جناب گاو
اسراییل؟ به من چه؟!! قسمت اول ⛔️(قبل از این که این متن را بخوانید توجه کنید که: من تنها و تنها دغدغه ام ایران و مردم ایران است. بود و نبود اسراییل برایم مهم نیست). 📌#اسراییل؟ به من چه؟!! ✅دیروز از یک دستفروش یک شماره مجلهی قدیمی توفیق مربوط به شهریور…
شکر خدا معلوم شد ۸۰ میلیون کارشناس و دانشمند در مورد "مسائل خاورمیانه" و داستان اسرائیل و فلسطین داریم. همه هم یا دارند به "تروریستهای فلسطینی" فحش میدهند و یا در حال یادآوریاند که اسرائیلیها بدترند و صبرا و شتیلا چه شد و ایجاد وحشت در میان مردم فلسطین و ....
برای من اصلاً مهم نیست که اینجا کی مقصر است و کی نیست! به من چه؟! به ما چه؟! مگر وقتی در هر جای دنیا ظلمی شد، من باید بروم دنبال ظالم و مظلوم بگردم؟
چه "صهیونیسم" و چه انواع و اقسام گروههای مقاومت فلسطینی، از ملیگرا تا اسلامگرایشان، حاصل ایدئولولوژیهای قرن بیستمیاند. در دعوای آنها من حتی دوست ندارم تماشاچی بیطرف هم باشم. دوست دارم اصلا اسمی از هیچ کدام نشنوم.
به من چه، و به ما چه؟!
برای من اصلاً مهم نیست که اینجا کی مقصر است و کی نیست! به من چه؟! به ما چه؟! مگر وقتی در هر جای دنیا ظلمی شد، من باید بروم دنبال ظالم و مظلوم بگردم؟
چه "صهیونیسم" و چه انواع و اقسام گروههای مقاومت فلسطینی، از ملیگرا تا اسلامگرایشان، حاصل ایدئولولوژیهای قرن بیستمیاند. در دعوای آنها من حتی دوست ندارم تماشاچی بیطرف هم باشم. دوست دارم اصلا اسمی از هیچ کدام نشنوم.
به من چه، و به ما چه؟!
Telegram
جناب گاو
اسراییل؟ به من چه؟!!
قسمت اول
⛔️(قبل از این که این متن را بخوانید توجه کنید که: من تنها و تنها دغدغه ام ایران و مردم ایران است. بود و نبود اسراییل برایم مهم نیست).
📌#اسراییل؟ به من چه؟!!
✅دیروز از یک دستفروش یک شماره مجلهی قدیمی توفیق مربوط به شهریور…
قسمت اول
⛔️(قبل از این که این متن را بخوانید توجه کنید که: من تنها و تنها دغدغه ام ایران و مردم ایران است. بود و نبود اسراییل برایم مهم نیست).
📌#اسراییل؟ به من چه؟!!
✅دیروز از یک دستفروش یک شماره مجلهی قدیمی توفیق مربوط به شهریور…
نواب صفوی
۱- تصویری از جنون عصر نو
✍حسن محمودی
از زندگی مجتبی میرلوحی، که به نواب صفوی تغییر نام داد (سرنخی برای جوانترها: تغییر نام بیدلیل همیشه یک red flag است)، به راحتی میتوان یک کتاب روانپزشکی بالینی راجع به جنون خودشیفتگی و توهم حاد توام با بیماریهای جنسی درآورد. نکتههای زیادی هست در اینکه در ایران چنین موجوداتی اثرگذار سیاسی بودهاند و یا اینکه تاریخ معاصرمان پر از ستایش امثال این ضدقهرمان هاست. این جوانک حشری یک شبه از کارگری به مقام طلبگی نائل شد و خود را ملبس به لباس آخوند کرد و از عالم و آدم تقاضای کرنش کرد و شروع کرد به صدور دستورات خویش به همه جهان درباره همه چیز! عیب بیسوادی و انواع عقدههای روحی و رذایل اخلاقی را با تکبر و اظهارات پرمدعای توخالی، پرگویی اسهالی و گندهگوزیهای پرخاشگرانه پنهان میکرد. در وراجیهای سبکمغزانه او میتوان انواع شهوت وعقده و وسواس جنسی، عقده قدرت و کنترل و حرص و تکبری خارقالعاده را دید! جای واقعی او در دارالمجانین بود.
نواب صفوی در ۱۹ سالگی به استخدام شرکت نفت درآمد و در کمتر از یکسال یک آشوب به پا کرد. سپس به نجف گریخت، و در کمتر از یک سال، در سن ۲۰ سالگی، نه تنها لباس روحانیت پوشید، بلکه دانای کل و عالم تمام احکام و اسرار دین و فقه گشت، به طوری که بعد از آن با تعداد دیگری جوان جقله که دورش جمع شده بودند برای همه، از جمله بزرگترین مراجع تقلید، خط و نشان میکشیدند و برای تمام سردمداران جهان بیانیه صادر میکردند و به آنها راهکار ارائه میدادند. بعد از آن یکسال که جوان پرهورمون داستان ما تمام مدارج علم را یکساله پیمود، به ایران برگشت تا جلوی بیدین شدن ایرانیان را بگیرد. کارش را با احمد کسروی آغاز کرد، که مشغول نوشتن کتابهایی بود که این گروه گمراهکننده میدانستند. ابتدا او را دعوت به مناظره کردند، و کسروی در مناظره، او و دو سه دوست بچهطلبهی او را یک لقمه کرده، قورت داد (به تعبیر یکی از همراهان نواب در آن مناظره). اینکه آدم متوسطی مثل کسروی او و همراهانش را چنان مفتضحانه شکست داد، فقط نشان از بیسوادی این جوانان پرمدعا داشت.
چون در منطق و دانش کم آوردند، بر هجوگویی و تهدید افزودند و در آخر کسروی و منشیاش را فجیعانه کشتند. یکی از ننگینترین اپیسودهای تاریخ کشورمان این بود که چنین عمل شنیعی بیمجازات ماند. پس ترور به دهانشان مزه داد، به خصوص که معمولا در جو غوغازده آن روزها ترورها بیمجازات میماند. دو تن از قربانیان آنها یکی مرد به واقع دینداری چون عبدالحسین هژیر، و دیگری مرد حقیقتاً وطندوستی چون رزمآرا بودند (وطندوست، حتی اگر با موضعش در مورد ملی شدن نفت مخالف باشید!). علیرغم تمام شعارها در مورد دین و احکام، کوچکترین موازین اخلاقی هم در این ترورها رعایت نمیشد. وقتی خواستند حسین فاطمی (وزیر خارجه مصدق) را ترور کنند، شایع کردند که لواطکار است! البته بعد همین به خودشان برگشت، و خود نواب متهم به لواطکاری حتی در زندان شد.
در سال ۱۳۳۲، به اقتضای ضربالمثل «آب گندیده گودال را میجوید»، نواب صفوی به دیدار پدر معنوی سلفیسم و اخوانیسم، سید قطب، رفت، مردی که تمام خصائل نواب را داشت: غرور، دغدغه امور جنسی، بیسوادی و دشمنی با سنت!
در مکتوبات اندکی که از گروهش به جا مانده، به وفور میشود این موارد را دید: دغدغه بیمارگونه نسبت به امور جنسی، نارسیسیسم و پرمدعایی در عین بیمایگی. در پست بعدی بعضی از نوشتههای گروه نواب را میآوریم (مشتی از خروار) که شاید برای انبساط خاطر بد نباشد. اگر مایلید بیشتر از تراوشات این ذهنهای بیمار ببینید، #فدائیان_اسلام را در این کانال جستجو کنید.
طبیعتا این نابغه عقدهمحور بلافاصله به خشونت سیاسی وقتل و ترور روی آورد و الگویی ساخت برای تمام مجنونین رادیکال بعدی. پرگویی، گندهگوزیها در عین پوچ و خالی بودن، آروغهای گُنده زدن در عین بیسوادی، دغدغهی مریضوار با امور سکسی و بدن زنان، جنگولک بازی درآوردن، غرور بیانتها و در عین حال بچهگانه، خشونتطلبی و خیلی از رذایل دیگر را که امروز در بسیاری از مسؤولین ج.ا. میبیند را، اگر عقب بروید، میتوانید در جناب نواب صفوی و دیگر اعضای فدائیان اسلام او بیابید! در واقع بعضی از یاران او در هیاتهای موتلفه اسلامی رهبری خبیثترین و حراملقمهترین جناح مرکانتالیستهای جمهوری را به عهده دارند.
نهایتا جناب پیشوا نواب صفوی به سزای جنایاتش رسید و شرش ظاهرا کم شد. اما باید پرسید چرا واقعا اینقدر زمان لازم بود تا زعمای حوزه متوجه خطرات او شده، به حکومت اجازه دهند که شرش را کم کند؟ بگذریم که گویا حتی بعد از آن کارنامه درخشان باز هم هوادارانی در سطح بالای حوزه داشته است. چرا؟ چون عمامه داشته و راجع به حجاب ( این نقطه ضعف ازلی آخوند ایرانی) وراجی میکرد و واژه اسلام از زبانش نمیافتاد.
ادامه دارد...
@jenabegav
۱- تصویری از جنون عصر نو
✍حسن محمودی
از زندگی مجتبی میرلوحی، که به نواب صفوی تغییر نام داد (سرنخی برای جوانترها: تغییر نام بیدلیل همیشه یک red flag است)، به راحتی میتوان یک کتاب روانپزشکی بالینی راجع به جنون خودشیفتگی و توهم حاد توام با بیماریهای جنسی درآورد. نکتههای زیادی هست در اینکه در ایران چنین موجوداتی اثرگذار سیاسی بودهاند و یا اینکه تاریخ معاصرمان پر از ستایش امثال این ضدقهرمان هاست. این جوانک حشری یک شبه از کارگری به مقام طلبگی نائل شد و خود را ملبس به لباس آخوند کرد و از عالم و آدم تقاضای کرنش کرد و شروع کرد به صدور دستورات خویش به همه جهان درباره همه چیز! عیب بیسوادی و انواع عقدههای روحی و رذایل اخلاقی را با تکبر و اظهارات پرمدعای توخالی، پرگویی اسهالی و گندهگوزیهای پرخاشگرانه پنهان میکرد. در وراجیهای سبکمغزانه او میتوان انواع شهوت وعقده و وسواس جنسی، عقده قدرت و کنترل و حرص و تکبری خارقالعاده را دید! جای واقعی او در دارالمجانین بود.
نواب صفوی در ۱۹ سالگی به استخدام شرکت نفت درآمد و در کمتر از یکسال یک آشوب به پا کرد. سپس به نجف گریخت، و در کمتر از یک سال، در سن ۲۰ سالگی، نه تنها لباس روحانیت پوشید، بلکه دانای کل و عالم تمام احکام و اسرار دین و فقه گشت، به طوری که بعد از آن با تعداد دیگری جوان جقله که دورش جمع شده بودند برای همه، از جمله بزرگترین مراجع تقلید، خط و نشان میکشیدند و برای تمام سردمداران جهان بیانیه صادر میکردند و به آنها راهکار ارائه میدادند. بعد از آن یکسال که جوان پرهورمون داستان ما تمام مدارج علم را یکساله پیمود، به ایران برگشت تا جلوی بیدین شدن ایرانیان را بگیرد. کارش را با احمد کسروی آغاز کرد، که مشغول نوشتن کتابهایی بود که این گروه گمراهکننده میدانستند. ابتدا او را دعوت به مناظره کردند، و کسروی در مناظره، او و دو سه دوست بچهطلبهی او را یک لقمه کرده، قورت داد (به تعبیر یکی از همراهان نواب در آن مناظره). اینکه آدم متوسطی مثل کسروی او و همراهانش را چنان مفتضحانه شکست داد، فقط نشان از بیسوادی این جوانان پرمدعا داشت.
چون در منطق و دانش کم آوردند، بر هجوگویی و تهدید افزودند و در آخر کسروی و منشیاش را فجیعانه کشتند. یکی از ننگینترین اپیسودهای تاریخ کشورمان این بود که چنین عمل شنیعی بیمجازات ماند. پس ترور به دهانشان مزه داد، به خصوص که معمولا در جو غوغازده آن روزها ترورها بیمجازات میماند. دو تن از قربانیان آنها یکی مرد به واقع دینداری چون عبدالحسین هژیر، و دیگری مرد حقیقتاً وطندوستی چون رزمآرا بودند (وطندوست، حتی اگر با موضعش در مورد ملی شدن نفت مخالف باشید!). علیرغم تمام شعارها در مورد دین و احکام، کوچکترین موازین اخلاقی هم در این ترورها رعایت نمیشد. وقتی خواستند حسین فاطمی (وزیر خارجه مصدق) را ترور کنند، شایع کردند که لواطکار است! البته بعد همین به خودشان برگشت، و خود نواب متهم به لواطکاری حتی در زندان شد.
در سال ۱۳۳۲، به اقتضای ضربالمثل «آب گندیده گودال را میجوید»، نواب صفوی به دیدار پدر معنوی سلفیسم و اخوانیسم، سید قطب، رفت، مردی که تمام خصائل نواب را داشت: غرور، دغدغه امور جنسی، بیسوادی و دشمنی با سنت!
در مکتوبات اندکی که از گروهش به جا مانده، به وفور میشود این موارد را دید: دغدغه بیمارگونه نسبت به امور جنسی، نارسیسیسم و پرمدعایی در عین بیمایگی. در پست بعدی بعضی از نوشتههای گروه نواب را میآوریم (مشتی از خروار) که شاید برای انبساط خاطر بد نباشد. اگر مایلید بیشتر از تراوشات این ذهنهای بیمار ببینید، #فدائیان_اسلام را در این کانال جستجو کنید.
طبیعتا این نابغه عقدهمحور بلافاصله به خشونت سیاسی وقتل و ترور روی آورد و الگویی ساخت برای تمام مجنونین رادیکال بعدی. پرگویی، گندهگوزیها در عین پوچ و خالی بودن، آروغهای گُنده زدن در عین بیسوادی، دغدغهی مریضوار با امور سکسی و بدن زنان، جنگولک بازی درآوردن، غرور بیانتها و در عین حال بچهگانه، خشونتطلبی و خیلی از رذایل دیگر را که امروز در بسیاری از مسؤولین ج.ا. میبیند را، اگر عقب بروید، میتوانید در جناب نواب صفوی و دیگر اعضای فدائیان اسلام او بیابید! در واقع بعضی از یاران او در هیاتهای موتلفه اسلامی رهبری خبیثترین و حراملقمهترین جناح مرکانتالیستهای جمهوری را به عهده دارند.
نهایتا جناب پیشوا نواب صفوی به سزای جنایاتش رسید و شرش ظاهرا کم شد. اما باید پرسید چرا واقعا اینقدر زمان لازم بود تا زعمای حوزه متوجه خطرات او شده، به حکومت اجازه دهند که شرش را کم کند؟ بگذریم که گویا حتی بعد از آن کارنامه درخشان باز هم هوادارانی در سطح بالای حوزه داشته است. چرا؟ چون عمامه داشته و راجع به حجاب ( این نقطه ضعف ازلی آخوند ایرانی) وراجی میکرد و واژه اسلام از زبانش نمیافتاد.
ادامه دارد...
@jenabegav
Telegram
جناب گاو آرشیو
از نواب صفوی، مردی که برای همهی خلقت برنامه داشت!
نواب صفوی
۲-افاضات و فرمایشات
✍حسن محمودی
از زمره فرمایشات گروه فدائیان اسلام که در پست قبلی اشاره شد را اینجا میآوریم.
۱- [اوج سواد و دانش حضرات را در این پاراگرافها ببینید]
«قانون سازمانی در کجا است و از کجا به دست آریم؟ از همانجا که زناشوئی در هنگام قاعدگی زنانه و خوابیدن شب در زیر درختان و خفتن روز و شب در زیر درخت گردو و خوردن خوک و عرق و الکل و خون و میته را مکروه و حرام نموده و معارف خدای آفرینش و نماز و عبادت را تعلیم فرموده. همانجا و همان منبع. قانون سازمانی بشر همانجاست. همان قانون که بشر را در مسیر قانون سازمان خویش حرکت داده و در هنگام بلوغ و آنگاه که زن محتاج به مرد و مرد محتاج به زن میشود به مرد گفته زنی به اختیار و رضای خود انتخاب کن…»
«آری، آری!
بایستی انسان در مسیر قانون سازمانی خویش سیر کند. بایستی گوشت خوک و عرق و شراب و الکل و خون و میته و آنچه که بر خلاف قانون سازمانی اوست، نخورد. زیرا که روح و جسم و عقلش پلید شده و از مسیر قانون سازمانی و مقصودهای کوچک و مقصود بزرگ نهائی خود بیرون رفته، بیچاره و سرگردان میشود.
بایستی شبها به زیر درختان نخوابد زیرا هوای مسموم شبانگاهِ درخت، او را مسموم نموده، زیانش میرساند. و نیز در روزها زیر درخت گردو نخوابد، زیرا هوای مسموم گردو او را شب و روز زیان میرساند. شب خوابیدن زیر درخت و شب و روز در زیر سایه درخت گردو، مکروه است.»
۲- [در کمال تواضع میفرمایند]
«طریق اصلاح عموم طبقات، و دستورالعمل برای شئون مختلف حکومت و جامعه. این دستورات بایستی به یاری خدا مو به مو عملی گردد.»
«دایره امر به معروف و نهی از منکر و انتشارات، تحت نظر علماء پاک و مطلع، برای تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکرات عمومی، تشکیل داده، از رادیوهای موجوده و جراید و مجلات مستقلی در این راه استفاده کنند.»
۳-[طعنه نواب صفوی به مرجع تقلید زمان، آیتالله بروجردی. فدائیان اسلام حتی بر علیه بروجردی اعلامیه چاپ میکردند و در مکانهای مذهبی پخش میکردند، گرچه هیچگاه از او صراحتاً نام نمیبردند]
«تو ای بی وفا! اگر در محراب و بر منبر و مسند پیغمبر، مرجعیت اسلام هم قرار گرفتی، با دشمنان دنیاپرست اسلام بیشتر تماس میگرفتی و مهربانتر بودی و با دلسوختگان و فداکاران اسلام و علماء فداکار و دلسوخته و رنج کشیده اسلام و اولیاء خدا درشتی و مخالفت نمودی، به حدی که برای جنگیدن با آنها و پشتیبانی کردن از دشمنان اسلام - به خاطر حفظ منافع دنیای خود - از عناوین
روحانیت و اسلام هم بر علیه آن دلسوختگان اسلام و دین خدا استفاده نمودی.
آخ آخ! ای بشر بیوفا! به خدا یک سگ باوفا از تو بیوفا، شریفتر است... ای کاش سگی بودی و به قدر سگی از ولی پرمهر خود دفاع میکردی. »
۴- [با اعتماد به نفسی که اگر مارمولک داشت، به دایناسور تبدیل میشد، پادشاهان و روسای جمهور دنیا و سفرا را مورد تفقد قرار داده، به آنها راهکار میدهند]
«پادشاه و رؤساء جمهور دنیا!
این اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنمای حقایق یا نماینده کوچک حقایق جهان بزرگ را به دقت ترجمه و مطالعه نمایند و به ملت خویش برسانند و رأی خود را پس از مطالعه دقیق آن، به وسیله رادیوهای جهان به زبان خود، به ما فرزندان اسلام و ایران ابلاغ نمایند.
سفراء خارجه و وزراء مختار ممالک مختلف دنیا و سفراء ممالک اسلامی جهان!
این اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنمای حقایق یا نماینده کوچک حقایق جهان بزرگ جهان را به دقت ترجمه و مطالعه نموده و هر یک به دولت و ملت خویش برسانند و به دولت متبوعه خود ابلاغ نمایند که به دقت آن را ترجمه و مطالعه نمایند و آراء خود را پس از مطالعه دقیق به وسیله رادیوهای خود به زبان فارسی و عربی به ما فرزندان اسلام و ایران ابلاغ نمایند.»
۵-[یک نمونه از دغدغه ذهنی با امور سکسی]
«بهترین موردِ شدتِ عاطفه و رحم و محبت و مهر، میان مادران و دختران است. داستان های دخترکُشیهای مادران یا مادرکُشیهای دختران، برای یک پسرِ جوانِ منبعِ شهوتی که مورد اختلاف مادر و دختر قرار گرفته و شدیدترین مورد دوستی و رحم (رحم و دوستی میان دختر و مادر) را نابود نموده است، از شهرهای شهوتبار اروپا همیشه به گوش ما رسیده و میرسد. و اینک کمکم از برکت تولید کورههای ذوب رحم و عاطفه (آتش شهوات عمومی و عریان بودن بدن های محرک شهوت زنان) در میان ایرانیان مسلمان نیز نمونههای آن (دختر کشی مادران و مادرکشی دختران) یافت میشود و روز به روز با ترقی شهوات پلید عمومی، این جنایات ترقی نموده و توسعه مییابد و نظایر آن را همه روزه بیش از پیش نظاره میکنیم.»
۶-[و در آخر این قطعهی بامزه را هم در این لینک ببینید! آقا نه تنها در خارج از زندان به کل عالم و تمام مردمان دنیا نگاه بالا به پایین و لحن پرخاشجویانه داشت، حتی در زندان هم به زندانبان همین نگاه را حفظ کرده بود!]
ادامه دارد....
@jenabegav
۲-افاضات و فرمایشات
✍حسن محمودی
از زمره فرمایشات گروه فدائیان اسلام که در پست قبلی اشاره شد را اینجا میآوریم.
۱- [اوج سواد و دانش حضرات را در این پاراگرافها ببینید]
«قانون سازمانی در کجا است و از کجا به دست آریم؟ از همانجا که زناشوئی در هنگام قاعدگی زنانه و خوابیدن شب در زیر درختان و خفتن روز و شب در زیر درخت گردو و خوردن خوک و عرق و الکل و خون و میته را مکروه و حرام نموده و معارف خدای آفرینش و نماز و عبادت را تعلیم فرموده. همانجا و همان منبع. قانون سازمانی بشر همانجاست. همان قانون که بشر را در مسیر قانون سازمان خویش حرکت داده و در هنگام بلوغ و آنگاه که زن محتاج به مرد و مرد محتاج به زن میشود به مرد گفته زنی به اختیار و رضای خود انتخاب کن…»
«آری، آری!
بایستی انسان در مسیر قانون سازمانی خویش سیر کند. بایستی گوشت خوک و عرق و شراب و الکل و خون و میته و آنچه که بر خلاف قانون سازمانی اوست، نخورد. زیرا که روح و جسم و عقلش پلید شده و از مسیر قانون سازمانی و مقصودهای کوچک و مقصود بزرگ نهائی خود بیرون رفته، بیچاره و سرگردان میشود.
بایستی شبها به زیر درختان نخوابد زیرا هوای مسموم شبانگاهِ درخت، او را مسموم نموده، زیانش میرساند. و نیز در روزها زیر درخت گردو نخوابد، زیرا هوای مسموم گردو او را شب و روز زیان میرساند. شب خوابیدن زیر درخت و شب و روز در زیر سایه درخت گردو، مکروه است.»
۲- [در کمال تواضع میفرمایند]
«طریق اصلاح عموم طبقات، و دستورالعمل برای شئون مختلف حکومت و جامعه. این دستورات بایستی به یاری خدا مو به مو عملی گردد.»
«دایره امر به معروف و نهی از منکر و انتشارات، تحت نظر علماء پاک و مطلع، برای تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکرات عمومی، تشکیل داده، از رادیوهای موجوده و جراید و مجلات مستقلی در این راه استفاده کنند.»
۳-[طعنه نواب صفوی به مرجع تقلید زمان، آیتالله بروجردی. فدائیان اسلام حتی بر علیه بروجردی اعلامیه چاپ میکردند و در مکانهای مذهبی پخش میکردند، گرچه هیچگاه از او صراحتاً نام نمیبردند]
«تو ای بی وفا! اگر در محراب و بر منبر و مسند پیغمبر، مرجعیت اسلام هم قرار گرفتی، با دشمنان دنیاپرست اسلام بیشتر تماس میگرفتی و مهربانتر بودی و با دلسوختگان و فداکاران اسلام و علماء فداکار و دلسوخته و رنج کشیده اسلام و اولیاء خدا درشتی و مخالفت نمودی، به حدی که برای جنگیدن با آنها و پشتیبانی کردن از دشمنان اسلام - به خاطر حفظ منافع دنیای خود - از عناوین
روحانیت و اسلام هم بر علیه آن دلسوختگان اسلام و دین خدا استفاده نمودی.
آخ آخ! ای بشر بیوفا! به خدا یک سگ باوفا از تو بیوفا، شریفتر است... ای کاش سگی بودی و به قدر سگی از ولی پرمهر خود دفاع میکردی. »
۴- [با اعتماد به نفسی که اگر مارمولک داشت، به دایناسور تبدیل میشد، پادشاهان و روسای جمهور دنیا و سفرا را مورد تفقد قرار داده، به آنها راهکار میدهند]
«پادشاه و رؤساء جمهور دنیا!
این اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنمای حقایق یا نماینده کوچک حقایق جهان بزرگ را به دقت ترجمه و مطالعه نمایند و به ملت خویش برسانند و رأی خود را پس از مطالعه دقیق آن، به وسیله رادیوهای جهان به زبان خود، به ما فرزندان اسلام و ایران ابلاغ نمایند.
سفراء خارجه و وزراء مختار ممالک مختلف دنیا و سفراء ممالک اسلامی جهان!
این اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنمای حقایق یا نماینده کوچک حقایق جهان بزرگ جهان را به دقت ترجمه و مطالعه نموده و هر یک به دولت و ملت خویش برسانند و به دولت متبوعه خود ابلاغ نمایند که به دقت آن را ترجمه و مطالعه نمایند و آراء خود را پس از مطالعه دقیق به وسیله رادیوهای خود به زبان فارسی و عربی به ما فرزندان اسلام و ایران ابلاغ نمایند.»
۵-[یک نمونه از دغدغه ذهنی با امور سکسی]
«بهترین موردِ شدتِ عاطفه و رحم و محبت و مهر، میان مادران و دختران است. داستان های دخترکُشیهای مادران یا مادرکُشیهای دختران، برای یک پسرِ جوانِ منبعِ شهوتی که مورد اختلاف مادر و دختر قرار گرفته و شدیدترین مورد دوستی و رحم (رحم و دوستی میان دختر و مادر) را نابود نموده است، از شهرهای شهوتبار اروپا همیشه به گوش ما رسیده و میرسد. و اینک کمکم از برکت تولید کورههای ذوب رحم و عاطفه (آتش شهوات عمومی و عریان بودن بدن های محرک شهوت زنان) در میان ایرانیان مسلمان نیز نمونههای آن (دختر کشی مادران و مادرکشی دختران) یافت میشود و روز به روز با ترقی شهوات پلید عمومی، این جنایات ترقی نموده و توسعه مییابد و نظایر آن را همه روزه بیش از پیش نظاره میکنیم.»
۶-[و در آخر این قطعهی بامزه را هم در این لینک ببینید! آقا نه تنها در خارج از زندان به کل عالم و تمام مردمان دنیا نگاه بالا به پایین و لحن پرخاشجویانه داشت، حتی در زندان هم به زندانبان همین نگاه را حفظ کرده بود!]
ادامه دارد....
@jenabegav
بعضی دوستها از هزار دشمن بدترند. بیچاره مردم فلسطین که رهبران و مسئولان و برادران "ارزشی" ایران دوستشاناند!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
جناب گاو
نواب صفوی ۲-افاضات و فرمایشات ✍حسن محمودی از زمره فرمایشات گروه فدائیان اسلام که در پست قبلی اشاره شد را اینجا میآوریم. ۱- [اوج سواد و دانش حضرات را در این پاراگرافها ببینید] «قانون سازمانی در کجا است و از کجا به دست آریم؟ از همانجا که زناشوئی در هنگام…
نواب صفوی
۳-آسیبشناسی
✍حسن محمودی
تصور کنید که دزدی نابینا و دیوانهحال با موی بنفش ومجهز به یک بوق بتواند از بانک سرقت کند. نتیجه میگیریم آن بانک کاملا فاقد سیستم دفاعی بوده، و هرچند روسای بانک دزد را شناخته بودند حتی فریادی نزدند و فقط به پلیس (حکومت شاه) امید بسته بودند. مشابها اگر میخواستیم دلقکی و شیطانی تصور کنیم که از لباس طلبگی سواستفاده کند، دیگر واضحتر و جلفتر وجفنگتر و جانیتر از جناب نواب صفوی نمیتوانستیم طراحی کنیم! یعنی حوزه کوچکترین مکانیزم خود پیرایشی و دفاعی نداشته است!!
هر نهاد سنتی چون موجودی زنده است که در طول زمان میبالد، تغییر شکل میدهد، و آخرالامر به انحطاط میگراید. حوزه در طول حیات خود در طی اعصار تغییرات زیادی کرد و نقش ملا و آخوند و قدرت آنها، چه در حوزه محلی مانند روستاها و شهرها، و چه در آنجایی که مربوط به فقهای بزرگ میشد، رنگهای متفاوتی به خود دید. این نهاد سنتی، همچون هر نهاد بشری، هیچگاه بینقص نبود و به خصوص در گذر به دوران جدید نشانههای انحطاط و فساد در آن به راحتی قابل تشخیص بود، چیزی که در بروز نمونههایی چون ملامحمدباقر شفتی یا آقانجفی اصفهانی میشد دید. ولی ظهور دلقکی چون نواب صفوی و انفعال حوزه در برابر او نشان از ضعفی مفرط و مرگی عاجل داشت!
کافی نبود که استاد جواب سلام این الواط را ندهد. مثل هر نهاد علمی دیگر، باید در یک بازه زمان قابل قبول، چالشی برای پذیرش و سواستفاده آن شخص ایجاد کند. اما بزرگان بار این کار را بر دوش شاه گذاشتند (مصداق بارز تفاوت فقاهت با امامت یا مدیریت). مراجع فهم درستی از خطر بزرگ قرن بیستم یعنی رادیکالیسم یا راه مدونی برای مبارزه با آن نداشتند. اگر همان زمان اطلاعیهای، بیانیهای یا کتبی از سوی خود مراجع راجع به خطر آخوندهای شیاد و متکبر چاپ میشد، چه بسا سرنوشت شیعه جور دیگری رقم میخورد. در سال ۵۷ که شاه بیمار و ضعیف بود، دزدان دوباره آمدند و غفلت حوزه منجر به آتش گرفتن آن بنا توسط دزدان و الواط شد. یک شبه مراجع مقهور و مخلوع شدند.
همانطور که گفتیم حوزه سنتی هم مانند هر نهاد بشری بدون نقص نبود، و در حقیقت دورهای از رکود و انحطاط را طی میکرد. اما نقص کشنده، در حقیقت، انفعال در برخورد با آخوندهای قلابی و انقلابی و فتنه گر بود. بزرگان حوزه نیز مانند اکثریت ملت ودولت از خطرات این افراد و شدت ضررشان غافل بودند. حالا از سال ۵۷ که اوج جنون و گیجی بود بگذریم، مورد نواب صفوی نشان میدهد که غفلت و کاهلی چه نتایجی دارد.
حتی وقتی حوزه را به عنوان یک نهاد سنتی لازم بدانیم، لاجرم باید بپذیریم که حوزه سنتی هم از عیوب خودبینی، کوتهنگری و عدم بصیرت سیاسی بری نبوده؛ هرچند در بالاترین سطح (آقایان بروجردی، خویی، خوانساری و طباطبایی) غالبا روسفید بودهاند. اما نهاد حوزه در کل متاسفانه روی لباس روحانیت تعصب داشت و از بیحرمت شدن آن میترسید، و به شدت منفعلانه و دست بسته در مقابل سواستفادهکنندگان عمل کرد. بزرگان حوزه حتی آنها که با تقوا بودند فقط به تذهیب نفس و استقلال از حکومت کفایت کردند که عالی است، اما نه برای جلوگیری از تعصب و نه سواستفاده نهادی کافی نبود. اگر تشکیلاتی درست میکنید (و آن را به خطا تقدیس میکنید) لاجرم باید تفکرات نهادی و فهم سیاسی هم داشته باشید، وگرنه چاقوی بیغلاف درست میکنید. این داستان مشکلات بنیادی و نقاط کور تشکیلات حوزهی ایران را نشان میدهد. خصائلی که با شخصیت ایرانی ارتباط دارد و سرآخر ضربهای سنگین به تشیع زد.
الان دیگر زمانه تغییر کرده و فرمان حوزههای علمیه به دست نژاد دیگری است. حوزه علمیه های ایران اگر با خروجی خود قضاوت شوند در شرایطی بسیار بحرانیاند (بدتر از دانشگاهها). تعداد طلبههایی که بتوانند یک نماز و مراسم سنتی را به طور صحیح و بدون اعوجاج انجام دهند و حرف بامحتوا بزنند و دلچسب و مورد اعتماد باشند فوقالعاده انگشتشمار است. حرف از سواد بهتر است نزنیم که عموم طلبهها به دو دسته تقسیم شدهاند: کارمندان حزب دجالیون (فاشیست-اسلامیست) که راجع به سردار سلیمانی پایان نامه تنظیم میکنند، و یا عوامزدگان غالی مزخرفگو. طلبهها در خوابگاه با کتب تسهیلشده زیر نظر افسران عمامه به سر انقلابی «درس پاس میکنند» و مدرک میگیرند و واژهپراکنی و ژاژخایی میآموزند و تنور فقهالشیطان (فقه پویا و دلبخواهی) را گرم میکنند.
این همان حوزهای است که در قدیم و در دنیای کاملا متفاوتی جای عالمان وارستهای نظیر احمد خوانساری و علامه طباطبایی بوده است. به گمانم این انسانهای وارسته در مدت کوتاهی بعد از انقلاب دق کردند، چرا که سخت بود که شاهد سوختن آن باغ باشند. این که صاعقه چرا به خرمن و خانه میزند رازی است که ما ندانیم. کاری که ما میکنیم و تحلیلی که میکنیم من باب یادآوری است و نه رمزگشایی.
@jenabegav
۳-آسیبشناسی
✍حسن محمودی
تصور کنید که دزدی نابینا و دیوانهحال با موی بنفش ومجهز به یک بوق بتواند از بانک سرقت کند. نتیجه میگیریم آن بانک کاملا فاقد سیستم دفاعی بوده، و هرچند روسای بانک دزد را شناخته بودند حتی فریادی نزدند و فقط به پلیس (حکومت شاه) امید بسته بودند. مشابها اگر میخواستیم دلقکی و شیطانی تصور کنیم که از لباس طلبگی سواستفاده کند، دیگر واضحتر و جلفتر وجفنگتر و جانیتر از جناب نواب صفوی نمیتوانستیم طراحی کنیم! یعنی حوزه کوچکترین مکانیزم خود پیرایشی و دفاعی نداشته است!!
هر نهاد سنتی چون موجودی زنده است که در طول زمان میبالد، تغییر شکل میدهد، و آخرالامر به انحطاط میگراید. حوزه در طول حیات خود در طی اعصار تغییرات زیادی کرد و نقش ملا و آخوند و قدرت آنها، چه در حوزه محلی مانند روستاها و شهرها، و چه در آنجایی که مربوط به فقهای بزرگ میشد، رنگهای متفاوتی به خود دید. این نهاد سنتی، همچون هر نهاد بشری، هیچگاه بینقص نبود و به خصوص در گذر به دوران جدید نشانههای انحطاط و فساد در آن به راحتی قابل تشخیص بود، چیزی که در بروز نمونههایی چون ملامحمدباقر شفتی یا آقانجفی اصفهانی میشد دید. ولی ظهور دلقکی چون نواب صفوی و انفعال حوزه در برابر او نشان از ضعفی مفرط و مرگی عاجل داشت!
کافی نبود که استاد جواب سلام این الواط را ندهد. مثل هر نهاد علمی دیگر، باید در یک بازه زمان قابل قبول، چالشی برای پذیرش و سواستفاده آن شخص ایجاد کند. اما بزرگان بار این کار را بر دوش شاه گذاشتند (مصداق بارز تفاوت فقاهت با امامت یا مدیریت). مراجع فهم درستی از خطر بزرگ قرن بیستم یعنی رادیکالیسم یا راه مدونی برای مبارزه با آن نداشتند. اگر همان زمان اطلاعیهای، بیانیهای یا کتبی از سوی خود مراجع راجع به خطر آخوندهای شیاد و متکبر چاپ میشد، چه بسا سرنوشت شیعه جور دیگری رقم میخورد. در سال ۵۷ که شاه بیمار و ضعیف بود، دزدان دوباره آمدند و غفلت حوزه منجر به آتش گرفتن آن بنا توسط دزدان و الواط شد. یک شبه مراجع مقهور و مخلوع شدند.
همانطور که گفتیم حوزه سنتی هم مانند هر نهاد بشری بدون نقص نبود، و در حقیقت دورهای از رکود و انحطاط را طی میکرد. اما نقص کشنده، در حقیقت، انفعال در برخورد با آخوندهای قلابی و انقلابی و فتنه گر بود. بزرگان حوزه نیز مانند اکثریت ملت ودولت از خطرات این افراد و شدت ضررشان غافل بودند. حالا از سال ۵۷ که اوج جنون و گیجی بود بگذریم، مورد نواب صفوی نشان میدهد که غفلت و کاهلی چه نتایجی دارد.
حتی وقتی حوزه را به عنوان یک نهاد سنتی لازم بدانیم، لاجرم باید بپذیریم که حوزه سنتی هم از عیوب خودبینی، کوتهنگری و عدم بصیرت سیاسی بری نبوده؛ هرچند در بالاترین سطح (آقایان بروجردی، خویی، خوانساری و طباطبایی) غالبا روسفید بودهاند. اما نهاد حوزه در کل متاسفانه روی لباس روحانیت تعصب داشت و از بیحرمت شدن آن میترسید، و به شدت منفعلانه و دست بسته در مقابل سواستفادهکنندگان عمل کرد. بزرگان حوزه حتی آنها که با تقوا بودند فقط به تذهیب نفس و استقلال از حکومت کفایت کردند که عالی است، اما نه برای جلوگیری از تعصب و نه سواستفاده نهادی کافی نبود. اگر تشکیلاتی درست میکنید (و آن را به خطا تقدیس میکنید) لاجرم باید تفکرات نهادی و فهم سیاسی هم داشته باشید، وگرنه چاقوی بیغلاف درست میکنید. این داستان مشکلات بنیادی و نقاط کور تشکیلات حوزهی ایران را نشان میدهد. خصائلی که با شخصیت ایرانی ارتباط دارد و سرآخر ضربهای سنگین به تشیع زد.
الان دیگر زمانه تغییر کرده و فرمان حوزههای علمیه به دست نژاد دیگری است. حوزه علمیه های ایران اگر با خروجی خود قضاوت شوند در شرایطی بسیار بحرانیاند (بدتر از دانشگاهها). تعداد طلبههایی که بتوانند یک نماز و مراسم سنتی را به طور صحیح و بدون اعوجاج انجام دهند و حرف بامحتوا بزنند و دلچسب و مورد اعتماد باشند فوقالعاده انگشتشمار است. حرف از سواد بهتر است نزنیم که عموم طلبهها به دو دسته تقسیم شدهاند: کارمندان حزب دجالیون (فاشیست-اسلامیست) که راجع به سردار سلیمانی پایان نامه تنظیم میکنند، و یا عوامزدگان غالی مزخرفگو. طلبهها در خوابگاه با کتب تسهیلشده زیر نظر افسران عمامه به سر انقلابی «درس پاس میکنند» و مدرک میگیرند و واژهپراکنی و ژاژخایی میآموزند و تنور فقهالشیطان (فقه پویا و دلبخواهی) را گرم میکنند.
این همان حوزهای است که در قدیم و در دنیای کاملا متفاوتی جای عالمان وارستهای نظیر احمد خوانساری و علامه طباطبایی بوده است. به گمانم این انسانهای وارسته در مدت کوتاهی بعد از انقلاب دق کردند، چرا که سخت بود که شاهد سوختن آن باغ باشند. این که صاعقه چرا به خرمن و خانه میزند رازی است که ما ندانیم. کاری که ما میکنیم و تحلیلی که میکنیم من باب یادآوری است و نه رمزگشایی.
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
نواب صفوی
۱- تصویری از جنون عصر نو
✍حسن محمودی
از زندگی مجتبی میرلوحی، که به نواب صفوی تغییر نام داد (سرنخی برای جوانترها: تغییر نام بیدلیل همیشه یک red flag است)، به راحتی میتوان یک کتاب روانپزشکی بالینی راجع به جنون خودشیفتگی و توهم حاد توام با بیماریهای…
۱- تصویری از جنون عصر نو
✍حسن محمودی
از زندگی مجتبی میرلوحی، که به نواب صفوی تغییر نام داد (سرنخی برای جوانترها: تغییر نام بیدلیل همیشه یک red flag است)، به راحتی میتوان یک کتاب روانپزشکی بالینی راجع به جنون خودشیفتگی و توهم حاد توام با بیماریهای…
وقتی نه پوست در بازی داری، و نه قدرت تخیلت آن قدر قوی است که بتوانی آنچه در دوهزارکیلومتریات میگذرد را درست تصور کنی، و وقتی غرق اوهام خودساختهای، چنین توئیتی میزنی! اسرائیل آب را بر غزه بسته، ولی همان شب باران زیادی در غزه آمده. حالا آن باران به چه کار مردم غزه میآید؟ سیستم جمعآوری آب باران که ندارند. حالا مثلاً هر خانواده چهارتا قابلمه هم گذاشتند و به اندازه یک آفتابه آب جمع کردند! خوب که چه؟! در آن وانفسا که خیلی بیخانه شدهاند، باران جز بر محنت آنها خواهد افزود؟
این حاصل نداشتن پوست در بازی از یک سو، و غوطهور شدن در افکار انتزاعی یا اوهام ایدئولوژیک از سوی دیگر است. امروز از "پیروزی" حماس مثل مستها سرخوشی، فردا فریاد وامصیبتا و یامظلوما سرمیدهی، انگار که چیزی به غیر از آن واکنش شدید اسرائیل قابل تصور بود.
مهم نیست که این شخص و مشابه او در مورد غزه چه میاندیشند! مهم آن است که بسیاری از اقتصاددانان و تقریبا تمام تصمیمگیران و بوروکراتهایمان در مورد آنچه که هزار کیلومتر، یا حتی یک کیلومتر آن طرفترشان، در همین ایران اتفاق میافتد، همینقدر بیخبر و بیتخیل و بی پوستی در بازیاند!
@jenabegav
این حاصل نداشتن پوست در بازی از یک سو، و غوطهور شدن در افکار انتزاعی یا اوهام ایدئولوژیک از سوی دیگر است. امروز از "پیروزی" حماس مثل مستها سرخوشی، فردا فریاد وامصیبتا و یامظلوما سرمیدهی، انگار که چیزی به غیر از آن واکنش شدید اسرائیل قابل تصور بود.
مهم نیست که این شخص و مشابه او در مورد غزه چه میاندیشند! مهم آن است که بسیاری از اقتصاددانان و تقریبا تمام تصمیمگیران و بوروکراتهایمان در مورد آنچه که هزار کیلومتر، یا حتی یک کیلومتر آن طرفترشان، در همین ایران اتفاق میافتد، همینقدر بیخبر و بیتخیل و بی پوستی در بازیاند!
@jenabegav
جناب گاو
وقتی نه پوست در بازی داری، و نه قدرت تخیلت آن قدر قوی است که بتوانی آنچه در دوهزارکیلومتریات میگذرد را درست تصور کنی، و وقتی غرق اوهام خودساختهای، چنین توئیتی میزنی! اسرائیل آب را بر غزه بسته، ولی همان شب باران زیادی در غزه آمده. حالا آن باران به چه کار…
نسیم نیکلاس طالب: "ما لبنانیها از جنگهای نیابتی خستهایم! جنگهای نیابتی هیچگاه پایان نمیپذیرند، چونکه بازیگران (اصلی) در آن پوست در بازی ندارند!"
@jenabegav
@jenabegav
برای خیلی از مردم دنیای اسلام (که شامل بسیاری از هموطنان خودمان هم باشد)، نه مردم فلسطین و رنجشان اهمیت زیادی دارد و نه اماکن مقدس بیتالمقدس. بیشتر عقدهی ضعف و حقارت و توسرخوردگی در دنیای مدرن آزارشان میدهد که نماد آن را به خصوص در داستان اسرائیل و فلسطین مییابند. ندبهی همیشگیشان بر فلسطین ندبهی شخصی افسرده است که از غرق شدن در خیالات پر از غم، و حس "ترحم بر خود" لذت میبرد!
به همین دلیل است که عملیات فلسطینیها، حتی اگر در کل به نفع فلسطینیها هم نباشد، شادشان میکند. همینکه احساس کنند "طرفِ مقابل" توپوزی خورده برایشان کفایت میکند!
@jenabegav
به همین دلیل است که عملیات فلسطینیها، حتی اگر در کل به نفع فلسطینیها هم نباشد، شادشان میکند. همینکه احساس کنند "طرفِ مقابل" توپوزی خورده برایشان کفایت میکند!
@jenabegav
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محسن برهانی در نقد لایحه حجاب:
این قانون مبتلای به خلاف شرعهای مختلف است
♦️هیچ گناهکاری گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. در این قانون شخصی را مجازات کردید که جرمی انجام نداده. کسی که رانندگی میکند چه میداند خانم پشت سرش حجابش افتاده یا نه.چرا مجازاتش میکنید؟
♦️مساله محذور بعدی، «تعزیر امر مباح » است. قانونگذار دراین قانون امر مباح را تعزیر کرده. اینکه یک مردی الان آستینش را بالا بیاورد طوری که کتفش دیده شود،حرام است؟ براساس این قانون ازسال آینده در مناسک حج باید پلیس در فرودگاه بایستد مردان حاجی که پیاده میشوند را مجازات کند
♦️اشکال شرعی بعدی این است که شما تکلیف غیرشرعی تولید کردید.تکلیف به گزارشدهی، به فضولی کردن.
♦️محذور دیگری این است پولی که در بانک گذاشتم، امانت است. شما دارید خیانت در امانت میکنید.
♦️قانون بنویسیم برای عروسکها؟ به عروسکها و مجسمهها باید روسری ببندیم؟ یعنی امروز همه ملت ایران که بچه دارند، به یک عمل مجرمانه کمک میکنند؟
♦️اگر فقهای شورای نگهبان واقعا خواستند طبق فقه عمل کنند باید این را رد کنند
خبرنگار: شادی مکی
فیلم و تدوین: مهرداد آلادین
@hammihanonline
@jenabegav
این قانون مبتلای به خلاف شرعهای مختلف است
♦️هیچ گناهکاری گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. در این قانون شخصی را مجازات کردید که جرمی انجام نداده. کسی که رانندگی میکند چه میداند خانم پشت سرش حجابش افتاده یا نه.چرا مجازاتش میکنید؟
♦️مساله محذور بعدی، «تعزیر امر مباح » است. قانونگذار دراین قانون امر مباح را تعزیر کرده. اینکه یک مردی الان آستینش را بالا بیاورد طوری که کتفش دیده شود،حرام است؟ براساس این قانون ازسال آینده در مناسک حج باید پلیس در فرودگاه بایستد مردان حاجی که پیاده میشوند را مجازات کند
♦️اشکال شرعی بعدی این است که شما تکلیف غیرشرعی تولید کردید.تکلیف به گزارشدهی، به فضولی کردن.
♦️محذور دیگری این است پولی که در بانک گذاشتم، امانت است. شما دارید خیانت در امانت میکنید.
♦️قانون بنویسیم برای عروسکها؟ به عروسکها و مجسمهها باید روسری ببندیم؟ یعنی امروز همه ملت ایران که بچه دارند، به یک عمل مجرمانه کمک میکنند؟
♦️اگر فقهای شورای نگهبان واقعا خواستند طبق فقه عمل کنند باید این را رد کنند
خبرنگار: شادی مکی
فیلم و تدوین: مهرداد آلادین
@hammihanonline
@jenabegav
جناب گاو
محسن برهانی در نقد لایحه حجاب: این قانون مبتلای به خلاف شرعهای مختلف است ♦️هیچ گناهکاری گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. در این قانون شخصی را مجازات کردید که جرمی انجام نداده. کسی که رانندگی میکند چه میداند خانم پشت سرش حجابش افتاده یا نه.چرا مجازاتش میکنید؟…
دیگر فکر کنم لازم به تکرار نباشد گفتن این نکته که: حضرات نه کاری به شرع دارند و نه به دین و نه به عفاف! همهی قصدشان این است که بگویند: "ما گندهلات محلیم، و غلط بکند کسی که بخواهد به ما محل نگذارد!"
این و اصل همیشگی سینهخیز (چون پایشان به جایی گیر کرده و زمین خوردهاند، حالا باید تا خود جهنم سینهخیز بروند!)
@jenabegav
این و اصل همیشگی سینهخیز (چون پایشان به جایی گیر کرده و زمین خوردهاند، حالا باید تا خود جهنم سینهخیز بروند!)
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
اساسیترین و بزرگترین اصل راهبردی و استراتژیک نظام در طول ۴۵ سال گذشته "اصل سینهخیز" بوده است! اصل سینهخیز چیست؟ طرف داشت میرفت خانه، دو تا خیابان آن طرفتر پایش گیر کرد به سنگی، و افتاد روی زمین، برای اینکه خیط نشود، تا خانه سینهخیز رفت! این را میگویند…
راجع به مسأله فلسطین و اسرائیل:
مدت هفتاد سال است که افراطیون یهودی و مسلمان و انواع و اقسام گروههای ایدئولوژیک از هر دو طرف، برای منافع سیاسی و مالی و ایدئولوژیک، این مناقشه را دوشیدهاند و کماکان میدوشند. سهم ما از این نمایش فقط و فقط اعصابخردی و خُسران و زیان دنیوی و اخروی است. بهترین عمل بایکوت کردن این نمایشهاست تا ادامهی آن سودی نداشته باشد. اگر در بینهایت بحث مقصریابی و ریشهیابی تاریخی و تحلیل و آنالیز و امثال آن (که الیالابد میتواند ادامه پیدا کند) شراکت جویید، یا مرتب اخبار آن را دنبال کنید و مطالب یا صحنههای دردآور را برای بقیه بفرستید، خواهناخواه مشتری اربابان عروسکگردان میشوید و به آنها سود میرسانید.
در این معرکه چه کاری از ما ساخته است؟ برای حفظ جان بیگناهان دعا کنیم (تنها کار مثبتی که از دستمان برمیآید)، و بعد برویم دنبال کار و زندگی خودمان! ذهن خود و زندگی خود را حفظ کنیم! نگذاریم بالاییها سرکارمان بگذارند! اگر جیغ و داد و دگرخواهی کاذب کمکی می کرد الان ایران بهشت برین بود!
پس تکلیف ما در مورد آن اشخاصی که مظلوم واقع می شوند چیست؟ همان دعا!! خداوند به ما تکلیف نکرده که خود را مشغول هر ظلمی در دنیا کنیم. این نه مطابق آموزههای دینی است و نه مطابق عقل و خرد، و فقط ناشی از آموزشهای ایدئولوژیک مدرن است.
@jenabegav
مدت هفتاد سال است که افراطیون یهودی و مسلمان و انواع و اقسام گروههای ایدئولوژیک از هر دو طرف، برای منافع سیاسی و مالی و ایدئولوژیک، این مناقشه را دوشیدهاند و کماکان میدوشند. سهم ما از این نمایش فقط و فقط اعصابخردی و خُسران و زیان دنیوی و اخروی است. بهترین عمل بایکوت کردن این نمایشهاست تا ادامهی آن سودی نداشته باشد. اگر در بینهایت بحث مقصریابی و ریشهیابی تاریخی و تحلیل و آنالیز و امثال آن (که الیالابد میتواند ادامه پیدا کند) شراکت جویید، یا مرتب اخبار آن را دنبال کنید و مطالب یا صحنههای دردآور را برای بقیه بفرستید، خواهناخواه مشتری اربابان عروسکگردان میشوید و به آنها سود میرسانید.
در این معرکه چه کاری از ما ساخته است؟ برای حفظ جان بیگناهان دعا کنیم (تنها کار مثبتی که از دستمان برمیآید)، و بعد برویم دنبال کار و زندگی خودمان! ذهن خود و زندگی خود را حفظ کنیم! نگذاریم بالاییها سرکارمان بگذارند! اگر جیغ و داد و دگرخواهی کاذب کمکی می کرد الان ایران بهشت برین بود!
پس تکلیف ما در مورد آن اشخاصی که مظلوم واقع می شوند چیست؟ همان دعا!! خداوند به ما تکلیف نکرده که خود را مشغول هر ظلمی در دنیا کنیم. این نه مطابق آموزههای دینی است و نه مطابق عقل و خرد، و فقط ناشی از آموزشهای ایدئولوژیک مدرن است.
@jenabegav
"با این وجود، اسرائیل در سطح جهانی به شدت نامحبوب است. در یک نظرسنجی بیبیسی در ۲۲ کشور، اسرائیل در ردهی چهارم کشورهای نامحبوب قرار گرفت، و تنها کشورهای نامحبوبتر از آن، ایران و پاکستان و کرهی شمالی بودند." (ایران نامحبوبترین!)
https://www.bbc.com/news/world-europe-22624104.amp
@jenabegav
https://www.bbc.com/news/world-europe-22624104.amp
@jenabegav
Forwarded from دین، فرهنگ، جامعه | محسنحسام مظاهری (محسنحسام مظاهری)
بدترین و خطرناکترین روایت و تفسیر از «مسئلهی فلسطین»، روایت الاهیاتی و آخرالزمانی از آن است.
روایتی هم در جمهوری اسلامی و هم در اسرائیل باورمندان بانفوذی در سطوح بالای حاکمیت دارد.
دو جریان مشابه فرقهگرایی مسلح و رادیکال (یکی یهودی و یکی شیعی) که بهجای منافع منطقه و ملت فلسطین، ذهن و زبانشان درگیر «پایان تاریخ مقدس» است و «تدارک آن جنگ بزرگ».
@mohsenhesammazaheri
روایتی هم در جمهوری اسلامی و هم در اسرائیل باورمندان بانفوذی در سطوح بالای حاکمیت دارد.
دو جریان مشابه فرقهگرایی مسلح و رادیکال (یکی یهودی و یکی شیعی) که بهجای منافع منطقه و ملت فلسطین، ذهن و زبانشان درگیر «پایان تاریخ مقدس» است و «تدارک آن جنگ بزرگ».
@mohsenhesammazaheri
کوییز تاریخی
بدون مراجعه به اینترنت یا منابع تاریخی، حدس میزنید ناصرالدینشاه چند سال داشت، وقتی که فرمان کشتن امیرنظام (امیرکبیر) را صادر کرد؟
#قاجار
بدون مراجعه به اینترنت یا منابع تاریخی، حدس میزنید ناصرالدینشاه چند سال داشت، وقتی که فرمان کشتن امیرنظام (امیرکبیر) را صادر کرد؟
#قاجار
Final Results
26%
۲۰ سال
27%
۲۵ سال
14%
۳۰ سال
13%
۳۵ سال
10%
۴۰ سال
10%
۴۵ سال
.
"امام" موسی صدر رویش نشد، و الّا میخواست ادامه دهد: اگر حتی خدا هم با اسرائیل یار شود، ما با خدا هم خواهیم جنگید!
البته پژوهشگران دارند پژوهش میکنند که چرا رویش نشد، چون حرفی که (روم به دیفال، روم به دیفال) زده خیلی با این که رویش نشده و نگفته فرقی ندارد!
@jenabegav
"امام" موسی صدر رویش نشد، و الّا میخواست ادامه دهد: اگر حتی خدا هم با اسرائیل یار شود، ما با خدا هم خواهیم جنگید!
البته پژوهشگران دارند پژوهش میکنند که چرا رویش نشد، چون حرفی که (روم به دیفال، روم به دیفال) زده خیلی با این که رویش نشده و نگفته فرقی ندارد!
@jenabegav
جناب گاو
. "امام" موسی صدر رویش نشد، و الّا میخواست ادامه دهد: اگر حتی خدا هم با اسرائیل یار شود، ما با خدا هم خواهیم جنگید! البته پژوهشگران دارند پژوهش میکنند که چرا رویش نشد، چون حرفی که (روم به دیفال، روم به دیفال) زده خیلی با این که رویش نشده و نگفته فرقی ندارد!…
هندوها داستانی دارند دربارهی شخصی که با خدای بزرگشان "ویشنو" دشمنی زیادی داشت. آنقدر با ویشنو دشمن بود که شبانهروزی روی ویشنو متمرکز بود و روی او فکر میکرد که چگونه به ویشنو آسیب بزند. و میگویند که به خاطر همین تمرکز زیاد روی ویشنو (خدای رستگاریبخش) بعد از مرگ به رستگاری رسید!
خلاصه مواظب باشید که تمرکزتان روی کیست! حتی در دشمنیتان! چون در این تمرکز، یا نشانهای از همریشگی است یا امکان محشور شدن با همان!
@jenabegav
خلاصه مواظب باشید که تمرکزتان روی کیست! حتی در دشمنیتان! چون در این تمرکز، یا نشانهای از همریشگی است یا امکان محشور شدن با همان!
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
.
"امام" موسی صدر رویش نشد، و الّا میخواست ادامه دهد: اگر حتی خدا هم با اسرائیل یار شود، ما با خدا هم خواهیم جنگید!
البته پژوهشگران دارند پژوهش میکنند که چرا رویش نشد، چون حرفی که (روم به دیفال، روم به دیفال) زده خیلی با این که رویش نشده و نگفته فرقی ندارد!…
"امام" موسی صدر رویش نشد، و الّا میخواست ادامه دهد: اگر حتی خدا هم با اسرائیل یار شود، ما با خدا هم خواهیم جنگید!
البته پژوهشگران دارند پژوهش میکنند که چرا رویش نشد، چون حرفی که (روم به دیفال، روم به دیفال) زده خیلی با این که رویش نشده و نگفته فرقی ندارد!…
کلاهی بر سر تراشیدهی ما!
تصورش را بکنید که فردا جمهوری اسلامی تراشیدن سر را برای تمام مردان اجباری کند! تصورش را بکنید که تعدادی افراد که از این حکم کاملاً مستبدانه ناراضیاند اعتراض کنند، و در اعتراض درگیری پیش آید، و در درگیری هزار نفر کشته شوند!
خواهید گفت که "لازم نیست که تصور کنیم! مگر مسئلهی حجاب به غیر از این بود؟!"
درست است، واقعاً هم متفاوت نبود! ولی باز هم همان سناریو را تصور کنید، و فرض کنید شخصیتی در میان مسئولین ج.ا. آنقدر عاقل باشد که قبل از کشتار به سران ج.ا. هشدار دهد که چنین حکمی نارضایتی ایجاد خواهد کرد و آنها را از این کار برحذر دارد. فرض کنید حکومت بعد از آن اعتراض و کشتار، شخص هشداردهنده را به عنوان مقصر و برانگیزانندهی فتنه معرفی کند و او را اعدام کند! و فرض کنید همهی اینها در زمان یکی از بهترین رئیسجمهورهای ج.ا. اتفاق افتد، و آن رئیسجمهور بخواهد از آن شخص هشدار دهنده شفاعت کند، ولی همین موجب برکناری خودش شود!
رضاشاه، روحت وات؟!
البته لازم نیست سناریوی فوق را تخیل کنید، چون چیزی بسیار مشابه واقعاً اتفاق افتاده: در تابستان ۱۳۱۴، رضاشاه دستور داد که مردم هیچ کلاهی به غیر از شاپوی اروپایی نمیتوانند بر سر بگذارند! یعنی کلاههایی که قدمتشان بعضاً تا دورهی مادها میرسید، به علاوه دستار (که تا آن زمان اصلاً مختص آخوندها و حتی مسلمانان نبود) یکشبه ممنوع شد! آیا این فرقی میکند با دستور تراشیدن سر در دنیای امروز؟!
اعتراضات پراکندهای شد، و به خصوص در مشهد این اعتراضات شدیدتر بود. پس از تلاشهایی برای فرستادن نمایندهای به رضاشاه و گفتگو و مصالحه با او، و امتناع رضاشاه از دیدن آن نماینده، مردم در مسجد گوهرشاد بست نشستند. قوای نظامی برای پراکنده کردن آنها ارسال شدند، و حاصلش شد کشتار لااقل ۱۰۰ نفر از مردم. اگر به نسبت جمعیت در هر دورهای حساب کنیم، این تعداد کشته با کشتههای آبان ۹۸ یا زمستان ۱۴۰۱ متفاوت نیست! (خیر! واقعهی مسجد گوهرشاد آن طور که بعد از انقلاب به دروغ به شما گفتهاند به خاطر حجاب نبود! به خاطر حکم کلاه شاپو بود که به اندازهی حکم تراشیدن سر در دنیای امروز احمقانه بود! حکم ممنوعیت حجاب شش ماه بعد صادر شد.)
محمدولی اسدی مقام دولتی بود که نسبت به اعمال زور هشدار داد، و بعد از جریان کشتار گوهرشاد، توسط رضاشاه اعدام شد. محمدعلی فروغی آن زمان نخست وزیر بود. او سیاستمداری و دیپلماتی بسیار لایق و قابل بود (علیرغم نظرگاه و فلسفهی به زعم اینجانب اشتباهش در مورد حکومت). رضاشاه به خاطر شفاعت او از اسدی او را عزل و خانهنشین کرد، تا شش سال بعد که در جریان اشغال تهران توسط متفقین مجبور شد از او که شش سال خانهنشینش کرده بود کمک بجوید.
بسیاری از دردهای امروز ما از دورهی رضاشاه شروع شد. یکی از آنها دولتی کردن اقتصاد بود. رضاشاه و وزرایش به شدت تحت تاثیر روسیه کمونیستی از یک سو و آلمان نازی از طرف دیگر بودند. در زمان رضاشاه عمدهی صادرات و تجارت خارجی و بسیاری از صنایع دولتی شدند. حکومت رضاشاهی و ج.ا. دو نمود از یک واقعیتند.
آنها که از ج.ا. و حماقتهای آن مینالند و از طرف دیگر فریاد "رضاشاه، روحت شاد" میدهند یا تاریخ بلد نیستند یا آنکه دچار شکاف شخصیتیاند.
در تمام تاریخ یکصد و اندی سال گذشته، اصل حاکم اصل بقای ایدهفروشی بوده که در لباسهای مختلف درآمده است. در بازار ایدهها جنس عوض میشود (فاشیسم، ملیگرایی، سوسیالیسم، اسلامیسم، فمینیسم، لیبرالیسم …)، ولی ذات ایدهفروشان و اصل ایدهفروشی بر جا میماند. ایدهفروشی به معنای تقلید کلمات و واژهها از سطحیترین لایههای فرهنگ و جامعهی غرب و فروختن آن در داخل به منظور برتریجویی بر سایرین.
@jenabegav
تصورش را بکنید که فردا جمهوری اسلامی تراشیدن سر را برای تمام مردان اجباری کند! تصورش را بکنید که تعدادی افراد که از این حکم کاملاً مستبدانه ناراضیاند اعتراض کنند، و در اعتراض درگیری پیش آید، و در درگیری هزار نفر کشته شوند!
خواهید گفت که "لازم نیست که تصور کنیم! مگر مسئلهی حجاب به غیر از این بود؟!"
درست است، واقعاً هم متفاوت نبود! ولی باز هم همان سناریو را تصور کنید، و فرض کنید شخصیتی در میان مسئولین ج.ا. آنقدر عاقل باشد که قبل از کشتار به سران ج.ا. هشدار دهد که چنین حکمی نارضایتی ایجاد خواهد کرد و آنها را از این کار برحذر دارد. فرض کنید حکومت بعد از آن اعتراض و کشتار، شخص هشداردهنده را به عنوان مقصر و برانگیزانندهی فتنه معرفی کند و او را اعدام کند! و فرض کنید همهی اینها در زمان یکی از بهترین رئیسجمهورهای ج.ا. اتفاق افتد، و آن رئیسجمهور بخواهد از آن شخص هشدار دهنده شفاعت کند، ولی همین موجب برکناری خودش شود!
رضاشاه، روحت وات؟!
البته لازم نیست سناریوی فوق را تخیل کنید، چون چیزی بسیار مشابه واقعاً اتفاق افتاده: در تابستان ۱۳۱۴، رضاشاه دستور داد که مردم هیچ کلاهی به غیر از شاپوی اروپایی نمیتوانند بر سر بگذارند! یعنی کلاههایی که قدمتشان بعضاً تا دورهی مادها میرسید، به علاوه دستار (که تا آن زمان اصلاً مختص آخوندها و حتی مسلمانان نبود) یکشبه ممنوع شد! آیا این فرقی میکند با دستور تراشیدن سر در دنیای امروز؟!
اعتراضات پراکندهای شد، و به خصوص در مشهد این اعتراضات شدیدتر بود. پس از تلاشهایی برای فرستادن نمایندهای به رضاشاه و گفتگو و مصالحه با او، و امتناع رضاشاه از دیدن آن نماینده، مردم در مسجد گوهرشاد بست نشستند. قوای نظامی برای پراکنده کردن آنها ارسال شدند، و حاصلش شد کشتار لااقل ۱۰۰ نفر از مردم. اگر به نسبت جمعیت در هر دورهای حساب کنیم، این تعداد کشته با کشتههای آبان ۹۸ یا زمستان ۱۴۰۱ متفاوت نیست! (خیر! واقعهی مسجد گوهرشاد آن طور که بعد از انقلاب به دروغ به شما گفتهاند به خاطر حجاب نبود! به خاطر حکم کلاه شاپو بود که به اندازهی حکم تراشیدن سر در دنیای امروز احمقانه بود! حکم ممنوعیت حجاب شش ماه بعد صادر شد.)
محمدولی اسدی مقام دولتی بود که نسبت به اعمال زور هشدار داد، و بعد از جریان کشتار گوهرشاد، توسط رضاشاه اعدام شد. محمدعلی فروغی آن زمان نخست وزیر بود. او سیاستمداری و دیپلماتی بسیار لایق و قابل بود (علیرغم نظرگاه و فلسفهی به زعم اینجانب اشتباهش در مورد حکومت). رضاشاه به خاطر شفاعت او از اسدی او را عزل و خانهنشین کرد، تا شش سال بعد که در جریان اشغال تهران توسط متفقین مجبور شد از او که شش سال خانهنشینش کرده بود کمک بجوید.
بسیاری از دردهای امروز ما از دورهی رضاشاه شروع شد. یکی از آنها دولتی کردن اقتصاد بود. رضاشاه و وزرایش به شدت تحت تاثیر روسیه کمونیستی از یک سو و آلمان نازی از طرف دیگر بودند. در زمان رضاشاه عمدهی صادرات و تجارت خارجی و بسیاری از صنایع دولتی شدند. حکومت رضاشاهی و ج.ا. دو نمود از یک واقعیتند.
آنها که از ج.ا. و حماقتهای آن مینالند و از طرف دیگر فریاد "رضاشاه، روحت شاد" میدهند یا تاریخ بلد نیستند یا آنکه دچار شکاف شخصیتیاند.
در تمام تاریخ یکصد و اندی سال گذشته، اصل حاکم اصل بقای ایدهفروشی بوده که در لباسهای مختلف درآمده است. در بازار ایدهها جنس عوض میشود (فاشیسم، ملیگرایی، سوسیالیسم، اسلامیسم، فمینیسم، لیبرالیسم …)، ولی ذات ایدهفروشان و اصل ایدهفروشی بر جا میماند. ایدهفروشی به معنای تقلید کلمات و واژهها از سطحیترین لایههای فرهنگ و جامعهی غرب و فروختن آن در داخل به منظور برتریجویی بر سایرین.
@jenabegav
Forwarded from چرا ملتها شکست میخورند؟
تودهٔ ایرانی در باب تاریخ معاصر بیسواد و در بهترین حالت کمسواد است و این شامل حال بسیاری از افراد تحصیلکرده و موفق در رشتههای مختلف نیز میشود. مثلا یک پزشک متبحر لزوما یک تاریخدان نیست یا یک بازاری متمول لزوما فهم تاریخی درستی ندارد. در حقیقت دارا بودن دانش و تبحر در بخش «الف» بمعنی این نیست که آن فرد «تاریخ» هم میداند حالا چه آن فرد سیاستمداری مشهور یا ورزشکاری محبوب باشد.
یکی از آن دست مواردی که تا حد زیادی مبتنی بر پروپاگاندای حکومتی است، «رضاخان» است. خصوصاً پس از انقلاب۵۷ که توسط ملت بزرگ ایران و روشنفکران و دانشگاهیان و روحانیون انقلابی انجام گرفت، این تب «رضاخانی» بیشتر هم شد. فرض کنید شما با شخص «الف» مشکل دارید و از عداوت او با شخص «ب» آگاهید. لذا برای اینکه «الف» را بچزانید دائماً از «ب» یاد میکنید ولو که این دو ماهیتا تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند.
بت «رضاخان» شبیه به یک مخدری است که گروهی از تودهٔ ایرانی را در فضای ج.ا سرحال نگه میدارد فارغ از اینکه آنها چه را نفی میکنند و در مقابل به دنبال چه هستند. دستهای راهزن را در نظر بگیرید. ممکن است اعضای آن بنا به هر دلیلی از رئیس گروه بدشان بیاید. آنها بدون «نفی راهزنی» تنها به دنبال رئیس جدید میگردند.
اکثر تصورات مسخرهای که در ذهن تودهٔ ایرانی از بت «رضاخانی» و بطور کلی تاریخ معاصر ایران تا به امروز وجود دارد سطحی، تبلیغاتی و مناسب گعدههای فامیلی و جلسات دانشجویی است و فرسنگها با حقیقت تاریخی فاصله دارد. البته در مطالعهٔ تاریخ داشتن یک «تئوری» منسجم لازم و ضروری است. اینکه آن فرد چه اصولی دارد مهم است. مثلا اگر شخصی برایش تنها این مهم باشد که دولتی غربی را «تحقیر» کند بنابراین اشغال تاریخی سفارت آمریکا در صدر دستاوردهای تاریخی جا میگیرد! یا اگر اقتصاددولتی برایش یک اصل اساسی باشد، از این جهت «رضاخان» را باید تحسین نماید. از این دست مصادیق بسیار است.
در آخر اگر کشوری در گرداب «حماقت» فروافتاد رهایی از آن به سادگی غلتیدن در آن نیست. یکصد سال است که کشور در آتش ایدههای مد روز میسوزد و جز تخریب مداوم عایدی دیگری نداشته است اما چون دیوانهای سرگردان «تلو» میخورد. تودهٔ ایرانی چیزی از تاریخ نمیداند. حماقتش در این حد است که فرهیختهترین پادشاه ایران را دائما با لودگی تمسخر میکند اما برای مصدق و شریعتی و رضاخان و انقلابیون سر و دست خود را میشکند چرا که در بند «ایدئولوژی» است.
یکی از آن دست مواردی که تا حد زیادی مبتنی بر پروپاگاندای حکومتی است، «رضاخان» است. خصوصاً پس از انقلاب۵۷ که توسط ملت بزرگ ایران و روشنفکران و دانشگاهیان و روحانیون انقلابی انجام گرفت، این تب «رضاخانی» بیشتر هم شد. فرض کنید شما با شخص «الف» مشکل دارید و از عداوت او با شخص «ب» آگاهید. لذا برای اینکه «الف» را بچزانید دائماً از «ب» یاد میکنید ولو که این دو ماهیتا تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند.
بت «رضاخان» شبیه به یک مخدری است که گروهی از تودهٔ ایرانی را در فضای ج.ا سرحال نگه میدارد فارغ از اینکه آنها چه را نفی میکنند و در مقابل به دنبال چه هستند. دستهای راهزن را در نظر بگیرید. ممکن است اعضای آن بنا به هر دلیلی از رئیس گروه بدشان بیاید. آنها بدون «نفی راهزنی» تنها به دنبال رئیس جدید میگردند.
اکثر تصورات مسخرهای که در ذهن تودهٔ ایرانی از بت «رضاخانی» و بطور کلی تاریخ معاصر ایران تا به امروز وجود دارد سطحی، تبلیغاتی و مناسب گعدههای فامیلی و جلسات دانشجویی است و فرسنگها با حقیقت تاریخی فاصله دارد. البته در مطالعهٔ تاریخ داشتن یک «تئوری» منسجم لازم و ضروری است. اینکه آن فرد چه اصولی دارد مهم است. مثلا اگر شخصی برایش تنها این مهم باشد که دولتی غربی را «تحقیر» کند بنابراین اشغال تاریخی سفارت آمریکا در صدر دستاوردهای تاریخی جا میگیرد! یا اگر اقتصاددولتی برایش یک اصل اساسی باشد، از این جهت «رضاخان» را باید تحسین نماید. از این دست مصادیق بسیار است.
در آخر اگر کشوری در گرداب «حماقت» فروافتاد رهایی از آن به سادگی غلتیدن در آن نیست. یکصد سال است که کشور در آتش ایدههای مد روز میسوزد و جز تخریب مداوم عایدی دیگری نداشته است اما چون دیوانهای سرگردان «تلو» میخورد. تودهٔ ایرانی چیزی از تاریخ نمیداند. حماقتش در این حد است که فرهیختهترین پادشاه ایران را دائما با لودگی تمسخر میکند اما برای مصدق و شریعتی و رضاخان و انقلابیون سر و دست خود را میشکند چرا که در بند «ایدئولوژی» است.
جناب گاو
کلاهی بر سر تراشیدهی ما! تصورش را بکنید که فردا جمهوری اسلامی تراشیدن سر را برای تمام مردان اجباری کند! تصورش را بکنید که تعدادی افراد که از این حکم کاملاً مستبدانه ناراضیاند اعتراض کنند، و در اعتراض درگیری پیش آید، و در درگیری هزار نفر کشته شوند! خواهید…
از استبداد به بلبشو
قابل فهم است این که چرا بسیاری از مردم طالب شخصیتی قادر و مستبد چون رضاشاهند. نظام حاضر در واقع حکومت اوباش است و در بطن خود «ضد دولت» را هم دارد، یعنی بخش بزرگی از حکومت («نهادها») در واقع فلسفه حکومت و اداره ندارند، بلکه با فتنه و دزدی و چپاول و شرآفرینی کار دارند، و اصولا با بالا رفتن شخصی مدیر و مدبر و حاکم مخالفند و از آن جلوگیری میکنند. یکی از علتهایی که ملت این نوع حکومت هیئتی و مافیایی را نمیخواهند و آرزوی دیکتاتوری میکنند این است که بلکه بیاید و این بساط را جمع کند.
این که نظام ج.ا. را با نظام رضاشاهی مقایسه میکنیم به این معنا نیست که هر دو در یک درجه از تباهیاند! ج.ا. حاصل یک قرن راه کج است و تمام کجرویهای قبلی را در خودش جمع کرده است. به علاوهی آنکه، لااقل در دورهی رضاشاهی نظمی برقرار بود (هر چند به قیمت به هم زدن بسیاری از نظم های محلی و سنتی، بدون دلیلی الا ایدئولوژی). ولی ج.ا. همهی نظمهای پیشین را به هم زده و جایش فقط شلختگی و فساد آورده.
ولی از این نکته که بگذریم، در مورد بسیاری از اصول ج.ا.، رد پای آنها را در دورهی رضاشاهی میتوان دید. یکیش تمایل مفرط به نظامیگری. رضاشاه برای ساختن یک ارتش مدرن برای سالهای متمادی تقریباً نصف بودجهی مملکت را صرف کرد. برای اینکار از همان ابتدا بودجهی وزارت جنگ را از بقیهی بودجه جدا کرد و آن را بیرون از دایرهی هر گونه نظارتی نهاد (آشنا نیست؟!). برای تامین بودجهی بالای ارتش، صادرات و بسیاری از صنایع را دولتی کرد (اشنا نیست؟!). آخر کار آن ارتش به چه کار آمد؟ جدای از خواباندن غائله ی کمونیستهای جداییطلب پیرو میرزا کوچکخان (در حقیقت پیش از آنکه رضاخان شاه شود و ارتش مدرن خود را تشکیل دهد)، آنچه ارتش رضاشاهی کرد قلع و قمع عشایری بود که در مقابل زیادهخواهی دلبخواهی و بیمنطقِ دولت مرکزی و یکجانشین کردن اجباری آنها مقاومت میکردند. بعد از حدود بیست سال بودجهی هنگفت برای ارتش و اجباری کردن سربازی و تمرکز روی ایجاد ارتش، وقتی کار به مقاومت جلوی نیروی خارجی رسید، آن ارتش پرخرج ظرف یک روز کلاً از هم پاشید. در مقابلِ تعدادی اندک از گردان انگلیسی (اکثراً نیروهای دست چندم هندی)، آمریکایی و شوروی، حتی دو روز هم آن ارتش مدرن پرطمطراق دوام نیاورد، آن هم در زمانی که جنگ جهانی دوم در اوج خودش بود و تقریباً تمام نیروهای این کشورها در جای دیگر مشغول جنگ با آلمان و ژاپن بودند. شوروی بعد از جنگ فقط با دیپلماسی بسیار مدبرانهی احمد قوام و به خاطر تهدید ضمنی آمریکا بود که نیروهایش را از آذربایجان تخلیه کرد. اگر امروز تبریز قسمتی از ایران است به یمن تدبیر قوام و همکاری ابرقدرتی چون آمریکا بود، و نه ارتش مدرن رضاشاه.
این را مقایسه کنید با بیش از یک دهه از مقاومت قهرمانانهی عباسمیرزا (فرزند شجاع فتحعلیشاه)، و سپاهش که عمدتاً از مردان ایلیاتی تشکیل شده بود که کمترین امکانات یا آموزش ارتشهای مدرن را داشتند. در مقابلِ آنها بزرگترین قدرت نظامی زمینی آن زمانِ اروپا، یعنی روسیه، قرار داشت. جالب است که همان کسانی که مرتب سرکوفت ترکمانچای را به #قاجار میزنند، برای ارتش رضاشاهی هورا میکشند!
یا در بُعد سیاست خارجی! اگر چه حماقتهای نظام ج.ا. در این بُعد از اندازه بیرون است، ولی حتی نمونههای اولیهی آن را در دورهی رضاشاه میتوان دید. به خصوص در نگرش رضاشاه به روابط با انگلیس! رضاشاه به شدت دچار توهم توطئه از طرف انگلیسیها بود، یعنی همان دید توطئههراسانهای که مثل مالیخولیا و در درجاتی به شدت بدتر رهبران ما را تا امروز درگیر خود کرده است. ناصرالدینشاه و اطرافیانش که در زمان اوج قدرت بریتانیا میزیستند، دیدگاههایی به شدت واقعبینانهتر نسبت به دیپلوماسی و روابط خارجی داشتند. از طرف دیگر، رضاشاه و اطرافیانش سیستم کمونیستی روسیه و نظام فاشیستی آلمانی در اقتصاد را بسیار بیشتر از مدل بریتانیایی میپسندیدند. اگر رضاشاه به روسیه بلشویکی میل نکرد از این رو بود که کمونیسم با پادشاهی نمیخواند. پس روابط خود را با آلمان گسترده کرد، و تا آخر شرطبندی خود را روی اسب بازنده حفظ کرد، تا آنکه خودش، حتی قبل از آن اسب بازنده، بازی را باخت.
@jenabegav
قابل فهم است این که چرا بسیاری از مردم طالب شخصیتی قادر و مستبد چون رضاشاهند. نظام حاضر در واقع حکومت اوباش است و در بطن خود «ضد دولت» را هم دارد، یعنی بخش بزرگی از حکومت («نهادها») در واقع فلسفه حکومت و اداره ندارند، بلکه با فتنه و دزدی و چپاول و شرآفرینی کار دارند، و اصولا با بالا رفتن شخصی مدیر و مدبر و حاکم مخالفند و از آن جلوگیری میکنند. یکی از علتهایی که ملت این نوع حکومت هیئتی و مافیایی را نمیخواهند و آرزوی دیکتاتوری میکنند این است که بلکه بیاید و این بساط را جمع کند.
این که نظام ج.ا. را با نظام رضاشاهی مقایسه میکنیم به این معنا نیست که هر دو در یک درجه از تباهیاند! ج.ا. حاصل یک قرن راه کج است و تمام کجرویهای قبلی را در خودش جمع کرده است. به علاوهی آنکه، لااقل در دورهی رضاشاهی نظمی برقرار بود (هر چند به قیمت به هم زدن بسیاری از نظم های محلی و سنتی، بدون دلیلی الا ایدئولوژی). ولی ج.ا. همهی نظمهای پیشین را به هم زده و جایش فقط شلختگی و فساد آورده.
ولی از این نکته که بگذریم، در مورد بسیاری از اصول ج.ا.، رد پای آنها را در دورهی رضاشاهی میتوان دید. یکیش تمایل مفرط به نظامیگری. رضاشاه برای ساختن یک ارتش مدرن برای سالهای متمادی تقریباً نصف بودجهی مملکت را صرف کرد. برای اینکار از همان ابتدا بودجهی وزارت جنگ را از بقیهی بودجه جدا کرد و آن را بیرون از دایرهی هر گونه نظارتی نهاد (آشنا نیست؟!). برای تامین بودجهی بالای ارتش، صادرات و بسیاری از صنایع را دولتی کرد (اشنا نیست؟!). آخر کار آن ارتش به چه کار آمد؟ جدای از خواباندن غائله ی کمونیستهای جداییطلب پیرو میرزا کوچکخان (در حقیقت پیش از آنکه رضاخان شاه شود و ارتش مدرن خود را تشکیل دهد)، آنچه ارتش رضاشاهی کرد قلع و قمع عشایری بود که در مقابل زیادهخواهی دلبخواهی و بیمنطقِ دولت مرکزی و یکجانشین کردن اجباری آنها مقاومت میکردند. بعد از حدود بیست سال بودجهی هنگفت برای ارتش و اجباری کردن سربازی و تمرکز روی ایجاد ارتش، وقتی کار به مقاومت جلوی نیروی خارجی رسید، آن ارتش پرخرج ظرف یک روز کلاً از هم پاشید. در مقابلِ تعدادی اندک از گردان انگلیسی (اکثراً نیروهای دست چندم هندی)، آمریکایی و شوروی، حتی دو روز هم آن ارتش مدرن پرطمطراق دوام نیاورد، آن هم در زمانی که جنگ جهانی دوم در اوج خودش بود و تقریباً تمام نیروهای این کشورها در جای دیگر مشغول جنگ با آلمان و ژاپن بودند. شوروی بعد از جنگ فقط با دیپلماسی بسیار مدبرانهی احمد قوام و به خاطر تهدید ضمنی آمریکا بود که نیروهایش را از آذربایجان تخلیه کرد. اگر امروز تبریز قسمتی از ایران است به یمن تدبیر قوام و همکاری ابرقدرتی چون آمریکا بود، و نه ارتش مدرن رضاشاه.
این را مقایسه کنید با بیش از یک دهه از مقاومت قهرمانانهی عباسمیرزا (فرزند شجاع فتحعلیشاه)، و سپاهش که عمدتاً از مردان ایلیاتی تشکیل شده بود که کمترین امکانات یا آموزش ارتشهای مدرن را داشتند. در مقابلِ آنها بزرگترین قدرت نظامی زمینی آن زمانِ اروپا، یعنی روسیه، قرار داشت. جالب است که همان کسانی که مرتب سرکوفت ترکمانچای را به #قاجار میزنند، برای ارتش رضاشاهی هورا میکشند!
یا در بُعد سیاست خارجی! اگر چه حماقتهای نظام ج.ا. در این بُعد از اندازه بیرون است، ولی حتی نمونههای اولیهی آن را در دورهی رضاشاه میتوان دید. به خصوص در نگرش رضاشاه به روابط با انگلیس! رضاشاه به شدت دچار توهم توطئه از طرف انگلیسیها بود، یعنی همان دید توطئههراسانهای که مثل مالیخولیا و در درجاتی به شدت بدتر رهبران ما را تا امروز درگیر خود کرده است. ناصرالدینشاه و اطرافیانش که در زمان اوج قدرت بریتانیا میزیستند، دیدگاههایی به شدت واقعبینانهتر نسبت به دیپلوماسی و روابط خارجی داشتند. از طرف دیگر، رضاشاه و اطرافیانش سیستم کمونیستی روسیه و نظام فاشیستی آلمانی در اقتصاد را بسیار بیشتر از مدل بریتانیایی میپسندیدند. اگر رضاشاه به روسیه بلشویکی میل نکرد از این رو بود که کمونیسم با پادشاهی نمیخواند. پس روابط خود را با آلمان گسترده کرد، و تا آخر شرطبندی خود را روی اسب بازنده حفظ کرد، تا آنکه خودش، حتی قبل از آن اسب بازنده، بازی را باخت.
@jenabegav