Telegram Web Link
🔹ایستاده در نقطهٔ کوچ سپیده فرهان

 🔹در آینهٔ چشم‌هایش

نویسنده: نَشیبا


هویت‌بخشی به «من» -اگرچه شاید ناخوداگاه- در مقام رفیق، همراه و همراز «او»، او که بسیار بیش از من «دیده» بود (همراز؟ راز؟ کدام راز؟ دست برداریم. چه چیز را کدامِ ما نمی‌دانیم؟ چه نقطه‌ای از بودن؟ چه ناگفته‌ای از زن بودن؟ چه داستانی از تجربهٔ زیست یک زن در زندان؟ یا از غربت، از تنهایی، از بی‌وطنی؟ چه چیز را؟ کدامِ ما؟... رفیق؟ این دوستی‌ها هم نه، که آشنایی‌های مجازی، بی در آغوش کشیدنی، بی خیره شدن به تصویر خود در نی‌نی چشمان دیگری، بی که هرگز نامش را در گوشش چنان زمزمه کنیم که حریری در آن پیچاپیچ، انگار به نسیمی بلرزد و لبخندی غیرارادی بر لبانش، و با امکان مدام ‌مرزشکنیِ نه خیال و واقعیت، که دروغ و حقیقتِ آنچه هستیم، می‌تواند رفاقت را به دقت معنا کند؟ دلگرم‌کننده و زندگی‌بخش؟)

رجوع کن، بکَن، بتراش... تمام آرشیو صفحه‌ات را زیرورو می‌کنی تا متنی را از او بیابی که روزی نوشته بود و تو به اشتراکش گذاشته بودی (و البته پیدایش نمی‌کنی): «داستانِ» آخرین شب زندگی هم‌بندش در آستانهٔ اعدام. گفته بودیش: «شهادت بده، باز بنویس، وظیفه داری، تو مسئولی»، نوشته بود: «سعی کرده‌ام، نشد، نشده، نمی‌شود دیگر»... ناتوانی در «بازنمایی از خلال کلمه» بود که او از آن می‌گفت یا بار سنگین «شاهد» بودن، گویی نفسش را به شماره انداخته بود؟... پس، به هر روی، آغاز این بود: او «داستان»ی از شبی واقعی در زندان، از آدمی واقعی، نوشته بود، من از وظیفه گفته بودم، از مسئولیت، و او از «ناتوانی در بیان»... و باید درنگ کرد اما، درنگ کنید شما: این توصیف دقیقی‌ست از موقعیت او؟ «ناتوانی در بیان»؟

سپیده اما به احتمالی قریب‌به‌یقین، به هر شکلی که رفته باشد، خودکشی نبوده، و چه به مرگی طبیعی، چه تصادفی از سر بی‌احتیاطی، و چه قتل به دست دیگری، ناتمامی‌ای کلافه‌کننده‌ و اضطراب‌آور به ذهن ما فشار می‌آورد و ضربه می‌زند، نه یکباره و مهیب، که آرام و ریز، اما پیوسته، در ساعات، روزها، ماه‌ها و سال‌های پیش رو: مرگی به‌مثابهٔ دانهٔ زنجیری از تسلسل رنجی که زیست سپیده بر او تحمیل کرد، حال خواه رنجِ خودِ زیستش (تجارب مبارزه و در پی‌اش زندان، زندگی در غربت، و نیز رنج روزمره و مداوم زیست یک زن در این خاک)، خواه رنج دیگری‌ای که شاهدش بود و خواه خودِ رنجِ جانکاهِ شاهد بودن، دانه‌ای همچنانکه پس از/در امتداد دانه‌های قبل‌تر آمده، در پی خود بی‌شمار دانهٔ دیگر هم دارد: رنج از پی رنج، به نام سپیده، به یاد سپیده، به ناچاری انسان، واقعاً انسان، و به ناپیداییِ و اختفای زن.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2168/
🔴 احضار گسترده دانشجویان خوابگاهی به کمیته

بر اساس گزارشات، بسیاری از دانشجویان دختر ساکن در خوابگاه‌ دانشگاه چمران اهواز، به کمیته انضباطی احضار شده‌اند. این احضاریه‌ها اغلب پس از تاریخ تعیین‌شده برای مراجعه به کمیته، به دست دانشجویان رسیده‌اند. همچنین در آن‌ها توضیحی درباره دلیل احضار نوشته نشده‌است. اما بر اساس گفته دانشجویانی که به کمیته رفته‌اند، دلیل این احضار‌ها، رعایت نکردن قوانین پوشش است.

لازم به ذکر است که تمام استناد کمیته برای تشکیل پرونده، تنها گزارش مسئول گیت بوده‌است. گزارشاتی ناموثق و سلیقه‌ای که استناد به آنها، خلافِ بدیهی‌ترین حقوق هر دانشجو است. همچنین چندتن از دانشجویان عنوان کرده‌اند که در بعضی موارد، مسئول گیت بدلایل شخصی گزارش تخلف آنان را ارسال کرده‌است.

#حق_همگانی_تحصیل
#دانشگاه_چمران_اهواز
4⃣9️⃣2️⃣6️⃣
🆔@senfi_uni_iran
هشدار: محتوای هولناک و آزاردهنده که ممکن است برای برخی مناسب نباشد.

🔹روایتی از بازداشت و خشونت جنسی

🔹«مگر دنبال هرزگی نیستید؟ برایتان فراهم می‌کنیم.»

نویسنده: ناشناس

صبح یکی از روزهای پاییز ۱۴۰۱، برای تدریس و انجام کارهای اداری به خیابانی در مرکز شهر رفته بودم. و بعد برای انجام کاری دیگر، طول خیابان را طی کردم و پیاده‌روی طولانی خسته‌ام کرده بود. روی یکی از نیمکت‌های مجاور خیابان نشستم تا استراحت کنم. یک ون و تعدادی مامور را در آن سوی خیابان دیدم، اما نگرانی‌ای نداشتم. مانتوی بلندی پوشیده بودم، روسری‌ام سرم بود، و هنوز اول صبح بود و من مشغول کارهای شخصی خود بودم.

روی نیمکت نشسته بودم که خانمی به سمتم آمد. خانمی با ظاهری بسیار معمولی. از من پرسید: «امروز فراخوانه؟» اظهار بی‌اطلاعی کردم. گفت: «ماجرای حمله به دانشگاه رو شنیدی؟» شنیده بودم اما چیز بیشتری نمی‌دانستم و نرفته بودم. این‌ها را به او گفتم. کمی که گذشت، پسری به کنار ما آمد. شروع کرد به حرف زدن و تعریف کردن از بازداشت خشن و کتک‌زدن یک دختر. من گفتم الان زورشان می‌رسد، اما بعداً نه. خانم به سمت لباس شخصی‌های آن طرف خیابان رفت. من هیچ ترسی نداشتم، چون چیزی برای ترسیدن نبود و هیچ کاری نکرده بودم. در مدت کوتاهی، مردی قدبلند و عینک دودی زده، از پشت به سمتم آمد، دست انداخت دور کمرم و گفت: «صدات درنمیاد، می‌ری تو ون.»

من گیج بودم. فضای زیادی برای مقاومت نبود و من هم البته مطمئن بودم چیز جدی‌ای نیست. مرا به سمت ون بردند. یک ون سفید‌رنگ، بدون هیچ نشان خاص دیگری. در نزدیکی ماشین در حال بازداشت‌کردن یک دختر نوجوان بودند. لباس‌های یک‌رنگ و گشادی تنش بود. پدرش داد و بی‌داد کرد که نجاتش دهد، حمله کردند و پدرش را تا می‌خورد زدند و لباس‌هایش را پاره کردند. من و چند نفر دیگر که آنجا بودیم داد زدیم، اعتراض کردیم که دختر کم‌سن است ولش کنند، اما سر همۀ ما داد زدند و دختر و پدرش را با کتک بردند.

مرا توی ون نشاندند. گوشی موبایل و کیفم را گرفتند. افرادی از قبل آنجا بودند و افراد جدیدی اضافه می‌شدند. ماشین حرکت نمی‌کرد و کسی هم توضیحی به ما نمی‌داد. تعداد زیادی در ون نشسته بودیم. به ناچار حتی روی همدیگر. داشتیم خفه می‌شدیم. مدتی طولانی در این وضع بودیم. چند نفر اعتراض کردند که مگر شما برای اسلام کار نمی‌کنید، این چه وضعی است که زن و مرد را روی هم انداخته‌اید؟ و در جواب، فریاد می‌زدند و فحاشی می‌کردند و با باتوم محکم به بدن‌هایمان ضربه می‌زدند و می‌گفتند شما همین را می‌خواهید.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2170/
ديد‌بان آزار
Photo
🔹بازداشت ۵ زن ترنس و اخذ اعتراف اجباری

روز ۲۹ خرداد، ماموران اطلاعات سپاه ۵ زن ترنس را که پنج‌شنبه هفته گذشته در خیابان و در برابر آزار و مزاحمت یک «آمر به معروف» در افسریه تهران از خود دفاع کرده بودند، بازداشت کردند. متاسفانه تا کنون از هویت این زنان ترنس بازداشت‌شده و وضعیت آنان اطلاعی در دست نیست.

به گزارش شبکه شش رنگ فرد آزارگر (یا «آمر به معروف») اقدام به دخالت در پوشش این پنج شهروند شده بود و پس از از بی‌اعتنایی این زنان ترنس به مزاحمت این فرد و تذکرهای او درباره رعایت «حجاب» و «هنجار جامعه» از آنها فیلمبرداری کرده است که آنها با کمک مردم، موفق به وادار کردن او به پاک کردن فیلم‌هایشان می‌شوند. پس از آن ویدئوی مداخله و حمایت مردم از این پنج فرد ترنس در شبکه‌های اجتماعی همه‌گیر شد. پس از آن امروز همشهری آنلاین با پخش گزارشی تهیه شده توسط «ستاد اطلاعاتی سپاه پاسداران، به نام گرداب» با ادبیاتی ترنس‌ستیزانه از دستگیری این زنان ترنس به دلیل آنچه توسط این رسانه «ترویج ابتذال و بی بند و باری در سطح شهر» خوانده شد خبر داد. چندی بعد یکی از رسانه‌های امنیتی وابسته به سپاه ویدئویی از اعترافات اجباری این افراد را منتشر کرد. همچنین به گزارش هه‌نگاو، روز گذشته متین خلیل‌بیگی شهروند کوئیر و کرد ساکن اشنویه بر اثر فشارهای ناشی از خشونت خانگی به زندگی خود پایان داد.به گزارش صدای شهریور، بر اساس گفته‌های یک منبع نزدیک به متین، این فرد کوئیر ۲۴ ساله به دلیل فشارهای روانی و عدم پذیرش گرایش جنسی و هویت جنسیتی‌اش از سوی اعضای خانواده و جامعه در افسردگی شدیدی به سر می‌برد و همواره مورد خشونت قرار می‌گرفت.

پس از انتشار خبر بازداشت این زنان ترنس بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی و فعالان مدنی نسبت به بازداشت این افراد و خشونت علیه آنان اعتراض و ابراز نگرانی کردند. یلدا حمیدی، جامعه‌شناس فمینیست، در این باره در صفحه توئیتر خود نوشته است:  «کامیونیتی ترنس به دلیل هویت‌های اینترسکشنالشان بیش از هر زندانی دیگری آماج خشونت، تحقیر، و بی‌عدالتی واقع می‌شوند. همه ما اخبار بازرسی بدنی، دوربین‌هایی که به مراجع غیراخلاقی وصل می‌شوند، تجاوز، تحقیر و تخطئه بدن‌های زندانیان را خوانده‌ایم. یادآور می‌شوم که برای کامیونیتی ترنس این فضای ارعاب حتی در خیابان هم ممکن است اتفاق بیفتد، و شدت‌اش در زندان به حداکثر می‌رسد.  تصور کنید که برای شکنجه یک زن زندانی، او را به بند مردان بفرستند. من یک زن سیس هستم و از نوشتن این جمله تمام بدنم از وحشت به لرزه می‌افتد. در تمام زندان‌های دنیا به سادگی و در اثر غفلت عمومی، ممکن است زنان ترنس را به زندان‌های مردانه بفرستند. گاهی نهاد زندان، برای از سربازکردن مسئولیت، زندانی ترنس را به انفرادی طولانی‌مدت انتقال می‌دهد که نتیجه این امر می‌تواند واداشتن زندانی به شهادت علیه خود، گردن‌ گرفتن جرائم نکرده، و تخریب روانی زندانی باشد. وقتی از برساخت اجتماعی جنسیت حرف می‌زنیم، منظور همین چیزهاست. نهاد زندان به عنوان یکی از مخوف‌ترین نهادهای جامعه مدرن، بدن زندانی ترنس را ابژه خشونت حداکثری‌ می‌کند، و سکوت ما مجوز ادامه این خشونت است. ‎#کوییر_ترنس_رهایی»

نتایج پژوهشی در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین نشان می‌دهد که در زندان‌های ایالت کالیفرنیای آمریکا زندانیان ترنس ۱۳ برابر بیش از مردان سیس‌جندر زندانی مورد تعرض جنسی قرار می‌گیرند. همچنین بنابر یافته‌های این پیمایش ۵۹ درصد از زندانیان ترنس در زندان‌های ایالت کالیفرنیا مورد تعرض جنسی قرار گرفته‌اند در حالی که این نسبت برای کل زندانیان ۴.۴ درصد بوده است. به دلیل عدم امکان انجام پیمایش فراگیر درباره خشونت جنسی در زندان‌های ایران آماری از خشونت جنسی علیه زندانیان ترنس در دست نیست اما پژوهش‌ها در دیگر کشورها نشان می‌دهد زندانیان کوئیر بیشتر در معرض انواع خشونت قرار دارند. اما جرم‌انگاری بدن‌های کوئیر در ایران و ترویج و تبلیغ رسمی کوئیرستیزی، افراد نان‌باینری، افراد همجنسگرا و افراد دوجنسگرا در معرض خشونتی مضاعف‌ هولنام قرار می‌دهد و خشونت علیه این افراد بیش از پیش نرمالیزه می‌کند.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹اعضای حراست دانشگاه از الفاظ جنسی برای خطاب قرار دادن دانشجویان دختر استفاده می‌کنند

🔹«بیا اتاقم، هم کارتت را می‌دهم و هم ناهارت را»

تصاویر مربوط به اردیبهشت‌ماه است که دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در اعتراض به احضار بیش از ۱۰ تن از دانشجویان این دانشکده به کمیته‌ انضباطی به بهانه‌ حجاب و رویه‌ کلی سرکوبگرانه‌ دانشگاه دست به تحصن زدند. «مقاومت تا برابری»، «نه به تبعیض بر اساس پوشش»، «معیار آزادی هر جامعه، میزان آزادی زنان آن جامعه است»، «مقاومت کنشگری/ پیکار تا برابری» و «زن، زندگی، آزادی» از جمله شعارهای این تحصن بود.

سرکوب دانشگاه ادامه دارد. کانال شوراهای صنفی دانشجویان کشور از روند سرکوب در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه خبر داده و نوشته: «در طول یک سال گذشته، هیچ روزی در دانشگاه علامه طباطبایی جو آرام حاکم نبوده است. هر چند پیش از این نیز حراست در حیاط دانشگاه با موتور به دنبال دانشجویانی می‌افتاد که از حجابشان راضی نبود، اما حالا تمام اعمال دانشجویان ذیل فشار حراست قرار می‌گیرد. از شرکت در کلاس‌ها گرفته تا حضور در کتابخانه و سالن غذاخوری.»

این گزارش از تحقیر جنسی زنان دانشجو توسط حراست نیز خبر داده است: «اعضای حراست دانشگاه از الفاظ جنسی برای خطاب قرار دادن دانشجویان دختر استفاده می‌کنند. کما اینکه پیشتر در یکی از دانشکده‌ها،‌ رئیس حراست دانشجویان دختر را چنین خطاب قرار داده بود: «یک طور لباس می‌پوشند انگار فلان کاره‌اند». یا زمانی که کارت دانشجوی دختری را در سلف دانشگاه گرفته است اینطور گفته که «بیا اتاقم هم کارتت را می‌دهم هم ناهارت را». در تمام این مدت هیچکس پاسخ درستی به اعتراض دانشجویان بر علیه چنین رفتارهایی نداده‌‌ است. تنها جوابی که دریافت کرده‌ایم، سیلِ اسامی دانشجویان تعلیق‌شده بوده‌ است.»

روز پنجم تیرماه، یکی از کارکنان حراست دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه علامه برای ۲ تن از زنان دانشجو به بهانه پوشش مزاحمت ایجاد کرد. یک دانشجو در دفاع از این دو زن به کارمند حراست تذکر داد و با خشونت فیزیکی شدید مواجه شد. ویدئویی که همه ما دیده‌ایم. دانشجویان می‌گویند ماموران حراست و لباس‌شخصی‌ها بارها و بارها به دانشجویان اهانت کرده و آنها مورد ضرب‌وشتم قرار داده است. در یکی دیگر از دانشکده‌های این دانشگاه، ماموران حراست حتی زنی دانشجو را در یک اتاق حبس کردند.

#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_حجاب_اجباری
#دانشگاه_علامه_طباطبایی
#آزارجنسی

@harasswatch
@senfi_uni_iran
ديد‌بان آزار
Video
🔹یادداشت ارسالی از اعضای کتابخانه ملی

🔹«افراد تعلیق‌شده  گاه‌به‌گاه، در جلوی ورودی کتابخانه به انتظار پاسخگویی می‌نشینند»

مدتی است که «جهاد تعلیق» و محرومیت از خدمات عمومی، دامان کتابخانه‌ ملی را هم مانند دانشگاه‌ها و ادارات دولتی گرفته است. این کتابخانه جزء اولین سازمان‌های دولتی بود که ماشین حذف و تعلیق را علیه اعضایش به کار گرفت. تعدادی از اعضای این کتابخانه، با توجیهات مختلفی مانند "عدم رعایت شئونات اسلامی" دیگر اجازه‌ی ورود به کتابخانه ملی را نداشته، و تعلیق شده‌‌اند. عده‌ای نیز نه به علت عدم رعایت شئونات یا نقض همان شیوه‌نامه‌ مبهم و پر ایراد سازمان، بلکه به طور خودسرانه و با دستور نهادهای امنیتی، از خدمات کتابخانه‌ ملی به طور دائمی محروم شده‌اند. در حالی که سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، خود را بی‌نیاز از پاسخگویی و حتی رفتار بر اساس شیوه‌نامه‌ مصوب خود می‌داند.

فضای کتابخانه‌ این روزها آرام به نظر می‌رسد، اما گوشه و کنار آن همچنان یادآور طرد و حذف خاموش اعضا است. پشت درب‌ دستشویی‌ها همچنان محل نصب اعلانات و اعتراضات است. افراد تعلیق‌شده نیز گاه‌به‌گاه، در جلوی ورودی کتابخانه به انتظار پاسخگویی می‌نشینند، هرچند پاسخی جز تهدید و بی‌احترامی نصیبشان نمی‌شود.

این روزها، بارکدی نیز میان اعضای کتابخانه‌ ملی دست‌به‌دست می‌شود. بارکدی حاوی یک نامه، که بیان‌گر اعتراض اعضا به موج تعلیق‌های بی‌حساب و کتاب و عدم پاسخگویی از سوی مسئولان کتابخانه است. نامه‌ای که تاکنون بیش از ۲۰۰ نفر از اعضای کتابخانه ملی آن را امضا کرده‌اند. این نامه استدلال می‌کند که تعلیق و لغو عضویت برخی اعضای کتابخانه به بهانه حجاب و پوشش، حتی با شیوه‌نامه عضویت این سازمان هم مغایرت دارد و فاقد وجاهت قانونی است.

در انتهای نامه آمده است: «ما اعضای کتابخانه ملی این اقدامات را محکوم می‌کنیم و خواستار پایان دادن به این رویه خودسرانه و لغو بی‌قید و شرط تمامی احکام تعلیق و لغو عضویت هستیم. در صورت عدم پیگیری و پاسخ‌گویی، این مطالبه را در سطح قضایی پیگیری کرده و از ابزارهای اجتماعی و مدنی خود مدد خواهیم جست.»

ویدئو مربوط به تجمع اعتراضی اعضای کتابخانه ملی در روز ۱۷ فروردین‌ و برگرفته از کانال تلگرام بیدارزنی است. گزارش‌های مربوط به کتابخانه ملی را با عناوین «اجازه نمی‌دهیم شلاق حذف و طرد روی تن‌مان حک شود»، «مشغول مطالعه بودم که یکی از اعضای حراست بالای سرم حاضر شد»، «شبیخون به کتابخانه» و ... می‌توانید در سایت دیدبان آزار جست‌وجو کنید و بخوانید.

لینک نامه: https://forms.gle/B1cdtfmr3meFwNKR6

#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_حجاب_اجباری

@harasswatch
🔹اجبار‌ی‌شدن حجاب در تیر 59 و مقاومت زنان

🔹«زنان زحمت‌کش‌اند/ زحمت‌کشان آزادند»


پس از تظاهرات گسترده زنان در اسفند ۵۷ در اعتراض به اجباری شدن حجاب، مقامات سیاسی مستقر از پافشاری بر اجرایی شدن این ایده عقب‌نشینی کردند. بسیاری معتقدند این پسروی به دلیل رفراندوم پیش‌رو و بالا بردن شانس پیروزی تاسیس «جمهوری اسلامی» صورت گرفته است. اما کنار گذاشتن اولویت اجبار حجاب بیش از یک سال و نیم نپایید، و در تیرماه ۵۹ با فشار و سرکوب و حذف، تثبیت و تا سال بعد به شکل قانون تصویب شد. با گذشت چهل‌وسه سال و در روزهای «زن، زندگی، آزادی»، خالی از فایده نیست که با نگاهی به بخش‌هایی از کتاب «حجاب و روشنفکران» و دیگر منابع تاریخی، رخدادهای تیرماه ۵۹ را مرور کنیم.

در تابستان ۱۳۵۹، هنگامی که انقلاب فرهنگی سبب بستن دانشگاه‌ها شده بـود، مـدارس نیـز به خاطر تابستان تعطیل بودند و مطبوعات مستقل و منتقد نیـز بسـته شـده بودنـد و همچنین بسیاری از حقوق و آزادی‌های مشروع زنان طی سال ۵۸ به آرامی و و یکی پس از دیگری نقض شده بود، (همچنین لغو قضاوت زنان و اخـراج زنـان قاضی، لغو لایحه حمایت از خانواده، بسـته‌شـدن راه ورود زنـان بـه پست‌های مدریتی در ادارت و ...)، و نیز زنان معترض بـه حجاب اجباری در آن فضای انقلابی و پُرتنش هر یک به‌نوعی مورد هجوم قرار گرفته و عملا پراکنده و متلاشی شده بودند، سرانجام در فضایی چنین امنیتی، ملتهب و خشـونت‌بار، الزامی‌شدن حجاب و پوشش اسلامی برای همه زنان ساکن ایران –اعم از مسلمان یا غیرمسلمان- رسما اعلام شد.

پیش از ابلاغ رسمی الزامی‌شدنِ حجاب اسلامی بـه زنـان شـاغل در تیر ماه، «دایره مبارزه با منکرات» طی اطلاعیه‌ای رسما به صاحبان اماکن عمومی هشدار داده بود کـه: «از عموم برادران و خواهران تقاضای خاضعانه دارد که از دعوت از زنان آوازه‌خوان و رقاصه در اماکن، پذیرفتن مردان با زنان رفیقه در مراکز عمومی، مسـائل خلاف عفت اسلامی و انسانی در رستوران‌ها و سلف‌سرویس‌ها، الصاق عکس‌های هنرپیشه‌های نیمه عریان و خلاف ادب اسلامی بر تابلوهای سینماها، و چاپ عکس‌های محرک شهوت در مجلات خودداری کرده، از ضربه‌زدن به انقلاب ملت قهرمان ایران بپرهیزند. در غیر این صورت با دو الی سه تذکر به تعطیل این‌گونه امکان اقدام خواهد شد. 

بعدازظهر روز شنبه ۱۴ تیر ۱۳۵۹ حدود سه هزار نفر از زنان در مخالفت با اجباری کردن پوشش اسلامی در اطراف دفتر نخست‌وزیری اجتماع کردند و با شعارهای «آزادگی فرهنگ ماست/ خاموش ماندن ننگ ماست»، «حجاب اجباری ملغی باید گردد»، «بیکاری، گرانی با حجاب حل نمی‌شود»، «زنان زحمتکش‌اند، زحمتکشان آزاداند» دست به تظاهرات زدند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2174/

@harasswatch
🔹باید و نبایدهای اتاق درمان و مرز میان و مراجع و درمانگر

نویسنده: افرا حامدزاده

«می‌خواهم از او (درمانگر) بپرسم: «نابود کردن امید من برای درمان چه چیزی به زندگی تو اضافه کرد؟»

این از جملات پایانی زندگی مراجعی است که توسط روان‌درمانگرش مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و بعد از سه بار اقدام به خودکشی، اکنون از میان ما رفته است. این روایت در رسانهME TOO MOVEMENT IRAN  و از خشونت جنسی توسط محمدعلی راستی، دکترای تخصصی روانشناسی منتشر شده است. این روایت باعث شد تا برای نوشتن متنی که مدت‌ها برای به‌ سرانجام رساندنش دست‌دست می‌کردم، عجله کنم؛ برای گفتن حقوق درمانجو در اتاق درمان و جلوگیری از تجربیات مشابه مراجعین امیدوار به درمان.

زمانی که فرم ورود به اتاق درمان را پر می‌کنید آیا با قسمتی با عنوان حقوق درمانجو مواجه شده‌اید؟ پاسخ اکثر شما به این سئوال خیر است. عدم آگاهی از حقوق اولیه، مراجعین را مستعد سوءاستفاده می‌کند. من دانشجوی ارشد روانشناسی هستم و می‌خواهم درباره بایدها و نبایدهای اتاق درمان بنویسم. ضرورت دانستن حقوق اولیه مراجعین بیشتر از مراجعه فوری افراد به درمان‌گر است؛ چراکه مراجعه به روان‌درمانگر بی‌اخلاق و غیرحرفه‌ای می‌تواند فردی را که لبه سکوی پرتاب نشسته است به دره مرگ پرتاب کند.

تخطی از اصول اخلاقی درمان امری بعید و دور از ذهن نیست. آنقدر که در تجربه شخص من در مراجعه به سه روان‌درمانگر، یافتن دو روانشناس بدون اخلاق حرفه‌ای بود و تنها یک روان‌درمان‌گر از این آزمون سلامت بیرون آمد. اتاق درمان با درمانگران ناامن، مستعد آزارهای روانی، جنسی و ... است. چراکه درمان‌گر در اتاق درمان (در هر نوع رویکرد درمانی) کسی است که شما به او اعتماد کرده‌اید، او دانش و سواد تخصصی بیشتری از شما نسبت به مسائل پیرامون درمان و مشکلات شما دارد، او در اتاق درمان اتوریته و قدرت دارد، که این لازمه کار اوست. او نه دوست شماست و نه پارتنر شما و نه مبلغ اخلاقی و مذهبی شما. او روان‌درمانگر شماست.

روان‌درمانگر کسی است که شما را قضاوت نمی‌کند، مسائل شما را هم‌دلانه می‌شنود، شما را به‌صورت غیرمشروط پذیرفته است و به شما احترام می‌گذارد. او برای شفاف شدن موضوعات به شما کمک می‌کند و با رویکردهای مختلفی درمان بعد از تشخیص مسئله، روند درمان را شروع می‌کند.  موارد ذکرشده در این متن، مجموعه اصول تدوین‌شده توسط «APA» انجمن روانپزشکی آمریکاست که تمام منابع علم روانشناسی زیر نظر این انجمن به‌روزرسانی شده و همه جهان نوشته یا نانوشته زیر سایه این اتحادیه، علم روانشناسی را می‌آموزند. رعایت این اصول برای تمامی رویکردهای درمانی‌ ضروری است.

https://harasswatch.com/news/2172/

@harasswatch
🔹روایت یک اعتراف اجباری در کمیته اخلاق

 🔹به دلیل «رفتار همجنس‌گرایانه» احضار شده‌اید

نویسنده: گندم

به هفته جدیدی می‌رسیم. تماس‌ها از شماره دفتر ریاست دانشکده تکرار می‌شود و ادامه پیدا می‌کند. به من می‌گویند که حتما باید در جلسه‌شان حضو‌ر پیدا کنم. از منشی می‌پرسم که دلیل الزامی‌بودن این جلسه چیست، پاسخ جالبی دریافت می‌کنم: «این جلسات متداول بوده و هر هفته با حضور ریاست دانشکده برگزار می‌شود و دلیل دعوت شما، نوشته‌شدن اسمتان توسط حراست است.» رفتار آنها و این احضار را غیرقانونی می‌دانم اما تصمیم به حضور در جلسه می‌گیرم تا شاید از اعمال فشار بیشتر توسط آنها جلوگیری کنم. روز جلسه کمیته اخلاق فرا می‌رسد. همان لباس همیشگی را می‌پوشم و قبل از حضور در جلسه با یک نخ سیگار خودم را آرام می‌کنم. امروز هم تنها نیستم و چند نفر بعد و قبل از من، در نوبت حضور در جلسه هستند. وارد اتاق می‎‌شوم. رئیس دانشکده و معاون فرهنگی جلسه در اتاق حضور دارند. گویا قرار بوده است یک مشاور مذهبی از نهاد رهبری نیز در جلسه حضور پیدا کند که به هر ترتیب، امکان حضور پیدا کردن وی فراهم نمی‌شود.

با اندکی این‌پا‌و‌آن‌پا کردن معاون فرهنگی، بالاخره متوجه می‌شوم که به چه دلیل به «کمیته اخلاق حرفه ای» دعوت شده‌ام. یکی از اساتید بدلیل مشاهده «رفتار همجنس‌گرایانه» از من به حراست گزارش داده است. هم‌چنین چند نفر از دانشجویان گزارش داده‌اند که من از «موضوعات خاص» صحبت می‌کنم. این گزارش‌ها دلیل اصلی احضار من به کمیته است. «تخلف!» کشف حجاب، از دلایل دیگر بود. به یمن «قوانین مترقی» کشورم که حق آزادی بیان در آن موج می‌زند، جنسیت خود را بالاجبار انکار می‌کنم و سعی دارم موضوع را به بی‌راهه بکشانم. حدود 20 دقیقه طاقت‌فرسا در اتاق هستم و در نهایت با ابراز دلسوزی مسئولان امر نسبت به وضعیت من و وعده «کمک‌کردن!» درخصوص بهبود وضعیتم، ختم جلسه اعلام می‌شود.

به گوشواره چندرنگی که امروز برای خودم خریدم، خیره می‌شوم و به عدم امکان بروز هویت جنسیتی خود در اجتماع و خودسانسوری حتی در جمع‌های دوستانه می‌اندیشم؛ اتفاقاتی که به طرد من از گروه‌های اجتماعی مختلف منجر می‌شود و خفاگزینی را انتخابی اجباری در مقابل خود می‌بینم. در همین اثنا که درگیر احساسات درونی متناقض هستم، به این مسئله فکر می‌کنم که جنبش «زن، زندگی، آزادی» برای از بین بردن تبعیض برای تمامی افراد جامعه پا گرفته و علی‌رغم وجود تمام موانع درونی و زیست اعضای جامعه lgbtq+ باید با خودبیانگری عجین شود. گوشواره نمادمحور چندرنگ خود را از کیف درآورده و به گوش می‌آویزم. 

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2173/

@harasswatch
🔹فمینیست‌ها همه با هم؟

نویسنده: تینا علایی

پیش از طلوع، شب در تاریکی مطلق فرو می‌رود. تاریکی آنچه بر ژینا گذشت چنان سیاه بود که نامش نماد نبرد ستارگان علیه شب شد. پیش از این و پس از خیزش سراسری قبلی نشانه‌های خشم مشترک در سوپرمارکت‌ها، مترو، خیابان‌ها و اماکن عمومی چهره‌های برافروخته و سگرمه‌های در‌هم‌کشیده بود. آنان که زندگی‌شان را می‌فروشند تا زنده بمانند، تهی‌دستان و محذوفان در التهاب و مضیقه‌اند. مبارزه طبقاتی تنها به شورش‌ها خلاصه نمی‌شود؛ طبقه‌ تحت استثمار با هر دم و بازدم در جوش‌و‌خروش است. توازن قوای موجود در ادامه‌ سلسله خیزش‌های سراسری، اعتصابات، عروج رهبران کارگری، سازمان‌دهندگان و رشد تشکل‌های اجتماعی و مستقل از حاکمیت (مبتنی بر خردجمعی) طی سال‌های گذشته در نوسان بوده است اما با شیبی مثبت و رو‌به‌رشد. جسارت، پیشروی، سرعت و گستردگی خروش انقلابی، روزافزون بوده است. دستاوردهای تحسین‌برانگیزی کسب شده که باید در حفظ و تقویت آن‌ها کوشید؛ دستاوردهایی چون اولین اعتصابات سیاسی در حمایت خیزشی انقلابی پس از انقلاب ۵۷ توسط کارگران پروژه‌ای نفت و پتروشیمی. این اعتصابات منجر به پس‌زدن اتهاماتی که طبقه‌ کارگر و تهی‌دستان را در بند آب و نان و مزد معرفی می‌کرد و آزادی‌خواهی و انقلابی‌گری را برایشان لباسی گشاد تصور می‌کرد شد.

خیزش اخیر همچنین در امتداد تاریخ مبارزاتی زنان، از تجمع ۸ مارس در اسفند ۵۷ تا «دختران خیابان انقلاب» قرار گرفته تا مبارزه برای آزادی زنان و علیه حجاب اجباری را به پیروزی نزدیک‌تر کند. این‌بار علاوه بر صرف حضور زنان که بخشی از تمامی خیزش‌ها بوده است، خواسته‌‌ آزادی زنان و رفع تبعیض علیه تمامی گرایشات جنسیتی  نیز در ابعاد جهانی شنیده شده و مورد حمایت قرار گرفته است. بدیهی است که برای رفع تمامی تبعیض‌ها و قدرت‌گرفتن اقلیت‌ها راه درازی در پیش است و این قدم‌های اول شیرین است و سخت نیز. از دیگر دستاوردها در‌هم‌شکستن تصویر رعب‌انگیز نهاد سرکوب، آب‌دیده شدن و افزایش اعتماد به نفس جوانانی که نه ۵۷ را دیده‌اند، نه انقلاب فرهنگی و کشتار دهه ۶۰، نه قتل‌های زنجیره‌ای و کشتار کوی دانشگاه و سرکوب اعتراضات ۸۸، بوده است. علاوه بر دانشگاه‌ها مدارس هم پایگاه‌هایی برای امتداد خیزش شدند. از دستاوردهای درخشان این خیزش تخریب تصویر انحصاری قدرت در دست بزرگتر خط‌کش به‌دست و نگاه از بالا و مرگبار ناظم‌ و بازرس‌ها است.

https://harasswatch.com/news/2171/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹 «این احکامی که صادر می‌شود روزهای زندگی ماست و انگار برای کسی اهمیتی ندارد»

روزنامه شرق اخیرا در گزارشی با عنوان «رویای آزادی» به پرونده سروناز احمدی مددکار اجتماعی و فعال حقوق کودکان و همسرش کامیار فکور پرداخته و با وکیل آنان نیز مصاحبه کرده است. عرفان کرم‌ویسی، وکیل پایه‌ یک دادگستری درباره روند پرونده این دو نفر به «شرق» می‌گوید: «سروناز احمدی و کامیار فکور سه هفته بعد از ازدواجشان در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۱ در منزلشان بازداشت شدند. نهاد بازداشت‌کننده آنها وزارت اطلاعات بود که آنها را پس از بازداشت به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل کرد. حدود یک ماه بعد برای سروناز احمدی وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی تعیین شد و او در تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۱ جهت تکمیل مراحل دادرسی و قطعی‌شدن رأی و تعیین‌تکلیف‌شدن وضعیت پرونده‌اش آزاد شد.»

کرم‌ویسی ادامه می‌دهد: «۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ سروناز احمدی و کامیار فکور به همراه چند فعال اجتماعی دیگر جهت ملاقات با همسر محمد حبیبی، سخنگوی کانون صنفی معلمان، به منزل آنها رفته بودند که متأسفانه بازداشت شدند. پس از بازداشت مجدد آنها برای اجرای حکم به زندان اوین منتقل شدند. این در حالی بود که سروناز و کامیار ابلاغیه اجرای حکم را دریافت نکرده بودند؛ یعنی به سامانه ثنای آنها این ابلاغیه ارسال نشده بود. بعد از بازداشت در منزل آقای حبیبی و وقتی به زندان اوین منتقل شدند، آنجا تازه متوجه شدند که رأی پرونده آنها در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ به اجرا درآمده است و باید تحمل کیفر کنند.»

سروناز احمدی پیش از بازداشت درباره پرونده و مصادیق اتهامات خود توضیحاتی را به روزنامه شرق ارائه داده بود: ««اعلام شد که فعالیت‌هایم در فضای مجازی جزء فعالیت تبلیغی علیه نظام محسوب شده است. مصادیق اتهام اجتماع و تبانی در پرونده‌ام هم عجیب بود. مثلا در یک بند از اتهاماتم نوشته شده بود که من با کار در دروازه‌غار و کودکان مهاجر قصد داشتم نسلی از مارکسیست‌ها را تربیت کنم! من با حقوق فقط یک میلیون و ۹۰۰ هزار تومان در دروازه‌غار با کودکان مهاجر کار می‌کردم و همین هم برایم جرم تعریف شد! در کیفرخواستم نوشته شده بود که ایشان (یعنی من) به کار در ان‌جی‌اوهای معلوم‌الحال مانند خانه خورشید مبادرت ورزیده‌ است.»

سروناز پیش از اینکه راهی زندان شود می‌گفت این احکامی که صادر می‌شود روزهای زندگی ماست و انگار برای کسی اهمیتی ندارد.

متن گزارش:

https://www.sharghdaily.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-100/886360-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 #بیدارزنی: خاستگاه و مطالبات معترضان در جنبش سراسری ژینا (بخش دوم)



#بیدارزنی: در تحریریه بیدارزنی بر آن شدیم که طی یک گفتگوی جمعی و با پاسخ به چند پرسش محوری، به تحلیل جنبش سراسری ژینا از نظرگاه خود برآییم. بخش اول به این پرسش پرداختیم که چه شد ستم جنسیتی علیه یک زن کُرد قیام سراسری ژینا را رقم زد. در پاسخ به این پرسش چند مقوله مورد توجه ما قرار گرفت؛ شکاف جنسیتی و کنشگری زنان؛ سرکوب‌ گروه‌های تحت ستم و سابقه سیاسی مبرزین کردستان،‌ پیوند جنبش ژینا با خیزش‌ها و اعتراضات پیشین و نقش شبکه‌های اجتماعی. یکی از موضوعات محوری که بسیاری از تحلیل‌ها تا کنون به آن پرداخته‌اند، شناخت و بررسی عاملیت در قیام ژینا است، متن پیش‌رو پیرامون همین موضوع است. سوال محوری ما این است که زنان چه نقشی را در طول قیام ژینا ایفا کردند؟ کدام گروه از زنان و با چه مطالباتی و چگونه در این جنبش فعال بودند؟

از متن:


▪️مطالبات زنان معترض در قیام و جنبش سراسری ژینا

«در طول قیام مطالبات متنوعی مطرح شد اما همگی ذیل شعار «زن، زندگی» آزادی» معنا یافتند. بخشی از مطالبات کلی و مربوط به ساختار نظام بود و برخی مشخص‌تر بود. به کمک متون، بیانیه‌ها و فراخوان‌ها از یک سو و شعارهایی که در خیابان‌ها و پشت بام‌ها سرداده شد یا دیوارنویسی‌ها و از همه مهم‌تر اکت‌های اعتراضی تا حدود زیادی می‌توان گفت که خواسته‌ها چه بودند.

⚪️ تفاوتی که این اعتراضات به طور خاص داشتند بیان واضح «نخواستن جمهوری اسلامی» با صدای بلند بود. از همان لحظه کشته شدن ژینا، «رفتن کلیت نظام» یک مطالبه‌ی جمعی بود. کسانی که روسری خود را آتش زدند یا حجاب از سر برداشتند، تنها خواسته‌شان رفتن گشت ارشاد نبود، بلکه درهم‌تنیدگی تمامی ستم‌ها از جمله ستم‌های جنسیتی، اتنیکی|ملی، طبقاتی و انباشت چهار دهه سرکوب و تبعیض و کشتار و فقر سیستماتیک کاری کرد که رادیکال‌ترین وجه شعار و ادیکال‌ترین وجه مطالبات در سطح دانشگاه، مدارس و خیابان، سرداده شود. این موضوع را می‌توان حتی در بازنمایی رسانه‌هایی که تا قبل از این سویه‌های دیگری داشتند، مشاهده کرد.

⚪️ اما جدا از شعار «زن، زندگی، آزادی» که در سراسر اعتراضات ستم جنسیتی را نشانه گرفته بود و به جز لغو حجاب اجباری، آیا مسائل دیگر زنان هم بیان شد؟ چه دریافتی از شعار زن زندگی آزادی وجود داشت و چرا به یکباره شعار «مرد میهن آبادی» در کنار آن حتی در چندین دانشگاه‌ سرداده شد؟ به نظر می‌رسد محتوای شعارهایی که در خیابان سرداده می‌شد با متون و ادبیات منتشر شده توسط فمینیست‌ها در رسانه‌ها یا اقدامات خیابانی‌شان متفاوت بود.
محتوای برخی از شعارهای سرداده شده در خیابان‌ها سکسیستی و ضد زن بودند -به جز بلوچستان و کردستان. بسیاری هم نقد کردند که شعارها بیانگر خواسته‌های جنبش نیست؛ اما خشم بسیاری که از سرکوب وجود داشت به گسترش این شعارها کمک کردند. خصوصا در ابتدای قیام،‌ مطالبات دیگر زنان -به غیر از مقابله با حجاب اجباری- فرصت طرح نیافت. شاید این موضوع طبیعی بود، چرا که در کشاکش اعتراضاتی که مقابل آن اسلحه بود، فرصت کمتری برای همراهی با شعارهای سازمان‌یافته بود. شاید به همین دلیل در بلوچستان و کردستان شعارهای سکسیستی سرداده نشد،‌ چون مبارزه در آن‌جا شکل سازمان‌یافته‌تری داشت.

⚪️ مدتی کوتاه بعد از اینکه اعتراضات خیابانی تب و تاب قبلی را به دلیل سرکوب گسترده از دست داد، مطالبات زنان راه خود را در تحلیل‌های کمیته‌ها و گروه‌های کوچک و بزرگ و رسانه‌ها باز کرد؛ راه درازی که همچنان پیش روی ماست. بسیاری از همان ابتدا طرح موضوع کردند که آیا «ژن، ژیان، ئازادی» به تنهایی کفایت می‌کند یا لازم است مفهوم آن را بشکافیم و مسائل زنان را به طور خاص‌تر مشخص کنیم. این موضوع مسئله‌ای بود که ما را در گروه کوچک بیدارزنی بارها به چالش کشاند.

به نظر می‌رسد این چالشی بود که در میان گروه‌های زنان دیگر نیز مطرح بود به طوری که در بسیاری از متن‌ها این شعار کلیدی بازتعریف شد. چندین منشور زنان نوشته شد، بروشورهایی تهیه و بیانیه‌های مشترکی منتشر شد که در همگی بر آنچه که برای آینده زنان می‌خواستند، اشاره داشت. شعارهایی در توضیح زن زندگی آزادی مطرح و دیوارنویسی شدند از ربط پدرسالاری به دولت و تضییع حق بر بدن، تا منع خشونت علیه زنان و جداماندگی زنان از بازار کار. این را فعالان زنان به صورت ساختارمند انجام دادند...»


#ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_زنان #انقلاب

ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/46223/


@bidarzani
ديد‌بان آزار
Photo
مریم اکبری‌ منفرد، زندانی سیاسی تبعیدی که در حال گذراندن دوران محکومیت ۱۵ ساله در زندان سمنان است، پس از سپری کردن ۱۳ سال و ۶ ماه حبس، با پرونده‌سازی‌های جدید مواجه شده است. او چند روز قبل پس از احضار به دادسرا، تفهیم اتهام شد. اتهامات جدید او تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی، نشر اکاذیب، توهین به رهبری و تشویق مردم به برهم‌زدن نظم عمومی کشور عنوان شده است. او خردادماه امسال نیز در پرونده‌ای دیگر به تبلیغ علیه نظام متهم شد.

مریم اکبری منفرد درپی عاشورای ۸۸ بازداشت و توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۱۵ سال محکوم شد. او ۱۳ سال و ۶ ماه از حبس خود را بدون حتی یک روز مرخصی گذرانده و اکنون با نزدیک‌شدن به پایان دوران محکومیت، دوباره با احتمال افزایش دوران حبس مواجه شده است.

او متولد سال ۱۳۵۴ است و سه دختر دارد. گفته می‌شود مصادیق اتهامات جدید او نامه‌ها و گزارش‌هایی است که از زندان منتشر کرده است. در ادامه بخشی از نامه‌ای را که در تاریخ ۱۰ دی‌ماه ۱۴۰۱ و در سیزدهمین سالگرد حبس خود منتشر کرده می‌خوانید:

در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس؛ این قصه نیست که می‌خوانید، رنجی خونین از دریچه‌ٔ کوچکِ تنها یک نفر از ۸۵ میلیون است.
مگر می‌شود آن نیمه‌شب تاریک و بختک ظلم بر خودم و خانواده‌ام را فراموش کنم؟ اگر چه جغد شوم جور و ستم‌شان از دهه ۶۰ بر فراز خانه ما سکنی گزیده بود. ۱۰ دی ۱۴۰۱، سیزده سال تمام است که مرا از سارای ۴ ساله و دو دختر ۱۲ ساله‌ام در آن نیمه‌شب زمستانی جدا کردند و بدون خداحافظی از عزیزانم، برای پاره‌ای از توضیحات راهی اوین کردند با وعده مضحک این‌که «صبح پیش بچه‌هایت برمی‌گردی.»

از آن روز تاکنون ۱۳ سال گذشته است. ۱۳ سال که ثانیه‌به‌ثانیه گذراندنش نبردی نفس‌گیر بود، ۱۳ سال که شمردن روز‌به‌روزش آدمی را خسته می‌کند چه برسد که بخواهد تک‌به‌تک ۴هزار و ۷۴۵ روز را در وسط یک جنگ نابرابر باشد.

۱۳ سال دهها کودک و صدها نوجوان و جوان هم‌سن دخترانم را دیدم و دست بر سر و رویشان کشیدم و هم‌صحبت شدم و از بی‌صدایی و تنهایی‌شان از خشم دندان بر دندان فشردم و برای دفاع از آنها خروشیدم بر سر هر آن‌که در جرگه شب‌پرستان است. من حتی نمی‌دانم در این ۱۳ سال بر فرزندانم چه گذشت.

اگر چه با بند بند وجودم دلم می‌خواست در کنار فرزندانم می‌بودم، کدام مادری نمی‌خواهد؟ اما پشیمان نیستم بلکه مصمم‌تر برای ادامه مسیرم هستم. اگر از من بپرسید پس چطور در میان تاریکی شکنجه و طاقت‌فرسایی زمان دوام آوردم؟ می‌گویم شعله سرکش ایمان درون قلبم است که مرا سراپا نگه داشته است.

#مریم_اکبری_منفرد
@harasswatch
2024/09/24 15:31:36
Back to Top
HTML Embed Code: