Telegram Web Link
ایکاش این دلقک‌ها فقط دلقک بودند. اینها در حقیقت برای زندگی تودهٔ مردم تصمیم می‌گیرند. اینها هستند که تعیین می‌کنند چه خودرویی وارد شود، چه کسی فیلم بسازد یا چه کسی نماینده شود. همین‌ها هستند که تعیین می‌کنند کدام سفارت اشغال شود یا چه کسانی حق آزادی بیان داشته باشند. اینها تصمیم‌گیرندگان واقعی برای زندگی مردم هستند نه صرفاً دلقک. مردمی که طبع‌شان آزادی را پس می‌زند و غالباً با کنترل و دستور دولتی مشکلی ندارند، تنها مایل‌اند این دلقک را با آن دلقک تعویض کنند اما کسی به این فکر نمی‌کند که اصلا به دلقک نیازی نیست!

#تلنگر
جناب گاو
تمام نکاتی که برای ناکارآمدی و نادانی بوروکرات‌جماعت و سیاستمدارجماعت، و ناکارآمدی معمول دولت‌ها می‌گوییم و می‌نویسیم، بیشتر مربوط به کشورهای دیگر است. در کشور خودمان مساله اینها نیست. اینجا با تعدادی دلقک واقعی و دلقک‌بازی هرروزه‌شان سروکار داریم، و نه…
سیرک بزرگ

دوستم که در صنایع غذایی کار می‌کند نوشت:

نه اینکه تمام بوروکرات‌های دولتی دلقک و ابله باشند! بعضی‌شان خیلی هم باهوشند. ولی کل سیستم یک سیرک و دلقک‌بازی است، و خیلی باهوش‌هایشان این را می‌دانند!

مثل کارمند یکی از شرکت‌های "معتمدِ" سازمان محیط زیست ("معتمد" =رانتدار) که هر ۳ ماه یکبار برای سنجیدن آلایندگی فِر خط ویفر به کارخانه‌ی ما می‌آید (فری که با گاز شهری کار می‌کند و شعله‌ی چندان بزرگی ندارد)! او که گاه وسط آلودگی شدید حاصل از سوزاندن مازوت در نیروگاه‌ها می‌آید، می‌داند که کل این پروسه چیزی صوری، و همان دلقک‌بازی، است! شعله‌ی فِر، اگر تنظیم نباشد، قبل از همه خود صاحب کارخانه دنبال درست کردنش می‌رود، چون شعله‌ی تنظیم‌نشده ویفرها را خراب می‌کند. ولی حتی اگر این هم نبود و شعله هم واقعاً از تنظیم خارج بود، مقدار آلودگی که یک شعله‌ی (در مقیاس صنعتی نسبتاً کوچکِ) گازسوز ایجاد می‌کند، در برابر آلودگی‌های حاصل از سوزاندن مازوت، و حاصل از سوخت‌های نامرغوب در خودروها و صنایع و موارد دیگر، مثل قطره‌ای در برابر دریاست! آلودگی آن در بدترین حالت به پای آلودگی که یک خودروی ساخت داخل ایجاد می‌کند نمی‌رسد.

او این‌‌ها را می‌داند، ولی ۳ ماه یکبار برای آزمایش آلایندگی فِر می‌آید، فاکتور مربوطه را برای پرداخت به ما می‌دهد، بابت بسته‌ی هدیه‌ی محصولات کارخانه که هر بار به او می‌دهیم تشکر می‌کند و می‌رود. آنقدر در مورد مهمل بودن کارش مطمئن است که اگر بیاید و فِر ما خاموش باشد، از ما درخواست روشن کردن فر برای آزمایش را هم نمی‌کند! او برای این آمده که می‌داند در این سیرک وظیفه‌اش است که بیاید و فاکتور بیاورد و هدیه‌اش را بگیرد. کارمند محیط زیست هم که گزارش مربوطه را در دفتر کارش می‌خواند، می‌داند کار عبثی است! خود آن کارمند هم چند ماه قبلش آمده بود و به ما بابت این که مساحت فضای سبزِ کارخانه کمتر از مقدار مصوب است اخطار داده بود، آن هم در یک شهرک صنعتی که خاکش آهکی است و به درد درختکاری نمی‌خورد؛ به او گفتیم که شهرک صنعتی همین الان شدیداً دچار کمبود آب است، و مشکل آب فعلاً بزرگترین مشکل کل محیط زیست کشور است و اصرار بر آن مصوبه‌ها در این ایام خشکسالی فقط کار را خراب‌تر می‌کند. حرف‌مان را تایید کرد و گفت: "می‌دانم! ولی اگر فردا پس‌فردا بازرس کل سازمان بیاید و گزارش کند، من دچار دردسر خواهم شد!"

خلاصه که همگی اسیر این سیرک دلقک‌بازی هستیم، سیرکی که هدفش یا ارضای #شهوت_کنترل حضرات است، یا سرگرم کردن مردم تا به امور مربوط به از-ما-بهتران نپردازند.

@jenabegav
نظرخواهی: اگر بخواهید، می‌توانم در مورد نظام فشل بوروکراسی، مهمل بودن و احمقانه بودن، و بدتر از آن، مخرب و مضر بودن کار بوروکرات‌ها در انواع و اقسام زمینه‌ها مثال‌های زیادی بیاورم. نظر شما چیست؟ بنویسم؟!
@jenabegav
Final Results
26%
درست می‌نویسی، ولی من دیگر حوصله اینگونه مطالب را ندارم!
66%
درست می‌نویسی، و بیشتر بنویس!
2%
مغرضانه و چرت می‌نویسی، و بوروکرات‌ها خیلی هم خوب و لازمند! پس ننویس!
6%
مغرضانه و چرت می‌نویسی، و بوروکرات‌ها خیلی هم خوب و لازمند! ولی بنویس ببینیم چه می‌گویی!
زمانی که ناصرالدین‌شاه با گلوله‌ی میرزارضا کرمانی به دیار باقی رفت، او را در یکی از رواق‌های حرم شاه‌عبدالعظیم در کنار معشوقه‌ی دوره‌ی جوانیش جیران‌خانم دفن کردند، همان جیران که تا دوران پیری خاطره‌‌ی عشقش را در دل حفظ کرده بود. تنها نشانه‌ی "شاهانه" که قبر شاه #قاجار، که پنجاه سال سلطنت کرده بود، را متمایز می‌کرد، سنگ قبری مجسمه‌وار از تمثال شاه بود. نه بقعه‌ی مخصوصی و نه مراسم خیلی خاصی و نه بزرگداشت هر ساله....

قاتلش از مردم عادی نبود! با روشنفکران آن زمان می‌گشت و مراوده و مکاتبه داشت. مردم عادی آن زمان با ناصرالدین‌شاه دشمنی نداشتند، ولی روشنفکران داشتند، از ملکم‌خان (پدر روشنفکری) تا آقاخان کرمانی (پدر ملی‌گرایی) تا جمال‌الدین اسدآبادی (پدر اسلام‌گرایی) تا بقیه! اینها همگی با هم رفیق بودند، و علاوه بر دشمنی با ناصرالدین‌شاه در یک چیز دیگر هم مشترک بودند: همه‌شان منتقد آخوندها و مراجع سنتی بودند که چرا در سیاست دخالت نمی‌کنند، و همه‌شان خواهان تصاحب قدرت سیاسی توسط آخوندها بودند! قبل از اینها، کمتر کسی در میان آخوندهای سنتی بود که دنبال قدرت سیاسی مستقیم باشد.

انّ فی هذا و ذاک عبرة للعالمین
@jenabegav
Forwarded from چُراز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو با عیسی کلانتری
وزیر اسبق کشاورزی
و رئیس سابق سازمان محیط زیست


ورشکستگی آبی یعنی این؛
دشت تهران سالانه ۳۶ سانتی متر نشست میکند.
بچه هاتون باید یک جای دیگری پیدا کنند برای رشد و نمو.
همه کشور همینه فقط تهران نیست.
اصفهان ظرف ۲ سال ۴۰ سانتی متر نشست کرده.
یعنی ما داریم سرزمین رو نابود میکنیم بدون تعارف...

لینک نسخه کامل گفتگو

@choraz
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتیم که نظام فیلتری دارد که فقط هرچه پلشت‌ترها را نگاه می‌دارد‌. اما بعضی‌ها چون سید مجید حسینی، رائفی‌پور، علیزاده (از لندن!)، حسن عباسی... در عین پلشتی چنان بی‌پرنسیپ‌اند که حتی صاحبان قدرت نیز از آنها دوری می‌جویند و آنها را در بازی‌های سطح بالاتر خود راه نمی‌دهند. صاحبان قدرت دقیقاً با آنها همانطوری رفتار می‌کنند که مردان هوسباز با زنان فاحشه: از آنان وقتی به کار می‌آیند استفاده می‌کنند و پولی یا تکه‌نانی یا مقداری امکان دیده شدن و شهرت به آنان می‌دهند، ولی حتی از دیده شدن با آنان در ملاءعام احتراز می‌کنند. همچون دستمال کاغذی توالت فقط برای مصرف و دور انداختن خوبند!

اینکه صاحبان قدرت با اینها اینطور معامله می‌کنند عجیب نیست! عجیب این است که اینها چگونه هنوز در میان توده‌ها طرفدار جذب می‌کنند، و چطور، بعد از این همه تجربه، بسیاری از مردم هنوز اینقدر گول ترهات و خزعبلات این دستمال توالت‌های متعفن را می‌خورند!
این دخترک، با نام ورا پختلوا (Vera Pekhteleva)، سه سال پیش در روسیه توسط دوست‌پسر سابقش ۴ ساعت شکنجه شد، و به فجیع‌ترین وضع به قتل رسید. همسایگان که صدای ضجه‌های او را می‌شنیدند، بارها به پلیس تلفن کردند، ولی پلیس با این عذر که "حتماً دعوای خانوادگی است" هیچ کاری نکرد. قاتلش بعداً محاکمه و به ۱۷ سال زندان محکوم شد.

ولی الان پوتین او را عفو کرده، چون داوطلب اعزام به اوکراین برای کشتن مردم آنجا شده است. نه فقط او، بلکه تعداد زیادی از قاتلین و جانیان دیگر در زندان‌های روسیه را نیز!

در این سخن که "غرب دچار اضمحلال معنوی و فرهنگی است" حقیقتی هست، ولی مواظب باشید که این را چه کسی می‌گوید! خیلی‌ها که این را می‌گویند از خود غربی‌ها وضع‌شان به مراتب اسفناک‌تر و بدتر است.

@jenabegav
جناب گاو
حکایت من و خرگوش و ایشان! ایشان: شنیده‌ام شما از خرگوش خوشتان می‌آید؟ من: درست شنیده‌اید! ایشان: چه طور از حیوانی خوشتان می‌آید که خرطوم به آن درازی دارد؟ من: منظورتان فیل است؟! ایشان: البته نظر شما محترم است، ولی ما نامش را خرگوش می‌دانیم! حالا شما هر…
بیل گیتس کافی‌نت می‌زند!

محمد قادری از فعالین بخش معدن توئیتی زده و اشاره کرده به این قانون احمقانه که، به کسی که مدرک دانشگاهی در رشته‌ی معدن‌ نداشته باشد مجوز احداث معدن یا بهره‌برداری از معدن نمی‌دهند!

به خدمت ایشان عارض شوم که: ای آقا! چه انتظاراتی داری! الان را نمی‌دانم، ولی ۱۵ سال پیش در این مملکت، اگر استیو جابز یا بیل گیتس می‌خواستند یک کافی‌نت کوچک هم بزنند نمی‌توانستند مجوز بگیرند، چون مجوزِ کافی‌نت را فقط به دارندگان مدارک دانشگاهی علوم کامپیوتر می‌دادند و این دو بزرگوار اصلاً مدرک دانشگاهی نداشتند!

تصورش را بکن: در آمریکا برای ایجاد شرکتی که تمام دنیا را تسخیرِ محصولات خود کند، به هیچ گونه مدرک تحصیلی (حتی تحصیلات ابتدائی)، و در حقیقت به هیچ مجوزی، نیازی نبوده و نیست، ولی در ایران برای ایجاد یک کافی‌نت با چهارتا کامپیوتر باید مدرک دانشگاهی می‌داشتی و مجوز می‌گرفتی.

اصولاً مجوزها یا برای ایجاد رانت‌اند، یا برای سرگرمی بوروکرات‌جماعت تا فکر کنند کار مفیدی دارند انجام می‌دهند و دارند مملکت را توسعععه می‌دهند....

و البته دوستانی هم هستند که اصرار دارند جناب فیل همان آقاخرگوشه است!
@jenabegav
جناب گاو
نسل پُکیده! (موضوع زیر، فقط جهت کمی تفکر!) متولدین دهه‌های پنجاه وشصت خیلی صحبت از نسل خودشان به عنوان نسل سوخته می‌کنند، نسلی که در میان انقلاب و جنگ بزرگ شد. ولی صحبت از نسل #پکیده کمتر می‌شود: نسلی که در زمان انقلاب نسل جوان بود و حدوداً بین پانزده تا…
صندوق‌های بازنشستگی

آیا نسل جوان، نسلی که الان زیر ۳۵ سال سن دارد، حق ندارد بپرسد: "نسل‌های قبلی که با انتخاب‌های خود، با راهپیمایی‌ها و از ته حلق شعار دادن‌هایشان، با خودارضایی‌های سیاسی هرروزه‌شان، با رای‌شان، با پیروی‌شان از اراذل و اوباش، چنین روزگار سختی و چنین ویرانه‌ای از فرهنگ و دین و اقتصاد را برای ما به جا گذاشتند، چرا من باید یک سوم ثمره‌ی کار و تلاشم را بدهم تا آن نسل‌ها حقوق بازنشستگی بگیرند؟ پول بیمه‌ای که من بناست یک عمر بدهم که الان برای من سرمایه‌گذاری نمی‌شود و فقط صرف پرداخت بازنشستگی آن نسل‌ها می‌شود! همان نسل‌هایی که پول نفت داشتند و خیلی چیزهای دیگر داشتند و عقبه‌ی فرهنگ و سنت داشتند و روابط خوب با خارج داشتند، ولی همه را با انتخاب خود فدای ایدئولوژی و شعار و بیگانه‌هراسی و توهمات توطئه و خزعبلات امثال شریعتی و ساعدی و شاملو و بهشتی و .... کردند! حالا آیا من باید کار کنم و پول زور به سازمان تامین اجتماعی یا سایر صندوق‌ها بدهم تا آن نسل یک وقت سر پیری هم‌ مجبور نباشد یک ذره عواقب کارهایش را خودش بچشد؟! اگر با این‌محیط زیستی که آن نسل‌ها برایم گذاشتند، سنم حتی به بازنشستگی هم برسد و قبلش از مریضی و آلودگی نمیرم، تا آن موقع دیگر از هیچ کدام از این صندوق‌ها خبری نخواهد بود! چرا من باید آن خری باشم که کار می‌کند تا یابوهای قبلی راحت بخورند؟"
@jenabegav
نظرسنجی: فرض کنید مجلسی کاملاً دموکراتیک داشته باشیم. آیا امری خلاف اخلاق می‌تواند به صرف قانونگذاری در مجلس به امری اخلاقی تبدیل شود؟
@jenabegav
Final Results
14%
بله!
73%
خیر، اصلاً!
13%
بستگی دارد از آن خوشمان بیاید یا نه!
جناب گاو
صندوق‌های بازنشستگی آیا نسل جوان، نسلی که الان زیر ۳۵ سال سن دارد، حق ندارد بپرسد: "نسل‌های قبلی که با انتخاب‌های خود، با راهپیمایی‌ها و از ته حلق شعار دادن‌هایشان، با خودارضایی‌های سیاسی هرروزه‌شان، با رای‌شان، با پیروی‌شان از اراذل و اوباش، چنین روزگار…
نسلی بی‌اخلاق

مشکل نسلی که انقلاب کرد و با همه‌ی شعارهای چپی و ضدسنت و ضدعقلانیت آن همراه شد فقط مشکل عدم فهم درست نبود! آن نسل مشکل اخلاقی هم داشت: اکثر اینها، تا سال‌ها و تا وقتی که خود عواقب کارهایشان را نچشیدند، با همه‌ی بی‌اخلاقی‌های انقلاب همراه شدند، به خصوص آنجا که به نفع‌شان بود.

مثالی که خود من شخصاً درگیرش بودم: در سال ۱۳۷۵ قانونی تصویب شد که بنابر آن هر کارفرما بایستی به ازای هر سال کار کارکنانش معادل یک‌ماه حقوق به او "حق سنوات" بدهد (یک ماه حقوق بر اساس آخرین حقوق پرداختی به کارگر). حالا این که چنین اجبارهایی خلاف آزادی قرارداد و معامله است، به کنار! در حرکتی عجیب و غریب از لحاظ حقوقی، این قانون عطف به ماسبق نیز شد (گویا بنابر رای دیوان عالی "عدالت" اداری!)!! یعنی حتی کسی اگر در سال‌های قبل حقوق بسیار خوبی به کارگرش داده بود، و حتی اگر، افزون بر حقوق، پاداش خوب هم داده بود و حتی اگر کارگر و کارفرما هر دو از قراردادِ با هم راضی بودند، حالا باید کارفرما پول هنگفت دیگری نیز به کارگر می‌داد!

پدر اینجانب از سال‌ها قبل از انقلاب کارگاهی با تعدادی کارگر داشت. در آن زمان‌ها که کسی کارگرانش را بیمه نمی‌کرد، او از اولین کارفرمایانی بود که کارگرانش را بیمه کرد. وقتی این قانون تصویب شد، تعداد زیادی از کارگرانش که سال‌های سال برایش کار کرده بودند و با ماندن‌شان در تمام این سال‌ها نشان داده بودند که راضی‌اند، اکنون نزدیک سن بازنشستگی‌شان بودند. به استثنای یک نفرشان (که بیشتر از بقیه اهل شرع بود)، بقیه برای گرفتن حق سنوات آن سال‌ها از پدرم شکایت کردند! یعنی عملی کاملاً غیراخلاقی و پولی کاملاً نامشروع برایشان اخلاقی و مشروع گشت، آن هم به واسطه‌ی یک قانون دولت که از لحاظ حقوقی کاملاً بیجا بود! پدرم که از تصادف روزگار همان زمان‌ها دچار مشکلات مالی حادی شده بود، با این پرداخت‌ها تا مرز ورشکستگی پیش رفت. تراژدی کار آنجا بود که اگر پدرم کارگرانش را بیمه نکرده بود، آن کارگران با مقررات آن زمان دستشان به هیچ جا بند نبود، کما آنکه بسیاری کارفرمایان دیگر که کارگران‌شان را بیمه نکرده بودند هیچ پولی به آنها پرداخت نکردند. (سال‌ها بعد یکی از آن کارگران که شکایت کرده بود را دیدم، به من گفت: "خدا پدرت را بیامرزد! اگر من را بیمه نکرده بود و الان حقوق بازنشستگی نداشتم، الان با این سنم و با این وزنم چگونه می‌توانستم از پس زندگی برآیم؟!")

فقط پدرم نبود! بسیاری از کارفرمایان درستکار و باانصاف ناگهان با حجم زیاد شکایت کارگران روبرو شدند. چند سال پیش، تصادفاً دوستی کرمانشاهی (اصلاً یک کُرد از اطراف سنندج) پیدا کردم که پدرش هم‌صنف پدر من بود، و دقیقاً همان بلا سرش آمده بود. تعریف می‌کرد که چگونه کارگرانی بودند که وقتی از روستای پدری‌اش به شهر آمده بودند، پدرش با مهربانی آنها را تحت حمایت گرفته بود، مدت‌ها در خانه‌ی خود از آنها پذیرایی کرده بود، به آنها کار داده بود و بیمه‌شان کرده بود، و بعد همان‌ها با شکایت‌هایشان برای همین "حق سنوات" او را کاملاً ورشکست کردند و موجب سکته‌ و مرگ او شدند.

همه‌ی آن کارگران می‌دانستند که دارند کاری کاملاً غیراخلاقی انجام می‌دهند! اینجا مسأله دیگر نه نبودِ فهم، بلکه نبود شخصیت درست و پایبند نبودن به شرع و فقدان اصول اخلاقی بود، اصول اخلاقی که بر عکس آنچه گفته می‌شود در نسلی که انقلاب ۵۷ را به ثمر رساند بسیار غائب بود. علیرغم تمام ادعاهاشان!

و این همان نسلی است که الان از جوان ۳۰ ساله انتظار دارد که یک سوم درآمدش را به بیمه بپردازد تا یک وقت خدای‌نکرده حقوق بازنشستگی‌اش با مشکل روبرو نشود (حتی اگر بداند که احتمال آنکه آن جوان ۳۰ساله بتواند روزی از حقوق بازنشستگی از این صندوق‌های ورشکسته برخوردار شود نزدیک صفر است)!
@jenabegav
جناب گاو
رئیس کل بانک مرکزی: نرخ‌ ارز حتما تعدیل می‌شود. صالح‌آبادی: 🔹"علت افزایش نرخ دلار در افزایش نرخ بهره در بیش از ۹۰ کشور دنیا، نوسانات فصلی و ناآرامی‌های اخیر در کشور بوده است." 🔹"افزایش نرخ در بازار آزاد ارز واقعی نیست و حتما تعدیل خواهد شد و ما به عنوان بازارساز…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استقرای ریاضی: هر موقعی که رئیس بانک مرکزی، برای (n+1)اُمین بار، آمد و گفت که نرخ ارز کاملاً در دستان پرقدرت‌شان و از طریق دانش بی‌‌نهایت‌شان مهار شده، شما n بار قبلی و روسای پیشین بانک مرکزی را به یاد آورید و سفت و سخت بترسید!

@jenabegav
جناب گاو
دو توییت فوق از آقای اولاد روایت زیر از امام صادق را دوباره به خاطرم آورد، که قبلاً هم نقل کرده بودم: در عصر امام صادق مردی به تقدس و تقوا شهرت یافته بود؛ اطوارِ عوام‌فریبانه او امام را متوجه کرد و روزی به دنبالش رفت تا اعمال او را از نزدیک ببیند. امام مشاهده…
🔹علیرضا زاکانی، شهردار تهران در برنامه‌ی به افق فلسطین گفت: "شهرداری تهران در بازسازی غزه همکاری خواهد کرد."

این فقط یک اسم دارد: دزدی! اسم دیگری ندارد، حتی اگر اهالی غزه مظلوم‌ترین مردم دنیا و حتی اگر اسرائیلی‌ها ظالم‌ترین قوم دنیا باشند. این دزدی است، و این دزدی از مال مردم ایران مدت‌هاست که انجام شده است (جدا از ضررهای دیگری که اینگونه سیاست‌ها تا الان برایمان داشته است).

اگر شک دارید که این دزدی است، این روایت از امام صادق را ببینید! البته سردمداران ما که بارها نشان داده‌اند که نه از دزدی ابائی دارند و نه کاری به امام باقر و صادق دارند (مگر فقط در مقام سوءاستفاده از نام ایشان!). خلاصه که با بد اراذلی طرفیم.
@jenabegav
Forwarded from اقتصاد پرس
‼️مردم ایران توقع بیجا دارند، هر کره‌ای معادل ۲۴ ایرانی کار و در آپارتمان ۱۵متری زندگی می‌کند، اگر رفاه می‌خواهید بیشتر تلاش کنید

👈 زندگی خود را با هند، پاکستان و بنگلادش مقایسه کنید نه ژاپن و آلمان/ درباره اختلاس‌ها و آقازاده‌ها اغراق می‌کنند

قدیری ابیانه فعال سیاسی اصولگرا:

▪️ ساعت مفید کار در کره جنوبی ۹.۵ ساعت و در ایران ۲۲ دقیقه است و این یعنی یک کره‌ای معادل ۲۴ ایرانی کار می‌کند. بسیار کم توقع هم هستند و بسیاری در آپارتمان‌های ۱۵ متری و ۱۷ متری سکونت دارند.

▪️ اگر رفاه بیشتر می خواهیم باید تلاش بیشتری هم کنیم و باید فرهنگ کارمان را تقویت کنیم. برخی به صورت اغراق آمیز عنوان می کنند که تمام اموال کشور اختلاس شده و اگر این مبالغ به هر ایرانی داده می شد ایران گلستان می‌شد.

▪️ شعار می‌دهند " اگه اختلاس ها کم بشه، مشکل ما حل میشه" درحالیکه سهم هر ایرانی از اختلاس سه هزار میلیارد تومانی فقط ۳۷ هزار تومان می‌شود و اگر سهم هر ایرانی از تمام اختلاس‌های صورت گرفته تا به امروز را حساب کنیم حدود ۱۰۰ هزار تومان به ازای هر نفر می شود.

__________________
✔️
@Eghtesadpress
✔️
eghtesadpress.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🖥 فیلم

نبودن

ساخته علی مصفا

کیفیت 1080p

روشنفکری ایران از زمان مشروطه یک روشنفکری به شدت چپ بوده است‌. روشنفکران چپی، یعنی اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران‌مان، همیشه در ابتدا حس جنگیدن در جبهه‌ی عدالت و برای مستضعفان را داشتند، ولی در حقیقت، دانسته یا ندانسته، خادمان شرّ بسیار بزرگ‌تری شدند. بعضی‌شان با صداقت، خیلی‌شان با نفاق!

وقتی راهت درست نباشد، نیت‌های به ظاهر خیرت فقط خودت را (و شاید موقتاً بقیه را) گول می‌زند!
@jenabegav
تجربه کشورها
نیوزیلند، بخش۱

کشور بسیار زیبای نیوزیلند در اوائل دهه ۱۹۸۰ در وضعیت بد اقتصادی بود. این کشور کوچک، که در دهه‌ی ۱۹۵۰ از نظر مقدار متوسط درآمد شخصی در جایگاه سوم در کشورهای دنیا قرار داشت، در سال‌ ۱۹۸۳ به مقام ۲۷‌اُم نزول کرده بود. نرخ بیکاریش دو رقمی شده بود، ۲۳ سال متوالی بود که مدام کسر بودجه‌ی سنگین داشت که گاه بالغ بر ۴۰درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) می‌شد. بدهی دولت نیوزیلند به ۶۵درصدِ GDP رسیده بود و مخارج سالیانه دولت به ۴۴درصد GDP. سازمان‌های اعتبارسنجی جهانی مرتباً رتبه‌ی اعتباری نیوزیلند را کاهش می‌دادند. حجم زیادی از قوانین دولتی برای کنترل مبادله‌ی ارز، کنترل قیمت‌ها و کنترل دستمزدها وجود داشت. بسط نقدینگی بالا بود و به تبع آن تورم به نزدیک ۲۰درصد رسید. به بخش‌های مختلف صنعت، و به خصوص بخش کشاورزی، سوبسیدها و کمک‌های مالی زیادی تعلق می‌گرفت تا کمک کند آنها سرپا بایستند. بسیاری از جوانان با دیدن اوضاع مهاجرت کرده بودند یا قصد مهاجرت داشتند.

راستی که چپه شد!
بسیاری از این سیاست‌ها حاصل ملحق شدن انگلیس به اتحادیه اروپا در دهه‌ی ۱۹۷۰ بود، که انگلیس را مجبور کرد که سیاست‌های ترجیحی اقتصادیش نسبت به کشورهای مشترک‌المنافع (از جمله نیوزیلند) را کنار بگذارد. تا قبل از آن، اکثر تجارت نیوزیلند با انگلیس بود، و این امر نیوزیلند را در وضعیتی بد قرار داد. اقدامات دولت وقت نیوزیلند، که در دهه ۱۹۷۰ در دست "حزب ملی" (حزبی دست راستی) بود، کاملاً در تضاد با سنت‌های لیبرال و راست حزب بود: وضع قوانین حمایتی از صنایع و بیزینس‌ها، وضع مقررات، بسط دولت رفاه و خدمات دولتی و قول‌های مختلف در مورد انواع بذل و بخشش‌های دولتی...
دولت دست راستی نیوزیلند در دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ در حقیقت کارش رشوه دادن به رای‌دهندگان و نفی واقعیت‌های اقتصادی، دقیقاً به سبک یک حزب کاملاً چپی، شد!

چپی که به راه راست رفت!
در ۱۹۸۴ حزب کارگر نیوزیلند به قدرت رسید. علیرغم اینکه این حزب به طور سنتی چپ بود، اما سلسله‌ای از اصلاحات را اجرا کرد که به طور رادیکال راست و لیبرال (اقتصادی) محسوب می‌شد. این سلسله اصلاحات تا سال ۱۹۹۰ که حزب کارگر سرکار بودند ادامه یافت، و بعدا نیز توسط حزب ملی ادامه یافت. اینکه در فضای سیاسی آن روز چگونه چنین چیزی ممکن شد، و چه کسانی با مقاومت خود و با استفاده از ابزار سیستم سیاسی نیوزیلند این را به انجام رساندند، داستان جذابی است که باید بماند برای وقتی دیگر! فعلاً فقط در مورد اصلاحات اقتصادی انجام‌شده توضیح خواهم داد.

دولت جدید سه مشکل اساسی در اقتصاد نیوزیلند تشخیص داد: مالیات بالا، مخارج زیاد دولت، دولت فضول و فراگیر و بزرگ! در زمانی کوتاه دولت جدید تغییرات بسیار بزرگ و شگرفی ایجاد کرد.

ابتدا با این شروع کردند که بگردند دنبالِ تمام "وظایف" و کارهایی که سازمان‌های دولتی نبایستی انجام دهند، ولی انجام می‌دادند! هدف حذف آن کارها، و بالطبع حذف مشاغل کارمندی مربوط به آن کارها، بود. این سازمان‌ها بدین ترتیب کوچک شدند. تعداد کارکنان وزارت ترابری که قبلاً ۵۶۰۰ بود به ۵۳ نفر تقلیل یافت و بقیه (یعنی بیش از ۵۵۰۰ نفر) اخراج شدند. پرسنل سازمان جنگلداری از هفده‌هزار به هفده نفر تقلیل یافت، و در وزارت کار از ۲۸هزار پرسنل همه را اخراج کردند، الا یک نفر: فقط خود وزیر ماند! مجموعاً از حجم دولت ۶۶درصد کاسته شد! کلاً هم مفهوم کارمند "رسمی" را کنار گذاشتند.

نیز شروع کردند به خصوصی‌سازی بسیار گسترده: شرکت‌های هواپیمایی، شرکت‌های بیمه، خدمات پستی، هتل‌ها، بانک‌ها، راه‌آهن، اتوبوس‌رانی‌ها، و بسیاری چیزهای دیگر که تا آن زمان در دست دولت بود، فروخته شد و کاملاً خصوصی شد. این پروسه البته همراه بود با آزادسازی و مقررات‌زدایی بسیار گسترده و در تمام ابعاد، و به خصوص رفع کنترل قیمت‌ها و دستمزدها. حتی قسمت‌هایی که، به دلیل سرشت انحصاری خود، در دست دولت ماند (مثل آژانس کنترل خطوط هوایی) تبدیل به شرکت‌هایی در تصاحب دولت شدند که موظف شدند سودآور باشند و به دولت مالیات بپردازند، و بنا شد که دیگر هیچ‌گونه سرمایه‌گذاری در آنها از طرف دولت انجام نشود! مجموعاً ۳۵ شرکت دولتی اینگونه از آژانس‌های قبلی تشکیل شد. قبلاً اینها برای دولت سالانه یک‌میلیارد دلار خرج داشتند، حالا سالانه یک‌میلیارد دلار به دولت مالیات می‌دادند!

تمهید دیگر حذف تمام سوبسیدهایی بود که به صنایع و بخش کشاورزی و دامداری داده می‌شد. این قسمتی بود که بیشترین اعتراضات را به همراه داشت. تا آن زمان، دامداران کوچک و بزرگ به شدت به دولت وابسته بودند. مثلاً دولت روی فروش هر گوسفند تقریباً به اندازه‌ی قیمتی که گوسفند فروخته می‌شد به دامدار سوبسید می‌داد! معترضین می‌گفتند که دولت، با قطع سوبسیدها، تمام این بخش، به خصوص کشاورزان و دامداران کوچک را، نابود خواهد کرد.

ادامه در پست بعد
@jenabegav
جناب گاو
تجربه کشورها نیوزیلند، بخش۱ کشور بسیار زیبای نیوزیلند در اوائل دهه ۱۹۸۰ در وضعیت بد اقتصادی بود. این کشور کوچک، که در دهه‌ی ۱۹۵۰ از نظر مقدار متوسط درآمد شخصی در جایگاه سوم در کشورهای دنیا قرار داشت، در سال‌ ۱۹۸۳ به مقام ۲۷‌اُم نزول کرده بود. نرخ بیکاریش…
تجربه کشورها
نیوزیلند، بخش۲
(بخش۱، اینجا!)

مشکل دیگر در زمینه‌ی آموزش بود. برای بیست سال، سال بعد از سال، بودجه‌ی آموزش دولتی اضافه شده بود، ولی در مدارس وضعیت دانش‌آموزان بد و بدتر گشته بود. در این بیست سال بودجه‌ی آموزش دولتی در کل دو برابر شده بود، ولی تعداد دانش‌آموزانی که وضعیت بدی در مدارس داشتند افزونی گرفته بود (به خصوص در میان طبقات فقیرتر اجتماع). دولت جدید تمام بوروکراسی دولتی آموزش و پرورش را تعطیل کرد و کارمندانش را اخراج کرد، و مدیریت هر مدرسه را به شورایی مرکب از معلمان و والدین دانش آموزانِ آن مدرسه گذاشت. هر مدرسه فقط و فقط بنابر تعداد دانش‌آموزان بودجه‌ی دولتی دریافت می‌کرد (و در این زمینه تفاوتی بین مدرسه‌های دولتی و خصوصی نگذاشتند)، ولی دولت دیگر کاری به مطالب و متون و برنامه‌های درسی و یا امتحانات مدارس نداشت (شبیه به این چیزی که در اینجا گفتیم!). هر خانواده‌ای مختار بود که فرزند خود را به هر مدرسه‌ای که آن دانش‌آموز را قبول می‌کرد بفرستد. تمام این تغییرات در سیستم آموزش بسیار سریع (می‌شود گفت یکروزه!) انجام شد.

دولت جدید مالیات‌ها را هم بسیار چشمگیر کاهش داد: نرخ مالیات‌ها را تقریباً نصف کرد، و نیز مالیات‌های مختلف و متفرقه (مالیات بر عایدی سرمایه، مالیات بر املاک، مالیات بر ارث...) را کلّاً برداشت، و نیز قوانین مالیاتی را بسیار ساده کرد.

رای خریدن ممنوع، به خصوص با پول آیندگان
نکته‌ی دیگر این بود که در تمام مخارج دولتی، این پرسش را مطرح کردند که هزینه مربوطه از جیب چه کسب پرداخت خواهد شد: مالیات‌دهنده، یا مصرف‌کننده‌ی نهایی، یا شرکت واسط. در بسیاری از امورِ مربوط به سازمان‌های مختلف دولتی، پارادایمی کاملاً جدید و بیزینس‌وار تعریف کردند. مثلاً، در کمک به فقرا، بودجه‌ی سازمان مربوطه بر اساس تعداد فقرا و یا مقدار کمک انجام شده تعیین نمی‌شد، بلکه بر این اساس که چه تعداد از فقرا توانسته‌اند با کمک آن سازمان روی پای خود بایستند و دیگر به کمک دولتی محتاج نباشند!

در سال ۱۹۹۰ که دولت دوباره دست حزب ملی افتاد، این بار حزب در دست نیروهای جوان‌تری بود که کاملاً با اصلاحات اقتصادی دولت قبلی (از حزب کارگر) موافق بودند. آنها نه تنها آن اصلاحات را ادامه دادند، بلکه بسیاری از آنها را نهادینه کردند: بانک مرکزی مستقل که تنها وظیفه‌اش حفظ ارزش پول ملی بود؛ بودجه‌ی کاملاً شفاف دولتی که تمام جزئیات آن به سهولت در اختیار همه‌ی مردم (همه!) بود؛ حسابداری و حسابرسی‌های کاملاً استاندارد که مسئولیت‌های مالی آینده را هم در حساب می‌آورد، و به این ترتیب هیچ دولتی نمی‌توانست از جیب آیندگان برای امروزِ خودش رای بخرد.....

اصلاحات چه در زمان حزب کارگر و چه در زمان حزب ملی بسیار سریع و با قاطعیت انجام شد، گرچه مخالفت‌ها با آن اصلاحات بی‌امان و بی‌وقفه بود. می‌شود تصور کرد که چنان حجم زیادی از تغییرات چگونه حجم زیادی از مخالفت‌های گروه‌های ذینفع را به همراه دارد.

فاجعه‌ای که نیامد!
انتظار می‌رفت که اقدامات دولت بحران شدیدی را در کشور ایجاد کند: کم کردنِ نزدیک به ۶۶درصد از حجم دولت به شدت به بیکاری که همان زمان بالا بود دامن بزند، قطع سوبسیدها بخش کشاورزی و دامداری (به خصوص در سطح کوچک) را نابود کند و حتی بیشتر به بیکاری بیفزاید. نیز بسیاری بر این باور بودند که نصف کردن نرخ مالیاتی و حذف بسیاری از مالیات‌ها درآمد دولت را به شدت کاهش دهد و بر کسر بودجه بیفزاید، و از طرف دیگر کم کردن بودجه‌ی دولت در بسیاری از موارد به رکود بی‌سابقه‌ای دامن بزند. در مورد مسأله‌ی آموزش و مدارس نیز پیش‌بینی‌ها اکثراً بدبینانه بود.

اما در تمام موارد هر آنچه اتفاق افتاد درست برعکس این انتظارات بود: نرخ بیکاری در همان سال اول اصلاحات کمتر شد و بعداً به شدت کاهش یافت، درآمد مالیاتی دولت افزایش یافت، بدهی دولت ظرف چند سال یک‌سوم شد، و رونق اقتصادی بی‌نظیری حاکم شد. بخش کشاورزی و دامداری نه تنها کوچک نشد، بلکه با استقلال یافتن از دولت رونق و درآمد بسیار خوبی کسب کرد، و باز هم برخلاف انتظارات واحدهای کوچکتر کشاورزی و دامداری موفق‌تر و بهتر از شرکت‌های بزرگ ظاهر شدند. در حقیقت، امروز صنعت دامداری نیوزیلند یکی از موفق‌ترین‌ها در جهان است. در زمینه‌ی آموزش مدرسه‌ای هم، سطح آموزش مدارس ارتقای خوبی گرفت و استانداردهای آن از بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته پیشی گرفت.

اصلاحاتی که در ۱۹۸۴ شروع شد و یک دهه ادامه یافت و در ساختار نیوزیلند نهادینه شد، اصلاحاتی که منجر به آزادی اقتصادی بی‌سابقه از یک سو و کوچک‌سازی و شفاف‌سازی دولت از سوی دیگر شد، این کشور را به یکی از آزادترین کشورهای جهان از لحاظ اقتصادی و یکی از مرفه‌ترین آنها تبدیل کرد.

داستان بازیگران سیاسی این پروسه هم داستان آموزنده‌ای است که اگر خدا بخواهد روزی برایتان خواهم گفت!
@jenabegav
2024/09/28 15:31:00
Back to Top
HTML Embed Code: