Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - ۲۱
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۷ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد بشنوید:
https://youtu.be/2UvZP91DZLk
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-17azar
#چهارشنبه_ها #کارگاه_ادبی #لایو_ایونت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۷ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل برنامه را در یوتیوب یا ساندکلاد بشنوید:
https://youtu.be/2UvZP91DZLk
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-17azar
#چهارشنبه_ها #کارگاه_ادبی #لایو_ایونت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - ۲۱
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۱۷ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
این جلسه در ۱۷ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
هشت سال قبل، شب یلدا بود.
خطهای روی دیوار را شمرده بودم و از قبل میدانستم شب یلداست. آن شب همراه غذا از دریچهی پایین درِ سلول، یک میوه هم دادند. یادم نیست سیب بود یا پرتقال. مغزم با سماجت خاصی سعی دارد خاطرات وحشتناک آن روزها را پاک کند.
آدم هفتهها که توی انفرادی باشد کمکم شروع میکند با خودش حرف زدن. نه کاغذی هست و نه خودکاری نه هیچ چیز جز پتویی که زیر سرت میگذاری و پتویی که رویت میکشی و روی زمین سفت دراز میکشی... به خدا گفته بودم اگر شب یلدا پیش خانواده باشم میگویم گور پدر منطق و علم و... به او ایمان میآورم! الان این حرفها و شرط و شروطها به نظرم خندهدار و احمقانه است. حتما برای شما هم هست. اما آدم توی انفرادی به هر ریسمانی چنگ میزند. برای من که ساعتها با مورچههای کف سلول حرف میزدم آن روزها هیچ چیز عجیب نبود...
سیب یا پرتقال را برداشتم، بغل کردم و زدم زیر گریه. آن روز بود یا روز قبلش که یکی از بازجوها با لگد در راه برگشتن به سلول زده بود توی کمرم و درد کلافهام کرده بود. اما گریهام از درد نبود. از ناامیدی بود از هر معجزهای که فقط در کتابها اتفاق میافتد.
فردای یلدا بود. برده بودندم هواخوری روزانه. از پشت چشمبند، آفتاب کمرمق را تصوّر میکردم که حتی او هم اوین را فراموش کرده بود. به این فکر کردم که همینجا میمیرم یا اینکه آزاد میشوم؟! در ذهنم به تمام جاهای خوبی که میشناختم فکر کردم، به همهی آدمهایی که دوستشان داشتم، به همهی بوسهها و آغوشها، به کتابها، به فیلمها، به آوازها و موسیقیها... با صورت خوردم توی دیوار! یادم رفته بود قدمهایم را بشمرم. در هواخوری باید یک مسیر ثابت را با چشمبند میرفتی و برمیگشتی. اگر دستت جلویت نبود یا قدمها را نمیشمردی با صورت میخوردی توی دیوار. با صورت خورده بودم توی دیوار...
سیب یا پرتقال را در بغلم فشار دادم و بو کردم. بوی زندگی میداد. به خودم گفتم باید زنده بمانم و آزاد شوم. دیگر با مورچهها حرف نزدم. با خدا حرف نزدم. برگشتم روی پهلوی چپ و نگاه کردم به دیوار. به اسمی که با تکه آهنی که از زیر در کنده بودم روی دیوار حک کرده بودم. به خودم قول دادم که زنده میمانم. به خودم تا صبح اوّل دیِ هفت سال پیش، تمام شب قول دادم و دادم و خوابم نمیبرد و شب یلدا چقدر طولانی بود.
الان که دارم این سطرها را مینویسم نمیدانم کدام زندانی در سلولش سیب یا پرتقالش را بغل کرده است. زل میزنم به دیوارهای تبعید که تا بینهایت کشیده شدهاند. زل میزنم به نقشهی ایران که مثل گربهای مریض خوابیده است. مثل گربهای مریض که با صورت توی دیوار خورده است. مثل گربهای مریض که همهچیز را فراموش کرده است. و هیچ آفتابی گرمش نمیکند...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خطهای روی دیوار را شمرده بودم و از قبل میدانستم شب یلداست. آن شب همراه غذا از دریچهی پایین درِ سلول، یک میوه هم دادند. یادم نیست سیب بود یا پرتقال. مغزم با سماجت خاصی سعی دارد خاطرات وحشتناک آن روزها را پاک کند.
آدم هفتهها که توی انفرادی باشد کمکم شروع میکند با خودش حرف زدن. نه کاغذی هست و نه خودکاری نه هیچ چیز جز پتویی که زیر سرت میگذاری و پتویی که رویت میکشی و روی زمین سفت دراز میکشی... به خدا گفته بودم اگر شب یلدا پیش خانواده باشم میگویم گور پدر منطق و علم و... به او ایمان میآورم! الان این حرفها و شرط و شروطها به نظرم خندهدار و احمقانه است. حتما برای شما هم هست. اما آدم توی انفرادی به هر ریسمانی چنگ میزند. برای من که ساعتها با مورچههای کف سلول حرف میزدم آن روزها هیچ چیز عجیب نبود...
سیب یا پرتقال را برداشتم، بغل کردم و زدم زیر گریه. آن روز بود یا روز قبلش که یکی از بازجوها با لگد در راه برگشتن به سلول زده بود توی کمرم و درد کلافهام کرده بود. اما گریهام از درد نبود. از ناامیدی بود از هر معجزهای که فقط در کتابها اتفاق میافتد.
فردای یلدا بود. برده بودندم هواخوری روزانه. از پشت چشمبند، آفتاب کمرمق را تصوّر میکردم که حتی او هم اوین را فراموش کرده بود. به این فکر کردم که همینجا میمیرم یا اینکه آزاد میشوم؟! در ذهنم به تمام جاهای خوبی که میشناختم فکر کردم، به همهی آدمهایی که دوستشان داشتم، به همهی بوسهها و آغوشها، به کتابها، به فیلمها، به آوازها و موسیقیها... با صورت خوردم توی دیوار! یادم رفته بود قدمهایم را بشمرم. در هواخوری باید یک مسیر ثابت را با چشمبند میرفتی و برمیگشتی. اگر دستت جلویت نبود یا قدمها را نمیشمردی با صورت میخوردی توی دیوار. با صورت خورده بودم توی دیوار...
سیب یا پرتقال را در بغلم فشار دادم و بو کردم. بوی زندگی میداد. به خودم گفتم باید زنده بمانم و آزاد شوم. دیگر با مورچهها حرف نزدم. با خدا حرف نزدم. برگشتم روی پهلوی چپ و نگاه کردم به دیوار. به اسمی که با تکه آهنی که از زیر در کنده بودم روی دیوار حک کرده بودم. به خودم قول دادم که زنده میمانم. به خودم تا صبح اوّل دیِ هفت سال پیش، تمام شب قول دادم و دادم و خوابم نمیبرد و شب یلدا چقدر طولانی بود.
الان که دارم این سطرها را مینویسم نمیدانم کدام زندانی در سلولش سیب یا پرتقالش را بغل کرده است. زل میزنم به دیوارهای تبعید که تا بینهایت کشیده شدهاند. زل میزنم به نقشهی ایران که مثل گربهای مریض خوابیده است. مثل گربهای مریض که با صورت توی دیوار خورده است. مثل گربهای مریض که همهچیز را فراموش کرده است. و هیچ آفتابی گرمش نمیکند...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اختتامیه دورهی اخیر کارگاههای آنلاین چهارشنبهها
تا دقایقی دیگر در کلابهاوس:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
تا دقایقی دیگر در کلابهاوس:
https://www.clubhouse.com/@mehdimousavi6
Clubhouse
Mehdi Mousavi - Clubhouse
Writer, poet, critic and teacher
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
Telegram: www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
جدیدترین مصاحبهی مرا در اینجا بخوانید:
https://penvlaanderen.be/ballingschap-went-nooit/
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
https://penvlaanderen.be/ballingschap-went-nooit/
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
PEN Vlaanderen
"Ballingschap went nooit" – PEN Vlaanderen
De huidige flatbewoner is Mehdi Moosavi, een Iraans dichter en schrijver. Hij werd gecensureerd, opgesloten, gefolterd en kon ternauwernood vluchten. ...
Forwarded from فاطمه اختصاری
موزیک ویدئوی «برقص»
با شعری از من،
صدای شبنم طلوعی عزیزم
و آهنگسازی مجید کاظمی عزیزم
لینک یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=xCGn41TSNMI
لینک ساندکلاد:
https://m.soundcloud.com/shabnamt/shabnam-tolouei-beraghs
با شعری از من،
صدای شبنم طلوعی عزیزم
و آهنگسازی مجید کاظمی عزیزم
لینک یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=xCGn41TSNMI
لینک ساندکلاد:
https://m.soundcloud.com/shabnamt/shabnam-tolouei-beraghs
YouTube
Shabnam Tolouei شبنم طلوعی Dance! برقص (Official Video)
Singer: Shabnam Tolouei
Lyrics: Fatemeh Ekhtesari
Music producer: Majid Kazemi
Label: Ahangs Records
Illustration and animation: Samareh Azadi, PXL Creative
خواننده: شبنم طلوعی
شاعر: فاطمه اختصاری
آهنگسازی و تنظیم: مجید کاظمی
لیبل: آهنگز ریکوردز
تصویرسازی…
Lyrics: Fatemeh Ekhtesari
Music producer: Majid Kazemi
Label: Ahangs Records
Illustration and animation: Samareh Azadi, PXL Creative
خواننده: شبنم طلوعی
شاعر: فاطمه اختصاری
آهنگسازی و تنظیم: مجید کاظمی
لیبل: آهنگز ریکوردز
تصویرسازی…
دوستان عزیز
دورهی سوم کارگاه آموزشی چهارشنبهها (همسایه) با مدیریت "مهدی موسوی" به پایان رسید.
لطفا مانند دورههای قبلی، برای انتشار آثارتان (شعر موزون، شعر آزاد، داستان و ترانه) به صورت یک کتاب توسط موسسه آموزشی "توانا"، آنها را به صورت فایل word به ایمیلتان اتچ کرده و به ایمیل زیر ارسال کنید:
[email protected]
عنوان ایمیلتان "مجله" باشد
و در متن ایمیلتان، اسم و فامیل و اگر توضیح خاصی راجع به آثارتان دارید بنویسید.
نکات قابلتوجه:
۱- رعایت نیمفاصله، املای درست کلمات و... در آثار ارسالی
۲- فایل آثار حتما Word بوده و نام فایل "اسم و فامیلتان" باشد.
۳- از فرستادن ایمیل نامرتبط به مجموعهآثار کارگاه ادبی خودداری کنید.
۴- اگر تا یک هفته، به ایمیل شما پاسخ داده نشد، ایمیلتان دریافت نشده است، پس دوباره ایمیل بزنید.
۵- دوستانی که در کارگاه حضور نداشتهاند، اما برنامهها را از طریق شبکههای اجتماعی نظیر یوتیوب دنبال کردهاند نیز میتوانند آثار خود را ارسال کنند.
۶. شما میتوانید آثار خود را همزمان در همهی بخشهای شعر موزون، شعر آزاد، ترانه و داستان به ایمیل کارگاه بفرستید فقط دقت کنید که در هر بخش بیش از ۳ اثر نفرستید.
۷. آثار خود را پس از ویرایش نهایی، حداکثر تا تاریخ ۱۵ بهمن ارسال کنید. آثاری که پس از آن به دست من برسد قابلقبول نمیباشد.
۸. آثار شما قبل از انتشار توسط من ویرایش خواهد شد. اگر با ویرایش آثارتان (که امری معمول در چاپ کتاب در سراسر جهان است) مشکل دارید، آثار خود را برای این مجموعه ارسال نکنید.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
دورهی سوم کارگاه آموزشی چهارشنبهها (همسایه) با مدیریت "مهدی موسوی" به پایان رسید.
لطفا مانند دورههای قبلی، برای انتشار آثارتان (شعر موزون، شعر آزاد، داستان و ترانه) به صورت یک کتاب توسط موسسه آموزشی "توانا"، آنها را به صورت فایل word به ایمیلتان اتچ کرده و به ایمیل زیر ارسال کنید:
[email protected]
عنوان ایمیلتان "مجله" باشد
و در متن ایمیلتان، اسم و فامیل و اگر توضیح خاصی راجع به آثارتان دارید بنویسید.
نکات قابلتوجه:
۱- رعایت نیمفاصله، املای درست کلمات و... در آثار ارسالی
۲- فایل آثار حتما Word بوده و نام فایل "اسم و فامیلتان" باشد.
۳- از فرستادن ایمیل نامرتبط به مجموعهآثار کارگاه ادبی خودداری کنید.
۴- اگر تا یک هفته، به ایمیل شما پاسخ داده نشد، ایمیلتان دریافت نشده است، پس دوباره ایمیل بزنید.
۵- دوستانی که در کارگاه حضور نداشتهاند، اما برنامهها را از طریق شبکههای اجتماعی نظیر یوتیوب دنبال کردهاند نیز میتوانند آثار خود را ارسال کنند.
۶. شما میتوانید آثار خود را همزمان در همهی بخشهای شعر موزون، شعر آزاد، ترانه و داستان به ایمیل کارگاه بفرستید فقط دقت کنید که در هر بخش بیش از ۳ اثر نفرستید.
۷. آثار خود را پس از ویرایش نهایی، حداکثر تا تاریخ ۱۵ بهمن ارسال کنید. آثاری که پس از آن به دست من برسد قابلقبول نمیباشد.
۸. آثار شما قبل از انتشار توسط من ویرایش خواهد شد. اگر با ویرایش آثارتان (که امری معمول در چاپ کتاب در سراسر جهان است) مشکل دارید، آثار خود را برای این مجموعه ارسال نکنید.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سایه ها
یادداشتهایی پیرامون رمان هزار و چند شب، نوشتهی سید مهدی موسوی:
📌یادداشتی در رابطه با رمان «هزار و چند شب» اثر سید مهدی موسوی، محبوبه عموشاهی
http://sayeha.org/ap4056
📌«هزار و چند شب» و «بخت اخلاقی»، زهرا رجائی
http://sayeha.org/ap4557
📌«سفری به کوچهپسکوچههای چهار کشور»، اعظم اسعدی
http://sayeha.org/ap4558
📌«مثل اکالیپتوس برای شیدا، مثل هزار و چند شب برای من»، لیلی آبسته
http://sayeha.org/ap4559
📌«تنها داستان و روایت، نجاتدهنده است!»، نگاهی به رمان «هزار و چند شب»، اثر سید مهدی موسوی
پویا خازنی، مینا خازنی
http://sayeha.org/ap4560
📌معرفی کوتاه رمان «هزار و چند شب» نوشتهی سید مهدی موسوی، امید نقوی
http://sayeha.org/ap4561
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
لینک دسترسی به توضیحات کتاب، نحوهی دانلود و خرید
و همچنین مجموعهی #یادداشت ها در وبسایت سایهها:
https://bit.ly/32F8u9D
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
📌یادداشتی در رابطه با رمان «هزار و چند شب» اثر سید مهدی موسوی، محبوبه عموشاهی
http://sayeha.org/ap4056
📌«هزار و چند شب» و «بخت اخلاقی»، زهرا رجائی
http://sayeha.org/ap4557
📌«سفری به کوچهپسکوچههای چهار کشور»، اعظم اسعدی
http://sayeha.org/ap4558
📌«مثل اکالیپتوس برای شیدا، مثل هزار و چند شب برای من»، لیلی آبسته
http://sayeha.org/ap4559
📌«تنها داستان و روایت، نجاتدهنده است!»، نگاهی به رمان «هزار و چند شب»، اثر سید مهدی موسوی
پویا خازنی، مینا خازنی
http://sayeha.org/ap4560
📌معرفی کوتاه رمان «هزار و چند شب» نوشتهی سید مهدی موسوی، امید نقوی
http://sayeha.org/ap4561
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
لینک دسترسی به توضیحات کتاب، نحوهی دانلود و خرید
و همچنین مجموعهی #یادداشت ها در وبسایت سایهها:
https://bit.ly/32F8u9D
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
Forwarded from آموزشکده توانا
کارگاه ادبی چهارشنبهها - ۲۲
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۴ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل را در یوتیوب یا ساندکلاد بشنوید:
https://youtu.be/lNxOOLiGP80
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-5
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۴ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
فایل کامل را در یوتیوب یا ساندکلاد بشنوید:
https://youtu.be/lNxOOLiGP80
https://soundcloud.com/tavaana/wednsdays-5
#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کارگاه ادبی چهارشنبهها - ۲۲
کارگاه ادبی چهارشنبهها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار میشود. در این کارگاه به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته میشود.
این جلسه در ۲۴ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
این جلسه در ۲۴ آذر ۱۴۰۰ برگزار شد.
کانال تلگرام آموزشکده توانا:
t.me…
Forwarded from سید مهدی موسوی
.
کنار تخت، کسی نیست وقت بیتابی
چه مانده است به جز صبر و گریه کردنها؟!
کنار مبل، کسی نیست وقتِ دیدنِ فیلم
کنار پنجره سیگار میکشم تنها
کسی نمانده که از پشتِ من بیاغوشد!
تمام خستگیام را از آشپزخانه
کسی نمانده که در کوچهها قدم بزنیم
برای خواندن آوازهای دیوانه
دوباره یادم رفته... خریدهام دو بلیط
برای خالیِ جایت در ایستگاه قطار
دوباره یادم رفته... دوباره در سفره
میان گریه دو بشقاب چیدهام انگار!
کسی نمانده که بر شانههاش گریه کنم
به کوه تکیه کنم لحظهی شکستم را
کسی نمانده که در وقتِ رعد و برق زدن
بگیرد از وسط ترسهام دستم را
کسی نمانده، کسی نیست غیر تنهایی
در این اتاقِ پر از رفتوآمدِ جنها
تو نیستی که به من راه را نشان بدهی
محاصره شدهام بین غیرممکنها
کنار پنجره سیگار میکشم تنها
به فکر سبزهی عیدم در این شب قرمز
که قول دادهای و دادهام به ماهیها
بهار را از خاطر نمیبرم هرگز
به گردنم زدهام چند قطره از عطرت
لباس خواب به تن، روبهروی بغضِ درم
تمام شهر فراموش کردهاند تو را
مهم نبود... مهم نیست... باز منتظرم!
شمارهات خاموش است مثل برق اتاق
صدای هقهق یک زن، نشسته بر تخت است
که قول دادهای و دادهام قوی باشیم
که قول دادهای و دادهام... ولی سخت است!
شمارهات خاموش است... زنگ میزنم و
کسی به غیر شب محض، پشت گوشی نیست
به گوشه گوشهی دیوارِ خستهی زندان
نوشته که: شرف نسل ما فروشی نیست...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
کنار تخت، کسی نیست وقت بیتابی
چه مانده است به جز صبر و گریه کردنها؟!
کنار مبل، کسی نیست وقتِ دیدنِ فیلم
کنار پنجره سیگار میکشم تنها
کسی نمانده که از پشتِ من بیاغوشد!
تمام خستگیام را از آشپزخانه
کسی نمانده که در کوچهها قدم بزنیم
برای خواندن آوازهای دیوانه
دوباره یادم رفته... خریدهام دو بلیط
برای خالیِ جایت در ایستگاه قطار
دوباره یادم رفته... دوباره در سفره
میان گریه دو بشقاب چیدهام انگار!
کسی نمانده که بر شانههاش گریه کنم
به کوه تکیه کنم لحظهی شکستم را
کسی نمانده که در وقتِ رعد و برق زدن
بگیرد از وسط ترسهام دستم را
کسی نمانده، کسی نیست غیر تنهایی
در این اتاقِ پر از رفتوآمدِ جنها
تو نیستی که به من راه را نشان بدهی
محاصره شدهام بین غیرممکنها
کنار پنجره سیگار میکشم تنها
به فکر سبزهی عیدم در این شب قرمز
که قول دادهای و دادهام به ماهیها
بهار را از خاطر نمیبرم هرگز
به گردنم زدهام چند قطره از عطرت
لباس خواب به تن، روبهروی بغضِ درم
تمام شهر فراموش کردهاند تو را
مهم نبود... مهم نیست... باز منتظرم!
شمارهات خاموش است مثل برق اتاق
صدای هقهق یک زن، نشسته بر تخت است
که قول دادهای و دادهام قوی باشیم
که قول دادهای و دادهام... ولی سخت است!
شمارهات خاموش است... زنگ میزنم و
کسی به غیر شب محض، پشت گوشی نیست
به گوشه گوشهی دیوارِ خستهی زندان
نوشته که: شرف نسل ما فروشی نیست...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
شعری از مجموعهی "به روش سامورایی":
.
ای ساکِ بستهی سفر از رؤیا
موهای خیسِ شعلهور از رؤیا!
ای اسبِ شاخدارتر از رؤیا
من جز تو هیچچیز نمیدانم
شبها صدای زنگ، برای تو
دنیای هفترنگ برای تو
این «نروژ» قشنگ! برای تو
من کوچههای ابریِ «تهرانم»
.
عادت کنم به سردیِ شب باید!
دلداریام نده که اگر... شاید...
در قطب، آفتاب نمیآید
هر چار فصل سال، زمستانم!
تو یک فرشتهای تهِ رؤیاهات
من شکّ بینیازتر از اثبات
تو شوق بچّه موقع تعطیلات
من ترسهای توی دبستانم
بغضی نشسته در سرِ من امشب
از لابهلای خندهی تو بر لب
یعنی کدام آدمِ لامذهب
آزار داده است تو را جانم؟!
.
بگذار رنج و مشکل او باشم
احساس ترس، در دل او باشم
بگذار تا که قاتل او باشم!
من سالهاست داخل زندانم!!
.
هر عاشقی اگر که مردّد شد
هر قدر که زمین و زمان بد شد
هرگز نبوده است و نخواهد شد
یک لحظه حس کنم که پشیمانم
من آخرین مسافر تو هستم
تنها رفیق شاعر تو هستم!
که تا ابد به خاطر تو هستم
گرچه زیاد زنده نمیمانم...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
.
ای ساکِ بستهی سفر از رؤیا
موهای خیسِ شعلهور از رؤیا!
ای اسبِ شاخدارتر از رؤیا
من جز تو هیچچیز نمیدانم
شبها صدای زنگ، برای تو
دنیای هفترنگ برای تو
این «نروژ» قشنگ! برای تو
من کوچههای ابریِ «تهرانم»
.
عادت کنم به سردیِ شب باید!
دلداریام نده که اگر... شاید...
در قطب، آفتاب نمیآید
هر چار فصل سال، زمستانم!
تو یک فرشتهای تهِ رؤیاهات
من شکّ بینیازتر از اثبات
تو شوق بچّه موقع تعطیلات
من ترسهای توی دبستانم
بغضی نشسته در سرِ من امشب
از لابهلای خندهی تو بر لب
یعنی کدام آدمِ لامذهب
آزار داده است تو را جانم؟!
.
بگذار رنج و مشکل او باشم
احساس ترس، در دل او باشم
بگذار تا که قاتل او باشم!
من سالهاست داخل زندانم!!
.
هر عاشقی اگر که مردّد شد
هر قدر که زمین و زمان بد شد
هرگز نبوده است و نخواهد شد
یک لحظه حس کنم که پشیمانم
من آخرین مسافر تو هستم
تنها رفیق شاعر تو هستم!
که تا ابد به خاطر تو هستم
گرچه زیاد زنده نمیمانم...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
خبرِ باد، خبرِ بد
خبرِ بوقای ممتد
خبر پرندهای که
دیگه به خونه نیومد
شهر گم شده توی دود
حسرت هوای تازه
گریه با متن خبرها
هی جنازه رو جنازه
بغض دنیا توو گلومه
دارم از گریه میمیرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!
.
خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی
یه هواپیما که افتاد...
.
پشت میلهها اسیرن
خبرای خوب هفته
هر کی لبخند رو لبش داشت
جلوی گلوله رفته
باورم نمیشه دیگه
خبرای خوش توو راهه
«اون پرنده مردنی بود»
«وقتی خونهمون سیاهه»
.
بغض دنیا توو گلومه
دارم از گریه میمیرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!
.
خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی
یه هواپیما که افتاد...
.
سید مهدی موسوی
.
* پرنده مردنیست/ فروغ فرخزاد
* این خانه سیاه است/ فیلمی از فروغ فرخزاد
@seyedmehdimoosavi2
خبرِ بوقای ممتد
خبر پرندهای که
دیگه به خونه نیومد
شهر گم شده توی دود
حسرت هوای تازه
گریه با متن خبرها
هی جنازه رو جنازه
بغض دنیا توو گلومه
دارم از گریه میمیرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!
.
خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی
یه هواپیما که افتاد...
.
پشت میلهها اسیرن
خبرای خوب هفته
هر کی لبخند رو لبش داشت
جلوی گلوله رفته
باورم نمیشه دیگه
خبرای خوش توو راهه
«اون پرنده مردنی بود»
«وقتی خونهمون سیاهه»
.
بغض دنیا توو گلومه
دارم از گریه میمیرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!
.
خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی
یه هواپیما که افتاد...
.
سید مهدی موسوی
.
* پرنده مردنیست/ فروغ فرخزاد
* این خانه سیاه است/ فیلمی از فروغ فرخزاد
@seyedmehdimoosavi2
اجازه هست اسم تو را صدا بزنم
مهدی موسوی
دکلمه شعر با صدای مهدی موسوی ۷
@seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل کامل برنامهی بامداد جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰
@seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
دوستان عزیز
دورهی سوم کارگاه آموزشی چهارشنبهها (همسایه) با مدیریت "مهدی موسوی" به پایان رسید.
لطفا مانند دورههای قبلی، برای انتشار آثارتان (شعر موزون، شعر آزاد، داستان و ترانه) به صورت یک کتاب توسط موسسه آموزشی "توانا"، آنها را به صورت فایل word به ایمیلتان اتچ کرده و به ایمیل زیر ارسال کنید:
[email protected]
عنوان ایمیلتان "مجله" باشد
و در متن ایمیلتان، اسم و فامیل و اگر توضیح خاصی راجع به آثارتان دارید بنویسید.
نکات قابلتوجه:
۱- رعایت نیمفاصله، املای درست کلمات و... در آثار ارسالی
۲- فایل آثار حتما Word بوده و نام فایل "اسم و فامیلتان" باشد.
۳- از فرستادن ایمیل نامرتبط به مجموعهآثار کارگاه ادبی خودداری کنید.
۴- اگر تا یک هفته، به ایمیل شما پاسخ داده نشد، ایمیلتان دریافت نشده است، پس دوباره ایمیل بزنید.
۵- دوستانی که در کارگاه حضور نداشتهاند، اما برنامهها را از طریق شبکههای اجتماعی نظیر یوتیوب دنبال کردهاند نیز میتوانند آثار خود را ارسال کنند.
۶. شما میتوانید آثار خود را همزمان در همهی بخشهای شعر موزون، شعر آزاد، ترانه و داستان به ایمیل کارگاه بفرستید فقط دقت کنید که در هر بخش بیش از ۳ اثر نفرستید.
۷. آثار خود را پس از ویرایش نهایی، حداکثر تا تاریخ ۱۵ بهمن ارسال کنید. آثاری که پس از آن به دست من برسد قابلقبول نمیباشد.
۸. آثار شما قبل از انتشار توسط من ویرایش خواهد شد. اگر با ویرایش آثارتان (که امری معمول در چاپ کتاب در سراسر جهان است) مشکل دارید، آثار خود را برای این مجموعه ارسال نکنید.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
دورهی سوم کارگاه آموزشی چهارشنبهها (همسایه) با مدیریت "مهدی موسوی" به پایان رسید.
لطفا مانند دورههای قبلی، برای انتشار آثارتان (شعر موزون، شعر آزاد، داستان و ترانه) به صورت یک کتاب توسط موسسه آموزشی "توانا"، آنها را به صورت فایل word به ایمیلتان اتچ کرده و به ایمیل زیر ارسال کنید:
[email protected]
عنوان ایمیلتان "مجله" باشد
و در متن ایمیلتان، اسم و فامیل و اگر توضیح خاصی راجع به آثارتان دارید بنویسید.
نکات قابلتوجه:
۱- رعایت نیمفاصله، املای درست کلمات و... در آثار ارسالی
۲- فایل آثار حتما Word بوده و نام فایل "اسم و فامیلتان" باشد.
۳- از فرستادن ایمیل نامرتبط به مجموعهآثار کارگاه ادبی خودداری کنید.
۴- اگر تا یک هفته، به ایمیل شما پاسخ داده نشد، ایمیلتان دریافت نشده است، پس دوباره ایمیل بزنید.
۵- دوستانی که در کارگاه حضور نداشتهاند، اما برنامهها را از طریق شبکههای اجتماعی نظیر یوتیوب دنبال کردهاند نیز میتوانند آثار خود را ارسال کنند.
۶. شما میتوانید آثار خود را همزمان در همهی بخشهای شعر موزون، شعر آزاد، ترانه و داستان به ایمیل کارگاه بفرستید فقط دقت کنید که در هر بخش بیش از ۳ اثر نفرستید.
۷. آثار خود را پس از ویرایش نهایی، حداکثر تا تاریخ ۱۵ بهمن ارسال کنید. آثاری که پس از آن به دست من برسد قابلقبول نمیباشد.
۸. آثار شما قبل از انتشار توسط من ویرایش خواهد شد. اگر با ویرایش آثارتان (که امری معمول در چاپ کتاب در سراسر جهان است) مشکل دارید، آثار خود را برای این مجموعه ارسال نکنید.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
آن ابرهای تیره و این سایهها شومند
نوشابهها از مشکیِ کشتار مسمومند
فریاد را خوردم به جُرمِ «دوستت دارم»
در دادگاهی که همه از پیش محکومند!
آرام نجوا کن... در اینجا گوش بسیار است
ایران ما گربهست امّا موش بسیار است!
خسته شده دنیا از این آواز تکراری
خاموش شو! در جوبها یا زیرسیگاری
از رادیو خاموش کن امواج صافت را
که پخش خواهد کرد فردا اعترافت را
با من کتک میخوردی و شبهای آخر بود
که درد تنهاییت از باتوم بدتر بود!
فهمیده بودی هیچ راهی نیست... راهی نیست...
یعنی برایت مرگ و آزادی برابر بود
در ازدحام کف زدنهای هواداران
بازندهای در انتظار سوت داور بود
در مغز ما میسوخت عشق و خواب جنگلها
گربه میان دستهای بچّهتنبلها!
در سردخانه فارغالتّحصیل میگشتند
اعلامیه، اعلامیه «شاگرد اوّل»ها
میخواستم با تو بگویم: دوستت دارم
امّا نمیفهمند اینها را مسلسلها!
من غصّه خوردم، سیب را فرزندِ آدم خورد
من گریه کردم، یک نفر در آینه سم خورد
تو نیستی... دیگر به آن کافه نخواهم رفت
تو نیستی... نوشابهی مشکی نخواهم خورد!
عمری سیاهی پشت رؤیای سپیدی بود
نه! تحفهی این ابر، باران اسیدی بود
دیشب موتورها را سواران باز زین کردند!!
تنها نه ما، خورشید را توی «اوین» کردند
خورشید خوب مشرقی! که ناگهان بد شد
فردا یقیناً اعترافش پخش خواهد شد
ما مردهایم امّا دماغ زندهها چاق است!
در روزنامهها ستون ادّعا چاق است
از خون ما پُر شد شکمهاشان... چه دردی داشت!
با که بگویم درد را؟ حتّی خدا چاق است!!
.
شلّاق یا حبس ابد؟ محکومِ از پیشیم
که عشق، ممنوع است که احساس، قاچاق است
دیگر چه گویم؟ دوستانم یک به یک مُردند
در کشوری که گربهاش را موشها خوردند...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
نوشابهها از مشکیِ کشتار مسمومند
فریاد را خوردم به جُرمِ «دوستت دارم»
در دادگاهی که همه از پیش محکومند!
آرام نجوا کن... در اینجا گوش بسیار است
ایران ما گربهست امّا موش بسیار است!
خسته شده دنیا از این آواز تکراری
خاموش شو! در جوبها یا زیرسیگاری
از رادیو خاموش کن امواج صافت را
که پخش خواهد کرد فردا اعترافت را
با من کتک میخوردی و شبهای آخر بود
که درد تنهاییت از باتوم بدتر بود!
فهمیده بودی هیچ راهی نیست... راهی نیست...
یعنی برایت مرگ و آزادی برابر بود
در ازدحام کف زدنهای هواداران
بازندهای در انتظار سوت داور بود
در مغز ما میسوخت عشق و خواب جنگلها
گربه میان دستهای بچّهتنبلها!
در سردخانه فارغالتّحصیل میگشتند
اعلامیه، اعلامیه «شاگرد اوّل»ها
میخواستم با تو بگویم: دوستت دارم
امّا نمیفهمند اینها را مسلسلها!
من غصّه خوردم، سیب را فرزندِ آدم خورد
من گریه کردم، یک نفر در آینه سم خورد
تو نیستی... دیگر به آن کافه نخواهم رفت
تو نیستی... نوشابهی مشکی نخواهم خورد!
عمری سیاهی پشت رؤیای سپیدی بود
نه! تحفهی این ابر، باران اسیدی بود
دیشب موتورها را سواران باز زین کردند!!
تنها نه ما، خورشید را توی «اوین» کردند
خورشید خوب مشرقی! که ناگهان بد شد
فردا یقیناً اعترافش پخش خواهد شد
ما مردهایم امّا دماغ زندهها چاق است!
در روزنامهها ستون ادّعا چاق است
از خون ما پُر شد شکمهاشان... چه دردی داشت!
با که بگویم درد را؟ حتّی خدا چاق است!!
.
شلّاق یا حبس ابد؟ محکومِ از پیشیم
که عشق، ممنوع است که احساس، قاچاق است
دیگر چه گویم؟ دوستانم یک به یک مُردند
در کشوری که گربهاش را موشها خوردند...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
در سینهام نشسته هزاران سوز
ای رنجهای تا به ابد محفوظ!
ای کاش که تمام شود امروز
این زندگی که در تنم اجباریست
از کوه، بیاجازه گذر کردم
از داخلِ گدازه گذر کردم
از مرزهای تازه گذر کردم
آن کولیام که رفتنم اجباریست
بگذار تا که گریه کند این مست
با بستههای قرص خودش در دست
هیچی که در ادامهی یک هیچ است
حتی به مرگ نیز دلم خوش نیست
آن کهنهام که عید نمیخواهم
آینده و امید نمیخواهم
من کشور جدید نمیخواهم
اینجا به هیچچیز دلم خوش نیست
از روزهای سرد نمیگویم
از انفجارِ درد نمیگویم
از گریههای مرد نمیگویم
آن آتشم که دود نخواهد داشت
در کولهپشتی سفرم بودم
دلتنگ گریه توی حرم بودم
دلتنگ خندهی پسرم بودم
برگشتنی وجود نخواهد داشت
انسانِ بینیاز به زنجیره
ای مثل من دچارِ شبِ تیره
ای تا ابد به خطّ افق، خیره
در شهرشان غروب نخواهد شد
من دلخوشم به رنج و خودآزاری
با خاطرات مبهم و تکراری
زخمیست در تمام تنم جاری
که هیچوقت خوب نخواهد شد...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ای رنجهای تا به ابد محفوظ!
ای کاش که تمام شود امروز
این زندگی که در تنم اجباریست
از کوه، بیاجازه گذر کردم
از داخلِ گدازه گذر کردم
از مرزهای تازه گذر کردم
آن کولیام که رفتنم اجباریست
بگذار تا که گریه کند این مست
با بستههای قرص خودش در دست
هیچی که در ادامهی یک هیچ است
حتی به مرگ نیز دلم خوش نیست
آن کهنهام که عید نمیخواهم
آینده و امید نمیخواهم
من کشور جدید نمیخواهم
اینجا به هیچچیز دلم خوش نیست
از روزهای سرد نمیگویم
از انفجارِ درد نمیگویم
از گریههای مرد نمیگویم
آن آتشم که دود نخواهد داشت
در کولهپشتی سفرم بودم
دلتنگ گریه توی حرم بودم
دلتنگ خندهی پسرم بودم
برگشتنی وجود نخواهد داشت
انسانِ بینیاز به زنجیره
ای مثل من دچارِ شبِ تیره
ای تا ابد به خطّ افق، خیره
در شهرشان غروب نخواهد شد
من دلخوشم به رنج و خودآزاری
با خاطرات مبهم و تکراری
زخمیست در تمام تنم جاری
که هیچوقت خوب نخواهد شد...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
رسیده درد به اعماق استخوان، «بکتاش»!
نمانده هیچ امیدی برایمان بکتاش
نه هیچ معجزهای شد، نه هیچ موعودی
رسید از پسِ ابری در آسمان بکتاش
و «روزگار غریبیست نازنین!» که رفیق
رفیق را بفروشد برای نان بکتاش
صدای چکمهی سرباز و تیر میآید
وطن که نیست، شده مثل پادگان بکتاش
«که زیر بارش یکریز برف، مدفون شد»
هزار گریه و صدها تنِ جوان، بکتاش
یکی نبود و کلاغی به خانهاش نرسید
و مُرد آخر این قصه قهرمان، بکتاش
دلم برای تو تنگ است و تا ابد این درد
سبک نمیشود از گردش زمان بکتاش
دلم برای تو تنگ است، تنگ یعنی مرگ!
کجاست خانهی آن چشم مهربان، بکتاش؟!
«بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت»
که زندهاند و نمیرند شاعران، بکتاش
رهاتر از کلمه، تا ابد از آن بالا
بخند مثل همیشه به این جهان بکتاش
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
نمانده هیچ امیدی برایمان بکتاش
نه هیچ معجزهای شد، نه هیچ موعودی
رسید از پسِ ابری در آسمان بکتاش
و «روزگار غریبیست نازنین!» که رفیق
رفیق را بفروشد برای نان بکتاش
صدای چکمهی سرباز و تیر میآید
وطن که نیست، شده مثل پادگان بکتاش
«که زیر بارش یکریز برف، مدفون شد»
هزار گریه و صدها تنِ جوان، بکتاش
یکی نبود و کلاغی به خانهاش نرسید
و مُرد آخر این قصه قهرمان، بکتاش
دلم برای تو تنگ است و تا ابد این درد
سبک نمیشود از گردش زمان بکتاش
دلم برای تو تنگ است، تنگ یعنی مرگ!
کجاست خانهی آن چشم مهربان، بکتاش؟!
«بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت»
که زندهاند و نمیرند شاعران، بکتاش
رهاتر از کلمه، تا ابد از آن بالا
بخند مثل همیشه به این جهان بکتاش
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2