Telegram Web Link
شهریور است و شهر ما عمری‌ست پاییز است
چیزی نمی‌گویم که می‌دانی دلم چیز است
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
زندگی، حسّ پوچی و سردرد
بعدِ یک‌لحظه خوابِ شیرین است
اولش گریه، آخرش گریه‌ست
چون‌که دیوانه‌وار غمگین است
اگر از آن‌طرف نگاه کنی
آنچه بالاست، رو به پایین است

قرص‌خوردن برای خوابیدن
قرص‌خوردن برای بیداری
زندگی را به هر جهت کردن
توی کابوس‌های تکراری
من مریضم! رسیده آخر خط!
نام بیماری‌ام: خودآزاری

دوستم: عنکبوتِ بر دیوار
دوستم: پرزهای در قالی!
در زمین و زمان نمی‌بینم
هیچ‌چی غیر نیمه‌ی خالی
همه‌ی زندگی من، این است:
حسرتِ چند لحظه خوشحالی

آتشم! روی آخرین سیگار
چهره‌ای محو داخل دودم
مثل یک چارراه می‌مانم
رو به هر چار راه مسدودم
همه‌ی عمر، آرزو کردم
کاشکی مثل دیگران بودم!

خبر ظلمت و زمستانم
همه‌ی شعرهام پاییزی‌ست
رنج‌هایم فراتر از کلمه‌ست
پیش آن «رنج»، چیز ناچیزی‌ست
عشق راه نجات بود، ولی
عشق بیماری غم‌انگیزی‌ست

جوجه‌مان مُرد آخر پاییز
آخر شاهنامه‌مان بد شد
یا که ما را ندید یا که ندید!
هر کسی از کنارمان رد شد
نگران نیستم که مطمئنم
هیچ‌چیزی عوض نخواهد شد!

قرص‌خوردن برای بیداری
قرص‌خوردن برای خوابیدن
کنج یک خاطره، مچاله شدن
مثل یک آدم بدون وطن
زنده ماندن، ادامه‌تر دادن
نه برای خودت، به‌خاطر زن!

چهل و چند سال غمگینم
چهل و چند سال بیدارم
عشق، بیماری غم‌انگیزی‌ست
می‌دهد التیام و آزارم
عشق، بیماری غم‌انگیزی‌ست
که به هر حال دوستش دارم

گرچه از کلّ پوچ‌های جهان
سهم من غربت است و تنهایی‌ست
گرچه پروانه‌وار می‌سوزم
گرچه این سوختن تماشایی‌ست
بی‌وطن نیستم که مطمئنم
توی قلبت برای من جایی‌ست

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت ایران
با برنامه‌ی ادبی «بامداد» در کنار شما خواهم بود
منتظر تماس‌ها و شعرخوانی‌هایتان نیز هستم

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مطرودِ سیبم باز
خوابی عجیبم باز
در این کلیسا که
من بر صلیبم باز
ناقوس یعنی مرگ
دنیام کابوس است
کابوس یعنی مرگ!
بعد از تو، بعد از تو
هر بوسه یعنی مرگ
تو رفته بودی و
من قرص می‌خوردم

با تیغِ در حمام
افتادنِ از بام
هی خودکشی می‌کرد
این عشقِ نافرجام
اما نمی‌مردم
می‌دیدمت با اشک
یک عکس در گوشی
یک سایه‌ی وحشی
قبل از هماغوشی
از روح ویرانم
موی زمستانم
ذهن پریشانم
تو بی‌خبر بودی
خوشحال‌تر بودی
من قرص می‌خوردم

هی حرف می‌زد سقف
هی حرف می‌زد میز
هی حرف می‌زد تخت
دُور و برم بودند
توی سرم بودند
انگار در حالِ
ویران شدن بودم
با ترسِ از خانه
با دردِ در سینه
زل می‌زدم با خشم
شب‌ها به آیینه
آن آدم بدبخت
انگار من بودم
تو پیش او بودی
زیر پتو بودی
از روزهای خوب
در گفتگو بودی
من قرص می‌خوردم

یک آرزو بودی
در غربتِ سختم
تنهاییِ تختم
امروز خوشحالم
امروز خوشبختم
دیگر نمی‌آیند
آن چشم‌های خیس
شب‌ها به دنبالم
تو رفته‌ای شاید
تو رفته‌ای شاید
چیزی به‌غیر از این
یادم نمی‌آید
من رنج می‌بردم
آرام می‌مردم
من قرص می‌خوردم
من قرص می‌خوردم
امروز خوشحالم
با قلبِ مغلوبم
با تیرِ در بالم
با روحِ مجروحم
با عمق اندوهم
دیگر دلم قرص است
با قرص‌ها خوبم
چیزی به غیر از هیچ
یادم نمی‌آید...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
گریه با یك صدای ضبط‌شده
خنده‌ای تلخ از دورویی‌ها
قرص بعد از نخوردن شامت
دفع خون توی دستشویی‌ها
صبح‌های هواخوری رفتن
عصر غمگین بازجویی‌ها

عشق در حال كندن دیوار
مرگ در حال فیلم‌برداری
وسط خون و ناله و كابوس
خواب بر سنگ‌ها به‌ناچاری
گریه زیر پتوی تكراری
گریه روی پتوی تكراری

خاطراتت فشرده در مغزم
فحش مشتی چراغ توی شبم
مثل یك سایه‌ی بدون دلیل
از خودم می‌دوم ولی عقبم
مثل مُهر سكوت تا به ابد
آخرین بوسه مانده روی لبم

می‌نویسم یواش با ناخن
اسم تو رمز هر در بسته‌ست
مثل یك قطره‌ی رها در باد
كه به رود بزرگ پیوسته‌ست
بغلم كن از آن‌ورِ دنیا
خسته‌ام... خسته‌ای... جهان خسته‌ست...

خنده‌دار است در تو آزادی
پشت این در، دوباره زندان است
خبر از روز بدتری دارند
روزهایی كه رو به پایان است
سبز شو از دل شب و سیمان
شاید این آخرین زمستان است

غیرِ آن چشم‌های بی‌کم‌وکاست
همه‌چیز جهان، زیادی بود
آنکه هرگز نبود، من بودم
آنچه اصلا نبود، شادی بود
عشق، یک اسم خسته بر دیوار
توی سلّول انفرادی بود...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فروختم به دو تا بوسه کلّ دنیا را!
رها کنید در این حسّ لعنتی ما را...

#مهدی_موسوی
فقط نگاه کن و بعد هیچ‌چیز نپرس


به خواب رفتمت از بسته‌های خالی قرص

به دوست داشتنم بینِ دوستش داری!
به خواب رفتمت از گریه‌های تکراری

تماس‌های کسی ناشناس از خطِ...
به استخوان سرم، زیر حرکت مته

که می‌شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید
که می‌شود به تو چسبید و بعد جیغ کشید

که می‌شود وسط وان، دچار فلسفه شد
که زیر آب فرو رفت... واقعا خفه شد!

که مثل من، تهِ آهنگِ «راک» گریه کنی!
جلوی پاش بیفتی به خاک... گریه کنی

که می‌شود چمدانت شد و مسافر شد
میان دست تو سیگار بود و شاعر شد

که می‌شود وسط سینه‌ات مواد کشید
که بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید...

به چشم‌های منِ بی‌قرار تکیه زد و
به این توهّم دیوانه‌وار تکیه زد و

که دیر باشم و از چشم هات زود شود
که مته در وسطِ مغز من، عمود شود!

که هی کشیده شوم، در کشاکشت بکشم
که هرچه بود و نخواهد نبود، دود شود...

قرار بود همین شب قرارمان باشد
که روز خوب تو در انتظارمان باشد

قرار شد که از این مستطیل در بروی
قرار شد به سفرهای دورتر بروی

قرار شد دل من، مُهرِ روی نامه شود
که در توهّم این دودها ادامه شود

که نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تو نخورده مست شوم

که به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
که به سلامتی گوسفند قبل از مرگ

که به سلامتی جام بعدی و گیجی
که به سلامتی مرگ‌های تدریجی

که به سلامتی خواب‌های نیمه‌تمام
که به سلامتی من... که واقعا تنهام!

که به سلامتی سال‌های دربدری
که به سلامتی تو که راهی سفری...

صدای گریه‌ی من پشت سال‌ها غم بود
صدای مته می‌آمد که توی مغزم بود

صدای عطر تو که توی خانه‌ات هستی
صدای گریه‌ی من در میان بدمستی

صدای گریه‌ی من توی خنده‌ی سلاخ!
صدای پرت شدن از سه‌شنبه‌ی سوراخ

صدای جر خوردن، روی خاطراتی که...
ادامه دادن قلبم به ارتباطی که...

به ارتباط تو با یک خدای تک‌نفره
به دستگیری تو با مواد منفجره

به ارتباط تو با سوسک‌های در تختم
که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختم

که ترس دارم از این جنّ داخل کمدم
جنون گرفته‌ام و مشت می‌زنم به خودم

دلم گرفته و می‌خواهمت چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی تا کجا فرار کنم؟!

غریبگی تنم در اتاق‌خوابی که...
به نیمه‌شب، «اس‌ام‌اس»های بی‌جوابی که...

به عشق توی توهّم... به دود و شک که تویی
به یک ترانه‌ی غمگینِ مشترک که تویی

به حسّ تیره‌ی پشتت به لغزش ناخن
به فال‌های بد و خوب پشت یک تلفن

فرار می‌کنم از تو به تو به درد شدن
به گریه‌های نکرده، به حسّ مرد شدن

فرار می‌کنم از این سه‌شنبه‌ی مسموم
فرار می‌کنم از یک جواب نامعلوم

سوال کردنِ من از دلیل‌هایی که...
فرار می‌کنم از مستطیل‌هایی که...

فرار کردنِ از این چهاردیواری
به یک جهان غم‌انگیزتر، به بیداری...


دو چشم باز، به یک سقفِ خالی از همه‌چیز
فقط نگاه کن و هیچ‌چی نپرس عزیز!

به خواب رفتنم از حسرت هماغوشی‌ست
که بهترین هدیه، واقعا فراموشی‌ست...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت ایران
با برنامه‌ی ادبی «بامداد» در کنار شما خواهم بود
منتظر تماس‌ها و شعرخوانی‌هایتان نیز هستم

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
از خودم مثل مرگ می‌ترسم، مثلِ از زندگی‌شدن با هم
هیچ‌چی واقعاً نمی‌فهمم! هیچ‌چی واقعاً نمی‌خواهم!!

دارم از اتفاق/ می‌افتم، مثلِ از چشم‌های غمگینت
مثلِ از زندگی تو بیرون! می‌زنم/ زیر گریه‌ات را هم

در تنم وزنه‌های بی‌ربطی‌ست که مرا می‌کُند به صندلی‌ام
در دلم بادِ رفته بر بادی‌ست که تو را تا همیشه در راهم...

که بدانم تو را نمی‌دانم، که بدانی مرا نمی‌دانی
که بداند دلم گرفته تو را، که بداند تمام دنیا هم!

ریملت روی گونه می‌ریزد وسط اشک‌های بچّگی‌ام
مثل یک موشک قراضه‌شده که به‌جا مانده بر تنِ ماهم

مثلِ یک موش کوچک از مغزم که تو را هی پنیر سوراخ است!
که فقط می‌دود همین لحظه، همه‌ی روزها و شب‌ها هم!!

قهوه‌ی روزهای بی‌خوابیم، به تو هی می‌خورد به بختِ سیاه
مثل یک مهدیِ تمام‌شده، که کم آورده و... الفبا هم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مروری بر آثار #مهدی_یراحی
به همراه شعرخوانی شاعرانی از سراسر جهان
در برنامه‌ی هفته‌ی گذشته‌ی «بامداد»
منتظر نظرات عزیزتان هستم:
https://youtu.be/cErNGjWZ_gI
شعری عارفانه از «در ستایش ناامیدی»:

بسم الله الرّحمن الرّحیم
ای مخترع کلنگ یا بیل
ای خالق ذرّه‌بین و پاستیل
ای وسوسه پشت هر درِ باز
«ای نام تو بهترین سرآغاز»
ای شوق جهش، میان میمون
ای یورش نوجوان به صابون
«ای یاد تو مونس روانم»
ای شوق بقا میان رانم
ای دادرسِ جهانِ دلتنگ
ای خالق هرچه هست: بیگ‌بنگ!
هم شاهدِ گریه در توالت
هم حافظِ ابر توی کُرست
«هم نامه‌ی نانوشته خوانی»
بیگ‌بنگ تویی که جاودانی!
برخیز! که توی سفره نان نیست
«می‌کوشم و در تنم توان نیست»
ای منبسط از جهانِ تاریک
ای لرزش دست، وقت شلیک
ای خنده پس از کشیدنِ گل
ای نقش محیط در تکامل!
«شک نیست در اینکه من اسیرم»
جبر است جهان! ولی به کیرم
گر هم گله‌ای کنم به مستی
بیگ‌بنگ تویی! که خوب هستی!
بخشنده و مهربان و یکرنگ
معنای هرآنچه هست: بیگ‌بنگ
ای متن سپید قبل خوانش
ای علت جنگ دین و دانش
ای ثبت تصادفات در مِه!
«از ظلمت خود رهایی‌ام ده»
دیوان نودهزار شاعر
قربان صفای «ژرژ لومتر»
نورِ ابدیِ بی‌توقف
بر قبر جناب «جورج گاموف»
ای جسم فلج به روی ویلچر
ای قله‌نشینِ عصرِ حاضر
ای بوکسور مشت‌خورده بر رینگ
«تاریخچه‌ی زمانِ» «هاوکینگ»
«من بی‌کس و رخنه‌ها نهانی»
بیگ‌بنگ تویی که جاودانی!
آیا کافران ندانسته‌اند
که آسمان‌ها و زمین به‌هم بسته و پیوسته بودند
و ما آن دو را شکافته و از هم بازکردیم
و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم؟
پس آیا ایمان نمی‌آورند؟
امروز که روی اِیر و مستم
«هرجا که رَوَم تو را پرستم»
صدق الله العلی العظیم

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Ma Edame Darim
Hichkas
هیچکس - ما ادامه داریم

@hichkasofficial
من خنده‌های دایناسوری بودم
در عصر بی‌تفاوت یخبندان
یا آرزوی لمس تن گرمت
توی حیاط لعنتی زندان
یا جیغ‌های گوشخراشِ بااااد
در خانه‌ی سکوت هنرمندان!

در یک تناقض ابدی بودم
در حسرت و فراری از آدم‌ها
با حسّ بی‌تفاوتی از شادی
با درک واژگونه‌ای از غم‌ها
در انتظار مرگ که آزادی‌ست
دلخسته از بهشت و جهنم‌ها

حالم خراب بود و سرم گریه
در جشن و پایکوبی و مهمانی
با گریه می‌زدم به خیابان‌ها
در روزهای یک‌سره بارانی
یک چیز ترسناک دلم می‌خواست:
کشتن! بدون هیچ پشیمانی...

می‌خواستم شبیه خودم باشم
در حالِ اتفاقِ خودم بودم
خوشبخت، بین دفتر ‌و لپ‌تاپم
با قهوه‌های داغ خودم بودم
افسردگی نبود درِ بسته!
من عاشق اتاق خودم بودم

دنبال جفت گمشده‌ام بودم
روحی که عاشق بدنم باشد
پایان گریه‌دارترین کابوس
معنای دوست‌داشتنم باشد
بر سینه‌اش تمام شود غربت
که بازوان او وطنم باشد

هرچه تلاش می‌کندم تقویم
در این اتاق، یک شب پاییزی‌ست
با مته فکر جمجمه‌ام هستم
حس می‌کنم که در سر من چیزی‌ست
زل می‌زنم به آینه‌ی بدبخت
مهدیِ موسویِ غم‌انگیزی‌ست

من دلخوشم به یک گل مصنوعی
به آن پرنده‌ای که نمی‌خواند
به لحظه‌ی کنار تو در باران
بااینکه تا همیشه نمی‌ماند
من اشک‌های دایناسوری هستم
که منقرض شده‌ست و نمی‌داند!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یک فیلم می‌تواند فمینیستی باشد (شاهکارهایی مثل «پیانو» و «تلما و لوئیز» را به خاطر بیاورید)، فانتزی باشد (شاهکارهایی مثل «ماهی بزرگ»، «سقوط» و «ادوارد دست‌قیچی» را حتما دیده‌اید)، در آن «رایان گاسلینگ» («رانندگی» و «بلیدرانر» و «لا لا لند» و... را که یادتان نرفته؟) و «مارگو رابی» (که بازی‌های موفقش در «بابیلون» و «من تونیا هستم» امیدوارکننده است) بازی کرده باشند و کماکان فیلم خیلی ضعیفی باشد. #باربی یکی از همان افتضاح‌هاست و چنین فاجعه‌ای را مدیون فیلمنامه‌ی ضعیف خود است.

نمی‌خواهم در این معرفی هیچ اسپویلی داشته باشم پس فقط به طور کلی اشاره می‌کنم که روایت فیلم، فاجعه است. خط سیر حوادث و منطق داستانی حتی در منطق فانتزی خود فیلم هم جواب نمی‌دهد. نویسنده با شخصیت‌پردازی کاملا بیگانه بوده و کلا با یک‌سری تیپ روبرو هستیم که حتی تیپ‌های کلیشه‌ای سفید و سیاه قدرتمندی نیز نیستند. از طرفی دیگر کارگردان، فیلم را با کلاس درس آموزش مسائل جنسیتی و برابری‌خواهانه در کودکستان اشتباه گرفته است. از ابتدا تا انتهای فیلم، دیالوگ‌های گل‌درشت و شعاری‌ای را شاهد هستیم که از زبان شخصیت‌ها رو به دوربین ادا می‌شود!!
کارگردان یادش رفته که سینما یعنی بیان تمام آن حرف‌ها در خلال تصویر و روایت، اگر قرار باشد جملات کلیدی آموزشی را رو به دوربین ادا کنیم بهتر است یک مقاله بنویسیم، نه اینکه سراغ هنر و سینما برویم. در این سال‌ها حرف‌هایی به‌مراتب عمیق‌تر در فیلم‌های فمینیستی زده شده اما از جنس سینما و تصویر، نه شعار و جملات هشت‌ریشتری عوامانه.
بدبختی آنجاست که فیلم مختص به سیزده سال به بالا است و اگر هم کودکی بتواند از موزیک‌ها لذت ببرد یا این جملات برایش جنبه‌ی آموزش مستقیم داشته باشد، حق ندارد این فیلم را ببیند!!

تنها چیزی که این کار را پیش می‌برد، تعدادی شوخی و جوک و هجو و موسیقی و رقص است. شوخی‌هایی توییتری و اینستاگرامی که نمونه‌ی ایرانی‌اش فیلم «اخراجی‌ها»ست!
واقعا سخت است نکات مثبت بیشتری در این فاجعه پیدا کردن.

تنها فایده‌ی فیلم به نظر من برای شرکت «متل» بوده که هم برند خود را برای نسل جدید زنده کرده، هم از فروش فیلم سود برده و هم با نقدهایی که ظاهرا به‌طور مستقیم به خودش وارد کرده، زمینه را برای ورود عروسک‌هایی جدیدتر و به دست آوردن بازارهایی تازه ایجاد کرده است.
هرچند ممکن است از دیدگاهی دیگر این فیلم‌های گیشه‌ای و ضدسینما بتوانند پس از فاجعه‌ی کرونا مردم عوام را با سینما آشتی دهند و دوباره رونق را به سینماها برگرداندند، تا سینمای مستقل و هنری بتواند در کنار این صنعت، نفس بکشد.

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت ایران
با برنامه‌ی ادبی «بامداد» در کنار شما خواهم بود
منتظر تماس‌ها و شعرخوانی‌هایتان نیز هستم

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفت‌وگوی جمعه – ۴: طناز کلاهچیان، وکیل دادگستری

آیا وکلای حقوق بشری در سیستم قضایی جمهوری اسلامی در ایران می‌توانند موثر باشند؟ پاسخ را در این ویدیو ببینید. در این برنامه مهدی موسوی، شاعر، با طناز کلاهچیان، وکیل دادگستری و همسر امیرسالار داوودی، وکیل زندانی، گفت‌وگو می‌کند.
این برنامه ۳ شهریور ۱۴۰۲ از صفحه انستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
https://tavaana.org/friday4/
در یوتیوب
https://youtu.be/yjMvBmxm50A
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/i8n1jmbtg6cp

#گفتگوی_جمعه #طناز_کلاهچیان #امیرسالار_داوودی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
پستی به بهانه‌ی چهلمین روز نداشتنت:
https://www.instagram.com/p/Cw7Xac9tDDK/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
پستی برای «علی کریمی کلایه»
و تمام دلتنگی‌ها...
عارف قبل از پاسخ به سؤال، چای آورده و فنجان مهمانش را پر کرده و همچنان به ریختن چای ادامه داده است! آن استاد دانشگاه، به سرریز شدن فنجان نگاه کرده تا جایی که دیگر نتوانسته است جلوی خودش را بگیرد و گفته که فنجان، سرریز شده است. چای بیشتری در آن، جا نمی‌شود. بعد عارف به او جواب داده که درست مثل این فنجان، تو هم پر از نظرات و تفکرات خودت هستی. چگونه می‌توانم به تو ذن را نشان بدهم، بی‌آنکه تو اول فنجانت را خالی کرده باشی.

هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
2024/09/22 18:22:14
Back to Top
HTML Embed Code: