«ستار خان سردار ملی» - سرودۀ بانو هما ارژنگی
چامه «ستارخان سردار ملی» تازهترین (5 امرداد 1390) سرودۀ بانو هما ارژنگی است. اين شعر به انگیزۀ سالگشت جنبش مشروطیت و قهرمانان این جنبش سروده شده است که البته شعر ياد شده تنها به یکی از قهرمانان اين جنبش يعني ستارخان سردار ملي ميپردازد. به مناسبت 28 مهرماه زادروز ستارخان، اين شعر را پیشکشِ مردم سرفراز میهن مینمایيم.
پاینده فر و فرهنگ ایران زمین
پیش گفتار: ستارخان از سرداران جنبش مشروطه خواهی است که در مقاومت تبریز جانفشانیها کرده است.
او در درستی و هوش و شجاعت و مهارت در فنون جنگ و ایمان و میهن دوستی پر آوازه است. ستار خان به مدت یازده ماه رهبری مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازیها را بر عهده داشت و مقاومت طاقت فرسای اهالی تبریز در برابر سی و پنج تا چهل هزار نفرقشون دولتی با راهنمایی و هدایت وی انجام گرفت. در اواخر کار محاصره – قوای روس با موافقت انگلیس به تبریز آمد و راه جلفا گشوده شد. ستار از روسها اطاعت نکرد و در برابر کنسول روس «باختیانف» که میخواست بیرقی از کنسولگری روس را بر سر در خانه ستار زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: "من میخواهم که هفت دولت زیر بیرق دولت ایران بیایند - من زیر بیرق بیگانه نمیروم."
ماه امرداد است و گاه سر فرازیست
هنگام جانبازی و مرگِ ترکتازیست
تبریز آن دشمن ستیز پهلوان خیز
اندر حصار دیرپای شاهِ خونریز
خود کامهای از دودمان و ایل قاجار
خودکامگیهایش برون از مرز هنجار
با جنبش مشروطه خواهی میستیزد
مجلس به دست دشمنان ویرانه گشته
ایران سرا منزلگه بیگانه گشته
بر جای شیر شرزه و عدل مظفر
کفتار و روباه دغل همخانه گشته
آزادگان از تودههای پاک ایران
تبریزی و قفقازی و ارمن چو شیران
این جنبش آزاده خواهی را نگهبان
چندیست این شهر شجاعان در حصار است
«ستارخان» آن جان به کف فرزند ایران
چون مرد میدان گرم کار و کار زار است
«باقر» کنار زبده یاران در «خیابان»
آمادۀ سربازی و دشمن شکار است
چنگال قحطی همچو گرگی ـ آدمی خوار
کمکم گلوی مردمان را میفشارد
خودخواهی و نابخردیها بهر مردم
هر دم بلا و ناروایی تازه دارد
در جست و جوی چاره سردار مجاهد
تن میدهد بر آشتی با شاه قاجار
از بهر نان و غله و آذوقۀ شهر
دست مودت میدهد با وی به ناچار
چون راه جلفا بار دیگر میگشاید
آید زره فو ج قشون خرس و کفتار
ستار میکوبد به سر کای وای بر ما
من داده بودم شاه را صد گونه هشدار!
اینک به کوی مهربانیها صفانیست
در کوچهها جز بانگ بیگانه صدا نیست
یک چهره خوب و نجیب و آشنا نیست
شهر از هجوم دشمن ناخوانده بیمار
طعم سکوتی تلخ دارد بغض دیوار...
در یک چنین هنگامه تلخ و بلاخیز
کاندیشهها دارد به سر سردار تبریز
گوید به او کنسول مست دولت روس
دارم برایت مژده ای شاد و دل انگیز
خواهی اگر در امن و آسایش نشینی
باید از این پس پرچم ما را گزینی
بر سر درت این بیرق زیبا بیاویز
زان پس به شادی باش و ازغمها بپرهیز
ستارخان آن شیر میدان شهامت
از خشم میلرزد زسر تا پای قامت
گوید: کنون پاسخ شنو ای «باختیانف»
زین گونه در گوشم مخوان زیبا فسانه
در من نمیگیرد فسون آب و دانه
این یاوهها در گوش من همسان باد است
تا خون ایرانی بجوشد در رگ من
دشمن در این پیکار خوار و نامراد است
من آنچنان خواهم که هفت اقلیم عالم
زیر لوای میهنم ایران در آیند
در زیر تاق آسمان روشن آن
یاران سرود شاد آزادی سرایند
در چشم من خاک وطن یعنی جهان - جان
ناموس و ایمان و شرف «پاینده ایران»
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2842-sattarkhan-sardar-melli-arjangi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
چامه «ستارخان سردار ملی» تازهترین (5 امرداد 1390) سرودۀ بانو هما ارژنگی است. اين شعر به انگیزۀ سالگشت جنبش مشروطیت و قهرمانان این جنبش سروده شده است که البته شعر ياد شده تنها به یکی از قهرمانان اين جنبش يعني ستارخان سردار ملي ميپردازد. به مناسبت 28 مهرماه زادروز ستارخان، اين شعر را پیشکشِ مردم سرفراز میهن مینمایيم.
پاینده فر و فرهنگ ایران زمین
پیش گفتار: ستارخان از سرداران جنبش مشروطه خواهی است که در مقاومت تبریز جانفشانیها کرده است.
او در درستی و هوش و شجاعت و مهارت در فنون جنگ و ایمان و میهن دوستی پر آوازه است. ستار خان به مدت یازده ماه رهبری مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازیها را بر عهده داشت و مقاومت طاقت فرسای اهالی تبریز در برابر سی و پنج تا چهل هزار نفرقشون دولتی با راهنمایی و هدایت وی انجام گرفت. در اواخر کار محاصره – قوای روس با موافقت انگلیس به تبریز آمد و راه جلفا گشوده شد. ستار از روسها اطاعت نکرد و در برابر کنسول روس «باختیانف» که میخواست بیرقی از کنسولگری روس را بر سر در خانه ستار زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: "من میخواهم که هفت دولت زیر بیرق دولت ایران بیایند - من زیر بیرق بیگانه نمیروم."
ماه امرداد است و گاه سر فرازیست
هنگام جانبازی و مرگِ ترکتازیست
تبریز آن دشمن ستیز پهلوان خیز
اندر حصار دیرپای شاهِ خونریز
خود کامهای از دودمان و ایل قاجار
خودکامگیهایش برون از مرز هنجار
با جنبش مشروطه خواهی میستیزد
مجلس به دست دشمنان ویرانه گشته
ایران سرا منزلگه بیگانه گشته
بر جای شیر شرزه و عدل مظفر
کفتار و روباه دغل همخانه گشته
آزادگان از تودههای پاک ایران
تبریزی و قفقازی و ارمن چو شیران
این جنبش آزاده خواهی را نگهبان
چندیست این شهر شجاعان در حصار است
«ستارخان» آن جان به کف فرزند ایران
چون مرد میدان گرم کار و کار زار است
«باقر» کنار زبده یاران در «خیابان»
آمادۀ سربازی و دشمن شکار است
چنگال قحطی همچو گرگی ـ آدمی خوار
کمکم گلوی مردمان را میفشارد
خودخواهی و نابخردیها بهر مردم
هر دم بلا و ناروایی تازه دارد
در جست و جوی چاره سردار مجاهد
تن میدهد بر آشتی با شاه قاجار
از بهر نان و غله و آذوقۀ شهر
دست مودت میدهد با وی به ناچار
چون راه جلفا بار دیگر میگشاید
آید زره فو ج قشون خرس و کفتار
ستار میکوبد به سر کای وای بر ما
من داده بودم شاه را صد گونه هشدار!
اینک به کوی مهربانیها صفانیست
در کوچهها جز بانگ بیگانه صدا نیست
یک چهره خوب و نجیب و آشنا نیست
شهر از هجوم دشمن ناخوانده بیمار
طعم سکوتی تلخ دارد بغض دیوار...
در یک چنین هنگامه تلخ و بلاخیز
کاندیشهها دارد به سر سردار تبریز
گوید به او کنسول مست دولت روس
دارم برایت مژده ای شاد و دل انگیز
خواهی اگر در امن و آسایش نشینی
باید از این پس پرچم ما را گزینی
بر سر درت این بیرق زیبا بیاویز
زان پس به شادی باش و ازغمها بپرهیز
ستارخان آن شیر میدان شهامت
از خشم میلرزد زسر تا پای قامت
گوید: کنون پاسخ شنو ای «باختیانف»
زین گونه در گوشم مخوان زیبا فسانه
در من نمیگیرد فسون آب و دانه
این یاوهها در گوش من همسان باد است
تا خون ایرانی بجوشد در رگ من
دشمن در این پیکار خوار و نامراد است
من آنچنان خواهم که هفت اقلیم عالم
زیر لوای میهنم ایران در آیند
در زیر تاق آسمان روشن آن
یاران سرود شاد آزادی سرایند
در چشم من خاک وطن یعنی جهان - جان
ناموس و ایمان و شرف «پاینده ایران»
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2842-sattarkhan-sardar-melli-arjangi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
استاد ابراهیم پورداود
زادروز ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت
درگذشت ۲۶ آبان ۱۳۴۷ (۸۳ سال)، تهران
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13756-dr-ebrahim-pour-davood.html
@iranboom_ir
زادروز ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت
درگذشت ۲۶ آبان ۱۳۴۷ (۸۳ سال)، تهران
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13756-dr-ebrahim-pour-davood.html
@iranboom_ir
دکتر ابراهیم پورداود که بود و چه کرد
دکتر اصغر دادبه
پوررداود، ابراهیم (20 بهمن 1264 تا 26 آبان 1347 ش)، استاد ممتاز دانشگاه تهران و احیاگر زبان و فرهنگ ایران باستان. ابراهیم، پورِداود، پورِباقر، پورِمحمدحسین رشتی در محلۀ سبزه میدان رشت چشم به جهان گشود(پورداود، مقدمه بر یشتها، 11-12، «سرگذشت»، 765؛ معین، 1-2؛ نیکویه، 1؛ آبادانی، 88؛ قس: گرجی، 1؛ نیز روشن، 10؛ فرهوشی، 770؛ آرینپور، 3/150؛ میرانصاری، 3/369، که تولد او را 15 اسفند 1264 آوردهاند).
پورداود را بنیانگذار ایرانشناسی در سرزمین ایران، و زندهکنندۀ فرهنگ و زبان ایرانباستان دانستهاند(فرهنگ مهر، 38). دلبستگی او به فرهنگ ایرانباستان تا اندازهای بود که در مدرسۀ فیروزبهرام کلاسهایی برای تدریس زبان و فرهنگ باستانی ایران دایر کرد و خود نیز به تدریس پرداخت(افشار، 17).
وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعۀ کتابهایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعۀ کتابهای دیگر ترجیح دا و به خصوص کتابهای مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سالهای دراز در این باره به تحقیق پرداخت(پورداود، مقدمه بر یشتها، 11-12) و با آگاهی وسیعی که از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی ودیگر زبانهای کهن داشت، تمام کتابهای مربوط به ایران قدیم را ـ که به زبانهای گوناگون نوشته شده بود ـ در کتابخانۀ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود(آبادانی، 91) و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایرانشناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر7، هِل، براون، میتووخ8، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. علاقۀ بلوشه به او بسیار بود، تا جایی که نام پورداود را به خط پهلوی برنگین انگشتری خود حک کرده بود(معین، 15-17؛ مصطفوی، 110-112، 286؛ سپنتا، عبدالحسین، همانجا).
بر اثر کوششهای پیگیر او ایرانیان میتوانند اوستا را به زبان فارسی سادۀ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم، معتقدات دینی، روایتهای تاریخی و اساطیری نیاکان خودآگاه شوند(قزوینی، 3/784-785؛ یارشاطر، «یسنا»، 32-33). خدمت بزرگ او دربارۀ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شده است که گروتهفند9، لاسن، بورنوف و راولینسن در قرن 19م نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند(صدیق، 69).
پورداود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار میبست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، کاملاً تحتتأثیر آنان بود. دقت وسواسگونه در ذکر منابع، به کار بردن جملههای کوتاه و کامل، پرهیز از تصنع، سادگی، گنجاندن معانی بسیار در عبارتهای مختصر، دوری از تکرار و پرهیز از اطناب از ویژگیهای مهم وی در کار تألیف و ترجمه بهشمار میآید. پورداود از واژهسازیهای نابهنجار و نامربوط و از به کاربردن الفاظ عربی پرهیز میکرد. پافشاری او در پارسیگویی در نظر برخی رنگوبوی تعصب داشت و میپنداشتند با زبان عربی دشمنی دارد(معین، 51-52؛ دوستخواه، 53؛ قزوینی، 3/785-786؛ گرجی، 10؛ افشار، 20؛ محیط، 468-470).
شاگردان پورداود: پورداود در طول سالها معلمی خود، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک خود، معلمان و محققان نامدار در عرصۀ ادب و فرهنگ ایران شمرده میشوند. با آنکه نام محمدمعین، محمدمقدم، محمدکیوان پورمکری، یحییٰ ماهیارنوایی؛ بهرام فرهوشی، ساسان سپنتا، احسان یارشاطر، منوچهر ستوده، جلیل دوستخواه، ایرج افشار و...، به عنوان شماری از شاگردان پورداود بر زبانها میرود. منابع موجود شاگردی محمد معین(مصطفوی، 143)، احسان یارشاطر(«به یاد»، 7) و ساسان سپنتا(ص194) را تأیید میکنند و از حضور بهار و شفق در جلسۀ نخستین روز درس پورداود در زمینۀ «زبانها و فرهنگ باستانی ایران» حکایت دارند(یارشاطر، همان، 8).
آثار: آثار پورداود را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
الف- آثار منظوم: پورداود فعالیت ادبی خود را با شعر آغاز کرد و به سبب قریحۀ لطیف و ذوق سرشار از احساسات وطندوستانه، اشعاری دلکش از خود به یادگار نهاد(نیکویه، 35). در آغاز «لسان» تخلص میکرد و آنگاه تخلص «گل» و سپس «پور» را برگزید(برقعی، 2/67-68). کار شاعری خود را با سرودن مرثیه آغاز کرد و مراثی او مورد استفادۀ مرثیهخوانان در ایام سوگواری قرار میگرفت. هنگامی که در تهران به سر میبرد، به خواهش دوستان غزل میسرود و غزلهای شاعران دیگر را استقبال میکرد(پورداود، پوراندخت، مقدمه، 10).
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13756-dr-ebrahim-pour-davood.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر اصغر دادبه
پوررداود، ابراهیم (20 بهمن 1264 تا 26 آبان 1347 ش)، استاد ممتاز دانشگاه تهران و احیاگر زبان و فرهنگ ایران باستان. ابراهیم، پورِداود، پورِباقر، پورِمحمدحسین رشتی در محلۀ سبزه میدان رشت چشم به جهان گشود(پورداود، مقدمه بر یشتها، 11-12، «سرگذشت»، 765؛ معین، 1-2؛ نیکویه، 1؛ آبادانی، 88؛ قس: گرجی، 1؛ نیز روشن، 10؛ فرهوشی، 770؛ آرینپور، 3/150؛ میرانصاری، 3/369، که تولد او را 15 اسفند 1264 آوردهاند).
پورداود را بنیانگذار ایرانشناسی در سرزمین ایران، و زندهکنندۀ فرهنگ و زبان ایرانباستان دانستهاند(فرهنگ مهر، 38). دلبستگی او به فرهنگ ایرانباستان تا اندازهای بود که در مدرسۀ فیروزبهرام کلاسهایی برای تدریس زبان و فرهنگ باستانی ایران دایر کرد و خود نیز به تدریس پرداخت(افشار، 17).
وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعۀ کتابهایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعۀ کتابهای دیگر ترجیح دا و به خصوص کتابهای مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سالهای دراز در این باره به تحقیق پرداخت(پورداود، مقدمه بر یشتها، 11-12) و با آگاهی وسیعی که از زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی ودیگر زبانهای کهن داشت، تمام کتابهای مربوط به ایران قدیم را ـ که به زبانهای گوناگون نوشته شده بود ـ در کتابخانۀ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود(آبادانی، 91) و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایرانشناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر7، هِل، براون، میتووخ8، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. علاقۀ بلوشه به او بسیار بود، تا جایی که نام پورداود را به خط پهلوی برنگین انگشتری خود حک کرده بود(معین، 15-17؛ مصطفوی، 110-112، 286؛ سپنتا، عبدالحسین، همانجا).
بر اثر کوششهای پیگیر او ایرانیان میتوانند اوستا را به زبان فارسی سادۀ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم، معتقدات دینی، روایتهای تاریخی و اساطیری نیاکان خودآگاه شوند(قزوینی، 3/784-785؛ یارشاطر، «یسنا»، 32-33). خدمت بزرگ او دربارۀ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شده است که گروتهفند9، لاسن، بورنوف و راولینسن در قرن 19م نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند(صدیق، 69).
پورداود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار میبست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، کاملاً تحتتأثیر آنان بود. دقت وسواسگونه در ذکر منابع، به کار بردن جملههای کوتاه و کامل، پرهیز از تصنع، سادگی، گنجاندن معانی بسیار در عبارتهای مختصر، دوری از تکرار و پرهیز از اطناب از ویژگیهای مهم وی در کار تألیف و ترجمه بهشمار میآید. پورداود از واژهسازیهای نابهنجار و نامربوط و از به کاربردن الفاظ عربی پرهیز میکرد. پافشاری او در پارسیگویی در نظر برخی رنگوبوی تعصب داشت و میپنداشتند با زبان عربی دشمنی دارد(معین، 51-52؛ دوستخواه، 53؛ قزوینی، 3/785-786؛ گرجی، 10؛ افشار، 20؛ محیط، 468-470).
شاگردان پورداود: پورداود در طول سالها معلمی خود، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک خود، معلمان و محققان نامدار در عرصۀ ادب و فرهنگ ایران شمرده میشوند. با آنکه نام محمدمعین، محمدمقدم، محمدکیوان پورمکری، یحییٰ ماهیارنوایی؛ بهرام فرهوشی، ساسان سپنتا، احسان یارشاطر، منوچهر ستوده، جلیل دوستخواه، ایرج افشار و...، به عنوان شماری از شاگردان پورداود بر زبانها میرود. منابع موجود شاگردی محمد معین(مصطفوی، 143)، احسان یارشاطر(«به یاد»، 7) و ساسان سپنتا(ص194) را تأیید میکنند و از حضور بهار و شفق در جلسۀ نخستین روز درس پورداود در زمینۀ «زبانها و فرهنگ باستانی ایران» حکایت دارند(یارشاطر، همان، 8).
آثار: آثار پورداود را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
الف- آثار منظوم: پورداود فعالیت ادبی خود را با شعر آغاز کرد و به سبب قریحۀ لطیف و ذوق سرشار از احساسات وطندوستانه، اشعاری دلکش از خود به یادگار نهاد(نیکویه، 35). در آغاز «لسان» تخلص میکرد و آنگاه تخلص «گل» و سپس «پور» را برگزید(برقعی، 2/67-68). کار شاعری خود را با سرودن مرثیه آغاز کرد و مراثی او مورد استفادۀ مرثیهخوانان در ایام سوگواری قرار میگرفت. هنگامی که در تهران به سر میبرد، به خواهش دوستان غزل میسرود و غزلهای شاعران دیگر را استقبال میکرد(پورداود، پوراندخت، مقدمه، 10).
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13756-dr-ebrahim-pour-davood.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
•ذکر این خاطره ها«افشار ستایی» نیست
حمیدرضا افسری،به مناسبت هفته کتاب خاطرهای را از ایرج افشار نقل کرده است:
در 16 مهر 1393، به مناسبت زادروز زنده یاد ایرج افشار به درخواست یکی از خبرنگاران ایبنا، سه خاطره از استاد ایرج افشار را گردآوری و منتشر کردم. از آن سه خاطره، یکی شخصی و دو دیگر به نقل یکی از دوستان و همکاران استاد افشار بود که چون در آن هنگام در قید حیات بود، لذا فرزانگی و فروتنی این بزرگوار به بنده اجازه نداد که نامش را ذکر کنم. اما اکنون که در میان ما نیست و در آرامگاه بهشت زهرای تهران در آغوش مادرش آرمیده است، دلیلی بر پنهان کاری نمیبینم.
آن شخص کسی نبود جز استاد کریم اصفهانیان که بیش از 50 سال با استاد ایرج افشار همکاری و دوستی جدی داشت. چندی است که در هر مجلس فرهنگی ای که شرکت میکنم، به مناسبتی یادی از استاد افشار به میان می آید. واپسین آنها همایشی بود که در تالار کتابخانه ملی ایران، در مورخ 23 آبان سال جاری به مناسبت هفته کتاب و کتاب خوانی برگزار شد و در آن مجلس از دو تن از پیشکسوتان عرصه کتابداری تقدیر شد.
دکتر محمدحسن رجبی، یکی از این تقدیرشوندگان، در گفتوگویی که با حاضران در جلسه داشت، از دو بزرگمرد در حوزه فهرستنویسی و کتابداری نام برد. یکی آقابزرگ تهرانی و دیگری ایرج افشار. سپس ضمن ستودن آنها، اشاره و تأکید کرد که تکاپوی خستگی ناپذیر این دو استاد را می بایست سرلوحه و الگو قرار داد. مجلس پایان یافت، اما نمی دانم توصیه آقای دکتر چقدر مفید و مؤثر افتاد؟! کارنامه درخشان استاد ایرج افشار بر کسی پوشیده نیست، اما انسانیت استاد ایرج افشار حقیقتاً موضوع دیگری است. گاه آدمی در عرصههای پژوهشی و فرهنگی به بی اخلاقی هایی برمی خورد که به شگفت می آید و در می ماند!
اکنون خاطره ای دیگر از انسانیت استاد افشار به یادم آمد که مناسب و ضروری دیدم که آن را نیز منتشر کنم. البته غرض از ذکر این خاطرهها «افشار ستایی» نیست، بلکه بیدارکردن و به خود آوردن وجدان ها است! کلام را مختصر می کنم، استاد فقید کریم اصفهانیان نقل می کرد: روزی جوانی هجده نوزده ساله به دفتر مجله آینده آمد و پژوهشی را که انجام داده بود، به آقای افشار نشان داد. آقای افشار قریب به نیم ساعت روی مقاله متمرکز شد و از ابتدا تا انتهای مقاله را به دقت و وسواس تمام خواند. سپس آن را ستود و به آن جوان گفت که چه مدت وقت روی آن گذاشته ای؟ آن محقق جوان پاسخ داد که این چند صفحه پژوهش حدود شش ماه وقت برده است. سپس آقای افشار به ایشان گفت که ما آن را چاپ می کنیم! وقتی آن جوان رفت، آقای افشار نگاهی به نگاه بهت زده من انداخت و گفت: اصفهانیان ما باید
دست این جوانان را بگیریم!»
@iranboom_ir
حمیدرضا افسری،به مناسبت هفته کتاب خاطرهای را از ایرج افشار نقل کرده است:
در 16 مهر 1393، به مناسبت زادروز زنده یاد ایرج افشار به درخواست یکی از خبرنگاران ایبنا، سه خاطره از استاد ایرج افشار را گردآوری و منتشر کردم. از آن سه خاطره، یکی شخصی و دو دیگر به نقل یکی از دوستان و همکاران استاد افشار بود که چون در آن هنگام در قید حیات بود، لذا فرزانگی و فروتنی این بزرگوار به بنده اجازه نداد که نامش را ذکر کنم. اما اکنون که در میان ما نیست و در آرامگاه بهشت زهرای تهران در آغوش مادرش آرمیده است، دلیلی بر پنهان کاری نمیبینم.
آن شخص کسی نبود جز استاد کریم اصفهانیان که بیش از 50 سال با استاد ایرج افشار همکاری و دوستی جدی داشت. چندی است که در هر مجلس فرهنگی ای که شرکت میکنم، به مناسبتی یادی از استاد افشار به میان می آید. واپسین آنها همایشی بود که در تالار کتابخانه ملی ایران، در مورخ 23 آبان سال جاری به مناسبت هفته کتاب و کتاب خوانی برگزار شد و در آن مجلس از دو تن از پیشکسوتان عرصه کتابداری تقدیر شد.
دکتر محمدحسن رجبی، یکی از این تقدیرشوندگان، در گفتوگویی که با حاضران در جلسه داشت، از دو بزرگمرد در حوزه فهرستنویسی و کتابداری نام برد. یکی آقابزرگ تهرانی و دیگری ایرج افشار. سپس ضمن ستودن آنها، اشاره و تأکید کرد که تکاپوی خستگی ناپذیر این دو استاد را می بایست سرلوحه و الگو قرار داد. مجلس پایان یافت، اما نمی دانم توصیه آقای دکتر چقدر مفید و مؤثر افتاد؟! کارنامه درخشان استاد ایرج افشار بر کسی پوشیده نیست، اما انسانیت استاد ایرج افشار حقیقتاً موضوع دیگری است. گاه آدمی در عرصههای پژوهشی و فرهنگی به بی اخلاقی هایی برمی خورد که به شگفت می آید و در می ماند!
اکنون خاطره ای دیگر از انسانیت استاد افشار به یادم آمد که مناسب و ضروری دیدم که آن را نیز منتشر کنم. البته غرض از ذکر این خاطرهها «افشار ستایی» نیست، بلکه بیدارکردن و به خود آوردن وجدان ها است! کلام را مختصر می کنم، استاد فقید کریم اصفهانیان نقل می کرد: روزی جوانی هجده نوزده ساله به دفتر مجله آینده آمد و پژوهشی را که انجام داده بود، به آقای افشار نشان داد. آقای افشار قریب به نیم ساعت روی مقاله متمرکز شد و از ابتدا تا انتهای مقاله را به دقت و وسواس تمام خواند. سپس آن را ستود و به آن جوان گفت که چه مدت وقت روی آن گذاشته ای؟ آن محقق جوان پاسخ داد که این چند صفحه پژوهش حدود شش ماه وقت برده است. سپس آقای افشار به ایشان گفت که ما آن را چاپ می کنیم! وقتی آن جوان رفت، آقای افشار نگاهی به نگاه بهت زده من انداخت و گفت: اصفهانیان ما باید
دست این جوانان را بگیریم!»
@iranboom_ir
گورستان ظهیرالدوله واقع در شمالی ترین نقطه تهران، مدفن بزرگان و مشاهیر ایرانی که گرچه نام و اثرگذاریشان در این مملکت تا همیشه تاریخ روشن است اما محل دفنشان مدت هاست که به خاموشی سپرده شده است./ ایرنا
@iranboom_ir
@iranboom_ir
۲۶ آبان ماه، هفتاد و سومین زادروز محمد شمس لنگرودی، شاعر معاصر ایران و پژوهشگر تاریخ شعر معاصر را گرامی میداریم.
"از گلی که نچیدهام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در "دل" است"
شمس لنگرودی
@iranboom_ir
"از گلی که نچیدهام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در "دل" است"
شمس لنگرودی
@iranboom_ir
جنبشهای ملی و مذهبی ایرانیان پس از کشته شدن ابومسلم
جنبش ابومسلم و انتقال حکومت از امویان به عباسیان دو نتیجهی مهم در بر داشت، نخست اینکه این جنبش، آغازگر جنبشهای ملی دیگری در خراسان و سیستان گشت، دیگر اینکه منجر به بنیاد دولت عباسی گردید و چهرههای ایرانی را در سازمان کشوری و لشگری خلافت داخل کرد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
@iranboom_ir
جنبش ابومسلم و انتقال حکومت از امویان به عباسیان دو نتیجهی مهم در بر داشت، نخست اینکه این جنبش، آغازگر جنبشهای ملی دیگری در خراسان و سیستان گشت، دیگر اینکه منجر به بنیاد دولت عباسی گردید و چهرههای ایرانی را در سازمان کشوری و لشگری خلافت داخل کرد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
@iranboom_ir
سالروز درگذشت آهنگساز، خواننده و نوازنده برجسته تنبور
- سید خلیل عالینژاد
(۱۳۳۶ کرمانشاه، ۱۳۸۰سوئد)
@iranboom_ir
- سید خلیل عالینژاد
(۱۳۳۶ کرمانشاه، ۱۳۸۰سوئد)
@iranboom_ir
روابط فرهنگی ایرانیان و ترکان
پژوهش : کامروز خسروی جاوید
🔴 شناخت نفوذ دین و فلسفه و سیاست ایرانی در میان ترکان
بها : ۱۵۰ هزار تومان
فروش با تخفیف در هفته ی کتاب ۱۳۵ هزار تومان
شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر برای خرید تلفنی این کتاب :
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
(ارسال با پیک و پست )
@iranchehr_ir
پژوهش : کامروز خسروی جاوید
🔴 شناخت نفوذ دین و فلسفه و سیاست ایرانی در میان ترکان
بها : ۱۵۰ هزار تومان
فروش با تخفیف در هفته ی کتاب ۱۳۵ هزار تومان
شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر برای خرید تلفنی این کتاب :
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
(ارسال با پیک و پست )
@iranchehr_ir
کتاب هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی. ترجمه و تدوین دکتر حمید احمدی.
کتاب «هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی» نوشته احمد اشرف و دو مقاله از: گرارد نیولی و شاپور شهبازی به کوشش دکتر حمید احمدی ترجمه و تدوین شده و به بررسی دیدگاههای مربوط به هویت ملی ایران پرداخته شده است.
کتاب در هشت فصل با این عناوین تنظیم شده است: «مفاهیم و نظریهها: هویت ایرانی به سه روایت»، «شکلگیری ایده ایران و هویت ایرانی در ایران باستان»، «تاریخ ایده ایران: هویت ایرانی در دوره هخامنشی و اشکانی (پارتی)»، «هویت تاریخی و فرهنگی ایران در دوره اسلامی»، «هویت ایرانی در دوره فرمانروایی ترکان»، «دوران صفوی: عصر دین و وطن»، «هویت ایرانی در قرن نوزدهم و بیستم میلادی» و «پیدایش ناسیونالیسم دولتی در دوران پهلوی»
@iranboom_ir
کتاب «هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی» نوشته احمد اشرف و دو مقاله از: گرارد نیولی و شاپور شهبازی به کوشش دکتر حمید احمدی ترجمه و تدوین شده و به بررسی دیدگاههای مربوط به هویت ملی ایران پرداخته شده است.
کتاب در هشت فصل با این عناوین تنظیم شده است: «مفاهیم و نظریهها: هویت ایرانی به سه روایت»، «شکلگیری ایده ایران و هویت ایرانی در ایران باستان»، «تاریخ ایده ایران: هویت ایرانی در دوره هخامنشی و اشکانی (پارتی)»، «هویت تاریخی و فرهنگی ایران در دوره اسلامی»، «هویت ایرانی در دوره فرمانروایی ترکان»، «دوران صفوی: عصر دین و وطن»، «هویت ایرانی در قرن نوزدهم و بیستم میلادی» و «پیدایش ناسیونالیسم دولتی در دوران پهلوی»
@iranboom_ir
یوغ، یوگ، یئُوگَ - رضا آقازاده
شیوه فرهنگ نویسی
درستی کار فرهنگ نویسی در ایران اینگونه است که در برابر هر واژه نخست منشأ واژه را به دست می دهند، مثلا با حروف اختصار پارسی بودن، یا عربی بودن، و یا انگلیسی بودن واژه را نشان می دهند. ولی این کار را در فرهنگ های انگلیسی که در ایران ترجمه و تألیف می شود نمی بینیم. حتی فرهنگ های آکسفورد و لانگمن که در ایران به چاپ می رسد نیز چنین کاری نکرده اند. گرچه در برخی موارد در فرهنگ وبستر در میان توضیحات واژه به ریشه برخی (نه همه)نیز اشاره شده است، ولی اشاره به ریشه واژه به صورت اختصار در "فرهنگ نویسی پارسی امروز" کاری علمی و ارزنده است که نیاز پژوهشگر را مرتفع میکند. مثلا: ع یا عر: عربی/ معر: معرب/ انگ: انگلیسی/فر: فرانسه/ و...
(منابع: برهان قاطع/ لغت نامه دهخدا/ فرهنگ معین/ فرهنگ فارسی صبا/ فرهنگ سخن)
***
یوغ، یوگ، یئُوگَ
«یوغ» از پهلوی(پارسی میانه) «یوخت» و این از اوستایی «یَئُوگَ» می باشد. یوغ در لغت معنای جفت و یکی شدن را می دهد، و در اصطلاح:
«چوبی که هنگام شخم کردن روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند، جوغ و جغ هم می گویند.
همی گفت با او گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ.(ابوشکور)» (نقل از فرهنگ فارسی صبا)
پس «یوغ» از این روی که بر گردن جفت گاو نهاده می شود «یوغ» است.
زیر یوغ فلان رفتن هم یعنی با او جفت شدن و یکی شدن، و در واقع تحت الحمایت او شدن است.
یوگا در سنسکریت نیز از همین است و معنای جفت و یکی شدن را دارد.
بخشهای گاو آهن در گویش کرجی
در گویش کرجی(دِه کرج) یوغ را کِتیل ketĪl میگویند.
به چوبی که میان دو گاو بسته میشود جُت jot گفته میشود.
جام jām چوبی که از میان جُوت به گاوآهن بسته میشود.
چوق čūγ چوب.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16461-vaje-korte-ghorte-kot-aghazadeh.html
@iranboom_ir
شیوه فرهنگ نویسی
درستی کار فرهنگ نویسی در ایران اینگونه است که در برابر هر واژه نخست منشأ واژه را به دست می دهند، مثلا با حروف اختصار پارسی بودن، یا عربی بودن، و یا انگلیسی بودن واژه را نشان می دهند. ولی این کار را در فرهنگ های انگلیسی که در ایران ترجمه و تألیف می شود نمی بینیم. حتی فرهنگ های آکسفورد و لانگمن که در ایران به چاپ می رسد نیز چنین کاری نکرده اند. گرچه در برخی موارد در فرهنگ وبستر در میان توضیحات واژه به ریشه برخی (نه همه)نیز اشاره شده است، ولی اشاره به ریشه واژه به صورت اختصار در "فرهنگ نویسی پارسی امروز" کاری علمی و ارزنده است که نیاز پژوهشگر را مرتفع میکند. مثلا: ع یا عر: عربی/ معر: معرب/ انگ: انگلیسی/فر: فرانسه/ و...
(منابع: برهان قاطع/ لغت نامه دهخدا/ فرهنگ معین/ فرهنگ فارسی صبا/ فرهنگ سخن)
***
یوغ، یوگ، یئُوگَ
«یوغ» از پهلوی(پارسی میانه) «یوخت» و این از اوستایی «یَئُوگَ» می باشد. یوغ در لغت معنای جفت و یکی شدن را می دهد، و در اصطلاح:
«چوبی که هنگام شخم کردن روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند، جوغ و جغ هم می گویند.
همی گفت با او گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ.(ابوشکور)» (نقل از فرهنگ فارسی صبا)
پس «یوغ» از این روی که بر گردن جفت گاو نهاده می شود «یوغ» است.
زیر یوغ فلان رفتن هم یعنی با او جفت شدن و یکی شدن، و در واقع تحت الحمایت او شدن است.
یوگا در سنسکریت نیز از همین است و معنای جفت و یکی شدن را دارد.
بخشهای گاو آهن در گویش کرجی
در گویش کرجی(دِه کرج) یوغ را کِتیل ketĪl میگویند.
به چوبی که میان دو گاو بسته میشود جُت jot گفته میشود.
جام jām چوبی که از میان جُوت به گاوآهن بسته میشود.
چوق čūγ چوب.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16461-vaje-korte-ghorte-kot-aghazadeh.html
@iranboom_ir
ایران بوم
کتاب مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان استاد فیروز منصوری، پژوهشگر معاصر در کتاب مطالعاتی دربارة تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، به بررسی تاریخ آذربایجان از زمان ورود سلجوقیان تا روزگار معاصر میپردازد. او در پژوهش خود، چنان که رسم رویدادنگاران…
مطالعاتی در بارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان
نوشته: فیروز منصوری
چاپ سوم : ۱۳۹۰
۹۶۴ صفحه - ۲۵۰ هزار تومان
ناشر: نشر هزار کرمان
شماره تلفن،تلگرام و واتساپ برای خرید این کتاب:
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
۰۲۱- ۶۶۹۲۳۹۴۶
(ارسال با پست یا پیک به سرتاسر ایران)
@iranboom_ir
نوشته: فیروز منصوری
چاپ سوم : ۱۳۹۰
۹۶۴ صفحه - ۲۵۰ هزار تومان
ناشر: نشر هزار کرمان
شماره تلفن،تلگرام و واتساپ برای خرید این کتاب:
۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
۰۲۱- ۶۶۹۲۳۹۴۶
(ارسال با پست یا پیک به سرتاسر ایران)
@iranboom_ir
سلطانیه کارگاه تبدیل مهاجمان خونریز به مردم متمدن بود!
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33724
جا داشت که اطلاعات بیشتری از این بنای عظیم که برخی از باستانشناسان و پژوهشگران، همچون پرفسور پوپ، آن را الگوی ساختن بنای معروف تاج محل میدانند، عرضه میشد. اهمیت این بنا تا بدان اندازه است که یونسکو در سال 2005 آن را که قدیمیترین نمونهی موجود از گنبدهای دولایه در جهان است، در فهرست آثار جهانی ثبت کرد.
اما اهمیت بنای سلطانیه فقط در این نیست که گنبد با شکوه آن در ارتفاع 50 متری یک عمارت هشت گوش قرار گرفته و تزئینات داخلی آن، کاشیکاریها و بناهای جنبیاش، هر کدام نشان دهندهی بخشی از هنر و فرهنگ پربار ایرانی است، بلکه این بنا گواه ارزشمندی است که فرهنگ و تمدن ایران چگونه از بیابان گردان چادرنشین و جنگ سالاران خونریز، مردمی با فرهنگ، هنردوست و نرم خو میسازد.
مرور تاریخ و مراحل ساخت بنای سلطانیه و واکاوی شخصیت بانیان آن، این واقعیت را به روشنی در برابر دیدگان ما قرار میدهد. برای پی بردن به این واقعیت، ابتدا پیشینهی تاریخی محلی را که بنای سلطانیه در آن قرار دارد، به نقل از خبرگزاری میراث فرهنگی ذکر میکنیم و در پی آن، چگونگی ساختن این بنای عظیم و بناهای از بین رفتهی پیرامون آن را شرح میدهیم.
بر اساس اطلاعات موجود در کتیبههایی که از پادشاهان آشور به دست آمده، منطقهای که سلطانیه در آن قرار دارد، در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگاور ساکاراتیها بوده و در عهد فرمانروایان ماد به اسم «اریباد» خوانده میشده است. پارتها نیز آن را به نام نخستین پادشاه خود «ارساس» مینامیدند.
تا پیش از تسلط مغول، سلطانیه به نام «نیزآگامبی» و «شرویاز» نیز معروف بوده است. قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی ساختمان وجود نداشته و این ناحیه مرغزار و چمنزار بوده است. سلاطین مغول پس از استقرار در ایران و پایتخت قرار دادن تبریز، به مرور، برای شکار و گذرانیدن تابستان به این دشت سبز میآمدند و با برافراشتن چادرها، دورهی استراحت تابستانی را در آنجا سپری میکردند. به همین دلیل این محل «قنقواولانک» یا «ایقرئولن»، یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نیز نامیده میشد. پادشاهان بعدی مغول به دلیل خوش آب و هوا بودن این مکان، تصمیم به بنای ساختمانهایی برای اسکان خود و لشکریان و اطرافیانشان گرفتند.
این برنامه در زمانی اوج گرفت که ارغونخان، پسر آباخان، چهارمین ایلخان مغول، بر اریکه سلطنت تکیه زد و تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشتی وسیع و سرسبز بود. شهری بنا کند. لذا دستور داد تا قطعهای که دور باروی آن 12 هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند. برای ساختن این قلعه هزاران نفر از معماران و هنرمندان از تبریز به این منطقه آمدند. ارغونخان پس از آغاز بنای قلعه، در حالی که هنوز نیمه کاره بود، در آن مسکن گزید، اما به سال 691 هجری درگذشت. پسر و جانشین او، غازانخان ابتدا تصمیم به بازسازی بخش نیمه تمام گرفت، ولی از انجام این کار منصرف شد و تبریز را به پایتختی برگزید. در سال 702 هجری، با به حکومت رسیدن اولجایتو، یا همان سلطان محمد خدابنده که برادر غازان خان بود، وی دستور داد در محل سلطانیه فعلی شهری بسازند که دور آن 30 هزار گام باشد. عرض دیوارهای شهر به اندازهای بود که چهار سوار به آسانی میتوانستند در کنار هم روی آن حرکت کنند. سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد تا آرامگاهی با عظمت برایش بسازند و آن را «ابواب البر» نامید. سلطان ایلخانی برای انجام این کار تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان آنها جا و مکان مناسبی ساخت.
در سال 710 هجری قمری کار ساختمان شهر سلطانیه پایان یافت و به این مناسبت سلطان مغول جشن مفصلی بر پا کرد و این شهر را سلطانیه یا سلطان چمان (سلطاننشین) نامید. از این زمان به بعد، با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود داشت، این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی به شمار میرفت. پس از مرگ سلطان در سال 716 هجری، 14 هزار خانوار از هنرمندان و صنعتگران و تجاری که از نقاط مختلف کشور به آنجا کوچ داده شده بودند شهر سلطانیه را که پایتخت رسمی پادشاهان مغول بود ترک کردند. از همین زمان بودکه شهر از رونق افتاد و رو به زوال رفت.
در دوره تیموریان با حملات متوالی امیر تیمورگورگانی در سال 786 هجری ضربهای مهلک به پیکر سلطانیه وارد آمد و این شهر مورد قتل و غارت تیمور و سپاهیانش قرار گرفت. به همین دلیل بود که شهر از سکنه خالی و بسیاری از ابنه و آثار شهر نابود شد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33724
جا داشت که اطلاعات بیشتری از این بنای عظیم که برخی از باستانشناسان و پژوهشگران، همچون پرفسور پوپ، آن را الگوی ساختن بنای معروف تاج محل میدانند، عرضه میشد. اهمیت این بنا تا بدان اندازه است که یونسکو در سال 2005 آن را که قدیمیترین نمونهی موجود از گنبدهای دولایه در جهان است، در فهرست آثار جهانی ثبت کرد.
اما اهمیت بنای سلطانیه فقط در این نیست که گنبد با شکوه آن در ارتفاع 50 متری یک عمارت هشت گوش قرار گرفته و تزئینات داخلی آن، کاشیکاریها و بناهای جنبیاش، هر کدام نشان دهندهی بخشی از هنر و فرهنگ پربار ایرانی است، بلکه این بنا گواه ارزشمندی است که فرهنگ و تمدن ایران چگونه از بیابان گردان چادرنشین و جنگ سالاران خونریز، مردمی با فرهنگ، هنردوست و نرم خو میسازد.
مرور تاریخ و مراحل ساخت بنای سلطانیه و واکاوی شخصیت بانیان آن، این واقعیت را به روشنی در برابر دیدگان ما قرار میدهد. برای پی بردن به این واقعیت، ابتدا پیشینهی تاریخی محلی را که بنای سلطانیه در آن قرار دارد، به نقل از خبرگزاری میراث فرهنگی ذکر میکنیم و در پی آن، چگونگی ساختن این بنای عظیم و بناهای از بین رفتهی پیرامون آن را شرح میدهیم.
بر اساس اطلاعات موجود در کتیبههایی که از پادشاهان آشور به دست آمده، منطقهای که سلطانیه در آن قرار دارد، در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگاور ساکاراتیها بوده و در عهد فرمانروایان ماد به اسم «اریباد» خوانده میشده است. پارتها نیز آن را به نام نخستین پادشاه خود «ارساس» مینامیدند.
تا پیش از تسلط مغول، سلطانیه به نام «نیزآگامبی» و «شرویاز» نیز معروف بوده است. قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی ساختمان وجود نداشته و این ناحیه مرغزار و چمنزار بوده است. سلاطین مغول پس از استقرار در ایران و پایتخت قرار دادن تبریز، به مرور، برای شکار و گذرانیدن تابستان به این دشت سبز میآمدند و با برافراشتن چادرها، دورهی استراحت تابستانی را در آنجا سپری میکردند. به همین دلیل این محل «قنقواولانک» یا «ایقرئولن»، یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نیز نامیده میشد. پادشاهان بعدی مغول به دلیل خوش آب و هوا بودن این مکان، تصمیم به بنای ساختمانهایی برای اسکان خود و لشکریان و اطرافیانشان گرفتند.
این برنامه در زمانی اوج گرفت که ارغونخان، پسر آباخان، چهارمین ایلخان مغول، بر اریکه سلطنت تکیه زد و تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشتی وسیع و سرسبز بود. شهری بنا کند. لذا دستور داد تا قطعهای که دور باروی آن 12 هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند. برای ساختن این قلعه هزاران نفر از معماران و هنرمندان از تبریز به این منطقه آمدند. ارغونخان پس از آغاز بنای قلعه، در حالی که هنوز نیمه کاره بود، در آن مسکن گزید، اما به سال 691 هجری درگذشت. پسر و جانشین او، غازانخان ابتدا تصمیم به بازسازی بخش نیمه تمام گرفت، ولی از انجام این کار منصرف شد و تبریز را به پایتختی برگزید. در سال 702 هجری، با به حکومت رسیدن اولجایتو، یا همان سلطان محمد خدابنده که برادر غازان خان بود، وی دستور داد در محل سلطانیه فعلی شهری بسازند که دور آن 30 هزار گام باشد. عرض دیوارهای شهر به اندازهای بود که چهار سوار به آسانی میتوانستند در کنار هم روی آن حرکت کنند. سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد تا آرامگاهی با عظمت برایش بسازند و آن را «ابواب البر» نامید. سلطان ایلخانی برای انجام این کار تمام هنرمندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان آنها جا و مکان مناسبی ساخت.
در سال 710 هجری قمری کار ساختمان شهر سلطانیه پایان یافت و به این مناسبت سلطان مغول جشن مفصلی بر پا کرد و این شهر را سلطانیه یا سلطان چمان (سلطاننشین) نامید. از این زمان به بعد، با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود داشت، این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی به شمار میرفت. پس از مرگ سلطان در سال 716 هجری، 14 هزار خانوار از هنرمندان و صنعتگران و تجاری که از نقاط مختلف کشور به آنجا کوچ داده شده بودند شهر سلطانیه را که پایتخت رسمی پادشاهان مغول بود ترک کردند. از همین زمان بودکه شهر از رونق افتاد و رو به زوال رفت.
در دوره تیموریان با حملات متوالی امیر تیمورگورگانی در سال 786 هجری ضربهای مهلک به پیکر سلطانیه وارد آمد و این شهر مورد قتل و غارت تیمور و سپاهیانش قرار گرفت. به همین دلیل بود که شهر از سکنه خالی و بسیاری از ابنه و آثار شهر نابود شد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
سلطانیه
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2142-
@iranboom_ir
کتابفروشی 150 ساله ی تهران در کجاست ؟
به تازگی، گزارشگران یک خبرگزاری از کتابفروشی اسلامیه ، کتابفروشی ای که 150 سال پیش در تهران کار خود را آغاز کرد ، گزارشی تهیه کرده اند که خواندن آن ، به ویژه برای جوانان ، بسیار ارزشمند است و آنها را با پیشینه ی کار کتابفروشی در ایران دویست سال گذشته و دشواری های آن آشنا می کند .
http://iranchehr.com/?p=9431
@iranboom_ir
به تازگی، گزارشگران یک خبرگزاری از کتابفروشی اسلامیه ، کتابفروشی ای که 150 سال پیش در تهران کار خود را آغاز کرد ، گزارشی تهیه کرده اند که خواندن آن ، به ویژه برای جوانان ، بسیار ارزشمند است و آنها را با پیشینه ی کار کتابفروشی در ایران دویست سال گذشته و دشواری های آن آشنا می کند .
http://iranchehr.com/?p=9431
@iranboom_ir
ایران بوم
صمد موحد، نویسنده، پژوهشگر و مصحح درگذشت به گزارش ایسنا، در متنی که با دستخط محمدعلی موحد - برادر صمد موحد - در روز یکشنبه، ۲۸ آبان ۱۴۰۲ منتشر شده، آمده است: "بدین وسیله خبر درگذشت برادر دانشمند بسیاردان و اندکگوی خود دکتر صمد موحد را به اطلاع دوستان و…
سالروز درگذشت صمد موحد، نویسنده، پژوهشگر و مصحح
صمد دیلمقانی موحد (۳ خرداد ۱۳۱۵ – ۲۷ آبان ۱۴۰۲) نامدار به صمد موحّد فیلسوف، نویسنده، پژوهشگر فلسفه و عرفان و مصحح آثار عرفانی و ادبی بود. موحد نخستین مدیرِ بخش فلسفه و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. او را از «سرآمدان عرفانپژوهی» در روزگار معاصر و «یکی از استوانههای ادبیات عرفانی ایران» دانستهاند.
او از شاگردان محمود هومن در دانشسرای عالی بود و سالها بهعنوان استاد فلسفه و عرفان در دانشگاههای گوناگون، همچون دانشگاه خوارزمی به تدریس پرداخت.
از جمله آثار و تصحیحهای او میتوان به «کوی طریقت» ، «فصوص الحکم»، «نگاهی به سرچشمه حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن»، «عارفی با دو چهره؛ سیری در احوال و آثار محمود شبستری»، «گلشن راز»، «گوهر مراد»، «کلید سعادت: گزیده اخلاق ناصری»، «مجموعه آثار شیخ محمود شبستری»، «تحفه العالم و ذیل التحفه» اشاره کرد.
@iranboom_ir
صمد دیلمقانی موحد (۳ خرداد ۱۳۱۵ – ۲۷ آبان ۱۴۰۲) نامدار به صمد موحّد فیلسوف، نویسنده، پژوهشگر فلسفه و عرفان و مصحح آثار عرفانی و ادبی بود. موحد نخستین مدیرِ بخش فلسفه و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. او را از «سرآمدان عرفانپژوهی» در روزگار معاصر و «یکی از استوانههای ادبیات عرفانی ایران» دانستهاند.
او از شاگردان محمود هومن در دانشسرای عالی بود و سالها بهعنوان استاد فلسفه و عرفان در دانشگاههای گوناگون، همچون دانشگاه خوارزمی به تدریس پرداخت.
از جمله آثار و تصحیحهای او میتوان به «کوی طریقت» ، «فصوص الحکم»، «نگاهی به سرچشمه حکمت اشراق و مفهومهای بنیادی آن»، «عارفی با دو چهره؛ سیری در احوال و آثار محمود شبستری»، «گلشن راز»، «گوهر مراد»، «کلید سعادت: گزیده اخلاق ناصری»، «مجموعه آثار شیخ محمود شبستری»، «تحفه العالم و ذیل التحفه» اشاره کرد.
@iranboom_ir
۸۹ سال پیش در ۲۹ آبان ۱۳۱۴، حسن پیرنیا (مشیرالدّوله) ـ تاریخدان، وزیر و سیاستمدار دورهی قاجار ـ درگذشت.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
محمد علی سپانلو (۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران - ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران) شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود.
یادش گرامی باد.
محمدعلی سپانلو؛ از زندگی تا مرگ
«رگبارها»، «پیادهروها»، «سندباد غایب»، «هجوم»، «نبض وطنم را میگیرم»، «خانمزمان»، «تبعید در وطن»، «ساعت امید»، «خیابانها، بیابانها»، «فیروزه در غبار»، «پاییز در بزرگراه»، «ژالیزیانا»، «کاشف از یادرفتهها» و «قایقسواری در تهران» از مجموعه شعرهای این شاعرند.
همچنین ترجمه «آنها به اسبها شلیک میکنند» نوشته هوراس مککوی، «مقلدها» نوشته گراهام گرین، «شهربندان» و «عادلها» نوشته آلبر کامو، «کودکی یک رییس» نوشته ژان پل سارتر، «دهلیز وپلکان» شعرهای یانیس ریتسوس و «گیوم آپولینر در آیینه آثارش» - شعرها و زندگینامه گیوم آپولینر - از دیگر آثار منتشرشده او هستند.
«چهار شاعر آزادی» (زندگی و احوال چهار شاعر عصر مشروطه؛ عارف قزوینی، میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، فرخی یزدی) دیگر کتاب این پژوهشگر است.
محمدعلی سپانلو که در سالهای دور تجربه حضور در فیلمهای «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی / 1351)، «ستارخان» (علی حاتمی / 1351) و «شناسایی» (محمدرضا اعلامی / 1366) راداشت در سال 1380 هم در فیلم «رخساره» امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت.
#محمد_علی_سپانلو ، شاعر، پژوهشگر و مترجم پیشکسوت، شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۴ در بیمارستان درگذشت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/15550-mohammad-ali-sepanlo-az-zendegi-ta-marg.html
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
محمدعلی سپانلو؛ از زندگی تا مرگ
«رگبارها»، «پیادهروها»، «سندباد غایب»، «هجوم»، «نبض وطنم را میگیرم»، «خانمزمان»، «تبعید در وطن»، «ساعت امید»، «خیابانها، بیابانها»، «فیروزه در غبار»، «پاییز در بزرگراه»، «ژالیزیانا»، «کاشف از یادرفتهها» و «قایقسواری در تهران» از مجموعه شعرهای این شاعرند.
همچنین ترجمه «آنها به اسبها شلیک میکنند» نوشته هوراس مککوی، «مقلدها» نوشته گراهام گرین، «شهربندان» و «عادلها» نوشته آلبر کامو، «کودکی یک رییس» نوشته ژان پل سارتر، «دهلیز وپلکان» شعرهای یانیس ریتسوس و «گیوم آپولینر در آیینه آثارش» - شعرها و زندگینامه گیوم آپولینر - از دیگر آثار منتشرشده او هستند.
«چهار شاعر آزادی» (زندگی و احوال چهار شاعر عصر مشروطه؛ عارف قزوینی، میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، فرخی یزدی) دیگر کتاب این پژوهشگر است.
محمدعلی سپانلو که در سالهای دور تجربه حضور در فیلمهای «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی / 1351)، «ستارخان» (علی حاتمی / 1351) و «شناسایی» (محمدرضا اعلامی / 1366) راداشت در سال 1380 هم در فیلم «رخساره» امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت.
#محمد_علی_سپانلو ، شاعر، پژوهشگر و مترجم پیشکسوت، شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۴ در بیمارستان درگذشت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/15550-mohammad-ali-sepanlo-az-zendegi-ta-marg.html
@iranboom_ir