Forwarded from سید مهدی موسوی
Forwarded from سید مهدی موسوی
ابرم! که توی هر نفسی گریه میکنم
شمعم! که روی کیک کسی گریه میکنم
موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!
پیکی که به سلامتیِ مست میزنند
جمعیّتی که توی سرم دست میزنند
زهر است یا شراب؟! که محوِ پیالهام
این کیک مال کیست و من چندسالهام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر میکنم
با چشمهای بسته به شب فکر میکنم
از آرزوی فوت شده بعد مکثها
لبخند زورکیم به باران عکسها
این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!
قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشتهای له شدهام توی جعبهها!
با خنده روی روح و رگم تیغ میکشند
شبگریههام توی سرم جیغ میکشند
دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دستهای من
گیجم که ترسهای خودم را چه میکنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه میکنم؟!
.
تنهاییام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم
در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنیست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!
دردیست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرصهای مسخرهام حرف میزنم
تنهام مثل گریهی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوهها خیار!
تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونهی در حال انقراض
تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول
تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریهی فرمانده از شکست
در من جویده میشود از درد، ناخنم
به شمعهای خستگیام فوت میکنم
از روزهای اینهمه بد تا به کودکی
خاموش میشوند دقیقاً یکی یکی
پرتاب میشوم وسطِ زندگیِ گند
از گریهام تمام جهان دست میزنند!
مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است
من درکی از سیاه، میانِ سپیدیام
من پوچیام! عصارهای از ناامیدیام
من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغیست در کتاب!
ابری که در میان عطش گریه میکند
شمعی که روی نعش خودش گریه میکند
بالا میآورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمیشود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شمعم! که روی کیک کسی گریه میکنم
موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!
پیکی که به سلامتیِ مست میزنند
جمعیّتی که توی سرم دست میزنند
زهر است یا شراب؟! که محوِ پیالهام
این کیک مال کیست و من چندسالهام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر میکنم
با چشمهای بسته به شب فکر میکنم
از آرزوی فوت شده بعد مکثها
لبخند زورکیم به باران عکسها
این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!
قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشتهای له شدهام توی جعبهها!
با خنده روی روح و رگم تیغ میکشند
شبگریههام توی سرم جیغ میکشند
دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دستهای من
گیجم که ترسهای خودم را چه میکنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه میکنم؟!
.
تنهاییام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم
در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنیست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!
دردیست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرصهای مسخرهام حرف میزنم
تنهام مثل گریهی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوهها خیار!
تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونهی در حال انقراض
تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول
تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریهی فرمانده از شکست
در من جویده میشود از درد، ناخنم
به شمعهای خستگیام فوت میکنم
از روزهای اینهمه بد تا به کودکی
خاموش میشوند دقیقاً یکی یکی
پرتاب میشوم وسطِ زندگیِ گند
از گریهام تمام جهان دست میزنند!
مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است
من درکی از سیاه، میانِ سپیدیام
من پوچیام! عصارهای از ناامیدیام
من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغیست در کتاب!
ابری که در میان عطش گریه میکند
شمعی که روی نعش خودش گریه میکند
بالا میآورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمیشود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
شعری مشترک از من و «فاطمه اختصاری» نازنین:
خستهام، غمگینم، گریهتر از غم هستم
برف میبارد و من توی جهنّم هستم
اوّل اسم کسی یخ زده بر روی لبم
برف میبارد و دنیام سیاه است، شبم!
نامههایی که ندادم به خودم، در دستم
برف میبارد و عمری ست زمستان هستم
صبر در باور من مرده اگر درد کم است
شب بلند است، ولی طاقت این مرد کم است
دردها دارم و شاید که به درمان نرسد
شب بلند است و قرار است به پایان نرسد
بعد تو گم شدم از خانه و دنیا گم شد
رود سرگشته شدم، ساحل دریا گم شد
پنجره خسته شد از بازیِ بیهودهی خود
یک نفر با چمدان آنورِ درها گم شد
بعد تو شیشهی مشروب بغل کرد مرا
تا سحر یکسره نوشید کسی تا گم شد
عشق، چی بود؟ توهّم زده بودم انگار!
قرص را خوردم و امّیدِ به فردا گم شد
اشک من سیل شد و شُست جهان را شب و روز
بویت از خاطرهی خانه نمیرفت هنوز
وصل میکرد کسی زندگیام را به عقب
خوابم آشفتهی چشمان تو میشد هر شب
در سرم گریهی دلتنگترین آدم بود
قرص میخوردم و بدجور تو را یادم بود...
.
خستهام، غمگینم، گریهتر از دیروزم
خانه سرد است و من از شدّت تب میسوزم
برف میبارد و شب راه خودش را بلد است
هرچه انکار کنم آخر این قصّه بد است
مرد میمیرد و شب، نامهرسان خواهد شد
خانهام سردترین جای جهان خواهد شد
.
@seyedmehdimoosavi2
خستهام، غمگینم، گریهتر از غم هستم
برف میبارد و من توی جهنّم هستم
اوّل اسم کسی یخ زده بر روی لبم
برف میبارد و دنیام سیاه است، شبم!
نامههایی که ندادم به خودم، در دستم
برف میبارد و عمری ست زمستان هستم
صبر در باور من مرده اگر درد کم است
شب بلند است، ولی طاقت این مرد کم است
دردها دارم و شاید که به درمان نرسد
شب بلند است و قرار است به پایان نرسد
بعد تو گم شدم از خانه و دنیا گم شد
رود سرگشته شدم، ساحل دریا گم شد
پنجره خسته شد از بازیِ بیهودهی خود
یک نفر با چمدان آنورِ درها گم شد
بعد تو شیشهی مشروب بغل کرد مرا
تا سحر یکسره نوشید کسی تا گم شد
عشق، چی بود؟ توهّم زده بودم انگار!
قرص را خوردم و امّیدِ به فردا گم شد
اشک من سیل شد و شُست جهان را شب و روز
بویت از خاطرهی خانه نمیرفت هنوز
وصل میکرد کسی زندگیام را به عقب
خوابم آشفتهی چشمان تو میشد هر شب
در سرم گریهی دلتنگترین آدم بود
قرص میخوردم و بدجور تو را یادم بود...
.
خستهام، غمگینم، گریهتر از دیروزم
خانه سرد است و من از شدّت تب میسوزم
برف میبارد و شب راه خودش را بلد است
هرچه انکار کنم آخر این قصّه بد است
مرد میمیرد و شب، نامهرسان خواهد شد
خانهام سردترین جای جهان خواهد شد
.
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
چهارشنبهها با مهدی موسوی، ۲۶- فاطمه اختصاری، شاعر
مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در این قسمت از برنامه چهارشنبهها میزبان فاطمه اختصاری، شاعر، است و با او درباره فعالیتهایش و خیزش انقلابی ایرانیان گفتوگو میکند.
این برنامه ۱۴ دی ۱۴۰۱ در اینستاگرام آموزشکده توانا به صورت زنده برگزار شد.
https://youtu.be/6BuPzN4aOu0
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/fatemehe-seda
#چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #فاطمه_اختصاری #انقلاب_ملی #معسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در این قسمت از برنامه چهارشنبهها میزبان فاطمه اختصاری، شاعر، است و با او درباره فعالیتهایش و خیزش انقلابی ایرانیان گفتوگو میکند.
این برنامه ۱۴ دی ۱۴۰۱ در اینستاگرام آموزشکده توانا به صورت زنده برگزار شد.
https://youtu.be/6BuPzN4aOu0
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/fatemehe-seda
#چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #فاطمه_اختصاری #انقلاب_ملی #معسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
چهارشنبهها با مهدی موسوی، ۲۶- فاطمه اختصاری، شاعر
مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در این قسمت از برنامه چهارشنبهها میزبان فاطمه اختصاری، شاعر، است و با او درباره فعالیتهایش و خیزش انقلابی ایرانیان گفتوگو میکند.
این برنامه ۱۴ دی ۱۴۰۱ در اینستاگرام آموزشکده توانا به صورت زنده برگزار شد.
صفحه اینستاگرام آموزشکده…
این برنامه ۱۴ دی ۱۴۰۱ در اینستاگرام آموزشکده توانا به صورت زنده برگزار شد.
صفحه اینستاگرام آموزشکده…
جلسهی دوم آموزش قافیه در برنامهی تلویزیونی «بامداد»
به همراه شعرخوانی زندهی مخاطبان
موزیک و...
در برنامهی جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱
میتوانید هماکنون این برنامه را در یوتیوب تماشا کنید:
https://youtu.be/DZF_Vjz7ep4
به همراه شعرخوانی زندهی مخاطبان
موزیک و...
در برنامهی جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱
میتوانید هماکنون این برنامه را در یوتیوب تماشا کنید:
https://youtu.be/DZF_Vjz7ep4
YouTube
شعر و موسیقی و آموزش قافیه و وزن در برنامه بامداد با مهدی موسوی از کانال وان در ۲۳ دی ۱۴۰۱
@MehdiMousavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
“Abandoned City”….شهر متروک…
قرار شد که ته قصّه ها دری باشد/ دری که پشتش دنیای بهتری باشد
.
Music: Ares Band ares.band
Lyrics: Seyed Mehdi Moosavi
seyed.mehdi.moosavi
Written and Directed by:
Rasool Sadri Hamed Zarei
sadri.rasool hamedzareiart
Video Making Team:
Gframe Production
gframe.production
#مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا #هنر_اعتراض
@Tavaana_TavaanaTech
“Abandoned City”….شهر متروک…
قرار شد که ته قصّه ها دری باشد/ دری که پشتش دنیای بهتری باشد
.
Music: Ares Band ares.band
Lyrics: Seyed Mehdi Moosavi
seyed.mehdi.moosavi
Written and Directed by:
Rasool Sadri Hamed Zarei
sadri.rasool hamedzareiart
Video Making Team:
Gframe Production
gframe.production
#مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا #هنر_اعتراض
@Tavaana_TavaanaTech
مودیه! بدقِلِق! بداخلاقه!
ناخودآگاه میده آزارم
میده آزار و دوستم داره
میده آزار و دوستش دارم
ممکنه با یه حرف نامربوط
وسط کوچهها رهام کنه
ممکنه موقع هماغوشی
با یه اسم دیگه صدام کنه
ممکنه خوبیای غمگینم
توو نگاهش شبیه عیب بشه!
بیخبر با یه گوشی خاموش
ممکنه چند هفته غیب بشه!!
اگه این دردو تا ابد بکشم
اگه از دست اون دیوونه بشم
باز دیوونهوار عاشقشم
باز دیوونهوار عاشقشم
بیقراره، حسوده، مشکوکه
از همه دوستام بیزاره
گریهمو درمیاره با حرفاش
باز میگه که دوستم داره!
میگم این وقت شب کجا بودی؟!
میگه عشقم چرا حسود شده؟!
جای بوسهست روی گردنش و
میگه خورده به در، کبود شده!
میتونه خواب باشه، زیر پتو
از خیابونای شلوغ بگه
میتونه توو چشام زل بزنه
روز و شب، تا ابد دروغ بگه
اگه این دردو تا ابد بکشم
اگه از دست اون دیوونه بشم
باز دیوونهوار عاشقشم
باز دیوونهوار عاشقشم...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ناخودآگاه میده آزارم
میده آزار و دوستم داره
میده آزار و دوستش دارم
ممکنه با یه حرف نامربوط
وسط کوچهها رهام کنه
ممکنه موقع هماغوشی
با یه اسم دیگه صدام کنه
ممکنه خوبیای غمگینم
توو نگاهش شبیه عیب بشه!
بیخبر با یه گوشی خاموش
ممکنه چند هفته غیب بشه!!
اگه این دردو تا ابد بکشم
اگه از دست اون دیوونه بشم
باز دیوونهوار عاشقشم
باز دیوونهوار عاشقشم
بیقراره، حسوده، مشکوکه
از همه دوستام بیزاره
گریهمو درمیاره با حرفاش
باز میگه که دوستم داره!
میگم این وقت شب کجا بودی؟!
میگه عشقم چرا حسود شده؟!
جای بوسهست روی گردنش و
میگه خورده به در، کبود شده!
میتونه خواب باشه، زیر پتو
از خیابونای شلوغ بگه
میتونه توو چشام زل بزنه
روز و شب، تا ابد دروغ بگه
اگه این دردو تا ابد بکشم
اگه از دست اون دیوونه بشم
باز دیوونهوار عاشقشم
باز دیوونهوار عاشقشم...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
غزلی با احترام به «هرمان ملویل» و «بارتلبی محرّر»:
گفتند زیر لب که برو خوش باش
گفتند زیر لب که بگو: آری
من گیج در سطوح جهان بودم
هر لحظه پاره میشدم انگاری
با مرغهای تخم شدن از درد
با گوسفندِ منتظرِ سلّاخ
با گاوهای شخم زدن در ترس
با اسبهای بسته به هر گاری
مشغولِ کوفت کردنِ کوبیده
مشغولِ سکس با زنِ همسایه
مشغولِ شیشه و عرق و تریاک
مشغولِ جشنها و عزاداری
بارانِ فحش، داخل ورزشگاه
تا صبح، پای تلویزیون بودن
گشتن میان پوچیِ اینترنت
پاساژ رفتن از سرِ بیکاری
هر صبح: در اداره خیال و چُرت
هر ظهر: پرسه توی خیابانها
هر عصر: بحث، داخل یک کافه
هر شب: بغل گرفتنِ بیزاری!
یا بحثِ عکسِ خانمِ بازیگر
یا بحثِ دیر کردنِ یارانه
یا بحثِ لغو سهمیهی کنکور
یا بحثِ فرقِ آبِ کُر و جاری
با قرصهای سبز و سفید و زرد
با قرصهای صورتی و قرمز
با قرصهای آبی و نارنجی
با زل زدن به ساعتِ دیواری
گشتن برای ذرّهای از امّید
گشتن میان خیسیِ یک بالش
گشتن برای لذّت و آرامش
در بسترِ غریبهی تکراری
آیندهی رهاشده از سختی
دنیایی از توهّم خوشبختی!
بیداریِ به خاطرِ خوابیدن
خوابیدنِ به خاطرِ بیداری
با صفحهی حوادث و جدولها
با شایعاتِ داغِ قمر خانوم!
با درسهای داخل دانشگاه
با حرفهای کوچهوبازاری
گفتند زیر لب که بگو: آری
گفتند زیر لب که بگو: آری
من سست میشدم وسط تسلیم
با آنهمه جنون و خودآزاری!
باید که خونِ توی قلم باشم
حتّی اگر همیشهی غم باشم
ترجیح میدهم که خودم باشم
ترجیح میدهم که بگویم: نه!!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
گفتند زیر لب که برو خوش باش
گفتند زیر لب که بگو: آری
من گیج در سطوح جهان بودم
هر لحظه پاره میشدم انگاری
با مرغهای تخم شدن از درد
با گوسفندِ منتظرِ سلّاخ
با گاوهای شخم زدن در ترس
با اسبهای بسته به هر گاری
مشغولِ کوفت کردنِ کوبیده
مشغولِ سکس با زنِ همسایه
مشغولِ شیشه و عرق و تریاک
مشغولِ جشنها و عزاداری
بارانِ فحش، داخل ورزشگاه
تا صبح، پای تلویزیون بودن
گشتن میان پوچیِ اینترنت
پاساژ رفتن از سرِ بیکاری
هر صبح: در اداره خیال و چُرت
هر ظهر: پرسه توی خیابانها
هر عصر: بحث، داخل یک کافه
هر شب: بغل گرفتنِ بیزاری!
یا بحثِ عکسِ خانمِ بازیگر
یا بحثِ دیر کردنِ یارانه
یا بحثِ لغو سهمیهی کنکور
یا بحثِ فرقِ آبِ کُر و جاری
با قرصهای سبز و سفید و زرد
با قرصهای صورتی و قرمز
با قرصهای آبی و نارنجی
با زل زدن به ساعتِ دیواری
گشتن برای ذرّهای از امّید
گشتن میان خیسیِ یک بالش
گشتن برای لذّت و آرامش
در بسترِ غریبهی تکراری
آیندهی رهاشده از سختی
دنیایی از توهّم خوشبختی!
بیداریِ به خاطرِ خوابیدن
خوابیدنِ به خاطرِ بیداری
با صفحهی حوادث و جدولها
با شایعاتِ داغِ قمر خانوم!
با درسهای داخل دانشگاه
با حرفهای کوچهوبازاری
گفتند زیر لب که بگو: آری
گفتند زیر لب که بگو: آری
من سست میشدم وسط تسلیم
با آنهمه جنون و خودآزاری!
باید که خونِ توی قلم باشم
حتّی اگر همیشهی غم باشم
ترجیح میدهم که خودم باشم
ترجیح میدهم که بگویم: نه!!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
همسایه ۳ - منتخبی از آثار هنرجویان دوره سوم کارگاه ادبی چهارشنبهها
مجموعهای که پیش روی شماست، ماحصل فعالیتهای هنرجویان در دوره سوم کارگاههای ادبی توانا است که زیر نظر مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، و بهصورت آنلاین در یک دوره چندماهه برگزار شد. این مجموعه آثار حدود ۷۰ شاعر، نویسنده و ترانهسرای جوان را در کنار هم گرد آورده است.
در پیشگفتار کتاب آمده است: «تعدادی از آنها از شاعران و نویسندگان مطرح هستند. تعدادی نیز اولین آثارشان را در کارگاه خلق کرده و در اولین قدمهای فعالیت ادبی بودند. اما بیشتر هنرجویان، هنرمندانی با سابقه چند ماهه ادبی بودند که تصمیم گرفته بودند جدیتر به ادبیات بپردازند. برای همین هم هست که در این مجموعه گاهی آثاری متوسط و حتی ضعیف نیز به چشم میخورند؛ چون این مجموعه منتخب بهترینها نیست بلکه مسیری است که بهترینهای آینده در حال پیمودنش هستند. برای اثبات این امر، همین دلیل کفایت میکند که بسیاری از هنرجویان دورههای اول و دوم کارگاه، امروزه به شاعران، نویسندگان و ترانهسراهایی حرفهای تبدیل شدهاند. تعدادی از آنها کتابهای انفرادی خود را منتشر کردهاند و حتی جوایزی نیز دریافت کردهاند.»
دانلود کنید:
https://tavaana.org/fa/Hams3
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مجموعهای که پیش روی شماست، ماحصل فعالیتهای هنرجویان در دوره سوم کارگاههای ادبی توانا است که زیر نظر مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، و بهصورت آنلاین در یک دوره چندماهه برگزار شد. این مجموعه آثار حدود ۷۰ شاعر، نویسنده و ترانهسرای جوان را در کنار هم گرد آورده است.
در پیشگفتار کتاب آمده است: «تعدادی از آنها از شاعران و نویسندگان مطرح هستند. تعدادی نیز اولین آثارشان را در کارگاه خلق کرده و در اولین قدمهای فعالیت ادبی بودند. اما بیشتر هنرجویان، هنرمندانی با سابقه چند ماهه ادبی بودند که تصمیم گرفته بودند جدیتر به ادبیات بپردازند. برای همین هم هست که در این مجموعه گاهی آثاری متوسط و حتی ضعیف نیز به چشم میخورند؛ چون این مجموعه منتخب بهترینها نیست بلکه مسیری است که بهترینهای آینده در حال پیمودنش هستند. برای اثبات این امر، همین دلیل کفایت میکند که بسیاری از هنرجویان دورههای اول و دوم کارگاه، امروزه به شاعران، نویسندگان و ترانهسراهایی حرفهای تبدیل شدهاند. تعدادی از آنها کتابهای انفرادی خود را منتشر کردهاند و حتی جوایزی نیز دریافت کردهاند.»
دانلود کنید:
https://tavaana.org/fa/Hams3
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from همسایه
Hamsaye.No2.Mobile.pdf
7 MB
نسخه موبایلی شماره ۲ گاهنامه همسایه
(برگزیدهی شعر، داستان، ترانه و مقالهی هنرجویان دورهی دوم کارگاه مجازی "همسایه")
زیر نظر: سید مهدی موسوی
@hamsaayehha
(برگزیدهی شعر، داستان، ترانه و مقالهی هنرجویان دورهی دوم کارگاه مجازی "همسایه")
زیر نظر: سید مهدی موسوی
@hamsaayehha
Forwarded from همسایه
Hamsaye-shomare1.pdf
1.7 MB
اولین شماره گاهنامهی "همسایه"
در این شماره، آثار (شعر، داستان، ترانه و مقاله) تعدادی از اعضای دوره اول کارگاه آنلاین همسایه (با مدیریت مهدی موسوی) را بخوانید.
کانال کارگاه:
@hamsaayehha
در این شماره، آثار (شعر، داستان، ترانه و مقاله) تعدادی از اعضای دوره اول کارگاه آنلاین همسایه (با مدیریت مهدی موسوی) را بخوانید.
کانال کارگاه:
@hamsaayehha
دورهی چهارم کارگاهها بهصورت کاملا رایگان هر چهارشنبه در کلابهاوس برگزار میشود و ورود برای عموم آزاد است.
Forwarded from سید مهدی موسوی
تو مثل «لوركا»يی! قرارِ ساعتِ پنجی!
جيغی! شبيه لاك قرمز، كفش نارنجی
از دلخوشیهايت دويدن زير باران است
يا قهوه خوردن توی كافه، گوشهی دنجی
هرچند معمولی ولی مثل خودت هستی
در هيچ اسم و هيچ تصويری نمیگُنجی
سختی! شبيه يك كتاب فلسفه بر ميز
راحت! شبيه گريههای «اكبرِ گنجی»
.
در جمع روشنفكرها با خنده میگويی
كه قهرمانت هست و بوده «باباسفنجی»!!
.
اسب سفيدت را نمیدانم، ولی داری
يك دستبند سبز، مثل آخرين مُنجی
من شاعرم، گيجم، غمانگيزم، بداخلاقم...
امّا تو خوب مطلقی! از من نمیرنجی
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
جيغی! شبيه لاك قرمز، كفش نارنجی
از دلخوشیهايت دويدن زير باران است
يا قهوه خوردن توی كافه، گوشهی دنجی
هرچند معمولی ولی مثل خودت هستی
در هيچ اسم و هيچ تصويری نمیگُنجی
سختی! شبيه يك كتاب فلسفه بر ميز
راحت! شبيه گريههای «اكبرِ گنجی»
.
در جمع روشنفكرها با خنده میگويی
كه قهرمانت هست و بوده «باباسفنجی»!!
.
اسب سفيدت را نمیدانم، ولی داری
يك دستبند سبز، مثل آخرين مُنجی
من شاعرم، گيجم، غمانگيزم، بداخلاقم...
امّا تو خوب مطلقی! از من نمیرنجی
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
hamsayeh 3 (1).pdf
5.5 MB
همسایه ۳ - منتخبی از آثار هنرجویان دوره سوم کارگاه ادبی چهارشنبهها
@seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
پای یک کامپیوتر گیجم، سرِ من درد میکند به جنون
کارگرهای شهرداری را میبَرَد سمت روستا کامیون
خواهرم شعر میشود از لب، بغل دوستدخترش هر شب
من به خود فکر میکنم اغلب توی حمّامِ گریه با صابون!
دست تو: چوب و کُلت و چوبهی دار [البته شورت خانمت به کنار!]
که مساویتر از منی انگار! پیش چشمان بستهی قانون
خسته از مغزِ خالی و پُرها، مشت میکوبمت به آجرها
پیک خالی! بگو به دکترها: زخم ما رشد میکند به درون
سور بالا و جشن پایینها، در عزا و عروسی اینها
بوق گوسالهها و ماشینها... سرِ چی بود؟ چند قطرهی خون!
بچّهماهی خیال دریا داشت، گاو هم دوستان خود را داشت
آنچه اندازهی خودم جا داشت، پشت من بود و خانهی حلزون
دست بردن به متن قرآنها، خبر خودکشی میدانها
پخش ساندیس در خیابانها، بازیِ موز بود با میمون
حذف مو و تنِ زنِ «تختی»، کشف یک جورِ راحت از سختی
بحث در معضلات خوشبختی، سریال جدید تلویزیون
دیر کردیم و باز هم زود است... عشق، یک کافه غرق در دود است
فصل آغاز قصّه این بودهست: شرح کاندوم خریدنِ مجنون!!
راهسازی برای ویرانه، جنگ یک مشت مست و دیوانه
خندهی گرگهای در خانه، اشک تمساحهای در بیرون
نه دلت میبرد مرا نه صدات، خستهام -آه!- از تمام جهات
دلخوشم به کدام راه نجات؟ منِ زیرِ کتابها مدفون
هرچه از «هیچ» رنج میبردم، بغض خود را به زور میخوردم
داشتم ذرّه ذرّه میمردم پشت این عکسهای گوناگون
هرچه در شهر اتّفاق افتاد، رفت دنیا به باد یا با باد!
باز در تو ادامه خواهم داد... از تو ای شعر! واقعا ممنون!!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
کارگرهای شهرداری را میبَرَد سمت روستا کامیون
خواهرم شعر میشود از لب، بغل دوستدخترش هر شب
من به خود فکر میکنم اغلب توی حمّامِ گریه با صابون!
دست تو: چوب و کُلت و چوبهی دار [البته شورت خانمت به کنار!]
که مساویتر از منی انگار! پیش چشمان بستهی قانون
خسته از مغزِ خالی و پُرها، مشت میکوبمت به آجرها
پیک خالی! بگو به دکترها: زخم ما رشد میکند به درون
سور بالا و جشن پایینها، در عزا و عروسی اینها
بوق گوسالهها و ماشینها... سرِ چی بود؟ چند قطرهی خون!
بچّهماهی خیال دریا داشت، گاو هم دوستان خود را داشت
آنچه اندازهی خودم جا داشت، پشت من بود و خانهی حلزون
دست بردن به متن قرآنها، خبر خودکشی میدانها
پخش ساندیس در خیابانها، بازیِ موز بود با میمون
حذف مو و تنِ زنِ «تختی»، کشف یک جورِ راحت از سختی
بحث در معضلات خوشبختی، سریال جدید تلویزیون
دیر کردیم و باز هم زود است... عشق، یک کافه غرق در دود است
فصل آغاز قصّه این بودهست: شرح کاندوم خریدنِ مجنون!!
راهسازی برای ویرانه، جنگ یک مشت مست و دیوانه
خندهی گرگهای در خانه، اشک تمساحهای در بیرون
نه دلت میبرد مرا نه صدات، خستهام -آه!- از تمام جهات
دلخوشم به کدام راه نجات؟ منِ زیرِ کتابها مدفون
هرچه از «هیچ» رنج میبردم، بغض خود را به زور میخوردم
داشتم ذرّه ذرّه میمردم پشت این عکسهای گوناگون
هرچه در شهر اتّفاق افتاد، رفت دنیا به باد یا با باد!
باز در تو ادامه خواهم داد... از تو ای شعر! واقعا ممنون!!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2