☄تحلیل گفتمان دو کاندیدای ریاست جمهوری
🔻دکتر مصطفی مهرآیین
مبتنی بر سال ها مطالعه و تدریس در حوزه "تحلیل گفتمان" یا " تحلیل کاربرد زبان در موقعیت" باید بگویم آنچه در این دو مناظره شنیدم فقط نشانی است از سقوط یک جامعه توسط نیروهای سیاسی که ذهن آن ها از انقلاب ۵۷ جلوتر نیامده است.میخواهم اندکی خودخواه شوم و به جای گفتن این تعارف که "رای دادن حق شماست"، با صراحت بگویم
تنها کارکرد رای دادن در این چنین وضعیت سیاسی آن است که به نظام سیاسی بگویید "هنوز از امکان خطا کردن برخورداری و میتوانی این وضعیت اسفبار وحشت آفرین را با تمام توان ادامه دهی بدون آنکه بدانی چگونه جامعه ایران را وارد تعطیلات تاریخ ساخته ای و به طور کلی آن را از چرخه تاریخ جوامع انسانی خارج کرده ای". به جای آنکه بخواهید این لوکوموتیو( جامعه ایران) در حال سقوط را به سقوط نهایی نزدیک کنید، بیندیشید چگونه دستگیره خطر این لوکوموتیو را بکشید.
@kavosh_garan
🔻دکتر مصطفی مهرآیین
مبتنی بر سال ها مطالعه و تدریس در حوزه "تحلیل گفتمان" یا " تحلیل کاربرد زبان در موقعیت" باید بگویم آنچه در این دو مناظره شنیدم فقط نشانی است از سقوط یک جامعه توسط نیروهای سیاسی که ذهن آن ها از انقلاب ۵۷ جلوتر نیامده است.میخواهم اندکی خودخواه شوم و به جای گفتن این تعارف که "رای دادن حق شماست"، با صراحت بگویم
تنها کارکرد رای دادن در این چنین وضعیت سیاسی آن است که به نظام سیاسی بگویید "هنوز از امکان خطا کردن برخورداری و میتوانی این وضعیت اسفبار وحشت آفرین را با تمام توان ادامه دهی بدون آنکه بدانی چگونه جامعه ایران را وارد تعطیلات تاریخ ساخته ای و به طور کلی آن را از چرخه تاریخ جوامع انسانی خارج کرده ای". به جای آنکه بخواهید این لوکوموتیو( جامعه ایران) در حال سقوط را به سقوط نهایی نزدیک کنید، بیندیشید چگونه دستگیره خطر این لوکوموتیو را بکشید.
@kavosh_garan
☄ شورشی ها، پیتزا سرو می کنند!
آخر هفته بود و زوجی با دو پسربچه کوچکشان برای شام به یکی از بهترین رستوران های شهر مُدِنا رفتند. مُدِنا شهری در ایتالیا است که از مشهورترین منطقه های گردشگری است به خاطر رستوران ها و سرآشپزهای فوق العاده و منحصربفردش. این رستوران ها معمولا با غذاهای کلاسیک (غیر فست فودی) ایتالیایی از مهمانان پذیرایی می کنند. پدر یکی از منوهای محبوب رستوران را که شامل 10 نوع از بهترین غذاها بود انتخاب کرد. پیشخدمتی که برای گرفتن سفارش به سر میز خانواده آمده بود، قبل از اینکه میز را ترک کند متوجه نکته ای شد. پیشخدمت متوجه شد که به نظر می رسد پسربچه ها از سفارش پدر خوشحال نیستند و برای همین بی درنگ از پسر کوچک تر پرسید شما چی دوست دارید بخورید؟! پسر کوچک هم بی معطلی گفت: پیتزا!
خب مساله این بود که در چنین رستورانی اصلا پیتزا سرو نمی شد! اما پیشخدمت کار عجیبی کرد. همانجا با بهترین پیتزا فروشی شهر تماس گرفت و پیتزا سفارش داد. کمی بعد پیتزا به رستوران رسید و پیشخدمت آن را به میز خانواده رساند. و این کاری بود که در رستوران سطح بالایی مثل رستوران آن ها، غیرقابل تصور بود! شاید برای مدیر رستوران وجود چنین پیشخدمتی اصلا اذیت کننده باشد و ترجیح بدهد عذرش را بخواهد. اما پدر، مادر و بچه ها هیچ گاه حرکت متفاوت و محبت آمیز پیشخدمت را فراموش نکردند.
فرانچسکو گینو، نویسنده و استاد دانشگاه هاروارد معتقد است افرادی مانند پیشخدمت این رستوران، هم برای ما بسیار قابل احترام بوده و هم رفتارشان برایمان بسیار قابل تامل است، چرا که اینگونه افراد چیزهای زیادی برای آموختن به ما دارند. ایشان کتابی دارد که به بررسی چنین رفتارهایی پرداخته و در سال 2018 به تازگی منتشر شده است. نام کتابش «استعدادهای شورشی: چرا شکستن قوانین کار و زندگی ارزش دارد؟!» است و در آن توصیف می کند که چنین افرادی چگونه شادی و معنی را به زندگی ما می آورند. نکته عمیقی که در داستان رستوران ایتالیایی و پیشخدمت متفاوتش وجود دارد این است که اغلب ما عادت داریم تا به این فکر کنیم که چه کاری را باید انجام دهم؟ چه کاری وظیفه من است؟ به جای آنکه به این فکر کنیم که چه کاری را می توانم انجام دهم؟ پیشخدمت رستوران خیلی راحت مانند اغلب پیشخدمت ها می توانست بگوید ما اینجا پیتزا نداریم یا اصلا برایش اهمیتی نداشته باشد که پسربچه ها از غذای سنتی خوشحال به نظر می رسند یا نمی رسند. اما بجای آنچه باید و وظیفه اش بود، آن کاری را که می توانست انجام دهد انجام داد!
🔹تجویز راهبردی:
حال ما چگونه می توانیم در مواجهه با مسائل و مشکلاتمان راهکارهای جذاب تری بیابیم؟ چگونه می توانیم یک «شورشی مفید» باشیم؟
1- نتایج بررسی های استاد دانشگاه هاروارد نشان می دهد رمز موفقیت در این است که «سوال» را چگونه مطرح کنیم؟ وقتی ما با مساله ای مواجه می شویم و از خود می پرسیم چه کاری باید انجام دهم؟ راهحلها و گزینه های محدودی به ذهن مان خطور می کند. اما وقتی که از خودمان می پرسیم چه کاری می توانم انجام دهم؟ همین «تغییر ساده از باید به می توان» در واژه ها، تحول بزرگی در مغز ما ایجاد می کند. اطرافمان را که نگاه کنیم مادرها، پدرها، دوستان، کارمندان، معلمان، استادان و ... را می یابیم که بجای اینکه تنها دنبال شرح وظایفشان باشند، گهگاه فراتر رفته و آنچه از دست شان برمی آید را انجام می دهند و این افراد هم زندگی خودشان و هم ما را شیرین تر، جذاب تر و امیدوارانه تر می کنند.
2- معمولاً سه چیز ذهن ما را محدود می کند: قواعد بر آمده از دستورالعملها و آییننامهها، سنتهای برگرفته از تجربیات پیشینیان و اراده یا اعتماد به نفس ناکافی برای شکستن قواعد یا سنت ها. هر از چندگاهی می توان اینگونه اندیشید که چه کار می توان کرد که همان نتیجه مورد نظر را داشته باشد اما لزوما همان مسیری که سنت ها و قواعد می گویند را طی نکنیم؟ اینگونه پنجره های جدیدی پیش روی ما باز می شود.
خداوند در کتاب آسمانی خود داستان کسانی را بیان می کند که وقتی حقیقت بر آن ها عرضه شد، آن ها مخالفت کردند تنها به این دلیل که ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىکنیم! و این سوال را مطرح می کند که آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و در اشتباه بودند باز از آنها پیروى خواهند کرد. شورشی های مفید به گذشته و گذشتگان احترام می گذارند اما خود را اسیر درگذشتگان نمی کنند. آن ها زندگی خود را کردند و اکنون نوبت ماست.
✍نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی
@kavosh_garan
آخر هفته بود و زوجی با دو پسربچه کوچکشان برای شام به یکی از بهترین رستوران های شهر مُدِنا رفتند. مُدِنا شهری در ایتالیا است که از مشهورترین منطقه های گردشگری است به خاطر رستوران ها و سرآشپزهای فوق العاده و منحصربفردش. این رستوران ها معمولا با غذاهای کلاسیک (غیر فست فودی) ایتالیایی از مهمانان پذیرایی می کنند. پدر یکی از منوهای محبوب رستوران را که شامل 10 نوع از بهترین غذاها بود انتخاب کرد. پیشخدمتی که برای گرفتن سفارش به سر میز خانواده آمده بود، قبل از اینکه میز را ترک کند متوجه نکته ای شد. پیشخدمت متوجه شد که به نظر می رسد پسربچه ها از سفارش پدر خوشحال نیستند و برای همین بی درنگ از پسر کوچک تر پرسید شما چی دوست دارید بخورید؟! پسر کوچک هم بی معطلی گفت: پیتزا!
خب مساله این بود که در چنین رستورانی اصلا پیتزا سرو نمی شد! اما پیشخدمت کار عجیبی کرد. همانجا با بهترین پیتزا فروشی شهر تماس گرفت و پیتزا سفارش داد. کمی بعد پیتزا به رستوران رسید و پیشخدمت آن را به میز خانواده رساند. و این کاری بود که در رستوران سطح بالایی مثل رستوران آن ها، غیرقابل تصور بود! شاید برای مدیر رستوران وجود چنین پیشخدمتی اصلا اذیت کننده باشد و ترجیح بدهد عذرش را بخواهد. اما پدر، مادر و بچه ها هیچ گاه حرکت متفاوت و محبت آمیز پیشخدمت را فراموش نکردند.
فرانچسکو گینو، نویسنده و استاد دانشگاه هاروارد معتقد است افرادی مانند پیشخدمت این رستوران، هم برای ما بسیار قابل احترام بوده و هم رفتارشان برایمان بسیار قابل تامل است، چرا که اینگونه افراد چیزهای زیادی برای آموختن به ما دارند. ایشان کتابی دارد که به بررسی چنین رفتارهایی پرداخته و در سال 2018 به تازگی منتشر شده است. نام کتابش «استعدادهای شورشی: چرا شکستن قوانین کار و زندگی ارزش دارد؟!» است و در آن توصیف می کند که چنین افرادی چگونه شادی و معنی را به زندگی ما می آورند. نکته عمیقی که در داستان رستوران ایتالیایی و پیشخدمت متفاوتش وجود دارد این است که اغلب ما عادت داریم تا به این فکر کنیم که چه کاری را باید انجام دهم؟ چه کاری وظیفه من است؟ به جای آنکه به این فکر کنیم که چه کاری را می توانم انجام دهم؟ پیشخدمت رستوران خیلی راحت مانند اغلب پیشخدمت ها می توانست بگوید ما اینجا پیتزا نداریم یا اصلا برایش اهمیتی نداشته باشد که پسربچه ها از غذای سنتی خوشحال به نظر می رسند یا نمی رسند. اما بجای آنچه باید و وظیفه اش بود، آن کاری را که می توانست انجام دهد انجام داد!
🔹تجویز راهبردی:
حال ما چگونه می توانیم در مواجهه با مسائل و مشکلاتمان راهکارهای جذاب تری بیابیم؟ چگونه می توانیم یک «شورشی مفید» باشیم؟
1- نتایج بررسی های استاد دانشگاه هاروارد نشان می دهد رمز موفقیت در این است که «سوال» را چگونه مطرح کنیم؟ وقتی ما با مساله ای مواجه می شویم و از خود می پرسیم چه کاری باید انجام دهم؟ راهحلها و گزینه های محدودی به ذهن مان خطور می کند. اما وقتی که از خودمان می پرسیم چه کاری می توانم انجام دهم؟ همین «تغییر ساده از باید به می توان» در واژه ها، تحول بزرگی در مغز ما ایجاد می کند. اطرافمان را که نگاه کنیم مادرها، پدرها، دوستان، کارمندان، معلمان، استادان و ... را می یابیم که بجای اینکه تنها دنبال شرح وظایفشان باشند، گهگاه فراتر رفته و آنچه از دست شان برمی آید را انجام می دهند و این افراد هم زندگی خودشان و هم ما را شیرین تر، جذاب تر و امیدوارانه تر می کنند.
2- معمولاً سه چیز ذهن ما را محدود می کند: قواعد بر آمده از دستورالعملها و آییننامهها، سنتهای برگرفته از تجربیات پیشینیان و اراده یا اعتماد به نفس ناکافی برای شکستن قواعد یا سنت ها. هر از چندگاهی می توان اینگونه اندیشید که چه کار می توان کرد که همان نتیجه مورد نظر را داشته باشد اما لزوما همان مسیری که سنت ها و قواعد می گویند را طی نکنیم؟ اینگونه پنجره های جدیدی پیش روی ما باز می شود.
خداوند در کتاب آسمانی خود داستان کسانی را بیان می کند که وقتی حقیقت بر آن ها عرضه شد، آن ها مخالفت کردند تنها به این دلیل که ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىکنیم! و این سوال را مطرح می کند که آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و در اشتباه بودند باز از آنها پیروى خواهند کرد. شورشی های مفید به گذشته و گذشتگان احترام می گذارند اما خود را اسیر درگذشتگان نمی کنند. آن ها زندگی خود را کردند و اکنون نوبت ماست.
✍نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی
@kavosh_garan
Forwarded from 📶درسگفتارهای جامعه شناسی
ایدئولوژی ها، مجموعه اعتقادات و باورهایی اند که وقتی مورد پرسش قرار گیرند ، از هم میپاشند؛ زیرا چُنین اعتقاداتی تنها با محدودسازی ِ گفت و گوی آزاد و عمومی می توانند پابرجا بمانند.
چُنين گفت و گویی، کذب و نادرستی ِ آن ایدئولوژی ها را آشكار خواهد ساخت...
#یورگن_هابرماس
@kavosh_garan
چُنين گفت و گویی، کذب و نادرستی ِ آن ایدئولوژی ها را آشكار خواهد ساخت...
#یورگن_هابرماس
@kavosh_garan
☄شکاف عمیق حکومت-ملت و« کنشگران مرزی» متوهم
در ایران امروز «کنشگری مرزی» به عملی ناممکن تبدیل شده است.در یکی دو سال گذشته ،حول ایده ساخته و پرداخته شده توسط جناب دکتر مقصود فراستخواه ، شاهد شکلگیری جریان موسوم به «روزنهگشایان» و «راهگشایان» در آستانه انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بودیم.
بحث درباره ایده خیرخواهانه دکتر فراستخواه مفصل است اما تجربه عملی دو انتخابات اخیر ثابت کرد که کنشگری مرزی در ایران امروز عملی ناممکن است.در کتاب دکتر فراستخواه خواندم که کنشگر مرزی انسان خیرخواهیست که یک پایش در حاکمیت است و یک پایش در بین مردم و در اندازه و وسع خودش میکوشد کار مثبتی،ولو کوچک ، برای مردم انجام دهد.انصافا در ساحت تئوری ایده قشنگ و زیباییست.
اما در جمهوری اسلامی این ایده جواب نمیدهد.شکاف حکومت-ملت چنان عمیق شده که هیچ کنشگر مرزی ای نمیتواند یک پایش را در حکومت بگذارد و پای دیگرش را در بین مردم. در واقع،عمق شکاف اجازه چنین عملی را نمیدهد.جناب دکتر محمد فاضلی که جزو کنشگران مرزی است در آن مناظره تلویزیونی که مجبور به پرتاب میکروفون اش شد به خوبی پی به عمق آن شکاف برد و احتمالا فهمید که چرا کنشگری مرزی در جمهوری اسلامی ناممکن است.
مرز میان حکومت و ملت به چنان درهی عمیقی تبدیل شده که حالا جناب فراستخواه و همفکران ایده پردازشان باید به مفاهیم تازه ای مثل «کنشگران درهای» یا «کنشگران شکافهای عمیق »فکر کنند.
✍بیژن اشتری
@kavosh_garan
در ایران امروز «کنشگری مرزی» به عملی ناممکن تبدیل شده است.در یکی دو سال گذشته ،حول ایده ساخته و پرداخته شده توسط جناب دکتر مقصود فراستخواه ، شاهد شکلگیری جریان موسوم به «روزنهگشایان» و «راهگشایان» در آستانه انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بودیم.
بحث درباره ایده خیرخواهانه دکتر فراستخواه مفصل است اما تجربه عملی دو انتخابات اخیر ثابت کرد که کنشگری مرزی در ایران امروز عملی ناممکن است.در کتاب دکتر فراستخواه خواندم که کنشگر مرزی انسان خیرخواهیست که یک پایش در حاکمیت است و یک پایش در بین مردم و در اندازه و وسع خودش میکوشد کار مثبتی،ولو کوچک ، برای مردم انجام دهد.انصافا در ساحت تئوری ایده قشنگ و زیباییست.
اما در جمهوری اسلامی این ایده جواب نمیدهد.شکاف حکومت-ملت چنان عمیق شده که هیچ کنشگر مرزی ای نمیتواند یک پایش را در حکومت بگذارد و پای دیگرش را در بین مردم. در واقع،عمق شکاف اجازه چنین عملی را نمیدهد.جناب دکتر محمد فاضلی که جزو کنشگران مرزی است در آن مناظره تلویزیونی که مجبور به پرتاب میکروفون اش شد به خوبی پی به عمق آن شکاف برد و احتمالا فهمید که چرا کنشگری مرزی در جمهوری اسلامی ناممکن است.
مرز میان حکومت و ملت به چنان درهی عمیقی تبدیل شده که حالا جناب فراستخواه و همفکران ایده پردازشان باید به مفاهیم تازه ای مثل «کنشگران درهای» یا «کنشگران شکافهای عمیق »فکر کنند.
✍بیژن اشتری
@kavosh_garan
☄ آسیبشناسی یک مفهوم معاصر:توتالیتاریسم
✍محمدامین سلیمانی
🔻پیش از طرح مفهوم تمامیتخواهی و استفاده از ان در نقد شرایط فعلی,هر متفکر و منتقدی باید بین دو مفهوم ''تفسیر تاریخی از تمامیتخواهی'' و ''تفسیر تمامیتخواهانه از تاریخ'' تمایز قائل شود.بدین معنا که هر مفهومی محصول شرایط خاص زمانی و مکانی است.لذا باید به تاریخی بودن ان اذعان داشت و انها را مفاهیمی تاریخی دانست.چنین مفاهیمی فرزندان زمانه خود هستند;لذا خوانش صحیح و کاربست بهجایانها در هر شرایط دیگری ضمن اذعان به اشتراکات,در گرو توجه به تفاوت های اجتنابناپذیر تاریخی است.
🔻بنابراین کاربرد صرف یک واژه در مفهوم کلاسیک ان نوعی نقض غرض است.بدین معنا که منتقد ادعای نبرد با یک ساختار دگم را دارد و خواهان نبرد با ایدوئولوژی است.اما از ان سو, ابزاری منجمد شده و محبوس در شرایط به خصوصی از نظر تاریخی را در دست دارد. متفکرین و فعالین اجتماعی چون ''واتسلاو هاول'' بدین مسئله اگاهی یافتند.لذا او در وصف نظام سیاسیحاکم بر حیات مردم بلوک شرق بالاخص ''چک اسلوواکی'' , نه از واژه ''توتالیتاریسم'' که از لفظ ''پسا توتالیتاریسم'' استفاده میکند.واتسلاو هاول پا را فراتر گذاشته و در حوزه معنا به وضوح اشاره میکند که وجه تمایز او با متفکرانقبلی در ارزیابی تمامیتخواهی,معطوف شدن از رهبر و فرد پیشوا به ساختار و اتوماتیسم نظام است که خود شخص رهبری تابع این منطق عمومی است.
🔻به کار گرفتن یک مفهوم منجمد و ناسازگار با جریان رو به جلوی تاریخ چونان تلاشی برای پوشاندن لباسی تنگ بر پیکر کودکی در حال رشد است که عاقبت جامه را دریده و انرا نخنما میکند.لذا بر هر منتقدی که توتالیتاریسم را سازگار با شرایط ذهنی و عینی مرحله معینی از تکامل جامعه میداند,ضروری است که به رابطه منتقدین و حاکمیت توجه کند.هم معارضین و هم ساختار هر دو در یک جهان هستند و هیچیک در بستری جدا در جایگاه نقد صرف و اعمال قدرت یکجانبه نیست.در نتیجه حاکمیت با ساز و برگ مختص به خود به مصاف با منتقدین و معترضین میرود;از انداموارههای خود بهره میجوید تا ظواهر سفت و سخت خود را با انتقادات سازگار کند.البته این تغییر و تحولات ناشی از نیت درونی حاکمیت برای اصلاح سلطه نیست;بلکه برخواسته از قصد حاکمیت برای اصلاح شیوههای اعمال سلطه است.
🔻در نتیجه این سازگاری هاست که منتقدین با استفاده مکرر از تعبیر کهن توتالیتاریسم,به اغراق امیز شدن مفاهیم موجود در بطن تمامیتخواهی طی مواجه با حاکمیت توتالیتر , به ارائه یک تعریف کاریکاتور مانند و اغراقامیز از ان به شیوهای قرن بیستمی دامن میزنند.
بر عقل سلیم واجب است که ضمن درک و تمایز هر شرایط معین,''تحلیل تاریخی'' را جایگزین ''تناسخ تاریخی'' کند و به جای ژورنالیسم,تحلیل معین از شرایط مشخص را برگزیند...
استفاده مکرر و قرن بیستمی از توتالیتاریسم, حاکمیت و نظریهپردازان انرا بیش از پیش به تقلا واداشته.
در مقابل این تقلا ها بر منتقدین واجب است تا به بسط,گسترش و بومیسازی مفهوم توتالیتاریسم به نحوی مختص با حیات سیاسی جامعه خود بکوشند.
@kavosh_garan
✍محمدامین سلیمانی
🔻پیش از طرح مفهوم تمامیتخواهی و استفاده از ان در نقد شرایط فعلی,هر متفکر و منتقدی باید بین دو مفهوم ''تفسیر تاریخی از تمامیتخواهی'' و ''تفسیر تمامیتخواهانه از تاریخ'' تمایز قائل شود.بدین معنا که هر مفهومی محصول شرایط خاص زمانی و مکانی است.لذا باید به تاریخی بودن ان اذعان داشت و انها را مفاهیمی تاریخی دانست.چنین مفاهیمی فرزندان زمانه خود هستند;لذا خوانش صحیح و کاربست بهجایانها در هر شرایط دیگری ضمن اذعان به اشتراکات,در گرو توجه به تفاوت های اجتنابناپذیر تاریخی است.
🔻بنابراین کاربرد صرف یک واژه در مفهوم کلاسیک ان نوعی نقض غرض است.بدین معنا که منتقد ادعای نبرد با یک ساختار دگم را دارد و خواهان نبرد با ایدوئولوژی است.اما از ان سو, ابزاری منجمد شده و محبوس در شرایط به خصوصی از نظر تاریخی را در دست دارد. متفکرین و فعالین اجتماعی چون ''واتسلاو هاول'' بدین مسئله اگاهی یافتند.لذا او در وصف نظام سیاسیحاکم بر حیات مردم بلوک شرق بالاخص ''چک اسلوواکی'' , نه از واژه ''توتالیتاریسم'' که از لفظ ''پسا توتالیتاریسم'' استفاده میکند.واتسلاو هاول پا را فراتر گذاشته و در حوزه معنا به وضوح اشاره میکند که وجه تمایز او با متفکرانقبلی در ارزیابی تمامیتخواهی,معطوف شدن از رهبر و فرد پیشوا به ساختار و اتوماتیسم نظام است که خود شخص رهبری تابع این منطق عمومی است.
🔻به کار گرفتن یک مفهوم منجمد و ناسازگار با جریان رو به جلوی تاریخ چونان تلاشی برای پوشاندن لباسی تنگ بر پیکر کودکی در حال رشد است که عاقبت جامه را دریده و انرا نخنما میکند.لذا بر هر منتقدی که توتالیتاریسم را سازگار با شرایط ذهنی و عینی مرحله معینی از تکامل جامعه میداند,ضروری است که به رابطه منتقدین و حاکمیت توجه کند.هم معارضین و هم ساختار هر دو در یک جهان هستند و هیچیک در بستری جدا در جایگاه نقد صرف و اعمال قدرت یکجانبه نیست.در نتیجه حاکمیت با ساز و برگ مختص به خود به مصاف با منتقدین و معترضین میرود;از انداموارههای خود بهره میجوید تا ظواهر سفت و سخت خود را با انتقادات سازگار کند.البته این تغییر و تحولات ناشی از نیت درونی حاکمیت برای اصلاح سلطه نیست;بلکه برخواسته از قصد حاکمیت برای اصلاح شیوههای اعمال سلطه است.
🔻در نتیجه این سازگاری هاست که منتقدین با استفاده مکرر از تعبیر کهن توتالیتاریسم,به اغراق امیز شدن مفاهیم موجود در بطن تمامیتخواهی طی مواجه با حاکمیت توتالیتر , به ارائه یک تعریف کاریکاتور مانند و اغراقامیز از ان به شیوهای قرن بیستمی دامن میزنند.
بر عقل سلیم واجب است که ضمن درک و تمایز هر شرایط معین,''تحلیل تاریخی'' را جایگزین ''تناسخ تاریخی'' کند و به جای ژورنالیسم,تحلیل معین از شرایط مشخص را برگزیند...
استفاده مکرر و قرن بیستمی از توتالیتاریسم, حاکمیت و نظریهپردازان انرا بیش از پیش به تقلا واداشته.
در مقابل این تقلا ها بر منتقدین واجب است تا به بسط,گسترش و بومیسازی مفهوم توتالیتاریسم به نحوی مختص با حیات سیاسی جامعه خود بکوشند.
@kavosh_garan
Forwarded from نگاهی به جامعه
پبروز واقعی این انتخابات: جنبش مردم تحول خواه و گفتمان "زندگی همچون کشورهای توسعه یافته"
پیروز واقعی این انتخابات مردم تحول خواهی هستند که مبتنی بر آگاهی تاریخی خود که اکنون می توان نام گفتمان "زندگی توسعه یافته" بر آن گذاشت به وضعیت موجود کشور "نه" گفتند.آنان در این مسیر نه نیاز به رهبری داشتند و نه نیاز به ایدئولوگ.رهبر آنان در این مسیر ادراک آنان بود از زشتی نهفته در اتفاقات ۹۶، اتفاقات ۹۸، اتفاقات جنبش زن، زندگی، آزادی، سقوط هواپیمای مسافربری، ریختن ساختمان در آبادان، حمله به مدارس دخترانه و بالاخره زشتی نهفته در فقر اقتصادی و زندگی شرمسارانه.....مردم مبتنی بر همین ادراک نشان دادند که خواهان زندگی عقلانی همچون کشورهای توسعه یافته هستند.آن ها اکنون تبدیل به نیرویی شده اند که برای سیاست شرط می گذارند.تا قبل از این سیاست به مردم میگفت پیامد کارهای من خیر شماست، اما اکنون مردم می گویند شروط ما برای تو امکان ماندن می دهد و اکنون شرط ما یک چیز است: ساختن ایران مدرن و توسعه یافته.حالا سیاست است که باید اینکار را ممکن کند و گرنه مردم بار دیگر این سیاست را بی معنا خواهند ساخت: چه با رای ندادن چه با پیگیری عملی مطالباتشان.این انتخابات پیروزی مردم تحول خواه بود چون سرمایه اجتماعی آن ها را چندین برابر ساخت و با ایجاد پیوند عمیق انسانی میان آن ها از آن ها یک "مردم" ساخت.اکنون نوبت نخبگان این جامعه است که گفتمان مردم را تئوریزه کنند و با روشن ساختن ابعاد مفهومی و نظری آن به قانون شدن آن کمک نمایند: گفتمان "زندگی پیشرفته" مردم باید تبدیل به قانون اساسی این کشور شود.مردم هم باید نسبت به آگاهی تاریخی خود در خصوص نوع زندگی مطلوب مورد نظرشان اندکی بیشتر بیندیشند و خود بکوشند به آن فرم و محتوای روشن ببخشند.زنده باد مردم شریف ایران.
✍دکتر مصطفی مهرآیین
@kavosh_garan
پیروز واقعی این انتخابات مردم تحول خواهی هستند که مبتنی بر آگاهی تاریخی خود که اکنون می توان نام گفتمان "زندگی توسعه یافته" بر آن گذاشت به وضعیت موجود کشور "نه" گفتند.آنان در این مسیر نه نیاز به رهبری داشتند و نه نیاز به ایدئولوگ.رهبر آنان در این مسیر ادراک آنان بود از زشتی نهفته در اتفاقات ۹۶، اتفاقات ۹۸، اتفاقات جنبش زن، زندگی، آزادی، سقوط هواپیمای مسافربری، ریختن ساختمان در آبادان، حمله به مدارس دخترانه و بالاخره زشتی نهفته در فقر اقتصادی و زندگی شرمسارانه.....مردم مبتنی بر همین ادراک نشان دادند که خواهان زندگی عقلانی همچون کشورهای توسعه یافته هستند.آن ها اکنون تبدیل به نیرویی شده اند که برای سیاست شرط می گذارند.تا قبل از این سیاست به مردم میگفت پیامد کارهای من خیر شماست، اما اکنون مردم می گویند شروط ما برای تو امکان ماندن می دهد و اکنون شرط ما یک چیز است: ساختن ایران مدرن و توسعه یافته.حالا سیاست است که باید اینکار را ممکن کند و گرنه مردم بار دیگر این سیاست را بی معنا خواهند ساخت: چه با رای ندادن چه با پیگیری عملی مطالباتشان.این انتخابات پیروزی مردم تحول خواه بود چون سرمایه اجتماعی آن ها را چندین برابر ساخت و با ایجاد پیوند عمیق انسانی میان آن ها از آن ها یک "مردم" ساخت.اکنون نوبت نخبگان این جامعه است که گفتمان مردم را تئوریزه کنند و با روشن ساختن ابعاد مفهومی و نظری آن به قانون شدن آن کمک نمایند: گفتمان "زندگی پیشرفته" مردم باید تبدیل به قانون اساسی این کشور شود.مردم هم باید نسبت به آگاهی تاریخی خود در خصوص نوع زندگی مطلوب مورد نظرشان اندکی بیشتر بیندیشند و خود بکوشند به آن فرم و محتوای روشن ببخشند.زنده باد مردم شریف ایران.
✍دکتر مصطفی مهرآیین
@kavosh_garan
☄«اصلاحطلبان» علیه «اصلاحطلبی»
✍شهرام اتفاق
۱۱ تیرماه ۱۴۰۳ / اول ژوئن
با گذشت زمان بیش از پیش این گمانه تقویت میشود که یکی از موانع اصلی «تحول تدریجی، آرام و عاری از خشونت» در ایران یا اصطلاحاً آنچه مراد از «اصلاحات» بود، خود «اصلاحطلبان» هستند. این مدعا متکی به دلایل متعددی است و من اجالتاً به چند فقره از آنها اشاره میکنم.
متن کامل 👇
https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/115172/
@kavosh_garan
✍شهرام اتفاق
۱۱ تیرماه ۱۴۰۳ / اول ژوئن
با گذشت زمان بیش از پیش این گمانه تقویت میشود که یکی از موانع اصلی «تحول تدریجی، آرام و عاری از خشونت» در ایران یا اصطلاحاً آنچه مراد از «اصلاحات» بود، خود «اصلاحطلبان» هستند. این مدعا متکی به دلایل متعددی است و من اجالتاً به چند فقره از آنها اشاره میکنم.
متن کامل 👇
https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/115172/
@kavosh_garan
www.iran-emrooz.net
«اصلاحطلبان» علیه «اصلاحطلبی»
با گذشت زمان بیش از پیش این گمانه تقویت میشود که یکی از موانع اصلی «تحول تدریجی، آرام و عاری از خشونت» در ایران یا اصطلاحاً آنچه مراد از «اصلاحات» بود، خود «اصلاحطلبان» هستند. این مدعا متکی به دلایل متعددی است و من اجالتاً به چند فقره از آنها اشاره میکنم
Forwarded from دیالکتیک (M.SOLEIMANI)
💢برههای مدفون در خرابه تاریخ:
گذار از مادرشاهی به پدرشاهی
🔻مقطع مورد اشاره در موضوع متن به علل عدیدهای مورد غفلت واقع شده است.من جمله اینکه دادههای باستانشناختی از مقطع مذکور بسیار نادر است و از همه مهمتر فقدان تکوین کتابت و زبان نوشتاری است.
با این وجود میتوان رگههایی از این دوران گذار و دو دوره با دو کیفیت متفاوت را در دامن اساطیر کهن دید.بهراستی که اساطیر نه اوهام و خیال که سنگوارههای حیات کهن بشریت هستند.
🔻استیون باخوفن,مورخ سوئیسی قرن نوزدهم است که بر بسیاری از همعصران تراز خودش منجمله ''کارل مارکس'' و ''فردریش انگلس'' تاثیر گذاشت.به نحوی که انگلس کتاب ''منشا دولت و خانواده'' را مدیون اوست.
باخوفن دوران مادرشاهی را چنین وصف میکند:
''در این دوران اصل و نسب فرزند از مادر به فرزند انتقال مییافت و موالید با هویت مادران خود شناسائی میشدند.این امر تدریجا سبب شد تا زن در قبیله با مقام فرانروای قبیله و جامعه بدل شود.لذا نظام ماتریالکال(مادرشاهی) شکل گرفت.''
🔻طی دوران مادرشاهی زنان علاوه بر نقش خویش در هویتبخشی به فرزندان,به نساجی و ریسندگی مشغول بودند.حتی سفال توسط ایشان ابداع میگردند ; به تامین گیاهان دارویی, جمعاوری میوههای وحشی و از همه مهمتر حراست از اتش به عنوان کانون خانواده مشغول میشوند.اما سفال پس از انقلابکشاورزی به واسطه مردان و به منظور ذخیره غلات توسعه مییابد.حق فرمانروایی,قضاوت,توزیع غذا در انحصار زنان بود. لذا بنابر تعبیر ''روبنایی_زیربنایی'',در دست گرفتن مناسبات مادی در جامعه و تولید اقلام معیشتی منجر شد تا اهرم های تربیتی و فکری جامعه نیز در اختیار زنان قرار بگیرد.به نحوی که زن به مقام الوهیت نیز دست یافت.
🔻چه بسا اسطوره اناهیتا در ایرانباستان تجلی این شرایط عینی در قلمرو اساطیر و ماورالطبیعه است.اناهیتا اسطورهای ایرانی_اریایی است که هم زرتشت و هم اهورامزدا او را ستودهاند.بنابر تعالیم زرتشتی,اناهیتا نگهبان ابهایجهان است و فروهر(معیار و عامل برتری و ترقی شاهان ایرانی) در دستان اوست.اناهیتا اسطورهای است که شاهان ایرانی چون جمشید,کیکاووس و فریدون با واسطه موبدان پاکدست برای او قربانیانی به ارمغان می اوردند.
چنین اساطیری که بتوانیم انها را بازتاب شرایط عینی جامعه در قلمرو فکری بدانیم کم نیستند.
اسطوره مونث و خدای تیامات در بابل باستان مصداقی دگر است.تیامات نیز همانند اناهیتا نگهبان ابهاست و ''مادر جهان'' و خالق جسم است.
🔻با وقوع انقلاب کشاورزی بیش از حدود دههزار سال قبل,یکجا نشینی بشر,بینیازی از شکارگری مفرط و اهلیسازی حیوانات,مردان در کنار زیست خویش با خانواده به برزگری پرداختند.طی این دوران ارزشهای جامعه و ساختار خانواده به کلی دگرگون شد.هویتبخشی از پدر به فرزند تغییر یافت و مردان در خانواده منزلت یافتند.به عبارتی دقیقتر اکنون ارزش و قرب فرزندان در اطاعت از پدر بود.
🔻لذا مالکیت فلان یا بهمان جنسیت در تولید مادی خود را در روبنای فکری متجلی کرد.چه بسا پیروزی خدای ماردوک(خدای کبیر و مذکر بابل که در منشور کوروش به صراحت بدان اشاره شده است) بر تیامات , دونیم ساختن او و خلقت زمین و اسمان با پارههای بدنش (چرا که جنس مذکر زایندگی ندارد.),بازتاب چیرگی مرد بر زنان در نظام خانواده طی دوران گذار از مادرشاهی(ماتریالکال) به پدرشاهی(پاتریالکال) است.
👤جمعاوری و بسط:محمدامین سلیمانی
https://www.tg-me.com/dialectic_of_society 📚
گذار از مادرشاهی به پدرشاهی
🔻مقطع مورد اشاره در موضوع متن به علل عدیدهای مورد غفلت واقع شده است.من جمله اینکه دادههای باستانشناختی از مقطع مذکور بسیار نادر است و از همه مهمتر فقدان تکوین کتابت و زبان نوشتاری است.
با این وجود میتوان رگههایی از این دوران گذار و دو دوره با دو کیفیت متفاوت را در دامن اساطیر کهن دید.بهراستی که اساطیر نه اوهام و خیال که سنگوارههای حیات کهن بشریت هستند.
🔻استیون باخوفن,مورخ سوئیسی قرن نوزدهم است که بر بسیاری از همعصران تراز خودش منجمله ''کارل مارکس'' و ''فردریش انگلس'' تاثیر گذاشت.به نحوی که انگلس کتاب ''منشا دولت و خانواده'' را مدیون اوست.
باخوفن دوران مادرشاهی را چنین وصف میکند:
''در این دوران اصل و نسب فرزند از مادر به فرزند انتقال مییافت و موالید با هویت مادران خود شناسائی میشدند.این امر تدریجا سبب شد تا زن در قبیله با مقام فرانروای قبیله و جامعه بدل شود.لذا نظام ماتریالکال(مادرشاهی) شکل گرفت.''
🔻طی دوران مادرشاهی زنان علاوه بر نقش خویش در هویتبخشی به فرزندان,به نساجی و ریسندگی مشغول بودند.حتی سفال توسط ایشان ابداع میگردند ; به تامین گیاهان دارویی, جمعاوری میوههای وحشی و از همه مهمتر حراست از اتش به عنوان کانون خانواده مشغول میشوند.اما سفال پس از انقلابکشاورزی به واسطه مردان و به منظور ذخیره غلات توسعه مییابد.حق فرمانروایی,قضاوت,توزیع غذا در انحصار زنان بود. لذا بنابر تعبیر ''روبنایی_زیربنایی'',در دست گرفتن مناسبات مادی در جامعه و تولید اقلام معیشتی منجر شد تا اهرم های تربیتی و فکری جامعه نیز در اختیار زنان قرار بگیرد.به نحوی که زن به مقام الوهیت نیز دست یافت.
🔻چه بسا اسطوره اناهیتا در ایرانباستان تجلی این شرایط عینی در قلمرو اساطیر و ماورالطبیعه است.اناهیتا اسطورهای ایرانی_اریایی است که هم زرتشت و هم اهورامزدا او را ستودهاند.بنابر تعالیم زرتشتی,اناهیتا نگهبان ابهایجهان است و فروهر(معیار و عامل برتری و ترقی شاهان ایرانی) در دستان اوست.اناهیتا اسطورهای است که شاهان ایرانی چون جمشید,کیکاووس و فریدون با واسطه موبدان پاکدست برای او قربانیانی به ارمغان می اوردند.
چنین اساطیری که بتوانیم انها را بازتاب شرایط عینی جامعه در قلمرو فکری بدانیم کم نیستند.
اسطوره مونث و خدای تیامات در بابل باستان مصداقی دگر است.تیامات نیز همانند اناهیتا نگهبان ابهاست و ''مادر جهان'' و خالق جسم است.
🔻با وقوع انقلاب کشاورزی بیش از حدود دههزار سال قبل,یکجا نشینی بشر,بینیازی از شکارگری مفرط و اهلیسازی حیوانات,مردان در کنار زیست خویش با خانواده به برزگری پرداختند.طی این دوران ارزشهای جامعه و ساختار خانواده به کلی دگرگون شد.هویتبخشی از پدر به فرزند تغییر یافت و مردان در خانواده منزلت یافتند.به عبارتی دقیقتر اکنون ارزش و قرب فرزندان در اطاعت از پدر بود.
🔻لذا مالکیت فلان یا بهمان جنسیت در تولید مادی خود را در روبنای فکری متجلی کرد.چه بسا پیروزی خدای ماردوک(خدای کبیر و مذکر بابل که در منشور کوروش به صراحت بدان اشاره شده است) بر تیامات , دونیم ساختن او و خلقت زمین و اسمان با پارههای بدنش (چرا که جنس مذکر زایندگی ندارد.),بازتاب چیرگی مرد بر زنان در نظام خانواده طی دوران گذار از مادرشاهی(ماتریالکال) به پدرشاهی(پاتریالکال) است.
👤جمعاوری و بسط:محمدامین سلیمانی
https://www.tg-me.com/dialectic_of_society 📚
☄مسعود پزشکیان در شرایطی در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شد که نرخ فلاکت ۴۹/۳ درصد است
✍️علی ایوبی
مسعود پزشکیان از دیروز دولتی را تحویل گرفته که شاخص فلاکت آن نشان از این دارد که وضعیت بیکاری و تورم در آن به معضل بزرگی تبدیل شده و چه بخواهد یا نه، برنامه، اهداف و نتایج اقتصادی تیم و دولت او با شاخصهای دولتهای سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی مقایسه خواهد شد و باید تلاش کند تا میزان شاخص فلاکت در دولت سیزدهم را که نزولی بود، حفظ و کاهش دهد.
🔹روز گذشته مسعود پزشکیان بهعنوان رئیسجمهور جدید ایران معرفی شد و این درحالی است که تا دو ماه پیش سکان هدایت دولت بر دستان کسان دیگری بود که از نظر دیدگاه سیاسی و اقتصادی با پزشکیان متفاوت بودند و قرار نبود به یکباره دولت چهاردهم را تشکیل دهد. اما حالا او باید به یکی از مهمترین وعدههای خود یعنی ساماندهی اوضاع اقتصادی کشور و اجرای برنامه هفتم توسعه و کارهای برزمینمانده دولت سیزدهم عمل کند.
@kavosh_garan
✍️علی ایوبی
مسعود پزشکیان از دیروز دولتی را تحویل گرفته که شاخص فلاکت آن نشان از این دارد که وضعیت بیکاری و تورم در آن به معضل بزرگی تبدیل شده و چه بخواهد یا نه، برنامه، اهداف و نتایج اقتصادی تیم و دولت او با شاخصهای دولتهای سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی مقایسه خواهد شد و باید تلاش کند تا میزان شاخص فلاکت در دولت سیزدهم را که نزولی بود، حفظ و کاهش دهد.
🔹روز گذشته مسعود پزشکیان بهعنوان رئیسجمهور جدید ایران معرفی شد و این درحالی است که تا دو ماه پیش سکان هدایت دولت بر دستان کسان دیگری بود که از نظر دیدگاه سیاسی و اقتصادی با پزشکیان متفاوت بودند و قرار نبود به یکباره دولت چهاردهم را تشکیل دهد. اما حالا او باید به یکی از مهمترین وعدههای خود یعنی ساماندهی اوضاع اقتصادی کشور و اجرای برنامه هفتم توسعه و کارهای برزمینمانده دولت سیزدهم عمل کند.
@kavosh_garan
☄ استلزامات بحث علمی: گریزی به چند شرط اولیه
✍سروش انفرادی
اخیرا در هرجایی وقتی گفت و گو و بحثی راجع به مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درمیگیرد مشاهده میکنم که طرفین بحث هریک به طور گزینشی به فکت ها و اقوال و دیتاهایی استناد میکنند و اینگونه درصدد اثبات حقانیت مدعای خود هستند. در این جا چندین بیراهه و کژراهه وجود دارد که امکان راهبر بودن چنین بحث هایی را عقیم می سازد. برای جلوگیری از حادث شدن چنین وضعیتی، امعان نظر به چند اصل ضروری است:
- اول آنکه، وقتی فردی بدون نظریه مشخصی دست به استفاده از داده ها میزند گویی در دریایی شنا میکند که هیچ فانوس و قطب نما و ستاره ای راه را بر او و همقطارانش نشان نمیدهد. نظریه به کار چنین روزی می آید. نظریه ها، دید-گاه [point od view] های نگریستن به جهان هستند. آنها مجموعه ای از یافته های علمی را در موضوع مشخصی نظام بندی کرده و با آن دست به توصیف، تبیین، تفسیر و تأویل موضوعی میزنند. مثلا در مورد اقتصاد مثالی بزنم. وقتی ما بگوییم اقتصاد ایران ضعیف، ناکارآمد یا ناعادلانه است باید بر بیس نظریه مشخصی در مورد اقتصاد و البته جامعه، چنین نتیجه گیری کرد. اگر فردی به نتیجه فوق در مورد اقتصاد ایران رسیده باشد احتمالا نظریه لیبرال و بازار آزاد در اقتصاد و نظریات دولت رفاه در ساحت اجتماع را مورد استفاده قرار داده است. یا اگر فردی بگوید که جامعه ما دچار شکاف نسلی و قبح زدایی از اعمال تابو و بی حرمتی به افراد بزرگسال شده است در چهارچوب نظریه ای ساختارگرایانه و محافظه کار به مناسبات اجتماعی نگاه میکند. فردی که با نگاهی انتقادی تر و چپ تر جامعه را واکاوی کند از الفاظ فوق استفاده نخواهد کرد. واقعیت متکثر و متلون است. آدمیان بر اساس حسی که در مورد شیوه خاصی از بودن و زیستن دارند دست به قضاوت های هنجاری و ارزشی می زنند. آنها این دید-گاه را به قالب نظریاتی در می آورند و وضعیت ها و داده ها و فکت های محتمل را با سنگ نظریه یِ خاصی محک میزنند و عیار سنجی میکنند.
- نکته دوم، توجه به تفاوت استدلال و رتوریک [کم و کیف و چگونگی استفاده از کلمات و کشیدگی و مکث و... آنها] در کلام یک نفر است. در استدلال (reasoning) فرد بر یک بنیان منطقی و مقدمات صحیح، نتیجه گیری میکند؛ نتیجه ای که عقل و خِرَد بشری در طول زمان با آن همرائی و همدلی میکند. ولی در رتوریک (rhetoric)، فرد بطور هوچی گرانه و با فنون سخنوری، سعی در اغفال مستمع دارد و سعی میکند شنونده را از راه گوش و نه خِرَد و منطق، اقناع و مجاب سازد.
- سوم آنکه، ما باید بین دو امر استدلال و استشهاد (citation) تمایز قائل بشویم. فردی در بحث مشخصی، برای اثبات گفته یِ خویش، از فرد یا کتابی نقل قول میکند تا مدعای خود را [فارغ از استفاده از نظریه خاصی یا نه] وزین و موجه و مقبول جلوه دهد. به این میگویند استشهاد. استشهاد کردن در بحث در مورد خود فرد مشخصی و اینکه بگوییم او چه نوع اندیشه یا هویتی داشته است یا خیر، میتواند راهگشا باشد ولی در مورد یک ساحت و حوزه معرفتی-حسّیک به هیچ وجه قدرت و یارای اثبات یا نفی و نسخ گزاره یِ مشخصی را بطور مطلق ندارد: در بهترین حالت میتواند اذهان را بیشتر درگیر موضوع بحث کند و بحث را غنا ببخشد؛ نه تایید یا رد مدعای مشخصی. برای مثال در حوزه سیاست ما نمیتوانیم با ارجاع به سخن فرد مشخصی بگوییم که کشور x دموکراتیک است یا شبه دموکراتیک و یا غیردموکراتیک. استشهاد به کلام آن فرد فقط میتواند بحث را پرملات تر و توجه ما را جلب تر بکند یا نکند. برای پاسخ به این سوال معرفتی راجع به وضعیت دموکراسی آن کشور، ما می بایست از سنجه ها و شاخصه ها [indicators]ی مربوط به ارزیابی نظام های سیاسی استفاده کنیم. یا چیزی مانند تایپ ایده آل ماکس وبر را مورد استفاده قرار بدهیم: بگوییم که هرچقدر وضعیت دموکراسی کشور مورد نظر به این تایپ نزدیکتر شد آن کشور به همان میزان دموکراتیک تر است. در مورد وضعیت شفافیت (transparency) هم اینگونه است. باید از سنجه های مربوط به شفافیت [مقیاس شفافیت] برای بررسی میزان شفافیت کشورها استفاده کرد. این امر در مورد سایر مسائل معرفتی و حسُیک-احساسی هم صادق است.
- نکته چهارم که با موارد مذکور پیوند وثیق دارد استفاده از روش است. روش یا متود (method) ما را از کلی گویی، دست چین کردن عامدانه برخی از دیتاها و اطلاعات، بیراهه روی، سفسطه (fallacy) و سایر اشتباهات و شیادی های فکری مصون می دارد. روش علمی روشی تدریجی، گام به گام، عینی (concrete)، دارای عینیت (objectivity)، بی تعارف و بدون سوگیری و بایاس عاطفی خاصی است؛ یعنی احتمالش خیلی کم است. هر موضوع مورد بحثی در حوزه انسان و جامعه با ارزش ها پیوند دارد؛ ولی مهم آن است که این "ربط ارزشی" در انتخاب موضوع خاصی برای پژوهش، به "حکم ارزشی" در جریان گردآوری داده ها و نتیجه گیری منجر نشود.
✍سروش انفرادی
اخیرا در هرجایی وقتی گفت و گو و بحثی راجع به مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درمیگیرد مشاهده میکنم که طرفین بحث هریک به طور گزینشی به فکت ها و اقوال و دیتاهایی استناد میکنند و اینگونه درصدد اثبات حقانیت مدعای خود هستند. در این جا چندین بیراهه و کژراهه وجود دارد که امکان راهبر بودن چنین بحث هایی را عقیم می سازد. برای جلوگیری از حادث شدن چنین وضعیتی، امعان نظر به چند اصل ضروری است:
- اول آنکه، وقتی فردی بدون نظریه مشخصی دست به استفاده از داده ها میزند گویی در دریایی شنا میکند که هیچ فانوس و قطب نما و ستاره ای راه را بر او و همقطارانش نشان نمیدهد. نظریه به کار چنین روزی می آید. نظریه ها، دید-گاه [point od view] های نگریستن به جهان هستند. آنها مجموعه ای از یافته های علمی را در موضوع مشخصی نظام بندی کرده و با آن دست به توصیف، تبیین، تفسیر و تأویل موضوعی میزنند. مثلا در مورد اقتصاد مثالی بزنم. وقتی ما بگوییم اقتصاد ایران ضعیف، ناکارآمد یا ناعادلانه است باید بر بیس نظریه مشخصی در مورد اقتصاد و البته جامعه، چنین نتیجه گیری کرد. اگر فردی به نتیجه فوق در مورد اقتصاد ایران رسیده باشد احتمالا نظریه لیبرال و بازار آزاد در اقتصاد و نظریات دولت رفاه در ساحت اجتماع را مورد استفاده قرار داده است. یا اگر فردی بگوید که جامعه ما دچار شکاف نسلی و قبح زدایی از اعمال تابو و بی حرمتی به افراد بزرگسال شده است در چهارچوب نظریه ای ساختارگرایانه و محافظه کار به مناسبات اجتماعی نگاه میکند. فردی که با نگاهی انتقادی تر و چپ تر جامعه را واکاوی کند از الفاظ فوق استفاده نخواهد کرد. واقعیت متکثر و متلون است. آدمیان بر اساس حسی که در مورد شیوه خاصی از بودن و زیستن دارند دست به قضاوت های هنجاری و ارزشی می زنند. آنها این دید-گاه را به قالب نظریاتی در می آورند و وضعیت ها و داده ها و فکت های محتمل را با سنگ نظریه یِ خاصی محک میزنند و عیار سنجی میکنند.
- نکته دوم، توجه به تفاوت استدلال و رتوریک [کم و کیف و چگونگی استفاده از کلمات و کشیدگی و مکث و... آنها] در کلام یک نفر است. در استدلال (reasoning) فرد بر یک بنیان منطقی و مقدمات صحیح، نتیجه گیری میکند؛ نتیجه ای که عقل و خِرَد بشری در طول زمان با آن همرائی و همدلی میکند. ولی در رتوریک (rhetoric)، فرد بطور هوچی گرانه و با فنون سخنوری، سعی در اغفال مستمع دارد و سعی میکند شنونده را از راه گوش و نه خِرَد و منطق، اقناع و مجاب سازد.
- سوم آنکه، ما باید بین دو امر استدلال و استشهاد (citation) تمایز قائل بشویم. فردی در بحث مشخصی، برای اثبات گفته یِ خویش، از فرد یا کتابی نقل قول میکند تا مدعای خود را [فارغ از استفاده از نظریه خاصی یا نه] وزین و موجه و مقبول جلوه دهد. به این میگویند استشهاد. استشهاد کردن در بحث در مورد خود فرد مشخصی و اینکه بگوییم او چه نوع اندیشه یا هویتی داشته است یا خیر، میتواند راهگشا باشد ولی در مورد یک ساحت و حوزه معرفتی-حسّیک به هیچ وجه قدرت و یارای اثبات یا نفی و نسخ گزاره یِ مشخصی را بطور مطلق ندارد: در بهترین حالت میتواند اذهان را بیشتر درگیر موضوع بحث کند و بحث را غنا ببخشد؛ نه تایید یا رد مدعای مشخصی. برای مثال در حوزه سیاست ما نمیتوانیم با ارجاع به سخن فرد مشخصی بگوییم که کشور x دموکراتیک است یا شبه دموکراتیک و یا غیردموکراتیک. استشهاد به کلام آن فرد فقط میتواند بحث را پرملات تر و توجه ما را جلب تر بکند یا نکند. برای پاسخ به این سوال معرفتی راجع به وضعیت دموکراسی آن کشور، ما می بایست از سنجه ها و شاخصه ها [indicators]ی مربوط به ارزیابی نظام های سیاسی استفاده کنیم. یا چیزی مانند تایپ ایده آل ماکس وبر را مورد استفاده قرار بدهیم: بگوییم که هرچقدر وضعیت دموکراسی کشور مورد نظر به این تایپ نزدیکتر شد آن کشور به همان میزان دموکراتیک تر است. در مورد وضعیت شفافیت (transparency) هم اینگونه است. باید از سنجه های مربوط به شفافیت [مقیاس شفافیت] برای بررسی میزان شفافیت کشورها استفاده کرد. این امر در مورد سایر مسائل معرفتی و حسُیک-احساسی هم صادق است.
- نکته چهارم که با موارد مذکور پیوند وثیق دارد استفاده از روش است. روش یا متود (method) ما را از کلی گویی، دست چین کردن عامدانه برخی از دیتاها و اطلاعات، بیراهه روی، سفسطه (fallacy) و سایر اشتباهات و شیادی های فکری مصون می دارد. روش علمی روشی تدریجی، گام به گام، عینی (concrete)، دارای عینیت (objectivity)، بی تعارف و بدون سوگیری و بایاس عاطفی خاصی است؛ یعنی احتمالش خیلی کم است. هر موضوع مورد بحثی در حوزه انسان و جامعه با ارزش ها پیوند دارد؛ ولی مهم آن است که این "ربط ارزشی" در انتخاب موضوع خاصی برای پژوهش، به "حکم ارزشی" در جریان گردآوری داده ها و نتیجه گیری منجر نشود.
اصحاب روش پژوهش برای احتراز از چنین وضعیتی ابزارهای عدیده ای را پیش بینی کرده اند.
- با اوصافی که ذکرش رفت من معتقدم که عدم استفاده از نظریه و روش و استدلال منطقی در بحث های مربوط به حوزه های معرفتی جامعه انسانی، اتلاف زمان و انرژی است و ما با توهم آنکه به وقایع یا تجارب و اشخاص و متون بهتر و بیشتری استناد میکنیم نتیجه میگیریم که لابد محقّیم و مدعایمان معتبر. بدین تریب، خار از پای هیچ مشکلی در نمی آوریم و بر دیوار و سد مشکلات خشت دیگری می افزاییم.
@kavosh_garan
- با اوصافی که ذکرش رفت من معتقدم که عدم استفاده از نظریه و روش و استدلال منطقی در بحث های مربوط به حوزه های معرفتی جامعه انسانی، اتلاف زمان و انرژی است و ما با توهم آنکه به وقایع یا تجارب و اشخاص و متون بهتر و بیشتری استناد میکنیم نتیجه میگیریم که لابد محقّیم و مدعایمان معتبر. بدین تریب، خار از پای هیچ مشکلی در نمی آوریم و بر دیوار و سد مشکلات خشت دیگری می افزاییم.
@kavosh_garan
شر، «شیطانی»، اسرارآمیز و فهم ناشدنی نیست، بلکه نتیجه نیندیشیدن است. نیندیشیدن بسی خطرناکتر از خباثت است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایش بزرگی و برازندگی، آدمیان به ندرت مقهور میل به ویران کردن میشوند،
ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنتپسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو، تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
📕 انسانها در عصر ظلمت
#هانا_آرنت
@kavosh_garan
ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنتپسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو، تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
📕 انسانها در عصر ظلمت
#هانا_آرنت
@kavosh_garan
Forwarded from روانپزشكى تروما
🔘 گونهشناسی نظریههای اجتماعی ریسک و خطرات محیطی
✍️ دکتر حمید رزاقی، جامعهشناس
☑️ نکاتی از مقاله پیوست:
➖ ریسک در چند دههی اخیر از انحصار دانش تخصصیِ علوم پایه و مهندسی (علوم فیزیکی) که فقط با ابزارهای فنی تخمین زده میشود، خارج گردیده و پا به عرصه علوم اجتماعی نهاده است... در این مقاله اهمّ نظریههای علوم اجتماعی و رفتاری درحوزۀ ریسک و خطرات محیطی با تأکید بر محیط زیست مورد بررسی قرار میگیرد.
➖ روانشناسی ادراکی ریسک ابتدا در سطح روانسنجی شناختیِ اثباتی مطرح شد و در مراحل توسعه، روانسنجی احساسیِ اثباتی به آن افزوده گردید ... به طور مثال ترس، ریسک ادراکشده را بالا میبرد، اما خشم، ریسک ادراکشده را پایین میآورد.
➖ نظریه اجتماعی سبز (واقعگرایی زیستمحیطی):
نظریه اجتماعی سبز تئوری خود را بر پایه واقعگرایی انتقادی قرار داده است... در این دیدگاه بر پایان دوگانگی بین انسان و طبیعت تأکید میشود.
➖ نظریه فرهنگی ریسک:
داگلاس و ویلداوسکی مطرح کردند که چرا مردم برخی از خطرات را با اهمیت تلقی میکنند و برخی دیگر را نادیده میگیرند؟ ... به نظر آنان ریسک ماهیت عینی و قابل سنجش ندارد، بلکه آنچه در یک اجتماع بشری، مخاطرهآمیز است که از دید آن اجتماع، خطر محسوب شود.
➖ برساختگرایی اجتماعیِ ریسک:
به نظر برساختگرایان، انسانها به جهان و طبیعت معنا میبخشند و جهان بدون بشر و تفاسیر آدمیان بی معناست. ... در این دیدگاه هیچ ادعایی در باب خطرات محیط زیستی بر ادعای دیگر، امتیاز و برتری ندارد.
این طرز تلقی نوعی پساساختارگرایی است، به وجهی که خطرات زیستمحیطی چیزی جز بازیهای زبانی نیست... از این منظر، خطرات و ادراک ریسک به طور واقعی وجود ندارد.
➖ نظریه جامعه ریسک:
اولریش بِک جامعه امروز را جامعهای خطرخیز (جامعه ریسک) میبیند که در معرض خطر قرار داشتنِ پنهان و آشکار، به مسئله و محور اساسی آن تبدیل شده است. جامعهای که از مدرنیته ی اول (صنعتی شدن کلاسیک) پا به عرصهی مدرنیته دوم (مدرنیته بازتابی و بازاندیشانه) گذاشته است. مدرنیته اول، مدرنیتهای در سطح ملی و چالشهایش بر سر توزیع ثروت بود، اما مدرنیته دوم، مدرنیتهای جهانوطن و چالشهایش بر سر توزیع خطر است.
دیگر این شرایط اجتماعی نیست که شعور اجتماعی را تعیین میکند، بلکه این شعور اجتماعی است که تعیین کننده شرایط اجتماعی است.
بدین ترتیب عصر مخاطره و مدرنیزاسیون بازتابی صرفاً مشتمل بر آگاهی (دانش) بیشتر نیست، بلکه عصر ناآگاهی و عدم قطعیتهای ناشناختۀ افزونتری است که حاصل صنعتی شدن و دانش و فنآوری است... امروز وارد عصر بازنمایی ناآگاهی شدهایم که مشتمل بر ناآگاهی ناشناخته و ناآگاهی شناختهشده است... این به معنای شکل گیری شهروندان جهانی است.
➖ جامعه مخاطرات تولیدشده:
از منظر گیدنز، ریسک در جوامعی ظهور پیدا میکند که به آینده و تسخیر آن نظر دارد. در مدرنیته اول، ریسکها صرفاً جنبه محاسباتی و فنی داشته بهطوری که عدمقطعیتها خصلت عینی و خارجی داشتند و قابل شناسایی و ارزیابی کمّی و عددی بودند.
در مدرنیته متأخر، بسیاری از عدم قطعیتها از حوزه محاسبه بیرون آمدند و در حیطه عدمقطعیتهای تولیدشده قرار میگیرند. گیدنز این ریسکها را ریسکهای برساختی اطلاق میکند... بدینسان مدرنیته متأخر خصلت دو پهلو دارد. از یک سو منطبق با پیشرفت است و از سوی دیگر با ناامنی و خطر عجین است.
بازاندیشگی به منزله وسیلهای برای بازنظمدهی و بازتعریفکردن چیستی فعالیت سیاسی عمل میکند. از این نظر تأثیر جهانیشدن در مخاطرات از اهمیت اصلی برخوردار است.
مخاطرات از نظر گیدنز بازنمای آگاهی هستند. بنابراین مدرنیته متأخر به منزله فرهنگ ریسک است... جامعهای که به طور فزاینده مشغول و نگران آینده است.
گیدنز در باب خطرات تغییرات آب و هوا و گرمایش زمین ... به سه مسئله اشاره میکند. اول این که اکثریت مردم خطراتی را که مربوط به آینده است، واقعی تلقی نمیکنند ... آنچه روان شناسان اجتماعی نادیده گرفتن آینده مینامند... دوم این که بسیاری از مردم یک پاداش ناچیز کنونی را به پاداش بزرگتر در آینده ترجیح میدهند... مسئله سوم این که شکاف و تفاوت بین آنچه مردم میگویند و انجام میدهند، وجود دارد... این همان شکاف بین نگرش و رفتار است (قفلشدگی مردم در رفتارهای عادتی).
☑️ لینک مقالهی کامل: https://shorturl.at/rHS36
✍️ دکتر حمید رزاقی، جامعهشناس
☑️ نکاتی از مقاله پیوست:
➖ ریسک در چند دههی اخیر از انحصار دانش تخصصیِ علوم پایه و مهندسی (علوم فیزیکی) که فقط با ابزارهای فنی تخمین زده میشود، خارج گردیده و پا به عرصه علوم اجتماعی نهاده است... در این مقاله اهمّ نظریههای علوم اجتماعی و رفتاری درحوزۀ ریسک و خطرات محیطی با تأکید بر محیط زیست مورد بررسی قرار میگیرد.
➖ روانشناسی ادراکی ریسک ابتدا در سطح روانسنجی شناختیِ اثباتی مطرح شد و در مراحل توسعه، روانسنجی احساسیِ اثباتی به آن افزوده گردید ... به طور مثال ترس، ریسک ادراکشده را بالا میبرد، اما خشم، ریسک ادراکشده را پایین میآورد.
➖ نظریه اجتماعی سبز (واقعگرایی زیستمحیطی):
نظریه اجتماعی سبز تئوری خود را بر پایه واقعگرایی انتقادی قرار داده است... در این دیدگاه بر پایان دوگانگی بین انسان و طبیعت تأکید میشود.
➖ نظریه فرهنگی ریسک:
داگلاس و ویلداوسکی مطرح کردند که چرا مردم برخی از خطرات را با اهمیت تلقی میکنند و برخی دیگر را نادیده میگیرند؟ ... به نظر آنان ریسک ماهیت عینی و قابل سنجش ندارد، بلکه آنچه در یک اجتماع بشری، مخاطرهآمیز است که از دید آن اجتماع، خطر محسوب شود.
➖ برساختگرایی اجتماعیِ ریسک:
به نظر برساختگرایان، انسانها به جهان و طبیعت معنا میبخشند و جهان بدون بشر و تفاسیر آدمیان بی معناست. ... در این دیدگاه هیچ ادعایی در باب خطرات محیط زیستی بر ادعای دیگر، امتیاز و برتری ندارد.
این طرز تلقی نوعی پساساختارگرایی است، به وجهی که خطرات زیستمحیطی چیزی جز بازیهای زبانی نیست... از این منظر، خطرات و ادراک ریسک به طور واقعی وجود ندارد.
➖ نظریه جامعه ریسک:
اولریش بِک جامعه امروز را جامعهای خطرخیز (جامعه ریسک) میبیند که در معرض خطر قرار داشتنِ پنهان و آشکار، به مسئله و محور اساسی آن تبدیل شده است. جامعهای که از مدرنیته ی اول (صنعتی شدن کلاسیک) پا به عرصهی مدرنیته دوم (مدرنیته بازتابی و بازاندیشانه) گذاشته است. مدرنیته اول، مدرنیتهای در سطح ملی و چالشهایش بر سر توزیع ثروت بود، اما مدرنیته دوم، مدرنیتهای جهانوطن و چالشهایش بر سر توزیع خطر است.
دیگر این شرایط اجتماعی نیست که شعور اجتماعی را تعیین میکند، بلکه این شعور اجتماعی است که تعیین کننده شرایط اجتماعی است.
بدین ترتیب عصر مخاطره و مدرنیزاسیون بازتابی صرفاً مشتمل بر آگاهی (دانش) بیشتر نیست، بلکه عصر ناآگاهی و عدم قطعیتهای ناشناختۀ افزونتری است که حاصل صنعتی شدن و دانش و فنآوری است... امروز وارد عصر بازنمایی ناآگاهی شدهایم که مشتمل بر ناآگاهی ناشناخته و ناآگاهی شناختهشده است... این به معنای شکل گیری شهروندان جهانی است.
➖ جامعه مخاطرات تولیدشده:
از منظر گیدنز، ریسک در جوامعی ظهور پیدا میکند که به آینده و تسخیر آن نظر دارد. در مدرنیته اول، ریسکها صرفاً جنبه محاسباتی و فنی داشته بهطوری که عدمقطعیتها خصلت عینی و خارجی داشتند و قابل شناسایی و ارزیابی کمّی و عددی بودند.
در مدرنیته متأخر، بسیاری از عدم قطعیتها از حوزه محاسبه بیرون آمدند و در حیطه عدمقطعیتهای تولیدشده قرار میگیرند. گیدنز این ریسکها را ریسکهای برساختی اطلاق میکند... بدینسان مدرنیته متأخر خصلت دو پهلو دارد. از یک سو منطبق با پیشرفت است و از سوی دیگر با ناامنی و خطر عجین است.
بازاندیشگی به منزله وسیلهای برای بازنظمدهی و بازتعریفکردن چیستی فعالیت سیاسی عمل میکند. از این نظر تأثیر جهانیشدن در مخاطرات از اهمیت اصلی برخوردار است.
مخاطرات از نظر گیدنز بازنمای آگاهی هستند. بنابراین مدرنیته متأخر به منزله فرهنگ ریسک است... جامعهای که به طور فزاینده مشغول و نگران آینده است.
گیدنز در باب خطرات تغییرات آب و هوا و گرمایش زمین ... به سه مسئله اشاره میکند. اول این که اکثریت مردم خطراتی را که مربوط به آینده است، واقعی تلقی نمیکنند ... آنچه روان شناسان اجتماعی نادیده گرفتن آینده مینامند... دوم این که بسیاری از مردم یک پاداش ناچیز کنونی را به پاداش بزرگتر در آینده ترجیح میدهند... مسئله سوم این که شکاف و تفاوت بین آنچه مردم میگویند و انجام میدهند، وجود دارد... این همان شکاف بین نگرش و رفتار است (قفلشدگی مردم در رفتارهای عادتی).
☑️ لینک مقالهی کامل: https://shorturl.at/rHS36
www.shorturl.at
ShortURL - URL Shortener
ShortURL is a tool to shorten a long link and create a short URL easy to share on sites, chat and emails. Track short URL traffic and manage your links.
☄هانا آرنت در تمامیتخواهی و ابتذال شر چه میگوید؛ توتالیتاریسم شر رادیكال است
هانا آرنت در مشهورترین اثرش، وضع بشر، اظهار میدارد كه «پروژه فكریاش چیزی جز فكر كردن به آنچه انجام میدهیم، نیست.» دغدغه آرنت كه درواقع فهمِ تئوری و ارتباط آن با اقدامات هرروزه سیاسی در دنیاست، در این عبارت بیان میشود. باتوجه به اتفاقاتی كه طی جنگ برایش رخ داد، طبیعی است كه آرنت به دنبال كشف چرایی اتفاقاتی است كه رخ داد تا مانع تكرارِ مجددشان شود. در كتابهای «ریشههای توتالیتاریسم» و «آیشمن در اورشلیم»، آرنت تلاش میكند تا دلایل اوجگیری رژیمهای تمامیتخواه را و شرایطی كه زمینه گسترش چنین سِتمی را فراهم كرد، برشُمارد.
https://www.islahweb.org/fa/post/%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A7-%D8%A2%D8%B1%D9%86%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%B0%D8%A7%D9%84-%D8%B4%D8%B1-%DA%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%B4%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%83%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
@kavosh_garan
هانا آرنت در مشهورترین اثرش، وضع بشر، اظهار میدارد كه «پروژه فكریاش چیزی جز فكر كردن به آنچه انجام میدهیم، نیست.» دغدغه آرنت كه درواقع فهمِ تئوری و ارتباط آن با اقدامات هرروزه سیاسی در دنیاست، در این عبارت بیان میشود. باتوجه به اتفاقاتی كه طی جنگ برایش رخ داد، طبیعی است كه آرنت به دنبال كشف چرایی اتفاقاتی است كه رخ داد تا مانع تكرارِ مجددشان شود. در كتابهای «ریشههای توتالیتاریسم» و «آیشمن در اورشلیم»، آرنت تلاش میكند تا دلایل اوجگیری رژیمهای تمامیتخواه را و شرایطی كه زمینه گسترش چنین سِتمی را فراهم كرد، برشُمارد.
https://www.islahweb.org/fa/post/%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A7-%D8%A2%D8%B1%D9%86%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%B0%D8%A7%D9%84-%D8%B4%D8%B1-%DA%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%B4%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%83%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
@kavosh_garan
www.islahweb.org
اصلاح وب
سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح
☄«سقف شیشهای»
✍بیتا مدنی
"سقف شیشهای" مفهومیکلیدی در مطالعات زنان، جامعه شناسی جنسیت و پژوهش فمینیستی است. این اصطلاح نخستین بار توسط مریلین لودن مدیر و نماینده شرکتی آمریکایی در همایشی در نیویورک برای توصیف مشکلات و موانع پیشرفت شغلی زنان تا پستهای مدیریتی رده بالا به کار برده شد(لودن، 1978). سقف شیشهای استعارهای برای موانع نامرئی اما سفت و سخت در راه ارتقای شغلی زنان در سلسله مراتب سازمانی است. در ساختار مردسالار اشتغال، زنان اغلب با مجموعهای از موانع و محدودیتها مواجه میشود که اگر مرد بودند، الزاما دچار چنین مشکلاتی نمیشدند. تصمیمات سازمانی، تعصبات جنسیتی مدیران بالادستی، خودپنداره زنان از وضعیت و جایگاه خودشان که حاصل اجتماعیشدن جنسیتی در نظام مردسالار است، و فاکتورهایی از این دست مانع از پیشرفت زنانی میشود که دارای صلاحیتهای شغلی برای احراز سِمتهای مدیریتی هستند(عابدین پور، 1400). آرلی راسل هکشایلد در کتاب شیفت دوم با اشاره به شکاف فراغتی زنان خسته و فرسوده از کار تأکید میکند که آنها به قدر کفایت و نیاز، نه خواب خوبی میکنند و نه به دلیل فشار نامرئی سقف شیشهای به ارتقای شغلی مناسبی دست می یابند. آنها در چرخه زندگی خانوادگی و شغلی زیر فشاری مداوم قرار می گیرند(بک گرنسهایم، 1388). سقف شیشهای نامرئی است و محدودیتهایی کهایجاد میکند، فراسوی چارچوب قوانین بوده و عمدتا تابعی است از هنجارها و ارزشهای ساخت سرسخت مردسالار که الزاما ایجاد و تقویت آن تعمدی نیست بلکه متأثر از کلیشههای رایج جنسیتی پذیرفته شده و ناشی از تفکرات فرهنگی نادرست درمورد زنان است که به اشکال مختلفی بروز و ظهور می یابد. این محدودیتها را در واقع جامعه، خانواده و گاهی خود زنان در بازتولید ارزشهای مردسالار بر زنان تحمیل میکنند. ناگفتههای ژرفِ زیست روزمره کارکنان زن از سنگ فکری، تفکیک جنسیتی، تبعیض جنسیتی، نادیده انگاری و به حاشیه راندن زنان و سایر تنوعات جنسیتی طوری در خود، ذهن، و جامعه جا خوش میکند که آنها در فرایند نقش گیری در تقسیم اجتماعی کار از فرصتهای برابر رقابت، تقویت حس شایستگی، خطرپذیری و توانمندی های مدیریتی باز میمانند(کادینگر آدر، 1384). برخی از کلیشههای مرتبط با سقف شیشهای عبارتند از:
- زنان احساسی و عاطفی فکر میکنند، سخن می گویند، می نویسند و عمل میکنند.
-زنان منطقی نبوده و نمی توانند درست قضاوت و عمل کنند.
-زنان خانواده را به کار ارجح می دانند و مانند مردان، کار بخشی از هویت آنها نمیشود.
-زنان احساساتی هستند و نقدها و بازخوردهای منفی را شخصی برداشت میکنند.
-زنان نان آور خانواده نیستند و برای کسب درآمد اضافی کار میکنند.
-زنان از تعهد کمتری در کار برخوردارند و خودشان برای دریافت سِمت های بالاتر کمتر تلاش میکنند.
-زنان رئیسها یا مدیران ذی صلاحی نبوده و برای شرکت، اداره یا سازمان بهتر است مردان مدیریت رده بالا را بر عهده گیرند و زنان زیر نظر مردان کار کنند.
در سالهای 2008 و 2016 هیلاری کلینتون با نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری از این مقام بهعنوان بلندترین و سختترین سقف شیشهای تاریخ زنان آمریکا نام برد. همچنین معاون اولی نیز نمونهای دیگر بود که کاملا هریس سقف شیشهای آن را شکست و از میان برداشت. سقف شیشهای از موانع نامرئی پیشرفت اقلیتهای نژادی در جوامعی است که به لحاظ نهادی، سازمانی و تاریخی آپارتاید نژادی را تجربه کرده اند و صرفا در مورد زنان به کار نمی رود.
یکی از بارزترین مصادیق سقف شیشهای در ایران در مفهوم "رجل سیاسی" نمود یافته است که ناظر به تعریفی جنسیتی از این مفهوم میباشد. تفسیر به رأی مفهوم "رجل سیاسی" موجب محدودیت زنان در سپهر سیاسی برای تصدی مسئولیتهایی چون خبرگان، ریاست جمهوری و وزارت شده است. به جز منیره گرجی فرد، آن هم از مرداد 1358 تا آبان 1358، تا کنون هیچ زنی نتوانسته به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی یا خبرگان رهبری درآید . در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری در تیر ماه 1403، فقط چهار زن (زهره الهیان، رفعت بیات، هاجر چنارانی از طیف اصولگرا و حمیده زرآبادی از طیف اصلاح طلب) توانستند برای سمت ریاست جمهوری ثبت نام کنند . هیچ کدام به مرحله تأیید بعدی نرسیده و درواقع صلاحیت آنها احراز نشد. میزان اشتغال زنان بالای 15 سال در ایران 12 درصد و یکی از ضعیفترین عملکردهای توسعهای در دنیاست و از همین میزان سهم زنان از مدیریتهای میانی به بالا، بسیار ناچیز است . قرار بود از سال 1396 تا پایان برنامهی ششم توسعه یعنی تا پایان سال 1402، 30 درصد مشاغل مدیریتی در اختیار زنان قرار گیرد. طبق اظهارات معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهور انسیه خزعلی، در حال حاضر 25 درصد مدیران کشور زن هستند(ایسنا، 2 تیر1403).
(P.1)
✍بیتا مدنی
"سقف شیشهای" مفهومیکلیدی در مطالعات زنان، جامعه شناسی جنسیت و پژوهش فمینیستی است. این اصطلاح نخستین بار توسط مریلین لودن مدیر و نماینده شرکتی آمریکایی در همایشی در نیویورک برای توصیف مشکلات و موانع پیشرفت شغلی زنان تا پستهای مدیریتی رده بالا به کار برده شد(لودن، 1978). سقف شیشهای استعارهای برای موانع نامرئی اما سفت و سخت در راه ارتقای شغلی زنان در سلسله مراتب سازمانی است. در ساختار مردسالار اشتغال، زنان اغلب با مجموعهای از موانع و محدودیتها مواجه میشود که اگر مرد بودند، الزاما دچار چنین مشکلاتی نمیشدند. تصمیمات سازمانی، تعصبات جنسیتی مدیران بالادستی، خودپنداره زنان از وضعیت و جایگاه خودشان که حاصل اجتماعیشدن جنسیتی در نظام مردسالار است، و فاکتورهایی از این دست مانع از پیشرفت زنانی میشود که دارای صلاحیتهای شغلی برای احراز سِمتهای مدیریتی هستند(عابدین پور، 1400). آرلی راسل هکشایلد در کتاب شیفت دوم با اشاره به شکاف فراغتی زنان خسته و فرسوده از کار تأکید میکند که آنها به قدر کفایت و نیاز، نه خواب خوبی میکنند و نه به دلیل فشار نامرئی سقف شیشهای به ارتقای شغلی مناسبی دست می یابند. آنها در چرخه زندگی خانوادگی و شغلی زیر فشاری مداوم قرار می گیرند(بک گرنسهایم، 1388). سقف شیشهای نامرئی است و محدودیتهایی کهایجاد میکند، فراسوی چارچوب قوانین بوده و عمدتا تابعی است از هنجارها و ارزشهای ساخت سرسخت مردسالار که الزاما ایجاد و تقویت آن تعمدی نیست بلکه متأثر از کلیشههای رایج جنسیتی پذیرفته شده و ناشی از تفکرات فرهنگی نادرست درمورد زنان است که به اشکال مختلفی بروز و ظهور می یابد. این محدودیتها را در واقع جامعه، خانواده و گاهی خود زنان در بازتولید ارزشهای مردسالار بر زنان تحمیل میکنند. ناگفتههای ژرفِ زیست روزمره کارکنان زن از سنگ فکری، تفکیک جنسیتی، تبعیض جنسیتی، نادیده انگاری و به حاشیه راندن زنان و سایر تنوعات جنسیتی طوری در خود، ذهن، و جامعه جا خوش میکند که آنها در فرایند نقش گیری در تقسیم اجتماعی کار از فرصتهای برابر رقابت، تقویت حس شایستگی، خطرپذیری و توانمندی های مدیریتی باز میمانند(کادینگر آدر، 1384). برخی از کلیشههای مرتبط با سقف شیشهای عبارتند از:
- زنان احساسی و عاطفی فکر میکنند، سخن می گویند، می نویسند و عمل میکنند.
-زنان منطقی نبوده و نمی توانند درست قضاوت و عمل کنند.
-زنان خانواده را به کار ارجح می دانند و مانند مردان، کار بخشی از هویت آنها نمیشود.
-زنان احساساتی هستند و نقدها و بازخوردهای منفی را شخصی برداشت میکنند.
-زنان نان آور خانواده نیستند و برای کسب درآمد اضافی کار میکنند.
-زنان از تعهد کمتری در کار برخوردارند و خودشان برای دریافت سِمت های بالاتر کمتر تلاش میکنند.
-زنان رئیسها یا مدیران ذی صلاحی نبوده و برای شرکت، اداره یا سازمان بهتر است مردان مدیریت رده بالا را بر عهده گیرند و زنان زیر نظر مردان کار کنند.
در سالهای 2008 و 2016 هیلاری کلینتون با نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری از این مقام بهعنوان بلندترین و سختترین سقف شیشهای تاریخ زنان آمریکا نام برد. همچنین معاون اولی نیز نمونهای دیگر بود که کاملا هریس سقف شیشهای آن را شکست و از میان برداشت. سقف شیشهای از موانع نامرئی پیشرفت اقلیتهای نژادی در جوامعی است که به لحاظ نهادی، سازمانی و تاریخی آپارتاید نژادی را تجربه کرده اند و صرفا در مورد زنان به کار نمی رود.
یکی از بارزترین مصادیق سقف شیشهای در ایران در مفهوم "رجل سیاسی" نمود یافته است که ناظر به تعریفی جنسیتی از این مفهوم میباشد. تفسیر به رأی مفهوم "رجل سیاسی" موجب محدودیت زنان در سپهر سیاسی برای تصدی مسئولیتهایی چون خبرگان، ریاست جمهوری و وزارت شده است. به جز منیره گرجی فرد، آن هم از مرداد 1358 تا آبان 1358، تا کنون هیچ زنی نتوانسته به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی یا خبرگان رهبری درآید . در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری در تیر ماه 1403، فقط چهار زن (زهره الهیان، رفعت بیات، هاجر چنارانی از طیف اصولگرا و حمیده زرآبادی از طیف اصلاح طلب) توانستند برای سمت ریاست جمهوری ثبت نام کنند . هیچ کدام به مرحله تأیید بعدی نرسیده و درواقع صلاحیت آنها احراز نشد. میزان اشتغال زنان بالای 15 سال در ایران 12 درصد و یکی از ضعیفترین عملکردهای توسعهای در دنیاست و از همین میزان سهم زنان از مدیریتهای میانی به بالا، بسیار ناچیز است . قرار بود از سال 1396 تا پایان برنامهی ششم توسعه یعنی تا پایان سال 1402، 30 درصد مشاغل مدیریتی در اختیار زنان قرار گیرد. طبق اظهارات معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهور انسیه خزعلی، در حال حاضر 25 درصد مدیران کشور زن هستند(ایسنا، 2 تیر1403).
(P.1)