Telegram Web Link
مکتبِ میرزایِ اصفهانی، اعتقاد به وحدت وجود

نقد مکتب تفکیک_قسمت سوم


@madraseh_kalam || اینستاگرام
مکتبِ میرزایِ اصفهانی، اعتقاد به وحدت وجود

نقد مکتب تفکیک_قسمت سوم

الف. مقدمه بحث: در دو نوشتارِ گذشته نشان دادیم که اصحابِ مکتبِ تفکیک، آفرینش و خلقتِ جهان را غیرممکن میدانند و ماسوای خداوند را ظهورات و تعیناتِ ذاتِ الهی برمیشمارند. همچنین به نقدِ نظریه «وحدت وجود» و «نظریه تداخل» پرداختیم و مهم ترین دلیل وحدت وجودیان بر اِنکارِ اِمکانِ آفرینش را رد کردیم. در این نوشتار تلاش میکنیم برخی شواهد دیگر (علاوه بر آنچه در نوشتار اول آورده شد) از اعتقادِ «مکتب تفکیک» به «وحدت وجود» ارائه دهیم.

ب. «جنابِ میرزا مهدی اصفهانی» در تصریح به «وحدتِ وجود» بیان میکند موجودی غیر از خداوند وجود ندارد و وجود داشتن مخلوقات را باعث محدود شدنِ خدایِ بینهایتِ خود میداند: «ليس شيء غيره تعالى وغير وجوده وإلّا يلزم التحديد. غیر از خدا و وجود او هیچ چیزی نیست وگرنه محدودیت خدا لازم می آید» (تقریرات، میرزای اصفهانی، ص۹۸) و همچنین میگوید:«الظاهر هو الله فقط وليس شيء سواه ولا أحد غيره. آن چه ظاهر است فقط خداست و هیچ چیزی غیر از خدا وجود ندارد.» (تقریرات، ص۶۹)

پ. این دیدگاه «اصحابِ تفکیک» مانند فلاسفه و صوفیه ناشی از بینهایت گسترده و نامتناهی دانستنِ ذاتِ خداوند و قرار دادن ذاتِ الهی به منزله کل اشیاء میباشد. چنانکه میرزای اصفهانی درباره بینهایت دانستنِ ذاتِ خداوند میگوید:«ولا نهاية لكمالاته كما أنه لا نهاية لذاته عزّوجلّ.» (ابواب الهدی، ص۲۴) این در حالیست که حتی خود فلاسفه نیز در برخی مواضع اعتراف کرده اند که متناهی و نامتناهی بودن از ویژگی های کمّیت و مقدار بوده و کمّیت نیز از اَعراضِ جسم میباشد:«النهاية واللانهاية من الأعراض الذاتية التي تلحق الكمّ. تناهی و عدم تناهی از اعراض ذاتی کمیت و مقدارند»(شرح الاشارات، ج۳، ص۱۷۶) و همچنین: «الكمّ عرض... ويختص الكم بخواص...الخامسة النهايةو اللانهاية. کم عرض است... و خواص و ویژگی هایی دارد که...پنجمین آن خواص متناهی بودن و نامتناهی بودن است.» (بدایة الحكمة، ص۷۷)

ت. با توجه به اختصاصِ «تناهی و عدم تناهی» به موجوداتِ دارای مقدار و اجزاء، بسیار تناقض آمیز است که ذاتِ خدایِ غیر مقداری توسط این مکاتبِ یاد شده «بینهایت گسترده» فرض شده است. این توصیفِ ناصحیح در حالیست که محققین و متکلمین برجسته امامیه با توجه به ادله عقلی و براهینِ حدوثِ عالَم، وقوعِ«بینهایت بالفعل»در میان اشیاء مقداری را نیز مُحال میدانند. چه رسد به خدایی که اساساً فرض این امور برای او نمی رود. برای نمونه: شیخ طوسی(ره) می فرماید:«إن وجود ما لانهاية له محال. همانا وجود چیزی که نهایت نداشته باشد محال است.» (الاقتصاد، ص٢٢) و همچنین علامه حلی(ره):«إن وجود ما لايتناهى محال على ما يأتي. همان طور که بیان خواهیم داشت وجود آن چه که نهایت نداشته باشد محال است» (شرح تجريد، ص٣٥)

ج. میرزای اصفهانی تنها خداوند را موجود میداند و وجود داشتنِ مخلوقات را انکار نموده و باعث شرک میداند، این در حالی است که در اسلام اعتقاد به خدایانِ متعدد شرک محسوب میشود، نه اعتقاد به وجود داشتنِ موجوداتِ متعدد!! : «حقیقت مختص ذات خداوند است. ذات مختص حضرت ربّ العزه میباشد. پس تو ذات، خدا هم ذات؟ تو حقیقت، خدا هم حقیقت؟ نه نه نه، غلط محض است؛ کفر محض است. اگر چنین باشد پس تو هم مقابل خدایی تو یکی خدا هم یکی!» (معرفت نفس، میرزای اصفهانی ص۳۵۷_۳۵۶) و ایشان در همنوایی با فلاسفه و صوفیه، سخن آنها درباره «وحدت وجود» را در نهایت دقت و تحقیق دانسته و میگوید:«پس نه جعلي در کار است نه مجعولی. و به همين جهت است که مي‌بيني بزرگان فلاسفه مانند صدرالمتألهين [ملاصدرا] در آخر امر و نهايت تحقيق و دقت! معتقد شده‌اند که در عالم وجود، نه علتي در کار است و نه معلولي، و نه جعلي و نه مجعولي، بلکه وجود نزد ايشان مانند وجود واحدي است، و همين نيز مشرب جميع عرفاست.»(تقریرات، میرزای اصفهانی، ص۱۱۳)

چ. «میرزا مهدی اصفهانی» رابطه خالق و مخلوق را در تفسیری وحدت وجودی اینگونه شرح می دهد:«هرگاه به این وجود [صادر اول] از نظر شکل و صورت و این بودن آن نگاه کنی، ناچار باید آن را نور محمد صلى الله عليه وسلم و مخلوق بدانی و حق نداری بگویی که آن خداست، چرا که خدا بدون شکل و نامتناهی است، و این نور از جهت اشاره و نظر کردن به آن تعیّن یافته است، ولی اگر نظر به اصل نوریت و وجود آن کنی و از تعین و شکل آن چشم بپوشی، به طور کلی از خلق صرف نظر کرده و به خدا توجه نموده ای» (تقریرات، میرزای اصفهانی، ص۶۵) و همو میگوید:«في الواقع ونفس الأمر مع قطع النظر عن التعينات والمضايق... فإذا هو [نور محمد] الله تعالى. در واقع و نفس الامر با قطع نظر از شکلها و محدودیت ها ... او [نور محمد ص]، خدای تعالی است.» (تقریرات، ص۶۸_۶۷)
🔽
🔼
د. بازتاب این دیدگاه های وحدت وجودی در آثار «شیخ محمود حلبی» نیز قابل مشاهده میباشد. ایشان نیز همچون استادشان، تنها خداوند را موجود دانسته و مخلوقات را اَشکال و تعینات او میدانند:«این نور (خاتم الانبیا) از نظر اصل نوریت خداست و از نظر "این بودن"[تعینی خاص]خاتم الانبیاست» (معارف الهیه، حلبی، ص۷۵۹_۷۵۸) و «ما نیست صرفیم و با " نیست" فقط در لفظ فرق داریم...» (معارف الهیه، ص۷۴۶) و «حقیقت این است که لا وإلا در وجود و تمامي كمالات تسری دارد همچنانکه: "لا إله إلا الله"، "لا وجود إلا وجود الله"، "لا نور إلا نور الله" ، "لا قدرة إلا قدرة الله".» (معارف الهیه، ص۷۸۴)

ذ. با توجه به اینگونه شواهد است که محققی چون دکتر حسن انصاری ادعای "خلوص فکری" مکتب تفکیک را مورد تردید قرار می دهد: «سرتاپای افکار میرزا مهدی و شیخ محمود حلبی آمیخته است با باورهای عرفانی و فلسفی و در واقع مکتب معارفی مشهد یک نوع بازسازی فلسفه و عرفان است زیر پوشش احادیث و اهل بیت. شاهدش هم سخنان آقای حلبی است در درس های معارف درباره شهود و انخلاعات و مقامات و قدرت بر اعاجیب. قبلا شیخیه هم همین ادعاها را داشتند اما آنان هم جز تفسیری سرتاپا متأثر از فلسفه و عرفان آمیخته با احادیث غلات شیعه ارائه ندادند...» (منبع)و همچنین:«مکتب معارفی مشهد جز تجدید اندیشه های فلسفی و عرفانی قدیم در قالبی تازه نیست و اصلا نمی تواند جز این باشد. اصلا باید چنین باشد و این نه نقطه ضعف بلکه نشانی طبیعی بودن و بشری بودن آن مانند همه افکار بشری دیگر است.» (منبع)

ی: «دکتر حسن انصاری» مکتب تفکیک را مکتبی حاصل از نزاع های درونی تصوف میداند و میگوید: «تعالیم میرزای اصفهانی نوعی تفکر اخباری است که بخشی از آن مبتنی است بر احادیث مکاتب غالیانه شیعی...میرزای اصفهانی مشرب اصلی فکرش یک جریانِ عمومی اهل عرفان در نجف بوده که سرچشمه های آن برای یک مؤرخ ناشناخته نیست. در یک اختلاف فکری میان دو طیف مختلف از اهل عرفان در نجف تعالیمی را در نهایت پذیرفته و برای استحکام مبانی آن تلاش مشکوری کرده است. تفکراتی که در جریان کلی عرفان در نجف مطرح بوده از آبشخورهای متفاوتی همانند هر مکتب و منظومه فکری دیگری ریشه می گرفته است. بخشی از آن ریشه در تعالیم ملاصدرا و برخی ریشه در تعالیم محی الدین و برخی ریشه در تعالیم الهیات تنزیهی رجب علی و اتباع او و حتی قطب الدین نیریزی داشته است.» (منبع)

@madraseh_kalam
معرفی برخی آثار در زمینه نقد «مکتب تفکیک»
و «انجمن حجتیه»🔻


۱. کتابِ «مناظره با تفکیکیان»، حسن میلانی

۲.
کتابِ «نقد و بررسی مفهوم معرفت فطری در مکتب تفکیک»، رضا مختاری خویی

۳. جزوه «
شناخت مکتب تفکیک»، حسن میلانی

۴. کتابِ «فراتر از عرفان»، حسن میلانی

۵. کتابِ «متاهة التفكيك»، حسن میلانی

🎙همچنین برای مشاهده دوره های صوتی نقد مبانی مکتب تفکیک و مناظرات مراجعه شود به:

کانالِ استاد «حسن میلانی» و کانالِ «صوت شیخ»
@madraseh_kalam
لوازمِ فاسدِ قول به «وحدتِ وجود» و «تداخل»

نقدِ مکتب تفکیک_قسمت چهارم

@madraseh_kalam || اینستاگرام
لوازمِ فاسدِ قول به «وحدتِ وجود» و «تداخل»

نقدِ مکتب تفکیک_قسمت چهارم

الف. مقدمه بحث: در قسمت سوم، شواهد دیگری از اعتقادِ بزرگانِ مکتبِ تفکیک به وحدت وجود ارائه گردید. در این نوشتار، لوازم عقلیِ اعتقاد به «وحدت وجود» در ابطالِ توحید و همچنین لوازم اعتقاد به «نظریه تداخل» مورد بررسی قرار می گیرد.

ب. تبیینِ مختصرِ وحدتِ وجود:

فلاسفه و تفکیک می گویند: «در خارج، یک وجود بیشتر نیست و آن وجودِ خدا است. و هر آنچه از اشیا موجود هستند، وجودشان، حصه ها و مراتب وجود او هستند. برای تقریب به ذهن آب دریا را فرض کنید که به شکل امواج متعدد در آمده است، هر کدام از این امواج، تعینات و مراتبِ آب دریا هستند.» آن ها در تبیینِ جمعِ بینِ «وحدتِ وجودِ خدا» و «کثرتِ وجودِ مخلوقات» که آن ها هم وجودشان عینِ خدا است می گویند: «وجودِ خدا، وحدتش حقیقی و کثرتش اعتباری است! به این بیان که وجود خدا حقیقتا واحد است چون بی نهایت است و بی نهایت جا برای غیر نمی گذارد. اما به اعتبارِ مراتبش کثیر است، مثلا یک مرتبه اش درخت است، یک مرتبه اش کلِ زمین است، یک مرتبه اش کلِ کهکشان است.»

پ. تبیینِ لوازمِ فاسدِ وحدتِ وجود:

اولاً: از کلمه «حصه ها» و از کلمه «مراتب» چیزی غیر از «مقدار» و «اجزا» فهمیده نمی شود. برای مثال وقتی که گفته می شود: «آبِ این موج، حصه و مرتبه ای از آب دریا است.» معنایش این است که آبِ این موج، مقدار یا جزئی از کل آب دریا است. پس اگر کسی بگوید: «وجودِ این دویست گرم کره حیوانی، حصه و مرتبه ای از وجود خدا است.» معنایِ سخنش اینست که [وجود خدا اندازه و مقدارش بی نهایت است و] این کره حیوانی وجودش، دویست گرم از وجودِ خدا است! یا به عبارت دیگر این کره حیوانی دویست گرمی، وجودش جزئی از وجود خدایِ بینهایت گسترده آنهاست. با توجه به این توضیحات ثابت شد که خدای فلاسفه، صوفیه و تفکیک خدایی دارای اجزاء و مقدار میباشد و نه خدایی مُجرد و غیر مقداری. اگر کسی در عین اینکه اشیاء و ماسوایِ خدا را مراتب، حصص، شُوون و تعیناتِ وجودِ خدای بینهایت خود بداند[که نامتناهی بودنِ وجودش جا برایِ وجودِ غیر نگذاشته] و در عین حال ذاتِ خدا را مجرد و غیرمقداری معرفی کند. در واقع نتیجه سخنش جمعِ بین مقداری بودن و غیرمقداری بودن است که بازگشتِ به «اجتماعِ نقیضین» دارد.

ثانیاً: این گروه گمان کرده اند آنچه که حقیقت و واقعیت خارجی دارد «کل» است و هر کدام از این «جز ها» لحاظ های عقلی هستند. اما قول دقیق اینست که بگوییم همان طوری که در خارج چیزی به نام «جز» نیست، چیزی به نام «کل» هم نیست. بنا بر فرض مسئله، آنچه در خارج است یک وجودِ واحد است که اگر شما در مقام تعقل همه آن را لحاظ کنید، می شود کل و اگر حصه و مرتبه ای از آن را لحاظ کنید، می شود جز. پس جز و کل هر دویشان لحاظ های عقلی هستند. با توجه به این نکته روشن می شود که هم وحدت و هم کثرت خدای فلاسفه و تفکیک هر دویش اعتباری و لحاظی است. به این بیان که اگر کل لحاظ شود، واحد است و اگر تک تک اجزا لحاظ شوند کثیر هستند. پس وحدت خدای فلاسفه «وحدت حقیقی» نیست آن گونه که ادعا می کنند.

ثالثاً: چیزی که وحدتش وحدت لحاظی یا وحدت مجموعه اجزا باشد، اگر کل مقدار و مجموعه اجزایِ آن محدود باشد، «ممکن الوجود» خواهد بود و اگر کل مقدار و مجموعه اجزای آن نامحدود باشد، «ممتنع الوجود» است و از آنجایی که خدای فلاسفه و تفکیک، مجموعه اجزا و کل مقدار آن بی نهایت یا همان نامحدود است، «ممتنع الوجود» خواهد بود. یعنی لازمه قول به وحدت وجود، برای یک دین دار، پرستش خدایی «ممتنع الوجود»، موهوم و خیالی است و این سخیف ترین چیزی است که می توان برای یک متدین فرض کرد. (ما قبلا برای اثبات امتناعِ ذاتیِ وجودِ نامحدود، برهانِ تطبیق را به تفصیل تقریر کردیم).

ت. تبیینِ مختصرِ نظریه تداخل:

بعضی از فلاسفه و بعضی از اصحابِ مکتبِ تفکیک می گویند: «خداوند همه مکان ها را به نحو بینهایت پر کرده است و رابطه اش با مخلوقات از نظر وجود، به این نحو است که او دقیقا در همان موطنی که اشیا موجود هستند، موجود است. برای مثال: به جسمی مانند گلابی که در پیش رویتان قرار دارد توجه کنید، به دقتِ عقلی [نه به دقت عرفی] در همان جایی که گلابی موجود است، خدا هم موجود است. با توجه به این قول، خدا نامحدود است بدون این که هر شیئی حصه و مرتبه ای از ذات او باشد.
🔽
🔼
ج. تبیینِ لوازمِ فاسدِ نظریه تداخل:

اولاً: از هر انسان عاقلی می پرسیم: خدایی که به نحو بی نهایت در همه مکان ها است، وجود او در استان یزد به تنهایی بیشتر است یا وجود او در کل کشور ایران بیشتر است؟ قاعدتا گفته می شود: وجود خدا در کشور ایران بیشتر است و وجود خدا در استان یزد به تنهایی کمتر است. زیرا کل کشور ایران، مکان هایی دارد که استان یزد به تنهایی آن مکان ها را ندارد و خدا در همه مکان هایی که ایران دارد و یزد ندارد هم موجود است. با توجه به این مطلب روشن می شود که خدای تداخلی ها هم مقداری و ذو اجزا است زیرا مقوله کمتری و بیشتری در غیر اجزا و مقدار راه ندارد. فرض کنید شخصی می گوید: «فلان شئ بیشتر است و فلان شئ کمتر است.» اگر بپرسیم: «چه چیزی از آن شئ بیشتر و چه چیزی از آن شئ دیگر کمتر است؟» خواهید گفت: «اجزا و مقدار آن».

ثانیاً: بنا بر فرض مسئله، آنچه در خارج است یک وجودِ واحد است (که در همه اشیا موجود است) حال اگر شما در مقام تعقل همه آن موجود را لحاظ کنید، می شود کل و اگر حصه و مرتبه ای از آن را لحاظ کنید، می شود جز. پس جز و کل هر دویشان لحاظ های عقلی هستند. با توجه به این نکته روشن می شود که هم وحدت و هم کثرت خدای قائلین به تداخل هر دویش اعتباری و لحاظی است. به این بیان که اگر کل لحاظ شود، واحد است و اگر تک تک اجزا لحاظ شوند کثیر هستند. پس وحدت خدای تداخلی ها «وحدت حقیقی» نیست آن گونه که ادعا می کنند.

ثالثاً: حال که ثابت شد خدای قائلین به نظریه تداخل، مقداری و دارای اجزاء است. باید دانسته شود چیزی که وحدتش وحدت لحاظی یا وحدت مجموعه اجزا باشد، اگر کل مقدار و مجموعه اجزای آن محدود باشند، به حکم عقل «ممکن الوجود» خواهد بود و اگر کل مقدار و مجموعه اجزای آن نامحدود باشد «ممتنع الوجود» خواهد بود و از آنجایی که خدایِ تداخلی ها، نامحدود است، مانند خدای وحدت وجودیان ذاتاً «ممتنع الوجود» خواهد بود.

د. نکته ای مهم:

جالب اینکه بت پرست هایی مانند هندو ها و گاو پرست ها و یا اهل حدیثِ سنی که خدایی انسان گونه آسمانی را پرستش میکنند. قطعا از وحدت وجودی ها و تداخلی ها جلوتر هستند. زیرا آن ها خدایانی را می پرستند که به حکم عقل، ذاتاً «ممکن الوجود» هستند. اگر چه به دلیل ممکن الوجود بودن لایق الوهیت و خدایی نیستند. اما وحدت وجودی ها و تداخلی ها خدایی را می پرستند که به حکم عقل، ذاتاً «ممتنع الوجود»، موهوم و خیالی است.

@madraseh_kalam
2024/09/28 09:34:38
Back to Top
HTML Embed Code: