Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکلمه‌ی شعر «در خواب‌هام خامنه‌ای بود»
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اتفاق طنزی بوده که در ماجرای مرگ رییسی اتفاق نیفته؟
این‌بار حماسه‌ی پاره شدن خشتک حمل‌کنندگان تابوت 😁
این-تخته،-سیاه-است-نسخه-موبایلی.pdf
1.4 MB
.
«این تخته، سیاه است»، مجموعه‌داستانی با موضوع «معلم»، شامل آثاری از بیست و یک نویسنده است.
عاطفه اسدی عزیز همت کرده و این مجموعه را به مناسبت روز معلم (سالروز درگذشت ابوالحسن خانلری) تهیه و با انتشارات سایه‌ها منتشر کرده است.
این کتاب هدیه‌ای از طرف نویسندگان داستان‌ها به سید مهدی موسوی است که سال‌های سال بار سنگین معلمی را بر دوش کشیده و می‌کشد.
من نیز این افتخار را داشته‌ام که در کنار بیست نویسنده‌ی دیگر، با یک داستان کوتاه به نام «قبیله» در این مجموعه حضور داشته باشم.

تا حالا مجموعه‌ای با این موضوع را نخوانده بودم، و می‌توانم بگویم نیمی از داستان‌ها را واقعا دوست داشتم، و تعدادی را هم تلاش‌هایی از نویسندگان جوان می‌دانم که شاید این مجموعه برایشان تلنگری بوده است برای ورود به دنیای داستان‌نویسی حرفه‌ای.

خواندن کتاب را توصیه می‌کنم و اگر به مبارزه با سانسور اعتقاد دارید، پیشنهاد می‌کنم در نشر کتاب سهیم باشید و آن را برای دوستانتان بفرستید.

@fateme_ekhtesari
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
شعر، ای رنج پیوسته‌ی من!
لب بگیر از لبِ بسته‌ی من
سکس کن با تن خسته‌ی من
احتیاجی به آغوش دارم

درک کن عمق تنهایی‌ام را
دوستان مقوایی‌ام را
روزهای هیولایی‌ام را
گرچه لب‌های خاموش دارم

خسته از دوست و دشمن، از شهر!
آرزویم فقط رفتن از شهر
شهر می‌ترسد از من، من از شهر!
مطمئنّم توهّم ندارم

خانه‌ی خالی از رنگ هستم
حسّ آرامشِ جنگ هستم!
بی‌تفاوت‌تر از سنگ هستم
هیچ حسّی به مردم ندارم

غیرِ هر سال، جشنی و کیکی!
غیرِ با یادی از دوست، پِیکی!
جز سلامی و گاهی علیکی
بین ما ارتباطی نمانده

بی‌نقابم! حجابی ندارم
عینک آفتابی ندارم
در دلم اضطرابی ندارم
چون‌که راه نجاتی نمانده

خسته از یار هم شعر گفتم
بر سرِ دار هم شعر گفتم
بعد انکار هم شعر گفتم
چون ندارم عزیزی به‌جز شعر

بغض تاریخ در چشم‌هایم
وارث رنج بی‌انتهایم
توی غربت نمانده برایم
واقعاً هیچ‌چیزی به‌جز شعر

راهِ من، آن تنِ بی‌گناهت
توی پیراهن راه‌راهت
قبله‌ام چشم‌های سیاهت
عشق‌بازی، نماز شبم بود!

بی چپ و راست، مابِین بودم!
زخمِ بر گردنِ دِین بودم!
«طاهره قرةالعین» بودم
عشق تو تا ابد مذهبم بود

با تنِ غرقِ غم، سکس کردم!
از ازل تا عدم سکس کردم
با خود شعر هم سکس کردم
چون یکی بودن ما، رهایی‌ست!

چیزهای زیادی ندارم
خسته‌ام! شوق شادی ندارم
غیر تو اعتقادی ندارم
تا ابد مذهبم بی‌خدایی‌ست

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اگر تمایل به پخش شعرهایتان در برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد» از «کانال وان» دارید.

شعرهایتان را به‌صورت فایل صوتی یا ویس ضبط کنید
و به واتساپ برنامه بفرستید:
+4740572356

یا پنج‌شنبه‌ها در هنگام پخش برنامه
با این شماره در واتساپ تماس بگیرید و شعر بخوانید.

«بامداد» می‌خواهد صدای شما و ادبیات فارسی باشد ❤️
دوستان عزیزم
من حدود یک سال است به توییتر پیوسته‌ام
و این پیج من است
چون برای دوستانی شک و شبهه ایجاد شده بود
گفتم که توضیح بدهم
آدرس پیج:
https://x.com/Mousavi1355
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی من در کپنهاگ دانمارک
اجرای شعر «بغل کردی»
@seyedmehdimoosavi2
از هر خبر به شوقِ خبر، شادم
شادم دَم از هزار نفر شادم
با چشم‌های خیره به در شادم
مثل درختِ بعدِ تبر، شادم!

از عاشقانِ تا ابدیّت! که
رفتند در سکوت از آغوشم
از یادِ دوستان عزیزم که
کردند توی باد، فراموشم!

از مادرم که دووورتر از هر دور
با زورِ قرص‌ها سرِ پا مانده
دلتنگی‌ام برای کرج، تهران،
ایران: خرابه‌ای که به‌جا مانده

از خانه‌ای که بوی تو را می‌داد
از یک چراغ خسته که روشن نیست
از تو که غرق کافه‌ای و قهوه
با یک نفر که مثل من اصلاً نیست!

از عکس‌های آخرِ لبخندم
قبل از هجومِ این شبِ افسرده
از رازهای کوچک خوشبختی
از گربه‌ای که داشتم و مرده

آهنگ‌های مشترکِ ما که
در خواب‌ها نواخته خواهد شد
از پارک... شوقِ نیمکتِ چوبی...
که جاش برج ساخته خواهد شد!

شادم به زور قرص و مسکّن‌ها
شادم... اگرچه قابل باور نیست!
از هرچه دوست داشتم و دارم
از هرچه بوده است... که دیگر نیست...
.
چیزی نمانده است به غیر از هیچ
در حال یا گذشته و آینده
شادم اگرچه می‌گذرد گاهی
بارانِ اشک، از وسطِ خنده

با داستان و شعر و هنر شادم
با چشم‌های خسته‌ی تر، شادم
در اوج لحظه‌های خطر شادم
در روزهای کشتنِ دلتنگی
با قرص‌های مختلفِ رنگی...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Petition for Pedramito:
https://chng.it/4rs5LfkH2d
آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه‌ی چوبه‌های دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
«نَگمه» یک اسم فارغ از معناست
«چکمه» یک شیء دوست‌داشتنی
«خواب» یک کودتا علیه زمان
«زندگی» طعم میوه‌ای دهنی
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

یک: زنی ترسناک در کوچه
دو: قدم‌های مرد منحرفی
سه: تماشای آخرین تزریق
چار: هفتاد سال بی‌هدفی
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

بچه‌ی «رستم» و «هلن سیکسو»
بچه‌ی «آل پاچینو» و «مجنون»
بچه‌ی «حافظ» و «سیمون دوبووار»
بچه‌ی «معده‌درد» و «تلویزیون»!
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

ضرب مشتقّ پنج در سی و دو
جذر پنجاه و پنج در هشتاد
شصت و یک به توان سیصد و هشت
صفرِ پشتِ ممیّزِ آزاد
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

مشت «موسی» به صورت مقتول
«خضر» در قصه‌ای عجیب‌غریب
قتل «جرجیس» و باز زنده شدن
شکّ «عیسای ناصری» به صلیب
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

قایقِ بی «کیان پیرفلک»
معنی آخرین نگاه «ندا»
لمس وحشت از آن‌ور کلمه
حسّ موسیقی بدون صدا
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

خوابِ یک شاعرِ تمام‌شده
معنیِ رنج، در نوشتنِ رنج
گیجیِ یک جهانِ پست‌مدرن
مهره‌ای ناشناس در شطرنج
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟

آخرین سطرهای در تبعید
حسّ پیروزیِ درونِ شکست
لذتِ مرگِ انتخاب‌شده
«مهدیِ موسوی» کدام‌یک است؟
بعد مرگش مهم نخواهد بود...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
وسط روز، ناگهان شب شد
آسمان شد سیاه‌تر از نفت!
پیشگوی بزرگ با خود گفت:
این شبِ لعنتی نخواهد رفت!

صبر کردیم و صبر ما را کرد
هر چه که جانمان به لب آمد
به امیدِ سحر نشستیم و
شب گذشت و دوباره شب آمد!

چند شب ذره‌ذره جان دادم
مثل ماهی کوچکم بر خاک
چند شب مغزِ شهر را خوردند
مارها روی شانه‌ی «ضحاک»

چند شب کودکیم را کشتند
مثل سوزن زدن به بادکنک
چند شب مؤبدان زرتشتی
پوست کندند از تنِ «مزدک»

چند شب لشکر مسلمانان
دست در نقشه‌ی جهان بردند
دختر هفت‌ساله را با شوق
به کنیزی به خانه‌شان بردند

چند شب نوبت مغول‌ها بود
خشم «تیمورلنگ» یا «چنگیز»
از درختم به خاک افتادم
مثل یک برگ، آخرِ پاییز

تا بخوابند شب در آرامش
بالشِ خون و پَر می‌آوردند!
چند شب خواجگان قاجاری
چشم از کاسه درمی‌آوردند

موقع کشتن «امیرکبیر»
ناگهان گونه‌هاش خیس شدند
تکه‌های بریده‌ی وطنم
هدیه به روس و انگلیس شدند

چند شب در بهارِ «مشروطه»
خاکِ سرمازده تبسّم کرد
چند شب هم «مظفرالدین شاه»
استکان توی کون مردم کرد!

چند شب با امید سر کردیم
بد به پایان رسید و بدتر شد!
دل به طوفانِ کینه‌توز نداد
گلِ‌سرخی که زود پرپر شد

چند شب روی منقلش قاضی
حکم اعدام نوجوان می‌داد
شرق تا غرب، تا شمال و جنوب
همه‌جا بوی «خاوران» می‌داد

چند شب کوچه بوی خون می‌داد
واعظی رنگ زد، سفیدش کرد!
چند شب هر که گفت: آزادی...
حاکمِ شهر ناپدیدش کرد

همه را توی کوچه‌ها کشتند
عده‌ای داخل کمد بودند!
جنگجویان راه آزادی!!
گرم دعوا میان خود بودند

چند شب از میان آن‌همه شوق
زندگی روحِ خسته‌ای می‌ساخت
بچه‌ها از گرسنگی مُردند
کشورم بمب هسته‌ای می‌ساخت

هیچکس غیر شاعری مرده
حرفی از نسل زجردیده نزد!
چند شب... چند شب... نه چندین شب
پشت‌هم آمد و سپیده نزد

پیشگوی بزرگ خود را کشت
هیچ‌چیز از خودش به‌جا نگذاشت
پیشگوی بزرگ می‌دانست
تا ابد شب ادامه خواهد داشت...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from اصل ۲۰
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مصاحبه - دكتر مهدى موسوى


توليد شده در كمپين اصل ٢٠

با به اشتراك گذارى اين ويدئو بادوستان خود، ما را به عنوان مجموعه‌اى كوچك امّا مُصمّم در راه ساختن ايرانى آباد و آزاد یاری کنید.

#آزادى_تشكل_ها
#آزادى_بيان
#حق_اعتراض
#حقوق_بشر
#اعتراضات_ايران
#مستند
#ادبيات_اعتراضى
#شعر_اعتراض
آن ابرهای تیره و این سایه‌ها شومند
نوشابه‌ها از مشکیِ کشتار مسمومند

فریاد را خوردم به جُرمِ «دوستت دارم»
در دادگاهی که همه از پیش محکومند!

آرام نجوا کن... در اینجا گوش بسیار است
ایران ما گربه‌ست امّا موش بسیار است!

خسته شده دنیا از این آواز تکراری
خاموش شو! در جوب‌ها یا زیرسیگاری

از رادیو خاموش کن امواج صافت را
که پخش خواهد کرد فردا اعترافت را

با من کتک می‌خوردی و شب‌های آخر بود
که درد تنهاییت از باتوم بدتر بود!

فهمیده بودی هیچ راهی نیست... راهی نیست...
یعنی برایت مرگ و آزادی برابر بود

در ازدحام کف زدن‌های هواداران
بازنده‌ای در انتظار سوت داور بود

در مغز ما می‌سوخت عشق و خواب جنگل‌ها
گربه میان دست‌های بچّه‌تنبل‌ها!

در سردخانه فارغ‌التّحصیل می‌گشتند
اعلامیه، اعلامیه «شاگرد اوّل»‌ها

می‌خواستم با تو بگویم: دوستت دارم
امّا نمی‌فهمند اینها را مسلسل‌ها!

من غصّه خوردم، سیب را فرزندِ آدم خورد
من گریه کردم، یک نفر در آینه سم خورد

تو نیستی... دیگر به آن کافه نخواهم رفت
تو نیستی... نوشابه‌ی مشکی نخواهم خورد!

عمری سیاهی پشت رؤیای سپیدی بود
نه! تحفه‌ی این ابر، باران اسیدی بود

دیشب موتورها را سواران باز زین کردند!!
تنها نه ما، خورشید را توی «اوین» کردند

خورشید خوب مشرقی! که ناگهان بد شد
فردا یقیناً اعترافش پخش خواهد شد

ما مرده‌ایم امّا دماغ زنده‌ها چاق است!
در روزنامه‌ها ستون ادّعا چاق است

از خون ما پُر شد شکم‌هاشان... چه دردی داشت!
با که بگویم درد را؟ حتّی خدا چاق است!!
.
شلّاق یا حبس ابد؟ محکومِ از پیشیم
که عشق، ممنوع است که احساس، قاچاق است

دیگر چه گویم؟ دوستانم یک به یک مُردند
در کشوری که گربه‌اش را موش‌ها خوردند...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/11/14 15:50:06
Back to Top
HTML Embed Code: