ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲ
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺎﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ !
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ! ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ
ﺑﺪﻭﺯﻡ !
ﻭﻓﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ... ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ
ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ...
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ
#احمدشاملو
@rraavvaann
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺎﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ !
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ! ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ
ﺑﺪﻭﺯﻡ !
ﻭﻓﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ... ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ
ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ...
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ
#احمدشاملو
@rraavvaann
✅دیندار احمق کیست؟!
وقتی روستایی بهداشت و حمّام و مدرسه ندارد و تو به آنجا بروی و مسجد بسازی؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی مردمی گرسنه و بیکار باشند و به نان شب محتاج و تو آنها را شب و روز نصیحت به تقوا و پرهیزکاری و قناعت کنی، تو یک دیندار احمقی !!!!
وقتی عدهای از دختران و زنان جامعه ما به سبب فقر اقتصادی یا فرهنگی، تن فروشی میکنند و تو اصلاً رگ غیرتت نمیجنبد، ولی اگر روسری آنان در خیابان کمی از سرشان عقب برود، رگ گردنت کلفت میشود و عَربده میکشی، تو یک دیندار احمقی !!!!
اگر مدارس ما در سیستان و بلوچستان، کرمان، خراسان جنوبی و هرمزگان بعداز گذشت ۴۳ سال از عمر انقلاب هنوز سرویس بهداشتی ندارند، وسیله سرمایش و گرمایش ندارند و حتی معلم ندارند ولی تو فقط به فکر فرستادن یک روحانی برای تبلیغ دین به آنجا هستی؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی سنّ فحشا در دختران جامعه به ۱۳ سال رسیده و تو نگران نیستی و کاری نمیکنی، ولی ناراحت میشوی از اینکه دختران و زنان برای نگاه کردن مسابقه فوتبال به استادیوم بروند، تو یک دیندار احمقی!!!!
اگر به این همه حجم دزدی، اختلاس و رشوه و فساد اقتصادی در میانِ مسئولین ریز و درشت در این کشور، اعتراضی نمیکنی، ولی تحمّل آب بازی بچّههای نوجوان و جوان در پارکهای شهر را نداری و یا از برگزاری کنسرتِ موسیقی در شهرها غصه میخوری، واقعاً غصّه بخور چون تو یک دیندار احمقی!!!!!
اگر به کارگرانی که ۶ماه بیحقوق مانده و دانشجویان و معلّمان و هر کس دیگری که مشکلِ صنفی دارند اجازه یک فریاد یا اعتراض ساده را به بهانه تشویش اذهان عمومی یا تضعیف امنیّت ملّی نمیدهی، ولی به اعتراض های سیاسی و اجتماعی مردم آن سوی دنیا حق میدهی و حمایت میکنی، تو یک دیندار احمقی!!!
وقتی از ورشکسته شدن صنایع داخلی بخاطر تورم و گرانی دلار و قوانین دست و پا گیر در ورود مواد اولیه صنایع بیخبری ، از طرف دیگر میلیارد میلیارد ورود کالاهای قاچاق و اتومبیلهای لوکس در روز روشن از مرزهای مجاز کشور تو را تحریک نمی کند؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی برخی از منتقدان دلسوز ، مشکلات کشور را اگر چه با زبانی تند یادآور می شوند ، و فقر و فلاکت مردم مظلوم را فریاد می زنند و تو سخن به حق آنان را توهم می خوانی و به آن ها انگ فراری و جاسوس سرویس بیگانه می زنی ، تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی تو می بینی که میان حکومت عدل علی و حاکمیت کنونی کشور ، فرسنگ ها فاصله است ، و هرگز از بی توجهی های مسئولان کشور نسبت به مردم ، در حکومت علی اثری نبود ، اما تو هم چنان این حکومت را تداوم حکومت عدل علی و متصل به ظهور امام زمان می پنداری ، تو یک دیندار احمقی!!!!
یک لحظه تفکر بهتر از صد سال عبادت !
@rraavvaann
وقتی روستایی بهداشت و حمّام و مدرسه ندارد و تو به آنجا بروی و مسجد بسازی؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی مردمی گرسنه و بیکار باشند و به نان شب محتاج و تو آنها را شب و روز نصیحت به تقوا و پرهیزکاری و قناعت کنی، تو یک دیندار احمقی !!!!
وقتی عدهای از دختران و زنان جامعه ما به سبب فقر اقتصادی یا فرهنگی، تن فروشی میکنند و تو اصلاً رگ غیرتت نمیجنبد، ولی اگر روسری آنان در خیابان کمی از سرشان عقب برود، رگ گردنت کلفت میشود و عَربده میکشی، تو یک دیندار احمقی !!!!
اگر مدارس ما در سیستان و بلوچستان، کرمان، خراسان جنوبی و هرمزگان بعداز گذشت ۴۳ سال از عمر انقلاب هنوز سرویس بهداشتی ندارند، وسیله سرمایش و گرمایش ندارند و حتی معلم ندارند ولی تو فقط به فکر فرستادن یک روحانی برای تبلیغ دین به آنجا هستی؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی سنّ فحشا در دختران جامعه به ۱۳ سال رسیده و تو نگران نیستی و کاری نمیکنی، ولی ناراحت میشوی از اینکه دختران و زنان برای نگاه کردن مسابقه فوتبال به استادیوم بروند، تو یک دیندار احمقی!!!!
اگر به این همه حجم دزدی، اختلاس و رشوه و فساد اقتصادی در میانِ مسئولین ریز و درشت در این کشور، اعتراضی نمیکنی، ولی تحمّل آب بازی بچّههای نوجوان و جوان در پارکهای شهر را نداری و یا از برگزاری کنسرتِ موسیقی در شهرها غصه میخوری، واقعاً غصّه بخور چون تو یک دیندار احمقی!!!!!
اگر به کارگرانی که ۶ماه بیحقوق مانده و دانشجویان و معلّمان و هر کس دیگری که مشکلِ صنفی دارند اجازه یک فریاد یا اعتراض ساده را به بهانه تشویش اذهان عمومی یا تضعیف امنیّت ملّی نمیدهی، ولی به اعتراض های سیاسی و اجتماعی مردم آن سوی دنیا حق میدهی و حمایت میکنی، تو یک دیندار احمقی!!!
وقتی از ورشکسته شدن صنایع داخلی بخاطر تورم و گرانی دلار و قوانین دست و پا گیر در ورود مواد اولیه صنایع بیخبری ، از طرف دیگر میلیارد میلیارد ورود کالاهای قاچاق و اتومبیلهای لوکس در روز روشن از مرزهای مجاز کشور تو را تحریک نمی کند؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی برخی از منتقدان دلسوز ، مشکلات کشور را اگر چه با زبانی تند یادآور می شوند ، و فقر و فلاکت مردم مظلوم را فریاد می زنند و تو سخن به حق آنان را توهم می خوانی و به آن ها انگ فراری و جاسوس سرویس بیگانه می زنی ، تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی تو می بینی که میان حکومت عدل علی و حاکمیت کنونی کشور ، فرسنگ ها فاصله است ، و هرگز از بی توجهی های مسئولان کشور نسبت به مردم ، در حکومت علی اثری نبود ، اما تو هم چنان این حکومت را تداوم حکومت عدل علی و متصل به ظهور امام زمان می پنداری ، تو یک دیندار احمقی!!!!
یک لحظه تفکر بهتر از صد سال عبادت !
@rraavvaann
💎بیشتر ما آدمهای دقیقه نودیم!
قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود
را وقتی میفهمیم که چمدان به دست میرود.
دقیقه نود یاد کارهایی که میتوانستیم بکنیم و نکردیم میافتیم.
دقیقه نود یاد حرفها و کارهایی میافتیم که حالا بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم.
امّا زندگی بازی فوتبال نیست
که در وقتهای اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است.
بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم.
دل خوش نکنیم به دقیقه نود،
دل خوش نکنیم به وقتهای اضافه!
دلِ شکسته، عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود.
@rraavvaann
قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود
را وقتی میفهمیم که چمدان به دست میرود.
دقیقه نود یاد کارهایی که میتوانستیم بکنیم و نکردیم میافتیم.
دقیقه نود یاد حرفها و کارهایی میافتیم که حالا بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم.
امّا زندگی بازی فوتبال نیست
که در وقتهای اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است.
بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم.
دل خوش نکنیم به دقیقه نود،
دل خوش نکنیم به وقتهای اضافه!
دلِ شکسته، عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود.
@rraavvaann
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
سلام دوست عزیز🌻
ایا تاحالا به این فکر کردی که هرچه زودتر مدرک تافل و جیآرای رو بگیری و از داشتن مدرکت کلی حالت خوب شه😉
موسسه و آموزشگاه ما در کنار رشد تو هست تا هرآنچه برای موفقیت لازم داری رو در اختیارت بزاره، ما بجای شما توی آزمون شرکت میکنیم نمره قبولی میگیریم و شما مدرک رو دریافت میکنید🌸
ما کنارتیم تا پیشرفت کنی، با ما همراه شو🙂
تماس با این شماره:
۰۹۱۵۷۶۷۲۴۵۵
🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼
سلام دوست عزیز🌻
ایا تاحالا به این فکر کردی که هرچه زودتر مدرک تافل و جیآرای رو بگیری و از داشتن مدرکت کلی حالت خوب شه😉
موسسه و آموزشگاه ما در کنار رشد تو هست تا هرآنچه برای موفقیت لازم داری رو در اختیارت بزاره، ما بجای شما توی آزمون شرکت میکنیم نمره قبولی میگیریم و شما مدرک رو دریافت میکنید🌸
ما کنارتیم تا پیشرفت کنی، با ما همراه شو🙂
تماس با این شماره:
۰۹۱۵۷۶۷۲۴۵۵
🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼
علوم تربیتی و روانشناسی pinned «🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽 سلام دوست عزیز🌻 ایا تاحالا به این فکر کردی که هرچه زودتر مدرک تافل و جیآرای رو بگیری و از داشتن مدرکت کلی حالت خوب شه😉 موسسه و آموزشگاه ما در کنار رشد تو هست تا هرآنچه برای موفقیت لازم داری رو در اختیارت بزاره، ما بجای شما توی آزمون شرکت میکنیم…»
🔺"زندگی سالم"
💢هر انسان، در زندگی به ۴ مولفه،نیاز دارد و اگر هر کدام را نداشته باشد،احساس پوچی، ملالت، خستگی، حزن، اندوه،و افسردگی می کند.
1⃣چیزی که شما را امیدوار کند، مثل هدف و آرزو (مولفه اول عزت نفس و داشتن ذهنیت مثبت)
2⃣ کاری برای انجام دادن(مولفه دوم کار)
3⃣نیاز به عاشق بودن و دوست داشته شدن( مولفه دیگران)
4⃣باور و عقیده به خدا یا چیزی مثل نیروی طبیعت،و...
3قانون کلی :
1⃣ هیچ زمان درستی برای انجام کار نادرست وجود ندارد، فقط کار درست را انجام بدهید.(عدم اتلاف وقت) از زندگی لذت ببرید. (اساس ذهن آگاهی)، مشکلات و سختی ها همیشه وجود دارند(تحمل رنج) و حدالامکان مشکلاتتون را به هیچ عنوان به دیگران نگویید، زیرا ۹۰ درصد اهمیتی نمیدهند و ۱۰ درصد هم خوشحالند،از بابت مشکلات شما
(توجه به این اصل که راز دار دل خودتان باشید و خیلی به اظهارنظرات نادرست دیگران توجه نکنید)
2⃣ در زمانی که دارید، بهترین کار را انجام می دهید، هر کسی میتونه بهترین در نوع خودش باشه،و شکست خوردن در انجام کارها هم عیبی ندارد،(شکست خوردنو خوب یادبگیرید)،زندگی فقط بازی انتخاب هاست هرجایی که هستید، خوب یا بد به خاطر انتخاب هاتونه، کسی را مقصر ندانید(توجه به نظریه انتخاب،ویلیام گلاسر) اگر تحصیلات دارید و مشتاق تلاش و تحمل سختی ها هستید می تونید به هرچیزی برسید.(خواستن، توانستن است،انگیزه درونی مسبب رفتار بیرونی است)
3⃣به بقیه نشون بدید،که بهشون اهمیت میدید(مهارت ارتباطی) و اینکه لازم نیست، جلوی همه فریاد بزنید که هی ببینید، من چقدر آدم خوبیم یا آدم بزرگی ام، فقط کافی است، برید سراغ کسی و بپرسید چطوری میتونم به شما کمک کنم؟( مهرورزی به همنوعان)
🔘فردی از سرطان نجات پیدا کرد، از او پرسیدند چه درسی از سرطان گرفتی، گفت فهمیدم که چقدر خانواده ام من رو دوست دارند.(یافتن معنا در رنج و سختی، تاکید به نظریه ویکتورفرانکل)
بنابراین، چرا باید با بی مهری و بی محبتی، عزیزانمان را از دست بدهیم و تازه بعده،از دست دادنشان بفهمیم،که چقدر برایمان مهم بودند.(توجه به این نکته که انسان تا چیزی را از دست ندهد، قدر آن را نمیداند، مثل پدر و مادر و عزیزانمان را،زمانی که از دست بروند افسوس این را میخوریم که چرا زمانی که زنده بودند کاری برایشان نکردیم)
🔘بنابراین از ته دل به عزیزانمون و خانوادمون اهمیت بدیم، چون هر کسی که در زندگی تان هست، به یک لبخند، مهربانی و قوت قلب نیاز دارد.
✍گردآوری، تألیف، تایپ و تدوین :
"توحید اکبری طارسی"
@rraavvaann
💢هر انسان، در زندگی به ۴ مولفه،نیاز دارد و اگر هر کدام را نداشته باشد،احساس پوچی، ملالت، خستگی، حزن، اندوه،و افسردگی می کند.
1⃣چیزی که شما را امیدوار کند، مثل هدف و آرزو (مولفه اول عزت نفس و داشتن ذهنیت مثبت)
2⃣ کاری برای انجام دادن(مولفه دوم کار)
3⃣نیاز به عاشق بودن و دوست داشته شدن( مولفه دیگران)
4⃣باور و عقیده به خدا یا چیزی مثل نیروی طبیعت،و...
3قانون کلی :
1⃣ هیچ زمان درستی برای انجام کار نادرست وجود ندارد، فقط کار درست را انجام بدهید.(عدم اتلاف وقت) از زندگی لذت ببرید. (اساس ذهن آگاهی)، مشکلات و سختی ها همیشه وجود دارند(تحمل رنج) و حدالامکان مشکلاتتون را به هیچ عنوان به دیگران نگویید، زیرا ۹۰ درصد اهمیتی نمیدهند و ۱۰ درصد هم خوشحالند،از بابت مشکلات شما
(توجه به این اصل که راز دار دل خودتان باشید و خیلی به اظهارنظرات نادرست دیگران توجه نکنید)
2⃣ در زمانی که دارید، بهترین کار را انجام می دهید، هر کسی میتونه بهترین در نوع خودش باشه،و شکست خوردن در انجام کارها هم عیبی ندارد،(شکست خوردنو خوب یادبگیرید)،زندگی فقط بازی انتخاب هاست هرجایی که هستید، خوب یا بد به خاطر انتخاب هاتونه، کسی را مقصر ندانید(توجه به نظریه انتخاب،ویلیام گلاسر) اگر تحصیلات دارید و مشتاق تلاش و تحمل سختی ها هستید می تونید به هرچیزی برسید.(خواستن، توانستن است،انگیزه درونی مسبب رفتار بیرونی است)
3⃣به بقیه نشون بدید،که بهشون اهمیت میدید(مهارت ارتباطی) و اینکه لازم نیست، جلوی همه فریاد بزنید که هی ببینید، من چقدر آدم خوبیم یا آدم بزرگی ام، فقط کافی است، برید سراغ کسی و بپرسید چطوری میتونم به شما کمک کنم؟( مهرورزی به همنوعان)
🔘فردی از سرطان نجات پیدا کرد، از او پرسیدند چه درسی از سرطان گرفتی، گفت فهمیدم که چقدر خانواده ام من رو دوست دارند.(یافتن معنا در رنج و سختی، تاکید به نظریه ویکتورفرانکل)
بنابراین، چرا باید با بی مهری و بی محبتی، عزیزانمان را از دست بدهیم و تازه بعده،از دست دادنشان بفهمیم،که چقدر برایمان مهم بودند.(توجه به این نکته که انسان تا چیزی را از دست ندهد، قدر آن را نمیداند، مثل پدر و مادر و عزیزانمان را،زمانی که از دست بروند افسوس این را میخوریم که چرا زمانی که زنده بودند کاری برایشان نکردیم)
🔘بنابراین از ته دل به عزیزانمون و خانوادمون اهمیت بدیم، چون هر کسی که در زندگی تان هست، به یک لبخند، مهربانی و قوت قلب نیاز دارد.
✍گردآوری، تألیف، تایپ و تدوین :
"توحید اکبری طارسی"
@rraavvaann
علوم تربیتی و روانشناسی
چرا ما شریک عاطفی خود را دو پاره می کنیم؟! @rraavvaann
👫 یکی از کشفیات عجیب اما مهم روانکاوی این است که یک نوزاد عادی اعتقاد راسخی دارد که دو مادر دارد.
✔️ مادر یک مهربان است. وقتی کودک او را صدا میکند میآید. او به محض نیاز به نوزاد شیر میدهد. او نیکسرشت، سخاوتمند و به شدت مستحق عشق است.
اما بعد از آن سروکلهی یک مادر دیگر پیدا میشود: کسی که میتوانیم او را مادر دو بنامیم که پیشنهادی بهمراتب چالشبرانگیزتر و وحشتناکتر است.
✔️مادر دو گاهی اوقات دقیقاً زمانی که نیاز است به نوزاد شیر نمیدهد. او گاهی اوقات در تفسیر نیازهای نوزاد ناتوان است.
نوزادان موجوداتی با احساسات شدید هستند. به مادر یک، کودک عشق عمیق و بیحد و حصر را ارزانی میکند. به مادر دو نفرت خالص میدهد. دلش میخواهد فریاد بزند، او را زنده زنده بجود و او را برای همیشه در سطل زباله بیاندازد.
با گذشت زمان -هنگامی که کودک یک خردسال نوپا میشود- او به یک درک تکاندهنده دست مییابد. علیرغم شواهدی بر خلاف این، معلوم میشود که مادران یک و دو در واقع یک نفر هستند.
@rraavvaann
هضم چنین تصور هشیارکنندهای زمان زیادی میطلبد. در واقع، این یک فکر جریحهدار کننده و پیچیده است، روانکاوی به ما میگوید که بسیاری از ما تا بزرگسالی نمیتوانیم آن را به درستی بپذیریم.
برای سالها، ما میتوانیم دوپاره سازهای چیرهدستی باشیم. مانند نوزادان، ما نیز تصمیم میگیریم که خوب و بد، خوشایند و ناکامکننده، نمیتواند در قلب یک فرد وجود داشته باشد.
💞در روزهای اولیه یک رابطه، ما مطمئن هستیم که معشوق یک را ملاقات کردهایم:
موجودی لذتبخش که در قرارهای اولیه به ما چیزهای محبتآمیز میگوید، ما را کاملاً درک میکند، قصد داریم با او ازدواج کنیم و خانه و خانواده تشکیل بدهیم. اما بعد، جایی در طول مسیر، به نظر میرسد که این شخص بدنی جدید به دنیا میآورد. ممکن است او را معشوق دو بنامیم.
برای مدتی، درست مانند یک نوزاد خشمگین، تصمیم میگیریم که بهترین مکان برای این معشوق دو سطل زباله است، که به معنای رها کردن دوقلوی او نیز خواهد بود. اما در مسیری که به او بگوییم رابطه تمام شده، ممکن است با ایدهای مبهمتر، متعارضتر و در نهایت قابل تحمل مواجه شویم: اینکه معشوقهای یک و دو، علیرغم همه نشانههایی که خلاف آن را نشان میدهند، در واقع یک فرد هستند که تحت تأثیر حالات و شرایط مختلف تغییر میکنند.
@rraavvaann
✔️ مادر یک مهربان است. وقتی کودک او را صدا میکند میآید. او به محض نیاز به نوزاد شیر میدهد. او نیکسرشت، سخاوتمند و به شدت مستحق عشق است.
اما بعد از آن سروکلهی یک مادر دیگر پیدا میشود: کسی که میتوانیم او را مادر دو بنامیم که پیشنهادی بهمراتب چالشبرانگیزتر و وحشتناکتر است.
✔️مادر دو گاهی اوقات دقیقاً زمانی که نیاز است به نوزاد شیر نمیدهد. او گاهی اوقات در تفسیر نیازهای نوزاد ناتوان است.
نوزادان موجوداتی با احساسات شدید هستند. به مادر یک، کودک عشق عمیق و بیحد و حصر را ارزانی میکند. به مادر دو نفرت خالص میدهد. دلش میخواهد فریاد بزند، او را زنده زنده بجود و او را برای همیشه در سطل زباله بیاندازد.
با گذشت زمان -هنگامی که کودک یک خردسال نوپا میشود- او به یک درک تکاندهنده دست مییابد. علیرغم شواهدی بر خلاف این، معلوم میشود که مادران یک و دو در واقع یک نفر هستند.
@rraavvaann
هضم چنین تصور هشیارکنندهای زمان زیادی میطلبد. در واقع، این یک فکر جریحهدار کننده و پیچیده است، روانکاوی به ما میگوید که بسیاری از ما تا بزرگسالی نمیتوانیم آن را به درستی بپذیریم.
برای سالها، ما میتوانیم دوپاره سازهای چیرهدستی باشیم. مانند نوزادان، ما نیز تصمیم میگیریم که خوب و بد، خوشایند و ناکامکننده، نمیتواند در قلب یک فرد وجود داشته باشد.
💞در روزهای اولیه یک رابطه، ما مطمئن هستیم که معشوق یک را ملاقات کردهایم:
موجودی لذتبخش که در قرارهای اولیه به ما چیزهای محبتآمیز میگوید، ما را کاملاً درک میکند، قصد داریم با او ازدواج کنیم و خانه و خانواده تشکیل بدهیم. اما بعد، جایی در طول مسیر، به نظر میرسد که این شخص بدنی جدید به دنیا میآورد. ممکن است او را معشوق دو بنامیم.
برای مدتی، درست مانند یک نوزاد خشمگین، تصمیم میگیریم که بهترین مکان برای این معشوق دو سطل زباله است، که به معنای رها کردن دوقلوی او نیز خواهد بود. اما در مسیری که به او بگوییم رابطه تمام شده، ممکن است با ایدهای مبهمتر، متعارضتر و در نهایت قابل تحمل مواجه شویم: اینکه معشوقهای یک و دو، علیرغم همه نشانههایی که خلاف آن را نشان میدهند، در واقع یک فرد هستند که تحت تأثیر حالات و شرایط مختلف تغییر میکنند.
@rraavvaann
✍️ فرزندم!
با کسی دوست شو که *کتاب* بخواند.
دوستی که در سوگ گُلممدِ *کلیدر* گریسته باشد و
در خیالش با *مارال* به خواب رفته باشد.
کسی که *همسایههایِ* احمد محمود را بخواهد که بخواند.
دوستی که *جای خالی سلوچ* ، *کافه پیانو*، *عزاداران بَیَل* را بخواند.
کسی که *سولمازِ* آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده و *شوهر آهو خانم*، *بوف کور* صادق هدایت، *شازده احتجابِ* گلشیری را بخواند و *سمفونی مردگانِ* معروفی را با دل و جان گوش کند.
کسی که *تنگسیرِ* صادق چوبک و *چشمهایش* بزرگ علوی و *در درازنای شبِ* میرصادقی و *سووشون* سیمین دانشور را نظاره کند.
*مدیر مدرسهاش* جلال آل احمد باشد و *داستان یک شهر* را از زبان احمد محمود شنیده و در *کافه نادری* رضا قیصریه به *ملکوت* بهرام صادقی برسد..
*فرزندم؛* با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانهاش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيصاش سخت نيست، حتماً در کیفش بهجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بهجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچینهایی که وارد بازار نشر شدهاند، حرف میزند.
کسی که ترجمههای محمد قاضی، نجف دریابندری، آثار آلبر کامو و کتاب چنین گفت زرتشت و.....
کسی که وقتش بهجای کافیشاپها و متر کردن خیابانها، در کتابخانهها و کتابفروشیها بگذرد.
کسی که یک غزل حافظ زندهاش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتیهای خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایهشان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:
*سیه نرگسانت پر از شرم باد*
*رخانت همیشه پر آزرم باد*
@rraavvaann
کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
*فرزندم؛*
با جوانی دوست شو که فریاد *آی آدمهای* نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد.
کسی که *آرش کمانگیرِ* سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با *مشیری* باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
کسی که سوار بر اسب *سپید وحشی* منوچهر آتشی از *کوچهباغهای نیشابور* شفیعی کدکنی گذشته تا به *سرای بی کسیِ* ابتهاج برسد...
با کسی دوست شو که در *سرمای زمستانِ* اخوان با *قاصدک*، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که با *یاد ایام*، یادی از نوایِ شجریان کند و *ماهور شجریان* با دلش بیداد کرده باشد.
کسی که *الهه نازِ* بنان و *گلنار و زهره* داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، *مرغ جانش* را به پرواز در آورد.
کسی که *تار* شهناز و لطفی، زخمه بر دلش بزند، *بانگ نی* کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با *سهتار* ذوالفنون و *ساز* یاحقی شهنوازی کند.
با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از آن خداست ان هم آگاهانه نه کورکورانه.
با کسی دوست شو که در موبایلش بهجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با *صد سال تنهایی* مارکز پُر کند و با *بیگانه* آلبر کامو، بیگانه نباشد...
@rraavvaann
کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد.
کسی که داستایوفسکی و برادران کارامازوف را بهخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستیاش را تقدیم سارتر کند.
*فرزند عزیزم؛*
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهمتر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه میکند، اما هیچ عشقی را گدایی نمیکند...!
فردی که شرم را در نگاه خود جستجو میکند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکمتر از قبل کنارت میماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای *دوزخیان روی زمین*.
*فرزند عزیزم؛*
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز درسخوان هم میشود، اما خیلی از درسخوانها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش *بویِ خوش کتاب* باشد.
@rraavvaann
با کسی دوست شو که *کتاب* بخواند.
دوستی که در سوگ گُلممدِ *کلیدر* گریسته باشد و
در خیالش با *مارال* به خواب رفته باشد.
کسی که *همسایههایِ* احمد محمود را بخواهد که بخواند.
دوستی که *جای خالی سلوچ* ، *کافه پیانو*، *عزاداران بَیَل* را بخواند.
کسی که *سولمازِ* آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده و *شوهر آهو خانم*، *بوف کور* صادق هدایت، *شازده احتجابِ* گلشیری را بخواند و *سمفونی مردگانِ* معروفی را با دل و جان گوش کند.
کسی که *تنگسیرِ* صادق چوبک و *چشمهایش* بزرگ علوی و *در درازنای شبِ* میرصادقی و *سووشون* سیمین دانشور را نظاره کند.
*مدیر مدرسهاش* جلال آل احمد باشد و *داستان یک شهر* را از زبان احمد محمود شنیده و در *کافه نادری* رضا قیصریه به *ملکوت* بهرام صادقی برسد..
*فرزندم؛* با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانهاش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيصاش سخت نيست، حتماً در کیفش بهجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بهجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچینهایی که وارد بازار نشر شدهاند، حرف میزند.
کسی که ترجمههای محمد قاضی، نجف دریابندری، آثار آلبر کامو و کتاب چنین گفت زرتشت و.....
کسی که وقتش بهجای کافیشاپها و متر کردن خیابانها، در کتابخانهها و کتابفروشیها بگذرد.
کسی که یک غزل حافظ زندهاش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتیهای خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایهشان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:
*سیه نرگسانت پر از شرم باد*
*رخانت همیشه پر آزرم باد*
@rraavvaann
کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
*فرزندم؛*
با جوانی دوست شو که فریاد *آی آدمهای* نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد.
کسی که *آرش کمانگیرِ* سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با *مشیری* باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
کسی که سوار بر اسب *سپید وحشی* منوچهر آتشی از *کوچهباغهای نیشابور* شفیعی کدکنی گذشته تا به *سرای بی کسیِ* ابتهاج برسد...
با کسی دوست شو که در *سرمای زمستانِ* اخوان با *قاصدک*، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که با *یاد ایام*، یادی از نوایِ شجریان کند و *ماهور شجریان* با دلش بیداد کرده باشد.
کسی که *الهه نازِ* بنان و *گلنار و زهره* داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، *مرغ جانش* را به پرواز در آورد.
کسی که *تار* شهناز و لطفی، زخمه بر دلش بزند، *بانگ نی* کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با *سهتار* ذوالفنون و *ساز* یاحقی شهنوازی کند.
با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از آن خداست ان هم آگاهانه نه کورکورانه.
با کسی دوست شو که در موبایلش بهجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با *صد سال تنهایی* مارکز پُر کند و با *بیگانه* آلبر کامو، بیگانه نباشد...
@rraavvaann
کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد.
کسی که داستایوفسکی و برادران کارامازوف را بهخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستیاش را تقدیم سارتر کند.
*فرزند عزیزم؛*
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهمتر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه میکند، اما هیچ عشقی را گدایی نمیکند...!
فردی که شرم را در نگاه خود جستجو میکند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکمتر از قبل کنارت میماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای *دوزخیان روی زمین*.
*فرزند عزیزم؛*
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز درسخوان هم میشود، اما خیلی از درسخوانها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش *بویِ خوش کتاب* باشد.
@rraavvaann
✔️دختران و پسران جوان امروز خیلی شجاعتر از پدر و مادران خود هستند.
@rraavvaann
بازیگران عرصه سیاست ، به هوس افتادهاند آنها را به خط کنند تا طرحهای انقلابی یا اصلاح طلبانه خود را پیش ببرند. یکی خیال میکند با این جوانان میتواند نظام را جا به جا کند ، دیگری خیال میکند با این جوانان میتواند اصلاحات به زمین مانده را به سرانجام برساند. اما این جوانان به خط شدنی نیستند.
چیزی که فضای این جوانان را به کلی از مردان و زنان فعال حوزه سیاست متمایز میکند ، پدیده «گریز از جهان به شدت سیاسی» شده است. دنیای پدر و مادر این جوانان دنیای به شدت سیاسی شده بود. همه چیز به عرصه سیاست ترجمه شده بود. همه باید از دم صبح که برمیخاستند ، اول به بازار سیاست سر میزدند ، چیزی میخریدند چیزی میفروختند و تا شب دلمشغول خرید و فروش خود بودند. این جوانان به اندازه پدر و مادرانشان تعلقی به سیاست ندارند. همه قدرتی هم که خلق میکنند ، ناشی از همین کمتعلقی آنها به سیاست است. از سیاست همین قدر میفهمند که خوب است دست از سرشان بردارد. آنها با سردمداران سیاست ، بر سر آرمانهای سیاسی جدال نمیکنند ، تنها فریاد میزنند دست از سرمان بردارید. ما را به حال خود رها کنید. مبارزه سیاسی نمیکنند ، سازوکارهای متعارف سیاسی را منحل میکنند. این همان چیزی است که واکنش علیه آن را دشوار میکند. آنها اول صبح کارهای دیگر دارند و اگر سری هم به بازار سیاست بزنند ، آخر شبهاست. جمهوری اسلامی و همه اپوزیسیون رنگارنگش نمیدانند با نسلی که پتانسیل سیاسی شدنش کمتر از انتظار آنهاست چه باید بکنند. کم تعلقی آنها به سر و صدای بیش از حد عرصه سیاست همه را معلق میکند.
این جوانان سیاستگریز نیستند. جان و روحشان از دنیایی که بیش از حد سیاسی شده خسته است. دنیایی را طلب میکنند که بهای هواداری کردن از این یا مبارزه با آن خیلی گران نباشد. همانقدر که از جامعه بیش از حد سیاسی شده گریزانند ، از جامعه بیش از حد دینی شده هم میگریزند. دینگریز نیستند ، اما خیال میکنند تبدیل کردن دین به یک پدیده همه جا و همه روز حاضر خستهشان میکند.
آنها که میخواهند این نسل را نمایندگی کنند ، درست همان کاری را میکنند که این نسل از آن میگریزد. دیگر کسی تنور دین را روشن نمیکند ، بازار داغ کردن تنور سیاست رونق گرفته است.
@rraavvaann
@rraavvaann
بازیگران عرصه سیاست ، به هوس افتادهاند آنها را به خط کنند تا طرحهای انقلابی یا اصلاح طلبانه خود را پیش ببرند. یکی خیال میکند با این جوانان میتواند نظام را جا به جا کند ، دیگری خیال میکند با این جوانان میتواند اصلاحات به زمین مانده را به سرانجام برساند. اما این جوانان به خط شدنی نیستند.
چیزی که فضای این جوانان را به کلی از مردان و زنان فعال حوزه سیاست متمایز میکند ، پدیده «گریز از جهان به شدت سیاسی» شده است. دنیای پدر و مادر این جوانان دنیای به شدت سیاسی شده بود. همه چیز به عرصه سیاست ترجمه شده بود. همه باید از دم صبح که برمیخاستند ، اول به بازار سیاست سر میزدند ، چیزی میخریدند چیزی میفروختند و تا شب دلمشغول خرید و فروش خود بودند. این جوانان به اندازه پدر و مادرانشان تعلقی به سیاست ندارند. همه قدرتی هم که خلق میکنند ، ناشی از همین کمتعلقی آنها به سیاست است. از سیاست همین قدر میفهمند که خوب است دست از سرشان بردارد. آنها با سردمداران سیاست ، بر سر آرمانهای سیاسی جدال نمیکنند ، تنها فریاد میزنند دست از سرمان بردارید. ما را به حال خود رها کنید. مبارزه سیاسی نمیکنند ، سازوکارهای متعارف سیاسی را منحل میکنند. این همان چیزی است که واکنش علیه آن را دشوار میکند. آنها اول صبح کارهای دیگر دارند و اگر سری هم به بازار سیاست بزنند ، آخر شبهاست. جمهوری اسلامی و همه اپوزیسیون رنگارنگش نمیدانند با نسلی که پتانسیل سیاسی شدنش کمتر از انتظار آنهاست چه باید بکنند. کم تعلقی آنها به سر و صدای بیش از حد عرصه سیاست همه را معلق میکند.
این جوانان سیاستگریز نیستند. جان و روحشان از دنیایی که بیش از حد سیاسی شده خسته است. دنیایی را طلب میکنند که بهای هواداری کردن از این یا مبارزه با آن خیلی گران نباشد. همانقدر که از جامعه بیش از حد سیاسی شده گریزانند ، از جامعه بیش از حد دینی شده هم میگریزند. دینگریز نیستند ، اما خیال میکنند تبدیل کردن دین به یک پدیده همه جا و همه روز حاضر خستهشان میکند.
آنها که میخواهند این نسل را نمایندگی کنند ، درست همان کاری را میکنند که این نسل از آن میگریزد. دیگر کسی تنور دین را روشن نمیکند ، بازار داغ کردن تنور سیاست رونق گرفته است.
@rraavvaann
کسانی میخواهند با زبانی تازه یکبار دیگر جامعه را بیش از حد سیاسی کنند تا امکان بسیج حداکثری علیه وضع موجود فراهم شود. اما این خواست، اگرچه ممکن است توجه جوانان را جلب کند، اما هر کس امید دارد دیگری جلب شود و تغییرات انقلابی یا اصلاحی تحقق پیدا کند. اما خودش از ورود به چنان دنیایی تن میزند. آنقدر که همدلی میکنند همراهی نمیکنند. ماجرای نانوایی شده است که هر چه تلاش میکند خمیرش به تنور نمیچسبد.
هم افقی با نسل جوان، تنها به شرطی محقق میشود که همه بپذیرند پیشترها کسانی تنور سیاست و دین را بیش از حد داغ کرده بودند. دیگر کسی تن خود را به این تنورهای داغ نمیچسباند. پذیرش این واقعیت ذهن و روح اهل سیاست را میآزارد. آنها دلنگران آینده میشوند. از هم میپرسند این وضعیت به کجا میانجامد؟ مردان فکر و سیاست دلشوره دارند، اما جوانان را به شوق میآورند. برای این نسل، دلشوره نخبگان یک موفقیت است. آنها ترسیم آینده را از دست اهل سیاست و قدرت و حتی از دست روشنفکران و اهل تفکر ربودهاند. کسانی که آینده را خوب ترسیم میکردند، کار را به کسانی سپردند که با زور و قدرت و تحمیق تلاش کردند تحقق آن را به نسلهای بعدی بخورانند. اصلاً رمز و راز بیش از حد سیاسی شدن و یا بیش از حد دینی شدن جامعه، از درون افقهای ترسیم شدهای درآمد که اهل فکر ساختند و اهل قدرت پرداختند.
اگر هزار معضل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد، ناشی از تجربه عملی کسانی است که میخواستند جامعه را بیش از حد سیاسی یا دینی کنند. رهایی از این وضعیت، تنها با راندن سیاست و دین به جایگاه بایستهشان در جامعه امکانپذیر است. مساله پیش روی ما، پیوند دین و سیاست یا جدایی دین و سیاست نیست، مساله اصلی باور به این نکته است که جامعه هم از دین و هم از سیاست فراختر است. هر کدام خوب است به قلمرو بایستهشان عقب بنشینند.
محیط عمل سیاسی مثل گذشته در قابهای خوب طراحی شده ایدئولوژیک نمیگنجد. نمیتوانیم با افقافکنیهای عقلانی چشماندازهای روشن برای همگان ترسیم کنیم. باید فکر در محیط پیچیده و نامتعین را یاد بگیریم. این کاری است که کمتر آموختهایم.
@rraavvaann
هم افقی با نسل جوان، تنها به شرطی محقق میشود که همه بپذیرند پیشترها کسانی تنور سیاست و دین را بیش از حد داغ کرده بودند. دیگر کسی تن خود را به این تنورهای داغ نمیچسباند. پذیرش این واقعیت ذهن و روح اهل سیاست را میآزارد. آنها دلنگران آینده میشوند. از هم میپرسند این وضعیت به کجا میانجامد؟ مردان فکر و سیاست دلشوره دارند، اما جوانان را به شوق میآورند. برای این نسل، دلشوره نخبگان یک موفقیت است. آنها ترسیم آینده را از دست اهل سیاست و قدرت و حتی از دست روشنفکران و اهل تفکر ربودهاند. کسانی که آینده را خوب ترسیم میکردند، کار را به کسانی سپردند که با زور و قدرت و تحمیق تلاش کردند تحقق آن را به نسلهای بعدی بخورانند. اصلاً رمز و راز بیش از حد سیاسی شدن و یا بیش از حد دینی شدن جامعه، از درون افقهای ترسیم شدهای درآمد که اهل فکر ساختند و اهل قدرت پرداختند.
اگر هزار معضل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد، ناشی از تجربه عملی کسانی است که میخواستند جامعه را بیش از حد سیاسی یا دینی کنند. رهایی از این وضعیت، تنها با راندن سیاست و دین به جایگاه بایستهشان در جامعه امکانپذیر است. مساله پیش روی ما، پیوند دین و سیاست یا جدایی دین و سیاست نیست، مساله اصلی باور به این نکته است که جامعه هم از دین و هم از سیاست فراختر است. هر کدام خوب است به قلمرو بایستهشان عقب بنشینند.
محیط عمل سیاسی مثل گذشته در قابهای خوب طراحی شده ایدئولوژیک نمیگنجد. نمیتوانیم با افقافکنیهای عقلانی چشماندازهای روشن برای همگان ترسیم کنیم. باید فکر در محیط پیچیده و نامتعین را یاد بگیریم. این کاری است که کمتر آموختهایم.
@rraavvaann
🔴 فقط نگران تحصیل و آینده مالی فرزندان خود نباشید.
خانه سالمندان مملو از سالخوردگانی است که فرزندان خود را
وکیل و پزشک و مهندس و ... تربیت کردهاند.
نگران پرورش هوش عاطفی فرزندانتان باشید. به فرزندان خود
🔸 غیرت
🔸 احترام
🔸 و از خودگذشتگی بیاموزید. 🧡
@rraavvaann
خانه سالمندان مملو از سالخوردگانی است که فرزندان خود را
وکیل و پزشک و مهندس و ... تربیت کردهاند.
نگران پرورش هوش عاطفی فرزندانتان باشید. به فرزندان خود
🔸 غیرت
🔸 احترام
🔸 و از خودگذشتگی بیاموزید. 🧡
@rraavvaann
*"لطفاً لطفاً تا آخر بدقت بخوانید باور کنید هدیه ایست زرین وارزشمند . ممنونم . . .*
@rraavvaann
📚بعضی نکات اساسی بعد از ٦٠، ٧٠ و . . . سالگی
*١ ~ باید کم کم به تنهایی عادت کنیم زیرا در این سن اغلب تعداد اطرافیانِ نزدیکِ ما کمتر می شوند . والدین خود را از دست داده ایم . دوستان و نزدیکان و هم قطاران ما شروع به کم شدن می کنند و از نزد ما می روند . فرزندان ما جوان می شوند و وارد کارزار زندگی می گردند و مصروف چرخانیدن چرخ زندگی خود می شوند . . .*
*٢ ~ توجه جامعه و اطرافیان بما کمتر می شود قطع نظر از اینکه در گذشته چه مقامی و یا چه کار و کسبی و جایگاه شغلی داشته ایم .
چه ما بخواهیم یا نخواهیم زمان می گذرد و بسرعت بسمت پیری میرویم و چندی بعد پیر زن* و یا *پیرمردی*بیش نیستیم و دیگر آفتاب بخت بر ما نمی تابد . پس برای آن روز ها باید آمادگی و با تنهایی و گوشه نشینی کم کم اُنس بگیریم تا با فرارسیدنش شوکه نشویم . . .*
*٣ ~ راهِ دشوار و صعب العبوری در پیش رو داریم . دردِ پا . دردِ کمر چربی خون ، قندِ بالا . فشارِ بالا و انواعِ امراض دیگر در انتظار ماست . باید بیاموزیم چگونه ذهنیتِ مثبت داشته باشیم . با امراض کنار بیاییم و تمرینات مناسب و کافی را جزء عادات روزمره خود بسازیم . . .*
*٤ ~ به یک زندگی مُقید و کودکانه خود را آماده بسازیم . مادر ما را بدنیا آورد . در بستر نرم لالایی خواند و مارا بزرگ ساخت درحالی که خود قادر به خوردن و آشامیدن و رفع سایر احتیاجات خود نبودیم .
آن وضعیت دو باره در حال رجعت و تکرار است . باز به بستر نیاز داریم و پرستار و دایه که از ما مواظبت کند ولی تفاوتش این است که در کودکی مادر با عشق و لبخند این ماموریت را برایمان انجام می داد ولی حالا کسی حاضر به انجامش نخواهد بود . و اگر باشد هم نه تنها با علاقه انجام نمی دهد که بعضاً با کراهت نیز توأم است . پس از وضعیت کنونی خود باید شکر گذار باشیم و آمادگی پذیرش آن وضعیت را نیز داشته باشیم . . .*
*٥ ~ در مورد صرف سرمایه و دارایی خود باید عاقلانه تصمیم بگیریم و برای لذت بردن از عمر باقیمانده و سرمایه گذاری آن در راه هایی که خیر هم نوعان و خلق درآن باشد بیندیشیم . . .*
*٦ ~ قبل ازآن که آسمان کاملاً تاریک شود فضا بتدریج مُکدّر می شود و راهی را که همواره رفته ایم بدرستی نمی بینیم و پاها دیگر توان انتقال مارا از دست می دهند و بخاطر انتقال وزن خود به عصا نیازمند می شویم*
*پس این سن یعنی . ٦٠. ٧٠ و . . . سالگی زمان بازنگری به رفتار و عادات خود نسبت به اطرافیان ماست .
*زندگی را چنانچه که هست باید دریابیم از لحظه لحظه باهم بودن لذت ببریم و از آنچه در اختیار داریم برای خود و عزیزانِ خود سُهولت بیافرینیم.
از رشدِ اطفال و نوادگانِ خود در پیشِ چشم مان حظ ببریم
ولی بایدمتوجه باشیم که ارزش های ما و ارزش های نسل نوین متفاوت است وبا امر ونهی بیجا سبب رنجش خود و عزیزانمان نشویم و به ارزش های ایشان احترام بگذاریم . راه طبیعی زندگی را بپذیریم وباشناکردن درمسیر معکوس خود و دیگران را خسته نسازیم*
*حالا در هر سن وسالی که هستید روز ها, شب می شوند . هفته ها می گذرند . ماه ها طی می شوند و سال ها سپری می شوند و متوجه می شوی که ٦٠، ٧٠ و . . . ساله ای و دیگر راه برگشت به عقب نیست . پس بیایید از وقتِ باقیمانده یا بهتر بگویم از عمر باقیمانده استفاده موثر نماییم*
*بیاییداز انجام آن چه خوشحالمان می سازد دریغ نورزیم*
*بیاییدزندگی سیاه وسفید خود را رنگین بسازیم*
*بیاییدکلمه" بعد " یا " پسان" را از قاموس زندگی حذف کنیم و نگوییم*
*-این کار را بعداً انجام می دهم*
*- بعداً می گویم*
*- بعداً درین مورد فکر می کنم*
*ماهمیشه فرصت هارا به بعد موکول می کنیم زیرامتوجه نیستیم که بعداً*
*- چای سرد می شود*
*- اولویت تغییر می کند*
*-خوشحالی باقی نمی ماند*
*- شاید سلامت نباشیم*
*- اطفال بزرگ می شوند*
*- والدین پیر می شوند*
*- وعده ها فراموش می شوند*
*-روز شب می شود و . . .*
*- زندگی ختم می شود*
*و زمانی ملتفت می شویم که بسیار دیر است*
*" چقدر زود دير می شود"*
*پس هیچ چیز را به بعد موکول نکنیم . زیرا همیشه در انتظار بعد . بهترین لحظه ها از دست می روند . هر روز آنچه را می خواهیم برای خود و دیگران انجام دهیم امروز است*
*٧ ~ پس بیآییدتاخیلی زود دیر* *نشده . به خودتون وسلامتیتون برسید . حتماً روزانه ورزش کنید ، حتی یک *پياده روى ساده* *به لباس پوشیدن با رنگ های شاد و اندامتون توجه کنید تلاش کنید* *دوستان قدیمی رو حفظ و دوستان جدیدی پیدا کنید *اگر تنها هستید تلاش کنید یک دوستِ خاص و یا یک عشقِ خوب پیدا کنید، با کسی ارتباط داشته باشید که به حرف هاتون گوش و توجه کنه، و شما رو برای خودتون بخواد . کتاب بخوانید . و فیلم ببینید . و موسیقی گوش بدید . به سفر های کوتاه مدت با دوستان و حتی تنهایی بروید .
@rraavvaann
@rraavvaann
📚بعضی نکات اساسی بعد از ٦٠، ٧٠ و . . . سالگی
*١ ~ باید کم کم به تنهایی عادت کنیم زیرا در این سن اغلب تعداد اطرافیانِ نزدیکِ ما کمتر می شوند . والدین خود را از دست داده ایم . دوستان و نزدیکان و هم قطاران ما شروع به کم شدن می کنند و از نزد ما می روند . فرزندان ما جوان می شوند و وارد کارزار زندگی می گردند و مصروف چرخانیدن چرخ زندگی خود می شوند . . .*
*٢ ~ توجه جامعه و اطرافیان بما کمتر می شود قطع نظر از اینکه در گذشته چه مقامی و یا چه کار و کسبی و جایگاه شغلی داشته ایم .
چه ما بخواهیم یا نخواهیم زمان می گذرد و بسرعت بسمت پیری میرویم و چندی بعد پیر زن* و یا *پیرمردی*بیش نیستیم و دیگر آفتاب بخت بر ما نمی تابد . پس برای آن روز ها باید آمادگی و با تنهایی و گوشه نشینی کم کم اُنس بگیریم تا با فرارسیدنش شوکه نشویم . . .*
*٣ ~ راهِ دشوار و صعب العبوری در پیش رو داریم . دردِ پا . دردِ کمر چربی خون ، قندِ بالا . فشارِ بالا و انواعِ امراض دیگر در انتظار ماست . باید بیاموزیم چگونه ذهنیتِ مثبت داشته باشیم . با امراض کنار بیاییم و تمرینات مناسب و کافی را جزء عادات روزمره خود بسازیم . . .*
*٤ ~ به یک زندگی مُقید و کودکانه خود را آماده بسازیم . مادر ما را بدنیا آورد . در بستر نرم لالایی خواند و مارا بزرگ ساخت درحالی که خود قادر به خوردن و آشامیدن و رفع سایر احتیاجات خود نبودیم .
آن وضعیت دو باره در حال رجعت و تکرار است . باز به بستر نیاز داریم و پرستار و دایه که از ما مواظبت کند ولی تفاوتش این است که در کودکی مادر با عشق و لبخند این ماموریت را برایمان انجام می داد ولی حالا کسی حاضر به انجامش نخواهد بود . و اگر باشد هم نه تنها با علاقه انجام نمی دهد که بعضاً با کراهت نیز توأم است . پس از وضعیت کنونی خود باید شکر گذار باشیم و آمادگی پذیرش آن وضعیت را نیز داشته باشیم . . .*
*٥ ~ در مورد صرف سرمایه و دارایی خود باید عاقلانه تصمیم بگیریم و برای لذت بردن از عمر باقیمانده و سرمایه گذاری آن در راه هایی که خیر هم نوعان و خلق درآن باشد بیندیشیم . . .*
*٦ ~ قبل ازآن که آسمان کاملاً تاریک شود فضا بتدریج مُکدّر می شود و راهی را که همواره رفته ایم بدرستی نمی بینیم و پاها دیگر توان انتقال مارا از دست می دهند و بخاطر انتقال وزن خود به عصا نیازمند می شویم*
*پس این سن یعنی . ٦٠. ٧٠ و . . . سالگی زمان بازنگری به رفتار و عادات خود نسبت به اطرافیان ماست .
*زندگی را چنانچه که هست باید دریابیم از لحظه لحظه باهم بودن لذت ببریم و از آنچه در اختیار داریم برای خود و عزیزانِ خود سُهولت بیافرینیم.
از رشدِ اطفال و نوادگانِ خود در پیشِ چشم مان حظ ببریم
ولی بایدمتوجه باشیم که ارزش های ما و ارزش های نسل نوین متفاوت است وبا امر ونهی بیجا سبب رنجش خود و عزیزانمان نشویم و به ارزش های ایشان احترام بگذاریم . راه طبیعی زندگی را بپذیریم وباشناکردن درمسیر معکوس خود و دیگران را خسته نسازیم*
*حالا در هر سن وسالی که هستید روز ها, شب می شوند . هفته ها می گذرند . ماه ها طی می شوند و سال ها سپری می شوند و متوجه می شوی که ٦٠، ٧٠ و . . . ساله ای و دیگر راه برگشت به عقب نیست . پس بیایید از وقتِ باقیمانده یا بهتر بگویم از عمر باقیمانده استفاده موثر نماییم*
*بیاییداز انجام آن چه خوشحالمان می سازد دریغ نورزیم*
*بیاییدزندگی سیاه وسفید خود را رنگین بسازیم*
*بیاییدکلمه" بعد " یا " پسان" را از قاموس زندگی حذف کنیم و نگوییم*
*-این کار را بعداً انجام می دهم*
*- بعداً می گویم*
*- بعداً درین مورد فکر می کنم*
*ماهمیشه فرصت هارا به بعد موکول می کنیم زیرامتوجه نیستیم که بعداً*
*- چای سرد می شود*
*- اولویت تغییر می کند*
*-خوشحالی باقی نمی ماند*
*- شاید سلامت نباشیم*
*- اطفال بزرگ می شوند*
*- والدین پیر می شوند*
*- وعده ها فراموش می شوند*
*-روز شب می شود و . . .*
*- زندگی ختم می شود*
*و زمانی ملتفت می شویم که بسیار دیر است*
*" چقدر زود دير می شود"*
*پس هیچ چیز را به بعد موکول نکنیم . زیرا همیشه در انتظار بعد . بهترین لحظه ها از دست می روند . هر روز آنچه را می خواهیم برای خود و دیگران انجام دهیم امروز است*
*٧ ~ پس بیآییدتاخیلی زود دیر* *نشده . به خودتون وسلامتیتون برسید . حتماً روزانه ورزش کنید ، حتی یک *پياده روى ساده* *به لباس پوشیدن با رنگ های شاد و اندامتون توجه کنید تلاش کنید* *دوستان قدیمی رو حفظ و دوستان جدیدی پیدا کنید *اگر تنها هستید تلاش کنید یک دوستِ خاص و یا یک عشقِ خوب پیدا کنید، با کسی ارتباط داشته باشید که به حرف هاتون گوش و توجه کنه، و شما رو برای خودتون بخواد . کتاب بخوانید . و فیلم ببینید . و موسیقی گوش بدید . به سفر های کوتاه مدت با دوستان و حتی تنهایی بروید .
@rraavvaann
این حقیقتی آشکار است که روح و هیجانات سیاسی جامعه ای بخشکد، به سختی میتوان بازسازی کرد. اما این روزها،همواره از خود میپرسم،آیا درجامعه ای که آب چشمه سیاست،در آن سال ها به خوبی نجوشیده، راه دیگری جز انگشتان دست ما وجود دارد تا بتواند این تشنگی شدید،روح جمهوریت را فرونشاند؟
@rraavvaann
@rraavvaann
✍ نصیحتی به فرزندان
فرزندم!
با کسی دوست شو که *کتاب* بخواند.
دوستی که در سوگ گُلممدِ *کلیدر* گریسته باشد و
در خیالش با *مارال* به خواب رفته باشد.
کسی که *همسایههایِ* احمد محمود را بخواهد که بخواند.
دوستی که *جای خالی سلوچ* ، *کافه پیانو*، *عزاداران بَیَل* را بخواند.
کسی که *سولمازِ* آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده و *شوهر آهو خانم*، *بوف کور* صادق هدایت، *شازده احتجابِ* گلشیری را بخواند و *سمفونی مردگانِ* معروفی را با دل و جان گوش کند.
کسی که *تنگسیرِ* صادق چوبک و *چشمهایش* بزرگ علوی و *در درازنای شبِ* میرصادقی و *سووشون* سیمین دانشور را نظاره کند.
*مدیر مدرسهاش* جلال آل احمد باشد و *داستان یک شهر* را از زبان احمد محمود شنیده و در *کافه نادری* رضا قیصریه به *ملکوت* بهرام صادقی برسد..
فرزندم؛
با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانهاش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيصاش سخت نيست، حتماً در کیفش بهجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بهجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچینهایی که وارد بازار نشر شدهاند، حرف میزند.
کسی که ترجمههای محمد قاضی، نجف دریابندری، آثار آلبر کامو و کتاب چنین گفت زرتشت و.....
کسی که وقتش بهجای کافیشاپها و متر کردن خیابانها، در کتابخانهها و کتابفروشیها بگذرد.
کسی که یک غزل حافظ زندهاش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتیهای خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایهشان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:
*سیه نرگسانت پر از شرم باد*
*رخانت همیشه پر آزرم باد*
کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
*فرزندم؛*
با جوانی دوست شو که فریاد *آی آدمهای* نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد.
کسی که *آرش کمانگیرِ* سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با *مشیری* باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
کسی که سوار بر اسب *سپید وحشی* منوچهر آتشی از *کوچهباغهای نیشابور* شفیعی کدکنی گذشته تا به *سرای بی کسیِ* ابتهاج برسد...
با کسی دوست شو که در *سرمای زمستانِ* اخوان با *قاصدک*، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که با *یاد ایام*، یادی از نوایِ شجریان کند و *ماهور شجریان* با دلش بیداد کرده باشد.
کسی که *الهه نازِ* بنان و *گلنار و زهره* داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، *مرغ جانش* را به پرواز در آورد.
کسی که *تار* شهناز و لطفی، زخمه بر دلش بزند، *بانگ نی* کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با *سهتار* ذوالفنون و *ساز* یاحقی شهنوازی کند.
👈با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از آن خداست ان هم آگاهانه نه کورکورانه.
با کسی دوست شو که در موبایلش بهجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با *صد سال تنهایی* مارکز پُر کند و با *بیگانه* آلبر کامو، بیگانه نباشد...
کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد.
کسی که داستایوفسکی و برادران کارامازوف را بهخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستیاش را تقدیم سارتر کند.
*فرزند عزیزم؛*
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهمتر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه میکند، اما هیچ عشقی را گدایی نمیکند...!
👈فردی که شرم را در نگاه خود جستجو میکند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکمتر از قبل کنارت میماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای *دوزخیان روی زمین*.
*فرزند عزیزم؛*
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز درسخوان هم میشود، اما خیلی از درسخوانها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش *بویِ خوش کتاب* باشد .
کانال ما در تلگرام: علوم تربیتی
👇🏻👇🏻
@rraavvaann
♡◇♡◇♡◇♡◇♡◇♡
گروه ما در تلگرام:زندگی ایده آل
👇🏻👇🏻
@zendegiideaall
♤♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤
♻️ آیدی خانم برهانی
کارشناس علوم تربیتی و مدیر کانال جهت مشاوره و حل مشکلات زناشویی ، خانوادگی، ازدواج، تربیت کودک، نوجوان و جوان :
👇👇👇
@rrborhani
فرزندم!
با کسی دوست شو که *کتاب* بخواند.
دوستی که در سوگ گُلممدِ *کلیدر* گریسته باشد و
در خیالش با *مارال* به خواب رفته باشد.
کسی که *همسایههایِ* احمد محمود را بخواهد که بخواند.
دوستی که *جای خالی سلوچ* ، *کافه پیانو*، *عزاداران بَیَل* را بخواند.
کسی که *سولمازِ* آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده و *شوهر آهو خانم*، *بوف کور* صادق هدایت، *شازده احتجابِ* گلشیری را بخواند و *سمفونی مردگانِ* معروفی را با دل و جان گوش کند.
کسی که *تنگسیرِ* صادق چوبک و *چشمهایش* بزرگ علوی و *در درازنای شبِ* میرصادقی و *سووشون* سیمین دانشور را نظاره کند.
*مدیر مدرسهاش* جلال آل احمد باشد و *داستان یک شهر* را از زبان احمد محمود شنیده و در *کافه نادری* رضا قیصریه به *ملکوت* بهرام صادقی برسد..
فرزندم؛
با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانهاش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيصاش سخت نيست، حتماً در کیفش بهجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بهجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچینهایی که وارد بازار نشر شدهاند، حرف میزند.
کسی که ترجمههای محمد قاضی، نجف دریابندری، آثار آلبر کامو و کتاب چنین گفت زرتشت و.....
کسی که وقتش بهجای کافیشاپها و متر کردن خیابانها، در کتابخانهها و کتابفروشیها بگذرد.
کسی که یک غزل حافظ زندهاش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتیهای خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایهشان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:
*سیه نرگسانت پر از شرم باد*
*رخانت همیشه پر آزرم باد*
کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
*فرزندم؛*
با جوانی دوست شو که فریاد *آی آدمهای* نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد.
کسی که *آرش کمانگیرِ* سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با *مشیری* باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
کسی که سوار بر اسب *سپید وحشی* منوچهر آتشی از *کوچهباغهای نیشابور* شفیعی کدکنی گذشته تا به *سرای بی کسیِ* ابتهاج برسد...
با کسی دوست شو که در *سرمای زمستانِ* اخوان با *قاصدک*، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که با *یاد ایام*، یادی از نوایِ شجریان کند و *ماهور شجریان* با دلش بیداد کرده باشد.
کسی که *الهه نازِ* بنان و *گلنار و زهره* داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، *مرغ جانش* را به پرواز در آورد.
کسی که *تار* شهناز و لطفی، زخمه بر دلش بزند، *بانگ نی* کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با *سهتار* ذوالفنون و *ساز* یاحقی شهنوازی کند.
👈با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از آن خداست ان هم آگاهانه نه کورکورانه.
با کسی دوست شو که در موبایلش بهجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با *صد سال تنهایی* مارکز پُر کند و با *بیگانه* آلبر کامو، بیگانه نباشد...
کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد.
کسی که داستایوفسکی و برادران کارامازوف را بهخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستیاش را تقدیم سارتر کند.
*فرزند عزیزم؛*
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهمتر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه میکند، اما هیچ عشقی را گدایی نمیکند...!
👈فردی که شرم را در نگاه خود جستجو میکند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکمتر از قبل کنارت میماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای *دوزخیان روی زمین*.
*فرزند عزیزم؛*
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز درسخوان هم میشود، اما خیلی از درسخوانها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش *بویِ خوش کتاب* باشد .
کانال ما در تلگرام: علوم تربیتی
👇🏻👇🏻
@rraavvaann
♡◇♡◇♡◇♡◇♡◇♡
گروه ما در تلگرام:زندگی ایده آل
👇🏻👇🏻
@zendegiideaall
♤♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤
♻️ آیدی خانم برهانی
کارشناس علوم تربیتی و مدیر کانال جهت مشاوره و حل مشکلات زناشویی ، خانوادگی، ازدواج، تربیت کودک، نوجوان و جوان :
👇👇👇
@rrborhani
#راز_زبان_بدن
🖍اعتماد به نفستان را افزایش دهید
🌸خوب صحبت کردن در جمع در تمام مراحل زندگی به شما کمک می کند. اما یادگیری خوب صحبت کردن با مخاطبان دلیل مهمتری دارد. روان شناسان می گویند سطح اعتماد به نفس، یا این که «چقدر خود را دوست بداریم»، کیفیت زندگی درونی و بیرونی را تا حد زیادی تعیین می کند.
🌸هرچه بهتر و ترغیب کننده تر صحبت کنید، خودتان را بیشتر دوست خواهید داشت. هرچه خودتان را بیشتر دوست بدارید در روابطتان با دیگران، خوش بین تر و خوش برخوردتر و در تمام کارهایی که انجام می دهید سالم تر و خوشحال تر خواهید بود.
👤 برایان تریسی
@rraavvaann
🖍اعتماد به نفستان را افزایش دهید
🌸خوب صحبت کردن در جمع در تمام مراحل زندگی به شما کمک می کند. اما یادگیری خوب صحبت کردن با مخاطبان دلیل مهمتری دارد. روان شناسان می گویند سطح اعتماد به نفس، یا این که «چقدر خود را دوست بداریم»، کیفیت زندگی درونی و بیرونی را تا حد زیادی تعیین می کند.
🌸هرچه بهتر و ترغیب کننده تر صحبت کنید، خودتان را بیشتر دوست خواهید داشت. هرچه خودتان را بیشتر دوست بدارید در روابطتان با دیگران، خوش بین تر و خوش برخوردتر و در تمام کارهایی که انجام می دهید سالم تر و خوشحال تر خواهید بود.
👤 برایان تریسی
@rraavvaann
انسان آکادمیک(دانشگاهی) در قامت مصلح و روشنفکر اجتماعی می باید، آگاهانه در جامعه پرسه بزند و چونان به قول سعدی،" بیننده ای تیزهوش" از لا به لای درزها و چین های کوچه ها، خیابان ها و محله ها،تماشاگر رخدادها و زندگی جاری مردم شهر باشد.
انسان دانشگاهی نباید با خودپسندی و نخوت، و با گوشه گیری، و با منفعت طلبی از کنار درد و رنج جامعه اش بگذرد و بگریزد. حضور و هستی کنشگرانه انسان آکادمیک برای جامعه ای از سرناآگاهی یا نابلدی از چشمه های حقیقت، گل آلود شده است، مانند آب شیرین حیاتی است.
به نقل از #دکترمحمدرضانیستانی
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان
تایپ : توحید اکبری طارسی
انسان دانشگاهی نباید با خودپسندی و نخوت، و با گوشه گیری، و با منفعت طلبی از کنار درد و رنج جامعه اش بگذرد و بگریزد. حضور و هستی کنشگرانه انسان آکادمیک برای جامعه ای از سرناآگاهی یا نابلدی از چشمه های حقیقت، گل آلود شده است، مانند آب شیرین حیاتی است.
به نقل از #دکترمحمدرضانیستانی
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان
تایپ : توحید اکبری طارسی
فردا دیر است ...
امروزت را همین امروز، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت، یعنی در گذشته جا ماندهای،
و نگرانی یعنی، اسیرِ آیندهای شدهای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!
آیندهای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیوفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم میکند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
وقتی به خواسته ات نمیرسی ،یعنی خدای تو در قلبت کوچکتر از خواسته ات هست
در عمل نشون بده که خدای بزرگی داری
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد؛
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد؛
امید میتواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد؛
♨️کانال علوم تربیتی و روانشناسی
@rraavvaann
♨️گروه زندگی ایده آل
@zendegiideaall
امروزت را همین امروز، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت، یعنی در گذشته جا ماندهای،
و نگرانی یعنی، اسیرِ آیندهای شدهای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!
آیندهای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیوفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم میکند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
وقتی به خواسته ات نمیرسی ،یعنی خدای تو در قلبت کوچکتر از خواسته ات هست
در عمل نشون بده که خدای بزرگی داری
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد؛
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد؛
امید میتواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد؛
♨️کانال علوم تربیتی و روانشناسی
@rraavvaann
♨️گروه زندگی ایده آل
@zendegiideaall
ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲ
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺎﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ !
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ! ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ
ﺑﺪﻭﺯﻡ !
ﻭﻓﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ... ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ
ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ...
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ
@rraavvaann
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺎﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﻧَﺤﯿﻒ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﻢ !
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ ! ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ
ﺑﺪﻭﺯﻡ !
ﻭﻓﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ... ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ
ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﻮﺝ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ...
ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﺤﯿﻒ
@rraavvaann