Telegram Web Link
لینک اتاق کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها
امروز گفتگویی با "مازیار فلاحی" نازنین هم خواهیم داشت
راس ساعت ۲۲ به وقت تهران:
https://www.clubhouse.com/join/%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA%DA%A9/VpRsJDiT/PrK626nl?utm_medium=ch_invite&utm_campaign=-qqIxvURLrSfTwh4FM5XGA-520082
به توییتر آمدم:
https://twitter.com/Mousavi1355
مهدی موسوی ❤️💚
.
پای یک کامپیوتر گیجم، سرِ من درد می‌کند به جنون
کارگرهای شهرداری را می‌بَرَد سمت روستا کامیون

خواهرم شعر می‌شود از لب، بغل دوست‌دخترش هر شب
من به خود فکر می‌کنم اغلب توی حمّامِ گریه با صابون!

دست تو: چوب و کُلت و چوبه‌ی دار [البته شورت خانمت به کنار!]
که مساوی‌تر از منی انگار! پیش چشمان بسته‌ی قانون

خسته از مغزِ خالی و پُرها، مشت می‌کوبمت به آجرها
پیک خالی! بگو به دکترها: زخم ما رشد می‌کند به درون

سور بالا و جشن پایین‌ها، در عزا و عروسی اینها
بوق گوساله‌ها و ماشین‌ها... سرِ چی بود؟ چند قطره‌ی خون!

بچّه‌ماهی خیال دریا داشت، گاو هم دوستان خود را داشت
آنچه اندازه‌ی خودم جا داشت پشت من بود و خانه‌ی حلزون

دست بردن به متن قرآن‌ها، خبر خودکشی میدان‌ها
پخش ساندیس در خیابان‌ها، بازیِ موز بود با میمون

حذف مو و تنِ زنِ «تختی»، کشف یک جورِ راحت از سختی
بحث در معضلات خوشبختی، سریال جدید تلویزیون

دیر کردیم و باز هم زود است... عشق، یک کافه غرق در دود است
فصل آغاز قصّه این بوده‌ست: شرح کاندوم خریدنِ مجنون!!
.
راهسازی برای ویرانه، جنگ یک مشت مست و دیوانه
خنده‌ی گرگ‌های در خانه، اشک تمساح‌های در بیرون

نه دلت می‌برد مرا نه صدات، خسته‌ام -آه!- از تمام جهات
دلخوشم به کدام راه نجات؟ منِ زیرِ کتاب‌ها مدفون

هرچه از «هیچ» رنج می‌بردم، بغض خود را به زور می‌خوردم
داشتم ذرّه ذرّه می‌مردم پشت این عکس‌های گوناگون

هرچه در شهر اتّفاق افتاد، رفت دنیا به باد یا با باد!
باز در تو ادامه خواهم داد... از تو ای شعر! واقعا ممنون!!
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - ۲۵

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود. این برنامه که همزمان با انقلاب ۱۴۰۱ ایران برگزار شد، به جای فعالیت کارگاهی، فرصتی بود برای خواندن آثار هنری در حمایت از معترضان و انقلاب آنان.
این جلسه ۲۳ آذر۱۴۰۱ برگزار شد.

https://youtu.be/HLd-hRQP7uI
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/5ufhw98psvcx

#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهسا_امینی #هنر_اعتراض #ادبیات_اعتراضی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نگاه غمگینت
لباس خونینت
تنِ پُر از خشمت
گلوله در چشمت
سقوط پروازت
صدای آوازت
فرشته‌های کبود
خفه‌شده در دود
قصه‌ی تلخی بود
که آخرش خوب است

گل جوان را هم
پرندگان را هم
رفیقمان را هم
یکی‌یکی کشتند
بگو: نمی‌خواهم!
به این شب ممتد
به این توهّمِ بد
بگو: نمی‌خواهم!
نترس تا به ابد
که آخرش خوب است

در انتظار بهار
کنار چوبه‌ی دار
پس از شکنجه‌ی تن
پس از شکنجه‌ی روح
به وقت خُرد شدن
اگر که شک کردی
پس از شکنجه‌ی یار
اگر کم آوردی
به خاطرت بسپار
که آخرش خوب است

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
سکوت محضِ رَحِم را و حسّ زندان را
خیال کردنِ آینده‌ای درخشان را
فضای بیمارستان و جیغ مادر را
صدای دکتر و لبخندهای آخر را
خراب کردنِ بااحتیاط، پوشک را!
بغل گرفتن و خواباندن عروسک را
بلوغ و شهوتِ زیر ملافه پنهان را
قدم زدن، همه‌ی عصرها خیابان را
کتاب درسی و کنکور و شب‌نخوابی را
تب سیاسی و اعدام انقلابی را
صدای خنده‌ی در خوابگاهِ غمگین را
قطارِ در سفر و ساک‌های سنگین را
شراب ناب و لبِ داغِ داغِ ساقی را
ادامه دادنِ لبخندِ اتفاقی را
به باد دادنِ سیگارهای بر لب را
به نشئگی گذراندن، تمامی شب را
شبانه، در بغل یار، عشقبازی را
بغل گرفتنِ یک آدم مَجازی را
شلوغی و هیجانِ شبِ تولّد را
میان حوض، رها کردنِ تنِ خود را
ته اداره، به تکرار، کشتنِ من را
تمام هفته سرِ کار و کار، رفتن را
درست کردن ابرو و مو و ناخن را
شب عروسی و رقصِ میان سالن را
تمامی «بروفن»ها و دردِ گردن را
شبانه حسرتِ تولیدِ بچّه کردن را
دو چشم بسته و سرگیجه بر بلندی را
خرید خانه‌ و هرجور قسط‌بندی را
به سمت خانه کشیدن، کلافه‌ی تن را
جلوی تلویزیون، توی خواب رفتن را
جدایی دو تن سرد و سکس زوری را
نگاهِ حاکیِ از چند قرن دوری را
هجوم موی سپید و صدای لرزان را
به‌زور قرص، گذر کردنِ زمستان را
شنیدن خبر مردن عزیزان را
غریب بودن هر کوچه و خیابان را
فضای بیمارستان و حسّ زندان را
نخواستیم
نخواستیم به این شعر پوچ برگردیم
همان دقیقه‌ی آغاز، خودکشی کردیم...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
چهارشنبه‌ها با مهدی موسوی، ۲۵- مازیار فلاحی، خواننده

مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در این قسمت از برنامه چهارشنبه‌ها میزبان مازیار فلاحی، خواننده، است و با او درباره فعالیت‌هایش و خیزش انقلابی ایرانیان گفت‌وگو می‌کند.
این برنامه ۷ دی ۱۴۰۱ در اینستاگرام آموزشکده توانا به صورت زنده برگزار شد.


این گفت‌وگو را از دست ندهید.
https://youtu.be/kwEFJLWNk2k

در ساندکلاد
https://soundcloud.com/tavaana/maziyar-fahahi-seda

#مازیار_فلاحی #مهدی_موسوی #هنر_اعتراض #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #چهارشنبه_ها #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
خبرِ باد، خبرِ بد
خبرِ بوقای ممتد
خبر پرنده‌ای که
دیگه به خونه نیومد

شهر گم شده توی دود
حسرت هوای تازه
گریه با متن خبرها
هی جنازه رو جنازه

بغض دنیا توو گلومه
دارم از گریه می‌میرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!

خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی
یه هواپیما که افتاد...

پشت میله‌ها اسیرن
خبرای خوب هفته
هر کی لبخند رو لبش داشت
جلوی گلوله رفته

باورم نمی‌شه دیگه
خبرای خوش توو راهه
«اون پرنده مردنی بود»
«وقتی خونه‌مون سیاهه»

بغض دنیا توو گلومه
دارم از گریه می‌میرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!

خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی
یه هواپیما که افتاد...

مهدی موسوی

* پرنده مردنی‌ست/ فروغ فرخزاد
* این خانه سیاه است/ فیلمی از فروغ فرخزاد

@seyedmehdimoosavi2

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - ۲۷

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود.
در این برنامه علاوه بر خواندن آثار هنری اعتراضی، به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته می‌شود.
این جلسه ۷ دی ۱۴۰۱ برگزار شد.

https://youtu.be/BK2jv_a2HU4

در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/mousavi27

#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
شبیه بولدوزرم! چون که زندگی خشن است
تمام دنیا از مرگ باغ مطمئن است!

چه کوچک است و غم انگیز آرزوهاتان!
بهشت گاو پر از کاه و یونجه و پهن است

شبیه بولدوزرم حمله ور به هر چیزی
به شور و حال بهار و به باد پاییزی

به عم قزی غریب و به گاو بی پستان
به برف های زمستان و داغ تابستان

شبیه بولدوزرم حمله ور به هر ایده
به آنچه قدرت در مغزهایمان ریده

به اعتقاد به هر آرمان و آینده
به هر کنش که تصور کنی به جز خنده!

شبیه بولدوزرم حمله ور به سطح زبان
اثاثیاست هر واژه-احمدِ نگران!!

تضاد دودویی خوب و بد، درست و غلط
یه جور توصیه ی مردسالارانه ی آلت مدار در مورد ننه و فک و فامیلا و مخصوصاً عمه ت!!

شبیه بولدوزرم حمله ور به احساسِ...
به چیزهای رمانتیک داخل کاسه!

به دور بودن و دلتنگی و به تنهایی
به شورت و کرست جلف پری دریایی!!

شبیه بولدوزرم حمله ور به لمپن ها
به تیزی داش آکل در آن شب تنها

به چرخ دادن زنجیر و تار موی سبیل
به قلعه نوعی و پروین و مردم تعطیل

شبیه بولدوزرم حمله ور به هر کافه
به بوی بنگ و علف در میان نسکافه

به بحث توده ی مظلوم زیر باد خنک!
و شایعات عمومردکانِ! خاله زنک

شبیه بولدوزرم حمله ور به هر شب شعر

اینجا از دوستان عذر می خواهم که شعر را قطع می کنم اما مطمئناً در هیچ شب شعری هنر و شعر جایی نخواهد داشت که بخواهیم در قالب شعر حرفی درباره اش بزنیم. تازه هر نقدی هم بکنیم فردا طبق مصداق فحش را بینداز صاحبش برش می دارد یکی از دوستانت شاکی می شود که منظورت من بودم؟!

شبیه بولدوزرم حمله ور به این مردم
به حزب بادترین! از لس آنجلس تا قم

به طرح استقبال از عموی خاله ی غول!
به عاشقانه دویدن جلوی هر مسؤول

شبیه بولدوزرم حمله ور به هر دینی
که خوب و بد را چیده ست داخل سینی

فرشته ای عصبی توی جاده ای خاکی
به هر خدای بداخلاقِ از همه شاکی

شبیه بولدوزرم حمله ور به بی غم ها
لباس طبق مُدی از نژاد آدم ها

به مغز کار نکرده به خواب طولانی
میان اسکی و مشروب و سکس و مهمانی

شبیه بولدوزرم حمله ور به آلت ها
تلاش در پی زن در تمام حالت ها

تلاش در پی شوهر، لباس و تور سفید
به برده های ویاگرای اصل، نوع جدید!

شبیه بولدوزرم حمله ور به تلویزیون
به رقص مسخره ی چند خوک یا میمون

به آخرین سریال و به آخرین بازی
تلاش «بیست و سی» موقع خبرسازی

شبیه بولدوزرم حمله ور به خواب «اِوین»
شکنجه کردن خورشید توی زیرزمین

به هر ترانه ی مسموم از تصوّرِ زهر
به بازجویی و اعدام در «رجایی شهر»

شبیه بولدوزرم حمله ور به هر قصّاب
سکوت دنیایی که به خواب رفته... به خواب

به زندگی که کتابی ته کمد شده است!
به گوسفند که راضی به نقش خود شده است


نگو سکوت کنم، وقت مرگ این باغ است
شبیه بولدوزرم، بولدوزر سرش داغ است!

شبیه بولدوزرم توی دادگاه جدید
شبیه بولدوزرم پشت مرز، در تبعید

شبیه بولدوزرم مثل آینه در نور
شبیه بولدوزرم بعدِ اعترافِ به زور

شبیه بولدوزرم جان گرفته از تن تو
شبیه بولدوزرم بعد گریه کردن تو

بدون ترس، بدون وطن، بدون درد
خراب می شوم امّا خراب خواهم کرد

برای ساختن راه تازه منتظرم
شبیه مردی تنها، شبیه بولدوزرم...

سید مهدی موسوی
https://www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2

@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یاد قربانیان مظلوم پرواز PS-752 را در سومین سالگرد این فاجعهٔ هولناک گرامی می‌داریم.🕯🖤

*پ‌ن. «ایران»
آهنگساز و خواننده: حامد مقدم
ترانه‌سرا: سیدمهدی موسوی
تنظیم: بهرنگ قدرتی

📀 نسخهٔ صوتی آهنگ (ام‌پی‌تری)

#هواپیمای_اوکراینی #نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

📸
Instagram.com/Hamed.moghaddam
مثنوی «سورة‌الچهار!»

چهار هار...
قسم به چهارِ غاز شده!
چهار هار...
قسم به دری که باز شده
و تو چه می‌دانی که چهار چیست؟!
چهار
چهار مرتبه تکرار کن
چهار
که نیست
به غیر رمز میان من و چهار نفر
بخوان:
چهار
بخوان مؤمنانه‌تر از هر ↓
کسی که ایمان آورده است
باز بخوان!
چهار
در شب اعدام و اعتراض
بخوان!
به یاد خون جوانان
به یاد اشک پدر
به یاد سکته‌ی مادر
به یاد بغض تو در ↓
شکنجه
باز شکنجه
شکنجه‌گاه
بخوان!
چهار
رمز من و تو در انفرادی
آه...
چهار
یک عدد عاشقانه‌‌ی بی‌مرز
چهار
علت پیدایش جهان، بالفرض!
بخوان
چهار
بخوان در تمام میدان‌ها
بخوان که با تو بخوانند تیرباران‌ها
در انفرادی‌ها
پای قبرها
بر دار
بخوان بلند
بخوان عاشق و بلند
چهار
چهار یک عدد عاشقانه است
بخوان
به یاد آنچه نگنجیده است توی زبان
بخوان
که با تو بخوانم رهاتر از شادی
بخوان
چهار
که رمزی‌ست شکل آزادی
بدون قاعده، قانون و شکل و محدوده
بخوان
چهار
که این رمز بین ما بوده
چهار بوسه‌ی بی‌وقفه از ازل به عدم
چهار مرتبه لبخند در نهایتِ غم
چهار خشم فروخورده در عزاداری
چهار مرتبه گفتن که دوستم داری
چهار قرن به دنبال یک نفر گشتن
چهار رفتنِ تا خودکشی و برگشتن
صدای گریه‌ی از چاهِ دستشویی‌ها
چهار قطره‌ی خون، توی بازجویی‌ها
مقدّس است
که رازی فراتر از عدد است
چهار
علتِ امّید در جهانِ بد است
و تو چه می‌دانی که چهار چیست؟!
که تو
چهار بودی و هستی
به جز تو نیست
که تو
شبیه خاطره‌ای گُنگ از وطن خوبی
دلیل قطعیِ هر چیزِ واقعا خوبی
بخوان
چهار
که ما پای دار خوشبختیم
که عاشقیم
که دیوانه‌وار خوشبختیم
بخوان
چهار...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ساعت ۲۲ به وقت تهران
با کارگاه ادبی شعر و داستان و ترانه به همراه گفتگو با یک هنرمند:
https://www.clubhouse.com/join/%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA%DA%A9/svW7hgye/Mww11AqQ?utm_medium=ch_invite&utm_campaign=-qqIxvURLrSfTwh4FM5XGA-539411
غزلی عاشقانه از دهه‌ی هفتاد:

مهم‌ترین علّت زن، پرنده‌هایی قشنگ است
زنی که علّت ندارد، فقط صدایی قشنگ است

بریده بودم طنابی که زن خودش را ببازد
بیا دوباره بمیریم! بهشت جایی قشنگ است

و نصفه‌‌ی تیغ خوب است... و قرص چیز بدی نیست
و در میان دل شب، پل هوایی قشنگ است

زنی که عاشق بمیرد... و مرد از خود بخندد
اگرچه امکان ندارد... و جابجایی قشنگ است

که چشم من قهوه‌ای بود که سر کشیدی و رفتی
اگرچه تلخ است در تو، ولی جدایی قشنگ است

تو که بیایی جهان را... تو که بیایی زمان را...
مهم‌تر از هرچه باید، تو که بیایی قشنگ است!

کسی که در قلب من مُرد، سؤال می‌کرد از خود
چه راهِ بی‌بازگشتی، چرا رهایی قشنگ است؟!

و زن که خاموش می‌ماند... و زن که خاموش مانده
و زن شروعی قشنگ است... و انتهایی قشنگ است.

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/09/23 20:24:15
Back to Top
HTML Embed Code: