Telegram Web Link
part 6 - [IROMUSIC]
Mehdi moosavi
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۱
part 4 - [IROMUSIC]
Mehdi moosavi
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۲
برای حضور در کارگاه‌های رایگان ادبی، کلاب‌هاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6

قرار ما چهارشنبه‌ها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
part 8 - [IROMUSIC]
Mehdi moosavi
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۳
@seyedmehdimoosavi2
می‌کوبه رو سقف و در و شیشه
ابره! که داره اشک می‌ریزه
جشن کلاغاس هر شب و روزش
تقویمه! که هر فصل، پاییزه

کمرنگه امّا بوی خون می‌ده
یه خاطره‌س! توو دفتری کاهی
موجاشو روی سنگ می‌کوبه
دریاییه! در حسرت ماهی

شاید زنه! با چشم‌هایی خیس
از زندگی، از عشق، ناراضی!
هر شب توو فکر خودکشی کردن
یه مَرده! توو روزای سربازی

ایرانه! چندین قرنه که انگار
بازیچه‌ی جادوی اشباحه
با یه امید لعنتی زنده‌س
شاید یه روز خوب توو راهه...
.
فریادهای بی‌صدا داره
کابوسه! بی رؤیای بیداری
صدها شبه که اون‌ورِ کوهه
خورشیده! خوابش برده انگاری

شاده ولی سرشار اندوهه
آوازیه! ممنوعه توو سینه
تنهاست مثل آخرین سرباز
روحه! کسی اونو نمی‌بینه

شاید زنه! با چشم‌هایی خیس
از زندگی، از عشق، ناراضی!
هر شب توو فکر خودکشی کردن
یه مَرده! توو روزای سربازی

ایرانه! چندین قرنه که انگار
بازیچه‌ی جادوی اشباحه
با یه امید لعنتی زنده‌س
شاید یه روز خوب توو راهه...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
برای حضور در کارگاه‌های رایگان ادبی، کلاب‌هاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6

قرار ما چهارشنبه‌ها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
part 9 - [IROMUSIC]
Mehdi moosavi
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۴
@seyedmehdimoosavi2
part 12 - [IROMUSIC]
Mehdi moosavi
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۵
@seyedmehdimoosavi2
فشارم بده
بچسبان به دیوارهایی از اندوه و شک
که با استخوان‌های ما ساختند
لبم را بِمَک!

فشارم بده
بچسبان به تختی
که از نیمه‌اش مرزها رد شدند
سراسر غریزه
بدون کلیشه
به چشمان من زل بزن ای رفیق همیشه!
اگر دوستان بد شدند

فشارم بده
بچسبان به متن خیابان
که خونی ست
کبودم کن از بوسه و ردّ دندان
یکی شو به ابعاد من باز پنجه به پنجه
مرا غرق در اشکِ خوشحالی‌ام کن
مرا خالی‌ام کن
از این زل زدن‌های دائم به کابوس زندان
از آن خاطرات شکنجه
از این حسّ پنهان
که نه می‌توانم بگویم نه اینکه نگویم

فشارم بده
بچسبان به این مبل که روی آن فیلم دیدیم
به آن صندلی که تو رویش نشستی و تا نیمه‌شب شعر خواندی
به این فرش کهنه
که پاهای مست من و تو بر آن رقص کردند
نفس‌هات را جیغ کن از سکوت تن من
بچسبان خودت را به پیراهن من
پُر از خون شو از فرط بوسیدن من

فشارم بده
بچسبان، بچسبان به آغاز تاریخ
که ما عاشق هم شدیم
بچسبان و جانِ دوباره
به خاکسترِ خاطراتم بده
از این روزهایی که تکرار تقویم هستند در متنِ عادت
از این قرص‌هایی که هر هشت ساعت
که هر هشت ساعت
از این با هر آهنگ بر شانه‌ی بی‌کسی گریه کردن
از این توی مترو، اتوبوس یا تاکسی گریه کردن
از این ماسک بر صورتم: عکس لبخند!
از این دوستانی که هستند!!
از این بند
نجاتم بده
فشارم بده
بچسبان...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Fesharam bede moosavi.m4a
3.1 MB
دکلمه‌ی شعر "فشارم بده"

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
باز هم ۱۷ آذر رسیده است. ۸ سال پیش در چنین روزی توسط نیروهای اطلاعات سپاه از خانه‌ام دزدیده شدم، تا ۳۸ روز در بند دو-الف زندان اوین، به جرم شعر گفتن، بازجویی و شکنجه شوم و درنهایت پس از دو سال دادگاه و خانه‌نشینی به ۹ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق محکوم شوم. به جرمی که هنوز هم دقیقا نمی‌دانم چیست!
برگزاری کارگاه‌های ادبی رایگان؟ اجرا شدن اشعارم توسط خوانندگان خارج از ایران؟ سرودن شعرهایی از غم‌های مردم سرزمینم؟ جریان غزل پست‌مدرن؟...
باور کنید هنوز هم نمی‌دانم.

اما ۶ سال پیش باز هم در چنین روزی (۱۷ آذر) به زندان بزرگ‌تری پا گذاشتم: به تبعید!
همیشه در تمام آن سال‌ها که آزارم می‌دادند؛ کارگاه‌هایم را تعطیل می‌کردند، کتاب‌‌هایم را رد مجوز می‌کردند، سخنرانی‌هایم را کنسل می‌کردند، در صداوسیما و روزنامه‌هایشان به دروغ‌پراکنی علیهم می‌پرداختند و... یک جمله را می‌گفتم:
من عاشق ایرانم و هرگز از این سرزمین نخواهم رفت.
اما یک روزِ تلخ، به یک دوراهی وحشتناک رسیدم:
سال‌ها در زندان و دور از مردم و ادبیات بپوسم یا از مرزها فرار کنم و سعی کنم در گوشه‌ای از دنیا دور از تمام چیزهایی که دوستشان دارم به زندگی لعنتیم ادامه دهم و دلم خوش باشد به نوشتن و نوشتن...
من راه دوم را انتخاب کردم!

من از هیچ‌کدام از انتخاب‌هایم پشیمان نیستم، حتی اگر هر سال ۱۷ آذر یادآور دو روزی باشد که بدترین اتفاق‌های زندگی‌ام رخ داده است. سال‌ها قبل سروده بودم که «دوباره برمی‌گردم به آخرین بوسه» که «کاشکی آخر این سوز، بهاری باشد» که «مطمئن هستیم روز خوب نزدیک است» که... اما الان فقط از یک چیز مطمئنم و آن هم «دوست‌داشتن» است!
که هرچه داشتم از من گرفته‌اند؛ آزادی‌ام، سلامتی‌ام، وطنم، خانواده‌ام، کارگاهم، دوستانم... اما نتوانسته‌اند خاطراتم را از من بگیرند. خاطراتی را که سرشار از دوست داشتن بی‌وقفه‌ی آدم‌هاست و مطمئنم حتی بعد مرگم هم با اشعار و نوشته‌هایم باقی خواهد ماند.

نوشتن در روز ۱۷ آذر برای من سخت است. من نه می‌بخشمشان و نه فراموش می‌کنم. من باید الان کنار شما بودم. شعر می‌خواندیم و به موسیقی گوش می‌دادیم. می‌بوسیدیم و قدم می‌زدیم. حرف می‌زدیم و حرف می‌زدیم و حرف می‌زدیم و از تمام لحظات دوری دیوانه‌وار انتقام می‌گرفتیم.

یک روز به ایران برمی‌گردم؛ یا خودم یا جنازه‌ام. اما هرچقدر هم که آن روز زود باشد، نمی‌تواند این سال‌هایی که آن دو ۱۷ آذر و آن کوردلان از من گرفته‌اند جبران کند. در من زخمی است که جایش تا ابد باقی خواهد ماند. زخمی که ما را از پشت این صفحات مجازی و فاصله‌ها و دلتنگی‌ها به هم وصل می‌کند.

با عشق از تبعید
مهدی موسوی
برای حضور در کارگاه‌های رایگان ادبی، کلاب‌هاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6

قرار ما چهارشنبه‌ها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
یک سال یک نگاه-بیست و یکم آذر-رضا براهنی
Radio439
بیست و یکم آذر ماه

زادروز رضا براهنی

ازپادکست رادیو۴٣٩
@radio439

«یک سال یک نگاه»
نگاهی کوتاه به زندگی و شعرهای شاعران مطرح و تاثیرگذار پارسی گو

با لمس کردن اسم برنامه های پادکست می توانید وارد اپلیکیشن مربوطه بشوید و این برنامه و همه ی برنامه های دیگر پادکست ما را گوش کنید.

👇🏻🎧👇🏻🎧👇🏻🎧

SoundCloud، Youtube، Castbox، Apple podcast، Spotify، Deezer

👆🏻🎧👆🏻🎧👆🏻🎧

@radio439

Instagram
📻🎧
part 13 - [IROMUSIC]
Mehdi moosavi
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۶
@seyedmehdimoosavi2
برای حضور در کارگاه‌های رایگان ادبی، کلاب‌هاوس مرا فالو کنید:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6

قرار ما چهارشنبه‌ها، ساعت ۲۱:۳۰ به وقت تهران
شده‌ای شاعرانه عاشقِ من
شده‌ام عاشقانه شاعرِ تو
شانس می‌خواهد اینکه یک آدم
بشود شاعر معاصر تو!
بغلم باش و باش تا به ابد
که نفس می‌کشم به خاطر تو

تنِ تو کشتزار خشخاش است
اعتیادی‌ست بیشتر به اتاق
بین این شهرها و کشورها
با تو خوب است یک سفر به اتاق!
خسته‌ام از جهان و آدم‌هاش
بغلم کن! مرا ببر به اتاق

وحشیانه بیفت در بغلم
بدنت را عمود کن با عشق
وحشیانه ببوس و گاز بگیر
گردنم را کبود کن با عشق
بعد آرام شو، بچسب به من
بعد سیگار دود کن با عشق

تخت طوفانی است، دستم را
دُور آن گیسوانِ لَخت ببند
تو کوآلای کوچکم هستی
خواب خود را به این درخت ببند
خفه کن با تنت دهانم را
دست‌های مرا به تخت ببند

تو اگر کفری و اگر ایمان
باید امشب که بت‌پرست شوم
جام‌ها را یکی یکی پُر کن
تا به آنجا که مستِ مست شوم
بغلم کن که از تو نیست شدم
بغلم کن که با تو هست شوم

رازها را، نگفتنی‌ها را
توی مستی بگو درِ گوشم
بغض‌ها را بریز در تن من
من که کوهم، همیشه خاموشم
گریه کن روی سینه‌ی لختم
بعد بیهوش شو در آغوشم

تو اگر سیب سرخ را بدهی
حاضرم تا ابد گناه کنم
اگر این عشق، اشتباه من است
با تو خوب است اشتباه کنم
کاشکی صبح لعنتی نرسد
که تو را تا ابد نگاه کنم

آفریده شده زمین و زمان
که مرا با تو آشنا بکند
حل شوم در تن تو، در روحت
که مرا از خودم رها بکند
هیچ چیزی نمی‌تواند که
این دو دیوانه را جدا بکند

شاد و غمگین، مجاز و غیرمجاز
من که با هر نوار عاشقتم!
چون‌که دریای بی‌کران هستی
مثل ماهی، دچار، عاشقتم
با تن بی‌قرار عاشقتم
با دل شرمسار عاشقتم
در بلیط قطار عاشقتم
وقت شام و ناهار عاشقتم
موقع انتظار عاشقتم
در مسیر فرار عاشقتم
روی میز قمار عاشقتم
روز و شب، چند بار عاشقتم
در سیاهی غار عاشقتم
در جوک خنده‌دار عاشقتم
پشت مرز و حصار عاشقتم
زیر سنگ مزار عاشقتم
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقتم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - بیست

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته می‌شود.
این جلسه در ۱۰ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل را در یوتیوب و ساندکلاد بشنوید:
https://youtu.be/sYTI5Ma-oaQ

در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-10azar

#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #یاری_مدنی_توانا #مهدی_موسوی

@Tavaana_TavaanaTech
شعری از مجموعه‌ی "پرنده کوچولو، نه پرنده بود! نه کوچولو!":
.
کشیدم از تو: دو تا کوه، بعد، چند کلاغ
غروب کردم تا هر غروب گریه کنی

برای من که تمامیِ قصّه بد بودم
کجاست آغوشی تا که خوب گریه کنی؟!
.
میان بندریِ ضبط، بغض کردم تا
کنار ترمینالِ جنوب گریه کنی

نشستم و خود را توی چای حل کردم
لباس زیرت را در شبم بغل کردم

سفر نبود و کسی دست در کتابم برد
به سقف زل زدم از درد... تا که خوابم برد

صدای هق‌هق من پشت کوه قایم شد
برای بیداری، قرص خواب لازم شد

مرا ببخش که جغدم! همیشه بیدارم
مرا ببخش اگر گریه‌هام تکراری‌ست

به لب گرفتنِ تو زیر دوش گریه شدم
صدای خون، از حمّام خانه‌ام جاری‌ست

مرا ببخش که پاشیده‌ام به دیوارت
نمی‌توانم دیگر... که زخم‌ها کاری‌ست

کجا فرار کند این کلاغِ بی‌آخر؟!
که پشت هر درِ بسته دوباره دیواری‌ست!

مرا بغل کن، یک لحظه توی خواب فقط!
که حل شود در لیوان دو چشم قهوه‌ای‌ات

که خلسه در شب من وارد عمل بشود
تمام فلسفه‌ها در تن تو حل بشود

تو می‌روی پشتِ کوه‌های نقّاشی
کنار من، تنها انتظار خواهد ماند

پرنده‌ها همه سمتِ جنوب می‌کوچند
سکوتِ جغد ولی کنج غار خواهد ماند

تو می‌روی پشتِ بنـ/دری که باز نشد
کنار ضبط، کسی زار زار خواهد ماند

چه می‌شد این شبِ خسته به سمت لب برود؟!
کسی که آخر خطّم... عقب عقب برود

از انتهای زمستان، بهار برگردد
که با فشارِ دکمه... نوار برگردد!!
.
چه بود عشق؟ به جز تختِ خالیِ یک هیچ!
تمام خود را تقدیم دیگری کردن

طلاق دادنِ یک خواب در صراحت تیغ!
و گریه در وسطِ «دادگستری» کردن

کنار ترمینالی که نیستی ماندن
شب جنون‌زده را رقصِ بندری کردن!

صدای خنده‌ی تو در سکوتِ خواهشِ من
شبی بلندتر از موی روی بالش من

عجیب نیست اگر ابر، غرق گریه شده
که از جدایی ما تازه باخبر شده است

مگر نسیم، رسانده به خانه بوی تو را
که تیغ کُند شده، قرص بی‌اثر شده است!

مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه‌های من از شب بزرگتر شده است

مرا بگیر در آغوش...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
از برگ برگِ دفتر من پرت می‌شوند
معشوق‌های خسته‌ی پایان گرفته‌ام
یلدای چشم‌های تو را گریه می‌کنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته‌ام!...
.
شعر : استاد دکتر #سید_مهدی_موسوی
خط و ادیت : #مهدی_خدابخش
@roozshomar_96
2024/09/25 14:15:22
Back to Top
HTML Embed Code: