Telegram Web Link
کتاب «فنون شاعری از نگاه شمس لنگرودی» را اینترنتی خریدم و خواندم، فارغ از برخی غلط‌های تایپی، کتاب خوبی است از این نظر که برای بسیاری می‌تواند آموزنده باشد خاصه برای نوآمدگان. توضیحات شمس در خلال مصاحبه بسیار ساده و راحت الفهم است و به کار کارگاه‌های شعر می‌آید.
سالیان گذشته در جستجوی کتاب‌هایی از این دست بودم که میانبر باشند اما اسامی فلاسفه و نظریه‌پردازها ما را به جاهایی کشاند که کارمان را برای اینکه بفهمیم چه طور باید شعر نوشت، سخت‌ می‌کرد. برای همین من در طول این سالها با کتاب‌های کمی مواجه بودم که میانبر باشد. پاسخ دهنده بسیاری از پرسش‌ها باشد. ای کاش شمس لنگرودی حوصله می‌کرد و همین فنون شاعری را شاخ و بال می‌داد و با همین زبان شسته و رفته، گسترده‌تر و کامل‌تر به نوشتنش می‌پرداخت. چیزی شبیه درسنامه‌های خارجی.
به هر حال خواستم به عنوان مخاطب سرگردان دیروز و امروز شعر، از نیاز جامعه‌ی جوان در این رابطه بگویم شاید که وسوسه‌انگیز باشد.
با مهر
3 اردیبهشت 1400

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
عباس صفاری را با مجموعه‌ شعر دوربین قدیمی‌ شناختم. مراوداتم با او از طریق نامه شکل گرفت. یک بار در نامه نوشتم بهتر نیست به جای نامه‌نگاری سنتی از ایمیل استفاده کنیم. مهربانانه نوشت: نامه به دستخط نویسنده، نشان‌دهنده شخصیت و هویت راقم آن است. دستخط آدم‌ها به لحاظ تاریخی خاصه پس از مرگشان ارزشمند می‌شود. تجربه زندگی در آمریکا و آشنایی‌ صفاری با ادبیات جهان سبب شده بود تا به دور از موج‌سواری‌های مرسوم، شعرش را بسراید. «دوربین قدیمی» اگرچه نخستین کتابش نبود اما به‌واسطه اینکه مورد توجه داوران جایزه کارنامه قرار گرفته بود، سهم بسزایی در تعرفه و مطرح‌شدن او بین مخاطبان داشت. شعرهای صفاری بوی زندگی، عشق و اسطوره، حسرت و دلتنگی می‌داد. شعر او اگرچه به‌ لحاظ ساختار زبانی و فرمی، سهل و ممتنع بود اما با سایر شاعران ساده‌سرا توفیر بسیار داشت. در واقع آنچه او را از سایرین متمایز می‌کرد جهان‌بینی و نگاه متفاوتش به مقوله انسان و مسئله اسطوره بود. خبر رسیده او در ۶۹سالگی بر اثر کرونا در کالیفرنیا ترک دنیا کرده است. حالا این ما هستیم که در فقدانش مویه خواهیم کرد.
8 بهمن 99 روزنامه شرق

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
گفت‌وگوی مزدک پنجه‌ای با مجید دانش آراسته نویسنده‌
روزنامه آرمان 96.5.31

🔸ابراهیم گلستان آدمی است، هفته یک بار با شاه ناهار می‌خورد.
🔸آن موقعی که ما می‌نوشتیم، اینها (گلشیری، احمد محمود،دولت آبادی)اصلاً نمی‌نوشتند.
🔸دویست و پنجاه تا داستان یا بیشتر دارم که اصلا ربطی به قهوه‌خانه ندارد.
🔸گاهی وقتی کتاب‌های تاریخ ادبیات داستانی یا تحلیل داستان‌نویسی ایران را می‌خوانی پیش خودت فکر می‌کنی نویسنده این کتابها فکر می‌کنند در گیلان اصلا نویسنده‌ای وجود ندارد. فقط یکی دو نفر را می شناسند، آن هم به.آذین است و ... که متعلق به هشتاد سال پیش است.
🔸الان بزرگترین نویسنده موراکامی است. از نظر من اصلاً نویسنده نیست. یک نویسنده‌ی پریشان‌گوی ابتدایی است
🔸مجله بخارا را ببین. 500 صفحه هر شماره بیرون می‌دهد به غیر از شعرهای شفیعی کدکنی و محمد قهرمان کو شعرِ معاصر. مجله‌ای که یک صفحه داستان چاپ نکرده است.
🔸وقتی احمدرضا احمدی می‌شود شاعر یکه، برای من اصلاً تعجب‌آور است.در همه‌جا هم هست و در همه‌جا به میل همانجا حرف می‌زند.
🔸شما بروید آلبا دسس را بخوانید ببینید، این نویسنده (رویا پیرزاد)چه‌طور همه را از او برداشته است.

http://pj-m.blogfa.com/post-612.aspx

#مزدک_پنجه‌ای
#مجید_دانش_آراسته

@mazdakpanjehee
یادداشتی پیرامون ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج ) و آفرینه هایش

نمای داخلی –خیابان بیستون – سه راه سام – نبش کوچه ی شنگول:

نام هوشنگ ابتهاج را نخستین بار از زبان پدرم شنیدم. در خانه ای که روزی پاتوق شاعران و نویسندگان گیلانی بود به وقت جوانی پدر.خانه ای واقع در خیابان بیستون-سه راه سام – نبش کوچه ی شنگول،هنگامی که دیدم روی مقوایی سفید با نی خیزران و مرکب و لیقه می نویسد"آه هرگز صد عکس/پر نخواهد کرد/جای یک زمزمه ی ساکت پا را بر فرش".همان جا بود که پرسیدم این شعر از کیست و او گفت:...

http://pj-m.blogfa.com/post/541

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
مقدمه:متن زیر را در پایان نشست نقد و بررسی مجموعه شعرم «دوست داشتن اتفاقی نیست» خواندم.

🔻زندگی یک امکان هنری است

#مزدک_پنجه‌ای

زبان موجود زنده‌ای است که همراه با تجربه‌های فردی و هنری شاعر رشد می‌کند و قوام می‌گیرد. از آنجا که معتقدم شعر، هنر اجراست پس رفتار زبانی نیز مبتنی بر آزمون و خطا است، بنابراین همیشه میل به تجربه‌گرایی در من و شعرم بوده است. من در شعر پسر بازیگوشی هستم از این جهت برخی از رفتارهای زبانی این مجموعه و سایر مجموعه‌های شعرم، محصول مشق‌های متعددی بوده که برخی از آن تجربیات ذاتی و خودجوش و برخی نیز محصول اکتساباتم است. در واقع من اعتقاد به شعری دارم که مهندسی شده باشد، مهندسی به این مفهوم نه که شعر کارکردی مصنوعی به خود بگیرد و فاقد روح باشد، خیر! شناخت جایگاه و امکانات هر کلمه مراد من است.
من سعی می‌کنم خلاقیت‌های زبانی را از رفتار و زندگی مردم یا از لحن و فرم گفت‌وگوهای روزمره‌ی آنها کسب کنم. ضمن این که اعتقاد به شکل طبیعی اجرای زبان دارم. اجرای طبیعی زبان یعنی مهارت استفاده و مواجه شدن با کلمه، نوعی مدیریت بر کلمه، چینش و شکل دادن به آن فرمی که در اندیشه‌ی شاعر حضور دارد. هر کلمه برای من ایفاگر نقشی است، هر کلمه صدایی است که از طریقی آمده که شنیده شود. مهم است که صدای کلمات را لمس کرده باشی. در این صورت است که می‌توانی از کلمه در حالی که میل به بازیگوشی داری، معانی متعددی را مستفاد کنی. اعتقاد من این است که هر شخص دارای لحن منحصر به خود است. همانطور که من دارای لحن مشخصی هستم و شما نیز اسلوب و لحن خاص خود را در بیان‌گری دارید. به نظرم شناختن لحن هر کاراکتر به شاعر کمک می‌کند تا بتواند به شکل محققانه‌ای روی فرم، جنس و نحوه‌ی به کارگیری کلمات کار کند و بعد که آن را ذاتی کرد در جایی از شعر به اجرا در آورد. من فکر می کنم زبان از دل توده‌ی مردم به وجود می‌آید و این هنر شاعر است که آن را به مرز خلاقیت برساند و همان تجربیات توده را در موقعیتی هنری به مخاطب ارایه دهد. حالا این موقعیت یک بار عاشقانه است و یک بار تم اجتماعی- سیاسی و... دارد. به قول نیما مهم فرم است و کار من بیان این فرم و اجرای آن به گونه‌ای است که زیست شده با زندگی خودم است. هر چه جنس، لحن و موقعیتی که از زبان خلق می‌کنید نزدیک به زندگی مردم یا برگرفته از زندگی باشد، به نظر شما شاعر موفق‌تری هستید. این را تاریخ هنر و ادبیات به ما نشان داده است. حتی فردوسی که بزرگترین اسطوره‌ساز شعر و ادب است، آرزوها، قهرمانی‌ها، فرهنگ و تمدن ما را به گونه‌ای اجرا کرده است که پس از هزاران سال برای مردم باورپذیر شده است. آیا داستان رستم و سهراب را در زندگی و صفحات حوادث هر بار به شکلی نخوانده‌اید.
من معتقدم جمله اول شعر را خدایان به شاعر هدیه می‌دهند، باقی مهارت است، هر چه زیبایی‌شناسی شما مترقی‌تر باشد، قطعا خلاقیت‌های فردی و اجرایی شما نیز در ارایه‌ی سازه‌ی هنری، منحصر به فردتر خواهد بود. من، زیست به شکل عادی را می‌پسندم. اعتقادی به زندگی هنری داشتن ندارم. به نظرم هنر از زندگی هنری به وجود نمی‌آید، بلکه با زیست عادی و روزمره گی است که می‌توان اثر هنری خلق کرد. شعر محصول احساسات و عواطف آدمی است. لحظاتی که بر گرفته از غم و شادی است. در شعرهای من، مخاطب می‌تواند روزها و شب‌های مرا ببیند، می‌تواند مشاهده کند چه‌طور زیست می‌کنم، شعر من، چیزی جز زندگی و آدم‌هایی که در کنارم زیست می‌کنند، نیست. روایت و مشاهده این حضور به نظرم، شکلی از بیان هنر است. در واقع برای من زندگی یک امکان هنری است.

#مجموعه_شعر
#دوست_داشتن_اتفاقی_نیست
#انتشارات_دوات_معاصر

@mazdakpanjehee
radiozaals01e01
🎙 اسطوره و تاریخ در شاهنامه

رادیو زال؛ فصل نخست: رستم‌نامه؛ قسمت اول

در گفت‌وگو با دکتر معصومه غیوری، استادیار گروه ادبیات دانشگاه گیلان

برای دریافت اطلاعات بیشتر، خواندن و شنیدن مطالب مرتبط، و آشنایی با منابع به کانال تلگرامی رادیو زال بروید:
https://www.tg-me.com/radiozaal
صفحه اینستاگرام ما:
https://www.instagram.com/radiozaal/

رادیو زال را همچنین می‌توانید در اپ‌های زیر گوش کنید:
کست باکس / ساند کلاود / پادبین / ناملیک / و بقیه به‌زودی!

@radiozaal
سنگ‌پشت ِ مزدک پنجه‌‌ای
Photo
چرا نویسندگان ایرانی بیکارند؟
مزدک پنجه‌ای

چند شب پیش خداداد عزیزی، غزال تیزپای فوتبال ایران، حماسه‌ساز ملبورن کسی که سالها دوستش داشتیم و برایمان خاطره‌سازی می‌کرد، در برنامه‌ی خندوانه حضور پیدا کرد. در برنامه‌ی مذکور به منظور ایجاد سرگرمی مسابقه‌ای شکل گرفت و خداداد در مقابل پرسشی قرار گرفت. یکی از عوامل برنامه از خداداد پرسید نام سه نویسنده را بگویید. خداداد نتوانست از سه نویسنده‌ی ایرانی نام ببرد و البته در این میان میهمان دیگر برنامه یعنی فیروز کریمی (مربی فوتبال) وارد ماجرا شد و جواب داد‌‌، نویسنده‌های ایرانی بیکارند و چون بیکارند، از سر بیکاری می‌نویسند.

مناقشه‌ی مخاطبان حرفه‌ای و جامعه‌ی هنری نیز با این بخش از ماجرا آغاز شد. البته پاسخ فیروز کریمی، خنده‌ی مضحک رامبدجوان را نیز در پی داشت. خب، عزیزان! همانطور که ممکن است یک نویسنده از اعلام نام سه بازیکن فوتبال عاجز باشد، این حق را باید به خداداد داد که او نیز نتواند نام سه نویسنده را اعلام کند، آیا فقط اوست که نمی‌تواند از سه نویسنده‌ نام ببرد؟ قصدم دفاع و توجیه عملکرد خداداد نیست بلکه گفتگو درباره‌ی پاشنه‌ی آشیل ماجراست، جایی که فیروز کریمی که اتفاقا به طنزپردازی هم معروف است با بی‌خردی و لودگی حرفی می‌زند و نسبتی ناروا می‌دهد و مجری برنامه نیز می‌خندد. لابد چون نام برنامه خندوانه است.

اتفاقا من مثل خیلی‌ها ناراحت نیستم، ناراحت نشدم، چرا که خداداد و فیروز کریمی ما را با یک حقیقت محض مواجه ساختند.
آنها به ما یادآور شدند که در این مملکت الگوها عوض شده است. اغلب افرادی که جلوی دوربین می‌نشینند از پایین‌ترین میزان فرهنگ، زیبایی‌شناسی و سطح سواد برخوردارند و این مسئله سالهاست که در ایران امری عادی است. نخبه‌ها کنار گذاشته می‌شوند، چرا؟ چون متفاوت می‌اندیشند، در ایران کودتا می‌شود چون کسی تابوشکنی می‌کند. رگ کسی را در حمام می‌زنند چون قائل به اصلاحات است. می‌بینید وقتی آمادگی مواجه شدن با این حقایق را داشته باشید از تعابیر رد و بدل شده در یک برنامه نمی‌رنجید.

آیا هنوز هم معتقدید در آن برنامه فاجعه‌ای رخ داده است؟ من معتقدم فاجعه‌ای در آن برنامه رخ نداده است، بلکه فاجعه در جای دیگری اتفاق افتاده است.

فاجعه، تشت رسوایی‌ایی است که خیلی وقت است به صدا درآمده است. فاجعه فرهنگ از دست رفته‌ی ماست. حضور بدل‌ها جای اصل. فاجعه‌ی ملی، گم شدن صدای نحیف فرهنگ در هیاهوی ابتذال، عوام‌گرایی، تورم، اقتصاد و سیاست است. آیا گوش شنوایی هست؟!

#مزدک_پنجه‌ای

@mazdakpanjehee
«شاعرِ تصادف رانندگی» یا «ناکام جاده‌های‌شعر»

مزدک پنجه‌ای

یادم هست وقتی بر سنگ فرش‌های شهر آستارا قدم می‌زدم و یاد و خاطره‌ی منصور بنی‌مجیدی را با یگانه پسرش(امین) زنده می‌کردیم، پیامکی از دوست عزیزم یاسین نمکچیان به گوشی‌ام ارسال شده بود، «غلامرضا بروسان» در اثر سانحه تصادف در گذشت.

مرگ بروسان برایم شبیه مرگ فروغ بود. شاعری که باید او را هم چون فروغ،  در عرصه‌ی شعر به واسطه‌ی مرگ زود هنگام‌‌اش شاعرِ تصادف رانندگی» یا «ناکام جاده‌های شعر» خطاب کرد.

بروسان از آن دست شاعرانی به شمار می‌رفت که من به شخصه در میان شاعران موسوم به شعر دهه‌ی هشتاد، اشعارش را می‌پسندیدم. 

تو نمی‌میری/ همچون پرچمی که سربازان بسیاری/ در آن شلیک کرده باشند/ هر شب به هنگام باد/ ماه را از خود عبور می‌دهی/در تو سر گوزنی را دیدم /که هنوز/ شاخ‌هایش به سمت کوهستان/کج بود/چشمه‌ای/که پرندگان زیادی را شیر می‌داد/چه‌طور می‌تواند مرگ/از تو/تنها گودالی را پر کند.

شعرهای بروسان در بستری بسیار ساده شکل می‌گرفت. یکی از مهمترین شاخصه‌ی شعرهای او شاید اهمیت و ارزش قائل شدنش برای تخیل، تصویر، عواطف و احساسات بود؛ نکته‌ای که در جذب مخاطبان شعرش سهم به سزایی داشت. او شعر را روایت نمی‌کرد بلکه سازنده‌ی تصویر بود.

آن چه از پس خوانش ِ شعرهای بروسان به ذهن می‌رسد تلاش او بوده است که توانسته تا حدودی مخاطب را به تصویر ِ ذهنی مورد ِ نظر در اندیشه‌اش نزدیک کند. او هنگامی به این موفقیت می‌رسد که به تلفیق و تکوین تصاویر، احساسات، تخیلِ ناب و اشیاء ِ پیرامون خود اقدام می‌کند. گویی او از دریچه‌ای می‌نگریست که شاعران بسیاری فارغ از آن بودند.

بعدها بسیاری متاثر از فرم نگاه او، اقدام به رونویسی(تقلید فرم و زبان او) کردند اما چون سادگی ذات او بود، و در آثار سایرین این وصف وجود نداشت، شعرشان را مصنوع می‌کرد.
-اجازه بدهید از ارایه نمونه و ذکر نام به خاطر دوری از حواشی پرهیز کنم! -

شعر او را هر بار که بخوانی تازه است. تصاویرش در ذهن مخاطب حک می‌شود. گویی با تصویری سه بعدی مواجه‌ای که هر چه پس از خوانش از شعر دور می‌شوی، رؤیت بیشتری اتفاق می‌افتد و تصاویر بیشتر در ذهنت جان می‌گیرند‌، این خاصیّت عجیب را شعر شاعرانی چون فروغ و تا حدودی نجدی نیز داشت.

شعر‌های بروسان را اگر چه از لحاظ ِ شکل و ساختار ِ زبانی می‌توان در زمره‌ی شاعران ساده‌نویس (سهل و ممتنع) دسته‌بندی کرد اما او به شایستگی توانسته بود با ارایه‌ی رفتاری متفاوت در عنصر ِ نگاه، خود را نسبت به هم گروهی‌های خود متفاوط و متمایز جلوه دهد.

محمد باقر!/ درخت‌ها را که بریدند/چیزی به جای آنها نکاشتند/هر روز عصر/ سایه‌ها گِرد می‌آیند/ و برای درخت‌هاشان/گریه می‌کنند/محمد باقر!/احساس درختی را دارم که در مسیر کارخانه‌ی چوب بری/قرار گرفته است.

از عواملی که سبب تعرفه شدن بروسان در دنیای شعر شده بود جدای از استعداد ذاتی‌اش و مرگ فروغ گونه‌اش، می‌توان به انتخاب صحیح و درست هیات داوران جایزه‌ی شعر خبرنگاران اشاره کرد.

او به درستی دریافته بود که «تو با اثر [یا شعر] خویش اعلام خواهی کرد، جهان را در فاصله‌ای از خود نگه داشته‌ای» *
* مالارمه

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
🔻نویسنده‌ی جنوب شهر
نگاهی به مجموعه داستان «دماغ ِشاه» نوشته‌ی محمدعلی افراشته
http://www.pj-m.blogfa.com/post/488
#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
🔻با یاد و خاطره‌ی احمد عاشور پور
👈ترانه‌ی طوفان

احمد عاشورپور (زادهٔ ۱۸ بهمن ۱۲۹۶ - درگذشتهٔ ۲۲ دی ۱۳۸۶) مهندس کشاورزی، خواننده، آهنگساز و ترانه‌سرا بود. بیشتر ترانه‌های او به زبان گیلکی و برخی نیز به زبان فارسی بود. از وی به‌عنوان پدر موسیقی محلی (فولکلور) گیلان یاد می‌شود.

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
🔻مکاشفه‌‌ی درون
احمدرضا احمدی شاعری است که بسیاری از عرصه‌های هنری را به‌واسطه جایگاهی که در مرتبه شغلی و هنری‌اش داشته تجربه کرده است. کارنامه او پر از تجربه‌های متعدد در حوزه شعر، داستان، موسیقی، سینما، تئاتر، ادبیات کودک و... است. در این فرصت می‌خواهم به  کتاب «طرح» به بهانه تجدید چاپ این کتاب که نخستین مجموعه شعر او به‌ شمار می‌رفته و مجددا توسط انتشارات «آوانوشت» تجدید چاپ شده است، نگاهی داشته باشم.
https://sharghonline.com/newspaper/content/main/272968/%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D9%81%D9%87-%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
برای کانون | For Kanoon
برای کانون

مرکز موسیقی کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان سال ۱۳۵۰ به مدیریت «احمدرضا احمدی» و کوشش افرادی چون «شیدا قره‌چه‌داغی» تأسیس شد، و از آن پس به انتشار محصولاتی برای کودکان و نوجوانان در چند بخش و روی صفحه‌ی گرامافون اهتمام ورزید.

این وب‌سایت تلاش مستقلی است در زمینه‌ی جمع‌آوری این آثار از مجموعه‌های شخصی و ارائه و آرشیو آن‌ها به صورت دیجیتال.

از طرف کودکان دیروز به کودکان امروز، چراکه جای کانون و تولیداتش در این سال‌ها بسیار خالی بوده است.

این مجموعه در حال تکمیل شدن است
https://www.forkanoon.com/

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
گروه شعر فارسی خانه‌ فرهنگ گیلان
🔹شعرخوانی و نقد شعر
🔸یکشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۰ | ساعت ۱۷:۳۰

#من_ماسک_می‌زنم 😷
@kfgil
2024/09/22 20:38:20
Back to Top
HTML Embed Code: