Telegram Web Link
سامانه سنا راه‌اندازی شد

سامانه سنا (سامانه نشریات ایران)، توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران راه‌اندازی و در دسترس قرار گرفته است.
در این سامانه متن کامل نشریات ایران از دوره قاجار تا کنون به صورت تمام متن در دسترس کاربران قرار دارد.
این پروژه بخشی از پروژه کتابخانه ملی تحت عنوان «حافظه ملی در خانه هر ایرانی» با هدف «توزیع عادلانه» و «دسترسی آزاد به اطلاعات» است. پژوهشگران، دانشجویان و هر ایرانی علاقمند به گذشته و تاریخ این سرزمین می‌تواند از متن کامل نشریات اسکن شده در این سامانه استفاده نماید.

پایگاه‌های موجود در این سامانه عبارتند از:
نشریات دوره قاجاریه (۱۱۹۳ - ۱۳۰۴ ق.)
نشريات دوره پهلوی اول (۱۳۰۴ - ۱۳۲۰ ش.)
نشريات دوره پهلوی دوم (۱۳۲۰ - ۱۳۵۷ ش.)
نشریات دوره پس از انقلاب (۱۳۵۷ ش. - )
و نشریات لاتین
https://sana.nlai.ir

#مزدک_پنجه‌ای
@mazdakpanjehee
‍ قلبم کارگر است

قلبم
کارگر گوش به‌فرمانی‌ست
مدام
عاشق کارفرمایش بوده
بالا هم نرفت
از هیچ تپه‌ای
هرگز
نخواست از نی‌شکر
بشود شیرین کامش
اسماعیل شد
که ببرد پدر
به‌قربان‌گاهش
بل
اعتراف سنگینی کند
پشت نرده‌های زندانِ تن
خالی شود از هر تپش جان
حالا
هر چه می‌خواهد بگوید
چرا که دوستت دارم
لابد حکمی به‌جز ابدالدهر نه‌دارد
که بگوید: دوستت دارم
دوستت
تی‌تاپ تاپ
تی تاپ تاپ
نمی‌برد این چاقو
دیگر
به الگوی هیچ اسطوره‌ای نمی‌برد


#علی_رضا_پنجه‌_ای
مزدک پنجه‌ای عزیز،
با سلام

اگر لطف کنید آن را [یادداشت براهنی در پاسخ به ادعای شراگیم درباره آثار نیما و عملکرد سیروس طاهباز] ماشین شده برای من بفرستید، من آن را با دقت می‌خوانم و آن را برای شما پس می‌فرستم. اما در مورد چاپ آن، باید کاری کرد که هرگز لطمه‌ای به نام نیما، به نام طاهباز، که آن همه زحمت کار نیما را کشید و حتی به نام شراگیم، به رغم ستمی که او بر دیگران روا می‌دارد، وارد نشود. چرا که پسر نیماست، فقط. تحقیق جای خود دارد. حتی اگر پسر با آبروی خود بازی می‌کند، نباید بگذاریم او به آبروی نیما لطمه‌ای وارد کند. حساب نیما از حساب پسر نیما جداست. حتی من نمی‌خواهم کوچکترین گَردی بر آبروی پسر بنشیند. نیما همیشه از جنجال گریزان بود. و توصیه‌ی من در این قبیل موارد این است که کاری نشود که جنجال جای حقیقت را بگیرد.

طاهباز، در درجه‌ی اول، و کسانی که به تحقیق در احوال نیما و شعر او همت گماشته‌اند، مورد تشویق پسر نیما قرار بگیرند. حتی اگر شراگیم، به هر دلیلی، نخواسته و ندانسته خواست با آبروی پدرش بازی کند، باید او را از این کار بر حذر داشت. نیما عمری را با آبرو زندگی کرد. وظیفه‌ی ماست که نگذاریم خانواده‌ی او به نام او لطمه بزند.

طاهباز دوستدار نیما بود، دوست اخوان بود که شارح نیما بود، و من به رغم اختلاف‌های شعری که با او داشتم، به اندازه‌ی همه‌ی آنها در شرح نیما مطلب نوشتم. طبیعی است که هر نویسنده و شاعری حق دارد اختلاف فکری خود را با دیگری بنویسد، اما اگر چند نفر نیما را توضیح نمی‌دادند، کار او را ادامه نمی‌دادند، با او با تمام احترامی که برایش قائل بودند، اختلاف عقیده‌ی مشروع پیدا نمی‌کردند، شعر فارسی تحولی را که به خود دیده، تجربه نمی‌کرد. ندانم‌کاری پسر نباید بر دانش، همت والا و اهمیت نیما لطمه بزند.

شاملو در شعر راه خود را رفته، من رسماً نوشته‌ام که چرا شاعر نیمایی نیستم، و این بخشی از رشد شعری ما بوده که نشان دهیم فرق می‌کنیم. نیما جهان غرب را با سرعتی که ما می‌شناختیم نمی‌شناخت. از هرگونه جنجال باید پرهیز کرد. نیما نه از آنِ پدرش است، نه مادرش، نه زنش، نه پسرش؛ نیما از آنِ تاریخ شعر فارسی‌ست.

شراگیم باید شعر پدرش را یاد بگیرد، و این زانو زدن و یاد گرفتن می‌خواهد. مایه‌ی تأسف است که این ابتدایی‌ترین شرط در شراگیم نیست. بله پسر باید از حقوق مادی کار کار پدر بهرهمند شود، اما کار شعر و نقد و ارائه‌ی کارِ نیما را باید بر عهده‌ی آدمی بگذارد که کار را بلد است. طاهباز، اخوان و آزاد را در کنار خود داشت، و کاری کرد کارستان. تهمت مادی زدن به او، آن هم پس از این همه سال، تُف سر بالا خواهد بود. در پاره‌ای موارد طاهباز دشمن من بوده، اما او به خیلی‌ها خدمت کرده، و نیما در رأس آنها بوده. کار را معین و آل احمد به او سپردند. و باید قدر خدمتگزاری به یک شاعر پس از مرگ آن خدمتگزار شناخته شود. مسئله‌ی نیما مسئله‌ی پول نیست، مسئلهی نیما مسئلهی فرهنگ است. سیروس خدمت کرده و مایه‌ی تأسف است که پسر حتی شعر بابای خود را از رو نمی‌تواند بخواند. او باید حرف ناصحان مشفق را بشنود و آن را آویزه‌ی گوش کند، تا فردا معاندان نیما و شعر نوی فارسی نگویند این چه شاعری بود که حتی پسرش نمی‌توانست شعرهایش را از رو بخواند. دخالت من از روی شفقت است. پسر نباید با آبروی پدر بازی کند. اول او باید پدر را یاد بگیرد.
ارادتمند
رضا براهنی
11 اکتبر 2010
6:46 غروب



#مزدک_پنجه‌ای

@mazdakpanjehee
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قاسم آهنین جان، تسلیم مرگ شد.

به وقت مرگ تنهایم بگذارید

بله. دقیقاً این بخشی از وصیتنامه اصلی و رسمی من است.

هرگز راضی نیستم و رضایت ندارم هیچ شخصی از هنرمندان و خاصه شاعران خوزستانی در کفن و دفن بنده حضور یابند یا بر سر گورم بیایند. به هیچ گونه از تسلیت و یادکرد و یادمان برای خویشتن رضایت ندارم چه در روزگار واقعی و چه در فضای مجازی.

از آنجا که مدت‌ها قبل گور خویش تهیه دیده‌ام و مشخص است و بنابر دلایلی نمی‌توان تغییر مکان دهم گورم را وگرنه حتماً گورجایی در گم‌آباد جهان برمی‌گزیدم که بنی‌بشری نداند به کجاست گورگاهم.

اما حرف اول و آخرم این است؛ لطفاً، لطفاً، لطفاً لااقل بگذارید روحم در آزار نباشد از شما و از حضورتان.
قاسم آهنین‌جان
اهواز
۱۴ دی ۱۳۹۹

@mazdakpanjehee
آن قدر خواند و خواند که زاغان شامگاه
شب را ز لابه‌لای درختان صدا زدند

نادر نادرپور
@mazdakpanjehee
یدالله رویایی: نویسنده عاقبت سرنوشتی جز نوشتن ندارد و برای شاعر پایان دیگری جز پایان شعر نیست.

@mazdakpanjehee
هدفِ زبان در شعر
🔻وقتی از زبانِ شعر سخن به میان
می­‌آید، منظور از این زبان چیست؟ چرا زبان از اهمیتِ ویژه­ای در نزدِ  شعرا و نویسندگان برخوردار است؟
http://pj-m.blogfa.com/post/492
2024/09/22 22:24:05
Back to Top
HTML Embed Code: