Telegram Web Link
•◇• داستانکِ [نفس عمیق]

از صبح دست‌هایش را نشسته و چندباری هم به چشمش زده. اصلا از شما چه پنهان بدش هم نمی‌آید کرونا جانش را بگیرد و خلاص شود از زخم زبان و جیب خالی و قیمت‌های نجومی و قیافه‌ی صاحب‌خانه و این میدان دلگیر که گوشه‌ای از آن می‌ایستد تا دری به تخته بخورد و کسی سراغ کارگر بگیرد.
با همان دست‌های کثیف زنگ را می‌فشارد، دخترکی موفری داد می‌زند: آخ جون بابا!
نفسی عمیق می‌کشد و می‌گوید: خدایاشکرت...
در باز می‌شود.
- دخترم بذار دست و صورتم را بشورم بعد میام پیشت.

| سمیه حیدری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• همیشه کنارم داشتمت!
حالا که به جای تو کرونا همراه من است چگونه به زندگی ادامه دهم؟

| فاطمه عبدی سعیدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• تو نیز خاطره خواهی شد.
مانند خاطرات کودکی‌ام.
بزرگ که شدم، خاطرات زیبای تو را جستجو خواهم کرد.
مهربانی‌ها...ایثار و محبتت را.

| حسین صادقی‌زاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پیامک]

V.Behdasht:
هموطن گرامی؛ به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست‌ها با آب و صابون نمایید.
V.Niroo:
هموطن عزیز؛ لطفا کمبود آب را جدی گرفته و در مصرف آب صرفه‌جویی کنید.
V.Behdasht:
وزارت نیرو! سلام برادر! بذار به کارمون برسیم. ویروس شوخی‌بردار نیستا.
V.Niroo:
کمبود آبم با کسی شوخی نداره. چرا هرچی ما رشته کردیم شما پنبه می‌کنی؟
V.Behdasht:
من دارم وظیفمو انجام می‌دم. حالا این‌که وظیفه من و شما با هم تعارض داره تقصیر منه؟
V.Amouzesh:
برادرا! خوبیت نداره جلو بچه‌های مردم. صلوات بفرستید.

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سوء‌تفاهم]

بعد دستش رو آورد جلو و گفت
- من سالم هستم.
یاسین: خُب الحمدالله!
پسره: ببخشین شما؟
یاسین: ماهام سالمیم. شکرخدا. یه نفسی می‌کشیم، خدا سلامتی رو از هیچکس نگیره!
پسره خندید و گفت: ببخشین! سوء‌تفاهم شد! من به مفهوم کلمه سالم نیستم!
اسم من سالمه!

| الهام یارمحمدی امیرآبادی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [حواس‌پرتی]

هواپیما که نشست زمین، با اولین عطسه بردنش قرنطینه. با صدای خفه‌ای گفت: «وقتی تصمیم گرفتند ورودی ریه رو ببندند، کجا بودیم؟ حواسمون به چی بود که نفهمیدیم؟»
پرستار تست مثبتش رو اعلام کرد و گفت: «خیلی چیزها داشتیم، اما همیشه ناراضی بودیم و احساس خوشبختی نمی‌کردیم. حواس‌پرتی از همین جا میاد.»

| معصومه قربانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تبدیل تهدید به فرصت]

- بچه‌ها، ما باید تهدیدِ کرونا رو تبدیل به فرصت کنیم، حتی به صورت مجازی.
- یعنی چجوری استاد؟
- مثلا راجع بهش جشنواره ادبی راه بندازیم یا مسابقه نقاشی و قصه‌گویی اینترنتی ترتیب بدیم. همین الان تستش می‌کنیم‌. کی می‌تونه یه بیت شعر راجع به کرونا بگه؟
- من می‌تونم استاد.
- اسم شما چیه؟
- الهه ایزدی. فقط چند دقیقه زمان می‌خوام.
(۵ دقیقه بعد)
- اگر شعر رو نوشتید، لطفا بلند بخوانیدش.
- تعطیل شده همه جهان، حتی جنگ
دیگر نشود دلِ کسی بی‌جا تنگ
آمد کرونا بدون دعوت اینجا
در خانه بمان برادرِ بافرهنگ

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• پیرمرد در حالیکه سرفه‌هاش شدیدتر می‌شد و پرستار ماسک اکسیژن رو روی صورتش فیکس می‌کرد به آی سی یو منتقل شد.
جاش تو اورژانس خالی شد،
کاش جاش خالی بمونه.

| لیلا نوربار

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• گوینده خبر: دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در دیدار با فالح فیاض آمادگی ایران را برای کمک به عراق در مبارزه با کرونا اعلام کرد.
مرد سرش را تکان می‌دهد.
- ما خودمون داریم می‌میریم، اینا میرن کمک عربا! پووف!
زنگ در می‌دود میان غرهای مرد. پشت در جوانی است با لبخندی که پهنایش از زیر ماسک بیرون زده. پاکتی به مرد می‌دهد.
- ضدعفونی کننده‌ست.
مرد بی‌تشکر ابرویش را بالا می‌دهد و تا بطری‌ها را زیر و رو کند، جوان رفته است.
روی بطری نوشته: حشد الشعبی عراق!

| فاطمه طوسی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کرونای بچه‌ها]

- بابا میثم بریم پارک؟
- آره قربونت شم اما بعد کرونا باشه، بابایی؟
- بابا میثم می‌شه دیگه بریم پارک؟
- نمی‌شه صالح جان، هنوز کرونا هست، خطرناکه!
صالح بلند شد و گفت: برم بگم، به الله.
و جانماز را پهن کرد و گفت:
الله. الله. الله. اکبر.
بعد مهر را بوسید و داد زد: به الله گفتم.
- چی گفتی بابا؟
- بهش گفتم هاپو کرونا رو بخوره. حالا بریم پارک؟

| میثم محمدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• زیپ گان را کشید بالا و عمامه را روی سرش صاف کرد. چند ساعت مانده بود تا هوا روشن شود. از خانه زد بیرون. مخزن را پر کرده بود، اما وزنش را روی شانه‌ها حس نمی‌کرد. خواب نداشت. کرونا آمده بود تا پشت در خانه‌ها.
بوی الکل را با هوای زیر ماسک، می‌کشید توی ریه‌هایش. نعره چند مرد پیچید توی خیابان و پشت بندش جیغ زنی. شلنگ نازل از دستش افتاد و دوید. تیغه چاقو که نشست روی صورتش، دیگر همه‌جا بوی خون می‌داد.

| فاطمه طوسی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [شهید]

دختر: مادر! پدر در کدام جنگ شهید شد؟

مادر: جنگ با کرونا در بیمارستان تهران

| میترا یزدچی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [نوستالژی]

نگاهش، مسیر دوچرخه‌سواری پسرش در حیاط خانه قدیمی‌شان را دنبال می‌کرد.
پرده سینمای نوستالژیک ذهنش بالا رفت! پدر مرحومش با سختی برایش دوچرخه‌ای خریده بود و او غرق شادی بود.
مادرش با صدای همیشه مهربانش پرده را پایین آورد: پسرم حالا که بعد از این همه وقت با عروس گلم و نوه خوشگلم اومدید پیش مادرت، شام چی دوست دارید براتون بپزم؟
لبخندی زد و گفت: قبل از کرونا تصمیم گرفته بودیم سال تحویلو بیایم پیشت که برامون سبزی پلو ماهی‌های خوشمزتو بپزی که بوی عشق می‌داد مادرم!دیگه موندیم خونه تا الان...

مجید حسینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [نجات]

_ تعداد جان باختگان کوید ۱۹ در دنیا به سه میلیون و...
چشمانم را باز می‌کنم. آخرین قوطی کنسرو و تکه خشکیده‌ی نان روی میز است.
دلم یک لقمه نان می‌خواهد. آرام می‌نشینم. منتظرم تا سرفه‌ها بازگردند. اما نه. چشمانم خیس و گونه‌هایم میزبان چند قطره‌ی شور اشک.
_ من دیگر سرفه نمی‌کنم، من خوب شدم.
صدای آرامم، بلند می‌شود. فریاد می‌شود. از جایم بلند می‌شوم تا به سمت میز بروم.
بوی تعفن خانه را گرفته. سرم را به سمت بو برمی‌گردانم.
آنجا روی زمین خوابیده‌ام.

| طاهره رفعت

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• می‌گفتند پسرش بر اثر كرونا مرده است...
اما او هنوز منتظر بود كسى بيايد و در آغوشش بكشد تا غمش مرهم يابد.
خبر نداشت بيچاره! همه از او كه پسرش را بغل كرده بود گريزانند.

| فروزان امينى

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [بازی]

دخترم هم خودش ماسک داشت، هم عروسکش.
گفتم: عزیزم، عروسک­‌ها که کرونا نمی­‌گیرند.
-­ می‌دونم بابایی، داریم بازی می‌کنیم.
-­­ منم بازی میدین؟
- نه، اینجا مثلا بیمارستانه، منم مثل مامان پرستار هستم، اینم مریضه، شما نه ماسک دارین نه دستکش.

| محمدرضا پستک

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• برندگان هفته‌ی سوم آرای مردمی

مسابقه داستانک‌نویسیِ #کلمات_علیه_کرونا

جایزه‌ی هفتگی:
۲۰۰ هزار تومان بنِ خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشنِ طاقچه


سه برنده‌ هفته‌ی سوم:
۱. داستانک [دوست داشتن]
شبنم عباسی

۲. داستانک [گهواره]
ایمان نصیری

۳. داستانک []
فرحناز شیخ‌بها‌الدین زاده



instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پدر..پدر..پدر]

چشمانم را باز می‌کنم. خدایا شکرت که امروز رو هم زنده و سالمیم. نگاهی به صفحه‌ی گوشی می‌اندازم.. قرارها را کنسل می‌کنم. با امروز سه هفته می‌شود که به خاطر پدر و مادرم بیرون نرفته‌ام و خودم را قرنطینه کرده‌ام. کلافگی را از روی صورتم با آب و صابون می‌شویم و لبخند را روی لب‌هایم می‌کشم: سلام، صبح قشنگتون بخیر.
- سلام به روی ماهت پسرم. بیا واست تخم‌مرغ عسلی درست کردم. آخه بچه که بودی..
- پدر خوابه هنوز؟
- نه عزیزم. حوصلش سر رفته بود فلاسک چای رو پر کرد رفت با دوستاش تو محوطه دور هم بخورن.
- چی؟!
- نترس. از محوطه بیرون نمی‌رن.
- ای وای! پدر.. پدر.. پدر..

| مرضیه کوکبی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دغدغه بزرگتر از کرونا]

انتهای اتاق نشسته بود و اشک می‌ریخت. دو بچه گرسنه و ناامید، باید به بیرون می‌رفت.
صدای در او را بلند کرد و با دستان ترک خورده اشک‌هایش را پاک کرد.
بله! انگار خداوند اشک‌های او را دیده بود، یک مرد با دستان پر از غذا...

| انيس عبدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• برندگان هفته‌ی چهارم آرای مردمی

مسابقه داستانک‌نویسیِ #کلمات_علیه_کرونا

جایزه‌ی هفتگی:
۲۰۰ هزار تومان بنِ خرید کتاب الکترونیک در اپلیکیشنِ طاقچه

سه برنده‌ هفته‌ی چهارم:
۱. داستانک [ادویه سحرآمیز]
محمدحسن مردانی

۲. داستانک [تاریخ طلایی]
الهه نقیبی ندوشن

۳. داستانک [کروناتراش]
علی‌اصغر ریاحی



instagram.com/khodnevis99
@khodnevis_ir
2024/09/23 11:16:13
Back to Top
HTML Embed Code: