آمدم تا صد چمن بر جلوهْ نازان بینمت
نشئه در سر، می به ساغر، گُل به دامان بینمت
همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم
اینزمان همچون نگه در چشم حیران بینمت
عالمی از نقش پایت چشم روشن میکند
اندکی پیش آی تا من هم خرامان بینمت
غنچگیهایت نصیب دیدۀ بیدل مباد
چشم آن دارم که تا بینم، گلستان بینمت
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
نشئه در سر، می به ساغر، گُل به دامان بینمت
همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم
اینزمان همچون نگه در چشم حیران بینمت
عالمی از نقش پایت چشم روشن میکند
اندکی پیش آی تا من هم خرامان بینمت
غنچگیهایت نصیب دیدۀ بیدل مباد
چشم آن دارم که تا بینم، گلستان بینمت
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
تو درخت خوبمنظر همه میوهای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت
تو شبی در انتظاری ننشستهای، چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت
تو شبی در انتظاری ننشستهای، چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
کس نزد هرگز درِ غمخانهٔ اهل وفا
گر بدو گویند بر در کیست، گوید آشنا!
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کآمدی، بنشین زمانی پیش ما
چون نمیآید به ساحل غرقهٔ دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دستوپا؟
گفتهای هرجا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بهجا!
چهرهخاکآلود وحشی میرسد چون گردباد
از کجا میآید این دیوانهٔ سردرهوا!
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
گر بدو گویند بر در کیست، گوید آشنا!
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کآمدی، بنشین زمانی پیش ما
چون نمیآید به ساحل غرقهٔ دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دستوپا؟
گفتهای هرجا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بهجا!
چهرهخاکآلود وحشی میرسد چون گردباد
از کجا میآید این دیوانهٔ سردرهوا!
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
مشقم کن!
وقتی که عشق را
زیبا
بنویسی
فرقی نمیکند
که قلم
از ساقههای نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر
#حسین_منزوی
#تیغ_و_ترمه
@ghazalshermahdishabani
وقتی که عشق را
زیبا
بنویسی
فرقی نمیکند
که قلم
از ساقههای نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر
#حسین_منزوی
#تیغ_و_ترمه
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from غزلشعر
میشد بگویم نه ولی آخِر، چیزی عوض میشد مگر با نه؟
سیلی زدم بر صورتم صدبار، شاید خیالی باشد اما نه!
در چشمه چون تصویر ماه افتاد، جوشید، طغیان کرد و راه افتاد
مردابها آغوش واکردند، جایی بهجز آغوش دریا؟ نه!
افسوس دریا را نفهمیدیم، روز مبادا را نفهمیدیم
دیدی که بعد از رفتن او، شد هر روزمان روز مبادا! نه!؟
نامردمیها مرد را آزرد، تا در سکوت سرد شب پژمرد
او بغض #قیصر بودنش را خورد، او نان #قیصر بودنش را نه!
او در میان دوستان، تنها، افسوس وقت گفتن از دریا
افتاده دست گوش ماهیها، باید خروشد اینچنین یا نه؟
شاید زمان ما را عوض کردهست، این مرد اما همچنان مرد است
این مرد نام دیگرش درد است، چیزی که در او بود و در ما نه!
دلخسته از زندانِ در زندان، از جنگ با این درد بیدرمان
مرگ آمد و این مرد بیپایان، چیزی نگفت اینبار حتی نه
صبح سهشنبه هشتم آبان، آغوش باز سیّد و سلمان
آغاز #قیصر بود یا پایان؟ پایان #قیصر بود... اما نه!
#محمد_حسین_نعمتی
#هشتم_آبان_سالروز_درگذشت_قیصر_امین_پور
#یادش_گرامی
@ghazalshermahdishabani
سیلی زدم بر صورتم صدبار، شاید خیالی باشد اما نه!
در چشمه چون تصویر ماه افتاد، جوشید، طغیان کرد و راه افتاد
مردابها آغوش واکردند، جایی بهجز آغوش دریا؟ نه!
افسوس دریا را نفهمیدیم، روز مبادا را نفهمیدیم
دیدی که بعد از رفتن او، شد هر روزمان روز مبادا! نه!؟
نامردمیها مرد را آزرد، تا در سکوت سرد شب پژمرد
او بغض #قیصر بودنش را خورد، او نان #قیصر بودنش را نه!
او در میان دوستان، تنها، افسوس وقت گفتن از دریا
افتاده دست گوش ماهیها، باید خروشد اینچنین یا نه؟
شاید زمان ما را عوض کردهست، این مرد اما همچنان مرد است
این مرد نام دیگرش درد است، چیزی که در او بود و در ما نه!
دلخسته از زندانِ در زندان، از جنگ با این درد بیدرمان
مرگ آمد و این مرد بیپایان، چیزی نگفت اینبار حتی نه
صبح سهشنبه هشتم آبان، آغوش باز سیّد و سلمان
آغاز #قیصر بود یا پایان؟ پایان #قیصر بود... اما نه!
#محمد_حسین_نعمتی
#هشتم_آبان_سالروز_درگذشت_قیصر_امین_پور
#یادش_گرامی
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from غزلشعر (Deleted Account)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در اهل مَزبِله گَند حدَث تأثیرها دارد
خباثت پیشه کن، دنیاست آخِر پیش میآیی
#بیدل
رامپور: بیش، کابل: پیش
چاپ هلند، تصحیح عبدالوهاب فائز: پیش
چاپ بهداروند، نشر سایهگستر، از روی رامپور: بیش
مزبِِله (لِ / لَ): زبالهدان، محل سرگین / حدَث: سرگین / گَند: بوی بد / خباثت: پلیدی، نجاست، ناپاکی / دنیا: این جهان؛ دنییٰ، مؤنثِ ادنیٰ، نزدیک، زبون؛ از دنائت.
بین معانی گوناگون لغات بیت، ارتباط تنگاتنگی هست:
اهل پلیدی را بوی نجاست به سوی خود میکشد (زبالهدان و اهل زباله از زباله استقبال میکنند)، تو هم در این دنیای دون، پلیدی پیشه کن، بالاخره نزد اهل پلیدی، (دنیا) قرب مییابی و مقبول میشوی.
در نسخ خطی گاهی به جای پ و چ، ب و ج مینوشتهاند. با توجه به مصراع نخست و ابیات قبل و بعد، پیش محتملتر است:
برو آنجا که سقف سیمکار و قصر زر باشد
تو شیطانی، کجا در کلبهٔ درویش میآیی
...
چه افسون اینقدَرها دارد از قرب دلت غافل
که منزل در بغل گمکرده، دوراندیش میآیی
و نیز فرماید
در اهل مزبله، کسب کمالْ کناسیست
نباید اینهمه مقبول عالم دون شد
[کناسی: رفتگری و امثال این شغل]
@ghazalshermahdishabani
خباثت پیشه کن، دنیاست آخِر پیش میآیی
#بیدل
رامپور: بیش، کابل: پیش
چاپ هلند، تصحیح عبدالوهاب فائز: پیش
چاپ بهداروند، نشر سایهگستر، از روی رامپور: بیش
مزبِِله (لِ / لَ): زبالهدان، محل سرگین / حدَث: سرگین / گَند: بوی بد / خباثت: پلیدی، نجاست، ناپاکی / دنیا: این جهان؛ دنییٰ، مؤنثِ ادنیٰ، نزدیک، زبون؛ از دنائت.
بین معانی گوناگون لغات بیت، ارتباط تنگاتنگی هست:
اهل پلیدی را بوی نجاست به سوی خود میکشد (زبالهدان و اهل زباله از زباله استقبال میکنند)، تو هم در این دنیای دون، پلیدی پیشه کن، بالاخره نزد اهل پلیدی، (دنیا) قرب مییابی و مقبول میشوی.
در نسخ خطی گاهی به جای پ و چ، ب و ج مینوشتهاند. با توجه به مصراع نخست و ابیات قبل و بعد، پیش محتملتر است:
برو آنجا که سقف سیمکار و قصر زر باشد
تو شیطانی، کجا در کلبهٔ درویش میآیی
...
چه افسون اینقدَرها دارد از قرب دلت غافل
که منزل در بغل گمکرده، دوراندیش میآیی
و نیز فرماید
در اهل مزبله، کسب کمالْ کناسیست
نباید اینهمه مقبول عالم دون شد
[کناسی: رفتگری و امثال این شغل]
@ghazalshermahdishabani
با خروس _ آن تاجدار سرفراز _
آن مؤذن گفت در وقت نماز:
هیچ دانا وقت نشناسد چو تو
وز فوات وقت نهْراسد چو تو
با چنین دانایی ای دستانسرای
کُنگِر عرشت همیبایست جای
ماکیانی چند را کرده گله
چند گردی در ته هر مزبله
گفت: بود اول مرا پایه بلند
شهوت نفسم بدین پستی فکند
گر ز نفس و شهوتش بگذشتمی
در ته هر مزبله کی گشتمی
در ریاض قدس محرم بودمی
با خروس عرش همدم بودمی
سلامان و ابسال #جامی، بخش ۵۳
وجود آدمی مثال مزبله است تَلِّ سرگین، الاّ این تلّ سرگین اگر عزیز است جهتِ آن است که در او خاتمِ پادشاست.
فیه ما فیه #مولوی، فصل ۵۳
@ghazalshermahdishabani
آن مؤذن گفت در وقت نماز:
هیچ دانا وقت نشناسد چو تو
وز فوات وقت نهْراسد چو تو
با چنین دانایی ای دستانسرای
کُنگِر عرشت همیبایست جای
ماکیانی چند را کرده گله
چند گردی در ته هر مزبله
گفت: بود اول مرا پایه بلند
شهوت نفسم بدین پستی فکند
گر ز نفس و شهوتش بگذشتمی
در ته هر مزبله کی گشتمی
در ریاض قدس محرم بودمی
با خروس عرش همدم بودمی
سلامان و ابسال #جامی، بخش ۵۳
وجود آدمی مثال مزبله است تَلِّ سرگین، الاّ این تلّ سرگین اگر عزیز است جهتِ آن است که در او خاتمِ پادشاست.
فیه ما فیه #مولوی، فصل ۵۳
@ghazalshermahdishabani
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید
چه پروای سخن گفتن بوَد مشتاق خدمت را
حدیث آنگه کند بلبل که گل با بوستان آید
چه سود آب فرات آنگه که جان تشنه بیرون شد
چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید
من ای گل دوست میدارم تو را کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید
نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری
کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید
گناه توست اگر وقتی بنالد ناشکیبایی
ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید
خطا گفتم بهنادانی که جوری میکند عذرا
نمیباید که وامق را شکایت بر زبان آید
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی
دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید
زمین باغ و بستان را به عشق باد نوروزی
بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید
گرت خونابه گردد دل ز دست دوستان #سعدی
نه شرط دوستی باشد که از دل بر دهان آید
@ghazalshermahdishabani
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید
چه پروای سخن گفتن بوَد مشتاق خدمت را
حدیث آنگه کند بلبل که گل با بوستان آید
چه سود آب فرات آنگه که جان تشنه بیرون شد
چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید
من ای گل دوست میدارم تو را کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید
نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری
کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید
گناه توست اگر وقتی بنالد ناشکیبایی
ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید
خطا گفتم بهنادانی که جوری میکند عذرا
نمیباید که وامق را شکایت بر زبان آید
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی
دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید
زمین باغ و بستان را به عشق باد نوروزی
بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید
گرت خونابه گردد دل ز دست دوستان #سعدی
نه شرط دوستی باشد که از دل بر دهان آید
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
کجا رسد به تو مکتوب گریهآلودم؟ که باد هم نبَرَد کاغذی که نم دارد! #ناشناس از #صائب #نیست @ghazalshermahdishabani
سبکپی قاصدی باید که چون غمنامهٔ ما را
به دست او دهد کاغذ هنوز از گریه تر باشد
#کلیم
@ghazalshermahdishabani
به دست او دهد کاغذ هنوز از گریه تر باشد
#کلیم
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from کاغذِ آتشزده
میشود رازِ تُنُکدل از هجومِ گریه فاش
خط پریشان مینماید کاغذِ نمدیده را
#فطرت_مشهدی
@kaghaze_atashzade
@khakestare_ghoghnoos
خط پریشان مینماید کاغذِ نمدیده را
#فطرت_مشهدی
@kaghaze_atashzade
@khakestare_ghoghnoos
هر که بپرسدت چهسان روز شود شب کسان
پرده ز چهره برفکن رو بگشا که همچنین
#فیض_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
پرده ز چهره برفکن رو بگشا که همچنین
#فیض_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
به زبان چرب، جانا! بنواز جان ما را
به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را
ز میان برآر دستی مگر از میانجی تو
به کران برَد زمانه غم بیکران ما را
#خاقانی
@ghazalshermahdishabani
به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را
ز میان برآر دستی مگر از میانجی تو
به کران برَد زمانه غم بیکران ما را
#خاقانی
@ghazalshermahdishabani
دست طمع چو پیش کسان کردهای دراز
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
#نظیری_نیشابوری
صیادان معنی، گزینش محمد قهرمان، بخش نظیری (بر اساس دیوان نظیری، چاپ زندهیاد مظاهر مصفا)
@ghazalshermahdishabani
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
#نظیری_نیشابوری
صیادان معنی، گزینش محمد قهرمان، بخش نظیری (بر اساس دیوان نظیری، چاپ زندهیاد مظاهر مصفا)
@ghazalshermahdishabani
درس ادیب اگر بوَد زمزمۀ محبتی
جمعه به مکتب آورَد طفل گریزپای را
#نظیری_نیشابوری
صیادان معنی، گزینش محمد قهرمان، بخش نظیری (بر اساس دیوان نظیری، چاپ زندهیاد مظاهر مصفا)
@ghazalshermahdishabani
جمعه به مکتب آورَد طفل گریزپای را
#نظیری_نیشابوری
صیادان معنی، گزینش محمد قهرمان، بخش نظیری (بر اساس دیوان نظیری، چاپ زندهیاد مظاهر مصفا)
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
@ghazalshermahdishabani n.pdf
دایره اوزان متناوب ابوالحسن نجفی
اوزان در جهت حرکت عقربه ساعت:
مفاعیل مفاعلن مفاعیل مفاعلن
مستفعل فاعلات مستفعل فاعلاتُ
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
مفاعلن مفاعیلُ مفاعلن مفاعیلُ
فاعلات مستفعل فاعلات مستفعلُ
مفاعلن مفتعلن مفاعلن مفتعلن
فاعلاتن فعلات فاعلاتن فعلاتُ
اوزان در جهت عکس عقربه ساعت:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
فاعلات مفاعیل فاعلات مفاعیلُ
مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعلن
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات ُ
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعیل فاعلات مفاعیل فاعلاتُ
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعلُ
فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
توضیح: با کاهش هجا از آخر هر وزن میتوانیم از این دایره صدوهشتاد وزن استخراج کنیم. مثال:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعل
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعلن فعلاتن فعولن
مفاعلن فعلاتن فعل
مفاعلن فعلاتن فع
مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعلن
مفاعلن فعل
مفاعلن فع
و با دوبار آوردن وزنهای دورکنی و سهرکنی اوزان دوری ساخته میشود:
مفاعلن فعلاتن فع مفاعلن فعلاتن فع
یا
مفاعلن فعلن مفاعلن فعلن
و ...
@ghazalshermahdishabani
اوزان در جهت حرکت عقربه ساعت:
مفاعیل مفاعلن مفاعیل مفاعلن
مستفعل فاعلات مستفعل فاعلاتُ
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
مفاعلن مفاعیلُ مفاعلن مفاعیلُ
فاعلات مستفعل فاعلات مستفعلُ
مفاعلن مفتعلن مفاعلن مفتعلن
فاعلاتن فعلات فاعلاتن فعلاتُ
اوزان در جهت عکس عقربه ساعت:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
فاعلات مفاعیل فاعلات مفاعیلُ
مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعلن
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات ُ
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعیل فاعلات مفاعیل فاعلاتُ
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعلُ
فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
توضیح: با کاهش هجا از آخر هر وزن میتوانیم از این دایره صدوهشتاد وزن استخراج کنیم. مثال:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعل
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعلن فعلاتن فعولن
مفاعلن فعلاتن فعل
مفاعلن فعلاتن فع
مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعلن
مفاعلن فعل
مفاعلن فع
و با دوبار آوردن وزنهای دورکنی و سهرکنی اوزان دوری ساخته میشود:
مفاعلن فعلاتن فع مفاعلن فعلاتن فع
یا
مفاعلن فعلن مفاعلن فعلن
و ...
@ghazalshermahdishabani