Telegram Web Link
سراسر فضای مجازی پر شده است از نوشته های افرادی که از آبروریزی بزرگ ایرانیان به جهت استقبال از بازیکن فوتبال رونالدو سخن می گویند و از این گله مند هستند که این استقبال شان و منزلت ایرانیان را در مقابل اعراب کوچک کرده است. دنبال اتوبوس تیم عربی دویدن را کسر شان می دانند حال آنکه همین افراد کرور کرور و دسته دسته مسافت های طولانی را برای زیارت بزرگان اعراب در کربلا و سایر شهرها طی کرده و با وضعیتی به مراتب فجیع تر زیارت کرده و برمی گردند اما کسی حرف از آبروی ایرانیان نمیزند. بیش از ۱۴۰۰ سال دنبال رو دین اعراب هستند و حتی خود را بیشتر از اعراب محق این دین می دانند. زبان انتقاد این افراد فقط تن مردم ایران را زخم می کند و آنجا که انتقاد، گریبان دولت مردان را بگیرد سکوت می کنند و حتی دیده شده بعضی از این افراد مرزهای چاپلوسی و تملق را فرسنگها جابجا می کنند. در باب این استقبال هم به عینه می توان کم کاری و سهل انگاری مدیران نالایق مربوطه در این زمینه را دید و این شوق و ذوق مردم برای دیدن بازیکن محبوبشان را ساماندهی نکرده اند. اگر ایرادی هست بیشتر آن متوجه مدیران و تصمیم گیران برگزاری این مسابقات است.

@Noandishaan_Book
هیچ گاه مسیرتان را با دیگری مقایسه نکنید...
مسیر شما منحصر به فرد و برای خود شماست...

@EBOOKiha
ما نیازمند کمی شفقت بودیم. زندگی‌هایمان به حد کافی احمقانه بود. چیزی باید ما را نجات می‌داد.


📚ساندویچ ژامبون
👤 چارلز بوکفسکی

@Noandishaan_Book
یکی از چیزهایی که آدم‌ ها را دیوانه می‌کند، همین انتظار کشیدن است...
مردم تمام عمرشان انتظار می‌ کشیدند، انتظار می‌ کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌ کشیدند که بمیرند...
تویِ صف، انتظار می‌ کشیدند تا کاغذ توالت بخرند، تویِ صف برایِ پول منتظر می‌ ماندند و اگر پولی در کار نبود، سراغ صف‌ هایِ درازتر می‌ رفتند، صبر می‌ کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌ کردی تا بیدار شوی، انتظار می‌ کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی، منتظر باران می‌ شدی و بعد هم صبر می‌ کردی تا بَند بیاید، منتظرِ غذا خوردن می‌ شدی و وقتی سیر می‌ شدی باز هم صبر می کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد.
تویِ مطبِ روان‌ پزشک با بقیه یِ روانی‌ ها انتظار می‌ کشیدی و نمی‌ دانستی که آیا تو هم جزوِ آن‌ ها هستی یا نَه...

کتاب: "عامه پسند"
"چارلز_بوکوفسکی"
مترجم: "پیمان_خاکسار"



@Noandishaan_Book
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"استاپ موشن" (Stop motion)
با عنوانِ "لومیناریس" (Luminaris) یا "جسم نورانی"
ساخته شده توسط "جان_پابلو_زاراملا"
"Juan_Pablo_Zaramella"
کارگردان و انیماتورِ آرژانتینی در سالِ 2011 و به سبکِ "Pixilation" می باشد، این فیلم برنده یِ دریافتِ بارها جایزه شده است و همینطور نامِ این فیلم، جزوِ بهترین انیمیشن‌هایِ اسکار قرار گرفته است.
"نور" کاراکترِ اصلیِ این "استاپ موشن" است، هم وقتی که مستقیم نمایش داده می‌شود و هم در معنا و مفهومِ تصاویر، با آمدنِ نور به رویِ ساختمان‌ها و خیابان‌ها، روز در شهر آغاز می‌شود و در ادامه به شکلی بسیار خلاقانه تا پایان، مخاطب را به تماشا جذب می کند.

@Noandishaan_Book
آسمانَش را گرفته تَنگ در آغوش،
ابر، با آن پوستینِ سردِ نَمناکش...
باغِ بی برگی، روز و شب تنهاست...
با سکوتِ پاکِ غَمناکش...
سازِ او باران، سُرودش باد...
جامه اش شولایِ عُریانی ست...
وَر جُز اینش جامه ای باید،
بافته بَس شعله یِ زَر، تار و پودش باد...
گو بِروید یا نَروید، هرچه در هر جا که خواهد یا نِمی خواهد...
باغبان و رهگذاری نیست..‌.
باغِ نومیدان،
چَشم در راهِ بهاری نیست...
گَر زِ چَشمَش پرتویِ گرمی نمی تابد،
وَر به رویش برگِ لبخندی نمی روید،
باغِ بی برگی، که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه هایِ سر به گَردونسایِ اینک خُفته در تابوتِ پستِ خاک می گوید...
باغِ بی برگی، خنده اش خونی ست اشک آمیز...
جاودان، بر اسبِ یال افشانِ زردش،
می چَمَد در آن...
پادشاهِ فصل‌ها، پاییز...


"باغِ من"، از دفترِ "زمستان"/ 1335
"مهدی_اخوان ثالث"

@Noandishaan_Book
این یک دو سه روز، نوبتِ عمر گُذَشت
چون آب، به جویبار و چون باد به دَشت...
هرگز غمِ دو روز، مرا یاد نَگَشت
روزی که نَیامَدَه‌ست و روزی که گُذَشت...

"خیام_نیشابوری"
"رباعیات"



شرحِ تصاویر: "آرامگاهِ خیام در نیشابور"(این سازه یِ کنونیِ آرامگاه می باشد که در سالِ ۱۳۲۸ توسط مهندس "هوشنگ_سیحون" معمارِ چیره دستِ ایرانی، طراحی شد و سپس در سال ۱۳۴۲ با همتِ "هوشنگ_سیحون" و "حسین_جودت" نویسنده و مترجمِ معاصر افتتاح شد.


@Noandishaan_Book
خشک آمد، كِشتگاهِ من
در جوارِ كِشتِ همسايه...

گرچه می گويند: "می گِريَند رویِ ساحلِ نزديک، سوگواران در ميانِ سوگواران"

قاصدِ روزانِ ابری، داروَگ...
كِی می رسد باران...؟
بَر بَساطی كه بَساطی نيست...

در درونِ كومه یِ تاريکِ من،
كه ذره ای با آن نشاطی نيست...
و جِدار دنده هایِ نِی به ديوارِ اتاقم دارد از خُشكيش می تَركد...

چون دلِ ياران كه در هِجرانِ ياران،
قاصدِ روزانِ ابری، داروَگ...
كِی می رسد باران...؟

"نیما_یوشیج"
"مجموعه اشعار_داروگ"

@Noandishaan_Book
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرایِ جنجالی و دیدنیِ موسیقیِ
"They Don’t Care About Us"
توسطِ "لوکا_شولیچ" (Luka_Šulić) و
"استپان_هاوزر" (Stjepan_Hauser)
نوازندگانِ ویولونسل و اعضایِ گروه موسیقیِ "2Cellos"، نسخه یِ اصلیِ این موسیقی توسطِ "مایکل _جکسون" در سال 1995 اجرا و منتشر شده است، متنِ این موسیقی به تبعیض نژادی در دنیا می پردازد و از دولتمردان، می‌خواهد که از نژادپرستی و نفرت پراکنی دوری کنند،
او می گوید: "من در این آهنگ، صدایِ همه‌یِ انسان‌ها هستم..."


Artist: "2CELLOS"
Album: "Celloverse"
Released: "2015"



@Noandishaan_Book
معروف است که اسکندر پس از حمله به ایران از مشاوران خود پرسید که چگونه بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران گفت کتاب هایشان را بسوزان، دیگری گفت خردمندانشان را بکش. اما او مشاور جوان و باهوشی داشت که گفت: نیازی به چنین کاری نیست...

از میان مردم آن سرزمین آنها را که نمی‌فهمند و کم سوادند به کارهای بزرگ بگمار. آنها که می‌فهمند و باسوادند به کارهای کوچک و پست بگمار. بی‌سوادها و نفهم‌ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچ‌گاه توانایی طغیان نخواهند داشت.

فهمیده‌ها و با سوادها هم یا به سرزمین‌های دیگر کوچ می‌کنند یا خسته و سرخورده عمر خود را تا لحظه مرگ در گوشه‌ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...

@Noandishaan_Book
یکی از روابطِ عاشقانه یِ به یاد ماندنی در دنیایِ ادبیات، رابطه یِ "ژان_پل_سارتر" فیلسوف و نویسنده یِ فرانسوی و "سیمون_دوبووار" نویسنده یِ فرانسوی می باشد، که آن قدر ادامه پیدا کرد که در نهایت پس از مرگ، در کنار هم در پاریس همراه با یک سنگِ مزارِ مشترک دفن شدند!
"سیمون_دوبووار"، در جایی گفته است: "رفاقتی که زندگیِ ما را به هم پیوند داده است، به گونه ای است که سایرِ پیوندها در مقابلِ آن، تقلیدِ مضحکی به نظر می رسند..."
در این رابطه یِ عاشقانه که 51 سال طول کشید، "ژان_پل_سارتر" هم بیان کرده است: "یک چیزی هست که تغییر نکرده و نمی تواند تغییر کند، آن هم این است که مهم نیست چه اتفاقی رخ می‌دهد و من به چه تبدیل می شوم، من فقط با تو به آن تبدیل می شوم..."

@Noandishaan_Book
کاش چون پاييز بودم، کاش چون پاييز بودم...
کاش چون پاييزِ خاموش و مَلال انگيز بودم...
برگ‌هایِ آرزوهايم يکايک زرد می شد،
آفتابِ ديدگانم سَرد می شد،
آسمانِ سينه ام پُردرد می شد...
ناگهان طوفانِ اندوهی به جانم چَنگ می زد...
اشک هايم هم چو باران،
دامنم را رنگ می زد...
وَه، چه زيبا بود اگر پاييز بودم...
وحشی و پُرشور و رنگ آميز بودم...
شاعری در چشمِ من می خواند شعری آسمانی...
در کنارِ قلبِ عاشق شعله می زد،
در شرارِ آتشِ دردی نهانی...
نغمه یِ من، هم چو آوایِ نَسيمِ پَر شکسته...
عطرِ غَم می ريخت بر دل‌هایِ خسته...
پيشِ رويم چهره یِ تلخِ زمستانِ جوانی...
پُشت سَر، آشوبِ تابستانِ عشقی ناگهانی...
سينه ام، منزلگهِ اندوه و درد و بدگمانی...
کاش چون پاييز بودم، کاش چون پاييز بودم...


"فروغ_فرخزاد"

@Noandishaan_Book
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانسی از فیلمِ "پَری" به کارگردانی و نویسندگی "داریوش_مهرجویی" محصول سالِ 1373، این فیلم اقتباسی از رمانِ "فرانی و زویی" و داستانِ کوتاهِ "یک روز خوش برای موزماهی" نوشته یِ "جروم_دیوید_سالینجر" می باشد.

"آدم افتاده باشه زیرِ تپه، با گلویِ پاره‌ پاره، که همین‌طور ذره‌ ذره خون ازش می‌ره تا تموم کنه و اگه چند تا زن و بچه‌یِ دهاتی با کوزه‌یِ رو سرشون بیان رَد شن، آدم باید بتونه نیم‌خیز بشه، سَرش رو برگردونه تا ببینه چطوری زن‌ها کوزه‌ها رو سالم به بالای تپه می‌رسونن..."

@Noandishaan_Book
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مروری بر آثار و کارنامه ی پُربارِ هنریِ زنده یاد "داریوش_مهرجویی"


@Noandishaan_Book
شایگان: "زندگیِ ما نویسندگان ابداً دراماتیک یا سینمایی نیست، شاید علتش اینه که ما یک پارچه و لبریز زندگی نمی کنیم، بلکه به شوق باز کردنِ یک دریچه، قوز کرده ایم‌ رویِ میز و زندگی را تکه تکه تفسیر می کنیم.‌.."

نمایشنامه: "منجی در صبحِ غمناک"
"اکبر_رادی"

@Noandishaan_Book
Come Waltz With Me
Demis Roussos
موسیقیِ "come waltz with me" که توسطِ "Demis_Roussos"
خواننده و نوازنده‌یِ برجسته‌یِ اهلِ یونان اجرا شده است.
او این اثر را، بر رویِ "والسِ شماره‌یِ 2" که یکی از معروف‌ترین آثارِ "دمیتری_شوستاکوویچ"، آهنگساز بزرگ روسی، خوانده است.
"استنلی_کوبریک" نیز در سال 1999 قطعه‌یِ "والسِ شماره یِ 2" را برای آخرین فیلمش، به نامِ "چشمانِ کاملاً بسته" انتخاب کرده است.

@Noandishaan_Book
"شوپنهاور" می‌گوید: وقتی از طبیعتِ سطحی و پوچِ اندیشه‌هایِ دیگران، تنگ‌نظریشان، حقارتِ دیدگاه‌هایشان، پَستیِ نیت‌هایشان و تعدادِ خطاهایشان کاملاً آگاه می‌شویم، کم‌کم به چیزی که در سَرِشان می‌گذرد بی‌تفاوت می‌شویم، زیرا زمین مملو از آدمهایی است که ارزشِ هم‌صحبتی ندارند‌، به نظرت واقعاً عاقلانه است که ما نظراتِ چنین آدم‌هایی را جدی بگیریم؟ چرا اجازه دهیم که قضاوت‌هایشان تعیین کند که ما چگونه آدمی باشیم؟ آیا نوازنده از تشویقِ بلندِ حضار مسرور می‌شود اگر بداند همه‌یِ مخاطبانش ناشنوا هستند؟

"اضطرابِ وضعیت"
"آلن_دو باتن"

@Noandishaan_Book
2024/10/02 06:30:31
Back to Top
HTML Embed Code: