Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یک هدیهی خیلی عزیز برای تولدم
هرچندم تمام شعرها و کاور و پستها و استوریها و... شما عزیز بودند و در قلبم جای دارند
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
هرچندم تمام شعرها و کاور و پستها و استوریها و... شما عزیز بودند و در قلبم جای دارند
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سایهسار (Sayeh Eghtesadinia)
«غزلی پاییزی از سیدمهدی موسوی»
در گنجینۀ رنگارنگ ادب فارسی، شعر دربارۀ پاییز کم نیست. درونمایۀ خزان دستمایۀ سرایش اشعار فراوانی بوده که گردآوری آنها در کنار هم خود شکلدهندۀ دفتر و دیوانی مشبع و مفصل است. پاییز زیباست و هم غمناک، هم خیال و هم خاطره انگیز. دایرۀ تشبیهات و استعارههای پاییز شعاعی بس طویل دارد: از «کیمیاگر بادها» و «پادشاه فصلها» گرفته تا «حریق» و «مسافر خاکآلود».
سیدمهدی موسوی هم غزلی پاییزانه دارد، تر و تنانه. شعرش بارش مدام الهام است و دفترش خیس از آب و باران و اشک: توفان جانانه_تنانهای که پاییز در او برپا کرده تا او را با همۀ نفس و نفَسش یگانه گرداند و سرانجام، خود و معشوق و مخاطب و شعرش را، انگیخته و تردامن، در هایهوی هوای هوسها رها کند. صدای راوی غزلخوان نوایی است بس جوان و خواهنده. صدایی که از امتزاج تن و طبیعت نمیترسد:
پاییز آمده است که خود را ببارمت
پاییز: نامِ دیگرِ «من دوست دارمت»
بر باد میدهم همۀ بودِ خویش را
یعنی تو را به دستِ خودت میسپارمت!
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میانِ خودم میفشارمت
پایانِ تو رسیده گلِ کاغذیِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت
اصرار میکنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا میگذارمت!
پاییزِ من، عزیزِ غمانگیزِ برگریز!
یک روز میرسم... و تو را میبهارمت!
باران، اولین عنصر مخیّل پاییز، از بیت اول درمیگیرد: شاعر تن و جان خود را چون آب بر معشوق میبارد و در عین حال معشوق را هم میباراند. نوسازیِ نحوی شاعر در ساخت عبارت «ببارانمت» قویترین عنصر تداعیگر تنانگی در این بیت و روشنترین چراغی است که از آغاز به مخاطب میفهماند این بارش، تنها بارش طبیعت نیست، بارش همزمان تنهاست بر هم و آب شدن در هم.
در بیت بعد، باد، دومین عنصر پاییزی، به صفحۀ خیال میآید و شاعر خود را به دست آن هم میسپاردـ خودی را که بهحقیقت، از فرط یگانگی با معشوق، همان معشوق است: که با وجود تو کس نشنود ز من که منم. اگر در بیت اول آمیزش آبها تداعیگر تنانگی بود، در بیت دوم آمیزش هواهاست که رخداد یگانگی را پیش چشم میآورد. شاعر همۀ هستیاش راـ که گویی شعرهای نوشته بر کاغذندـ بر باد میسپارد و خود معشوق را هم باد میانگارد: باد در باد میپیچد و بیت سوم باز باران.
پای شعر، بهمنزلۀ معشوق، اینجاست که به غزل باز میشود و اینجاست که میفهمیم این تنآمیزی همزمان با شعر هم هست. معشوق او هم خود شعر است و هم در شعر و بهتوسط شعر بر او متجلی میشود، زیرا میتواند بر کاغذ ببارد (چون اشک/شعر/باران) و سخن بگوید. همۀ اینها در عین یگانگی و از فرط یگانگی است که محقق میشود: وقتی که شاعر معشوق را در میان خود میفشارد.
در بیت چهارم شاعر پایان معشوقش را ـکه شعریست بر کاغذ و زنی است نازکبدن چون گلکاغذیـ اعلام میکند. چرا پایان؟ چون پاییز است و گل میخشکد. چرا پایان؟ چون عشقبازی به دقایق آخر میرسد و اندام نازک زن جمع میشود. چرا پایان؟ چون شعر روی کاغذ به ابیات نهایی میرسد. شاعر در مصراع دوم، با آوردن جملۀ «بکارمت» باز سرسلسلۀ تداعیها را میجنباند: نر و مادگی گُل و خاک و تشبیه تنآمیزی به کِشت، و درعین حال در خاک نشاندن گُل شعر خود برای تداوم حیات.
در بیت پنجم، شاعر بیشتر و از نمایی نزدیکتر به مخاطب نشان میدهد که معشوق او شعر است. شعر از درون، از شاعر میخواهد زودتر او را بگوید و آب طبعش را سهل و روان بر کاغذ بریزد و شاعر در تب و تاب و تقلای تند تنانگی است تا همآهنگ و همپای معشوق شود. اینجا سرودن عین عشقبازی میشود. و بیت آخر، که انگیزش آواییِ سه کلمۀ متوالیِ عزیز و غمانگیز و برگریز بدان کششی ممتد، چون آخرین نالهها و نفسهای عشقبازی بخشیده، نوید «رسیدن» است. گذر از پاییزی که خود معشوق است و در منتهای خط عشقبازی منتظر ایستاده تا شاعر برسد و او را بهار کند.
فاعلیت ادبی و هم جنسی راوی در کل شعر با انتخاب کلمات قوافی که فعلاند برجسته و پیداست: دوستدارمت، میسپارمت، میفشارمت، بکارمت، میگذارمت، میبهارمت. همچنین شاعر با افزودن ضمیر متصل مفعولی «ت» حتی به افعالی که نحواً پذیرای ضمیر متصل مفعولی نیستند، یگانگی در عمل جنسی را در نحو بازنمایانده است: در عباراتی چون میفشارمت، میگذارمت و ... فعل و فاعل و مفعول به هم چسبیدهاند؛ درست همانطور که شاعر در عالم خیال تنهای پیچنده به هم را تجسم کرده است.
اینجا دیگر نحوِ عشقبازی خود عشقبازی است.
https://www.tg-me.com/Sayehsaar
در گنجینۀ رنگارنگ ادب فارسی، شعر دربارۀ پاییز کم نیست. درونمایۀ خزان دستمایۀ سرایش اشعار فراوانی بوده که گردآوری آنها در کنار هم خود شکلدهندۀ دفتر و دیوانی مشبع و مفصل است. پاییز زیباست و هم غمناک، هم خیال و هم خاطره انگیز. دایرۀ تشبیهات و استعارههای پاییز شعاعی بس طویل دارد: از «کیمیاگر بادها» و «پادشاه فصلها» گرفته تا «حریق» و «مسافر خاکآلود».
سیدمهدی موسوی هم غزلی پاییزانه دارد، تر و تنانه. شعرش بارش مدام الهام است و دفترش خیس از آب و باران و اشک: توفان جانانه_تنانهای که پاییز در او برپا کرده تا او را با همۀ نفس و نفَسش یگانه گرداند و سرانجام، خود و معشوق و مخاطب و شعرش را، انگیخته و تردامن، در هایهوی هوای هوسها رها کند. صدای راوی غزلخوان نوایی است بس جوان و خواهنده. صدایی که از امتزاج تن و طبیعت نمیترسد:
پاییز آمده است که خود را ببارمت
پاییز: نامِ دیگرِ «من دوست دارمت»
بر باد میدهم همۀ بودِ خویش را
یعنی تو را به دستِ خودت میسپارمت!
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میانِ خودم میفشارمت
پایانِ تو رسیده گلِ کاغذیِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت
اصرار میکنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا میگذارمت!
پاییزِ من، عزیزِ غمانگیزِ برگریز!
یک روز میرسم... و تو را میبهارمت!
باران، اولین عنصر مخیّل پاییز، از بیت اول درمیگیرد: شاعر تن و جان خود را چون آب بر معشوق میبارد و در عین حال معشوق را هم میباراند. نوسازیِ نحوی شاعر در ساخت عبارت «ببارانمت» قویترین عنصر تداعیگر تنانگی در این بیت و روشنترین چراغی است که از آغاز به مخاطب میفهماند این بارش، تنها بارش طبیعت نیست، بارش همزمان تنهاست بر هم و آب شدن در هم.
در بیت بعد، باد، دومین عنصر پاییزی، به صفحۀ خیال میآید و شاعر خود را به دست آن هم میسپاردـ خودی را که بهحقیقت، از فرط یگانگی با معشوق، همان معشوق است: که با وجود تو کس نشنود ز من که منم. اگر در بیت اول آمیزش آبها تداعیگر تنانگی بود، در بیت دوم آمیزش هواهاست که رخداد یگانگی را پیش چشم میآورد. شاعر همۀ هستیاش راـ که گویی شعرهای نوشته بر کاغذندـ بر باد میسپارد و خود معشوق را هم باد میانگارد: باد در باد میپیچد و بیت سوم باز باران.
پای شعر، بهمنزلۀ معشوق، اینجاست که به غزل باز میشود و اینجاست که میفهمیم این تنآمیزی همزمان با شعر هم هست. معشوق او هم خود شعر است و هم در شعر و بهتوسط شعر بر او متجلی میشود، زیرا میتواند بر کاغذ ببارد (چون اشک/شعر/باران) و سخن بگوید. همۀ اینها در عین یگانگی و از فرط یگانگی است که محقق میشود: وقتی که شاعر معشوق را در میان خود میفشارد.
در بیت چهارم شاعر پایان معشوقش را ـکه شعریست بر کاغذ و زنی است نازکبدن چون گلکاغذیـ اعلام میکند. چرا پایان؟ چون پاییز است و گل میخشکد. چرا پایان؟ چون عشقبازی به دقایق آخر میرسد و اندام نازک زن جمع میشود. چرا پایان؟ چون شعر روی کاغذ به ابیات نهایی میرسد. شاعر در مصراع دوم، با آوردن جملۀ «بکارمت» باز سرسلسلۀ تداعیها را میجنباند: نر و مادگی گُل و خاک و تشبیه تنآمیزی به کِشت، و درعین حال در خاک نشاندن گُل شعر خود برای تداوم حیات.
در بیت پنجم، شاعر بیشتر و از نمایی نزدیکتر به مخاطب نشان میدهد که معشوق او شعر است. شعر از درون، از شاعر میخواهد زودتر او را بگوید و آب طبعش را سهل و روان بر کاغذ بریزد و شاعر در تب و تاب و تقلای تند تنانگی است تا همآهنگ و همپای معشوق شود. اینجا سرودن عین عشقبازی میشود. و بیت آخر، که انگیزش آواییِ سه کلمۀ متوالیِ عزیز و غمانگیز و برگریز بدان کششی ممتد، چون آخرین نالهها و نفسهای عشقبازی بخشیده، نوید «رسیدن» است. گذر از پاییزی که خود معشوق است و در منتهای خط عشقبازی منتظر ایستاده تا شاعر برسد و او را بهار کند.
فاعلیت ادبی و هم جنسی راوی در کل شعر با انتخاب کلمات قوافی که فعلاند برجسته و پیداست: دوستدارمت، میسپارمت، میفشارمت، بکارمت، میگذارمت، میبهارمت. همچنین شاعر با افزودن ضمیر متصل مفعولی «ت» حتی به افعالی که نحواً پذیرای ضمیر متصل مفعولی نیستند، یگانگی در عمل جنسی را در نحو بازنمایانده است: در عباراتی چون میفشارمت، میگذارمت و ... فعل و فاعل و مفعول به هم چسبیدهاند؛ درست همانطور که شاعر در عالم خیال تنهای پیچنده به هم را تجسم کرده است.
اینجا دیگر نحوِ عشقبازی خود عشقبازی است.
https://www.tg-me.com/Sayehsaar
Telegram
سایهسار
یادداشتهای ادبی سایه اقتصادینیا
@Sayeheghtesadinia
@Sayeheghtesadinia
Forwarded from سید مهدی موسوی
باز نشستی توو آخرین سیگار
با کتابات که اونورِ تختن
مث یه گرگ پیر، غمگینی
گوسفندا چقدر خوشبختن!
چیزایی هست که «تو» میفهمی
که به کابوس و عشق، مرتبطه
بیصدا زوزه میکشی توو خودت
راستی ظاهرا تولدته!
توی تقویم یه علامت هست
روزِ پرداختِ آخرین قبضه!
یه پلیس ایستاده اون پایین
رنگ خوابای ما هنوز سبزه
نسل ما رو فرشتهها کشتن
توو کتابای دینی و درسی
تو که میدونی آخرش هیچه
دیگه از هیچچی نمیترسی
رو لبت یه سرودِ غمگینه
توو چشات برق خشمه و الکل
نمیتونن تو رو بخوابونن
با دیازپام یا ترامادول
تو یه میدون، توو غرب تهرانی
با یه رؤیای غیرقابلِ ذکر!
سهمت از روزگار ما اینه:
فحش یک مشت لات و روشنفکر
از کجا اومدی؟ کجا میری؟
کوچههامون هنوز بنبستن
مطمئنّم یه روز میکُشنت
همینایی که عاشقت هستن!
کون لقّ کبوترای سفید
تو میمیری اگه اسیر بشی
راستی ظاهرا تولّدته
تا که یک سال دیگه پیر بشی...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
با کتابات که اونورِ تختن
مث یه گرگ پیر، غمگینی
گوسفندا چقدر خوشبختن!
چیزایی هست که «تو» میفهمی
که به کابوس و عشق، مرتبطه
بیصدا زوزه میکشی توو خودت
راستی ظاهرا تولدته!
توی تقویم یه علامت هست
روزِ پرداختِ آخرین قبضه!
یه پلیس ایستاده اون پایین
رنگ خوابای ما هنوز سبزه
نسل ما رو فرشتهها کشتن
توو کتابای دینی و درسی
تو که میدونی آخرش هیچه
دیگه از هیچچی نمیترسی
رو لبت یه سرودِ غمگینه
توو چشات برق خشمه و الکل
نمیتونن تو رو بخوابونن
با دیازپام یا ترامادول
تو یه میدون، توو غرب تهرانی
با یه رؤیای غیرقابلِ ذکر!
سهمت از روزگار ما اینه:
فحش یک مشت لات و روشنفکر
از کجا اومدی؟ کجا میری؟
کوچههامون هنوز بنبستن
مطمئنّم یه روز میکُشنت
همینایی که عاشقت هستن!
کون لقّ کبوترای سفید
تو میمیری اگه اسیر بشی
راستی ظاهرا تولّدته
تا که یک سال دیگه پیر بشی...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - دوازده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۷ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل را در یوتیوب یا ساندکلاد یشنوید:
https://youtu.be/oOS6ogK6JOY
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-3?si=8b1f63fb6b634e63878f196fe5fbcb84
#چهارشنبه_ها #کارگاه_ادبی #مهدی_موسوی #لایو_ایونت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۷ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل را در یوتیوب یا ساندکلاد یشنوید:
https://youtu.be/oOS6ogK6JOY
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-3?si=8b1f63fb6b634e63878f196fe5fbcb84
#چهارشنبه_ها #کارگاه_ادبی #مهدی_موسوی #لایو_ایونت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - دوازده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۷ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
www.tg-me.com/…
این جلسه در ۷ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
www.tg-me.com/…
Forwarded from سید مهدی موسوی
این شیشه را بکوب به دیوار
باطل نمیشود مگر این سِحر؟!
امروز هم تولّد من بود
یک گریهی دوباره: ۱۰ مهر
این شیشه را بکوب به دیوار
من بستهی کدام طلسمم؟!
از «انتظار» خستهترینم!
طنزیست توی معنی «اسمم»!!
.
از سالهای وسوسه دورم
از روزهای تجربه دیرم
- مهدی!...
صدام کن که بمانم
- مهدی!...
صدام کن که بمیرم
زندانِ در ادامهی کابوس
کابوسِ در ادامهی زندان
امسال هم گذشت عزیزم
نزدیکتر شدیم به پایان
حرفیست عاشقانهتر از من
در حرکتِ منظّمِ نبضم
طوفان زده به کلّ وجودم
اما هنوز هستم و سبزم
امسال هم گذشت عزیزم
در حسرتِ تصوّرِ لبخند
با خندههای ممتدِ دشمن
با دوستان که دوست نبودند
بر چادر قدیمی مادر
بگذار مثل ابر ببارم
شاید خدات معجزهای کرد
با اینکه اعتقاد ندارم!
امروزِ سوختن، تهِ آتش
فردای محو، در وسط دود
امروز هم تولّد من بود
امروز هم تولّد من بود...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
باطل نمیشود مگر این سِحر؟!
امروز هم تولّد من بود
یک گریهی دوباره: ۱۰ مهر
این شیشه را بکوب به دیوار
من بستهی کدام طلسمم؟!
از «انتظار» خستهترینم!
طنزیست توی معنی «اسمم»!!
.
از سالهای وسوسه دورم
از روزهای تجربه دیرم
- مهدی!...
صدام کن که بمانم
- مهدی!...
صدام کن که بمیرم
زندانِ در ادامهی کابوس
کابوسِ در ادامهی زندان
امسال هم گذشت عزیزم
نزدیکتر شدیم به پایان
حرفیست عاشقانهتر از من
در حرکتِ منظّمِ نبضم
طوفان زده به کلّ وجودم
اما هنوز هستم و سبزم
امسال هم گذشت عزیزم
در حسرتِ تصوّرِ لبخند
با خندههای ممتدِ دشمن
با دوستان که دوست نبودند
بر چادر قدیمی مادر
بگذار مثل ابر ببارم
شاید خدات معجزهای کرد
با اینکه اعتقاد ندارم!
امروزِ سوختن، تهِ آتش
فردای محو، در وسط دود
امروز هم تولّد من بود
امروز هم تولّد من بود...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
شعری از مجموعهی "با موشها":
.
سرم از روزهای بد پُر شد
مثل یک کیسهی زباله شدم
جشنِ بیمزّهی تولّد بود
خبر آمد که چندساله شدم
بعد شب شد، به خانهمان رفتیم
لخت، زیرِ پتو مچاله شدم
دلم آهنگ بندری میخواست
بوق ماشین و جیغ ترمز بود
صفحهی شایعات را خواندم
سهم من چند تا تجاوز بود!!
همهی شهر، پرفسور بودند
متفکّرترینشان بز بود!
خام بودیم و پخته میباید!
رَبشناسان شهر، رُب بودند!!
«شاید» و «باید» و «ولی» و «اگر»
«همچنین» و «چرا» و «خب» بودند
خواستم تا که رکعتی از عشق...
همهی دوستان جُنُب بودند!!
.
شهر با دستمال خونینش
پاک میکرد ردّپایم را
«فعلِ» شب بود و «قید» تنهایی
میشمردند «صیغه»هایم را
گریه میکردم از تو زیر پتو
نکند سوسکها صدایم را...
.
داشت میمردم از تو و رفقا
موسم گل به بوستان بودند!!
ما که مُردیم گرچه این مَردُم
جزئی از سختپوستان بودند!
هرچه میخواستند، میکردند!
دشمنانی که دوستان بودند
شعر من بوی گند میگیرد
گه رسیده به آن سرِ سرشان
مینوشتند وصف ما را از
دفتر خاطرات مادرشان!
ما که مُردیم گرچه آنها هم
میرسد روزهای آخرشان
بغلم کن پتوی غمگینم!
بعد صد سال و قرن! تنهایی
بغلم کن که آتشم بزنی
توی این خانهی مقوّایی
بغلم کن که شاد و غمگینم
مثل گریه پس از خودارضایی
شاعرت فرق داشت با دنیا
عاشقِ آنچه که نمیشد بود
وسط جشن، گریه میکردم
گرچه لبخند زورکی مُد بود
فوت کردم به کیک بیشمعم
مرگ من لحظهی تولّد بود...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
.
سرم از روزهای بد پُر شد
مثل یک کیسهی زباله شدم
جشنِ بیمزّهی تولّد بود
خبر آمد که چندساله شدم
بعد شب شد، به خانهمان رفتیم
لخت، زیرِ پتو مچاله شدم
دلم آهنگ بندری میخواست
بوق ماشین و جیغ ترمز بود
صفحهی شایعات را خواندم
سهم من چند تا تجاوز بود!!
همهی شهر، پرفسور بودند
متفکّرترینشان بز بود!
خام بودیم و پخته میباید!
رَبشناسان شهر، رُب بودند!!
«شاید» و «باید» و «ولی» و «اگر»
«همچنین» و «چرا» و «خب» بودند
خواستم تا که رکعتی از عشق...
همهی دوستان جُنُب بودند!!
.
شهر با دستمال خونینش
پاک میکرد ردّپایم را
«فعلِ» شب بود و «قید» تنهایی
میشمردند «صیغه»هایم را
گریه میکردم از تو زیر پتو
نکند سوسکها صدایم را...
.
داشت میمردم از تو و رفقا
موسم گل به بوستان بودند!!
ما که مُردیم گرچه این مَردُم
جزئی از سختپوستان بودند!
هرچه میخواستند، میکردند!
دشمنانی که دوستان بودند
شعر من بوی گند میگیرد
گه رسیده به آن سرِ سرشان
مینوشتند وصف ما را از
دفتر خاطرات مادرشان!
ما که مُردیم گرچه آنها هم
میرسد روزهای آخرشان
بغلم کن پتوی غمگینم!
بعد صد سال و قرن! تنهایی
بغلم کن که آتشم بزنی
توی این خانهی مقوّایی
بغلم کن که شاد و غمگینم
مثل گریه پس از خودارضایی
شاعرت فرق داشت با دنیا
عاشقِ آنچه که نمیشد بود
وسط جشن، گریه میکردم
گرچه لبخند زورکی مُد بود
فوت کردم به کیک بیشمعم
مرگ من لحظهی تولّد بود...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
برای حضور در کارگاههای رایگان ادبی، کلابهاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
Clubhouse
Mehdi Mousavi - Clubhouse
Writer, poet, critic and teacher
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Audio
خونستان
خوانندگان: ستار، رعنا منصور، مارجی لطفآبادی و آرش تارانتیست
شعر: سید مهدی موسوی
آهنگسازی و تنظیم: مارجی لطفآبادی و آرش تارانتیست
@seyedmehdimoosavi2
خوانندگان: ستار، رعنا منصور، مارجی لطفآبادی و آرش تارانتیست
شعر: سید مهدی موسوی
آهنگسازی و تنظیم: مارجی لطفآبادی و آرش تارانتیست
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
ابرم! که توی هر نفسی گریه میکنم
شمعم! که روی کیک کسی گریه میکنم
موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!
پیکی که به سلامتیِ مست میزنند
جمعیّتی که توی سرم دست میزنند
زهر است یا شراب؟! که محوِ پیالهام
این کیک مال کیست و من چندسالهام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر میکنم
با چشمهای بسته به شب فکر میکنم
از آرزوی فوت شده بعد مکثها
لبخند زورکیم به باران عکسها
این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!
قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشتهای له شدهام توی جعبهها!
با خنده روی روح و رگم تیغ میکشند
شبگریههام توی سرم جیغ میکشند
دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دستهای من
گیجم که ترسهای خودم را چه میکنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه میکنم؟!
.
تنهاییام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم
در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنیست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!
دردیست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرصهای مسخرهام حرف میزنم
تنهام مثل گریهی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوهها خیار!
تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونهی در حال انقراض
تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول
تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریهی فرمانده از شکست
در من جویده میشود از درد، ناخنم
به شمعهای خستگیام فوت میکنم
از روزهای اینهمه بد تا به کودکی
خاموش میشوند دقیقاً یکی یکی
پرتاب میشوم وسطِ زندگیِ گند
از گریهام تمام جهان دست میزنند!
مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است
من درکی از سیاه، میانِ سپیدیام
من پوچیام! عصارهای از ناامیدیام
من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغیست در کتاب!
ابری که در میان عطش گریه میکند
شمعی که روی نعش خودش گریه میکند
بالا میآورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمیشود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شمعم! که روی کیک کسی گریه میکنم
موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!
پیکی که به سلامتیِ مست میزنند
جمعیّتی که توی سرم دست میزنند
زهر است یا شراب؟! که محوِ پیالهام
این کیک مال کیست و من چندسالهام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر میکنم
با چشمهای بسته به شب فکر میکنم
از آرزوی فوت شده بعد مکثها
لبخند زورکیم به باران عکسها
این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!
قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشتهای له شدهام توی جعبهها!
با خنده روی روح و رگم تیغ میکشند
شبگریههام توی سرم جیغ میکشند
دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دستهای من
گیجم که ترسهای خودم را چه میکنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه میکنم؟!
.
تنهاییام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم
در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنیست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!
دردیست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرصهای مسخرهام حرف میزنم
تنهام مثل گریهی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوهها خیار!
تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونهی در حال انقراض
تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول
تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریهی فرمانده از شکست
در من جویده میشود از درد، ناخنم
به شمعهای خستگیام فوت میکنم
از روزهای اینهمه بد تا به کودکی
خاموش میشوند دقیقاً یکی یکی
پرتاب میشوم وسطِ زندگیِ گند
از گریهام تمام جهان دست میزنند!
مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است
من درکی از سیاه، میانِ سپیدیام
من پوچیام! عصارهای از ناامیدیام
من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغیست در کتاب!
ابری که در میان عطش گریه میکند
شمعی که روی نعش خودش گریه میکند
بالا میآورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمیشود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Tavalod 320
<unknown>
امروز هم تولد من بود...
خواننده: ارغوان
شعر: سید مهدی موسوی
آهنگساز: مهدی کریمی
گیتارالکتریک: مدس سخانش
@Arghavanimusic
خواننده: ارغوان
شعر: سید مهدی موسوی
آهنگساز: مهدی کریمی
گیتارالکتریک: مدس سخانش
@Arghavanimusic
Forwarded from سید مهدی موسوی
شعری از دههی هفتاد و از مجموعه "اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم":
.
مرا دوباره شکستید... یادتان باشد!
که انتقام بگیرم اگر زمان باشد
مرا به جرم پریدن... به خاک افتادم
که آسمان شما باز آسمان باشد!
در این زمانه که آدم به مرگ محکوم است
اگر که صاحب یک قلب مهربان باشد
تبر به دست منِ خسته میزنید! چرا؟
که خواست لانه برای پرندگان باشد؟!
.
مرا بگیر و بُکُش قهرمان پوشالی!
که دستهای تو پایان داستان باشد
چنان بُکُش که نبیند چه دید عاشق تو!
که از کشیدن یک آه ناتوان باشد
و سرنوشت من این بود حرف آخر تو:
بمیر تا که فقط شعر بینمان باشد!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
.
مرا دوباره شکستید... یادتان باشد!
که انتقام بگیرم اگر زمان باشد
مرا به جرم پریدن... به خاک افتادم
که آسمان شما باز آسمان باشد!
در این زمانه که آدم به مرگ محکوم است
اگر که صاحب یک قلب مهربان باشد
تبر به دست منِ خسته میزنید! چرا؟
که خواست لانه برای پرندگان باشد؟!
.
مرا بگیر و بُکُش قهرمان پوشالی!
که دستهای تو پایان داستان باشد
چنان بُکُش که نبیند چه دید عاشق تو!
که از کشیدن یک آه ناتوان باشد
و سرنوشت من این بود حرف آخر تو:
بمیر تا که فقط شعر بینمان باشد!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - سیزده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۴ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل این برنامه را در یوتیوب یا در ساندکلاد گوش کنید:
https://youtu.be/GB7z4F9SySE
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays13?si=bceab686ee594220bec1bc65ef1cb58d
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #ادبیات #شعر #کتاب #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۴ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل این برنامه را در یوتیوب یا در ساندکلاد گوش کنید:
https://youtu.be/GB7z4F9SySE
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays13?si=bceab686ee594220bec1bc65ef1cb58d
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #ادبیات #شعر #کتاب #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - سیزده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۴ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
این جلسه در ۱۴ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
سکوت محضِ رَحِم را و حسّ زندان را
خیال کردنِ آیندهای درخشان را
فضای بیمارستان و جیغ مادر را
صدای دکتر و لبخندهای آخر را
خراب کردنِ بااحتیاط، پوشک را!
بغل گرفتن و خواباندن عروسک را
بلوغ و شهوتِ زیر ملافه پنهان را
قدم زدن، همهی عصرها خیابان را
کتاب درسی و کنکور و شبنخوابی را
تب سیاسی و اعدام انقلابی را
صدای خندهی در خوابگاهِ غمگین را
قطارِ در سفر و ساکهای سنگین را
شراب ناب و لبِ داغِ داغِ ساقی را
ادامه دادنِ لبخندِ اتفاقی را
به باد دادنِ سیگارهای بر لب را
به نشئگی گذراندن، تمامی شب را
شبانه، در بغل یار، عشقبازی را
بغل گرفتنِ یک آدم مَجازی را
شلوغی و هیجانِ شبِ تولّد را
میان حوض، رها کردنِ تنِ خود را
ته اداره، به تکرار، کشتنِ من را
تمام هفته سرِ کار و کار، رفتن را
درست کردن ابرو و مو و ناخن را
شب عروسی و رقصِ میان سالن را
تمامی «بروفن»ها و دردِ گردن را
شبانه حسرتِ تولیدِ بچّه کردن را
دو چشم بسته و سرگیجه بر بلندی را
خرید خانه و هرجور قسطبندی را
به سمت خانه کشیدن، کلافهی تن را
جلوی تلویزیون، توی خواب رفتن را
جدایی دو تن سرد و سکس زوری را
نگاهِ حاکیِ از چند قرن دوری را
هجوم موی سپید و صدای لرزان را
بهزور قرص، گذر کردنِ زمستان را
شنیدن خبر مردن عزیزان را
غریب بودن هر کوچه و خیابان را
فضای بیمارستان و حسّ زندان را
نخواستیم
نخواستیم به این شعر پوچ برگردیم
همان دقیقهی آغاز، خودکشی کردیم...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خیال کردنِ آیندهای درخشان را
فضای بیمارستان و جیغ مادر را
صدای دکتر و لبخندهای آخر را
خراب کردنِ بااحتیاط، پوشک را!
بغل گرفتن و خواباندن عروسک را
بلوغ و شهوتِ زیر ملافه پنهان را
قدم زدن، همهی عصرها خیابان را
کتاب درسی و کنکور و شبنخوابی را
تب سیاسی و اعدام انقلابی را
صدای خندهی در خوابگاهِ غمگین را
قطارِ در سفر و ساکهای سنگین را
شراب ناب و لبِ داغِ داغِ ساقی را
ادامه دادنِ لبخندِ اتفاقی را
به باد دادنِ سیگارهای بر لب را
به نشئگی گذراندن، تمامی شب را
شبانه، در بغل یار، عشقبازی را
بغل گرفتنِ یک آدم مَجازی را
شلوغی و هیجانِ شبِ تولّد را
میان حوض، رها کردنِ تنِ خود را
ته اداره، به تکرار، کشتنِ من را
تمام هفته سرِ کار و کار، رفتن را
درست کردن ابرو و مو و ناخن را
شب عروسی و رقصِ میان سالن را
تمامی «بروفن»ها و دردِ گردن را
شبانه حسرتِ تولیدِ بچّه کردن را
دو چشم بسته و سرگیجه بر بلندی را
خرید خانه و هرجور قسطبندی را
به سمت خانه کشیدن، کلافهی تن را
جلوی تلویزیون، توی خواب رفتن را
جدایی دو تن سرد و سکس زوری را
نگاهِ حاکیِ از چند قرن دوری را
هجوم موی سپید و صدای لرزان را
بهزور قرص، گذر کردنِ زمستان را
شنیدن خبر مردن عزیزان را
غریب بودن هر کوچه و خیابان را
فضای بیمارستان و حسّ زندان را
نخواستیم
نخواستیم به این شعر پوچ برگردیم
همان دقیقهی آغاز، خودکشی کردیم...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from فاطمه اختصاری
DAL-no5.pdf
6.2 MB
گاهنامهی «دال»
شمارهی پنج- پاییز ۱۴۰۰
برای دانلود رایگان سایر شمارههای این گاهنامه به این آدرس مراجعه کنید:
http://ekhtesari.com/works/nashrieh/
.
@fateme_ekhtesari
شمارهی پنج- پاییز ۱۴۰۰
برای دانلود رایگان سایر شمارههای این گاهنامه به این آدرس مراجعه کنید:
http://ekhtesari.com/works/nashrieh/
.
@fateme_ekhtesari
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - چهارده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۱ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل این برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد توانا بشنوید:
https://youtu.be/nNCB-mOkczA
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays14?si=99b9b3d4c5724f5a9ebaebe2ffdaa6ef
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #لایو_ایونت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۱ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل این برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد توانا بشنوید:
https://youtu.be/nNCB-mOkczA
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays14?si=99b9b3d4c5724f5a9ebaebe2ffdaa6ef
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #لایو_ایونت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - چهارده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۱ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
این جلسه در ۲۱ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
Forwarded from سید مهدی موسوی
اگر که درد، از این گریه تا عصب برسد
اگر که عشق، لبالب شود به لب برسد
که سالها بدوی، قبل خطّ پایانی
یواش سایهی یک مرد از عقب برسد
شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود
که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد!
که هی سهنقطه بچینی اگر... ولی... شاید...
کسی نمیآید، نه! کسی نمیآید
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اگر که عشق، لبالب شود به لب برسد
که سالها بدوی، قبل خطّ پایانی
یواش سایهی یک مرد از عقب برسد
شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود
که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد!
که هی سهنقطه بچینی اگر... ولی... شاید...
کسی نمیآید، نه! کسی نمیآید
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
برای حضور در کارگاههای رایگان ادبی، کلابهاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
قرار ما چهارشنبهها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
Clubhouse
Mehdi Mousavi - Clubhouse
Writer, poet, critic and teacher
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
آخرین روزهای آبان بود
مجلسِ سور و ساتِ چوپان بود
مرغِ بیکلّه میدوید هنوز!
نوبتِ ذبحِ گوسفندان بود
هیچ جایی برای گرگ نبود
مرغِ گردندراز را خفه کرد
خوکِ غیرمجاز را خفه کرد!
یک نفر گفت زیر لب: ما... ما...
با قمه اعتراض را خفه کرد
چیز گوسالهها بزرگ نبود!!
.
ترس و شب بود و لرزش دندان
خنجرِ دوست، قاتلِ خندان!
- «کاش یک شب غذای گرگ شویم
لاأقل بهتر است از زندان...»
گریه میکرد برّهای شب و روز!
در عزای قبیله رقصیدیم
پشتِ هر قفل و میله رقصیدیم
داخل آن طویله کشته شدیم
داخل آن طویله رقصیدیم
تا بدانند زندهایم هنوز!
جرم ما چیست؟ زندگی کردن!
خوردن و سکس و برّه آوردن
آنکه نی زد برای تنهایی
بعد چاقو گذاشت بر گردن
خاکِ پُرخون، همیشه خاکتر است
آخرِ فیلم نیستم شاید
تا که چاقوی او چه فرماید!
میخورَد تکّه تکّه چوپان را
آخر فیلم، گرگ میآید
آخرِ فیلم، ترسناکتر است!
هفتهها در مسیر تکرارند
ابرها مثل ابر میبارند
راهها پاک میشود از خون
گوسفندانِ سادهدل دارند ↓
جشنِ نوزادِ تازه میگیرند!
از فراسوی خواهشِ تنها
رقص شلوارها و دامنها
من عزادار دوستان هستم
که به یک چیز دلخوشم تنها:
همه یک روز خوب میمیرند!!
.
آخرِ فیلم، ترسناکتر است
آخرِ فیلم، ترسناکتر است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مجلسِ سور و ساتِ چوپان بود
مرغِ بیکلّه میدوید هنوز!
نوبتِ ذبحِ گوسفندان بود
هیچ جایی برای گرگ نبود
مرغِ گردندراز را خفه کرد
خوکِ غیرمجاز را خفه کرد!
یک نفر گفت زیر لب: ما... ما...
با قمه اعتراض را خفه کرد
چیز گوسالهها بزرگ نبود!!
.
ترس و شب بود و لرزش دندان
خنجرِ دوست، قاتلِ خندان!
- «کاش یک شب غذای گرگ شویم
لاأقل بهتر است از زندان...»
گریه میکرد برّهای شب و روز!
در عزای قبیله رقصیدیم
پشتِ هر قفل و میله رقصیدیم
داخل آن طویله کشته شدیم
داخل آن طویله رقصیدیم
تا بدانند زندهایم هنوز!
جرم ما چیست؟ زندگی کردن!
خوردن و سکس و برّه آوردن
آنکه نی زد برای تنهایی
بعد چاقو گذاشت بر گردن
خاکِ پُرخون، همیشه خاکتر است
آخرِ فیلم نیستم شاید
تا که چاقوی او چه فرماید!
میخورَد تکّه تکّه چوپان را
آخر فیلم، گرگ میآید
آخرِ فیلم، ترسناکتر است!
هفتهها در مسیر تکرارند
ابرها مثل ابر میبارند
راهها پاک میشود از خون
گوسفندانِ سادهدل دارند ↓
جشنِ نوزادِ تازه میگیرند!
از فراسوی خواهشِ تنها
رقص شلوارها و دامنها
من عزادار دوستان هستم
که به یک چیز دلخوشم تنها:
همه یک روز خوب میمیرند!!
.
آخرِ فیلم، ترسناکتر است
آخرِ فیلم، ترسناکتر است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مث يه خودكشیِ طنزآميز
مث يه اعترافِ بیمعنا
بندری میخوريم و میرقصيم
مست میشيم با عرقنعنا
اوّلين كار اشتباه منی
آخرين كار اشتباه منی
آسمونم چقدر ديوونهس
قرصِ آرامبخشِ ماهِ منی
تو خيابون عشقبازی و شب
شاممون خنده بود و سمبوسه!
مزّه میداد با سُس و ماتيك
طعم شيرين آخرين بوسه
يادگاری نوشتن اسمم
روی يه دستمال ماتيكی
با تو هر روز سينما رفتن
شيطنتهام توی تاريكی
سهممون از يه كوچهی خلوت
يه كبودیِ خوب رو گردن
بهترين شعر عاشقانهی من:
جيغ تو موقع بغل كردن!
فكر كردن به حالت چشمات
وقت برگشتن از تو تا خونه
پشت صدها چراغ قرمز و زرد
به كجا میرسن دو ديوونه؟!
عشق، تو شهرِ آهن و ماشين
مث يه خودكشی طنزآميز
داره میلرزه و نمیافته
آخرين برگ، توی اين پاييز
مست میشيم با عرقنعنا
خواب میريم پای تلويزيون
از چشای من و تو معلومه
كارمون میكشه تهش به جنون
ديگه از هيچچی نمیترسه
اون كه از چشمِ عاشقت مسته
زندگی لمسِ دستِ كوچيكت
آخر كوچههای بنبسته
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مث يه اعترافِ بیمعنا
بندری میخوريم و میرقصيم
مست میشيم با عرقنعنا
اوّلين كار اشتباه منی
آخرين كار اشتباه منی
آسمونم چقدر ديوونهس
قرصِ آرامبخشِ ماهِ منی
تو خيابون عشقبازی و شب
شاممون خنده بود و سمبوسه!
مزّه میداد با سُس و ماتيك
طعم شيرين آخرين بوسه
يادگاری نوشتن اسمم
روی يه دستمال ماتيكی
با تو هر روز سينما رفتن
شيطنتهام توی تاريكی
سهممون از يه كوچهی خلوت
يه كبودیِ خوب رو گردن
بهترين شعر عاشقانهی من:
جيغ تو موقع بغل كردن!
فكر كردن به حالت چشمات
وقت برگشتن از تو تا خونه
پشت صدها چراغ قرمز و زرد
به كجا میرسن دو ديوونه؟!
عشق، تو شهرِ آهن و ماشين
مث يه خودكشی طنزآميز
داره میلرزه و نمیافته
آخرين برگ، توی اين پاييز
مست میشيم با عرقنعنا
خواب میريم پای تلويزيون
از چشای من و تو معلومه
كارمون میكشه تهش به جنون
ديگه از هيچچی نمیترسه
اون كه از چشمِ عاشقت مسته
زندگی لمسِ دستِ كوچيكت
آخر كوچههای بنبسته
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - پانزده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۸ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد گوش کنید:
https://youtu.be/qt1sho1I3yQ
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays15?si=2f9e08b958a5458b84479ae94fd01aa7
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۸ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد گوش کنید:
https://youtu.be/qt1sho1I3yQ
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays15?si=2f9e08b958a5458b84479ae94fd01aa7
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - پانزده
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۸ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
این جلسه در ۲۸ مهر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…