Telegram Web Link
مردی_که_نرفته_است_برمی‌گردد_برای_چاپ.pdf
51.9 MB
"مردی که نرفته است برمی‌گردد"
سید مهدی موسوی
(نسخه‌ی مناسب برای چاپ)
@seyedmehdimoosavi2
مردی_که_نرفته_است_برمی‌گردد_سایز_اصلی.pdf
51.1 MB
"مردی که نرفته است برمی‌گردد"
سید مهدی موسوی
(نسخه‌ی مناسب برای کامپیوتر)
@seyedmehdimoosavi2
مردی_که_نرفته_است_برمی‌گردد_سایز_کم.pdf
6.2 MB
"مردی که نرفته است برمی‌گردد"
سید مهدی موسوی
(نسخه‌ی مناسب برای موبایل)
@seyedmehdimoosavi2
رمان هزار و چند شب.pdf
4.8 MB
نسخه‌ی PDF رمان «هزار و چند شب»
نوشته‌ی «سید مهدی موسوی»
@seyedmehdimoosavi2
دو عاشقیم، دو مست خراب! نوبت کیست؟!
برای غرق شدن در شراب نوبت کیست؟!

سؤال کرد کسی: عاشقید؟! خندیدیم!
چه فرق داشت که وقت جواب، نوبت کیست

دو عاشقیم و به‌جز عشق، انتخابی نیست
مهم که نیست در این انتخاب نوبت کیست!

شب است و ماه منی، پس مهم نخواهد بود
اگر که سر بزند آفتاب نوبت کیست

دو عاشقیم، دو دیوانه، لُختِ لختِ لخت...
بگو به لرزش این تختخواب نوبت کیست!

جهنمیم! دو آتش، دو مار پیچیده
مشخص است که روز عذاب نوبت کیست

تن من و تو، خیابان خوب «آزادی‌»ست
رها از اینکه پس از «انقلاب»، نوبت کیست

مرا بغل کن از این زندگی! که عشق و عذاب
به نوبت است... در این آسیاب نوبت کیست؟!

دو عاشقیم، دو مست خراب...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
امروز رأس ساعت ۱۹ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
Forwarded from سایه ها
این هفته چی بخونیم؟

در فرشته‌های کاغذی این هفته خواهیم خواند:

• معرفی «در رویای بابل» اثر ریچارد براتیگان/ عباس اصغرپور

• معرفی «روزگار سخت» از ماریو وارگاس یوسا/ محبوبه عموشاهی

همچنین قبلاً مجموعه‌ی «این کتاب را بکارید» از براتیگان و «در ستایش نامادری»، «قصه‌گو» و «قهرمان فروتن» از یوسا، در فرشته‌های کاغذی معرفی شده‌اند.

🔻 شما می‌توانید متن کامل این معرفی‌ها را در قسمت Instant view ⚡️ بخوانید: 👇🏻

📎 فرشته‌های کاغذی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
ما هر سه عاشقانه‌ی هم بودیم
محبوس در اتاقِ مقوّایی
پیچیده در هم از همه‌سو با درد
تن‌هایمان مقابل تنهایی
با حسّی از جنون اساطیری
با درکی از تفاوت و زیبایی
با «سارتر»، با «سیمون دوبووار»، با عشق
با همسرانِ «خسروِ سینایی»

ما هر سه عاشقانه‌ی هم بودیم
بی «میمِ» مالکیّتِ اجباری
بی انتظارِ هرچه که پیش آید
بی زل‌زدن به ساعتِ دیواری
بی خط‌کشی به دُورِ هماغوشی
بی واژه‌ای برای وفاداری
یک کلبه ساختیم تهِ دنیا
بیرون از این جهنّم تکراری

ما هر سه عاشقانه‌ی هم بودیم
روح و تنِ مذاب‌شده در هم
با یک زبانِ تازه سخن گفتیم
لب‌هایمان که دوخته شد بر هم
در قلب‌هایمان هیجان بود و
یک حسّ غیرقابل‌باور هم
این عشق، درد بود و خودش درمان
این عشق، زخم بود و خودش مرهم!

پیچیده است عشق، هیولایی
گاهی شبیه خودکشیِ «تختی»ست
گاهی تفاوتی‌ست عذاب‌آور
تصویرهای راحتی از سختی‌ست
گاهی تلاشِ یافتنِ یک مو
روی لباسِ بر سرِ جارختی‌ست!
اما برای ما که جنون داریم
هر چیز هست، معنی خوشبختی‌ست!

ما آن مثلثیم رها از ضلع
در خطی از ازل به عدم هستیم
کافی‌ست هر بهانه‌ی خوشبختی
راضی‌تر از زیاد به کم هستیم
یک خانه‌ی رهاشده از تاریخ
در روزهای شادی و غم هستیم
که از همیشه عاشق هم بودیم
که تا همیشه عاشق هم هستیم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به دلایل فنی
امروز
تکرار برنامه‌ی هفته‌ی گذشته‌ی "بامداد"
پخش خواهد شد
از پنج‌شنبه‌ی بعدی دوباره در خدمتیم 💚
با پُستِ پیشتاز فرستادند! یک شب رسید عکس کسی از ماه
سرباز سمت خانه‌ی آخر رفت، شطرنج را محاصره می‌شد شاه!

بر چیز سرنوشت ورق خوردند، تقویم‌های زشت ورق خوردند
باران شور ریخت سی و شب سال! بر تخت‌های کودکی‌ام ناگاه

گلدسته‌ها دوباره اذان گفتند، رازی که نیست را به جهان گفتند
نوری دوید در شب خاموشم با لامپ‌های قهوه‌ایِ «الله»

جمعی میان خانه دعا کردند، جمعی مرا به اسم صدا کردند
با ابرهای تیره زنا کردند خورشیدهای باکره با اکراه

دیدند ابتدای جهان بد بود، دیدیم انتهای جهان بد بود
در دسترس نبود و نخواهد بود حتی خطوط مسخره‌ی همراه

یا موشکی بدون هدف بودیم، یا خوابِ ظهر، داخل صف بودیم!
یا قاتلان دشنه‌به‌کف بودیم یا گوسفندِ رفته به قربانگاه

دیروز، آیه‌های شریفی بود! فردا مچاله داخل کیفی بود!
در روزنامه طنز سخیفی بود: امروزهای خوب‌تر از دلخواه!!

از کفرگوییِ قلمِ «حافظ» تا شرحِ عشقبازیِ با «سعدی»
از نامه‌ی سه‌شنبه‌شبِ بعدی تا چاله‌ای که پرت شدم در چاه

چشمانِ خیسِ مست که یادت رفت... در من کسی شکست که یادت رفت...
دستی که توی دست... که یادت رفت... یک تکّه‌پارچه‌ست که یادت... آااااه...

از انتظارِ محض به غم خوردیم، از سطرهای مانده قلم خوردیم
با مشت‌های بسته قدم خوردیم هر روز عصر، پشت‌سرِ ارواح

من روبروی سر درِ دانشگاه، تو روبروی سر درِ دانشگاه
او روبروی سر درِ دانشگاه، ما روبروی سر درِ دانشگاه...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
باز هم ۱۷ آذر رسیده است. ۱۰ سال پیش در چنین روزی توسط نیروهای اطلاعات سپاه از خانه‌ام دزدیده شدم، تا ۳۸ روز در بند دو-الف زندان اوین، به جرم شعر گفتن، بازجویی و شکنجه شدم و درنهایت پس از دو سال دادگاه و خانه‌نشینی به ۹ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق محکوم شدم. به جرمی که هنوز هم دقیقا نمی‌دانم چیست!
برگزاری کارگاه‌های ادبی رایگان؟ اجرا شدن اشعارم توسط خوانندگان خارج از ایران؟ سرودن شعرهایی از غم‌های مردم سرزمینم؟ جریان غزل پست‌مدرن؟...
باور کنید هنوز هم نمی‌دانم.

اما ۸ سال پیش باز هم در چنین روزی (۱۷ آذر) به زندان بزرگ‌تری پا گذاشتم: به تبعید!
همیشه در تمام آن سال‌ها که آزارم می‌دادند؛ کارگاه‌هایم را تعطیل می‌کردند، کتاب‌‌هایم را رد مجوز می‌کردند، سخنرانی‌هایم را کنسل می‌کردند، در صداوسیما و روزنامه‌هایشان به دروغ‌پراکنی علیهم می‌پرداختند و... یک جمله را می‌گفتم:
من عاشق ایرانم و هرگز از این سرزمین نخواهم رفت.
اما یک روزِ تلخ، به یک دوراهی وحشتناک رسیدم:
سال‌ها در زندان و دور از مردم و ادبیات بپوسم یا از مرزها فرار کنم و سعی کنم در گوشه‌ای از دنیا دور از تمام چیزهایی که دوستشان دارم به زندگی لعنتیم ادامه دهم و دلم خوش باشد به نوشتن و نوشتن...
من راه دوم را انتخاب کردم!

من از هیچ‌کدام از انتخاب‌هایم پشیمان نیستم، حتی اگر هر سال ۱۷ آذر یادآور دو روزی باشد که بدترین اتفاق‌های زندگی‌ام رخ داده است. سال‌ها قبل سروده بودم که «دوباره برمی‌گردم به آخرین بوسه» که «کاشکی آخر این سوز، بهاری باشد» که «مطمئن هستیم روز خوب نزدیک است» که... اما الان فقط از یک چیز مطمئنم و آن هم «دوست‌داشتن» است!
که هرچه داشتم از من گرفته‌اند؛ آزادی‌ام، سلامتی‌ام، وطنم، خانواده‌ام، کارگاهم، دوستانم... اما نتوانسته‌اند خاطراتم را از من بگیرند. خاطراتی را که سرشار از دوست داشتن بی‌وقفه‌ی آدم‌هاست و مطمئنم حتی بعد مرگم هم با اشعار و نوشته‌هایم باقی خواهد ماند.

نوشتن در روز ۱۷ آذر برای من سخت است. من نه می‌بخشمشان و نه فراموش می‌کنم. من باید الان کنار شما بودم. شعر می‌خواندیم و به موسیقی گوش می‌دادیم. می‌بوسیدیم و قدم می‌زدیم. حرف می‌زدیم و حرف می‌زدیم و حرف می‌زدیم و از تمام لحظات دوری دیوانه‌وار انتقام می‌گرفتیم.

یک روز به ایران برمی‌گردم؛ یا خودم یا جنازه‌ام. اما هرچقدر هم که آن روز زود باشد، نمی‌تواند این سال‌هایی که آن دو ۱۷ آذر و آن کوردلان از من گرفته‌اند جبران کند. در من زخمی است که جایش تا ابد باقی خواهد ماند. زخمی که ما را از پشت این صفحات مجازی و فاصله‌ها و دلتنگی‌ها به هم وصل می‌کند.

با عشق از تبعید
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
تنِ تو کشتزار خشخاش است
اعتیادی‌ست بیشتر به اتاق
بین این شهرها و کشورها
با تو خوب است یک سفر به اتاق!
خسته‌ام از جهان و آدم‌هاش
بغلم کن! مرا ببر به اتاق

وحشیانه بیفت در بغلم
بدنت را عمود کن با عشق
وحشیانه ببوس و گاز بگیر
گردنم را کبود کن با عشق
بعد آرام شو، بچسب به من
بعد سیگار دود کن با عشق

تخت طوفانی است، دستم را
دُور آن گیسوانِ لَخت ببند
تو کوآلای کوچکم هستی
خواب خود را به این درخت ببند
خفه کن با تنت دهانم را
دست‌های مرا به تخت ببند

تو اگر کفری و اگر ایمان
باید امشب که بت‌پرست شوم
جام‌ها را یکی یکی پُر کن
تا به آنجا که مستِ مست شوم
بغلم کن که از تو نیست شدم
بغلم کن که با تو هست شوم

رازها را، نگفتنی‌ها را
توی مستی بگو درِ گوشم
بغض‌ها را بریز در تن من
من که کوهم، همیشه خاموشم
گریه کن روی سینه‌ی لختم
بعد بیهوش شو در آغوشم

تو اگر سیب سرخ را بدهی
حاضرم تا ابد گناه کنم
اگر این عشق، اشتباه من است
با تو خوب است اشتباه کنم
کاشکی صبح لعنتی نرسد
که تو را تا ابد نگاه کنم


#مهدی_موسوی

تصویرگرا:
#yuvalrob
والتر بنیامین می‌گفت که «تاریخ را فاتحان می‌نویسند، اما هنر، تاریخ به روایت شکست‌خوردگان است»!
من به این جمله ایمان دارم اما می‌خواهم بگویم که نه تمام هنرها، بلکه «ادبیات» روایت شکست‌خوردگان است زیرا کافی است که مثلا نگاهی به سینمای هالیوود بیندازیم تا ببینیم که اتفاقا بسیاری از فیلم‌های ماندگار، همان روایت فاتحان است. اما ادبیات همواره آثاری را که برای جعل تاریخ و خوشامد فاتحان بوده، غربال کرده و تنها روایت بازندگان است که باقی مانده است.

برای ما بازندگان همیشگی تاریخ، ادبیات، جایی برای نفس‌کشیدن بوده است. جایی که رستم و رخش در چاه شغاد جان می‌دهند. جایی که لیلی و مجنون از عشقی نافرجام می‌میرند. جایی که اخوان، راز سیزیف‌وار کتیبه را در اوج ناامیدی فریاد می‌کند. جایی که فروغ مطمئن است که پرنده مردنی است و جایی که نصرت بر سر قبرش می‌نویسد: «یک جنگجو که نجنگید اما شکست خورد»!

برای همین هم است که آنها می‌توانند در خیابان ما را بکشند، در زندان شکنجه کنند، از مرزها فراری بدهند اما نمی‌توانند کلمه را از ما بگیرند.
خیلی‌ها از من می‌پرسند که چطور «مهدی موسوی» بعد از تبعید، شعر و داستانش اوج بیشتری گرفته است و غربت و دوری از زبان و مردم بر او تاثیر نگذاشته است. من دلایل زیادی دارم که یکیش آن است که زندگی‌ام را گذاشته‌ام در راه ادبیات و تاوان‌دادن را خوب بلدم، اما دلیل مهمترم فکر می‌کنم همان رازی است که «بنیامین» به آن اشاره کرده است: من شکست خوردم. من بارها شکست خوردم و زخم به زخم، رنج‌ها را به هنر تبدیل کردم. من از آینده ناامیدم. من از برگشتن ناامیدم. من از آدم‌ها ناامیدم. و در گذشته هم چیزی نیست جز کابوس و اشک و شکنجه و از دست دادن و از دست دادن و از دست دادن... این همان روایتی است که من به شعر و داستان تبدیل کرده‌ام و مردم کشورم دوستم دارند چون روایت حقیقی رنج‌های آنهاست.

با ادبیات نمی‌شود شاد بود اما می‌توان آن روایت واقعی و تلخ را فریاد زد. و آن‌طرف، پول و قدرت و سلاح و رسانه و... است اما آن چیزی که باقی می‌ماند کلمه است و روایت ما شکست‌خوردگان تاریخ که هنوز زنده‌ایم. که این قدرت ادبیات است که محکم و استوار ایستاده و با صدایی رسا می‌گوید:
نه!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
دوستان عزیزم. صفحاتی که در زیر به آنها اشاره شده، متعلق به خودم هستند و در آنها با افتخار مستقیما با شما در ارتباط هستم.
من (مهدی موسوی) بر اداره‌ی هیچ فن‌پیج و صفحه‌ی دیگری نظارت ندارم:

۱. اینستاگرام:
https://www.instagram.com/seyed.mehdi.moosavi

۲. فیس‌بوک:
https://www.facebook.com/seyedmehdimoosavi2

۳. کانال تلگرام:
https://www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2

۴. کانال واتساپ:
https://whatsapp.com/channel/0029VaGGDWCFsn0logFsZZ1N

۵. توییتر:
https://x.com/Mousavi1355

۶. سایت شخصی:
http://mehdimousavi.net/
اتوبان، رودخانه‌ای غمگین است
که مرا از تو دور می‌‌کند

آب که از سر ما گذشت
اما ماهی‌ها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان می‌ایستند
و برای شیشه‌های بالاکشیده، دست تکان می‌دهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگ‌ها هستند
که برای همیشه ته‌نشین خواهند شد

.
تو با شوهرت ماهی می‌خوری
من زل می‌زنم به ماه و
دیوانه می‌شوم و
کوچه ها را آواز می‌خوانم و
به سنگ ها لگد می‌زنم و
زنم و...
بغضم می‌ترکد

از تو که دور می‌شوم
کوچه که هیچ!
گاهی اتوبان هم بن‌بست است

من رودخانه‌ای را می‌شناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهوش ثابت زندانی بهایی که این روزها در اعتصاب غذاست، به مناسبت اهدای جایزه صلح نوبل به خانم نرگس محمدی، شعری سروده است.
این شعر را خانم فاطمه اختصاری، شاعر ایرانی، بازخوانی کرده است.
در این ویدیو برگه دست‌نویس شعر خانم مهوش ثابت را هم مشاهده می‌کنید.

برای نرگس
شعری از مهوش ثابت، زندانی بهایی
خوانش: فاطمه اختصاری

خانم مهوش ثابت از اعضای سابق رهبران بهاییان موسوم به «یاران ایران» بود که پیشتر ده سال را بدون مرخصی در حبس گذرانده بود و حالا در هفتاد سالگی دوباره به ده سال حبس محکوم شده است.
او اخیرا در نامه‌ای درباره ظلمی که بهاییان می‌شود مفصل نوشته بود که آن را آموزشکده توانا به صورت صوتی منتشر کرده بود.

#مهوش_ثابت #بهائی #حقوق_بشر #بیانیه #نرگس_محمدی #صلح_نوبل #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
تا دقایقی دیگر
با ویژه‌برنامه‌ی درگذشت #شاهرخ
از کانال وان در خدمتتان هستم
هر پنج‌شنبه ساعت ۱۹ به وقت ایران
با برنامه‌ی «بامداد» در کنارتان هستم

مهدی موسوی
2024/09/22 10:22:43
Back to Top
HTML Embed Code: