Telegram Web Link
میرزا مهدیِ اصفهانی و ارتباط با عالَمِ غیب

نقد مکتب تفکیک_قسمت پنجم

@madraseh_kalam || اینستاگرام
میرزا مهدیِ اصفهانی و ارتباط با عالَمِ غیب

نقد مکتب تفکیک_قسمت پنجم

الف. مقدمه بحث:
یکی از ویژگی های مکاتب عرفانی و بلکه اساسِ شالوده آنها، ایجاد این باور در ذهن مریدان است که ما علوم خود را به طریقی غیر از طریق معمولِ اهل علم به دست می آوریم(مانند: ارتباط با ملائکه، تعلیمِ الهی، نوعی وحی، کشف و شهود، ارتباط با انبیاء و ائمه(ع)، خواب دیدن اولیاء، یافتنِ علمِ حقیقی از طریقِ سلوکِ عرفانی و مراقبه و...) تا به این شیوه اولاً: خود را تافته ای جدا بافته از دیگران عالمان معرفی کنند و ثانیاً: شاهد کم ترین مقاومت، چالش و خدشه از سوی مریدان و مخاطبین خود باشند. جالب اینکه همین ویژگی و سبک کاری در میان اصحابِ مکتبِ تفکیک و نسب به بزرگان آنها نیز قابل رهگیری میباشد.

ب. «شیخ محمود حلبی» در توضیحی غیر اخلاقی، بیان میکند که امام عصر(عج) میرزا مهدی اصفهانی را خوابانیده و لبان او را بوسیده است تا علوم خود را به او تزریق نماید! و به جهت ایجاد شخصیتی قُدسی برای استادِ خود او را «نماینده امام زمان» و شخصیتی «برگزیده و منتخبِ» ایشان معرفی میکند:«حضرتش به او نظری خاص داشته‌اند، لبان او را بوسیده‌اند، بر او تجلی فرموده‌اند، حضرت او را انتخاب کرده‌اند که متحمل علومشان بشود و علومشان را پخش کند. ایشان حضرت حجت الاسلام و المسلمین_ که واقعا حجت الاسلام بوده، حقیقتا نماینده امام زمان بوده، واقعا همانند محمد بن مسلم و زراره نسبت به حضرت صادق علیه السلام بوده، مرحوم میرزا محمد مهدی اصفهانی رضوان الله علیه و قدس الله سره است. ایشان کسی بوده که بزرگان در عالم رؤیا_ رؤیایی که مکاشفه‌ای بوده نه بخار معده‌ای_ دیدند که حضرت او را خوابانیدند و لبان مبارکش را بوسیدند.» (معارف الهیه، حلبی، کتابخانه آستان قدس، شماره نسخه ۶۱۸۶۰، ص۷-۶)

پ. باید از «اصحابِ مکتبِ تفکیک» پرسیده شود که عقایدی مانند: اِنکار خلقت و آفرینش (نمونه: تقریرات، ص۹۷_۹۹_۱۱۴)، باور به وحدت وجود(نمونه: تقریرات، ص۶۵_۶۸_۶۷_۶۹)، توهمی دانستن جهان(نمونه: معارف القرآن، ج۱، ص۲۳۳، ابواب الهدی، ص ۱۳۰)، باور به وجود مجردات(نمونه: ابواب الهدی، ص۲۰۰)، غلو و خالقیت[از باب صدور] و رازقیت غیر خدا (تقریرات، ص۷۴)، جبر و نفی اختیار(تقریرات، ص۹۳) و بسیاری عقایدِ دیگرِ مخالف عقل و شرع، چگونه میتواند از جانب امام زمان(عج) بوده باشد که حال بنابر ادعای جناب حلبی، امام معصوم، میرزا مهدی اصفهانی را انتخاب کرده اند تا علومشان را منتشر کند. البته برای اهل دقت روشن است منشاء این قبیل اعتقادات از کجا میتواند باشد!

ت. جالب این که در میان اهل عرفان معاصر نیز کسانی در جهت تقدس بخشی به شخصیت و علوم خویش، مشابه همین داستانِ غیر اخلاقی را مطرح نموده اند. جنابِ «حسن حسن زاده آملی» بیان میکند: « از خداوند طلب علم کردم. سپس مرا به خدمت آقایم[امام رضا ع] بردند به محض رسیدن عرض ادب کردم جلوتر رفتم و خود را به آقایم نزدیک کردم تا جایی که دیگر بین من و ایشان فاصله ای نبود. آقا آب دهانشان را در لبها جمع کردند و به من فرمودند: «بیا و بنوش» من هم دهان به دهان امام گذاشتم و هر چه بود گرفتم. آنچنان برای گرفتن و نوشیدن حرص و ولع داشتم که نزدیک بود لبان آقا را از جا بکنم. پس از آن بود که امام رضا علیه السلام طی الارض را به من آموختند!»
(شرح معرفت نفس، ج۱، ص۴۵)

ج. از دیگر مواردِ نقل شده درباره ارتباط های غیبی‌ «جنابِ میرزای اصفهانی»بحث ارتباط او با موجودی به نام «صاحبِ علمِ جمعی» میباشد. شیخ محمود حلبی نقل میکند که میرزا علوم و معارف خود را از این موجود اخذ می کرده است:«وهذا الفقیه النبیه قد أخذ مواد علومه ومعارفه و ارکان مشهوداته النفسیة البحر الاعظم والسید السند الاقوم الفقیه العارف الألمعي صاحب العلم الجمعي سیدنا ومولانا؛ ترجمه: و این فقیه آگاه[میرزا] اخذ کرده است مواد علوم و معارفش و ارکان مشهودات نفسی‌اش را از بحر اعظم و سید سند اقوم فقیه عارف قوی الذهن، "صاحب علم جمعی" سید ما و مولای ما...»(مقدمه تقریرات، ص۱) سپس بدون تصریح به اینکه این شخص چه کسی است، از او با «حروفی رمزی» یاد میکند. نویسنده کتابِ «ما سمعت ممن رایت» نقل میکند:«از آقای حلبی پرسیدم حروف مقطّعی که در ابتدای تقریرات نوشته‌اید مقصود چیست؟گفتند مجاز نیستم بگویم، اگر قرار بود برای همه معلوم شود درست نوشته می‌شد! از صاحب علم جمعی پرسیدم، گفتند: مجاز نیستم چیزی بگویم!» «ما سمعت ممن رایت، دفتر اول، ص۹۵»

🔽
🔼
چ. اما این «صاحب علم جمعی» کیست؟!
با کنار هم گذاشتن یکی در میان حروف رمزی شیخ محمود حلبی در مقدمه تقریرات، عبارت زیر ظاهر میشود:🔽

ا ل س ی د ع ل ی ا ل ت س ت ر ی م ع ل م ا ل ش ی خ ا ل ا ن ص ا ر ی

(السید علی التستری معلم الشیخ الانصاری!)

ولی این مطلب تازه آغاز ماجراست. زیرا چگونه ممکن است «سید علی شوشتری» استادِ میرزا مهدی اصفهانی باشد در حالی که پیش از تولد میرزا از دنیا رفته است؟! لذاست که شیخ محمود تصریح میکند این تعلیم از باب تعلیم ظاهری نبوده زیرا این دو نفر با هم، همزمان نبوده اند. «وهذا الاخذ والاستفادة لم يكن على نظام التعليم والتعلم الظاهري حيث كان حيوة شيخنا قده بعد مماته وتعلماته عنه بعد وفاته»
بنابراین مشخص است این مطالب از طریق احضار ارواح و بلکه دقیق تر اجنه! به او منتقل می شده است. زیرا برای ما مشخص است که انسان تسلطی بر ارواح مردگان در برزخ ندارد تا بتواند آنها را احضار کند. بلکه در حقیقت احضارکنندگان بازیچه اجنه و شیاطین هستند و اجنه به شکل متوفی بر کاهن و احضار کننده ظاهر می شوند. جالب تر اینکه صوفیه معاصر نیز سید علی شوشتری را در سلسله اقطاب خود قرار داده اند. (لب اللباب، حسینی طهرانی، صص۱۸۵_۱۸۴)

ح. این سبکِ ارتباط و یافتن علوم توسط «جناب میرزا مهدی اصفهانی» را می توان نتیجه اعمالی مانند ریاضت، جدا کردن روح از بدن، انخلاع و پرداختن به کشف و شهود دانست. چنانکه شیخ محمود حلبی در تمجید از استاد خود میگوید: «وکان ممن ینخلع عن بدنه ویتجرد عن قالبه غالبا وکان زمام الخلع والتجرید بیده واختیاره متی شاء ینخلع حتی فی مجمع من الناس.ترجمه: او از کسانی بود که روحش غالبا منخلع می‌شد از بدنش و جدا می‌شد از قالبش (جسمش) و زمام خلع و تجرید به دست و اختیارش بود و هر وقت که می‌خواست روحش را منخلع از بدن می‌کرد حتی در میان مردم...» (مقدمه تقریرات، ص۱)

د. «میرزا مهدی اصفهانی» برخلافِ اهل عقل و شرع و سنت ادیانِ ابراهیمی؛ معرفتِ حقیقی را در کشف و شهود، خلسه، لافکری، دور ریختن عقل و پرداختن به خواب _که در حقیقت سنتی شمنی، گنوسی و صوفیانه میباشد_ می داند: «اعظم الحجب للمعرفة حجاب التعقل ...فاصعب الصعاب خلع الانداد عن الله وخرق حجب الوهم و العقل وذلك لا یمکن الا باللافکریة واللاوهمیة واللاعقلیة. ترجمه: بالاترین حجابِ معرفت، حجاب تعقل است، ... سخت‌ترین چیزها نفی شریک از خدا و پاره کردن حجاب‌های وهم و عقل است و آن هرگز امکان ندارد مگر به لافکری و لاوهمی و لاتعقلی.» (تقریرات، ص۲۴-۲۳)


ه. و همو میگوید که: «نتیجة البراهین هي العلوم الحصولیة وهي تضاد المعرفة لانها الشهود الحضوري، فاذن تکون المعقولات الحاصلة من البراهین کلها حجبا عن المعرفة لا موصلة إلیها، فانّ المعرفة تحصل حضورا وشهودا للنفس لا للعقل، اي لیس للعقل فیه سبیل وطریق. ترجمه: نتیجه تمامی براهین، علم حصولی است و آن با معرفت تضاد دارد، زیرا معرفت تنها "شهود حضوری" است بنابراین همه معقولات حاصل از براهین حجاب از معرفت است نه رساننده به معرفت، زیرا معرفت حضورا و شهودا برای نفس حاصل می‌شود نه برای عقل یعنی هیچ راهی در آن برای عقل وجود ندارد.» (تقریرات، میرزا مهدی اصفهانی، ص۳۰)

@madraseh_kalam
معانیِ ازلیت و ابدیت

@madraseh_kalam || اینستاگرام
معانیِ ازلیت و ابدیت


الف. قدیم و ازلی:
ازلیت و قدیم بودن در کاربردِ کلامیِ خود به معنای ابتدای وجود نداشتن است و در مقابل حادث و آغازمند بودن قرار دارد. ازلیت را به دو نحوه می توان تصور کرد:

۱_ ازلیتِ زمانی: به این معنا که یک موجود، ابتدای در وجود ندارد، زیرا زمان گذشته او بی ابتدا است. مثل یک کهکشان که همیشه موجود بوده است و سابقه عدم و نیستی ندارد. که البته چنین ازلیتی عقلا مُحال است، زیرا برهان قطعی قائم است بر این که هر موجودی که دارای زمان باشد حادث است و ابتدای در وجود دارد. این معنا از ازلی و قدیم بودن توسط فلاسفه به کار می رود و مخالف براهین عقلی میباشد. دومین معنایی که می توان برای قدیم بودن و ازلیتِ زمانی اشاره کرد، توجه به "معنای عرفی" آن است، مثلا گفته میشود این ساختمان یا این درخت قدیمی هستند. در اینجا مقصود از توصیفِ این پدیده ها به قدیمی بودن، قدمت و سابقه زمانیِ طولانی آنها است. نه اینکه آنها ابتدایِ پیدایش یا زمان ندارند. بنا بر آنچه گفته شد هم معنای اول یعنی "کاربردِ فلسفی" ازلیت و قدیم بودن که امری مُحال است و هم معنای دوم یعنی همان "معنای عرفی" موردِ اشاره، با معنای کلامی و عُقلایی آن متفاوت است.

۲_ ازلیتِ بدونِ زمان:
به این معنا که یک موجود، ابتدای در وجود، آغاز و پیدایش ندارد. زیرا اصلاً امتدادِ زمانی ندارد تا بتوان ابتدای در وجود را برای او در نظر گرفت. این معنا از ازلیت و قدیم بودن که همان "کاربردِ کلامی و عُقلایی" آن میباشد، در مقابل حادث و آغازمند بودن قرار دارد و منحصر در خدایِ غیر مقداری است که تعدد آن محال است.


ب. ابدی و سرمدی:
ابدیت و سرمدیت، در کاربردِ کلامیِ آن به معنای انتهای وجود نداشتن است. ابدیت را به دو نحوه می توان تصور کرد:

۱_ ابدیتِ زمانی:
به این معنا که یک موجود، انتهای در وجود ندارد. زیرا زمان وجود او بدون انتها است. مثل شخصی از اهل بهشت که همیشه موجود خواهد بود و از نعمت های بهشتی استفاده می کند. چنین ابدیتی از جهتِ عقلی ممکن است و هیچ اشکالی در آن نیست. در این معنا از ابدی بودن. آن اشیاء یا آن جهان(مثل جهان آخرت) اگر چه ابتدای وجود، آغاز و زمان دارند. اما خداوند متعال بر عمر و زمان وجود آنها همواره می افزاید و تداوم می بخشد و حتی اگر بخواهد می تواند به آنها پایان دهد و از بین بردنشان مُحالِ عقلی نیست.

۲_ ابدیتِ بدونِ زمان: به این معنا که یک موجود، انتهای در وجود ندارد و فرض معدوم شدن برای آن صحیح نیست، زیرا اصلا امتدادِ زمانی ندارد تا بتوان انتهای در وجود را برای او در نظر گرفت. این معنا از ابدی و سرمدی بودن که همان کاربردِ کلامی آن میباشد؛ منحصر در خدای غیر مقداری بوده که تعدد آن محال است.

نکته مهم:

با این توضیحات، واضح می شود اشکالِ سخن کسانی که می گویند: «ما و خدا در ازلیت با همدیگر مشترک نیستیم، زیرا خدا همیشه موجود بوده است ولی ما نبودیم و موجود شدیم، اما ما و خدا در ابدیت با همدیگر مشترک هستیم، زیرا خدا همیشه خواهد بود و ما هم همیشه خواهیم بود.» اشکال این دیدگاه در این است که ازلیت و ابدیت خدا، ازلیت و ابدیت زمانی فرض شده است. به این معنا که خدا موجودی است که زمان گذشته وجود او بی ابتدا است، بعد که اشیا موجود شدند از جهت زمانی مشترک و مقارن با ذات خدا شدند و همیشه در معیت همدیگر موجود خواهند بود! در حالی که هیچ چیزی از جهت زمانی، مشترک و مقارن و در معیت خداوند واقع نمی شود، زیرا او مطلقا "زمان" ندارد.

@madraseh_kalam
2024/09/28 07:33:07
Back to Top
HTML Embed Code: