📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
🔳 #بخش_دوم
مفهوم دست نامرئی چیست ؟ آزادی کسب و کار و عدم مداخله دولت از شرایط اولیه برای عملکرد اقتصاد آزاد رقابت است ، اسمیت دولت را ضعیف میشمارد و برای همین مالکیت خصوصی را تشویق میکند و اصالت فرد را قبول دارد.
هر فرد در جامعه منافع شخصی خود را دنبال میکند و با فعالیت خود بدون اینکه متوجه باشد به جامعه سود میرساند.
یعنی یک دست نامرئی در اقتصاد منجر به سود رسیدن به عموم مردم میشود.
مفهوم دست نامرئی عملکرد نیروهای عرضه و تقاضا در بازارهای رقابتی است.
اسمیت در سیستم آزادی طبیعی با سوداگران مخالفت کرده است ، سوداگران معقتد بودند که خواستههای خودپرستانه افراد جز هنگامی که کنترل میشود منجر به کاهش ثروت ملی نخواهد شد و بهجز آنگاه که کوششهای افراد متوجه رفاه کلی یکدیگر باشد ، این کوششها معمولا به افزایش ثروت دیگران وابسته است.
اما اسمیت میگفت در مبادله ، هرکی کالایی که نیاز دارد را بدست میآورد و میگفت وقتی افراد منافع شخصی خود را دنبال میکنند ثروت در کشور زیاد میشود و سپس ، این ثروت باعث پیشرفت خواهد شد و کالاهای بیشتری تولید میشود که مورد نیاز جامعه است.
اسمیت میگفت ادغام بنگاههای تولیدی به تبانی علیه منافع عمومی یا اختراع شیوههایی برای افزایش قیمتها منجر میشود.
اسمیت معتقد بود اگر حمایت دولت نباشد کسی نمیتواند انحصاری ایجاد کند ، سپس در جریان رقابت انحصار قدرت خود را از دست میدهد و از بین میرود.
در نظریه اسمیت ، امکان ایجاد پس انداز اضافی و کمبود تقاضای کل در شرایط رقابت ازاد وجود ندارد ، در این شرایط پول فقط وسیله مبادله است و بر اساس نظریه ژان باتیست سی، سرمایه همیشه در بلند مدت در تعادل اقتصادی اشتغال کامل قرار خواهد گرفت.
ژان باتیست سی میگوید وقتی یک عده سرمایهگذاری میکنند و پسانداز ، هدفشان نرخ بهره هست ، اگر زمین ، سرمایه و شیوه فنی تولید ثابت باشد تولید تابع اشتغال نیروی انسانی است و در شرایط رقابت کامل و انعطاف پذیری دستمزد پولی ، بازار نیروی انسانی در اشتغال کامل قرار خواهد گرفت.
از نظر سی ، تولید در اشتغال کامل ، ثابت باشد ، عرضه است که تقاضای خود را بوجود میآورد ، تعادل بین عرضه و تقاضا در اشتغال کامل ، به شرط وجود انعطافپذیری دستمزد پولی و قیمت ، پایدار خواهد بود.
اقتصاددانان بدبین معتقد بودند اگر شیوه فنی تولید و فشار جمعیت در سرمایهداری ثابت باشد ، این نظام آینده روشنی نخواهد داشت.
عوامل موثر بر اسمیت
اسمیت معتقد بود هدف طبیعی فعالیتهای اقتصادی در هر جامعه ، افزایش ثروت ملی است.
از زمینههایی که بر اسمیت تاثیر گذاشتند ، دکترین اقتصادی سوداگران ، فیزیوکراتها و نیز موقعیتهای اقتصادی و سیاسی بنگاههای تجاری نام برد.
فرانسیس هاچسون ، استاد اسمیت در فلسفه اخلاق بود و تاثیر بزرگی بر اسمیت گذاشت ، او نظریه دست راهنما را ارائه کرد ، او تلاش کرد نشان دهد ایجاد هماهنگی بین فعالیتهای جمعی ، به پیدایش رفاه عمومی کمک میکند ، افراد با داشتنی عقل سلیم ، تصمیماتی را میگیرند که از نظر اخلاقی مناسب بوده و تاثیر مثبتی بر روی رفاه عموم میگذارد ، بدون آنکه این افراد از تاثیر تصمیم خود بر رفاه اگاهی داشته باشند ، او میگوید این دست راهنما ، این تصمیمات ، از طریق دخالت الهی بدست میآید.
در دست راهنمای هاچسون و دست نامرئی اسمیت تفاوتهایی وجود دارد ، اسمیت میگوید برای رسیدن به نتایج مطلوب اجتماعی ، احتیاجی به دخالت الهی نیست ، بلکه فعالیتهای ناهماهنگ افرادی که به دنبال منافع شخصی هستند این نتایج را بوجود میآورد.
پس دست نامرئی اسمیت متاثر از رقابت و دست نامرئی هاچسون متاثر از دخالت الهی است.
ماندوویل در کتابی ، نفعپرستی را در اقتصاد وارد میکند و آن را معادل با خودخواهی میداند و از طرفی دیگر متوجه هماهنگی و نظم خاصی میان منافع شخصی افراد میشود و عقیده دارد که این منافع با یک دیگر سازگارند و هماهنگی آنها از نظم قانون و دولت به کلی جداست و جنبه طبیعی دارد.
در آن زمان صاحبنظران معتقد بودند زندگی انسان در جامعه از لحاظ اقتصادی یا بر اساس غریزه بشری جریان مییابد یا علت احساساتی دارد یا متاثر از وجود یک قرار داد اجتماعی است ولی ماندوویل این سه را رد کرد و گفت زندگی اجتماعی بر اساس منافع شخصی استوار است.
اسمیت معتقد است غریزه انسان به صورت پدیدهای الهی و برای تنازع بقا و نیل به خواستههای شخصی ، طبیعی است.
او بر خلاف ماندوویل که میگفت نفعپرستی یعنی خودخواهی ، اسمیت معتقد بود منافع شخصی انگیزهای برای فعالیت انسان و وسیلهای برای رفاه و سعادت جامعه است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔳 #بخش_دوم
مفهوم دست نامرئی چیست ؟ آزادی کسب و کار و عدم مداخله دولت از شرایط اولیه برای عملکرد اقتصاد آزاد رقابت است ، اسمیت دولت را ضعیف میشمارد و برای همین مالکیت خصوصی را تشویق میکند و اصالت فرد را قبول دارد.
هر فرد در جامعه منافع شخصی خود را دنبال میکند و با فعالیت خود بدون اینکه متوجه باشد به جامعه سود میرساند.
یعنی یک دست نامرئی در اقتصاد منجر به سود رسیدن به عموم مردم میشود.
مفهوم دست نامرئی عملکرد نیروهای عرضه و تقاضا در بازارهای رقابتی است.
اسمیت در سیستم آزادی طبیعی با سوداگران مخالفت کرده است ، سوداگران معقتد بودند که خواستههای خودپرستانه افراد جز هنگامی که کنترل میشود منجر به کاهش ثروت ملی نخواهد شد و بهجز آنگاه که کوششهای افراد متوجه رفاه کلی یکدیگر باشد ، این کوششها معمولا به افزایش ثروت دیگران وابسته است.
اما اسمیت میگفت در مبادله ، هرکی کالایی که نیاز دارد را بدست میآورد و میگفت وقتی افراد منافع شخصی خود را دنبال میکنند ثروت در کشور زیاد میشود و سپس ، این ثروت باعث پیشرفت خواهد شد و کالاهای بیشتری تولید میشود که مورد نیاز جامعه است.
اسمیت میگفت ادغام بنگاههای تولیدی به تبانی علیه منافع عمومی یا اختراع شیوههایی برای افزایش قیمتها منجر میشود.
اسمیت معتقد بود اگر حمایت دولت نباشد کسی نمیتواند انحصاری ایجاد کند ، سپس در جریان رقابت انحصار قدرت خود را از دست میدهد و از بین میرود.
در نظریه اسمیت ، امکان ایجاد پس انداز اضافی و کمبود تقاضای کل در شرایط رقابت ازاد وجود ندارد ، در این شرایط پول فقط وسیله مبادله است و بر اساس نظریه ژان باتیست سی، سرمایه همیشه در بلند مدت در تعادل اقتصادی اشتغال کامل قرار خواهد گرفت.
ژان باتیست سی میگوید وقتی یک عده سرمایهگذاری میکنند و پسانداز ، هدفشان نرخ بهره هست ، اگر زمین ، سرمایه و شیوه فنی تولید ثابت باشد تولید تابع اشتغال نیروی انسانی است و در شرایط رقابت کامل و انعطاف پذیری دستمزد پولی ، بازار نیروی انسانی در اشتغال کامل قرار خواهد گرفت.
از نظر سی ، تولید در اشتغال کامل ، ثابت باشد ، عرضه است که تقاضای خود را بوجود میآورد ، تعادل بین عرضه و تقاضا در اشتغال کامل ، به شرط وجود انعطافپذیری دستمزد پولی و قیمت ، پایدار خواهد بود.
اقتصاددانان بدبین معتقد بودند اگر شیوه فنی تولید و فشار جمعیت در سرمایهداری ثابت باشد ، این نظام آینده روشنی نخواهد داشت.
عوامل موثر بر اسمیت
اسمیت معتقد بود هدف طبیعی فعالیتهای اقتصادی در هر جامعه ، افزایش ثروت ملی است.
از زمینههایی که بر اسمیت تاثیر گذاشتند ، دکترین اقتصادی سوداگران ، فیزیوکراتها و نیز موقعیتهای اقتصادی و سیاسی بنگاههای تجاری نام برد.
فرانسیس هاچسون ، استاد اسمیت در فلسفه اخلاق بود و تاثیر بزرگی بر اسمیت گذاشت ، او نظریه دست راهنما را ارائه کرد ، او تلاش کرد نشان دهد ایجاد هماهنگی بین فعالیتهای جمعی ، به پیدایش رفاه عمومی کمک میکند ، افراد با داشتنی عقل سلیم ، تصمیماتی را میگیرند که از نظر اخلاقی مناسب بوده و تاثیر مثبتی بر روی رفاه عموم میگذارد ، بدون آنکه این افراد از تاثیر تصمیم خود بر رفاه اگاهی داشته باشند ، او میگوید این دست راهنما ، این تصمیمات ، از طریق دخالت الهی بدست میآید.
در دست راهنمای هاچسون و دست نامرئی اسمیت تفاوتهایی وجود دارد ، اسمیت میگوید برای رسیدن به نتایج مطلوب اجتماعی ، احتیاجی به دخالت الهی نیست ، بلکه فعالیتهای ناهماهنگ افرادی که به دنبال منافع شخصی هستند این نتایج را بوجود میآورد.
پس دست نامرئی اسمیت متاثر از رقابت و دست نامرئی هاچسون متاثر از دخالت الهی است.
ماندوویل در کتابی ، نفعپرستی را در اقتصاد وارد میکند و آن را معادل با خودخواهی میداند و از طرفی دیگر متوجه هماهنگی و نظم خاصی میان منافع شخصی افراد میشود و عقیده دارد که این منافع با یک دیگر سازگارند و هماهنگی آنها از نظم قانون و دولت به کلی جداست و جنبه طبیعی دارد.
در آن زمان صاحبنظران معتقد بودند زندگی انسان در جامعه از لحاظ اقتصادی یا بر اساس غریزه بشری جریان مییابد یا علت احساساتی دارد یا متاثر از وجود یک قرار داد اجتماعی است ولی ماندوویل این سه را رد کرد و گفت زندگی اجتماعی بر اساس منافع شخصی استوار است.
اسمیت معتقد است غریزه انسان به صورت پدیدهای الهی و برای تنازع بقا و نیل به خواستههای شخصی ، طبیعی است.
او بر خلاف ماندوویل که میگفت نفعپرستی یعنی خودخواهی ، اسمیت معتقد بود منافع شخصی انگیزهای برای فعالیت انسان و وسیلهای برای رفاه و سعادت جامعه است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
🔳 #بخش_سوم
اخلاقگرایی و اقتصاد از دیدگاه اسمیت
اسمیت خود برای مدتی استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه گلاسکو اسکاتلند بود ، او در کتاب نظریه عواطف اخلاقی استدلال میکند که رفتارهای اخلاقی هر انسان بر اساس همدردی یا همدلی است (همدردی همان هم حسی است) یعنی انسان بر اساس این دو رفتار میکند و همحسی یعنی شخص خود را در درون دیگران احساس میکند که از نظر بعضیها همحسی یک پدیده ذاتی است.
اسمیت معتقد است انسانها زمانی قادر خواهند بود جامعهیاخلاقی را پیریزی کنند که خود در یک جامعه ازاد زندگی کنند.(جامعهاخلاقی نیازمند یک جامعه آزاد است).
اسمیت انسانها را پاکتینت در نظر میگرفت و معتقد بود فعالیت آزادانهی انسانها در جامعهی آزاد تنها ضمانت اخلاقی بودن جامعهخواهد بود.
از نظر او در جوامع غیرآزاد اخلاق و اخلاقگرایی رشد نمیکند و جای آن مسائل اقتصاد ، اجتماعی ، بیعدالتی رشد میکند.
در واقع آزادی به معنای حق انتخاب است ، برای مثال یک فرد اموزش دیده حق انتخاب بیشتری به یک فرد اموزش ندیده دارد.
نظریات اسمیت در کتاب ثروت ملل
در این کتاب سه اصل اساسی وجود دارد که بر تمامی نظریههای اسمیت تاثیر میگذارد :
او اقتصاد جهان را همانند اقتصاد یک کارخانه بزرگ تلقی میکند که اساس آن تقسیم کار است.
تمام پدیدههایی که منجر به افزایش ثروت یک جامعه میشود متاثر از آزادی بشر در تعقیب منافع شخصی و مادی خود است.
سیاست اقتصادی نباید به علایق شخصی و یا یک طبقه به خصوص بستگی داشته باشد بلکه باید منافع عمومی جامعه را در نظر بگیرد.
نظریه تولید
ماهیت و منابع ثروت :
اسمیت استدلال میکرد که انرژی و قدرت نیروی انسانی منبع ثروت اقتصادی است ، او میگوید نیروی کار سالانه هر ملت ، منبعی است که اساساً تمام احتیاجات و وسایل رفاه جامعه را که سالانه مصرف میشود عرضه میکند و همواره شامل تولید مستقیم کارگران و یا کالایی است که در ازای آن تولیدات از خارج خریداری میشود.
اسمیت در نظریه توضیع، نیرویکار سرمایه ، زمین به عنوان عوامل تولید جداگانه سهم خویش را از تولید سالانه
به صورت دستمزد ، سود ، اجارهی زمین دریافت میکنند.
او با تاکید بر نیرویکار نمی خواست سرمایه و زمین را انکار کند بلکه میخواست نیرویکار را به عنوان مهمترینعامل محرک تولید نشان دهد زیرا سرمایه و زمین بدون نیرویکار قادر به تولیدکالایی نخواهند بود.
تقسیم کار :
اسمیت معتقد است نیرویکار شاغل در کارخانهجات هنگامی در فرایند تولید موثر خواهند بود که تقسیمکار به مرحله اجرا در بیآید.(یعنی تولید یک کالا در کارخانه به مراحلی تقسیم و هرمرحله به فردی واگذار شود.)
او بالاترین سطح بهبود و میزان پیشرفت را متاثر از تقسیم کار میدانست ، به نظر او تقسیم کار مفید است چون باعث میشود مهارت هر کارگر در هر بخش بالا برود و سرعت تولید را افزایش میدهد ، مثلا تولید یک سوزن به تنهایی شاید روزی بیست سوزن باشد ولی با تقسیم کار دویست سوزن.
او معایب تقسیمکار را هم توضیح داده است :
کسی که تمام وقت خود را صرف یادگیری یک مهارت میکند به بهای پرورش قوای فکری ، اجتماعی ، و حتی جنگی او بدست میآید.
از نظر او تقسیم کار خودبهخود و بر اساس تمایل ذاتی بشر بوجود میآید ، اگر چه او تقسیم کار را متاثر از تمایل ذاتی میداند ولی درجایی دیگر میگوید ، تقسیمکار به وسعت بازار یعنی میزان تقاضا بستگی دارد.
در این صورت میتوان گفت با پیدایش انقلاب صنعتی ، تقسیمکار حالت خود را به صورت یک نهاد طبیعی از دست داده و تبدیل به یک نهادنهادی میشود ، او میگفت باید از رکودفکری کارگران جلوگیری کرد و مدیران بخش خصوصی باید چارهای برای این راه بیاندیشند.
نیرویکار مولد و غیرمولد
سوداگران، نیروی کار مولد را کوشش برای افزایش صادرات و کاهش واردات می دیدند که بازرگانی خارجی مثبت نام داشت.
طبیعیون میگفتند نیرویکار مولد افرادی هستند که نیرویکار آنها صرف استفاده از طبیعت میشود ، مثل کشاورزان ، ماهیگیران و... قادر به تولید محصولخالص هستند.
اسمیت برای کار مولد دو تعریف ارائه میدهد :
نیرویکار مولد : نیرویکاری است که به تولید کالاهای قابل لمس کمک میکند ، بنابراین به ارزش خالص محصول میافزاید.
نیرویکار مولد : نیرویکاری است که در بخش تولید کشاورزی و غیرکشاورزی قادر به تولید کالایی باشد که قابلیت ذخیره شدن را دارد.
اسمیت معتقد است نیرویکار در بخش خدمات از نظر اسمیت غیرمولد است.
اسمیت نیز مثل طبیعیون با سرمایهگذاری در بخش کشاورزی موافق است.
کینز عقیده دارد منبع ثروت هرجامعه تولیدناخالصداخلی است ، در واقع کینز خدمات را نیز مولد به حساب میآورد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔳 #بخش_سوم
اخلاقگرایی و اقتصاد از دیدگاه اسمیت
اسمیت خود برای مدتی استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه گلاسکو اسکاتلند بود ، او در کتاب نظریه عواطف اخلاقی استدلال میکند که رفتارهای اخلاقی هر انسان بر اساس همدردی یا همدلی است (همدردی همان هم حسی است) یعنی انسان بر اساس این دو رفتار میکند و همحسی یعنی شخص خود را در درون دیگران احساس میکند که از نظر بعضیها همحسی یک پدیده ذاتی است.
اسمیت معتقد است انسانها زمانی قادر خواهند بود جامعهیاخلاقی را پیریزی کنند که خود در یک جامعه ازاد زندگی کنند.(جامعهاخلاقی نیازمند یک جامعه آزاد است).
اسمیت انسانها را پاکتینت در نظر میگرفت و معتقد بود فعالیت آزادانهی انسانها در جامعهی آزاد تنها ضمانت اخلاقی بودن جامعهخواهد بود.
از نظر او در جوامع غیرآزاد اخلاق و اخلاقگرایی رشد نمیکند و جای آن مسائل اقتصاد ، اجتماعی ، بیعدالتی رشد میکند.
در واقع آزادی به معنای حق انتخاب است ، برای مثال یک فرد اموزش دیده حق انتخاب بیشتری به یک فرد اموزش ندیده دارد.
نظریات اسمیت در کتاب ثروت ملل
در این کتاب سه اصل اساسی وجود دارد که بر تمامی نظریههای اسمیت تاثیر میگذارد :
او اقتصاد جهان را همانند اقتصاد یک کارخانه بزرگ تلقی میکند که اساس آن تقسیم کار است.
تمام پدیدههایی که منجر به افزایش ثروت یک جامعه میشود متاثر از آزادی بشر در تعقیب منافع شخصی و مادی خود است.
سیاست اقتصادی نباید به علایق شخصی و یا یک طبقه به خصوص بستگی داشته باشد بلکه باید منافع عمومی جامعه را در نظر بگیرد.
نظریه تولید
ماهیت و منابع ثروت :
اسمیت استدلال میکرد که انرژی و قدرت نیروی انسانی منبع ثروت اقتصادی است ، او میگوید نیروی کار سالانه هر ملت ، منبعی است که اساساً تمام احتیاجات و وسایل رفاه جامعه را که سالانه مصرف میشود عرضه میکند و همواره شامل تولید مستقیم کارگران و یا کالایی است که در ازای آن تولیدات از خارج خریداری میشود.
اسمیت در نظریه توضیع، نیرویکار سرمایه ، زمین به عنوان عوامل تولید جداگانه سهم خویش را از تولید سالانه
به صورت دستمزد ، سود ، اجارهی زمین دریافت میکنند.
او با تاکید بر نیرویکار نمی خواست سرمایه و زمین را انکار کند بلکه میخواست نیرویکار را به عنوان مهمترینعامل محرک تولید نشان دهد زیرا سرمایه و زمین بدون نیرویکار قادر به تولیدکالایی نخواهند بود.
تقسیم کار :
اسمیت معتقد است نیرویکار شاغل در کارخانهجات هنگامی در فرایند تولید موثر خواهند بود که تقسیمکار به مرحله اجرا در بیآید.(یعنی تولید یک کالا در کارخانه به مراحلی تقسیم و هرمرحله به فردی واگذار شود.)
او بالاترین سطح بهبود و میزان پیشرفت را متاثر از تقسیم کار میدانست ، به نظر او تقسیم کار مفید است چون باعث میشود مهارت هر کارگر در هر بخش بالا برود و سرعت تولید را افزایش میدهد ، مثلا تولید یک سوزن به تنهایی شاید روزی بیست سوزن باشد ولی با تقسیم کار دویست سوزن.
او معایب تقسیمکار را هم توضیح داده است :
کسی که تمام وقت خود را صرف یادگیری یک مهارت میکند به بهای پرورش قوای فکری ، اجتماعی ، و حتی جنگی او بدست میآید.
از نظر او تقسیم کار خودبهخود و بر اساس تمایل ذاتی بشر بوجود میآید ، اگر چه او تقسیم کار را متاثر از تمایل ذاتی میداند ولی درجایی دیگر میگوید ، تقسیمکار به وسعت بازار یعنی میزان تقاضا بستگی دارد.
در این صورت میتوان گفت با پیدایش انقلاب صنعتی ، تقسیمکار حالت خود را به صورت یک نهاد طبیعی از دست داده و تبدیل به یک نهادنهادی میشود ، او میگفت باید از رکودفکری کارگران جلوگیری کرد و مدیران بخش خصوصی باید چارهای برای این راه بیاندیشند.
نیرویکار مولد و غیرمولد
سوداگران، نیروی کار مولد را کوشش برای افزایش صادرات و کاهش واردات می دیدند که بازرگانی خارجی مثبت نام داشت.
طبیعیون میگفتند نیرویکار مولد افرادی هستند که نیرویکار آنها صرف استفاده از طبیعت میشود ، مثل کشاورزان ، ماهیگیران و... قادر به تولید محصولخالص هستند.
اسمیت برای کار مولد دو تعریف ارائه میدهد :
نیرویکار مولد : نیرویکاری است که به تولید کالاهای قابل لمس کمک میکند ، بنابراین به ارزش خالص محصول میافزاید.
نیرویکار مولد : نیرویکاری است که در بخش تولید کشاورزی و غیرکشاورزی قادر به تولید کالایی باشد که قابلیت ذخیره شدن را دارد.
اسمیت معتقد است نیرویکار در بخش خدمات از نظر اسمیت غیرمولد است.
اسمیت نیز مثل طبیعیون با سرمایهگذاری در بخش کشاورزی موافق است.
کینز عقیده دارد منبع ثروت هرجامعه تولیدناخالصداخلی است ، در واقع کینز خدمات را نیز مولد به حساب میآورد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #نظریه_های_توسعه
نظریه های توسعه آمیزهای از نظریهها یا نگاهی عام به آن دسته از نظریههاست که به این پرسش میپردازند:
چگونه میتوان به بهترین شکل، تغییرات مطلوب را در جامعه ایجاد کرد؟ چنین نظریههایی از انواع گوناگون رویکردها و شاخههای علوم اجتماعی استفاده میکنند. در این مقاله، نظریههای مختلف و آخرین تحولات این نظریهها مورد بحث قرار میگیرد.
🔸نظریهٔ مدرنیزاسیون
نظریهٔ مدرنیزاسیون برای تحلیل نحوهٔ وقوع فرایندهای مدرنیزاسیون در جوامع مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. این نظریه در پی آن است که مشخص کند کدام ویژگیها در کشورهای مختلف به توسعهٔ اقتصادی سود میرساند و کدام ویژگیها مانعی در برابر توسعهٔ اقتصادی است. فرض بر آن است که تشخیص این ویژگیها میتواند اقدامات «همکاری توسعهای» و «کمکهای توسعهای» را هدفمندتر سازد و به مدرنیزاسیون جوامع «سنتی» یا «عقبمانده» کمک کند. دانشمندانی از رشتههای پژوهشی مختلف به شکلگیری نظریهٔ مدرنیزاسیون کمک کردهاند.
🔹نظریهٔ مدرنیزاسیون جامعهشناختی و انسانشناختی
اصول مقدماتی نظریهٔ مدرنیزاسیون از ایدهٔ پیشرفت به دست میآید، یعنی این ایده که مردم میتوانند پیشرفت کنند و خودشان جامعهٔ خود را تغییر دهند. مارکی دو کندورسه، فیلسوف فرانسوی، در پایهگذاری اصول این نظریه نقش مهمی داشت. همچنین طبق این نظریه، پیشرفتهای فنی و تغییرات اقتصادی میتواند باعث تغییر در ارزشهای اخلاقی و فرهنگی شود. امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، بر وابستگی متقابل نهادها در یک جامعه و نحوهٔ تعامل آنها در چارچوبهای فرهنگی و اجتماعی تأکید داشت. اثر او تحت عنوان «تقسیم کار در جامعه» بسیار تأثیرگذار بود. در این کتاب، نحوهٔ حفظ نظم اجتماعی و گذار جوامع ماقبل مدرن به جوامع پیشرفته توصیف شدهاست.
سایر دانشمندانی که به شکلگیری نظریهٔ مدرنیزاسیون کمک کردند، عبارتند از: دیوید اپتر که دربارهٔ نظام سیاسی و تاریخ دموکراسی پژوهشهایی انجام داد؛ سیمور مارتین لیپست که معتقد بود توسعهٔ اقتصادی به تغییراتی اجتماعی منجر میشود که میتوانند به شکلگیری دموکراسی بینجامند؛ دیوید مککللند که با استفاده از نظریهاش تحت عنوان نظریهٔ انگیزهها، از دیدگاه روانشناختی به مدرنیزاسیون پرداخت؛ و تالکوت پارسونز که از «متغیرهای الگویی» برای مقایسهٔ عقبماندگی و مدرنیته استفاده کرد.
🔸توسعهٔ پایدار
توسعهٔ پایدار، شکلی از توسعه است که نیازهای کنونی را رفع میکند، اما توانایی نسلهای آینده برای رفع نیازهای خود را در معرض خطر قرار نمیدهد (تعریف کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه). تعاریف دیگری از توسعهٔ پایدار وجود دارد، اما نقطهٔ مشترک همهٔ آنها این است که به ظرفیت تحمل کرهٔ زمین و نظامهای طبیعی آن و چالشهای پیش روی بشریت توجه دارند. توسعهٔ پایدار را میتوان به پایداری زیستمحیطی، پایداری اقتصادی و پایداری اجتماعی-سیاسی تقسیم کرد. کتاب «محدودیتهای رشد» که به سفارش «باشگاه رم» نوشتهشد، باعث شد تفکر دربارهٔ پایداری اهمیت یابد.[۲۰]گرم شدن زمین نیز از جمله مسائل مهم مورد تأکید در جنبش توسعهٔ پایدار است. این امر به ایجاد پیمان کیوتو در سال ۱۹۹۷ با هدف کاهش گازهای گلخانهای منجر شد.
مخالفان پیامدهای توسعهٔ پایدار اغلب به منحنی زیستمحیطی کوزنتس اشاره میکنند. نکتهٔ اصلی این منحنی آن است که وقتی یک اقتصاد رشد میکند، تولید سرمایهمحور و دانشمحور پدید میآید. به عبارت دیگر، وقتی یک اقتصاد رشد میکند، آلودگیها بیشتر میشود، اما فقط تا وقتی که به یک آستانهٔ خاص برسیم که در آن تولید دیگر چندان مبتنی بر منابع نیست و پایدارتر است. نتیجه اینکه به یک سیاست حامی رشد و نه ضدرشد نیاز داریم تا بتوانیم مشکل محیط زیست را حل کنیم. اما مسئله اینجاست که شواهد برای منحنی زیستمحیطی کوزنتس بسیار ضعیف است. همچنین، بر مبنای تجربه میتوان گفت که افراد وقتی درآمدشان افزایش مییابد، بیشتر تمایل دارند که محصولات بیشتری مصرف کنند. شاید این محصولات به صورتی سازگارتر با محیط زیست تولید شده باشند، اما بهطور کلی، مصرف بیشتر، این نقطهٔ مثبت را از بین میبرد. از سوی دیگر، افرادی مانند جولیان سیمون، اقتصاددان و نظریهپرداز آمریکایی، معتقدند که تحولات فناوری در آینده باعث حل مشکلات آتی خواهد شد.
🔸 نظریهٔ توسعه انسانی
نظریهٔ توسعهٔ انسانی، یک نظریه است که ایدههایی از حوزههای مختلف مثل بومشناسی، توسعهٔ پایدار، فمینیسم و اقتصاد رفاهمحور را به کار میگیرد. این نظریه از سیاست تجویزی فاصله میگیرد و بر این مسئله متمرکز میشود که چگونه میتوان سرمایهٔ اجتماعی و سرمایهٔ آموزشی را به کار گرفت تا ارزش کلی سرمایهٔ انسانی در اقتصاد افزایش یابد.
آمارتیا سن و محبوب الحق، برجستهترین نظریهپردازان توسعهٔ انسانی هستند. آثار سن متمرکز بر توانمندیها هستند یعنی آنچه افراد میت
نظریه های توسعه آمیزهای از نظریهها یا نگاهی عام به آن دسته از نظریههاست که به این پرسش میپردازند:
چگونه میتوان به بهترین شکل، تغییرات مطلوب را در جامعه ایجاد کرد؟ چنین نظریههایی از انواع گوناگون رویکردها و شاخههای علوم اجتماعی استفاده میکنند. در این مقاله، نظریههای مختلف و آخرین تحولات این نظریهها مورد بحث قرار میگیرد.
🔸نظریهٔ مدرنیزاسیون
نظریهٔ مدرنیزاسیون برای تحلیل نحوهٔ وقوع فرایندهای مدرنیزاسیون در جوامع مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. این نظریه در پی آن است که مشخص کند کدام ویژگیها در کشورهای مختلف به توسعهٔ اقتصادی سود میرساند و کدام ویژگیها مانعی در برابر توسعهٔ اقتصادی است. فرض بر آن است که تشخیص این ویژگیها میتواند اقدامات «همکاری توسعهای» و «کمکهای توسعهای» را هدفمندتر سازد و به مدرنیزاسیون جوامع «سنتی» یا «عقبمانده» کمک کند. دانشمندانی از رشتههای پژوهشی مختلف به شکلگیری نظریهٔ مدرنیزاسیون کمک کردهاند.
🔹نظریهٔ مدرنیزاسیون جامعهشناختی و انسانشناختی
اصول مقدماتی نظریهٔ مدرنیزاسیون از ایدهٔ پیشرفت به دست میآید، یعنی این ایده که مردم میتوانند پیشرفت کنند و خودشان جامعهٔ خود را تغییر دهند. مارکی دو کندورسه، فیلسوف فرانسوی، در پایهگذاری اصول این نظریه نقش مهمی داشت. همچنین طبق این نظریه، پیشرفتهای فنی و تغییرات اقتصادی میتواند باعث تغییر در ارزشهای اخلاقی و فرهنگی شود. امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، بر وابستگی متقابل نهادها در یک جامعه و نحوهٔ تعامل آنها در چارچوبهای فرهنگی و اجتماعی تأکید داشت. اثر او تحت عنوان «تقسیم کار در جامعه» بسیار تأثیرگذار بود. در این کتاب، نحوهٔ حفظ نظم اجتماعی و گذار جوامع ماقبل مدرن به جوامع پیشرفته توصیف شدهاست.
سایر دانشمندانی که به شکلگیری نظریهٔ مدرنیزاسیون کمک کردند، عبارتند از: دیوید اپتر که دربارهٔ نظام سیاسی و تاریخ دموکراسی پژوهشهایی انجام داد؛ سیمور مارتین لیپست که معتقد بود توسعهٔ اقتصادی به تغییراتی اجتماعی منجر میشود که میتوانند به شکلگیری دموکراسی بینجامند؛ دیوید مککللند که با استفاده از نظریهاش تحت عنوان نظریهٔ انگیزهها، از دیدگاه روانشناختی به مدرنیزاسیون پرداخت؛ و تالکوت پارسونز که از «متغیرهای الگویی» برای مقایسهٔ عقبماندگی و مدرنیته استفاده کرد.
🔸توسعهٔ پایدار
توسعهٔ پایدار، شکلی از توسعه است که نیازهای کنونی را رفع میکند، اما توانایی نسلهای آینده برای رفع نیازهای خود را در معرض خطر قرار نمیدهد (تعریف کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه). تعاریف دیگری از توسعهٔ پایدار وجود دارد، اما نقطهٔ مشترک همهٔ آنها این است که به ظرفیت تحمل کرهٔ زمین و نظامهای طبیعی آن و چالشهای پیش روی بشریت توجه دارند. توسعهٔ پایدار را میتوان به پایداری زیستمحیطی، پایداری اقتصادی و پایداری اجتماعی-سیاسی تقسیم کرد. کتاب «محدودیتهای رشد» که به سفارش «باشگاه رم» نوشتهشد، باعث شد تفکر دربارهٔ پایداری اهمیت یابد.[۲۰]گرم شدن زمین نیز از جمله مسائل مهم مورد تأکید در جنبش توسعهٔ پایدار است. این امر به ایجاد پیمان کیوتو در سال ۱۹۹۷ با هدف کاهش گازهای گلخانهای منجر شد.
مخالفان پیامدهای توسعهٔ پایدار اغلب به منحنی زیستمحیطی کوزنتس اشاره میکنند. نکتهٔ اصلی این منحنی آن است که وقتی یک اقتصاد رشد میکند، تولید سرمایهمحور و دانشمحور پدید میآید. به عبارت دیگر، وقتی یک اقتصاد رشد میکند، آلودگیها بیشتر میشود، اما فقط تا وقتی که به یک آستانهٔ خاص برسیم که در آن تولید دیگر چندان مبتنی بر منابع نیست و پایدارتر است. نتیجه اینکه به یک سیاست حامی رشد و نه ضدرشد نیاز داریم تا بتوانیم مشکل محیط زیست را حل کنیم. اما مسئله اینجاست که شواهد برای منحنی زیستمحیطی کوزنتس بسیار ضعیف است. همچنین، بر مبنای تجربه میتوان گفت که افراد وقتی درآمدشان افزایش مییابد، بیشتر تمایل دارند که محصولات بیشتری مصرف کنند. شاید این محصولات به صورتی سازگارتر با محیط زیست تولید شده باشند، اما بهطور کلی، مصرف بیشتر، این نقطهٔ مثبت را از بین میبرد. از سوی دیگر، افرادی مانند جولیان سیمون، اقتصاددان و نظریهپرداز آمریکایی، معتقدند که تحولات فناوری در آینده باعث حل مشکلات آتی خواهد شد.
🔸 نظریهٔ توسعه انسانی
نظریهٔ توسعهٔ انسانی، یک نظریه است که ایدههایی از حوزههای مختلف مثل بومشناسی، توسعهٔ پایدار، فمینیسم و اقتصاد رفاهمحور را به کار میگیرد. این نظریه از سیاست تجویزی فاصله میگیرد و بر این مسئله متمرکز میشود که چگونه میتوان سرمایهٔ اجتماعی و سرمایهٔ آموزشی را به کار گرفت تا ارزش کلی سرمایهٔ انسانی در اقتصاد افزایش یابد.
آمارتیا سن و محبوب الحق، برجستهترین نظریهپردازان توسعهٔ انسانی هستند. آثار سن متمرکز بر توانمندیها هستند یعنی آنچه افراد میت
وانند انجام دهند یا آنچه میتوانند باشند. همین توانمندیها هستند که میزان رفاه افراد را تعیین میکنند، نه درآمد یا کالاهایی که دریافت میکنند (مثلاً در رویکرد نیازهای اساسی). این ایدهٔ اساسی مبنای تدوین شاخص توسعهٔ انسانی است. این معیار توسعهٔ انسانمحور را اولین بار برنامهٔ عمران سازمان ملل متحد در گزارشهای توسعهٔ انسانی به کار برد. جنبهٔ اقتصادی کار آمارتیا سن را میتوان در حوزهٔ اقتصاد رفاهمحور قرار داد که تأثیر سیاستهای اقتصادی بر رفاه افراد را ارزشیابی میکند. سن همچنین کتاب تأثیرگذار «توسعه به مثابه آزادی» را نوشت که جنبههای اخلاقی را هم در حوزهٔ اقتصاد توسعه در نظر میگیرد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #رتبه ۹۳ #ایران_در_کیفیت_زندگی
اکتبر 31, 2020
شاخص «پیشرفت اجتماعی» درباره ایران چه می گوید؟
✍ #الهه_شعبا
“دروغ گفتن با آمار آسان است اما گفتن حقیقت بدون کمک گرفتن از آمار کار سختی است[۱]”! اگر نتوان توسعه را اندازهگیری کرد چگونه میتوان عملکرد دولت ها را ارزیابی کرد و نشان داد سیاست ها و برنامه های توسعه آنها راه به کجا برده است؟ در پاسخ به این نیاز، شاخص های جهانی توسعه تلاش می کنند عملکرد دولت مردان و سیاستگذاران کشورهای مختلف را در قالب اعداد و ارقام اندازه گیری کنند و به آنها نشان دهند کشورشان در کجای رتبهبندیهای جهانی قرار گرفته و بر این اساس برای ارتقای عملکرد خود در چه حوزههایی باید سرمایه گذاری کنند. این شاخص ها بدون تردید از جهات گوناگون مورد نقد قرار گرفته اند با این حال یکی از معتبرترین آنها شاخص پیشرفت اجتماعی است که گزارش سال ۲۰۲۰ آن اخیرا منتشر شده است.
شاخص پیشرفت اجتماعی مفهوم پیشرفت اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: “ظرفیت یک جامعه برای رفع نیازهای اولیه شهروندانش، و فراهم آوردن شرایطی که همه افراد و گروههای اجتماعی بتوانند کیفیت زندگیشان را بهبود ببخشند و ظرفیتهای خود را شکوفا کنند”. در رتبهبندی اخیر این شاخص در میان ۱۶۳ کشور ایران درست پس از ترکیه قرار گرفته و رتبه ۹۳ را به خود اختصاص داده است. اگرچه رتبه ایران آن را در نیمه پایینی رتبهبندی شاخص قرار میدهد اما نمره ایران چیزی معادل میانگین عملکرد جهانی است. حال سوال این است که چه چیزی ایران را به سطح میانگین جهانی رسانده و چه چیزی مانع از صعود ایران در رتبه بندی این شاخص شده است؟
عملکرد میانی ایران در شاخص پیشرفت اجتماعی حاصل تجمیع نمرات ایران در سه بُعد پیشرفت اجتماعی یعنی نیازهای اولیه، بنیادهای بهزیستی، و فرصت هاست. از میان این سه بُعد ایران بیشترین نمره را به ترتیب از نیازهای اولیه (غذا و مراقبتهای پزشکی اولیه، آب و بهداشت، سرپناه، و ایمنی فردی) و بنیادهای بهزیستی (دسترسی به دانش پایه، دسترسی به اطلاعات و ارتباطات، سلامتی و بهزیستی، و کیفیت زیست محیطی)؛ و کمترین نمره را از فرصتها (حقوق فردی، آزادی و حق انتخاب، فراگیری، و دسترسی به آموزش پیشرفته) به دست آوردهاست. همینطور در دو مورد اول عملکرد ایران بهتر از میانگین جهانی بوده اما در مورد سوم ضعیفتر از میانگین جهانی عمل کردهاست. از میان ۱۲ جزء اشاره شده، ایران بهترین عملکرد را در دسترسی شهروندان به سرپناه، غذا و مراقبتهای پزشکی، و آب و بهداشت داشته، و ضعیفترین عملکرد آن متعلق به فراگیری جامعه (حقوق برابر برای همه اقلیتها و گروههای اجتماعی) و حقوق فردی بودهاست. نکته قابل توجه در سنجههای این شاخص این است که ایران از نظر دسترسی به گاز و برق و تعداد مشترکین تلفن همراه هم سطح دو کشور اول این رتبه بندی یعنی نروژ و دانمارک است.
یافتههای این شاخص نشان میدهد بین درآمد کشورها و عملکرد آنها در شاخص پیشرفت اجتماعی لزوما رابطه مستقیم وجود ندارد. برای مثال درآمد سرانه کشورهای ثروتمندی چون عربستان سعودی، کویت، آلمان و فنلاند شبیه به هم است اما آنها به ترتیب در شاخص پیشرفت اجتماعی رتبههای ۱۰۱، ۴۶، ۱۱ و ۳ را به خود اختصاص داده اند.از سوی دیگر کشورهایی چون مکزیک، موریس، اروگوئه و کاستاریکا با درآمد سرانه کمتر از نصف درآمد کشورهای بالا رتبههای ۶۲، ۴۴، ۳۸ و ۳۷ را به خود اختصاص دادهاند.
در این میان، ایران در مقایسه با برخی کشورهای همتراز به لحاظ درآمد سرانه مانند کلمبیا، برزیل، سریلانکا و لبنان پیشرفت اجتماعی کمتری تجربه کرده و البته هستند کشورهایی چون چین و ترکمنستان که از ایران هم ضعیفتر عمل کردهاند. این دادهها هشداری به دولتهاست مبنی بر اینکه با پول نمیتوان پیشرفت اجتماعی خرید و ثروت دولتها لزوما زمینه بهبود زندگی شهروندان را فراهم نمیکند.
اما کارنامه ۱۰ ساله ایران در این شاخص چه میگوید؟ روند عملکرد ایران در شاخص پیشرفت اجتماعی از سال ۲۰۱۱ نشان می دهد ایران روندی رو به بهبود با شیب بسیار ملایم را تجربه کرده و توانسته در طول ۱۰ سال به اندازه ۵ نمره عملکرد خود را بهبود ببخشد. با این حساب کیفیت زندگی ایرانیان در ۱۰ سال اخیر با روندی آهسته سالیانه نیم نمره بهبود یافته است. این ارتقای نمره به ترتیب ماحصل بهبود عملکرد ایران در بنیادهای بهزیستی، فرصتها و نیازهای اولیه بودهاست.
در پایان، تصویری که شاخص پیشرفت اجتماعی از ایران بدست میدهد این است که ایران درست در میانه راه پیشرفت اجتماعی قرار گرفته و عملکردش در ابعاد این شاخص تقریبا دو شقه شده است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
👇👇👇ادامه
اکتبر 31, 2020
شاخص «پیشرفت اجتماعی» درباره ایران چه می گوید؟
✍ #الهه_شعبا
“دروغ گفتن با آمار آسان است اما گفتن حقیقت بدون کمک گرفتن از آمار کار سختی است[۱]”! اگر نتوان توسعه را اندازهگیری کرد چگونه میتوان عملکرد دولت ها را ارزیابی کرد و نشان داد سیاست ها و برنامه های توسعه آنها راه به کجا برده است؟ در پاسخ به این نیاز، شاخص های جهانی توسعه تلاش می کنند عملکرد دولت مردان و سیاستگذاران کشورهای مختلف را در قالب اعداد و ارقام اندازه گیری کنند و به آنها نشان دهند کشورشان در کجای رتبهبندیهای جهانی قرار گرفته و بر این اساس برای ارتقای عملکرد خود در چه حوزههایی باید سرمایه گذاری کنند. این شاخص ها بدون تردید از جهات گوناگون مورد نقد قرار گرفته اند با این حال یکی از معتبرترین آنها شاخص پیشرفت اجتماعی است که گزارش سال ۲۰۲۰ آن اخیرا منتشر شده است.
شاخص پیشرفت اجتماعی مفهوم پیشرفت اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: “ظرفیت یک جامعه برای رفع نیازهای اولیه شهروندانش، و فراهم آوردن شرایطی که همه افراد و گروههای اجتماعی بتوانند کیفیت زندگیشان را بهبود ببخشند و ظرفیتهای خود را شکوفا کنند”. در رتبهبندی اخیر این شاخص در میان ۱۶۳ کشور ایران درست پس از ترکیه قرار گرفته و رتبه ۹۳ را به خود اختصاص داده است. اگرچه رتبه ایران آن را در نیمه پایینی رتبهبندی شاخص قرار میدهد اما نمره ایران چیزی معادل میانگین عملکرد جهانی است. حال سوال این است که چه چیزی ایران را به سطح میانگین جهانی رسانده و چه چیزی مانع از صعود ایران در رتبه بندی این شاخص شده است؟
عملکرد میانی ایران در شاخص پیشرفت اجتماعی حاصل تجمیع نمرات ایران در سه بُعد پیشرفت اجتماعی یعنی نیازهای اولیه، بنیادهای بهزیستی، و فرصت هاست. از میان این سه بُعد ایران بیشترین نمره را به ترتیب از نیازهای اولیه (غذا و مراقبتهای پزشکی اولیه، آب و بهداشت، سرپناه، و ایمنی فردی) و بنیادهای بهزیستی (دسترسی به دانش پایه، دسترسی به اطلاعات و ارتباطات، سلامتی و بهزیستی، و کیفیت زیست محیطی)؛ و کمترین نمره را از فرصتها (حقوق فردی، آزادی و حق انتخاب، فراگیری، و دسترسی به آموزش پیشرفته) به دست آوردهاست. همینطور در دو مورد اول عملکرد ایران بهتر از میانگین جهانی بوده اما در مورد سوم ضعیفتر از میانگین جهانی عمل کردهاست. از میان ۱۲ جزء اشاره شده، ایران بهترین عملکرد را در دسترسی شهروندان به سرپناه، غذا و مراقبتهای پزشکی، و آب و بهداشت داشته، و ضعیفترین عملکرد آن متعلق به فراگیری جامعه (حقوق برابر برای همه اقلیتها و گروههای اجتماعی) و حقوق فردی بودهاست. نکته قابل توجه در سنجههای این شاخص این است که ایران از نظر دسترسی به گاز و برق و تعداد مشترکین تلفن همراه هم سطح دو کشور اول این رتبه بندی یعنی نروژ و دانمارک است.
یافتههای این شاخص نشان میدهد بین درآمد کشورها و عملکرد آنها در شاخص پیشرفت اجتماعی لزوما رابطه مستقیم وجود ندارد. برای مثال درآمد سرانه کشورهای ثروتمندی چون عربستان سعودی، کویت، آلمان و فنلاند شبیه به هم است اما آنها به ترتیب در شاخص پیشرفت اجتماعی رتبههای ۱۰۱، ۴۶، ۱۱ و ۳ را به خود اختصاص داده اند.از سوی دیگر کشورهایی چون مکزیک، موریس، اروگوئه و کاستاریکا با درآمد سرانه کمتر از نصف درآمد کشورهای بالا رتبههای ۶۲، ۴۴، ۳۸ و ۳۷ را به خود اختصاص دادهاند.
در این میان، ایران در مقایسه با برخی کشورهای همتراز به لحاظ درآمد سرانه مانند کلمبیا، برزیل، سریلانکا و لبنان پیشرفت اجتماعی کمتری تجربه کرده و البته هستند کشورهایی چون چین و ترکمنستان که از ایران هم ضعیفتر عمل کردهاند. این دادهها هشداری به دولتهاست مبنی بر اینکه با پول نمیتوان پیشرفت اجتماعی خرید و ثروت دولتها لزوما زمینه بهبود زندگی شهروندان را فراهم نمیکند.
اما کارنامه ۱۰ ساله ایران در این شاخص چه میگوید؟ روند عملکرد ایران در شاخص پیشرفت اجتماعی از سال ۲۰۱۱ نشان می دهد ایران روندی رو به بهبود با شیب بسیار ملایم را تجربه کرده و توانسته در طول ۱۰ سال به اندازه ۵ نمره عملکرد خود را بهبود ببخشد. با این حساب کیفیت زندگی ایرانیان در ۱۰ سال اخیر با روندی آهسته سالیانه نیم نمره بهبود یافته است. این ارتقای نمره به ترتیب ماحصل بهبود عملکرد ایران در بنیادهای بهزیستی، فرصتها و نیازهای اولیه بودهاست.
در پایان، تصویری که شاخص پیشرفت اجتماعی از ایران بدست میدهد این است که ایران درست در میانه راه پیشرفت اجتماعی قرار گرفته و عملکردش در ابعاد این شاخص تقریبا دو شقه شده است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
👇👇👇ادامه
از یک سو در برخی زیرشاخصهای رفع نیازهای زیستی و رفاهی نزدیک به برترینهای جهان قرار گرفته و از سوی دیگر در زیرشاخصهایی مانند آزادی ها و حقوق فردی و فراگیری ضعیفتر ازمیانگین جهانی عمل کرده است. بنابراین بدیهیترین پیام این شاخص برای سیاستگذاران ایرانی میتواند این باشد که سرمایهگذاریهای آنها برای بهبود زیرساختهای رفاهی به ثمر نشسته (فارغ از هزینه پرداخت شده) و حال وقت آن است که برای پیشرفت اجتماعی ایران بر قانونگذاری جهت تقویت و محافظت از حقوق و آزادیهای فردی و ارتقای برابری گروههای اجتماعی تمرکز کنند.
[۱] نقل قول از آندره دانکلز نویسنده و ریاضیدان سوئدی است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
[۱] نقل قول از آندره دانکلز نویسنده و ریاضیدان سوئدی است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔸#خرافات یکی از علل توسعه نیافتگی ایران
📄 #اندر_خرافه_پرستی_ایرانیان
✍️ #علی_مرادی_مراغه ای
بدون شک مردم ایرانی یکی از خرافی ترین مردمان جهان بوده اند که اگر کتابی در این زمینه نوشته شود قطورترین کتاب خواهد بود این خرافات در تمام ادوار تاریخی بوده و در بین زنان در گذشته، بیشتر از مردان بوده بطوریکه دهخدا در صوراسرافیل به طنز مینویسد«خانه ای که دو کدبانو است یکی همیشه پیش جام زن است و یکی هم پیش رمال»!.
فتحعلی آخوندزاده علت اصلی آنرا ناشی از جهل و مفاسد اخلاقی مردان و فرهنگ مردسالاری می داند که چون زنان همیشه در معرض تهدید نازایی یا تعدد زوجات از سوی مردانشان بوده اند در نتیجه آنها در نهایت بی پناهی به خرافات متوسل میشدند مثلا تنها برای نازایی دهها عامل خرافی میتوان پیدا کرد: از توپ مرواری در تهران گرفته تا خوابیدن در صخره ای در کرمان...!
ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار، روزی بکن زجایی
اما دوره صفویه خرافات پر رونق بوده که در سفرنامه های اروپاییان نیز منعکس شده و گویی تمامی سرنوشت آدمی را حرکات و اجرام آسمانی تعیین میکرده و منجمین بازارشان گرم بوده برای تعیین ساعت سعد و نحس...!
وقتی شاه صفی بیماریش طول کشید گفتند که چون او در ساعت نحس تاجگذاری کرده باید دوباره تاجگذاری کند و اسم خودش را هم عوض کند! بارها هم خلاف گفته منجمان رخ داده بود اما این شاه خرافی دست بردار نبوده...!(سفرنامه کمپفر به ایران...ص70)
دالساندری مینویسد مردم معتقد بودند آبی که شاه دست خود را در آن شسته باشد دافع تب است!(سفرنامه وینچنتو دالساندری...ص474) و «بسیاری از بیماران شفای خود را در آب لگن دستشویی پادشاه میجویند تا دواخانه!»(سفرنامه مسکو و ایران، اولئاریوس...ص312) اکثرا مردم برای رفع بیماریهایشان بجای مراجعه به پزشک به نزد دعانویسان و رمالان میرفتند.
آنجللو در مورد عشق مفرط سپاهیان به شاه اسماعیل مینویسد که آنها عمدا بدون زره برای او می جنگیدند تا کشته شوند چون باور داشتند که شاه اسماعیل همیشه جاوید است(سفرنامه آنجوللو...ص344) شاردن می نویسد بیمارانی را دیده که به امید یافتن شفا خود را بر قدم شاه می کشیدند«فنجانی پر از آب در دست داشته در گذرگاه پادشاه می ایستادند تا وی انگشتانش را در آب فرود کند تا آنرا بخورند و از بیماری برهند»(دالساندری،1381ص474). تقدیرگرایی چنان در دوره شاه سلطان حسین قوت گرفته بود که لاکهارت می نویسد وقتی در یک جشنی، یکی از ستونهای کاخ چهل ستون آتش گرفت شاه اجازه نداد آنرا خاموش کنند گفت«اگر اراده خدواند بر این گرفته که این تالار سوخته شود با آن مخالفتی نخواهم کرد»(انقراض سلسله صفویه، لاکهارت...ص35)
البته همین خرافات باعث زوال این سلسله شد و خداوند اراده کرد که تاج پادشاهی از سر او برداشته و بر سر محمودافغان گذاشته شود...!
ستم بر اهل سنت یعنی افغانان به حدی رسید که سرانجام باعث شورش آنان گشت. هنگامیکه محمود افغان به دروازه های اصفهان رسید این شاه خرافی بجای تدابیر نظامی به خرافات پناه برده و میخواست با دانه ها نخود، اشقیا را شکست دهد! معتقد بود اگر دو پاچه بز را با 325 دانه نخود، پخته و دوشیزه ای 1200بار لااله الاالله بخواند و بر آن فوت کند سپاهیان صفوی از طعام بخورند از نظرها غایب خواهند شد و بر دشمن غلبه خواهند یافت! خاوری به نقل از شاه مینویسد«راست است كه فتنۀ افاغنه در كار است، ما هم خود به علاوۀ تدارك دولتى، تداركى دعايى كرده، امر كردهايم در اندرون كه از رجال و نساء سادات موسويه، نخود را لا اله الا الله بخوانند؛ صباحا و مساء در كارند، ان شاء الله آش معتبرى فراهم كرده، به كل خلق مىخورانيم، از باطن سادات موسويه دفن بلا خواهد شد»(تاریخ ذوالقرنین، خاورى...ص۳۱۲)
البته نخود و پاچه های بز نجاتبخش نشد!
پس از شکست، زمان آن رسید که شاه سلطان حسین صفوی پیرمردی شصت ساله و فربه با عمری خوشگذرانی و عیاشی، پشت سر محمود 21ساله و پابرهنه راه افتاده و او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده تا یک به یک کلیدهای کاخها را به او بسپارد! و سپس، نوبت به تقسیم زنان حرمش رسید که محمود افغان به فرماندهانش بخشید...
در این زمان هم، شاه صفوی سر عقل نیامده بود وقتی با دست خودش، تاج شاهی را از سرِخود برداشته بر سرِمحمودافغان گذاشت گفت: «فرزند، اراده خداوند نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقت آن رسيده كه تو بر تخت ايران جلوس كنى. سپس، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد»(تاريخ كامل ايران... ج1، ص432)
البته هیچ توپی به اندازه توپِ خرافات قدرت تخریب ندارد...!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #اندر_خرافه_پرستی_ایرانیان
✍️ #علی_مرادی_مراغه ای
بدون شک مردم ایرانی یکی از خرافی ترین مردمان جهان بوده اند که اگر کتابی در این زمینه نوشته شود قطورترین کتاب خواهد بود این خرافات در تمام ادوار تاریخی بوده و در بین زنان در گذشته، بیشتر از مردان بوده بطوریکه دهخدا در صوراسرافیل به طنز مینویسد«خانه ای که دو کدبانو است یکی همیشه پیش جام زن است و یکی هم پیش رمال»!.
فتحعلی آخوندزاده علت اصلی آنرا ناشی از جهل و مفاسد اخلاقی مردان و فرهنگ مردسالاری می داند که چون زنان همیشه در معرض تهدید نازایی یا تعدد زوجات از سوی مردانشان بوده اند در نتیجه آنها در نهایت بی پناهی به خرافات متوسل میشدند مثلا تنها برای نازایی دهها عامل خرافی میتوان پیدا کرد: از توپ مرواری در تهران گرفته تا خوابیدن در صخره ای در کرمان...!
ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار، روزی بکن زجایی
اما دوره صفویه خرافات پر رونق بوده که در سفرنامه های اروپاییان نیز منعکس شده و گویی تمامی سرنوشت آدمی را حرکات و اجرام آسمانی تعیین میکرده و منجمین بازارشان گرم بوده برای تعیین ساعت سعد و نحس...!
وقتی شاه صفی بیماریش طول کشید گفتند که چون او در ساعت نحس تاجگذاری کرده باید دوباره تاجگذاری کند و اسم خودش را هم عوض کند! بارها هم خلاف گفته منجمان رخ داده بود اما این شاه خرافی دست بردار نبوده...!(سفرنامه کمپفر به ایران...ص70)
دالساندری مینویسد مردم معتقد بودند آبی که شاه دست خود را در آن شسته باشد دافع تب است!(سفرنامه وینچنتو دالساندری...ص474) و «بسیاری از بیماران شفای خود را در آب لگن دستشویی پادشاه میجویند تا دواخانه!»(سفرنامه مسکو و ایران، اولئاریوس...ص312) اکثرا مردم برای رفع بیماریهایشان بجای مراجعه به پزشک به نزد دعانویسان و رمالان میرفتند.
آنجللو در مورد عشق مفرط سپاهیان به شاه اسماعیل مینویسد که آنها عمدا بدون زره برای او می جنگیدند تا کشته شوند چون باور داشتند که شاه اسماعیل همیشه جاوید است(سفرنامه آنجوللو...ص344) شاردن می نویسد بیمارانی را دیده که به امید یافتن شفا خود را بر قدم شاه می کشیدند«فنجانی پر از آب در دست داشته در گذرگاه پادشاه می ایستادند تا وی انگشتانش را در آب فرود کند تا آنرا بخورند و از بیماری برهند»(دالساندری،1381ص474). تقدیرگرایی چنان در دوره شاه سلطان حسین قوت گرفته بود که لاکهارت می نویسد وقتی در یک جشنی، یکی از ستونهای کاخ چهل ستون آتش گرفت شاه اجازه نداد آنرا خاموش کنند گفت«اگر اراده خدواند بر این گرفته که این تالار سوخته شود با آن مخالفتی نخواهم کرد»(انقراض سلسله صفویه، لاکهارت...ص35)
البته همین خرافات باعث زوال این سلسله شد و خداوند اراده کرد که تاج پادشاهی از سر او برداشته و بر سر محمودافغان گذاشته شود...!
ستم بر اهل سنت یعنی افغانان به حدی رسید که سرانجام باعث شورش آنان گشت. هنگامیکه محمود افغان به دروازه های اصفهان رسید این شاه خرافی بجای تدابیر نظامی به خرافات پناه برده و میخواست با دانه ها نخود، اشقیا را شکست دهد! معتقد بود اگر دو پاچه بز را با 325 دانه نخود، پخته و دوشیزه ای 1200بار لااله الاالله بخواند و بر آن فوت کند سپاهیان صفوی از طعام بخورند از نظرها غایب خواهند شد و بر دشمن غلبه خواهند یافت! خاوری به نقل از شاه مینویسد«راست است كه فتنۀ افاغنه در كار است، ما هم خود به علاوۀ تدارك دولتى، تداركى دعايى كرده، امر كردهايم در اندرون كه از رجال و نساء سادات موسويه، نخود را لا اله الا الله بخوانند؛ صباحا و مساء در كارند، ان شاء الله آش معتبرى فراهم كرده، به كل خلق مىخورانيم، از باطن سادات موسويه دفن بلا خواهد شد»(تاریخ ذوالقرنین، خاورى...ص۳۱۲)
البته نخود و پاچه های بز نجاتبخش نشد!
پس از شکست، زمان آن رسید که شاه سلطان حسین صفوی پیرمردی شصت ساله و فربه با عمری خوشگذرانی و عیاشی، پشت سر محمود 21ساله و پابرهنه راه افتاده و او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده تا یک به یک کلیدهای کاخها را به او بسپارد! و سپس، نوبت به تقسیم زنان حرمش رسید که محمود افغان به فرماندهانش بخشید...
در این زمان هم، شاه صفوی سر عقل نیامده بود وقتی با دست خودش، تاج شاهی را از سرِخود برداشته بر سرِمحمودافغان گذاشت گفت: «فرزند، اراده خداوند نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقت آن رسيده كه تو بر تخت ايران جلوس كنى. سپس، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد»(تاريخ كامل ايران... ج1، ص432)
البته هیچ توپی به اندازه توپِ خرافات قدرت تخریب ندارد...!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔶 #بی_خبری و #جهل از علل توسعه نیافتگی ایران
در عهد قاجار، بيخبري چنان بود که بقول ناصرالدینشاه، بسباری فرق کلم و بروکسل را در نمی یافتند و نمی توانستند بانک و بالنگ را از یکدیگر تمیز دهند.
.
طالبوف در این زمینه مینویسد :
روزی در جمع بزرگان و درباریان، سخن از تشکیل بانک به میان آمد و من فوایدش را نشان دادم و می گفتم استفاده و ثمر بانک را ملل اروپایی می دانند که دویست سال است تخم آنرا در مملکت خویش کاشتهاند! یکی از رجال گفت: گمان ندارم بانک فرنگیان از بالنگ ما لذیذتر باشد! چه مضایقه! بیاورید و بکارید، می خوریم و می بینیم. بادمجان قرمز را کاشتند و خوردیم، بد چیزی نیست. اول مردم نفرت مي کردند و می گفتند بادمجان ارمنی است. حالا همه معتاد شده و می خوریم.
.
همچنین سید حسن تقی زاده خاطره ای در این خصوص دارد:
در مجلس اول مشروطه، اشخاص کم اطلاع و عامی و ساده لوح پیدا می شد. روزی در موقع بحث در قانون نواقل و مالیات ها، وقتی که ماده نواقل معاف از عوارض مطرح بود و در مجلس خوانده مي شد که :
نواقل معاف از ماليات عبارت است از نواقل بلدیه (شهرداری) و نواقل صحیه (بهداشت و درمان) و نواقل عسکریه (ارتش) ، آنگاه نماینده ای بلند شد و به اعتراض گفت: آقا مگر عسکر گاریچی کم ظلم به این مردم کرده که نواقل او از ماليات معاف باشد!!
درحقیقت ذهن او به عسکر گاریچی معروف که در خط راهِ تهران - قم ارابه و گاری هایش کار میکرد، رفته بود!
در مجلس حرف او موجب خنده شد.
.
در مجلس پنجم جمهوری اسلامی نیز که بتازگى آقای خاتمی رييس جمهور شده بود، حزب کارگزاران دولت به منظور از اکثریت انداختن نمایندگان مجلس، درخواست آبستراکسیون داده بود و یکی از نمایندگان استان فارس نماینده گفته بود که: عامو؛ تا حالو تو مجلس از این قرتی بازی ها نداشتیم
تا مدتها این گفته ایشان ابزاری شده بود برای مزاح دیگر نمایندگان و...
( آبستراکسیون در مجلس یا نصاب شکنی در مجلس به معنی عدم حضور گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رای گیری به قصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب یک لایحه یا طرح)
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
.@sociology_economic_development
در عهد قاجار، بيخبري چنان بود که بقول ناصرالدینشاه، بسباری فرق کلم و بروکسل را در نمی یافتند و نمی توانستند بانک و بالنگ را از یکدیگر تمیز دهند.
.
طالبوف در این زمینه مینویسد :
روزی در جمع بزرگان و درباریان، سخن از تشکیل بانک به میان آمد و من فوایدش را نشان دادم و می گفتم استفاده و ثمر بانک را ملل اروپایی می دانند که دویست سال است تخم آنرا در مملکت خویش کاشتهاند! یکی از رجال گفت: گمان ندارم بانک فرنگیان از بالنگ ما لذیذتر باشد! چه مضایقه! بیاورید و بکارید، می خوریم و می بینیم. بادمجان قرمز را کاشتند و خوردیم، بد چیزی نیست. اول مردم نفرت مي کردند و می گفتند بادمجان ارمنی است. حالا همه معتاد شده و می خوریم.
.
همچنین سید حسن تقی زاده خاطره ای در این خصوص دارد:
در مجلس اول مشروطه، اشخاص کم اطلاع و عامی و ساده لوح پیدا می شد. روزی در موقع بحث در قانون نواقل و مالیات ها، وقتی که ماده نواقل معاف از عوارض مطرح بود و در مجلس خوانده مي شد که :
نواقل معاف از ماليات عبارت است از نواقل بلدیه (شهرداری) و نواقل صحیه (بهداشت و درمان) و نواقل عسکریه (ارتش) ، آنگاه نماینده ای بلند شد و به اعتراض گفت: آقا مگر عسکر گاریچی کم ظلم به این مردم کرده که نواقل او از ماليات معاف باشد!!
درحقیقت ذهن او به عسکر گاریچی معروف که در خط راهِ تهران - قم ارابه و گاری هایش کار میکرد، رفته بود!
در مجلس حرف او موجب خنده شد.
.
در مجلس پنجم جمهوری اسلامی نیز که بتازگى آقای خاتمی رييس جمهور شده بود، حزب کارگزاران دولت به منظور از اکثریت انداختن نمایندگان مجلس، درخواست آبستراکسیون داده بود و یکی از نمایندگان استان فارس نماینده گفته بود که: عامو؛ تا حالو تو مجلس از این قرتی بازی ها نداشتیم
تا مدتها این گفته ایشان ابزاری شده بود برای مزاح دیگر نمایندگان و...
( آبستراکسیون در مجلس یا نصاب شکنی در مجلس به معنی عدم حضور گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رای گیری به قصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب یک لایحه یا طرح)
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
.@sociology_economic_development
📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
🔲 #بخش_چهارم
🔸نظریهی ارزش مبادله و معمای اب و الماس
اسمیت معتقد است در جامعه نهادهای طبیعی وجود دارد که متاثر از تصمیمات و اراده افراد نیستند بلکه اینها در نتیجه پیروی افراد مختلف از منافع شخصی خود پدید میآیند.
پول در اقتصاد پولی ، هم مانند تقسیمکار یک نهاد طبیعی است و برای آسان کردن مبادله و ازبین بردن مشکلات اقتصاد تهاتری بوجود امده است.
یعنی با شکل گرفتن تخصص توسط تقسیمکار و تولید کالاهای اضافی ، مبادله آنها نیازمند تعیین ارزشی نسبی این کالاها است ، این عوامل موثر بر ارزش کالا را در مبادله خود با پول معرفی میکند.
زیاد شدن سرمایه نیز (ازدیاد سرمایه) یک نهاد طبیعی است ، به دلیل اینکه وقتی افراد در پی منافع شخصی میروند و برای بهبود منافع شخصی پسانداز میکنند، سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند و این امر موجب بالارفتن بهرهوری نهایی کار و در نهایت ثروت جامعه زیاد میشود.
جامعهای که تقسیمکار دارد ، افراد ازادند منافع شخصی خود را دنبال کنند ، ارضای خواستههای فردی از طریق دست نامرئی باعث رفاه عموم میشود.
🔹چگونه تولید کننده میداند چه کالایی و به چه مقدار تولید کند و چگونه عرضه و تقاضا در صورت شرایط رقابت کامل با یکدیگر متعادل میشود و رفاه عموم تامیین میشود ؟
جواب در نظریه ارزش مبادله اسمیت است
🔹ارزش استفاده در مقابل ارزش مبادله
به نظر اسمیت ، کالاهایی که دارای ارزش استفاده زیاد هستند ، از دیدگاه مبادله ارزش اندکی دارند و یا فاقد چنین ارزشی هستند ، برعکس ، کالاهایی که ارزش مبادله زیادی دارند ، فاقد ارزش استفاده هستند.
مثل اب : هیچ کالایی به اندازه اب برای زندگی مفید نیست ، اما ارزش مبادله آن کالا کم است.
الماس که ارزش استفاده زیادی ندارد ، دارای ارزش مبادله بسیار است.
ارزش مبادله ( exchange value ) : قیمت واحدی است که مصرف کننده برای استفاده از یک واحد کالا میپردازد.
ارزش استفاده ( use value ) : مطلوبیتی است که مصرف کننده از مصرف هر واحد کالا به دست میآورد.
🔹چه عاملی موجب تعیین ارزش مبادله هر یک از این دو کالا میشود ؟
اسمیت معتقد است که کمیابی عاملی است که در تعیین ارزش مبادله نقش مهمی بازی میکند.
یعنی مثلا ارزش مبادله الماس متاثر از کمیابی آن است ، درحالی که آب فراوان است ، بنابراین ارزش مبادله آب کمتر از الماس است.
اسمیت توضیح قانع کنندهای نداد ، هیچ کالایی نمیتواند برای مبادله با کالای دیگری ارائه شود ، مگر اینکه دارای ارزش استفاده باشد ، تنها توانایی کالا در ارضای خواستهی یک مصرف کننده است که تحصیل آن را در مقابل از دست دادن دیگر کالاها منطقی میسازد ، چون اسمیت در بیان ارزش مبادله به عامل مطلوبیت توجه نداشت نتوانست این رابطهی منطقی را درک کند.
بر اساس نظریه مطلوبیت نهایی ، حل معمای آب و الماس اسان است ، اگر مقدار اب و الماس را (d1) و (w1 ) در نظر بگیریم ممکن است مطلوبیت نهایی الماس نسبتاً بالا باشد ، زیرا الماس کالایی کمیاب است درحالی که مطلوبیت نهایی آب نسبتاً کم است ، چرا که آب بسیار فراوان است.
نظریه مطلوبیت نهایی به ما میگوید قیمت الماس بسیار بالا است درحالی که قیمت آب پایین است ، اما مطلوبیت آب میتواند بسیار بیشتر از مطلوبیت کل الماس باشد.(بدون در نظر گرفتن واحد نهایی)
در نتیجه هرچقدر یک کالا فراوان باشد ، مطلوبیت نهایی آن کمتر است. یعنی مقداری زیادی اب دارای قیمت کمی است.
اب بینهایت مفید است ، اما آنقدر زیاد است که افراد برای یک واحد بیشتر از آن ارزش کمی قائل میشوند و در نتیجه قیمت واحد کمتری برای آن میپردازند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔲 #بخش_چهارم
🔸نظریهی ارزش مبادله و معمای اب و الماس
اسمیت معتقد است در جامعه نهادهای طبیعی وجود دارد که متاثر از تصمیمات و اراده افراد نیستند بلکه اینها در نتیجه پیروی افراد مختلف از منافع شخصی خود پدید میآیند.
پول در اقتصاد پولی ، هم مانند تقسیمکار یک نهاد طبیعی است و برای آسان کردن مبادله و ازبین بردن مشکلات اقتصاد تهاتری بوجود امده است.
یعنی با شکل گرفتن تخصص توسط تقسیمکار و تولید کالاهای اضافی ، مبادله آنها نیازمند تعیین ارزشی نسبی این کالاها است ، این عوامل موثر بر ارزش کالا را در مبادله خود با پول معرفی میکند.
زیاد شدن سرمایه نیز (ازدیاد سرمایه) یک نهاد طبیعی است ، به دلیل اینکه وقتی افراد در پی منافع شخصی میروند و برای بهبود منافع شخصی پسانداز میکنند، سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند و این امر موجب بالارفتن بهرهوری نهایی کار و در نهایت ثروت جامعه زیاد میشود.
جامعهای که تقسیمکار دارد ، افراد ازادند منافع شخصی خود را دنبال کنند ، ارضای خواستههای فردی از طریق دست نامرئی باعث رفاه عموم میشود.
🔹چگونه تولید کننده میداند چه کالایی و به چه مقدار تولید کند و چگونه عرضه و تقاضا در صورت شرایط رقابت کامل با یکدیگر متعادل میشود و رفاه عموم تامیین میشود ؟
جواب در نظریه ارزش مبادله اسمیت است
🔹ارزش استفاده در مقابل ارزش مبادله
به نظر اسمیت ، کالاهایی که دارای ارزش استفاده زیاد هستند ، از دیدگاه مبادله ارزش اندکی دارند و یا فاقد چنین ارزشی هستند ، برعکس ، کالاهایی که ارزش مبادله زیادی دارند ، فاقد ارزش استفاده هستند.
مثل اب : هیچ کالایی به اندازه اب برای زندگی مفید نیست ، اما ارزش مبادله آن کالا کم است.
الماس که ارزش استفاده زیادی ندارد ، دارای ارزش مبادله بسیار است.
ارزش مبادله ( exchange value ) : قیمت واحدی است که مصرف کننده برای استفاده از یک واحد کالا میپردازد.
ارزش استفاده ( use value ) : مطلوبیتی است که مصرف کننده از مصرف هر واحد کالا به دست میآورد.
🔹چه عاملی موجب تعیین ارزش مبادله هر یک از این دو کالا میشود ؟
اسمیت معتقد است که کمیابی عاملی است که در تعیین ارزش مبادله نقش مهمی بازی میکند.
یعنی مثلا ارزش مبادله الماس متاثر از کمیابی آن است ، درحالی که آب فراوان است ، بنابراین ارزش مبادله آب کمتر از الماس است.
اسمیت توضیح قانع کنندهای نداد ، هیچ کالایی نمیتواند برای مبادله با کالای دیگری ارائه شود ، مگر اینکه دارای ارزش استفاده باشد ، تنها توانایی کالا در ارضای خواستهی یک مصرف کننده است که تحصیل آن را در مقابل از دست دادن دیگر کالاها منطقی میسازد ، چون اسمیت در بیان ارزش مبادله به عامل مطلوبیت توجه نداشت نتوانست این رابطهی منطقی را درک کند.
بر اساس نظریه مطلوبیت نهایی ، حل معمای آب و الماس اسان است ، اگر مقدار اب و الماس را (d1) و (w1 ) در نظر بگیریم ممکن است مطلوبیت نهایی الماس نسبتاً بالا باشد ، زیرا الماس کالایی کمیاب است درحالی که مطلوبیت نهایی آب نسبتاً کم است ، چرا که آب بسیار فراوان است.
نظریه مطلوبیت نهایی به ما میگوید قیمت الماس بسیار بالا است درحالی که قیمت آب پایین است ، اما مطلوبیت آب میتواند بسیار بیشتر از مطلوبیت کل الماس باشد.(بدون در نظر گرفتن واحد نهایی)
در نتیجه هرچقدر یک کالا فراوان باشد ، مطلوبیت نهایی آن کمتر است. یعنی مقداری زیادی اب دارای قیمت کمی است.
اب بینهایت مفید است ، اما آنقدر زیاد است که افراد برای یک واحد بیشتر از آن ارزش کمی قائل میشوند و در نتیجه قیمت واحد کمتری برای آن میپردازند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #واترقّیدگیِ_ایرانی
✍️ #محدثه_جزائی
«توسعه» و «پیشرفت» یکی از مهمترین دغدغههای فکریِ انسانِ ایرانی در بیش از یکسدۀ گذشته بوده است. حرکت رو بهجلو و قرارگرفتنِ در مسیری که از آن با نامهای گوناگونی همچون مدرنیزاسیون، غربیشدن، احیای عظمتِ باستانیِ ایران، تمدنسازی، بازگشت به خویشتن، احیای الگوی اسلامیِ پیشرفت و... یاد شده است، مدتهاست که به دال مرکزیِ عرصۀ سیاستاندیشی و سیاستورزی در ایران تبدیل شده است. با اینهمه دستاورد آن چیزی جز «حسرت از حرکتِ مداومِ آنها» و «درجازدگیِ ما» نبوده است.
چرا ایران مترقی نشد؟ توسعه نیافت؟ و پیشرفته نیست؟ پاسخ به این پرسشها هرگز ساده نبوده و نیست. شاید برای پاسخ به چنین پرسشهایِ دراز دامنه و بغرنجی باید به دورانِ «پیشاتاریخیِ» ایران نگاهی دگرباره داشت. منظور از پیشاتاریخ، نه باور رایج در دستهبندیهای تاریخی بلکه آن نقطۀ صفری است که بنابر فرضِ حرکت، نخستین گامها میبایست از آن نقطه آغاز میشده است. «واترقیدگی» بهعنوان یک وضعیت، بهگونهای تلویحی به سکون و ایستایی دلالت دارد. هنگامی که سخن از واترقیدگیِ جامعۀ ایران به میان میآید، یعنی درجازدگیِ آن تکرار و بازتکرار شده است و راهحل این برونرفت جز در سایۀ پشتوانۀ نظری قدرتمند و اراده ای قدرتمندتر برای تحقق آن وجود ندارد. منظور از بُنمایۀ نظری، آن ایدهها و نظریههایی است که هدف از هرگونه حرکت و تغییر، تحقق و دستیابی به آنهاست؛ در حقیقت نقشۀ راهی که تبدیل وضعیت و تحولِ آن را توضیح میدهد. الگوی توسعه و پیشرفت جوامعِ گوناگون، خودانگیخته، دفعی و ناگهانی نبوده و چنانکه منابع مطالعاتی گوناگون نشان میدهد، همواره نقشۀ راه یا همانچیزی که این نوشتار آن را بنمایۀ نظری مینامد وجود داشته است. پر واضح است که بهترین نظریهها و طرحها بدونِ ارادۀ سوژه یا سوژههایی تحولخواه امکان موجودیت نمییابند اما آنچه تاکنون در تاریخ ایران رخ داده است، جدالهای مفهومی و استفاده از آنها برای بیاعتبارساختنِ رقیب و طرحهای احتمالاً جایگزین بوده است.
مفاهیم ترقی، پیشرفت و توسعه، هرکدام با معانیِ پنهان و آشکاری که در بطنِ خود داشتهاند جز ایجاد دستهبندیهای سیاسی و رقابت بر سرِ نحوۀ دستیابی به قدرت سیاسی حاصلی برای هرگونه حرکتِ رو به جلو نداشتهاند. با این همه چگونه میتوان تغییراتِ ملموس ناشی از تحولاتِ دورانهای گوناگونِ مربوط به زندگیِ مادی را توجیه کرد؟ بهنظر میرسد وجود جدالهای مفهومی و کلامی پیرامونِ مفاهیم مربوط به توسعه، اثر چندانی بر این تغییرات نداشته است. برای اثباتِ این پاسخ میتوان از «تبیینهای خلافِ واقع» بهره گرفت. به این معنا که بهعنوان مثال، بدون کودتای سوم اسفند آیا مظاهر مادی ترقی همچون راهآهن در ایران احداث نمیشد؟ اگر قانون اساسی مشروطه تدوین نمیشد آیا ملیگرایی باستانیِ ایران احیا نمیشد؟ و آیا اگر انقلاب اسلامی بهوقوع نمیپیوست، ایدۀ پیشرفت با آرمانِ بازگشت به گذشته مطرح نمیشد؟ براساس ایدۀ جنینیِ این نوشتار، انتسابِ تحولاتِ تاریخیِ ایران به مفاهیم ترقی، توسعه و پیشرفت بلاموضوع است. قاصدکهای بازگشته از فرنگ، وصف نهادهای جدید و مترقی را به ارمغان آوردند که قدرتِ شخصیشدۀ رضاشاهی بر آن جامۀ عمل پوشاند. محمدرضاشاه با تکیه بر منابع جدیدتر - چون دیگر تنها نمیتوانست بر شهود و مشاهده تکیه کند- با ملیگرایی باستانگرا مسیر قبلی را با شتاب بیشتری توسعه بخشید که البته در نهایت با سد محکمی به نام شریعتِ اسلامی مواجه شد که میکوشید پیشرفتِ ایرانی را با اسلام پیوند زند. بهنظر میرسد بدونِ پشتوانۀ مستحکمِ نظری، هرگونه مفهومی تحت عناوین ترقی، توسعه و پیشرفت، دال میانتهیای بیش نیست که بهعنوان سرپوشی برای رقابتهای سیاسی و کشاکشِ قدرت میان نیروهای سیاسی عمل میکند و دستاوردی جز ایستادن در وضعیت «واترقیدگی» برای جامعۀ ایرانی دربر نخواهد داشت.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #محدثه_جزائی
«توسعه» و «پیشرفت» یکی از مهمترین دغدغههای فکریِ انسانِ ایرانی در بیش از یکسدۀ گذشته بوده است. حرکت رو بهجلو و قرارگرفتنِ در مسیری که از آن با نامهای گوناگونی همچون مدرنیزاسیون، غربیشدن، احیای عظمتِ باستانیِ ایران، تمدنسازی، بازگشت به خویشتن، احیای الگوی اسلامیِ پیشرفت و... یاد شده است، مدتهاست که به دال مرکزیِ عرصۀ سیاستاندیشی و سیاستورزی در ایران تبدیل شده است. با اینهمه دستاورد آن چیزی جز «حسرت از حرکتِ مداومِ آنها» و «درجازدگیِ ما» نبوده است.
چرا ایران مترقی نشد؟ توسعه نیافت؟ و پیشرفته نیست؟ پاسخ به این پرسشها هرگز ساده نبوده و نیست. شاید برای پاسخ به چنین پرسشهایِ دراز دامنه و بغرنجی باید به دورانِ «پیشاتاریخیِ» ایران نگاهی دگرباره داشت. منظور از پیشاتاریخ، نه باور رایج در دستهبندیهای تاریخی بلکه آن نقطۀ صفری است که بنابر فرضِ حرکت، نخستین گامها میبایست از آن نقطه آغاز میشده است. «واترقیدگی» بهعنوان یک وضعیت، بهگونهای تلویحی به سکون و ایستایی دلالت دارد. هنگامی که سخن از واترقیدگیِ جامعۀ ایران به میان میآید، یعنی درجازدگیِ آن تکرار و بازتکرار شده است و راهحل این برونرفت جز در سایۀ پشتوانۀ نظری قدرتمند و اراده ای قدرتمندتر برای تحقق آن وجود ندارد. منظور از بُنمایۀ نظری، آن ایدهها و نظریههایی است که هدف از هرگونه حرکت و تغییر، تحقق و دستیابی به آنهاست؛ در حقیقت نقشۀ راهی که تبدیل وضعیت و تحولِ آن را توضیح میدهد. الگوی توسعه و پیشرفت جوامعِ گوناگون، خودانگیخته، دفعی و ناگهانی نبوده و چنانکه منابع مطالعاتی گوناگون نشان میدهد، همواره نقشۀ راه یا همانچیزی که این نوشتار آن را بنمایۀ نظری مینامد وجود داشته است. پر واضح است که بهترین نظریهها و طرحها بدونِ ارادۀ سوژه یا سوژههایی تحولخواه امکان موجودیت نمییابند اما آنچه تاکنون در تاریخ ایران رخ داده است، جدالهای مفهومی و استفاده از آنها برای بیاعتبارساختنِ رقیب و طرحهای احتمالاً جایگزین بوده است.
مفاهیم ترقی، پیشرفت و توسعه، هرکدام با معانیِ پنهان و آشکاری که در بطنِ خود داشتهاند جز ایجاد دستهبندیهای سیاسی و رقابت بر سرِ نحوۀ دستیابی به قدرت سیاسی حاصلی برای هرگونه حرکتِ رو به جلو نداشتهاند. با این همه چگونه میتوان تغییراتِ ملموس ناشی از تحولاتِ دورانهای گوناگونِ مربوط به زندگیِ مادی را توجیه کرد؟ بهنظر میرسد وجود جدالهای مفهومی و کلامی پیرامونِ مفاهیم مربوط به توسعه، اثر چندانی بر این تغییرات نداشته است. برای اثباتِ این پاسخ میتوان از «تبیینهای خلافِ واقع» بهره گرفت. به این معنا که بهعنوان مثال، بدون کودتای سوم اسفند آیا مظاهر مادی ترقی همچون راهآهن در ایران احداث نمیشد؟ اگر قانون اساسی مشروطه تدوین نمیشد آیا ملیگرایی باستانیِ ایران احیا نمیشد؟ و آیا اگر انقلاب اسلامی بهوقوع نمیپیوست، ایدۀ پیشرفت با آرمانِ بازگشت به گذشته مطرح نمیشد؟ براساس ایدۀ جنینیِ این نوشتار، انتسابِ تحولاتِ تاریخیِ ایران به مفاهیم ترقی، توسعه و پیشرفت بلاموضوع است. قاصدکهای بازگشته از فرنگ، وصف نهادهای جدید و مترقی را به ارمغان آوردند که قدرتِ شخصیشدۀ رضاشاهی بر آن جامۀ عمل پوشاند. محمدرضاشاه با تکیه بر منابع جدیدتر - چون دیگر تنها نمیتوانست بر شهود و مشاهده تکیه کند- با ملیگرایی باستانگرا مسیر قبلی را با شتاب بیشتری توسعه بخشید که البته در نهایت با سد محکمی به نام شریعتِ اسلامی مواجه شد که میکوشید پیشرفتِ ایرانی را با اسلام پیوند زند. بهنظر میرسد بدونِ پشتوانۀ مستحکمِ نظری، هرگونه مفهومی تحت عناوین ترقی، توسعه و پیشرفت، دال میانتهیای بیش نیست که بهعنوان سرپوشی برای رقابتهای سیاسی و کشاکشِ قدرت میان نیروهای سیاسی عمل میکند و دستاوردی جز ایستادن در وضعیت «واترقیدگی» برای جامعۀ ایرانی دربر نخواهد داشت.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #با_حرفبازی و #نقدبازی، #همه_مشغول_ممکلتسازی!
✍️ #حسین_شیران
"متمدن" گشتن مستلزم "متحول" گشتن است و متحول گشتن مستلزم "اندیشه و کار"؛ بدیهی است ما وقتی سخن از تحول به میان میآوریم ناظر به دگرگونیهای "فعالانۀ" مثبت و مفید و منتج به توسعه و تمدن است و نه هر تغییر و تحول "منفعلانهای" که خواهناخواه گذشت زمان خود در همه چیز و همه کس رقم میزند، و وقتی هم از اندیشه و کار سخن میگوییم منظورمان نه هر آن اندیشه و کاریست که ممکنست به مثابۀ طرز تفکری و تکان و تلاشی از هر کسی سر بزند بلکه بطور مشخص آنچه مدنظر ما و در واقع لازمۀ توسعه و تمدن است "اندیشۀ معطوف به کار" و "کار مبتنی بر اندیشه" است. تنها و تنها با این دو عنصر اصلی و اساسی است که توسعه و تمدن ممکن و میسر میشود و لاغیر.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #حسین_شیران
"متمدن" گشتن مستلزم "متحول" گشتن است و متحول گشتن مستلزم "اندیشه و کار"؛ بدیهی است ما وقتی سخن از تحول به میان میآوریم ناظر به دگرگونیهای "فعالانۀ" مثبت و مفید و منتج به توسعه و تمدن است و نه هر تغییر و تحول "منفعلانهای" که خواهناخواه گذشت زمان خود در همه چیز و همه کس رقم میزند، و وقتی هم از اندیشه و کار سخن میگوییم منظورمان نه هر آن اندیشه و کاریست که ممکنست به مثابۀ طرز تفکری و تکان و تلاشی از هر کسی سر بزند بلکه بطور مشخص آنچه مدنظر ما و در واقع لازمۀ توسعه و تمدن است "اندیشۀ معطوف به کار" و "کار مبتنی بر اندیشه" است. تنها و تنها با این دو عنصر اصلی و اساسی است که توسعه و تمدن ممکن و میسر میشود و لاغیر.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
🔲 #بخش_پنجم
🔸نظریه ارزش بر اساس کار(تئوری ارزش کار ، labor theory value)
از نظر اسمیت ارزش هرکالا برای مالک آن که نمیخواهد آن را مصرف کند، بلکه مایل است با کالای دیگر مبادله کند، معادل مقدار کاری است که خرید کالا را ممکن میسازد. بنابراین، کار معیار حقیقی ارزش مبادلهی تمام کالاهاست.
یعنی هر کالا دارای ارزشی معادل با مقدار کاری است که مبادلهی آن کالا را با کالای دیگر ممکن میسازد.
اما اسمیت توضیح دیگری نیز میدهد:
قیمت طبیعی یا ارزش واقعی هر کالا برای کسی که میخواهد آن را بدست آورد، معادل رنج و زحمت تحصیل آن است، یعنی کار مبنا یا تعیین کنندهی ارزش است، او بدون توجه به مطلوبیت، میگوید کار مبنای حقیقی ارزش مبادله است.
سپس اسمیت متوجه شد به دلیل نوسانات بازار، قیمتها تغییر میکند، ولی متوجه شد این نوسانات نمی تواند مبین واقعی ارزش یا قیمت واقعی کالا باشد، زیرا این ارزش نباید تغییر کند در زمان و مکان مختلف.
اسمیت به این نتیجه رسید برای هر کالا دو نوع قیمت وجود دارد:
1.قیمت بازار یا ارزش جاری که پیوسته درحال نوسان است
2. قیمت طبیعی یا ارزش واقعی که از ثبات بیشتری برخوردار است.
کمیابی عوامل تولید، عاملی است که در کوتاه مدت از طریق عرضه و تقاضا قیمت بازار را و در بلند مدت از طریق هزینه تولید قیمت طبیعی را تعیین میکند.
اسمیت الگویی برای این ارائه میکند که تنها یک عامل تولید یعنی کالا، یعنی نیرویکار، مورد استفاده قرار میگیرد، این الگو مربوط به حالت ابتدایی یک جامعهسرمایهداری است که هنوز مالکیت خصوصی در آن شکل نگرفته است و ابزار تولید به صورت سرمایه وجود ندارد ، تنها هزینه کار یا دستمزد است که هزینه تولید را تشکیل میدهد و بر این اساس قیمت طبیعی را تعیین میکند.
هرگاه کالایی به قیمتی به فروش برسد که برای جبران دستمزد، اجاره زمین، و سود سرمایه کافی باشد، در این صورت عامل کار به قیمت طبیعی فروش رفته است.
قیمت بازار قیمتی است که در شرایط رقابت از تقاطع منحنیهای عرضه و تقاضا به وجود میآید، در بلند مدت قیمت بازار همسطح قیمت طبیعی قرار خواهد گرفت و این جریان به وسیلهی سازوکاری خودکار انجام میگیرد که براساس شرایط رقابت کامل است.
هرگاه تقاضا ثابت باشد، قیمت هر واحد تولید که از تقاطع منحنیهای عرضه و تقاضا به دستمیآید بیشتر از هزینه هر واحد تولید خواهد شد، در این شرایط سود اقتصادی یا سود غیرعادی بدست میآید، بعد وجود سوداقتصادی باعث می شود عوامل تولید بیشتری به تولید کالا اختصاص یابد، در نتیجه عرضه افزایش پیدا میکند و حجم تولید افزایش پیدا میکند و بعد قیمت بازار کاهش پیدا میکند و سود اقتصادی از بین میرود و در نتیجه قیمت بازار همسطح قیمت طبیعی خواهد شد.
اگر این اتفاق در کوتاه مدت بی افتد و تعداد تولیدکنندگان افزایش یابد و عرضه زیاد شود، تقاضا چون ثابت است قیمت هر واحد تولید کمتر از هزینهی هر واحد تولید میشود، در نتیجه زیان اقتصادی یا زیانغیرعادی شکل میگیرد.
قیمت یک کالا در بلند مدت، به عقیده اسمیت تنها به وسیلهی هزینه تولیدکننده و براساس عرضه تعیین میشود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔲 #بخش_پنجم
🔸نظریه ارزش بر اساس کار(تئوری ارزش کار ، labor theory value)
از نظر اسمیت ارزش هرکالا برای مالک آن که نمیخواهد آن را مصرف کند، بلکه مایل است با کالای دیگر مبادله کند، معادل مقدار کاری است که خرید کالا را ممکن میسازد. بنابراین، کار معیار حقیقی ارزش مبادلهی تمام کالاهاست.
یعنی هر کالا دارای ارزشی معادل با مقدار کاری است که مبادلهی آن کالا را با کالای دیگر ممکن میسازد.
اما اسمیت توضیح دیگری نیز میدهد:
قیمت طبیعی یا ارزش واقعی هر کالا برای کسی که میخواهد آن را بدست آورد، معادل رنج و زحمت تحصیل آن است، یعنی کار مبنا یا تعیین کنندهی ارزش است، او بدون توجه به مطلوبیت، میگوید کار مبنای حقیقی ارزش مبادله است.
سپس اسمیت متوجه شد به دلیل نوسانات بازار، قیمتها تغییر میکند، ولی متوجه شد این نوسانات نمی تواند مبین واقعی ارزش یا قیمت واقعی کالا باشد، زیرا این ارزش نباید تغییر کند در زمان و مکان مختلف.
اسمیت به این نتیجه رسید برای هر کالا دو نوع قیمت وجود دارد:
1.قیمت بازار یا ارزش جاری که پیوسته درحال نوسان است
2. قیمت طبیعی یا ارزش واقعی که از ثبات بیشتری برخوردار است.
کمیابی عوامل تولید، عاملی است که در کوتاه مدت از طریق عرضه و تقاضا قیمت بازار را و در بلند مدت از طریق هزینه تولید قیمت طبیعی را تعیین میکند.
اسمیت الگویی برای این ارائه میکند که تنها یک عامل تولید یعنی کالا، یعنی نیرویکار، مورد استفاده قرار میگیرد، این الگو مربوط به حالت ابتدایی یک جامعهسرمایهداری است که هنوز مالکیت خصوصی در آن شکل نگرفته است و ابزار تولید به صورت سرمایه وجود ندارد ، تنها هزینه کار یا دستمزد است که هزینه تولید را تشکیل میدهد و بر این اساس قیمت طبیعی را تعیین میکند.
هرگاه کالایی به قیمتی به فروش برسد که برای جبران دستمزد، اجاره زمین، و سود سرمایه کافی باشد، در این صورت عامل کار به قیمت طبیعی فروش رفته است.
قیمت بازار قیمتی است که در شرایط رقابت از تقاطع منحنیهای عرضه و تقاضا به وجود میآید، در بلند مدت قیمت بازار همسطح قیمت طبیعی قرار خواهد گرفت و این جریان به وسیلهی سازوکاری خودکار انجام میگیرد که براساس شرایط رقابت کامل است.
هرگاه تقاضا ثابت باشد، قیمت هر واحد تولید که از تقاطع منحنیهای عرضه و تقاضا به دستمیآید بیشتر از هزینه هر واحد تولید خواهد شد، در این شرایط سود اقتصادی یا سود غیرعادی بدست میآید، بعد وجود سوداقتصادی باعث می شود عوامل تولید بیشتری به تولید کالا اختصاص یابد، در نتیجه عرضه افزایش پیدا میکند و حجم تولید افزایش پیدا میکند و بعد قیمت بازار کاهش پیدا میکند و سود اقتصادی از بین میرود و در نتیجه قیمت بازار همسطح قیمت طبیعی خواهد شد.
اگر این اتفاق در کوتاه مدت بی افتد و تعداد تولیدکنندگان افزایش یابد و عرضه زیاد شود، تقاضا چون ثابت است قیمت هر واحد تولید کمتر از هزینهی هر واحد تولید میشود، در نتیجه زیان اقتصادی یا زیانغیرعادی شکل میگیرد.
قیمت یک کالا در بلند مدت، به عقیده اسمیت تنها به وسیلهی هزینه تولیدکننده و براساس عرضه تعیین میشود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#جنبش_آزادی_جامعهشناسی (ج.ا.ج) (بخش نخست)
✍️ #حسین_شیران
میلز خود در اوایل دهۀ 60 درگذشت. عجول و عصبی بودناش از یکسو و تنشها و فشارهای با همه درافتادناش از سوی دیگر اجازه نداد او بیش از 46 سال عمر کند و سرانجام با چهارمین سکتۀ قلبی در سال 1962 از دنیا رفت. با اینحال با همین عمر کوتاه، او آثار متعددی از خود به جای گذاشت: بینش جامعهشناختی، نخبگان قدرت، یقهسپیدان، مارکسیستها، یانکی گوش کن، علل جنگ جهانی سوم و چندی دیگر. اگرچه میلز در دوران حیاتاش از همه فاصله گرفته و کامل غریب افتاده بود - و این البته نتیجۀ نقدهای بیملاحظه و بیرحمانهاش به همه چیز و همه کس بود - اما بلافاصله بعد از مرگاش جریان تفکرات انتقادی او در قالب یک نوع جامعهشناسی جدلی با عنوان "جامعهشناسی رادیکال" جای و جان گرفت و خیلی زود پیروان فراوان و فداکاری به خود جذب کرد.
در شرایط هیجانی دهۀ 60 که شورش بر علیه هر توافق و هر نظم و نظام حاکمی حرف اول را میزد چه چیزی جذابتر از جامعهشناسی انتقادی و فوقچپگرای میلز که توفانوار رو سوی هر کس و هر چیز محافظهکار و منفعتطلبی وزیدن گرفته بود و گردوخاکش دیگر نه فقط پارسونز وفاقاندیش و نظریۀ کارکردگرایی ساختاری نظامگرایاش بلکه کلیت نظام سیاسی-اقتصادی-اجتماعی حاکم بر آمریکا که برنامه و رسالتی جز استثمار و استضعاف مردم آمریکا و ملتها و دولتهای دیگر نداشت را هم در برگرفته بود؛ و فقط این نبود، میلز همچنین منتقد جدی علوم انسانی و اجتماعی حاکم بر دانشگاهها بود چرا که اعتقاد داشت این علوم عملا و نظرا دربست در خدمت حاکمان هستند و هر آنچه در قالب علم ارائه میدهند مباحثی غیرواقعی و مهندسیشده هستند که عموما به نفع طبقات حاکم و به ضرر طبقات محکوم تمام میشوند. "جنبش آزادی جامعهشناسی" در این زمان و در این زمینه از بطن جامعهشناسی رادیکال میلز زاده شد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #حسین_شیران
میلز خود در اوایل دهۀ 60 درگذشت. عجول و عصبی بودناش از یکسو و تنشها و فشارهای با همه درافتادناش از سوی دیگر اجازه نداد او بیش از 46 سال عمر کند و سرانجام با چهارمین سکتۀ قلبی در سال 1962 از دنیا رفت. با اینحال با همین عمر کوتاه، او آثار متعددی از خود به جای گذاشت: بینش جامعهشناختی، نخبگان قدرت، یقهسپیدان، مارکسیستها، یانکی گوش کن، علل جنگ جهانی سوم و چندی دیگر. اگرچه میلز در دوران حیاتاش از همه فاصله گرفته و کامل غریب افتاده بود - و این البته نتیجۀ نقدهای بیملاحظه و بیرحمانهاش به همه چیز و همه کس بود - اما بلافاصله بعد از مرگاش جریان تفکرات انتقادی او در قالب یک نوع جامعهشناسی جدلی با عنوان "جامعهشناسی رادیکال" جای و جان گرفت و خیلی زود پیروان فراوان و فداکاری به خود جذب کرد.
در شرایط هیجانی دهۀ 60 که شورش بر علیه هر توافق و هر نظم و نظام حاکمی حرف اول را میزد چه چیزی جذابتر از جامعهشناسی انتقادی و فوقچپگرای میلز که توفانوار رو سوی هر کس و هر چیز محافظهکار و منفعتطلبی وزیدن گرفته بود و گردوخاکش دیگر نه فقط پارسونز وفاقاندیش و نظریۀ کارکردگرایی ساختاری نظامگرایاش بلکه کلیت نظام سیاسی-اقتصادی-اجتماعی حاکم بر آمریکا که برنامه و رسالتی جز استثمار و استضعاف مردم آمریکا و ملتها و دولتهای دیگر نداشت را هم در برگرفته بود؛ و فقط این نبود، میلز همچنین منتقد جدی علوم انسانی و اجتماعی حاکم بر دانشگاهها بود چرا که اعتقاد داشت این علوم عملا و نظرا دربست در خدمت حاکمان هستند و هر آنچه در قالب علم ارائه میدهند مباحثی غیرواقعی و مهندسیشده هستند که عموما به نفع طبقات حاکم و به ضرر طبقات محکوم تمام میشوند. "جنبش آزادی جامعهشناسی" در این زمان و در این زمینه از بطن جامعهشناسی رادیکال میلز زاده شد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #ارزش_چیزها»
(ترجمه صدایی شنیده نشده از امیل دورکیم)
اخیرا در تاریخ یازدهم نوامبر 2020، رادیو فرهنگ فرانسه، فایلی حدودا سه دقیقهای از صدای دورکیم را منتشر ساخته است که در 1913، حدود سه سال قبل از مرگ دورکیم ضبط شده و متعلق به آخرین دوره فکر دورکیم است. دورکیم در این فایل به نقد تقلیل «ارزش» به «ارزش اقتصادی» پرداخته و به «هنر»، «اخلاق»، «تاملات نظری» و از همه مهمتر «زندگی» به دیده عرصهای برای «عمل کردن بیحساب و کتاب» نگاه میکند.....
✏ترجمه: #شیما_کاشی و #آرمان_ذاکری
( توضیح مترجمان:امیل دورکیم در تاریخ نظریههای جامعهشناسی اغلب به عنوان متفکری محافظهکار، طرفدار حفظ نظم اجتماعی و پذیرای وضع موجود سرمایهدارانه شناخته شده است. این قرائت از دورکیم، عمدتا به وسیله شرحهای نوشته شده به دست تالکوت پارسنز، در دهههای 50 و 60 میلادی در علوم اجتماعی سیطره یافت. علوم اجتماعی در ایران نیز از همین قرائت تاثیر پذیرفته است. در نتیجه، چهره دیگر دورکیم یعنی دورکیم رادیکال، دورکیم منتقد رهاسازی جامعه به دست امیال افسارگسیخته اقتصادی، دورکیم متمایل به سوسیالیسم و دورکیم تا حدی اتوپیست و هوادار برابری اجتماعی تا همین امروز نیز در حاشیه قرائت پارسونزی باقی مانده است. در قرائت پارسنزی از دورکیم معمولا تاثیر پذیری دورکیم از سوسیالیسم فرانسوی و چهرههایی مانند سنسیمون و ژان ژورس و همکارانی مانند فرانسوا سیمیاند و سلستین بوگله و همچنین برخی آثار دورکیم مانند سوسیالیسم و سنسیمون و درسهای جامعهشناسی: فیزیک اخلاقیات و حقوق مد نظر قرار نمیگیرند . همچنین در این خوانش تداوم مکتب دورکیم در شاگردانی مانند مارسل موس و پس از آن «جریان ضدفایدهگرایی در علوم اجتماعی» از یکسو و اصحاب کالج جامعهشناسی (ژرژ باتای، میشل لیریس، رژه کیوآ) از سوی دیگر نادیده میشود.
در سالهای اخیر، با شدت گرفتن بحرانهای اقتصادی جهانی، اقبال به خوانش رادیکال از دورکیم افزایش یافته است. دورکیمی که به نقد اقتصاد بازار آزاد و خصوصا قاعده «نظم خودانگیخته بازار» پرداخته و از جامعه در برابر افسارگسیختگی منفعتجویی اقتصادی دفاع میکند. در این خوانش، دورکیم در برابر اتمیزاسیون حاصل از فرآیندهای اقتصادی بر نقش نهادهای واسط اجتماعی مانند سندیکاها و اصناف تاکید میکند، علیه مقرراتزدایی از حیات اقتصادی از ضرورت تنظیم و قاعدهگذاری در اقتصاد سخن میگوید، در برابر ایده کوچکسازی دولت، از دولت دموکراتیک نمایندگیکننده خیر عمومی سخن میگوید و در برابر منحل شدن فرد در تودههای بیشکل یا غلتیدن او به دام «فردگرایی خودخواهانه» از «فردگرایی اخلاقی» دفاع میکند. مبنای چنین درکی از دورکیم را باید در نقدهای بنیادین او بر «فایدهگرایی اقتصادی» و تقلیل حیات اجتماعی به حیات اقتصادی و ترجیح جستوجوگری منفعت فردی بر خیر عمومی دانست.
اخیرا در تاریخ یازدهم نوامبر 2020، رادیو فرهنگ فرانسه، فایلی حدودا سه دقیقهای از صدای دورکیم را منتشر ساخته است که در 1913، حدود سه سال قبل از مرگ دورکیم ضبط شده و متعلق به آخرین دوره فکر دورکیم است. دورکیم در این فایل به نقد تقلیل «ارزش» به «ارزش اقتصادی» پرداخته و به «هنر»، «اخلاق»، «تاملات نظری» و از همه مهمتر «زندگی» به دیده عرصهای برای «عمل کردن بیحساب و کتاب» نگاه میکند. بسط ایده «عمل کردن بیحساب و کتاب» را میتوان بعدها در تفسیر مفهوم «قدسی» در آرای اصحاب «کالج جامعهشناسی» مشاهده کرد، خصوصاً در استفاده ژرژ باتای از مفاهیمی مانند «فعالیت غیرتولیدی» و «تخطی ». همانطور که اشاره دورکیم به جنونآمیز بودن برخی فضائل، خواننده را به یاد مفهوم «غلیان جمعی» دورکیم میاندازد که بعدتر برای توضیح لحظات تغییرات جمعی بزرگ نظیر انقلابها و آفرینش امر نو در جامعه به کار گرفته شده است[.
از نگاه دورکیم با فراروی از منطق عقلانی اقتصاد و نقض قواعد عقلانیت اقتصادی است که ارزشهای والای انسانی مانند اخلاق، هنر، تامل نظری و خود زندگی معنا و تداوم مییابند. اشاره دورکیم به فرارویِ منطقِ اخلاق از منطق اقتصاد، دارای پیوندی است با درک او از سوسیالیسم فرانسوی که برابری اجتماعی را با کنش اخلاقی پیوند میزند. سوسیالیسمی که دورکیم در نامهای کمتر شناخته شده به خاویر لئون در سال 1915، به احیاء آن چنین امید بسته است: «...رهایی ما در گرو سوسیالیسمی است که شعارهای تاریخ مصرفگذشته را رها کند. سوسیالیسمی نوین که چنان به خود شکل دهد که سنت فرانسوی را از سر گیرد. به روشنی میدانم که چنین سوسیالیسمی چه میتواند باشد.» ).
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
(ترجمه صدایی شنیده نشده از امیل دورکیم)
اخیرا در تاریخ یازدهم نوامبر 2020، رادیو فرهنگ فرانسه، فایلی حدودا سه دقیقهای از صدای دورکیم را منتشر ساخته است که در 1913، حدود سه سال قبل از مرگ دورکیم ضبط شده و متعلق به آخرین دوره فکر دورکیم است. دورکیم در این فایل به نقد تقلیل «ارزش» به «ارزش اقتصادی» پرداخته و به «هنر»، «اخلاق»، «تاملات نظری» و از همه مهمتر «زندگی» به دیده عرصهای برای «عمل کردن بیحساب و کتاب» نگاه میکند.....
✏ترجمه: #شیما_کاشی و #آرمان_ذاکری
( توضیح مترجمان:امیل دورکیم در تاریخ نظریههای جامعهشناسی اغلب به عنوان متفکری محافظهکار، طرفدار حفظ نظم اجتماعی و پذیرای وضع موجود سرمایهدارانه شناخته شده است. این قرائت از دورکیم، عمدتا به وسیله شرحهای نوشته شده به دست تالکوت پارسنز، در دهههای 50 و 60 میلادی در علوم اجتماعی سیطره یافت. علوم اجتماعی در ایران نیز از همین قرائت تاثیر پذیرفته است. در نتیجه، چهره دیگر دورکیم یعنی دورکیم رادیکال، دورکیم منتقد رهاسازی جامعه به دست امیال افسارگسیخته اقتصادی، دورکیم متمایل به سوسیالیسم و دورکیم تا حدی اتوپیست و هوادار برابری اجتماعی تا همین امروز نیز در حاشیه قرائت پارسونزی باقی مانده است. در قرائت پارسنزی از دورکیم معمولا تاثیر پذیری دورکیم از سوسیالیسم فرانسوی و چهرههایی مانند سنسیمون و ژان ژورس و همکارانی مانند فرانسوا سیمیاند و سلستین بوگله و همچنین برخی آثار دورکیم مانند سوسیالیسم و سنسیمون و درسهای جامعهشناسی: فیزیک اخلاقیات و حقوق مد نظر قرار نمیگیرند . همچنین در این خوانش تداوم مکتب دورکیم در شاگردانی مانند مارسل موس و پس از آن «جریان ضدفایدهگرایی در علوم اجتماعی» از یکسو و اصحاب کالج جامعهشناسی (ژرژ باتای، میشل لیریس، رژه کیوآ) از سوی دیگر نادیده میشود.
در سالهای اخیر، با شدت گرفتن بحرانهای اقتصادی جهانی، اقبال به خوانش رادیکال از دورکیم افزایش یافته است. دورکیمی که به نقد اقتصاد بازار آزاد و خصوصا قاعده «نظم خودانگیخته بازار» پرداخته و از جامعه در برابر افسارگسیختگی منفعتجویی اقتصادی دفاع میکند. در این خوانش، دورکیم در برابر اتمیزاسیون حاصل از فرآیندهای اقتصادی بر نقش نهادهای واسط اجتماعی مانند سندیکاها و اصناف تاکید میکند، علیه مقرراتزدایی از حیات اقتصادی از ضرورت تنظیم و قاعدهگذاری در اقتصاد سخن میگوید، در برابر ایده کوچکسازی دولت، از دولت دموکراتیک نمایندگیکننده خیر عمومی سخن میگوید و در برابر منحل شدن فرد در تودههای بیشکل یا غلتیدن او به دام «فردگرایی خودخواهانه» از «فردگرایی اخلاقی» دفاع میکند. مبنای چنین درکی از دورکیم را باید در نقدهای بنیادین او بر «فایدهگرایی اقتصادی» و تقلیل حیات اجتماعی به حیات اقتصادی و ترجیح جستوجوگری منفعت فردی بر خیر عمومی دانست.
اخیرا در تاریخ یازدهم نوامبر 2020، رادیو فرهنگ فرانسه، فایلی حدودا سه دقیقهای از صدای دورکیم را منتشر ساخته است که در 1913، حدود سه سال قبل از مرگ دورکیم ضبط شده و متعلق به آخرین دوره فکر دورکیم است. دورکیم در این فایل به نقد تقلیل «ارزش» به «ارزش اقتصادی» پرداخته و به «هنر»، «اخلاق»، «تاملات نظری» و از همه مهمتر «زندگی» به دیده عرصهای برای «عمل کردن بیحساب و کتاب» نگاه میکند. بسط ایده «عمل کردن بیحساب و کتاب» را میتوان بعدها در تفسیر مفهوم «قدسی» در آرای اصحاب «کالج جامعهشناسی» مشاهده کرد، خصوصاً در استفاده ژرژ باتای از مفاهیمی مانند «فعالیت غیرتولیدی» و «تخطی ». همانطور که اشاره دورکیم به جنونآمیز بودن برخی فضائل، خواننده را به یاد مفهوم «غلیان جمعی» دورکیم میاندازد که بعدتر برای توضیح لحظات تغییرات جمعی بزرگ نظیر انقلابها و آفرینش امر نو در جامعه به کار گرفته شده است[.
از نگاه دورکیم با فراروی از منطق عقلانی اقتصاد و نقض قواعد عقلانیت اقتصادی است که ارزشهای والای انسانی مانند اخلاق، هنر، تامل نظری و خود زندگی معنا و تداوم مییابند. اشاره دورکیم به فرارویِ منطقِ اخلاق از منطق اقتصاد، دارای پیوندی است با درک او از سوسیالیسم فرانسوی که برابری اجتماعی را با کنش اخلاقی پیوند میزند. سوسیالیسمی که دورکیم در نامهای کمتر شناخته شده به خاویر لئون در سال 1915، به احیاء آن چنین امید بسته است: «...رهایی ما در گرو سوسیالیسمی است که شعارهای تاریخ مصرفگذشته را رها کند. سوسیالیسمی نوین که چنان به خود شکل دهد که سنت فرانسوی را از سر گیرد. به روشنی میدانم که چنین سوسیالیسمی چه میتواند باشد.» ).
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
ادامه👇👇👇
🔸 ترجمه توضیح رادیو فرهنگ فرانسه در ابتدای متن:
آنچه میشنوید گنجی استثنایی از آرشیو «پارول» است که از بیش از صد سال قبل به جای مانده است: صدای امیل دورکیم؛ پدر جامعه شناسی یکی از مهمترین متفکران مدرن. سه سال پیش از مرگ دورکیم، زبانشناسی پیشگام به نام فردیناند برونو تصمیم میگیرد صداهای زمانه خودش را ضبط کند. به لطف اولین فونوگرافهایی که توسط پته اختراع شده بود. برونو استودیویی در سوربن میسازد و بیشتر از 300 فایل صوتی ضبط میکند که برخی از آنها از دانشگاهیان درخشانی مانند دورکیم بودند. دورکیم متقاعد شده بود که آموزش میتواند از طریق انتقال صوتی هم اتفاق بیفتد. او از این امکان برای پاسخ به یک پرسش بنیادین جامعهشناسی استفاده میکند: قضاوتهای ارزشی چگونه شکل میگیرند؟
🔹«#ارزش_چیزها»
اگر حقیقتاً ارزش چیزها بر مبنای میزان فایده اجتماعی (یا فردی) آنها اندازهگیری شود، نظام ارزشهای انسانی باید مورد بازنگری قرار گیرد و از صدر تا ذیل زیر و رو شود. چرا که در این صورت جایگاهی که در این نظام برای ارزش چیزهای لوکس در نظر گرفته شده، غیر قابل توجیه و غیر قابل فهم خواهد شد.
بنا به تعریف، چیزهای زائد، در مقایسه با چیزهای لازم، مفید نیستند یا کمتر دارای فایدهاند. چیزی که زائد است میتواند کمیاب شود، بدون آنکه صدمهای جدی به ایفای نقش کارکردهای حیاتی وارد شود. در یک کلام، ارزش چیزهای لوکس، به خاطر طبیعتشان زیاد است. هزینه آنها بیش از فایدهشان است. از این روست که برخی جزماندیشان، بدبینانه به چیزهای لوکس نگاه میکنند و تلاش میکنند آنها را به کوچکترین بخشهای خود تقلیل دهند. اما در واقع چیزی ارزشمندتر از آنها در چشم انسانها وجود ندارد.
هنر کاملا چیزی لوکس است. فعالیتی زیباییشناختی که تابع هیچ هدف مفیدی نیست.هنر فقط برای نفس لذتِ گسترشیافتن، گسترده میشود. تاملات نظری ناب هم همینطورند؛ نوعی فکر کردن که از هر شکلی از فایده و منفعت آزاد است و تنها برای تمرین فکر کردن است.
با وجود این چه کسی میتواند با این نکته مخالفت کند که بشریت در هر زمان، ارزشهای هنری و نظری را بسیار بالاتر از ارزشهای اقتصادی قرار داده است؟
درست مانند حیات فکری، حیات اخلاقی هم زیبایی شناسی کاملا خاص خود را دارد. بزرگترین فضایل، لزوما در تحقق سختگیرانه و منظم چیزهای ضروری برای نظم اجتماعی نیستند، بلکه برآمده از حرکتهای آزادانه و خودجوشند، برآمده از فداکاریها و ایثارهایی که به آنها " نیازی" نیست و حتی گاهی اوقات درست به خلاف ضروریات یک اقتصاد عقلانی است.
فضیلتهایی هست که جنونآمیزند و این جنون مبنای عظمت آنهاست. اسپنسر توانست اثبات کند انساندوستی اغلب با منافع جامعه در تضاد است، اما این نکته مانع از آن نمیشود که مردم برای همین فضایلی که محکومش میکنند، بیشترین ارج و احترام و ارزش را قایل نباشند.
حتی زندگی اقتصادی هم خود را کاملا محدود به قواعد اقتصاد نمیکند. اگر چیزهای لوکس، گرانترین چیزها هستند، فقط به این دلیل نیست که کمیابند، همچنین به این دلیل است که آنها بیشتر مورد احترامند. دلیل این امر آنست که زندگی، آنگونه که مردم در همه زمانها درک کردهاند، صرفاً تعیین دخل و خرج دقیق ارگانیزم فردی یا اجتماعی نیست، صرفا پاسخگویی به محرکهای خارجی با کمترین هزینه ممکن نیست، صرفا تنظیم هزینه خسارتها نیست.
زیستن، پیش از هر چیز عمل کردن است. عمل کردن بی حساب و کتاب. صرفا برای لذت عمل کردن. و گرچه مسلم است که نمیتوانیم اقتصاد را کنار بگذاریم، و اگرچه ناگزیریم انباشت کنیم تا بتوانیم خرج کنیم، با این حال نفس خرج کردن، هدف است و خرج کردن، یک کنش است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@socioligy_economic_development
آنچه میشنوید گنجی استثنایی از آرشیو «پارول» است که از بیش از صد سال قبل به جای مانده است: صدای امیل دورکیم؛ پدر جامعه شناسی یکی از مهمترین متفکران مدرن. سه سال پیش از مرگ دورکیم، زبانشناسی پیشگام به نام فردیناند برونو تصمیم میگیرد صداهای زمانه خودش را ضبط کند. به لطف اولین فونوگرافهایی که توسط پته اختراع شده بود. برونو استودیویی در سوربن میسازد و بیشتر از 300 فایل صوتی ضبط میکند که برخی از آنها از دانشگاهیان درخشانی مانند دورکیم بودند. دورکیم متقاعد شده بود که آموزش میتواند از طریق انتقال صوتی هم اتفاق بیفتد. او از این امکان برای پاسخ به یک پرسش بنیادین جامعهشناسی استفاده میکند: قضاوتهای ارزشی چگونه شکل میگیرند؟
🔹«#ارزش_چیزها»
اگر حقیقتاً ارزش چیزها بر مبنای میزان فایده اجتماعی (یا فردی) آنها اندازهگیری شود، نظام ارزشهای انسانی باید مورد بازنگری قرار گیرد و از صدر تا ذیل زیر و رو شود. چرا که در این صورت جایگاهی که در این نظام برای ارزش چیزهای لوکس در نظر گرفته شده، غیر قابل توجیه و غیر قابل فهم خواهد شد.
بنا به تعریف، چیزهای زائد، در مقایسه با چیزهای لازم، مفید نیستند یا کمتر دارای فایدهاند. چیزی که زائد است میتواند کمیاب شود، بدون آنکه صدمهای جدی به ایفای نقش کارکردهای حیاتی وارد شود. در یک کلام، ارزش چیزهای لوکس، به خاطر طبیعتشان زیاد است. هزینه آنها بیش از فایدهشان است. از این روست که برخی جزماندیشان، بدبینانه به چیزهای لوکس نگاه میکنند و تلاش میکنند آنها را به کوچکترین بخشهای خود تقلیل دهند. اما در واقع چیزی ارزشمندتر از آنها در چشم انسانها وجود ندارد.
هنر کاملا چیزی لوکس است. فعالیتی زیباییشناختی که تابع هیچ هدف مفیدی نیست.هنر فقط برای نفس لذتِ گسترشیافتن، گسترده میشود. تاملات نظری ناب هم همینطورند؛ نوعی فکر کردن که از هر شکلی از فایده و منفعت آزاد است و تنها برای تمرین فکر کردن است.
با وجود این چه کسی میتواند با این نکته مخالفت کند که بشریت در هر زمان، ارزشهای هنری و نظری را بسیار بالاتر از ارزشهای اقتصادی قرار داده است؟
درست مانند حیات فکری، حیات اخلاقی هم زیبایی شناسی کاملا خاص خود را دارد. بزرگترین فضایل، لزوما در تحقق سختگیرانه و منظم چیزهای ضروری برای نظم اجتماعی نیستند، بلکه برآمده از حرکتهای آزادانه و خودجوشند، برآمده از فداکاریها و ایثارهایی که به آنها " نیازی" نیست و حتی گاهی اوقات درست به خلاف ضروریات یک اقتصاد عقلانی است.
فضیلتهایی هست که جنونآمیزند و این جنون مبنای عظمت آنهاست. اسپنسر توانست اثبات کند انساندوستی اغلب با منافع جامعه در تضاد است، اما این نکته مانع از آن نمیشود که مردم برای همین فضایلی که محکومش میکنند، بیشترین ارج و احترام و ارزش را قایل نباشند.
حتی زندگی اقتصادی هم خود را کاملا محدود به قواعد اقتصاد نمیکند. اگر چیزهای لوکس، گرانترین چیزها هستند، فقط به این دلیل نیست که کمیابند، همچنین به این دلیل است که آنها بیشتر مورد احترامند. دلیل این امر آنست که زندگی، آنگونه که مردم در همه زمانها درک کردهاند، صرفاً تعیین دخل و خرج دقیق ارگانیزم فردی یا اجتماعی نیست، صرفا پاسخگویی به محرکهای خارجی با کمترین هزینه ممکن نیست، صرفا تنظیم هزینه خسارتها نیست.
زیستن، پیش از هر چیز عمل کردن است. عمل کردن بی حساب و کتاب. صرفا برای لذت عمل کردن. و گرچه مسلم است که نمیتوانیم اقتصاد را کنار بگذاریم، و اگرچه ناگزیریم انباشت کنیم تا بتوانیم خرج کنیم، با این حال نفس خرج کردن، هدف است و خرج کردن، یک کنش است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@socioligy_economic_development
📄 #جنبش_آزادی_جامعهشناسی (ج.ا.ج)
( بخش دوم )
✍️ #حسین_شیران
میلز خود در اوایل دهۀ 60 درگذشت. عجول و عصبی بودناش از یکسو و تنشها و فشارهای با همه درافتادناش از سوی دیگر اجازه نداد او بیش از 46 سال عمر کند و سرانجام با چهارمین سکتۀ قلبی در سال 1962 از دنیا رفت. با اینحال با همین عمر کوتاه، او آثار متعددی از خود به جای گذاشت: بینش جامعهشناختی، نخبگان قدرت، یقهسپیدان، مارکسیستها، یانکی گوش کن، علل جنگ جهانی سوم و چندی دیگر. اگرچه میلز در دوران حیاتاش از همه فاصله گرفته و کامل غریب افتاده بود - و این البته نتیجۀ نقدهای بیملاحظه و بیرحمانهاش به همه چیز و همه کس بود - اما بلافاصله بعد از مرگاش جریان تفکرات انتقادی او در قالب یک نوع جامعهشناسی جدلی با عنوان "جامعهشناسی رادیکال" جای و جان گرفت و خیلی زود پیروان فراوان و فداکاری به خود جذب کرد.
در شرایط هیجانی دهۀ 60 که شورش بر علیه هر توافق و هر نظم و نظام حاکمی حرف اول را میزد چه چیزی جذابتر از جامعهشناسی انتقادی و فوقچپگرای میلز که توفانوار رو سوی هر کس و هر چیز محافظهکار و منفعتطلبی وزیدن گرفته بود و گردوخاکش دیگر نه فقط پارسونز وفاقاندیش و نظریۀ کارکردگرایی ساختاری نظامگرایاش بلکه کلیت نظام سیاسی-اقتصادی-اجتماعی حاکم بر آمریکا که برنامه و رسالتی جز استثمار و استضعاف مردم آمریکا و ملتها و دولتهای دیگر نداشت را هم در برگرفته بود؛ و فقط این نبود، میلز همچنین منتقد جدی علوم انسانی و اجتماعی حاکم بر دانشگاهها بود چرا که اعتقاد داشت این علوم عملا و نظرا دربست در خدمت حاکمان هستند و هر آنچه در قالب علم ارائه میدهند مباحثی غیرواقعی و مهندسیشده هستند که عموما به نفع طبقات حاکم و به ضرر طبقات محکوم تمام میشوند. "جنبش آزادی جامعهشناسی" در این زمان و در این زمینه از بطن جامعهشناسی رادیکال میلز زاده شد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@socioligy_economic_development
( بخش دوم )
✍️ #حسین_شیران
میلز خود در اوایل دهۀ 60 درگذشت. عجول و عصبی بودناش از یکسو و تنشها و فشارهای با همه درافتادناش از سوی دیگر اجازه نداد او بیش از 46 سال عمر کند و سرانجام با چهارمین سکتۀ قلبی در سال 1962 از دنیا رفت. با اینحال با همین عمر کوتاه، او آثار متعددی از خود به جای گذاشت: بینش جامعهشناختی، نخبگان قدرت، یقهسپیدان، مارکسیستها، یانکی گوش کن، علل جنگ جهانی سوم و چندی دیگر. اگرچه میلز در دوران حیاتاش از همه فاصله گرفته و کامل غریب افتاده بود - و این البته نتیجۀ نقدهای بیملاحظه و بیرحمانهاش به همه چیز و همه کس بود - اما بلافاصله بعد از مرگاش جریان تفکرات انتقادی او در قالب یک نوع جامعهشناسی جدلی با عنوان "جامعهشناسی رادیکال" جای و جان گرفت و خیلی زود پیروان فراوان و فداکاری به خود جذب کرد.
در شرایط هیجانی دهۀ 60 که شورش بر علیه هر توافق و هر نظم و نظام حاکمی حرف اول را میزد چه چیزی جذابتر از جامعهشناسی انتقادی و فوقچپگرای میلز که توفانوار رو سوی هر کس و هر چیز محافظهکار و منفعتطلبی وزیدن گرفته بود و گردوخاکش دیگر نه فقط پارسونز وفاقاندیش و نظریۀ کارکردگرایی ساختاری نظامگرایاش بلکه کلیت نظام سیاسی-اقتصادی-اجتماعی حاکم بر آمریکا که برنامه و رسالتی جز استثمار و استضعاف مردم آمریکا و ملتها و دولتهای دیگر نداشت را هم در برگرفته بود؛ و فقط این نبود، میلز همچنین منتقد جدی علوم انسانی و اجتماعی حاکم بر دانشگاهها بود چرا که اعتقاد داشت این علوم عملا و نظرا دربست در خدمت حاکمان هستند و هر آنچه در قالب علم ارائه میدهند مباحثی غیرواقعی و مهندسیشده هستند که عموما به نفع طبقات حاکم و به ضرر طبقات محکوم تمام میشوند. "جنبش آزادی جامعهشناسی" در این زمان و در این زمینه از بطن جامعهشناسی رادیکال میلز زاده شد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@socioligy_economic_development
📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
بخش ششم
🔸نظریه توضیع ثروت
ارزش پولی تولید به سه قسمت توضیع میشود : دستمزد ، سود ، اجاره زمین
🔹دستمزد :
اسمیت معتقد است که درجوامعی که از مرحلهی اولیه و ابتدایی سرمایهداری گذشتهاند ، عوامل متعددی در تعیین دستمزد تاثیرگذارهستند :
دستمزدهای کارگران در هر جامعه بستگی به قراردادی دارد که بین دو طرف که دارای منافع یکسانی نیستند منعقد میشود.
اینجا کارفرامایان نمیتوانند دستمزد کارگران را به میزانی کمتر از نرخ معیشتی دستمزد کاهش دهند ، البته در جوامع روبهرشد ، نرخ دستمزد میتواند در سطحی بالاتر از نرخ دستمزد طبیعی قرار بگیرد.
از نظر اسمیت رابطهای بین دستمزد ، تقاضا و مایهی دستمزد وجود دارد ، رشد سرمایهداری ، تقاضای کار را افزایش میدهد ، در نتیجه در اثر بهرهوری کار ، مایه دستمزد متراکم میشود و حجم تولید ملی بالا میرود.
مایه دستمزد : در واقع وجوهی از درامد ملی است که به پرداخت کل دستمزد اختصاص میابد.
هرگاه نرخ دستمزدها بالاتر از نرخ دستمزد طبیعی قرار بگیرد ، رشد جمعیت حاصل میشود و برعکس.
اسمیت با بالارفتن دستمزد مخالف نیست اما بالارفتن آن در هزینهتولید حساب و کالاها برای کارگران گرانتر میشود.
از نظر اسمیت، دستمزد را عرضه و تقاضا تعیین میکند ، این نظریه به نظریهی تعیین دستمزد در رقابت کامل موسوم است.
رقابت کامل در بازار نیرویانسانی دارای چند شرط است :
- تعداد کارگران و کارفرمایان باید به قدری زیاد باشد که تا زمانی که تقاضا و عرضه نیرویکار در بازارکار ثابت باشد، دستمزد واقعی قابل انعطاف نباشد.(دستمزد واقعی از همان قدرت خرید دستمزد پولی است و از عرضه و تقاضا در بازار بدست میآید).
- مهارت کارگران نسبتاً مشابه همگن باشد.
- بازار شفافیت داشته باشد یعنی اطلاعات کافی درمورد شرایط اشتغال در دسترس همگان باشد.
- تحرک نیرویکار وجود داشته باشد، به طوری که ورودکارگران به بازار کار و خروج آنها از بازار آزاد باشد.
افزایش جمعیت موجب کاهش دستمزد میشود تا سطح معیشتی .
🔹سود :
اسمیت معتقد است هرگاه یک فرد مازاد بر احتیاجات معیشتی خود ، دارای ذخایر مالی باشد ، میکوشد تا از این ذخایر برای بدست اوردن درامد استفاده کند ، کلیه ذخایر فرد به دو قسمت تقسیم میشود :
بخشی برای بدست اوردن درامد اختصاص میابد و سرمایه او را تشکیل میدهد.
بخشی دیگر به مصارف فوری اختصاص میابد.
پس از نظر او ، سرمایه نتیجه پسانداز است و به وسیله خودداری در مصرف افزایش پیدا میکند و با ولخرجی و اسراف کاهش میابد.
از تراکم این سرمایهها ، بنگاههای تولیدی استفاده میکنند و به تحصیل سود می پردازند.
اسمیت میگوید حجم سود کارفرما را نمیشود تعیین کرد زیرا همش درحال تغییر است و نرخبهره واقعیترین معیاری است که برای اندازهگیری نوسانات سود میتوان مورد استفاده قرار داد.
از نظر اسمیت افزایش در میزان سرمایه منجر به افزایش مایهی دستمزد میشود و همراه با آن تقاضا برای نیرویکار بالا می رود.
اسمیت معتقد است سود سرمایه ، یک رابطه معکوس با سطح دستمزد دارد.
اسمیت بهره را بخشی از سود ناخالص می داند ، سود خالص را بازدهی می داند برای ریسک ، مدیریت ، نظارت سرمایهی بنگاههای تولیدی پرداخت میشود.
🔹اجاره زمین
اسمیت اجارهی زمین یا بهرهی مالکانه را سهم مالک از تولید ملی می داند.
از نظر اسمیت نوسان در قیمت بخاطر نوسان در دستمزد و سود است .
از نظر اسمیت زمینی که برای تولید مواد غذایی بکار می رود تنها زمینی است که بهرهمالکانه را برای مالک فراهم میکند و مقدار بهرهمالکانه بستگی به حاصلخیزی زمین و محل آن دارد.
اسمیت بهرهیمالکانه را مازادی میداند که بعد از پرداخت سهمکارگر و سهم کارفرما از تولید ملی برای مالک باقی میماند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
بخش ششم
🔸نظریه توضیع ثروت
ارزش پولی تولید به سه قسمت توضیع میشود : دستمزد ، سود ، اجاره زمین
🔹دستمزد :
اسمیت معتقد است که درجوامعی که از مرحلهی اولیه و ابتدایی سرمایهداری گذشتهاند ، عوامل متعددی در تعیین دستمزد تاثیرگذارهستند :
دستمزدهای کارگران در هر جامعه بستگی به قراردادی دارد که بین دو طرف که دارای منافع یکسانی نیستند منعقد میشود.
اینجا کارفرامایان نمیتوانند دستمزد کارگران را به میزانی کمتر از نرخ معیشتی دستمزد کاهش دهند ، البته در جوامع روبهرشد ، نرخ دستمزد میتواند در سطحی بالاتر از نرخ دستمزد طبیعی قرار بگیرد.
از نظر اسمیت رابطهای بین دستمزد ، تقاضا و مایهی دستمزد وجود دارد ، رشد سرمایهداری ، تقاضای کار را افزایش میدهد ، در نتیجه در اثر بهرهوری کار ، مایه دستمزد متراکم میشود و حجم تولید ملی بالا میرود.
مایه دستمزد : در واقع وجوهی از درامد ملی است که به پرداخت کل دستمزد اختصاص میابد.
هرگاه نرخ دستمزدها بالاتر از نرخ دستمزد طبیعی قرار بگیرد ، رشد جمعیت حاصل میشود و برعکس.
اسمیت با بالارفتن دستمزد مخالف نیست اما بالارفتن آن در هزینهتولید حساب و کالاها برای کارگران گرانتر میشود.
از نظر اسمیت، دستمزد را عرضه و تقاضا تعیین میکند ، این نظریه به نظریهی تعیین دستمزد در رقابت کامل موسوم است.
رقابت کامل در بازار نیرویانسانی دارای چند شرط است :
- تعداد کارگران و کارفرمایان باید به قدری زیاد باشد که تا زمانی که تقاضا و عرضه نیرویکار در بازارکار ثابت باشد، دستمزد واقعی قابل انعطاف نباشد.(دستمزد واقعی از همان قدرت خرید دستمزد پولی است و از عرضه و تقاضا در بازار بدست میآید).
- مهارت کارگران نسبتاً مشابه همگن باشد.
- بازار شفافیت داشته باشد یعنی اطلاعات کافی درمورد شرایط اشتغال در دسترس همگان باشد.
- تحرک نیرویکار وجود داشته باشد، به طوری که ورودکارگران به بازار کار و خروج آنها از بازار آزاد باشد.
افزایش جمعیت موجب کاهش دستمزد میشود تا سطح معیشتی .
🔹سود :
اسمیت معتقد است هرگاه یک فرد مازاد بر احتیاجات معیشتی خود ، دارای ذخایر مالی باشد ، میکوشد تا از این ذخایر برای بدست اوردن درامد استفاده کند ، کلیه ذخایر فرد به دو قسمت تقسیم میشود :
بخشی برای بدست اوردن درامد اختصاص میابد و سرمایه او را تشکیل میدهد.
بخشی دیگر به مصارف فوری اختصاص میابد.
پس از نظر او ، سرمایه نتیجه پسانداز است و به وسیله خودداری در مصرف افزایش پیدا میکند و با ولخرجی و اسراف کاهش میابد.
از تراکم این سرمایهها ، بنگاههای تولیدی استفاده میکنند و به تحصیل سود می پردازند.
اسمیت میگوید حجم سود کارفرما را نمیشود تعیین کرد زیرا همش درحال تغییر است و نرخبهره واقعیترین معیاری است که برای اندازهگیری نوسانات سود میتوان مورد استفاده قرار داد.
از نظر اسمیت افزایش در میزان سرمایه منجر به افزایش مایهی دستمزد میشود و همراه با آن تقاضا برای نیرویکار بالا می رود.
اسمیت معتقد است سود سرمایه ، یک رابطه معکوس با سطح دستمزد دارد.
اسمیت بهره را بخشی از سود ناخالص می داند ، سود خالص را بازدهی می داند برای ریسک ، مدیریت ، نظارت سرمایهی بنگاههای تولیدی پرداخت میشود.
🔹اجاره زمین
اسمیت اجارهی زمین یا بهرهی مالکانه را سهم مالک از تولید ملی می داند.
از نظر اسمیت نوسان در قیمت بخاطر نوسان در دستمزد و سود است .
از نظر اسمیت زمینی که برای تولید مواد غذایی بکار می رود تنها زمینی است که بهرهمالکانه را برای مالک فراهم میکند و مقدار بهرهمالکانه بستگی به حاصلخیزی زمین و محل آن دارد.
اسمیت بهرهیمالکانه را مازادی میداند که بعد از پرداخت سهمکارگر و سهم کارفرما از تولید ملی برای مالک باقی میماند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #ناامیدی_از_جامعهشناسی
✍️ #شارون_هیز (به نقل از کتاب جامعهشناسی مردممدار)
نخستین بار در سال 1991 بود که در نشست انجمن جامعهشناسی آمریکا در سینسیناتی شرکت میکردم. در همان هتل که ما نشست داشتیم وزارت کشاورزی ایالات متحده هم سرگرم برگزاری نشستی بود. قلبم گرفت وقتی دیدم تفاوتی میان این دو نشست نمیتوانم بیابم. از دید من جامعهشناسان و بوروکراتهای حکومتی از هر نظر شبیه هم بودند؛ موجوداتی بیشور و بیحال، بدون هدف و سودایی در سر، با انبوهی کاغذ زیربغل و لباسهای متحدالشکل که فقط مشغول انجام وظیفه خود بودند. همه، از جمله خودم، بیتوجه به ارتقای حرفۀشان در پی فرصتی برای جلبنظر بالادستیها بودند. در پایان آن روز به اتاقم در هتل برگشتم و گریستم. احساس ناامیدی و یأس سراپای وجودم را فرا گرفت وقتی فهمیدم جامعهشناسی آن چیزی نیست که به هنگام ثبت نام در دانشگاه تصور میکردم: جماعتی پویا و نخبه از روشنفکران مردمی که مصمم به تغییر جامعهاند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #شارون_هیز (به نقل از کتاب جامعهشناسی مردممدار)
نخستین بار در سال 1991 بود که در نشست انجمن جامعهشناسی آمریکا در سینسیناتی شرکت میکردم. در همان هتل که ما نشست داشتیم وزارت کشاورزی ایالات متحده هم سرگرم برگزاری نشستی بود. قلبم گرفت وقتی دیدم تفاوتی میان این دو نشست نمیتوانم بیابم. از دید من جامعهشناسان و بوروکراتهای حکومتی از هر نظر شبیه هم بودند؛ موجوداتی بیشور و بیحال، بدون هدف و سودایی در سر، با انبوهی کاغذ زیربغل و لباسهای متحدالشکل که فقط مشغول انجام وظیفه خود بودند. همه، از جمله خودم، بیتوجه به ارتقای حرفۀشان در پی فرصتی برای جلبنظر بالادستیها بودند. در پایان آن روز به اتاقم در هتل برگشتم و گریستم. احساس ناامیدی و یأس سراپای وجودم را فرا گرفت وقتی فهمیدم جامعهشناسی آن چیزی نیست که به هنگام ثبت نام در دانشگاه تصور میکردم: جماعتی پویا و نخبه از روشنفکران مردمی که مصمم به تغییر جامعهاند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #گماینشافت_Gemeinschaft - #گزلشافت_Gesellschaft
✍️ #حسین_شیران
دو اصطلاح آلمانی #گماینشافت و #گزلشافت (1887) بیانگر سنخشناسی Typology معروف فردیناند تونیس (1850- 1936) جامعهشناس آلمانی هستند که به ترتیب معادلهای Community و Society در انگلیسی و به تبع آن اجتماع و جامعه در فارسی برای آنها در نظر گرفته میشوند.
تونیس بر حسب نوع روابط و مناسبات میان افراد و نیز نوع ارادۀ دخیل در آنهاست که به این سنخشناسی دست میزند. در نظر وی گماینشافت دربرگیرندۀ روابط "شخصی، عاطفی و غیررسمی" است و گزلشافت دربرگیرندۀ روابط "غیرشخصی، غیرعاطفی و رسمی"؛ وی روابط نوع اوّل را سنتی و روابط نوع دوّم را مدرن میشمارد. هم از این روست که برای گماینشافت معادل اجتماع و برای گزلشافت معادل جامعه درنظر گرفته میشود.
و امّا باید در نظر داشت که این معادلگزینی خالی از اشکال و ابهام نیست؛ نخست بخاطر اینکه جامعه را در مقایسه با اجتماع، امری تازه و نوپدید میانگارد در حالیکه چنین برداشتی از جامعه مطلقاً صحیح نیست؛ و بعد اینکه بنوعی روابط گماینشافتی را متعلّق به اجتماع و روابط گزلشافتی را مختصّ و محدود به جامعه میداند که این هم دقیق و درست نمیباشد. هر دو نوع روابط در هر کجا و هر زمانی و در هر اجتماع و جامعهای یافت میشوند و بعنوان یک واقعیت عینی، حتّی در یک فرد هم قابل جمع هستند؛
از اینروست که گفته میشود سنخشناسی تونیس فرضی و انگارهای است و نه قطعی و عینی. معادلهای اجتماع و جامعه هم که در این خصوص بکار میروند اگرچه به لحاظ ذهنیت بخشیدن به مسأله تا حدّی مفید واقع میشوند امّا در عینیت بخشیدن به آن دچار ابهام میشوند.
بر این اساس برخی کاربرد اصل واژهها را به استفاده از معادلهایی همچون اجتماع و جامعه ترجیح میدهند و یا در صورت استفاده از آنها، یکی (معمولاً جامعه) را به دیگری ترجیح داده با افزودن صفتی مشخّص، برای هر دو مورد بکار میبرند؛ مانند جوامع سنتی و جوامع نوین؛ یا جوامع معنوی و جوامع صوری (دکتر ساروخانی / دایرهالمعارف علوم اجتماعی)؛ یا Communal Society و Associational Society (دانشنامۀ بریتانیکا)؛ بدیهی است که در اینصورت نه اسم بلکه نوع صفت بکار رفته برآورندۀ مفهوم مورد نظر تونیس خواهد بود.
اگر بدنبال معادلی لغوی (در برابر معادل مفهومی) برای ایندو بوده باشیم باید بدانیم که واژۀ Gemeinschaft در اصل، ترکیبی از Gemein بمعنای Common / General (مشترک / عمومی) و schaft بمعنای Ship (پسوند داشتن حالت) یا Shaft (محور) میباشد و Gesellschaft هم ترکیبی از Gesell بمعنای Join / Accompany (پیوستن / مشارکت کردن) و Ship یا Shaft میباشد (نتیجۀ جستجو در لغتنامهها و دانشنامههای آنلاین)؛
با اینحساب معنای لغوی گماینشافت، "اشتراکی یا اشتراکمحور" و گزلشافت، "مشارکتی یا مشارکتمحور" خواهد بود؛ تفاوت میان اشتراک (شریک بودن) و مشارکت (شریک شدن) در نوع ارادهای است که در هر کدام دخیل است و این همان تمایزی است که خود تونیس در سنخشناسیاش بدان قائل است.
او ارادۀ دخیل در گماینشافت / جوامع اشتراک محور را اراده طبیعی (به آلمانی Wesenwille و انگلیسی Natural Will) و ارادۀ دخیل در گزلشافت / جوامع مشارکت محور را اراده عقلانی" (به آلمانی Kurwille و انگلیسی Rational Will) میداند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #حسین_شیران
دو اصطلاح آلمانی #گماینشافت و #گزلشافت (1887) بیانگر سنخشناسی Typology معروف فردیناند تونیس (1850- 1936) جامعهشناس آلمانی هستند که به ترتیب معادلهای Community و Society در انگلیسی و به تبع آن اجتماع و جامعه در فارسی برای آنها در نظر گرفته میشوند.
تونیس بر حسب نوع روابط و مناسبات میان افراد و نیز نوع ارادۀ دخیل در آنهاست که به این سنخشناسی دست میزند. در نظر وی گماینشافت دربرگیرندۀ روابط "شخصی، عاطفی و غیررسمی" است و گزلشافت دربرگیرندۀ روابط "غیرشخصی، غیرعاطفی و رسمی"؛ وی روابط نوع اوّل را سنتی و روابط نوع دوّم را مدرن میشمارد. هم از این روست که برای گماینشافت معادل اجتماع و برای گزلشافت معادل جامعه درنظر گرفته میشود.
و امّا باید در نظر داشت که این معادلگزینی خالی از اشکال و ابهام نیست؛ نخست بخاطر اینکه جامعه را در مقایسه با اجتماع، امری تازه و نوپدید میانگارد در حالیکه چنین برداشتی از جامعه مطلقاً صحیح نیست؛ و بعد اینکه بنوعی روابط گماینشافتی را متعلّق به اجتماع و روابط گزلشافتی را مختصّ و محدود به جامعه میداند که این هم دقیق و درست نمیباشد. هر دو نوع روابط در هر کجا و هر زمانی و در هر اجتماع و جامعهای یافت میشوند و بعنوان یک واقعیت عینی، حتّی در یک فرد هم قابل جمع هستند؛
از اینروست که گفته میشود سنخشناسی تونیس فرضی و انگارهای است و نه قطعی و عینی. معادلهای اجتماع و جامعه هم که در این خصوص بکار میروند اگرچه به لحاظ ذهنیت بخشیدن به مسأله تا حدّی مفید واقع میشوند امّا در عینیت بخشیدن به آن دچار ابهام میشوند.
بر این اساس برخی کاربرد اصل واژهها را به استفاده از معادلهایی همچون اجتماع و جامعه ترجیح میدهند و یا در صورت استفاده از آنها، یکی (معمولاً جامعه) را به دیگری ترجیح داده با افزودن صفتی مشخّص، برای هر دو مورد بکار میبرند؛ مانند جوامع سنتی و جوامع نوین؛ یا جوامع معنوی و جوامع صوری (دکتر ساروخانی / دایرهالمعارف علوم اجتماعی)؛ یا Communal Society و Associational Society (دانشنامۀ بریتانیکا)؛ بدیهی است که در اینصورت نه اسم بلکه نوع صفت بکار رفته برآورندۀ مفهوم مورد نظر تونیس خواهد بود.
اگر بدنبال معادلی لغوی (در برابر معادل مفهومی) برای ایندو بوده باشیم باید بدانیم که واژۀ Gemeinschaft در اصل، ترکیبی از Gemein بمعنای Common / General (مشترک / عمومی) و schaft بمعنای Ship (پسوند داشتن حالت) یا Shaft (محور) میباشد و Gesellschaft هم ترکیبی از Gesell بمعنای Join / Accompany (پیوستن / مشارکت کردن) و Ship یا Shaft میباشد (نتیجۀ جستجو در لغتنامهها و دانشنامههای آنلاین)؛
با اینحساب معنای لغوی گماینشافت، "اشتراکی یا اشتراکمحور" و گزلشافت، "مشارکتی یا مشارکتمحور" خواهد بود؛ تفاوت میان اشتراک (شریک بودن) و مشارکت (شریک شدن) در نوع ارادهای است که در هر کدام دخیل است و این همان تمایزی است که خود تونیس در سنخشناسیاش بدان قائل است.
او ارادۀ دخیل در گماینشافت / جوامع اشتراک محور را اراده طبیعی (به آلمانی Wesenwille و انگلیسی Natural Will) و ارادۀ دخیل در گزلشافت / جوامع مشارکت محور را اراده عقلانی" (به آلمانی Kurwille و انگلیسی Rational Will) میداند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
بخش هفتم
🔸#نظریه_رشد و #توسعه_اقتصادی( نظریه انباشت سرمایه و توسعه اقتصادی)
🔹رشد اقتصادی به عنوان یک پدیده ایستا به معنای ازدیاد میزان تولید است ، هرگاه تولیدات یک جامعه رشد کمی نشان دهد در حالی که جمعیت ثابت باشد ، اقتصاددانان معتقدند که رشد اقتصادی حاصل شده است ، چون تولید سرانه افزایش یافته است.
🔹توسعه اقتصادی به عنوان یک پدیده پویا ، فقط افزایش در میزان تولید نیست ، بلکه شامل تمام تغییرات فنی و بنیادی مانند پیشرفت و تغییرات بنیادی که در میزان اشتغال از طریق رشد جمعیت و همچنین تغییرات سازمانی در چگونگی روش و نوع تولید و سرمایهگذاری در صنایع زیربنایی میشود.
* تولید تابع عوامل تولید است
عوامل تولید عبارتند از : زمین ، کار ، سرمایه و سطح تکنیک تولیدی است ، تولید وابسته به این عوامل است.
فرایند توسعه اقتصادی سرمایهداری در نظر اسمیت به صورت یک جریان خود افزا در میآید و به طور خودکار وظایف خود را انجام میدهد
* سرمایهگذاری تابع سود است
پسانداز کردن و سرمایهگذاری کردن یکی است ، زیرا هر دو تابع سود است ، تا زمانی که سود سرمایه ، مخاطره آن را جبران کند و مازادی به صورت خالص برای سرمایهگذاران باقی بگذارد ، تراکم سرمایه ادامه خواهد یافت و از طریق تقسیمکار ، امکانات تولید ماشینآلات جدید را فراهم میآورد.
تراکم سرمایه موجب پیشرفت تکنولوژی میشود
درست است که بگوییم تکنولوژی جدید سرمایهبر است ، ولی وقتی سود خالص بدست میآید و تراکم جریان دارد و سرمایهداران زیاد میشوند ، برای بدست آوردن سود بیشتر ، تکنولوژی جدیدتر توسط سرمایهداران[حاصل شدن پیشرفت فنی] به وجود میآید.
*سود به عرضهی نیروی کار و سطح تکنیک بستگی دارد
از نظر اسمیت تقسیمکار شرط لازم برای افزایش در میزان بهرهوری نیروی انسانی است ، قبل از اینکه تقسیمکار بتواند در قابلیت بازدهی تولید از طریق نیرویانسانی موثر واقع شود ، اقتصاد باید از روش تولید بهتر برخوردار شود و این امر بستگی به تکنیک تولیدی و کارایی آن در اقتصاد دارد.
هرگاه مقدار عرضهی نیرویکار افزایش یابد ، میزان تولیدات واقعی با توجه به تابع تولید رو به بالا انتقال یافته افزایش یافته و در نتیجه درامد واقعی افراد و از جمله سود سرمایهگذاری بالا میرود.
*تعداد کارگران فعال به میزان مایه دستمزد بستگی دارد.
*از نظر اسمیت رشد جمعیت بستگی به میزان دستمزد دارد ، در جامعهای که رشد جمعیت وجود ندارد ، دستمزد در سطح حداقل معیشت قرار دارد ، اگر میزان مایه دستمزد و دستمزد واقعی از حداقل سطح معیشت بیشتر باشد ، جمعیت نیز رشد میکند و برعکس.
*مایه دستمزد به حجم سرمایهگذاری بستگی دارد
*از نظر اسمیت ، انبار اولیهی سرمایه در شروع هر دورهی تولید همان ذخیرهای است که از تولید سال قبل باقیمانده است ، به هر مقدار از سرمایهی اولیه که هزینه اشتغال کارگر را تشکیل میدهد که در اصطلاح مایهدستمزد نامیده میشود.
با افزایش میزان پساندازها ، میزان سرمایهگذاری خالص افزایش مییابد و بنابراین به مرور زمان حجم انبارهی سرمایه بالا میرود و در نتیجه مایهی دستمزد افزایش میابد و بعد از اینکه مایه دستمزد افزایش یافت ، تعداد کارگران فعال بیشتر میشود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_developmemt
بخش هفتم
🔸#نظریه_رشد و #توسعه_اقتصادی( نظریه انباشت سرمایه و توسعه اقتصادی)
🔹رشد اقتصادی به عنوان یک پدیده ایستا به معنای ازدیاد میزان تولید است ، هرگاه تولیدات یک جامعه رشد کمی نشان دهد در حالی که جمعیت ثابت باشد ، اقتصاددانان معتقدند که رشد اقتصادی حاصل شده است ، چون تولید سرانه افزایش یافته است.
🔹توسعه اقتصادی به عنوان یک پدیده پویا ، فقط افزایش در میزان تولید نیست ، بلکه شامل تمام تغییرات فنی و بنیادی مانند پیشرفت و تغییرات بنیادی که در میزان اشتغال از طریق رشد جمعیت و همچنین تغییرات سازمانی در چگونگی روش و نوع تولید و سرمایهگذاری در صنایع زیربنایی میشود.
* تولید تابع عوامل تولید است
عوامل تولید عبارتند از : زمین ، کار ، سرمایه و سطح تکنیک تولیدی است ، تولید وابسته به این عوامل است.
فرایند توسعه اقتصادی سرمایهداری در نظر اسمیت به صورت یک جریان خود افزا در میآید و به طور خودکار وظایف خود را انجام میدهد
* سرمایهگذاری تابع سود است
پسانداز کردن و سرمایهگذاری کردن یکی است ، زیرا هر دو تابع سود است ، تا زمانی که سود سرمایه ، مخاطره آن را جبران کند و مازادی به صورت خالص برای سرمایهگذاران باقی بگذارد ، تراکم سرمایه ادامه خواهد یافت و از طریق تقسیمکار ، امکانات تولید ماشینآلات جدید را فراهم میآورد.
تراکم سرمایه موجب پیشرفت تکنولوژی میشود
درست است که بگوییم تکنولوژی جدید سرمایهبر است ، ولی وقتی سود خالص بدست میآید و تراکم جریان دارد و سرمایهداران زیاد میشوند ، برای بدست آوردن سود بیشتر ، تکنولوژی جدیدتر توسط سرمایهداران[حاصل شدن پیشرفت فنی] به وجود میآید.
*سود به عرضهی نیروی کار و سطح تکنیک بستگی دارد
از نظر اسمیت تقسیمکار شرط لازم برای افزایش در میزان بهرهوری نیروی انسانی است ، قبل از اینکه تقسیمکار بتواند در قابلیت بازدهی تولید از طریق نیرویانسانی موثر واقع شود ، اقتصاد باید از روش تولید بهتر برخوردار شود و این امر بستگی به تکنیک تولیدی و کارایی آن در اقتصاد دارد.
هرگاه مقدار عرضهی نیرویکار افزایش یابد ، میزان تولیدات واقعی با توجه به تابع تولید رو به بالا انتقال یافته افزایش یافته و در نتیجه درامد واقعی افراد و از جمله سود سرمایهگذاری بالا میرود.
*تعداد کارگران فعال به میزان مایه دستمزد بستگی دارد.
*از نظر اسمیت رشد جمعیت بستگی به میزان دستمزد دارد ، در جامعهای که رشد جمعیت وجود ندارد ، دستمزد در سطح حداقل معیشت قرار دارد ، اگر میزان مایه دستمزد و دستمزد واقعی از حداقل سطح معیشت بیشتر باشد ، جمعیت نیز رشد میکند و برعکس.
*مایه دستمزد به حجم سرمایهگذاری بستگی دارد
*از نظر اسمیت ، انبار اولیهی سرمایه در شروع هر دورهی تولید همان ذخیرهای است که از تولید سال قبل باقیمانده است ، به هر مقدار از سرمایهی اولیه که هزینه اشتغال کارگر را تشکیل میدهد که در اصطلاح مایهدستمزد نامیده میشود.
با افزایش میزان پساندازها ، میزان سرمایهگذاری خالص افزایش مییابد و بنابراین به مرور زمان حجم انبارهی سرمایه بالا میرود و در نتیجه مایهی دستمزد افزایش میابد و بعد از اینکه مایه دستمزد افزایش یافت ، تعداد کارگران فعال بیشتر میشود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_developmemt