جناب گاو
زنده باد فارسی! بیشترین اعتراض به نوشتهام در مورد یک سیستم آموزشی کاملاً آزاد در مورد آزادی انتخاب زبان آموزشی بود. اعتراضها همانهایی بود که معمولاً ایراد میشود. چند نکته را به طور گذرا بگویم و رد شوم: ۱- از بچگی ادبیات و زبان فارسی را دوست داشتم و…
فارسی
«بدینوسیله از حضرت عالی دعوت مینماید جهت بازدید از غرفه شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ که از تاریخ ۱ الی ۵ خرداد در محل نمایشگاه بینالمللی تهران سالن۱ غرفه ۵۶ برگزار میگردد حضور بهم رسانید!»
دوستم کارت دعوتی را با متن فوق برای بازدید از غرفهی شرکتش در نمایشگاه به من داد. به او گفتم: این چه فارسی بدی است! بهتر نمیتوانستید بنویسید؟!
پرسید: چه عیبی دارد؟
گفتم: اولاً، چه کسی دعوت میکند؟ جملهی اول اصلاً فاعل ندارد! دوم، چرا دعوت «مینماید»؟ شما در حرف زدن عادی خودت، آیا میگویی: از فلانی برای ناهار دعوت «نمودم»، یا میگویی دعوت «کردم»؟ نمیشود آدموار دعوت «کنید»؟! سوم، چرا به جای «جهتِ» کلمهی «برایِ» را به کار نبردهاید؟ مگر میخواهید جهت (سمت و سوی) چیزی را نشان دهید؟ نه اینکه «جهتِ» در اینجا اشتباه باشد، ولی آیا در حرف زدن عادی خودت، به زنت میگویی «برای نان خریدن میروم» یا میگویی «جهت نان خریدن میروم»؟
چهارم، «حضور بهم (به هم) رساندن» یعنی چه؟ من میفهمم شما خسرو و شیرین، یا رومئو و ژولیت، یا قیس و لُبنی را به شادی و مبارکی به هم برسانید! ولی «حضور به هم رساندن» را نمیفهمم! پنجم، چرا «حضرت عالی» به جای «شما»؟! این مقدار احترام تشریفاتی برای چه؟ مگر با شاه مملکت یا جناب صدراعظم صحبت میکنید؟ بعد هم، حتی اگر بخواهید، برای احترام فراوان، به جای «شما» واژهی «حضرت عالی» یا «آن جناب» یا «اعلیحضرت» را به کار برید، باید تا آخر جمله از ضمیر و فعل سوم شخصِ مفرد یا جمع استفاده کنید، و نه دوم شخص! مثلاً «از آن جناب دعوت میکنیم تا به خانهی ما بیاید (و نه بیایید)». یا اگر گذارِ شاهی به خانهتان افتاد باید بگویید: «آیا اعلیحضرت گرسنه است (یا گرسنهاند)؟»، و نه «آیا اعلیحضرت گرسنهاید؟».
ششم، چرا «برگزار میگردد»؟ آیا «برگزار میشود» خیلی بهتر نیست؟ درست است که الان تقریباً همه جا، افراد برای آنکه دانشمندتر به نظر رسند، به جای «شدن» از فعل «گشتن» استفاده میکنند، ولی فرض کن داری با دوستت صحبت میکنی! آیا میگویی «در نمایشگاهی که دیروز برگزار گردید....» یا میگویی «در نمایشگاهی که دیروز برگزار شد....»؟ در قدیم «گشتن» وقتی به جای «شدن» به کار میرفت که نوعی تغییر در حالت یا وضعیت اتفاق میافتاد (حافظ: مبتلا گشتم در این بند و بلا). ولی الان همه میخواهند از زمرهی دانشمندان محسوب شوند (یا گردند!!)، پس در نگارش، به جای فعلهای «شدن» یا «کردن»، همیشه از «گشتن» یا «نمودن» استفاده میکنند (یا مینمایند!!). ولی همان افراد وقتی آدموار با دوستان و اقوام صحبت میکنند، صحبت و دعوت و خنده میکنند (نه آنکه بنمایند!!)، و مشکلی ندارند که آدم عادی حساب شوند (نه آنکه گردند!!).
و نکتهی آخر اینکه، چرا جملهی به این درازی که اصلاً مناسب زبان فارسی نیست؟!
گفت: یعنی معتقدی فارسی را باید مثل زمانهای قدیم نوشت؟
گفتم: نه! زبان در طی زمان و به طور خودجوش تغییر میکند. ولی دلیلی ندارد که اجازه دهیم زبان تصنعی اداری، که نه لازم است و نه به طور معمول در میان مردم به کار میرود، زبان فارسی را خراب و ویران کند، آن هم با تغییراتی که نه مانوس است و نه زیبا، و فقط برای قمپز درکردن به کار میرود!
گفت: خوب، اگر خودت بودی چگونه مینوشتی؟ اینجا روی این کاغذ بنویس!
برایش نوشتم: «از شما دعوت میکنیم که از غرفهی شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ بازدید کنید. زمان: ۱ تا ۵ خرداد، در نمایشگاه بینالمللی تهران، سالن ۱، غرفه ۵۶.»
گفت: خوب، این خیلی روانتر و برای فهم راحتتر و نیز کوتاهتر است، ولی خیلی غیررسمی نیست؟!
گفتم: نه! این غیررسمی نیست، بلکه فقط با فارسی پرغلط و مطنطنی تطابق ندارد که نامهنگاری اداری و رسانههای جمعیِ دولتی در این سالها در کشورمان شایع کردهاند. بلکه فارسی درست و روان است. همین!
@jenabegav
«بدینوسیله از حضرت عالی دعوت مینماید جهت بازدید از غرفه شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ که از تاریخ ۱ الی ۵ خرداد در محل نمایشگاه بینالمللی تهران سالن۱ غرفه ۵۶ برگزار میگردد حضور بهم رسانید!»
دوستم کارت دعوتی را با متن فوق برای بازدید از غرفهی شرکتش در نمایشگاه به من داد. به او گفتم: این چه فارسی بدی است! بهتر نمیتوانستید بنویسید؟!
پرسید: چه عیبی دارد؟
گفتم: اولاً، چه کسی دعوت میکند؟ جملهی اول اصلاً فاعل ندارد! دوم، چرا دعوت «مینماید»؟ شما در حرف زدن عادی خودت، آیا میگویی: از فلانی برای ناهار دعوت «نمودم»، یا میگویی دعوت «کردم»؟ نمیشود آدموار دعوت «کنید»؟! سوم، چرا به جای «جهتِ» کلمهی «برایِ» را به کار نبردهاید؟ مگر میخواهید جهت (سمت و سوی) چیزی را نشان دهید؟ نه اینکه «جهتِ» در اینجا اشتباه باشد، ولی آیا در حرف زدن عادی خودت، به زنت میگویی «برای نان خریدن میروم» یا میگویی «جهت نان خریدن میروم»؟
چهارم، «حضور بهم (به هم) رساندن» یعنی چه؟ من میفهمم شما خسرو و شیرین، یا رومئو و ژولیت، یا قیس و لُبنی را به شادی و مبارکی به هم برسانید! ولی «حضور به هم رساندن» را نمیفهمم! پنجم، چرا «حضرت عالی» به جای «شما»؟! این مقدار احترام تشریفاتی برای چه؟ مگر با شاه مملکت یا جناب صدراعظم صحبت میکنید؟ بعد هم، حتی اگر بخواهید، برای احترام فراوان، به جای «شما» واژهی «حضرت عالی» یا «آن جناب» یا «اعلیحضرت» را به کار برید، باید تا آخر جمله از ضمیر و فعل سوم شخصِ مفرد یا جمع استفاده کنید، و نه دوم شخص! مثلاً «از آن جناب دعوت میکنیم تا به خانهی ما بیاید (و نه بیایید)». یا اگر گذارِ شاهی به خانهتان افتاد باید بگویید: «آیا اعلیحضرت گرسنه است (یا گرسنهاند)؟»، و نه «آیا اعلیحضرت گرسنهاید؟».
ششم، چرا «برگزار میگردد»؟ آیا «برگزار میشود» خیلی بهتر نیست؟ درست است که الان تقریباً همه جا، افراد برای آنکه دانشمندتر به نظر رسند، به جای «شدن» از فعل «گشتن» استفاده میکنند، ولی فرض کن داری با دوستت صحبت میکنی! آیا میگویی «در نمایشگاهی که دیروز برگزار گردید....» یا میگویی «در نمایشگاهی که دیروز برگزار شد....»؟ در قدیم «گشتن» وقتی به جای «شدن» به کار میرفت که نوعی تغییر در حالت یا وضعیت اتفاق میافتاد (حافظ: مبتلا گشتم در این بند و بلا). ولی الان همه میخواهند از زمرهی دانشمندان محسوب شوند (یا گردند!!)، پس در نگارش، به جای فعلهای «شدن» یا «کردن»، همیشه از «گشتن» یا «نمودن» استفاده میکنند (یا مینمایند!!). ولی همان افراد وقتی آدموار با دوستان و اقوام صحبت میکنند، صحبت و دعوت و خنده میکنند (نه آنکه بنمایند!!)، و مشکلی ندارند که آدم عادی حساب شوند (نه آنکه گردند!!).
و نکتهی آخر اینکه، چرا جملهی به این درازی که اصلاً مناسب زبان فارسی نیست؟!
گفت: یعنی معتقدی فارسی را باید مثل زمانهای قدیم نوشت؟
گفتم: نه! زبان در طی زمان و به طور خودجوش تغییر میکند. ولی دلیلی ندارد که اجازه دهیم زبان تصنعی اداری، که نه لازم است و نه به طور معمول در میان مردم به کار میرود، زبان فارسی را خراب و ویران کند، آن هم با تغییراتی که نه مانوس است و نه زیبا، و فقط برای قمپز درکردن به کار میرود!
گفت: خوب، اگر خودت بودی چگونه مینوشتی؟ اینجا روی این کاغذ بنویس!
برایش نوشتم: «از شما دعوت میکنیم که از غرفهی شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ بازدید کنید. زمان: ۱ تا ۵ خرداد، در نمایشگاه بینالمللی تهران، سالن ۱، غرفه ۵۶.»
گفت: خوب، این خیلی روانتر و برای فهم راحتتر و نیز کوتاهتر است، ولی خیلی غیررسمی نیست؟!
گفتم: نه! این غیررسمی نیست، بلکه فقط با فارسی پرغلط و مطنطنی تطابق ندارد که نامهنگاری اداری و رسانههای جمعیِ دولتی در این سالها در کشورمان شایع کردهاند. بلکه فارسی درست و روان است. همین!
@jenabegav
جناب گاو
فارسی «بدینوسیله از حضرت عالی دعوت مینماید جهت بازدید از غرفه شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ که از تاریخ ۱ الی ۵ خرداد در محل نمایشگاه بینالمللی تهران سالن۱ غرفه ۵۶ برگزار میگردد حضور بهم رسانید!» دوستم کارت دعوتی را با متن فوق برای بازدید…
در مقابل فرسایش!
از متن فوق بعضی دوستان گمان بردند که منظورم آن است که نوشتن باید به صورت محاورهای یا نزدیک به محاوره باشد. اصلاً چنین منظوری نداشتم.
زبان همیشه در خطر فرسایش، انحطاط و فقیر شدن است، و نگارش باید در حقیقت پاسدار زبان در مقابل این خطرها باشد، خطرهایی که معمولاً در صورت محاورهایِ زبان خود را زودتر نشان میدهند.
مثالی بیاورم: اکنون بسیاری، به خصوص در لهجهی تهرانی، تفاوت زیادی بین «رفتی» (گذشته ساده) و «رفتهای» (گذشته نقلی) در ادای آنها نمیگذارند و هر دو را کم و بیش به صورت «رفتی» تلفظ می کنند، فقط با این تفاوتِ ظریف که برای ماضی ساده تاکید را روی بخش اول، و برای ماضی نقلی تاکید را روی بخش دوم می گذارند («دیروز مدرسه رف-تی؟» در مقابل «تا حالا مشهد رف-تی؟»). اگر در نوشتن، صورتِ درست هر دو فعل حفظ شود، مشکلی پیش نمیآید. مشکل جایی پیش میآید که الان در نوشتن محاورهای که معمول شده، هر دو را به صورت «رفتی» می نویسند. اگر این روال همین طور ادامه پیدا کند ممکن است صورت گذشتهی نقلیِ افعال کلاً از دست برود.
این خوب نیست! زبان فارسی در فرم محاورهای آن هم اکنون تا حد زیادی فقیر شده است. مثلاً، بسیاری از افعال ساده (جستن، یافتن، هشتن، خفتن،...) دیگر معمولاً به کار نمیروند و جای خود را به افعال مرکب (مثل «دنبال چیزی گشتن») یا مصدرهای جعلی (مثل «خوابیدن») دادهاند. این امر قدرتِ زبان در ساختن ترکیبات اسمی و صفتی از بُنِ افعال را کم می کند. از دست رفتن ساختارها زبان شیرین فارسی را بیش از پیش ضعیف میکند. اگر نگارش درست حفظ شود، امید میرود که این روالِ فرسایشی کند شود.
ولی نگارش درست این نیست که تغییراتی بیدلیل در زبان اِعمال شود که نه از تغییرات محاورهای آمده باشد (یعنی حتی حاصل تغییرات خودجوشِ جامعه نباشد) و نه با گذشتهی زبان و ادبیات بخواند و نه با ساختارهای معمول زبان، و فقط حاصل نوعی تمایل به ممتاز به نظر رسیدن باشد! مثالی که در متن فوق در مورد استفاده از «نمودن» به جای «کردن» در افعال مرکب زدیم از همین نوع است. نمودن یعنی نمایش دادن! وقتی حافظ می گوید: «من چُنانم که نمودم»، دارد می گوید که «ظاهر و باطن من یکی است»! بنگرید که این جملهی حافظ چه زیبا و موجز است! الان در محاورهی عادی، همه از «استفاده کردن»، «محاسبه کردن»، «شروع کردن».... استفاده میکنند، یعنی به همان نحوی که همیشه در زبان و ادب فارسی استفاده میشده. ولی معلوم نیست که چه مرضی است که در نگارشهای جدید، همهی این «کردن»ها به «نمودن» تبدیل میشود! انگار که همهی «کارها» در نگارش (به خصوص در نگارش اداریِ دولتی) تبدیل به «نمایش» میشود!
نکته اینجاست که وقتی زبان نگارشی تحت تاثیر زبان تصنعی و پرغلط اداری یا گرتهبرداریهای ناصحیح از زبانهای خارجی قرار گیرد، به جای آنکه پاسدار زبان باشد، خود به فرسایش زبان کمک خواهد کرد.
@jenabegav
از متن فوق بعضی دوستان گمان بردند که منظورم آن است که نوشتن باید به صورت محاورهای یا نزدیک به محاوره باشد. اصلاً چنین منظوری نداشتم.
زبان همیشه در خطر فرسایش، انحطاط و فقیر شدن است، و نگارش باید در حقیقت پاسدار زبان در مقابل این خطرها باشد، خطرهایی که معمولاً در صورت محاورهایِ زبان خود را زودتر نشان میدهند.
مثالی بیاورم: اکنون بسیاری، به خصوص در لهجهی تهرانی، تفاوت زیادی بین «رفتی» (گذشته ساده) و «رفتهای» (گذشته نقلی) در ادای آنها نمیگذارند و هر دو را کم و بیش به صورت «رفتی» تلفظ می کنند، فقط با این تفاوتِ ظریف که برای ماضی ساده تاکید را روی بخش اول، و برای ماضی نقلی تاکید را روی بخش دوم می گذارند («دیروز مدرسه رف-تی؟» در مقابل «تا حالا مشهد رف-تی؟»). اگر در نوشتن، صورتِ درست هر دو فعل حفظ شود، مشکلی پیش نمیآید. مشکل جایی پیش میآید که الان در نوشتن محاورهای که معمول شده، هر دو را به صورت «رفتی» می نویسند. اگر این روال همین طور ادامه پیدا کند ممکن است صورت گذشتهی نقلیِ افعال کلاً از دست برود.
این خوب نیست! زبان فارسی در فرم محاورهای آن هم اکنون تا حد زیادی فقیر شده است. مثلاً، بسیاری از افعال ساده (جستن، یافتن، هشتن، خفتن،...) دیگر معمولاً به کار نمیروند و جای خود را به افعال مرکب (مثل «دنبال چیزی گشتن») یا مصدرهای جعلی (مثل «خوابیدن») دادهاند. این امر قدرتِ زبان در ساختن ترکیبات اسمی و صفتی از بُنِ افعال را کم می کند. از دست رفتن ساختارها زبان شیرین فارسی را بیش از پیش ضعیف میکند. اگر نگارش درست حفظ شود، امید میرود که این روالِ فرسایشی کند شود.
ولی نگارش درست این نیست که تغییراتی بیدلیل در زبان اِعمال شود که نه از تغییرات محاورهای آمده باشد (یعنی حتی حاصل تغییرات خودجوشِ جامعه نباشد) و نه با گذشتهی زبان و ادبیات بخواند و نه با ساختارهای معمول زبان، و فقط حاصل نوعی تمایل به ممتاز به نظر رسیدن باشد! مثالی که در متن فوق در مورد استفاده از «نمودن» به جای «کردن» در افعال مرکب زدیم از همین نوع است. نمودن یعنی نمایش دادن! وقتی حافظ می گوید: «من چُنانم که نمودم»، دارد می گوید که «ظاهر و باطن من یکی است»! بنگرید که این جملهی حافظ چه زیبا و موجز است! الان در محاورهی عادی، همه از «استفاده کردن»، «محاسبه کردن»، «شروع کردن».... استفاده میکنند، یعنی به همان نحوی که همیشه در زبان و ادب فارسی استفاده میشده. ولی معلوم نیست که چه مرضی است که در نگارشهای جدید، همهی این «کردن»ها به «نمودن» تبدیل میشود! انگار که همهی «کارها» در نگارش (به خصوص در نگارش اداریِ دولتی) تبدیل به «نمایش» میشود!
نکته اینجاست که وقتی زبان نگارشی تحت تاثیر زبان تصنعی و پرغلط اداری یا گرتهبرداریهای ناصحیح از زبانهای خارجی قرار گیرد، به جای آنکه پاسدار زبان باشد، خود به فرسایش زبان کمک خواهد کرد.
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
فارسی
«بدینوسیله از حضرت عالی دعوت مینماید جهت بازدید از غرفه شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ که از تاریخ ۱ الی ۵ خرداد در محل نمایشگاه بینالمللی تهران سالن۱ غرفه ۵۶ برگزار میگردد حضور بهم رسانید!»
دوستم کارت دعوتی را با متن فوق برای بازدید…
«بدینوسیله از حضرت عالی دعوت مینماید جهت بازدید از غرفه شرکتِ ..... در بیستمین نمایشگاه صنایع چاپ که از تاریخ ۱ الی ۵ خرداد در محل نمایشگاه بینالمللی تهران سالن۱ غرفه ۵۶ برگزار میگردد حضور بهم رسانید!»
دوستم کارت دعوتی را با متن فوق برای بازدید…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادتان هست چندی پیش چه بحرانی درست شده بود سر کمبود سرم در بیمارستانها و داروخانهها؟ همان زمان دولت محترم 260 تن سرم بسیار خوب و باکیفیت را در گمرک نابود کرد، چون وارد کننده درست و کامل نتوانسته بود شهوت بیحدِ حضرات برای احساسِ کنترل ارضا کند! 260 تن سرم ساخت اروپا را!
و میدانید چه؟! از وقتی تمرکزگرایی دولتی در این کشور شروع شد، از همان دوران رضا پهلوی، هرجا که خواستند تمرکز و کنترلگری را بیشتر کنند، گندهای این گونه زدند و حماقتهای اینگونه انجام دادند. اگر بخواهم، میتوانم یک کتاب از این گونه ناتوانیها و جهالتهای دولتی در دولتهای مختلف بنویسم. چه قبل، چه بعد از انقلاب! فقط هر چه جلوتر آمدهایم وسعت تمرکزگرایی و کنترلگری حضرات بیشتر شده و بنابراین بوی تعفنش خفهکنندهتر شده.
و آنوقت اقتصاددان ابله ما مینشیند و غبطهی دوران علینقی عالیخانی در سالهای دههی ۱۳۴۰ را میخورد. همان عالیخانی که سالهای آخر عمرش در آمریکا نشسته بود و به سوسیالیست بودن خودش میبالید! ابله! تمام دستاوردهای حقیقی اقتصادی آن دهه علیرغم وجود افرادی مثل عالیخانی یا ابوالحسن ابتهاج بود، نه به علت وجود آنها!
@jenabegav
و میدانید چه؟! از وقتی تمرکزگرایی دولتی در این کشور شروع شد، از همان دوران رضا پهلوی، هرجا که خواستند تمرکز و کنترلگری را بیشتر کنند، گندهای این گونه زدند و حماقتهای اینگونه انجام دادند. اگر بخواهم، میتوانم یک کتاب از این گونه ناتوانیها و جهالتهای دولتی در دولتهای مختلف بنویسم. چه قبل، چه بعد از انقلاب! فقط هر چه جلوتر آمدهایم وسعت تمرکزگرایی و کنترلگری حضرات بیشتر شده و بنابراین بوی تعفنش خفهکنندهتر شده.
و آنوقت اقتصاددان ابله ما مینشیند و غبطهی دوران علینقی عالیخانی در سالهای دههی ۱۳۴۰ را میخورد. همان عالیخانی که سالهای آخر عمرش در آمریکا نشسته بود و به سوسیالیست بودن خودش میبالید! ابله! تمام دستاوردهای حقیقی اقتصادی آن دهه علیرغم وجود افرادی مثل عالیخانی یا ابوالحسن ابتهاج بود، نه به علت وجود آنها!
@jenabegav
جناب گاو
زنده باد فارسی! بیشترین اعتراض به نوشتهام در مورد یک سیستم آموزشی کاملاً آزاد در مورد آزادی انتخاب زبان آموزشی بود. اعتراضها همانهایی بود که معمولاً ایراد میشود. چند نکته را به طور گذرا بگویم و رد شوم: ۱- از بچگی ادبیات و زبان فارسی را دوست داشتم و…
زنده باد ترکی!
بسیاری از مردم از فیلمها و سریالهای ترکی فقط آنهایی را میشناسند که در شبکههای ماهوارهای دیدهاند. ولی ژانرِ دیگری از فیلمهای ترکی هست که عمدتاً با حمایت حزب حاکم ترکیه یا با اندیشهای نزدیک به آن ساخته میشود و معمولاً به تاریخ دورهی عثمانی میپردازد. این سریالها از آن جهت که با سمت و سویی اسلامگرایانه ساخته میشوند، در ظاهر با میراث کمالیستی (آتاتورکی) در تباین و تضادند، ولی فیالواقع دُز بالای ملیگرایی ترکی در آنها روی هر کمالیستی را سفید کرده است. اولاً، مثل هر ملیگرایی دیگری، واقعیتهای تاریخی را کاملاً تحریف میکنند تا واقعیتی دلخواه بسازند. صد سال پیش، در سرزمین زیبایی که امروز ترکیه نامیده میشود، بسیاری از مردمان اصلاً ترکی نمیدانستند. بسیاری کُرد و ارمنی و دیگر اقلیتها بودند. چه قدر جنایتها در همین قرن بیستم شد تا همه ترک شوند! این فیلمها طوری نشان میدهند که انگار از زمان آدم ابوالبشر همه در آنجا ترک بودند. در ثانی، آن قدر «ترک، ترک...» میکنند که انسان را دچار تهوع میکنند! نه آنکه من از ترک و ترکی بدم بیاید، بلکه برعکس! گرچه ترکی نمیدانم، همیشه آوای زبان ترکی، به خصوص لهجه تبریزی و استانبولی را دوست داشتهام. ولی به شعور آدم اهانت میشود وقتی مرتب جملاتی تکرار میشود از قبیل: "هر جا ترک بوده آنجا عدالت بوده!" و خزعبلاتی از این قبیل، که اگر در مورد ایرانی یا فارس یا کُرد هم گفته میشد به همان اندازه احمقانه بود.
زبان موهبت خداوند است برای آنکه انسانها با او و با همدیگر ارتباط برقرار کنند. نه چیزی که بر اساس آن هویتهای جعلی بسازند، بخواهند آن هویتها را در حلقوم دیگران فروکنند، از آن وسیلهی فخرفروشی و قومگرایی نارسیستی بسازند، دیگران را به تکلم به آن زبان مجبور کنند،.....
زبان برای سلب آزادی دیگران نیست! ما حق داریم به زبان خود و گنجینههای زبان خود عشق بورزیم، همانگونه که بقیهی نوع بشر این حق را دارند.
چه ترکی، چه فارسی، چه هر زبان دیگری!
به در گفتیم تا دیوار بشنود!
@jenabegav
بسیاری از مردم از فیلمها و سریالهای ترکی فقط آنهایی را میشناسند که در شبکههای ماهوارهای دیدهاند. ولی ژانرِ دیگری از فیلمهای ترکی هست که عمدتاً با حمایت حزب حاکم ترکیه یا با اندیشهای نزدیک به آن ساخته میشود و معمولاً به تاریخ دورهی عثمانی میپردازد. این سریالها از آن جهت که با سمت و سویی اسلامگرایانه ساخته میشوند، در ظاهر با میراث کمالیستی (آتاتورکی) در تباین و تضادند، ولی فیالواقع دُز بالای ملیگرایی ترکی در آنها روی هر کمالیستی را سفید کرده است. اولاً، مثل هر ملیگرایی دیگری، واقعیتهای تاریخی را کاملاً تحریف میکنند تا واقعیتی دلخواه بسازند. صد سال پیش، در سرزمین زیبایی که امروز ترکیه نامیده میشود، بسیاری از مردمان اصلاً ترکی نمیدانستند. بسیاری کُرد و ارمنی و دیگر اقلیتها بودند. چه قدر جنایتها در همین قرن بیستم شد تا همه ترک شوند! این فیلمها طوری نشان میدهند که انگار از زمان آدم ابوالبشر همه در آنجا ترک بودند. در ثانی، آن قدر «ترک، ترک...» میکنند که انسان را دچار تهوع میکنند! نه آنکه من از ترک و ترکی بدم بیاید، بلکه برعکس! گرچه ترکی نمیدانم، همیشه آوای زبان ترکی، به خصوص لهجه تبریزی و استانبولی را دوست داشتهام. ولی به شعور آدم اهانت میشود وقتی مرتب جملاتی تکرار میشود از قبیل: "هر جا ترک بوده آنجا عدالت بوده!" و خزعبلاتی از این قبیل، که اگر در مورد ایرانی یا فارس یا کُرد هم گفته میشد به همان اندازه احمقانه بود.
زبان موهبت خداوند است برای آنکه انسانها با او و با همدیگر ارتباط برقرار کنند. نه چیزی که بر اساس آن هویتهای جعلی بسازند، بخواهند آن هویتها را در حلقوم دیگران فروکنند، از آن وسیلهی فخرفروشی و قومگرایی نارسیستی بسازند، دیگران را به تکلم به آن زبان مجبور کنند،.....
زبان برای سلب آزادی دیگران نیست! ما حق داریم به زبان خود و گنجینههای زبان خود عشق بورزیم، همانگونه که بقیهی نوع بشر این حق را دارند.
چه ترکی، چه فارسی، چه هر زبان دیگری!
به در گفتیم تا دیوار بشنود!
@jenabegav
Telegram
جناب گاو
جمهوریت
بخش ۱ (از ۳): خدایی که قربانی انسانی میطلبید!
ترکان جوان
در سال ۱۹۰۸ سلطان عثمانی، عبدالحمید دوم، توسط جنبش "ترکان جوان" از سلطنت عزل شد. او آخرین سلطان در امپراتوری ۴۰۰ سالهی عثمانی بود که دارای قدرت واقعی بود، و از آن سال به بعد سلطان دیگر…
بخش ۱ (از ۳): خدایی که قربانی انسانی میطلبید!
ترکان جوان
در سال ۱۹۰۸ سلطان عثمانی، عبدالحمید دوم، توسط جنبش "ترکان جوان" از سلطنت عزل شد. او آخرین سلطان در امپراتوری ۴۰۰ سالهی عثمانی بود که دارای قدرت واقعی بود، و از آن سال به بعد سلطان دیگر…
جناب گاو
مخاطرات تاریخ خواندن بخش۱ مثال اول: قحطی! دو جملهی زیر را در نظر بگیرید: ۱-«دراوج قحطی، احمدشاه به امید این که گندمِ سیلوهای شاهی را گرانتر بفروشد، حاضر نشد آن گندم را به مردم قحطیزدهی پایتخت عرضه کند». ۲- «در اوج قحطی، احمدشاه که میترسید حتی روزهای…
مخاطرات تاریخ خواندن
بخش۲: کشف علل
در سال 1929، ریزش ناگهانی و بسیار بزرگی در بازار سهام آمریکا اتفاق افتاد، و در پی آن کل سیستم اقتصادی آمریکا دچار بحران بیمانندی شد که به مدت یک دهه ادامه پیدا کرد. در این دوره که به دوران «رکود بزرگ» مشهور شد، بسیاری از افراد و شرکتها و کشاورزان ورشکست شدند، بسیاری از افراد بیکار شدند و کار حتی به جایی رسید که در خیلی از شهرها هر روز صفهای طولانی از بیکارانی تشکیل میشد که در صف غذای اعانهای ایستاده بودند. این دوره تاثیر زیادی بر روی ذهن و روان جمعی آمریکاییها گذاشت، تاثیری که حتی تا به امروز هم ادامه دارد.
تمام این وقایع و وقایع منتهی به آن در دههی 1920 (بعد از جنگ جهانی اول) در دورانی بود که روزنامهها هر روز از وقایع و حوادث مینوشتند؛ نه تنها روزنامه های آن زمان، بلکه مدارک بیشمار فدرال رزرو و بانکها و شرکتها، مدارک دولت آمریکا، و خاطرات شخصی سیاستمداران و بانکداران و مردم عادی، آنچه گذشت را به تفصیل مستند کردهاند. با این حال، از همان زمان تا همین امروز بحثهای بیپایانی در مورد چرایی و علت این اتفاقات در جریان بوده است: چرا آن ریزش بزرگ؟ چرا آن رکود ادامهدار بعدی؟ آیا اقدامات دولت آمریکا به بهبود کمک کرد یا اوضاع را خرابتر کرد؟ نقش فدرال رزرو و سیاستهای پولی چه بود؟ رکود بزرگ دقیقاً کی و چگونه پایان یافت؟ علت پایانش چه بود؟ و بسیاری سئوالات دیگر.
تقریباً هر مکتب اقتصادی تفسیر خود را از ماوقع دارد، و هر کدام تفسیر خود را با انبوهی از آمار و نمودار و استدلال و نظریهپردازی به نحوی «کاملاً متقاعدکننده» ارائه میکند، و هر کدام مطمئن است که نگاهش به مسأله نگاه درست است. باز تاکید میکنم که رکود بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که از لحاظ تاریخی و به دلیل وفور مدارک و گزارشها همه چیز کاملاً روشن و آشکار است، و نه در زمانی دور در فراسوی تاریخی در زمانهایی مبهم و مه گرفته! با این حال و با روشن بودن تاریخی وقایع، هنوز که هنوز است بر سر چرایی و علل وقایع این دوره مشاجره است.
علیت، این که حوادث را در سلسلهی علتها و معلولها ببینیم، در ذات تعقل انسانی است و از آن گریزی نیست. ولی مشکل آن است که بسیاری از اوقات، به خصوص در امور بسیار پیچیده و تودرتوی اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی، زنجیرهی علتها به هیچ وجه آشکار و بدیهی نیست؛ بنابراین افراد، هر یک به ظن خود، شروع میکنند به «کشف» علل و الگوها، علل و الگوهایی که ممکن است اصلاً واقعیتی نداشته باشند و حاصل نادانی یا سرابی منتج از امور تصادفی باشند.
یا وقایعی را ببینید که در دوران خودمان، درست جلوی چشمانما، اتفاق میافتد و جزئیات آنها را دنبال میکنیم. ببینید چه قدر جماعت «کارشناس» در مورد «تحلیل» هر چیز کوچک و بزرگی اختلاف نظرهای اساسی دارند. آن یکی وهم توطئه دارد، آن یکی طامات میبافد... به خصوص وقتی که هر کدام دچار نگاه ایدئولوژیک خود است، ولی حتی وقتی که دچار نگاههای ایدئولوژیک هم نیستند!
اگر در مورد وقایع بسیار مستند یک قرن گذشته نمیتوانیم با قاطعیت سخن بگوییم، ولی با قاطعیت در مورد علل حوادث پنج قرن پیش یا دوهزار سال پیش سخن میرانیم، این شاید به این دلیل است که در مورد زمان اخیر بسیاری شواهد و دانستهها هست که هر فرضیهای با یکی از آنها رد میشود؛ ولی شواهد دنیای قدیم نادر و کمیاب است، و در غیاب شواهد نقضکننده، به راحتی میشود در مورد علل امور تخیل کرد. یعنی اطمینان و قاطعیت ما حاصل نادانی ماست!
مثلاً، نگاه کنید به انواع عللی که برای «انحطاط» اواخر ساسانیان و پیروزی عربها ذکر می شود! یعنی برای دورهای که به زحمت تاریخ آن را میدانیم. مثلاً اینکه تشکیل دین رسمی و قدرت یافتن موبدان را به عنوان دلیل ذکر میکنند، و حتی در مورد آن کتاب نوشتهاند. بگذریم از این که خود «رسمی بودن آیین زرتشت» و «قدرت یافتن موبدان» نکاتیاند که در باره آنها در بین تاریخدانان مشاجره زیادی هست. ولی حتی با پذیرفتن اینها و با فرضِ انحطاطِ فرضی، تنها چیزی که شاید بتوانیم بگوییم این است که اینها شاید، ممکن است، یحتمل، عواملی در جهت انحطاط بوده باشند! فقط یک احتمال در میان صدها احتمالی که ممکن است هیچ کدامش درست نباشد!
مطالعه تاریخ ممکن است شیرین و جذاب باشد. ولی در خواندن تاریخ باید همیشه به خودمان تذکر دهیم که این تمایل قوی انسانی که میخواهد در پدیدهها زنجیرهی علّی و الگوها را کشف کند، غالباً بیراهه میرود، و بنابراین باید جلوی این تمایل مقاومت کرد! میدانم این چیزی است که معمولاً خلاف آن توصیه میشود، ولی اگر برای مدتی در بلاهتهایی دقت کنید که نوع بشر در کشف علتها و الگوها در وقایعِ جلوی چشمش مرتکب میشود، شما هم یحتمل مانند اینجانب به این نتیجه برسید که کشف علت و الگو در حوادث خیلی اوقات بیشتر حاصل نادانی است تا دانش.
بخش۱
@jenabegav
بخش۲: کشف علل
در سال 1929، ریزش ناگهانی و بسیار بزرگی در بازار سهام آمریکا اتفاق افتاد، و در پی آن کل سیستم اقتصادی آمریکا دچار بحران بیمانندی شد که به مدت یک دهه ادامه پیدا کرد. در این دوره که به دوران «رکود بزرگ» مشهور شد، بسیاری از افراد و شرکتها و کشاورزان ورشکست شدند، بسیاری از افراد بیکار شدند و کار حتی به جایی رسید که در خیلی از شهرها هر روز صفهای طولانی از بیکارانی تشکیل میشد که در صف غذای اعانهای ایستاده بودند. این دوره تاثیر زیادی بر روی ذهن و روان جمعی آمریکاییها گذاشت، تاثیری که حتی تا به امروز هم ادامه دارد.
تمام این وقایع و وقایع منتهی به آن در دههی 1920 (بعد از جنگ جهانی اول) در دورانی بود که روزنامهها هر روز از وقایع و حوادث مینوشتند؛ نه تنها روزنامه های آن زمان، بلکه مدارک بیشمار فدرال رزرو و بانکها و شرکتها، مدارک دولت آمریکا، و خاطرات شخصی سیاستمداران و بانکداران و مردم عادی، آنچه گذشت را به تفصیل مستند کردهاند. با این حال، از همان زمان تا همین امروز بحثهای بیپایانی در مورد چرایی و علت این اتفاقات در جریان بوده است: چرا آن ریزش بزرگ؟ چرا آن رکود ادامهدار بعدی؟ آیا اقدامات دولت آمریکا به بهبود کمک کرد یا اوضاع را خرابتر کرد؟ نقش فدرال رزرو و سیاستهای پولی چه بود؟ رکود بزرگ دقیقاً کی و چگونه پایان یافت؟ علت پایانش چه بود؟ و بسیاری سئوالات دیگر.
تقریباً هر مکتب اقتصادی تفسیر خود را از ماوقع دارد، و هر کدام تفسیر خود را با انبوهی از آمار و نمودار و استدلال و نظریهپردازی به نحوی «کاملاً متقاعدکننده» ارائه میکند، و هر کدام مطمئن است که نگاهش به مسأله نگاه درست است. باز تاکید میکنم که رکود بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که از لحاظ تاریخی و به دلیل وفور مدارک و گزارشها همه چیز کاملاً روشن و آشکار است، و نه در زمانی دور در فراسوی تاریخی در زمانهایی مبهم و مه گرفته! با این حال و با روشن بودن تاریخی وقایع، هنوز که هنوز است بر سر چرایی و علل وقایع این دوره مشاجره است.
علیت، این که حوادث را در سلسلهی علتها و معلولها ببینیم، در ذات تعقل انسانی است و از آن گریزی نیست. ولی مشکل آن است که بسیاری از اوقات، به خصوص در امور بسیار پیچیده و تودرتوی اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی، زنجیرهی علتها به هیچ وجه آشکار و بدیهی نیست؛ بنابراین افراد، هر یک به ظن خود، شروع میکنند به «کشف» علل و الگوها، علل و الگوهایی که ممکن است اصلاً واقعیتی نداشته باشند و حاصل نادانی یا سرابی منتج از امور تصادفی باشند.
یا وقایعی را ببینید که در دوران خودمان، درست جلوی چشمانما، اتفاق میافتد و جزئیات آنها را دنبال میکنیم. ببینید چه قدر جماعت «کارشناس» در مورد «تحلیل» هر چیز کوچک و بزرگی اختلاف نظرهای اساسی دارند. آن یکی وهم توطئه دارد، آن یکی طامات میبافد... به خصوص وقتی که هر کدام دچار نگاه ایدئولوژیک خود است، ولی حتی وقتی که دچار نگاههای ایدئولوژیک هم نیستند!
اگر در مورد وقایع بسیار مستند یک قرن گذشته نمیتوانیم با قاطعیت سخن بگوییم، ولی با قاطعیت در مورد علل حوادث پنج قرن پیش یا دوهزار سال پیش سخن میرانیم، این شاید به این دلیل است که در مورد زمان اخیر بسیاری شواهد و دانستهها هست که هر فرضیهای با یکی از آنها رد میشود؛ ولی شواهد دنیای قدیم نادر و کمیاب است، و در غیاب شواهد نقضکننده، به راحتی میشود در مورد علل امور تخیل کرد. یعنی اطمینان و قاطعیت ما حاصل نادانی ماست!
مثلاً، نگاه کنید به انواع عللی که برای «انحطاط» اواخر ساسانیان و پیروزی عربها ذکر می شود! یعنی برای دورهای که به زحمت تاریخ آن را میدانیم. مثلاً اینکه تشکیل دین رسمی و قدرت یافتن موبدان را به عنوان دلیل ذکر میکنند، و حتی در مورد آن کتاب نوشتهاند. بگذریم از این که خود «رسمی بودن آیین زرتشت» و «قدرت یافتن موبدان» نکاتیاند که در باره آنها در بین تاریخدانان مشاجره زیادی هست. ولی حتی با پذیرفتن اینها و با فرضِ انحطاطِ فرضی، تنها چیزی که شاید بتوانیم بگوییم این است که اینها شاید، ممکن است، یحتمل، عواملی در جهت انحطاط بوده باشند! فقط یک احتمال در میان صدها احتمالی که ممکن است هیچ کدامش درست نباشد!
مطالعه تاریخ ممکن است شیرین و جذاب باشد. ولی در خواندن تاریخ باید همیشه به خودمان تذکر دهیم که این تمایل قوی انسانی که میخواهد در پدیدهها زنجیرهی علّی و الگوها را کشف کند، غالباً بیراهه میرود، و بنابراین باید جلوی این تمایل مقاومت کرد! میدانم این چیزی است که معمولاً خلاف آن توصیه میشود، ولی اگر برای مدتی در بلاهتهایی دقت کنید که نوع بشر در کشف علتها و الگوها در وقایعِ جلوی چشمش مرتکب میشود، شما هم یحتمل مانند اینجانب به این نتیجه برسید که کشف علت و الگو در حوادث خیلی اوقات بیشتر حاصل نادانی است تا دانش.
بخش۱
@jenabegav
جناب گاو
یادتان هست چندی پیش چه بحرانی درست شده بود سر کمبود سرم در بیمارستانها و داروخانهها؟ همان زمان دولت محترم 260 تن سرم بسیار خوب و باکیفیت را در گمرک نابود کرد، چون وارد کننده درست و کامل نتوانسته بود شهوت بیحدِ حضرات برای احساسِ کنترل ارضا کند! 260 تن سرم…
خوب و بد عالیخانی
دلیلی که گفته میشود موجب شد محمدرضاشاه علینقی عالیخانی را سکاندار اقتصاد ایران کند، جالب است و شاید خیلی چیزها را توضیح دهد: شاه نیروی تحصیلکردهی جوان و کارآمدی را میجُست که در ضمن در آمریکا هم تحصیل نکرده باشد!
ولی چرا؟ چرا شاه که روابط خوبی با آمریکا داشت، به طور خاص یک تحصیلکردهی اروپایی را برای آن شغل میجُست؟ توضیحی برای این نیافتم، پس حدس خود را میگویم: شاه، مانند بسیاری از روشنفکران همان دوران، چندان از سیستم سرمایهداری آمریکایی خوشش نمیآمد، و بیشتر به دنبال نوعی نظام اقتصاد دولتی بود، البته با حضور بخش خصوصی به عنوان پادو! چنین سیستم اقتصادی شباهت بیشتری به نوعی نظام اقتصادی که در اروپا بیشتر شایع بود داشت، به خصوص در فرانسهی بعد از جنگ جهانی دوم (جایی که عالیخانی تحصیل علم اقتصاد کرده بود). نظام آمریکا آزادتر از آن بود که شاه میپسندید.
البته عالیخانی خوشبختانه کمی عاقلتر از شاه درآمد: از اقتصاد (همان اقتصاد نیمهسوسیالیستی فرانسوی) آموخته بود که تعیین و تثبیت قیمتها کار خوبی نیست، و در این زمینه چند بار با شاه (که همواره دنبال قیمت دستوری بود) وارد چالش شد. شاید در صد سال گذشته فقط در زمان وزارت او بود که قیمت دستوری نداشتیم. سکانداری اقتصاد به دست عالیخانی مقارن شد با سالهای بعد از اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۱ و عواقب وخیم اجتماعی و اقتصادی آن، که شامل سقوط یکبارهی تولیدات کشاورزی، و احساس عدم امنیت از حیث مالکیت در میان تاجران و سرمایهگذاران بود ("شاهی که امروز زمینهای خان را بذل و بخشش میکند، از کجا معلوم فردا مال من را نگیرد؟")، چیزی که موجب رکود زیادی شده بود. در کارنامهی تیمِ عالیخانی یک نکتهی بسیار مثبت تلاش برای برگرداندن اعتمادِ تجار و تشویق آنها به سرمایهگذاری بود. افزایش روزافزون درآمد نفت در دهه ۱۳۴۰ هم به او کمک کرد که اهداف اقتصادی خود را به خوبی پیش ببرد.
اما عالیخانی در نهایت همان بود که شاه میخواست: تکنوکراتی در جهت تحقق یک اقتصاد عمدتاً دولتی، با مدیریتِ متمرکزِ امور در سطح کلان و خُرد، و حتی تا سطح مسائل پیشپا افتاده. از احداث انواع کارخانهها و صنایع کوچک و بزرگ توسط دولت بگیر، تا جایابی کارخانجات (اینکه کدام کارخانه کجا باید احداث شود و کدام نه)، تا وضع انواع مقررات برای مجوزهای فعالیتهای اقتصادی و احداث کارخانه، تا تصمیمات کموبیش دلبخواه در مورد وضع تعرفههای حمایتی، تا "هدایت اعتبار" به سرمایهگذاران دلخواه (بخوانید رانتبر!)، تا حتی تصمیمی به پیشپاافتادگی اینکه گوسفند گرانتر ایرانی صادر کنند و گوسفند ارزانتر خارجی وارد! اقتصاد عالیخانی در کُنه خود چیزی جز همان نبود که در صد سال گذشته در ایران دنبال شده است، چه در دوران دو پهلوی و چه بعد از انقلاب.
عالیخانی شانس آورد که بعد از شش سال و نیم وزیر بودن عذرش را خواستند. تمرکز دولتی در اقتصاد همیشه عواقب و مضراتش را سالها بعد نشان میدهد. وقتی جناب وزیر تصمیم میگیرد که فلان کارخانه را در فلان منطقه بزند که نه زیرساختش را دارد و نه فرهنگش را، در ابتدا آن سرمایهگذاری رونق در آن منطقه ایجاد میکند و در آمار توليد ناخالص داخلی کشور وارد میشود و سروصدا میکند! همه راضی! دو سه دهه بعد که دولت نمیداند با کارخانهی ضررده چه کند و خصوصیسازی هم جواب نمیدهد، کسی یادش نمیآید که خرابکاری اولیه را چه کسی کرده است.
علینقی عالیخانی، چون ابوالحسن ابتهاج، اگر هر چه قدر شخصیت درست و هر چه قدر هم تکنوکرات واردی بوده باشد و هر چه قدر نیتش هم خیر بوده باشد، در آخر کار جادهصافکن اقتصاد دستوری و دولتی بود. "راه جهنم با نیتهای خیر سنگفرش شده است."
در هر حال، هر چه نظرمان در مورد سیاستهای تمرکزگرای عالیخانی در آن زمان باشد، آن سیاستها در ایران امروز حتی همان سودهای آن زمانه را هم ندارد. دنیای سرمایهگذاری، صنعت و تکنولوژی چنان دچار تحولات اساسی شده و سرعت تغییرات چنان زیاد شده، که دیگر تصمیمات هیچ بوروکرات دولتی حتی به اندازهی آن زمان هم جواب نمیدهد. به علاوهی آنکه اقتصاد دستوری ایران تاب دولتیتر شدن را ندارد.
@jenabegav
دلیلی که گفته میشود موجب شد محمدرضاشاه علینقی عالیخانی را سکاندار اقتصاد ایران کند، جالب است و شاید خیلی چیزها را توضیح دهد: شاه نیروی تحصیلکردهی جوان و کارآمدی را میجُست که در ضمن در آمریکا هم تحصیل نکرده باشد!
ولی چرا؟ چرا شاه که روابط خوبی با آمریکا داشت، به طور خاص یک تحصیلکردهی اروپایی را برای آن شغل میجُست؟ توضیحی برای این نیافتم، پس حدس خود را میگویم: شاه، مانند بسیاری از روشنفکران همان دوران، چندان از سیستم سرمایهداری آمریکایی خوشش نمیآمد، و بیشتر به دنبال نوعی نظام اقتصاد دولتی بود، البته با حضور بخش خصوصی به عنوان پادو! چنین سیستم اقتصادی شباهت بیشتری به نوعی نظام اقتصادی که در اروپا بیشتر شایع بود داشت، به خصوص در فرانسهی بعد از جنگ جهانی دوم (جایی که عالیخانی تحصیل علم اقتصاد کرده بود). نظام آمریکا آزادتر از آن بود که شاه میپسندید.
البته عالیخانی خوشبختانه کمی عاقلتر از شاه درآمد: از اقتصاد (همان اقتصاد نیمهسوسیالیستی فرانسوی) آموخته بود که تعیین و تثبیت قیمتها کار خوبی نیست، و در این زمینه چند بار با شاه (که همواره دنبال قیمت دستوری بود) وارد چالش شد. شاید در صد سال گذشته فقط در زمان وزارت او بود که قیمت دستوری نداشتیم. سکانداری اقتصاد به دست عالیخانی مقارن شد با سالهای بعد از اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۱ و عواقب وخیم اجتماعی و اقتصادی آن، که شامل سقوط یکبارهی تولیدات کشاورزی، و احساس عدم امنیت از حیث مالکیت در میان تاجران و سرمایهگذاران بود ("شاهی که امروز زمینهای خان را بذل و بخشش میکند، از کجا معلوم فردا مال من را نگیرد؟")، چیزی که موجب رکود زیادی شده بود. در کارنامهی تیمِ عالیخانی یک نکتهی بسیار مثبت تلاش برای برگرداندن اعتمادِ تجار و تشویق آنها به سرمایهگذاری بود. افزایش روزافزون درآمد نفت در دهه ۱۳۴۰ هم به او کمک کرد که اهداف اقتصادی خود را به خوبی پیش ببرد.
اما عالیخانی در نهایت همان بود که شاه میخواست: تکنوکراتی در جهت تحقق یک اقتصاد عمدتاً دولتی، با مدیریتِ متمرکزِ امور در سطح کلان و خُرد، و حتی تا سطح مسائل پیشپا افتاده. از احداث انواع کارخانهها و صنایع کوچک و بزرگ توسط دولت بگیر، تا جایابی کارخانجات (اینکه کدام کارخانه کجا باید احداث شود و کدام نه)، تا وضع انواع مقررات برای مجوزهای فعالیتهای اقتصادی و احداث کارخانه، تا تصمیمات کموبیش دلبخواه در مورد وضع تعرفههای حمایتی، تا "هدایت اعتبار" به سرمایهگذاران دلخواه (بخوانید رانتبر!)، تا حتی تصمیمی به پیشپاافتادگی اینکه گوسفند گرانتر ایرانی صادر کنند و گوسفند ارزانتر خارجی وارد! اقتصاد عالیخانی در کُنه خود چیزی جز همان نبود که در صد سال گذشته در ایران دنبال شده است، چه در دوران دو پهلوی و چه بعد از انقلاب.
عالیخانی شانس آورد که بعد از شش سال و نیم وزیر بودن عذرش را خواستند. تمرکز دولتی در اقتصاد همیشه عواقب و مضراتش را سالها بعد نشان میدهد. وقتی جناب وزیر تصمیم میگیرد که فلان کارخانه را در فلان منطقه بزند که نه زیرساختش را دارد و نه فرهنگش را، در ابتدا آن سرمایهگذاری رونق در آن منطقه ایجاد میکند و در آمار توليد ناخالص داخلی کشور وارد میشود و سروصدا میکند! همه راضی! دو سه دهه بعد که دولت نمیداند با کارخانهی ضررده چه کند و خصوصیسازی هم جواب نمیدهد، کسی یادش نمیآید که خرابکاری اولیه را چه کسی کرده است.
علینقی عالیخانی، چون ابوالحسن ابتهاج، اگر هر چه قدر شخصیت درست و هر چه قدر هم تکنوکرات واردی بوده باشد و هر چه قدر نیتش هم خیر بوده باشد، در آخر کار جادهصافکن اقتصاد دستوری و دولتی بود. "راه جهنم با نیتهای خیر سنگفرش شده است."
در هر حال، هر چه نظرمان در مورد سیاستهای تمرکزگرای عالیخانی در آن زمان باشد، آن سیاستها در ایران امروز حتی همان سودهای آن زمانه را هم ندارد. دنیای سرمایهگذاری، صنعت و تکنولوژی چنان دچار تحولات اساسی شده و سرعت تغییرات چنان زیاد شده، که دیگر تصمیمات هیچ بوروکرات دولتی حتی به اندازهی آن زمان هم جواب نمیدهد. به علاوهی آنکه اقتصاد دستوری ایران تاب دولتیتر شدن را ندارد.
@jenabegav
آقای اولاد در دو پست (که خواندنشان را توصیه میکنم) به مسئلهی اندازه و حجمِ دولت در ایران پرداخته است. بعد از بررسی مطلب میگوید:
"دولت ایران، نه در سطحِ یک دولت حداقلی و نه دولت رفاه، ابتدائی ترین وظایف خود را انجام نمیدهد. بدتر اینکه، برخی اقدامات آن دقیقا برخلاف شرحِ وظایف و اهداف و رسالت دولت از نظر تئوریهای اقتصادی است. در مقابل، دولت ایران به اقداماتی میپردازد که مطلقاً در شرح وظایف دولتها تعریف نشدهاست. از بحث امنیت اخلاقی و تذکر حجاب در داخل خودرو تا شرکتداری و بنگاهداری در تولید انواع کالاها و خدمات بخش خصوصی و رقیب شدن با بخش خصوصی تا قیمتگذاری دستوری برای بخش خصوصی و ناکارا کردن نظام قیمت در بازارها".
و نتیجهگیری میکند:
"خلاصه مطلب اینکه، میتوان گفت ما اصلا دولت نداریم! که بخواهیم در مورد اندازه کوچک یا بزرگ آن صحبت کنیم. ما یک ساختار قدرت متمرکز داریم که از طریق آن، تلاش میکند تمام اقتصاد را تصاحب کند و همه مردم کارگران (اگر نگوییم بردگان) او شوند. چنین ساختار قدرت متمرکزی، هیچ نیازی به انجام شرح وظایف تعریف شده دولتها برای شهروندان خود ندارد."
معنای اصلی واژهی "دولت" اقبال و بختِ خوب و طالعِ بلند و مُکنت است. خلاصه که دولت نداریم، و فرق است میان دولت و دولت!
https://www.tg-me.com/maolad/642
https://www.tg-me.com/maolad/643
@jenabegav
"دولت ایران، نه در سطحِ یک دولت حداقلی و نه دولت رفاه، ابتدائی ترین وظایف خود را انجام نمیدهد. بدتر اینکه، برخی اقدامات آن دقیقا برخلاف شرحِ وظایف و اهداف و رسالت دولت از نظر تئوریهای اقتصادی است. در مقابل، دولت ایران به اقداماتی میپردازد که مطلقاً در شرح وظایف دولتها تعریف نشدهاست. از بحث امنیت اخلاقی و تذکر حجاب در داخل خودرو تا شرکتداری و بنگاهداری در تولید انواع کالاها و خدمات بخش خصوصی و رقیب شدن با بخش خصوصی تا قیمتگذاری دستوری برای بخش خصوصی و ناکارا کردن نظام قیمت در بازارها".
و نتیجهگیری میکند:
"خلاصه مطلب اینکه، میتوان گفت ما اصلا دولت نداریم! که بخواهیم در مورد اندازه کوچک یا بزرگ آن صحبت کنیم. ما یک ساختار قدرت متمرکز داریم که از طریق آن، تلاش میکند تمام اقتصاد را تصاحب کند و همه مردم کارگران (اگر نگوییم بردگان) او شوند. چنین ساختار قدرت متمرکزی، هیچ نیازی به انجام شرح وظایف تعریف شده دولتها برای شهروندان خود ندارد."
معنای اصلی واژهی "دولت" اقبال و بختِ خوب و طالعِ بلند و مُکنت است. خلاصه که دولت نداریم، و فرق است میان دولت و دولت!
https://www.tg-me.com/maolad/642
https://www.tg-me.com/maolad/643
@jenabegav
Telegram
محمود اولاد
اندازه دولت
قسمت 1 از 2
آیا دولت ایران دولت بزرگی است؟
اندازه دولت از نظر اقتصادی به شرح وظایفی است که مکاتب مختلف برای دولت قائل هستند. شرح وظایف دولت بیشتر دائر بر تولید کالاها و خدمات عمومی است. طیف و طبقهبندی این کالاها و خدمات عمومی خود موضوع مورد…
قسمت 1 از 2
آیا دولت ایران دولت بزرگی است؟
اندازه دولت از نظر اقتصادی به شرح وظایفی است که مکاتب مختلف برای دولت قائل هستند. شرح وظایف دولت بیشتر دائر بر تولید کالاها و خدمات عمومی است. طیف و طبقهبندی این کالاها و خدمات عمومی خود موضوع مورد…
جناب گاو
دو تجربه تجربهی اول: دوستی که به #کانادا مهاجرت کرده بود و هنوز تابعیت و پاسپورت کانادایی نداشت، خواست در آنجا یک بیزینس راه بیندازد. برای اینکار احتیاج به واردات کالا (زیورآلات بدلی!) از چین داشت. خوشبختانه قبلاً در ایران با شرکتهای چینی کار کرده بود…
دویست سال بعد در کتابهای تاریخ خواهند نوشت: بیابان لمیزرع و خالی از سکنه در خاورمیانه که امروز ایران نامیده میشود زمانی کشوری بود که در آن افراد زیادی دچار حس خودنخبهپنداری و بیماری عجیبِ #شهوت_کنترل شدند و کشورشان را نابود کردند.
@jenabegav
@jenabegav
فساد وقفی
وحید اشتری در رشته توئیتی به یک مورد فساد بسیار بزرگ در اوقاف پرداخت که حتماً اینجا آن را ببینید. آن رشته توئیت بازخوردهای فراوانی داشت. تصویر فوق قسمتی از یکی از آنهاست.
سازمان اوقاف را در جهت "جلوگیری از سوءاستفادههایی که از اوقاف در سرتاسر کشور میشد" به وجود آوردند. ولی مسأله اینجاست: کجای دنیا متمرکزسازی جلوی فساد و سوءاستفاده را گرفته است؟ کجای دنیا با دولتی کردن چیزی فساد در آن کمتر شده است؟ چرا در آمریکا که مقدار زیادی اموال وقفی و بنیادهای خیریه هست، سازمان دولتی برای متمرکز کردن آن ندارند؟ آنجا فساد و سوءاستفاده بیشتر است یا در ایران؟
شاید در حکومت بهتر و صالحتری میزان سوءاستفادهها کمتر میشد، ولی مسلماً نه کمتر از حالتی که موقوفات به دست متولیان درست خود اداره شوند. مسلماً نظارت محلی ترمز بهتری برای جلوگیری از فساد است، و ارجاع به دادگاههای مستقل بسیار بهتر از نظارت متمرکز دولتی است.
در این دنیا چیز بینقص نیست. مشکل بزرگ ما از مشروطه به بعد این بود که خواستیم نواقص را با قدرت دادن به دولت بزرگ مرکزی رفع کنیم، حاصلش این شد که می بینید.
رشته توئیت اشتری:
تلگرام
توئیتر
@jenabegav
وحید اشتری در رشته توئیتی به یک مورد فساد بسیار بزرگ در اوقاف پرداخت که حتماً اینجا آن را ببینید. آن رشته توئیت بازخوردهای فراوانی داشت. تصویر فوق قسمتی از یکی از آنهاست.
سازمان اوقاف را در جهت "جلوگیری از سوءاستفادههایی که از اوقاف در سرتاسر کشور میشد" به وجود آوردند. ولی مسأله اینجاست: کجای دنیا متمرکزسازی جلوی فساد و سوءاستفاده را گرفته است؟ کجای دنیا با دولتی کردن چیزی فساد در آن کمتر شده است؟ چرا در آمریکا که مقدار زیادی اموال وقفی و بنیادهای خیریه هست، سازمان دولتی برای متمرکز کردن آن ندارند؟ آنجا فساد و سوءاستفاده بیشتر است یا در ایران؟
شاید در حکومت بهتر و صالحتری میزان سوءاستفادهها کمتر میشد، ولی مسلماً نه کمتر از حالتی که موقوفات به دست متولیان درست خود اداره شوند. مسلماً نظارت محلی ترمز بهتری برای جلوگیری از فساد است، و ارجاع به دادگاههای مستقل بسیار بهتر از نظارت متمرکز دولتی است.
در این دنیا چیز بینقص نیست. مشکل بزرگ ما از مشروطه به بعد این بود که خواستیم نواقص را با قدرت دادن به دولت بزرگ مرکزی رفع کنیم، حاصلش این شد که می بینید.
رشته توئیت اشتری:
تلگرام
توئیتر
@jenabegav
برای آنکه بدانید در کمپ مشهور به "اصلاحطلبان" چه ابلهانی حضور دارند لازم نیست راه دور بروید. هر سال آخر خرداد که میشود ببینید چه طور از #علی_شریعتی و حرفهای صدتا یک غازش تعریف و تمجید میکنند.
عقبافتادههای ذهنی!
البته کمپ مخالف اصلاحطلبان در نظام هم ابلهتر است و هم فاسدتر.
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
عقبافتادههای ذهنی!
البته کمپ مخالف اصلاحطلبان در نظام هم ابلهتر است و هم فاسدتر.
#الاشارات_و_التنبیهات
@jenabegav
تطهیر قاجار؟ خیر!
سریالهای طنز "شبهای برره" و "قهوهی تلخ" در زمانی تخیلی و غیرواقعی اتفاق میافتند، ولی هر ایرانی خواهناخواه آنها را در متن دورهی #قاجار تصور میکند. اولی را در متن مردم عامی، و دومی را در متن دربار.
گرچه در طنز همیشه اغراق هست، ولی تلقی اکثر مردم امروز دربارهی مردمان آن دوران بسیار به آنچه این سریال نشان داده شبیه است. با مردمان و شاهان و دولتمردانی ابله، فاسد و وطنفروش، و با حضور معدود روشنفکرانی بهتر از جامعه، عاقل و درستکار (کیانوش-نیما)، که انگار از تمدن یا از آینده به سراغ مردمانی نیمهوحشی یا عقبمانده آمدهاند.
این تلقی از دورهی قاجار با واقعیت تاریخی بسیار در تضاد است. این تلقی حاصل یک قرن پروپاگاندای روشنفکران ایدئولوژیزده و خودنخبهپندار (و خیلی اوقات شارلاتان و دروغگو) و نیز پروپاگاندای حکومتهای بعدی (پهلوی و ج.ا.) است که، در این تلقی از گذشته، مشروعیت خود را میجُستند. کافی است، مثلاً، کمی در احوال دولتمردان آن دوره جستوجوی بیغرض کنیم تا ببینیم چه مردان استخواندار و باهوش و توانایی بودند. جالب است که بهترین و مایهدارترین سیاستمداران دورهی پهلوی از همین مردان قجری بودند (فروغی، قوام....)؛ پروردههای پهلوی هیچگاه به پای آنان نرسیدند، و پروردههای ج.ا. که اصلاً و ابداً و حاشا و کلّا!!
ما نیاز داریم که این تلقی و این نگاه عوض شود. چرا؟ نه به دلیل آنکه در حق قاجار بیانصافی شده است(که البته شده، ولی چه اهمیتی دارد؟!). نه به خاطر اینکه میخواهیم به سلطنت قاجار برگردیم (که غیرممکن است). نه به این دلیل که میخواهیم قاجار را تطهیر کنیم (چه سودی در این تطهیر برای کسانی است که الان هفت کفن پوساندهاند؟).
بلکه به این دلیل که این نگرش به دورهی قاجار بیش از یک قرن است که مبنا و پایهی بسیاری از تندرویها و ایدهفروشیها بوده است. الان نزدیک ۱۵۰ سال است که در این کشور در دام ایدهفروشانیم. نوعی رادیکالیسم پیدا و پنهان که تمام حیات سیاسی ما را در این یک قرن و نیم شکل داده است. هر کدام از ما در درون خود یک شخصیت رادیکال پنهان داریم، حتی اگر از آن آگاه نباشیم. در تمام این سالها مشغول آزمودن ایدههای رادیکال یکی بعد از دیگری بودهایم، از ناسیونالیسم و سوسیالیسم و باستانگرایی و امتگرایی و قومگرایی و اسلامیسم و رادیکالیسم مذهبی و رادیکالیسم ضدمذهبی و تمرکزطلبی و توسعهطلبی آمرانه و فمینیسم و .... همهی اینها انگار که حیاتشان متکی به دروغپردازی در مورد گذشته است.
سعی در نگاه تاریخی درست به گذشته به معنی تلاش برای تطهیر اشخاص آن دوره نیست، بلکه تلاشی است برای تطهیر خودمان! تلاشی در تطهیر خودمان از رادیکالیسمهای پیدا و پنهانِ خود.
@jenabegav
سریالهای طنز "شبهای برره" و "قهوهی تلخ" در زمانی تخیلی و غیرواقعی اتفاق میافتند، ولی هر ایرانی خواهناخواه آنها را در متن دورهی #قاجار تصور میکند. اولی را در متن مردم عامی، و دومی را در متن دربار.
گرچه در طنز همیشه اغراق هست، ولی تلقی اکثر مردم امروز دربارهی مردمان آن دوران بسیار به آنچه این سریال نشان داده شبیه است. با مردمان و شاهان و دولتمردانی ابله، فاسد و وطنفروش، و با حضور معدود روشنفکرانی بهتر از جامعه، عاقل و درستکار (کیانوش-نیما)، که انگار از تمدن یا از آینده به سراغ مردمانی نیمهوحشی یا عقبمانده آمدهاند.
این تلقی از دورهی قاجار با واقعیت تاریخی بسیار در تضاد است. این تلقی حاصل یک قرن پروپاگاندای روشنفکران ایدئولوژیزده و خودنخبهپندار (و خیلی اوقات شارلاتان و دروغگو) و نیز پروپاگاندای حکومتهای بعدی (پهلوی و ج.ا.) است که، در این تلقی از گذشته، مشروعیت خود را میجُستند. کافی است، مثلاً، کمی در احوال دولتمردان آن دوره جستوجوی بیغرض کنیم تا ببینیم چه مردان استخواندار و باهوش و توانایی بودند. جالب است که بهترین و مایهدارترین سیاستمداران دورهی پهلوی از همین مردان قجری بودند (فروغی، قوام....)؛ پروردههای پهلوی هیچگاه به پای آنان نرسیدند، و پروردههای ج.ا. که اصلاً و ابداً و حاشا و کلّا!!
ما نیاز داریم که این تلقی و این نگاه عوض شود. چرا؟ نه به دلیل آنکه در حق قاجار بیانصافی شده است(که البته شده، ولی چه اهمیتی دارد؟!). نه به خاطر اینکه میخواهیم به سلطنت قاجار برگردیم (که غیرممکن است). نه به این دلیل که میخواهیم قاجار را تطهیر کنیم (چه سودی در این تطهیر برای کسانی است که الان هفت کفن پوساندهاند؟).
بلکه به این دلیل که این نگرش به دورهی قاجار بیش از یک قرن است که مبنا و پایهی بسیاری از تندرویها و ایدهفروشیها بوده است. الان نزدیک ۱۵۰ سال است که در این کشور در دام ایدهفروشانیم. نوعی رادیکالیسم پیدا و پنهان که تمام حیات سیاسی ما را در این یک قرن و نیم شکل داده است. هر کدام از ما در درون خود یک شخصیت رادیکال پنهان داریم، حتی اگر از آن آگاه نباشیم. در تمام این سالها مشغول آزمودن ایدههای رادیکال یکی بعد از دیگری بودهایم، از ناسیونالیسم و سوسیالیسم و باستانگرایی و امتگرایی و قومگرایی و اسلامیسم و رادیکالیسم مذهبی و رادیکالیسم ضدمذهبی و تمرکزطلبی و توسعهطلبی آمرانه و فمینیسم و .... همهی اینها انگار که حیاتشان متکی به دروغپردازی در مورد گذشته است.
سعی در نگاه تاریخی درست به گذشته به معنی تلاش برای تطهیر اشخاص آن دوره نیست، بلکه تلاشی است برای تطهیر خودمان! تلاشی در تطهیر خودمان از رادیکالیسمهای پیدا و پنهانِ خود.
@jenabegav
جناب گاو
فساد وقفی وحید اشتری در رشته توئیتی به یک مورد فساد بسیار بزرگ در اوقاف پرداخت که حتماً اینجا آن را ببینید. آن رشته توئیت بازخوردهای فراوانی داشت. تصویر فوق قسمتی از یکی از آنهاست. سازمان اوقاف را در جهت "جلوگیری از سوءاستفادههایی که از اوقاف در سرتاسر…
فساد وقفی، فساد حجابی!
در ادامهی مطلب مربوط به فساد بسیار بزرگ در اوقاف قزوین، .....
اگر کوچکترین شکی داشتید که مسئلهی حاکمیت با حجاب دغدغهی دینی نیست، بلکه ابزاری کاملاً سیاسی است (نکتهای که بارها به آن اشاره کردهام)، رشته توئیت زیر را ببینید:
https://telegra.ph/رشته-توییتی-از-haj-komeil-06-20-4
قاعدتاً دیگر باید عادت کرده باشیم و نباید با اینچیزها بهتزده شویم، ولی هنوز میشویم! بهتزده، شوکه و خشمگین!
پی.نوشت: بعضی در فضای مجازی افشاگری وحید اشتری و کسانی مثل این "حاج فیدل" را عملیات یک جناح از امنیتیهای ج.ا علیه جناح دیگر میدانند. من در این مورد قضاوتی ندارم و برایم هم اصلاً مهم نیست. در هر صورت، هم آن اشتری و هم این حاجفیدل آخر کار دنبال یک دولت قدرتمند و بزرگ و متمرکزند که "عدالتگرا" باشد. از چنین چیزی جز فساد سیستماتیک در نخواهد آمد، هرچه که توهمات ایشان برخلاف این باشد! ضرر ایدئولوژی کم از فساد نیست.
@jenabegav
در ادامهی مطلب مربوط به فساد بسیار بزرگ در اوقاف قزوین، .....
اگر کوچکترین شکی داشتید که مسئلهی حاکمیت با حجاب دغدغهی دینی نیست، بلکه ابزاری کاملاً سیاسی است (نکتهای که بارها به آن اشاره کردهام)، رشته توئیت زیر را ببینید:
https://telegra.ph/رشته-توییتی-از-haj-komeil-06-20-4
قاعدتاً دیگر باید عادت کرده باشیم و نباید با اینچیزها بهتزده شویم، ولی هنوز میشویم! بهتزده، شوکه و خشمگین!
پی.نوشت: بعضی در فضای مجازی افشاگری وحید اشتری و کسانی مثل این "حاج فیدل" را عملیات یک جناح از امنیتیهای ج.ا علیه جناح دیگر میدانند. من در این مورد قضاوتی ندارم و برایم هم اصلاً مهم نیست. در هر صورت، هم آن اشتری و هم این حاجفیدل آخر کار دنبال یک دولت قدرتمند و بزرگ و متمرکزند که "عدالتگرا" باشد. از چنین چیزی جز فساد سیستماتیک در نخواهد آمد، هرچه که توهمات ایشان برخلاف این باشد! ضرر ایدئولوژی کم از فساد نیست.
@jenabegav
Telegraph
رشته توییتی از @haj_komeil
1. حالا که بحث این موقوفه پیش اومد گفتم این ماجرا رو هم گوشهی ذهن داشته باشید اردیبهشت سال قبل یه فیلم کشف حجاب از حسینیهی امینیها منتشر میشه و بلافاصله مسئول بسیج رسانهی قزوین فیلم رو منتشر و محکوم میکنه #رشتو 2. خیلی سریع خبرگزاری فارس همین استوری رو…
جناب گاو
فساد وقفی، فساد حجابی! در ادامهی مطلب مربوط به فساد بسیار بزرگ در اوقاف قزوین، ..... اگر کوچکترین شکی داشتید که مسئلهی حاکمیت با حجاب دغدغهی دینی نیست، بلکه ابزاری کاملاً سیاسی است (نکتهای که بارها به آن اشاره کردهام)، رشته توئیت زیر را ببینید: h…
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
-حافظ شیرازی-
که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
-حافظ شیرازی-
جناب گاو
فساد وقفی، فساد حجابی! در ادامهی مطلب مربوط به فساد بسیار بزرگ در اوقاف قزوین، ..... اگر کوچکترین شکی داشتید که مسئلهی حاکمیت با حجاب دغدغهی دینی نیست، بلکه ابزاری کاملاً سیاسی است (نکتهای که بارها به آن اشاره کردهام)، رشته توئیت زیر را ببینید: h…
پاورقی: جالب است که معمولا از ناهماهنگی و کندی و بیخاصیتی دستگاههای دولتی صحبت است که البته کاملاً درست! اما وقتی پای فرصت برای دزدی پیش میآید خیلی خوب و سریع و هماهنگ و چابک عمل میکنند. از این مشاهده، اهل بخیه گمانهایی راجع به ذات حاکمین خواهند زد.
مصائب قجری
تا موارد زیر را درست و کامل نفهمیم، خواندن تاریخ #قاجار با قصه خواندن متفاوت نخواهد بود. برای این که زمانبندی حوادث برایتان ملموستر باشد، میتوانید چهارچوب تاریخی (اگرچه تقریبی) زیر را لحاظ کنید.
➖قرن نوزدهم (۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰)میلادی: ابتدای قاجار تا آخر دورهی ناصری؛
➖قرن پیش از آن، یعنی قرن هجدهم (۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰) : قرن اضمحلال صفویه و جنگهای ویرانگر داخلی قبل از قاجار.
۱- در یک دورهی حدوداً صد ساله پیش از قاجار (یعنی قرن ۱۸)، ایران دچار مشکلات حاد حکمرانی (در آخر دورهی صفوی)، جنگهای تقریباً بیوقفهی داخلی، مالیاتهای کمرشکن نادری، خشکسالی و قحطی و بیماری شد.
۲- در آن صد سال، جمعیت ایران از ۱۰ الی ۱۲ میلیون به حدود ۴ الی ۵ میلیون تقلیل یافت، و فقط کمتر از ۲۰درصد آن جمعیت در شهرها زندگی میکردند. همین نکته به تنهایی (و با توجه به جغرافیای گسترده و خشن ایران) بسیاری از مشکلات بعدی، و نیز امکان یا عدم امکان خیلی چیزها در آن قرن، را تبیین میکند. جمعیت ایران تا اواسط دوران ناصرالدینشاه خیلی از این بالاتر نرفت. این را مقایسه کنید با جمعیت ۳۵میلیونی روسیه یا ۳۲میلیونی ژاپن در سال ۱۸۰۰.
۳- جمعیت ایران تا آخر قرن نوزده جمعیتی اساساً ایلیاتی و دهاتی بود. به دلیل جنگها و ویرانیها و بیماریها، اهمیت شهرها حتی از دوران صفوی هم کمتر شده بود (گرچه حتی در زمان صفویه هم ایران بیشتر ایلیاتی بود تا روستایی و شهری)، برعکس عثمانی یا روسیه که بیشتر ترکیب شهری-روستایی داشتند. تاریخ معمولاً در شهرها نوشته میشود، در حالی که عمدهی زندگی ایران در ایل اتفاق میافتاد.
۴- در آن صد سالِ قبل از قاجار، به واسطهی جنگها و فجایع دیگر، اقتصاد ایران نابود شد. این همزمان بود با تغییر راههای بازرگانی شرق به غرب از خشکی (جاده ابریشم) به دریاها. ایران اهمیت تجاری خود را از دست داد.
۵- این تقریباً همزمان بود با شروع شیوع همهگیریهای گستردهی وبا و حصبه و دیگر بیماریها در کل دنیا. امری که موجب اصلی آن گسترش تجارت جهانی بود. مثلاً، خیلی از همهگیریهای وبا شروعش از هند بود و رواج آنها در ایران حاصل تجارت انگلیسیها با هند. این روال تا اوایل قرن بیستم (و کشف آنتیبیوتیکها) تقریباً همه جای دنیا ادامه داشت، و حتی در میان خانوادههای اشراف اروپایی قربانی میگرفت.
۶- بسیاری از این مشکلات در دورهی قاجار (یعنی تا آخر قرن نوزدهم) هم ادامه پیدا کرد. وبا و حصبه هرچند وقت یکبار شایع میشد. یا مثلاً بیماری خاصی که اواسط قرن ۱۹ از آمریکا آمده بود کل کرمهای ابریشم شمال کشور را نابود کرد. صنعت ابریشم یکی از صنایع اصلی صادراتی در ایران بود که با جنگهای داخلی نابود نشده بود، ولی این بیماری در زمان قاجار آن را تقریباً به کل منهدم کرد. اینها چیزهایی بود که در قرن نوزده نه در ایران و نه در هیچ جای دنیا در هیچ جای دنیا چارهای برایش نبود.
➖➖➖➖➖
همان قرن ۱۸ که ایران درگیر بدترین جنگهای داخلی و قحطی و بیماری و مالیاتهای کمرشکن نادرشاه بود، دو قدرت داشتند ابرقدرت می شدند. یکی روسیه و دیگری بریتانیا!
این قرن دو تن از تاثیرگذارترین فرمانروایان روسی را به خود دید: پتر کبیر در اوایل قرن و کاترین کبیر در انتهای قرن ۱۸. اینها با تغییراتی که در جامعه و اقتصاد روسیه به وجود آوردند روسیه را به یک کشور قوی تبدیل کردند و همچنین آن را در روال صنعتی شدن انداختند. در اول قرن ۱۹، آن گاه که جنگهای روسیه با ایران شروع شد، جمعیت روسیه ۳۵ میلیون بود و اقتصادش لااقل ۱۰ برابر ایران، و یکی از بهترین ارتشهای منظم و مدرن دنیا را داشت. تزار الکساندر اول، همان تزار جنگهای روس و ایران، همانی بود که ناپلئون را شکست داد.
در همان قرن ۱۸ بریتانیا به بزرگترین قدرت دریایی دنیا تبدیل شد و تقریبا همه جا تجارت خود را که با ناوگان جنگی حمایت میشد بسط داد. شاید هیچ بندری در دنیا نبود که بتواند جلوی توپهای ناوهای جنگی چابک انگلیس مقاومت طولانی کند. قدرت دریایی انگلیس ناوهای جنگی فرانسهی ناپلئون بناپارت را در آغاز قرن ۱۹ به راحتی نابود کرد.
ایران قرن ۱۹ چنین جایی بود: ایلیاتی-روستایی، کمجمعیت و با جمعیت پراکنده، با اقتصادی که یک قرن جنگهای داخلی از آن فقط به اندازهی مصارف داخلی را باقی گذاشته بود، با درآمد کل کمتر از ۳میلیون تومان در سال برای حکومت، در معرض انواع بیماریها و خشکسالیها که در آن ایام علاجی بر آن مترتب نبود، پیش از آن که انقلاب صنعتی و نتایج و فواید آن به شرق برسد، محصور بین ابرقدرتهای آن زمان دنیا: روسیه از شمال، بریتانیا از جنوب و عثمانی از غرب.
هنوز هم از پول بادآوردهی نفت خبری نبود و درآمد حکومت بسیار ناچیز بود.
این ایرانی بود که قاجار باید بر آن حکومت میکرد.
خدا بخواهد، در نوشتههای بعدی به بعضی موارد با جزئیات بیشتر خواهیم پرداخت.
@jenabegav
تا موارد زیر را درست و کامل نفهمیم، خواندن تاریخ #قاجار با قصه خواندن متفاوت نخواهد بود. برای این که زمانبندی حوادث برایتان ملموستر باشد، میتوانید چهارچوب تاریخی (اگرچه تقریبی) زیر را لحاظ کنید.
➖قرن نوزدهم (۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰)میلادی: ابتدای قاجار تا آخر دورهی ناصری؛
➖قرن پیش از آن، یعنی قرن هجدهم (۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰) : قرن اضمحلال صفویه و جنگهای ویرانگر داخلی قبل از قاجار.
۱- در یک دورهی حدوداً صد ساله پیش از قاجار (یعنی قرن ۱۸)، ایران دچار مشکلات حاد حکمرانی (در آخر دورهی صفوی)، جنگهای تقریباً بیوقفهی داخلی، مالیاتهای کمرشکن نادری، خشکسالی و قحطی و بیماری شد.
۲- در آن صد سال، جمعیت ایران از ۱۰ الی ۱۲ میلیون به حدود ۴ الی ۵ میلیون تقلیل یافت، و فقط کمتر از ۲۰درصد آن جمعیت در شهرها زندگی میکردند. همین نکته به تنهایی (و با توجه به جغرافیای گسترده و خشن ایران) بسیاری از مشکلات بعدی، و نیز امکان یا عدم امکان خیلی چیزها در آن قرن، را تبیین میکند. جمعیت ایران تا اواسط دوران ناصرالدینشاه خیلی از این بالاتر نرفت. این را مقایسه کنید با جمعیت ۳۵میلیونی روسیه یا ۳۲میلیونی ژاپن در سال ۱۸۰۰.
۳- جمعیت ایران تا آخر قرن نوزده جمعیتی اساساً ایلیاتی و دهاتی بود. به دلیل جنگها و ویرانیها و بیماریها، اهمیت شهرها حتی از دوران صفوی هم کمتر شده بود (گرچه حتی در زمان صفویه هم ایران بیشتر ایلیاتی بود تا روستایی و شهری)، برعکس عثمانی یا روسیه که بیشتر ترکیب شهری-روستایی داشتند. تاریخ معمولاً در شهرها نوشته میشود، در حالی که عمدهی زندگی ایران در ایل اتفاق میافتاد.
۴- در آن صد سالِ قبل از قاجار، به واسطهی جنگها و فجایع دیگر، اقتصاد ایران نابود شد. این همزمان بود با تغییر راههای بازرگانی شرق به غرب از خشکی (جاده ابریشم) به دریاها. ایران اهمیت تجاری خود را از دست داد.
۵- این تقریباً همزمان بود با شروع شیوع همهگیریهای گستردهی وبا و حصبه و دیگر بیماریها در کل دنیا. امری که موجب اصلی آن گسترش تجارت جهانی بود. مثلاً، خیلی از همهگیریهای وبا شروعش از هند بود و رواج آنها در ایران حاصل تجارت انگلیسیها با هند. این روال تا اوایل قرن بیستم (و کشف آنتیبیوتیکها) تقریباً همه جای دنیا ادامه داشت، و حتی در میان خانوادههای اشراف اروپایی قربانی میگرفت.
۶- بسیاری از این مشکلات در دورهی قاجار (یعنی تا آخر قرن نوزدهم) هم ادامه پیدا کرد. وبا و حصبه هرچند وقت یکبار شایع میشد. یا مثلاً بیماری خاصی که اواسط قرن ۱۹ از آمریکا آمده بود کل کرمهای ابریشم شمال کشور را نابود کرد. صنعت ابریشم یکی از صنایع اصلی صادراتی در ایران بود که با جنگهای داخلی نابود نشده بود، ولی این بیماری در زمان قاجار آن را تقریباً به کل منهدم کرد. اینها چیزهایی بود که در قرن نوزده نه در ایران و نه در هیچ جای دنیا در هیچ جای دنیا چارهای برایش نبود.
➖➖➖➖➖
همان قرن ۱۸ که ایران درگیر بدترین جنگهای داخلی و قحطی و بیماری و مالیاتهای کمرشکن نادرشاه بود، دو قدرت داشتند ابرقدرت می شدند. یکی روسیه و دیگری بریتانیا!
این قرن دو تن از تاثیرگذارترین فرمانروایان روسی را به خود دید: پتر کبیر در اوایل قرن و کاترین کبیر در انتهای قرن ۱۸. اینها با تغییراتی که در جامعه و اقتصاد روسیه به وجود آوردند روسیه را به یک کشور قوی تبدیل کردند و همچنین آن را در روال صنعتی شدن انداختند. در اول قرن ۱۹، آن گاه که جنگهای روسیه با ایران شروع شد، جمعیت روسیه ۳۵ میلیون بود و اقتصادش لااقل ۱۰ برابر ایران، و یکی از بهترین ارتشهای منظم و مدرن دنیا را داشت. تزار الکساندر اول، همان تزار جنگهای روس و ایران، همانی بود که ناپلئون را شکست داد.
در همان قرن ۱۸ بریتانیا به بزرگترین قدرت دریایی دنیا تبدیل شد و تقریبا همه جا تجارت خود را که با ناوگان جنگی حمایت میشد بسط داد. شاید هیچ بندری در دنیا نبود که بتواند جلوی توپهای ناوهای جنگی چابک انگلیس مقاومت طولانی کند. قدرت دریایی انگلیس ناوهای جنگی فرانسهی ناپلئون بناپارت را در آغاز قرن ۱۹ به راحتی نابود کرد.
ایران قرن ۱۹ چنین جایی بود: ایلیاتی-روستایی، کمجمعیت و با جمعیت پراکنده، با اقتصادی که یک قرن جنگهای داخلی از آن فقط به اندازهی مصارف داخلی را باقی گذاشته بود، با درآمد کل کمتر از ۳میلیون تومان در سال برای حکومت، در معرض انواع بیماریها و خشکسالیها که در آن ایام علاجی بر آن مترتب نبود، پیش از آن که انقلاب صنعتی و نتایج و فواید آن به شرق برسد، محصور بین ابرقدرتهای آن زمان دنیا: روسیه از شمال، بریتانیا از جنوب و عثمانی از غرب.
هنوز هم از پول بادآوردهی نفت خبری نبود و درآمد حکومت بسیار ناچیز بود.
این ایرانی بود که قاجار باید بر آن حکومت میکرد.
خدا بخواهد، در نوشتههای بعدی به بعضی موارد با جزئیات بیشتر خواهیم پرداخت.
@jenabegav
کوئیز تاریخی: در میان شخصیتهای تاریخی زیر، کدام یک نمازش را نسبتاً مرتب میخوانده؟
Anonymous Quiz
68%
ناصرالدینشاه قاجار
14%
سیدجمالالدین اسدآبادی
9%
علی شریعتی (مزینانی)
9%
جلال آل احمد
فارسی زبانبسته.pdf
579.7 KB
متن خوب آقای قودجانی در مورد بعضی گرتهبرداریهای ناصواب از زبانهای دیگر، به خصوص انگلیسی.
بسیاری از این ساختارهای ناصواب به علت کثرت تکرر الان دیگر جوری مصطلح شدهاند که حتی ممکن است ناخوشایند هم به نظر نرسند، و خود اینجانب هم ممکن است گهگاه در نوشتن از آنها استفاده کنم. ولی در واقع اینها زبان را ضعیف میکند.
من با یک تشکیلات دولتی و متمرکز مثل "فرهنگستان" برای پاسداشت زبان فارسی موافق نیستم. زبان مقولهای خودجوش است. ولی این به آن معنا نیست که زبان دچار انحطاط نمیشود. در مقابل فرسایش زبان باید مقاومت کرد!
@jenabegav
بسیاری از این ساختارهای ناصواب به علت کثرت تکرر الان دیگر جوری مصطلح شدهاند که حتی ممکن است ناخوشایند هم به نظر نرسند، و خود اینجانب هم ممکن است گهگاه در نوشتن از آنها استفاده کنم. ولی در واقع اینها زبان را ضعیف میکند.
من با یک تشکیلات دولتی و متمرکز مثل "فرهنگستان" برای پاسداشت زبان فارسی موافق نیستم. زبان مقولهای خودجوش است. ولی این به آن معنا نیست که زبان دچار انحطاط نمیشود. در مقابل فرسایش زبان باید مقاومت کرد!
@jenabegav
اقتصاددان دولتگرا از تمام نهادها فقط دولت را میشناسد! حتی اگر نهادهای دیگر را هم به زبان به رسمیت بشناسد، در عمل فقط دولت است که برایش رسمیت دارد. هزاران سال تجربهی بشری و نهادهای سنتی و خودجوش جامعه را به کوچکترین بهانهای در پای دولت ذبح میکند. کافی است که سوءاستفادهایی هرچند کوچک از یک نهاد غیردولتی ببیند تا بلافاصله خواهان ورود دولت شود، ولی هزار هزار سوءاستفادهی دولتی را هم که ببیند، تنها چیزی که خواهان آن است تفحص است! مثلاً اگر تمام سازمان اوقاف را بدترین فسادها برداشته باشد، تنها به توئیتی بسنده میکند و خواهان "جوابگویی" میشود، ولی اگر از او بپرسی که چرا اوقافی که هزاران سال متمرکز نبوده، حالا باید زیر تمرکز دولتی باشد، شما را به واقعبین نبودن محکوم میکند و از این یا آن "سوءاستفاده" نام میبرد که در نبود تمرکز دولتی واقع شده است.
نوع مذهبی این بیماری حتی پرستش خدا را هم خارج از چارچوب حکومت قبول ندارد! و اگر روزی هم عقد شرعی برای ازدواجش کند، یحتمل تا ازدواجش در دفاتر رسمی دولتی ثبت نشده دست به همسرش نمیزند! بدون ثبت دولتی، ارتباط شرعی با همسر شرعیش فرقی برایش با زنا ندارد.
@jenabegav
نوع مذهبی این بیماری حتی پرستش خدا را هم خارج از چارچوب حکومت قبول ندارد! و اگر روزی هم عقد شرعی برای ازدواجش کند، یحتمل تا ازدواجش در دفاتر رسمی دولتی ثبت نشده دست به همسرش نمیزند! بدون ثبت دولتی، ارتباط شرعی با همسر شرعیش فرقی برایش با زنا ندارد.
@jenabegav
کوئیز تاریخی: کدام یک از موارد زیر در مورد محمدشاه قاجار (پدر ناصرالدینشاه) صحیح نیست؟
Final Results
15%
از دوران شاه عباس صفوی به بعد تنها پادشاهی بود که به علت تقید شرعی شراب نمینوشید.
8%
در نوجوانی زبان فرانسوی آموخته بود و بسیار مایل به روابط با اروپا و به خصوص فرانسه بود.
8%
در جوانی در خط مقدم جنگ با روسیه شرکت داشت و به این خاطر غازی (=جنگجو) لقب گرفت.
8%
از نوجوانی کمرو بود، ولی اهل هنر بود و خوشنویسی فراگرفته بود، و تمایلات و عقاید صوفیانه داشت.
8%
بسیار اهل رواداری بود و حقوق و آزادیهای زیاد و بیسابقهای برای اقلیتهای دینی قائل بود.
34%
وزیرش قائممقام فراهانی را به تحریک انگلیسیها کُشت.
20%
جلوی تندروی روحانیون تندرو ایستاد و با طرفداران یاغی یک آخوند سفاک و زمینخوار وارد جنگ شد.