Telegram Web Link
•◇• داستانکِ [نماد عشق]

کارم تمام شده بود. باید تجدیدقوا می‌کردیم و برمی‌گشتیم. به اتاق ضدعفونی رفتم و دستکش‌هایم را بیرون آوردم. بهم چشمک می‌زد، منم بهش چشمک زدم. تا حالا به یک تکه طلا چشمک نزده بودم.

| نرگس شاهیان

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• الو، سلام مامان، کی میای خونه، دلم برات تنگ شده.
مادر: شیفتم که تموم شد.
صدای پیجر توی بلندگوی بیمارستان: قرنطینه یک هفته‌ی دیگه تمدید شد!

| حسین صادقی‌زاده

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• آروم خوابیده انگار دنیا را کرونا ببره اونا را خواب می‌بره، یه اتاق ۶ تخت خواب، هیچ کس نیست، بجز صدای اکسیژنی که اگه قطع بشه... صدای پرونده‌ها، پانچ، بلندگو بیمارستان، بوی الکل، نفس کشیدن توی ماسک، شیرین قصه‌ها نمی‌دونست به چی فکر کنه، مادرش روی تخت، بهار دخترکش توی خونه...امید تنها واژه‌ی زندگیش بود، و روزای بهتر...بارون پشت پنجره، چشمان خدا.

| شیرین تاج‌الدینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [پیروزی]

همه در خیابان بودند. عده‌ای یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و بچه‌ها از ذوقشان بالا و پایین می‌پریدند. چند نفر پلاکاردهایی در دست داشتند و تعدادی‌شان روزنامه. به یکی‌شان نزدیک می‌شوم تا بتوانم نوشته روی روزنامه را بخوانم. با تیتر بزرگ نوشته بودند: کرونا رفت.

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [تناقض]

ارسالِ استوری جدید:
"#کرونا_را_شکست_میدهیم"
صفحه‌ی اینستاگرامش را بست،
کادو و بادکنک‌ها را برداشت.
چت با بهترین دوستش:
"آماده‌ای؟ من یه ربع دیگه دم خونه‌ی شمام. فقط کیک رو خریدی دیگه؟"

| نرگس اخگری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• اخبار کمک‌های مردمی را پخش می‌کرد از کسانی که اجاره می‌بخشیدن تا افرادی که بسته‌های غذایی اهدا می‌کردن.
با ناراحتی نگاهی به شوهرش کرد و گفت: کاش ما هم می‌تونستیم یه کمکی کنیم ولی حیف که وضع خودمونم خیلی روبه‌راه نیست.
تلفن که زنگ خورد با بی‌حالی جواب داد:
الو رعنا خانوم ببینم تو یه چرخ خیاطی قدیمی داشتی مگه نه؟ بدو درش بیار که حسابی لازمت داریم. می‌خوایم واسه سالمندان ماسک پارچه‌ای بدوزیم. الووو گوشی دستته...

| راضیه مولایی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کلافه]

خسته شدم از این زندگی. کلافه‌ام. خواهش می‌کنم یکی بیاد. بیاد با پا بکوبه تو سر من. اصلا لهم کنه. لگدمالم کنه. فقط بیاد. آخه این زندگیه من دارم؟ خیابون بدون رهگذر چه فایده‌ای داره؟

| الهه ایزدی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [ترخیصِ موقت]

فکر نمی‌کرد قلب مریضش زیر فشار بیماری جدید کووید ۱۹ طاقت بیاورد... مخصوصا که سرفه‌ها امانش را بریده بود. با این که ظاهرا تنومند و قوی‌‌هیکل بود ولی دوبار سابقه‌ی بیماری حمله‌ی قلبی داشت.
بر خلاف انتظارش خیلی زود بهبودی کامل پیدا کرده بود و با خونسردی داشت از بیمارستان مرخص می‌شد؛ البته نه مرخصی همیشگی!
او مرخصی اجباری‌اش تمام شده بود و داشت به مکان سابق منتقل می‌شد، او مجددا ‌به زندان بازمی‌گشت و به همان بند... بند‌ِ زندانیانِ اعدامی!

| آرزو قائدامینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کرونای خوردنی]

خیابونا خلوت شده، ماشینای کمی از جاده‌ها رد می‌شن، اون چندتایی که هستن هم یا شیشه‌هاشون بالاست یا تا منو می‌بینن بالا می‌کشن. نکنه از من می‌ترسن! من که با اونا کاری ندارم.
یه پسر بچه پنج ساله‌ام که می‌خوام براشون اسفند دود کنم. نمی‌دونم کرونا چیه و چه شکلیه؟ کاش خوراکی باشه، چون سه روزه که شیشه هیچ ماشینی پایین نیومده و من کاسبی نکردم!
اگه کرونا منو نکشه حتما گرسنگی می‌کشه!

| فریده جاری

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [رعایت کن]

دکتر به بیمار گفت: عزیزم رعایت کن قلیون و سیگار نکش.
بیمار تلخندی زد و گفت: کرونام سرطان می‌گیره!!؟

| غزاله یوسفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [بگو دوست دارم]

انقدر از هم‌ دوری کردیم و بهم نگفتیم «دوست دارم»، کرونا اومد یادمون بندازه.

| غزاله یوسفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سمعک]

عمه خانم بلند شد و رفت نماز بخونه، مادرم می‌گه: این‌همه بارون می‌باره کرونا رو می‌شوره می‌بره.
دخترم می‌گه: مامان من این‌همه عروسکم می‌شورم کرونا میره،
برادرم در حالی که خمیازه‌ای می‌کشه می‌گه من دوماه پام به توپ نخورده دیگه کرونا می‌ره.
بابام که سمعکشو برداشته با صدای بلند می‌گه مهمون حبیب خداست...

| سمیه شرفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• کرونای فرمانده: به گروهبان‌ها بگو همه‌ی سربازها رو جمع کنید از ایران میریم.
- ولی قربان! عقب نشینی چرا؟تا پیروزی چیزی نمونده.
- کشتن آدم‌هایی که زندگی رو دوست ندارن برام لذت‌بخش نیست...

| مرضیه کوکبی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [کودکِ دلتنگ]

کودک تماس می‌گیرد، یک بوق دو‌ بوق سه بوق؛ قطع می‌شود.
چندساعت یک‌بار تماس می‌گیرد و موفق نمی‌شود.
گویی دل‌تنگی امانَش را بریده...
به قابِ عکسِ مادرش پناه می‌بَرَد و با بغضی آزار دهنده می‌گوید:
مامان؟ منم می‌خوام مریض شم،
اینجوری هم تو خونه‌ای هم کارِتو انجام میدی.

| غزاله یوسفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [جشن]

دستکش‌ها برای ماسک‌هایی که در باد می‌رقصیدند دست می‌زدند، رفتگر دستکش دست راستش را بیرون آورد، دستش را روی پیشانیش گذاشت، دستش سوخت.

| هما ایرانپور

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [قرآنِ ما]

با ذوق و شوق و کمی فخر و چاشنی تعجب، سرش را لحظه‌ای از قاب گوشی‌اش برداشت و پستی را که دیده بود برای پدرش باز خواند؛ آیه ۳۲ سوره مائده روی بیلبوردهای بهداشتی کشور هلند!
بعد با افتخار گفت: می‌بینی بابا؟ اینا هم از این مرض به قرآن ما پناه آوردن!
پدر نگاهی حسرت‌بار به پسرش انداخت و آهی کشید و گفت: قرآن ما؟ همونی که توی کتابخونه داره خاک می‌خوره؟

| مجید حسینی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [دلتنگیِ کرونا]

مامانی؟
جونم؟
کرونا دلش برای مامانش تنگ نمی‌شه؟!

| غزاله یوسفی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• داستانکِ [سهم همه]

حال زمین خوب بود و دیگر سرفه نمی‌کرد، آسمان صاف و آفتابی بود، شکارچی ماسک زده از پشت نرده‌های پنجره به حیوانات جنگل نگاه می‌کرد.

| هما ایران پور

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
•◇• برای آخرین‌بار برای مسافر می‌گشت. شهری که شلوغ بود و پر از مسافر الان حتی صدای پای مورچه را می‌توان شنید.
نگران بود، پدر بود. می‌ترسید باز جلوی زن و بچه‌اش خجالت زده شود، ولی نبود یاد حرف پسرکش افتاد.
- بابایی برام کیک بخر خیلی دلم می‌خواد.
یاد حرف زنش
+ هیچی تو خونه نداریم بخدا. یه چیزی بیار.
کرونای لعنتی چه می‌کرد با ما آدم‌ها. سوار ماشین شد و اشک‌هایش جاری شد.

| کوثر دهقانی

#کلمات_علیه_کرونا

@khodnevis_ir
2024/09/23 19:25:32
Back to Top
HTML Embed Code: