معرفت توحيد ذات، توحيد صفات، و توحيد افعال نايل شوى. و به عبارتى، وقتى فناى جلوه‏هاى «خود» در «خود» را خوب يافتى، تا حدى فناى اشياء در حضرت حق را خواهى فهميد.

و وقتى به معرفت توحيد نايل آمدى، بسيارى از حقايق آيات براى تو روشن مى‏گردد، و نكات آنها براى تو تفسير مى‏شود.
ادامه دارد...

#تفکر
#توحید
#فنا
http://T.me/sserfan
تفکر در وادی من کیستم :

وقتی در وادی تفکر و من کیستم افتاد
از خواب بر می خیزد که  آن خواب چه بود ؟! این بیداری چیست ؟! حالا که چشم و گوش را بستیم و قوه ی لامسه هم مزاحمِ آن کار نیست و از بیرون نسبت به خودمان ، مانعی هم نداریم ، چطور شد در عالَم خواب ، باز چشم و گوش هایی باز می شوند و آنجا برای خود عالَمی داریم ؟! این ها چیست ؟! آن صدا ها و دیدن ها و آن خوردن و بوییدنِ در خواب از کجاست ؟! ما که این ها را در عالَم بیداری برای خوابیدنمان تعطیل کرده بودیم ؟!!
این است که اگر به فکر بنشینیم بیکاری نخواهیم داشت !

عرض شد که این وادی ، وادیِ عالَم خوانی است و اگر همه ی ما سیره ی عالَم خوانی و خود خوانی را در پیش بگیریم دائماً راحتیم و همیشه هم محصّل هستیم و در حقیقت محصّل اصلی هم ، این است .
حال چه بسا انسان کتابی را بخواند و لذت هم ببرد ، اما وقتی کتابِ وجودی خودش را می خواند لذّتی دیگر دارد که غیر از آن لذّت ظاهری است ..

شرح دروس معرفت نفس
استادصمدی آملی

#تفکر
@sserfan
مراقبه و محاسبه :

یک بار به احمد آقا گفتم: شما این مطالب را از کجا میدانید. قضیه ی شهادت جمال زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگر که از شما دیده ام؟ احمد آقا طبق معمول حرف از مراقبه و محاسبه زد. می گفت: تا میتوانی دقت کن گناه نکنی، تا می توانی مراقب اعمالت باش. آن وقت خواهی دید که همه ی زمان و مکان در خدمت تو  خواهد بود
( کتاب عارفانه صفحه هشتاد و یک)

#مراقبه
#محاسبه
#تفکر

@sserfan
آیتــــ الله کشمیری:
اذکــــار و ادعـــیه با شرایــط
تـــاثیر می کنـــد، ولـــی
مراقبه حرف اول را
می زنـــــد ...
عطش

@sserfan
مراقبه و خاموشی ذهن :

افكار چون امواج هستند. ذهن تو را پيوسته متلاطم نگاه مي دارند. و وقتي ذهن تو در تلاطم باشد نمي تواند ماه را باز تاباند. مثل درياچه اي پر تلاطم است: ماه در آسمان است اما درياچه قادر به بازتاباندن آن نيست. وقتي امواج خروشان فرو مي نشينند، سطح درياچه همچون آيينه صاف مي شود و چهره ماه با تمام شكوهش از آن باز مي تابد. در حقيقت، چهره ماهي كه از آب درياچه باز مي تابد بسيار زيباتر از ماه واقعي است، زيرا درياچه چيزي به شكوه و زيبايي ماه مي افزايد.

حقيقت نيز اينگونه است. وقتي تو كاملا ساكت و آرام باشي، حقيقتي كه از تو باز مي تابد چيزي ازتو مي گيرد. حقيقت زماني كه از آگاهي تو  باز مي تابد قوي تر ميشود.
هنر اينكار ساكت بودن است، سكوت مطلق.

بنابراين تو بايد بدون انجام  كاري در سكوت بنشيني تا آنگاه بهار از راه برسد و سبزه ها خود به خود رشد كنند. هيچ تلاشي لازم نيست.

تنها چيز لازم، دست برداشتن از تمام تلاشهاست، رسیدن به این حقیقت ِ توحیدی است که تو در اصل وجود نداری و وجود ِ تو مجازی و اعتباری است ، اين همان معناي سكوت و توحید است. ( لا موجوده الا الله ) وقتي تو كاملا از ميان برخاسته باشي، ‌حقيقت از راه مي رسد. با چنان شكوه و زيبايي، با چنان شور و نشاط، با چنان سرمستي كه در تصور نمي گنجد.

#مراقبه

#مراقبه
#سکوت
#ذهن

@sserfan
خواب ما بین طلوعین :

سالک باید از خواب ما بین طلوع فجر و طلوع آفتاب اجتناب کند که از آن نهی شده است و مکروه می باشد.
بعد از نماز صبح و در تعقیب آن تا طلوع آفتاب به عبادت و به ذکر و دعا و تلاوت بپردازد ، این ساعت ، ساعتی است که باید به ذکر حق در آن اهتمام زیاد داشت و از غفلت اجتناب کرد و از شر شیطان و جنود او در این  ساعت به خدای عز و جل پناه برد .
خواب این ساعت موجب حرمان و غفلت در آن موجب خسران است.
مرحوم آیت الله محمد شجاعی ره
مقالات جلد سوم ص 285

#سحرخیزی

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت هفتم )

ادامه...
اگر در «خود» فكرى ديگر كنيم «خود» يا «من» خويش را چنين مى ‏يابيم:

در همان حال كه در جلوه «سامعه» مى‏شنود، در جلوه «باصره» هم مى‏بيند. و در همين حال در جلوه «ذائقه»مى‏چشد، و در جلوه «لامسه» لمس مى‏كند. و نيز در همين حال در جلوه «عاقله» تعقل مى‏نمايد، و در جلوه «متخيله» به تخيل مى‏پردازد، و در جلوه‏هاى ديگر نيز كارهاى ديگر مى‏كند.

در يك زمان «خود» ما را شأنها، شغلها، و كارها هست. كارى او را از كارهاى ديگر، و شأنى او را از شأنهاى ديگر باز نمى‏دارد.

تنها قواى ادراكى نيست. در همان حال كه با قواى ادراكى با هر كدام به كارى پرداخته است، با قواى مربوط به تدبير بدن هم به تدبير مى‏پردازد، آنهم با هر يك از آنها به تدبير خاصى. و در مجموع، در هر كدام از جلوه‏هايش شأنى دارد، و در يك زمان همه اين شئون مختلفه را دارا مى‏باشد، بدون اينكه شأنى مانع از شأن ديگر شود.

وقتى در «خود» به فكر پرداختى، و «خود» را چنين يافتى، مى‏توانى تا حدودى در خصوص حضرت پروردگار مسئله «لا يشغله شأن عن شأن» را بفهمى، و نسبتاً تصور صحيح از آن داشته باشى.

اين، خصوصيت مخلوقى از مخلوقات پروردگار است كه در عين عجز و فقر، و در عين اينكه مخلوقى است محدود و ضعيف، با اينهمه، در حد خود مى‏تواند در يك حال و در يك زمان شئون متعدد و مختلف داشته باشد، و شأنى او را مانع از شأن ديگر نباشد. يعنى به اعطاى پروردگار متعال، و به مشيت جناب او اين چنين باشد، و از چنين كمالى برخوردار.

حال بايد ديد پروردگار او كه خالق اوست كيست، و كمال وجودى خالق چيست؟! و «لا يشغله شأن عن شأن» در خصوص جناب او كه جمال و كمال لايتناهى است به چه صورتى است؟!.

آنچه از اين معنى در «خود» مى‏بينيم، داده جناب اوست، و متناسب با وجود محدود ما، و توأم با حدود و نواقص، و آميخته به عيوب و نقايص است، و غالب بر آن هم نقايص و اعدام بوده، وبهره كمى از اين معنى داريم، به قدرى كه حضرت پروردگار عطا فرموده، و نه بيش از آن.

و آنچه از اين معنى براى پروردگار متعال هست، از خد اوست، و متناسب با وجود نامتناهى او، و منزه از هرگونه حدود و نواقص، و پاك از هرگونه عيوب و نقايص.

در يك حال شئون مختلفه داشتن، و شأنى از شأنى مانع نگشتن، كمالى از كمالات وجودى است كه مطلق و نا محدود آن،و اصيل و ذاتى آن مخصوص حضرت حق است، و تابش بسيار محدود و نازلى از آن به عطاى پروردگار در وجود ما نيز به چشم مى‏خورد.
ادامه دارد...
#تفکر
#فنا

http://T.me/sserfan
کثرت عمل ملاک تقرب نیست ،بلکه تعقل و تفکر می خواهد :

برادرم خویشتن را باشد و پا در کفش این و آن نکند وگرنه جهان با این فراخى بر وى تنگ مى‏شود. دوستم بداند که کثرت عمل ملاک تقرّب نیست بلکه تعقّل و تفکّر مى‏ باید و بداند که از آن سوى بخل و امساک نیست تا ندهند بلکه از این جانب کوتاهى است که نمى‏ گیرند. لذا تعبیرات الهى را مى‏بینى که از آن سوى مى‏ فرماید

": یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ  و از این سوى مى ‏فرماید: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ."

علامه حسن زاده آملی  هزار و یک کلمه، ج‏2،  ص_147

#تفکر

@sserfan
2024/09/28 04:19:24
Back to Top
HTML Embed Code: