جنبشهای ملی و مذهبی ایرانیان پس از کشته شدن ابومسلم
جنبش ابومسلم و انتقال حکومت از امویان به عباسیان دو نتیجهی مهم در بر داشت، نخست اینکه این جنبش، آغازگر جنبشهای ملی دیگری در خراسان و سیستان گشت، دیگر اینکه منجر به بنیاد دولت عباسی گردید و چهرههای ایرانی را در سازمان کشوری و لشگری خلافت داخل کرد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
@iranboom_ir
جنبش ابومسلم و انتقال حکومت از امویان به عباسیان دو نتیجهی مهم در بر داشت، نخست اینکه این جنبش، آغازگر جنبشهای ملی دیگری در خراسان و سیستان گشت، دیگر اینکه منجر به بنیاد دولت عباسی گردید و چهرههای ایرانی را در سازمان کشوری و لشگری خلافت داخل کرد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
@iranboom_ir
سالروز درگذشت آهنگساز، خواننده و نوازنده برجسته تنبور
- سید خلیل عالینژاد
(۱۳۳۶ کرمانشاه، ۱۳۸۰سوئد)
@iranboom_ir
- سید خلیل عالینژاد
(۱۳۳۶ کرمانشاه، ۱۳۸۰سوئد)
@iranboom_ir
روابط فرهنگی ایرانیان و ترکان
پژوهش : کامروز خسروی جاوید
🔴 شناخت نفوذ دین و فلسفه و سیاست ایرانی در میان ترکان
بها : ۱۵۰ هزار تومان
فروش با تخفیف در هفته ی کتاب ۱۳۵ هزار تومان
شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر برای خرید تلفنی این کتاب :
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
(ارسال با پیک و پست )
@iranchehr_ir
پژوهش : کامروز خسروی جاوید
🔴 شناخت نفوذ دین و فلسفه و سیاست ایرانی در میان ترکان
بها : ۱۵۰ هزار تومان
فروش با تخفیف در هفته ی کتاب ۱۳۵ هزار تومان
شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر برای خرید تلفنی این کتاب :
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
(ارسال با پیک و پست )
@iranchehr_ir
کتاب هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی. ترجمه و تدوین دکتر حمید احمدی.
کتاب «هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی» نوشته احمد اشرف و دو مقاله از: گرارد نیولی و شاپور شهبازی به کوشش دکتر حمید احمدی ترجمه و تدوین شده و به بررسی دیدگاههای مربوط به هویت ملی ایران پرداخته شده است.
کتاب در هشت فصل با این عناوین تنظیم شده است: «مفاهیم و نظریهها: هویت ایرانی به سه روایت»، «شکلگیری ایده ایران و هویت ایرانی در ایران باستان»، «تاریخ ایده ایران: هویت ایرانی در دوره هخامنشی و اشکانی (پارتی)»، «هویت تاریخی و فرهنگی ایران در دوره اسلامی»، «هویت ایرانی در دوره فرمانروایی ترکان»، «دوران صفوی: عصر دین و وطن»، «هویت ایرانی در قرن نوزدهم و بیستم میلادی» و «پیدایش ناسیونالیسم دولتی در دوران پهلوی»
@iranboom_ir
کتاب «هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی» نوشته احمد اشرف و دو مقاله از: گرارد نیولی و شاپور شهبازی به کوشش دکتر حمید احمدی ترجمه و تدوین شده و به بررسی دیدگاههای مربوط به هویت ملی ایران پرداخته شده است.
کتاب در هشت فصل با این عناوین تنظیم شده است: «مفاهیم و نظریهها: هویت ایرانی به سه روایت»، «شکلگیری ایده ایران و هویت ایرانی در ایران باستان»، «تاریخ ایده ایران: هویت ایرانی در دوره هخامنشی و اشکانی (پارتی)»، «هویت تاریخی و فرهنگی ایران در دوره اسلامی»، «هویت ایرانی در دوره فرمانروایی ترکان»، «دوران صفوی: عصر دین و وطن»، «هویت ایرانی در قرن نوزدهم و بیستم میلادی» و «پیدایش ناسیونالیسم دولتی در دوران پهلوی»
@iranboom_ir
یوغ، یوگ، یئُوگَ - رضا آقازاده
شیوه فرهنگ نویسی
درستی کار فرهنگ نویسی در ایران اینگونه است که در برابر هر واژه نخست منشأ واژه را به دست می دهند، مثلا با حروف اختصار پارسی بودن، یا عربی بودن، و یا انگلیسی بودن واژه را نشان می دهند. ولی این کار را در فرهنگ های انگلیسی که در ایران ترجمه و تألیف می شود نمی بینیم. حتی فرهنگ های آکسفورد و لانگمن که در ایران به چاپ می رسد نیز چنین کاری نکرده اند. گرچه در برخی موارد در فرهنگ وبستر در میان توضیحات واژه به ریشه برخی (نه همه)نیز اشاره شده است، ولی اشاره به ریشه واژه به صورت اختصار در "فرهنگ نویسی پارسی امروز" کاری علمی و ارزنده است که نیاز پژوهشگر را مرتفع میکند. مثلا: ع یا عر: عربی/ معر: معرب/ انگ: انگلیسی/فر: فرانسه/ و...
(منابع: برهان قاطع/ لغت نامه دهخدا/ فرهنگ معین/ فرهنگ فارسی صبا/ فرهنگ سخن)
***
یوغ، یوگ، یئُوگَ
«یوغ» از پهلوی(پارسی میانه) «یوخت» و این از اوستایی «یَئُوگَ» می باشد. یوغ در لغت معنای جفت و یکی شدن را می دهد، و در اصطلاح:
«چوبی که هنگام شخم کردن روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند، جوغ و جغ هم می گویند.
همی گفت با او گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ.(ابوشکور)» (نقل از فرهنگ فارسی صبا)
پس «یوغ» از این روی که بر گردن جفت گاو نهاده می شود «یوغ» است.
زیر یوغ فلان رفتن هم یعنی با او جفت شدن و یکی شدن، و در واقع تحت الحمایت او شدن است.
یوگا در سنسکریت نیز از همین است و معنای جفت و یکی شدن را دارد.
بخشهای گاو آهن در گویش کرجی
در گویش کرجی(دِه کرج) یوغ را کِتیل ketĪl میگویند.
به چوبی که میان دو گاو بسته میشود جُت jot گفته میشود.
جام jām چوبی که از میان جُوت به گاوآهن بسته میشود.
چوق čūγ چوب.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16461-vaje-korte-ghorte-kot-aghazadeh.html
@iranboom_ir
شیوه فرهنگ نویسی
درستی کار فرهنگ نویسی در ایران اینگونه است که در برابر هر واژه نخست منشأ واژه را به دست می دهند، مثلا با حروف اختصار پارسی بودن، یا عربی بودن، و یا انگلیسی بودن واژه را نشان می دهند. ولی این کار را در فرهنگ های انگلیسی که در ایران ترجمه و تألیف می شود نمی بینیم. حتی فرهنگ های آکسفورد و لانگمن که در ایران به چاپ می رسد نیز چنین کاری نکرده اند. گرچه در برخی موارد در فرهنگ وبستر در میان توضیحات واژه به ریشه برخی (نه همه)نیز اشاره شده است، ولی اشاره به ریشه واژه به صورت اختصار در "فرهنگ نویسی پارسی امروز" کاری علمی و ارزنده است که نیاز پژوهشگر را مرتفع میکند. مثلا: ع یا عر: عربی/ معر: معرب/ انگ: انگلیسی/فر: فرانسه/ و...
(منابع: برهان قاطع/ لغت نامه دهخدا/ فرهنگ معین/ فرهنگ فارسی صبا/ فرهنگ سخن)
***
یوغ، یوگ، یئُوگَ
«یوغ» از پهلوی(پارسی میانه) «یوخت» و این از اوستایی «یَئُوگَ» می باشد. یوغ در لغت معنای جفت و یکی شدن را می دهد، و در اصطلاح:
«چوبی که هنگام شخم کردن روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند، جوغ و جغ هم می گویند.
همی گفت با او گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ.(ابوشکور)» (نقل از فرهنگ فارسی صبا)
پس «یوغ» از این روی که بر گردن جفت گاو نهاده می شود «یوغ» است.
زیر یوغ فلان رفتن هم یعنی با او جفت شدن و یکی شدن، و در واقع تحت الحمایت او شدن است.
یوگا در سنسکریت نیز از همین است و معنای جفت و یکی شدن را دارد.
بخشهای گاو آهن در گویش کرجی
در گویش کرجی(دِه کرج) یوغ را کِتیل ketĪl میگویند.
به چوبی که میان دو گاو بسته میشود جُت jot گفته میشود.
جام jām چوبی که از میان جُوت به گاوآهن بسته میشود.
چوق čūγ چوب.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16461-vaje-korte-ghorte-kot-aghazadeh.html
@iranboom_ir
ایران بوم
کتاب مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان استاد فیروز منصوری، پژوهشگر معاصر در کتاب مطالعاتی دربارة تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، به بررسی تاریخ آذربایجان از زمان ورود سلجوقیان تا روزگار معاصر میپردازد. او در پژوهش خود، چنان که رسم رویدادنگاران…
مطالعاتی در بارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان
نوشته: فیروز منصوری
چاپ سوم : ۱۳۹۰
۹۶۴ صفحه - ۲۵۰ هزار تومان
ناشر: نشر هزار کرمان
شماره تلفن،تلگرام و واتساپ برای خرید این کتاب:
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
۰۲۱- ۶۶۹۲۳۹۴۶
(ارسال با پست یا پیک به سرتاسر ایران)
@iranboom_ir
نوشته: فیروز منصوری
چاپ سوم : ۱۳۹۰
۹۶۴ صفحه - ۲۵۰ هزار تومان
ناشر: نشر هزار کرمان
شماره تلفن،تلگرام و واتساپ برای خرید این کتاب:
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
۰۲۱- ۶۶۹۲۳۹۴۶
(ارسال با پست یا پیک به سرتاسر ایران)
@iranboom_ir
سلطانیه کارگاه تبدیل مهاجمان خونریز به مردم متمدن بود!
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33724
جا داشت که اطلاعات بیشتری از این بنای عظیم که برخی از باستانشناسان و پژوهشگران، همچون پرفسور پوپ، آن را الگوی ساختن بنای معروف تاج محل میدانند، عرضه میشد. اهمیت این بنا تا بدان اندازه است که یونسکو در سال 2005 آن را که قدیمیترین نمونهی موجود از گنبدهای دولایه در جهان است، در فهرست آثار جهانی ثبت کرد.
اما اهمیت بنای سلطانیه فقط در این نیست که گنبد با شکوه آن در ارتفاع 50 متری یک عمارت هشت گوش قرار گرفته و تزئینات داخلی آن، کاشیکاریها و بناهای جنبیاش، هر کدام نشان دهندهی بخشی از هنر و فرهنگ پربار ایرانی است، بلکه این بنا گواه ارزشمندی است که فرهنگ و تمدن ایران چگونه از بیابان گردان چادرنشین و جنگ سالاران خونریز، مردمی با فرهنگ، هنردوست و نرم خو میسازد.
مرور تاریخ و مراحل ساخت بنای سلطانیه و واکاوی شخصیت بانیان آن، این واقعیت را به روشنی در برابر دیدگان ما قرار میدهد. برای پی بردن به این واقعیت، ابتدا پیشینهی تاریخی محلی را که بنای سلطانیه در آن قرار دارد، به نقل از خبرگزاری میراث فرهنگی ذکر میکنیم و در پی آن، چگونگی ساختن این بنای عظیم و بناهای از بین رفتهی پیرامون آن را شرح میدهیم.
بر اساس اطلاعات موجود در کتیبههایی که از پادشاهان آشور به دست آمده، منطقهای که سلطانیه در آن قرار دارد، در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگاور ساکاراتیها بوده و در عهد فرمانروایان ماد به اسم «اریباد» خوانده میشده است. پارتها نیز آن را به نام نخستین پادشاه خود «ارساس» مینامیدند.
تا پیش از تسلط مغول، سلطانیه به نام «نیزآگامبی» و «شرویاز» نیز معروف بوده است. قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی ساختمان وجود نداشته و این ناحیه مرغزار و چمنزار بوده است. سلاطین مغول پس از استقرار در ایران و پایتخت قرار دادن تبریز، به مرور، برای شکار و گذرانیدن تابستان به این دشت سبز میآمدند و با برافراشتن چادرها، دورهی استراحت تابستانی را در آنجا سپری میکردند. به همین دلیل این محل «قنقواولانک» یا «ایقرئولن»، یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نیز نامیده میشد. پادشاهان بعدی مغول به دلیل خوش آب و هوا بودن این مکان، تصمیم به بنای ساختمانهایی برای اسکان خود و لشکریان و اطرافیانشان گرفتند.
این برنامه در زمانی اوج گرفت که ارغونخان، پسر آباخان، چهارمین ایلخان مغول، بر اریکه سلطنت تکیه زد و تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشتی وسیع و سرسبز بود. شهری بنا کند. لذا دستور داد تا قطعهای که دور باروی آن 12 هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند. برای ساختن این قلعه هزاران نفر از معماران و هنرمندان از تبریز به این منطقه آمدند. ارغونخان پس از آغاز بنای قلعه، در حالی که هنوز نیمه کاره بود، در آن مسکن گزید، اما به سال 691 هجری درگذشت. پسر و جانشین او، غازانخان ابتدا تصمیم به بازسازی بخش نیمه تمام گرفت، ولی از انجام این کار منصرف شد و تبریز را به پایتختی برگزید. در سال 702 هجری، با به حکومت رسیدن اولجایتو، یا همان سلطان محمد خدابنده که برادر غازان خان بود، وی دستور داد در محل سلطانیه فعلی شهری بسازند که دور آن 30 هزار گام باشد. عرض دیوارهای شهر به اندازهای بود که چهار سوار به آسانی میتوانستند در کنار هم روی آن حرکت کنند. سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد تا آرامگاهی با عظمت برایش بسازند و آن را «ابواب البر» نامید. سلطان ایلخانی برای انجام این کار تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان آنها جا و مکان مناسبی ساخت.
در سال 710 هجری قمری کار ساختمان شهر سلطانیه پایان یافت و به این مناسبت سلطان مغول جشن مفصلی بر پا کرد و این شهر را سلطانیه یا سلطان چمان (سلطاننشین) نامید. از این زمان به بعد، با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود داشت، این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی به شمار میرفت. پس از مرگ سلطان در سال 716 هجری، 14 هزار خانوار از هنرمندان و صنعتگران و تجاری که از نقاط مختلف کشور به آنجا کوچ داده شده بودند شهر سلطانیه را که پایتخت رسمی پادشاهان مغول بود ترک کردند. از همین زمان بودکه شهر از رونق افتاد و رو به زوال رفت.
در دوره تیموریان با حملات متوالی امیر تیمورگورگانی در سال 786 هجری ضربهای مهلک به پیکر سلطانیه وارد آمد و این شهر مورد قتل و غارت تیمور و سپاهیانش قرار گرفت. به همین دلیل بود که شهر از سکنه خالی و بسیاری از ابنه و آثار شهر نابود شد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33724
جا داشت که اطلاعات بیشتری از این بنای عظیم که برخی از باستانشناسان و پژوهشگران، همچون پرفسور پوپ، آن را الگوی ساختن بنای معروف تاج محل میدانند، عرضه میشد. اهمیت این بنا تا بدان اندازه است که یونسکو در سال 2005 آن را که قدیمیترین نمونهی موجود از گنبدهای دولایه در جهان است، در فهرست آثار جهانی ثبت کرد.
اما اهمیت بنای سلطانیه فقط در این نیست که گنبد با شکوه آن در ارتفاع 50 متری یک عمارت هشت گوش قرار گرفته و تزئینات داخلی آن، کاشیکاریها و بناهای جنبیاش، هر کدام نشان دهندهی بخشی از هنر و فرهنگ پربار ایرانی است، بلکه این بنا گواه ارزشمندی است که فرهنگ و تمدن ایران چگونه از بیابان گردان چادرنشین و جنگ سالاران خونریز، مردمی با فرهنگ، هنردوست و نرم خو میسازد.
مرور تاریخ و مراحل ساخت بنای سلطانیه و واکاوی شخصیت بانیان آن، این واقعیت را به روشنی در برابر دیدگان ما قرار میدهد. برای پی بردن به این واقعیت، ابتدا پیشینهی تاریخی محلی را که بنای سلطانیه در آن قرار دارد، به نقل از خبرگزاری میراث فرهنگی ذکر میکنیم و در پی آن، چگونگی ساختن این بنای عظیم و بناهای از بین رفتهی پیرامون آن را شرح میدهیم.
بر اساس اطلاعات موجود در کتیبههایی که از پادشاهان آشور به دست آمده، منطقهای که سلطانیه در آن قرار دارد، در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگاور ساکاراتیها بوده و در عهد فرمانروایان ماد به اسم «اریباد» خوانده میشده است. پارتها نیز آن را به نام نخستین پادشاه خود «ارساس» مینامیدند.
تا پیش از تسلط مغول، سلطانیه به نام «نیزآگامبی» و «شرویاز» نیز معروف بوده است. قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی ساختمان وجود نداشته و این ناحیه مرغزار و چمنزار بوده است. سلاطین مغول پس از استقرار در ایران و پایتخت قرار دادن تبریز، به مرور، برای شکار و گذرانیدن تابستان به این دشت سبز میآمدند و با برافراشتن چادرها، دورهی استراحت تابستانی را در آنجا سپری میکردند. به همین دلیل این محل «قنقواولانک» یا «ایقرئولن»، یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نیز نامیده میشد. پادشاهان بعدی مغول به دلیل خوش آب و هوا بودن این مکان، تصمیم به بنای ساختمانهایی برای اسکان خود و لشکریان و اطرافیانشان گرفتند.
این برنامه در زمانی اوج گرفت که ارغونخان، پسر آباخان، چهارمین ایلخان مغول، بر اریکه سلطنت تکیه زد و تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشتی وسیع و سرسبز بود. شهری بنا کند. لذا دستور داد تا قطعهای که دور باروی آن 12 هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند. برای ساختن این قلعه هزاران نفر از معماران و هنرمندان از تبریز به این منطقه آمدند. ارغونخان پس از آغاز بنای قلعه، در حالی که هنوز نیمه کاره بود، در آن مسکن گزید، اما به سال 691 هجری درگذشت. پسر و جانشین او، غازانخان ابتدا تصمیم به بازسازی بخش نیمه تمام گرفت، ولی از انجام این کار منصرف شد و تبریز را به پایتختی برگزید. در سال 702 هجری، با به حکومت رسیدن اولجایتو، یا همان سلطان محمد خدابنده که برادر غازان خان بود، وی دستور داد در محل سلطانیه فعلی شهری بسازند که دور آن 30 هزار گام باشد. عرض دیوارهای شهر به اندازهای بود که چهار سوار به آسانی میتوانستند در کنار هم روی آن حرکت کنند. سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد تا آرامگاهی با عظمت برایش بسازند و آن را «ابواب البر» نامید. سلطان ایلخانی برای انجام این کار تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان آنها جا و مکان مناسبی ساخت.
در سال 710 هجری قمری کار ساختمان شهر سلطانیه پایان یافت و به این مناسبت سلطان مغول جشن مفصلی بر پا کرد و این شهر را سلطانیه یا سلطان چمان (سلطاننشین) نامید. از این زمان به بعد، با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود داشت، این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی به شمار میرفت. پس از مرگ سلطان در سال 716 هجری، 14 هزار خانوار از هنرمندان و صنعتگران و تجاری که از نقاط مختلف کشور به آنجا کوچ داده شده بودند شهر سلطانیه را که پایتخت رسمی پادشاهان مغول بود ترک کردند. از همین زمان بودکه شهر از رونق افتاد و رو به زوال رفت.
در دوره تیموریان با حملات متوالی امیر تیمورگورگانی در سال 786 هجری ضربهای مهلک به پیکر سلطانیه وارد آمد و این شهر مورد قتل و غارت تیمور و سپاهیانش قرار گرفت. به همین دلیل بود که شهر از سکنه خالی و بسیاری از ابنه و آثار شهر نابود شد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
سلطانیه
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
کتابفروشی 150 ساله ی تهران در کجاست ؟
به تازگی، گزارشگران یک خبرگزاری از کتابفروشی اسلامیه ، کتابفروشی ای که 150 سال پیش در تهران کار خود را آغاز کرد ، گزارشی تهیه کرده اند که خواندن آن ، به ویژه برای جوانان ، بسیار ارزشمند است و آنها را با پیشینه ی کار کتابفروشی در ایران دویست سال گذشته و دشواری های آن آشنا می کند .
http://iranchehr.com/?p=9431
@iranboom_ir
به تازگی، گزارشگران یک خبرگزاری از کتابفروشی اسلامیه ، کتابفروشی ای که 150 سال پیش در تهران کار خود را آغاز کرد ، گزارشی تهیه کرده اند که خواندن آن ، به ویژه برای جوانان ، بسیار ارزشمند است و آنها را با پیشینه ی کار کتابفروشی در ایران دویست سال گذشته و دشواری های آن آشنا می کند .
http://iranchehr.com/?p=9431
@iranboom_ir
ایران بوم
صمد موحد، نویسنده، پژوهشگر و مصحح درگذشت به گزارش ایسنا، در متنی که با دستخط محمدعلی موحد - برادر صمد موحد - در روز یکشنبه، ۲۸ آبان ۱۴۰۲ منتشر شده، آمده است: "بدین وسیله خبر درگذشت برادر دانشمند بسیاردان و اندکگوی خود دکتر صمد موحد را به اطلاع دوستان و…
سالروز درگذشت صمد موحد، نویسنده، پژوهشگر و مصحح
صمد دیلمقانی موحد (۳ خرداد ۱۳۱۵ – ۲۷ آبان ۱۴۰۲) نامدار به صمد موحّد فیلسوف، نویسنده، پژوهشگر فلسفه و عرفان و مصحح آثار عرفانی و ادبی بود. موحد نخستین مدیرِ بخش فلسفه و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. او را از «سرآمدان عرفانپژوهی» در روزگار معاصر و «یکی از استوانههای ادبیات عرفانی ایران» دانستهاند.
او از شاگردان محمود هومن در دانشسرای عالی بود و سالها بهعنوان استاد فلسفه و عرفان در دانشگاههای گوناگون، همچون دانشگاه خوارزمی به تدریس پرداخت.
از جمله آثار و تصحیحهای او میتوان به «کوی طریقت» ، «فصوص الحکم»، «نگاهی به سرچشمه حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن»، «عارفی با دو چهره؛ سیری در احوال و آثار محمود شبستری»، «گلشن راز»، «گوهر مراد»، «کلید سعادت: گزیده اخلاق ناصری»، «مجموعه آثار شیخ محمود شبستری»، «تحفه العالم و ذیل التحفه» اشاره کرد.
@iranboom_ir
صمد دیلمقانی موحد (۳ خرداد ۱۳۱۵ – ۲۷ آبان ۱۴۰۲) نامدار به صمد موحّد فیلسوف، نویسنده، پژوهشگر فلسفه و عرفان و مصحح آثار عرفانی و ادبی بود. موحد نخستین مدیرِ بخش فلسفه و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. او را از «سرآمدان عرفانپژوهی» در روزگار معاصر و «یکی از استوانههای ادبیات عرفانی ایران» دانستهاند.
او از شاگردان محمود هومن در دانشسرای عالی بود و سالها بهعنوان استاد فلسفه و عرفان در دانشگاههای گوناگون، همچون دانشگاه خوارزمی به تدریس پرداخت.
از جمله آثار و تصحیحهای او میتوان به «کوی طریقت» ، «فصوص الحکم»، «نگاهی به سرچشمه حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن»، «عارفی با دو چهره؛ سیری در احوال و آثار محمود شبستری»، «گلشن راز»، «گوهر مراد»، «کلید سعادت: گزیده اخلاق ناصری»، «مجموعه آثار شیخ محمود شبستری»، «تحفه العالم و ذیل التحفه» اشاره کرد.
@iranboom_ir
۸۹ سال پیش در ۲۹ آبان ۱۳۱۴، حسن پیرنیا (مشیرالدّوله) ـ تاریخدان، وزیر و سیاستمدار دورهی قاجار ـ درگذشت.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
محمد علی سپانلو (۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران - ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران) شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود.
یادش گرامی باد.
محمدعلی سپانلو؛ از زندگی تا مرگ
«رگبارها»، «پیادهروها»، «سندباد غایب»، «هجوم»، «نبض وطنم را میگیرم»، «خانمزمان»، «تبعید در وطن»، «ساعت امید»، «خیابانها، بیابانها»، «فیروزه در غبار»، «پاییز در بزرگراه»، «ژالیزیانا»، «کاشف از یادرفتهها» و «قایقسواری در تهران» از مجموعه شعرهای این شاعرند.
همچنین ترجمه «آنها به اسبها شلیک میکنند» نوشته هوراس مککوی، «مقلدها» نوشته گراهام گرین، «شهربندان» و «عادلها» نوشته آلبر کامو، «کودکی یک رییس» نوشته ژان پل سارتر، «دهلیز وپلکان» شعرهای یانیس ریتسوس و «گیوم آپولینر در آیینه آثارش» - شعرها و زندگینامه گیوم آپولینر - از دیگر آثار منتشرشده او هستند.
«چهار شاعر آزادی» (زندگی و احوال چهار شاعر عصر مشروطه؛ عارف قزوینی، میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، فرخی یزدی) دیگر کتاب این پژوهشگر است.
محمدعلی سپانلو که در سالهای دور تجربه حضور در فیلمهای «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی / 1351)، «ستارخان» (علی حاتمی / 1351) و «شناسایی» (محمدرضا اعلامی / 1366) راداشت در سال 1380 هم در فیلم «رخساره» امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت.
#محمد_علی_سپانلو ، شاعر، پژوهشگر و مترجم پیشکسوت، شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۴ در بیمارستان درگذشت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/15550-mohammad-ali-sepanlo-az-zendegi-ta-marg.html
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
محمدعلی سپانلو؛ از زندگی تا مرگ
«رگبارها»، «پیادهروها»، «سندباد غایب»، «هجوم»، «نبض وطنم را میگیرم»، «خانمزمان»، «تبعید در وطن»، «ساعت امید»، «خیابانها، بیابانها»، «فیروزه در غبار»، «پاییز در بزرگراه»، «ژالیزیانا»، «کاشف از یادرفتهها» و «قایقسواری در تهران» از مجموعه شعرهای این شاعرند.
همچنین ترجمه «آنها به اسبها شلیک میکنند» نوشته هوراس مککوی، «مقلدها» نوشته گراهام گرین، «شهربندان» و «عادلها» نوشته آلبر کامو، «کودکی یک رییس» نوشته ژان پل سارتر، «دهلیز وپلکان» شعرهای یانیس ریتسوس و «گیوم آپولینر در آیینه آثارش» - شعرها و زندگینامه گیوم آپولینر - از دیگر آثار منتشرشده او هستند.
«چهار شاعر آزادی» (زندگی و احوال چهار شاعر عصر مشروطه؛ عارف قزوینی، میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، فرخی یزدی) دیگر کتاب این پژوهشگر است.
محمدعلی سپانلو که در سالهای دور تجربه حضور در فیلمهای «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی / 1351)، «ستارخان» (علی حاتمی / 1351) و «شناسایی» (محمدرضا اعلامی / 1366) راداشت در سال 1380 هم در فیلم «رخساره» امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت.
#محمد_علی_سپانلو ، شاعر، پژوهشگر و مترجم پیشکسوت، شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۴ در بیمارستان درگذشت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/15550-mohammad-ali-sepanlo-az-zendegi-ta-marg.html
@iranboom_ir
غلامرضا رشید یاسِمی گوران (۲۹ آبان ۱۲۷۵، گهواره کرمانشاه – ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰، تهران) مشهور به رشید یاسِمی، نویسنده، مورخ، مترجم و شاعر ایرانی بود.
یادش گرامی باد
@IRANBOOM_IR
فهرست آثار (تألیف و تصحیح)
احوال ابن یمین، ۱۳۰۴
اندرزنامه اسدی طوسی (تصحیح)، ۱۳۰۴
سلامان و آبسال جامی (تصحیح)، ۱۳۰۶
نصایح فردوسی، ۱۳۰۷
قانون اخلاق، ۱۳۰۷
دیوان هاتف اصفهانی (تصحیح)، ۱۳۰۷
تاریخ ملل و نحل، ۱۳۱۵
کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او
ادبیات معاصر (ذیل بر ترجمهٔ جلد چهارم تاریخ ادبی ایران ادوارد براون)، ۱۳۱۶
دیوان مسعود سعد سلمان (تصحیح)، ۱۳۱۸
تاریخ مختصر ایران
دیوان اشعار، ۱۳۳۶
کتاب
ایران در زمان ساسانیان
تاریخ مختصر ایران
تاریخ ملل ونحل
آیین نگارش تاریخ، ۱۳۱۶
ترجمهها
«تاریخ قرن هیجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون»، آلبر ماله و ژول ایزاک، ۱۳۱۰
«تاریخ ادبیات ایران»، ادوارد براون، جلد چهارم از صفویه تا عصر حاضر ۱۳۱۶
«ایران در زمان ساسانیان»، آرتور کریستنسن، ۱۳۱۷
«چنگیز خان»، هارولد لمب، ۱۳۱۳
«تاریخچهٔ نادرشاه»، مینورسکی، ۱۳۱۳
رمان «شاگرد (دیسیپل)» از پل بورژه
«آیین دوستیابی»، دیل کارنگی، ۱۳۲۰
«نصایح»، اپیکتتوس حکیم
تئاتر «انوش (منظوم)»
«اندرز اوشنرداناک» (از زبان پهلوی)
«اندرز آذرباد مهراسپندان» (از پهلوی)
«ارداویرافنامه» (از زبان پهلوی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/31789
یادش گرامی باد
@IRANBOOM_IR
فهرست آثار (تألیف و تصحیح)
احوال ابن یمین، ۱۳۰۴
اندرزنامه اسدی طوسی (تصحیح)، ۱۳۰۴
سلامان و آبسال جامی (تصحیح)، ۱۳۰۶
نصایح فردوسی، ۱۳۰۷
قانون اخلاق، ۱۳۰۷
دیوان هاتف اصفهانی (تصحیح)، ۱۳۰۷
تاریخ ملل و نحل، ۱۳۱۵
کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او
ادبیات معاصر (ذیل بر ترجمهٔ جلد چهارم تاریخ ادبی ایران ادوارد براون)، ۱۳۱۶
دیوان مسعود سعد سلمان (تصحیح)، ۱۳۱۸
تاریخ مختصر ایران
دیوان اشعار، ۱۳۳۶
کتاب
ایران در زمان ساسانیان
تاریخ مختصر ایران
تاریخ ملل ونحل
آیین نگارش تاریخ، ۱۳۱۶
ترجمهها
«تاریخ قرن هیجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون»، آلبر ماله و ژول ایزاک، ۱۳۱۰
«تاریخ ادبیات ایران»، ادوارد براون، جلد چهارم از صفویه تا عصر حاضر ۱۳۱۶
«ایران در زمان ساسانیان»، آرتور کریستنسن، ۱۳۱۷
«چنگیز خان»، هارولد لمب، ۱۳۱۳
«تاریخچهٔ نادرشاه»، مینورسکی، ۱۳۱۳
رمان «شاگرد (دیسیپل)» از پل بورژه
«آیین دوستیابی»، دیل کارنگی، ۱۳۲۰
«نصایح»، اپیکتتوس حکیم
تئاتر «انوش (منظوم)»
«اندرز اوشنرداناک» (از زبان پهلوی)
«اندرز آذرباد مهراسپندان» (از پهلوی)
«ارداویرافنامه» (از زبان پهلوی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/31789
Telegram
ایران بوم
غلامرضا رشید یاسِمی گوران (۲۹ آبان ۱۲۷۵، گهواره کرمانشاه – ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰، تهران) مشهور به رشید یاسِمی، نویسنده، مورخ، مترجم و شاعر ایرانی بود.
یادش گرامی باد
@IRANBOOM_IR
یادش گرامی باد
@IRANBOOM_IR
۶ سال پیش در ۲۹ آبان ۱۳۹۷، انور خامهای (زاده ۲۹ اسفند ۱۲۹۵ تهران، درگذشت ۲۹ آبان ۱۳۹۷ کرج) سیاستمدار، اقتصاددان، جامعهشناس، نویسنده و مترجم ایرانی در ۱۰۲ سالگی درگذشت.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
لالایی ها
نویسنده: پیرایه یغمایی
«لالايی» نخستين پيمان آهنگين و شاعرانه ای است که ميان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نا مریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پويد و تأثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گيرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و اين آرزوها آنچنان بی تشويش و ساده بيان می شوند که ذهن شنونده در اينکه آنها آرزو هستند يا واقعيت، بی تصميم و سر گردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر اين شدن در می ماند .
«لالايی» ها در حقيقت ادبيات شفاهی هر سرزمينی هستند، چرا که هيچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند. انگار دانستن لالايی و لحن ويژه ی آن – از روز نخست - برای روان زن تدارک ديده شده.
زن اگر مادر باشد يا نباشد، لالايی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نيست در خواندن آنها درنگ می کند، برای اين است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بيند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشيند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون اينکه از زمينه ی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه می کند. گوِيی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی، به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگيری اين ترانه های ساده، سفيد بگذارد. شايد بتوان گفت که لالايی ها طيف های رنگارنگی از آرزوها، گلايه ها و نيايش های معصومانه ی مادرانه هستند که سينه به سينه و دهان به دهان از نسل های پيشين گذشته تا به امروزيان رسيده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، به گونه ای که تا کنون هيچ ترانه ی ديگری نتوانسته جایشان را بگيرد.
در حقيقت لالايی ها – اين دير پا ترين ترانه های فولکلوريک - آغاز گاه ادبيات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان ديگر تاريخی نيست، بلکه باستان شناختی است .
از دو بخشی که هنگام خواندن يک لالايی به دست می آيد؛ يعنی - آهنگ و شعر- آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن ِ مادر است . زيرا آنچه از نظر شنيداری برای کودک گاهواره ای دارای بيشترين اعتبار است. ضرب آهنگ لالايی است، وگرنه همه می دانيم که شعر لالايی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دريافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گيرای مادر است که کودک را محظوظ می کند و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد؛ کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جويباری در گوش های کوچکش حظ ّ و طراوت می ريزد.
از طرفی ديگر تجربه نشان می دهد که کودکان با اين که با لالايی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را ياد نمی گيرند و کلا ًذهن خود را موظف به فراگيری لالايی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آيند، هرگز لالايی را به عنوان ابزار خيال خود به کار نمی گيرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برايش لالايی نمی خوانند بلکه بيشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنيت بدهند. زيرا در هنگام بازی بيشتر می خواهند عروسک را در يابند، نه اينکه او را بخوابانند . اما اگر همين دخترکان بخواهند خواهر يا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان اسطوره ای مادرانه - حتما ً برايش لالايی می خوانند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/3479-lalae.html
@iranboom_ir
نویسنده: پیرایه یغمایی
«لالايی» نخستين پيمان آهنگين و شاعرانه ای است که ميان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نا مریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پويد و تأثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گيرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و اين آرزوها آنچنان بی تشويش و ساده بيان می شوند که ذهن شنونده در اينکه آنها آرزو هستند يا واقعيت، بی تصميم و سر گردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر اين شدن در می ماند .
«لالايی» ها در حقيقت ادبيات شفاهی هر سرزمينی هستند، چرا که هيچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند. انگار دانستن لالايی و لحن ويژه ی آن – از روز نخست - برای روان زن تدارک ديده شده.
زن اگر مادر باشد يا نباشد، لالايی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نيست در خواندن آنها درنگ می کند، برای اين است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بيند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشيند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون اينکه از زمينه ی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه می کند. گوِيی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی، به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگيری اين ترانه های ساده، سفيد بگذارد. شايد بتوان گفت که لالايی ها طيف های رنگارنگی از آرزوها، گلايه ها و نيايش های معصومانه ی مادرانه هستند که سينه به سينه و دهان به دهان از نسل های پيشين گذشته تا به امروزيان رسيده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، به گونه ای که تا کنون هيچ ترانه ی ديگری نتوانسته جایشان را بگيرد.
در حقيقت لالايی ها – اين دير پا ترين ترانه های فولکلوريک - آغاز گاه ادبيات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان ديگر تاريخی نيست، بلکه باستان شناختی است .
از دو بخشی که هنگام خواندن يک لالايی به دست می آيد؛ يعنی - آهنگ و شعر- آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن ِ مادر است . زيرا آنچه از نظر شنيداری برای کودک گاهواره ای دارای بيشترين اعتبار است. ضرب آهنگ لالايی است، وگرنه همه می دانيم که شعر لالايی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دريافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گيرای مادر است که کودک را محظوظ می کند و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد؛ کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جويباری در گوش های کوچکش حظ ّ و طراوت می ريزد.
از طرفی ديگر تجربه نشان می دهد که کودکان با اين که با لالايی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را ياد نمی گيرند و کلا ًذهن خود را موظف به فراگيری لالايی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آيند، هرگز لالايی را به عنوان ابزار خيال خود به کار نمی گيرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برايش لالايی نمی خوانند بلکه بيشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنيت بدهند. زيرا در هنگام بازی بيشتر می خواهند عروسک را در يابند، نه اينکه او را بخوابانند . اما اگر همين دخترکان بخواهند خواهر يا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان اسطوره ای مادرانه - حتما ً برايش لالايی می خوانند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/3479-lalae.html
@iranboom_ir
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
اختر به سحر شمرده یاد آر
و خون هرگز نخسبد (کلیله و دمنه)
خون عشاق، نحفتست و نخسبد هرگز (مولانا جلال الدین بلخی)
@iranboom_ir
اختر به سحر شمرده یاد آر
و خون هرگز نخسبد (کلیله و دمنه)
خون عشاق، نحفتست و نخسبد هرگز (مولانا جلال الدین بلخی)
@iranboom_ir
Audio
قطعه «ابر مي بارد»
آواز: همايون شجريان
آهنگساز: سهراب پورناظري
شاعر: اميرخسرو دهلوي
تاريخ انتشار: ١٣٩٥ (نشر ايران گام)
@iranboom_ir
آواز: همايون شجريان
آهنگساز: سهراب پورناظري
شاعر: اميرخسرو دهلوي
تاريخ انتشار: ١٣٩٥ (نشر ايران گام)
@iranboom_ir