از مواهب خداوند به ما ایرانیان آن است که دولت کارآمد نداشتهایم و نداریم. تصورش را بکنید: با این #شهوت_کنترل که سیاستمداران و بوروکراتهای ما دارند، همین الان هم به ما به چشم برده نگاه میکنند! وای به روزی که در کنترلگری خودشان کارآمد هم شوند! از چین و کرهی شمالی بدتر خواهند بود.
#الاشارات_و_التنبیهات ۲۰
@jenabegav
#الاشارات_و_التنبیهات ۲۰
@jenabegav
پیشرفت خیرهکنندهی علم و تکنولوژی، و رفاه نسبی که به همراه آوردهاند، عوارض جانبی جدی نیز داشتهاند. شاید جدیترین این عوارض آن است که انواع و اقسام دروغهای دنیای مدرن میتوانند به انحاء مختلف خیلی طولانی عمر کنند و در بازهی زمانی نسبتاً طولانی خیلی هم درخشان و باشکوه به نظر رسند؛ حال یا با استفاده از ابزاری که علم و تکنولوژی در اختیارشان میگذارد، یا با ادعا و تظاهر به "علمی" بودن، و یا با مصادرهی رفاه منتج از تکنولوژی به نفع خود.
#الاشارات_و_التنبیهات ۲۱
@jenabegav
#الاشارات_و_التنبیهات ۲۱
@jenabegav
یکی دیگر از عوارض منفی تکنولوژی فاصله افتادن بین اعمالِ افراد و عواقب آن اعمال است، و در خیلی مواقع انتقالِ آن عواقب به دیگران و به خصوص به نسلهای بعد.
ایرانیان در فلات خشک ایران برای هزاران سال یاد گرفته بودند چگونه آب را مصرف بهینه کنند. دو تکنولوژیِ نه چندان پیچیدهی حفر چاههای عمیق و پمپاژ آب، و نیز تکنولوژیهای سدسازی و انتقال آب، مجال داد که در طی چندین دهه، مسئولیتناپذیرترین نسلهای ایران آبهای زیرزمینی را تمام کنند و محیط زیست را از بین ببرند، ولی عواقبش را کلاً برای نسلهای بعد بگذارند.
#الاشارات_و_التنبیهات ۲۲
@jenabegav
ایرانیان در فلات خشک ایران برای هزاران سال یاد گرفته بودند چگونه آب را مصرف بهینه کنند. دو تکنولوژیِ نه چندان پیچیدهی حفر چاههای عمیق و پمپاژ آب، و نیز تکنولوژیهای سدسازی و انتقال آب، مجال داد که در طی چندین دهه، مسئولیتناپذیرترین نسلهای ایران آبهای زیرزمینی را تمام کنند و محیط زیست را از بین ببرند، ولی عواقبش را کلاً برای نسلهای بعد بگذارند.
#الاشارات_و_التنبیهات ۲۲
@jenabegav
شکر خدا که طلبِ دانش، عدالتخواهی و شعور بیحد و حساب در نویسندهی این توییت به وفور جمع است. امیدواریم ایشان بیاید و با این حکمت بیپایان خود، برای ما بیشعوران، یک کشور را مثال بزند (فقط یک کشور را)، که با شعار عدالتخواهی و بدون آزادی اقتصادی بر بدیها و مصائبی که شمرده فایق آمده باشد!
یک عده آفریده شدهاند که تمام عمرشان وزوز کنند، درست مثل خرمگس!
@jenabegav
یک عده آفریده شدهاند که تمام عمرشان وزوز کنند، درست مثل خرمگس!
@jenabegav
وسواس خنّاس
♦️مستندی میدیدم در مورد ایالت بسیار زیبای توسکانی در ایتالیا، و در آن به یک کارخانهی پاستا رفتند که خانوادهای نسل اندر نسل مالکان و گردانندگان آن بودند. کارخانهای بود نسبتاً مشهور و محصولاتش ردهی بالای پاستای ایتالیا حساب میشدند. وقتی محیط کارخانه را نشان میداد، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که: اگر این کارخانه در ایران بود، تا حالا سازمان غذا و دارو صد بار تعطیلش کرده بود! یک مثالش اینکه میلههایی که رشتههای خشکنشدهی پاستا را روی آن آویزان میکردند چوبی بود؛ در حالی که در ایران استفاده از چوب در کارخانهها و کارگاههای مواد غذایی اکیداً ممنوع است. شما اگر حتی پالت چوبی از بهترین استاندارد اروپا (یورو) در کارخانهی مواد غذایی داشته باشید، به شما بلافاصله ایراد میگیرند، حتی اگر روی آنها فقط کالاهای کاملاً بستهبندیشده بگذارید!
چند سال پیش، دوستی رستورانی داشت، و آشپزخانهی رستوران فضای نسبتاً بزرگی بود که دیوارهایش بنابر مقررات تا سقف پوشیده از سرامیک بود. یک بار از بخت بدش بالای فر بزرگ آشپزخانه دو سه تا از سرامیکهای زیر سقف به خاطر حرارت افتاده بود. بازرس ادارهی بهداشت در بازدید بعدی خود این را دید و در گزارش خود نوشت و تشخیص داد که سرامیکها کهنه شدهاند، و امر فرمود که مالک رستوران باید تمام سرامیکها را بتراشد و کل آشپزخانه را دوباره سرامیک کند! هر چه دوست ما رفت و سعی کرد حکم بازرس را برگرداند نتوانست، و مجبور شد که این کار را با هزینهای گزاف انجام دهد. حالا اگر میتوانستید به آشپزخانهی رستورانهای فرانسه یا انگلیس یا آمریکا سری بزنید، میدیدید که دیوارها لزوماً سرامیک نیستند و این قدر وسواسیوار با مسئلهی تمیزی برخورد نمیکنند. در حقیقت، خیلی از ایرانیها اگر به آشپزخانههای آنها بروند ممکن است فکر کنند آنجا آنقدر کثیف است که "حالشان به هم بخورد"!
از این مثالها تا بخواهید میتوانم برایتان بیاورم که خیلیهایش مشاهدات شخصی خودم است.
ایرانیجماعت، به خصوص جماعت مرکزنشین، کلاً در مورد مسئلهی تمیزی وسواسی شده است. این را میشود مثلاً در استفادهی بیحدوحساب از الکل طبی در ایام کرونا دید (حتی وقتی که مشخص شد که استفاده از الکل واقعاً برای کنترل اشاعهی بیماری نه لازم است و نه سودمند، و حتی مضر است). کارکنان ادارههای بهداشت و سازمان غذا و دارو هم بر حسبِ شغلشان از افراد عادی به مراتب وسواسیتر میشوند، تا جایی که میشود گفت بیماری وسواس دارند. مشکل اینجاست که انبوه مقررات به بوروکراتهای این سازمانها این قدرت را میدهد که، بدون هیچ فایدهای، پدر ملت و کاسبکار را با وسواسبازیهای احمقانهشان درآورند.
این از بیماران وسواسیشان. حالا دیگر عقدهایهایشان که داستانِ تراژیک دیگری است!
#بوروکرات
مطلب مرتبط
@jenabegav
♦️مستندی میدیدم در مورد ایالت بسیار زیبای توسکانی در ایتالیا، و در آن به یک کارخانهی پاستا رفتند که خانوادهای نسل اندر نسل مالکان و گردانندگان آن بودند. کارخانهای بود نسبتاً مشهور و محصولاتش ردهی بالای پاستای ایتالیا حساب میشدند. وقتی محیط کارخانه را نشان میداد، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که: اگر این کارخانه در ایران بود، تا حالا سازمان غذا و دارو صد بار تعطیلش کرده بود! یک مثالش اینکه میلههایی که رشتههای خشکنشدهی پاستا را روی آن آویزان میکردند چوبی بود؛ در حالی که در ایران استفاده از چوب در کارخانهها و کارگاههای مواد غذایی اکیداً ممنوع است. شما اگر حتی پالت چوبی از بهترین استاندارد اروپا (یورو) در کارخانهی مواد غذایی داشته باشید، به شما بلافاصله ایراد میگیرند، حتی اگر روی آنها فقط کالاهای کاملاً بستهبندیشده بگذارید!
چند سال پیش، دوستی رستورانی داشت، و آشپزخانهی رستوران فضای نسبتاً بزرگی بود که دیوارهایش بنابر مقررات تا سقف پوشیده از سرامیک بود. یک بار از بخت بدش بالای فر بزرگ آشپزخانه دو سه تا از سرامیکهای زیر سقف به خاطر حرارت افتاده بود. بازرس ادارهی بهداشت در بازدید بعدی خود این را دید و در گزارش خود نوشت و تشخیص داد که سرامیکها کهنه شدهاند، و امر فرمود که مالک رستوران باید تمام سرامیکها را بتراشد و کل آشپزخانه را دوباره سرامیک کند! هر چه دوست ما رفت و سعی کرد حکم بازرس را برگرداند نتوانست، و مجبور شد که این کار را با هزینهای گزاف انجام دهد. حالا اگر میتوانستید به آشپزخانهی رستورانهای فرانسه یا انگلیس یا آمریکا سری بزنید، میدیدید که دیوارها لزوماً سرامیک نیستند و این قدر وسواسیوار با مسئلهی تمیزی برخورد نمیکنند. در حقیقت، خیلی از ایرانیها اگر به آشپزخانههای آنها بروند ممکن است فکر کنند آنجا آنقدر کثیف است که "حالشان به هم بخورد"!
از این مثالها تا بخواهید میتوانم برایتان بیاورم که خیلیهایش مشاهدات شخصی خودم است.
ایرانیجماعت، به خصوص جماعت مرکزنشین، کلاً در مورد مسئلهی تمیزی وسواسی شده است. این را میشود مثلاً در استفادهی بیحدوحساب از الکل طبی در ایام کرونا دید (حتی وقتی که مشخص شد که استفاده از الکل واقعاً برای کنترل اشاعهی بیماری نه لازم است و نه سودمند، و حتی مضر است). کارکنان ادارههای بهداشت و سازمان غذا و دارو هم بر حسبِ شغلشان از افراد عادی به مراتب وسواسیتر میشوند، تا جایی که میشود گفت بیماری وسواس دارند. مشکل اینجاست که انبوه مقررات به بوروکراتهای این سازمانها این قدرت را میدهد که، بدون هیچ فایدهای، پدر ملت و کاسبکار را با وسواسبازیهای احمقانهشان درآورند.
این از بیماران وسواسیشان. حالا دیگر عقدهایهایشان که داستانِ تراژیک دیگری است!
#بوروکرات
مطلب مرتبط
@jenabegav
جناب گاو
وسواس خنّاس ♦️مستندی میدیدم در مورد ایالت بسیار زیبای توسکانی در ایتالیا، و در آن به یک کارخانهی پاستا رفتند که خانوادهای نسل اندر نسل مالکان و گردانندگان آن بودند. کارخانهای بود نسبتاً مشهور و محصولاتش ردهی بالای پاستای ایتالیا حساب میشدند. وقتی…
.بعضی از دوستان از این مطلب خوششان نیامد و فکر میکنند که سختگیریهای بهداشتی از طرف بوروکراتهای بسیار دانشمند و دلسوز دولتی واجب و مفید است. امیدوارم این دوستان مجبور شوند که یک واحد کوچک غذایی، مثلاً یک ساندویچفروشی، را اداره کنند و امیدوارم سروکلهی همین بوروکراتها به کسبوکارشان افتد! اگر گمان میکنند که آنقدر تمیز و بهداشتیاند که مامور مربوطه یک آفرینی هم به آنها خواهد گفت، سخت در اشتباهند!
حالا که حرفش پیش آمد و در مورد ممنوعیت استفاده از وسایل چوبی گفتم، بد نیست این مطلب را ببینید. به طور خلاصه میگوید که تحقیقات نشان داده که تختههای چوبی برای برش گوشت از پلاستیکی یا شیشهای به مراتب بهتر و بهداشتیترند، حتی اگر تختهچوب را بعد از استفاده نشویید، و تختهپلاستیکی را مرتب بشویید. باکتریهای که عامل مسمومیتهای مواد گوشتیاند تقریباً بلافاصله روی چوب میمیرند، ولی روی پلاستیک عمر طولانی دارند.
به طور مشابه، در مورد پوست دست و دستکش پلاستیکی! مثلاً الان نشان داده شده که ویروس کرونا روی پوست حداکثر بیست ثانیه زنده میماند (بله! حداکثر بیست ثانیه!)، ولی روی دستکش پلاستیکی چند دقیقه! حالا هی الکل طبی استفاده کنید!
باور کنید خیلی وسواسها واقعاً وسواس شیطان است تا حاصل واقعیتهای بهداشتی یا پزشکی.
@jenabegav
حالا که حرفش پیش آمد و در مورد ممنوعیت استفاده از وسایل چوبی گفتم، بد نیست این مطلب را ببینید. به طور خلاصه میگوید که تحقیقات نشان داده که تختههای چوبی برای برش گوشت از پلاستیکی یا شیشهای به مراتب بهتر و بهداشتیترند، حتی اگر تختهچوب را بعد از استفاده نشویید، و تختهپلاستیکی را مرتب بشویید. باکتریهای که عامل مسمومیتهای مواد گوشتیاند تقریباً بلافاصله روی چوب میمیرند، ولی روی پلاستیک عمر طولانی دارند.
به طور مشابه، در مورد پوست دست و دستکش پلاستیکی! مثلاً الان نشان داده شده که ویروس کرونا روی پوست حداکثر بیست ثانیه زنده میماند (بله! حداکثر بیست ثانیه!)، ولی روی دستکش پلاستیکی چند دقیقه! حالا هی الکل طبی استفاده کنید!
باور کنید خیلی وسواسها واقعاً وسواس شیطان است تا حاصل واقعیتهای بهداشتی یا پزشکی.
@jenabegav
Common Sense Home
4 Reasons Wooden Cutting Boards Are Best
Four Reasons Wooden Cutting Boards are Better than Plastic or Glass, plus How to Care for Your Wood Cutting Board & Basic Food Safety Rules to Avoid Illnessrn
جناب گاو
حقوق زیستی بخش ۱ اخیراً ادعاهایی مطرح شده دال بر این که در سالهای گذشته قسمتهای زیادی از #هورالعظیم به عمد خشکانده شد تا شرکتهای چینی در آن به عملیات اکتشاف نفت بپردازند. خبری که اگر درست باشد، باز هم نشان میدهد که بحرانهای محیط زیستی چه قدر ساختهی…
یادتان است این متن را در مورد حقوق زیستی و حقآبه؟
محمد قادری در توییتی گفته:
روزگاری دهات ما (حاشیه کویر لوت) نخلستانش حدود ۵۰۰ هکتار بود، و وجببهوجبش درختی قد کشیده بود و از زیر این درختهای خرما یک نهر آب (۲۰ لیتر بر ثانیه) ۲۴ ساعت جاری بود.
حالا در کمتر از ۱۵ سال کار به جایی رسیده که ۵۰ درصد نخلستان (میراث هزار ساله) خشک شده و بقیه رو هم با دبه آب میدهیم. ابداً فکر نکنید خشکسالی این کار را کرده! خشکسالی کمترین تاثیری نداشته، بلکه این زور اقتصاد دولتی و شرکتهای دولت است که آمدهاند بالای چشمه روستا چاه عمیق زدهاند و ۳۰ سال است آب مردم روستا را غصب کردهاند تا وسط کویر لوت با آن زغالسنگ بشورند!!
@jenabegav
محمد قادری در توییتی گفته:
روزگاری دهات ما (حاشیه کویر لوت) نخلستانش حدود ۵۰۰ هکتار بود، و وجببهوجبش درختی قد کشیده بود و از زیر این درختهای خرما یک نهر آب (۲۰ لیتر بر ثانیه) ۲۴ ساعت جاری بود.
حالا در کمتر از ۱۵ سال کار به جایی رسیده که ۵۰ درصد نخلستان (میراث هزار ساله) خشک شده و بقیه رو هم با دبه آب میدهیم. ابداً فکر نکنید خشکسالی این کار را کرده! خشکسالی کمترین تاثیری نداشته، بلکه این زور اقتصاد دولتی و شرکتهای دولت است که آمدهاند بالای چشمه روستا چاه عمیق زدهاند و ۳۰ سال است آب مردم روستا را غصب کردهاند تا وسط کویر لوت با آن زغالسنگ بشورند!!
@jenabegav
دانشگاه صنعتی اصفهان
متنی در مورد توسعهی آمرانه
بخش۱
دانشگاه صنعتی اصفهان قبل از انقلاب پایهگذاری شد. نمونهی خوبی است برای دیدن دستپخت طراحان "توسعه" دولتی! طراحان و برنامهریزان قبل از انقلاب عجایبخلقتی را بنا نهادند و بعد از انقلاب هم همان راه را ادامه دادند!
اولاُ، دانشگاه را در ناکجاآباد ساختند! در فاصلهی بیست کیلومتری شهر اصفهان در میان بیابانهای لم یزرع. گویا ترس آن داشتند که یک وقت غباری از مردم عادی وجنات دانشگاه و دانشگاهی را آلوده کند! بعد هم، برای آنکه خداینکرده اساتید تنشان به تن مردم عادی نساید، در دانشگاه برای استادان خانه ساختند تا از اختلاط نخبگان و مردم عادی جلوگیری کرده باشند. مسئلهی رفت و آمد دانشجویان و استادان و کارمندان به دانشگاه در تمام این سالها و تامین هزینهی آن بار سنگینی روی دوش دانشگاه بوده است.
در آن برهوت بیدروپیکر تعدادی دانشکدهی زمخت و زشت بتنی ساخته شد، همه با فاصله از هم و با خیابانهایی که انگار برای یک شهر با جمعیت ملیونی ساخته شدهاند. چون زمین مفت و بیکران در دسترس بود، همه چیز را با فاصله از هم ساختند، از دانشکدهها و سلف غذاخوری و خوابگاه و کوی اساتید و ورزشگاه. حاصل چیزی شد بسیار زشت و بیهویت و زمخت، و برای آنکه از زمختی و خشونت آن بکاهند در آن منطقهی لمیزرع بیابانی با آن خاک بدش، جنگل مصنوعی ایجاد کردند و فضای سبز مصنوعی و کلی درختکاری و چمن. و همه در اصفهان خشک با آبی که از سفرههای زمینی با سخاوت کامل برداشته میشد. وقتی فضای سبز تصنعی با خشکی اطراف مقایسه شود، انگار آن فضای سبز است که اشغالگر طبیعت بکر است.
ساختمانهای بعد از انقلاب هم جالباند. انگار علاقهای بوده به اینکه همه چیز شبیه دژ و قلعه باشد! کتابخانهای ساختند که از بیرون یک قلعهی نفوذناپذیر بزرگ به نظر میرسد، و گویا به گونهای ملهَم از معماری شاخص آلمان نازی است که میخواهد توهم قدرت را القا کند. این کتابخانه از داخل از فضاهای تعریفنشدهای تشکیل شده که شخص را دچار سردرگمی میکند. ساختمان اداری بسیار بزرگ دانشگاه، با سردر بزرگش که به دلیل جهتش و پلههایش تقریباً کسی از آن استفاده نمیکند، با فضاهایی تعریفنشده و گیج، و با تعداد زیادی اتاق که حتی حجم زیاد کارمندان اکثراً بیکار نتوانسته آن را پر کند. حتی بازارچهی کوچکی که حدود یک دهه پیش ساختند نیز از بیرون مثل یک دژ مدور و رسوخناپذیر است.
همه چیز بسیار دراندردشت و مجزا است و مکانها کاملاً بیهدف جایگذاری شده است. فاصلهها در مقیاس انسانی نیست! خلاصه انگار همه چیز طراحی شده برای آنکه هیچ رابطهی انسانی شکل نگیرد، همه منفرد، همه جدا! حس و حال خوابگاههای دانشجویی (به خصوص دخترانه)، و حس جداافتادگی از همه چیز در خلال شبهای دراز، را تصور کنید و تصور کنید بار روانی سنگین آن را روی دانشجویان! همه چیز رها شده در برهوت تنهایی! هدف تنها پرورش تعدادی "مهندس" بوده که فقط مهندسی بدانند (یا حتی آن را هم ندانند)!
البته خود مهندسان بودند که کل دانشگاه را، با بدسلیقگی مهندسان و معماران مدرن، طراحی کردند. ولی فقط در زیباییشناسی نبود که این ساختمانها مشکل داشت: تصورش را بکنید که این ساختمانهای بتنی-شیشهای با فاصلهی زیاد از هم، چه مقدار انرژی در زمستان و تابستان برای گرمایش و سرمایش میطلبد!
از خانه یک استاد دانشگاه در کوی اساتید تا دانشکده چیزی در حدود ده-پانزده دقیقه پیادهروی است. ولی اکثراً از خودرو شخصی استفاده میکنند. چرا؟ چون تمام خیابانهای عریض، تمام فاصلهها، برای خودرو تعریف شدهاند، نه برای انسان، و زمختی و تصنعی بودن همه چیز (علیرغم پوشش سبز ساختگی) آن قدر زیاد است که کسی دوست ندارد پیادهروی کند. دانشجویان هم، تا جایی که بتوانند، همین طور! و البته آفتاب تابستان و باد زمستان هم، که در آن برهوت بیابانی حفاظی در برابر آنها نیست، مانع از پیادهروی است.
همهی اینها میشد به گونهای دیگر باشد. ساختمانها میشد زیباتر باشد، همه در کنار هم، با خیابانهای باریک، که ساختمانهای نسبتاً بلند (سهچهار طبقه) در دو طرف رهگذران را از عناصر طبیعی باد و آفتاب حفظ کند (راهکار همهی شهرهای قدیمی برای حفاظت در مقابل عناصر). چند تایی تریا و فروشگاه و کافه در طول مسیر! کمی درخت و گلدان و فضای سبز خیلی کوچک هم همه چیز را تلطیف میکرد. چند تا شکستگی و انحنا در ساختمانها، تعدادی فرورفتگی و برونزدگی (مثل پنجرههایی که از نما بیرونتر باشند) همه چیز را زیباتر میکرد. همه چیز تا آنجا که میشد نزدیک به هم. میخواهید ایدهای داشته باشید میتوانید این عکسها را ببینید!
ولی حتی بدون سلیقه هم، اگر کل کار غیردولتی بود و بنابراین مجبور بودند محدودیتهای طبیعی و اقتصادی را در نظر بگیرند، باز به مراتب بهتر از این میشد که اکنون هست.
ادامه دارد...
@jenabegav
متنی در مورد توسعهی آمرانه
بخش۱
دانشگاه صنعتی اصفهان قبل از انقلاب پایهگذاری شد. نمونهی خوبی است برای دیدن دستپخت طراحان "توسعه" دولتی! طراحان و برنامهریزان قبل از انقلاب عجایبخلقتی را بنا نهادند و بعد از انقلاب هم همان راه را ادامه دادند!
اولاُ، دانشگاه را در ناکجاآباد ساختند! در فاصلهی بیست کیلومتری شهر اصفهان در میان بیابانهای لم یزرع. گویا ترس آن داشتند که یک وقت غباری از مردم عادی وجنات دانشگاه و دانشگاهی را آلوده کند! بعد هم، برای آنکه خداینکرده اساتید تنشان به تن مردم عادی نساید، در دانشگاه برای استادان خانه ساختند تا از اختلاط نخبگان و مردم عادی جلوگیری کرده باشند. مسئلهی رفت و آمد دانشجویان و استادان و کارمندان به دانشگاه در تمام این سالها و تامین هزینهی آن بار سنگینی روی دوش دانشگاه بوده است.
در آن برهوت بیدروپیکر تعدادی دانشکدهی زمخت و زشت بتنی ساخته شد، همه با فاصله از هم و با خیابانهایی که انگار برای یک شهر با جمعیت ملیونی ساخته شدهاند. چون زمین مفت و بیکران در دسترس بود، همه چیز را با فاصله از هم ساختند، از دانشکدهها و سلف غذاخوری و خوابگاه و کوی اساتید و ورزشگاه. حاصل چیزی شد بسیار زشت و بیهویت و زمخت، و برای آنکه از زمختی و خشونت آن بکاهند در آن منطقهی لمیزرع بیابانی با آن خاک بدش، جنگل مصنوعی ایجاد کردند و فضای سبز مصنوعی و کلی درختکاری و چمن. و همه در اصفهان خشک با آبی که از سفرههای زمینی با سخاوت کامل برداشته میشد. وقتی فضای سبز تصنعی با خشکی اطراف مقایسه شود، انگار آن فضای سبز است که اشغالگر طبیعت بکر است.
ساختمانهای بعد از انقلاب هم جالباند. انگار علاقهای بوده به اینکه همه چیز شبیه دژ و قلعه باشد! کتابخانهای ساختند که از بیرون یک قلعهی نفوذناپذیر بزرگ به نظر میرسد، و گویا به گونهای ملهَم از معماری شاخص آلمان نازی است که میخواهد توهم قدرت را القا کند. این کتابخانه از داخل از فضاهای تعریفنشدهای تشکیل شده که شخص را دچار سردرگمی میکند. ساختمان اداری بسیار بزرگ دانشگاه، با سردر بزرگش که به دلیل جهتش و پلههایش تقریباً کسی از آن استفاده نمیکند، با فضاهایی تعریفنشده و گیج، و با تعداد زیادی اتاق که حتی حجم زیاد کارمندان اکثراً بیکار نتوانسته آن را پر کند. حتی بازارچهی کوچکی که حدود یک دهه پیش ساختند نیز از بیرون مثل یک دژ مدور و رسوخناپذیر است.
همه چیز بسیار دراندردشت و مجزا است و مکانها کاملاً بیهدف جایگذاری شده است. فاصلهها در مقیاس انسانی نیست! خلاصه انگار همه چیز طراحی شده برای آنکه هیچ رابطهی انسانی شکل نگیرد، همه منفرد، همه جدا! حس و حال خوابگاههای دانشجویی (به خصوص دخترانه)، و حس جداافتادگی از همه چیز در خلال شبهای دراز، را تصور کنید و تصور کنید بار روانی سنگین آن را روی دانشجویان! همه چیز رها شده در برهوت تنهایی! هدف تنها پرورش تعدادی "مهندس" بوده که فقط مهندسی بدانند (یا حتی آن را هم ندانند)!
البته خود مهندسان بودند که کل دانشگاه را، با بدسلیقگی مهندسان و معماران مدرن، طراحی کردند. ولی فقط در زیباییشناسی نبود که این ساختمانها مشکل داشت: تصورش را بکنید که این ساختمانهای بتنی-شیشهای با فاصلهی زیاد از هم، چه مقدار انرژی در زمستان و تابستان برای گرمایش و سرمایش میطلبد!
از خانه یک استاد دانشگاه در کوی اساتید تا دانشکده چیزی در حدود ده-پانزده دقیقه پیادهروی است. ولی اکثراً از خودرو شخصی استفاده میکنند. چرا؟ چون تمام خیابانهای عریض، تمام فاصلهها، برای خودرو تعریف شدهاند، نه برای انسان، و زمختی و تصنعی بودن همه چیز (علیرغم پوشش سبز ساختگی) آن قدر زیاد است که کسی دوست ندارد پیادهروی کند. دانشجویان هم، تا جایی که بتوانند، همین طور! و البته آفتاب تابستان و باد زمستان هم، که در آن برهوت بیابانی حفاظی در برابر آنها نیست، مانع از پیادهروی است.
همهی اینها میشد به گونهای دیگر باشد. ساختمانها میشد زیباتر باشد، همه در کنار هم، با خیابانهای باریک، که ساختمانهای نسبتاً بلند (سهچهار طبقه) در دو طرف رهگذران را از عناصر طبیعی باد و آفتاب حفظ کند (راهکار همهی شهرهای قدیمی برای حفاظت در مقابل عناصر). چند تایی تریا و فروشگاه و کافه در طول مسیر! کمی درخت و گلدان و فضای سبز خیلی کوچک هم همه چیز را تلطیف میکرد. چند تا شکستگی و انحنا در ساختمانها، تعدادی فرورفتگی و برونزدگی (مثل پنجرههایی که از نما بیرونتر باشند) همه چیز را زیباتر میکرد. همه چیز تا آنجا که میشد نزدیک به هم. میخواهید ایدهای داشته باشید میتوانید این عکسها را ببینید!
ولی حتی بدون سلیقه هم، اگر کل کار غیردولتی بود و بنابراین مجبور بودند محدودیتهای طبیعی و اقتصادی را در نظر بگیرند، باز به مراتب بهتر از این میشد که اکنون هست.
ادامه دارد...
@jenabegav
دانشگاه صنعتی اصفهان
متنی در مورد توسعهی آمرانه
بخش۲
یعنی در ساخت دانشگاه ۱-هیچ سلیقهی زیباشناختی به کار نرفته است، ۲- فاصلهها در اِشِلی غیرانسانی و برای خودرو است، و نسبتِ مکان منفی (مکانهای عاطل، شامل فضاهای خالی، خیابانها، پارکینگها...) به مکان مثبت (کاربردی) به طور خیرهکنندهای بالاست، ۳- کلاً محدودیتهای طبیعی-اقلیمی و اقتصادی نادیده گرفته شد، انگار که بنا بوده پول مفت دولتی و انرژی مفت و آب مفت همیشه جاری و ساری باشد، و ۴- حالت نخبهگرایانه و تافتهی جدابافته از جامعه دارد.
تصورش را بکنید چه هزینهی سرسامآوری باید صرف نگاهداری این همه زیرساخت گسترده شود (که واقعاً با یک پنجم آن میشد همین دانشگاه را داشت). هزینهی روانی که بر دانشجو و استاد از این همه زشتی تحمیل میشود هم خود داستانی است!
حال، خارج از آنکه در مورد مدرسههای دینی قدیمی چه میاندیشید، تمام موارد فوق را مقایسه کنید با مثلاً مدرسهی عباسی در چهارباغ اصفهان: از لحاظ زیبایی کمنظیر، با ابعاد و اندازههای کاملاً انسانی، کاملاً همگون با شرایط طبیعی و اقلیمی، و کاملاً در متن شهر و در تماس دائم با مردم عادی. نیز تقریباً هر مدرسهی قدیمی، از هند گرفته تا مدرسه قراویین مراکش. و نه فقط در عالم اسلام! در اروپا دانشگاههای قدیمی با معماری شگفتانگیزشان همیشه در میان شهرها و در متن زندگی روزانه بودند و چیزی آنها را از مردم عادی جدا نمیکرد. برای نمونه عکس دانشگاه پادووا یا دانشگاه هایدلبرگ را ببینید. بگذریم که بسیاری از ساختمانهای مدرن دانشگاههای اروپا ساختمانهای دانشگاه صنعتی را روسفید میکنند! ولی لااقل عیبهای دیگر گفته شده را ندارند.
یا در آمریکا که دانشگاههای قدیمیاش مانند اروپاست (مانند دانشگاه زیبای سنتلوئیس)، و هر دانشگاه جدید یا قدیم بریده از شهر نیست. یعنی ساختمانها یا کاملاً مخلوط با ساختمانهای دیگر جزو بافت شهریاند، و یا قسمت مجزایی از شهرند که با هیچ دیوار یا حصار یا نردهای از شهر جدا نشده و امکان ورود و خروج در آن برای همه امکانپذیر است. فاصلهها در بعضی دانشگاهها ممکن است کمی زیاد باشد، ولی نه در مقیاس چیزی که در دانشگاه صنعتی میبینیم، و فضاهای سبز معمولاً با اقلیم در تناسبند.
دانشگاههای ما اینگونهاند، دقیقاً به این علت که حاصل برنامهریزیهای آمرانهی توسعهاند، و نه حاصل نظمی که از اجتماع و فرآیندهای طبیعی اجتماعی شکل گرفته باشند.
وقتی برنامهریزان توسعهی دولتی در طراحی یک دانشگاه این قدر فشل و بد عمل کردهاند، وقتی محدودیتهای طبیعی و اقتصادیِ کاملاً مشهود برایشان مهم نبود، چگونه میتوان به این پرمدعایان اعتماد کرد که برنامهی توسعه برای کشور بنویسند؟
➖➖➖➖➖
این از شکل ظاهر و صورت کار این دانشگاه. در بخش بعدی به باطن کار خواهیم پرداخت که کم از ظاهر ندارد. ولی قبل از آن، چند نکته:
نکته۱: دانشگاه صنعتی اصفهان در حقیقت بنا بود شعبه دوم دانشگاه آريامهر باشد، یعنی همان دانشگاهی که شعبه اولش را بعد از انقلاب، به یادبود یک تروریست چپی، "دانشگاه شریف" نام نهادند.
نکته۲: الان محیط دانشگاه صنعتی به خاطر فضای سبزش و کوههای اطرافش محیط غیرقابل تحملی نیست، و حتی مواقعی، مثلاً در غروب یا در شب با چراغهای زیادش، یا وقتی نم بارانی بیاید، حتی دلنشین میشود، به خصوص اگر دلدادگان جوان، دور از چشم حراستیها با هم زیر نور ماه قدمی بزنند! ولی اینها علیرغم طراحی بسیار بد دانشگاه است! شما این قدر پول و سرمایه و آب و انرژی مفت و زمین مفت و نشاط جوانی را هرجا بریزید بالاخره قابل تحمل میشود، ولی به چه قیمتی؟!
نکته۳: بازارچهی مدور را که برایتان گفتم! شاید این خاطره برایتان جالب باشد: ساخت این بازارچه همزمان شد با وقتی که من هم مشغول ساختن یک خانهی دو و نیم طبقه در اصفهان بودم. با اینکه من در به کار بردن مصالح خوب هیچ کوتاهی نکردم، و با اینکه بیشتر فضای آن بازارچه فضای باز بود (که نسبت به سازههای بنایی خرج کمتری دارد)، و با اینکه تقریباً آن بازارچه امکانات زیادی لازم نداشت، هزینهی پیمانکاری ساخت آن برای هر متر مربع دو برابر هزینهی متر مربع خانهی من شد! یعنی سود پیمانکار در این معامله لااقل پنجاه درصد کل هزینهها بود! پیمانکاریهای دولتی غالباً اینگونه یا بدتر است.
نکته۴: گویا طرح قبل از انقلاب برای دانشگاه صنعتی چیزی بسیار گستردهتر بوده است. مطمئنم اگر آن طرح کاملاً اجرا میشد، با چیزی حتی بدتر روبهرو بودیم! هیچ کدام از عیوب و مشکلات ذکر شده با فراگیرتر شدن طرح بهتر نمیشد.
نکته۵: قسمت قدیمیتر کوی اساتید لااقل این خوبی را داشت که در ابعاد و اِشِل انسانی ساخته شده بود (تنها قسمت دانشگاه با این ویژگی). اگرچه ساختمانهایش اصلاً متناسب اقلیم نبودند و برای گرمایش و سرمایش انرژی بسیار زیادی تلف میکردند.
@jenabegav
متنی در مورد توسعهی آمرانه
بخش۲
یعنی در ساخت دانشگاه ۱-هیچ سلیقهی زیباشناختی به کار نرفته است، ۲- فاصلهها در اِشِلی غیرانسانی و برای خودرو است، و نسبتِ مکان منفی (مکانهای عاطل، شامل فضاهای خالی، خیابانها، پارکینگها...) به مکان مثبت (کاربردی) به طور خیرهکنندهای بالاست، ۳- کلاً محدودیتهای طبیعی-اقلیمی و اقتصادی نادیده گرفته شد، انگار که بنا بوده پول مفت دولتی و انرژی مفت و آب مفت همیشه جاری و ساری باشد، و ۴- حالت نخبهگرایانه و تافتهی جدابافته از جامعه دارد.
تصورش را بکنید چه هزینهی سرسامآوری باید صرف نگاهداری این همه زیرساخت گسترده شود (که واقعاً با یک پنجم آن میشد همین دانشگاه را داشت). هزینهی روانی که بر دانشجو و استاد از این همه زشتی تحمیل میشود هم خود داستانی است!
حال، خارج از آنکه در مورد مدرسههای دینی قدیمی چه میاندیشید، تمام موارد فوق را مقایسه کنید با مثلاً مدرسهی عباسی در چهارباغ اصفهان: از لحاظ زیبایی کمنظیر، با ابعاد و اندازههای کاملاً انسانی، کاملاً همگون با شرایط طبیعی و اقلیمی، و کاملاً در متن شهر و در تماس دائم با مردم عادی. نیز تقریباً هر مدرسهی قدیمی، از هند گرفته تا مدرسه قراویین مراکش. و نه فقط در عالم اسلام! در اروپا دانشگاههای قدیمی با معماری شگفتانگیزشان همیشه در میان شهرها و در متن زندگی روزانه بودند و چیزی آنها را از مردم عادی جدا نمیکرد. برای نمونه عکس دانشگاه پادووا یا دانشگاه هایدلبرگ را ببینید. بگذریم که بسیاری از ساختمانهای مدرن دانشگاههای اروپا ساختمانهای دانشگاه صنعتی را روسفید میکنند! ولی لااقل عیبهای دیگر گفته شده را ندارند.
یا در آمریکا که دانشگاههای قدیمیاش مانند اروپاست (مانند دانشگاه زیبای سنتلوئیس)، و هر دانشگاه جدید یا قدیم بریده از شهر نیست. یعنی ساختمانها یا کاملاً مخلوط با ساختمانهای دیگر جزو بافت شهریاند، و یا قسمت مجزایی از شهرند که با هیچ دیوار یا حصار یا نردهای از شهر جدا نشده و امکان ورود و خروج در آن برای همه امکانپذیر است. فاصلهها در بعضی دانشگاهها ممکن است کمی زیاد باشد، ولی نه در مقیاس چیزی که در دانشگاه صنعتی میبینیم، و فضاهای سبز معمولاً با اقلیم در تناسبند.
دانشگاههای ما اینگونهاند، دقیقاً به این علت که حاصل برنامهریزیهای آمرانهی توسعهاند، و نه حاصل نظمی که از اجتماع و فرآیندهای طبیعی اجتماعی شکل گرفته باشند.
وقتی برنامهریزان توسعهی دولتی در طراحی یک دانشگاه این قدر فشل و بد عمل کردهاند، وقتی محدودیتهای طبیعی و اقتصادیِ کاملاً مشهود برایشان مهم نبود، چگونه میتوان به این پرمدعایان اعتماد کرد که برنامهی توسعه برای کشور بنویسند؟
➖➖➖➖➖
این از شکل ظاهر و صورت کار این دانشگاه. در بخش بعدی به باطن کار خواهیم پرداخت که کم از ظاهر ندارد. ولی قبل از آن، چند نکته:
نکته۱: دانشگاه صنعتی اصفهان در حقیقت بنا بود شعبه دوم دانشگاه آريامهر باشد، یعنی همان دانشگاهی که شعبه اولش را بعد از انقلاب، به یادبود یک تروریست چپی، "دانشگاه شریف" نام نهادند.
نکته۲: الان محیط دانشگاه صنعتی به خاطر فضای سبزش و کوههای اطرافش محیط غیرقابل تحملی نیست، و حتی مواقعی، مثلاً در غروب یا در شب با چراغهای زیادش، یا وقتی نم بارانی بیاید، حتی دلنشین میشود، به خصوص اگر دلدادگان جوان، دور از چشم حراستیها با هم زیر نور ماه قدمی بزنند! ولی اینها علیرغم طراحی بسیار بد دانشگاه است! شما این قدر پول و سرمایه و آب و انرژی مفت و زمین مفت و نشاط جوانی را هرجا بریزید بالاخره قابل تحمل میشود، ولی به چه قیمتی؟!
نکته۳: بازارچهی مدور را که برایتان گفتم! شاید این خاطره برایتان جالب باشد: ساخت این بازارچه همزمان شد با وقتی که من هم مشغول ساختن یک خانهی دو و نیم طبقه در اصفهان بودم. با اینکه من در به کار بردن مصالح خوب هیچ کوتاهی نکردم، و با اینکه بیشتر فضای آن بازارچه فضای باز بود (که نسبت به سازههای بنایی خرج کمتری دارد)، و با اینکه تقریباً آن بازارچه امکانات زیادی لازم نداشت، هزینهی پیمانکاری ساخت آن برای هر متر مربع دو برابر هزینهی متر مربع خانهی من شد! یعنی سود پیمانکار در این معامله لااقل پنجاه درصد کل هزینهها بود! پیمانکاریهای دولتی غالباً اینگونه یا بدتر است.
نکته۴: گویا طرح قبل از انقلاب برای دانشگاه صنعتی چیزی بسیار گستردهتر بوده است. مطمئنم اگر آن طرح کاملاً اجرا میشد، با چیزی حتی بدتر روبهرو بودیم! هیچ کدام از عیوب و مشکلات ذکر شده با فراگیرتر شدن طرح بهتر نمیشد.
نکته۵: قسمت قدیمیتر کوی اساتید لااقل این خوبی را داشت که در ابعاد و اِشِل انسانی ساخته شده بود (تنها قسمت دانشگاه با این ویژگی). اگرچه ساختمانهایش اصلاً متناسب اقلیم نبودند و برای گرمایش و سرمایش انرژی بسیار زیادی تلف میکردند.
@jenabegav
خیرُ الکلام ما قَلَّ و دَلَّ! بهترین سخن آن است که کوتاه باشد، و راه نماید!
رشته توییت امیرمحمد جوادی در مورد تورم، آنچه باید گفته شود را به خلاصه گفته است:
https://telegra.ph/رشته-توییتی-از-AmirDjawadi-06-05-6
https://twitter.com/AmirDjawadi/status/1665685050891935746?s=20
بر شما باد دنبال کردن ایشان، اگر که در توییترید!
@jenabegav
رشته توییت امیرمحمد جوادی در مورد تورم، آنچه باید گفته شود را به خلاصه گفته است:
https://telegra.ph/رشته-توییتی-از-AmirDjawadi-06-05-6
https://twitter.com/AmirDjawadi/status/1665685050891935746?s=20
بر شما باد دنبال کردن ایشان، اگر که در توییترید!
@jenabegav
Telegraph
رشته توییتی از @AmirDjawadi
1. سنجش تورم براساس میانگین وزنی سبدی از کالاها و خدمات کاملاً نادرست است. این یکی از بزرگترین خطاهای علم اقتصاد است. تورم پدیدهای صرفا پولیست. در یک اقتصاد پولی (و نه تهاتری)، تورم معادل است با مازاد عرضهی پول. ممکنست فرآیند تعدیل این مازاد بصورت تخلیهی…
جناب گاو
دانشگاه صنعتی اصفهان متنی در مورد توسعهی آمرانه بخش۱ دانشگاه صنعتی اصفهان قبل از انقلاب پایهگذاری شد. نمونهی خوبی است برای دیدن دستپخت طراحان "توسعه" دولتی! طراحان و برنامهریزان قبل از انقلاب عجایبخلقتی را بنا نهادند و بعد از انقلاب هم همان راه را…
به فکر خرجش مباش! دولت میرساند!
چند سال پیش، در بحبوحهی اعتصابات کارگران در صنعت نیشکر هفتتپه از دوستانی که در مورد صنایع نیشکر ایران تحقیقاتی داشتند پرسیدم که چرا بقیهی مجموعههای کاشت و صنعت نیشکر این مشکلات را ندارند. جواب همهشان یک چیز بود: اوضاع آنها حتی بدتر است و همهشان ضرردهاند، ولی چون خصوصی نشدهاند ضرر و زیانش از جیب ملت ایران میرود. خیلیشان تحت تملک بانک کشاورزیاند، و مثل همهی بانکها در ایران، بانک اگر ضررده هم باشد ضررش با افزایش نقدینگی، یعنی با تورم، جبران میشود.
هفتتپه هم بعداً با حکم دادگاه از دست مالکش خلع ید شد. اکنون کموبیش آرام است، اولاً چون اکنون هر گونه اعتصاب از سوی کارگران متوجه دولت است و نه بخش خصوصی، بنابراین جواب "درخور" دریافت میکند، و در ثانی، الان ضررهای هفتتپه هم از جیب من و شما فاکتور میشود.
چیزی که در مورد خاصِ دانشگاه صنعتی اصفهان نوشتم در مورد همهی پروژههای دولتی صادق است: اینها ادای محاسبهی سود و زیان اقتصادی را در میآورند، ولی در عمل به گونهای پیش میروند که انگار پول دولتی بینهایت است و پول مفت دولتی همواره در اختیار.
این ذهنیت خیلی از مردم ما نیز هست: نشنیدهاید برای هر مشکلی، فوری تقاضاشان این است که دولت ورود کند؟! همه، حتی اگر نه در فکرشان لااقل در اعماق قلبشان، دولت را دارای همهی ثروت لازم میدانند، که به هر که بخواهد بیحساب میبخشد!
اگر هم اعتراض کنی که "دولت پولش را از کجا بیاورد؟" جوابشان همیشه این است که "دولت هزار خرج بیخود میکند و هزار اختلاس در آن میشود، آنها را نکند و این خرجی که ما میگوییم بکند!" خوب، عزیز دلم! آن خرجها را میکند، چون عدهای دیگر آن خرجها را لازم میدانند؛ و آن اختلاسها میشود، چون در یک دولت حجیم فربه (به خصوص با ساختار سیاسی ما و با ساختار فرهنگی جامعهی ما) فساد اجتنابناپذیر است.
مهمترین قسمت هر فعالیت اقتصادی یا حتی فرهنگی یا سیاسی، قسمت محاسبهاش است: محاسبهی سود و زیان، محاسبهی ریسک، محاسبهی امکانپذیری، محاسبهی اقتصادی بودن.... در نظام دولتی، "محاسبهی اقتصادی" در عمل جای چندانی ندارد؛ به خصوص که در این سیستم بوروکراتها و تکنوکراتها پوست در بازی ندارند.
@jenabegav
چند سال پیش، در بحبوحهی اعتصابات کارگران در صنعت نیشکر هفتتپه از دوستانی که در مورد صنایع نیشکر ایران تحقیقاتی داشتند پرسیدم که چرا بقیهی مجموعههای کاشت و صنعت نیشکر این مشکلات را ندارند. جواب همهشان یک چیز بود: اوضاع آنها حتی بدتر است و همهشان ضرردهاند، ولی چون خصوصی نشدهاند ضرر و زیانش از جیب ملت ایران میرود. خیلیشان تحت تملک بانک کشاورزیاند، و مثل همهی بانکها در ایران، بانک اگر ضررده هم باشد ضررش با افزایش نقدینگی، یعنی با تورم، جبران میشود.
هفتتپه هم بعداً با حکم دادگاه از دست مالکش خلع ید شد. اکنون کموبیش آرام است، اولاً چون اکنون هر گونه اعتصاب از سوی کارگران متوجه دولت است و نه بخش خصوصی، بنابراین جواب "درخور" دریافت میکند، و در ثانی، الان ضررهای هفتتپه هم از جیب من و شما فاکتور میشود.
چیزی که در مورد خاصِ دانشگاه صنعتی اصفهان نوشتم در مورد همهی پروژههای دولتی صادق است: اینها ادای محاسبهی سود و زیان اقتصادی را در میآورند، ولی در عمل به گونهای پیش میروند که انگار پول دولتی بینهایت است و پول مفت دولتی همواره در اختیار.
این ذهنیت خیلی از مردم ما نیز هست: نشنیدهاید برای هر مشکلی، فوری تقاضاشان این است که دولت ورود کند؟! همه، حتی اگر نه در فکرشان لااقل در اعماق قلبشان، دولت را دارای همهی ثروت لازم میدانند، که به هر که بخواهد بیحساب میبخشد!
اگر هم اعتراض کنی که "دولت پولش را از کجا بیاورد؟" جوابشان همیشه این است که "دولت هزار خرج بیخود میکند و هزار اختلاس در آن میشود، آنها را نکند و این خرجی که ما میگوییم بکند!" خوب، عزیز دلم! آن خرجها را میکند، چون عدهای دیگر آن خرجها را لازم میدانند؛ و آن اختلاسها میشود، چون در یک دولت حجیم فربه (به خصوص با ساختار سیاسی ما و با ساختار فرهنگی جامعهی ما) فساد اجتنابناپذیر است.
مهمترین قسمت هر فعالیت اقتصادی یا حتی فرهنگی یا سیاسی، قسمت محاسبهاش است: محاسبهی سود و زیان، محاسبهی ریسک، محاسبهی امکانپذیری، محاسبهی اقتصادی بودن.... در نظام دولتی، "محاسبهی اقتصادی" در عمل جای چندانی ندارد؛ به خصوص که در این سیستم بوروکراتها و تکنوکراتها پوست در بازی ندارند.
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
دانشگاه صنعتی اصفهان
متنی در مورد توسعهی آمرانه
بخش۱
دانشگاه صنعتی اصفهان قبل از انقلاب پایهگذاری شد. نمونهی خوبی است برای دیدن دستپخت طراحان "توسعه" دولتی! طراحان و برنامهریزان قبل از انقلاب عجایبخلقتی را بنا نهادند و بعد از انقلاب هم همان راه را…
متنی در مورد توسعهی آمرانه
بخش۱
دانشگاه صنعتی اصفهان قبل از انقلاب پایهگذاری شد. نمونهی خوبی است برای دیدن دستپخت طراحان "توسعه" دولتی! طراحان و برنامهریزان قبل از انقلاب عجایبخلقتی را بنا نهادند و بعد از انقلاب هم همان راه را…
جناب گاو
یادتان است این متن را در مورد حقوق زیستی و حقآبه؟ محمد قادری در توییتی گفته: روزگاری دهات ما (حاشیه کویر لوت) نخلستانش حدود ۵۰۰ هکتار بود، و وجببهوجبش درختی قد کشیده بود و از زیر این درختهای خرما یک نهر آب (۲۰ لیتر بر ثانیه) ۲۴ ساعت جاری بود. حالا در…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دولت: محافظ مال مردم، تامینکنندهی آب آنان، و محافظ محیط زیست!
در ادامهی مطلب قبلی، محمد قادری با درج کلیپ فوق در توییتر نوشت:
این تنها یکی از چهار روستایی است که توسط اقتصاد دولتی (کارخانجات زغالشویی پرودهی طبس) نابود شده!!
پ.ن۱: این تصاویر مال ۸ سال پیش است و هم اکنون نابودی کامل شده!
پ.ن۲: معادن زغالسنگ طبس در دشت ممنوعهی طبس مدت ۳۰ سال است که چاه عمیق زده است و برای شست و شوی زغالسنگ از آن استفاده می کند.
پ.ن۳: در همین منطقه سرمایهگذار خارجی از آب شور برای شست و شوی زغالسنگ استفاده میکند، اما شرکت دولتی اصرار دارد آب شیرین را صرف شست و شوی زغالسنگ کند.
پ.ن۴: شرکت دولتی به بهانه ایجاد اشتغال از حمایت نهادهای حکومتی،قضایی و...برخوردار است و به این بهانه حق مردم غصب و پایمال میشود.
پ.ن۵: آیا به جز دولت، شخص یا شرکت خصوصی توان و جرئت این را دارد که به بهانهی اشتغال و... آبِ مردم را غصب و تاراج کند و روستا و تمام داراییشان را نابود کند؟!
@jenabegav
در ادامهی مطلب قبلی، محمد قادری با درج کلیپ فوق در توییتر نوشت:
این تنها یکی از چهار روستایی است که توسط اقتصاد دولتی (کارخانجات زغالشویی پرودهی طبس) نابود شده!!
پ.ن۱: این تصاویر مال ۸ سال پیش است و هم اکنون نابودی کامل شده!
پ.ن۲: معادن زغالسنگ طبس در دشت ممنوعهی طبس مدت ۳۰ سال است که چاه عمیق زده است و برای شست و شوی زغالسنگ از آن استفاده می کند.
پ.ن۳: در همین منطقه سرمایهگذار خارجی از آب شور برای شست و شوی زغالسنگ استفاده میکند، اما شرکت دولتی اصرار دارد آب شیرین را صرف شست و شوی زغالسنگ کند.
پ.ن۴: شرکت دولتی به بهانه ایجاد اشتغال از حمایت نهادهای حکومتی،قضایی و...برخوردار است و به این بهانه حق مردم غصب و پایمال میشود.
پ.ن۵: آیا به جز دولت، شخص یا شرکت خصوصی توان و جرئت این را دارد که به بهانهی اشتغال و... آبِ مردم را غصب و تاراج کند و روستا و تمام داراییشان را نابود کند؟!
@jenabegav
نظرتان چیست: آیا در مورد قاجار به طور کل، و بالاخص درباره ترکمانچای و ناصرالدینشاه، بنویسم یا نه؟
Final Results
88%
بله، جالب خواهد بود.
12%
نه بابا، همان که همیشه شنیدهایم و خواندهایم برایمان کافی است.
جناب گاو
امیرحسین خالقی این توییت را زد و آب انداخت داخل خانهی مورچگان! برادران ارزشی شروع کردند به بدوبیراه گفتن، و اینکه: "بعله، این خالقی باطن خود را نشان داد و ...." قبلاً گفتهام که تنها مفهوم عدالت که ما حق داریم به دنبال آن برویم، "عدالت قضایی و حقوقی (قانونی)"…
ویدئوی بسیار خوب و جالب گروه چراز را در مورد عدالت اجتماعی حتماً ببینید.
البته باید بگویم که در چند نکته با این ویدئو همدلی کامل ندارم: اول آنکه، از سه نوع عدالت یاد شده در ویدئو، من فقط عدالت قضایی را درست و قابل اجرا میدانم، و حتی "عدالت در فرصتها" را نیز مقولهای از جنس "عدالت" نمیدانم.
در ثانی، آنقدرها هم خوشبین به سیستم اقتصادی آمریکا و حتی ژاپن و آلمان نیستم. به نظرم سیستم دولت رفاه آلمان و بقیهی کشورهای اروپایی به زودی دچار مشکلات اساسی خواهد شد. حتی در مورد آمریکا هم، به نظرم سیستم پولی (مبتنی بر بانک مرکزی و انحصار پولی و مدیریت مرکزی پول و اعتبار) مشکلات زیادی در پیش رو خواهد داشت.
و البته نکات فوق نه ربطی به مزخرفات برادران عدالتجوی داخلی دارد، و نه از ارزش این کار گروه چراز چیزی میکاهد!
پست مربوطه در کانال چراز:
https://www.tg-me.com/choraz/222
ویدئو:
https://youtu.be/j-DA01m0Qig
@jenabegav
البته باید بگویم که در چند نکته با این ویدئو همدلی کامل ندارم: اول آنکه، از سه نوع عدالت یاد شده در ویدئو، من فقط عدالت قضایی را درست و قابل اجرا میدانم، و حتی "عدالت در فرصتها" را نیز مقولهای از جنس "عدالت" نمیدانم.
در ثانی، آنقدرها هم خوشبین به سیستم اقتصادی آمریکا و حتی ژاپن و آلمان نیستم. به نظرم سیستم دولت رفاه آلمان و بقیهی کشورهای اروپایی به زودی دچار مشکلات اساسی خواهد شد. حتی در مورد آمریکا هم، به نظرم سیستم پولی (مبتنی بر بانک مرکزی و انحصار پولی و مدیریت مرکزی پول و اعتبار) مشکلات زیادی در پیش رو خواهد داشت.
و البته نکات فوق نه ربطی به مزخرفات برادران عدالتجوی داخلی دارد، و نه از ارزش این کار گروه چراز چیزی میکاهد!
پست مربوطه در کانال چراز:
https://www.tg-me.com/choraz/222
ویدئو:
https://youtu.be/j-DA01m0Qig
@jenabegav
YouTube
آزادی، تولید ثروت و عدالت اجتماعی: بحث امیرحسین خالقی، حسن حسین خانی و طاهر رحیمی | Choraz
در این ویدیو در خصوص مباحثی که امیرحسین خالقی، پژوهشگر اقتصادی، در توییتر مطرح کرده است، صحبت خواهیم کرد. 🎙️💬 ایشون در توییتی نوشتند که مسئله ام آزادی و تولید ثروت است و "گور پدر دموکراسی و عدالت اجتماعی". 🗣️📰 در پاسخ، حسن حسین خانی، دانش آموخته اقتصاد، این…
در زمان #قاجار نوعی بالانس قدرت بین نهادهای مختلف وجود داشت: شاه و دربار و ایل قاجار، ایلها و روسای قبیلهها، خانها و زمینداران، بازاریان و بازرگانان، آخوندها و مجتهدین. هر کدام از اینها قدرت بقیه را محدود میکرد. مشروطه قدرت سنتی شاه و دربار را از بین برد، پهلوی اول قدرت ایلها و خانهای آنها را از بین برد، پهلوی دوم قدرت خانها و فئودالها را از بین برد و بازار را هم تا حد زیادی کنترل کرد. ماند قدرت آخوند! قدرتِ آخوند سنتی بیشتر از نوع "اجتماعی" بود، ولی از زمان مشروطه به بعد سروکلهی آخوند سیاسی پیدا شد، و در آخر کار در خلاءِ به دست آمده از محو شدن بقیهی نهادها پیروز شد، و بعد نهاد سنتی روحانیت را هم نابود کرد!
ما ماندیم و حکومت و قلدری آن، بدون هیچ حایل محافظتکننده در میان!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
ما ماندیم و حکومت و قلدری آن، بدون هیچ حایل محافظتکننده در میان!
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
Forwarded from چرا ملتها شکست میخورند؟
مضاف بر اینکه در زمان #قاجار یکی از دغدغهها و آرزوهای روشنفکران و حتی برخی از مقامات، ایجاد یک تمرکز اروپایی در ساختار اداره مملکت بود. فیالمثل در اخذ مالیات به کارآمدی ممالک اروپ برسند. یا اینکه بتوان این تکثری که در امور ولایات و محاکم قضایی وجود دارد را در یک جمع دیوانی متمرکز کرد و از اینرو ایران را ذیل تک کلمهء "قانون" به اوج ترقی و سعادت رساند. ماخذ این الگو و آرمان بیشتر انقلاب فرانسه بود. در مشروطه وقتی اجرای این آرزو یعنی تمرکز و قانونگرایی آغاز شد، ناگهان همهچیز از هم پاشید! شاه که سابقاً ظلالله فی ارضه بود به یک مقام صرفاً تشریفاتی که تمام هست و نیستاش را از ملت گرفته-امری که هم صوری و هم دروغین بود- تنزل یافت و ایجاد تمرکز منجر به واکنشهای دورهای در ایالات و ولایات شد. علما که سابقا خارج از دستگاه دولتی بودند، ناگهان در مصدر امور قرار گرفته و با روشنفکران عرفی متحد شدند تا سلطنت را توخالی و همه چیز را به مجلس واگذارند. این روند در نهایت و به لحاظ سیاسی و بعدها اقتصادی همه چیز را در ید قدرت فائقهء دولت مرکزی درآورد که در راس آن یک دیکتاتور[Tyrannie] قرار میگیرد که نسبت به شاهِ مستبدِ سنتی[Autocratic] فعال مایشا و مایرید است و قدرت مطلقه دارد و الخ.
#الاشارات
#الاشارات
مخاطرات تاریخ خواندن
بخش۱
مثال اول: قحطی!
دو جملهی زیر را در نظر بگیرید: ۱-«دراوج قحطی، احمدشاه به امید این که گندمِ سیلوهای شاهی را گرانتر بفروشد، حاضر نشد آن گندم را به مردم قحطیزدهی پایتخت عرضه کند».
۲- «در اوج قحطی، احمدشاه که میترسید حتی روزهای بسیار بدتری برای مردم پایتخت در پیش رو باشد، گندمِ سیلوهای شاهی را به مردم عرضه نکرد.»
هر دو جملهی فوق در مورد قحطی بزرگ دوران جنگ جهانی اول است. حالا، از این نکته بگذریم که احمدشاه قاجار شاهی کاملاً صوری و بیقدرت و بیاختیارات بود که احتمالاً حتی در مورد سیلوهای شاهی هم قدرتی نداشت! به هر حال، توجه کنید که هر دو گزارهی فوق حاوی خبری در مورد نیت احمدشاه است(یا نیت هر که تصمیمگیرنده بوده). ولی واقعاً از کجا میدانیم که نیت احمدشاه چه بوده؟ آیا شاهدی در کار است؟ متاسفانه تاریخنگاری پر است از این گونه نیتخوانیها، و خیلی وقتها، وقتی یک نیتخوانی گفته شد و چندبار تکرار شد، تبدیل به امری بدیهی و غیر قابل انکار می شود.
در دو گزارهی فوق به نکتهای دیگر هم توجه کنید: «اوج قحطی»! دقت کنید که در نگاه به عقب است که ما میدانیم اوج قحطی کی بوده است! آن که آن زمان زندگی می کرده، شاه یا گدا، نمیدانسته که آیا در اوجش است، یا اوضاع بناست بدتر شود. توجه کنید که اگر حتی نیت منفعتطلبی هم در کار بوده باشد، بهترینِ موقع فروش همان اوج قحطی است! مشکلی که ما اکثراً در خواندن تاریخ داریم این است که وقایع را رو به عقب میخوانیم! وقتی وقایع دارد اتفاق میافتد، کسی نمیداند فردایش چه خواهد شد، ولی معمولاً ما طوری تاریخ را مینویسیم و میخوانیم، انگار که سیر حوادث قابل پیشبینی بوده است.
مثال دوم: عامل انگلیس!
«وقتی خبر مرگ ناصرالدینشاه به تبریز رسید، ولیعهد، مظفرالدینشاه بعدی، باید خود را سریع به تهران میرساند، ولی برای این کار پول کافی در اختیارش نبود. بنابراین مجیرالسلطنه که نزدیکترین شخص به ولیعهد بود و با کنسول انگلیس در تبریز روابط صمیمی داشت، از کنسول پول قرض کرد و ولیعهد را با گروهی از همراهان به تهران رساند. مجیرالسلطنه بعداً در ازای این خدمت به مقامات بالایی در دربار مظفرالدینشاه رسید. او وقتی چند سال بعد مغضوب مظفرالدینشاه شد، نامه ای به کنسول انگلیس در تهران نوشت و خواستار حمایت و حفاظت کنسول در مقابل خشم شاه شد».
در مورد مجیرالسلطنه چه فکر می کنید؟ آیا این رابطهی نزدیک با عوامل انگلیس او را مظنون نمیکند که خود عامل انگلیس بوده باشد؟ چرا چنین کسی باید در بالاترین مقامات مملکتی قرار گیرد؟
مطمئنم اکثر کسانی که این را میخوانند الان حس خوبی در مورد مجیرالسلطنه ندارند. ولی میدانید چه؟! مجیرالسلطنه و داستان فوق را من ساختم! چنین شخصی وجود خارجی نداشته، و چنین داستانی در مورد مظفرالدینشاه واقعیت نداشته است. ولی عین موارد ذکر شده در داستان فوق برای کسان دیگری واقعاً اتفاق افتاد: ناصرالدینشاه و میرزاتقیخان امیرکبیر، در زمان مرگ محمدشاه! آیا الان همان حس بد را نسبت به امیرکبیر دارید؟ به احتمال زیاد نه!
مسلماً امیرکبیر شخصی بوده که در جامعیت شخصیتی او شکی نیست و مسلماً او عامل انگلیس نبود. ولی قصدم دو چیز است: اول آنکه، می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که چه قدر قضاوتهای تاریخی ما حاصل پیشداوریهای ماست. و دوم آنکه، ما حتی وقتی سعی میکنیم، به راحتی نمیتوانیم شرایط و پسزمینهی وقایع تاریخی را در قضاوتهایمان لحاظ کنیم.
اینها که گفتم مخاطرات تاریخ خواندن در بهترین حالت است، یعنی وقتی که تاریخ سرراست و درست و بدون جهتگیریهای ایدئولوژیک روایت شده باشد. اما غالباً چنین چیزی برقرار نیست! متاسفانه تاریخگویی، به خصوص در مورد تاریخ معاصر، پر است از جهتگیریهای ایدئولوژیک توسط ایدئولوژیهای مختلف، و در آنها دروغگویی و سانسور و انواع اعوجاجات دیگر الی ماشاءالله وارد شده است. از طرف دیگر، بیماری مهلک رمانهای تاریخی را داریم که خواننده حتی وقتی بداند که دارد رمان میخواند، خواه ناخواه تصویری از واقعیت تاریخی در ذهنش شکل میگیرد که بسیاری از اوقات بیشتر فانتزی نویسنده است. چه برسد به وقتی که خواننده مثلاً کتابهای سرتاپا دروغ ذبیحالله منصوری را بخواند و فکر کند که تاریخ واقعی میخواند.
@jenabegav
بخش۱
مثال اول: قحطی!
دو جملهی زیر را در نظر بگیرید: ۱-«دراوج قحطی، احمدشاه به امید این که گندمِ سیلوهای شاهی را گرانتر بفروشد، حاضر نشد آن گندم را به مردم قحطیزدهی پایتخت عرضه کند».
۲- «در اوج قحطی، احمدشاه که میترسید حتی روزهای بسیار بدتری برای مردم پایتخت در پیش رو باشد، گندمِ سیلوهای شاهی را به مردم عرضه نکرد.»
هر دو جملهی فوق در مورد قحطی بزرگ دوران جنگ جهانی اول است. حالا، از این نکته بگذریم که احمدشاه قاجار شاهی کاملاً صوری و بیقدرت و بیاختیارات بود که احتمالاً حتی در مورد سیلوهای شاهی هم قدرتی نداشت! به هر حال، توجه کنید که هر دو گزارهی فوق حاوی خبری در مورد نیت احمدشاه است(یا نیت هر که تصمیمگیرنده بوده). ولی واقعاً از کجا میدانیم که نیت احمدشاه چه بوده؟ آیا شاهدی در کار است؟ متاسفانه تاریخنگاری پر است از این گونه نیتخوانیها، و خیلی وقتها، وقتی یک نیتخوانی گفته شد و چندبار تکرار شد، تبدیل به امری بدیهی و غیر قابل انکار می شود.
در دو گزارهی فوق به نکتهای دیگر هم توجه کنید: «اوج قحطی»! دقت کنید که در نگاه به عقب است که ما میدانیم اوج قحطی کی بوده است! آن که آن زمان زندگی می کرده، شاه یا گدا، نمیدانسته که آیا در اوجش است، یا اوضاع بناست بدتر شود. توجه کنید که اگر حتی نیت منفعتطلبی هم در کار بوده باشد، بهترینِ موقع فروش همان اوج قحطی است! مشکلی که ما اکثراً در خواندن تاریخ داریم این است که وقایع را رو به عقب میخوانیم! وقتی وقایع دارد اتفاق میافتد، کسی نمیداند فردایش چه خواهد شد، ولی معمولاً ما طوری تاریخ را مینویسیم و میخوانیم، انگار که سیر حوادث قابل پیشبینی بوده است.
مثال دوم: عامل انگلیس!
«وقتی خبر مرگ ناصرالدینشاه به تبریز رسید، ولیعهد، مظفرالدینشاه بعدی، باید خود را سریع به تهران میرساند، ولی برای این کار پول کافی در اختیارش نبود. بنابراین مجیرالسلطنه که نزدیکترین شخص به ولیعهد بود و با کنسول انگلیس در تبریز روابط صمیمی داشت، از کنسول پول قرض کرد و ولیعهد را با گروهی از همراهان به تهران رساند. مجیرالسلطنه بعداً در ازای این خدمت به مقامات بالایی در دربار مظفرالدینشاه رسید. او وقتی چند سال بعد مغضوب مظفرالدینشاه شد، نامه ای به کنسول انگلیس در تهران نوشت و خواستار حمایت و حفاظت کنسول در مقابل خشم شاه شد».
در مورد مجیرالسلطنه چه فکر می کنید؟ آیا این رابطهی نزدیک با عوامل انگلیس او را مظنون نمیکند که خود عامل انگلیس بوده باشد؟ چرا چنین کسی باید در بالاترین مقامات مملکتی قرار گیرد؟
مطمئنم اکثر کسانی که این را میخوانند الان حس خوبی در مورد مجیرالسلطنه ندارند. ولی میدانید چه؟! مجیرالسلطنه و داستان فوق را من ساختم! چنین شخصی وجود خارجی نداشته، و چنین داستانی در مورد مظفرالدینشاه واقعیت نداشته است. ولی عین موارد ذکر شده در داستان فوق برای کسان دیگری واقعاً اتفاق افتاد: ناصرالدینشاه و میرزاتقیخان امیرکبیر، در زمان مرگ محمدشاه! آیا الان همان حس بد را نسبت به امیرکبیر دارید؟ به احتمال زیاد نه!
مسلماً امیرکبیر شخصی بوده که در جامعیت شخصیتی او شکی نیست و مسلماً او عامل انگلیس نبود. ولی قصدم دو چیز است: اول آنکه، می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که چه قدر قضاوتهای تاریخی ما حاصل پیشداوریهای ماست. و دوم آنکه، ما حتی وقتی سعی میکنیم، به راحتی نمیتوانیم شرایط و پسزمینهی وقایع تاریخی را در قضاوتهایمان لحاظ کنیم.
اینها که گفتم مخاطرات تاریخ خواندن در بهترین حالت است، یعنی وقتی که تاریخ سرراست و درست و بدون جهتگیریهای ایدئولوژیک روایت شده باشد. اما غالباً چنین چیزی برقرار نیست! متاسفانه تاریخگویی، به خصوص در مورد تاریخ معاصر، پر است از جهتگیریهای ایدئولوژیک توسط ایدئولوژیهای مختلف، و در آنها دروغگویی و سانسور و انواع اعوجاجات دیگر الی ماشاءالله وارد شده است. از طرف دیگر، بیماری مهلک رمانهای تاریخی را داریم که خواننده حتی وقتی بداند که دارد رمان میخواند، خواه ناخواه تصویری از واقعیت تاریخی در ذهنش شکل میگیرد که بسیاری از اوقات بیشتر فانتزی نویسنده است. چه برسد به وقتی که خواننده مثلاً کتابهای سرتاپا دروغ ذبیحالله منصوری را بخواند و فکر کند که تاریخ واقعی میخواند.
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
ذبیحالله و دستمزد دروغ بافتن
#ذبیحالله_منصوری هر روز صبح به دفتر کارش در روزنامه میرفت و در دفترش مشغول به کار میشد. همیشه و هر روز از قبل برایش یک بطری مشروب در یک کاسه یخ مهیا میکردند و برایش روی میزش میگذاشتند. ذبیحالله تا ظهر آرام آرام بطری مشروب…
#ذبیحالله_منصوری هر روز صبح به دفتر کارش در روزنامه میرفت و در دفترش مشغول به کار میشد. همیشه و هر روز از قبل برایش یک بطری مشروب در یک کاسه یخ مهیا میکردند و برایش روی میزش میگذاشتند. ذبیحالله تا ظهر آرام آرام بطری مشروب…
واقعیت تورم:
پارسال از یک دوست (یک استاد دانشگاه) حقوقش را پرسیدم. بعد از او پرسیدم: "آیا حاضری با نصف این حقوق به کارت ادامه دهی؟!"
جواب داد: "به هیچ وجه!"
گفتم: "مطمئن نباش! قول میدهم سال دیگر با نصف همین حقوقت کار خواهی کرد!"
امروز تلفن کرد و گفت: "راست گفتی!"
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
پارسال از یک دوست (یک استاد دانشگاه) حقوقش را پرسیدم. بعد از او پرسیدم: "آیا حاضری با نصف این حقوق به کارت ادامه دهی؟!"
جواب داد: "به هیچ وجه!"
گفتم: "مطمئن نباش! قول میدهم سال دیگر با نصف همین حقوقت کار خواهی کرد!"
امروز تلفن کرد و گفت: "راست گفتی!"
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav