Telegram Web Link
تفکر و قوه خیال :

قوه خیال چشم نفس در مقام تفکر است
عزیزان من ! قوه ی خیال ، مخلِص ترین قوه در جان ماست ، زیرا آنچه را که در جان ما ذخیره کرده است همه را مانند آینه ای به ما نشان می دهد و به ما می گوید شما این چنین هستید.
اگر می خواهید خودتان را بسازید باید اینها را درست کنید
اگر قوه ی خیال این ها را در ذهن نیاورد و در نتیجه تفکرات ما در ظرف های نجس و آلوده ریخته شود ، تمام آن تفکرات آلوده می شود 


قوه ی خیال ، چشم نفس ما در مقام تفکر است و در آینه ی خود ، آنچه را که ما عمل کردیم به ما نشان می دهد تا خود را پاک کنیم
زیرا ملکوت و باطن عالم ، پاک و طیّب است و فقط پاکان را به آنجا راه می دهند که قرآن کریم می فرماید « ألَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ المَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تُوعَدُونَ »
آنان که چون فرشتگان مأمور رحمت خدا ، پاکیزه قبض روحشان کنند به آن ها گویند که شما به موجب اعمال نیکویی که در دنیا به جا آوردید ، اکنون به بهشت ابدی درآیید
و ای کسی که پاک شده ای ، شما بفرمایید داخل شوید .

اما اگر انسان ناپاک باشد حقایق ملکوتی به استقبالش نمی آید و قوه ی خیال است که انسان را پاک می کند و از ناپاکی ها در می آورد .
زیرا قوه ی خیال ، تمام ناپاکی های انسان را برایش جلوه می دهد تا انسان با تفکر در آنها ، توبه نموده و روز به روز ، خود را از بدی دور و به سمت خوبی ها سوق دهد و پس از مدتی که خودتان را کنترل کردید این آینه ( قوه ی خیال ) هم مزاحمت را کم می کند ( البته این آینه مزاحم نبود ، بلکه خودت مزاحم خودت بودی ، و آینه ی قوه ی خیال ، این مزاحمت را به شما نشان می داد ) .

لذا این نحوه کنترل دائم شبانه ، سبب حشر با قوه ی عقل می شود و یکی از راه هایی که انسان می تواند قوه ی خیال را تحت فرمانبری قوه ی عقل در بیاورد ، همین نحوه ی تفکر و کنترل اعمال روزانه است...
شرح دروس معرفت نفس
استادصمدی آملی

#تفکر
#قوه_خیال

@sserfan
از طریق تفکر است که به خدا که اصل هستی است می رسیم :

آیا شما خدا را معادل هستی می گیرید؟
معلوم است که خداوند معادل هستی است . من از هر دینی صحبت نمی کنم . از دینی صحبت می کنم که آن را می شناسم . بله ، خدا هستی است . خدا اصل هستی است و اگر اصل هستی نباشد ، بی معنی خواهد بود . خدا که نعوذبالله خرما نیست که بخوریم و هسته اش را دور بیندازیم . از طریق تفکر در هستی است که ما به خداوند راه پیدا می کنیم و خداوند اصل هستی است . بله بله!اگر کسی غیر از این فکر کند ، من نمیدانم درباره او چه کلمه ای به کار ببرم .
کتاب سرشت و سرنوشت :
استاد ابراهیم دینایی


#تفکر

@sserfan
مراقبه ،تفکر و حضور قلب :

 دلی کز معرفت نور و صفا دید  
به هر چیزی که دید اوّل خدا دید

عمده و اصل در مراقبه، مراقبة قلب است. همة اعضا و جوارح تابع آنند و مشکل اکثر اهل سلوک در همین است. چه آن­که تفرقه، خطورات و یورش اغیار و احجاب، موجب به وحشت انداختن سالک می­شود و با عدم استقامت،‌لرزش و ارتداد و یا رکود دامن گیر سالک می­شود.

پس همّت در خلوت و جلوت از ذکر و فکر حتماً باید با دائم الحضور بودن همراه باشد.

شخصی به سیدالعارفین، مرحوم سید علی آقا قاضی (رحمت الله علیه) عرض کرد مرا نصیحتی کنید. ایشان فرمود:« دائماً در حضور خدا باشید.».

سالک باید با اسلحة مراقبه، اغیار را دفع، نقوش نفسانی و خواطر مشوّش را رد نماید. به تحصیل فضایل و اکتساب طاعات بکوشد و اشتغال به ذکر و فکر کند تا طریق الی الحق برایش منوّر شود و به تجلیّات نایل آید.

چون قلب صفا پیدا کند، انوار تجلیّات و حقایق بر او وارد شود یعنی با مکاشفه و معاینه ببیند آنچه دیگران از دیدن آن به کلّی محرومند. البته هر کسی به حسب استعداد ذاتی و تحصیل ریاضت و مجاهدت قلبش نورانیّت پیدا می­کند. شاید سالکی بعد از پنج سال دربهای حقایق بر او باز شود و دیگری پنجاه سال زحمت بکشد و بعدها برایش منکشف شود. ریاضت ها به توان، همّت و استقامت سالک و دستور استادی حاذق و راه رفته نیاز دارند.

یکی با بیداریِ سحر، دیگری به ذکر، کسی با تفکّر، عدّه ای با جمع بین این­ها و دسته­ای به جذبه انشراح قلب، برایشان پیدا می­شود.

« الطّرقُ الی الله بعدد انفاس الخلایق». چه آن­که مسیرها به سوی خدا یک جور و یک نوع و مساوی نیستند.
مراقبه سالکین 
سید علی اکبر صداقت

#مراقبه
#تفکر
#حضور_قلب

@sserfan
سحر ساعت در گشایی است :

سحر چه لغت زیبایی ،سحر عروس اوقات است ،سحر شاه گل ساعات است، سحر وقت مناجات است ، سحر ساعت در گشایی است ، سحر نصف النهار جلوه وصال است .
خوبان از آن دم که سپیده دم را دم فرو بندد در انتظار شب اند و چون شب در آید در انتظار سحر.
حضرت استاد کریم محمود حقیقی
ساغر سحر ص ۱۴۶

#سحر_خیزی

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت هشتم )

ادامه...

در احاطه و استيلاى «خود» نسبت به «بدن» فكر مى‏كنيم:

«خود» را، يعنى «من» خويش را نسبت به «بدن» محيط مى‏بينيم، و داراى استيلاى خاص كه هر چه در آن و در نحوه آن به تعمق بپردازيم، تحير ما زياد مى‏شود و بس. نه كيفيت و چگونگى اين احاطه و استيلاء را مى‏يابيم، نه ابعاد اسرارآميز آنرا مى‏فهميم. همين قدر مى‏بينيم احاطه و استيلايى در اين بين هست كه بسيار عميق، و بسيار دقيق، و حساب شده است.

مى‏بينيم «خود» ما، يعنى آنچه با كلمه «من» به آن اشاره مى‏شود، به بدن ما احاطه مرموز، و استيلاى مرموزى دارد. هر وقت اراده مى‏كند - كه حقيقت اين اراده را هم نمى‏يابيم - هر عضوى را بخواهد حركت مى‏دهد، و هر تصرفى را بخواهد انجام مى‏دهد - البته در حيطه توان خود -.

شما خود به فكر بپردازيد، و ببينيد هر وقت اراده مى‏كنيد، بلند مى‏شويد، مى‏نشينيد، دست خود را حركت مى‏دهيد، چشم خود را مى‏بنديد، و در محدوده اراده خود آنچه مى‏خواهيد 
عمل مى‏كنيد. سپس در يكايك همين موارد به تعمق بپردازيد، و مثلاً درآن حال كه دست خود را بى حركت نگه داشته و مى‏خواهيد حركت دهيد، فكر عميق بكنيد كه وقتى اراده مى‏نماييد و دست خود را حركت مى‏دهيد، چه مى‏شود؟! آن كه اراده مى‏كند كيست؟! و اراده آن چيست؟! و نسبت آن با دست شما چگونه است؟! چه ارتباطى، چه احاطه‏ اى، و چه استيلايى به دست شما دارد، و كيفيت آن چيست؟! و اصولاً وقتى اراده مى‏كند چه مى‏شود، و چه چيزى پديد مى‏آيد، و چگونه؟!. و بالاخره در اين بين چه اسرارى وجود دارد؟!.

ببينيد چه مى‏يابيد، و عيناً و شهوداً چه درك مى‏كنيد؟ و آيا مى‏توانيد به كنه قضيه برسيد، و چگونگى امر را بيابيد؟!.

ولى هر چه هست، اين احاطه و استيلاء را شما مى‏يابيد، و به شهود عينى هم مى‏يابيد، گرچه از تفسير آن عاجز، و از نيل به كنه آن قاصر، و از دقايق ابعاد آن محجوب هستيد.

وقتى به اين احاطه و استيلاء فكر كردى، و از آن با خبر شدى، توجه كن كه اين، احاطه و استيلاى يك مخلوق عاجز، و يك موجود فقير است. و از اين طريق تا حدودى كه مى‏توانى احاطه و استيلاى مقام ربوبى را بفهم، و ببين استيلاء و احاطه خالق متعال چگونه و چه خواهد بود؟!.

آنجا كه مخلوق عاجز و فقيرى را چنين احاطه و استيلاى مرموز و تحيرآورى هست، احاطه خالق متعال و استيلاى قادر قاهر چه خواهد بود؟!. ألا انهم فى مرية من لقاء ربهم الا انه بكل شى‏ء محيط.

و در اين مقام به اين نيز فكر كن كه «خود» يعنى «من» شما كجاست؟ داخل «بدن» است، يا خارج آن، يا نه اين است و نه آن، و مطلبى است فوق آن.

و سپس با مراعات تنزيه و نفى تشبيه، به اين حقيقت توجه كن كه: «داخل فى الاشياء لابالممازجة خارج عنها لا بالمباينة».یعنی او(  خداوند) داخل در اشیا است ولی ممزوج با آنها نیست و خارج از آنهاست ولی مباین با آنها نیست.
یعنی بینونت حق تعالی با موجودات از نوع بینونت عزلی نیست بلکه بینونت وصفی است. در قرآن می‌فرماید :

وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاء إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ (الزخرف-84)
یعنی او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود است. یعنی خداوند هم در آسمانهاست و هم در زمین ولی نه آسمان است و نه زمین بلکه اله(=معبود) است. و بعبارت عرفانی  خداوند با همه موجودات عالم معیت(=همراهی) دارد ولی به نحو معیت علت با معلول. یعنی خداوند با همه معلولات و در مرتبه‌ی آنان هست ولی علت است.
ادامه دارد ...

#تفکر
#فنا

http://T.me/sserfan
علامه طباطبايي اخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند:
«توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است.
یاد ها و خاطره ها
@sserfan
دستورالعمل تفکر :

بسیاری از افراد برای شروع حرکت در مسیر تکامل و خودسازی خواستار دستورالعمل هستند
حضرت علامه حسن زاده روحی فداه در درس سیزدهم از کتاب شریف دروس معرفت نفس برنامه ایی عملی مطرح کرده اند که بسیار مفید است
ایشان میفرمایند:
" در تنهایی , به ویژه در پاره ایی از شب که حواس آرمیده و قال و قیل و سر و صدا خفته و نهفته است , در بود  خود و دیگر هستی ها , بدو و ختم آنها , تدبیر و تعیش , آمد و شد , حرکت و جنب و جوش آنها,...مقداری به فکر بنشینید , که این نشستن سفرها می آورد و این فکر بهره ها می دهد "

این دستورالعمل تفکر بسیار نیکوست البته نباید برای دیگران ایجاد مزاحمت شود , باید در حقیقت خود تفکر کنیم که چگونه یک قطره آب بینا , شنوا , خوانا , و نویسا شده است؟ چگونه ناخن , انگشت , رگ , و استخوان شده است؟
بسیار عجیب و با ارزش هستیم به هیچ عنوان خود را بی ارزش ندانیم زیرا مادر دهر فرزندی همانند انسان نزاییده است.
حضرت علامه حسن زاده آملی روحی فداه در غزلی به نام "من کیستم؟ " و همینطور در " قصیده ی اطواریه " نحوه ی تفکر در حقیقت خود و سائر موجودات را آموزش میدهند.

منبع :
عصاره ی عالم / ص۸۴
استاد صمدی آملی

#تفکر
#خلوت

@sserfan
فکر , چشمه ی درون انسان را باز میکند :


باید در این آیاتی که درمورد تفکرهست به فکر نشست و اینطور هم نیست که یک نفر بگوید من چهل سال فکر کردم و دیگر تمام شد !! امکان ندارد...
اگر چهل هزار سال هم کار بفرمایید ، هنوز یک کلمه ی وجودی باز نمی شود که اگر حقیقتا چهل سال فکر نمودی دیگر برای بعد نبایستی راهنما بخواهی ، چرا فکر چهل ساله برای تو ذکر نیاورده ؟! و چرا راه را به تو نشان نداده است ؟! پس معلوم است که هنوز فکر نبوده است .

این است که حضرت آقا در پایان درس سیزدهم فرمودند یک مقدار از شب را به تفکر بنشینید برای اینکه فکر ، انسان را به ذکر بکشاند تا چشمه ی درون او باز شود تا ببینیم از این چشمه چه می جوشد که برای تک تک افراد جلسله باید از طریق تفکر از درون چشمه بجوشد و بعد در خواب یا بیداری شان ببینند که چیزی با او کلید است که آن ذکری که از جان خودت و متن شما می جوشد ، آن برای جان شما مناسب است که اگر آن ذکر را دیگری داشته باشد شاید با جان او مناسبت نداشته باشد که آن متناسب با جان تو پیاده شده است

« إنّا أنزلناه فی لیله القدر » ، « وَ أنزَلنا مِنَ السَّماء ماءً فَسالَت أودِیَةٌ بِقَدَرِها » ( رعد / 17 )
که درست است که از آسمان یک جور آب نازل می شود ، اما اینجا در هر ظرف خاصی به صورت خاصی تجلی می کند .

لذا شاید در یک کتابی دستور ذکری را مثلا عدد خاصی بخوانید و به آن عمل کنید ، ولی چه بسا این ذکر با شما کلید نشود و سال ها باید بگردید تا ببینید که این اذکار کدام با شما کلید می شوند . ولی وقتی به تفکر بنشینید یک دفعه می بینید یک کلید به شما دادند که غوغاست ( این حرف هایی که به عرض می رسد را سرسری نگیرید )...
استاد صمدی آملی
شرح‌ دروس معرفت نفس

#تفکر
#ذکر

@sserfan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شرایط تفکر در کلام استاد دینانی:
اول :صداقت در تفکر
دوم :تلاش بی وقفه و شبانه روزی
سوم :سپردن خود به خدا
چهارم :با خود صمیمی بودن

#تفکر

@sserfan
مراقبه، سفری از آنجا به اینجا  ،از خود به خدا :

ما همواره درگیرد بعد زمان هستیم.
از گذشته تا آینده ....
در این چرخه ما همیشه لحظه حاضر را از دست داده ایم.
ما به آینده میرویم برای تصاحب،برای اطمینان پیدا کردن و مطئمن بودن از روزهای نيامده،روزهايي که در آینده هستند.
و همچنین ما پر از گرد و غبار گذشته ایم،رفتارها و اتفاقات گذشته را همواره با خود حمل میکنیم ،در این توشه،رنجش، خشم،و دیگر احساست غلیان میکنند و در اکثر طول روز ما را آزار میدهند و ما را از لحظه حاضر دور میکنند.

گذشته و آینده به سادگی رابطه مارا با خداوند قطع میکند.
چرا که آینده تنها آشفتگی،ترس و اضطراب  تولید میکند و گذشته بار سنگینی را بر قلبمان می نهد که با آن تمام نور درون را تاریکی فرا میگیرد.

و اما مراقبه ...

مراقبه کلید حضور در لحظه حال است، لحظه حاضر.

و مراقبه سفری ست از آنجا به اینجا،سفری از گذشته و آینده به اینجا و اکنون.
خدا اینجاست،خدا در اکنون است.
با مراقبه و شناخت خود،این بازگشت به خود آغاز میشود.

#مراقبه

@sserfan
علامه طباطبایی(ره) :

کلید اشیاء در مراقبه است ، تا مراقبه نباشد و درست صورت نگیرد بقیه کارها و دستورات در سیر و سلوک ، هیچ و بی اثر است.

در محضر علامه طباطبایی

@sserfan
توفیق برای بیداری و نماز شب :

این مطلب به یقین ثابت است، که اگر از حال انسان معلوم شود که می‌خواهد نماز شب بخواند،، بدون احتیاج به دعاها و آیات معهوده بیدارش می‌کنند.
این بیدار کردن به طرق مختلف است...
ما برای اوقات خواب خود افسوس می‌خوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی‌شویم،
در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می‌گذرانیم!
زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله شب و تلاوت قرآن پیدا می‌کردیم.
در محضر آية اللّه بهجت، ج3

#نماز_شب

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت نهم )

ادامه...
سفر در «خود» و سير در آن
قسم دوم از فكر در «خود» كه قبلا اشاره شد ، سفر در «خود» و سير در آن است كه فكر مخصوص و راهگشا، و طريق بسيار نزديك يا نزديك‏ترين راه در سلوك الى الله است.

در اين فكر مخصوص كه به طريقه مخصوص و با كيفيت خاص انجام مى‏گيرد، سالك از همه چيز منقطع و منصرف مى‏شود، و به حقيقت خود بر مى‏گردد، و حقيقت نورى وى تجلى مى‏كند، و آنگاه باب معرفت و شهود به روى وى باز مى‏شود، و سير شروع مى‏گردد، و آن پيش مى‏آيد كه در گفته نمى‏آيد.

اين فكر يا اين سفر، چه در اصل شروع به آن، و چه در كيفيت و ترتيب مراحل آن، بايد به اشاره و تعليم كاملى كه به معنى كلمه كامل است باشد، تا درست انجام بگيرد و نتيجه مطلوب دهد. نه خود سرانه بايد عمل شود، و نه به تعليم مدعيان كمال و منحرفانى كه راهزنان و گمراه كنندگانند.

قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن‏
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
(حافظ)

اين فكر مخصوص در حقيقت، سير مخصوص در «خود» است، سير مخصوصى كه منتهى به شهود مى‏شود. و به همين جهت هم لازم است سالك آمادگى خاصى داشته باشد، يعنى از لحاظ روحى استعداد لازم آن را كسب كرده باشد.

در هر صورت، اگر عنايات ربوبى دست سالك را بگيرد، و در اين «فكر» آنچنان كه بايد، موفق گردد، در سفر الى الحق نزديك‏ترين راه به روى او باز خواهد شد، و علاوه بر آن با حقايق بى شمار و با اسرار عجيبى مواجه خواهد گشت.

نزديك‏ترين راه در «خود» انسان است، و راه نزديك‏تر را بايد در «خود» جويا بود، و به عبارت ديگر، نزديك‏ترين راه به سوى حضرت مقصود، همين «خود» است و بايد قدم در «خود» نهاد، و سير در آن نمود، تا بالاخره به مقصد نايل آمد.

كريمه مباركه «يا ايها الذين آمنوا عليكم أنفسكم...» كه در اول سخن خود در «فكر» به آن اشاره شد ، به همين معنى اشاره دارد.

تركيب و لحن خاصى كه در اين آيه وجود دارد مى‏گويد، از «خود» غفلت نكنيد، و به سير در آن بپردازيد كه نزديك‏ترين راه وصول به مقصد است.

از آيه 8 سوره روم نيز كه مى‏فرمايد: «أولم يتفكروا فى أنفسهم ما خلق الله السموات و الارض و مابينهما الا بالحق...» مى‏شود چنين استفاده نمود كه:
آيا در «خود» فكر نكرده ‏اند؟! و آيا در «نفس» خويش به سير نپرداخته ‏اند؟! كه خداى متعال همه آسمانها و زمين، و همه آنچه در آنهاست، از جمله «خود» آنان را خلق نكرده است مگر به «حق» و همراه با «حق»...

«خود» انسان، يعنى آنچه انسان هميشه با كلمه «من» به آن اشاره مى‏كند، همانند هر مخلوق ديگرى، در چهره اصلى خويش كه مستور از محجوبان مى‏باشد همراه با «حق» است و ملازم با آن. و اگر انسان به «خود» برگردد، و در «خود» سير كند، و چهره همراه با «حق» و به عبارتى، چهره حقانى «خود» را كه ربط محض به حضرت ربوبى، و مرآت اوست شاهد باشد، به شهود «وجه كريم» او نايل خواهد شد.
ادامه دارد...

#تفکر

T.me/sserfan
تفکر و وحدتِ نفسانی در قوا :

با تفکر در نفس، می یابید که... هیچ یک از قُوا(بینایی،شنوایی،لامسه و...)از نفس،گسیخته(جدا) نیست. شما نمی توانید قوه ی شامّه را از نفس جدا کنید. اصلا قوه بودنِ قوه در گرو نفسانیتِ نفس است، یعنی چون نفس در این قوا هست و بر آن ها تسلط دارد، قوا، قوایند. از طرف دیگر نمی توانید بگویید که نفس یعنی قوه ی باصره...نمی توان گفت که نفس یعنی قوه ی لامسه، با این که نفس در قوه ی لامسه وجود دارد؛ چون آن که گرداننده ی قواست، نفس است و بدون آن هیچ کدام از قوا نمی توانند کاری انجام بدهند.

نفس، عینِ قواست، اما نه یک قوه ی خاص، چون نفس را وحدتی است که در تمام کثراتِ( تعددِ) قوا ظهور کرده است. در همه هست و با همه هست اما هیچ کدام نیست؛ "هُوَ مَعَکُم أیْنَ ما کُنْتُمْ".

این یک معیّتِ "قیّومیّه" است که قَوام و ایستادگیِ تمام قوا به نفس است. تا نفس هست، این ها هم هستند. اما اگر برای یک آن، نفس نباشد، هیچ کدام از قوا نخواهد بود.

شرح دروس معرفت نفس 
استاد صمدی آملی
#تفکر

@sserfan
شب داشته باشید،خلوت و طهارت را مراعات کنید و مقداری از شب را به فکر و تفکر بنشینید و با خلوت ووحدت عالم با"الواحد المطلق" انس بگیرید شرح_فصوص_الحکم/ج۱،ص۳۲۰ علامه حسن زاده آملي
#تفکر
@sserfan
تفکر و عادت :

در تفکر درست، «عادت» جایگاهی ندارد و اندیشیدن بر اساس عادت، در واقع اندیشه نیست و نتیجه ی معقول نخواهد داشت. عادت از طریق تکرار و یکنواختی پدید می آید؛ در حالیکه اندیشه و تفکر با تکرار، سنخیت و مناسبت ندارد و همواره در تحوّل و نو به نو شدن است.
اندیشه از عالَم حضور سرچشمه می گیرد و در عالَم حضور، کمبود و نایابی نیست و به همین دلیل، تکرار در آن جایگاهی پیدا نمی کند. عادت از طریق تکرار پدید می آید و برای انسانِ اندیشمند و سالک، خطرناک بوده و موجب توقّف می گردد.
{کتاب «من» و جز «من» ص 189-190}
استاد ابراهیمی دینانی
#تفکر
@sserfan
2024/11/16 10:45:22
Back to Top
HTML Embed Code: