📄 #چرا_ایرانیها_نمی_توانند_با_هم_یک_سیستم_بنا_کنند؟
✍🏼 #محمود_سریع_القلم
سرگذشتِ سیستم و تشکل در تاریخ ایران را شاید بتوان با این پنج واژه خلاصه کرد: انشعاب، درگیری، انتقام، خصومت و حذف.
تداوم، ثبات، پایبندی و عاقبت خوش به ندرت در تشکل های اجتماعی، سیاسی و حتی تجاری- اقتصادی دیده می شود. در مقابل، طی دو قرن گذشته، کشورها دو نوع تجربه در ایجادِ تشکل و سیستم سازی پشت سر گذاشتهاند.
در تجربۀ غربی، از آدام اسمیت (Adam Smith) تا یورگن هابرماس (Jürgen Habermas) تلاش کرده اند مبانی نظری انسجام، همکاری، تشکل، تحزب و رشد را نظریه پردازی کنند. غرب، فراز و نشیب های فراوانی از جنگ و تقابل تا سندیکاهای کارگری فعال، تا انحصارِ شرکت های بزرگ و جهانی شدن را تجربه کرده است اما در فرآیند این سیر تاریخی، کانون تئوریک در «نظام سرمایه داری» بوده است. اندیشمندانی مانند ماکس وبر(Max Weber)، تالکوت پارسونز(Talcott Parsons) و آنتونی گیدنز(Anthony Giddens) در پی ایجادِ نوعی هارمونی و معنا میان سرمایه داری و نظام اجتماعی بوده اند. حتی امروزِ، یورگن هابرماس آلمانی پس از شش دهه نظریه پردازی، هدفِ استخراجِ معنایی انسانی تر در تعامل میان حاکمیت، مصلحت عامه و سرمایه داری از طریق رقابت گفتمانی، افزایش سطح مشارکت پذیری و ارتباطات معقول را دنبال می کند. به عبارت دیگر، موضوعِ سیستم سازی، ماهیتِ تشکل و جامعۀ عقلانی هم چنان موضوعی چالشی در راهروهای قدرت و دانشگاه های غرب است.
به موازاتِ تجربۀ غربی، تجربۀ ژاپن، چین، کرۀ جنوبی، ویتنام و به تدریج در کشورهایی مانند مالزی، اندونزی و اعضای دیگر آسه آن (ASEAN) قرار دارد. شاید با اطمینان بتوان گفت که در جنوب و شرقِ آسیا «ضرورتی» برای کار سهمگین و تمام نشدنی نظریه پردازی غربی ها وجود نداشته است. چینی ها، کره ای ها و ژاپنی ها بالذات در میان خود، سرمایۀ عظیم اجتماعی، سیستم، تشکل، انسجام، هرم و نظم مدنی را با تعلیمات بودا و کنفوسیوس داشتهاند. سپس، سرمایهداری بر این اسکلت فرهنگی بنا و ساخته شده است. سازماندهی اجتماعی و «نظم و سازمان پذیری شهروندان» در آسیا آنقدر قابل توجه است که طی 4-3 دهه، زمینه سازِ صنعتی شدن این کشورها شد؛ پروژه ای که در غرب دو قرن به طول انجامید.
آیا می توان در جامعه ای غیر منسجم، بی نظم و سازمان نیافته صنعتی شد؟ مردمِ جنوب و شرق آسیا به شدت سیستم پذیر به معنای پذیرش و رعایتِ قواعد، رویه ها و قوانین هستند. اگر مبانی سیستم پذیری، سازمان پذیری، نظم و هارمونی نبود آیا چین می توانست طی 25 سال به قدرتِ دوم اقتصادی جهان مبدل شود؟ گشایش فضای فعالیت برای بخش خصوصی در چین، نظریۀ میلتون فریدمن که ظهور بخش خصوصی ضرورتاً به دموکراسی ختم می شود را تا اندازۀ قابل توجهی ابطال کرد. حتی این نویسنده از دانشگاهیان و سیاست مداران ژاپنی شنیده است که دموکراسی ژاپنی ریشه در اصلِ همکاری، هارمونی و اجماع سازی در کانون بودائیسم و شینتوئیسم (Shintoism) دارد تا لیبرالیسم اروپایی. این سخن صحیح است که رهبرانی مانند جوئن لای و دنگ شیائوپینگ، «تصمیم سازی» رشد و توسعۀ چینی را هدایت کردند ولی اگر جامعۀ چینی، سازمان پذیر، منظم و با انسجام و هارمونی نبود دولت چین می توانست در 15 سال، 33000 کیلومتر قطار پر سرعت بسازد؟ در غرب، نظام سرمایه داری برای تحققِ اهداف خود به سیستم و سازماندهی و هارمونی نیاز داشت و با مشارکت حکومت (State) از طریق قانون گذاری و سیاست گذاری، میزانی از سیستم و قاعدهمندی را به وجود آورد. در شرقِ آسیا، سیستم و انسجام به عنوان سرمایه اجتماعی از قبل وجود داشت و حکومت آن را «فعال و مدرن» کرد. تجربۀ شرق و غرب نشان می دهد که سیستم سازی و تشکلِ با دوام که بنیان های رشد و توسعه هستند به تعاملِ دوگانۀ (Duality) حکومت-جامعه نیاز دارند : حکومتی علاقمند به پیشرفت بدون جامعه ای سازمان پذیر و سیستم پذیر به عاقبتی قابل اتکا نمیرسد و جامعه ای علاقمند به پیشرفت بدون حکومتی مدبر و هدایت کننده به سر انجام توسعه یافتگی دست نمی یابد.
آلمان در سال 1945 با خاک یکسان شده بود. آلمان غربی بیست سال بعد در 1965 ، دومین اقتصادِ جهان بود. سازمان پذیری و سیستم پذیری طی یک و نیم قرن در جامعۀ آلمانی ریشه دوانده بود. فرآیندهای صنعتی شدن در قرنِ نوزدهم، مدیریتِ کلان بیسمارک در اواخر قرن و پیشرفتِ قابلِ تاملِ اندیشۀ تجدد، بوروکراسی و مدنیت، زمینه های تاریخی و سرمایه های اجتماعی را از قبل فرآهم آورده بودند. ژاپن نیز در سال 1945 یک کشور شکست خورده و ورشکسته بود اما طی سه دهه به اقتصادِ دوم جهان مبدل شد. هرچند منابع مالی آمریکا در هر دو کشور، نقشِ مهمی ایفا کرد ولی اگر حکومتی تحول خواه و جامعه ای سازمان پذیر وجود نداشت، عاقبت آن منابع مالی همان می شد که در عراق شد.
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
✍🏼 #محمود_سریع_القلم
سرگذشتِ سیستم و تشکل در تاریخ ایران را شاید بتوان با این پنج واژه خلاصه کرد: انشعاب، درگیری، انتقام، خصومت و حذف.
تداوم، ثبات، پایبندی و عاقبت خوش به ندرت در تشکل های اجتماعی، سیاسی و حتی تجاری- اقتصادی دیده می شود. در مقابل، طی دو قرن گذشته، کشورها دو نوع تجربه در ایجادِ تشکل و سیستم سازی پشت سر گذاشتهاند.
در تجربۀ غربی، از آدام اسمیت (Adam Smith) تا یورگن هابرماس (Jürgen Habermas) تلاش کرده اند مبانی نظری انسجام، همکاری، تشکل، تحزب و رشد را نظریه پردازی کنند. غرب، فراز و نشیب های فراوانی از جنگ و تقابل تا سندیکاهای کارگری فعال، تا انحصارِ شرکت های بزرگ و جهانی شدن را تجربه کرده است اما در فرآیند این سیر تاریخی، کانون تئوریک در «نظام سرمایه داری» بوده است. اندیشمندانی مانند ماکس وبر(Max Weber)، تالکوت پارسونز(Talcott Parsons) و آنتونی گیدنز(Anthony Giddens) در پی ایجادِ نوعی هارمونی و معنا میان سرمایه داری و نظام اجتماعی بوده اند. حتی امروزِ، یورگن هابرماس آلمانی پس از شش دهه نظریه پردازی، هدفِ استخراجِ معنایی انسانی تر در تعامل میان حاکمیت، مصلحت عامه و سرمایه داری از طریق رقابت گفتمانی، افزایش سطح مشارکت پذیری و ارتباطات معقول را دنبال می کند. به عبارت دیگر، موضوعِ سیستم سازی، ماهیتِ تشکل و جامعۀ عقلانی هم چنان موضوعی چالشی در راهروهای قدرت و دانشگاه های غرب است.
به موازاتِ تجربۀ غربی، تجربۀ ژاپن، چین، کرۀ جنوبی، ویتنام و به تدریج در کشورهایی مانند مالزی، اندونزی و اعضای دیگر آسه آن (ASEAN) قرار دارد. شاید با اطمینان بتوان گفت که در جنوب و شرقِ آسیا «ضرورتی» برای کار سهمگین و تمام نشدنی نظریه پردازی غربی ها وجود نداشته است. چینی ها، کره ای ها و ژاپنی ها بالذات در میان خود، سرمایۀ عظیم اجتماعی، سیستم، تشکل، انسجام، هرم و نظم مدنی را با تعلیمات بودا و کنفوسیوس داشتهاند. سپس، سرمایهداری بر این اسکلت فرهنگی بنا و ساخته شده است. سازماندهی اجتماعی و «نظم و سازمان پذیری شهروندان» در آسیا آنقدر قابل توجه است که طی 4-3 دهه، زمینه سازِ صنعتی شدن این کشورها شد؛ پروژه ای که در غرب دو قرن به طول انجامید.
آیا می توان در جامعه ای غیر منسجم، بی نظم و سازمان نیافته صنعتی شد؟ مردمِ جنوب و شرق آسیا به شدت سیستم پذیر به معنای پذیرش و رعایتِ قواعد، رویه ها و قوانین هستند. اگر مبانی سیستم پذیری، سازمان پذیری، نظم و هارمونی نبود آیا چین می توانست طی 25 سال به قدرتِ دوم اقتصادی جهان مبدل شود؟ گشایش فضای فعالیت برای بخش خصوصی در چین، نظریۀ میلتون فریدمن که ظهور بخش خصوصی ضرورتاً به دموکراسی ختم می شود را تا اندازۀ قابل توجهی ابطال کرد. حتی این نویسنده از دانشگاهیان و سیاست مداران ژاپنی شنیده است که دموکراسی ژاپنی ریشه در اصلِ همکاری، هارمونی و اجماع سازی در کانون بودائیسم و شینتوئیسم (Shintoism) دارد تا لیبرالیسم اروپایی. این سخن صحیح است که رهبرانی مانند جوئن لای و دنگ شیائوپینگ، «تصمیم سازی» رشد و توسعۀ چینی را هدایت کردند ولی اگر جامعۀ چینی، سازمان پذیر، منظم و با انسجام و هارمونی نبود دولت چین می توانست در 15 سال، 33000 کیلومتر قطار پر سرعت بسازد؟ در غرب، نظام سرمایه داری برای تحققِ اهداف خود به سیستم و سازماندهی و هارمونی نیاز داشت و با مشارکت حکومت (State) از طریق قانون گذاری و سیاست گذاری، میزانی از سیستم و قاعدهمندی را به وجود آورد. در شرقِ آسیا، سیستم و انسجام به عنوان سرمایه اجتماعی از قبل وجود داشت و حکومت آن را «فعال و مدرن» کرد. تجربۀ شرق و غرب نشان می دهد که سیستم سازی و تشکلِ با دوام که بنیان های رشد و توسعه هستند به تعاملِ دوگانۀ (Duality) حکومت-جامعه نیاز دارند : حکومتی علاقمند به پیشرفت بدون جامعه ای سازمان پذیر و سیستم پذیر به عاقبتی قابل اتکا نمیرسد و جامعه ای علاقمند به پیشرفت بدون حکومتی مدبر و هدایت کننده به سر انجام توسعه یافتگی دست نمی یابد.
آلمان در سال 1945 با خاک یکسان شده بود. آلمان غربی بیست سال بعد در 1965 ، دومین اقتصادِ جهان بود. سازمان پذیری و سیستم پذیری طی یک و نیم قرن در جامعۀ آلمانی ریشه دوانده بود. فرآیندهای صنعتی شدن در قرنِ نوزدهم، مدیریتِ کلان بیسمارک در اواخر قرن و پیشرفتِ قابلِ تاملِ اندیشۀ تجدد، بوروکراسی و مدنیت، زمینه های تاریخی و سرمایه های اجتماعی را از قبل فرآهم آورده بودند. ژاپن نیز در سال 1945 یک کشور شکست خورده و ورشکسته بود اما طی سه دهه به اقتصادِ دوم جهان مبدل شد. هرچند منابع مالی آمریکا در هر دو کشور، نقشِ مهمی ایفا کرد ولی اگر حکومتی تحول خواه و جامعه ای سازمان پذیر وجود نداشت، عاقبت آن منابع مالی همان می شد که در عراق شد.
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
با این چارچوب، شاید مشکل تاریخی ایران در این دوگانگی نهفته باشد که نه یک دولت به معنای ایجاد کنندۀ یک سیستم با محوریتِ بخشِ خصوصی و سرمایه داری را داشته و نه جامعه ای شرقی با سرمایۀ اجتماعی سیستم پذیری، سازمان پذیری و تمایل به انسجام و هارمونی.
آیا می شود تصور کرد که هم زمان یک دولت ، بد، منفی، ناکارآمد و خودکامه باشد ولی عامۀ جامعه، خوب، عالی، کارآمد و اهل مشارکت؟ آیا می شود دولتی، هیچ اندیشۀ متفاوتی را تحمل نکند ولی عامۀ جامعه با آغوشی باز در پی یادگیری طیفی از دیدگاههای متفاوت بلکه متناقض باشد و علیه فردی که با او اختلافِ فکر دارند بدگویی، تخریب و غیبت نکنند؟ آیا می شود دولتی، قانون گریزی و قاعده گریزی کند ولی آحادِ جامعه، به شدت اهلِ قاعده، رویه، قانون گرایی، رعایتِ تقدم، رعایت خطوط عابر پیاده و مقررات باشند؟ آیا می شود تصور کرد دولت تک نفره باشد ولی جامعه، متشکل، سازمان یافته، رقابتی و افراد آن به طور باور نکردنی اهلِ رعایت اصول و حمایت از یکدیگر و پایبند قانون، رشد و آزادی خواهی باشند؟ آیا می شود دولتی برای خود پول، سرمایه و امکانات با هر روشی جمع کند ولی عامۀ جامعه مقید به حلال و حرام، قانونمند، متمایل به توزیع ثروت و قانع باشند؟ آیا می شود دولت به تخصص اعتقاد نداشته باشد ولی آحادِ یک جامعه هر وقت با موضوعی نا آشنا رو به رو شوند به دنبالِ پرسش، تحقیق، جستجو، مهارت، علم و دانش ولو اینکه تا چین بروند باشند؟ آیا می شود دولتی بی توجه، بیتفاوت و بیخیال باشد ولی جامعه کوشا، پرتلاش، با دقت، حساس و وقت شناس باشد؟ این پرسش ها صرفاً نوعی کنجکاوی تئوریک هستند.
نظام سرمایه داری فراگیر و رقابتی نه تنها در ایران بلکه در عراق، مصر، سوریه و پاکستان هیچ گاه فرصت ظهور پیدا نکرد. سایۀ مسلطِ دولت و حکومت بر اقتصاد این کشورها باعث شد تا ضرورتِ سازماندهی جامعه و سیستمی کردن آن احساس نشود. بخش خصوصی به صورت محدود در دالان های حاکمیتی عمل کرد و حداکثر در قالب بنگاه خود توانست سیستم ایجاد کند و نه به عنوان یک نیروی محرکۀ تحول اجتماعی و اقتصادی مانند آلمان، انگلستان و ژاپن. لیبرالیسم اقتصادی به معنای چارچوبی برای رقابت در تولید کالا و ارائه خدمات چه در ساختار داخلی و چه در تعامل با بازارهای بینالمللی حتی تا 5 درصد هم در تاریخ ایران ظهور پیدا نکرده است. لیبرالیسم در غرب، سیستم و نظام اجتماعی به پا کرد و دولت و حکومت را نیز قاعدهمند و قانونمند کرد. سرمایه داری در خاور میانه در بخش محدودی از حاکمیت فضای تنفسی پیدا کرد (Parasite Capitalism) و فرصت ساختار سازی را با سیستم سازی و سازمان سازی اجتماعی پیدا نکرد. با این خلاء نیروی محرکه برای تغییر، رشد و توسعه در کشورهای خاورمیانه، مسئول ندارد: نه اراده و تشکلِ نظام سرمایه داری وجود دارد (آلمان/انگلستان/آمریکا)؛ نه ارادۀ حکومت/دولت/حاکمیت (ژاپن/چین/سنگاپور)؛ نه سازماندهی و تشکل جامعه به صورت تاریخی (کرۀ جنوبی/ژاپن)؛ نه زمینۀ اجماع سازی مدرن میان ارکان جامعه و حاکمیت مانند ارتش، بخش خصوصی، کلیسا (و یا نهاد دین)، سندیکاهای کارگری و جامعه مدنی (برزیل/شیلی/مکزیک/آرژانتین).
علاوه بر این، سیستم سازی صرفاً یک تصمیم در ساختارهای داخلی نیست. عمومِ کشورهای غربی و شرقی با ورود در شبکۀ تجارت، بانکداری، خدمات، سازمان های منطقه ای و بین المللی سیستم وارترعمل کردهاند. از ویتنام تا آلمان، از سنگاپور تا انگلستان، از کرۀ جنوبی تا ژاپن و از برزیل تا آمریکا در یک شبکۀ جهانی عمل می کنند. عموم کشورهای جهان سوم متوجه شده اند که بدون عضویت در سازمان تجارت جهانی، نمی توان رشد اقتصادی پیدا کرد زیرا این عضویت، وسیله و ساختاری است برای رقابت و کارآمدی. وقتی کشورها در یک سیستمِ جهانی عمل کنند، کارآمدی، زمان شناسی، دقت، وفای به عهد، رقابت، تخصص و نوآوری اهمیت پیدا می کنند و خصوصیاتی مانند عصبانیت، احساسات، تعصب، دشنام، حسادت، انتقام، انشعاب، خصومت، بد قولی، غیرقابل پیش بینی بودن، دمدمی بودن، خودخواهی، خود بزرگ بینی، تخریب و حذف، کاربرد خود را از دست می دهند و یا حداقل به شدت کاهش پیدا می کنند. عمومِ ویژگی های مثبت توسعه یافتگی در سایۀ سیستم سازی امکان پذیر است که با بینالمللی شدن حتی منسجم تر و دقیق تر می شوند. وقتی سیستم ساخته شود، افرادِ توانا رشد می کنند چون هم تخصص و مهارت دارند و هم اعتماد به نفس، علاقه به کار، زحمت کشیدن، رقابت و نوآوری. وقتی سیستم نباشد، اتحادیۀ افرادِ ضعیف شکل می گیرد و در نهایت فقر و جهل با هم رفیق می شوند. چون توانایی نیست، تملق، چاپلوسی و سوء استفاده از امکانات دولتی مبنای رشد و قدرت می شوند. وقتی اقتصاد یک کشور بین المللی شود، پیآمد های تعیین کننده ای نیز برای سیاست آن دارد زیرا که شفافیت اقتصادی مقدم و زمینه ساز شفافیت سیاسی است.
@sociology_economic_development
ادامه 👇👇👇
آیا می شود تصور کرد که هم زمان یک دولت ، بد، منفی، ناکارآمد و خودکامه باشد ولی عامۀ جامعه، خوب، عالی، کارآمد و اهل مشارکت؟ آیا می شود دولتی، هیچ اندیشۀ متفاوتی را تحمل نکند ولی عامۀ جامعه با آغوشی باز در پی یادگیری طیفی از دیدگاههای متفاوت بلکه متناقض باشد و علیه فردی که با او اختلافِ فکر دارند بدگویی، تخریب و غیبت نکنند؟ آیا می شود دولتی، قانون گریزی و قاعده گریزی کند ولی آحادِ جامعه، به شدت اهلِ قاعده، رویه، قانون گرایی، رعایتِ تقدم، رعایت خطوط عابر پیاده و مقررات باشند؟ آیا می شود تصور کرد دولت تک نفره باشد ولی جامعه، متشکل، سازمان یافته، رقابتی و افراد آن به طور باور نکردنی اهلِ رعایت اصول و حمایت از یکدیگر و پایبند قانون، رشد و آزادی خواهی باشند؟ آیا می شود دولتی برای خود پول، سرمایه و امکانات با هر روشی جمع کند ولی عامۀ جامعه مقید به حلال و حرام، قانونمند، متمایل به توزیع ثروت و قانع باشند؟ آیا می شود دولت به تخصص اعتقاد نداشته باشد ولی آحادِ یک جامعه هر وقت با موضوعی نا آشنا رو به رو شوند به دنبالِ پرسش، تحقیق، جستجو، مهارت، علم و دانش ولو اینکه تا چین بروند باشند؟ آیا می شود دولتی بی توجه، بیتفاوت و بیخیال باشد ولی جامعه کوشا، پرتلاش، با دقت، حساس و وقت شناس باشد؟ این پرسش ها صرفاً نوعی کنجکاوی تئوریک هستند.
نظام سرمایه داری فراگیر و رقابتی نه تنها در ایران بلکه در عراق، مصر، سوریه و پاکستان هیچ گاه فرصت ظهور پیدا نکرد. سایۀ مسلطِ دولت و حکومت بر اقتصاد این کشورها باعث شد تا ضرورتِ سازماندهی جامعه و سیستمی کردن آن احساس نشود. بخش خصوصی به صورت محدود در دالان های حاکمیتی عمل کرد و حداکثر در قالب بنگاه خود توانست سیستم ایجاد کند و نه به عنوان یک نیروی محرکۀ تحول اجتماعی و اقتصادی مانند آلمان، انگلستان و ژاپن. لیبرالیسم اقتصادی به معنای چارچوبی برای رقابت در تولید کالا و ارائه خدمات چه در ساختار داخلی و چه در تعامل با بازارهای بینالمللی حتی تا 5 درصد هم در تاریخ ایران ظهور پیدا نکرده است. لیبرالیسم در غرب، سیستم و نظام اجتماعی به پا کرد و دولت و حکومت را نیز قاعدهمند و قانونمند کرد. سرمایه داری در خاور میانه در بخش محدودی از حاکمیت فضای تنفسی پیدا کرد (Parasite Capitalism) و فرصت ساختار سازی را با سیستم سازی و سازمان سازی اجتماعی پیدا نکرد. با این خلاء نیروی محرکه برای تغییر، رشد و توسعه در کشورهای خاورمیانه، مسئول ندارد: نه اراده و تشکلِ نظام سرمایه داری وجود دارد (آلمان/انگلستان/آمریکا)؛ نه ارادۀ حکومت/دولت/حاکمیت (ژاپن/چین/سنگاپور)؛ نه سازماندهی و تشکل جامعه به صورت تاریخی (کرۀ جنوبی/ژاپن)؛ نه زمینۀ اجماع سازی مدرن میان ارکان جامعه و حاکمیت مانند ارتش، بخش خصوصی، کلیسا (و یا نهاد دین)، سندیکاهای کارگری و جامعه مدنی (برزیل/شیلی/مکزیک/آرژانتین).
علاوه بر این، سیستم سازی صرفاً یک تصمیم در ساختارهای داخلی نیست. عمومِ کشورهای غربی و شرقی با ورود در شبکۀ تجارت، بانکداری، خدمات، سازمان های منطقه ای و بین المللی سیستم وارترعمل کردهاند. از ویتنام تا آلمان، از سنگاپور تا انگلستان، از کرۀ جنوبی تا ژاپن و از برزیل تا آمریکا در یک شبکۀ جهانی عمل می کنند. عموم کشورهای جهان سوم متوجه شده اند که بدون عضویت در سازمان تجارت جهانی، نمی توان رشد اقتصادی پیدا کرد زیرا این عضویت، وسیله و ساختاری است برای رقابت و کارآمدی. وقتی کشورها در یک سیستمِ جهانی عمل کنند، کارآمدی، زمان شناسی، دقت، وفای به عهد، رقابت، تخصص و نوآوری اهمیت پیدا می کنند و خصوصیاتی مانند عصبانیت، احساسات، تعصب، دشنام، حسادت، انتقام، انشعاب، خصومت، بد قولی، غیرقابل پیش بینی بودن، دمدمی بودن، خودخواهی، خود بزرگ بینی، تخریب و حذف، کاربرد خود را از دست می دهند و یا حداقل به شدت کاهش پیدا می کنند. عمومِ ویژگی های مثبت توسعه یافتگی در سایۀ سیستم سازی امکان پذیر است که با بینالمللی شدن حتی منسجم تر و دقیق تر می شوند. وقتی سیستم ساخته شود، افرادِ توانا رشد می کنند چون هم تخصص و مهارت دارند و هم اعتماد به نفس، علاقه به کار، زحمت کشیدن، رقابت و نوآوری. وقتی سیستم نباشد، اتحادیۀ افرادِ ضعیف شکل می گیرد و در نهایت فقر و جهل با هم رفیق می شوند. چون توانایی نیست، تملق، چاپلوسی و سوء استفاده از امکانات دولتی مبنای رشد و قدرت می شوند. وقتی اقتصاد یک کشور بین المللی شود، پیآمد های تعیین کننده ای نیز برای سیاست آن دارد زیرا که شفافیت اقتصادی مقدم و زمینه ساز شفافیت سیاسی است.
@sociology_economic_development
ادامه 👇👇👇
تخصص، شفافیت و بین اللملی شدن باعث می شود تا یک فردِ متولد ایران، به ریاست پارلمان نروژ انتخاب شود. آنقدر سیستمِ نروژ به خود اعتماد به نفس دارد که چنین تصمیمی را می گیرد. چرا در ایران تَفَرُّد (فرد گرایی منفی) در افراد موج می زند و بسیاری مستغرق در منافع و مصالح شخصی هستند؟ چون برای رشد نیاز به سیستم ندارند و صرفاً با شبکهای از ارتباطات می توانند به عمومِ اهداف خود برسند. تفرد در ایران ریشه های بسیار قدیمی و تاریخی دارد و در ساختارِ سیستم پادشاهی نهفته است. وقتی پادشاه قبلۀ عالم می شود همه از کودکی می آموزند که خود را به افراد و نه به سیستم، مقررات و رویه ها وفق دهند. از این رو چگونه در فضایِ بدون سیستم و مملو از تفرد می توان انتظارِ کارآمدی، ثبات اقتصادی، جامعۀ سالم، قانون مداری، افرادِ معنوی و آیندهای روشن داشت؟ وقتی پنج قرن گذشته، علم اهمیت نداشت و شش ماه طول می کشید تا سفیر ایران با کالسکه به فرانسه برسد، سیستم سازی نیز ضرورتی نداشت. 99 درصد مردم در روستاها زندگی می کردند، خواندن و نوشتن نمیدانستند و بعد از غروب هم می خوابیدند. در دنیای هوش مصنوعی و تکنولوژی امروز که دانش فرا گیر وجود دارد و عموم افراد می خواهند از نردبان رشد بالا بروند نمیتوان بدون سیستم، مدیریت و حکمرانی کرد و روش های گذشته در جهان امروز کاربرد ندارند. شاید بتوان گفت که هم چنان موضوع پیشرفت ایران در گروی حل و فصل معضلات نظری و فلسفی میان سنت و مدرنیته است. اگر اندیشه ها تغییر نیابند، اوضاع ما هم طبعاً متحول نمی شود.
در عین حال، دانش و استعداد ایرانی ها به آن ها کمک خواهد کرد تا در سایۀ سیستم سازی و ساختار سازی کشور را سریع رشد دهند هرچند به نظر می رسد ایران آخرین کشوری باشد که به کاروان بین المللی شدن بپیوندد. پاسخ یک فردِ حدودِ سی ساله به این نویسنده مدتی قبل گویای منظومۀ نظری و عملی ماست. وقتی با نهایت ادب و نزاکت به او که خودرو چند میلیاردی داشت گفته شد: لطفا دوبله پارک نفرمایید چون این ترافیک سنگین را ایجاد کرده و خودرو خود را بی زحمت جا به جا کنید، گفت: «من هرجا دوست داشته باشم پارک می کنم و به دیگران مربوط نیست». می توان دریایی از اندیشه، تاریخ، روانشناسی و حکمرانی در این دو جمله را جستجو کرد. اگر او در نیویورک دوبله پارک کند، برای مدت ها گرفتار پلیس، شهرداری، بیمه و پی گیری های مردم خواهد بود. سیستم به او اجازه نخواهد داد هر کاری دوست دارد انجام دهد. به نظر می رسد مهم ترین موضوع در برابر ما ایرانی ها این است که: چگونه یک سیستم (وبه خصوص یک سیستم اقتصادی) بسازیم؟ در باطن این سوال، سوال مهمتری در انتظار ماست: چگونه بین المللی بشویم تا معقول، قاعده مند، رقابتی و دانش محور عمل کنیم؟ در چنین شرایطی جامعه به شدت رشد می کند و برای دولت و حکومت سرمایه ای سیاسی و اقتصادی می شود. تخصصی شدن و بین المللی شدن دو مزیتِ تعیین کننده نیز به همراه دارند: یک بار برای همیشه نفوذ خارجی در ایران با بارورسازی جامعه و اقتصاد آن، به تدریج به تعطیلی کشانده می شود و دوم، همانند کرۀ جنوبی، افراد به کشور تعلقِ عمیق پیدا می کنند زیرا سریع می آموزند تنها راهِ رشد، زحمت کشیدن و رقابت کردن است. امروز کرۀ جنوبی در صدرِ رقابتی ترین کشورهای جهان با بالایِ یک و نیم تریلیون دلار تولیدِ ناخالص داخلی قرار دارد. رقابتی شدن یک سیستم باعث پایداری آن نیز می شود. چطور می شود که شرکت آلمانی زیمنس 174سال (October 1, 1847)و حزب دموکرات آمریکا 193سال (January 8, 1828) قدمت دارند؟
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
http://www.tg-me.com/sociology_economic_development
در عین حال، دانش و استعداد ایرانی ها به آن ها کمک خواهد کرد تا در سایۀ سیستم سازی و ساختار سازی کشور را سریع رشد دهند هرچند به نظر می رسد ایران آخرین کشوری باشد که به کاروان بین المللی شدن بپیوندد. پاسخ یک فردِ حدودِ سی ساله به این نویسنده مدتی قبل گویای منظومۀ نظری و عملی ماست. وقتی با نهایت ادب و نزاکت به او که خودرو چند میلیاردی داشت گفته شد: لطفا دوبله پارک نفرمایید چون این ترافیک سنگین را ایجاد کرده و خودرو خود را بی زحمت جا به جا کنید، گفت: «من هرجا دوست داشته باشم پارک می کنم و به دیگران مربوط نیست». می توان دریایی از اندیشه، تاریخ، روانشناسی و حکمرانی در این دو جمله را جستجو کرد. اگر او در نیویورک دوبله پارک کند، برای مدت ها گرفتار پلیس، شهرداری، بیمه و پی گیری های مردم خواهد بود. سیستم به او اجازه نخواهد داد هر کاری دوست دارد انجام دهد. به نظر می رسد مهم ترین موضوع در برابر ما ایرانی ها این است که: چگونه یک سیستم (وبه خصوص یک سیستم اقتصادی) بسازیم؟ در باطن این سوال، سوال مهمتری در انتظار ماست: چگونه بین المللی بشویم تا معقول، قاعده مند، رقابتی و دانش محور عمل کنیم؟ در چنین شرایطی جامعه به شدت رشد می کند و برای دولت و حکومت سرمایه ای سیاسی و اقتصادی می شود. تخصصی شدن و بین المللی شدن دو مزیتِ تعیین کننده نیز به همراه دارند: یک بار برای همیشه نفوذ خارجی در ایران با بارورسازی جامعه و اقتصاد آن، به تدریج به تعطیلی کشانده می شود و دوم، همانند کرۀ جنوبی، افراد به کشور تعلقِ عمیق پیدا می کنند زیرا سریع می آموزند تنها راهِ رشد، زحمت کشیدن و رقابت کردن است. امروز کرۀ جنوبی در صدرِ رقابتی ترین کشورهای جهان با بالایِ یک و نیم تریلیون دلار تولیدِ ناخالص داخلی قرار دارد. رقابتی شدن یک سیستم باعث پایداری آن نیز می شود. چطور می شود که شرکت آلمانی زیمنس 174سال (October 1, 1847)و حزب دموکرات آمریکا 193سال (January 8, 1828) قدمت دارند؟
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
http://www.tg-me.com/sociology_economic_development
Telegram
جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
امیر رزاقی دکتری جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
ارتباط با ادمین AmirRazzaghi@
ارتباط با ادمین AmirRazzaghi@
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 عربستان در حال ساخت بزرگترین شهر شناور دنیاست
یک شهر هشت ضلعی روی دریای سرخ
شگفت انگیز ترین شهر صنعتی دنیا با ترکیبی بی نظیر از طبیعت و تکنولوژی مدرن که قرار است با هدف یک شهر تمیز و بدون تولید کوچکترین آلودگی ،تمام انرژی مورد نیازش ازطریق انرژی های غیرفسیلی تامین شود - شهری که با رباتها و هوش مصنوعی اداره خواهد شد
همسایگان عربمان چه تعریفی از محیط زندگی در قرن ۲۱ دارند؟
ما در ایران چه بازتعریفی از زندگی در قرن ۲۱ داریم ؟!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
یک شهر هشت ضلعی روی دریای سرخ
شگفت انگیز ترین شهر صنعتی دنیا با ترکیبی بی نظیر از طبیعت و تکنولوژی مدرن که قرار است با هدف یک شهر تمیز و بدون تولید کوچکترین آلودگی ،تمام انرژی مورد نیازش ازطریق انرژی های غیرفسیلی تامین شود - شهری که با رباتها و هوش مصنوعی اداره خواهد شد
همسایگان عربمان چه تعریفی از محیط زندگی در قرن ۲۱ دارند؟
ما در ایران چه بازتعریفی از زندگی در قرن ۲۱ داریم ؟!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
⭕️ سقوط رتبه ایران در #شاخص_رفاه لگاتوم
رفاه ایران در جایگاه ۱۲۳
🔹رفاه لگاتوم وضعیت کشورها را از نظر میزان احساس رضایت و شادی مردم و در کل میزان امید به زندگی و آینده آنها مقایسه میکند. امسال ایران با افتی دو پلهای ۱۲۳مین کشور دنیاست.
🔹رفاه در این مطالعات تنها به معنای تولید خالص داخلی نیست. زیرا احساس رفاه چیزی فراتر از این است.
🔹ارکان شاخص رفاه لگاتوم جنبههای مختلفی از زندگی مردم را در بر میگیرد مانند امنیت، آزادی شخصی، حکمروایی، سرمایه اجتماعی، محیط سرمایه گذاری، شرایط کسب و کار، زیر ساخت اقتصادی و دسترسی بازار، کیفیت اقتصاد، شرایط زندگی، سلامتی، تحصیلات و محیط زیست.
🔹در این رتبه بندی ایران در بین ۱۶۷ کشور جهان، جایگاه ۱۲۳م را دارد .سال گذشته این رتبه ۱۲۱ و در سال ۲۰۱۱، ۱۲۵ بود. رتبه ایران در هر کدام از ارکان این شاخص متفاوت بوده است.
🔹رتبه امنیت ایران ۱۳۱، آزادی فردی ۱۶۵، حکمروایی ۱۴۵، سرمایه اجتماعی ۸۹، محیط سرمایه گذاری ۱۲۶، شرایط کسب و کار ۱۵۲، زیر ساخت اقتصادی و دسترسی بازار ۱۰۴، کیفیت اقتصاد، ۱۳۸، شرایط زندگی ۷۵، سلامتی ۶۱، تحصیلات ۷۵ و محیط طبیعی ۱۵۶ بوده است.
🔹کشور دانمارک رتبه اول و سودان جنوبی رتبه آخر را دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
رفاه ایران در جایگاه ۱۲۳
🔹رفاه لگاتوم وضعیت کشورها را از نظر میزان احساس رضایت و شادی مردم و در کل میزان امید به زندگی و آینده آنها مقایسه میکند. امسال ایران با افتی دو پلهای ۱۲۳مین کشور دنیاست.
🔹رفاه در این مطالعات تنها به معنای تولید خالص داخلی نیست. زیرا احساس رفاه چیزی فراتر از این است.
🔹ارکان شاخص رفاه لگاتوم جنبههای مختلفی از زندگی مردم را در بر میگیرد مانند امنیت، آزادی شخصی، حکمروایی، سرمایه اجتماعی، محیط سرمایه گذاری، شرایط کسب و کار، زیر ساخت اقتصادی و دسترسی بازار، کیفیت اقتصاد، شرایط زندگی، سلامتی، تحصیلات و محیط زیست.
🔹در این رتبه بندی ایران در بین ۱۶۷ کشور جهان، جایگاه ۱۲۳م را دارد .سال گذشته این رتبه ۱۲۱ و در سال ۲۰۱۱، ۱۲۵ بود. رتبه ایران در هر کدام از ارکان این شاخص متفاوت بوده است.
🔹رتبه امنیت ایران ۱۳۱، آزادی فردی ۱۶۵، حکمروایی ۱۴۵، سرمایه اجتماعی ۸۹، محیط سرمایه گذاری ۱۲۶، شرایط کسب و کار ۱۵۲، زیر ساخت اقتصادی و دسترسی بازار ۱۰۴، کیفیت اقتصاد، ۱۳۸، شرایط زندگی ۷۵، سلامتی ۶۱، تحصیلات ۷۵ و محیط طبیعی ۱۵۶ بوده است.
🔹کشور دانمارک رتبه اول و سودان جنوبی رتبه آخر را دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸#نقشه_رفاه 2021 و #جایگاه_ایران در در شاخص رفاه
#اینفوگرافیک
📍کانالی #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#اینفوگرافیک
📍کانالی #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸#نقشه_سهم_بودجه های #استانی
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #دانشگاههای_بی_مسئولیت
✍ #محمد_فاضلی
سایت دانشگاه ملبورن را نگاه کنید! می گوید *من یک engaging university هستم که نسبت به حل مسائل ایالت که اصلیترین آن آب است، تعهد دارم.*
میگوید در ده سال گذشته چقدر روی آب ایالت کار کردهام و دستاوردهای آن چه بوده است.
در کدام سایت دانشگاههای ایران یک بیانیه محلی داریم که گفته باشد نسبت به این استان و شهرستان و این مردم متعهد هستم و این کارها را برای بهبود این وضعیت انجام دادهام؟
در کدامیک از مدلهای ما برای تخصیص گرنت و حمایت مالی، کار کردن برای مردم محلی یک شاخص بوده است؟ مثلا اگر یک استاد در جمع مردم محلی سخنرانی کرد تا آنها را نسبت به یک پدیده ناخوشایند آگاه کند، یا *اگر کسی در دانشگاه مازندارن برای احیای تالابها و یا نجات پرندگان مهاجر کار کرد، آیا در نظام آموزشی و پژوهشی ما امتیاز دارد؟ یا اینکه میگوییم بهتر بود که به جای این کارها دو تا مقاله مینوشت؟ دانشگاهی که تعداد اعضای هیات علمی آن از هزار تا میرسد به دو هزارتا، و تعداد دانشجویانش از شش هزار تا میشود ده هزار تا، ولی فقر و آسیب در محیط محلی آن افزایش پیدا میکند این دانشگاه بیمسئولیت است.
اگر یک استاد در یک سمن برای بهبود کسب و کارهای محلی کار کرد امتیاز دارد؟ یا اینکه میگوییم انگشتت را بگذار روی این دستگاه تا مشخص شود که صبح چه وقت آمدهاید و غروب چه وقت رفتهاید؟
اگر از فردا صبح همه اساتید دانشگاههای ما برای شش ماه سر کار نروند، اجتماع محلی احساس نمیکند چیزی کم شده است؛ در حالی که اگر نانواها یک روز این کار را بکنند همه متوجه میشوند. چراکه پرداختن به ماموریتهای محلی در نظام دانشگاهی ما تعریف نشده است. آیا دانشگاه محل گفتگو و مراجعه رسانهها، فعالان مدنی، احزاب سیاسی، شرکتهای خصوصی، اتاق بازرگانی و ... است؟ یا اینکه بدون نیاز به دانشگاه کارشان را پیش میبرند و حداکثر از بین اساتید یکی دو نفر را یارگیری میکنند؟ شأن حضور دانشگاه در محل به صرف افراد است یا به خاطر شأن حقوقی و سازمانی آن؟
در جایی که دانشکده کشاورزی داریم و در همانجا بیشترین مصرف کود و سم را هم داریم، و ابتلا به سرطان گوارش حاصل از آن هم زیاد است، این دانشکده کاندیدای بیمسئولیتی است. در جایی ریزگرد داریم و در سی سال گذشته، در پایاننامهها، مقالهها، طرحهای پژوهشی، و رشتههای دانشگاه محلی آن، اثری از ریزگرد نیست. این دانشگاه فکر کرده است که فقط باید مقاله تولید کند تا نرخ رشد مقالات بینالمللی ما در ژورنالهای ISI افزایش پیدا کند. باید به مسئولیت اجتماعی چنین دانشگاهی شک کرد.
مدل ارزیابی دانشگاههای ما میتواند تغییر کند. نپرسیم چند مقاله به چند زبان نوشتهاید، بپرسیم چقدر موثر بودهاید؟ اجتماع محلی فقط درد مسائل را درک میکند، این دانشگاه است که باید مسأله را شناسایی کند و راهکار ارائه دهد.
*هدف نهایی دانشگاه، در کنار تعهدات جهانی و ملی، ارتقا کیفیت زندگی شهروندان است.*
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍ #محمد_فاضلی
سایت دانشگاه ملبورن را نگاه کنید! می گوید *من یک engaging university هستم که نسبت به حل مسائل ایالت که اصلیترین آن آب است، تعهد دارم.*
میگوید در ده سال گذشته چقدر روی آب ایالت کار کردهام و دستاوردهای آن چه بوده است.
در کدام سایت دانشگاههای ایران یک بیانیه محلی داریم که گفته باشد نسبت به این استان و شهرستان و این مردم متعهد هستم و این کارها را برای بهبود این وضعیت انجام دادهام؟
در کدامیک از مدلهای ما برای تخصیص گرنت و حمایت مالی، کار کردن برای مردم محلی یک شاخص بوده است؟ مثلا اگر یک استاد در جمع مردم محلی سخنرانی کرد تا آنها را نسبت به یک پدیده ناخوشایند آگاه کند، یا *اگر کسی در دانشگاه مازندارن برای احیای تالابها و یا نجات پرندگان مهاجر کار کرد، آیا در نظام آموزشی و پژوهشی ما امتیاز دارد؟ یا اینکه میگوییم بهتر بود که به جای این کارها دو تا مقاله مینوشت؟ دانشگاهی که تعداد اعضای هیات علمی آن از هزار تا میرسد به دو هزارتا، و تعداد دانشجویانش از شش هزار تا میشود ده هزار تا، ولی فقر و آسیب در محیط محلی آن افزایش پیدا میکند این دانشگاه بیمسئولیت است.
اگر یک استاد در یک سمن برای بهبود کسب و کارهای محلی کار کرد امتیاز دارد؟ یا اینکه میگوییم انگشتت را بگذار روی این دستگاه تا مشخص شود که صبح چه وقت آمدهاید و غروب چه وقت رفتهاید؟
اگر از فردا صبح همه اساتید دانشگاههای ما برای شش ماه سر کار نروند، اجتماع محلی احساس نمیکند چیزی کم شده است؛ در حالی که اگر نانواها یک روز این کار را بکنند همه متوجه میشوند. چراکه پرداختن به ماموریتهای محلی در نظام دانشگاهی ما تعریف نشده است. آیا دانشگاه محل گفتگو و مراجعه رسانهها، فعالان مدنی، احزاب سیاسی، شرکتهای خصوصی، اتاق بازرگانی و ... است؟ یا اینکه بدون نیاز به دانشگاه کارشان را پیش میبرند و حداکثر از بین اساتید یکی دو نفر را یارگیری میکنند؟ شأن حضور دانشگاه در محل به صرف افراد است یا به خاطر شأن حقوقی و سازمانی آن؟
در جایی که دانشکده کشاورزی داریم و در همانجا بیشترین مصرف کود و سم را هم داریم، و ابتلا به سرطان گوارش حاصل از آن هم زیاد است، این دانشکده کاندیدای بیمسئولیتی است. در جایی ریزگرد داریم و در سی سال گذشته، در پایاننامهها، مقالهها، طرحهای پژوهشی، و رشتههای دانشگاه محلی آن، اثری از ریزگرد نیست. این دانشگاه فکر کرده است که فقط باید مقاله تولید کند تا نرخ رشد مقالات بینالمللی ما در ژورنالهای ISI افزایش پیدا کند. باید به مسئولیت اجتماعی چنین دانشگاهی شک کرد.
مدل ارزیابی دانشگاههای ما میتواند تغییر کند. نپرسیم چند مقاله به چند زبان نوشتهاید، بپرسیم چقدر موثر بودهاید؟ اجتماع محلی فقط درد مسائل را درک میکند، این دانشگاه است که باید مسأله را شناسایی کند و راهکار ارائه دهد.
*هدف نهایی دانشگاه، در کنار تعهدات جهانی و ملی، ارتقا کیفیت زندگی شهروندان است.*
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸 #نرخ_ارز و #فقر
#اینفوگرافیک
کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصاری و توسعه
@sociology_economic_development
#اینفوگرافیک
کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصاری و توسعه
@sociology_economic_development
🔺 پروفایل ایران در حوزه جوامع دربرگیرنده
ایران با کسب رتبه 151 از حوزه جوامع دربرگیرنده جزو کشورهای ضعیف از این منظر دستهبندی شده است. ایمنی و امنیت با رتبه 131 (14 پله ارتقا در 10 سال گذشته) هنوز مطلوب به نظر نمیرسد. رتبه 165 از آزادیهای فردی نقطه تاریک کارنامه ایران در شاخص رفاه است و رتبه 145 رکن حکمرانی هم با 10 پله سقوط در 10 سال ضعف دیگر کارنامه رفاهی کشور به شمار میرود. روزنه امید اما، 43 پله ارتقا در سرمایه انسانی و رسیدن به رتبه 89 جهان است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و اوسعه
@sociology_economic_development
ایران با کسب رتبه 151 از حوزه جوامع دربرگیرنده جزو کشورهای ضعیف از این منظر دستهبندی شده است. ایمنی و امنیت با رتبه 131 (14 پله ارتقا در 10 سال گذشته) هنوز مطلوب به نظر نمیرسد. رتبه 165 از آزادیهای فردی نقطه تاریک کارنامه ایران در شاخص رفاه است و رتبه 145 رکن حکمرانی هم با 10 پله سقوط در 10 سال ضعف دیگر کارنامه رفاهی کشور به شمار میرود. روزنه امید اما، 43 پله ارتقا در سرمایه انسانی و رسیدن به رتبه 89 جهان است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و اوسعه
@sociology_economic_development
📄 #حامی_پروری و #تداوم_عقب_ماندگی
✍ #محمدرضا_یوسفی
🔹فساد جدیترین مانع توسعه یافتگی در کشورهای در حال توسعه است. فساد به شکل های مختلف ظهور می یابد که یکی از مهمترین آنها حامی پروری است. این پدیده در بسیاری از کشورهای جهان جاری بوده و هست. در اوائل دهه 2010, بانک جهانی نگاه ویژه ای به حامی پروری کرده و فوکو به درخواست بانک جهانی به تدوین کتاب نظم و زوال سیاسی پرداخت. او و نورث از مهمترین دانشمندانی هستند که به تبیین ابعادی از این پدیده پرداخته اند.
🔹حامی پروری به معنای توزیع رانت و امتیازات از منابع عمومی به منظور حمایت گروههای خاص و یا مردم است.
🔹یکی از نمودهای حامی پروری, امتیازدهی به گروه و یا نهادهای خاص جهت حفظ قدرت است. در واقع اعطای امتیاز و یا پرداختهای مالی کلان, پاداشی بخاطر حمایتهای سابق و تضمینی برای تداوم آن است.
🔹یکی دیگر از مظاهر بارز حامی پروری, وارد کردن افرادی در نظام مدیریتی کشور و یا شهر (برای نمایندگان) است که در انتخابات, حامی کاندیدای مورد نظر بودند. گرچه آنان از این راه پاداش می گیرند اما این پاداش, تضمینی برای تداوم قدرت نیز هست. شاید برای اولین بار آندرو جکسون در سال 1828 در امریکا به گستردگی به چنین عملی اقدام کرد اما پس از وی به مرور به صورت یک رویه برای دیگران درآمد. امری که موجب اختلال در نظام های دموکراسی شد.
🔹یکی دیگر از نمودهای حامی پروری, اعطای پروژه های پر سود به برخی شرکتها و بنگاه های اقتصادی و قول حمایت مالی در انتخابات است. همچنین طولانی شدن برخی پروژه های اقتصادی با هدف اخذ بودجه در سنوات متمادی از نهاد قدرت صورت می گیرد تا باز هم آنان به حمایت مالی از قدرت و نمایندگان بپردازند. یونان یکی از مصادیق دو مثال آخر است.
🔹یکی دیگر از نمودهای حامی پروری, معافیت های مالیاتی و حقوق های بدون کار در قالب شغلهای متعددی است که امکان انجام همه آنها به درستی ممکن نیست.
🔹حامی پروری در سطح گسترده و با شیوه های یادشده منجر به نقض حاکمیت قانون, اتلاف منابع عمومی, ناکارآمدی حاکمیت به دلیل نقض مبنای شایسته سالاری و تعهد به اصل وفاداری, عدم شفافیت, کسری بودجه و در مواردی نارضایتی عمومی خواهد شد.
🔹مبارزه با حامی پروری به یکباره ممکن نیست و چون نهاد قدرت از آن سود می برد, انگیره ای برای اصلاح وجود ندارد. در امریکا حدود جهار دهه طول کشید تا مهمترین مظاهر حامی پروری از بین رفت.
🔹ایران از جمله کشورهایی است که حامی پروری به اشکال مختلف را تجربه می کند. جای دارد به گونه ای مستقل به تبیین حامی پروری در ایران پرداخته شود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍ #محمدرضا_یوسفی
🔹فساد جدیترین مانع توسعه یافتگی در کشورهای در حال توسعه است. فساد به شکل های مختلف ظهور می یابد که یکی از مهمترین آنها حامی پروری است. این پدیده در بسیاری از کشورهای جهان جاری بوده و هست. در اوائل دهه 2010, بانک جهانی نگاه ویژه ای به حامی پروری کرده و فوکو به درخواست بانک جهانی به تدوین کتاب نظم و زوال سیاسی پرداخت. او و نورث از مهمترین دانشمندانی هستند که به تبیین ابعادی از این پدیده پرداخته اند.
🔹حامی پروری به معنای توزیع رانت و امتیازات از منابع عمومی به منظور حمایت گروههای خاص و یا مردم است.
🔹یکی از نمودهای حامی پروری, امتیازدهی به گروه و یا نهادهای خاص جهت حفظ قدرت است. در واقع اعطای امتیاز و یا پرداختهای مالی کلان, پاداشی بخاطر حمایتهای سابق و تضمینی برای تداوم آن است.
🔹یکی دیگر از مظاهر بارز حامی پروری, وارد کردن افرادی در نظام مدیریتی کشور و یا شهر (برای نمایندگان) است که در انتخابات, حامی کاندیدای مورد نظر بودند. گرچه آنان از این راه پاداش می گیرند اما این پاداش, تضمینی برای تداوم قدرت نیز هست. شاید برای اولین بار آندرو جکسون در سال 1828 در امریکا به گستردگی به چنین عملی اقدام کرد اما پس از وی به مرور به صورت یک رویه برای دیگران درآمد. امری که موجب اختلال در نظام های دموکراسی شد.
🔹یکی دیگر از نمودهای حامی پروری, اعطای پروژه های پر سود به برخی شرکتها و بنگاه های اقتصادی و قول حمایت مالی در انتخابات است. همچنین طولانی شدن برخی پروژه های اقتصادی با هدف اخذ بودجه در سنوات متمادی از نهاد قدرت صورت می گیرد تا باز هم آنان به حمایت مالی از قدرت و نمایندگان بپردازند. یونان یکی از مصادیق دو مثال آخر است.
🔹یکی دیگر از نمودهای حامی پروری, معافیت های مالیاتی و حقوق های بدون کار در قالب شغلهای متعددی است که امکان انجام همه آنها به درستی ممکن نیست.
🔹حامی پروری در سطح گسترده و با شیوه های یادشده منجر به نقض حاکمیت قانون, اتلاف منابع عمومی, ناکارآمدی حاکمیت به دلیل نقض مبنای شایسته سالاری و تعهد به اصل وفاداری, عدم شفافیت, کسری بودجه و در مواردی نارضایتی عمومی خواهد شد.
🔹مبارزه با حامی پروری به یکباره ممکن نیست و چون نهاد قدرت از آن سود می برد, انگیره ای برای اصلاح وجود ندارد. در امریکا حدود جهار دهه طول کشید تا مهمترین مظاهر حامی پروری از بین رفت.
🔹ایران از جمله کشورهایی است که حامی پروری به اشکال مختلف را تجربه می کند. جای دارد به گونه ای مستقل به تبیین حامی پروری در ایران پرداخته شود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 ۱۰ #ریسک_اقتصاد ۲۰۲۲
▪️با نزدیک شدن به شروع سال ۲۰۲۲ بلومبرگ در گزارشی ۱۰ ریسک عمده اقتصاد جهان در سال میلادی پیش رو را بررسی و به تبعات هر یک از آنها اشاره کرده است.
ظهور سویههای جدید ویروس کرونا، بازگشت تورم پس از چهار دهه به اقتصاد جهان، افزایش نرخ بهره فدرالرزرو و تقویت دلار، رکود اقتصادهای نوظهور، کاهش رشد چین، آشفتگی سیاسی اروپا، پایان سیاستهای مالی حمایتی، افزایش قیمت مواد غذایی در خاورمیانه و تحولات سیاسی و ژئوپلیتیک مهمترین ریسکهای بالقوه در سال ۲۰۲۲ خواهند بود.
▪️در آستانه آغاز سال نوی میلادی، بلومبرگ در گزارشی تهدیدها و ریسکهای مهم سال پیش رو را تشریح کرد. در پی ظهور ویروس کرونا در پایان سال ۲۰۱۹ عصر جدیدی در اقتصاد جهانی شکل گرفت و تحولات عمیقی در جهان به وقوع پیوست.
با اینکه سومین سال کرونایی جهان آغاز شده است تبعات این واقعه همچنان ادامه دارد و جریانهای سیاسی و اقتصادی زیادی از آن متاثر شدهاند.
▪️بلومبرگ در گزارشی مهمترین ریسکهای سال آتی میلادی را تشریح کرد؛ بر این اساس سایه رکود و تورم بر سر اقتصادهای بزرگ جهان مانند آمریکا و چین همچنان سنگینی میکند و بیم آن میرود با افزایش نرخ بهره در آمریکا بازارهای نوظهور شاهد آغاز رکود باشند.
از طرفی بحرانهای سیاسی، از تنش در اتحادیه اروپا و خطر ظهور ملیگرایان افراطی گرفته تا ریسک درگیری چین و تایوان و به خطر افتادن صنعت نیمههادی در جهان، افقهای سال آینده میلادی را با هالهای از ابهام روبهرو میکند.
▪️گذشته از همه اینها، ظهور گاه و بیگاه سویه جدیدی از ویروس کرونا جهان را در نااطمینانی و هراس از شروع موج جدید از قرنطینه و کاهش تولید اقتصادی فرو میبرد. باید منتظر ماند و دید در نهایت کدامیک از این تهدیدها به صورت بالفعل اقتصاد جهانی را متاثر خواهد کرد.
شروع ویروس کرونا در جهان در حالی به سومین سال خود وارد میشود که جهان همچنان با بحرانهای ناشی از شیوع این ویروس دست به گریبان است.
▪️دامنه تحولاتی که کرونا رقم زده است را شاید نتوان به طور کامل نام برد اما تحولات اقتصادی، سیاسی و حقوقی ناشی از این ویروس به قدری گسترده بوده است که میتوان ادعا کرد از تغییر سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا ناآرامیهای اروپا و منازعات گسترده بر سر تصویب قوانین در اقصی نقاط جهان تحتتاثیر شیوع کرونا بوده است. گرچه بیش از یک سال از آغاز اولین فرآیند واکسیناسیون سراسری میگذرد اما کرونا همچنان خود را بر زندگی عادی انسانها تحمیل میکند.
سویههای جدیدی که گاهوبیگاه از نقاط مختلف سر بر میآورند و رفتار متفاوتی را نسبت به سویههای قبلی نشان میدهند باعث میشود تا انسانها بهرغم تلاشهای بسیارشان برای کنترل بیماری، همچنان به این مهم دست نیافته باشند.
▪️جدیدترین سویه این بیماری اومیکرون است که گرچه برای نتیجهگیری درباره آن زود است اما باعث شده در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته زمزمه بازگشت محدودیتها به گوش برسد. این موضوع میتواند بار دیگر رکود را به اقتصاد جهانی تحمیل کند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
▪️با نزدیک شدن به شروع سال ۲۰۲۲ بلومبرگ در گزارشی ۱۰ ریسک عمده اقتصاد جهان در سال میلادی پیش رو را بررسی و به تبعات هر یک از آنها اشاره کرده است.
ظهور سویههای جدید ویروس کرونا، بازگشت تورم پس از چهار دهه به اقتصاد جهان، افزایش نرخ بهره فدرالرزرو و تقویت دلار، رکود اقتصادهای نوظهور، کاهش رشد چین، آشفتگی سیاسی اروپا، پایان سیاستهای مالی حمایتی، افزایش قیمت مواد غذایی در خاورمیانه و تحولات سیاسی و ژئوپلیتیک مهمترین ریسکهای بالقوه در سال ۲۰۲۲ خواهند بود.
▪️در آستانه آغاز سال نوی میلادی، بلومبرگ در گزارشی تهدیدها و ریسکهای مهم سال پیش رو را تشریح کرد. در پی ظهور ویروس کرونا در پایان سال ۲۰۱۹ عصر جدیدی در اقتصاد جهانی شکل گرفت و تحولات عمیقی در جهان به وقوع پیوست.
با اینکه سومین سال کرونایی جهان آغاز شده است تبعات این واقعه همچنان ادامه دارد و جریانهای سیاسی و اقتصادی زیادی از آن متاثر شدهاند.
▪️بلومبرگ در گزارشی مهمترین ریسکهای سال آتی میلادی را تشریح کرد؛ بر این اساس سایه رکود و تورم بر سر اقتصادهای بزرگ جهان مانند آمریکا و چین همچنان سنگینی میکند و بیم آن میرود با افزایش نرخ بهره در آمریکا بازارهای نوظهور شاهد آغاز رکود باشند.
از طرفی بحرانهای سیاسی، از تنش در اتحادیه اروپا و خطر ظهور ملیگرایان افراطی گرفته تا ریسک درگیری چین و تایوان و به خطر افتادن صنعت نیمههادی در جهان، افقهای سال آینده میلادی را با هالهای از ابهام روبهرو میکند.
▪️گذشته از همه اینها، ظهور گاه و بیگاه سویه جدیدی از ویروس کرونا جهان را در نااطمینانی و هراس از شروع موج جدید از قرنطینه و کاهش تولید اقتصادی فرو میبرد. باید منتظر ماند و دید در نهایت کدامیک از این تهدیدها به صورت بالفعل اقتصاد جهانی را متاثر خواهد کرد.
شروع ویروس کرونا در جهان در حالی به سومین سال خود وارد میشود که جهان همچنان با بحرانهای ناشی از شیوع این ویروس دست به گریبان است.
▪️دامنه تحولاتی که کرونا رقم زده است را شاید نتوان به طور کامل نام برد اما تحولات اقتصادی، سیاسی و حقوقی ناشی از این ویروس به قدری گسترده بوده است که میتوان ادعا کرد از تغییر سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا ناآرامیهای اروپا و منازعات گسترده بر سر تصویب قوانین در اقصی نقاط جهان تحتتاثیر شیوع کرونا بوده است. گرچه بیش از یک سال از آغاز اولین فرآیند واکسیناسیون سراسری میگذرد اما کرونا همچنان خود را بر زندگی عادی انسانها تحمیل میکند.
سویههای جدیدی که گاهوبیگاه از نقاط مختلف سر بر میآورند و رفتار متفاوتی را نسبت به سویههای قبلی نشان میدهند باعث میشود تا انسانها بهرغم تلاشهای بسیارشان برای کنترل بیماری، همچنان به این مهم دست نیافته باشند.
▪️جدیدترین سویه این بیماری اومیکرون است که گرچه برای نتیجهگیری درباره آن زود است اما باعث شده در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته زمزمه بازگشت محدودیتها به گوش برسد. این موضوع میتواند بار دیگر رکود را به اقتصاد جهانی تحمیل کند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
چله بر همگی خجسته باد
📍کانال تلگرامی #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📍کانال تلگرامی #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#Depression_and #Shopping_Behavior
📄 #وقتی_افسردهایم_چه_کالاهایی_میخریم و #چه_کالاهایی_نمیخریم؟
✍ #نویسندگان :
#Katherine_Meckel
#Bradley_Shapiro
✏#مترجم #آسیه_اسدپور
افسردگی یک اختلال خلقی-روانی نسبتاً شایع و اغلب مزمن است. این بیماری که با عدم تعادل شیمیایی در مغز ارتباط دارد، میتواند بر احساس، طرز تفکر و نحوه عمل افراد تاثیر منفی بگذارد و در صورت استمرار به کمبود ارزش و انگیزه فردی-اجتماعی منجر شود. ادبیات اقتصادی و پزشکی، اجماع نظر دارند که تحریفهای شناختی، فقدان ارزش شخصی و نبود انگیزه ناشی از افسردگی، به طور غیرقابلباوری بر بسیاری از جنبههای زندگی اقتصادی افراد حتی به غیر از فعالیت آنها در بازار کار تاثیر میگذارد. تئوریها و دیدگاههای متفاوتی هم رابطه بین افسردگی و بهرهوری نیروی کار را مستند میکنند. گرینبرگ و همکارانش، اختلال افسردگی اساسی را یکی از سنگینترین اختلالات روانی در سراسر جهان میدانند که بهشدت بر عملکرد روزانه و کیفیت زندگی افراد تاثیر گذاشته و به پاندمی ناتوانی منجر میشود. آنها در سنجش «بار اقتصادی بزرگسالان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی در ایالات متحده»، بار اقتصادی فزاینده افراد مبتلا به افسردگی با احتساب دلار تعدیلشده با تورم در آمریکا را که در سال 2000 بالغ بر 1 /83 میلیارد دلار بوده، 236 میلیارد دلار در سال 2010 و 326 میلیارد دلار در سال 2020 برآورد میکنند و تاثیرات آن را در کنار پیشبینیهای اخیر سازمان بهداشت جهانی، عامل اصلی ناتوانی در سراسر جهان در نظر میگیرند. نتایج پژوهش گرینبرگ و همکارانش نشان میدهد در سالهای 2013 تا 2016، 1 /8 درصد از بزرگسالان بالای 20 سال ایالات متحده یک دوره افسردگی را در یک دوره دوهفتهای معین تجربه کرده و تعداد کل بزرگسالان آمریکایی مبتلا به افسردگی اساسی، 9 /12 درصد افزایش یافته و از 5 /15 در سال 2010 به 5 /17 در سال 2018 رسیده و این یک هشدار است. به استدلال آنها، آسیب شدید 3 /11 میلیون نفر از بزرگسالان مبتلا به «MDD» در حوزه کاری طی سال 2018 و وارد آمدن «هزینه مستقیم» 3 /114 میلیارددلاری به نظام درمانی به انضمام هزینه افزایشی 4 /20 میلیارددلاری داروخانههای این کشور، نشانه آغاز یک بحران اساسی در اشتغال، چرخه تجاری، هزینههای درمان و سلامت عمومی و سبک زندگی فردی-اجتماعی است؛ بحرانی که با در نظر گرفتن افزایش 57درصدی هزینههای غیرمستقیم حضور و رشد 129درصدی ناشی از غیبت مبتلایان به «MDD» در محل کار طی یک دوره هشتساله، عملاً تهدیدی برای اقتصاد کار است و به بیان «جونگ مین وو» و 10 همکارش میتواند آگزیومهای منجر به تئوری «هدررفت بهرهوری و سرمایه» باشد. او و همکارانش، در پژوهش «تاثیر افسردگی بر بهرهوری کار و بهبود آن پس از درمان سرپایی»، سه دسته هزینه اصلی را برای تخمین بار اقتصادی افسردگی تعریف میکنند: هزینههای مستقیم (هزینههای پزشکی)، هزینههای غیرمستقیم (کاهش بهرهوری) و هزینههای مرگومیر ناشی از خودکشیهای مرتبط با افسردگی. در بین این سه دسته، به باور آنها، هزینههای غیرمستقیم به اندازه هزینههای مستقیم یا حتی بیشتر از هزینههای مستقیم در مشکلات سلامت روان، از جمله افسردگی، اثرگذاری دارند و به همین دلیل برای محاسبه این نوع هزینهها، از مفهوم زمان مولد ازدسترفته «LPT» استفاده میکنند که شامل «غیبت» و «حضور فیزیکی» است. بنا بر تعریف آنها، غیبت، زمانهای ازدسترفتهای است که به دلیل ساعتها یا روزهای نبود در محل کار (تاخیر، ترک زودهنگام کار، مرخصی استعلاجی) ایجاد میشود. حضور فیزیکی نیز زمانهای ازدسترفتهای است که با وجود حضور فیزیکی عملکرد کاری افت چشمگیری دارد، با کاهش تمرکز و انگیزه، خستگی یا اشتباه در تصمیمگیری همراه است، با مداخله غیرفعال مانند تنظیم در محیط کار، زمان کار یا مسوولیت کمتر، تغییری به وجود نمیآورد، هزینههایی را به سازمان و جامعه کار وارد میکند و بهرهوری را با تحمیل بار اقتصادی بالایی کاهش میدهد. به نحوی که طبق جدیدترین دادههای دلار برای جامعه هزینه دارد؛ با این توضیح که به ازای هر دلار خرجشده برای درمان افسردگی، 90 /1 دلار صرف ترکیبی از کاهش بهرهوری در محل کار و هزینههای اقتصادی مرتبط با خودکشی و 70 /4 دلار اضافی صرف هزینههای مستقیم و غیرمستقیم بیماریهای مرتبط با آن چون چاقی و بیماریهای قلبی میشود. به گزارش دپارتمان کلینیک سلامت رفتاری کلیولند، افسردگی چنان عامل خطرناک و پرهزینهای است که با تاثیر منفی بر سلامت قلب افراد میتواند بخش بزرگی از افراد یک جامعه را ناتوان کند. بنا بر این گزارش، افسردگی، به فشار خون بالا، آسیب شریانی، ریتم نامنظم قلب و ضعف سیستم ایمنی منجر میشود؛
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
📄 #وقتی_افسردهایم_چه_کالاهایی_میخریم و #چه_کالاهایی_نمیخریم؟
✍ #نویسندگان :
#Katherine_Meckel
#Bradley_Shapiro
✏#مترجم #آسیه_اسدپور
افسردگی یک اختلال خلقی-روانی نسبتاً شایع و اغلب مزمن است. این بیماری که با عدم تعادل شیمیایی در مغز ارتباط دارد، میتواند بر احساس، طرز تفکر و نحوه عمل افراد تاثیر منفی بگذارد و در صورت استمرار به کمبود ارزش و انگیزه فردی-اجتماعی منجر شود. ادبیات اقتصادی و پزشکی، اجماع نظر دارند که تحریفهای شناختی، فقدان ارزش شخصی و نبود انگیزه ناشی از افسردگی، به طور غیرقابلباوری بر بسیاری از جنبههای زندگی اقتصادی افراد حتی به غیر از فعالیت آنها در بازار کار تاثیر میگذارد. تئوریها و دیدگاههای متفاوتی هم رابطه بین افسردگی و بهرهوری نیروی کار را مستند میکنند. گرینبرگ و همکارانش، اختلال افسردگی اساسی را یکی از سنگینترین اختلالات روانی در سراسر جهان میدانند که بهشدت بر عملکرد روزانه و کیفیت زندگی افراد تاثیر گذاشته و به پاندمی ناتوانی منجر میشود. آنها در سنجش «بار اقتصادی بزرگسالان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی در ایالات متحده»، بار اقتصادی فزاینده افراد مبتلا به افسردگی با احتساب دلار تعدیلشده با تورم در آمریکا را که در سال 2000 بالغ بر 1 /83 میلیارد دلار بوده، 236 میلیارد دلار در سال 2010 و 326 میلیارد دلار در سال 2020 برآورد میکنند و تاثیرات آن را در کنار پیشبینیهای اخیر سازمان بهداشت جهانی، عامل اصلی ناتوانی در سراسر جهان در نظر میگیرند. نتایج پژوهش گرینبرگ و همکارانش نشان میدهد در سالهای 2013 تا 2016، 1 /8 درصد از بزرگسالان بالای 20 سال ایالات متحده یک دوره افسردگی را در یک دوره دوهفتهای معین تجربه کرده و تعداد کل بزرگسالان آمریکایی مبتلا به افسردگی اساسی، 9 /12 درصد افزایش یافته و از 5 /15 در سال 2010 به 5 /17 در سال 2018 رسیده و این یک هشدار است. به استدلال آنها، آسیب شدید 3 /11 میلیون نفر از بزرگسالان مبتلا به «MDD» در حوزه کاری طی سال 2018 و وارد آمدن «هزینه مستقیم» 3 /114 میلیارددلاری به نظام درمانی به انضمام هزینه افزایشی 4 /20 میلیارددلاری داروخانههای این کشور، نشانه آغاز یک بحران اساسی در اشتغال، چرخه تجاری، هزینههای درمان و سلامت عمومی و سبک زندگی فردی-اجتماعی است؛ بحرانی که با در نظر گرفتن افزایش 57درصدی هزینههای غیرمستقیم حضور و رشد 129درصدی ناشی از غیبت مبتلایان به «MDD» در محل کار طی یک دوره هشتساله، عملاً تهدیدی برای اقتصاد کار است و به بیان «جونگ مین وو» و 10 همکارش میتواند آگزیومهای منجر به تئوری «هدررفت بهرهوری و سرمایه» باشد. او و همکارانش، در پژوهش «تاثیر افسردگی بر بهرهوری کار و بهبود آن پس از درمان سرپایی»، سه دسته هزینه اصلی را برای تخمین بار اقتصادی افسردگی تعریف میکنند: هزینههای مستقیم (هزینههای پزشکی)، هزینههای غیرمستقیم (کاهش بهرهوری) و هزینههای مرگومیر ناشی از خودکشیهای مرتبط با افسردگی. در بین این سه دسته، به باور آنها، هزینههای غیرمستقیم به اندازه هزینههای مستقیم یا حتی بیشتر از هزینههای مستقیم در مشکلات سلامت روان، از جمله افسردگی، اثرگذاری دارند و به همین دلیل برای محاسبه این نوع هزینهها، از مفهوم زمان مولد ازدسترفته «LPT» استفاده میکنند که شامل «غیبت» و «حضور فیزیکی» است. بنا بر تعریف آنها، غیبت، زمانهای ازدسترفتهای است که به دلیل ساعتها یا روزهای نبود در محل کار (تاخیر، ترک زودهنگام کار، مرخصی استعلاجی) ایجاد میشود. حضور فیزیکی نیز زمانهای ازدسترفتهای است که با وجود حضور فیزیکی عملکرد کاری افت چشمگیری دارد، با کاهش تمرکز و انگیزه، خستگی یا اشتباه در تصمیمگیری همراه است، با مداخله غیرفعال مانند تنظیم در محیط کار، زمان کار یا مسوولیت کمتر، تغییری به وجود نمیآورد، هزینههایی را به سازمان و جامعه کار وارد میکند و بهرهوری را با تحمیل بار اقتصادی بالایی کاهش میدهد. به نحوی که طبق جدیدترین دادههای دلار برای جامعه هزینه دارد؛ با این توضیح که به ازای هر دلار خرجشده برای درمان افسردگی، 90 /1 دلار صرف ترکیبی از کاهش بهرهوری در محل کار و هزینههای اقتصادی مرتبط با خودکشی و 70 /4 دلار اضافی صرف هزینههای مستقیم و غیرمستقیم بیماریهای مرتبط با آن چون چاقی و بیماریهای قلبی میشود. به گزارش دپارتمان کلینیک سلامت رفتاری کلیولند، افسردگی چنان عامل خطرناک و پرهزینهای است که با تاثیر منفی بر سلامت قلب افراد میتواند بخش بزرگی از افراد یک جامعه را ناتوان کند. بنا بر این گزارش، افسردگی، به فشار خون بالا، آسیب شریانی، ریتم نامنظم قلب و ضعف سیستم ایمنی منجر میشود؛
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
فرد مبتلا به افسردگی را دچار افزایش واکنش پلاکتی، کاهش تنوع قلب و افزایش نشانگرهای پیشالتهابی میکند و خطر حمله قلبی و ابتلا به بیماری عروق کرونر را افزایش میدهد. حتی افسردگی بدون درمان و رهاشده این قدرت را دارد که خطر مرگ را طی شش ماه پس از حمله قلبی به 17 درصد برساند، در طول نقاهت پس از جراحی قلب، درد، خستگی و کندی را تشدید کند، فرد را به انزوای اجتماعی و ناتوانی بکشاند یا خطر بستری مجدد در بیمارستان و مرگ را بیشتر کند. از اینرو انجمن قلب آمریکا(AHA) ، به شدت بر درمان پزشکی موثر، پرهیز از عادات و سبک زندگی نادرست مانند سیگار کشیدن، مصرف زیاد الکل، ورزش نکردن و رژیم غذایی نامناسب تاکید دارد و برخورداری از حمایت اجتماعی و شناسایی عواملی را که افراد را به سمت تصمیمگیریهای تکانشی و هیجانی سوق میدهد در کنار توجه آگاهی یک الزام میداند.
🔸 کنترلگری رفتارهای تکانشی
ذهنآگاهی، توجه به شیوههای خاص و هدفمند در زمان کنونی، بدون قضاوت و پیشداوری است. از اینحیث، توجهآگاهی با حذف نتایج عدم حس حضور و سیر ذهن در گذشته و آینده که برآیندش دچار شدن به زندگی با ذهن هدایتگر شرطیشده خودکار و بهتبع آن نشخوار فکری «زمینهساز افسردگی»، نگرانی «زمینهساز اضطراب»، توقعات زیاد از خود «زمینهساز استرس و خستگی» و جدایی از بخشهای مثبت زندگی است، میتواند بر بهبود خُلقوخو، لذت بردن از زندگی و ابراز وجود، بهبود نشانههای افسردگی، استرس و کاهش پریشانی تاثیر داشته و ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی شغلی افراد را بهبود ببخشد. کمااینکه، کیفیت هوشیاری با تاثیر مثبتی که بر افزایش و تقویت خودکنترلی و تنظیم هیجانات دارد، این قابلیت را دارد که باعث کاهش مشکلات ناشی از رفتارهای هیجانی و غیرمنطقی شده و با همراهی مداخلات بالینی، احتمال درگیری فرد با رفتارهای ناگهانی، آنی و بیبهره از اندیشه را کم کند؛ در واقع به مثابه یک متغیرِ کنترلگرِ رفتار در خریدهای آنی منجر به افسردگی یا برای فرارِ مقطعی از افسردگی رفتار کند و بر الگوهای تصمیمگیری اقتصادی فردی-حاکمیتی اثر مثبت بگذارد. اما آیا واقعاً این نقش مداخلهگری-تعینگری فراتر از احتمالات یا تاکیدات تئوریک شدنی است؟! مثلاً رابطه میان افسردگی و رفتار خرید میتواند به ساخت الگوهای تصمیمگیری با متریکهای علمی و منطقی منجر شود؟ کاترین مکل، استادیار اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا و عضو هیات علمی دفتر ملی تحقیقات اقتصادی و بردلی شاپیرو، دانشیار بازاریابی و محقق اقتصاد خُرد کاربردی، پاسخ به این سوال را بهخصوص «وقتی پای سنجش و مطالعه ارتباط بین متغیرهایی چون افسردگی و رفتار خرید در میان باشد، بسیار سخت و دشوار میدانند؛ چون رابطه بین افسردگی و خرید به چند دلیل مهم است و باید رابطه و اثرگذاری متغیرهای کلیدی در آن به دقت بررسی شود». به باور آنها، «ارزش فهم میزان بار اقتصادی تحمیلی افسردگی اولین دلیلی است که بر تصمیم سیاستگذاران مبتنی بر شناخت ارزش اقتصادی مداخلات بالینی-پزشکی و اجتماعی برای کاهش افسردگی، اثر دارد. دومین عامل، اهمیت ادبیات پزشکی است که رابطه بین سلامت جسمانی، اعتیاد و سلامت روان را مستند کردهاند؛ و سوم، درک چگونگی اثرگذاری اختلال شناختی در تصمیمگیریها و مدلسازیهاست. مدلهای تصمیمگیری اقتصادی اغلب با ابتنا به این فرضیه شکل میگیرند که افراد همیشه با آگاهی و اطلاع از تمامی جوانب رفتار میکنند تا مطلوبیت انتخابی آنها به حداکثر برسد، در حالی که تحریفهای شناختی همواره میتوانند بر توانایی تصمیمگیری تاثیر گذاشته و باعث بروز عواملی شوند که از دل تصمیمات برآمده اما با الگوهای استاندارد قرابتی ندارند». به همین جهت، درک رابطه بین افسردگی و رفتار خرید دشوار بوده و با معیار قرار دادن شاخصههای اثرگذار اهمیت مییابد؛ شاخصههایی که مکل و شاپیرو با نظر به اهمیت و همبودی آنها با انگارههای روانشناسی در پژوهش «افسردگی و رفتار خرید»، مورد توجه قرار دادهاند.
@sociology_economic_development
ادامه 👇👇👇
🔸 کنترلگری رفتارهای تکانشی
ذهنآگاهی، توجه به شیوههای خاص و هدفمند در زمان کنونی، بدون قضاوت و پیشداوری است. از اینحیث، توجهآگاهی با حذف نتایج عدم حس حضور و سیر ذهن در گذشته و آینده که برآیندش دچار شدن به زندگی با ذهن هدایتگر شرطیشده خودکار و بهتبع آن نشخوار فکری «زمینهساز افسردگی»، نگرانی «زمینهساز اضطراب»، توقعات زیاد از خود «زمینهساز استرس و خستگی» و جدایی از بخشهای مثبت زندگی است، میتواند بر بهبود خُلقوخو، لذت بردن از زندگی و ابراز وجود، بهبود نشانههای افسردگی، استرس و کاهش پریشانی تاثیر داشته و ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی شغلی افراد را بهبود ببخشد. کمااینکه، کیفیت هوشیاری با تاثیر مثبتی که بر افزایش و تقویت خودکنترلی و تنظیم هیجانات دارد، این قابلیت را دارد که باعث کاهش مشکلات ناشی از رفتارهای هیجانی و غیرمنطقی شده و با همراهی مداخلات بالینی، احتمال درگیری فرد با رفتارهای ناگهانی، آنی و بیبهره از اندیشه را کم کند؛ در واقع به مثابه یک متغیرِ کنترلگرِ رفتار در خریدهای آنی منجر به افسردگی یا برای فرارِ مقطعی از افسردگی رفتار کند و بر الگوهای تصمیمگیری اقتصادی فردی-حاکمیتی اثر مثبت بگذارد. اما آیا واقعاً این نقش مداخلهگری-تعینگری فراتر از احتمالات یا تاکیدات تئوریک شدنی است؟! مثلاً رابطه میان افسردگی و رفتار خرید میتواند به ساخت الگوهای تصمیمگیری با متریکهای علمی و منطقی منجر شود؟ کاترین مکل، استادیار اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا و عضو هیات علمی دفتر ملی تحقیقات اقتصادی و بردلی شاپیرو، دانشیار بازاریابی و محقق اقتصاد خُرد کاربردی، پاسخ به این سوال را بهخصوص «وقتی پای سنجش و مطالعه ارتباط بین متغیرهایی چون افسردگی و رفتار خرید در میان باشد، بسیار سخت و دشوار میدانند؛ چون رابطه بین افسردگی و خرید به چند دلیل مهم است و باید رابطه و اثرگذاری متغیرهای کلیدی در آن به دقت بررسی شود». به باور آنها، «ارزش فهم میزان بار اقتصادی تحمیلی افسردگی اولین دلیلی است که بر تصمیم سیاستگذاران مبتنی بر شناخت ارزش اقتصادی مداخلات بالینی-پزشکی و اجتماعی برای کاهش افسردگی، اثر دارد. دومین عامل، اهمیت ادبیات پزشکی است که رابطه بین سلامت جسمانی، اعتیاد و سلامت روان را مستند کردهاند؛ و سوم، درک چگونگی اثرگذاری اختلال شناختی در تصمیمگیریها و مدلسازیهاست. مدلهای تصمیمگیری اقتصادی اغلب با ابتنا به این فرضیه شکل میگیرند که افراد همیشه با آگاهی و اطلاع از تمامی جوانب رفتار میکنند تا مطلوبیت انتخابی آنها به حداکثر برسد، در حالی که تحریفهای شناختی همواره میتوانند بر توانایی تصمیمگیری تاثیر گذاشته و باعث بروز عواملی شوند که از دل تصمیمات برآمده اما با الگوهای استاندارد قرابتی ندارند». به همین جهت، درک رابطه بین افسردگی و رفتار خرید دشوار بوده و با معیار قرار دادن شاخصههای اثرگذار اهمیت مییابد؛ شاخصههایی که مکل و شاپیرو با نظر به اهمیت و همبودی آنها با انگارههای روانشناسی در پژوهش «افسردگی و رفتار خرید»، مورد توجه قرار دادهاند.
@sociology_economic_development
ادامه 👇👇👇
آنها برای سنجش این شاخصه و متغیرها، چند مرحله ساختارمند را تعریف کرده و سپس در هر مرحله با اضافه یا حذف کردن یک یا چند متغیر بررسیهایشان را بسط دادهاند. در این پژوهش، دادهها از پایگاه کلان دادهای ادغام، تجزیه و تحلیل اطلاعات (IRi)، و شرکت که شامل دادههای سلامتی گزارششده از سوی خود افراد و اعضای خانواده آنهاست، در بازه زمانی 2019-2015 جمعآوری شده و اطلاعات 288 هزار و 607 خانوار مشتمل بر اطلاعات دموگرافیک، درآمد سالیانه، اندازه خانوار، نژاد، مشاهدات خرید شامل نوع خرید، زمان، هزینه صرفشده، نوع مرکز خرید و دستهبندی کالاهای خریداریشده در زیرگروههای مواد غذایی و محصولات تازه و سالم (نان، سبزیجات، خواربار)، الکل، سیگار، آبنبات، دسرهای یخزده، تنقلات، کلوچه و کراکرها، دستهبندی شده است. از آنجا که دادههای شرکت( دادههای سلامتی گزارششده،) مجموع اطلاعات دریافتی از نظرسنجی سالیانه عمومی اختیاری پیرامون وضعیت سلامت تمامی افراد خانواده، رفتارهای بهداشتی، نتایج درمان، هزینههای ثبتشده و نوع و مدت زمان خرید است، تجزیه و تحلیل این پژوهش بر مبنای 112 هزار و 736 خانوار شرکتکننده در طرح حداقل برای یک سال، نشان داد که طی بازه زمانی مشخصشده، حدود 21 درصد از افراد نمونه به صورت واضح اعلام کردهاند که افسردگی دارند و 41 درصد از خانوادهها، عضوی داشتهاند که طی این دوره چهارساله مبتلا به افسردگی بوده است. تفاوت خانوادههای دارای افسردگی و بدون افسردگی برمبنای نژاد، میزان تحصیلات، درآمد، دارایی افراد و...، نیز مشخص کرد، 93 /8 درصد خانوادههای سیاهپوست فاقد افسردگی و 60 /6 درصد آنها مبتلا به افسردگی هستند. 14 /9 درصد خانوادههای اسپانیایی مبتلا به افسردگی بوده و 43 /8 درصد آنها نشانههای افسردگی نداشتهاند. 37 /71 درصد خانوارهای نمونه آماری فاقد افسردگی و 12 /62 درصد آنهایی که افسردگی داشتهاند مالک خانه ساکن در آن بودهاند. 86 /58 درصد از خانوارهای بدون بیمار افسرده و 13 /50 درصد خانوادههای دارای عضو یا اعضای افسرده، تحصیلات تکمیلی دانشگاهی داشتهاند و متوسط درآمد خانوادههای بدون نشانگان افسردگی بین 60 تا حدود 70 هزار دلار و خانوادههای دارای افسردگی بین 50 تا حدود 60 هزار دلار بوده است. نتایج حاکی از تفاوتهای مهم در رفتار و نوع خرید نیز نشان از آن داشت که خانوارهای مبتلا به افسردگی به صورت سالیانه 149 دلار برای خواربار هزینه میکنند و 60 /35 درصد بیشتر از خانوادههای بدون افسردگی به مراکز خرید و رفاهی سر میزند به نحوی که با گنجانده شدن اطلاعات شهرستانها نیز این همبستگی در مقادیر نسبتاً مشابه باقی میماند. بدینصورتکه یک خانوار مبتلا به عضو یا اعضای افسرده در هر سال 180 دلار برای خرید خواربار هزینه میکند اما تعداد دفعات مراجعه آن به مراکز خرید و فروشگاههای رفاه 17 /32 درصد بیشتر از خانوادههای فاقد افسردگی است. نتایج مربوط به همبستگی بین ترکیب سبد خرید و افسردگی خانوار هم مبتنی بر این بود که خانوارهای مبتلا به افسردگی 51 /18 درصد از سبد خرید خود را به محصولات تازه، 31 /6 به فرآوردههای غذایی ناسالم، 57 /20 درصد به الکل و 30 /72 درصد را به تنباکو و سیگار (دخانیات) اختصاص میدهند و در حالی که همبستگی بین افسردگی و سهم هزینه برای محصولات تازه، الکل و تنباکو از نظر آماری از صفر تا پنج درصد متفاوت است، همبستگی بین افسردگی و غذاهای ناسالم از نظر آماری متفاوت نیست.
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
علاوه بر آن با اضافه کردن اطلاعات مربوط به خانوارهای شهرستانی نتایج مقطعی عمدتاً بدون تغییر فاحش باقی میمانند و نشان میدهند سبد خرید خانوارهای مبتلا به افسردگی شامل 61 /15 درصد محصولات تازه، 89 /1 درصد غذای ناسالم، 97 /20 درصد الکل و 08 /66 درصد دخانیات است، مصرف دخانیات آنها بیشتر از میزان مصرف خانوادههای بدون افسردگی در همان شهرستان است و نتایج درون خانوار برای خانوادههای تکعضوی بسیار دقیقتر از خانوارهای پرجمعیت است و خرید بیشتر بر ذائقه افراد افسرده تاثیر دارد. البته این در حالی است که با شروع درمان دارویی برای خانوارهای مبتلا به افسردگی هیچ تغییر عمیقی در خرید و در زمان شروع درمان در هیچکدام از دادههای بهدستآمده، اتفاق نمیافتد. بدینسان، در یک تحلیل کلی میتوان مدعی شد که نتایج یک رابطه مقطعی قوی بین افسردگی و خرید و همچنین نبود رابطه قابل تشخیص بین خرید و بهبود افسردگی را در سطح خانواده نشان میدهد و چند دلیل برای آن وجود دارد. اولین دلیل، این است که خانوادههای مبتلا به افسردگی از جهات مختلفی با خانوادههای فاقد افسردگی تفاوت دارند. افسردگی به خودی خود رفتار خرید را تغییر نمیدهد، اما یکی از عواملی که خانوادههای افسرده را از خانوادههای غیرافسرده متمایز میکند، با حذف یا اضافه شدن میتواند باعث ایجاد آن شود. از سویی، روند حرکت یعنی روند تغییرات ممکن است تنها پس از گذشتِ مدت زمان قابل توجهی رخ دهد، به طوری که این رابطه در رگرسیون و در طول چهار سال قابل تشخیص نباشد. در واقع، برای اینکه به یک توضیح منطقی برسیم، نیاز است که این فرآیند بیش از افق زمانی مشخصشده طول بکشد. علاوه بر اینها، از نظر اثرات اقتصادی افسردگی نیز، فقدان تفاوتهای درونخانواری ممکن است این تردید را ایجاد کند که افسردگی باعث کاهش خرید میشود در حالی که عملاً عکس این موضوع مصداق دارد.
🔸 پاساژگردی، آبنبات و سیگار
بنابراین در یک جمعبندی کلی با توجه به نتایج بهدستآمده در این پژوهش با استفاده از یک پنل دادهای نظرسنجی وسیع که ارتباط رفتار خرید خانوار را با اطلاعات سلامت فردی بررسی میکرد، درباره ارتباط بین افسردگی گزارششده از سوی خود افراد، اندازه و ترکیب سبدهای خرید مستند شد:
1- تقریباً 16 درصد از افراد از افسردگی رنج میبرند و بیش از 30 درصد از خانوادهها حداقل یک عضو دارند که به افسردگی مبتلاست.
2- خانوادههایی که عضوی از آنها دچار افسردگی است تفاوتهای قابل توجهی در خرید از خود نشان میدهند؛ آنها کمتر به فروشگاههای مواد غذایی مراجعه میکنند و بیشتر به فروشگاههای رفاهی و پاساژها سر میزنند و سهم کمتری از سبد مصرفی خود را به محصولات تازه و سهم بیشتری را به دخانیات اختصاص میدهند. آنها همچنین بخش بیشتری از سبد خرید و مصرف خود را صرف غذاهای ناسالم مانند کیک، آبنبات و تنقلات شور میکنند.
3- همبستگیهای یادشده در داخل شهرستانها نیز وجود دارد و نشان میدهد که آنها با شاخصههای جمعیتشناسی یا ترجیحات خاص منطقهای که اتفاقاً با وضعیت افسردگی مرتبط هستند، رفتار خرید و مصرف متفاوتی از خود بروز نمیدهند ولی با وجود این، تفاوتهای بزرگ در رفتار خرید در خانوارها قابلیت این تفسیر را دارد که تفاوتها، وضعیت افسردگی را تغییر میدهند.
4- علاوه بر این، با استفاده از مصرف داروهای ضدافسردگی، تغییرات کمی در شیوه خرید و در پاسخ به درمان ایجاد میشود اما این موضوع باز هم قابلیت بررسیهای بیشتر را دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
http://www.tg-me.com/sociology_economic_development
🔸 پاساژگردی، آبنبات و سیگار
بنابراین در یک جمعبندی کلی با توجه به نتایج بهدستآمده در این پژوهش با استفاده از یک پنل دادهای نظرسنجی وسیع که ارتباط رفتار خرید خانوار را با اطلاعات سلامت فردی بررسی میکرد، درباره ارتباط بین افسردگی گزارششده از سوی خود افراد، اندازه و ترکیب سبدهای خرید مستند شد:
1- تقریباً 16 درصد از افراد از افسردگی رنج میبرند و بیش از 30 درصد از خانوادهها حداقل یک عضو دارند که به افسردگی مبتلاست.
2- خانوادههایی که عضوی از آنها دچار افسردگی است تفاوتهای قابل توجهی در خرید از خود نشان میدهند؛ آنها کمتر به فروشگاههای مواد غذایی مراجعه میکنند و بیشتر به فروشگاههای رفاهی و پاساژها سر میزنند و سهم کمتری از سبد مصرفی خود را به محصولات تازه و سهم بیشتری را به دخانیات اختصاص میدهند. آنها همچنین بخش بیشتری از سبد خرید و مصرف خود را صرف غذاهای ناسالم مانند کیک، آبنبات و تنقلات شور میکنند.
3- همبستگیهای یادشده در داخل شهرستانها نیز وجود دارد و نشان میدهد که آنها با شاخصههای جمعیتشناسی یا ترجیحات خاص منطقهای که اتفاقاً با وضعیت افسردگی مرتبط هستند، رفتار خرید و مصرف متفاوتی از خود بروز نمیدهند ولی با وجود این، تفاوتهای بزرگ در رفتار خرید در خانوارها قابلیت این تفسیر را دارد که تفاوتها، وضعیت افسردگی را تغییر میدهند.
4- علاوه بر این، با استفاده از مصرف داروهای ضدافسردگی، تغییرات کمی در شیوه خرید و در پاسخ به درمان ایجاد میشود اما این موضوع باز هم قابلیت بررسیهای بیشتر را دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
http://www.tg-me.com/sociology_economic_development
Telegram
جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
امیر رزاقی دکتری جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
ارتباط با ادمین AmirRazzaghi@
ارتباط با ادمین AmirRazzaghi@
چگونه يك تفكر مي تواند موجد فقر در يك كشور باشد
📄#انورخوجه_چگونه_آلبانی_را_به_فقرو_فلاکت_انداخت؟
✍️ #سهیل_مختاری
انور خوجه که یکی از پیچیدهترین رهبران تاریخ است، درست یک دهه قبل از انقلاب اکتبر در جنوب آلبانی دیده به جهان گشود. شخصی که در قرن بیستم، قرن انقلابهای سوسیالیستی، به مدت 40 سال بر آلبانی حکومت کرد. انور خوجه مانند اغلب مارکسیست-لنینیستها، یادآور سالهایی است که شبح کمونیسم در قامت احزاب و حکومتهای انقلابی بر نیمی از جهان مسلط شدند. کشوری که در همسایگی ایتالیا و یونان قرار داشت اما عملاً در بلوک ایدئولوژیک مسکو تعریف میشد و تنها حزب کار آلبانی به رهبری انور خوجه در آن اجازه داشت هر کاری را که میخواهد، عملی کند. او شخصی است که به این مکتب تا پایان عمر خود عالم و عامل بود و خواستار آمادگی مداوم برای مقابله با امپریالیسم میشد. به همین خاطر است که عهد خوجه با نهضت ساخت سنگر گره خورده است. سنگرهایی که طی بیست سال آخر عمر او در سراسر آلبانی ساخته شدند تا مانعی بر سر راه نفوذ و ضربه امپریالیسم جهانی به دولت سوسیالیستی آلبانی شوند.
او مردی کتابخوان، خوشبرخورد و خوشسیما بود اما زیر این لایه بیرونی، شخصیتی به غایت متعصب، بیگانهستیز، بدگمان و خونریز آرمیده بود. از بخت بد مردم آلبانی زمام امور این کشور را در پایان جنگ جهانی دوم به دست گرفت. خوجه 41 سال با قدرت کامل با مشت آهنین بر آلبانی حکم راند. جالب است بدانید که انور خوجه برای روشنفکران ایران، مبارزی الهامبخش بوده است. از نظر آنان تنها مارکسیست انقلابی در جهان بود که با آمریکا کنار نیامده بود و نظریات و تئوریهایش بهواسطه تجربیات مبارزاتی و کسب قدرت سیاسی میتوانست سرمشق انقلاب در ایران قرار گیرد. بخش کوچکی از دانشجویان ایرانی مقیم خارج که در قالب «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» فعالیت میکردند به قدری مجذوب ایدههای کمونیستی استقلالطلبانه و ضدرویزیونیستی او شده بودند که بارها به تیرانا سفر و با مقامات این کشور ملاقات و گفتوگو کردند.
خوجه با اینکه حداقل از بعد از جنگ دوم جهانی تمام قدرت را در آلبانی در اختیار داشت اما هیچگاه از توهم توطئه دست برنمیداشت بهطوریکه یک کشور مدیترانهای در همسایگی یونان و ایتالیا را به یک پادگان بزرگ مبدل ساخت. او سر آشتی با هیچ کشوری نداشت و با تعابیری همچون «دفاع از امنیت کشور» شروع به سنگرسازی در گوشهگوشه آلبانی کرد. خوجه برای کشوری که تقریباً سه میلیون نفر جمعیت داشت، در حدود ۲۰۰ هزار سنگر ساخت. هرچند برنامه اولیه او ساخت یک سنگر به ازای هر چهار نفر بود. سنگرهایی که مهندس سازنده آن توسط خوجه در درونش قرار گرفت و سپس با تانک به سنگر شلیک شد تا مقاومت و کیفیت آن آنی و عملی آزمایش شود. در مسیر دستیابی به آرمانهای جمهوری خلق آلبانی که در حقیقت همان مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری بود، خوجه از هیچ عملی دریغ نکرد. از تصفیههای سیاسی گرفته تا بستن کشور به روی اقتصاد جهانی و البته ساخت قارچگونه سنگرهای بتونی. سنگرهایی که هنوز هم که هنوز است در کوچهپسکوچهها و خیابانهای آلبانی به چشم میخورد و یادآور این مهم است که منطق پشت ساخت آن با وجود پروپاگاندا و تبلیغات حکومتی، مانند درون این سنگرها، پوک، پوچ و متوهمانه بوده است
🔗میراث خوجه برای آلبانی فقر و انزوا بود. آلبانی تحت حکومت خوجه همانند زندان شاوشنگ بود. با سلولهای انفرادی و دیوارهایی بلند که حتی امکانات کمنظیر آن زندان را هم نداشت. شاوشنگ کتابخانهای با کتابهایی فراوان و سالنی برای ورزش داشت و آنچه از زندانی سلب میشد تنها آزادی او بود آنهم به این دلیل که جرمی سنگین مرتکب شده است. اما شهروندان آلبانیایی بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند در زندان انور خوجه در اسارت بودند. آلبانی او از ممالک فقیر، منزوی و عقبمانده جهان بهحساب میآمد، چند سال پس از فوت انور در ۱۹۸۵ و با فروپاشی شوروی، میراث او در کتابخانه سرخ مارکسیسم-لنینیسم فراگیر قرن بیستم آرشیو شد تا آیندگان بدانند که چگونه یک تفکر می تواند موجد فقر در یک کشور باشد و برخلاف ادعاهای عدالتطلبانه خود، عایدی جز وحشت و فلاکت برای اتباع تحت سیطره خود نداشته باشد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#انورخوجه_چگونه_آلبانی_را_به_فقرو_فلاکت_انداخت؟
✍️ #سهیل_مختاری
انور خوجه که یکی از پیچیدهترین رهبران تاریخ است، درست یک دهه قبل از انقلاب اکتبر در جنوب آلبانی دیده به جهان گشود. شخصی که در قرن بیستم، قرن انقلابهای سوسیالیستی، به مدت 40 سال بر آلبانی حکومت کرد. انور خوجه مانند اغلب مارکسیست-لنینیستها، یادآور سالهایی است که شبح کمونیسم در قامت احزاب و حکومتهای انقلابی بر نیمی از جهان مسلط شدند. کشوری که در همسایگی ایتالیا و یونان قرار داشت اما عملاً در بلوک ایدئولوژیک مسکو تعریف میشد و تنها حزب کار آلبانی به رهبری انور خوجه در آن اجازه داشت هر کاری را که میخواهد، عملی کند. او شخصی است که به این مکتب تا پایان عمر خود عالم و عامل بود و خواستار آمادگی مداوم برای مقابله با امپریالیسم میشد. به همین خاطر است که عهد خوجه با نهضت ساخت سنگر گره خورده است. سنگرهایی که طی بیست سال آخر عمر او در سراسر آلبانی ساخته شدند تا مانعی بر سر راه نفوذ و ضربه امپریالیسم جهانی به دولت سوسیالیستی آلبانی شوند.
او مردی کتابخوان، خوشبرخورد و خوشسیما بود اما زیر این لایه بیرونی، شخصیتی به غایت متعصب، بیگانهستیز، بدگمان و خونریز آرمیده بود. از بخت بد مردم آلبانی زمام امور این کشور را در پایان جنگ جهانی دوم به دست گرفت. خوجه 41 سال با قدرت کامل با مشت آهنین بر آلبانی حکم راند. جالب است بدانید که انور خوجه برای روشنفکران ایران، مبارزی الهامبخش بوده است. از نظر آنان تنها مارکسیست انقلابی در جهان بود که با آمریکا کنار نیامده بود و نظریات و تئوریهایش بهواسطه تجربیات مبارزاتی و کسب قدرت سیاسی میتوانست سرمشق انقلاب در ایران قرار گیرد. بخش کوچکی از دانشجویان ایرانی مقیم خارج که در قالب «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» فعالیت میکردند به قدری مجذوب ایدههای کمونیستی استقلالطلبانه و ضدرویزیونیستی او شده بودند که بارها به تیرانا سفر و با مقامات این کشور ملاقات و گفتوگو کردند.
خوجه با اینکه حداقل از بعد از جنگ دوم جهانی تمام قدرت را در آلبانی در اختیار داشت اما هیچگاه از توهم توطئه دست برنمیداشت بهطوریکه یک کشور مدیترانهای در همسایگی یونان و ایتالیا را به یک پادگان بزرگ مبدل ساخت. او سر آشتی با هیچ کشوری نداشت و با تعابیری همچون «دفاع از امنیت کشور» شروع به سنگرسازی در گوشهگوشه آلبانی کرد. خوجه برای کشوری که تقریباً سه میلیون نفر جمعیت داشت، در حدود ۲۰۰ هزار سنگر ساخت. هرچند برنامه اولیه او ساخت یک سنگر به ازای هر چهار نفر بود. سنگرهایی که مهندس سازنده آن توسط خوجه در درونش قرار گرفت و سپس با تانک به سنگر شلیک شد تا مقاومت و کیفیت آن آنی و عملی آزمایش شود. در مسیر دستیابی به آرمانهای جمهوری خلق آلبانی که در حقیقت همان مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری بود، خوجه از هیچ عملی دریغ نکرد. از تصفیههای سیاسی گرفته تا بستن کشور به روی اقتصاد جهانی و البته ساخت قارچگونه سنگرهای بتونی. سنگرهایی که هنوز هم که هنوز است در کوچهپسکوچهها و خیابانهای آلبانی به چشم میخورد و یادآور این مهم است که منطق پشت ساخت آن با وجود پروپاگاندا و تبلیغات حکومتی، مانند درون این سنگرها، پوک، پوچ و متوهمانه بوده است
🔗میراث خوجه برای آلبانی فقر و انزوا بود. آلبانی تحت حکومت خوجه همانند زندان شاوشنگ بود. با سلولهای انفرادی و دیوارهایی بلند که حتی امکانات کمنظیر آن زندان را هم نداشت. شاوشنگ کتابخانهای با کتابهایی فراوان و سالنی برای ورزش داشت و آنچه از زندانی سلب میشد تنها آزادی او بود آنهم به این دلیل که جرمی سنگین مرتکب شده است. اما شهروندان آلبانیایی بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند در زندان انور خوجه در اسارت بودند. آلبانی او از ممالک فقیر، منزوی و عقبمانده جهان بهحساب میآمد، چند سال پس از فوت انور در ۱۹۸۵ و با فروپاشی شوروی، میراث او در کتابخانه سرخ مارکسیسم-لنینیسم فراگیر قرن بیستم آرشیو شد تا آیندگان بدانند که چگونه یک تفکر می تواند موجد فقر در یک کشور باشد و برخلاف ادعاهای عدالتطلبانه خود، عایدی جز وحشت و فلاکت برای اتباع تحت سیطره خود نداشته باشد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #جان_دیوئی: #مکتب_اصالت_عمل
▫️جان دیوئی با این اندیشه که ارتباطات جمعی، ابزار تغییرات اجتماعی است، تلاش کرد تا علم و فلسفه را با چاپ یک روزنامه متحول سازد.
▫️دیوئی با همکاری شاگرد خود، رابرت پارک، روزنامه جدیدی منتشر کرد که آنرا " اخبار اندیشه" نام نهاد و تلاش نمود با ارائه گزارش آخرین اکتشافات در زمینه علوم اجتماعی، مشکلات اجتماعی بیشتری را رفع کند.
▫️به نظر او فن آوری های نوین ارتباطی قادرند ارزش های اجتماعی را در جامعه مورد توجه قرار داده و بازسازی کنند.
▫️جان دیوئی را نخستین فیلسوف علم ارتباطات نامیده اند و امروز او را براساس " فلسفه عملی اش" می شناسند.
▫️او معتقد است که هر اندیشه زاید تنها زمانی درست است که در عمل نیز کارایی داشته باشد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
▫️جان دیوئی با این اندیشه که ارتباطات جمعی، ابزار تغییرات اجتماعی است، تلاش کرد تا علم و فلسفه را با چاپ یک روزنامه متحول سازد.
▫️دیوئی با همکاری شاگرد خود، رابرت پارک، روزنامه جدیدی منتشر کرد که آنرا " اخبار اندیشه" نام نهاد و تلاش نمود با ارائه گزارش آخرین اکتشافات در زمینه علوم اجتماعی، مشکلات اجتماعی بیشتری را رفع کند.
▫️به نظر او فن آوری های نوین ارتباطی قادرند ارزش های اجتماعی را در جامعه مورد توجه قرار داده و بازسازی کنند.
▫️جان دیوئی را نخستین فیلسوف علم ارتباطات نامیده اند و امروز او را براساس " فلسفه عملی اش" می شناسند.
▫️او معتقد است که هر اندیشه زاید تنها زمانی درست است که در عمل نیز کارایی داشته باشد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #زنان_و_تغییرات_ساختاری_خانواده_در_ایران
✍ #سحر_گرمابدشتی
ﺟﺎمعه اﻳﺮان ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﻳﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﻏﻴﺮاروﭘﺎیی از ﺗﺄﺛﻴﺮات اﻧﻘـﻼب صنعتی ﻣﺼـﻮن ﻧﻤﺎﻧـﺪ و ﺧﻮاه ناﺧﻮاه بر اﺛﺮ ﺗﻤﺎس ﺑﺎ اروﭘﺎی صنعتی شده به دﮔﺮﮔﻮنی هایی ﺗﻦ در داد؛ ﺗﻐﻴﻴـﺮ در ﻧﻘـﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ یکی از آن ﺗﻐﻴﻴﺮات ﺑﻮد. ﺷﺎﻳﺎن ذﻛﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ در اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﻳﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﺳـنتی، ﺑﻪ معنیﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻘﺶ زﻧﺎن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮد. اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑـﻪ دﻟﻴـﻞ ﺣﻀﻮر ﻧﺪاﺷﺘﻦ آزادانه ﻣﺴﺌﻠﻪ زﻧﺎن در ﺟﺎﻣﻌﻪ و مسئله انگیز بودن رابطه زن و ﻣﺮد بود. ﺑـﺎ اﻳـﻦﺣـﺎل ﺣﻀﻮر زﻧﺎن در ﺟﺎمعه سنتی اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﺑﻪ وﻗﻮع ﭘﻴﻮﺳﺖ و ﻧﻘﺶ آﻧﺎن ﺑﺎ ﻧﻘﺶ سنتی که صدﻫﺎ ﺳـﺎل الگوی راﻳﺞ ﺑﻮد، دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪ. تغییر نقش جنسیت در ایران (همچنین در سایر نقاط دنیا) با دگرگونی هایی در عرصه های مختلف از جمله کسب وکار، تحصیلات و سیاست همراه بوده است. در ایران نیز در راه تغییر نقش جنسیت، همین عوامل به نحوی در کار بوده است.
ﮔﺸﺎﻳﺶ ﺟﺎمعه اﻳﺮان به ﺳﻮی آورده های ﺗﻤﺪن ﺟﺪﻳﺪ، دگرگونی های ﺑﺴﻴﺎری ﺑﻪﺑـﺎر آورد ﻛﻪ از ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ آنها ﺣﺮﻛﺖ زن از ﺧﺎﻧﻪ و دﺳﺘﻴﺎبی وی ﺑﻪ ﺑﺎزار اﺷـﺘﻐﺎل اﺳـﺖ. اﻳـﻦ ﭘﺪﻳـﺪه، ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺑﻪوﻳﮋه ﺧﺎﻧﻮاده اﻳﺮانی را از ﺟﻬﺎتی ﺑﺴﻴﺎر تحت ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﺮار داد. واﻗﻌﻴﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ورود ﻣﺮد ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺮوج زن از ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻧﺒﻮده است. زﻳﺮا ﺧﺮوج زن ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺗﺴﺨﻴﺮ ﻓﻀﺎﻫﺎی ﺗﺎزه تلقی ﺷﺪه اﺳﺖ، در ﺻـﻮرتیﻛـﻪ ورود ﻣـﺮد ﺑـﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻋﻘﺎﻳﺪ و ارزش های منفی و ﻣﺘﺮﺗﺐ ﺑﺮ خانه داری، ﺳﺨﻴﻒ تلقی می ﺷـﻮد. ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﻧﻘﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ ﺑﺮای زن اﻣﺮی ﻣﻄﻠﻮب و ﺑﺮای ﻣﺮد اﻣﺮی ﺗﺤﻘﻴﺮآﻣﻴﺰ ﺑﻪﺷﻤﺎر می رود. ﻫﻨﻮز در اﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ، خانه داری در وﺟﺪان آﮔﺎه ﻳـﺎ ﻧﺎآﮔـﺎه اﻧﺴـﺎنﻫـﺎ ﺑـﻪ ﻣﻌﻨـﺎی دوری از ﻗﺪرت اﺟﺘﻤﺎعی، اﻧﺠﺎم عملی ﻏﻴﺮﻣﻮﻟﺪ، ﻏﻴﺮﺟﺪی و ﻏﻴﺮاﺳﺎسی تلقی می ﺷـﻮد. زﻧـﺎن ﺑـﺎ اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی اﻓﺮاطی ﻧﻴﺰ ﺧﺮوج از ﺧﺎﻧﻪ را ﺑﻪ ﻣﻨﺰله ﻓﺮار از ﺑﻨﺪ اﺳﺎرت و اﻧﺠﺎم ﻛﺎر ﺗﺤﻘﻴﺮآﻣﻴﺰ ﺧﺎﻧﻪداری تلقی میﻛﻨﻨﺪ.
از ﺑﺮرسیﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﭼﻨﻴﻦ برمی آﻳﺪ ﻛﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﻧﻘﺶ اﺟﺘﻤﺎعی زنان، ﻛـﻪ اﺷـﺘﻐﺎل از ﺷﺎﺧﺺ های اصلی آن است، در اﻳﺮان ﻫﻨﻮز مسئله اﻧﮕﻴﺰ اﺳﺖ؛ زﻳﺮا «رو آوردن زﻧﺎن ﺑﻪ اﺷﺘﻐﺎل در ﺧﺎرج از ﻛﺎﻧﻮن ﺧﺎﻧﻮادگی» ﺑﻪ ﻗﻮل ﺑﺮخی ﺗﺄﺛﻴﺮی بهﺳﺰا در اﺑﻌﺎد ﻫﻮﻳـﺖ اﺟﺘﻤـﺎعی آﻧـﺎن داﺷﺘﻪ و اﻳﻦ اﻣﺮ، ﺑﻪ ﻧﻮبه خود، ﻣﻮﺟﺐ اﻓﺰاﻳﺶ اعتماد به ﻧﻔﺲ جامعه زﻧﺎن ﺷﺪه اﺳـﺖ. اﺣـﺮاز ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺟﺘﻤﺎعی ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎ ﺗﺄﺛﻴﺮی ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ شخصیتی برﺟﺎ میﮔﺬارد، ﺗﺎ ﺣﺪودی ﻣﻌﻀﻼت ﻧﺎشی از اﺷﺘﻐﺎل دوﮔﺎﻧﻪ را ﻫﻤﻮار ﺳﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ. اﻟﺒﺘﻪ نه ﺗﻨﻬـﺎ راه اﻳـﻦ ﺗﺤـﻮل ﻫﻤﻴﺸـﻪ ﻫﻤـﻮار ﻧﻴﺴﺖ، اﺣﺘﻤﺎل ﻫﻢ دارد ﻛﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ ﺗﻀﺎد ارزشی، در اﻳﻔـﺎی ﻧﻘـﺶﻫـﺎ ﺗﻌﺎرﺿـﺎتی ﭘﺪﻳـﺪ آید.
تحقیقاتی که در ایران درباره ﻗﺪرت در ﺧﺎﻧﻮاده، ﻧﻘﺶ زن، اﺷﺘﻐﺎل زنان و تصمیمﮔﻴـﺮی در ﺧﺎﻧﻮاده اﻧﺠﺎم ﺷﺪه اﺳﺖ، ﮔﺎهی ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ضمنی ﻳﺎ ﺻﺮﻳﺢ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی نقشﻫﺎی سنتی ﻧﻴﺰ ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ. تحقیقات و بحث های مربوط به قدرت در ﺧـﺎﻧﻮاده و ﻫﻤﭽﻨـﻴﻦ در ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی اﻳﺮانی ﺑﺮ ﻣﺤﻮر اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع میﮔﺮدد ﻛﻪ ﻗﺪرت ﺗﺎ ﭼﻪﺣﺪ ﺑﻪﺷﻜﻞ ﻣﺘﻤﺮﻛـﺰ ﻳـﺎ ﻣﺴﺎوی در ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻜﺮر از واژه دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴـﻚ، ﭘﻴﻮﺳـﺘﻪ اﻳـﻦ ﻓﻜـﺮ را ﺗﺪاعی میﻛﻨﺪ ﻛﻪ در خانوادهﻫﺎیی ﻛﻪ ﺗﻤﺮﻛﺰ ﻗﺪرت وﺟﻮد دارد، ﻣﺮدﺳﺎﻻری (سنتی) ﻫﻨﺠـﺎر ﻏﺎﻟﺐ اﺳﺖ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، وﺿﻊ ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﺑﺮﻗﺮار است.
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺑﺤﺚﻫﺎی ﺑﺎﻻ، ﻇﺎﻫﺮ اﻣﺮ از اﻳﻦ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﻧﻘﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ و اﻓﺰاﻳﺶ ﻗﺪرت زﻧﺎن و آﮔﺎهی از ﻣﻮﺿﻊ ﺿﻌﻒ زﻧﺎن در ﮔﺬﺷـﺘﻪ، درون ﺧـﺎﻧﻮادهﻫـﺎ ﻧـﻮعی ﺟﺪال ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺪرت ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳـﺖ. ﺣﻀـﻮر ﺗﺸـﻨﺠﺎت و ﻣﻌﻀﻼت ﺧﺎﻧﻮادگی ﺑﻪرﻏﻢ ﻧﺰدیکی ﺑﻪ ﺑﺮاﺑﺮی در ﻗﺪرت ﻳﺎ به اﺻﻄﻼح ﺳـﺎﺧﺘﺎر دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴـﻚ، در ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﻓﺘﻪ است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍ #سحر_گرمابدشتی
ﺟﺎمعه اﻳﺮان ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﻳﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﻏﻴﺮاروﭘﺎیی از ﺗﺄﺛﻴﺮات اﻧﻘـﻼب صنعتی ﻣﺼـﻮن ﻧﻤﺎﻧـﺪ و ﺧﻮاه ناﺧﻮاه بر اﺛﺮ ﺗﻤﺎس ﺑﺎ اروﭘﺎی صنعتی شده به دﮔﺮﮔﻮنی هایی ﺗﻦ در داد؛ ﺗﻐﻴﻴـﺮ در ﻧﻘـﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ یکی از آن ﺗﻐﻴﻴﺮات ﺑﻮد. ﺷﺎﻳﺎن ذﻛﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ در اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﻳﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﺳـنتی، ﺑﻪ معنیﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻘﺶ زﻧﺎن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮد. اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑـﻪ دﻟﻴـﻞ ﺣﻀﻮر ﻧﺪاﺷﺘﻦ آزادانه ﻣﺴﺌﻠﻪ زﻧﺎن در ﺟﺎﻣﻌﻪ و مسئله انگیز بودن رابطه زن و ﻣﺮد بود. ﺑـﺎ اﻳـﻦﺣـﺎل ﺣﻀﻮر زﻧﺎن در ﺟﺎمعه سنتی اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﺑﻪ وﻗﻮع ﭘﻴﻮﺳﺖ و ﻧﻘﺶ آﻧﺎن ﺑﺎ ﻧﻘﺶ سنتی که صدﻫﺎ ﺳـﺎل الگوی راﻳﺞ ﺑﻮد، دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪ. تغییر نقش جنسیت در ایران (همچنین در سایر نقاط دنیا) با دگرگونی هایی در عرصه های مختلف از جمله کسب وکار، تحصیلات و سیاست همراه بوده است. در ایران نیز در راه تغییر نقش جنسیت، همین عوامل به نحوی در کار بوده است.
ﮔﺸﺎﻳﺶ ﺟﺎمعه اﻳﺮان به ﺳﻮی آورده های ﺗﻤﺪن ﺟﺪﻳﺪ، دگرگونی های ﺑﺴﻴﺎری ﺑﻪﺑـﺎر آورد ﻛﻪ از ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ آنها ﺣﺮﻛﺖ زن از ﺧﺎﻧﻪ و دﺳﺘﻴﺎبی وی ﺑﻪ ﺑﺎزار اﺷـﺘﻐﺎل اﺳـﺖ. اﻳـﻦ ﭘﺪﻳـﺪه، ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺑﻪوﻳﮋه ﺧﺎﻧﻮاده اﻳﺮانی را از ﺟﻬﺎتی ﺑﺴﻴﺎر تحت ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﺮار داد. واﻗﻌﻴﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ورود ﻣﺮد ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺮوج زن از ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻧﺒﻮده است. زﻳﺮا ﺧﺮوج زن ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺗﺴﺨﻴﺮ ﻓﻀﺎﻫﺎی ﺗﺎزه تلقی ﺷﺪه اﺳﺖ، در ﺻـﻮرتیﻛـﻪ ورود ﻣـﺮد ﺑـﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻋﻘﺎﻳﺪ و ارزش های منفی و ﻣﺘﺮﺗﺐ ﺑﺮ خانه داری، ﺳﺨﻴﻒ تلقی می ﺷـﻮد. ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﻧﻘﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ ﺑﺮای زن اﻣﺮی ﻣﻄﻠﻮب و ﺑﺮای ﻣﺮد اﻣﺮی ﺗﺤﻘﻴﺮآﻣﻴﺰ ﺑﻪﺷﻤﺎر می رود. ﻫﻨﻮز در اﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ، خانه داری در وﺟﺪان آﮔﺎه ﻳـﺎ ﻧﺎآﮔـﺎه اﻧﺴـﺎنﻫـﺎ ﺑـﻪ ﻣﻌﻨـﺎی دوری از ﻗﺪرت اﺟﺘﻤﺎعی، اﻧﺠﺎم عملی ﻏﻴﺮﻣﻮﻟﺪ، ﻏﻴﺮﺟﺪی و ﻏﻴﺮاﺳﺎسی تلقی می ﺷـﻮد. زﻧـﺎن ﺑـﺎ اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی اﻓﺮاطی ﻧﻴﺰ ﺧﺮوج از ﺧﺎﻧﻪ را ﺑﻪ ﻣﻨﺰله ﻓﺮار از ﺑﻨﺪ اﺳﺎرت و اﻧﺠﺎم ﻛﺎر ﺗﺤﻘﻴﺮآﻣﻴﺰ ﺧﺎﻧﻪداری تلقی میﻛﻨﻨﺪ.
از ﺑﺮرسیﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﭼﻨﻴﻦ برمی آﻳﺪ ﻛﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﻧﻘﺶ اﺟﺘﻤﺎعی زنان، ﻛـﻪ اﺷـﺘﻐﺎل از ﺷﺎﺧﺺ های اصلی آن است، در اﻳﺮان ﻫﻨﻮز مسئله اﻧﮕﻴﺰ اﺳﺖ؛ زﻳﺮا «رو آوردن زﻧﺎن ﺑﻪ اﺷﺘﻐﺎل در ﺧﺎرج از ﻛﺎﻧﻮن ﺧﺎﻧﻮادگی» ﺑﻪ ﻗﻮل ﺑﺮخی ﺗﺄﺛﻴﺮی بهﺳﺰا در اﺑﻌﺎد ﻫﻮﻳـﺖ اﺟﺘﻤـﺎعی آﻧـﺎن داﺷﺘﻪ و اﻳﻦ اﻣﺮ، ﺑﻪ ﻧﻮبه خود، ﻣﻮﺟﺐ اﻓﺰاﻳﺶ اعتماد به ﻧﻔﺲ جامعه زﻧﺎن ﺷﺪه اﺳـﺖ. اﺣـﺮاز ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺟﺘﻤﺎعی ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎ ﺗﺄﺛﻴﺮی ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ شخصیتی برﺟﺎ میﮔﺬارد، ﺗﺎ ﺣﺪودی ﻣﻌﻀﻼت ﻧﺎشی از اﺷﺘﻐﺎل دوﮔﺎﻧﻪ را ﻫﻤﻮار ﺳﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ. اﻟﺒﺘﻪ نه ﺗﻨﻬـﺎ راه اﻳـﻦ ﺗﺤـﻮل ﻫﻤﻴﺸـﻪ ﻫﻤـﻮار ﻧﻴﺴﺖ، اﺣﺘﻤﺎل ﻫﻢ دارد ﻛﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ ﺗﻀﺎد ارزشی، در اﻳﻔـﺎی ﻧﻘـﺶﻫـﺎ ﺗﻌﺎرﺿـﺎتی ﭘﺪﻳـﺪ آید.
تحقیقاتی که در ایران درباره ﻗﺪرت در ﺧﺎﻧﻮاده، ﻧﻘﺶ زن، اﺷﺘﻐﺎل زنان و تصمیمﮔﻴـﺮی در ﺧﺎﻧﻮاده اﻧﺠﺎم ﺷﺪه اﺳﺖ، ﮔﺎهی ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ضمنی ﻳﺎ ﺻﺮﻳﺢ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی نقشﻫﺎی سنتی ﻧﻴﺰ ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ. تحقیقات و بحث های مربوط به قدرت در ﺧـﺎﻧﻮاده و ﻫﻤﭽﻨـﻴﻦ در ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی اﻳﺮانی ﺑﺮ ﻣﺤﻮر اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع میﮔﺮدد ﻛﻪ ﻗﺪرت ﺗﺎ ﭼﻪﺣﺪ ﺑﻪﺷﻜﻞ ﻣﺘﻤﺮﻛـﺰ ﻳـﺎ ﻣﺴﺎوی در ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻜﺮر از واژه دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴـﻚ، ﭘﻴﻮﺳـﺘﻪ اﻳـﻦ ﻓﻜـﺮ را ﺗﺪاعی میﻛﻨﺪ ﻛﻪ در خانوادهﻫﺎیی ﻛﻪ ﺗﻤﺮﻛﺰ ﻗﺪرت وﺟﻮد دارد، ﻣﺮدﺳﺎﻻری (سنتی) ﻫﻨﺠـﺎر ﻏﺎﻟﺐ اﺳﺖ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، وﺿﻊ ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﺑﺮﻗﺮار است.
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺑﺤﺚﻫﺎی ﺑﺎﻻ، ﻇﺎﻫﺮ اﻣﺮ از اﻳﻦ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ در ﻧﻘﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ و اﻓﺰاﻳﺶ ﻗﺪرت زﻧﺎن و آﮔﺎهی از ﻣﻮﺿﻊ ﺿﻌﻒ زﻧﺎن در ﮔﺬﺷـﺘﻪ، درون ﺧـﺎﻧﻮادهﻫـﺎ ﻧـﻮعی ﺟﺪال ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺪرت ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳـﺖ. ﺣﻀـﻮر ﺗﺸـﻨﺠﺎت و ﻣﻌﻀﻼت ﺧﺎﻧﻮادگی ﺑﻪرﻏﻢ ﻧﺰدیکی ﺑﻪ ﺑﺮاﺑﺮی در ﻗﺪرت ﻳﺎ به اﺻﻄﻼح ﺳـﺎﺧﺘﺎر دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴـﻚ، در ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﻓﺘﻪ است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development