معیار
اگرچه میپذیرم که سیاست پردازان و دولت مردان ایران معاصر در پیدایش و تداوم وضعیت نامساعدی که در آن قرار داریم بی تقصیر نیستند، ولی در ضمن بر این باورم که در ایران ما مشکلی ساختاری و تاریخی هم داریم. به سخن دیگر، شماری از تنگناها در ایران نهادینه شدهاند…
به نظر میرسد در ایران قرن نوزدهم وظایف و عملکرد دولت آسیایی کاملاً معکوس شده است. نه فقط حکومت مرکزی برای تولید و بازتولید در کارهای عمومی سرمایهگذاری نمی کند، بلکه از هیچ ترفندی برای کند کردن فرایند تولید و بازتولید نیز غفلت نمیورزد. در ۱۸۷۹، حاج سیاح که در آن سال در خوزستان بود ضمن اشاره به حاصلخیزی چشمگیر زمین در آن ولایت نوشت که اگر یک سد مخروبه بازسازی شود، زمین زیر کشت و تولید منطقه افزایشی قابلتوجه خواهد داشت. سپس بر او آشکار شد که یکی از زمینداران محلی به دولت مرکزی چند پیشنهاد داده است.
●دولت هزینههای نقد تعمیر سد را بپردازد، نیروی کار لازم را آن شخص زمیندار تهیه خواهد کرد.
●خود او سد را به هزینه خود تعمیر میکند، ولی از دولت برای هفت سال معافیت مالیاتی میخواهد. پس از انقضای مدت، سد به مالکیت دولت در میآید.
●به دولت در تعمیر این سد کمک مالی خواهد کرد.
این پیشنهادها به تهران ارسال شد. مدتی بعد از تهران خبر رسید که "اول پیشکش دولت را معین کند". در این وضعیت، بدیهی است که پس از مدتی قضیة تعمیر سد فراموش شد. سیاح سپس به وارسیدن مصیبتهای ناشی
از این نوع حکومتداری میپردازد و تحلیلی درخشان به دست میدهد. برای نمونه، می نویسد: "دولت ابداً این را فکر نکرده که مالیات و آنچه از رعیت گرفته میشود برای این است که به منافع آنها صرف شود، بلکه مردم را بنده خود میدانند و آنچه میگیرند مال خود میشمارند. بنابراین، میگویند ما چرا مال خود را که برای کامرانی و عیش و نوش از دست مردم گرفتهایم خرج کنیم تا مردم نفع ببرند؟" و ادامه میدهد که "دولتیان ایران ایرانیان را بیگانه و بنده خود میدانند و نمیدانند اگر چنین هم باشد باز نفع ایشان در آبادی است، یا میدانند لکن خرج به عیش و نوش نقد را مقدم بر نفع نسیه میدانند". این شیوه عملکرد در ایران تازگی نداشت. سالیانی پیشتر فتحعلیشاه در پاسخ ملکم انگلیسی که میخواست برای مقابله با قحطی، کشت سیب زمینی را در ایران رواج بدهد گفت: "خب، به دولت ایران چه تقدیم میکنید که تا این کار را بنمایید؟" که ملکم ظاهراً بهتر دید سری را که درد نمیکند دستمال نبندد.
Www.meyarco.ir
●دولت هزینههای نقد تعمیر سد را بپردازد، نیروی کار لازم را آن شخص زمیندار تهیه خواهد کرد.
●خود او سد را به هزینه خود تعمیر میکند، ولی از دولت برای هفت سال معافیت مالیاتی میخواهد. پس از انقضای مدت، سد به مالکیت دولت در میآید.
●به دولت در تعمیر این سد کمک مالی خواهد کرد.
این پیشنهادها به تهران ارسال شد. مدتی بعد از تهران خبر رسید که "اول پیشکش دولت را معین کند". در این وضعیت، بدیهی است که پس از مدتی قضیة تعمیر سد فراموش شد. سیاح سپس به وارسیدن مصیبتهای ناشی
از این نوع حکومتداری میپردازد و تحلیلی درخشان به دست میدهد. برای نمونه، می نویسد: "دولت ابداً این را فکر نکرده که مالیات و آنچه از رعیت گرفته میشود برای این است که به منافع آنها صرف شود، بلکه مردم را بنده خود میدانند و آنچه میگیرند مال خود میشمارند. بنابراین، میگویند ما چرا مال خود را که برای کامرانی و عیش و نوش از دست مردم گرفتهایم خرج کنیم تا مردم نفع ببرند؟" و ادامه میدهد که "دولتیان ایران ایرانیان را بیگانه و بنده خود میدانند و نمیدانند اگر چنین هم باشد باز نفع ایشان در آبادی است، یا میدانند لکن خرج به عیش و نوش نقد را مقدم بر نفع نسیه میدانند". این شیوه عملکرد در ایران تازگی نداشت. سالیانی پیشتر فتحعلیشاه در پاسخ ملکم انگلیسی که میخواست برای مقابله با قحطی، کشت سیب زمینی را در ایران رواج بدهد گفت: "خب، به دولت ایران چه تقدیم میکنید که تا این کار را بنمایید؟" که ملکم ظاهراً بهتر دید سری را که درد نمیکند دستمال نبندد.
Www.meyarco.ir
معیار
وقتی به استدلال کسی راجع به گذشته گوش میکردم، متوجه میشدم بیشتر فقط توضیحاتی است که بعداً ذهن فریب خوردهاش، متناسب با موقعیت آنها را ساخته. احساس میکردم، در حوزه علوم اجتماعی و اقتصاد متعارف و سرمایه گذاری، به افراد طوری نگاه میکنم که انگار خلوچلاند.…
معامله گران متوسط وقتی پولهایشان را ازدست میدهند، میشوند سرمایهگذاران "طولانیمدت" و میان جایگاه معاملهگر و سرمایهگذار جابهجا میشوند، تا بالاخره یک جا شانس بیاورند. تفاوت بین معاملهگر و سرمایهگذار در مدت زمان شرطبندی و میران آن شرط نهفته است. مطلقاً هیچ اشکالی در سرمایهگذاری "طولانی مدت" وجود ندارد، بهشرط این که آن را با معاملات کوتاهمدت قاتی نکنید. مشکل این است که بسیاری از افراد، وقتی پولهایشان را از دست میدهند، میشوند سرمایهگذار بلند مدت و در بخشی از انکار وضعیتشان، تصمیم خود را برای فروش به تعویق میاندازند.
آنان از قبل هیچ برنامه دقیقی ندارند که در صورت ضرر چهکار باید انجام دهند:آنها اصلاً به چنین احتمالی فکر نمیکردند. معاملهگران متوسط فروش را، حتی زمانی که "ارزش بهتری" هم داشته باشد، نمیپسندند. این افراد در نظر نگرفتند که شاید روششان در تعیین ارزش اشتباه است، نه این که بازار خودش را با معیار ارزشگذاری آنها تطبیق نداده است. شاید حق با آنها باشد؛ اما شاید احتمال معیوب بودن روشهایشان را هم در نظر نگرفته باشند. آنات وقتی ضرر کردند واقعیت را نپذیرفتند. قیمت روی صفحه واقعیت خود را به نفع یکجور "ارزش" انتزاعی از دست داد. در حالت انکار کلاسیک، معمولاً این جمله بیان شد که " این فقط نتیجه انحلاله، فروش از روی ترسه" و پیوسته واقعیت پیام نادیده گرفته شد.
چگونه چنین معامله گرانی که تمام اشتباهات ممکن را مرتکب شدند آن قدر موفق شدند؟ به دلیلی یک اصل ساده درباره تصادفی بودن رخدادها. این یکی از مظاهر سوگیری بقا است. ما معمولاً فکر میکنیم معاملهگران موفق بودهاند، چون کارشان را خوب بلدند. شاید علیت را برعکس گرفتهایم. آنها را کاربلد میدانیم فقط به این دلیل که پول درمیآورند. در بازارهای مالی میشود کاملاً تصادفی و اتفاقی درآمد کسب کرد.
Www.meyarco.ir
آنان از قبل هیچ برنامه دقیقی ندارند که در صورت ضرر چهکار باید انجام دهند:آنها اصلاً به چنین احتمالی فکر نمیکردند. معاملهگران متوسط فروش را، حتی زمانی که "ارزش بهتری" هم داشته باشد، نمیپسندند. این افراد در نظر نگرفتند که شاید روششان در تعیین ارزش اشتباه است، نه این که بازار خودش را با معیار ارزشگذاری آنها تطبیق نداده است. شاید حق با آنها باشد؛ اما شاید احتمال معیوب بودن روشهایشان را هم در نظر نگرفته باشند. آنات وقتی ضرر کردند واقعیت را نپذیرفتند. قیمت روی صفحه واقعیت خود را به نفع یکجور "ارزش" انتزاعی از دست داد. در حالت انکار کلاسیک، معمولاً این جمله بیان شد که " این فقط نتیجه انحلاله، فروش از روی ترسه" و پیوسته واقعیت پیام نادیده گرفته شد.
چگونه چنین معامله گرانی که تمام اشتباهات ممکن را مرتکب شدند آن قدر موفق شدند؟ به دلیلی یک اصل ساده درباره تصادفی بودن رخدادها. این یکی از مظاهر سوگیری بقا است. ما معمولاً فکر میکنیم معاملهگران موفق بودهاند، چون کارشان را خوب بلدند. شاید علیت را برعکس گرفتهایم. آنها را کاربلد میدانیم فقط به این دلیل که پول درمیآورند. در بازارهای مالی میشود کاملاً تصادفی و اتفاقی درآمد کسب کرد.
Www.meyarco.ir
معیار
پیشفرض کتاب این است که پول رابطه کمی باهوش شما دارد و بیشتر به نحوه رفتارتان بستگی دارد و آموزش نحوه رفتار سخت است، حتی برای افراد واقعاً باهوش.اگر نابغهای ، کنترل احساسات خود را از دست بدهد، ممکن است فاجعهای مالی ایجاد کند و برعکس. افراد عادی و بدون تحصیلات…
برنی مدوف بدنامترین طراح پونزی پس از خود چارلز پونزی است. او قبل از فاششدن جرمش به مدت دو دهه از سرمایهگذاران کلاهبرداری میکرد. آنچه نادیده گرفته میشود این است که مدوف، قبل از این که کلاهبرداری او را به شهرت برساند، تاجری بسیار موفق و قانونمند بود.
او بازارگردان بود، شغلی که خریداران و فروشندگان سهام را به هم وصل میکند. در این کار خیلی خوب بود. در ادامه توصیف والاستریت ژورنال از شرکت بازارگردانی مدوف در سال ۱۹۹۲ آمده است:
او یک شرکت اوراق بهادار بسیار سودآور به نام برنارد ال. مدوف اینوستمنت سکیوریتیز ساخته است که حجم عظیمی از معاملات سهام را از بورس سهام نیویورک خارج میکند. به طور میانگین شرکت مدوف روزانه ۷۴۰ میلیون دلار معامله الکترونیکی خارج از بورس انجام میداد که معادل ۹ درصد معاملات بورس نیویورک است .کسبوکار بازارگردانی مدوف مشروع بود. یکی از کارکنان سابقش میگفت بخش بازارگردانی کسبوکار او بین ۲۵ تا ۵۰ میلیون دلار در سال درآمد داشت.
تجارت مشروع و غیر متقلبانه برنی مدوف به هر ترتیب موفقیت بزرگی بود. باعث شد او ثروتی بسیار ـ و قانونی به دست آورد. و با اینحال کلاهبرداری کرد.
سؤالی که ما باید ازمدوف بپرسیم این است که چرا شخصی که صدها میلیون دلار ثروت دارد آن قدر به دنبال پول بیشتر است که در این راه همه چیز را به خطر میاندازد.
کاری که گوپتا و مدوف کردند چیز دیگری است. آنها همه چیز داشتند ثروت فراتر از تصور، اعتبار، قدرت و آزادی؛ و همه را دور انداختند زیرا بیشتر میخواستند. اصلاً احساس کافی بودن نداشتند.
صندوق پوشش ریسک "مدیریت سرمایه بلندمدت" با معاملهگرانی که شخصاً دهها و صدها میلیون دلار ثروت داشتند کار میکرد و بیشتر ثروت آنها در صندوقهای خودشان سرمایهگذاری میشد. سپس آنها در جست و جوی ثروت بیشتر ریسک زیادی کردند و موفق شدند همه چیزشان را از دست بدهند - در سال ۱۹۹۸، در میانه صعودیترین بازار سهام و قویترین اقتصاد تاریخ.
وارن بافت بعداً در این باره گفت: برای به دست آوردن پولی که نداشتند و نیازی به آن نداشتند، چیزی را که داشتند و به آن نیاز داشتند به خطر انداختند؛ و این احمقانه است؛ این حماقت آشکار است. اگر چیزی را که برایتان مهم است بهخاطر چیزی که برایتان بیاهمیت است به خطر بیندازید. این کارتان هیچ منطقی ندارد.
دلیلی وجود ندارد که چیزهایی را که دارید و به آنها نیاز دارید برای چیزهایی که ندارید و به آنها نیاز ندارید به خطر بیندازید.
این موضوع یکی از چیزهایی است که به همان اندازه که بدیهی است نادیده گرفته میشود.
Www.meyarco.ir
او بازارگردان بود، شغلی که خریداران و فروشندگان سهام را به هم وصل میکند. در این کار خیلی خوب بود. در ادامه توصیف والاستریت ژورنال از شرکت بازارگردانی مدوف در سال ۱۹۹۲ آمده است:
او یک شرکت اوراق بهادار بسیار سودآور به نام برنارد ال. مدوف اینوستمنت سکیوریتیز ساخته است که حجم عظیمی از معاملات سهام را از بورس سهام نیویورک خارج میکند. به طور میانگین شرکت مدوف روزانه ۷۴۰ میلیون دلار معامله الکترونیکی خارج از بورس انجام میداد که معادل ۹ درصد معاملات بورس نیویورک است .کسبوکار بازارگردانی مدوف مشروع بود. یکی از کارکنان سابقش میگفت بخش بازارگردانی کسبوکار او بین ۲۵ تا ۵۰ میلیون دلار در سال درآمد داشت.
تجارت مشروع و غیر متقلبانه برنی مدوف به هر ترتیب موفقیت بزرگی بود. باعث شد او ثروتی بسیار ـ و قانونی به دست آورد. و با اینحال کلاهبرداری کرد.
سؤالی که ما باید ازمدوف بپرسیم این است که چرا شخصی که صدها میلیون دلار ثروت دارد آن قدر به دنبال پول بیشتر است که در این راه همه چیز را به خطر میاندازد.
کاری که گوپتا و مدوف کردند چیز دیگری است. آنها همه چیز داشتند ثروت فراتر از تصور، اعتبار، قدرت و آزادی؛ و همه را دور انداختند زیرا بیشتر میخواستند. اصلاً احساس کافی بودن نداشتند.
صندوق پوشش ریسک "مدیریت سرمایه بلندمدت" با معاملهگرانی که شخصاً دهها و صدها میلیون دلار ثروت داشتند کار میکرد و بیشتر ثروت آنها در صندوقهای خودشان سرمایهگذاری میشد. سپس آنها در جست و جوی ثروت بیشتر ریسک زیادی کردند و موفق شدند همه چیزشان را از دست بدهند - در سال ۱۹۹۸، در میانه صعودیترین بازار سهام و قویترین اقتصاد تاریخ.
وارن بافت بعداً در این باره گفت: برای به دست آوردن پولی که نداشتند و نیازی به آن نداشتند، چیزی را که داشتند و به آن نیاز داشتند به خطر انداختند؛ و این احمقانه است؛ این حماقت آشکار است. اگر چیزی را که برایتان مهم است بهخاطر چیزی که برایتان بیاهمیت است به خطر بیندازید. این کارتان هیچ منطقی ندارد.
دلیلی وجود ندارد که چیزهایی را که دارید و به آنها نیاز دارید برای چیزهایی که ندارید و به آنها نیاز ندارید به خطر بیندازید.
این موضوع یکی از چیزهایی است که به همان اندازه که بدیهی است نادیده گرفته میشود.
Www.meyarco.ir
معیار
اگرچه میپذیرم که سیاست پردازان و دولت مردان ایران معاصر در پیدایش و تداوم وضعیت نامساعدی که در آن قرار داریم بی تقصیر نیستند، ولی در ضمن بر این باورم که در ایران ما مشکلی ساختاری و تاریخی هم داریم. به سخن دیگر، شماری از تنگناها در ایران نهادینه شدهاند…
واقعیت این است که اقتصاد ایران در قرن نوزدهم تحولاتی اسفبار داشته است. منظورم از این تحولات این است که در طول این قرن، اگرچه اقتصاد ما سرمایهداری نشد، ولی دیگر آنچه که در ابتدای قرن نوزدهم بودیم هم نبودیم. رفتهرفته که صنایعدستی ما آبرفت، اقتصاد ایران به واردات این محصولات از اروپا و روسیه تزاری و هندوستان وابستهتر شد. برای رفع کسری تراز پرداختها، "ایران فروشی" آغاز شد و برای رفع بحران مالی دولت - شاه ـ به "خصوصی سازی بدوی" رو کردد و زمینهای خالصه را به ثروتمندان و اشراف فروختند. فروش مشاغل و عناوین سرعت بیشتری گرفت و تتمه اخلاق اقتصادی جامعه را به تباهی کشاند. در پوشش "احداث کارخانه" امتیازاتی بیشمار به خودی و بیگانه بخشیدند که اگر چه برای ایران کارخانه نشد، ولی برای صاحبان بومی این امتیازات که وطندوستیشان از کورهراه جیبهای گشادشان میگذشت، منبع درآمد های "ارزی" شد که در بانکهای فرنگ برای روز مبادا به امانت گذاشتند. صاحبان خارجی این امتیازنامهها نیز اگرچه بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی را به وجود آوردند که این بانکها بعد بهصورت ابزاری مؤثر برای کنترل سیاستها به کار گرفته شدند، اما در نتیجۀ همۀ اینها نه یک کیلومتر راه ساخته شد و نه کارخانه و کارگاهی بنا شد که حداقل پارچه کفن مردگان ما وارداتی نباشد. در ۵۰ سال حکومت خودکامه ناصرالدینشاه قاجار بر ایران بیش از ۸۰ قرارداد با خارجیان به امضا رسید که اگرچه به اقتصاد ایران از آنها خیری نرسید، ولی امضاکنندگان و شاه و وزرای کیسه گشادش به درجات مختلف به آبونان رسیدند و رشوه ستاندند. خصوصیسازی بدوی نیز از سویی، نشانه تضعیف حاکمیت خودکامه شاه بود و از سوی دیگر، نمودار سر برآوردن طبقهای که اگرچه تازه و بدیع نبود، ولی در یک مورد بسیار مهم دستخوش تحولی بسیار اساسی گشته بود. یعنی برای نخستین بار در تاریخ درازدامن ایران زمیندارانی پیدا شدند که زمینداریشان نتیجه "هدیه و صلهای" از سوی مستبد اعظم نبود، بلکه ملک را اگرچه به قیمتی ارزان ولی از مستبد اعظم "خریده" بودند. البته زندگی روستاییان از این رهگذر اسفناکتر شد و شاید ازاینرو است که در سالهای پایانی قرن نوزدهم مهاجرت چشمگیر جمعیت به مناطق جنوبی روسیه تزاری را میبینیم. کارگرانی که نه فقط خودشان که مازاد کارشان را نیز از اقتصاد ایران به در برده بودند. در عرصه تکنولوژیک هم هیچ تحولی رخ نداد. نه ماشینآلاتی تازه به کار گرفته شد و نه شیوههایی نو برای اداره و سازماندهی تولید به کار افتاد. حتی همان نظامات قدیمی، ولی بسیار مؤثر و مفید مانند نظام آبیاری با قنات هم حفظ و مرمت نشد. یعنی میخواهم بگویم که با همه تحولاتی که در جهان اتفاق میافتد، وضعیت اقتصادی ما در پایان قرن نوزدهم بهواقع و به جد بحرانی است.
Www.meyarco.ir
Www.meyarco.ir
معیار
وقتی به استدلال کسی راجع به گذشته گوش میکردم، متوجه میشدم بیشتر فقط توضیحاتی است که بعداً ذهن فریب خوردهاش، متناسب با موقعیت آنها را ساخته. احساس میکردم، در حوزه علوم اجتماعی و اقتصاد متعارف و سرمایه گذاری، به افراد طوری نگاه میکنم که انگار خلوچلاند.…
مادر طبیعت طوری ما را طراحی کرده که از لحاظ بدنی بسیارچوله باشیم: شکارچی – گردآورنده ها زمان های بیکاری و سپس فعالیت ناگهانی و شدید، که به تخلیه انرژی منجر می شود.
در بازارها دستهای از معاملهگران وجود دارند که با رویدادهای نادر معکوس معاملهگران برخورد دارند؛ یعنی ناپایداری اغلب خبرهای خوبی برای آنها دارد. این معاملهگران بارها ضرر میکنند، اما در مقادیر کم و بهندرت سود میکنند؛ اما سودهای درشت به دست میآورند. من آنها را شکارچیان بحران مینامم.
ممکن است آمار برای افراد عادی بسیار پیچیده به نظر برسد، اما مفهوم پشت آنچه امروزه استفاده میشود بسیار ساده است: هر چه اطلاعات بیشتری داشته باشید، در مورد پیشامد اطمینان بیشتری خواهید داشت.
ما تاریخگذشته را بهمثابه یک واحد نمونه همگن در نظر میگیریم و معتقدیم که با مشاهده نمونه گذشته به میزان چشمگیری دانش خود را از آینده افزایش دادهایم. چه میشود ، اگر همه چیز تغییر کرده باشد چه؟
بیشتر چیزهایی که متخصصان آمار مالی میدانند ارزش دانستن ندارد. مجموع صفرها، حتی اگر یک میلیارد بار تکرار شود، صفر باقی میماند. به همین ترتیب اگر یک پژوهش بر زمینه محکمی بنا نشود، انباشت تحقیقات و دستاوردهای پیچیده به هیچ نتیجهای منجر نخواهد شد. مطالعه بازارهای اروپای دهه ۱۹۹۰ مطمئناً به یک مورخ کمک بزرگ خواهد کرد؛ اما حالا که ساختار مؤسسات و بازارها تا این حد تغییر کرده، چه استنباطی میتوانیم از آن بازارها داشته باشیم؟
توجه داشته باشید رابرت لوکاس، اقتصاددان، این تفکر را مطرح کرد که اگر مردم منطقی بودند، عقلانیتشان باعث میشد الگوهای پیش بینیپذیر را درگذشته کشف کنند و خود را با آن تطبیق دهند؛ طوری که اطلاعات گذشته برای پیشبینی آینده کاملاً بیفایده شود (او این نظریه را در قالب ریاضی بیان کرد و جایزه نوبل ریاضیات را از آن خود کرد).
Www.meyarco.ir
در بازارها دستهای از معاملهگران وجود دارند که با رویدادهای نادر معکوس معاملهگران برخورد دارند؛ یعنی ناپایداری اغلب خبرهای خوبی برای آنها دارد. این معاملهگران بارها ضرر میکنند، اما در مقادیر کم و بهندرت سود میکنند؛ اما سودهای درشت به دست میآورند. من آنها را شکارچیان بحران مینامم.
ممکن است آمار برای افراد عادی بسیار پیچیده به نظر برسد، اما مفهوم پشت آنچه امروزه استفاده میشود بسیار ساده است: هر چه اطلاعات بیشتری داشته باشید، در مورد پیشامد اطمینان بیشتری خواهید داشت.
ما تاریخگذشته را بهمثابه یک واحد نمونه همگن در نظر میگیریم و معتقدیم که با مشاهده نمونه گذشته به میزان چشمگیری دانش خود را از آینده افزایش دادهایم. چه میشود ، اگر همه چیز تغییر کرده باشد چه؟
بیشتر چیزهایی که متخصصان آمار مالی میدانند ارزش دانستن ندارد. مجموع صفرها، حتی اگر یک میلیارد بار تکرار شود، صفر باقی میماند. به همین ترتیب اگر یک پژوهش بر زمینه محکمی بنا نشود، انباشت تحقیقات و دستاوردهای پیچیده به هیچ نتیجهای منجر نخواهد شد. مطالعه بازارهای اروپای دهه ۱۹۹۰ مطمئناً به یک مورخ کمک بزرگ خواهد کرد؛ اما حالا که ساختار مؤسسات و بازارها تا این حد تغییر کرده، چه استنباطی میتوانیم از آن بازارها داشته باشیم؟
توجه داشته باشید رابرت لوکاس، اقتصاددان، این تفکر را مطرح کرد که اگر مردم منطقی بودند، عقلانیتشان باعث میشد الگوهای پیش بینیپذیر را درگذشته کشف کنند و خود را با آن تطبیق دهند؛ طوری که اطلاعات گذشته برای پیشبینی آینده کاملاً بیفایده شود (او این نظریه را در قالب ریاضی بیان کرد و جایزه نوبل ریاضیات را از آن خود کرد).
Www.meyarco.ir
معیار
پیشفرض کتاب این است که پول رابطه کمی باهوش شما دارد و بیشتر به نحوه رفتارتان بستگی دارد و آموزش نحوه رفتار سخت است، حتی برای افراد واقعاً باهوش.اگر نابغهای ، کنترل احساسات خود را از دست بدهد، ممکن است فاجعهای مالی ایجاد کند و برعکس. افراد عادی و بدون تحصیلات…
وارن بافت ۸۱.۵ میلیارد دلار از دارایی ۸۴.۵ میلیارد دلاریاش را پس از تولد ۶۵ سالگیاش به دست آورد. ذهن ما طوری ساخته نشده است که بتواند چنین اتفاقی را بپذیرد.
اگر چیزی قابلیت مرکب شدن داشته باشد کمی افزایش در مقدارش سوختی بشود برای رشد و افزایش آن در آینده - مقدار کمی از آن در شروع ممکن است به نتایج بسیار خارق العادهای منجر شود؛ نتایجی که به نظر میرسد منطق را به چالش میکشند. این موضوع ممکن است آن قدر غیرمنطقی باشد که امکان آن، منشأ این رشد و نتایجش را دستکم بگیرید.
ثروت بافت فقط به این سبب نیست که سرمایه گذار خوبی است، بلکه به این دلیل است که او از کودکی سرمایهگذار خوبی بوده است. الان که این مطلب را مینویسم، دارایی خالص او ۸۴.۵ میلیارد دلار است. از این مقدار، ۸۴.۲میلیارد دلارش را پس از تولد پنجاهسالگیاش کسب کرده است. ۸۱.۵ میلیارد دلار هم در میانه دهه هفتم زندگیاش به دست آورده است.
وارن بافت سرمایهگذار فوقالعادهای است. اما اگر تمام موفقیت او را به زیرکیاش در سرمایهگذاری مربوط کنید، نکتهای اساسی را از دست خواهید داد. کلید واقعی موفقیت او این است که سرمایهگذار خارقالعادهای در سهربع قرن بوده است. اگر او در دهه چهارم زندگیاش شروع به سرمایهگذاری کرده بود و در دهه هفتم بازنشسته میشد کمتر کسی نامش را میشنید.
عملاً تمام موفقیتهای مالی وارن بافت میتواند به پایه مالیای که در سالهای بلوغش ایجاد کرد و عمر طولانیاش وابسته باشد مهارت او سرمایهگذاری است، اما راز او زمان است. مرکب شدن این گونه کار میکند.
به این موضوع طور دیگری فکر کنید؛ بافت ثروتمندترین سرمایهگذار تمام دوران است اما در واقع بزرگترین نیست، دستکم زمانی که میانگین بازده سالانه را در نظر بگیریم.
جیم سیمونز، رئیس صندوق تأمینی تکنولوژی های رنسانس، از سال ۱۹۸۸ سالانه ۶۶ درصد بازدهی را از مرکب کردن پول به دست آورده است. هیچکس به این رکورد نزدیک هم نشده است. همانطور که دیدیم، بافت سالانه تقریباً ۲۲ درصد، یکسوم سیمونز از مرکب کردن پولش بازدهی کسب کرده است.
الان که این مطلب را مینویسم، دارایی خالص سیمونز ۲۱ میلیارد دلار است. او ۷۵ درصد کمتر از بافت ثروت دارد و میدانم که باتوجهبه اعداد و ارقامی که با آنها سروکار داریم، این عدد چقدر مضحک به نظر میرسد.
اگر سیمونز سرمایهگذار بهتری است، چرا این تفاوت وجود دارد؟ زیرا تا پنجاهسالگی در سرمایهگذاریاش پیشرفتی نداشت. فرصت او برای مرکب کردن کمتر از نیمی از سالهای در دسترس بافت بود.
Www.meyarco.ir
اگر چیزی قابلیت مرکب شدن داشته باشد کمی افزایش در مقدارش سوختی بشود برای رشد و افزایش آن در آینده - مقدار کمی از آن در شروع ممکن است به نتایج بسیار خارق العادهای منجر شود؛ نتایجی که به نظر میرسد منطق را به چالش میکشند. این موضوع ممکن است آن قدر غیرمنطقی باشد که امکان آن، منشأ این رشد و نتایجش را دستکم بگیرید.
ثروت بافت فقط به این سبب نیست که سرمایه گذار خوبی است، بلکه به این دلیل است که او از کودکی سرمایهگذار خوبی بوده است. الان که این مطلب را مینویسم، دارایی خالص او ۸۴.۵ میلیارد دلار است. از این مقدار، ۸۴.۲میلیارد دلارش را پس از تولد پنجاهسالگیاش کسب کرده است. ۸۱.۵ میلیارد دلار هم در میانه دهه هفتم زندگیاش به دست آورده است.
وارن بافت سرمایهگذار فوقالعادهای است. اما اگر تمام موفقیت او را به زیرکیاش در سرمایهگذاری مربوط کنید، نکتهای اساسی را از دست خواهید داد. کلید واقعی موفقیت او این است که سرمایهگذار خارقالعادهای در سهربع قرن بوده است. اگر او در دهه چهارم زندگیاش شروع به سرمایهگذاری کرده بود و در دهه هفتم بازنشسته میشد کمتر کسی نامش را میشنید.
عملاً تمام موفقیتهای مالی وارن بافت میتواند به پایه مالیای که در سالهای بلوغش ایجاد کرد و عمر طولانیاش وابسته باشد مهارت او سرمایهگذاری است، اما راز او زمان است. مرکب شدن این گونه کار میکند.
به این موضوع طور دیگری فکر کنید؛ بافت ثروتمندترین سرمایهگذار تمام دوران است اما در واقع بزرگترین نیست، دستکم زمانی که میانگین بازده سالانه را در نظر بگیریم.
جیم سیمونز، رئیس صندوق تأمینی تکنولوژی های رنسانس، از سال ۱۹۸۸ سالانه ۶۶ درصد بازدهی را از مرکب کردن پول به دست آورده است. هیچکس به این رکورد نزدیک هم نشده است. همانطور که دیدیم، بافت سالانه تقریباً ۲۲ درصد، یکسوم سیمونز از مرکب کردن پولش بازدهی کسب کرده است.
الان که این مطلب را مینویسم، دارایی خالص سیمونز ۲۱ میلیارد دلار است. او ۷۵ درصد کمتر از بافت ثروت دارد و میدانم که باتوجهبه اعداد و ارقامی که با آنها سروکار داریم، این عدد چقدر مضحک به نظر میرسد.
اگر سیمونز سرمایهگذار بهتری است، چرا این تفاوت وجود دارد؟ زیرا تا پنجاهسالگی در سرمایهگذاریاش پیشرفتی نداشت. فرصت او برای مرکب کردن کمتر از نیمی از سالهای در دسترس بافت بود.
Www.meyarco.ir