Telegram Web Link
گاهی مطالبی در استوری‌ها، کامنت‌ها و... می‌بینم که مجبور می‌شوم چیزهایی را به‌عنوان یک معلم توضیح بدهم که مصداق «اظهر من الشمس» هستند پس پیشاپیش عذرخواهم:

۱. به فردی که به «کمونیسم»، «فمینیسم»،‌ «پست‌مدرنیسم» و... اعتقاد دارد، «کمونیست»، «فمینیست»، «پست‌مدرنیست» و... می‌گویند.
پس غلط است که بگوییم «آنها فمینیسم هستند» یا «من طرفدار فمینیست هستم»!

۲. یک نظام جمهوری یا هر شکل حکومتی دیگر می‌تواند از «راست افراطی» تا «چپ افراطی» باشد و مثلا شخصی می‌تواند «جمهوری‌خواه» اما «راست افراطی» باشد همان‌جور که مثلا در آمریکا و کشورهایی اروپایی می‌بینیم. پس نمی‌توان اینها را برابر فرض کرد و بگوییم چون فلانی طرفدار جمهوری است، پس چپ است!

۳. «لائیسیته» به معنای جدایی دین از حکومت است اما در یک حکومت لائیک، مذاهب و فرقه‌ها و عقاید مختلف در زندگی و تبلیغ خودشان آزادند و می‌توانند زندگی عادی خودشان را داشته باشند. پس مثلا اگر می‌گوییم «در آینده ایران باید کشوری لائیک باشد»، در این کشور مثلا مسلمان‌ها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بهایی‌ها، شیطان‌پرستان و... تا جایی که به حقوق مردم و جامعه تجاوز نکنند، آزادند که فعالیت کنند و حتی روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی خودشان را داشته باشند.

۴. بحث «آزادی» ربطی به «بلاک کردن» در فضای مجازی ندارد، اما به «ریپورت» می‌تواند داشته باشد. مثلا شما در جامعه‌ای آزاد حق دارید افراد را به خانه‌ی خود راه ندهید یا دوست نداشته باشید با آنها صحبت کنید اما آنها حق دارند در خانه‌ی خودشان زندگی کنند و با دوستانشان حرف بزنند. مشکل وقتی ایجاد می‌شود که شما بخواهید خانه‌شان را از آنها بگیرید یا در آنجا هم آنها را کنترل کنید.
در اینجا بحث دیگری مطرح می‌شود که حد و مرز «آزادی» کجاست زیرا هر عمل ما، طبیعتا روی افراد دیگر و جامعه نیز تاثیر دارد. پاسخ فلاسفه و جامعه‌شناسان مختلف دراین‌باره کاملا متفاوت است.
شما حق دارید از فردی که بلاکتان کرده متنفر باشید، اما او کاری خلاف «آزادی» نکرده است. او فقط دارد افرادی را که به مطالب شخصی‌اش دسترسی دارند کنترل می‌کند. کاری که ما مثلا با پرایویت کردن صفحه‌ی اینستاگرام یا پنهان کردن دفتر خاطراتمان از پدرمان انجام می‌دهیم.

۵. نظراتی که در فضای مجازی می‌خوانید، کاملا «سوگیری» دارند. حتی «نظرسنجی‌ها»یی که می‌گذارید یا می‌بینید، سوگیری دارند. شما خواسته یا ناخواسته افرادی شبیه خودتان را دنبال می‌کنید. پس نمی‌توان از آنها به شناختی واقعی از جامعه و نظراتش رسید. آنها اکثرا نظرات و عقاید شما را تایید و تقویت می‌کنند! پس گول نخوریم.

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
می‌نویسد کسی به من هر شب
نامه‌ای سرگشاده با نفرت
پیکرم را که مملو از زخم است،
توی خون، غسل داده با نفرت

همه‌جا پشت هر درِ بسته
از جهان و جهانیان خسته
شام را می‌خورند آهسته
همه‌ی خانواده با نفرت

داغ بر قلبِ داغدارِ هم
فکر یک گریه بر مزار هم
در گریزند از کنار هم
عابران پیاده با نفرت

قاضی پیر، مدرک خود را
عاشقم قلبِ کوچکِ خود را
بچّه حتی عروسک خود را
می‌کند استفاده با نفرت

ناامید است از کمی شادی
از رسیدن به روز آزادی
زل زده سمتِ قصرِ اجدادی
آخرین شاهزاده با نفرت

خبری نیست پشت کوه بلند
خبری نیست از گل و لبخند
چشم‌هایی که منتظر بودند
خیره مانده به جاده با نفرت

متهم می‌کنند و می‌بوسند
غرق غم می‌کنند و می‌بوسند
بغلم می‌کنند و می‌بوسند
مردم بی‌اراده با نفرت

در میان سکوت، همهمه‌ای
بر سر کوچه، صاحبِ قمه‌ای!
توی هر منطقه مجسمه‌ای
تا ابد ایستاده با نفرت


دیدن دیو یا پری در شب!
ازدواج پرنده و عقرب!
یا که برگشتنِ زمان به عقب
همگی ممکن است و ممکن نیست↓
جمع یک قلب ساده با نفرت
«من» به یک روز خوب معتقدم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفت‌وگوی جمعه، ۲۴: سیما مرادبیگی، از آسیب‌دیدگان جنبش زن، زندگی، آزادی

سیما مرادبیگی از معترضان آسیب‌دیده خیزش سراسری ۱۴۰۱ در بوکان است که با انتشار ویدیویی وضعیت دست خود را ۹ ماه پس از شلیک نیروهای سرکوبگر نشان داد. ۲۱ مهرماه ۱۴۰۱ او به همراه همسر خود برای شرکت در اعتراضات به خیابان‌های بوکان آمده بودند، دقایقی بعد، سیما و همسرش برای لحظاتی در خیابان از هم جدا شدند و در همان حین، سربازی در خیابان، لوله تفنگ را به دست سیما می‌چسباند و بی‌رحمانه شلیک می‌کند، بیش‌تر از ۳۰۰ گلوله ساچمه‌ای به دست سیما شلیک می‌شود.
در این برنامه، مهدی موسوی، شاعر و نویسنده با سیما مراد بیگی درباره سرگذشت و نحوه آسیب‌دیدیگی‌اش در اعتراضات با او مصاحبه می‌کند.
این برنامه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ در صفحه اینستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
سایت:
https://tavaana.org/friday-24/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=roi7XC0K8bc
ساندکلاود:
https://soundcloud.com/tavaana/e9sbdvv7easx
#یاری_مدنی_توانا
#گفتگوی_جمعه
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#سیما_مرادبیگی
@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2
امروز رأس ساعت ۱۹ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هما_دارابی، در دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ برای «اعتراض به #حجاب_اجباری و قوانين ضد زن» جمهوری اسلامی در میدان تجریش تهران خود را به آتش کشید و ساعاتی بعد در اولین ساعات سوم اسفند ماه بر اثر شدت سوختگی جان باخت.

دارابی در سال‌های پس از ۱۳۵۷ به تدریس و تحقیق در رشته روانپزشکی ادامه داد.

او را به دلیل نپذیرفتن حجاب اجباری از ریاست گروه روان‌پزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند. هما دارابی حتی به رئیس بیمارستان محل کار خود گفته بود که مرگ را بر چادر سر کردن ترجیح می‌دهد.

او را ابتدا از سمتش در دانشگاه گروه روانپزشکی دانشگاه بهشتی برکنار کردند و سپس برای مدتی مطبش را نیز تحت عنوان «عدم رعایت شئونات اسلامی» تعطیل کردند.

با افزایش فشارهای جمهوری اسلامی، هما دارابی در روز دوم اسفند ماه سال ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران با برداشتن حجاب اجباری و در اعتراض به قوانین و فضای ضد زن تحمیل شده به زنان ایران، اقدام به خودسوزی در انظارعمومی کرد.
indypersian

📡 @VahidOnline
Baghalam Kon (Embrace Me)
Hamed Moghaddam
"بغلم کن"، نسخهٔ صوتی (ام پی تری)

خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: طاهر علیرمضانی
بغلم کن تو این شبِ برفی
خسته از انتظار، گریه نکن
بوسه‌هات داغِ ظهرِ مرداده!
مث ابر بهار گریه نکن

بغلم کن تو این شب برفی
خستگیتو بذار تو دستم
به تنم تکیه کن که حس بکنم
مث یه کوه، پشت تو هستم

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

.
بغلم کن تو این شب برفی
موهاتو باز کن، به باد بره!
ما دو دیوونه‌ی همیشگی و
جادّه مثل همیشه منتظره

بغلم کن تو این شب برفی
که خودش رو به شیشه می‌کوبه
بذار این جادّه تا همیشه بره
با تو هر جای این جهان خوبه

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Disturbed Memories (Acoustic version)
Ares Band ft. Mariaa
خاطرات آشفته (نسخه‌ی آکوستیک)
خواننده: آرس‌بند و ماریا
ترانه‌سرا: مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
غزلی با احترام به «هرمان ملویل» و «بارتلبی محرّر»:

گفتند زیر لب که برو خوش باش
گفتند زیر لب که بگو: آری
من گیج در سطوح جهان بودم
هر لحظه پاره می‌شدم انگاری

با مرغ‌های تخم‌ شدن از درد
با گوسفندِ منتظرِ سلّاخ
با گاوهای شخم زدن در ترس
با اسب‌های بسته به هر گاری

مشغولِ کوفت کردنِ کوبیده
مشغولِ سکس با زنِ همسایه
مشغولِ شیشه و عرق و تریاک
مشغولِ جشن‌ها و عزاداری

بارانِ فحش، داخل ورزشگاه
تا صبح، پای تلویزیون بودن
گشتن میان پوچیِ اینترنت
پاساژ رفتن از سرِ بیکاری

هر صبح: در اداره خیال و چُرت
هر ظهر: پرسه توی خیابان‌ها
هر عصر: بحث، داخل یک کافه
هر شب: بغل گرفتنِ بیزاری!

یا بحثِ عکسِ خانمِ بازیگر
یا بحثِ دیر کردنِ یارانه
یا بحثِ لغو سهمیه‌ی کنکور
یا بحثِ فرقِ آبِ کُر و جاری

با قرص‌های سبز و سفید و زرد
با قرص‌های صورتی و قرمز
با قرص‌های آبی و نارنجی
با زل زدن به ساعتِ دیواری

گشتن برای ذرّه‌ای از امّید
گشتن میان خیسیِ یک بالش
گشتن برای لذّت و آرامش
در بسترِ غریبه‌ی تکراری

آینده‌ی رهاشده از سختی
دنیایی از توهّم خوشبختی!
بیداریِ به خاطرِ خوابیدن
خوابیدنِ به خاطرِ بیداری

با صفحه‌ی حوادث و جدول‌ها
با شایعاتِ داغِ قمر خانوم!
با درس‌های داخل دانشگاه
با حرف‌های کوچه‌و‌بازاری

گفتند زیر لب که بگو: آری
گفتند زیر لب که بگو: آری
من سست می‌شدم وسط تسلیم
با آن‌همه جنون و خودآزاری!

باید که خونِ توی قلم باشم
حتّی اگر همیشه‌ی غم باشم
ترجیح می‌دهم که خودم باشم
ترجیح می‌دهم که بگویم: نه!!

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
با سلام و عرض احترام
این هفته برنامه‌ی بامداد برگزار نخواهد شد
و تکرار برنامه‌ی هفته‌ی قبل
پخش خواهد شد ❤️💚
من هم مثل شما عصبانی می‌شوم و من هم گاهی ناخوداگاه فحش می‌دهم. کلا در جوانی آدم خشنی بودم که اگرچه با تلاش بسیار تغییر کرده‌ام، اما هنوز گاهی کنترلم را از دست می‌دهم. و بدترین چیز این فحاشی‌ها بازتولید «سکسیسم» و «روابط و فرهنگ بیمار» در جامعه است. حالا این یعنی چی؟

مثلا شما حتما شنیده‌اید که کسی در عصبانیت کلمه‌ی «گاییدمش» (یا خارجی‌ها کلمه‌ی «فاک») را به‌کار ببرد. اما آیا کداممان دقت کرده‌ایم که این فحاشی‌ها بازتولید فرهنگ بیماری است که دو جایگاه «فاعل» و «مفعول» را برای عمل «سکس» قائل است و فرد «مفعول» را مورد تحقیر قرار داده و در جایگاه فرودست قرار می‌دهد. فرهنگ بیماری که فرد یا چیز «موردِ فاک واقع‌شده» را شایسته‌ی تحقیر و عینیتِ فحش می‌داند!
در همین فرهنگ غلط است که جامعه‌ی هوموفوب با وجود نفرتش از روابط دو مرد، مفعول و «کونی» را فحش می‌داند و حتی در اسلام مجازات سخت‌تری برایش قائل است. و در همین فرهنگ است که زنی که رابطه‌ی جنسی برقرار کرده، خود را در وضعیت برابر و لذت‌برده نمی‌بیند و حسِ بخشیدنِ چیزی و حتی متضرر شدن را دارد!!
ما با یک فحش ساده‌ی «گاییدمش» یا خارجی‌ها (یا ایرانیانی که دهه‌ها در خارج بوده‌اند) با فحش ساده‌ی «فاک» ناخوداگاه این فرهنگ را تقویت می‌کنیم.

یک مثال ساده‌ی دیگر می‌زنم:
شوخی‌ای که این روزها با ساندیس‌خورهایی که می‌خواهند رأی بدهند می‌شود، این است که «هر کسی دوست داره رای بده، خب بره بده دیگه».
حتی من هم وسوسه شده بودم که از این «شیطنت زبانی» در پست قبلم استفاده کنم، اما به خودم آمدم و دیدم که درواقع دارم باز هم به همان فرهنگ بیمار دامن می‌زنم. انگار «کردن» امری مثبت است و «دادن» عملی شایسته‌ی نکوهش و استهزا!
من خودم در خلوتم شاید به این شوخی‌ها بخندم، اما مواظبم که در عرصه‌ی عمومی با به‌کارگیری‌شان این فرهنگ بیمار را که بخش زیادیش در فرهنگ دینی و مذهبی ریشه دارد، تقویت نکنم.

خوشبختانه زبان فارسی، واژه‌ها و ترکیبات سکسیستی کمی دارد. برعکس زبان‌های خارجی که اکثرا نه‌تنها ضمیر مونث و مذکر دارند، بلکه حتی اشیا هم مذکر و مونث دارند، زبان فارسی اسیر این طبقه‌بندی دودویی آدم‌ها بر اساس آلت درون شورتشان نشده و برای تمام آدم‌ها و شغل‌ها و... کلمات یکسانی دارد.
اما باید مواظب باشیم که همان معدود کلمات سکسیستی مثل مردانگی، کسخل، کیری، کونی، زن‌صفت، مادرجنده و... را به‌کار نبریم. یا حداقل در عرصه‌ی عمومی از آنها دوری کنیم.
یادتان باشد که زبان، همه‌چیز را می‌سازد. فرهنگ را، اندیشه را، احساس را و هر چیزی که در ساحت زبان قابل بازنمایی است 💚❤️

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یازده نکته‌ی مهم برای زندگی در ایران:

۱. برای دستگیر شدن آماده باشید. مهم نیست در ایران سیاسی یا غیرسیاسی باشید، هر انسانی در ایران با هر عقیده‌ای و شغلی ممکن است روزی سر و کارش با یکی از ده‌ها نهاد امنیتی بیفتد که پول مفت می‌گیرند تا مردم را آزار دهند.

۲. هیچ چیزی را در گوشی یا کامپیوترتان نگه ندارید. یک چت ساده‌‌ی تولدت مبارک یا یک عکس در مهمانی یا یک جمله‌ی عاشقانه یا عصبی حتی اگر نتواند برای شما پرونده ایجاد کند، مطمئنا ابزاری در دست بازجو برای فشار و آزار بیشتر خواهد بود.
در ایران نه‌تنها اس‌ام‌اس‌ها و تماس‌ها شنود می‌شوند که هر لحظه امکان هک یا دزدیده شدن گوشی شما توسط عوامل رژیم وجود دارد.

۳. دفتر خاطرات نداشته باشید. شاید باورتان نشود که چقدر از افراد دستگیرشده با استناد به یک جمله‌ی شاعرانه در دفتر خاطراتشان محکوم به زندان شده‌اند!

۴. حرف‌های بازجو را باور نکنید. از اینکه فلانی درمورد شما اعتراف کرده تا اینکه فلانی همکار خود ماست تا اینکه پدر و مادرت را دستگیر کرده‌ایم یا مرده‌اند تا اینکه فلان چیز را اعتراف کن تا آزاد شوی تا... همه فقط دروغ‌هایی برای آزار و هدایت شما هستند‌.

۵. به خانواده و دوستانتان بسپرید که اگر روزی دستگیر شدید، حتما خبررسانی کنند. از لحظه‌ی دستگیری شما، انواع فشار و وعده به خانواده‌ها آغاز می‌شود تا مانع خبررسانی آنها شوند و با خیال راحت در آنجا شما را شکنجه کنند و اعتراف بگیرند.

۶. بازجو دشمن شماست! اگر با شما مهربان شد، اگر به شما سیگار داد، اگر قول کمک یا آزادی داد، اگر غذا یا نوشیدنی آورد، اگر... یادتان باشد هر کسی که در آنجاست دوره دیده که شما را له کند و تمام اینها ترفندی برای رسیدن به مقصودهایشان است.

۷. خودتان را حداقل برای یک یا دو ماه بازداشت آماده کنید. حتی اگر بفهمند که شما را اشتباهی گرفته‌اند، بعید است که زودتر از چند هفته آزادتان کنند، پس منتظر آزادی نباشید. در انفرادی برای خودتان سرگرمی بسازید، ورزش کنید، غذاهای مزخرف را بخورید و بازی‌های مختلف فکری و عملی بسازید تا در انفرادی دیوانه نشوید.

۸. پس از آزادی، شایعات مردم یا فاصله گرفتن دوستان یا دروغ‌های اطرافیان برایتان مهم نباشد. نیروهای امنیتی با کمک عواملشان علیه هر زندانی شایعه پخش می‌کنند و آن آدم‌ها یا عوامل رژیم هستند یا احمق‌هایی دوست‌نما‌. در هر دو صورت خوشحال باشید که چهره‌ی واقعی‌شان را شناخته‌اید.

۹. وکیل حقوق‌بشری مطمئن بگیرید یا حداقل چند جلسه از کمک یک مشاور استفاده کنید. با وکیل خود صادق باشید و به او دروغ نگویید.

۱۰. شما تا مدت‌ها زیرنظر کامل هستید. پس کاملا مواظب باشید و مسائل امنیتی را رعایت کنید. به آدمهایی که شناخت کامل از آنها ندارید و ناگهان پس از زندان وارد زندگی‌تان می‌شوند، اعتماد کامل نکنید.

۱۱. قوی باشید و پس از آزادی به زندگی ادامه بدهید و با تمام سختی‌ها تلاش کنید از آن لذت ببرید. عوامل رژیم، دشمن زندگی و شادی هستند و اینکه ببینند شما هنوز زنده‌اید و از زندگی لذت می‌برید، بهترین مقاومت و تودهنی به آنهاست.

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامه‌ی چندشنبه با سینا
قسمت ۲۳ - با حضور فاطمه اختصاری، شاعر و نویسنده

@fateme_ekhtesari
شده‌ای شاعرانه عاشقِ من
شده‌ام عاشقانه شاعرِ تو
شانس می‌خواهد اینکه یک آدم
بشود شاعر معاصر تو!
بغلم باش و باش تا به ابد
که نفس می‌کشم به خاطر تو

تنِ تو کشتزار خشخاش است
اعتیادی‌ست بیشتر به اتاق
بین این شهرها و کشورها
با تو خوب است یک سفر به اتاق!
خسته‌ام از جهان و آدم‌هاش
بغلم کن! مرا ببر به اتاق

وحشیانه بیفت در بغلم
بدنت را عمود کن با عشق
وحشیانه ببوس و گاز بگیر
گردنم را کبود کن با عشق
بعد آرام شو، بچسب به من
بعد سیگار دود کن با عشق

تخت طوفانی است، دستم را
دُور آن گیسوانِ لَخت ببند
تو کوآلای کوچکم هستی
خواب خود را به این درخت ببند
خفه کن با تنت دهانم را
دست‌های مرا به تخت ببند

تو اگر کفری و اگر ایمان
باید امشب که بت‌پرست شوم
جام‌ها را یکی یکی پُر کن
تا به آنجا که مستِ مست شوم
بغلم کن که از تو نیست شدم
بغلم کن که با تو هست شوم

رازها را، نگفتنی‌ها را
توی مستی بگو درِ گوشم
بغض‌ها را بریز در تن من
من که کوهم، همیشه خاموشم
گریه کن روی سینه‌ی لختم
بعد بیهوش شو در آغوشم

تو اگر سیب سرخ را بدهی
حاضرم تا ابد گناه کنم
اگر این عشق، اشتباه من است
با تو خوب است اشتباه کنم
کاشکی صبح لعنتی نرسد
که تو را تا ابد نگاه کنم

آفریده شده زمین و زمان
که مرا با تو آشنا بکند
حل شوم در تن تو، در روحت
که مرا از خودم رها بکند
هیچ چیزی نمی‌تواند که
این دو دیوانه را جدا بکند

شاد و غمگین، مجاز و غیرمجاز
من که با هر نوار عاشقتم!
چون‌که دریای بی‌کران هستی
مثل ماهی، دچار، عاشقتم
با تن بی‌قرار عاشقتم
با دل شرمسار عاشقتم
در بلیط قطار عاشقتم
وقت شام و ناهار عاشقتم
موقع انتظار عاشقتم
در مسیر فرار عاشقتم
روی میز قمار عاشقتم
روز و شب، چند بار عاشقتم
در سیاهی غار عاشقتم
در جوک خنده‌دار عاشقتم
پشت مرز و حصار عاشقتم
زیر سنگ مزار عاشقتم
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقتم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
: «تو رو خدا این‌جوری نگو. امیدتو از دست نده.»
- «امید عاطفه؟! اینا زندگی منو نابود کردن. همه‌چیمو ازم گرفتن. من چی کار کرده بودم عاطفه؟! به چی دلمو خوش کنم؟! می‌بینی که توی سایتا و روزنامه‌هاشون درباره‌م چی می‌گن. می‌بینی که حتّی زینب هم ولم کرد و رفت. اون روز می‌خواستم برم دانشگاه یکی از بچّه‌ها رو ببینم نگهبان جلومو گرفته می‌گه حقّ ورود ندارین. می‌فهمی؟! حق ندارم برم جایی که جوونیم و زندگیم رو توش گذروندم. هزار تا دری‌وری داره توی این مملکت چاپ می‌شه اون‌وقت به کتابای من می‌گن سیاه‌نمایی! یه سیاه‌نمایی نشونشون بدم که...»
: «ای بابا. این‌قدر حرص نخور. به‌خدایی سکته می‌کنیا. حق داری. چی بگم والّا... اصلاً بی‌خیالش. بیا راجع به کتابت حرف بزنیم. خوبه؟»
- «می‌دونی؟ یه جورایی ته دلم خوشحالم که مجوّز نگرفت. پایانش اون چیزی نبود که راضیم کنه. دارم آخرشو دوباره می‌نویسم.»
: «چه خوب! حتماً مث همیشه به منم نمی‌خوای بگی...»
- «باید بخونیش. ولی می‌دونم خوشت نمیاد ازش. این دفعه پایانش واقعاً سیاهه. می‌خوام دونه دونه‌ی شخصیتا رو بکشم یا دق‌مرگ کنم! می‌خوام همشونو توی تنهایی له کنم. می‌خوام داستانم مث زندگی واقعی باشه. پر از نفرت و تنهایی... می‌خوام واقعیتو بکوبم توی صورت مخاطب. فیلم سقوط رو که با هم دیدیم یادته؟ همون که آخرش مرده همه‌ی شخصیتای داستانشو قبل خودکشی کشت؟ یه جورایی مث اون...»
: «ولی اون به خاطر دختره آخرشو عوض کرد...»
به من نگاه می‌کند. امّا نگاهش از من رد می‌شود. انگار در دوردست‌ها به دنبال دختری می‌گردد که شخصیت‌هایش را نجات بدهد.
- «می‌دونی خوبی داستان نوشتن چیه؟ می‌شه همه‌ی واقعیتا رو با یه اشاره‌ی خودکار عوض کرد. می‌شه حق رو از یه نفر به نفر دیگه داد. می‌شه مخاطب رو گول زد. می‌شه چیزای احمقانه‌ای مث امید و عشق رو ساخت و به خورد مردم داد تا بتونن زندگی رو تحمّل کنن. امّا من می‌خوام این آخرین داستانم واقعی باشه. نمی‌خوام کسیو گول بزنم. همه‌چیش به زشتی زندگیه!»
: «ولی شاید بشه تهش یه نور امیدی گذاشت. یه چیزی که بشه بهش دل خوش کرد. مگه همیشه نمی‌گفتی اگه توکّلت به خدا باشه حتماً یه دری هست که وا بشه؟»
- «من توی زندگیم مزخرف زیاد گفتم. اینم یکیش... این روزا به وجود خود خدا هم شک دارم چه برسه به این که بخواد از اون بالا معجزه بفرسته! دوره‌ی معجزه‌ها تموم شده. ترجیح می‌دم به توالت خونه‌م اعتقاد داشته باشم تا خدایی که این‌همه بدبختی رو می‌بینه امّا فقط لبخند می‌زنه و با لذّت نگاه می‌کنه»...

(گفتگو در تهران/ سید مهدی موسوی)
@seyedmehdimoosavi2
امروز رأس ساعت ۱۹ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek#persian
2024/10/01 22:38:10
Back to Top
HTML Embed Code: