Telegram Web Link
شفیعی کدکنی:

در بسیاری از لحظه‌ها اندیشیده‌ام که در این قرن، اگر بخواهم ده - دوازده نفر از بالابلندان فرهنگ و ادب ایران را انتخاب کنم، بیشتر چه کسانی از ذهنم عبور خواهند کرد و هر بار با تکرار این نام‌ها روبه‌رو شده‌ام:
علی‌اکبر دهخدا، #صادق_هدایت، ملک‌الشعرا بهار، محمد قزوینی، نیما یوشیج، احمد کسروی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، ابراهیم پورداود، محمدعلی فروغی و غلام‌حسین مصاحب.
و همیشه در میان اینان، نام و شخصیت پرویز ناتل خانلری نیز از یادم عبور می‌کرده‌است.

رک. پژوهشگران معاصر، هوشنگ اتحاد، ج ۱۱، ص ۴.
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from غزل‌شعر (Deleted Account)
یاد #هدایت در #هبوط #شریعتی

... مگر خودشان نمی‌گویند که «قسط* زندگی را ممکن کرده‌است، آسان کرده‌است»؟! وای که چه غبطه‌ای می‌خورم به حال خو‌ششان و چه افسوسی به حال بد این هم‌وطن دردمند من که چند گامی دور از من، هم‌اکنون، در گوشهٔ فراموش این «پرلاشز» غمگین خفته‌است! چه رنجی می‌بُرد از زندگی و از آن «دردهایی که همچون خوره روح را می‌خورد و دیواره‌های روح را می‌تراشد».
چرا قسط زندگی او را ممکن نکرد و به همین دردها خوره گرفت و روحش سوهان خورد و از زیر بار بی‌ثمر دم‌زدن و قیافه‌های به‌دردنخور دیدن و حرف‌های بیهودهٔ هزارتایک‌غاز شنیدن _ که مجموعاً یعنی زندگی _ به ستوه آمد و خودش را دربُرد؟
برای آدم‌های «چهارپایی»، کفر و دین، دنیا و آخرت، ماتریالیسم و ایدئالیسم، سوسیالیسم و بورژوازی، مارکس و محمد، خداپرستی و رئیس‌پرستی، رستم و علی، انترناسیونال دوم و رایش سوم و امام ششم یکی است.
بهشت این مؤمنینِ «چهارپایه» را ببین! تهوع‌آور است! دنیایی‌ است دنیای بیعاری، عیاشی و مصرف. انبار طعام و جماع و دیگر هیچ!
جویبارهای بهشتی‌شان چیست؟ شیر و عسل! همدم همدلشان کیست؟ حور و غلمان! زن‌های عظیم‌الکپل دمبه‌دار خوش‌کله‌پاچه که فاصلهٔ میان دو پلهٔ نشیمن‌گاهشان به اندازهٔ فاصله میان مشرق تا مغرب! و برای مقدسینی هم که دارای انحرافات جنسی هستند، غلمانْ آماده‌اند! بچه‌های خوشگل سبزخط و سیه‌خالِ زیرابروبرداشتهٔ عشوه‌گر! طول مدت هر جماعی هفتصد و هفتاد و هفت هزار سال و هفت ماه و هفت روز و هفت ساعت و هفت دقیقه و هفت ثانیه! آن‌هم نه از این سال‌های این دنیا، از سال‌های قیامت که هر روزش هفتصد و هفتاد و هفت هزار سال و ...!
چه اشتهای کثیف و متعفنی!

منبع: هبوط، علی شریعتی، نشر سروش، ۱۳۵۹: ۱۱ _ ۱۲
یاد #هدایت در #هبوط #شریعتی

@ghazalshermahdishabani
_______________________
* قسط: عدل، انصاف، مراعات.
Forwarded from غزل‌شعر (مهدی شعبانی)
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خَرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

زلف چون عنبر خامَش که ببوید؟ هیهات!
ای دل خام‌طمع! این سخن از یاد ببر

سینه گو شعلهٔ آتشکدهٔ فارس بکُش
دیده گو آب رخ دجلهٔ بغداد ببر

دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر

سعی‌نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می‌طلبی، طاعت استاد ببر

روز مرگم نفسی وعدهٔ دیدار بده
وآن‌گهم تا به لحد، فارغ و آزاد ببر

دوش می‌گفت به مژگان درازت بکُشم
یارب از خاطرش اندیشهٔ بیداد ببر

#حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر

@ghazalshermahdishabani
Audio
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
#حافظ #نرگس_نوروزی
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from غزل‌شعر (Deleted Account)
#شرح_تاریخی_شعر_حافظ

بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
...
کجاست صوفی دجال‌فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدیّ ِ دین‌پناه رسید

#حافظ

این غزل به جهت تسلط شاه منصور بر شیراز سروده شده است. منصور توانست شاه یحیی را فراری دهد. از توجه تیمور به صوفیه نیز می‌توان حدس زد منظور از صوفی دجال‌فعل، تیمور گورکانی است. در ظفرنامه شرف‌الدین یزدی، چاپ کلکته (صفحات ۸۸، ۳۱۰، ۳۱۲) شواهدی بر این مدعا آمده است. نیز از ملاقات تیمور با برخی مشایخ در جغرافیای تاریخی حافظ ابرو، چاپ مدرس رضوی (ص ۲۷۹) و در مجمل فصیحی فصیح خوافی، نسخه محمد نخجوانی، حوادث ۷۸۲، سخن آمده است. در عجائب المقدور ابن عربشاه، چاپ مصر (ص ۱۹۵) عبارت «دولة الدجالین» برای پیرعلی تاز و پیرمحمد و نیز عبارت «تیمور و هو دجال ...» ذکر شده است.

رک‌. تاریخ عصر حافظ، قاسم غنی (چاپ چهارم، ۱۳۶۶) نشر زوار، ۴۰۰ _ ۴۰۲، بخش تسلط شاه منصور بر شیراز.

@ghazalshermahdishabani
مهم این است که از هر نویسنده‌ای چهار، پنج صفحه‌ای باقی می‌ماند ...

هزارتوهای بورخس #خورخه_لوئیس_بورخس
ترجمه #احمد_میرعلایی
نشر کتاب زمان، ۱۳۸۱: ۲۶۹
@ghazalshermahdishabani
باز ترُش شدی؛ مگر یار دگر گزیده‌ای!
دست جفا گشاده‌ای، پای وفا کشیده‌ای

دوش ز درد دل، مها! تا به سحر نخفته‌ام
زآن‌که تو مکر دشمنان در حق من شنیده‌ای

ای دم آتشین من! خیز تویی گواه دل
ای شب دوش من! بیا راست بگو چه دیده‌ای

آینه‌ای خریده‌ای، می‌نگری به روی خود
در پس پرده رفته‌ای، پرده من دریده‌ای

عقلْ کجا که من کنون چارهٔ کار خود کنم؟
عقل برفت، یاوه شد تا تو به من رسیده‌ای

لعبت صورت مرا دوخته‌ای به جادُوی
سوزن‌های بوالعجب در دل من خلیده‌ای

بر در و بام دل نگر! جمله نشان پای توست
بر در و بام مردمان، دوش چرا دویده‌ای؟

هر که حدیث می‌کند بر لب او نظر کنم
از هوس دهان تو تا لب کی گزیده‌ای!

تهمت دزد برنهم هر که دهد نشان تو
کاین ز کجا گرفته‌ای؟ وین ز کجا خریده‌ای؟

 #مولوی
@ghazalshermahdishabani
غزل‌شعر
...بدبختی شمردنِ نقطه‌های واژۀ خوشبختی‌ست #زنده‌یاد_کیومرث_منشی‌زاده @ghazalshermahdishabani
دست‌های ما کوتاه بود
و خرماها بر نخیل!
ما دست‌های خود را بریدیم
و به سوی خرماها پرتاب کردیم
خرما فراوان بر زمین ریخت
ولی ما دیگر دست نداشتیم

#کیومرث_مشی‌زاده
@ghazalshermahdishabani
نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره‌قطره آب می‌شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود

نگاه کن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
شراره‌ای مرا به کام می‌کشد
مرا به اوج می‌برد
مرا به دام می‌کشد
نگاه کن تمام آسمان من
پر از شهاب می‌شود

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون
به زورقی ز عاج‌ها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دل‌نواز من
ببر به شهر شعرها و شورها‌

به راه پرستاره می‌کشانی‌ام
فراتر از ستاره می‌نشانی‌ام
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ‌رنگِ ساده‌دل
ستاره‌چین برکه‌های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه‌های آسمان

کنون به گوش من دوباره می‌رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده‌ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج‌ها
مرا بشوی با شراب موج‌ها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره‌قطره آب می‌شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای‌لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می‌شود

به روی گاهواره‌های شعر من نگاه کن
تو می‌دمی و آفتاب می‌شود

#آفتاب_می‌شود
#تولدی_دیگر
#فروغ_فرخ‌زاد
@ghazalshermahdishabani
Negah Kon
Jahan
با بارانی که بر من نبارید
می‌توانستم جنگلی باشم
با خاکی که از من دریغ شد
درختی می‌شدم
با آفتابی که ندیدم
گل سرخی شاید
مرا اما تنها
طوفان نوازش کرد.

#مهدی_شعبانی
[در حال نصب اپلیکیشن شاد]
@ghazalshermahdishabani
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دائماً بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشکر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفْقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را درّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
 
#عطار

بیست و پنجم فروردین‌ماه #روز_بزرگداشت_عطار_نیشابوری گرامی باد

@ghazalshermahdishabani
Forwarded from برکه‌ی کهن (حمید زارعیِ مرودشت)


🔺 درباره‌ی کتاب‌هایی که قبل از مرگ باید بخوانید!!!!!!!!!!!!!!!!!! / روشِ معرفیِ کتاب🔻


در نرم‌افزارِ «کتابراه» لیستِ کتابی ارائه شده است تحتِ عنوانِ «کتاب‌هایی که قبل از مرگ باید بخوانید». نه فقط لیستِ این نرم‌افزار، که تا امروز هر لیستِ این‌گونه‌ای که دیده‌ام، ردیفی از رمان‌های خارجی بوده. رمان‌هایی که البته خوب هستند، اما این سوال را ایجاد می‌کنند که اولا چرا فقط رمان؟ و بعد چرا نباید یک کتاب ایرانی در این لیست‌ها باشد؟ این لیست‌ها را چه کسانی و با چه معیارهایی انتخاب کرده‌اند؟

««البته در لیست کتابراه هزار و یک شب بود استثنائا»»

از همه مهم‌تر این پرسش که آیا اصلا این روشی صحیح برای معرفیِ کتاب است؟ و معرفی کتاب باید چگونه باشد؟

من در ابتدای کودکی از پنجم ابتدایی با کتاب سر و کار داشتم. پدرم فوت شده بود و در فقرِ مطلق زندگی می‌کردیم. خوشبختانه تلویزیون هم نداشتیم. در نتیجه خودم را با کتاب‌های مانده از پدرم سرگرم می‌کردم. به همین خاطر تجربه‌ای طولانی دارم که ثابت کرده معرفی کتاب به این شکل کاری بیهوده و حتا مضر و خطرناک است.

وقتی اطرافیان می‌فهمیدند که من اهلِ کتاب خواندن هستم، هرکس کتابی به سلیقه‌ی خودش معرفی می‌کرد. در همان سال‌ها از ادبیات روس دستم دادند تا کتاب‌های ر. اعتمادی و فهیمه رحیمی.

بعدها که وارد انجمن شعر شدم بحث مدرنیسم و پست‌مدرنیسم داغ بود و کتاب‌های اجق وجق به من معرفی شد که فقط اعتماد به نفسم را کم کرد و مدت‌ها افسرده شدم چون فکر می‌کردم هیچ امیدی به من نیست. چرا؟ چون مثلا کتاب «مدرنیسمِ پیتر چایلدز» را خواندم و هیچ نفهمیدم. یا مثلا رمان جنگ و صلح را دست گرفتم و توان خواندنش را نداشتم چون برایم جذاب نبود.

اما این اسم‌ها کلاس داشت. همیشه در انجمن کسانی بودند که قلمبه حرف بزنند و یک صفحه اسم اروپایی و غربی ردیف کنند و به آدم حس نفهم بودن بدهند.

اما گذشت تا وارد دانشگاه شدم ‌و رشته‌ی ادبیاتِ فارسی را شروع کردم. هر کتابِ دانشگاه را با تمام وجودم می‌نوشیدم. لذت می‌بردم از خواندنِ تاریخ بیهقی. خط به خط شاهنامه به جانم می‌نشست. سبک‌شناسیِ شمیسا به راحتی در مغز و روحم نفوذ می‌کرد.

این زمان دانستم که چه سال‌هایی را با خواندنِ کتاب‌هایی حرام کردم که اتفاقا کتاب‌های بسیار خوبی هم بودند، اما مالِ روح و روانِ من نبودند.

منی که هنوز سعدی را نخوانده بودم، به اصرارِ هم انجمنی‌هایم اساطیرِ یونان می‌خواندم چون مهم بودند!!!

منی که حافظ را ذره‌ای نمی‌فهمیدم به اصرار رئیس انجمن، باید گوته می‌خواندم چون از حافظ خوب گفته بود.

چه آدم‌های گمراهی که کتاب‌هایی به من معرفی کردند که مطمئنم خودشان ذره‌ای آن کتاب‌ها را نمی‌فهمیدند.

خلاصه‌ی پرحرفی‌هایم این که نگذارید چند عنوان و جایزه‌ی نوبل شما را در راه مطالعه فریب دهند.

خودتان روحتان را نیازسنجی کنید و‌ بنا به خواهشِ روحتان کتاب بخوانید. بهترین معرِف برای هر کس، روحش است. روان خودش است.

من مدت‌های مدیدی‌ست نمی‌توانم رمان بخوانم، البته به جز رمان‌های علمی تخیلی و فانتزی.

جنگ و صلح را نه می‌توانم بخوانم نه خواهم خواند. کتابِ بزرگی‌ست قطعا. اگر نبود این‌قدر ماندگار نمی‌شد. اما واقعا به من چه؟ به من چه ربطی دارد که فلان کتاب نوبل گرفته یا هر جایره‌ی دیگری. علاقه‌ی من ادبیات فارسی و روان‌شناسیِ یونگی‌ست. هر مبحثی خارج از این دو مقوله من را به سختی جذب می‌کند. باید چه کار کنم؟

مدت‌های زیادی از عمرم در نمایشگاه‌های کتاب، پول‌های زیادی را خرج خرید لیست‌های عجیبی از کتاب می‌کردم که شرافتا هنوز نود درصدشان را نخوانده‌ام و در کتاب‌خانه‌ام خاک می‌خورند.

اما کافی‌ست پی. دی. افی از یک شاعر سبک وقوع به دستم برسد، با تمام وجود در همین گوشی چند اینچی تا پایان می‌خوانمش.

نگذارید این لیست‌ها فریبتان بدهند آن‌گونه که سال‌های نوجوانی، مرا فریب دادند.

خودتان انتخاب کنید. فقط خودتان.

ببخشید از زیاده‌گویی. درد دلی بود چندین‌ساله که امشب نیشتر خورد.

ـ @berkeye_kohan ـ

غزل‌شعر
🔺 درباره‌ی کتاب‌هایی که قبل از مرگ باید بخوانید!!!!!!!!!!!!!!!!!! / روشِ معرفیِ کتاب🔻 در نرم‌افزارِ «کتابراه» لیستِ کتابی ارائه شده است تحتِ عنوانِ «کتاب‌هایی که قبل از مرگ باید بخوانید». نه فقط لیستِ این نرم‌افزار، که تا امروز هر لیستِ این‌گونه‌ای که…
غاز همسایه مرغه!

علاقه‌مندان به فیلم در هر سطحی می‌دانند که مانند لیست کتاب‌هایی که باید ببینیم، لیست‌های متعدد فیلم هم معرفی شده‌است که قبل از مرگ باید دید! موفقیت واقعی فیلم به نمرۀ بالا و تعداد جوایز و فروش و معرفی در چنین لیست‌هایی نیست. نباید فریب چنین خورندهایی را خورد، به‌ویژه در سال‌های اخیر که تبلیغات، نقدهای مغرضانه و عوامل سیاسی و تجاری در شکست فیلم در گیشه، در پیروزی فیلم در فستیوال‌ها، در میزان اقبال عمومی از فیلم و نیز به‌ طور کلی در امر هنر، دخیل شده‌اند. موفقیت فیلم به فیلم‌نامه، کارگردانی، بازی‌ها، اندیشه و فرم و عواملی مانند فیلم‌برداری، صدا، موسیقی و ... است. مهم‌تر از همه این‌ها، امتیازی است که بیننده به فیلم می‌دهد _ به نسبت میزان درک خود از هنر و به میزان تأثیری که بر او گذاشته‌است. واقعاً عمر کوتاه آدمی ارزشمندتر از این است که وقتش را صرف پیشنهادهای ندانم‌ازکجا کند. آه از نهاد من ایرانی برمی‌آید وقتی فیلم یا کارتونی خارجی را می‌بینم یا داستانی خارجی را می‌خوانم که پیش‌ازآن، طرحش در داستان‌های کهن ایرانی یا حتی در داستان‌های معاصر ما و فیلم‌های ما آمده‌است.
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from "حافظ‌پژوهی -تماشاگه راز"
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف،
تا به حدّی است که آهسته دعا نتوان کرد!

شعر از حافظ؛
خوشنویسی: استاد جواد بختیاری

حافظ شناسی را با درگاه تماشاگه‌راز پی بگیرید.
👇👇👇
@tamashagaheraz
2024/10/05 13:24:55
Back to Top
HTML Embed Code: