📃 #روز_ستایش_مصرفگرایی
✍️ #پارسا_یوسقی
بلک فرایدی روزی است که مصرفگرایی به افسارگسیخته ترین شکل خود تجلی پیدا میکند. اگر بتوان شکلی برای انسان در این روز ترسیم کرد، جاروبرقی دقیقترین شکل است. افرادی که هر کالایی را که میبینند میبلعند، بدون توجه به آن که به آن نیاز دارند یا نه؛ شاید من و عدهای دیگر در نگاه اول بگوییم که خیلی ها نیاز ندارند، اما واقعیت این است که سرمایهداری فقط کالا ها را برای رفع نیاز تولید نمیکند، بلکه اول کالا را تولید و سپس برای آن نیاز تولید میکند. و حال که این نیاز تولید شده است باید به سریعترین و کاملترین شکل خود رفع شود؛ و چه چیزی بهتر از روزی که میتوان همهی این نیاز ها را رفع کرد و ارادت خود را به سرمایهداری و فرهنگ مصرفیاش نشان داد.
روزی که یکی از اساسیترین اصول سرمایهداری و جهان لیبرال را به یادمان میآورد: رقابت؛ رقابت برای قاپیدن یک کالا از دیگری، میخواهد این رقابت به شکل اینترنتی باشد یا اینکه در فروشگاه با زدن در سر دیگری و گرفتن کالا از دستش. مهم این است که هر چقدر که میتوان به دست آورد چرا که بندگان پاک سرمایهداری باید باعث رشد دین خود بشوند. روزی که از مدت ها قبل ذهن افراد را درگیر میکند و همچون دوندههایی که آمادهی شروع مسابقه هستند در حالت آماده باش قرار میگیرند. این همان جامعهای است که به تعبیر مارکوزه تک ساحتی شده است؛ جامعهای که از ابعاد دیگر تهی شده و افراد آن به تنها مناسباتی که اهمیت میدهند، مناسبات اقتصادی است. نظامی که رفاه را برای افراد فراهم کرده اما توانایی تحلیل و نقد را از افراد جامعه گرفته است؛ و انسانی که فقط در چارچوب این قوانین و رسوم کنش میکند همان انسان تکساحتی است.
در محدودترین زمان ممکن باید هر چقدر که امکان دارد به دست آورد چرا که از این طریق است که ساختار حاکم، آن طور که میخواهد افراد را به زنجیر مصرف میبندد و تحت انقیاد در میآورد.
به جرئت میتوان گفت که بندگان سرمایهداری، وفادارترینِ بندگان هستند، چرا که هیچگاه و در هیچ حالتی از اجرای قوانینی که به ایشان گفته شده است سرپیچی نمیکنند. به باور بنیامین سرمایهداری را میتوان به عنوان یک دین در نظر گرفت چرا که دقیقا همانند ادیان دیگر باعث تسلی بخشیدن به پیروان خود میشود؛ پیروانی که پس از خرید و مصرف و مجددا خرید، سعی بر برطرف کردن عطش بیپایان خود دارند، اما واقعیت این است که مصرف، همچون مخدری است که با هر بار استفاده باید دوز آن را بالا برد تا بتواند رضایت خاطر مدنظر را ایجاد کند.
روز ستایش مصرفگرایی همان روزی است که بندگان جان برکفِ مصرف، فوجفوج روانهی محلهای عبادت که همان سایتهای خرید و فروشگاهها هستند، میشوند و احکام خود را به دقیقترین شکل ممکن اجرا میکنند؛ چرا که نباید باعث تضعیف بهترین دینی که به بشر عرضه شده است و خشم خدایان سرمایه بشوند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعع
@sociology_economic_developmemt
✍️ #پارسا_یوسقی
بلک فرایدی روزی است که مصرفگرایی به افسارگسیخته ترین شکل خود تجلی پیدا میکند. اگر بتوان شکلی برای انسان در این روز ترسیم کرد، جاروبرقی دقیقترین شکل است. افرادی که هر کالایی را که میبینند میبلعند، بدون توجه به آن که به آن نیاز دارند یا نه؛ شاید من و عدهای دیگر در نگاه اول بگوییم که خیلی ها نیاز ندارند، اما واقعیت این است که سرمایهداری فقط کالا ها را برای رفع نیاز تولید نمیکند، بلکه اول کالا را تولید و سپس برای آن نیاز تولید میکند. و حال که این نیاز تولید شده است باید به سریعترین و کاملترین شکل خود رفع شود؛ و چه چیزی بهتر از روزی که میتوان همهی این نیاز ها را رفع کرد و ارادت خود را به سرمایهداری و فرهنگ مصرفیاش نشان داد.
روزی که یکی از اساسیترین اصول سرمایهداری و جهان لیبرال را به یادمان میآورد: رقابت؛ رقابت برای قاپیدن یک کالا از دیگری، میخواهد این رقابت به شکل اینترنتی باشد یا اینکه در فروشگاه با زدن در سر دیگری و گرفتن کالا از دستش. مهم این است که هر چقدر که میتوان به دست آورد چرا که بندگان پاک سرمایهداری باید باعث رشد دین خود بشوند. روزی که از مدت ها قبل ذهن افراد را درگیر میکند و همچون دوندههایی که آمادهی شروع مسابقه هستند در حالت آماده باش قرار میگیرند. این همان جامعهای است که به تعبیر مارکوزه تک ساحتی شده است؛ جامعهای که از ابعاد دیگر تهی شده و افراد آن به تنها مناسباتی که اهمیت میدهند، مناسبات اقتصادی است. نظامی که رفاه را برای افراد فراهم کرده اما توانایی تحلیل و نقد را از افراد جامعه گرفته است؛ و انسانی که فقط در چارچوب این قوانین و رسوم کنش میکند همان انسان تکساحتی است.
در محدودترین زمان ممکن باید هر چقدر که امکان دارد به دست آورد چرا که از این طریق است که ساختار حاکم، آن طور که میخواهد افراد را به زنجیر مصرف میبندد و تحت انقیاد در میآورد.
به جرئت میتوان گفت که بندگان سرمایهداری، وفادارترینِ بندگان هستند، چرا که هیچگاه و در هیچ حالتی از اجرای قوانینی که به ایشان گفته شده است سرپیچی نمیکنند. به باور بنیامین سرمایهداری را میتوان به عنوان یک دین در نظر گرفت چرا که دقیقا همانند ادیان دیگر باعث تسلی بخشیدن به پیروان خود میشود؛ پیروانی که پس از خرید و مصرف و مجددا خرید، سعی بر برطرف کردن عطش بیپایان خود دارند، اما واقعیت این است که مصرف، همچون مخدری است که با هر بار استفاده باید دوز آن را بالا برد تا بتواند رضایت خاطر مدنظر را ایجاد کند.
روز ستایش مصرفگرایی همان روزی است که بندگان جان برکفِ مصرف، فوجفوج روانهی محلهای عبادت که همان سایتهای خرید و فروشگاهها هستند، میشوند و احکام خود را به دقیقترین شکل ممکن اجرا میکنند؛ چرا که نباید باعث تضعیف بهترین دینی که به بشر عرضه شده است و خشم خدایان سرمایه بشوند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعع
@sociology_economic_developmemt
📄 #برسی_مکتب_کلاسیک
#بخش_هشتم
🔸#الگوی_سود ، #سرمایهگذاری #تکنولوژی
اسمیت میگوید اقتصاد سرمایهداری نهتنها منابع تولیدی را در جهت باارزشترین کاربردها هدایت میکند ، همچنین موجب رشد و پیشرفت مداوم اقتصادی میشود.
رفاه اقتصادی به ظرفیت تولیدی بستگی دارد و ظرفیت تولیدی به انباشتسرمایه و تقسیمکار وابسته است و در نتیجه تقسیمکار و تخصص نیرویانسانی بهرهوری کار بالا میرود و درامد واقعی افزایش مییابد و با افزایش درامد ، سود زیاد میشود و پسانداز و سرمایهگذاری را افزایش میدهد و افزایش در میزان سرمایهگذاری موجب پیشرفت فنی در تولید میشود و بعد هزینه تولید کاهش پیدا میکند ، با افزایش سرمایهگذاری ، تقاضای کار شدت میپذیرد و وقتی عرضهی نیرویکار ثابت باشد دستمزد واقعی بالا میرود و در حدی بالاتر از سطح معیشتی دستمزد قرار میگیرد و سپس جمعیت رشد میکند و باز عرضه نیرویکار بالا میرود و دستمزد واقعی به اندازه پیشین ، حد معیشتی تنزل پیدا میکند.
هرگاه فرض شود که میزان پیشرفت فنی در حدی باشد که میزان افزایش سرمایهگذاریها و در نتیجه تقاضای نیرویکار بیش از رشد جمعیت و عرضه نیرویکار شود ، میزان دستمزد واقعی روند صعودی خواهد داشت و در هرمرحله به علت رابطه مستقیم بین انباشت سرمایه ، بهرهوریکار و میزان تولیدات واقعی ، میتوان بیان داشت که رشد تولید سرانه از رشد مصرف سرانه بیشتر است ، این نشان دهنده روند توسعه اقتصادی است و رشد اقتصادی از دو عامل انباشت سرمایه و تقسیمکار متاثر است و مسیرش را تا جایی ادامه میدهد که رشد تولید سرانه از مصرف سرانه بیشتر باشد و بر اثر ازدیاد بازده ، رشد اقتصادی حاصل میشود.
این جریان رشد در شرایط پویا تبدیل به توسعه اقتصادی خودافزا( self cumulative development)میشود.
مهمترین عامل رشد اقتصادی ، رشد جمعیت(نیرویکار) است.
🔹نظر اسمیت درمورد جمعیت و تاثیر آن بر توسعه :
عرضهینیرویکار ، تعداد کارگران فعال به مقدار مایهی دستمزد بستگی دارد و اسمیت میگوید رشد جمعیت نیازمند مایهی دستمزد بالا است.
🔹وظایف دولت از نظر اسمیت :
کنترل نظام پولی ، حفظ امنیت داخلی و خارجی ، حفاظت از مالکیت خصوصی ، تولید برخی کالاهای عمومی که بخش خصوصی در تولید آن ناتوان است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_هشتم
🔸#الگوی_سود ، #سرمایهگذاری #تکنولوژی
اسمیت میگوید اقتصاد سرمایهداری نهتنها منابع تولیدی را در جهت باارزشترین کاربردها هدایت میکند ، همچنین موجب رشد و پیشرفت مداوم اقتصادی میشود.
رفاه اقتصادی به ظرفیت تولیدی بستگی دارد و ظرفیت تولیدی به انباشتسرمایه و تقسیمکار وابسته است و در نتیجه تقسیمکار و تخصص نیرویانسانی بهرهوری کار بالا میرود و درامد واقعی افزایش مییابد و با افزایش درامد ، سود زیاد میشود و پسانداز و سرمایهگذاری را افزایش میدهد و افزایش در میزان سرمایهگذاری موجب پیشرفت فنی در تولید میشود و بعد هزینه تولید کاهش پیدا میکند ، با افزایش سرمایهگذاری ، تقاضای کار شدت میپذیرد و وقتی عرضهی نیرویکار ثابت باشد دستمزد واقعی بالا میرود و در حدی بالاتر از سطح معیشتی دستمزد قرار میگیرد و سپس جمعیت رشد میکند و باز عرضه نیرویکار بالا میرود و دستمزد واقعی به اندازه پیشین ، حد معیشتی تنزل پیدا میکند.
هرگاه فرض شود که میزان پیشرفت فنی در حدی باشد که میزان افزایش سرمایهگذاریها و در نتیجه تقاضای نیرویکار بیش از رشد جمعیت و عرضه نیرویکار شود ، میزان دستمزد واقعی روند صعودی خواهد داشت و در هرمرحله به علت رابطه مستقیم بین انباشت سرمایه ، بهرهوریکار و میزان تولیدات واقعی ، میتوان بیان داشت که رشد تولید سرانه از رشد مصرف سرانه بیشتر است ، این نشان دهنده روند توسعه اقتصادی است و رشد اقتصادی از دو عامل انباشت سرمایه و تقسیمکار متاثر است و مسیرش را تا جایی ادامه میدهد که رشد تولید سرانه از مصرف سرانه بیشتر باشد و بر اثر ازدیاد بازده ، رشد اقتصادی حاصل میشود.
این جریان رشد در شرایط پویا تبدیل به توسعه اقتصادی خودافزا( self cumulative development)میشود.
مهمترین عامل رشد اقتصادی ، رشد جمعیت(نیرویکار) است.
🔹نظر اسمیت درمورد جمعیت و تاثیر آن بر توسعه :
عرضهینیرویکار ، تعداد کارگران فعال به مقدار مایهی دستمزد بستگی دارد و اسمیت میگوید رشد جمعیت نیازمند مایهی دستمزد بالا است.
🔹وظایف دولت از نظر اسمیت :
کنترل نظام پولی ، حفظ امنیت داخلی و خارجی ، حفاظت از مالکیت خصوصی ، تولید برخی کالاهای عمومی که بخش خصوصی در تولید آن ناتوان است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #بررسی_مکتب_کلاسیک
#بخش_نهم
🔸 #عقاید_ژان_باتیستسی
ژان باتیست ، افکار آدام اسمیت را در اروپا مشهور ساخت و اثر مهم او رسالهیدربار اقتصاد سیاسی است.
بازارهای کلان در اقتصاد کلاسیک و نظریه تعادل اشتغال کامل
یکی از نظریات او ، قانون بازارها یا قانون سی نام دارد که محور اصلی نظریه تعادل اشتغال کامل کلاسیکها محسوب میشود ، طبق این قانون ، عرضه، تقاضای خود را بوجود میآورد و برهمین اساس، تولید اضافی در سرمایهداری ناممکن است .
منظور از این نظریه این است که هرتولید کننده بازار فروش تولیدات خود را ایجاد میکند و بنابراین اقتصاد سرمایهداری در تعادل اقتصادی همراه با اشتغال کامل قرار میگیرد و این تعادل عمومی است .
🔹 بازار کار
تولید تابع عوامل تولید است و در عوامل تولید، زمین و سرمایه و تکنولوژی ثابت هستند ولی نیرویکار مُحرک بوده و تولید تابع اشتغال نیروی انسانی است.
به فرض اینکه تقاضابرای نیرویکار در صورت ثابت بودن شرایط دیگر ، تابع معکوس دستمزد واقعی، و عرضه نیرویکار در شرایط برابر تابع مستقیم دستمزد واقعی باشد ، رقابت میان کارگران از یک طرف و کارفرمایان از طرف دیگر تعادلی برقرار میکند و تعادل اشتغال کامل با تعادل دستمزد پولی برابر میشود ، در اینجا نکتهای که باید گفت این است که این تعادل برای بازاری مشخص است ، در اینجا ژان باتیست اقتصادی کشاورزی را تحلیل کرد و این تحلیل مناسب نیروی کار در صنعت نیست زیرا مهارت کارگران متفاوت بوده و یکسان نیست.
🔹 بازار کالا
قانونسی در دو نوع اقتصاد :
در اقتصادی که کالاها به طور مستقیم با یکدیگر مبادله میشوند پول وجود ندارد و در اینجا هرکالا وظیفه پول را انجام میدهد و در اینجا هر واحد بازاری برای واحدهای دیگر هستند. ، یعنی وقتی هر تولید کننده نسبت به تولیداتش تقاضا دارد، در سطح کلان نیز هیچگاه در اقتصاد سرمایهداری کمبود تقاضا به وجود نمیآید.
پول در اقتصاد پولی از نظر سی تنها دو وظیفه دارد : واحد شمارش ، وسیله مبادله .
به فرض آن که نقدینگی پول به علت روشن بودن آینده اقتصاد وجود نداشته باشد و به فرض آن که درامد به تدریج خرج میشود ، بین بازار کالا و بازار پول ارتباطی خاصی برقرار میشود ، عرضه پول همان درامد را تشکیل میدهد با تقاضای کالا متجانس(سازگار) بوده و تقاضای پول با عرضهی کالا متناجس میشود و بنابراین پول نقش وسیله مبادله را بازی میکند و خودبهخود دارای قدرت تاثیر بر فعالیتهای تولیدی و بنابراین یک عامل خنثی محسوب میشود.
وقتی تولید کنندهای کالا تولید میکند ، هدف او این است که کالای خود را زودتر بفروشد ، اگر تولید کننده به فروش کالای خود موفق نشود ، کالای او از ارزش میافتد ، منظور تولید کننده از فروش کالا فقط بدست اوردن پول نیست ، زیرا اگر پول هم در دست تولید کننده راکد بماند ارزشی برای او نخواهد داشت ، پس تنها وسیلهای که از طریق آن پول دارای ارزش میشود این است که تولید کننده با آن کالایی خریداری کند ، بنابراین در نظریه سی تعادل پول همزمان با تعادل بازار کالاها وجود دارد و در نتیجه قیمت متعادل شکل میگیرد و این دو (تعادل پول و کالا) نظریهی تعیین سطح متعادل قیمت را بیان میکند.
بنابراین در اقتصاد پولی که سی از آن صحبت میکند ، تعادل بازار کالا همزمان با تعادل بازار پول شکل میگیرد و در نتیجه تعادل قیمت شکل میگیرد.
بازار پسانداز و سرمایهگذاری
در این بازار علاوه بر وجود شرایط رقابت کامل ، سی پساندازکنندگان و سرمایهگذاران را یک گروه میبیند که بخاطر نرخبهره پسانداز و سرمایهگذاری میکنند.
پسانداز تابع مستقیم نرخبهره و سرمایهگذاری تابع معکوس نرخبهره است ، یعنی اگر بخشی از درامد کل را پسانداز کنیم ، این مقدار خود به خود در بازار سرمایه در نرخبهرهی متعادل به سرمایهگذاری تبدیل میشود و مسئلهی کمبود تقاضا را حل میکند ، سی عقیده داشت که ثروت جامعه از تولید منشاء میگیرد و نه از مصرف.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_نهم
🔸 #عقاید_ژان_باتیستسی
ژان باتیست ، افکار آدام اسمیت را در اروپا مشهور ساخت و اثر مهم او رسالهیدربار اقتصاد سیاسی است.
بازارهای کلان در اقتصاد کلاسیک و نظریه تعادل اشتغال کامل
یکی از نظریات او ، قانون بازارها یا قانون سی نام دارد که محور اصلی نظریه تعادل اشتغال کامل کلاسیکها محسوب میشود ، طبق این قانون ، عرضه، تقاضای خود را بوجود میآورد و برهمین اساس، تولید اضافی در سرمایهداری ناممکن است .
منظور از این نظریه این است که هرتولید کننده بازار فروش تولیدات خود را ایجاد میکند و بنابراین اقتصاد سرمایهداری در تعادل اقتصادی همراه با اشتغال کامل قرار میگیرد و این تعادل عمومی است .
🔹 بازار کار
تولید تابع عوامل تولید است و در عوامل تولید، زمین و سرمایه و تکنولوژی ثابت هستند ولی نیرویکار مُحرک بوده و تولید تابع اشتغال نیروی انسانی است.
به فرض اینکه تقاضابرای نیرویکار در صورت ثابت بودن شرایط دیگر ، تابع معکوس دستمزد واقعی، و عرضه نیرویکار در شرایط برابر تابع مستقیم دستمزد واقعی باشد ، رقابت میان کارگران از یک طرف و کارفرمایان از طرف دیگر تعادلی برقرار میکند و تعادل اشتغال کامل با تعادل دستمزد پولی برابر میشود ، در اینجا نکتهای که باید گفت این است که این تعادل برای بازاری مشخص است ، در اینجا ژان باتیست اقتصادی کشاورزی را تحلیل کرد و این تحلیل مناسب نیروی کار در صنعت نیست زیرا مهارت کارگران متفاوت بوده و یکسان نیست.
🔹 بازار کالا
قانونسی در دو نوع اقتصاد :
در اقتصادی که کالاها به طور مستقیم با یکدیگر مبادله میشوند پول وجود ندارد و در اینجا هرکالا وظیفه پول را انجام میدهد و در اینجا هر واحد بازاری برای واحدهای دیگر هستند. ، یعنی وقتی هر تولید کننده نسبت به تولیداتش تقاضا دارد، در سطح کلان نیز هیچگاه در اقتصاد سرمایهداری کمبود تقاضا به وجود نمیآید.
پول در اقتصاد پولی از نظر سی تنها دو وظیفه دارد : واحد شمارش ، وسیله مبادله .
به فرض آن که نقدینگی پول به علت روشن بودن آینده اقتصاد وجود نداشته باشد و به فرض آن که درامد به تدریج خرج میشود ، بین بازار کالا و بازار پول ارتباطی خاصی برقرار میشود ، عرضه پول همان درامد را تشکیل میدهد با تقاضای کالا متجانس(سازگار) بوده و تقاضای پول با عرضهی کالا متناجس میشود و بنابراین پول نقش وسیله مبادله را بازی میکند و خودبهخود دارای قدرت تاثیر بر فعالیتهای تولیدی و بنابراین یک عامل خنثی محسوب میشود.
وقتی تولید کنندهای کالا تولید میکند ، هدف او این است که کالای خود را زودتر بفروشد ، اگر تولید کننده به فروش کالای خود موفق نشود ، کالای او از ارزش میافتد ، منظور تولید کننده از فروش کالا فقط بدست اوردن پول نیست ، زیرا اگر پول هم در دست تولید کننده راکد بماند ارزشی برای او نخواهد داشت ، پس تنها وسیلهای که از طریق آن پول دارای ارزش میشود این است که تولید کننده با آن کالایی خریداری کند ، بنابراین در نظریه سی تعادل پول همزمان با تعادل بازار کالاها وجود دارد و در نتیجه قیمت متعادل شکل میگیرد و این دو (تعادل پول و کالا) نظریهی تعیین سطح متعادل قیمت را بیان میکند.
بنابراین در اقتصاد پولی که سی از آن صحبت میکند ، تعادل بازار کالا همزمان با تعادل بازار پول شکل میگیرد و در نتیجه تعادل قیمت شکل میگیرد.
بازار پسانداز و سرمایهگذاری
در این بازار علاوه بر وجود شرایط رقابت کامل ، سی پساندازکنندگان و سرمایهگذاران را یک گروه میبیند که بخاطر نرخبهره پسانداز و سرمایهگذاری میکنند.
پسانداز تابع مستقیم نرخبهره و سرمایهگذاری تابع معکوس نرخبهره است ، یعنی اگر بخشی از درامد کل را پسانداز کنیم ، این مقدار خود به خود در بازار سرمایه در نرخبهرهی متعادل به سرمایهگذاری تبدیل میشود و مسئلهی کمبود تقاضا را حل میکند ، سی عقیده داشت که ثروت جامعه از تولید منشاء میگیرد و نه از مصرف.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
سعدی در گلستان می گوید:
"دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد".
حالا #یونسکو هم در جدیدترین تعریفش از سواد همان حرف سعدی را زده است.
#مفهوم_سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است و چهارمین تعریف سواد که توسط یونسکو به صورت رسمی اعلام شده است، به طور خلاصه این تعریف است، "باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند".
با تعریف جدیدی که یونسکو ارایه داده باسوادی، توانایی «تغییر» (Change) است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
در ادامه و بعد از مروری کوتاه بر تعاریف سواد از ابتدا تا امروز، نکاتی درباره ایجاد تغییر در زندگی بر اساس دانستهها و راهکارهای دستیابی به این مهم، مطرح خواهیم کرد.
🔹 اولین تعریف: توانایی خواندن و نوشتن
اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی با سواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
🔹دومین تعریف: اضافه شدن یاد گرفتن رایانه و یک زبان خارجی
در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و دانستن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدین ترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتا طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
🔹سومین تعریف: اضافه شدن ۱۲ نوع سواد
سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف سوم کلا ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا می شود، حدود ۵ درصد با سواد است. این مهارتها عبارت اند از:
۱- سواد عاطفی : توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
۲- سواد ارتباطی : توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی
۳- سواد مالی : توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخل و خرج
۴- سواد رسانهای : این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است
۵- سواد تربیتی : توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته
۶- سواد رایانهای : دانستن مهارتهای راهبری رایانه
۷- سواد سلامتی : دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها.
۸- سواد نژادی و قومی : شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
۹- سواد بوم شناختی : دانستن راههای حفاظت از محیط زیست.
۱۱- سواد تحلیلی : توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیش فرض.
۱۱- سواد انرژی : توانایی مدیریت مصرف انرژی.
۱۲- سواد علمی : علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب.
از آن جا که با سواد بودن به یادگیری این مهارتها وابسته شد، قاعدتا سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه میداد که متاسفانه فعلا سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری در زمینه آموزش مهارتهای فوق نکرده است.
🔹چهارمین و جدیدترین تعریف: علم با عمل معنا میشود
با این حال و به تازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک با سوادی قرار گرفته است، یعنی *شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.*
در واقع، این تعریف مکمل تعریف قبلی است؛ چراکه، صرفا دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتی که مهارتها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه میتوان گفت این فرد، انسانی با سواد است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
"دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد".
حالا #یونسکو هم در جدیدترین تعریفش از سواد همان حرف سعدی را زده است.
#مفهوم_سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است و چهارمین تعریف سواد که توسط یونسکو به صورت رسمی اعلام شده است، به طور خلاصه این تعریف است، "باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند".
با تعریف جدیدی که یونسکو ارایه داده باسوادی، توانایی «تغییر» (Change) است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
در ادامه و بعد از مروری کوتاه بر تعاریف سواد از ابتدا تا امروز، نکاتی درباره ایجاد تغییر در زندگی بر اساس دانستهها و راهکارهای دستیابی به این مهم، مطرح خواهیم کرد.
🔹 اولین تعریف: توانایی خواندن و نوشتن
اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی با سواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
🔹دومین تعریف: اضافه شدن یاد گرفتن رایانه و یک زبان خارجی
در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و دانستن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدین ترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتا طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
🔹سومین تعریف: اضافه شدن ۱۲ نوع سواد
سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف سوم کلا ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا می شود، حدود ۵ درصد با سواد است. این مهارتها عبارت اند از:
۱- سواد عاطفی : توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
۲- سواد ارتباطی : توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی
۳- سواد مالی : توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخل و خرج
۴- سواد رسانهای : این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است
۵- سواد تربیتی : توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته
۶- سواد رایانهای : دانستن مهارتهای راهبری رایانه
۷- سواد سلامتی : دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها.
۸- سواد نژادی و قومی : شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
۹- سواد بوم شناختی : دانستن راههای حفاظت از محیط زیست.
۱۱- سواد تحلیلی : توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیش فرض.
۱۱- سواد انرژی : توانایی مدیریت مصرف انرژی.
۱۲- سواد علمی : علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب.
از آن جا که با سواد بودن به یادگیری این مهارتها وابسته شد، قاعدتا سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه میداد که متاسفانه فعلا سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری در زمینه آموزش مهارتهای فوق نکرده است.
🔹چهارمین و جدیدترین تعریف: علم با عمل معنا میشود
با این حال و به تازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک با سوادی قرار گرفته است، یعنی *شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.*
در واقع، این تعریف مکمل تعریف قبلی است؛ چراکه، صرفا دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتی که مهارتها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه میتوان گفت این فرد، انسانی با سواد است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
جان استوارت میل، فیلسوف سیاسی انگلستان معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن افراد آن، تنها در صورت دست یافتن همه ی مردم به آزادی امکان پذیر است.
بنابراین تامین آزادی برای تمامی افراد جامعه باید مهمترین هدف حکومتهای منتخب مردم باشد...
آزادگی هرگز با معجزه از آسمان نصیب ما نمی شود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
بنابراین تامین آزادی برای تمامی افراد جامعه باید مهمترین هدف حکومتهای منتخب مردم باشد...
آزادگی هرگز با معجزه از آسمان نصیب ما نمی شود.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #بررسی_مکتب_کلاسیک
#بخش_دهم (پایانی)
ارزشیابی عقاید اسمیت و سی
اسمیت و سی هر دو بر هماهنگی میان منافع فردی با منافع اجتماعی تاکید داشتند (یعنی دنبال کردن منافع شخصی به منافع جمع کمک میکند).
هردو معتقد بودند در اقتصاد سرمایهداری، اقتصاد همیشه در بلند مدت در تعادل قرار میگیرد و از نظر اسمیت ، توسعه اقتصادی حاصل میشود و از نظر سی در این جامعه بیکاری غیرارادی وجود ندارد.
سی میگفت هرکالا ، تقاضای خود را بوجود میآورد ، زیرا قیمت هرکالا معادل هزینه عوامل تولیدی است که در آن بهکار رفته و توضیع شده است ، سی نتیجه گرفت که پول در اقتصاد فقط وسیله مبادله و انگیزه نقدینگی وجود ندارد.
ولی بعد از سی دیدیم که بر اثر رشد جوامع سرمایهداری ، دولتها برای بهبود شرایط اجتماعی و جلوگیری از نوسانات در بازار دخالت کردند.
اسمیت میگفت ثروت جامعه(حجم تولید و مصرف) به عوامل تعداد کارگران فعال و بازده متوسط کار بستگی دارد.
اسمیت عامل دوم را مهمتر میدانست و معتقد به تقسیمکار بود زیرا باعث سریعتر شدن تولید و توسعه میشود ، از نظر اسمیت در اقتصاد سرمایهداری انحصارات شکل نمیگیرد به دلیل رقابت گسترده ولی امروزه میبینیم که انحصارات زیادی شکل گرفته و مفهوم بازار ازادی که اسمیت میگفت کاملا ازاد نیست.
اسمیت و نظریههای ارزش :
اسمیت ارتباط ارزش کار و ارزش مبادله کالا را به سه صورت برسی میکند :
او میگوید ارزش براساس مقدار کار لازمی است که در کالانهفته است و بعد میگوید ارزش هر کالا را مقدار کاری تعیین میکند که برای خرید آن کفایت میکند در اینجا ارزش کالا و مقدار کاری که برای خرید آن لازم است یکی میشوند.
برای مثال او میگوید یک بافنده ، یک قواره پارچه را با یک جفت چکمه مبادله میکند یعنی یک پارچه به اندازه یک جفت چکمه میارزد.
ارزش تولید : اگر کفاشی برای سرمایهداری کار کند ، ارزش چکمههایی که میسازد و ارزشکار او (یعنی انچه بابت کارش دریافت میکند) دو چیز کاملا متفاوت است :
کارفرمایی که کارگری را استخدام میکند از توان او چنان استفاده میکند که ارزش بیشتری از آنچه در برابر کارش میپردازد ، دریافت میکند( این انتقاد از سوی مارکس در شکل ارزش اضافی مطرح میشود) مارکس میگوید اسمیت قادر نبود این پدیده را از نقطهنظر نظریهی ارزش براساس کار بیان کند و از این رو به اشتباه نتیجه گرفت که در جامعه ، کار ، ارزش کالا را تعیین میکند.
اسمیت تعبیر سوم : ارزش کالا عبارت است از جمع هزینهها و سود سرمایهداران و بهرهمالکانه ، این نظریه ظاهرا پدیده سود متوسط سرمایه یا نرخ طبیعی سود را تعیین میکرد.
* مطلب دیگری که در رابطه با اسمیت باید گفت بحث انحصار است ، اسمیت میگفت در جریان رقابت انحصار تشکیل نمیشود و اگر هم تشکیل بشود از بین میرود ، ولی امروزه میبینیم که کارتلها و موسسههای فراگیر انحصار ایجاد کردهاند و روندی بر خلاف نظریهی اسمیت اتفاق افتاده است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_دهم (پایانی)
ارزشیابی عقاید اسمیت و سی
اسمیت و سی هر دو بر هماهنگی میان منافع فردی با منافع اجتماعی تاکید داشتند (یعنی دنبال کردن منافع شخصی به منافع جمع کمک میکند).
هردو معتقد بودند در اقتصاد سرمایهداری، اقتصاد همیشه در بلند مدت در تعادل قرار میگیرد و از نظر اسمیت ، توسعه اقتصادی حاصل میشود و از نظر سی در این جامعه بیکاری غیرارادی وجود ندارد.
سی میگفت هرکالا ، تقاضای خود را بوجود میآورد ، زیرا قیمت هرکالا معادل هزینه عوامل تولیدی است که در آن بهکار رفته و توضیع شده است ، سی نتیجه گرفت که پول در اقتصاد فقط وسیله مبادله و انگیزه نقدینگی وجود ندارد.
ولی بعد از سی دیدیم که بر اثر رشد جوامع سرمایهداری ، دولتها برای بهبود شرایط اجتماعی و جلوگیری از نوسانات در بازار دخالت کردند.
اسمیت میگفت ثروت جامعه(حجم تولید و مصرف) به عوامل تعداد کارگران فعال و بازده متوسط کار بستگی دارد.
اسمیت عامل دوم را مهمتر میدانست و معتقد به تقسیمکار بود زیرا باعث سریعتر شدن تولید و توسعه میشود ، از نظر اسمیت در اقتصاد سرمایهداری انحصارات شکل نمیگیرد به دلیل رقابت گسترده ولی امروزه میبینیم که انحصارات زیادی شکل گرفته و مفهوم بازار ازادی که اسمیت میگفت کاملا ازاد نیست.
اسمیت و نظریههای ارزش :
اسمیت ارتباط ارزش کار و ارزش مبادله کالا را به سه صورت برسی میکند :
او میگوید ارزش براساس مقدار کار لازمی است که در کالانهفته است و بعد میگوید ارزش هر کالا را مقدار کاری تعیین میکند که برای خرید آن کفایت میکند در اینجا ارزش کالا و مقدار کاری که برای خرید آن لازم است یکی میشوند.
برای مثال او میگوید یک بافنده ، یک قواره پارچه را با یک جفت چکمه مبادله میکند یعنی یک پارچه به اندازه یک جفت چکمه میارزد.
ارزش تولید : اگر کفاشی برای سرمایهداری کار کند ، ارزش چکمههایی که میسازد و ارزشکار او (یعنی انچه بابت کارش دریافت میکند) دو چیز کاملا متفاوت است :
کارفرمایی که کارگری را استخدام میکند از توان او چنان استفاده میکند که ارزش بیشتری از آنچه در برابر کارش میپردازد ، دریافت میکند( این انتقاد از سوی مارکس در شکل ارزش اضافی مطرح میشود) مارکس میگوید اسمیت قادر نبود این پدیده را از نقطهنظر نظریهی ارزش براساس کار بیان کند و از این رو به اشتباه نتیجه گرفت که در جامعه ، کار ، ارزش کالا را تعیین میکند.
اسمیت تعبیر سوم : ارزش کالا عبارت است از جمع هزینهها و سود سرمایهداران و بهرهمالکانه ، این نظریه ظاهرا پدیده سود متوسط سرمایه یا نرخ طبیعی سود را تعیین میکرد.
* مطلب دیگری که در رابطه با اسمیت باید گفت بحث انحصار است ، اسمیت میگفت در جریان رقابت انحصار تشکیل نمیشود و اگر هم تشکیل بشود از بین میرود ، ولی امروزه میبینیم که کارتلها و موسسههای فراگیر انحصار ایجاد کردهاند و روندی بر خلاف نظریهی اسمیت اتفاق افتاده است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 20# #معضل_برنامه_ریزی_در_ایران
یا چرا گروه مشاوران هاروارد از ایران رفتند ؟
✍️#روزبه_کردونی
گروه مشاوران دانشگاه هاروارد که برای کمک به تدوین برنامه سوم عمرانی ( سال 1341) به ایران آماده بودند ، به تعبیر خودشان در وضعیت روحی ناخوشایند ، با احساس نومید کننده شکست و ناکامی ، ایران را ترک کردند . مرور ارزیابی این گروه از 20 معضل و چالش برنامه ریزی در ایران در سال 1341 ، احتمالا مفید خواهد بود .
1_ خود پرستی اداری و وجود نگرش " ما بهتر از شما کار می کنیم "
2_ تمایل به تعارفات و پذیرش و تبعیت از خوشایندترین راه حل مساله
3_ کلی گویی و فقدان جزییات در برنامه ها
4_ ترجیح توسعه فیزیکی و عمرانی بر توسعه اجتماعی
5_ تکیه بر راه حل های مفروض
6_ عدم جلب نظرات موافق در قبال اهداف طرح ها و برنامه ها
7_ بیان امید و آرزو بجای هدف در برنامه
8_ عدم پذیرش هزینه تغییرات و اصلاحات توسط جامعه
9_ اهمیت روابط شخصی و عدم تمایز بین منازعات فکری و منازعات شخصی
10_ تحمیل بارسنگین کارها بر دوش مدیران بدلیل فقدان انضباط اداری
11_ وفاداری به گروه نه به ساختار در سازمان های دیوان سالار
12_ پریشانی و اشفتگی بازیگران ( ناشی از هرج و مرج های سیاسی )
13_ غالب بودن رویکرد ارائه ظن و گمان بجای تحلیل علمی
14_ وجود همزیستی بجای همکاری در ارتباط دستگاها
15_ ابهام در واگذاری مسئولیت ها
16_ بیماری جلسه بازی با هدف سبک کردن بار مسئولیت
17_ دوستی و رفاقت به جای روابط رسمی
18_مایملک شخصی و کانون قدرت شدن هر شغل اداری
19_ فقدان نظام سلسله مراتبی
20_فقدان پاسخگویی در قبال رفتار اداری
🔸 بودا در جایی می گوید ما همان چیزی هستیم که انجام داده ایم و آنچه خواهیم بود که اکنون انجام می دهیم . اینکه ده سال بعد ، نیم قرن بعد و یک قرن بعد کجا خواهیم بود به تعبیر کارل پوپر وابسته به ماست به همه ما ، وابسته به اندیشه امروز ما ، خواسته های امروز ، آرزوهای امروز و ترس های امروز ما.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
یا چرا گروه مشاوران هاروارد از ایران رفتند ؟
✍️#روزبه_کردونی
گروه مشاوران دانشگاه هاروارد که برای کمک به تدوین برنامه سوم عمرانی ( سال 1341) به ایران آماده بودند ، به تعبیر خودشان در وضعیت روحی ناخوشایند ، با احساس نومید کننده شکست و ناکامی ، ایران را ترک کردند . مرور ارزیابی این گروه از 20 معضل و چالش برنامه ریزی در ایران در سال 1341 ، احتمالا مفید خواهد بود .
1_ خود پرستی اداری و وجود نگرش " ما بهتر از شما کار می کنیم "
2_ تمایل به تعارفات و پذیرش و تبعیت از خوشایندترین راه حل مساله
3_ کلی گویی و فقدان جزییات در برنامه ها
4_ ترجیح توسعه فیزیکی و عمرانی بر توسعه اجتماعی
5_ تکیه بر راه حل های مفروض
6_ عدم جلب نظرات موافق در قبال اهداف طرح ها و برنامه ها
7_ بیان امید و آرزو بجای هدف در برنامه
8_ عدم پذیرش هزینه تغییرات و اصلاحات توسط جامعه
9_ اهمیت روابط شخصی و عدم تمایز بین منازعات فکری و منازعات شخصی
10_ تحمیل بارسنگین کارها بر دوش مدیران بدلیل فقدان انضباط اداری
11_ وفاداری به گروه نه به ساختار در سازمان های دیوان سالار
12_ پریشانی و اشفتگی بازیگران ( ناشی از هرج و مرج های سیاسی )
13_ غالب بودن رویکرد ارائه ظن و گمان بجای تحلیل علمی
14_ وجود همزیستی بجای همکاری در ارتباط دستگاها
15_ ابهام در واگذاری مسئولیت ها
16_ بیماری جلسه بازی با هدف سبک کردن بار مسئولیت
17_ دوستی و رفاقت به جای روابط رسمی
18_مایملک شخصی و کانون قدرت شدن هر شغل اداری
19_ فقدان نظام سلسله مراتبی
20_فقدان پاسخگویی در قبال رفتار اداری
🔸 بودا در جایی می گوید ما همان چیزی هستیم که انجام داده ایم و آنچه خواهیم بود که اکنون انجام می دهیم . اینکه ده سال بعد ، نیم قرن بعد و یک قرن بعد کجا خواهیم بود به تعبیر کارل پوپر وابسته به ماست به همه ما ، وابسته به اندیشه امروز ما ، خواسته های امروز ، آرزوهای امروز و ترس های امروز ما.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #فیزیوکراتها
#بخش_اول
در قرن هجدهم ، با زوال اقتصادی سوداگری ، مکتب طبیعیون در فرانسه بنیان نهاده شد.
در فرانسه سه طبقه وجود داشت : روحانیون ، نجبا ، دهقانان
روحانیون ، نجبا ، از پرداخت مالیات معاف بودند ولی دهقانان بار سنگین مالیات بر دوششان بود.
سوداگری به دلیل اینکه انگلستان زودتر صنعتی شد ، زودتر مورد اعتراض قرار گرفت.
طبیعیون با اینکه دورهی کوتاهی داشتند ، نفوذ آنها در عقاید مکتب بعدی و آدام اسمیت در مکتب کلاسیک قابل توجه است.
با ظهور طبیعیون در قرن 18 در فرانسه ، اصول تفکر اقتصادی تغییر پیدا کرد.
"فرانسوا کنه " بنیانگذار این مکتب بود.مفهوم جدول اقتصادی ، مطالعه اقتصادی را با نهضت فلسفی آن زمان ، درمورد اعتقاد به سازمان طبیعی جهان ، در یک راستا قرار داد ، تفسیر سازمان اقتصادی و عملکرد آن از طریق نظام طبیعی توجیه شد و مبانی مورد نظر سوداگران را نفی کرد.
رها کردن نظام اقتصادی تحت کنترل دولت ، باعث شد میدان عمل نظام طبیعی گسترش پیدا کند و آزادی اقتصادی تنها حکم سازگار برای دستیابی به نظم طبیعی پدیدههای اقتصادی شود.
🔹 جهان بینی فیزیوکراسی
جهانبینی فیزیوکراتها بر فیزیوکراسی استوار است.
فیزیوکراسی به معنی قدرت طبیعت است و از دو جنبه قابل برسی است :
👈اول : فیزیوکراسی به معنای حکومت بر اساس نظام طبیعی است و روی این اصل تفکر فلسفی فرانسوا کنه در این مکتب شکل می گیرد و فیزیوکراتها مفاهیم این نوع جهانبینی را در نظام اقتصادی مورد نظر خود بکار بردهاند.
از آنجا که جامعهانسانی جزئی از طبیعت بشمار میرود ، تابع قوانین حاکم بر طبیعت است ، فیزیوکراتها اقتصاد را جزئی از نظامطبیعی و تابع قوانین آن می دانستند و معتقد بر این بودند که اعمال اقتصادی مانند اعمال فیزیکی به مجموعهای از قوانین تغییرناپذیر طبیعی وابسته است که این نوع دیدگاه برای آنها فیزیک اقتصادی بود و قدرت قوانین طبیعی در اقتصاد مثل قوانین طبیعی در فیزیک است. از نظر آنها، قوانین طبیعی تغییرناپذیرند و نظام طبیعت یکپارچه است و گریز ناپذیر ، برتر از اراده انسانی است و با تراز بازرگانی مثبت سوداگران مخالف بودند زیرا باعث برهم خوردن روابط بین کشورها می شود.
👈دو : معتقد بودند که از اجرای قوانین طبیعی ، یک نظام طبیعی به وجود میآید که عقلانی و منطقی و به صلاح همه جوامع است.
از این رو عملکرد انسان آزاد که از منافع شخصی خود پیروی میکند باعث میشود که یک نظم طبیعی که متاثر از آزادی همگانی و رقابت است در جامعه به وجود آید به طوری که افراد مختلف را متقابلا به رعایت حال یکدیگر ترغیب کند ، هماهنگی اجتماعی که از این طریق به وجود میآید امری طبیعی و عادی بوده و متاثر از هیچگونه قرارداد اجتماعی نیست.
خطا از مسیر طبیعت باعث میشود انسان رنج بکشد و باید لذت را جستوجو کند ، محرک هرکس برای فعالیتهای اقتصادی ، منافع شخصی او است.
از نظر فیزیوکراتها ، عقل عاملی است که به وسیلهی آن خداوند متعال ، قوانین طبیعی یعنی جلوهی اراده خود را بر انسان مکشوف می سازد.
👈در وهلهی سوم ، فیزیوکراتها به اصالت فرد و لیبرالیسم اقتصادی معتقد بودند و میگفتند جامعه باید کاملا آزاد باشد تا هر فرد بتواند بر اساس منافعی که دارد اهداف خود را دنبال کند ، یعنی اگر دولت مردم را برای دنبال کردن منافعشان آزاد بگذارد ، جامعه پیشرفت خواهد کرد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_اول
در قرن هجدهم ، با زوال اقتصادی سوداگری ، مکتب طبیعیون در فرانسه بنیان نهاده شد.
در فرانسه سه طبقه وجود داشت : روحانیون ، نجبا ، دهقانان
روحانیون ، نجبا ، از پرداخت مالیات معاف بودند ولی دهقانان بار سنگین مالیات بر دوششان بود.
سوداگری به دلیل اینکه انگلستان زودتر صنعتی شد ، زودتر مورد اعتراض قرار گرفت.
طبیعیون با اینکه دورهی کوتاهی داشتند ، نفوذ آنها در عقاید مکتب بعدی و آدام اسمیت در مکتب کلاسیک قابل توجه است.
با ظهور طبیعیون در قرن 18 در فرانسه ، اصول تفکر اقتصادی تغییر پیدا کرد.
"فرانسوا کنه " بنیانگذار این مکتب بود.مفهوم جدول اقتصادی ، مطالعه اقتصادی را با نهضت فلسفی آن زمان ، درمورد اعتقاد به سازمان طبیعی جهان ، در یک راستا قرار داد ، تفسیر سازمان اقتصادی و عملکرد آن از طریق نظام طبیعی توجیه شد و مبانی مورد نظر سوداگران را نفی کرد.
رها کردن نظام اقتصادی تحت کنترل دولت ، باعث شد میدان عمل نظام طبیعی گسترش پیدا کند و آزادی اقتصادی تنها حکم سازگار برای دستیابی به نظم طبیعی پدیدههای اقتصادی شود.
🔹 جهان بینی فیزیوکراسی
جهانبینی فیزیوکراتها بر فیزیوکراسی استوار است.
فیزیوکراسی به معنی قدرت طبیعت است و از دو جنبه قابل برسی است :
👈اول : فیزیوکراسی به معنای حکومت بر اساس نظام طبیعی است و روی این اصل تفکر فلسفی فرانسوا کنه در این مکتب شکل می گیرد و فیزیوکراتها مفاهیم این نوع جهانبینی را در نظام اقتصادی مورد نظر خود بکار بردهاند.
از آنجا که جامعهانسانی جزئی از طبیعت بشمار میرود ، تابع قوانین حاکم بر طبیعت است ، فیزیوکراتها اقتصاد را جزئی از نظامطبیعی و تابع قوانین آن می دانستند و معتقد بر این بودند که اعمال اقتصادی مانند اعمال فیزیکی به مجموعهای از قوانین تغییرناپذیر طبیعی وابسته است که این نوع دیدگاه برای آنها فیزیک اقتصادی بود و قدرت قوانین طبیعی در اقتصاد مثل قوانین طبیعی در فیزیک است. از نظر آنها، قوانین طبیعی تغییرناپذیرند و نظام طبیعت یکپارچه است و گریز ناپذیر ، برتر از اراده انسانی است و با تراز بازرگانی مثبت سوداگران مخالف بودند زیرا باعث برهم خوردن روابط بین کشورها می شود.
👈دو : معتقد بودند که از اجرای قوانین طبیعی ، یک نظام طبیعی به وجود میآید که عقلانی و منطقی و به صلاح همه جوامع است.
از این رو عملکرد انسان آزاد که از منافع شخصی خود پیروی میکند باعث میشود که یک نظم طبیعی که متاثر از آزادی همگانی و رقابت است در جامعه به وجود آید به طوری که افراد مختلف را متقابلا به رعایت حال یکدیگر ترغیب کند ، هماهنگی اجتماعی که از این طریق به وجود میآید امری طبیعی و عادی بوده و متاثر از هیچگونه قرارداد اجتماعی نیست.
خطا از مسیر طبیعت باعث میشود انسان رنج بکشد و باید لذت را جستوجو کند ، محرک هرکس برای فعالیتهای اقتصادی ، منافع شخصی او است.
از نظر فیزیوکراتها ، عقل عاملی است که به وسیلهی آن خداوند متعال ، قوانین طبیعی یعنی جلوهی اراده خود را بر انسان مکشوف می سازد.
👈در وهلهی سوم ، فیزیوکراتها به اصالت فرد و لیبرالیسم اقتصادی معتقد بودند و میگفتند جامعه باید کاملا آزاد باشد تا هر فرد بتواند بر اساس منافعی که دارد اهداف خود را دنبال کند ، یعنی اگر دولت مردم را برای دنبال کردن منافعشان آزاد بگذارد ، جامعه پیشرفت خواهد کرد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #فیزیوکراتها
#بخش_دوم
🔸تحلیل اقتصادی فیزیوکراتها
1 - تغییر در مبانی تفکر اقتصادی
"کنه" و پیروان او ، علمی شدن اقتصاد را فراهم کردند ، با استفاده از استدلال منطقی از کل به جزء یا روش قیاس.
پایه قوانین حاکم بر پدیدههای اقتصادی بر اساس نظام طبیعت استوار بود و شرط لازم برای طرح این قوانین ، استفاده از علم اقتصاد به شکل یک نظام جداگانه بود و فیزیوکراتها به دنبال جدا کردن اقتصاد از دستورات مذهبی بودند و میگفتند اقتصاد باید به صورت یک علم تجربی در بیآید.
2 - اصول اقتصادی
فیزیوکراتها معتقد بودند برای ثروت سه منبع وجود دارد :
- تجارت .. تجارت از نظر "کنه" مولد ثروت نیست و موجب انتقال ثروت از محیط به محیطی دیگر یا از شخص به شخصی دیگر است بنابراین ثروتی تولید نمیکند.
- صنعت .. صنعت نیز عقیم است به این علت که فقط شکل ثروت را تغییر میدهد و ارزش آن را تغییر نمیدهد.
- کشاورزی .. "کِنِه"ِ زمین را منشاء ثروت میدانست و به تولید کالاهای کشاورزی اهمیت می داد و می گفت کالاهای کشاورزی مولد ثروت هستند و افزایش این کالاها به افزایش ثروت اقتصادی کمک میکند.
"کنه" معتقد بود جامعه از سه طبقه : مالک ، زارع ، صنعتگر تشکیل میشود ، ماهیت این طبقات و نقشآنها در اقتصاد نسبت به آنچه فیزیوکراتها محصول خالص مینامند ارزیابی میشود و یک طبقه تنها در صورتی مولد است که قادر به تولید محصول خالص باشد.
از طرف دیگر طبقه صنعتگر با دو طبقه دیگر متفاوتند و چنین مازادی را تولید نمی کردند ، محصولی که صنعتگران تولید می کنند دارای ارزشی بیشتر از مواد اولیهای است که در آن به کار رفته و این ارزش اضافی معادل با نیرویکاری است که در جریان تولید مورد استفاده قرار گرفته است.
فیزیوکراتها فعالیت صنعتگران را مهمتر از بازرگانان میدانستند زیرا صنعتگران به مواد اولیه که خود به وجود میآورند ارزشی میافزایند که در نتیجه درآمد آنها معادل این ارزش می شود.
🔹جدول اقتصادی
کنه جدول اقتصادی خودش را به منظور نمایش گردش پولی ثروت در اقتصاد آزاد مطرح کرد که این نحوه برسی به اقتصاد کل معروف است، ولی مکتب نئوکلاسیک از روش اقتصاد جزئی استفاده و فعالیتهای اقتصادی جامعه را در چارچوب آن تحلیل و از کنه انتقاد کردند.
کنه با توجه به فرضیههای زیر تجزیه و تحلیل میکند :
1 : یک اقتصاد ایدهآل و بسته که بر اساس رقابت آزاد و فاقد تجارت بینالملل است.
2 : آزادی مالکیت در زمین و دریافت اجاره توسط مالکان از زارعانی که با سرمایه و کار خویش زمین را مورد بهرهبرداری قرار میدهند.
3 : گردش واقعی ثروت باید طوری انجام شود که هر سال مقدار پسانداز باقیمانده ، با هزینه استهلاک کالاهای سرمایهای مساوی شود.
این جدول محدود است به بخش کشاورزی در اقتصاد و محصول خالص نقطه عطف این تجزیه و تحلیل است.
هدف این جدول بیان روشی است که طبق آن محصول خالص یا درآمد خالص حاصل شده و به صورت باقیماندهی محصول بین سه طبقهی اجتماع گردش میکند و منجر به تولید سال بعد میشود.
**فرض کنید 5 میلیارد فرانک محصول توسط طبقهی زارع به دست آمده ، از این مبلغ دو میلیارد فرانک به گردش در نمیآید و برای مصرف 1 میلیارد و سرمایهگذاری مجدد 1 میلیارد طبقهی زارع به کار میرود. سه میلیارد فرانک باقی مانده محصول خالص یا درامد خالص کشاورزی محسوب میشود ، کشاورزان این سه میلیارد محصول خالص را میفروشند و یک میلیارد فرانک آن را برای خرید کالاهای ساخته شده به طبقه صنعتگر میدهند ، دو میلیارد هم به مالک زمین میدهند به عنوان اجاره ، مالکان از این دو میلیارد فرانک ، یک میلیارد صرف خرید کالاهای کشاورزی از طبقه کشاورز میکند و با یک میلیارد فرانک دیگر خدمات و کالاهای مورد نیاز خود را از طبقه صنعتگر میخرد ، صنعتگر در نتیجه یک میلیارد دلار از کشاورز و یک میلیارد از مالک دریافت کرده و این دو میلیارد را صرف خرید کالاهای کشاورزی میکند ، از نظر "کنه"این روند مثل خون در بدن انسان جریان دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_دوم
🔸تحلیل اقتصادی فیزیوکراتها
1 - تغییر در مبانی تفکر اقتصادی
"کنه" و پیروان او ، علمی شدن اقتصاد را فراهم کردند ، با استفاده از استدلال منطقی از کل به جزء یا روش قیاس.
پایه قوانین حاکم بر پدیدههای اقتصادی بر اساس نظام طبیعت استوار بود و شرط لازم برای طرح این قوانین ، استفاده از علم اقتصاد به شکل یک نظام جداگانه بود و فیزیوکراتها به دنبال جدا کردن اقتصاد از دستورات مذهبی بودند و میگفتند اقتصاد باید به صورت یک علم تجربی در بیآید.
2 - اصول اقتصادی
فیزیوکراتها معتقد بودند برای ثروت سه منبع وجود دارد :
- تجارت .. تجارت از نظر "کنه" مولد ثروت نیست و موجب انتقال ثروت از محیط به محیطی دیگر یا از شخص به شخصی دیگر است بنابراین ثروتی تولید نمیکند.
- صنعت .. صنعت نیز عقیم است به این علت که فقط شکل ثروت را تغییر میدهد و ارزش آن را تغییر نمیدهد.
- کشاورزی .. "کِنِه"ِ زمین را منشاء ثروت میدانست و به تولید کالاهای کشاورزی اهمیت می داد و می گفت کالاهای کشاورزی مولد ثروت هستند و افزایش این کالاها به افزایش ثروت اقتصادی کمک میکند.
"کنه" معتقد بود جامعه از سه طبقه : مالک ، زارع ، صنعتگر تشکیل میشود ، ماهیت این طبقات و نقشآنها در اقتصاد نسبت به آنچه فیزیوکراتها محصول خالص مینامند ارزیابی میشود و یک طبقه تنها در صورتی مولد است که قادر به تولید محصول خالص باشد.
از طرف دیگر طبقه صنعتگر با دو طبقه دیگر متفاوتند و چنین مازادی را تولید نمی کردند ، محصولی که صنعتگران تولید می کنند دارای ارزشی بیشتر از مواد اولیهای است که در آن به کار رفته و این ارزش اضافی معادل با نیرویکاری است که در جریان تولید مورد استفاده قرار گرفته است.
فیزیوکراتها فعالیت صنعتگران را مهمتر از بازرگانان میدانستند زیرا صنعتگران به مواد اولیه که خود به وجود میآورند ارزشی میافزایند که در نتیجه درآمد آنها معادل این ارزش می شود.
🔹جدول اقتصادی
کنه جدول اقتصادی خودش را به منظور نمایش گردش پولی ثروت در اقتصاد آزاد مطرح کرد که این نحوه برسی به اقتصاد کل معروف است، ولی مکتب نئوکلاسیک از روش اقتصاد جزئی استفاده و فعالیتهای اقتصادی جامعه را در چارچوب آن تحلیل و از کنه انتقاد کردند.
کنه با توجه به فرضیههای زیر تجزیه و تحلیل میکند :
1 : یک اقتصاد ایدهآل و بسته که بر اساس رقابت آزاد و فاقد تجارت بینالملل است.
2 : آزادی مالکیت در زمین و دریافت اجاره توسط مالکان از زارعانی که با سرمایه و کار خویش زمین را مورد بهرهبرداری قرار میدهند.
3 : گردش واقعی ثروت باید طوری انجام شود که هر سال مقدار پسانداز باقیمانده ، با هزینه استهلاک کالاهای سرمایهای مساوی شود.
این جدول محدود است به بخش کشاورزی در اقتصاد و محصول خالص نقطه عطف این تجزیه و تحلیل است.
هدف این جدول بیان روشی است که طبق آن محصول خالص یا درآمد خالص حاصل شده و به صورت باقیماندهی محصول بین سه طبقهی اجتماع گردش میکند و منجر به تولید سال بعد میشود.
**فرض کنید 5 میلیارد فرانک محصول توسط طبقهی زارع به دست آمده ، از این مبلغ دو میلیارد فرانک به گردش در نمیآید و برای مصرف 1 میلیارد و سرمایهگذاری مجدد 1 میلیارد طبقهی زارع به کار میرود. سه میلیارد فرانک باقی مانده محصول خالص یا درامد خالص کشاورزی محسوب میشود ، کشاورزان این سه میلیارد محصول خالص را میفروشند و یک میلیارد فرانک آن را برای خرید کالاهای ساخته شده به طبقه صنعتگر میدهند ، دو میلیارد هم به مالک زمین میدهند به عنوان اجاره ، مالکان از این دو میلیارد فرانک ، یک میلیارد صرف خرید کالاهای کشاورزی از طبقه کشاورز میکند و با یک میلیارد فرانک دیگر خدمات و کالاهای مورد نیاز خود را از طبقه صنعتگر میخرد ، صنعتگر در نتیجه یک میلیارد دلار از کشاورز و یک میلیارد از مالک دریافت کرده و این دو میلیارد را صرف خرید کالاهای کشاورزی میکند ، از نظر "کنه"این روند مثل خون در بدن انسان جریان دارد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#شاخص_جهانی_نوآوری» درباره #ایران چه میگوید؟
✍️ #الهه_شعبانی
چرا نوآوری اهمیت دارد؟ یا به عبارت دیگر، چرا جوامع، اقتصادها، کسب و کارها، و افراد به بکارگیری خلاقیت احتیاج دارند؟ در پاسخ ساده به این سوالات باید گفت: ما محکوم به خلاقانه اندیشیدن و نوآورانه عمل کردن هستیم! خلاقیت و نوآوری برای پیشرفت و توسعه ضروری هستند. برای حل مشکلات زندگی شخصی، برای بهبود کسب و کار، برای بقا و رقابت در بازار، برای اصلاح سیاست های کلان غلط، برای بهبود آموزش کودکان و نیروی کار…ما ناگزیر از بکارگیری خلاقیت هستیم.
نوآوری در محیط اقتصادی به معنی بکار گیری ایدهای جدید جهت بهبود کالاها و خدمات قبلی یا عرضه کالاها و خدمات جدید، بهبود در شیوه های تولید، و بازاریابی است. نوآوری میتواند نتیجه برنامه ریزی های آگاهانه یا واکنشی به محدودیت ها باشد. همانگونه که شیوع همه گیری کرونا باعث شکل گیری نوآوری های فراوانی در حوزه های مختلف آموزش، بازاریابی و فروش، تبلیغات و حتی سبک زندگی فردی شد. رشد استارتاپها و همینطور اهمیت ساخت واکسن و داروی کرونا مصادیق اصلی اهمیت نوآوری برای کشورها به عنوان ابزار کسب قدرت در عصر کرونا هستند.
“شاخص جهانی نوآوری” اخیرا برای سیزدهمین سال متوالی کشورها را بر اساس توان نوآوریشان ارزیابی و رتبه بندی کردهاست. این شاخص عوامل اثرگذار بر نوآوری یا دروندادهای نوآوری را محیط سیاسی و قانونگذاری، محیط کسب و کار، آموزش و تحقیق و زیرساخت های اطلاعات و ارتباطات، و پیشرفتگی بازار و محیط کسب و کار میداند؛ و تولید کالاها و خدمات خلاقانه سنتی و مدرن را بروندادها یا خروجی های نوآوری محسوب میکند.
در تازه ترین گزارش این شاخص، ایران در میان ۱۳۱ کشور یک رتبه پایین تر از عربستان سعودی و یک رتبه بالاتر از کلمبیا در پله ۶۷ قرار گرفته است. چنانچه عملکرد ایران را در مقایسه با دیگر کشورها در نظر بگیریم رتبه ۶۷ ایران در این شاخص (که البته سقوط ۵ پله ای نسبت به سال ۲۰۱۹ را نشان می دهد)؛ مدیون عملکرد ایران در زیرشاخص های سرمایه انسانی(آموزش) و تحقیق، تولید محصولات خلاقانه (محصولات سرگرمی، چاپ و انتشار، محصولات اینترنتی، نشان های تجاری و …) و محصولات علمی و تکنولوژیکی(ثبت اختراعات، همکاری های بین المللی علمی و …) است و عامل اصلی که مانع از آن شده که ایران حداقل در مجموع ۵۰ کشور اول این رتبه بندی قرار بگیرد عدم حمایت نهادهای سیاسی و اقتصادی از نوآوری است. درحالیکه ایران در منطقه آسیای میانه و جنوبی پس از هند در رتبه دوم قرار گرفته اما در گروه درآمدی ایران یعنی گروه کشورهای با درآمد متوسط بالا، ایران جایگاه ۱۹ را به خود اختصاص میدهد که این جایگاه متناسب با درآمد ایران نیست.
در این رتبهبندی سه کشور سوئیس، سوئد و امریکا صدرنشین جدول هستند و یمن، گینه و میانمار در قعر جدول قرار گرفته اند. همچنین امریکا، انگلیس و چین کشورهای برتر از نظر کیفیت دانشگاهها براورده شدهاند و سه کشور آمریکا، چین و ژاپن مالک بیشترین ارزش مربوط به نشان های تجاری جهانی (برندها) هستند.
اما اهمیت نوآوری برای کشورها در چیست؟ این شاخص بر این باور است که نوآوری چنانچه با کیفیت همراه باشد منجر به رشد و توسعه اقتصادی کشورها میشود. نه تنها اقتصادهای در حال ظهور که کشورهای توسعهیافته نیز ناگزیر از توجه به نوآوری به عنوان عامل رشد اقتصادی هستند. دقیق تر بگوییم: بین توسعه اقتصاد و نوآور بودن کشورها رابطه دوسویه وجود دارد. هرچه اقتصادی پیشرفته تر، نوآورتر؛ و هر چه نوآوری بیشتر، اقتصاد توسعه یافته تر! از همین روی لازم است سیاستگذاران به زیرساختهای لازم برای ایجاد انگیزه جهت نوآوری توجه کنند و از یافتههای این شاخص جهت سیاستگذاری در جهت بهبود خروجیهای بلندمدت رشد اقتصادی، تولید بهتر، و رشد اشتغال استفاده کنند. نوآوری بدون تردید ابزاری برای جذب کشورها در بازار جهانی و همکاری های علمی و صنعتی بین المللی است.
تجربه چهار کشور چین، هند، ویتنام و فیلیپین به عنوان کشورهایی که بیشترین رشد را در شاخص نوآوری رقم زدهاند نشان می دهد که چگونه نوآوری می تواند به مثابه نردبانی برای رشد اقتصادی عمل کند.
حال سوالی که مطرح می شود این است که آیا بین رشد نوآوری و رشد تولید ناخالص داخلی رابطه وجود دارد؟ در نمودار زیر این ارتباط مشاهده میشود.
همانطور در نمودار فوق مشخص است بهبود شاخص نوآوری در کشورها با بهبود تولید ناخالص داخلی آنها رابطه مثبت دارد. نقطه قرمز رنگ در نمودار جایگاه ایران را نشان میدهد.
البته باید توجه داشت که در کشورهای نفتی نوسانات قیمت نفت هم میتواند نقش مهمی را در تغییرات تولید ناخالص داخلی بازی کند و افزایش تولید در آنها اغلب ناشی از فروش نفت خام خواهد بود و نه لزوماً ارتقای نوآوری
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ #الهه_شعبانی
چرا نوآوری اهمیت دارد؟ یا به عبارت دیگر، چرا جوامع، اقتصادها، کسب و کارها، و افراد به بکارگیری خلاقیت احتیاج دارند؟ در پاسخ ساده به این سوالات باید گفت: ما محکوم به خلاقانه اندیشیدن و نوآورانه عمل کردن هستیم! خلاقیت و نوآوری برای پیشرفت و توسعه ضروری هستند. برای حل مشکلات زندگی شخصی، برای بهبود کسب و کار، برای بقا و رقابت در بازار، برای اصلاح سیاست های کلان غلط، برای بهبود آموزش کودکان و نیروی کار…ما ناگزیر از بکارگیری خلاقیت هستیم.
نوآوری در محیط اقتصادی به معنی بکار گیری ایدهای جدید جهت بهبود کالاها و خدمات قبلی یا عرضه کالاها و خدمات جدید، بهبود در شیوه های تولید، و بازاریابی است. نوآوری میتواند نتیجه برنامه ریزی های آگاهانه یا واکنشی به محدودیت ها باشد. همانگونه که شیوع همه گیری کرونا باعث شکل گیری نوآوری های فراوانی در حوزه های مختلف آموزش، بازاریابی و فروش، تبلیغات و حتی سبک زندگی فردی شد. رشد استارتاپها و همینطور اهمیت ساخت واکسن و داروی کرونا مصادیق اصلی اهمیت نوآوری برای کشورها به عنوان ابزار کسب قدرت در عصر کرونا هستند.
“شاخص جهانی نوآوری” اخیرا برای سیزدهمین سال متوالی کشورها را بر اساس توان نوآوریشان ارزیابی و رتبه بندی کردهاست. این شاخص عوامل اثرگذار بر نوآوری یا دروندادهای نوآوری را محیط سیاسی و قانونگذاری، محیط کسب و کار، آموزش و تحقیق و زیرساخت های اطلاعات و ارتباطات، و پیشرفتگی بازار و محیط کسب و کار میداند؛ و تولید کالاها و خدمات خلاقانه سنتی و مدرن را بروندادها یا خروجی های نوآوری محسوب میکند.
در تازه ترین گزارش این شاخص، ایران در میان ۱۳۱ کشور یک رتبه پایین تر از عربستان سعودی و یک رتبه بالاتر از کلمبیا در پله ۶۷ قرار گرفته است. چنانچه عملکرد ایران را در مقایسه با دیگر کشورها در نظر بگیریم رتبه ۶۷ ایران در این شاخص (که البته سقوط ۵ پله ای نسبت به سال ۲۰۱۹ را نشان می دهد)؛ مدیون عملکرد ایران در زیرشاخص های سرمایه انسانی(آموزش) و تحقیق، تولید محصولات خلاقانه (محصولات سرگرمی، چاپ و انتشار، محصولات اینترنتی، نشان های تجاری و …) و محصولات علمی و تکنولوژیکی(ثبت اختراعات، همکاری های بین المللی علمی و …) است و عامل اصلی که مانع از آن شده که ایران حداقل در مجموع ۵۰ کشور اول این رتبه بندی قرار بگیرد عدم حمایت نهادهای سیاسی و اقتصادی از نوآوری است. درحالیکه ایران در منطقه آسیای میانه و جنوبی پس از هند در رتبه دوم قرار گرفته اما در گروه درآمدی ایران یعنی گروه کشورهای با درآمد متوسط بالا، ایران جایگاه ۱۹ را به خود اختصاص میدهد که این جایگاه متناسب با درآمد ایران نیست.
در این رتبهبندی سه کشور سوئیس، سوئد و امریکا صدرنشین جدول هستند و یمن، گینه و میانمار در قعر جدول قرار گرفته اند. همچنین امریکا، انگلیس و چین کشورهای برتر از نظر کیفیت دانشگاهها براورده شدهاند و سه کشور آمریکا، چین و ژاپن مالک بیشترین ارزش مربوط به نشان های تجاری جهانی (برندها) هستند.
اما اهمیت نوآوری برای کشورها در چیست؟ این شاخص بر این باور است که نوآوری چنانچه با کیفیت همراه باشد منجر به رشد و توسعه اقتصادی کشورها میشود. نه تنها اقتصادهای در حال ظهور که کشورهای توسعهیافته نیز ناگزیر از توجه به نوآوری به عنوان عامل رشد اقتصادی هستند. دقیق تر بگوییم: بین توسعه اقتصاد و نوآور بودن کشورها رابطه دوسویه وجود دارد. هرچه اقتصادی پیشرفته تر، نوآورتر؛ و هر چه نوآوری بیشتر، اقتصاد توسعه یافته تر! از همین روی لازم است سیاستگذاران به زیرساختهای لازم برای ایجاد انگیزه جهت نوآوری توجه کنند و از یافتههای این شاخص جهت سیاستگذاری در جهت بهبود خروجیهای بلندمدت رشد اقتصادی، تولید بهتر، و رشد اشتغال استفاده کنند. نوآوری بدون تردید ابزاری برای جذب کشورها در بازار جهانی و همکاری های علمی و صنعتی بین المللی است.
تجربه چهار کشور چین، هند، ویتنام و فیلیپین به عنوان کشورهایی که بیشترین رشد را در شاخص نوآوری رقم زدهاند نشان می دهد که چگونه نوآوری می تواند به مثابه نردبانی برای رشد اقتصادی عمل کند.
حال سوالی که مطرح می شود این است که آیا بین رشد نوآوری و رشد تولید ناخالص داخلی رابطه وجود دارد؟ در نمودار زیر این ارتباط مشاهده میشود.
همانطور در نمودار فوق مشخص است بهبود شاخص نوآوری در کشورها با بهبود تولید ناخالص داخلی آنها رابطه مثبت دارد. نقطه قرمز رنگ در نمودار جایگاه ایران را نشان میدهد.
البته باید توجه داشت که در کشورهای نفتی نوسانات قیمت نفت هم میتواند نقش مهمی را در تغییرات تولید ناخالص داخلی بازی کند و افزایش تولید در آنها اغلب ناشی از فروش نفت خام خواهد بود و نه لزوماً ارتقای نوآوری
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#مصرف_نیابتی
تورستین وبلن در مطالعاتش پیرامون مصرف و جایگاه آن در عصر مدرن از چیزی به نام «مصرف نیابتی» سخن می گوید. وبلن معتقد است اگر فردی ثروتمند باشد و در پی نوعی احترام اجتماعی، گریزی از نمایش این ثروت ندارد چرا که اعتبار ناشی از ثروت در عصر ما فقط با آشکار کردن و نمایش آن به دست می آید. وی برای مشخص کردن دلالت های مصرف در جامعه مدرن به ویژه در میان آنچه خود نوکیسه ها و طبقه تن آسا می خواند، از «مصرف تظاهری» صحبت می کند. در اینجا مصرف نه برای برآورده کردن نیازهای واقعی بلکه برای نشان دادن تمایز و خاص بودگی است. به تعبیر خود «وبلن» نوعی مصرف غیر تولیدی کالاها. تا جایگاه بالایمان را در سلسله مراتب اجتماعی نشان دهیم. مصرفی از اساس بنیان نهاده شده بر «اتلاف» - اتلاف وقت، کوشش و کالاها. کنشهای مصرفی که به زعم وبلن هیچ کمکی به افزایش بهبود و آسایش بشر نمی¬کنند.
«مصرف نیابتی» اما چیست. مصرف نیابتی همان کاری است که امروز «بچه پولدارها»(rich kids) انجام می دهند. صفحاتشان و سبک زندگی شان را دیده ایم در شبکه های اجتماعی. در مصرف نیابتی فرد خود چنان سرگرم ثروت اندروزی و تجارت و گرداوری سرمایه است که عملا فرصتی برای نمایش ثروت ندارد. در هزارتوی جلسات و لابی ها و حسابهای بانکی گرفتارند. این وظیفه و رسالت خطیر به دیگرانی از جانب او محول می شود. غالبا زنان و فرزندان. اینجاست که ریچ کیدها در مسابقه ای نفسگیر به نمایش ثروت می پردازند، به نیابت از والدین. ماشین ها و ساعت های آنچنانی. سفرهای دور دنیا. و سلفی هایی با تمام ثروت دنیا.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
تورستین وبلن در مطالعاتش پیرامون مصرف و جایگاه آن در عصر مدرن از چیزی به نام «مصرف نیابتی» سخن می گوید. وبلن معتقد است اگر فردی ثروتمند باشد و در پی نوعی احترام اجتماعی، گریزی از نمایش این ثروت ندارد چرا که اعتبار ناشی از ثروت در عصر ما فقط با آشکار کردن و نمایش آن به دست می آید. وی برای مشخص کردن دلالت های مصرف در جامعه مدرن به ویژه در میان آنچه خود نوکیسه ها و طبقه تن آسا می خواند، از «مصرف تظاهری» صحبت می کند. در اینجا مصرف نه برای برآورده کردن نیازهای واقعی بلکه برای نشان دادن تمایز و خاص بودگی است. به تعبیر خود «وبلن» نوعی مصرف غیر تولیدی کالاها. تا جایگاه بالایمان را در سلسله مراتب اجتماعی نشان دهیم. مصرفی از اساس بنیان نهاده شده بر «اتلاف» - اتلاف وقت، کوشش و کالاها. کنشهای مصرفی که به زعم وبلن هیچ کمکی به افزایش بهبود و آسایش بشر نمی¬کنند.
«مصرف نیابتی» اما چیست. مصرف نیابتی همان کاری است که امروز «بچه پولدارها»(rich kids) انجام می دهند. صفحاتشان و سبک زندگی شان را دیده ایم در شبکه های اجتماعی. در مصرف نیابتی فرد خود چنان سرگرم ثروت اندروزی و تجارت و گرداوری سرمایه است که عملا فرصتی برای نمایش ثروت ندارد. در هزارتوی جلسات و لابی ها و حسابهای بانکی گرفتارند. این وظیفه و رسالت خطیر به دیگرانی از جانب او محول می شود. غالبا زنان و فرزندان. اینجاست که ریچ کیدها در مسابقه ای نفسگیر به نمایش ثروت می پردازند، به نیابت از والدین. ماشین ها و ساعت های آنچنانی. سفرهای دور دنیا. و سلفی هایی با تمام ثروت دنیا.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #یک_درس_حیاتی
✍محمد فاضلی
اگر بخواهم یک درس از جامعهشناسی را برای عموم مردم بنویسم، درباره «ضرورت استقلال نسبی چهار عرصه زندگی اجتماعی» خواهم نوشت. ضرورت استقلال نسبی به چه معناست؟ این برای ایران ما حیاتی است.
زندگی در جامعه را خیلی ساده میتوان به چهار عرصه تقسیم کرد:
• اقتصادی
• سیاسی
• اجتماعی
• و فرهنگی.
منطق این عرصهها با هم متفاوت است.
بگذارید خیلی مختصر و ساده مرور کنیم.
🔹اقتصاد
عرصه مقولاتی نظیر کالا، خدمات، پول و نیروی کار است. تولید، توزیع و مصرف نفع مادی بنیان اقتصاد است.
کارآمدی معیار مهم این عرصه و سرعت تغییرات در آن زیاد است. کالاها و خدمات به سرعت متحول میشوند و تغییر میکنند. کارخانه، مزرعه و بنگاه همین کارها را انجام میدهند.
🔹سیاست
عرصه قدرت و تصمیم است. تولید، توزیع و کاربست قدرت برای تصمیمگیری در آن رواج دارد.
هدف در این عرصه حل مسأله، رفع مناقشه، کاهش خشونت، تصمیمگیری درباره تولید، توزیع و مصرف منابع و منافع، و جلوگیری از بروز خشونت است.دولت، مجلس، نیروی نظامی و مراکز تصمیمگیری سیاسی همین کارها را باید انجام دهند.
منطق این عرصه، کارآمدی در حل مسأله، کاهش خشونت و جلوگیری از بروز مناقشه است.
🔹اجتماع
عرصه روابط عاطفی و احساسی است. جایی است که در آن آدمیان رابطه برقرار میکنند به خاطر خود رابطه، برای مبادله عواطف و چیزی فراتر از آنرا در حالت مطلوب مد نظر ندارند.
خانواده، دوستی، خویشاوندی و ... مثالهای برتر این عرصهاند.
مبادله عواطف در خانواده هدف است، و منطق این عرصه، مدیریت عاطفه و احساس است.
🔹فرهنگ
حوزه تولید، توزیع و مصرف نمادهاست. نمادها بنیان سازنده زبان، علم، هنر و شناخت هستند.
منطق این عرصه، اقناع و ارائه شناخت معتبر (برای مثال در علم) و زیبایی (در هنر) است.
این عرصهها با هم ارتباط متقابل دارند.
کالای اقتصادی را زیبا میسازند تا فروش برود؛ و محصولات فرهنگی از علم گرفته تا هنر را در بازارهای اقتصادی میفروشند.
تولید اقتصادی متکی به جمعیت و تولید مثل برای داشتن نیروی کار برآمده از عرصه اجتماعی است، و اجتماع بهواسطه مصرف محصولات اقتصاد پایدار میماند.
سیاست متکی به تولید اقتصادی برای تأمین هزینه تولید قدرت است، و اقتصاد، جامعه و فرهنگ با تصمیمگیری، حل مناقشه و کنترل خشونت که محصولات سیاست هستند، عمل میکنند.
ارتباط این چهار عرصه عیان است.
◾نکته اول
این عرصهها باید مستقل از هم باشند.
مثال ساده: دو ضرب در دو میشود چهار و اگر قدرت با زور بخواهد که پنج بشود، استقلال فرهنگ مخدوش و گزاره بیاعتبار میشود
کارخانه به مدیرعامل، هیئت مدیره و نیروی کار شایسته نیاز دارد و اگر دوستی خانوادگی و قدرت سیاسی با منطق عاطفی و زور نیروی انسانی به شرکتها نیرو تحمیل کنند، کارآمدی نابود میشود
سیاست عرصه تصمیم برای خیر جمعی است، اگر پول از عرصه اقتصاد بر سیاست سایه بیندازد، و نفع شخصی که بنیان کار اقتصادی است عامل چیره بر سیاست شود، خیر جمعی نابود خواهد شد.
«استقلال نسبی چهار عرصه بنیادی زندگی اجتماعی» و منطق متمایز این چهار عرصه نباید مخدوش شوند.
◾نکته دوم
رقابت در هر چهار عرصه ضروری است
شرکتها و کالاها (برای جلب مشتری بیشتر)؛ احزاب و گروههای سیاسی (برای جلب حمایت طرفداران بیشتر)؛ انسانها برای جلب عواطف و احساسات دیگران (مثلاً یافتن شریک زندگی و دوست بهتر)؛ و علوم و هنرها (برای قانعکنندهتر، صحیحتر و زیباتر بودن) رقابت میکنند.
مخدوش شدن اصل رقابت مطابق منطق هر عرصه، و رقابت در هر عرصه را تحت سیطره منطق عرصه دیگر قرار دادن، منجر به فروپاشی اجتماعی میشود.
کالاها و خدمات را نمیشود و نباید با منطق زور به مشتری فروخت؛
کسی را نباید به دوست داشتن دیگری مجبور کرد؛
دیگران را نباید با فشار و زور برای حمایت سیاسی مجبور کرد؛ و درستی یک گزاره علمی، فلسفی یا دینی، یا زیبایی یک اثر هنری را نباید با زور به دیگران تحمیل کرد.
فروش کالا، جذب دوست، جلب حمایت سیاسی و درستی و زیبایی علم و هنر باید در رقابت مطابق منطق هر عرصه صورت گیرد. این به معنی استقلال نسبی است.
تاریخ و جامعهشناسی حاوی یک درس مهم است
جوامعی راه پیشرفت و بهروزی میپیمایند که تا اندازه زیادی موفق به حفظ استقلال نسبی عرصههای زندگی اجتماعی از یکدیگر شوند و نگذارند منطق یک عرصه بر عرصههای دیگر غلبه کند.
هر عرصه زندگی اجتماعی باید با منطق خاص خودش اداره و ارزیابی شود. مداخله منطق عرصهها در یکدیگر، بنیان زوال است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی
@sociology_economic_development
✍محمد فاضلی
اگر بخواهم یک درس از جامعهشناسی را برای عموم مردم بنویسم، درباره «ضرورت استقلال نسبی چهار عرصه زندگی اجتماعی» خواهم نوشت. ضرورت استقلال نسبی به چه معناست؟ این برای ایران ما حیاتی است.
زندگی در جامعه را خیلی ساده میتوان به چهار عرصه تقسیم کرد:
• اقتصادی
• سیاسی
• اجتماعی
• و فرهنگی.
منطق این عرصهها با هم متفاوت است.
بگذارید خیلی مختصر و ساده مرور کنیم.
🔹اقتصاد
عرصه مقولاتی نظیر کالا، خدمات، پول و نیروی کار است. تولید، توزیع و مصرف نفع مادی بنیان اقتصاد است.
کارآمدی معیار مهم این عرصه و سرعت تغییرات در آن زیاد است. کالاها و خدمات به سرعت متحول میشوند و تغییر میکنند. کارخانه، مزرعه و بنگاه همین کارها را انجام میدهند.
🔹سیاست
عرصه قدرت و تصمیم است. تولید، توزیع و کاربست قدرت برای تصمیمگیری در آن رواج دارد.
هدف در این عرصه حل مسأله، رفع مناقشه، کاهش خشونت، تصمیمگیری درباره تولید، توزیع و مصرف منابع و منافع، و جلوگیری از بروز خشونت است.دولت، مجلس، نیروی نظامی و مراکز تصمیمگیری سیاسی همین کارها را باید انجام دهند.
منطق این عرصه، کارآمدی در حل مسأله، کاهش خشونت و جلوگیری از بروز مناقشه است.
🔹اجتماع
عرصه روابط عاطفی و احساسی است. جایی است که در آن آدمیان رابطه برقرار میکنند به خاطر خود رابطه، برای مبادله عواطف و چیزی فراتر از آنرا در حالت مطلوب مد نظر ندارند.
خانواده، دوستی، خویشاوندی و ... مثالهای برتر این عرصهاند.
مبادله عواطف در خانواده هدف است، و منطق این عرصه، مدیریت عاطفه و احساس است.
🔹فرهنگ
حوزه تولید، توزیع و مصرف نمادهاست. نمادها بنیان سازنده زبان، علم، هنر و شناخت هستند.
منطق این عرصه، اقناع و ارائه شناخت معتبر (برای مثال در علم) و زیبایی (در هنر) است.
این عرصهها با هم ارتباط متقابل دارند.
کالای اقتصادی را زیبا میسازند تا فروش برود؛ و محصولات فرهنگی از علم گرفته تا هنر را در بازارهای اقتصادی میفروشند.
تولید اقتصادی متکی به جمعیت و تولید مثل برای داشتن نیروی کار برآمده از عرصه اجتماعی است، و اجتماع بهواسطه مصرف محصولات اقتصاد پایدار میماند.
سیاست متکی به تولید اقتصادی برای تأمین هزینه تولید قدرت است، و اقتصاد، جامعه و فرهنگ با تصمیمگیری، حل مناقشه و کنترل خشونت که محصولات سیاست هستند، عمل میکنند.
ارتباط این چهار عرصه عیان است.
◾نکته اول
این عرصهها باید مستقل از هم باشند.
مثال ساده: دو ضرب در دو میشود چهار و اگر قدرت با زور بخواهد که پنج بشود، استقلال فرهنگ مخدوش و گزاره بیاعتبار میشود
کارخانه به مدیرعامل، هیئت مدیره و نیروی کار شایسته نیاز دارد و اگر دوستی خانوادگی و قدرت سیاسی با منطق عاطفی و زور نیروی انسانی به شرکتها نیرو تحمیل کنند، کارآمدی نابود میشود
سیاست عرصه تصمیم برای خیر جمعی است، اگر پول از عرصه اقتصاد بر سیاست سایه بیندازد، و نفع شخصی که بنیان کار اقتصادی است عامل چیره بر سیاست شود، خیر جمعی نابود خواهد شد.
«استقلال نسبی چهار عرصه بنیادی زندگی اجتماعی» و منطق متمایز این چهار عرصه نباید مخدوش شوند.
◾نکته دوم
رقابت در هر چهار عرصه ضروری است
شرکتها و کالاها (برای جلب مشتری بیشتر)؛ احزاب و گروههای سیاسی (برای جلب حمایت طرفداران بیشتر)؛ انسانها برای جلب عواطف و احساسات دیگران (مثلاً یافتن شریک زندگی و دوست بهتر)؛ و علوم و هنرها (برای قانعکنندهتر، صحیحتر و زیباتر بودن) رقابت میکنند.
مخدوش شدن اصل رقابت مطابق منطق هر عرصه، و رقابت در هر عرصه را تحت سیطره منطق عرصه دیگر قرار دادن، منجر به فروپاشی اجتماعی میشود.
کالاها و خدمات را نمیشود و نباید با منطق زور به مشتری فروخت؛
کسی را نباید به دوست داشتن دیگری مجبور کرد؛
دیگران را نباید با فشار و زور برای حمایت سیاسی مجبور کرد؛ و درستی یک گزاره علمی، فلسفی یا دینی، یا زیبایی یک اثر هنری را نباید با زور به دیگران تحمیل کرد.
فروش کالا، جذب دوست، جلب حمایت سیاسی و درستی و زیبایی علم و هنر باید در رقابت مطابق منطق هر عرصه صورت گیرد. این به معنی استقلال نسبی است.
تاریخ و جامعهشناسی حاوی یک درس مهم است
جوامعی راه پیشرفت و بهروزی میپیمایند که تا اندازه زیادی موفق به حفظ استقلال نسبی عرصههای زندگی اجتماعی از یکدیگر شوند و نگذارند منطق یک عرصه بر عرصههای دیگر غلبه کند.
هر عرصه زندگی اجتماعی باید با منطق خاص خودش اداره و ارزیابی شود. مداخله منطق عرصهها در یکدیگر، بنیان زوال است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی
@sociology_economic_development
📄 برای داشتن یک #شهر_سالم اصول زیر باید در نظر گرفته شود :
📌داشتن محیط فیزیکی پاک و باکیفیت بالا که مسکن هم شامل آن میشود.
📌اکوسیستم شهری برخوردار از ثبات و پایداری.
📌داشتن جامعهای نیرومند با همکاری دوجانبه دولت و مردم.
📌جامعهای با حداکثر مشارکت شهروندان در تصمیمگیریهای موثر بر رفاه و آسایش در جامعه شهری.
📌تامین نیازهای اساسی از قبیل آب، غذا، مسکن، ایمنی و شغل مناسب برای همه.
📌داشتن روابط متقابل با سایر جوامع بهمنظور استفاده از تجربیات مختلف.
📌داشتن اقتصاد شهری زنده، پویا و خلاق.
📌ترغیب شهروندان در توجه به میراث و ذخایر فرهنگی و تاریخی.
📌دسترسی مناسب به سطوح مناسب بهداشت عمومی و خدمات درمانی.
📌داشتن وضعیت بالای بهداشتی و حداقل بیماریها در جامعه شهری.
📌داشتن زندگی شهری با حداکثر سازگاری.
آنچه مشهود است، برنامهریزی برای تحقق اصول یک شهر سالم وجوه مشترک زیادی با اصول توسعه پایدار شهری دارد. به عبارتی شهرهای پایدار ویژگیهایی دارند که لازمه یک شهر سالم است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📌داشتن محیط فیزیکی پاک و باکیفیت بالا که مسکن هم شامل آن میشود.
📌اکوسیستم شهری برخوردار از ثبات و پایداری.
📌داشتن جامعهای نیرومند با همکاری دوجانبه دولت و مردم.
📌جامعهای با حداکثر مشارکت شهروندان در تصمیمگیریهای موثر بر رفاه و آسایش در جامعه شهری.
📌تامین نیازهای اساسی از قبیل آب، غذا، مسکن، ایمنی و شغل مناسب برای همه.
📌داشتن روابط متقابل با سایر جوامع بهمنظور استفاده از تجربیات مختلف.
📌داشتن اقتصاد شهری زنده، پویا و خلاق.
📌ترغیب شهروندان در توجه به میراث و ذخایر فرهنگی و تاریخی.
📌دسترسی مناسب به سطوح مناسب بهداشت عمومی و خدمات درمانی.
📌داشتن وضعیت بالای بهداشتی و حداقل بیماریها در جامعه شهری.
📌داشتن زندگی شهری با حداکثر سازگاری.
آنچه مشهود است، برنامهریزی برای تحقق اصول یک شهر سالم وجوه مشترک زیادی با اصول توسعه پایدار شهری دارد. به عبارتی شهرهای پایدار ویژگیهایی دارند که لازمه یک شهر سالم است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📚 #دولت_و #سیاست_اجتماعی_در_ایران
کتاب پیش رو مطالعه نقش دولتها از سال 1360/1981 تا 1388/2009 است که با محاسبه ظرفیت دولتها تاثیر آن را بر سیاست اجتماعی در ایران پس از انقلاب 1357 در سه بعد آموزش، سلامت و مسکن بر اساس رویکرد سیاسی دولتها بررسی کرده است.
نویسنده کتاب بر این باور است که ناتوانی این دولتها در برقراری عدالت آموزشی در بعد کمّی و کیفی؛ شکست در ایجاد برابری سلامت و توسعه سلامت فراگیر و شکست در فراهم کردن مسکن ارزان و انبوه؛ یعنی همه آن چه به عنوان اهداف برنامههای توسعه در ایران مطرح بود، و نیز وجود و استمرار مسايل و مشكلات اجتماعي، را نمی توان صرفا به مسأله اجرای این سیاستهای اجتماعی و آن چه در «جعبه سیاه سیاستگذاری» اتفاق میافتد، نسبت داد. بلکه به طور بنیادیتری ریشه آن را میتوان در مسائل اساسی که نظام سیاست گذاری در ایران با آن روبرو است، و به ماهیت نظام سیاسی کنونی ایران باز می گردد، جستجو کرد. از نظر نویسنده سیاست اجتماعی دولت در ایران دچار شش مسأله بنیادی است: 1) بی توجهی به اصل حقوق شهروندی؛ 2) ناپاسخگویی دولت و حاکمیت؛ 3) تعارض و ناسازگاری با سیاستهای جهانی؛ 4) عدم واقعگرایی در سیاستگذاری؛ 5) عدم درک رفاه اجتماعی و 6) ضعف گفتمان روشنفکری و دانشگاهی.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
کتاب پیش رو مطالعه نقش دولتها از سال 1360/1981 تا 1388/2009 است که با محاسبه ظرفیت دولتها تاثیر آن را بر سیاست اجتماعی در ایران پس از انقلاب 1357 در سه بعد آموزش، سلامت و مسکن بر اساس رویکرد سیاسی دولتها بررسی کرده است.
نویسنده کتاب بر این باور است که ناتوانی این دولتها در برقراری عدالت آموزشی در بعد کمّی و کیفی؛ شکست در ایجاد برابری سلامت و توسعه سلامت فراگیر و شکست در فراهم کردن مسکن ارزان و انبوه؛ یعنی همه آن چه به عنوان اهداف برنامههای توسعه در ایران مطرح بود، و نیز وجود و استمرار مسايل و مشكلات اجتماعي، را نمی توان صرفا به مسأله اجرای این سیاستهای اجتماعی و آن چه در «جعبه سیاه سیاستگذاری» اتفاق میافتد، نسبت داد. بلکه به طور بنیادیتری ریشه آن را میتوان در مسائل اساسی که نظام سیاست گذاری در ایران با آن روبرو است، و به ماهیت نظام سیاسی کنونی ایران باز می گردد، جستجو کرد. از نظر نویسنده سیاست اجتماعی دولت در ایران دچار شش مسأله بنیادی است: 1) بی توجهی به اصل حقوق شهروندی؛ 2) ناپاسخگویی دولت و حاکمیت؛ 3) تعارض و ناسازگاری با سیاستهای جهانی؛ 4) عدم واقعگرایی در سیاستگذاری؛ 5) عدم درک رفاه اجتماعی و 6) ضعف گفتمان روشنفکری و دانشگاهی.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📑 #سقوط_یک_پلهای_ایران در ردهبندی #شاخص_رفاه؛ ۱۲۰ در میان ۱۶۷ کشور
بر اساس رتبهبندی رفاه کشورها در سال ۲۰۲۰ میلادی، ۱۴۷ کشور نسبت به جایگاههای سال ۲۰۱۹ ارتقا پیدا کردهاند.
کشورهای همسایه نظیر کویت و ترکیه وضعیت بهتری نسبت به ایران دارند؛ کویت در رتبه ۵۸ و ترکیه نیز در رتبه ۹۴ قرار دارد.
در میان کشورهای خاورمیانه امارات متحده عربی و قطر در جایگاه ۴۲ و ۴۵ جهان قرار گرفتند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
بر اساس رتبهبندی رفاه کشورها در سال ۲۰۲۰ میلادی، ۱۴۷ کشور نسبت به جایگاههای سال ۲۰۱۹ ارتقا پیدا کردهاند.
کشورهای همسایه نظیر کویت و ترکیه وضعیت بهتری نسبت به ایران دارند؛ کویت در رتبه ۵۸ و ترکیه نیز در رتبه ۹۴ قرار دارد.
در میان کشورهای خاورمیانه امارات متحده عربی و قطر در جایگاه ۴۲ و ۴۵ جهان قرار گرفتند.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #از_مدارا_با_کلاغ_تا_دموکراسی
✍ #محسن_رنانی
در خانه مادری من تعدادی درخت کاج خیلی بلند هست که روی آنها کلاغها آشیانه ساختهاند. مجموعا پنج آشیانه کلاغ در حیاط مادریام هست. کلاغها در بهار و تابستان، هم خیلی کثیفکاری می کنند و هم غوغایی درست میکنند از دعوا و رقابت با هم؛ وقتی هم که گربهها پا به حیاط میگذارند، دیگر جنگ، مغلوبه میشود. در چنین مواقعی فضای خانه کلافه کننده است و دیگر امکان هیچ تمرکزی نیست. چند سال بود تصمیم داشتم در زمستان که جوجه ندارند، آشیانههایشان را پایین بیاورم تا از این خانه کوچ کنند. مدتی پیش یک نردبان فلزی بسیار بلند تهیه کردم و سایر لوازم را آماده هم کردم. دیروز به دوست و شاعر رنانی، غضنفر سلطانی، پیام دادم که اگر حالش را دارد دم غروب بیاید کمک من، اما نگفتم برای چه! استقبال کرد و آمد. وقتی فهمید میخواهم چه کنم، مخالفتی نکرد ولی متوجه شدم که خیلی با رغبت کمک نمیکند. نردبان بلند را به سختی کنار یکی از درختان قرار دادیم اما به علت باریکی درخت و طولانی و چند تکه بودن نردبان، ناپایدار بود و استاد غضنفر اجازه نداد که بروم بالا. بعد کوشیدم با طناب از درخت بالا بروم. چندمتری رفتم بالا اما نشد ادامه بدهم و بازگشتم.
حالا دیگر هوا تاریک شده بود و استاد غضنفر از من خواست که امروز رها کنم تا روز دیگری عدلِ ظهر بیاییم و این کار را به انجام برسانیم. رفتیم و نشستیم لب ایوان تا چای بخوریم؛ استاد غضنفر درآمد که: اجازه هست چیزی بگویم؟ گفتم حتما، بیپرده و بیمجامله، که اگر جز این باشد دوستیمان واقعی نیست. گفت «پس با کلاغها مدارا کن؛ با آنها صحبت کن و از آنها بخواه که خودشان از این جا بروند و درخواست کن اینجا بچه نگذارند. نمیخواهد آشیانه خرابشان کنی. به آنها به زبان خوش بگو، آنها تو را میفهمند».
گفت «تو دائماً از گفتوگو و مدارا به عنوان پیششرط توسعه سخن میگویی؛ و دائماً مینالی که چرا مردم ما و روشنفکران ما و مقامات ما گفتوگو (دیالوگ = همشنوی) و مدارا بلد نیستند. فکر نمیکنی تمرین برای مهارت گفتوگو و مدارا را باید از کلاغها شروع کرد؟ آخر چگونه می شود کسی که تحمل قارقار چهارتا کلاغ را در آسمان خانهاش ندارد، تحمل نق زدنها و نقد مخالفانش را در رسانههای عمومی داشته باشد؟ چرا فکر می کنی تمام زمین و هوای این خانه، مِلکِ طِلقِ توست و حالا که در این خانه قدرت مطلقه داری حق داری این کلاغ ها را تارومار کنی تا مزاحم تو نباشند؟ فکر نمی کنی تو اگر با این روحیه و نگاه، روزی به موقعیتی برسی، همینگونه عمل خواهی کرد و مخالفانت را هم تارو مار و خانه خراب خواهی کرد؟ کسی که توانایی تحمل قارقار کلاغ را ندارد و آنقدر احساس قدرت مطلقه دارد که به خود اجازه میدهد حق طبیعی حیوانات را برای انتخاب محل زندگی از آنها بستاند، بعید است که وقتی در جامعه به قدرت برسد، حق دیگران را برای زیستن و رشد کردن و نقد کردن و متفاوت بودن و دگراندیشی و دگرباشی به رسمیت بشناسد».
سپس گفت «برخیز استاد توسعه، برو درسهایت را از نو بخوان. درس دموکراسی را باید در همین باغچه و با همین کلاغ ها تمرین کنی. دیالوگ فقط این نیست که دو نفر بنشینند و حرفهای همدیگر را بشنوند و همدیگر را نقد کنند. این که با طبیعت و موجودات طبیعی دیگر مدارا کنی و حرفشان را بشنوی و حقشان را محترم شماری، این مهم ترین نوع دیالوگ و مدارا است. ظرفیت درونی و میزان رشد وجودی افراد را در همین آزمونهای کوچک میتوان دریافت. این جا چون هیچ کس برای رفتار تو کف نمیزند و هیچ کس تو را تمجید نمیکند که اوه چقدر دکتر رنانی تحملش بالاست چقدر اهل رواداری و مداراست، این جا دیگر نشانی از دموکرات بودن در رفتار تو با حیوانات نیست. دموکرات بودن همین جاها معلوم میشود؛ یعنی وقتی که هیچ کس نمی بیند و هیچ کس برای آدم کف نمیزند، باز هم دموکرات باشی. دموکرات بودن شیوه تقوا ورزی در دنیای مدرن است. تقوا چیزی نیست جز رعایت حق الناس و حق الله؛ و دموکرات بودن یکی از مهمترین ویژگیها و مهارتهایی است که موجب رعایت حق الناس می شود. «ناس» اگر از ریشه «اِنس» باشد به معنی مردم و هر نوع جمعیتی است و اگر از ریشه «نَوس» باشد به معنی هر جنبندهای است. و رعایت حق الناس یعنی رعایت حق هر جمعیتی، خودی یا غیرخودی، مومن یا غیرمومن، و رعایت حق هر جنبندهای، انسان یا حیوان یا گیاه. پس بدون رعایت حقوق حیوانات و طبیعت، نه حق الناس رعایت شده است و نه دموکراسی برقرار می شود».
و گفت «آری برادر من، تا زمانی که در این کشور حیوان آزاری وجود دارد و گربه ها و سگ ها و کلاغ ها و گنجشک ها از آدمها میترسند سخن از دموکراسی یاوه ای بیش نیست. نمی خواهد به مقامات بگویید مدارا کنید و رفتارتان با مردم دموکراتیک باشد. بروید تمرین دموکراسی را از همین مدارا
ادامه👇👇👇
✍ #محسن_رنانی
در خانه مادری من تعدادی درخت کاج خیلی بلند هست که روی آنها کلاغها آشیانه ساختهاند. مجموعا پنج آشیانه کلاغ در حیاط مادریام هست. کلاغها در بهار و تابستان، هم خیلی کثیفکاری می کنند و هم غوغایی درست میکنند از دعوا و رقابت با هم؛ وقتی هم که گربهها پا به حیاط میگذارند، دیگر جنگ، مغلوبه میشود. در چنین مواقعی فضای خانه کلافه کننده است و دیگر امکان هیچ تمرکزی نیست. چند سال بود تصمیم داشتم در زمستان که جوجه ندارند، آشیانههایشان را پایین بیاورم تا از این خانه کوچ کنند. مدتی پیش یک نردبان فلزی بسیار بلند تهیه کردم و سایر لوازم را آماده هم کردم. دیروز به دوست و شاعر رنانی، غضنفر سلطانی، پیام دادم که اگر حالش را دارد دم غروب بیاید کمک من، اما نگفتم برای چه! استقبال کرد و آمد. وقتی فهمید میخواهم چه کنم، مخالفتی نکرد ولی متوجه شدم که خیلی با رغبت کمک نمیکند. نردبان بلند را به سختی کنار یکی از درختان قرار دادیم اما به علت باریکی درخت و طولانی و چند تکه بودن نردبان، ناپایدار بود و استاد غضنفر اجازه نداد که بروم بالا. بعد کوشیدم با طناب از درخت بالا بروم. چندمتری رفتم بالا اما نشد ادامه بدهم و بازگشتم.
حالا دیگر هوا تاریک شده بود و استاد غضنفر از من خواست که امروز رها کنم تا روز دیگری عدلِ ظهر بیاییم و این کار را به انجام برسانیم. رفتیم و نشستیم لب ایوان تا چای بخوریم؛ استاد غضنفر درآمد که: اجازه هست چیزی بگویم؟ گفتم حتما، بیپرده و بیمجامله، که اگر جز این باشد دوستیمان واقعی نیست. گفت «پس با کلاغها مدارا کن؛ با آنها صحبت کن و از آنها بخواه که خودشان از این جا بروند و درخواست کن اینجا بچه نگذارند. نمیخواهد آشیانه خرابشان کنی. به آنها به زبان خوش بگو، آنها تو را میفهمند».
گفت «تو دائماً از گفتوگو و مدارا به عنوان پیششرط توسعه سخن میگویی؛ و دائماً مینالی که چرا مردم ما و روشنفکران ما و مقامات ما گفتوگو (دیالوگ = همشنوی) و مدارا بلد نیستند. فکر نمیکنی تمرین برای مهارت گفتوگو و مدارا را باید از کلاغها شروع کرد؟ آخر چگونه می شود کسی که تحمل قارقار چهارتا کلاغ را در آسمان خانهاش ندارد، تحمل نق زدنها و نقد مخالفانش را در رسانههای عمومی داشته باشد؟ چرا فکر می کنی تمام زمین و هوای این خانه، مِلکِ طِلقِ توست و حالا که در این خانه قدرت مطلقه داری حق داری این کلاغ ها را تارومار کنی تا مزاحم تو نباشند؟ فکر نمی کنی تو اگر با این روحیه و نگاه، روزی به موقعیتی برسی، همینگونه عمل خواهی کرد و مخالفانت را هم تارو مار و خانه خراب خواهی کرد؟ کسی که توانایی تحمل قارقار کلاغ را ندارد و آنقدر احساس قدرت مطلقه دارد که به خود اجازه میدهد حق طبیعی حیوانات را برای انتخاب محل زندگی از آنها بستاند، بعید است که وقتی در جامعه به قدرت برسد، حق دیگران را برای زیستن و رشد کردن و نقد کردن و متفاوت بودن و دگراندیشی و دگرباشی به رسمیت بشناسد».
سپس گفت «برخیز استاد توسعه، برو درسهایت را از نو بخوان. درس دموکراسی را باید در همین باغچه و با همین کلاغ ها تمرین کنی. دیالوگ فقط این نیست که دو نفر بنشینند و حرفهای همدیگر را بشنوند و همدیگر را نقد کنند. این که با طبیعت و موجودات طبیعی دیگر مدارا کنی و حرفشان را بشنوی و حقشان را محترم شماری، این مهم ترین نوع دیالوگ و مدارا است. ظرفیت درونی و میزان رشد وجودی افراد را در همین آزمونهای کوچک میتوان دریافت. این جا چون هیچ کس برای رفتار تو کف نمیزند و هیچ کس تو را تمجید نمیکند که اوه چقدر دکتر رنانی تحملش بالاست چقدر اهل رواداری و مداراست، این جا دیگر نشانی از دموکرات بودن در رفتار تو با حیوانات نیست. دموکرات بودن همین جاها معلوم میشود؛ یعنی وقتی که هیچ کس نمی بیند و هیچ کس برای آدم کف نمیزند، باز هم دموکرات باشی. دموکرات بودن شیوه تقوا ورزی در دنیای مدرن است. تقوا چیزی نیست جز رعایت حق الناس و حق الله؛ و دموکرات بودن یکی از مهمترین ویژگیها و مهارتهایی است که موجب رعایت حق الناس می شود. «ناس» اگر از ریشه «اِنس» باشد به معنی مردم و هر نوع جمعیتی است و اگر از ریشه «نَوس» باشد به معنی هر جنبندهای است. و رعایت حق الناس یعنی رعایت حق هر جمعیتی، خودی یا غیرخودی، مومن یا غیرمومن، و رعایت حق هر جنبندهای، انسان یا حیوان یا گیاه. پس بدون رعایت حقوق حیوانات و طبیعت، نه حق الناس رعایت شده است و نه دموکراسی برقرار می شود».
و گفت «آری برادر من، تا زمانی که در این کشور حیوان آزاری وجود دارد و گربه ها و سگ ها و کلاغ ها و گنجشک ها از آدمها میترسند سخن از دموکراسی یاوه ای بیش نیست. نمی خواهد به مقامات بگویید مدارا کنید و رفتارتان با مردم دموکراتیک باشد. بروید تمرین دموکراسی را از همین مدارا
ادامه👇👇👇
با حیوانات و طبیعت شروع کنید».
گفت «دموکراسی ما راه درازی دارد. مردمی که روشنفکرشان کسی باشد که هنوز مهارت تعامل و دوستی با حیوانات را ندارد و برای خودش حق ویژه تری قائل است، چگونه می توانند دموکراسی را فهم کنند و آن را محترم بشمارند؟». گفت «این که تو با کلاغ ها توانایی مفاهمه و همزیستی نداری با این که نظام سیاسی با مخالفانش توانایی همزیستی و مفاهمه ندارد فرق چندانی ندارد. نظام سیاسی فقهی هم، اول مخالفانش را تخفیف میکند و با انواع واژگانی نظیر باغی و یاغی و منحرف و فتنهگر و اجنبی و جاسوس، آنها را به موقعیتی پایین تر از انسان تنزل میدهد، و بعد به خود حق می دهد تا این مخالفان کمتر از انسان را هر بلایی سرشان بیاورد. مگر نمیبینی که مجرمان را در خیابان میگردانند و آفتابه گردنشان میکنند؟ مگر نمیبینی که مخالفان سیاسی را به تلویزیون میآورند تا برعلیه خودشان اعتراف کنند؟ اینها همه تلاشی است برای اینکه اول موقعیت مجرم و مخالف را در دیدگاه عوام به موقعیتی پایینتر از انسان تنزل دهند، تا بعد بتوانند هر ظلمی علیه او را توجیه کنند. بنابراین مرگ بر کلاغ گفتن با مرگ بر فلان شخص یا گروه گفتن تفاوتی ندارد. هر دو نشانه غرور، نخوت، خودشیفتگی و خودمحور پنداری و ضایع کردن حقالناس است. دموکراسی رای دادن نیست، دموکراسی به معنی مهارت صلح با دیگران، توانایی پذیرش نقد دیگران و حتی پذیرش نق زدن دیگران است وقتی که تو در قدرت هستی».
استاد غضنفر سپس دفتر شعرش را گشود و شعری که در دیماه ۸۳ درباره کلاغ کوچهشان گفته بود را برایم خواند. غضنفر خداحافظی کرد و رفت و من مدت زیادی در حیاط خانه مادری راه می رفتم و زیر لب می گفتم: دموکراسی یعنی مدارا با کلاغ؛ دموکراسی یعنی صلح با طبیعت؛ دموکراسی یعنی مهارت دیدن دیگری؛ دموکراسی یعنی جدی گرفتن زاغچهای بر سر یک مزرعه؛ دموکراسی یعنی آب را گل نکنیم؛ دموکراسی یعنی از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردن!!!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
گفت «دموکراسی ما راه درازی دارد. مردمی که روشنفکرشان کسی باشد که هنوز مهارت تعامل و دوستی با حیوانات را ندارد و برای خودش حق ویژه تری قائل است، چگونه می توانند دموکراسی را فهم کنند و آن را محترم بشمارند؟». گفت «این که تو با کلاغ ها توانایی مفاهمه و همزیستی نداری با این که نظام سیاسی با مخالفانش توانایی همزیستی و مفاهمه ندارد فرق چندانی ندارد. نظام سیاسی فقهی هم، اول مخالفانش را تخفیف میکند و با انواع واژگانی نظیر باغی و یاغی و منحرف و فتنهگر و اجنبی و جاسوس، آنها را به موقعیتی پایین تر از انسان تنزل میدهد، و بعد به خود حق می دهد تا این مخالفان کمتر از انسان را هر بلایی سرشان بیاورد. مگر نمیبینی که مجرمان را در خیابان میگردانند و آفتابه گردنشان میکنند؟ مگر نمیبینی که مخالفان سیاسی را به تلویزیون میآورند تا برعلیه خودشان اعتراف کنند؟ اینها همه تلاشی است برای اینکه اول موقعیت مجرم و مخالف را در دیدگاه عوام به موقعیتی پایینتر از انسان تنزل دهند، تا بعد بتوانند هر ظلمی علیه او را توجیه کنند. بنابراین مرگ بر کلاغ گفتن با مرگ بر فلان شخص یا گروه گفتن تفاوتی ندارد. هر دو نشانه غرور، نخوت، خودشیفتگی و خودمحور پنداری و ضایع کردن حقالناس است. دموکراسی رای دادن نیست، دموکراسی به معنی مهارت صلح با دیگران، توانایی پذیرش نقد دیگران و حتی پذیرش نق زدن دیگران است وقتی که تو در قدرت هستی».
استاد غضنفر سپس دفتر شعرش را گشود و شعری که در دیماه ۸۳ درباره کلاغ کوچهشان گفته بود را برایم خواند. غضنفر خداحافظی کرد و رفت و من مدت زیادی در حیاط خانه مادری راه می رفتم و زیر لب می گفتم: دموکراسی یعنی مدارا با کلاغ؛ دموکراسی یعنی صلح با طبیعت؛ دموکراسی یعنی مهارت دیدن دیگری؛ دموکراسی یعنی جدی گرفتن زاغچهای بر سر یک مزرعه؛ دموکراسی یعنی آب را گل نکنیم؛ دموکراسی یعنی از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردن!!!
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #مسئلهی#روبنا#زیربنا
#بخش_اول
مارکس و انگلس در معرفی مارکسیسم از مدلی خاص ، تحت عنوان مدل روبنا-زیربنا استفاده کردهاند که بعدهها در آثار سایر مارکسیستها نیز اهمیت قابل توجهی داشته است.
گرایش نویسندگان آغاز سدهی نوزدهم آن بود که سیاست یا دولت را نسبت به نمودهای اساسی که اقتصادی یا اجتماعیاند فرعی بدانند ، مارکس هم جزو این جنبش عمومی است و او نیز معتقد است که سیاست یا دولت نسبت به آنچه در خود جامعه میگذرد ، نمودهای فرعی هستند . علت آن است که مثلا در انگلستان در بین سالهای 1800-1700 بخش صنعت و تجارت جانشین بخش کشاورزی به عنوان عمدهترین بخش از تولید ملی میگردد و این روند در قرن نوزدهم ، شتاب میگیرد.
درچنین شرایطی و به علت چشمگیر بودن تغییرات اقتصادی در سدهی نوزدهم نسبت به تغییرات فرهنگی و سیاسی در مقایسه با سدههای قبل ، مارکس و انگلس و دیگر اندیشمندان ، به این سمت تمایل پیداکردهاند که روابط و مناسبات نیروهای تولیدی که حاصل تقسیمکارجدید و مالکیت خصوصی سرمایه بودهاست را زیربنا و اساس دیگر بخشهای حیات اجتماعی بدانند.
مارکس در مقدمهی نقد اقتصاد سیاسی ، به این صورت مینویسد : " این است به طور خلاصه آن نتایجی که من گرفتم و از آن پس راهنمای من در مطالعات بعدی شد ، آدمیان در جریان تولید زندگی اجتماعیشان وارد مناسبات معین و ضروری میشوند ، مناسبات تولیدی ، که از ارادهی آنان مستقل است و با مرحلهی معینی از تکامل نیروهای مولد مادیشان انطباق دارد ، درمجموعهی این مناسبات تولیدی ، ساختار اقتصادی جامعه را میسازند ، (Basis) پایهی واقعی که روی آن روبنایی قضایی و سیاسی بالا میرود که با صورتهای معینی از آگاهی اجتماعی منطبق است ، شیوهی تولید زندگی اجتماعی روندهای زندگی سیاسی و معنوی را به طور کلی مشروط میسازد ، این آگاهی ادمیان نیست که هستی( sein ) آنان را تعیین میکند ، بلکه برعکس هستی اجتماعی آنان است که آگاهیشان را تعیین میکند..
با دگرگون شدن بنیاد اقتصادی ، مجموعهی عظیم روبنا ، آهسته یا سریعتر دگرگون میشود ، به هنگام ملاحظهیچنان دگرگونیهایی باید همواره میان دگرگونیهای مادی شرایطی که تولید اقتصادی در درون آنها انجام میگیرد و به دقت علوم طبیعی قابل توضیح هستند و دگرگونی حقوقی ، سیاسی ، مذهبی ، هنری یا فلسفی ، در یک کلام ، صورتهای ایدئولوژیکی که آدمیان از طریق آنها به این تصادمها آگاهی مییابند و با یکدیگر به مبارزه برمیخیزند ، تفاوت گذاشت ، همانطور که ما داوری خود را دربارهی هرفردی براساس نظر او دربارهی خودش قرار نمیدهیم ، نمیتوانیم چنان دگرگونیهای دورانسازی را بنابر آگاهی آن دوران از خودش داوری کنیم ، بلکه برعکس ، باید این آگاهیها را از تضادهای زندگی مادی ، از تصادم موجود میان نیروهای مولد اجتماعی و مناسبات تولیدی توضیح دهیم."
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#بخش_اول
مارکس و انگلس در معرفی مارکسیسم از مدلی خاص ، تحت عنوان مدل روبنا-زیربنا استفاده کردهاند که بعدهها در آثار سایر مارکسیستها نیز اهمیت قابل توجهی داشته است.
گرایش نویسندگان آغاز سدهی نوزدهم آن بود که سیاست یا دولت را نسبت به نمودهای اساسی که اقتصادی یا اجتماعیاند فرعی بدانند ، مارکس هم جزو این جنبش عمومی است و او نیز معتقد است که سیاست یا دولت نسبت به آنچه در خود جامعه میگذرد ، نمودهای فرعی هستند . علت آن است که مثلا در انگلستان در بین سالهای 1800-1700 بخش صنعت و تجارت جانشین بخش کشاورزی به عنوان عمدهترین بخش از تولید ملی میگردد و این روند در قرن نوزدهم ، شتاب میگیرد.
درچنین شرایطی و به علت چشمگیر بودن تغییرات اقتصادی در سدهی نوزدهم نسبت به تغییرات فرهنگی و سیاسی در مقایسه با سدههای قبل ، مارکس و انگلس و دیگر اندیشمندان ، به این سمت تمایل پیداکردهاند که روابط و مناسبات نیروهای تولیدی که حاصل تقسیمکارجدید و مالکیت خصوصی سرمایه بودهاست را زیربنا و اساس دیگر بخشهای حیات اجتماعی بدانند.
مارکس در مقدمهی نقد اقتصاد سیاسی ، به این صورت مینویسد : " این است به طور خلاصه آن نتایجی که من گرفتم و از آن پس راهنمای من در مطالعات بعدی شد ، آدمیان در جریان تولید زندگی اجتماعیشان وارد مناسبات معین و ضروری میشوند ، مناسبات تولیدی ، که از ارادهی آنان مستقل است و با مرحلهی معینی از تکامل نیروهای مولد مادیشان انطباق دارد ، درمجموعهی این مناسبات تولیدی ، ساختار اقتصادی جامعه را میسازند ، (Basis) پایهی واقعی که روی آن روبنایی قضایی و سیاسی بالا میرود که با صورتهای معینی از آگاهی اجتماعی منطبق است ، شیوهی تولید زندگی اجتماعی روندهای زندگی سیاسی و معنوی را به طور کلی مشروط میسازد ، این آگاهی ادمیان نیست که هستی( sein ) آنان را تعیین میکند ، بلکه برعکس هستی اجتماعی آنان است که آگاهیشان را تعیین میکند..
با دگرگون شدن بنیاد اقتصادی ، مجموعهی عظیم روبنا ، آهسته یا سریعتر دگرگون میشود ، به هنگام ملاحظهیچنان دگرگونیهایی باید همواره میان دگرگونیهای مادی شرایطی که تولید اقتصادی در درون آنها انجام میگیرد و به دقت علوم طبیعی قابل توضیح هستند و دگرگونی حقوقی ، سیاسی ، مذهبی ، هنری یا فلسفی ، در یک کلام ، صورتهای ایدئولوژیکی که آدمیان از طریق آنها به این تصادمها آگاهی مییابند و با یکدیگر به مبارزه برمیخیزند ، تفاوت گذاشت ، همانطور که ما داوری خود را دربارهی هرفردی براساس نظر او دربارهی خودش قرار نمیدهیم ، نمیتوانیم چنان دگرگونیهای دورانسازی را بنابر آگاهی آن دوران از خودش داوری کنیم ، بلکه برعکس ، باید این آگاهیها را از تضادهای زندگی مادی ، از تصادم موجود میان نیروهای مولد اجتماعی و مناسبات تولیدی توضیح دهیم."
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development