Telegram Web Link
ساعت ۲۱ امشب به وقت تهران
برای توماج
در پیج اینستاگرامی توانا
Forwarded from سایه ها
امروز، دوازده اردیبهشت، در تقویم ایرانی به‌یاد «ابوالحسن خانعلی»، «روز معلم» نامگذاری شده است؛ معلم معترض و آزاده‌ای که در سال ۱۳۴۰ در تظاهرات اعتراضی معلمان، جان خود را از دست داد.

این روز مهم را بهانه‌ای دانستیم برای انتشار «این تخته، سیاه است»؛ مجموعه‌داستانی نوشته‌ی بیست و یک نویسنده‌ی معاصر ایرانی؛ کتابی دربرگیرنده‌ی بیست و یک داستان کوتاه که همگی با محوریت موضوع «معلم» نوشته شده‌اند.

این مجموعه، به دکتر «سید مهدی موسوی» تقدیم شده است؛ معلمی که در چند دهه‌ی اخیر، عاشقانه بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی را در کارگاه‌هایش تربیت کرد و در نهایت تنها به جرم ادبیات و تدریس، راهی زندان و زندگی در تبعید شد.

برای دانلود این مجموعه‌داستان از #نشر الکترونیک سایه‌ها روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4284
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek#persian

مهدی موسوی
Forwarded from سایه ها
این_تخته،_سیاه_است_نسخه_مناسب_گوشی.pdf
1.4 MB
«این تخته، سیاه است»
بیست‌و‌یک داستان از بیست‌و‌یک نویسنده‌ی معاصر
نشر الکترونیک سایه‌ها
بهار ۱۴۰۳
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
خدای خوب و بزرگی بود
که شک نداشت، ولی ایمان
به هیچ‌چیز نمی‌آورد!
خدای خوب و بزرگی که
بهار و سکس گروهی را
به شکل معجزه نازل کرد!!

بهار، بعد زمستان است
خدای خوب، چنین فرمود!
و سبز شد همه‌جا یکهو
پرنده‌ای عصبانی گفت
چقدر رفتن و برگشتن؟!
شروع شد همه‌چی از نو

درخت بعد دو خمیازه
شکوفه داد و به حسرت گفت
که مرگ، خواب قشنگی بود
دلم امید نمی‌خواهد
بهار و عید نمی‌خواهد
که باز دفن شوم در کود!

و ساخت سکس گروهی را
برای درک جنون از تن
خدای خوب و بزرگی بود
که ساخت سکس گروهی را
برای کشتن «من» در «ما»
برای لذتِ نامحدود

و مرد گفت که باید زن
همیشه مال خودم باشد
به‌زورِ حلقه‌ی در گردن
و زن که در وسط هر سکس
به فکر روز عروسی بود
به فکر بچّه‌‌بغل‌کردن!

خدای خوب و بزرگی بود
سقوط تلخ جهانش را
در امتداد زمان می‌دید
خدای خوب و بزرگی که
بهار و سکس گروهی را
نیافرید و فقط خوابید

که ناامید و پر از شک بود
نخواست تا که خدا باشد
نخواست تا که خدا... جا زد!
خدای خوب و بزرگی بود
که رفت داخل حمّام و
بدون مکث رگش را زد

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
متن زیر را سال‌ها پیش نوشته و منتشر کرده بودم و به درخواست شما و به بهانه‌ی روز توهین‌آمیز «دختر»!! آن را بازنشر می‌دهم:

برای من دختر بودن و باکرگی، ارزش نیست که به خاطرش به کسی تبریک بگویم. اگر روزی بود که بهانه‌اش «دخترِ کسی بودن» بود و تبریک پدرها به دخترانشان (حالا هر سن و سال و ازدواج‌کرده یا نکرده) من هم «شاید» در این بازی شریک می‌شدم.

اما وقتی دلیل نامگذاری یک روز (با توجه به سبقه‌ی تاریخی‌اش) باکرگی یا ازدواج‌نکردن است و قرار است آدم‌ها را به دو دسته‌ی «دختر» و «زن» تقسیم کنیم!! به نظر من نه تبریک دارد و نه تسلیت. یک مسئله و انتخاب شخصی است که به خود افراد مربوط است.
درواقع با وجود تمام مخالفت‌های جدی‌ام با ازدواج‌کردن هنرمندان و آدم‌های باهوش (که دلایلش در این متن کوتاه نمی‌گنجد)، اعتقاد راسخ دارم که زیر کمر و زندگی شخصی هر کس فقط به خود او مربوط است و هیچکس حق اظهارنظر ندارد.
و یقین دارم که باکرگی نه ضدارزش و نه ارزش است و فقط تصمیمی است که به خود افراد مربوط است.

اپیزود دوم یک شعر بلند:

تشنّجم در دستت، تو و زمین‌لرزه
فرار کردنِ از سال‌ها زن هرزه

به فیلم دیدن، در مبل‌های یک‌نفره
به زندگی چسبیدن، شبیه یک حشره

به هرزگی تنم روی داغی نفسی
به شعر خواندن من روی تخت‌خواب کسی

به بحث علمی آهسته‌ی درِ گوشت!
مقاله خواندن، از دیدگاه آغوشت

به گریه کردنِ من در حقوقِ جاریِ زن
به بوسه‌های تو با نقد ساختارشکن

به بغض کردن و مُهر طلاق را خوردن
به پارک/ رفتنت و چای داغ را خوردن

درست می‌میرم تا تو را غلط نکنم!
به این‌همه می‌چسبم که گریه‌ات نکنم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
بررسی اشعار #طاهره قرةالعین
با موزیک‌هایی از احمد ظاهر، محمدرضا شجریان، محسن نامجو و...
و شعرخوانی زنده
با اجرای #مهدی_موسوی
برنامه‌ی این هفته را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/XwPLkc6NUec?si=Iq5BdzhkjX2rFq2f
نوجوان زل زده به تلویزیون، می‌کند آه و ناله مردِ کچل
هر دو در یک نمایش محضند! مثل یک زوج توی ماه‌عسل

بغل هم، کنارِ هم، در تخت، عکس یک زوجِ واقعاً خوشبخت
با همند و بدون ربط به هم، مثل مربوطیِ اتل به متل!

گیر کرده میان یک حلقه، توی انگشت یا مسیر جهان
شب به فکر فرار و صبحِ بعد، باز تکرارِ قصه از اوّل

زن فقط گریه می‌کند شاید، بعد از آن چند بار می‌زاید
قصه‌ی ترسناک زندگی‌اش هالووینی‌ست بی کدوتنبل!

رهسپار عبور می‌شود و چمدان بسته دور می‌شود و
باز برگشت می‌خورد مثلِ سرنوشتِ چکی بدون محل

مرد توی اداره می‌پوسد، بالشش را گرفته می‌بوسد
در فراموشی است با الکل، فکر آرامش است با منقل

خشمگین است، نابهنجار است، چون‌که از زندگیش بیزار است
عصبانی شبیه بمب اتم، بی‌اثر مثل سازمان ملل!

هر دو از رنج زندگی بیزار، همه‌ی عمر فکرِ راهِ فرار
ناتوانند از ادامه‌شدن مثلِ پاهای خسته از تاول

تن سپردن به تازیانه‌ی باد، جفت‌گیریِ کاملا آزاد
عشق خوب است یا غریزه‌ی محض؟! زندگی توی شهر یا جنگل؟!


نوجوان بعدِ یک خودارضایی، مانده در اضطراب و تنهایی
- کات!...
فوراً لباس می‌پوشد، می‌رود سمت خانه مرد کچل

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اگر تمایل به پخش شعرهایتان در برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد» از «کانال وان» دارید.

شعرهایتان را به‌صورت فایل صوتی یا ویس ضبط کنید
و به واتساپ برنامه بفرستید:
+4740572356

یا پنج‌شنبه‌ها در هنگام پخش برنامه
با این شماره در واتساپ تماس بگیرید و شعر بخوانید.

«بامداد» می‌خواهد صدای شما و ادبیات فارسی باشد ❤️
Forwarded from واران (جلیل صفربیگی)
«مجموعه_نو_رباعی‌های_جلیل_صفربیگی.pdf
966.6 KB
🔻نورباعی🔻
مجموعه نورباعی .جلیل صفربیگی
بنا به درخواست تعدادی از دوستان عزیز ،نسخه الکترونیک کتاب " نورباعی" تقدیم می شود.
@js313
Bi Meyli
Amir Azimi - Www.Bia2Music.Ws
بی میلی
خواننده و آهنگساز: امیر عظیمی
تنظیم: بابک خزایی
ترانه: سید مهدی موسوی
(کورس ترانه: میلاد مفرد)
@seyedmehdimoosavi2
رمان هزار و چند شب.pdf
4.8 MB
نسخه‌ی PDF رمان «هزار و چند شب»
نوشته‌ی «سید مهدی موسوی»
@seyedmehdimoosavi2
در مدرسه‌ی «تیزهوشان کرج» اگر که ناظم و بعدا مدیری نظیر «امیرعبدالله اسحاقی» وجود داشت که کودکی و نوجوانی ما را به جهنم تبدیل کرده بود، اما بچه‌هایی بودند و هستند که در حوزه‌های مختلفی نظیر علم و هنر در ایران و جهان مطرح شدند و از آن روزهای کابوسی به سلامت گذشتند.

از آن نسل طلایی بعضی‌ها به زندان رفتند، خیلی‌ها جلای وطن کردند، بعضی برای پول و مقام به خیلی چیزها تن دادند و عده‌ی دیگری هم (مثل رفیقم «مهدی باقرپور») مردند و ما را با این جهان سراسر رنج و اندوه، تنها گذاشتند.

اما آن نسل تمام نشد. اصلا آگاهی و تفکر تمام‌شدنی نیست. در همان مدرسه بچه‌هایی رشد کردند که یکی از آنها «سارینا» شد؛ دختری زیبا و باهوش که از سن و زمان خودش سال‌ها جلوتر بود و به همین جرم توسط رژیم ایران کشته شد.

سارینا از آن ستاره‌هایی است که می‌تواند الگویی برای نسل امروز ایران باشد. چند کانال تلگرام داشت و عکس می‌گرفت و متن می‌نوشت و موزیک به اشتراک می‌گذاشت. مؤدب بود و منطقی و مهربان اما قوی و سازش‌ناپذیر با هر آنچه درست نمی‌دانست.

فیلم‌هایی که از خودش و حرف‌هایش مانده است، نشان می‌دهد که حضور او در خیابان‌ها از سر هیجان نوجوانانه نبود و حاصل پختگی و تفکر بود. حاصل ذهنی زیبا در سرزمینی که جایی برای زیبایی نیست.

#سارینا_اسماعیل_زاده طرفدار تیم دورتموند بود. من اتفاقا بعد از فینال جام‌جهانی ۱۹۹۰ و آن پنالتی مشکوک و اشک‌های مارادونا، دل خوشی از آلمان نداشتم. اما امسال در فینال لیگ قهرمانان، طرفدار تیم دورتموندم؛ به یاد سارینا و به یاد خنده‌های زیبایش که تا ابد در قلب من جاری است.

بچه‌های نسل جدید تیزهوشان کرج خیلی وقت‌ها به من پیام می‌دهند. قبلا از دیوار مدرسه می‌گفتند و عکس من که از تابلوی ورودی‌های قدیمی کنده شده است! و امروز از سارینا می‌گویند و جای خالی‌اش و راهی که تا ابد ادامه خواهد داشت.

بچه‌های این نسل می‌دانند که المپیادها و کنکورها و... می‌گذرند اما آنچه باقی می‌ماند شرافت و آزادگی است... و من این بچه‌ها را عاشقانه، مانند فرزندانی که هرگز نداشتم، دوست دارم و خواهم داشت. ❤️

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
Nowruz Mehdi Mousavi
<unknown>
نوروز
شعری از «مهدی موسوی»
@seyedmehdimoosavi2
مرا برهنه کن از هر چیز
از این نقاب دروغینم
مرا بگیر از آدم‌ها
که در کنار تو بنشینم

سیاهچاله‌ای از هیچم
که تا ابد پُرِ از خالی‌ست
تضادی‌ام که تناقض نیست!
که شاد هستم و غمگینم

بگو به مردمِ دیوانه
که گم شوند از این خانه!
چه توی جشن تولدها
چه در مراسم تدفینم!

برای نیستیِ مطلق
نشسته‌ام به فراموشی
که میلِ شمع به خاموشی
که شوقِ شعله به بنزینم

که لحظه‌ی پرش از بامم
که چارپایه‌ی اعدامم
به‌غیر درد نمی‌دانم
به‌غیر رنج نمی‌بینم

تویی، امیدِ بهاری دووور!
منم، سقوط‌تر از یک برگ
که هیچ‌چیز به‌غیر از مرگ
نبود مایه‌ی تسکینم

لب از مکیدن دندان‌هات
تن از حرارت پستان‌هات
به یأس فلسفی‌اش شک کرد
به باد داد دل و دینم

تویی رهاترِ از هر باد
که دل‌سپرده ولی آزاد
من اعتیادترین موجود
به چشم‌هات، به مورفینم!

که یک پرنده‌ای و در اوج
که سنگی‌ام ته اقیانوس
دلم خوش است که خوشحالی!
اگر که این‌همه پایینم

کنار تو، وسط تختم
هزار بغضم و خوشبختم
تضادی‌ام که تناقض نیست
که تلخ هستم و شیرینم

مرا بگیر از آدم‌ها...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
من به یک چیز دلخوشم تنها:
همه یک روزِ خوب می‌میرند!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/11/14 03:02:28
Back to Top
HTML Embed Code: