Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Video
۲۵ نوامبر در جای‌جای دنیا:

۱) زنان در استان کردنشین جنوب شرقی ترکیه تجمع کردند و شعار «ژن، ژیان، ئازادی» سردادند. پلیس به آنها حمله‌ور شد و ۱۱ نفر از فعالان را بازداشت کرد.

۲-۳) هزاران نفر در پاریس علیه خشونت جنسیت‌محور تظاهرات کردند. عکس زنان زندانیان سیاسی در ایران نیز توسط فعالان ایرانی در این تظاهرات نمایش داده شد.

۴) در بوردو زنان پلاکاردهایی به دست دارند که نام قربانیان زن‌کشی سال ۲۰۲۳ روی آنها نوشته شده است.

۵) در کابل علی‌رغم فشار و سرکوب بی‌وقفه بر زنان، جمعی از فعالان در محیطی بسته گرد هم آمدند.

۶) در رم هزاران نفر به خیابان آمدند و خشم خود را نسبت به قتل زن ۲۲ ساله به دست پارتنر سابقش ابراز کردند.

۷) در لندن هزاران نفر در همبستگی با مردم فلسطین تظاهرات کردند

۸) تظاهرات در میلان علیه خشونت جنسی، زن‌کشی‌های متوالی و فرهنگ مردسالار

۹) در استانبول، علی‌رغم حضور گسترده نیروهای پلیس، حدود ۵۰۰ زن به خیابان آمدند. معترضان پلاکاردهایی به دست داشتند که رویشان نوشته شده بود: «ما ساکت نخواهیم ماند. ما علیه خشونت مردانه-دولتی متحد مبارزه می‌کنیم.»

۱۰) در گواتمالا زنان با شمع عدد ۴۳۸ را روی زمین نوشته‌اند؛ تعداد زنانی که در سال جاری کشته شده‌اند.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹به یاد #الهه_محمدی

۲۵ نوامبر و‌ ۱۶ روز نارنجی، روزهای مقابله با خشونت علیه زنان را نمی‌توان بدون نام‌آوردن از کسانی که همواره درباره خشونت‌های جنسی و جنسیتی و مبارزات زنان نوشته‌اند پشت سر گذاشت. زنانی که بابت مقابله با خشونت جنسیتی، از آزادی محروم‌ شده‌اند، در سلول‌های انفرادی حبس شدند و‌ فشارها و شکنجه‌های روانی ویرانگری را از سر گذراندند. الهه محمدی یکی از این زنان است که اخیرا به ۱۲ سال حبس محکوم شده و شش سال از آن قابل‌اجراست.

در گزارشی با عنوان «بدن ما ملک عمومی نیست»، الهه از خشونت‌ جنسی علیه افراد دارای معلولیت نوشته‌ و با رویکردی تطبیقی راهکارهایی را برای حمایت از این افراد معرفی کرده است: «مژده خواهر میناست؛ مینا دارای معلولیت ذهنی است و مژده از او مراقبت می‌کند. او از زمانی می‌گوید که به دلیل مشغله از دوستش که توانبخش افراد معلول بوده خواسته که بعضی مواقع از مینا نگهداری کند، اما آن مرد خواهرش را آزار داده است؛ «دوستم قبول کرد که بعضی مواقع از خواهرم نگهداری کند. یک روز وقتی وارد خانه شدم دیدم آن مرد لباس‌های خواهرم را درآورده و وقتی من را دید هول شد و به سرعتم از خانه‌ام بیرون رفت. علیه او شکایت کردم و منتظر رای دادگاهم.»

افراد دارای معلولیت انواع اذیت و آزارهای جنسی را تجربه می‌کنند؛ آزارهایی مانند: لمس اجباری و ناخواسته، قرار گرفتن در معرض تماشای پورنوگرافی، قاچاق جنسی، شنیدن جوک‌های جنسی، تجاوز جنسی از سوی محارم، پرستاران یا مددکاران مراکز نگهداری معلولان و هرگونه تماس جنسی یا فعالیت ناخواسته دیگری. بسیاری از بازماندگان آزارهای جنسی، در مورد خدمات یا کمک‌های حمایتی موجود برای بازماندگان خشونت جنسی اطلاعی ندارند و حتی بسیاری از مددکاران و مسوولان مربوط به امور معلولان، آموزشی در این زمینه ندیده و نوع مواجهه درست با بازماندگان را نمی‌دانند.

برای افراد معلول، سوءاستفاده جنسی می‌تواند به شکل رعایت نکردن حریم خصوصی آنها و قرار گرفتن در معرض اعمالی ناخواسته در طول مراقبت‌های شخصی مانند حمام کردن، لباس پوشیدن و توالت باشد. سقط جنین اجباری، عقیم‌سازی یا بارداری ناخواسته از عواقب اذیت و آزارهای جنسی به زنان دارای معلولیت است. معلولان ذهنی، شناختی، اجتماعی، رشدی، نابینایان، ناشنوایان، و افرادی با چند معلولیت، کسانی هستند که معمولا مورد هدف اذیت و آزارهای جنسی‌اند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/1580/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹به یاد #سروناز_احمدی

۲۵ نوامبر و‌ روزهای مقابله با خشونت علیه زنان را نمی‌توان بدون نام‌آوردن از کسانی که همواره درباره خشونت‌های جنسیت‌محور مبارزات زنان نوشته‌اند پشت سر گذاشت. زنانی که به دلیل همین تلاش‌ها از آزادی محروم‌ شده‌اند، در سلول‌های انفرادی حبس شدند و‌ فشارها و شکنجه‌های روانی ویرانگری را از سر گذراندند. سروناز یکی از این زنان است که به سه سال و شش ماه حبس محکوم شده و در زندان اوین محبوس است.

در ادامه متنی را با عنوان «سیاست به رسم زنان؛ ما زمان خود را پس می‌گیریم»، نوشته لیز میسون دیز، می‌خوانید که سروناز احمدی به فارسی برگردانده و در سایت دیدبان آزار منتشر شده است:

یک سال قبل از اینکه MeToo در آمریکا سروصدا کند، زنان آرژانتین در حال مبارزه با اپیدمی خشونت علیه زنان بودند که به‌طور متوسط در هر ۳۰ ساعت موجب به قتل رسیدن یک زن می‌­­شود. این کشتار زنان، عمدتا وحشیانه صورت می‌گیرد؛ طوری که مقتولان مورد شکنجه قرار گرفته، اندام‌هایشان ناقص شده و جسدشان در مکان‌های عمومی رها می‌شود. اما اینطور نیست که زنان آرژانتین صرفا قربانی باشند؛ ظهر ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶ هزاران زن در سراسر کشور از کارهای خود دست کشیدند، کار خانگی بدون دستمزد را انجام ندادند، از بچه‌­ها مراقبت نکردند، غذا درست نکردند و از انجام کارهای عاطفی ضروری، برای سازمان‌دهی سیاسی خودداری کردند. آنها از سازگاری با سناریوهای اجتماعی مرتبط با جنسیت و تقسیم کار وابسته‌­اش که موجب انقیاد و فرودستی زنان می‌شوند، سر باززدند. این اعتصاب، واکنش زنان آرژانتین به افزایش زن­‌کشی در این کشور و به‌طور خاص قتل وحشیانه «لوسیا پرز» جوان بود. با این حال در فراخوان اعتصاب نشان داده بودند که عمده خشونت‌­هایی که زنان تجربه می‌کنند به سیستم اقتصادی که بر پایه استثمار و ستم به زنان استوار است مرتبط است:

«از این اسارت به اسارتی دیگر.​ از یک شکل استثمار به استثماری ظالمانه‌تر. ۲۲ درصد از زنان زیر ۳۰ سال بیکار هستند. زندگی ما متزلزل است. زنانی که هرزه به حساب می‌­روند، زندانی می­‌شوند. زنان ترنس هر روز در خیابان‌ها هدف سرکوب قرار می‌گیرند و تا موقعی که حق آن‌ها برای ورود به بازار کار ضمانت اجرایی ندارد، روسپی‌گری تنها گزینه موجود می‌شود. زنانی که توسط پارتنر خود یا به خاطر یک شغل به قتل می‌رسند. زنانی که پلیس آن­ها را مورد ضرب‌و‌شتم قرار می­‌دهد. انگار فصل شکار ماست. نئولیبرالیسم نیز قدرتش را علیه بدن­‌های ما می‌آزماید. در هر شهر و هر گوشه دنیا. ما امنیت نداریم.»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/1626/

@harasswatch
🔹شورش علیه تعرض جنسی در عرصه هنر

🔹مردسالاری و تحسین هنرمند متجاوز

در آستانه ۲۵ نوامبر گزارشی تکان‌دهنده منتشر شد حاوی ۱۲ روایت از خشونت‌های جنسی یک استاد شناخته‌شده نقاشی. به‌واسطه این متن می‌خواهم به راویان آن گزارش بگویم که پشتشان هستیم، نامشان را نمی‌دانیم و لازم نیست بدانیم اما به رسمیت می‌شناسیمشان و اعلام می‌کنیم: «ما می‌خواهیم برساخت‌های خشونت مردسالارانه و فرهنگ تجاوز را ویران کنیم. ما تکرار و تداوم این فرهنگ را افشا می‌کنیم، ما کسانی که قدرتمندترین جایگاه‌ها را اشغال کرده‌اند و در افزایش خشونت جنسی و تثبیت فرهنگ تجاوز نقش دارند، افشا می‌کنیم.»

در ماه ژوئن سال ۲۰۱۷، دیوار «بووری» مشهور و نمادین خیابان هیوستن منهتن به هنر دیوارنگاری دیوید کوئی اختصاص یافت‌. کوئی هنرمندی بود که به دعوت فیسبوک دیوارهای این شرکت را نقاشی کرده و از این قبل ثروت و شهرت زیادی به‌دست آورده بود. او در سال ۲۰۱۴، در یک پادکست با افتخار اعلام کرده بود که در محیط کار خود با یک ماساژور رفتارهای تجاوزگرانه داشته است. طبق روایت خود کوئی، زن هیچ نشانی از رضایت و تمایل از خود بروز نداده بود.‌

دیوار «بووری» از سال ۲۰۰۸ میزبان آثار بسیاری از هنرمندان شهری بوده است و توسط شرکت هنر جهانی گلدمن مدیریت می‌شود. البته فمینیست‌ها اشاره می‌کنند که از میان تمامی هنرمندانی که در این سال‌ها این دیوار برای نقاشی‌کردن به آنها اختصاص داده شده تنها سه نفر زن بوده‌اند‌. یکی از هنرمندانی که پیشتر روی این دیوار گرافیتی کشیده بود در اعتراض به کوئی نوشت: «دنیای هنر شیوه‌های متعددی برای ابراز سکسوالیته در اختیار ما قرار می‌دهد. عادی‌سازی تجاوز و متجاوز در هنر جایی ندارد. رویکردهایی که این افراد به عنوان باحالی و روشنفکری رواج می‌دهند زندگی‌های بسیاری را نابود کرده است.» از زمان نقش بستن اثر کوئی روی دیوار، این دیوارنگاره بارها مورد حمله قرار گرفت. افراد روی آن گرافیتی کشیدند و با رنگ قرمز نوشتند: «متجاوز».

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/1971/

@harasswatch
🔹گپ‌وگفتی با روسپیان جاده‌ای

🔹طردشدگان ابدی

نویسنده: الصا

هرگز نخواسته‌ام حس کنجکاوی کسی را برانگیزم. بلکه می‌خواهم بگویم: برده‌داری از بین نرفته، تنها شکلش پنهان‌تر و زنانه‌تر شده است.‌ تصادفی نیست اگر فعالان زن بویژه در داخل روزبه‌روز گمنام‌تر یا پنهان‌تر می‌شوند، چه به‌واسطه نبود تشکل و چه به‌واسطه زندانی‌شدن بخشی از آنان که هر دو معلول قدرت سیستم حاکم است. اگر بتوانیم جزئیات و ریشه موقعیت کنونی زن را بشکافیم، دست‌ها را باحوصله و با گشایش ببخشیم، قطعا می‌توانیم شبکه امنی از زنان بسازیم. تحقیق میدانی پیش رو در چند بخش منتشر می‌شود که اولین بخش آن، شروع کاری درباره روسپیان به‌صورت جدی است، کاری که نه به‌شیوه رسمی، بلکه در قالب همدلانه‌ای از گپ‌وگفت با این زنان انجام شده است، زنانی که جدا از ما نیستند، چنان‌که سیستم و زبان حاکم به ما مجردهایی که تنها زندگی می‌کنیم نیز فاحشه می‌گوید.

بعضی از زنان تحت نظارت سازمان‌های صیغه‌یابی کار می‌کردند. و بعضی‌ها‌یشان آزاد. گاهی آزادها، صیغه‌ای‌های سازمانی(لقبی که خوشان داده بودند) را خوشبخت می‌دانستند. چون می‌گفتند: «دست‌کم یکی خبر داره کجا می‌رید و میاید و اگر پولتون رو میبرت، جونتون در عذاب نیست.» طرف دیگر یعنی سازمانی‌ها می‌گفتند: «شما هر‌چی بدست میارید دیگه واسه خودتونه» و دوباره صدا می‌پیچید: «شما امنیتتون از ما بهتره. _شما حداقل جا برای خوابیدن دارید. _شما از هفت دولت آزادید _شما قانون ازتون حمایت می‌کنه _ما رو سنگسار می‌کنن...» همینطور شما و ما میان آنان چرخید: «_شما راحت می‌تونید برید دکتر. _ما امروز فردا ممکنه زگیل بگیریم یا ایدز و بمیریم.»

اکنون یک سال از آن شب می‌گذرد، گاهی در گوشه‌وکنار کامیون‌ها که زنی را می‌بینم می‌گویم آیا آن جمع مرده یا زنده‌اند؟ برای کسی چه فرقی می‌کند که در ناکجاآباد کدام بیراهه‌ای جنازه زنی قطعه‌قطعه شده باشد؟ آیا حبیب آقا آن زن را خوشبخت کرد؟ آیا مثل خاتون دواخور شدند و مردند؟ یا مثل آن زن زگیلی شدند؟

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2239/

@harasswatch
🔹به یاد #نیلوفر_حامدی

گزارشی از نیلوفر حامدی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان که از ۳۱ شهریورماه سال گذشته در زندان است و به ۱۳ سال حبس که ۷ سال از آن قابلیت اجرا دارد محکوم شده است. در روزهای کنشگری علیه خشونت جنسیتی، از فعالانی یاد می‌کنیم که همواره از خشونت‌های جنسی/جنسیتی نوشته‌اند و بهای سنگینی بابت شرافت و تعهد متحمل شدند.

در این گزارش با عنوان «کارفرما می‌گفت منشی شدی پس باید کاملا در اختیار من باشی»، نیلوفر با پنج منشی مصاحبه کرده و از خشونت‌هایی که علیه آنها رخ می‌دهد پرده برداشته است: «این گزارش نگاهی دارد به ستم مضاعفی که منشی‌ها در محیط‌های کاری متحمل می‌شوند. عموم کارفرمایان به‌واسطه ارتباط منشی‌ها با ارباب‌رجوع، تمایل دارند از نیروی کار زن استفاده کنند؛ چرا که تصور می‌کنند یک منشی زن، ویترین بهتری برای ارائه خدمات دارد. زنانی که به‌زعم آن‌ها، نه‌تنها کار عاطفی را به بهترین نحو انجام می‌دهند بلکه زنانگی و جذابیت‌های خود را هم به‌کار خواهند گرفت، همیشه باید به ظاهر خود برسند، لبخند بزنند و خوش‌رویی کنند. اما زنان منشی آزارهای روحی و جسمی متعددی را به‌واسطه شغل خود متحمل می‌شوند. منشی‌های زن، همگی بر این موضع اتفاق‌نظر داشتند که نگاه بیرونی جامعه، زنان منشی را گزینه‌هایی دسترس‌پذیر برای هر‌گونه رفتار غیرمتعارف در محیط کاری می‌شناسد و کلیشه‌های جنسیتی، شغلی و طبقاتی تبلیغ‌شده از سوی سینما و تلویزیون، این باور را تقویت کرده است.

بیتا می‌گوید: «مدت کوتاهی نگذشت که فهمیدم حضور در چنین فضایی مساوی است با انجام خیلی از کارهایی که برای من حل‌شده نبود. آن روزها تصور می‌کردم که من دختر عقب‌افتاده یا سنتی هستم. با اینکه آدم مذهبی محسوب نمی‌شوم اما رفتار مردان در آن شرکت به‌گونه‌ای بود که حس می‌کردم آن‌ها که اروپا رفته‌اند، حتما متجددتر از من هستند و این منم که خیلی دید بسته‌ای دارم. بارها تلاش کردم تا نگاهم را تغییر دهم و کمی شبیه آن‌ها شوم اما نتوانستم. به‌مرور فهمیدم که در آن محیط به‌هیچ‌‌عنوان احساس امنیت نمی‌کنم.»

او ادامه می‌دهد: «بیشتر روزها برایم به سختی می‌گذشت. وقتی جلسه مهمی داشتیم، از من می‌خواستند که برایشان نوشیدنی‌های الکلی سرو کنم و حتی گاهی از من می‌خواستند که با آن‌ها همراه شوم. مدیرم می‌گفت که تو باید به‌عنوان منشی این کارها را انجام دهی و من هم تا مدت‌ها تصورم این بود که حق با او است. فضا به‌گونه‌ای بود که چندان نمی‌توانستم در‌این‌باره با کسی هم حرف بزنم یا مشورت کنم.»

متن کامل گزارش:
https://harasswatch.com/news/1764/

@harasswatch
🔹تقسیم‌ناپذیر و میل متجاوز

نویسنده: مینا جعفری ثابت

«من نقاشی می‌کنم تا استغاثه کنم به درگاه اویی که تقسیم‌ناپذیر است تا پرده از رازی بر بوم نقاشی من بردارد. اگر دعایم مستجاب شود، کائناتی از جنس رنگ در برابر چشمانم زنده می‌شود که به آن شهادت می‌دهم.»

مساله من در این متن تحلیل ساختارِ میلِ متجاوز است. من اصراری به باوراندنِ حقیقتِ روایت‌ها ندارم. بیهوده است تلاش برای شکستنِ دیوار حاشای مریدان. از خصوصیاتِ مشترک متجاوزها مهربانی و دلبری‌های کارآمد آنهاست. این موضع‌گیری من، بر این واقعیت بنا شده که متجاوز کاملا آگاه به اعمالِ خود است، چراکه او می‌تواند سال‌ها الگوی رفتاری خود را در امنیت حفظ کند. متجاوز می‌داند کجا و چه‌وقت سراغِ قربانی برود. او قربانی خود را انتخاب می‌کند، چون شکارچی است. متجاوز فردی معقول است و حتی دانا و البته «خانواده‌دار». اتفاقا به‌واسطه‌ تمام این سرمایه‌ها متجاوز می‌تواند فرد قربانی را غافل‌گیر کند. او قربانی را به عبارتی خفت می‌کند.

جای تعجب نیست اگر سیلی از کامنت‌ها زیر روایت‌های تجاوز استاد به راه افتاده، کامنت‌هایی در وصفِ «چشم و دل سیری» او و یا حتی خبرگی‌اش در تدریس رنگ‌شناسی. این‌ کامنت‌ها بر تلخیِ طنزِ واقعیتی دلالت می‌کنند که در آن زندگی می‌کنیم. تا بوده اگر گاهی هم حتی جایی روایتی از تجاوزی به گوش رسیده، فورا انکار شده. سال‌ها تجاوز کلیسا و روحانیون را مریدانِ ایشان انکار کردند. تجاوزِ پدران به فرزندان را مادران زیادی انکار کرده‌اند. انکار‌ دقیقا محلِ اتصالِ مرید به مراد است، آنجایی که سوژه وجودِ هر نوع فقدانی را در دیگری بزرگ رد می‌کند. رابطه‌ی استادی و شاگردی بر اساسِ مناسباتِ قدرت استوار شده، از این روست که دیوارِ حاشا برای مریدان خیلی بلند است.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2241/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹«ساعت ۱۰ شب، در شهر غریب از خوابگاه اخراج شدم»

تعدادی از دانشجویان دانشگاه‌های الزهرا، اصفهان، علم و صنعت، دانشگاه هنر و شهید بهشتی روایت‌های خود از مهم‌ترین آسیبی که تعلیق به زندگی آنان وارد کرده را درمیان گذاشته‌اند تا شاید رنج آن‌ها تبدیل به یک مسأله عمومی در جامعه شود.

یک دانشجوی دانشگاه الزهرا که شبانه از خوابگاه دانشگاه اخراج شده، تجربه خود از تعلیق را چنین تعریف می‌کند: «من برای دفاع از خودم به کمیته انضباطی احضار شدم. به من گفتند باید دفاعیه بنویسی اما وقتی به قانون استناد می‌کردم، می‌گفتند: «بنویس پشیمونی، اشتباه کردی و تعهد بده که دیگر تکرار نمی‌کنی.» می‌گفتم: «طبق آیین‌نامه خودتان من حقوقی دارم چرا باید بنویسم پشیمونم و اشتباه کردم؟»

بار دیگر که برای پیگیری رفتم، می‌گفتند تو داخل دانشگاه کشف حجاب کردی. گفتم مدرک نشانم بدهید و باز با هیاهو مدرکی به من نشان ندادند. حکم کمیته بدوی صادر شد و من به‌مدت دو ترم از تحصیل تعلیق و همچنین از خدمات دانشگاه به‌صورت دائم محروم شدم. زمین دور سرم چرخید. با خودم می‌گفتم یعنی بیشتر از یکسال به شهرمان برگردم؟ به خانواده‌ چه بگویم؟

همه زحمت‌هایم دود شد و رفت هوا. طبق قانون یک مرحله دیگر مانده بود تا حکمم اجرایی شود. آن هم مرحله تجدید نظر بود. کلی پرس‌و‌جو کردم و فهمیدم که توی جلسه بعد حتی نباید اسمی از قانون بیاورم فقط باید بگویم غلط کردم، اشتباه کردم، هرچی شما بگویید. چاره‌ای نداشتم، خیلی زحمت کشیده بودم که به تهران بیایم، اگر به شهرمان برمی‌گشتم، همه‌چیز را از دست می‌دادم.
رفتم و از بالا تا پایین دفاعیه تجدید نظر را با اظهار ندامت پر کردم. حالم بد بود ولی چاره‌ای هم نبود.

تا رفتم برگه را دادم، از تو کمد حکمم را دادند، گفتند نظر کمیته تجدید نظر تأیید عینی حکمت بود‌. دو هفته بعد، من دختر ۲۰ ساله در شهر غریب، بی‌جا‌و‌مکان در تهران، ساعت ۱۰ شب از خوابگاه اخراج شدم.

لینک گزارش:
https://www.tg-me.com/anjmotahed/7114

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹۱۶ آذر، روز دانشجو و مقاومت دانشگاه گرامی

🔹از متن «روزهای بیم و امید»، مربوط به شهریورماه سال گذشته، منتشرشده در سایت دیدبان آزار:

در تجمع ظهر دانشگاه شرکت کردم. عمده دانشجویان جوانان دهه‌هشتادی‌ای بودند که تازه دانشجو شده بودند. تجمع در فضای پشت سردر و در تقابل با بسیج دانشگاه شکل گرفته بود. شعارها وام‌گرفته از شعارهای کف خیابان بود. آن روزها می‌گفتند تجمع در محیط بسته دانشگاه فایده‌ای ندارد و حتی ناامن‌تر از خیابان است. دانشگاه باید به خیابان بپیوندد. اما من فکر می‌کردم دانشگاه باید مستقل از خیابان فعال بماند تا اگر خیابان خاموش شد آتش زیر خاکستری برای خیابان باشد. تجمع تمام شد و در بیرون از دانشگاه به «نون» پیوستم. نون می‌گفت این‌بار فرق می‌کند. این‌بار این پیام را رسانده‌اند که حتی اگر در خیابان راه بروید به بهانه پوشش شما را می‌کشیم. گفتم این برگ برنده است. وقتی حرکتی فقط برای زندگی باشد نه متوقف می‌شود، نه مصادره می‌شود و نه بازگشت‌پذیر است. با نون خیابان‌ها را گشتیم تا زمان تجمع برسد. به درب ۱۶ آذر که رسیدیم متوجه شدیم همان‌روز حراست دانشگاه، ۳۰ نفر از دانشجویان را در اختیار نیروهای امنیتی قرار داده و خبری ازشان دردست نیست.

در تجمع آن‌روز دانشگاه گفته می‌شد: «حراست، سپاهی پیوندتان مبارک!» در همان حین پسر جوانی را در طرف دیگر خیابان به جرم راه‌رفتن سوار موتور کردند و بردند. جوابشان به فریاد ما هم فقط چرخاندن باتومشان بود. از جلوی ماموران که رد می‌شدیم نون می‌گفت مسخره است. شغل‌شان این است که صبح از خواب بیدار شوند و بیایند در خیابان بایستند تا عده‌ای دیگر ازشان بترسند! جلوی دانشگاه با چند دختر و پسر دهه‌هشتادی همراه شدیم. سر نترس و کله پربادی داشتند. اصرار داشتند در همان‌جا شروع به شعار‌دادن کنیم. همراه نون قانعشان کردیم که اول باید به جمعیت بیشتری ملحق شویم. به سمت بالا در حال حرکت بودیم که «میم» آشفته و با چشم‌های سرخ‌شده از اشک‌آور به طرف پایین آمد و گفت امروز روزش نیست. گفت همه را می‌گیرند و خودش هم لحظاتی بازداشت شده اما از دستشان فرار کرده. آن روز با اصرار میم برگشتیم.
 
در دانشگاه تجمع و تحصن برقرار است. بچه‌ها مقابل درب ۱۶ آذر رفته‌اند تا مردم صدایشان را بشنوند. ماموران حراست و چند نفر از مسئولان دانشگاه جلوی ما ایستاده‌اند و نمی‌توانند کاری کنند. مردم مقابل درب دانشگاه با ما همراهی می‌کنند و دست می‌زنند. هرچند که مدتی بعد با هجوم ماموران پراکنده می‌شوند. چند دختر دانشجو روسری‌شان را آتش می‌زنند و لگد می‌کنند. بعد از اتمام تجمع یکی از ماموران حراست به سمتم برمی‌گردد و آهسته می‌گوید: «بهتره چند دقیقه صبر کنی بعد خارج شی. ممکنه از روی رنگ شالت شناساییت کرده باشن.» بعد از دانشگاه با «الف» و «ر» از میرداماد تا قیطریه را زیر پا می‌گذاریم. در راه چندین زن و مرد را می‌بینیم که با اشاره به موهای رهایمان می‌گویند «دمتون گرم»، «آفرین»، «مراقب مأمورا باشید». شریعتی مملو از ماشین‌هایی‌ست که با بوق ممتد سکوت را می‌شکنند. یکهو تعدادی مامور موتوری سر می‌رسند و یک نفرشان که پرچمی سبز رنگ در دست دارد خطاب به ما عربده می‌زند: «خانم روسریت رو سر کن.» اعتنا نمی‌کنیم. تکرار می‌کند. ترسیده‌ایم اما دستانمان را مشت کرده‌ایم که مبادا با واکنش غیرارادی به سمت سرمان برود. به مسیرمان ادامه می‌دهیم و ماموران رد می‌شوند. نفس راحتی می‌کشیم.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
در ۱۶ روز کنشگری علیه خشونت جنسیت‌محور، از زنانی یاد می‌کنیم که از این خشونت‌ها نوشته‌اند و با بازداشت و حبس مواجه شده‌اند. #نسیم_سلطان_بیگی، روزنامه‌نگار و فعال مدنی، روز ۳۰ آبان‌ماه، جهت تحمل دوران محکومیت سه سال و شش ماه حبس خود به زندان اوین منتقل شد. او در گزارشی که در ماهنامه خط صلح نوشته و ازقضا از مصادیق اتهامی‌اش هم عنوان شده، به بررسی جنسیت و مسئله کارتن‌خوابی می‌پردازد و از خشونت جنسی گسترده علیه زنان کارتن‌خواب می‌گوید:

«به گفته‌ مدیر یکی از مراکز نگهداری از زنان آسیب‌دیده تجاوز از سوی محارم و اعضای خانواده در دوران کودکی یکی از دلایل پرتکراری‌ست که زنان را به سمت کارتن‌خوابی سوق می‌دهد. بر اساس آخرین آمارهای ارائه‌شده از سوی بهزیستی سن کارتن‌خوابی زنان به پانزده سال رسیده. خشونت جنسی‌ای که بر زنان کارتن‌خواب می‌رود، در موارد متعددی به بارداری‌های ناخواسته منجر می‌شود. نیاز درباره‌ سرانجام این بارداری‌ها می‌گوید: "خیلی پیش می‌آید که در دوران کارتن‌خوابی زنان حامله شوند و بدبختی‌های آن‌ها ده برابر می‌شود. آن‌ها در آلونک‌ها زایمان می‌کنند و بچه را یا به بهزیستی می‌دهند یا تعداد کمی از آن‌ها بچه را نزد خود نگهداری می‌کنند یا پیش از زایمان، بچه در شکمشان را در ازای دریافت مبلغ‌های خیلی کمی پیش‌فروش می‌کنند، چون امکان نگهداری ندارند؛ با این حال همان مبلغ را هم به آن‌ها نمی‌دادند." او در ادامه روایت یکی از دوستانش را تعریف می‌کند: "دوستم باردار بود و نمی‌دانست پدر این بچه کیست و بچه‌اش را پیش‌فروش کرد. او برای زایمان به بیمارستان رفت و وقتی برگشت، گریه می‌کرد و می‌گفت آن خانواده فقط هزینه‌ زایمانش را دادند و بچه را بردند و پولی را که قرار بود به او بدهند، ندادند." نیاز در پاسخ به این سوال که خانواده‌ها از کجا زنان کارتن‌خواب حامله را پیدا می‌کنند، می‌گوید: "نمی‌دانم، اما این افراد می‌دانند که زنان حامله در فلان پاتوق هستند و دنبالشان می‌گردند و آن‌ها را پیدا می‌کنند یا مردان می‌دانند که می‌توانند زنان کارتن‌خواب را در پاتوق‌ها به راحتی در ازای یک دَه‌هزاری یا مواد به دست بیاورند و به همین دلیل هم به  پاتوق‌ها می‌آیند." بارداری بسیار گسترده است و زیاد اتفاق می‌افتد و میزان خشونت جنسی علیه زنان کارتن‌خواب بسیار بالا است. او در ادامه درباره‌ شرایط زایمان این زنان می‌گوید: "شرایط زایمان این زنان بسیار رنج‌آور است و بیش‌تر آن‌ها در بیابان و در تنهایی زایمان می‌کنند. آن‌ها به جای پوشک از کیسه‌های زباله سفید و دستمال کاغذی استفاده می‌کنند و در بسیاری موارد حتی لباس برای نوزاد به‌دنیاآمده ندارند."»

@harasswatch
Audio
نامهٔ سروناز احمدی- بند نسوانِ اوین
آذر ۱۴۰۲


https://www.tg-me.com/sepideh_rashnu
ديد‌بان آزار
نامهٔ سروناز احمدی- بند نسوانِ اوین آذر ۱۴۰۲ https://www.tg-me.com/sepideh_rashnu
بخشی از نامه #سروناز_احمدی برای #سپیده_رشنو:

برای زندانی نامه که می‌فرستی انگار از نو در آن هیئت ما زاده می‌شود. اینجا هربار که رفیقی از پشت تلفن می‌پرسد چیزی لازم نداری برایت بفرستیم، دلم می‌خواهد بگویم: نامه، کمی از خیالات شاعران عرب و تعداد زیادی خودنویس روان.‌ سپیده عزیز، حالا دیگر هفت‌ماهی می‌شود که اینجایم و پنج‌تا دیگر از این هفت‌ماه‌ها باید بمانم. و هروقت در حبسیه قصیده لبخند چاک‌چاک شمس لنگرودی، به آنجا می‌رسم که «اکنون رفتار زندگی یادم رفته است، اکنون درست یادم نیست کودکان چه شکلی دارند»، دلتنگی جگرخونم می‌کند.‌

همیشه اما کودکی در رنج و مقاومت در نزدیکی‌ات وجود دارد. برای من بیرون از اینجا، کودکان افغانستانی، کودکان کار، کودکان مبتلا به اختلالات روان و کودکان مبتلا به سرطان بودند. اینجا هم کودکان مادران زندانی و کودکان جنگ‌زده‌ای‌اند که در اخبار یک‌طرفه می‌بینمشان. بیرون از اینجا وحید بود، اینجا رونیکا هست. اینجا باید به مادرش بگویم در کتاب‌های مددکاری‌ام نوشته باید با کودک صادق بود وقتی که می‌پرسد: «مامان کی برمی‌گردی؟» باید با زبان ساده با کودک صحبت کرد. مثلا باید بگویی: «پنج تولد دیگرت که بگذرد برمی‌گردم خانه.»

زندان البته که تجربه از‌دست‌دادن است، اما تمرین محکم‌گرفتن آنچه در مشتت به‌جا مانده هم هست. اینجا دارم کتاب مددکاری دیگری می‌خوانم درباره کودکان و جنگ.‌ یادم می‌دهد که به کودکان جنگ‌زده آموزش دهم چطور فرونپاشند وقتی بوی باروت، بوی بدن‌های سوخته در سرشان می‌پیچد، یا چه کار کنند وقتی ناگهان با بدن‌های کوچکشان، حس می‌کنند که الان است یک بار دیگر زیر آوار خانه‌ای دفن شوند. احساس دفن‌شدن برای هرشانه‌ای سنگین است. چه برسد به کودکی که حتی نمی‌داند مرز را چطور می‌نویسند. هیچ کودکی با مرزهایش متولد نمی‌شود.

@harasswatch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آرمیتا_گراوند

«مبارزه تنها توانانی ادامه نفس‌کشیدن نیست. در واقع این دعوا برای این است که بتوانید با سر بالا در خیابان قدم بزنید و احساس کنید من هم به اینجا تعلق دارم و لیاقت حضور در هرجا را دارم.»

ویدئو را خواهر آرمیتا منتشر کرده و کپشن برگرفته از صفحه اینستاگرام خود آرمیتا گراوند است.

@harasswatch
🔹نگاهی اجمالی به کار خانگی و کتاب «انقلاب در نقطه صفر»

🔹چه کسی به لکه‌های روی فرش فکر خواهد کرد؟

نویسنده: فرزانه کریمی

چگونه می‌شود بعد از صرف غذا، بدون هیچ مسئولیتی برخاست و رفت و به امور شخصی خود رسید؟ جمع‌کردن لیوان‌ها و بشقاب‌ها، شستن و جابجا‌کردن و به فکر وعده‌ غذایی بعد شدن چه؟ چه‌کسی می‌خواهد پاکیزگی را مراعات کند، چربی‌ها را بشوید و سینک ظرف‌شویی را آنطور که باید، تمیز نگه دارد؟ چگونه می‌توان زنی را تصور کرد که به‌اندازه‌ یک نفر، به‌اندازه‌ خودش، نگران پاکیزگی محیط اطرافش است، کسی را که در طول روز به آماده‌کردن صبحانه و ناهار و شام برای دیگران فکر نمی‌کند؟ چگونه می‌شود کسی به لکه‌ روی فرش، روی کابینت، دسته‌ یخچال، پاشیدگی لباس‌ها فکر نکند؟ بپرسیم. اگر زنان در سراسر جهان این درگیری‌های ذهنی را نمی‌داشتند چه تغییری در وضعیت عمومی‌شان بوجود می‌آمد؟ چقدر از نیروی فکری‌ خود را ذخیره می‌کردند؟ به چه مسائل مهمی می‌پرداختند؟ مراقبت از فرزندان چه میزان انرژی از مادران می‌گیرد؟ چه چالش‌هایی پیش‌ روی مادران می‌گذارد؟ با تولد هر طفل چند زنجیر به زنجیرهای پای مادران اضافه می‌شود؟ صدای قاشقی که کَف آشپزخانه می‌افتد، درب کابینتی که باز مانده، شیری که روی اجاق‌گاز سر رفته و اجاق‌گازی که باید مجددا پاکیزه شود، لباس‌های سفید و…، این‌ها چقدر تمرکز می‌خواهد؟ تکرارِ روزانه‌ این کارها چه میزان از نیروی فکری و جسمی زنان را می‌بلعد؟

در  سال ۱۹۷۲، که کارزار مطالبه‌ مزد برای کار خانگی توسط زنانی از ایتالیا، انگلستان، فرانسه و ایالات متحده، به راه افتاد، در افغانستان چه خبر بود؟ در سال ۲۰۲۳ وضعیت حقوق زنان افغانستانی چیست؟ واقعیت وَهم‌آلود و اندوه‌باری است که اکنون فکر‌کردن به حقوق زنان افغانستان جرات زیادی می‌طلبد. چه‌اینکه زنان افغانستان جز کار خانگی و اطاعت از مردان حق دیگری ندارند. آنچه اینجا در مورد کار خانگی زنان می‌خوانیم، مسئولیت تحمیلی مشترکی است که به زنان جهان داده شده است، افغانستان هم ذیل این مجموعه قرار می‌گیرد. در افغانستان اما به‌شیوه‌های تندروانه و بنیادی‌تر، تلاش می‌شود زنان در خانه‌ها بمانند و فعالیت محوری‌شان کار خانگی باشد. زنان با وحشت از فضاهای عمومی حذف می‌شوند و به پستوهای‌خانه‌ها رانده می‌شوند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2243/

@harasswatch
2024/09/21 18:07:43
Back to Top
HTML Embed Code: