Forwarded from سید مهدی موسوی
برای حضور در کارگاههای رایگان ادبی، کلابهاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
Clubhouse
Mehdi Mousavi - Clubhouse
Writer, poet, critic and teacher
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
روایاتی کوتاه از بند دو الف سپاه پاسداران
«هیچ احساس امنیت نمیکنید، وقتی میدانید یک نفر پشت مانیتور نشسته است و به حمام کردن شما نگاه میکند. حتی ممکن است پس از آن، بازجو درباره بدن زندانی به او متلک بگوید.»
این روایت کوتاه و تکاندهندهای است که «مهدی موسوی» - شاعر نامآشنا - از بند دو الف سپاه پاسداران میگوید. زندان اوین چند بند امنیتی دارد که پر هستند از سلول انفرادی. بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ متعلق به وزارت اطلاعات هستند. بند ۲۴۱ متعلق به قوه قضاییه است و بند دو الف سپاه پاسداران، بند امنیتی سپاه پاسداران در زندان اوین است. بندی که زندانیان عموما آن را بدتر از بندهای وزارت اطلاعات میدانند و روایتهای بسیاری وجود دارد که حتی کیفیت غذای این بند را نیز بسیار بدتر از کیفیت غذای بندهای وزارت اطلاعات میداند.
«احمد باطبی» که خود بخشی از دوران انفرادی خود را در بند دو الف سپاه پاسداران گذرانده است، این بند را چند طبقه میداند و همچنین میگوید که این بند دو نوع سلول انفرادی دارد؛ سلول انفرادی بیپنجره و با پنجره. او سلولهای انفرادی بیپنجره را عملا غیرقابل تحمل میداند و میگوید زندانی در آنجا نمیتواند تشخیص دهد که اکنون شب است یا روز و ساعت فیزیکی بدن او به هم میخورد. همچنین به گفته باطبی بهداری و پزشکان این بند اصلا به بیماری زندانی اهمیت نمیدهند و تنها چیزی که برای آنها مهم است این است که زندانی میتواند روی پا بایستد یا خیر!
یکی دیگر از کسانی که در سالهای پس از جنبش ۸۸ مدتی در بند دو الف سپاه پاسداران بوده است، مهمترين ویژگی سلول های انفرادی این بند را نداشتن دستشویی در داخل سلول میداند. به گفته زندانیان این مشخصه، ویژگی بند ۲۰۹ زندان اوین نیز است و در آنجا نیز عملا خبری از دستشویی نیست و زندانیان ناچار هستند به واسطه بیرون گذاشتن تکهای مقوا از زیر یا با کوباندن به در سلول به زندانبانان اطلاع دهند که نیاز به دستشویی دارند که اغلب نیز با بیاعتنایی و برخورد خشن زندانبانان مواجه میشوند.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/IRGC_Prison_In_Evin
#گزارش #یاری_مدنی_توانا #زندان_اوین #سلول_انفرادی #حقیقت_زندان
@Tavaana_TavaanaTech
«هیچ احساس امنیت نمیکنید، وقتی میدانید یک نفر پشت مانیتور نشسته است و به حمام کردن شما نگاه میکند. حتی ممکن است پس از آن، بازجو درباره بدن زندانی به او متلک بگوید.»
این روایت کوتاه و تکاندهندهای است که «مهدی موسوی» - شاعر نامآشنا - از بند دو الف سپاه پاسداران میگوید. زندان اوین چند بند امنیتی دارد که پر هستند از سلول انفرادی. بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ متعلق به وزارت اطلاعات هستند. بند ۲۴۱ متعلق به قوه قضاییه است و بند دو الف سپاه پاسداران، بند امنیتی سپاه پاسداران در زندان اوین است. بندی که زندانیان عموما آن را بدتر از بندهای وزارت اطلاعات میدانند و روایتهای بسیاری وجود دارد که حتی کیفیت غذای این بند را نیز بسیار بدتر از کیفیت غذای بندهای وزارت اطلاعات میداند.
«احمد باطبی» که خود بخشی از دوران انفرادی خود را در بند دو الف سپاه پاسداران گذرانده است، این بند را چند طبقه میداند و همچنین میگوید که این بند دو نوع سلول انفرادی دارد؛ سلول انفرادی بیپنجره و با پنجره. او سلولهای انفرادی بیپنجره را عملا غیرقابل تحمل میداند و میگوید زندانی در آنجا نمیتواند تشخیص دهد که اکنون شب است یا روز و ساعت فیزیکی بدن او به هم میخورد. همچنین به گفته باطبی بهداری و پزشکان این بند اصلا به بیماری زندانی اهمیت نمیدهند و تنها چیزی که برای آنها مهم است این است که زندانی میتواند روی پا بایستد یا خیر!
یکی دیگر از کسانی که در سالهای پس از جنبش ۸۸ مدتی در بند دو الف سپاه پاسداران بوده است، مهمترين ویژگی سلول های انفرادی این بند را نداشتن دستشویی در داخل سلول میداند. به گفته زندانیان این مشخصه، ویژگی بند ۲۰۹ زندان اوین نیز است و در آنجا نیز عملا خبری از دستشویی نیست و زندانیان ناچار هستند به واسطه بیرون گذاشتن تکهای مقوا از زیر یا با کوباندن به در سلول به زندانبانان اطلاع دهند که نیاز به دستشویی دارند که اغلب نیز با بیاعتنایی و برخورد خشن زندانبانان مواجه میشوند.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/IRGC_Prison_In_Evin
#گزارش #یاری_مدنی_توانا #زندان_اوین #سلول_انفرادی #حقیقت_زندان
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from روزشمارِنودوشش💚مهدی موسوی💚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از پشت شیشه رد شدن چند خط کج
باران... صدای گریه ی یک خانه در کرج...
باران... صدای گریه ی مردی که داشتی!
که جا گذاشتیش... مرا جا گذاشتی...
.
شعر: سید مهدی موسوی
خواننده و آهنگساز: حسام بهمنی
کلیپ: مهدی خدابخش
@roozshomar_96
باران... صدای گریه ی یک خانه در کرج...
باران... صدای گریه ی مردی که داشتی!
که جا گذاشتیش... مرا جا گذاشتی...
.
شعر: سید مهدی موسوی
خواننده و آهنگساز: حسام بهمنی
کلیپ: مهدی خدابخش
@roozshomar_96
دوباره حاملهام... بچّهی کدام شماست؟!
کسی لگد زده از توو به پوست شکمم
مرا به حبس بینداز توی آغوشت
که منحرف شدهام از خودم... که متّهمم...
دوباره حاملهام... از کدام زن یا مرد؟!
دوباره ناخنهایم شکسته و خونیست
که من کثیفترین فکرهای ممنوعم
اگر که عشق در این شهر، غیرقانونیست!
بگیر لبهایم را به تیزی دندان
مکم بزن که تنم از تنت کبود شود
به من برقص، در این لحظهی فراموشی
که زندگی سیگاریست تا که دود شود
دوباره حاملهام... جز تو از همه بیزار
تهوّعی که در این حال لعنتی دارم
کسیست در شکمم... منتظر... تبآلوده
به جای بچّهی تو، بمب ساعتی دارم!
تمام خاطرهها درهمند و نامربوط
تجاوزیست گروهی به روحم و بدنم
منم که میدوم از خود به سمت بیداری
که میخورم خود را تا که جیغ را نزنم
صلیب میکشم از اعتقادها، از هیچ
که من شکستن چوبم که گریهی میخم!
نگاه میکنم از خود به سمت آیینه
که خندهدارترین اتّفاق تاریخم
دوباره حاملهام از هزارها آدم
دوباره حاملهام از هزارها تحقیر
از ابتدای بشر گفتهاند محکومم
که روی لوح نخستین نوشته است: بمیر!
که شوق رابطهام با گیاه، با اجسام
که شوق سیبترم از بهشت تکراری
که شوق نقّاشی توی غارهای سیاه
که شوق گفتنِ نه! در هزارها آری
تنم پر از عصیان است، روح من عصیان
که دوستداشتنِ قبل و بعدِ فاصلهام
نوشتنِ شعرم در جهان اسم و عدد
به قرصهات بگو که دوباره حاملهام...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
کسی لگد زده از توو به پوست شکمم
مرا به حبس بینداز توی آغوشت
که منحرف شدهام از خودم... که متّهمم...
دوباره حاملهام... از کدام زن یا مرد؟!
دوباره ناخنهایم شکسته و خونیست
که من کثیفترین فکرهای ممنوعم
اگر که عشق در این شهر، غیرقانونیست!
بگیر لبهایم را به تیزی دندان
مکم بزن که تنم از تنت کبود شود
به من برقص، در این لحظهی فراموشی
که زندگی سیگاریست تا که دود شود
دوباره حاملهام... جز تو از همه بیزار
تهوّعی که در این حال لعنتی دارم
کسیست در شکمم... منتظر... تبآلوده
به جای بچّهی تو، بمب ساعتی دارم!
تمام خاطرهها درهمند و نامربوط
تجاوزیست گروهی به روحم و بدنم
منم که میدوم از خود به سمت بیداری
که میخورم خود را تا که جیغ را نزنم
صلیب میکشم از اعتقادها، از هیچ
که من شکستن چوبم که گریهی میخم!
نگاه میکنم از خود به سمت آیینه
که خندهدارترین اتّفاق تاریخم
دوباره حاملهام از هزارها آدم
دوباره حاملهام از هزارها تحقیر
از ابتدای بشر گفتهاند محکومم
که روی لوح نخستین نوشته است: بمیر!
که شوق رابطهام با گیاه، با اجسام
که شوق سیبترم از بهشت تکراری
که شوق نقّاشی توی غارهای سیاه
که شوق گفتنِ نه! در هزارها آری
تنم پر از عصیان است، روح من عصیان
که دوستداشتنِ قبل و بعدِ فاصلهام
نوشتنِ شعرم در جهان اسم و عدد
به قرصهات بگو که دوباره حاملهام...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - شانزده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۵ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه در یوتیوب و ساندکلاد:
https://youtu.be/OMW3J5sIeAM
ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays16?si=b2301ae98e7f48efb5996492e084687e
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۵ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه در یوتیوب و ساندکلاد:
https://youtu.be/OMW3J5sIeAM
ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays16?si=b2301ae98e7f48efb5996492e084687e
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - شانزده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۵ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
این جلسه در ۵ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
غزلی از دههی هفتاد و مجموعهی «فرشتهها خودکشی کردند»:
احمقانه روی ميز، احمقانه زير ميز
احمقانه صبر بكن، احمقانهتر بگريز
احمقانه زير برف، احمقانه سبزِ بهار
احمقانه تابستان، احمقانهتر پاييز
در تمام اين ابيات، توی پوچِ زندگیات
احمقانه خنده بكن، احمقانه اشك بريز
احمقانهتر از خود، احمقانهتر از جمع
مثل يك زنِ احمق، مثل مرد احمق نيز
شهر خيمهشببازی... و خدای نخ در دست
ششصد و چهل برده، سيصد و چهار كنيز
احمقانه اوّل باش، احمقانه آخر باش
احمقانه صلح بكن، احمقانه هی بستيز
احمقانه سنگ بشو، احمقانهتر عاشق
احمقانه بوی خون، احمقانه چيزی تيز
احمقانه حسّ گناه، احمقانهتر وجدان
احمقانه لختِ لخت، احمقانه چشمی هيز
احمقانه هی تكرار، احمقانه كار و كار
احمقانه شهرِ كثيف، احمقانه شهرِ تميز
شهر خيمهشببازی... و خدای نخ در دست
خندهی تماشاچی، شهر مسخرهآميز
صبح: احمقانه سلام! عصر: احمقانه وداع!
احمقِ كمی جذّاب، احمق خيالانگيز
بين پوچي و پوچي، انتخاب يك سوراخ
احمقانه عشق من! احمقانه مرد عزيز!
يك تساوی مضحك: زن مساوی مرد است
مرد از احمقی لبريز، زن از احمقی لبريز
شاعری كه میخواهد از خودش فرار كند
احمقی كه میخواهد از هر آنكه و هر چيز...
شهر خيمهشببازی... و نخی كه پاره شده
يك طناب سرگردان، نعش مرد حلقآويز...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
احمقانه روی ميز، احمقانه زير ميز
احمقانه صبر بكن، احمقانهتر بگريز
احمقانه زير برف، احمقانه سبزِ بهار
احمقانه تابستان، احمقانهتر پاييز
در تمام اين ابيات، توی پوچِ زندگیات
احمقانه خنده بكن، احمقانه اشك بريز
احمقانهتر از خود، احمقانهتر از جمع
مثل يك زنِ احمق، مثل مرد احمق نيز
شهر خيمهشببازی... و خدای نخ در دست
ششصد و چهل برده، سيصد و چهار كنيز
احمقانه اوّل باش، احمقانه آخر باش
احمقانه صلح بكن، احمقانه هی بستيز
احمقانه سنگ بشو، احمقانهتر عاشق
احمقانه بوی خون، احمقانه چيزی تيز
احمقانه حسّ گناه، احمقانهتر وجدان
احمقانه لختِ لخت، احمقانه چشمی هيز
احمقانه هی تكرار، احمقانه كار و كار
احمقانه شهرِ كثيف، احمقانه شهرِ تميز
شهر خيمهشببازی... و خدای نخ در دست
خندهی تماشاچی، شهر مسخرهآميز
صبح: احمقانه سلام! عصر: احمقانه وداع!
احمقِ كمی جذّاب، احمق خيالانگيز
بين پوچي و پوچي، انتخاب يك سوراخ
احمقانه عشق من! احمقانه مرد عزيز!
يك تساوی مضحك: زن مساوی مرد است
مرد از احمقی لبريز، زن از احمقی لبريز
شاعری كه میخواهد از خودش فرار كند
احمقی كه میخواهد از هر آنكه و هر چيز...
شهر خيمهشببازی... و نخی كه پاره شده
يك طناب سرگردان، نعش مرد حلقآويز...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
برای حضور در کارگاههای رایگان ادبی، کلابهاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
Clubhouse
Mehdi Mousavi - Clubhouse
Writer, poet, critic and teacher
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
از مجموعهی "پرنده کوچولو، نه پرنده بود! نه کوچولو!":
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو رودِ بیماهی، شور مثل چشمِ ترت
دو رود خستهتر از اشکهای خستهترت
امید باران، در ریگهای داغی که...
دو نیممرده... و موسیقی کلاغی که...
.
صدای باد میآمد که هدیهاش شن بود
نفس کشیدن -هرجور!- غیرممکن بود
که مرگ چشم مرا مثل خواب پر میکرد
نسیم، قمقمه را از سراب پر میکرد
جدا شدیم به امّید ابرهایی که...
جدا شدیم و نیامد صدای پایی که...
.
صدای بارانی که تو را قدم بزند
که خواب گورستانِ مرا بههم بزند
صدای رؤیاهایی که پیر شد در ما
صدای بارانی که کویر شد در ما
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو شورهزار به فکر دو ماهیِ قرمز
به «هیچ» بسته شده، پشت واژهی «هرگز»
.
دو تا به خار نشسته، دو گریهی دربند
دو شورهزار که روزی اگر به هم برسند...
.
سید مهدی موسوی
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو رودِ بیماهی، شور مثل چشمِ ترت
دو رود خستهتر از اشکهای خستهترت
امید باران، در ریگهای داغی که...
دو نیممرده... و موسیقی کلاغی که...
.
صدای باد میآمد که هدیهاش شن بود
نفس کشیدن -هرجور!- غیرممکن بود
که مرگ چشم مرا مثل خواب پر میکرد
نسیم، قمقمه را از سراب پر میکرد
جدا شدیم به امّید ابرهایی که...
جدا شدیم و نیامد صدای پایی که...
.
صدای بارانی که تو را قدم بزند
که خواب گورستانِ مرا بههم بزند
صدای رؤیاهایی که پیر شد در ما
صدای بارانی که کویر شد در ما
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو شورهزار به فکر دو ماهیِ قرمز
به «هیچ» بسته شده، پشت واژهی «هرگز»
.
دو تا به خار نشسته، دو گریهی دربند
دو شورهزار که روزی اگر به هم برسند...
.
سید مهدی موسوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامهی دیشب «بامداد»
@seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
بزن به پشت این نوزاد برای اوّلین گریه
که زندگی غمانگیز است، خلاصهاش: همین گریه!
تمام آسمان ابر است، که بغض کرده بیصبر است
دو سوّمِ زمین آب است، دو سوّمِ زمین گریه
بگو که «سیییب!...» در عکسم، که من همیشه برعکسم!
که توی عکسها خندهست، که پشتِ دوربین گریه
صدای همصدایی نیست، در آسمان خدایی نیست
نمیرسد به جز تا سقف، شبانه در «اِوین» گریه
اگر اجازهای باشد که سال تازهای باشد
درخت و سبزه مصنوعیست، تمام هفتسین گریه!
به بوسه میخکوبم کن! مرا بگیر و خوبم کن
که خستهام از این کابوس، که خستهام از این گریه
کنار بستهی قرصی و هیچچی نمیپرسی
برای بهترین پایان، برای آخرین گریه!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
که زندگی غمانگیز است، خلاصهاش: همین گریه!
تمام آسمان ابر است، که بغض کرده بیصبر است
دو سوّمِ زمین آب است، دو سوّمِ زمین گریه
بگو که «سیییب!...» در عکسم، که من همیشه برعکسم!
که توی عکسها خندهست، که پشتِ دوربین گریه
صدای همصدایی نیست، در آسمان خدایی نیست
نمیرسد به جز تا سقف، شبانه در «اِوین» گریه
اگر اجازهای باشد که سال تازهای باشد
درخت و سبزه مصنوعیست، تمام هفتسین گریه!
به بوسه میخکوبم کن! مرا بگیر و خوبم کن
که خستهام از این کابوس، که خستهام از این گریه
کنار بستهی قرصی و هیچچی نمیپرسی
برای بهترین پایان، برای آخرین گریه!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شعری از مجموعهی «با موشها»:
«جک» زدن زیر خستهی ماشین
آدمِ از گذشته فرقشده
کشتیِ آرزوی بیمغزی!
موشِ در فاضلاب غرقشده
«رزِ» بیارغوانیِ عقشول!!
صفِ آشغالهای در کوچه
بوق اِشغال توی گوشیِ من
بچّهای با دو پُرس آلوچه!
پشت تعطیلی دبستانها
ترسِ دنبال یک نفر گشتن
ظهرهای عمود بر کابوس
از سرِ کار و کار برگشتن
یک نفر لات محض! گوشهی کادر
بوی سیگارِ دووور از نزدیک
بوی تیشرتِ آبرفتهی چرک
روی تیشرت: عکس «تایتانیک»!
زنِ زنبیل و زنجبیل و کرفس
زن آشفتهی عرقکرده
روی اعصابِ پیرمردی داغ
بوق ماشینِ بنزِ شقکرده
رودِ در حرکتِ بدون مسیر!
زوجهای بهسمتکافهشده
اینطرف صحنهی تصادف و مرگ
آنطرف مردمِ اضافهشده
جیغهای پیادهروی نجیب
جفتگیری گربهها با هم
تو که با گریه میدوی در باد
من ولی هیچچی نمیخواهم!
شهر بیربطِ واقعا مربوط
آخرین اتصال ما به هنوز
خبر خودکشی آینده
وسط روزنامهی دیروز
من و تو توی کوچهای بنبست
فکر آغاز اینهمه پایان
عرعر یک بلندگو در متن
خبر هندوانهی ارزان...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
«جک» زدن زیر خستهی ماشین
آدمِ از گذشته فرقشده
کشتیِ آرزوی بیمغزی!
موشِ در فاضلاب غرقشده
«رزِ» بیارغوانیِ عقشول!!
صفِ آشغالهای در کوچه
بوق اِشغال توی گوشیِ من
بچّهای با دو پُرس آلوچه!
پشت تعطیلی دبستانها
ترسِ دنبال یک نفر گشتن
ظهرهای عمود بر کابوس
از سرِ کار و کار برگشتن
یک نفر لات محض! گوشهی کادر
بوی سیگارِ دووور از نزدیک
بوی تیشرتِ آبرفتهی چرک
روی تیشرت: عکس «تایتانیک»!
زنِ زنبیل و زنجبیل و کرفس
زن آشفتهی عرقکرده
روی اعصابِ پیرمردی داغ
بوق ماشینِ بنزِ شقکرده
رودِ در حرکتِ بدون مسیر!
زوجهای بهسمتکافهشده
اینطرف صحنهی تصادف و مرگ
آنطرف مردمِ اضافهشده
جیغهای پیادهروی نجیب
جفتگیری گربهها با هم
تو که با گریه میدوی در باد
من ولی هیچچی نمیخواهم!
شهر بیربطِ واقعا مربوط
آخرین اتصال ما به هنوز
خبر خودکشی آینده
وسط روزنامهی دیروز
من و تو توی کوچهای بنبست
فکر آغاز اینهمه پایان
عرعر یک بلندگو در متن
خبر هندوانهی ارزان...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - هفده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۲ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد گوش کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=pbiQGpPK57Y
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays17?si=d81f8c3f926a4e33abadf81e7b8add05
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۲ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد گوش کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=pbiQGpPK57Y
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays17?si=d81f8c3f926a4e33abadf81e7b8add05
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - هفده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۲ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.m…
این جلسه در ۱۲ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.m…
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - هجده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۹ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد گوش کنید:
https://youtu.be/hsogROUYsAc
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-4?si=74879ddf5231459ea4514e2387bf6bcb
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۹ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد گوش کنید:
https://youtu.be/hsogROUYsAc
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-4?si=74879ddf5231459ea4514e2387bf6bcb
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - هجده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۹ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.m…
این جلسه در ۱۹ آبان ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.m…
Forwarded from سید مهدی موسوی
معبدی باش آنورِ تبّت تا در این شعر، زائرت باشم
برکهای باش آخر دنیا، تا که مرغ مهاجرت باشم
میتوانم که تا تهِ دنیا، میتوانم تمام این شبها
مست باشم ته هواپیما تا همیشه مسافرت باشم
یک قناریِ بغضکرده شوم، زیر شلّاقهات بَرده شوم
میتوانم به خاطرت «بروم»، میتوانم به خاطرت «باشم»
.
توی این داستان که بد بشوی، گریه و حبسِ تا ابد بشوی
تا که از مرز و کوه رد بشوی، بلدِ پشتِ قاطرت باشم!
تا که دیوی به منزلت آمد، تا که دشمن مقابلت آمد
هرکجا ترس در دلت آمد، با تو در حال مشورت باشم
هدف چند اتّهام شوی، لذّتی تا ابد حرام شوی
یک خیابان ناتمام شوی... همهی عمر، عابرت باشم
عشق رؤیای ماست، خائن نیست! هیچچی با تو غیرممکن نیست
میتوانم تو را خیال کنم، میتوانم که شاعرت باشم
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
برکهای باش آخر دنیا، تا که مرغ مهاجرت باشم
میتوانم که تا تهِ دنیا، میتوانم تمام این شبها
مست باشم ته هواپیما تا همیشه مسافرت باشم
یک قناریِ بغضکرده شوم، زیر شلّاقهات بَرده شوم
میتوانم به خاطرت «بروم»، میتوانم به خاطرت «باشم»
.
توی این داستان که بد بشوی، گریه و حبسِ تا ابد بشوی
تا که از مرز و کوه رد بشوی، بلدِ پشتِ قاطرت باشم!
تا که دیوی به منزلت آمد، تا که دشمن مقابلت آمد
هرکجا ترس در دلت آمد، با تو در حال مشورت باشم
هدف چند اتّهام شوی، لذّتی تا ابد حرام شوی
یک خیابان ناتمام شوی... همهی عمر، عابرت باشم
عشق رؤیای ماست، خائن نیست! هیچچی با تو غیرممکن نیست
میتوانم تو را خیال کنم، میتوانم که شاعرت باشم
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
فردا چهارشنبه ۲۶ آبان
استثنائا کارگاه ادبی ما در کلابهاوس
برگزار نخواهد شد
از هفتهی بعد کماکان در خدمت خواهیم بود:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
استثنائا کارگاه ادبی ما در کلابهاوس
برگزار نخواهد شد
از هفتهی بعد کماکان در خدمت خواهیم بود:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
Clubhouse
Mehdi Mousavi - Clubhouse
Writer, poet, critic and teacher
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامهی هفتهی گذشتهی «بامداد»
@seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
به کودکانهترین خوابهای توی تنت
به عشقبازی من با ادامهی بدنت
به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
به بچّهای که توام! در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یکنفره
به خوردنِ دمپایی بر آخرین حشره
به «هرگز»ت که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
به دستهای تو در آخرین تشنّجهام
به گریه کردن یک مرد، آنورِ گوشی
به شعر خواندنِ تا صبح، بی هماغوشی!
به بوسههای تو در خواب احتمالی من
به فیلمهای ندیده، به مبل خالی من
به لذّت رؤیایت که بر تنِ کفیام...
به خستگی تو از حرفهای فلسفیام
به گریه در وسطِ شعرهایی از «سعدی»
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به اینهمه که در سَرم مُدام شده
قسم به من! به همین شاعر تمام شده
قسم به این شب و این شعرهای خطخطیام
دوباره برمیگردم به شهر لعنتیام
به بحث علمی بیمزّهام درِ گوشت
دوباره برمیگردم به امنِ آغوشت
به آخرین رؤیامان، به قبل کابوسِ...
دوباره برمیگردم، به آخرین بوسه!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
به کودکانهترین خوابهای توی تنت
به عشقبازی من با ادامهی بدنت
به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
به بچّهای که توام! در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یکنفره
به خوردنِ دمپایی بر آخرین حشره
به «هرگز»ت که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
به دستهای تو در آخرین تشنّجهام
به گریه کردن یک مرد، آنورِ گوشی
به شعر خواندنِ تا صبح، بی هماغوشی!
به بوسههای تو در خواب احتمالی من
به فیلمهای ندیده، به مبل خالی من
به لذّت رؤیایت که بر تنِ کفیام...
به خستگی تو از حرفهای فلسفیام
به گریه در وسطِ شعرهایی از «سعدی»
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به اینهمه که در سَرم مُدام شده
قسم به من! به همین شاعر تمام شده
قسم به این شب و این شعرهای خطخطیام
دوباره برمیگردم به شهر لعنتیام
به بحث علمی بیمزّهام درِ گوشت
دوباره برمیگردم به امنِ آغوشت
به آخرین رؤیامان، به قبل کابوسِ...
دوباره برمیگردم، به آخرین بوسه!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
صبح جمعه، کتاب میخواندم
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند
ظهر جمعه کتاب میخواندم
راههای روانشناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّهدار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند
عصر جمعه کتاب میخواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند
شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همهچی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچچیز نبود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند
ظهر جمعه کتاب میخواندم
راههای روانشناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّهدار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند
عصر جمعه کتاب میخواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند
شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همهچی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچچیز نبود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
تو خوبی
شبیه غروبی که از پشت شیشه همیشه به من، به وطن ربط دارد
ستونهای چوبی این خانهی عاشقانه
بدون دلیل و بهانه به زن ربط دارد
به نزدیکی و دوریِ دوست
به حسّ سرانگشت بر پوست
به تاریکیِ مطلقِ هیچ در مشت
به عاشق شدن ربط دارد
تو خوبی
شبیه یک آهنگِ دلتنگ را از دو سوی جهان گوش دادن
به گوشیِ خاموش و آغوش او فکر کردن
به بغضِ پلنگِ پتو فکر کردن
به بوی تنش که مرا میسپارد به هر موج
که دفنم کند توی دریاچهای باستانی
به جنگِ جهانیِ در خوابهایم
که میآیم از اوج پایین و پایین
به یک جوجه که مادرش دیر کرده
به یک بغض سنگین که توی گلو گیر کرده
تو خوبی
شبیه کششهای آتش به پنبه
پس از هفتهها دیدنت چندشنبه
از این مردِ آمادهی مرگ
از آن آخرین برگ
به تو پل زدن
تو را دیدن و بو کشیدن به محض رسیدن
هوس کردنِ بوسه بر گردنت
بغل کردنت از زمین و زمان مثل بادی رها
به آن چشمها زل زدن
تو خوبی
صدای «حمیرا»ی در جادههای شمالی
شبیه تکان خوردنِ شانه در رقصهای جنوبی
در این روزهایی که با سوز از چشمِ خیسم به تو مینویسم
در آن لحظهای که رفیقانِ نزدیک
در آن راهِ بیماهِ تاریک
پس از دیدن برق شلّیک
مردّد شدند
من از اسب افتادم و عاشقانم
همه از کنارم فقط رد شدند
اگر دوستان بد شدند
در آن روزهای عمودیِ دودی
پس از بر تنم جای زخم و کبودی
تو بودی
در این روزهای فقط گریه در حال مستی
تو هستی
من از یاد بردم که از یاد بردم
زمین را، زمان را، غم جاودان را
همه دوستان را، همه دشمنان را
غم عشق و نان را
فراموش کردم
تو ماندی فقط بر تنم مثل یک خالکوبی
به آغوش تو فکر کردم
به آواز خاموش تو فکر کردم
تو خوبی
تو خوبی...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شبیه غروبی که از پشت شیشه همیشه به من، به وطن ربط دارد
ستونهای چوبی این خانهی عاشقانه
بدون دلیل و بهانه به زن ربط دارد
به نزدیکی و دوریِ دوست
به حسّ سرانگشت بر پوست
به تاریکیِ مطلقِ هیچ در مشت
به عاشق شدن ربط دارد
تو خوبی
شبیه یک آهنگِ دلتنگ را از دو سوی جهان گوش دادن
به گوشیِ خاموش و آغوش او فکر کردن
به بغضِ پلنگِ پتو فکر کردن
به بوی تنش که مرا میسپارد به هر موج
که دفنم کند توی دریاچهای باستانی
به جنگِ جهانیِ در خوابهایم
که میآیم از اوج پایین و پایین
به یک جوجه که مادرش دیر کرده
به یک بغض سنگین که توی گلو گیر کرده
تو خوبی
شبیه کششهای آتش به پنبه
پس از هفتهها دیدنت چندشنبه
از این مردِ آمادهی مرگ
از آن آخرین برگ
به تو پل زدن
تو را دیدن و بو کشیدن به محض رسیدن
هوس کردنِ بوسه بر گردنت
بغل کردنت از زمین و زمان مثل بادی رها
به آن چشمها زل زدن
تو خوبی
صدای «حمیرا»ی در جادههای شمالی
شبیه تکان خوردنِ شانه در رقصهای جنوبی
در این روزهایی که با سوز از چشمِ خیسم به تو مینویسم
در آن لحظهای که رفیقانِ نزدیک
در آن راهِ بیماهِ تاریک
پس از دیدن برق شلّیک
مردّد شدند
من از اسب افتادم و عاشقانم
همه از کنارم فقط رد شدند
اگر دوستان بد شدند
در آن روزهای عمودیِ دودی
پس از بر تنم جای زخم و کبودی
تو بودی
در این روزهای فقط گریه در حال مستی
تو هستی
من از یاد بردم که از یاد بردم
زمین را، زمان را، غم جاودان را
همه دوستان را، همه دشمنان را
غم عشق و نان را
فراموش کردم
تو ماندی فقط بر تنم مثل یک خالکوبی
به آغوش تو فکر کردم
به آواز خاموش تو فکر کردم
تو خوبی
تو خوبی...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2