جنگ هفتاد و دو ملت
✍ حسن محمودی
حرکات مثبتی در حاشیهی قشر مذهبی دیده میشود که سعی میکنند حساب مذهب شیعه را از مذهب سوسیال-ناسیونال اِخوانی رسمی جدا کنند. تا این جای کار حرفی نیست و قدم مثبتی است، چرا که غالب سرشت حکومت فعلی از سوسیالیسم به رنگهای مختلف و نیز ناسیونالیسم شکل گرفته است و کل مذهب سنتی توحیدی شیعه را به سمت نابودی و یا زوال برده است؛ خدا را با حکومت، سنت را با چاچولبازیِ سیاسی، عدل و برادری را با چپاول، و تعلقات دینی را با نمایشهای خودشیفتگی جایگزین کرده است. نیز، درست است که ریشه نظری حکومت را به سلفیهای سنی مانند سید قطب مصری و نهضت اخوانالمسلمین پیوند میدهند. در این هم شکی نیست که وقتی موجود فتنهانگیزی چون جمالالدین افغانی (اسدآبادی) و یا پیروانش از "وحدت اسلامی" سخن گفته و میگویند، در حقیقت اهتمامی به اسلام ندارند و نوعی "پاناسلامیسم" مدرن را میطلبند. دیگر آنکه، حتی در اینکه بعضی نظریات حکومتی مانند ولایت مطلقهی فقیه از نظریات باطنیگرایانه که سابقهی طولانی در ایران دارد تاثیر گرفته شکی نیست. این هم که از عرفانبازیها و تفلسفهای ریاکارانه ایراد بگیریم و نشان دهیم که اینها در شیعه سنتی جایی نداشته ایراد ندارد. خلاصه اینکه دامن شیعه سنتی از انقلاب و حکومت فعلی بری است، و تلاش برای فهماندن این مطلب امری است مبارک.
اما بعضی اخباریون شیعه یا کسانی که به اخباریگری تمایل پیدا کردهاند از روی تعصب میخواهند غالب اهل سنت و تصوف را در کارنامهی جمهوری اسلامی مدخل نشان داده و برای تعصبات ضدسنی خود بهانهی جدیدی بیابند. ضمناً میخواهند تاثیر عقلگریزی، خرافات، تعصب و کوته نگری و خشکمغزی بعضی از شیعههای داعشی را در جمهوری اسلامی کاملاً کم رنگ نشان دهند؛ این در حالی است که ج.ا. و طرفدارانش به برندیسم شیعه خیلی تعصب دارند (یعنی شیعه بازی افراطی که بهترین نمود آن در جایگزینی رسوم اسلامی با رسوم مندرآوردی مذهبی است، مثلاً ایام فاطمیه و راهپیمایی اربعین).
درست است که اکثر ژن جمهموری از سوسیالیسم و ناسیونالیسم و مرکانتالیسم (انحصارطلبی به نفع ثروتمندان) و نیز اسرائیلات میآید، ولی برندیسم شیعهبازی نیز سهمی از وجود این جمهوری دارد، و این جای انکار ندارد. نحوست و دینفروشی و عقلستیزی و عدم تحمل آزادی بیان و تعصبات بیجا و فتنهگری و تاثیر پذیرفتن از اسرائیلیات حداقل بلای بخشی از روحانیت جاهل و کاهل شیعه بعد صفوی بوده است و الان هم سبب جذب و دلبستگی جُهّال شیعه در ایران و منطقه به حکومت فعلی است. نیز، باید گفت که حتی دامن روحانیون سنتی از چپاول و مافیا دور نبوده (محمد باقر شفتی، آقا نجفی اصفهانی)، هرچند نظایر این دو استثنا بودهاند (یعنی سوءاستفادههایی که در هر نهاد سنتی و اجتماعی پیش میآید)، و در مجموع و در کل، روحانیت سنتی شیعه در قرنهای گذشته محافظ حقوق مالکیت بوده است.
از سوی دیگر، قسمت مهمی از ظرفیت ملت ایران برای تحمل و مدارا و عدالت و عقل، مرهون بزرگان معنوی ایرانی همچون سعدی و حافظ و مولاناست و خصومت و عداوت با این چهره ها به بهانه دفاع از شیعه خود در خود بذر نابودی معنویت و حقیقت را دارد. این خود نوعی کجاندیشی است که به جای حفظ آنچه از سنت اصلی شیعه معقول و توحیدی باقی مانده (چیز زیادی باقی نمانده)، یا به جای افشای هزار ریشهی کفرآلود و ظلمآلود جمهوری، به آتش تعصبات و خودشیفتگی دامن بزنیم، بعضاً با تمسک به همان تحریفات دینی و مداحیهای نفرتانگیز و غیره.
بد نیست بپرسیم که: کدام ملت مسلمان اهل سنت اینجور مانند ایران درگیر کفر و طغیان و فتنه شد؟! طالبان افغانستان با سی سال سرمایهگذاری بوروکراتهای نفهم پاکستانی روی کار آمدند، ولی هنوز هم کارنامه شان از ما پاکتر است (نه چپاول گسترده، نه تورم، نه سوسیالیسم نه انقلابیگری و و و ). پس ایرانی و شیعهی ایرانی باید کمی در خود بنگرد. ضمن اینکه در این زمانهی تاریکی و کفر هر نور واقعی ایمان و هر سنت خالص را باید مغتنم شمرد و احترام کرد، و این شامل خیلی از صوفیان سنی و حتی یهودیان و مسیحیان ارتدوکس و حتی هندوهای موحد هم میشود. ضمن آنکه البته اختلافات و بحثهای الهیاتی و دینی جای خودش را دارد.
خلاصه کلام اینکه، جدا کردنِ حساب شیعه سنتی از شترگاوپلنگ کفرآلوده و ظالم جمهوری واجب شرعی است. اینکه در جریان این حرکت بر طبل برندیسم افراطی و شیعهبازی کورکورانه و سنیستیزی عام و افراطی بکوبیم و به نوعی اخباریگرایی کودکانه متوسل شویم، خود خریت غلیظی و حرکتی کودکانه است. ولی گویا در آخرالزمان مردم تشنگی عجیبی برای کجروی دارند.
@jenabegav
✍ حسن محمودی
حرکات مثبتی در حاشیهی قشر مذهبی دیده میشود که سعی میکنند حساب مذهب شیعه را از مذهب سوسیال-ناسیونال اِخوانی رسمی جدا کنند. تا این جای کار حرفی نیست و قدم مثبتی است، چرا که غالب سرشت حکومت فعلی از سوسیالیسم به رنگهای مختلف و نیز ناسیونالیسم شکل گرفته است و کل مذهب سنتی توحیدی شیعه را به سمت نابودی و یا زوال برده است؛ خدا را با حکومت، سنت را با چاچولبازیِ سیاسی، عدل و برادری را با چپاول، و تعلقات دینی را با نمایشهای خودشیفتگی جایگزین کرده است. نیز، درست است که ریشه نظری حکومت را به سلفیهای سنی مانند سید قطب مصری و نهضت اخوانالمسلمین پیوند میدهند. در این هم شکی نیست که وقتی موجود فتنهانگیزی چون جمالالدین افغانی (اسدآبادی) و یا پیروانش از "وحدت اسلامی" سخن گفته و میگویند، در حقیقت اهتمامی به اسلام ندارند و نوعی "پاناسلامیسم" مدرن را میطلبند. دیگر آنکه، حتی در اینکه بعضی نظریات حکومتی مانند ولایت مطلقهی فقیه از نظریات باطنیگرایانه که سابقهی طولانی در ایران دارد تاثیر گرفته شکی نیست. این هم که از عرفانبازیها و تفلسفهای ریاکارانه ایراد بگیریم و نشان دهیم که اینها در شیعه سنتی جایی نداشته ایراد ندارد. خلاصه اینکه دامن شیعه سنتی از انقلاب و حکومت فعلی بری است، و تلاش برای فهماندن این مطلب امری است مبارک.
اما بعضی اخباریون شیعه یا کسانی که به اخباریگری تمایل پیدا کردهاند از روی تعصب میخواهند غالب اهل سنت و تصوف را در کارنامهی جمهوری اسلامی مدخل نشان داده و برای تعصبات ضدسنی خود بهانهی جدیدی بیابند. ضمناً میخواهند تاثیر عقلگریزی، خرافات، تعصب و کوته نگری و خشکمغزی بعضی از شیعههای داعشی را در جمهوری اسلامی کاملاً کم رنگ نشان دهند؛ این در حالی است که ج.ا. و طرفدارانش به برندیسم شیعه خیلی تعصب دارند (یعنی شیعه بازی افراطی که بهترین نمود آن در جایگزینی رسوم اسلامی با رسوم مندرآوردی مذهبی است، مثلاً ایام فاطمیه و راهپیمایی اربعین).
درست است که اکثر ژن جمهموری از سوسیالیسم و ناسیونالیسم و مرکانتالیسم (انحصارطلبی به نفع ثروتمندان) و نیز اسرائیلات میآید، ولی برندیسم شیعهبازی نیز سهمی از وجود این جمهوری دارد، و این جای انکار ندارد. نحوست و دینفروشی و عقلستیزی و عدم تحمل آزادی بیان و تعصبات بیجا و فتنهگری و تاثیر پذیرفتن از اسرائیلیات حداقل بلای بخشی از روحانیت جاهل و کاهل شیعه بعد صفوی بوده است و الان هم سبب جذب و دلبستگی جُهّال شیعه در ایران و منطقه به حکومت فعلی است. نیز، باید گفت که حتی دامن روحانیون سنتی از چپاول و مافیا دور نبوده (محمد باقر شفتی، آقا نجفی اصفهانی)، هرچند نظایر این دو استثنا بودهاند (یعنی سوءاستفادههایی که در هر نهاد سنتی و اجتماعی پیش میآید)، و در مجموع و در کل، روحانیت سنتی شیعه در قرنهای گذشته محافظ حقوق مالکیت بوده است.
از سوی دیگر، قسمت مهمی از ظرفیت ملت ایران برای تحمل و مدارا و عدالت و عقل، مرهون بزرگان معنوی ایرانی همچون سعدی و حافظ و مولاناست و خصومت و عداوت با این چهره ها به بهانه دفاع از شیعه خود در خود بذر نابودی معنویت و حقیقت را دارد. این خود نوعی کجاندیشی است که به جای حفظ آنچه از سنت اصلی شیعه معقول و توحیدی باقی مانده (چیز زیادی باقی نمانده)، یا به جای افشای هزار ریشهی کفرآلود و ظلمآلود جمهوری، به آتش تعصبات و خودشیفتگی دامن بزنیم، بعضاً با تمسک به همان تحریفات دینی و مداحیهای نفرتانگیز و غیره.
بد نیست بپرسیم که: کدام ملت مسلمان اهل سنت اینجور مانند ایران درگیر کفر و طغیان و فتنه شد؟! طالبان افغانستان با سی سال سرمایهگذاری بوروکراتهای نفهم پاکستانی روی کار آمدند، ولی هنوز هم کارنامه شان از ما پاکتر است (نه چپاول گسترده، نه تورم، نه سوسیالیسم نه انقلابیگری و و و ). پس ایرانی و شیعهی ایرانی باید کمی در خود بنگرد. ضمن اینکه در این زمانهی تاریکی و کفر هر نور واقعی ایمان و هر سنت خالص را باید مغتنم شمرد و احترام کرد، و این شامل خیلی از صوفیان سنی و حتی یهودیان و مسیحیان ارتدوکس و حتی هندوهای موحد هم میشود. ضمن آنکه البته اختلافات و بحثهای الهیاتی و دینی جای خودش را دارد.
خلاصه کلام اینکه، جدا کردنِ حساب شیعه سنتی از شترگاوپلنگ کفرآلوده و ظالم جمهوری واجب شرعی است. اینکه در جریان این حرکت بر طبل برندیسم افراطی و شیعهبازی کورکورانه و سنیستیزی عام و افراطی بکوبیم و به نوعی اخباریگرایی کودکانه متوسل شویم، خود خریت غلیظی و حرکتی کودکانه است. ولی گویا در آخرالزمان مردم تشنگی عجیبی برای کجروی دارند.
@jenabegav
توهم قدسی
اسمش یوسف بود. دو سه سالی از من بزرگتر بود و من فقط دورادور میشناختمش. یکبار در راه مدرسه با هم همراه شدیم، و آن روز به واسطه همراهی پسرعمویم که به او از لحاظ سنی نزدیکتر بود، دوستانهتر و صمیمیتر از آنچه فکر میکردم یافتمش. دیگر او را ندیدم، تا دو سه ماه بعد که زیر تابوتش همراه با بقیه شعار میدادم: "جنگ جنگ تا پیروزی" و "این گل پرپر شده، هدیه به رهبر شده". روی تابوتش پارچهای بود که بر آن بزرگ نوشته بود: "راه قدس از کربلا میگذرد"!
در این عکس نقشهای را میبینید که در نوجوانی ما در بسیاری از کتابها و جزوههای ایدئولوژیک سپاه و بسیج به این نحو یا نحوههای مشابه ارائه میشد. به نحوی، تصویری گرافیک بود از همان شعار مشهور "راه قدس از کربلا میگذرد".
هر روز منتظر بودیم که مارش نظامی ناگهان از رادیو پخش شود، و یک پیروزی جدید از رادیو اعلام شود. و مارشها بود که پخش میشد و پیروزیها بود که اعلام میشد: عملیات والفجر چند یا کربلای چند! هر بار فکر میکردیم که تا پیروزی کامل راهی نمانده است. بعدها فهمیدیم که، بعد از بازگیری خرمشهر، در واقع تنها پیروزی نسبتاً چشمگیری که ایران داشت در فتح موقت فاو بود. عملیاتهای دیگر نه تنها پیروزی نداشت، بلکه خیلی مواقع با فاجعه همراه بود.
با چه توهمات بزرگی جنگ را چند سال کش دادند! یعنی آیا یک آدم عاقل نداشتند که به آنها بگوید: "حالا بر فرض که بغداد را هم گرفتید (که البته فرض احمقانهای میبود، اگر در نظر بگیریم که حتی بصره یا هیچ شهر مهم عراق هیچگاه تصرف نشد)! آیا حتی با این فرض، فکر میکنید عراقیها همینطور مینشینند و تماشا میکنند؟ به همین راحتی به تبعیت شما در میآیند؟ بقیهی کشورها هیچ کاری نمیکنند؟ میروید بعدش اردن را هم فتح میکنید تا بعدش بتوانید به اسرائیل حمله کنید؟..."
وقتی فکر میکنی میبینی کل این توهمات آنقدر احمقانه بود که حد و حساب نداشت! ولی میدانید قسمت بدتر کار چه بود؟ این بود که این فقط دروغی نبود که به خورد مردم عادی میدادند! این دروغ و توهمی بود که خودشان هم باور داشتند، علیرغم تمام شواهد و دلایل بدیهی! اینگونه بود که هر کسی هم به خودش، هم و به بالادستیاش و هم به پاییندستیاش دروغ میگفت.
از خاطرات و گزارشهای فرماندهان و مسئولان آن روز، چیزی که مشهود است که در بدترین شکستها هم، در بدترین فاجعههایی که اتفاق میافتاد، همه باور داشتند که بالاخره بُرد نهایی با آنان است! امکان شکست حتی به مخیلهشان نمیرسید! در گزارشها به مقامات بالاتر سعی میشد شکستهای سنگین کوچک جلوه داده شود. فاو در دستان عراقیها بود، و هنوز به مقامات بالای مملکتی گفته میشد که همه چیز تحت کنترل است.
فقط در جبههی جنگ نبود که داشتیم به لطف و مدد فرماندهی فشل امثال رضایی یکی یکی مواضع قدرت را از دست میدادیم. در اقتصاد ورشکسته شده بودیم، در سیاست خارجی کاملاً احمقانه رفتار میکردیم، بلوک شرق که تقریباً به طور کامل پشت صدام بود و صدام در طول جنگ در حال بسط زرادخانهی نظامی خود به یاری آنان بود، در حالی که ما از آن طرف مشغول دشمنی با بلوک غرب بودیم و زرادخانهی سلاحیمان در حال آب رفتن و نابود شدن بود.
این تصور استثنا بودن، این تصور که در تاریخ برای تو یا ایدئولوژی تو، ماموریتی یا سرنوشت محتوم پیروزی مقدر شده، یا اینکه بلاهایی که سر بقیهی مردم در طول تاریخ آمده برای تو و همکیشان یا هموطنان تو، یا برای کشور تو، ممکن نیست پیش بیاید! این نارسیسیسم ایرانی، این توهمی است که بسیاری از ایرانیان از ایدئولوژیهای مختلف به آن مبتلایند. گاهی باید شکستهای پیدرپی پیش آید تا اشخاص از دنیای توهم خودساخته بیرون بیایند.
@jenabegav
اسمش یوسف بود. دو سه سالی از من بزرگتر بود و من فقط دورادور میشناختمش. یکبار در راه مدرسه با هم همراه شدیم، و آن روز به واسطه همراهی پسرعمویم که به او از لحاظ سنی نزدیکتر بود، دوستانهتر و صمیمیتر از آنچه فکر میکردم یافتمش. دیگر او را ندیدم، تا دو سه ماه بعد که زیر تابوتش همراه با بقیه شعار میدادم: "جنگ جنگ تا پیروزی" و "این گل پرپر شده، هدیه به رهبر شده". روی تابوتش پارچهای بود که بر آن بزرگ نوشته بود: "راه قدس از کربلا میگذرد"!
در این عکس نقشهای را میبینید که در نوجوانی ما در بسیاری از کتابها و جزوههای ایدئولوژیک سپاه و بسیج به این نحو یا نحوههای مشابه ارائه میشد. به نحوی، تصویری گرافیک بود از همان شعار مشهور "راه قدس از کربلا میگذرد".
هر روز منتظر بودیم که مارش نظامی ناگهان از رادیو پخش شود، و یک پیروزی جدید از رادیو اعلام شود. و مارشها بود که پخش میشد و پیروزیها بود که اعلام میشد: عملیات والفجر چند یا کربلای چند! هر بار فکر میکردیم که تا پیروزی کامل راهی نمانده است. بعدها فهمیدیم که، بعد از بازگیری خرمشهر، در واقع تنها پیروزی نسبتاً چشمگیری که ایران داشت در فتح موقت فاو بود. عملیاتهای دیگر نه تنها پیروزی نداشت، بلکه خیلی مواقع با فاجعه همراه بود.
با چه توهمات بزرگی جنگ را چند سال کش دادند! یعنی آیا یک آدم عاقل نداشتند که به آنها بگوید: "حالا بر فرض که بغداد را هم گرفتید (که البته فرض احمقانهای میبود، اگر در نظر بگیریم که حتی بصره یا هیچ شهر مهم عراق هیچگاه تصرف نشد)! آیا حتی با این فرض، فکر میکنید عراقیها همینطور مینشینند و تماشا میکنند؟ به همین راحتی به تبعیت شما در میآیند؟ بقیهی کشورها هیچ کاری نمیکنند؟ میروید بعدش اردن را هم فتح میکنید تا بعدش بتوانید به اسرائیل حمله کنید؟..."
وقتی فکر میکنی میبینی کل این توهمات آنقدر احمقانه بود که حد و حساب نداشت! ولی میدانید قسمت بدتر کار چه بود؟ این بود که این فقط دروغی نبود که به خورد مردم عادی میدادند! این دروغ و توهمی بود که خودشان هم باور داشتند، علیرغم تمام شواهد و دلایل بدیهی! اینگونه بود که هر کسی هم به خودش، هم و به بالادستیاش و هم به پاییندستیاش دروغ میگفت.
از خاطرات و گزارشهای فرماندهان و مسئولان آن روز، چیزی که مشهود است که در بدترین شکستها هم، در بدترین فاجعههایی که اتفاق میافتاد، همه باور داشتند که بالاخره بُرد نهایی با آنان است! امکان شکست حتی به مخیلهشان نمیرسید! در گزارشها به مقامات بالاتر سعی میشد شکستهای سنگین کوچک جلوه داده شود. فاو در دستان عراقیها بود، و هنوز به مقامات بالای مملکتی گفته میشد که همه چیز تحت کنترل است.
فقط در جبههی جنگ نبود که داشتیم به لطف و مدد فرماندهی فشل امثال رضایی یکی یکی مواضع قدرت را از دست میدادیم. در اقتصاد ورشکسته شده بودیم، در سیاست خارجی کاملاً احمقانه رفتار میکردیم، بلوک شرق که تقریباً به طور کامل پشت صدام بود و صدام در طول جنگ در حال بسط زرادخانهی نظامی خود به یاری آنان بود، در حالی که ما از آن طرف مشغول دشمنی با بلوک غرب بودیم و زرادخانهی سلاحیمان در حال آب رفتن و نابود شدن بود.
این تصور استثنا بودن، این تصور که در تاریخ برای تو یا ایدئولوژی تو، ماموریتی یا سرنوشت محتوم پیروزی مقدر شده، یا اینکه بلاهایی که سر بقیهی مردم در طول تاریخ آمده برای تو و همکیشان یا هموطنان تو، یا برای کشور تو، ممکن نیست پیش بیاید! این نارسیسیسم ایرانی، این توهمی است که بسیاری از ایرانیان از ایدئولوژیهای مختلف به آن مبتلایند. گاهی باید شکستهای پیدرپی پیش آید تا اشخاص از دنیای توهم خودساخته بیرون بیایند.
@jenabegav
Telegram
جناب گاو آرشیو
راه قدس از کربلا میگذرد!!!
بچهی سادهای بودم! خیلی زودباور. هر چیزی را راحت باور میکردم. هنوز هم از آن سادگی در من هست، اما کمکم زمانه به من آموخت که در روزگارِ #دروغ میزیم و نباید زودباور باشم. یاد گرفتم که هر چیزی را به دیدهی تردید بنگرم.
اما هیچگاه دروغها آنقدر شوکهام نکرد که فهمیدن این نکته که خیلی از افراد (شاید اکثر افراد) با دروغ مشکلی ندارند؛ نه با دروغی که خودشان به بقیه بگویند مشکلی دارند، و نه حتی با دروغی که به خوردشان داده شود، مادامی که آن دروغ باب میلشان باشد.
@jenabegav
اما هیچگاه دروغها آنقدر شوکهام نکرد که فهمیدن این نکته که خیلی از افراد (شاید اکثر افراد) با دروغ مشکلی ندارند؛ نه با دروغی که خودشان به بقیه بگویند مشکلی دارند، و نه حتی با دروغی که به خوردشان داده شود، مادامی که آن دروغ باب میلشان باشد.
@jenabegav
کمتر کسی الان سوسیالیسم به آن معنایی که در شوروی یا کوبا یا قبلاً در چین مائویی اجرا میشد را میخواهد! یعنی برنامهریزی دولتی برای کل اقتصاد را.
بلکه از تقریباً هر کدام از اقتصاددانان بپرسی، فقط یککمی کنترل، یا یککمی نظارت، یا یککمی دخالت دولتی در این قسمت یا آن قسمت اقتصاد را تجویز میکنند!
مشکل آنجاست که این "یککم" عوارضی دارد که مداخلات دیگر را خواهد طلبید، و چشم باز میکنیم میبینیم کنترل پشت کنترل، و مداخله پشت مداخله به وجود آمده!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
بلکه از تقریباً هر کدام از اقتصاددانان بپرسی، فقط یککمی کنترل، یا یککمی نظارت، یا یککمی دخالت دولتی در این قسمت یا آن قسمت اقتصاد را تجویز میکنند!
مشکل آنجاست که این "یککم" عوارضی دارد که مداخلات دیگر را خواهد طلبید، و چشم باز میکنیم میبینیم کنترل پشت کنترل، و مداخله پشت مداخله به وجود آمده!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
جناب گاو
جنگ هفتاد و دو ملت ✍ حسن محمودی حرکات مثبتی در حاشیهی قشر مذهبی دیده میشود که سعی میکنند حساب مذهب شیعه را از مذهب سوسیال-ناسیونال اِخوانی رسمی جدا کنند. تا این جای کار حرفی نیست و قدم مثبتی است، چرا که غالب سرشت حکومت فعلی از سوسیالیسم به رنگهای مختلف…
برندیسم افراطی شیعه
واکنشی عوضی به بحران شیعه
✍حسن محمودی
گویند پل صراط باریک و برنده است، گفتهای که کنایه از دشواری شناخت و نگاهداری راه حق است. اگر ظاهرپرستی و جزمگرایی راه حق میگشود، احتیاج به پیامبر نداشتیم. تعصب و جیغ و پرخاش نه تنها نشان ایمان نیست، بلکه معمولا واکنشی جبرانی و پوششی برای مشکلات درونی و سستی ایمان است. منش ایرانی نیز افراطپسند است. منش و خلق و خوی خوارج شقی در این دیار سابقه دارد و رنگ های متفاوت میگیرد، ولی از شر آن خلاصی نداریم. چون در بازار دینفروشی، تعصبِ خودمحورانه و فرافکن همیشه مشتری آسانپسند دارد. تکبر و تنگ نظری دو بلای روح ایرانی است. آیا منشأ تمام فتنههای صد سال اخیر همین تکبر و برندیسم قومی-مذهبی نبوده؟
نیز، تعداد مومنین در این زمانه به قدری کم شده که جوانها ایدهای ندارند ایمان چیست، و لذا به راحتی جذب مسأله هویت و هواداری میشوند. حفظ هویت غالبا امری خودخواهانه است نه حقیقتجویانه. هویتطلب دنبال اصلاح درونی نمیرود. خصوصا جوانها ماشین تند و پرسرعت و نیز عقاید تند و جیغ را دوست دارند. البته شور بیریشه باطل و محکوم به زوال است.
نشانه برندیسم افراطی شیعه این است که هر بدعتی (ایام فاطمیه ، محسنیه، عمر کشان،....) با لوگوی شیعه مجاز میشود. این یعنی نفی کلی سنت، و واضح است که این شیعیان افراطی چه خطر بزرگی برای سنت شیعهاند. هرچه اسم و رنگ شیعی داشته باشد، هر آوایی و داستانی و رفتاری ، بدون آنکه با سنت محک زده شود، بلافاصله حکم قبولی میگیرد «چون ملاک دل است که راجع به آن نمیتوانیم قضاوت بد کنیم». این جور حرفها نشان میدهد که همانها که مذمت صوفیان میکنند، وقتی به حلقه خودشان میرسد، باطنیگرایی بیمزه و زمختی از خود نشان می دهند. سلفیها وناصبیها نیز همین گونه برندبازی میکنند: مثلا نام مسجد مباهله را ابوسفیان میگذارند برای اینکه ضدشیعی و ضدصوفی بودن خود را پررنگ کنند.این تلاشها برای افتراق محض خاطر افتراق (نه به خاطر هدفی معنوی و حفظ سنت) در قرآن هم ذکر شده: «آنانى كه در دين خود تفرقه انداختند و گروه گروه شدند...»
اکنون که سنت و مفاهیم شیعه از درون و توسط مدعیان شیعهگری غلیظ و حکومتی(و البته قلابی با هرمعیار تاریخی یا فقه سنتی) نابود شده و مذهبی توحیدی سنتی به روش معکوس خود تبدیل شده، اولویت روشنگران باید هدف قراردادن این نومذهب سوسیالیستی-ناسیونالیستی-اخوانی باشد. وقتی خانه (سنت شیعه) توسط عده ای نفوذی به آتش کشیده شده و خالی شده، وقت ایراد گرفتن از بنای همسایه نیست. کجفکری خارقالعادهای میخواهد که راه نجات از وضع فعلی را در برندیسم افراطی شیعه ایرانی و عناد و جدل با صوفیان و اهل سنت و عقلگرایان شیعه بدانیم. اگر جاهل نبودیم آداب صلوات فرستادن بر آل رسول و تکریم و نماز را از همان صوفیان باز یاد میگرفتیم. عجیب است اینکه شیعه ایرانی را تنها میراث واقعی ائمه بدانیم، آن هم در وضعیت موجود که افتضاح به پا کردهایم و به جز شام و ناهار نذری ، گسترش کاسبکارانه اماکن زیارتی و بدگویی کاری بلد نیستیم. خیلی از آخوندهای جدید آداب صحیح نماز هم نمیدانند! از عوام که بهتر است نگوییم. شیعه منحصر شده به عزاداری، آنهم زشت و ابداعی.
اینکه اسلامیستها و دجالیون شیعه و سنی منابع نظری و زبان مشترکی دارند قابل تاکید و توجه است. اما انصافا جمهوری را می توان «سنیزده» قلمداد کرد؟ یعنی مشکل جمهوری اسلامی سنیزدگی است؟ مفهوم تقیه یعنی هر تلاش سیاسی منحصر به سنیها بوده است؟ از پایهریزی یک نظریه سیاسی، ولو تدافعی و محافظه کارانه، باز میایستیم، و بعداز اینکه حماقت و خامی و تقلید و فریب و فتنه سیاسی به ناچار اتفاق افتاد، تقصیرها را گردن بقیه میاندازیم! از خودمان نمیپرسیم که این شاهکارهای مخربی که ایرانی معاصر راه انداخت در کدام ملت مسلمان دیگر سراغ میتوان گرفت؟ حتی طالبان هم که دستپخت سی ساله بروکراتهای ابله نظامی پاکستان است به اندازه ما گند نزده. این فرافکنی و عناد بیجا و بیوقت به کجا میرسد، الا اینکه تنور دجالیون را گرم کند؟ منظورم اینجا وحدت شیعه و سنی نیست، بلکه بحث فرافکنی نابخردانه است. علاوه بر میراث دینی، کل تمدن، زبان و ذهن و فرهنگ و حتی محیط زیستمان در خطر است و ما در پی آنکه ثابت کنیم پیامبر اکرم به دست ابوبکر و عمر به شهادت رسید! حکما چون برپایی دهه فاطمیه خدمت بزرگی به شیعه کرد(!!) بر همان طبل میکوبیم، و حتی به بزرگان شیعه (حتی شیخ مفید) هم توهین میکنیم چون سوار قطار بیخردی ما نشده. شیعه ایرانی تبدیل شده به دستگاه خودکار بدعتگذاری با نیات استکبارانه. بیسنتترین قوم دنیاییم. حتی یک مراسم مذهبی بامحتوا و سنتی و موقرانه دیگر نداریم. تعجبی ندارد که اینقدر تلخ و جدا هستیم. دقیقا به خاطر دوری از اصل است که انواع ضلالت و افراط رونق مییابد.
@jenabegav
واکنشی عوضی به بحران شیعه
✍حسن محمودی
گویند پل صراط باریک و برنده است، گفتهای که کنایه از دشواری شناخت و نگاهداری راه حق است. اگر ظاهرپرستی و جزمگرایی راه حق میگشود، احتیاج به پیامبر نداشتیم. تعصب و جیغ و پرخاش نه تنها نشان ایمان نیست، بلکه معمولا واکنشی جبرانی و پوششی برای مشکلات درونی و سستی ایمان است. منش ایرانی نیز افراطپسند است. منش و خلق و خوی خوارج شقی در این دیار سابقه دارد و رنگ های متفاوت میگیرد، ولی از شر آن خلاصی نداریم. چون در بازار دینفروشی، تعصبِ خودمحورانه و فرافکن همیشه مشتری آسانپسند دارد. تکبر و تنگ نظری دو بلای روح ایرانی است. آیا منشأ تمام فتنههای صد سال اخیر همین تکبر و برندیسم قومی-مذهبی نبوده؟
نیز، تعداد مومنین در این زمانه به قدری کم شده که جوانها ایدهای ندارند ایمان چیست، و لذا به راحتی جذب مسأله هویت و هواداری میشوند. حفظ هویت غالبا امری خودخواهانه است نه حقیقتجویانه. هویتطلب دنبال اصلاح درونی نمیرود. خصوصا جوانها ماشین تند و پرسرعت و نیز عقاید تند و جیغ را دوست دارند. البته شور بیریشه باطل و محکوم به زوال است.
نشانه برندیسم افراطی شیعه این است که هر بدعتی (ایام فاطمیه ، محسنیه، عمر کشان،....) با لوگوی شیعه مجاز میشود. این یعنی نفی کلی سنت، و واضح است که این شیعیان افراطی چه خطر بزرگی برای سنت شیعهاند. هرچه اسم و رنگ شیعی داشته باشد، هر آوایی و داستانی و رفتاری ، بدون آنکه با سنت محک زده شود، بلافاصله حکم قبولی میگیرد «چون ملاک دل است که راجع به آن نمیتوانیم قضاوت بد کنیم». این جور حرفها نشان میدهد که همانها که مذمت صوفیان میکنند، وقتی به حلقه خودشان میرسد، باطنیگرایی بیمزه و زمختی از خود نشان می دهند. سلفیها وناصبیها نیز همین گونه برندبازی میکنند: مثلا نام مسجد مباهله را ابوسفیان میگذارند برای اینکه ضدشیعی و ضدصوفی بودن خود را پررنگ کنند.این تلاشها برای افتراق محض خاطر افتراق (نه به خاطر هدفی معنوی و حفظ سنت) در قرآن هم ذکر شده: «آنانى كه در دين خود تفرقه انداختند و گروه گروه شدند...»
اکنون که سنت و مفاهیم شیعه از درون و توسط مدعیان شیعهگری غلیظ و حکومتی(و البته قلابی با هرمعیار تاریخی یا فقه سنتی) نابود شده و مذهبی توحیدی سنتی به روش معکوس خود تبدیل شده، اولویت روشنگران باید هدف قراردادن این نومذهب سوسیالیستی-ناسیونالیستی-اخوانی باشد. وقتی خانه (سنت شیعه) توسط عده ای نفوذی به آتش کشیده شده و خالی شده، وقت ایراد گرفتن از بنای همسایه نیست. کجفکری خارقالعادهای میخواهد که راه نجات از وضع فعلی را در برندیسم افراطی شیعه ایرانی و عناد و جدل با صوفیان و اهل سنت و عقلگرایان شیعه بدانیم. اگر جاهل نبودیم آداب صلوات فرستادن بر آل رسول و تکریم و نماز را از همان صوفیان باز یاد میگرفتیم. عجیب است اینکه شیعه ایرانی را تنها میراث واقعی ائمه بدانیم، آن هم در وضعیت موجود که افتضاح به پا کردهایم و به جز شام و ناهار نذری ، گسترش کاسبکارانه اماکن زیارتی و بدگویی کاری بلد نیستیم. خیلی از آخوندهای جدید آداب صحیح نماز هم نمیدانند! از عوام که بهتر است نگوییم. شیعه منحصر شده به عزاداری، آنهم زشت و ابداعی.
اینکه اسلامیستها و دجالیون شیعه و سنی منابع نظری و زبان مشترکی دارند قابل تاکید و توجه است. اما انصافا جمهوری را می توان «سنیزده» قلمداد کرد؟ یعنی مشکل جمهوری اسلامی سنیزدگی است؟ مفهوم تقیه یعنی هر تلاش سیاسی منحصر به سنیها بوده است؟ از پایهریزی یک نظریه سیاسی، ولو تدافعی و محافظه کارانه، باز میایستیم، و بعداز اینکه حماقت و خامی و تقلید و فریب و فتنه سیاسی به ناچار اتفاق افتاد، تقصیرها را گردن بقیه میاندازیم! از خودمان نمیپرسیم که این شاهکارهای مخربی که ایرانی معاصر راه انداخت در کدام ملت مسلمان دیگر سراغ میتوان گرفت؟ حتی طالبان هم که دستپخت سی ساله بروکراتهای ابله نظامی پاکستان است به اندازه ما گند نزده. این فرافکنی و عناد بیجا و بیوقت به کجا میرسد، الا اینکه تنور دجالیون را گرم کند؟ منظورم اینجا وحدت شیعه و سنی نیست، بلکه بحث فرافکنی نابخردانه است. علاوه بر میراث دینی، کل تمدن، زبان و ذهن و فرهنگ و حتی محیط زیستمان در خطر است و ما در پی آنکه ثابت کنیم پیامبر اکرم به دست ابوبکر و عمر به شهادت رسید! حکما چون برپایی دهه فاطمیه خدمت بزرگی به شیعه کرد(!!) بر همان طبل میکوبیم، و حتی به بزرگان شیعه (حتی شیخ مفید) هم توهین میکنیم چون سوار قطار بیخردی ما نشده. شیعه ایرانی تبدیل شده به دستگاه خودکار بدعتگذاری با نیات استکبارانه. بیسنتترین قوم دنیاییم. حتی یک مراسم مذهبی بامحتوا و سنتی و موقرانه دیگر نداریم. تعجبی ندارد که اینقدر تلخ و جدا هستیم. دقیقا به خاطر دوری از اصل است که انواع ضلالت و افراط رونق مییابد.
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
جنگ هفتاد و دو ملت
✍ حسن محمودی
حرکات مثبتی در حاشیهی قشر مذهبی دیده میشود که سعی میکنند حساب مذهب شیعه را از مذهب سوسیال-ناسیونال اِخوانی رسمی جدا کنند. تا این جای کار حرفی نیست و قدم مثبتی است، چرا که غالب سرشت حکومت فعلی از سوسیالیسم به رنگهای مختلف…
✍ حسن محمودی
حرکات مثبتی در حاشیهی قشر مذهبی دیده میشود که سعی میکنند حساب مذهب شیعه را از مذهب سوسیال-ناسیونال اِخوانی رسمی جدا کنند. تا این جای کار حرفی نیست و قدم مثبتی است، چرا که غالب سرشت حکومت فعلی از سوسیالیسم به رنگهای مختلف…
کل داستان مشروطه و مجلس و تشکیلات مدرن قوه مقتنه، و نیز فرض استقلال قوه قضاییه، در حقیقت برای لگام زدن بر قدرت حکومت است! در حکومتهای سنتی، این نهادهای سنتی (خانهای فئودال، خاندانهای بانفوذ قدیمی، آخوندها یا کشیشها، تجار و تشکیلات بازار، نظامهای قبیله و خانواده...) بودند که تا حد زیادی از تمرکز قدرت جلوگیری میکردند. ناصرالدینشاه، اگر هر عیبی داشت، مطمئناً "مستبد" نبود، و اگر میخواست هم نمیتوانست باشد (در حقیقت، اگر دقیق نگاه کنیم، بسیاری از انتقاداتی که از او میشود در اصل دارند به مستبد نبودنش عیب میگیرند! ولی این بماند برای بعد!).
ولی دولت مدرن، به دلیل ذاتش و به دلیل قدرت ناشی از تکنولوژی، و نیز به دلیل از بین رفتن نهادهای سنتی، آن قیود را ندارد و بنابراین میتواند مستبدتر از هر پادشاه و خاقان و تزار دنیای قدیم باشد. کاربرد اصلی کل تشکیلات مدرن قوه مقننه و قانونگذاری و قوه قضاییه مستقل، باید برای کنترل قدرت نامحدود این جانور و عُمّالش باشد، و نه برای برده گرفتن مردمان.
هدف قانونگذاری باید در درجهی اول محدود کردن قدرت دولت باشد، و نه وضعِ قیود اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی بر مردم.
@jenabegav
ولی دولت مدرن، به دلیل ذاتش و به دلیل قدرت ناشی از تکنولوژی، و نیز به دلیل از بین رفتن نهادهای سنتی، آن قیود را ندارد و بنابراین میتواند مستبدتر از هر پادشاه و خاقان و تزار دنیای قدیم باشد. کاربرد اصلی کل تشکیلات مدرن قوه مقننه و قانونگذاری و قوه قضاییه مستقل، باید برای کنترل قدرت نامحدود این جانور و عُمّالش باشد، و نه برای برده گرفتن مردمان.
هدف قانونگذاری باید در درجهی اول محدود کردن قدرت دولت باشد، و نه وضعِ قیود اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی بر مردم.
@jenabegav
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افاضات حمیدرضا مقصودی، فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق و سرپرست امور اقتصاد کلان سازمان برنامه بودجه!
داستان واقعی: مادربزرگم تعریف میکرد که در جوانی رفته بود مجلس روضه پای منبر آخوندی، و آنجا نوحهخوانِ مجلس به دلایلی عصبانی شده بود از دست آخوند روضهخوان! میکروفون را گرفته بود، و به مردم گفته بود که نوحهای جانسوز برایشان دارد، و خوانده بود:
محشر خره!
خر رو منبره!
مستمع خره!
روضهخون خره.....
حال این شرح دوران ماست! به نظر میرسد صنعت پرورش خر تنها صنعتی است که میتوانیم در آن کاملاً خودکفا باشیم.
حالا خارج از طنز و شوخی، بد نیست که کتاب ترجمهشده توسط آقای حسن دیباج تحت عنوان "تورم و اخلاق" را بخوانید یا به قسمتهایی از آن در قالب پادکست گوش دهید (اینجا)، تا ببینید که شبیه برنامههای پیشنهادی این دانشمند محترم و فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق و سرپرست نخبه امور اقتصاد کلان فلان و بهمان، دویست سال پیش فرانسه را به کجا رساند.
@jenabegav
داستان واقعی: مادربزرگم تعریف میکرد که در جوانی رفته بود مجلس روضه پای منبر آخوندی، و آنجا نوحهخوانِ مجلس به دلایلی عصبانی شده بود از دست آخوند روضهخوان! میکروفون را گرفته بود، و به مردم گفته بود که نوحهای جانسوز برایشان دارد، و خوانده بود:
محشر خره!
خر رو منبره!
مستمع خره!
روضهخون خره.....
حال این شرح دوران ماست! به نظر میرسد صنعت پرورش خر تنها صنعتی است که میتوانیم در آن کاملاً خودکفا باشیم.
حالا خارج از طنز و شوخی، بد نیست که کتاب ترجمهشده توسط آقای حسن دیباج تحت عنوان "تورم و اخلاق" را بخوانید یا به قسمتهایی از آن در قالب پادکست گوش دهید (اینجا)، تا ببینید که شبیه برنامههای پیشنهادی این دانشمند محترم و فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق و سرپرست نخبه امور اقتصاد کلان فلان و بهمان، دویست سال پیش فرانسه را به کجا رساند.
@jenabegav
بزرگترین دشمن ایران و مردم ایران نه اسرائیل است و نه آمریکا و نه عربستان!
بزرگترین دشمن ملت ایران ابتدا مسئولین رده بالای حکومتیاند، و بعد خیل کارمندان و کارکنان دولتی و حکومتی! اینهایند که جلوی هر تغییر اساسی در سیستم فاسد، فشل، ناکارآمد، مداخلهگر و کنترلگر فعلی را خواهند گرفت و ایران و ایرانیان (که شامل خود و خانوادهی خودشان نیز هست) را به خاک سیاه خواهند نشاند.
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
بزرگترین دشمن ملت ایران ابتدا مسئولین رده بالای حکومتیاند، و بعد خیل کارمندان و کارکنان دولتی و حکومتی! اینهایند که جلوی هر تغییر اساسی در سیستم فاسد، فشل، ناکارآمد، مداخلهگر و کنترلگر فعلی را خواهند گرفت و ایران و ایرانیان (که شامل خود و خانوادهی خودشان نیز هست) را به خاک سیاه خواهند نشاند.
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
Forwarded from پژوهشگاه مالکیّت و بازار
⚜️نگاهی به مشروطه از زاویهٔ انتقادی⚜️
از عبدالعظیم تا بهارستان
نویسنده: سهیل مختاری
در پیشآمد مشروطهٔ ایران وقایع متعددی دخیل بوده است. ناصرالدینشاه در دههٔ پایانی سلطنت طولانی خود دشمنان روشنفکر و نوکران قدرناشناسی داشت که خارج از ایران در حال دسیسه علیه سلطنت او بودند. مشهورترینشان سید جمالالدین الافغانی و اعیان و انصارش در اسلامبول بودند که کمر به انقراض تنها دربار شیعه جهان بستند تا وحدت جهان اسلام را ذیل خلافت سلطان حمید برقرار کنند. ادوارد براون در کتاب مشهور خود نقلقولی از الافغانی آورده که عمق عداوت او نسبت به شاه را نشان میدهد: «هیچ چیز مرا رضا نمیسازد مگر آنکه شاه کشته شده، شکمش پاره شده و به گور سپرده شود»
🔶 @IIFOM_CO
🌐 https://bit.ly/48v8Vkx
از عبدالعظیم تا بهارستان
نویسنده: سهیل مختاری
در پیشآمد مشروطهٔ ایران وقایع متعددی دخیل بوده است. ناصرالدینشاه در دههٔ پایانی سلطنت طولانی خود دشمنان روشنفکر و نوکران قدرناشناسی داشت که خارج از ایران در حال دسیسه علیه سلطنت او بودند. مشهورترینشان سید جمالالدین الافغانی و اعیان و انصارش در اسلامبول بودند که کمر به انقراض تنها دربار شیعه جهان بستند تا وحدت جهان اسلام را ذیل خلافت سلطان حمید برقرار کنند. ادوارد براون در کتاب مشهور خود نقلقولی از الافغانی آورده که عمق عداوت او نسبت به شاه را نشان میدهد: «هیچ چیز مرا رضا نمیسازد مگر آنکه شاه کشته شده، شکمش پاره شده و به گور سپرده شود»
🔶 @IIFOM_CO
🌐 https://bit.ly/48v8Vkx
Telegraph
نگاهی به مشروطه از زاویهٔ انتقادی
از عبدالعظیم تا بهارستان نویسنده: سهیل مختاری مقدمه در پیشآمد مشروطهٔ ایران وقایع متعددی دخیل بوده است. ناصرالدینشاه در دههٔ پایانی سلطنت طولانی خود دشمنان روشنفکر و نوکران قدرناشناسی داشت که خارج از ایران در حال دسیسه علیه سلطنت او بودند. مشهورترینشان…
جناب گاو
⚜️نگاهی به مشروطه از زاویهٔ انتقادی⚜️ از عبدالعظیم تا بهارستان نویسنده: سهیل مختاری در پیشآمد مشروطهٔ ایران وقایع متعددی دخیل بوده است. ناصرالدینشاه در دههٔ پایانی سلطنت طولانی خود دشمنان روشنفکر و نوکران قدرناشناسی داشت که خارج از ایران در حال دسیسه…
نوشتهی تاریخی بسیار جالبی است و از دیدگاهی کمتر رایج! دگمهی instant view (مشاهده فوری) را در پست فوق بزنید تا کل این مقاله جالب را بخوانید.
Forwarded from پول، دروغ، توهم
✒️📕📗
مهمترین معیارهای ابتذال و شیاد بودن در جامعۀ نشر فارسی در زمانۀ معاصر
۱. انتشار جعلیاتِ ذبیحالله منصوری
۲. انتشار کتب مدیریت و بازاریابی (با هر عنوان و رنگولعابی که باشد).
۳. انتشار کتابهای خودیاری یا روانشناسی زرد؛ اصل روانشناسی چه هست که زردش باشد!!! (در چشمبرهمزدنی خوشبخت یا مصمم یا بااراده بشو)
و البته چهارمی که خیلی ظریفتر است و خیلی باید مراقبش بود:
۴. آثار زیگموند فروید، اخلاف او و روانکاوی
https://www.tg-me.com/fraudnotfreud
✒️📕📗📘
مهمترین معیارهای ابتذال و شیاد بودن در جامعۀ نشر فارسی در زمانۀ معاصر
۱. انتشار جعلیاتِ ذبیحالله منصوری
۲. انتشار کتب مدیریت و بازاریابی (با هر عنوان و رنگولعابی که باشد).
۳. انتشار کتابهای خودیاری یا روانشناسی زرد؛ اصل روانشناسی چه هست که زردش باشد!!! (در چشمبرهمزدنی خوشبخت یا مصمم یا بااراده بشو)
و البته چهارمی که خیلی ظریفتر است و خیلی باید مراقبش بود:
۴. آثار زیگموند فروید، اخلاف او و روانکاوی
https://www.tg-me.com/fraudnotfreud
✒️📕📗📘
زمین مسطح است یا گرد؟
در بچگی از تلویزیون و از کتابها آموختیم که "وقتی کریستف کلمبوس ایدهی متهورانهی خود را در مورد گرد بودن زمبن و رفتن با کشتی به سوی غرب برای رسیدن به آسیا مطرح کرد، همه با او مخالف بودند، چون در آن زمان همه فکر میکردند که زمین مسطح است."
البته وقتی کلمبوس آن پروژهی متهورانه را مطرح کرد و پیشنهاد آن را به پادشاه اسپانیا داد، با مخالفت بسیاری روبرو شد. ولی دلیل مخالفتها اصلاً این نبود که فکر میکردند زمین مسطح است. در حقیقت، یونانیان باستان حتی قبل از میلاد مسیح، نه تنها می دانستند زمین کروی است، بلکه قطر زمین را با دقت بسیار خوبی در سه قرن قبل از میلاد محاسبه کرده بودند. این دانش بعداً به رومیها و بعداً از طریق آنان به اروپای مسیحی منتقل شد. در زمان کلمبوس همه در اروپا، حتی مردم عادی، میدانستند که زمین گرد است و کروی بودن زمین چیزی خیلی طبیعی و بدیهی حساب میشد.
پس چرا با کلمبوس آنقدر مخالفت شد؟ چون دانشمندان آن زمان بر اساس محاسبهی قطر زمین، فاصله اروپا از طرف غرب آن با آسیا را محاسبه کرده بودند، و این فاصله آنقدر زیاد بود که پیشبینی میکردند که سرنشینان کشتیها قبل از رسیدن به آسیا از گرسنگی میمیرند. چرا کلمبوس این نکته را قبول نداشت؟ چون کلمبوس دو فرض اشتباه را باور داشت: اولا فکر میکرد که آسیا بزرگتر از آن است که آن زمان فکر میشد و بیشتر از تصورِ آن زمان به سوی شرق امتداد دارد، و در ثانی با محاسبات (اشتباه!) خودش قطر زمین را کمتر از آن محاسبه کرده بود که از زمان یونان باستان و در همان زمان توسط دیگران محاسبه شده بود! بر اساس این دو فرض (که هر دو کاملاً اشتباه بود)، کلمبوس گمان میکرد که فاصلهی اروپا (از طرف غربِ آن) از آسیا خیلی کمتر از آن است که بقیه تصور میکردند.
به هر حال، کلمبوسِ ایتالیائیالاصل با کلهشقی و اصرار، و بعد از اینکه نتوانست بقیه شهریاران و شاهزادگان را در جاهای دیگر اروپا قانع کند، توانست که پادشاه و ملکهی اسپانیا را متقاعد کند (شاه و ملکه بدجور دنبال راههایی برای تجارت با آسیا بودند که از میان سرزمینهای عثمانی یا آبهای تحت تسلط پرتقالیها نگذرد). اگر بخت یاریش نکرده بود و قاره آمریکا در سر راهش نبود، خود و ملوانانش همانطور که بقیه پیشبینی کرده بودند از گرسنگی یا تشنگی تلف میشدند (چه خود کلمبوس و چه اسپانیاییها از وجود چنین قارهای بیخبر بودند). آنچه کلمبوس را پیروز کرد نه دانشش، بلکه تهور و کله شقیاش و به خصوص بختش بود. در دانش، بقیه بسیار درستتر فکر میکردند تا او!
پس آن داستان معروف که مردم فکر میکردند زمین مسطح است و کلمبوس خلاف آن را ثابت کرد از کجا آمده است؟ در سال ۱۸۲۸ (یعنی حدود ۴ قرن بعد از کلمبوس) یک آمریکایی به اسم واشنگتن ایروینگ که شغلش داستانسازی بود، این داستان کاملاً جعلی را ساخت و در قالب یک کتاب منتشر کرد. در دهههای بعد از ایروینگ، با خیالبافیهای هر چه بیشتر، حتی همان مقدار کمی از وقایع که در داستان ایروینگ بود زدوده شد، و داستان به یک فانتزی محض تبدیل شد، آن هم برای یک مقصود: نشان دادن این که مردمِ آن دوره به خاطر ایمان به مسیحیت چه قدر خرافاتی بودند و چگونه کلمبوس با بهرهگیری از هوش و دانش خود بر این خرافات فائق آمد! مثلاً در سال ۱۸۷۴، استاد دانشگاه نیویورک، جان ویلیام دریپر، کتابی نوشت تحت عنوان "تاریخ نزاع دین و علم"، و یا در سال ۱۸۹۶، اندرو دیکسون وایت (که بنیانگذار دانشگاه معروف کرنل بود) کتابی نوشت با عنوان "تاریخ جنگِ علم با الهیات در مسیحیت". در هر دو اینکتابها داستان کلمبوس این گونه نقل شد که کلمبوسِ شجاع، با هوش و دانش خود، در مقابل جمعی خرافاتی قرار داشت که با آوردن دلیل و شاهد از کتاب مقدس و گفتههای پولس رسول و قدیس آگوستین میخواستند ثابت کنند زمین صاف است! داستانی که همانطور که گفته شد مطلقاً دروغ بود. بعد آن قدر این داستان دروغین تکرار شد تا به یکی از یقینیات تاریخی بدل شد. از این گونه یقینیات در تاریخ فراوان داریم!!
@jenabegav
در بچگی از تلویزیون و از کتابها آموختیم که "وقتی کریستف کلمبوس ایدهی متهورانهی خود را در مورد گرد بودن زمبن و رفتن با کشتی به سوی غرب برای رسیدن به آسیا مطرح کرد، همه با او مخالف بودند، چون در آن زمان همه فکر میکردند که زمین مسطح است."
البته وقتی کلمبوس آن پروژهی متهورانه را مطرح کرد و پیشنهاد آن را به پادشاه اسپانیا داد، با مخالفت بسیاری روبرو شد. ولی دلیل مخالفتها اصلاً این نبود که فکر میکردند زمین مسطح است. در حقیقت، یونانیان باستان حتی قبل از میلاد مسیح، نه تنها می دانستند زمین کروی است، بلکه قطر زمین را با دقت بسیار خوبی در سه قرن قبل از میلاد محاسبه کرده بودند. این دانش بعداً به رومیها و بعداً از طریق آنان به اروپای مسیحی منتقل شد. در زمان کلمبوس همه در اروپا، حتی مردم عادی، میدانستند که زمین گرد است و کروی بودن زمین چیزی خیلی طبیعی و بدیهی حساب میشد.
پس چرا با کلمبوس آنقدر مخالفت شد؟ چون دانشمندان آن زمان بر اساس محاسبهی قطر زمین، فاصله اروپا از طرف غرب آن با آسیا را محاسبه کرده بودند، و این فاصله آنقدر زیاد بود که پیشبینی میکردند که سرنشینان کشتیها قبل از رسیدن به آسیا از گرسنگی میمیرند. چرا کلمبوس این نکته را قبول نداشت؟ چون کلمبوس دو فرض اشتباه را باور داشت: اولا فکر میکرد که آسیا بزرگتر از آن است که آن زمان فکر میشد و بیشتر از تصورِ آن زمان به سوی شرق امتداد دارد، و در ثانی با محاسبات (اشتباه!) خودش قطر زمین را کمتر از آن محاسبه کرده بود که از زمان یونان باستان و در همان زمان توسط دیگران محاسبه شده بود! بر اساس این دو فرض (که هر دو کاملاً اشتباه بود)، کلمبوس گمان میکرد که فاصلهی اروپا (از طرف غربِ آن) از آسیا خیلی کمتر از آن است که بقیه تصور میکردند.
به هر حال، کلمبوسِ ایتالیائیالاصل با کلهشقی و اصرار، و بعد از اینکه نتوانست بقیه شهریاران و شاهزادگان را در جاهای دیگر اروپا قانع کند، توانست که پادشاه و ملکهی اسپانیا را متقاعد کند (شاه و ملکه بدجور دنبال راههایی برای تجارت با آسیا بودند که از میان سرزمینهای عثمانی یا آبهای تحت تسلط پرتقالیها نگذرد). اگر بخت یاریش نکرده بود و قاره آمریکا در سر راهش نبود، خود و ملوانانش همانطور که بقیه پیشبینی کرده بودند از گرسنگی یا تشنگی تلف میشدند (چه خود کلمبوس و چه اسپانیاییها از وجود چنین قارهای بیخبر بودند). آنچه کلمبوس را پیروز کرد نه دانشش، بلکه تهور و کله شقیاش و به خصوص بختش بود. در دانش، بقیه بسیار درستتر فکر میکردند تا او!
پس آن داستان معروف که مردم فکر میکردند زمین مسطح است و کلمبوس خلاف آن را ثابت کرد از کجا آمده است؟ در سال ۱۸۲۸ (یعنی حدود ۴ قرن بعد از کلمبوس) یک آمریکایی به اسم واشنگتن ایروینگ که شغلش داستانسازی بود، این داستان کاملاً جعلی را ساخت و در قالب یک کتاب منتشر کرد. در دهههای بعد از ایروینگ، با خیالبافیهای هر چه بیشتر، حتی همان مقدار کمی از وقایع که در داستان ایروینگ بود زدوده شد، و داستان به یک فانتزی محض تبدیل شد، آن هم برای یک مقصود: نشان دادن این که مردمِ آن دوره به خاطر ایمان به مسیحیت چه قدر خرافاتی بودند و چگونه کلمبوس با بهرهگیری از هوش و دانش خود بر این خرافات فائق آمد! مثلاً در سال ۱۸۷۴، استاد دانشگاه نیویورک، جان ویلیام دریپر، کتابی نوشت تحت عنوان "تاریخ نزاع دین و علم"، و یا در سال ۱۸۹۶، اندرو دیکسون وایت (که بنیانگذار دانشگاه معروف کرنل بود) کتابی نوشت با عنوان "تاریخ جنگِ علم با الهیات در مسیحیت". در هر دو اینکتابها داستان کلمبوس این گونه نقل شد که کلمبوسِ شجاع، با هوش و دانش خود، در مقابل جمعی خرافاتی قرار داشت که با آوردن دلیل و شاهد از کتاب مقدس و گفتههای پولس رسول و قدیس آگوستین میخواستند ثابت کنند زمین صاف است! داستانی که همانطور که گفته شد مطلقاً دروغ بود. بعد آن قدر این داستان دروغین تکرار شد تا به یکی از یقینیات تاریخی بدل شد. از این گونه یقینیات در تاریخ فراوان داریم!!
@jenabegav
جناب گاو
زمین مسطح است یا گرد؟ در بچگی از تلویزیون و از کتابها آموختیم که "وقتی کریستف کلمبوس ایدهی متهورانهی خود را در مورد گرد بودن زمبن و رفتن با کشتی به سوی غرب برای رسیدن به آسیا مطرح کرد، همه با او مخالف بودند، چون در آن زمان همه فکر میکردند که زمین مسطح…
چگونه از زمان قدیم مردم میدانستند زمین گرد و کروی است؟ آنها شواهد زیادی بر این نکته داشتند! مثلاً، برای دریانوردان در دریا، وقتی هوا کاملاً صاف و بدون هیچ غبار یا مه بود، همیشه وقتی کشتی دیگری به آنها نزدیک میشد، ابتدا قسمت بالای دکلها و بادبانها و بعد قسمتهای پایینتر کشتی یکباره از ورای افق سر درمیآورد و ظاهر میشد. اگر سطح دریا مستقیم و صاف بود، بایستی کشتیدیگر ابتدا به صورت نقطهای کوچک در دور دستها دیده میشد و کمکم کلّ کشتی با نزدیکتر شدنِ آن در نظر دریانوردان ناظر بزرگتر و بزرگتر میشد. ولی اینگونه نبود و بنابراین میشد نتیجه گرفت که سطح دریا (و بنابراین سطح زمین) دارای انحنای تقریباً ثابتی است. به علاوه، از بالای هر کوه بلندی در وسط یک دشت مسطح، انحنای زمین کاملاً قابل مشاهده است.
مردمان باستان دلایل دیگری هم داشتند. فیثاغورث حدود ۲۵۰۰ سال قبل، از تغییرات هلال ماه و مشاهدهی مرز بین تاریکی و روشنایی در ماه، نه تنها کروی بودن ماه، بلکه کروی بودن زمین را استنتاج کرده بود. بعداً یونانیان علت واقعی کسوف و خسوف را هم دریافتند و با مشاهدهی سایهی زمین کروی بودن زمین را از آن نتیجه گرفتند. ارسطو ۲۳۰۰ سال قبل، از اینکه در نقاط مختلف زمین کدام صور فلکی و ستارگان قابل مشاهدهاند و کدام نیستند، کروی بودن زمین را نتیجه گرفت.
ولی یونانیان باستان چگونه شعاع زمین (یا معادل آن، محیط استوا) را اندازه گرفتند؟ حدود ۲۲۰۰ سال پیش، اراتوستن (زاده شده در یک کولونی یونانی واقع در لیبی امروز) این کار را کرد. چگونه؟ او میدانست که در روز اول تابستان در اسوان (در مصر) در وسط ظهر یک میلهی کاملاً قائم هیچ سایهای نداشت. ولی همان زمان در اسکندریه (در مصر) که او میزیست، یک میلهی قائم سایهی کوتاهی داشت. زاویهی تابش نور خورشید در آن هنگام را اندازه گرفت و عدد 7.2 درجه را به دست آورد که یک پنجاهم 360 است. سپس شخصی را اجیر کرد تا فاصلهی بین اسوان و اسکندریه را با قدم کردن به دست آورد که با واحدهای اندازهگیری امروزی چیزی حدود 800 کیلومتر بود. او نتیجه گرفت که محیط زمین باید 50 برابر این فاصله باشد که چیزی معادل 40,000 کیلومتر میشود که بسیار به واقعیت نزدیک است. در این مورد میتوانید این کلیپ را ببینید.
حدود ۱۲۰۰ سال بعد از اراتوستن، ابوریحان بیرونی روش دیگری برای اندازهگیری اندازهی شعاع زمین به کار برد (با استفاده از محاسبه ارتفاع یک کوه، و سپس محاسبه زاویه بین خط افقی و خط دید افق از فراز کوه). میتوانید روش او را در این کلیپ به زبان ساده شدهی امروزی ببینید.
@jenabegav
مردمان باستان دلایل دیگری هم داشتند. فیثاغورث حدود ۲۵۰۰ سال قبل، از تغییرات هلال ماه و مشاهدهی مرز بین تاریکی و روشنایی در ماه، نه تنها کروی بودن ماه، بلکه کروی بودن زمین را استنتاج کرده بود. بعداً یونانیان علت واقعی کسوف و خسوف را هم دریافتند و با مشاهدهی سایهی زمین کروی بودن زمین را از آن نتیجه گرفتند. ارسطو ۲۳۰۰ سال قبل، از اینکه در نقاط مختلف زمین کدام صور فلکی و ستارگان قابل مشاهدهاند و کدام نیستند، کروی بودن زمین را نتیجه گرفت.
ولی یونانیان باستان چگونه شعاع زمین (یا معادل آن، محیط استوا) را اندازه گرفتند؟ حدود ۲۲۰۰ سال پیش، اراتوستن (زاده شده در یک کولونی یونانی واقع در لیبی امروز) این کار را کرد. چگونه؟ او میدانست که در روز اول تابستان در اسوان (در مصر) در وسط ظهر یک میلهی کاملاً قائم هیچ سایهای نداشت. ولی همان زمان در اسکندریه (در مصر) که او میزیست، یک میلهی قائم سایهی کوتاهی داشت. زاویهی تابش نور خورشید در آن هنگام را اندازه گرفت و عدد 7.2 درجه را به دست آورد که یک پنجاهم 360 است. سپس شخصی را اجیر کرد تا فاصلهی بین اسوان و اسکندریه را با قدم کردن به دست آورد که با واحدهای اندازهگیری امروزی چیزی حدود 800 کیلومتر بود. او نتیجه گرفت که محیط زمین باید 50 برابر این فاصله باشد که چیزی معادل 40,000 کیلومتر میشود که بسیار به واقعیت نزدیک است. در این مورد میتوانید این کلیپ را ببینید.
حدود ۱۲۰۰ سال بعد از اراتوستن، ابوریحان بیرونی روش دیگری برای اندازهگیری اندازهی شعاع زمین به کار برد (با استفاده از محاسبه ارتفاع یک کوه، و سپس محاسبه زاویه بین خط افقی و خط دید افق از فراز کوه). میتوانید روش او را در این کلیپ به زبان ساده شدهی امروزی ببینید.
@jenabegav
YouTube
Carl Sagan explains how the Ancient Greek knew the earth was round
Follow us on all social media @CarlSaganDotCom
Instagram - https://www.instagram.com/carlsagandotcom
Twitter - https://twitter.com/carlsagandotcom
Instagram - https://www.instagram.com/carlsagandotcom
Twitter - https://twitter.com/carlsagandotcom
در باب جنجال اخیر راجع به مجسمه قاسم سلیمانی.
✍حسن محمودی
ماجرای کنسل شدن مسابقه فوتبال و اعتراض عربستان به مجسمه سلیمانی در استادیوم جوانب مختلف دارد. مثلاً بیکفایتی معمول مدیران و یا اصرارِ این قوم خاص بر تزریق سیاست و ایدئولوژیشان به هر گوشهای، و تجاوز به همه مفاهیم و غیره و غیره.
اما یک جنبه داستان که به آن پرداخته نمیشود، مسأله حلال شدنِ مجسمهسازی در خدمت ایدئولوژی است. فارغ از نظرات شخصی و احتمالاً متجددانهی هر یک از ما، مجسمهسازی از قدیم مورد تحریم عامه مسلمانان بوده (به دلیل نزدیکی آن با بتپرستی). خیلیها تصویرنگاری، و یا لااقل تصویرنگاری واقعگرایانه و ناتورالیستی، را هم حرام یا مکروه میدانستند (مینیاتورهای قدیمی ایرانی، که انگار دوبعدی، و بدون حجمنماییاند، ناتورالیستی نیستند)؛ نیز مسلماً نماز در جایی که تصویرنگاری دیواری داشت را جایز نمیدانستند. در بین انواع مجسمهسازی (واقع گرایانه، انتزاعی،..) مجسمه واقعگرایانه از اشخاص واقعی حرامترین قسمت محسوب میشد و اتفاق نظری در این مورد در جهان اسلام وجود داشت، چرا که هدفی جز ارتقای بشر به منزلت دائمی و طاغوت و تفوق ندارد، یعنی همان شرک و بت پرستی. واقعاً هم از جنبه زیباشناختی پستترین نوع پیکرتراشی همین نیمتنههای واقعگرایانه است و انرژی نحسی را دارد.
اما خوب، مثل خیلی چیزهای دیگر فقه پویا (بخوانید فقه دلبخواهی و مَن در آوردی- فقهالشیطان) ناگهان حرامترین انواع هنر را، به شرط آن که در خدمت سیاست و قدرت و ایدئولوژی حاکم باشد، حلال اعلام کرد، در حدی که مستحق بودجه بیتالمال هم شد! حتی مجسمههای خود آخوندها هم ساخته شد! در مسجد عتیق (مسجد جمعه) اصفهان، دو تصویر بسیار بزرگ از رهبران انقلاب در صحن مسجد (در مسجد!!) نصب کردهاند که هر توریست مسلمانِ از خارجآمده را شوکزده میکند! الان هم در بسیاری از مساجد بزرگ و کوچک کشور، یک ماکت ایستاده قاسم سلیمانی در اندازهی یک آدم را درون صحن مسجد یا ورودی آن گذاشتهاند. در مسجد!! که نه تنها حرام دینی است، بلکه از بدسلیقگی بسیار زیاد، ولی متداول در میان این حضرات، حکایتِ دوباره و چندباره میکند.
این قاعدهی کلی در فقه پویا است: امور حرام، اگر حتی خیلی پست و کثیف و نازل و زشت باشند، وقتی به کار ما بیایند حلال میشوند. نظیر این حکم در مورد ربا، دزدی، موسیقی، سکس و غیره هم به کار گرفته میشود. از اینجاست که به صراحتِ کامل میگویند که "برای حفظ حکومت اگر لازم باشد میتوان تمام احکام اسلامی را هم تعلیق کرد!" و یا آنکه "حفظ نظام جمهوری اسلامی از حفظ جان امام زمان واجبتر است!" در همان حال، یکی از فروعات بسیار کماهمیت دینی، یعنی حجاب، را به مهمترین نماد دینی بدل کردهاند، چون در حقیقت نماد سیطره و کنترلِ حکومتی است. تزویر و نفاق این دینِ وارونه لاجرم خلق را از دین گریزان میکند.
با این کارها و سکوت علمای خاموش شیعه واقعا آبرویی برای شیعیان در بین مسلمانان نمانده است. درست مثل جریان تدفین بنیانگذار جمهوری اسلامی که با افتخار به جهان اسلام نشان داده شد، در حالیکه از ابتدا تا انتهای مراسم مغایر با شعائر دینی اسلامی بود.
این که مسؤولین جمهوری از این قبیل گلکاریها می کنند، یک علتش آن است که، مانند سایر ایرانیهای مدرن، هیچ درکی از سنت ندارند و عقیدهای هم به آن ندارند و حتی با آن دشمنی آشکار و پنهان دارند! شاید بشود گفت که وجه غالب و مشترک تمام سیاستهای اینها دشمنی با سنت است. تنها یک خدا را باور دارند و آن خدای سیاست است که طبیعتاً بتهایش را لازم دارد. در مورد سردار سلیمانی هم تعداد زیادی بت ساخته و نصب شد تا انتقاد از سپاه یا نظام سختتر شود و هر گونه انتقادی به سختی بتشکنی باشد.
البته این گلکاریهای ابلهانه وجه مثبتی هم دارد، و آن پررنگ شدن اختلافات بنیادی بین اسلام سنتی از یک سو، و مذهبِ سوسیال-ناسیونال-اخوانی-سپاهی جاری حکومت از سوی دیگر است.
@jenabegav
✍حسن محمودی
ماجرای کنسل شدن مسابقه فوتبال و اعتراض عربستان به مجسمه سلیمانی در استادیوم جوانب مختلف دارد. مثلاً بیکفایتی معمول مدیران و یا اصرارِ این قوم خاص بر تزریق سیاست و ایدئولوژیشان به هر گوشهای، و تجاوز به همه مفاهیم و غیره و غیره.
اما یک جنبه داستان که به آن پرداخته نمیشود، مسأله حلال شدنِ مجسمهسازی در خدمت ایدئولوژی است. فارغ از نظرات شخصی و احتمالاً متجددانهی هر یک از ما، مجسمهسازی از قدیم مورد تحریم عامه مسلمانان بوده (به دلیل نزدیکی آن با بتپرستی). خیلیها تصویرنگاری، و یا لااقل تصویرنگاری واقعگرایانه و ناتورالیستی، را هم حرام یا مکروه میدانستند (مینیاتورهای قدیمی ایرانی، که انگار دوبعدی، و بدون حجمنماییاند، ناتورالیستی نیستند)؛ نیز مسلماً نماز در جایی که تصویرنگاری دیواری داشت را جایز نمیدانستند. در بین انواع مجسمهسازی (واقع گرایانه، انتزاعی،..) مجسمه واقعگرایانه از اشخاص واقعی حرامترین قسمت محسوب میشد و اتفاق نظری در این مورد در جهان اسلام وجود داشت، چرا که هدفی جز ارتقای بشر به منزلت دائمی و طاغوت و تفوق ندارد، یعنی همان شرک و بت پرستی. واقعاً هم از جنبه زیباشناختی پستترین نوع پیکرتراشی همین نیمتنههای واقعگرایانه است و انرژی نحسی را دارد.
اما خوب، مثل خیلی چیزهای دیگر فقه پویا (بخوانید فقه دلبخواهی و مَن در آوردی- فقهالشیطان) ناگهان حرامترین انواع هنر را، به شرط آن که در خدمت سیاست و قدرت و ایدئولوژی حاکم باشد، حلال اعلام کرد، در حدی که مستحق بودجه بیتالمال هم شد! حتی مجسمههای خود آخوندها هم ساخته شد! در مسجد عتیق (مسجد جمعه) اصفهان، دو تصویر بسیار بزرگ از رهبران انقلاب در صحن مسجد (در مسجد!!) نصب کردهاند که هر توریست مسلمانِ از خارجآمده را شوکزده میکند! الان هم در بسیاری از مساجد بزرگ و کوچک کشور، یک ماکت ایستاده قاسم سلیمانی در اندازهی یک آدم را درون صحن مسجد یا ورودی آن گذاشتهاند. در مسجد!! که نه تنها حرام دینی است، بلکه از بدسلیقگی بسیار زیاد، ولی متداول در میان این حضرات، حکایتِ دوباره و چندباره میکند.
این قاعدهی کلی در فقه پویا است: امور حرام، اگر حتی خیلی پست و کثیف و نازل و زشت باشند، وقتی به کار ما بیایند حلال میشوند. نظیر این حکم در مورد ربا، دزدی، موسیقی، سکس و غیره هم به کار گرفته میشود. از اینجاست که به صراحتِ کامل میگویند که "برای حفظ حکومت اگر لازم باشد میتوان تمام احکام اسلامی را هم تعلیق کرد!" و یا آنکه "حفظ نظام جمهوری اسلامی از حفظ جان امام زمان واجبتر است!" در همان حال، یکی از فروعات بسیار کماهمیت دینی، یعنی حجاب، را به مهمترین نماد دینی بدل کردهاند، چون در حقیقت نماد سیطره و کنترلِ حکومتی است. تزویر و نفاق این دینِ وارونه لاجرم خلق را از دین گریزان میکند.
با این کارها و سکوت علمای خاموش شیعه واقعا آبرویی برای شیعیان در بین مسلمانان نمانده است. درست مثل جریان تدفین بنیانگذار جمهوری اسلامی که با افتخار به جهان اسلام نشان داده شد، در حالیکه از ابتدا تا انتهای مراسم مغایر با شعائر دینی اسلامی بود.
این که مسؤولین جمهوری از این قبیل گلکاریها می کنند، یک علتش آن است که، مانند سایر ایرانیهای مدرن، هیچ درکی از سنت ندارند و عقیدهای هم به آن ندارند و حتی با آن دشمنی آشکار و پنهان دارند! شاید بشود گفت که وجه غالب و مشترک تمام سیاستهای اینها دشمنی با سنت است. تنها یک خدا را باور دارند و آن خدای سیاست است که طبیعتاً بتهایش را لازم دارد. در مورد سردار سلیمانی هم تعداد زیادی بت ساخته و نصب شد تا انتقاد از سپاه یا نظام سختتر شود و هر گونه انتقادی به سختی بتشکنی باشد.
البته این گلکاریهای ابلهانه وجه مثبتی هم دارد، و آن پررنگ شدن اختلافات بنیادی بین اسلام سنتی از یک سو، و مذهبِ سوسیال-ناسیونال-اخوانی-سپاهی جاری حکومت از سوی دیگر است.
@jenabegav
#قاجار
دوباره برگردیم بر سر موضوعات قجری یا نه؟
دوباره برگردیم بر سر موضوعات قجری یا نه؟
Final Results
19%
نه باب، جناب گاو! تو را خدا ول کن این قاجار را!
71%
بله، حتماً! موضوع جالبی است، حتی اگر کاملاً با دیدگاه جناب گاو موافق نباشم!
10%
من به هر حال حوصله خواندن مطالب بلند را ندارم! پس هر کاری میخواهی بکن، فقط بگذار من چُرتم را بزنم.
کوئیز تاریخی: بزرگترین زمینخوار تاریخ معاصر
در دویست سال گذشته، کدام از شاهان زیر در طی سلطنتشان بیشترین املاک و زمینها را از مالکین آنها به زور گرفتند و آنها را جزو *املاک شخصی خود* کردند؟
در دویست سال گذشته، کدام از شاهان زیر در طی سلطنتشان بیشترین املاک و زمینها را از مالکین آنها به زور گرفتند و آنها را جزو *املاک شخصی خود* کردند؟
Final Results
9%
آقامحمدخان قاجار (دوره سلطنت ۸ سال)
6%
فتحعلی شاه (دوره سلطنت ۳۶ سال)
4%
محمدشاه قاجار (دوره سلطنت ۱۴ سال)
12%
ناصرالدین شاه قاجار (دوره سلطنت ۵۰ سال)
58%
رضاشاه پهلوی(دوره سلطنت ۱۶ سال)
12%
محمدرضاشاه پهلوی(دوره سلطنت ۳۸ سال)
جناب گاو
سئوالات بیپاسخ! ۱- چرا بعد از آن همه هزینه که مسأله حجاب و گشتهای ارشاد روی دست کشور و حکومت گذاشت، حکومت هنوز همان راههای احمقانه را ادامه میدهد؟ چرا مردم را همچنان عصبانیتر میکنند؟ چرا وقتی نمیتوانند مدیران عفیف و یا فرزندان عفیف داشته باشند، اصرار…
اساسیترین و بزرگترین اصل راهبردی و استراتژیک نظام در طول ۴۵ سال گذشته "اصل سینهخیز" بوده است! اصل سینهخیز چیست؟ طرف داشت میرفت خانه، دو تا خیابان آن طرفتر پایش گیر کرد به سنگی، و افتاد روی زمین، برای اینکه خیط نشود، تا خانه سینهخیز رفت! این را میگویند اصل سینهخیز!
حالا شما نگاه کنید ببینید این اصل چه قدر در انواع و اقسام سیاستهای ریز و درشت و کوچک و بزرگ و داخلی و خارجی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ما نقش اساسی داشته است. کافی است یک "مسئول" در هر جای مملکت تصمیمی بگیرد. حتی اگر همین فردایش مشخص شود که آن تصمیم غلط و احمقانه و پرضرر بوده، باز هم تا انتها یا تا جایی که بشود سینهخیز خواهند رفت (البته به هزینهی ما مردم عادی).
مثالهایش آنقدر فراوان است که میگذارم خودتان پیدا کنید!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
حالا شما نگاه کنید ببینید این اصل چه قدر در انواع و اقسام سیاستهای ریز و درشت و کوچک و بزرگ و داخلی و خارجی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ما نقش اساسی داشته است. کافی است یک "مسئول" در هر جای مملکت تصمیمی بگیرد. حتی اگر همین فردایش مشخص شود که آن تصمیم غلط و احمقانه و پرضرر بوده، باز هم تا انتها یا تا جایی که بشود سینهخیز خواهند رفت (البته به هزینهی ما مردم عادی).
مثالهایش آنقدر فراوان است که میگذارم خودتان پیدا کنید!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav