Forwarded from ادبسار
🌦🌬 خردادگان، جشن پیروزی امشاسپندبانوی خرداد و امرداد بر دیو گرسنگی و تشنگی
«جشن خردادگان» جشن ستایش و پاسداشت آب در خردادروز از خردادماه، برابر با ششم خرداد در ایران باستان برگزار میشد.
این واژه در اوستا «هئوروَتات» و نام یکی از فرشتگان مادینه(مونث) است. پسوند «تات» نشانهی مادینگی است و «خرداد» به مانک(معنی) رسایی، تندرستی و پختگی است. در ایران باستان خرداد را سرور ماهها میدانستند زیرا زمان ویژهای برای کشاورزان بود و بارش و گرما را همزمان برای کشاورزی داشت. در باور پیشینیان، فرشتهی خرداد فرشتهی نگهبان آب و آبادانی بود.
فرشتگان خرداد و «امرداد» امشاسپندبانو یا مادینه بودند و در کنار هم از آبها و گیاهان پاسداری میکردند. دشمنان آنها دیوهای گرسنگی، تشنگی، گندیدگی و ناخوشی بودند که هشی، بشی، بوجی و سئنی نام داشتند.
ایزدان یا امشاسپندانی چون تیشتر(ایزد باران)، ایزد باد و روان پاک پرهیزکاران با امشاسپندبانوی خرداد برای نبرد با این دیوها همکاری میکردند. امشاسپندبانوی خرداد وابسته به «آناهیتا» و آناهیتا ایزدبانو و نگهبان همهی آبهای جهان بود.
بر پایهی افسانهها، آنها به یاری مردم میآمدند و گرسنگی و تشنگی را شکست میدادند. از اینرو ایرانیان هنگام نوشیدن آب از فرشتهی خرداد یاد میکردند، زیرا یاد کردن از او مایهی رانده شدن دیوها میشد.
در یسنا آمده که اهورامزدا(خدا) رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی میبخشد که اندیشه، کردار و گفتارش بر پایهی راستی باشد.
گل سوسن سپید نماد #جشن_خردادگان است. در افسانههای ایرانی سوسن و سرو نمادهای آزادی هستند. ایرانیان به سوسن سپید، سوسن آزاد هم میگفتند و در سرودههای بزرگان نیز از این گل یاد شده است.
از آیینهای #خردادگان در میان ایرانیان شادباشگویی، پوشیدن پوشاک تازه، پیشکش کردن گلهای یاس و نیلوفر به یکدیگر، گردش در کنار آبها، آبتنی و سامان دادن جویها و چشمهها بود.
سرودها و نیایشهای امشاسپندبانوان خرداد و امرداد بخشهایی از سرودههای زرتشت بودند که شوربختانه از میان رفتهاند.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی
yon.ir/Soosan
📚 برگرفته از:
- فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهی متون پهلوی #خسرو_قلی_زاده
- گل سوسن، نماد جشن خردادگان #شاهین_سپنتا تارنمای ایراننامه
- گاهشماری و جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
- جشنها و آیینهای ایرانی #حسام_الدین_مهدوی
🌬🌧 @AdabSar
«جشن خردادگان» جشن ستایش و پاسداشت آب در خردادروز از خردادماه، برابر با ششم خرداد در ایران باستان برگزار میشد.
این واژه در اوستا «هئوروَتات» و نام یکی از فرشتگان مادینه(مونث) است. پسوند «تات» نشانهی مادینگی است و «خرداد» به مانک(معنی) رسایی، تندرستی و پختگی است. در ایران باستان خرداد را سرور ماهها میدانستند زیرا زمان ویژهای برای کشاورزان بود و بارش و گرما را همزمان برای کشاورزی داشت. در باور پیشینیان، فرشتهی خرداد فرشتهی نگهبان آب و آبادانی بود.
فرشتگان خرداد و «امرداد» امشاسپندبانو یا مادینه بودند و در کنار هم از آبها و گیاهان پاسداری میکردند. دشمنان آنها دیوهای گرسنگی، تشنگی، گندیدگی و ناخوشی بودند که هشی، بشی، بوجی و سئنی نام داشتند.
ایزدان یا امشاسپندانی چون تیشتر(ایزد باران)، ایزد باد و روان پاک پرهیزکاران با امشاسپندبانوی خرداد برای نبرد با این دیوها همکاری میکردند. امشاسپندبانوی خرداد وابسته به «آناهیتا» و آناهیتا ایزدبانو و نگهبان همهی آبهای جهان بود.
بر پایهی افسانهها، آنها به یاری مردم میآمدند و گرسنگی و تشنگی را شکست میدادند. از اینرو ایرانیان هنگام نوشیدن آب از فرشتهی خرداد یاد میکردند، زیرا یاد کردن از او مایهی رانده شدن دیوها میشد.
در یسنا آمده که اهورامزدا(خدا) رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی میبخشد که اندیشه، کردار و گفتارش بر پایهی راستی باشد.
گل سوسن سپید نماد #جشن_خردادگان است. در افسانههای ایرانی سوسن و سرو نمادهای آزادی هستند. ایرانیان به سوسن سپید، سوسن آزاد هم میگفتند و در سرودههای بزرگان نیز از این گل یاد شده است.
از آیینهای #خردادگان در میان ایرانیان شادباشگویی، پوشیدن پوشاک تازه، پیشکش کردن گلهای یاس و نیلوفر به یکدیگر، گردش در کنار آبها، آبتنی و سامان دادن جویها و چشمهها بود.
سرودها و نیایشهای امشاسپندبانوان خرداد و امرداد بخشهایی از سرودههای زرتشت بودند که شوربختانه از میان رفتهاند.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی
yon.ir/Soosan
📚 برگرفته از:
- فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهی متون پهلوی #خسرو_قلی_زاده
- گل سوسن، نماد جشن خردادگان #شاهین_سپنتا تارنمای ایراننامه
- گاهشماری و جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
- جشنها و آیینهای ایرانی #حسام_الدین_مهدوی
🌬🌧 @AdabSar
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | باستانشناسی
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی برگزار میشود
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی با سخنرانی دکتر حمیدرضا دالوند، دکتر محمد جعفری قنواتی، دکتر فرزانه گشتاسب و با حضور نویسندۀ کتاب دکتر مهرداد قدردان و به دبیری علمی دکتر شاهین آریامنش یکشنبه ۲۰ خردادماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ تا ۱۲ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار میشود.
آداب و رسوم زردشتیان ریشهای کهن در تاریخ ایران دارد. اسناد و مدارک بسیاری از فرهنگ و آداب و رسوم و سنت زردشتی بازمانده و به امروز رسیده است که نمونههایی از آنها در خانهها و کتابخانههای گوناگون شهرهایی همچون یزد و کرمان وجود دارد که بررسی و پژوهش درباره آنها و نیز انتشار آن اسناد و مدارک کمک شایان و ارزندهای در آگاهی از این فرهنگ و سنت و آداب و رسوم میکند.
پیوند نشست: https://webinar.ihcs.ac.ir/b/ihc-qoy-1ne-rxy
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی برگزار میشود
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی با سخنرانی دکتر حمیدرضا دالوند، دکتر محمد جعفری قنواتی، دکتر فرزانه گشتاسب و با حضور نویسندۀ کتاب دکتر مهرداد قدردان و به دبیری علمی دکتر شاهین آریامنش یکشنبه ۲۰ خردادماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ تا ۱۲ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار میشود.
آداب و رسوم زردشتیان ریشهای کهن در تاریخ ایران دارد. اسناد و مدارک بسیاری از فرهنگ و آداب و رسوم و سنت زردشتی بازمانده و به امروز رسیده است که نمونههایی از آنها در خانهها و کتابخانههای گوناگون شهرهایی همچون یزد و کرمان وجود دارد که بررسی و پژوهش درباره آنها و نیز انتشار آن اسناد و مدارک کمک شایان و ارزندهای در آگاهی از این فرهنگ و سنت و آداب و رسوم میکند.
پیوند نشست: https://webinar.ihcs.ac.ir/b/ihc-qoy-1ne-rxy
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
بخشِ نخست
مرحوم قزوینی: از اواخر پاییز سال ۱۳۲۷ به ضعف مفرطی مبتلی شد که وخامت کسالت مثانه (یا پرستات؟) او را تشدید کرد و دیگر چند هفته بود که محفل جمعهها برچیده شده و قزوینی کسی را از آن طبقهای که جمعهها خدمتش میرسیدند نمیپذیرفت.
حقیر هم که در مهر ۱۳۲۷ ازدواج کرده بود، به مقتضای حال و پایبندی به عیال چند هفته از زیارت علامه محروم شدم. والله اکنون با عدم دسترسی به کتابهای سابقم که در پشت صفحات اول بعضی از آنها مطالب مربوط به علامه قزوینی (ره) را یادداشت میکردم (از جمله وصف دقیقی که ازجسد آن مرحوم در روز بعد از وفاتش بر پشت جلد دوم سیر حکمت در اروپا که آن روز نهم خرداد ۱۳۲۸ آن را به همراه داشتم نوشتهام و فقط اینک کلیاتی از آن در ذهنم باقی مانده است)
درست و دقیقاً نمیدانم که مرحوم قزوینی در دیماه یا بهمنماه ۱۳۲۷ و به هر حال زمستان ۱۳۲۷ بود که برای اجرای عمل جراحی در بیمارستان بستری میشدند. و باز به نظرم خبر بستری شدن ایشان را در بیمارستان رضانور در «اطلاعات» خواندم. به هر صورت فردای آن روز به آن بیمارستان رفتم.
خوانندگان محترم همسن و سال بنده و مسنتر از من بنده لابد به یاد دارند که بیمارستان رضانور در خیابان نادری و نبش قوامالسلطنه قرار داشت و به مرحوم دکتررضی رضانور که در آذربایجانی شریف اصیلی بود و این دکتر رضانور ـرحمهالله علیهـ تحصیل کرده آلمان بود و معروف بود که از شاگردان خوب پروفسور «زائر بروخ» جراح چیرهدست و مبتکر و مشهور آلمان بود (مرحوم مبرور آیتالله حاج میرزامهدی آشتیانی ـ عطرالله مرقدهـ (متوفای ۱۳۳۱ و مدفون در حرم مطهر قم، مسجد بالاسر) که برای معالجه بیماری خود به آلمان سفر کرده بود و با جراحی ماهرانهای که زائر بروخ عمل کرده بود، خیلی از دقت و شرافت و تقوای حرفهای این «زائر بروخ» تعریف میفرمود.
و خیال میکنم، به ضرس قاطع نمیگویم که مرحوم مغفور پزشک جراح فرشته خصال بزرگوار دکتر سیدهاشم هنجنی ـرحمهالله علیهـ نیز از دست پروردگان همین «زائر بروخ» بود. خدا همه آنان را بیامرزاد.
این مریضخانه دو طبقه بود و در طرف شمالی و غربی و قسمتی از سمت جنوبی طبقه دوم قسمتهای بهداشتی و طبی و جراحی و اتاقهای خصوصی بیماران بود و در سرتاسر طبقه دوم ایوانی بود با نردة آهنی که در ورودی اتاقها در آن ایوان بود و بیماران و کسانشان در آن ایوان قدم میزدند و بر حیاط و ساختمان نیز سقفی چوبی با شیروانی ولی با پنجرهها و نورگیرهای شیشهای سایه افکن بود و در مجموع بسیار محیط تمیز نظیف و آرامی بود.
مرحوم قزوینی در دومین اتاق (از طرف مشرق) در سمت شمال یعنی طرف خیابان نادری به تنهایی بستری بود. در همان ایام در اتاق پهلویی یعنی اولین اتاق سمت شمال مرحوم میرزا مهدی خان شریعت زاده مشاور ـ مستشار دیوان عالی تمیز برای کسالتی که خیلی مهم نبود بستری بود و در خلال روز گاهی به مرحوم قزوینی سر میزد. همین قدر یادم مانده بود که یکی از «شریعت زادهها» آنجا بستری بود که با بیژامه زمستانی خود به اتاق مرحوم قزوینی هم میآمد.
تشخیص و تعیین نام مرحوم میرزا مهدیخان به لطف بانو پریچهره آیرملوئی میسر شد که ایشان از دوست خودشان بانو نزهت رهبری دختر مرحوم میرزامهدیخان، این مطلب را پرسیدند. اینها چندین برادر بودند که بعضیشان به «شریعتزاده» و بعضی به «مشاور» و بعضی به «شریعت زاده مشاور» شهرت داشتند. گویا برادر بزرگ احمد بود که وکیل عدلیه مشهور و وکیل مجلس هم بود. از دیگران میرزا مهدیخان، میرزا هادیخان، میرزا حسین خان، دکتر فضلالله، دکترمحمود، سپهبدتقی، دکترمحمدباقر را به یاد دارم. گمان میکنم دکتر فضلالله مشاور و دکتر محمدباقر شریعت زاده مشاور بحمدالله زندهاند.
باری آن روز بنده بعد از ظهری به بیمارستان رفتم و حالا نمیدانم که شخصی دکتر رضا نور مرحوم قزوینی را عمل کرده بود یا مرحوم مبرور دکتر یوسف میر ـ رحمهالله علیه ـ و یا هر دو مباشرت یا نظارتی در آن عمل داشتهاند و نمیدانم که چه کسی آن بیمارستان را معین فرموده و متحمل مخارج آن شده بود. مرحوم آقای تقیزاده؟ یا مرحوم حاجمحمدآقانخجوانی یا دیگری.
بههر حال، آن بیمارستان درآن ایام اگرنه بهترین که از بهترین بیمارستانهای خصوصی تهران به شمار میرفت و حالا سالهاست که در محل آن بیمارستان پاساژها و پارکینگ و دیگر ساختمانهایی ساخته شده است.
بههرصورت، من بنده وقتی وارد اتاق شدم، مرحوم علامه را بر تختی آهنی و از آخرین انواع تختهای پزشکی دیدم که فاصله آن تخت از کف اتاق بیشتر از یکمتر بود و پشتی تخت را که قابل تحرک بود اندکی بالاآورده بودند به طوری که مرحوم قزوینی در حال تکیه به نظر میرسید ولی هر دو پای آن مرحوم با فاصلهای بیشتر از معمول و کرسی وار قرار داشت به طوریکه زانوهای ایشان از سرشان بالاتر جلوه میکرد.
#علامهمحمدقزوینی
ادامه👇👇
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
مرحوم قزوینی: از اواخر پاییز سال ۱۳۲۷ به ضعف مفرطی مبتلی شد که وخامت کسالت مثانه (یا پرستات؟) او را تشدید کرد و دیگر چند هفته بود که محفل جمعهها برچیده شده و قزوینی کسی را از آن طبقهای که جمعهها خدمتش میرسیدند نمیپذیرفت.
حقیر هم که در مهر ۱۳۲۷ ازدواج کرده بود، به مقتضای حال و پایبندی به عیال چند هفته از زیارت علامه محروم شدم. والله اکنون با عدم دسترسی به کتابهای سابقم که در پشت صفحات اول بعضی از آنها مطالب مربوط به علامه قزوینی (ره) را یادداشت میکردم (از جمله وصف دقیقی که ازجسد آن مرحوم در روز بعد از وفاتش بر پشت جلد دوم سیر حکمت در اروپا که آن روز نهم خرداد ۱۳۲۸ آن را به همراه داشتم نوشتهام و فقط اینک کلیاتی از آن در ذهنم باقی مانده است)
درست و دقیقاً نمیدانم که مرحوم قزوینی در دیماه یا بهمنماه ۱۳۲۷ و به هر حال زمستان ۱۳۲۷ بود که برای اجرای عمل جراحی در بیمارستان بستری میشدند. و باز به نظرم خبر بستری شدن ایشان را در بیمارستان رضانور در «اطلاعات» خواندم. به هر صورت فردای آن روز به آن بیمارستان رفتم.
خوانندگان محترم همسن و سال بنده و مسنتر از من بنده لابد به یاد دارند که بیمارستان رضانور در خیابان نادری و نبش قوامالسلطنه قرار داشت و به مرحوم دکتررضی رضانور که در آذربایجانی شریف اصیلی بود و این دکتر رضانور ـرحمهالله علیهـ تحصیل کرده آلمان بود و معروف بود که از شاگردان خوب پروفسور «زائر بروخ» جراح چیرهدست و مبتکر و مشهور آلمان بود (مرحوم مبرور آیتالله حاج میرزامهدی آشتیانی ـ عطرالله مرقدهـ (متوفای ۱۳۳۱ و مدفون در حرم مطهر قم، مسجد بالاسر) که برای معالجه بیماری خود به آلمان سفر کرده بود و با جراحی ماهرانهای که زائر بروخ عمل کرده بود، خیلی از دقت و شرافت و تقوای حرفهای این «زائر بروخ» تعریف میفرمود.
و خیال میکنم، به ضرس قاطع نمیگویم که مرحوم مغفور پزشک جراح فرشته خصال بزرگوار دکتر سیدهاشم هنجنی ـرحمهالله علیهـ نیز از دست پروردگان همین «زائر بروخ» بود. خدا همه آنان را بیامرزاد.
این مریضخانه دو طبقه بود و در طرف شمالی و غربی و قسمتی از سمت جنوبی طبقه دوم قسمتهای بهداشتی و طبی و جراحی و اتاقهای خصوصی بیماران بود و در سرتاسر طبقه دوم ایوانی بود با نردة آهنی که در ورودی اتاقها در آن ایوان بود و بیماران و کسانشان در آن ایوان قدم میزدند و بر حیاط و ساختمان نیز سقفی چوبی با شیروانی ولی با پنجرهها و نورگیرهای شیشهای سایه افکن بود و در مجموع بسیار محیط تمیز نظیف و آرامی بود.
مرحوم قزوینی در دومین اتاق (از طرف مشرق) در سمت شمال یعنی طرف خیابان نادری به تنهایی بستری بود. در همان ایام در اتاق پهلویی یعنی اولین اتاق سمت شمال مرحوم میرزا مهدی خان شریعت زاده مشاور ـ مستشار دیوان عالی تمیز برای کسالتی که خیلی مهم نبود بستری بود و در خلال روز گاهی به مرحوم قزوینی سر میزد. همین قدر یادم مانده بود که یکی از «شریعت زادهها» آنجا بستری بود که با بیژامه زمستانی خود به اتاق مرحوم قزوینی هم میآمد.
تشخیص و تعیین نام مرحوم میرزا مهدیخان به لطف بانو پریچهره آیرملوئی میسر شد که ایشان از دوست خودشان بانو نزهت رهبری دختر مرحوم میرزامهدیخان، این مطلب را پرسیدند. اینها چندین برادر بودند که بعضیشان به «شریعتزاده» و بعضی به «مشاور» و بعضی به «شریعت زاده مشاور» شهرت داشتند. گویا برادر بزرگ احمد بود که وکیل عدلیه مشهور و وکیل مجلس هم بود. از دیگران میرزا مهدیخان، میرزا هادیخان، میرزا حسین خان، دکتر فضلالله، دکترمحمود، سپهبدتقی، دکترمحمدباقر را به یاد دارم. گمان میکنم دکتر فضلالله مشاور و دکتر محمدباقر شریعت زاده مشاور بحمدالله زندهاند.
باری آن روز بنده بعد از ظهری به بیمارستان رفتم و حالا نمیدانم که شخصی دکتر رضا نور مرحوم قزوینی را عمل کرده بود یا مرحوم مبرور دکتر یوسف میر ـ رحمهالله علیه ـ و یا هر دو مباشرت یا نظارتی در آن عمل داشتهاند و نمیدانم که چه کسی آن بیمارستان را معین فرموده و متحمل مخارج آن شده بود. مرحوم آقای تقیزاده؟ یا مرحوم حاجمحمدآقانخجوانی یا دیگری.
بههر حال، آن بیمارستان درآن ایام اگرنه بهترین که از بهترین بیمارستانهای خصوصی تهران به شمار میرفت و حالا سالهاست که در محل آن بیمارستان پاساژها و پارکینگ و دیگر ساختمانهایی ساخته شده است.
بههرصورت، من بنده وقتی وارد اتاق شدم، مرحوم علامه را بر تختی آهنی و از آخرین انواع تختهای پزشکی دیدم که فاصله آن تخت از کف اتاق بیشتر از یکمتر بود و پشتی تخت را که قابل تحرک بود اندکی بالاآورده بودند به طوری که مرحوم قزوینی در حال تکیه به نظر میرسید ولی هر دو پای آن مرحوم با فاصلهای بیشتر از معمول و کرسی وار قرار داشت به طوریکه زانوهای ایشان از سرشان بالاتر جلوه میکرد.
#علامهمحمدقزوینی
ادامه👇👇
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
بخشِ دوم
همسر آن مرحوم و مرحوم اقبال آنجا بودند و دو سه دقیقه بعد از شرفیابی من مرحوم اقبال خداحافظی کرد و رفت. معلوم شد برای سهولت جریان ادرار و دیگر ملاحظات طبی «سند» بر بدن علامه است و گویا از آن «سند» خیلی رنج میبرد. آن وقت کیسههای پلاستیکی که این ایام در چنان مواقعی به «سند» متصل میشود و جریان ادرار مزاحمتی برای بیمار و عیادت کنندگان ندارد وجود نداشت و بنابراین سر دیگر «سند» در یک لگن لعابی طبی و در مرئی و منظر بود. مگر اینکه ملافه یا پتویی بر روی بیمار باشد که مرحوم قزوینی نیز زیر ملافة سفیدی بود.
از خانم قزوینی یک حالت خستگی و کسالت و «دلخوری» مشاهده میشد. به فرانسه میگفت: دو سه شب است که درست نتوانسته بخوابد زیرا علامه نیاز به مراقبت و کمک مستمر دارد. مضاف بر اینکه بایستی شش ساعت یکبار بیایند و به ایشان آمپول پنیسیلین تزریق کنند و باز لازم به ذکر است که آن وقتها پنیسیلین میبایست در یخچال نگهداری شود و هر شش ساعت یک «دز» معینی به بیمار تزریق گردد.
قزوینی مانند طفل معصومی که خواب رفته باشد در خواب بود و خانم رزا به طور نجوی و درگوشی با من حرف میزد ولی چند دقیقهای که گذشت مرحوم قزوینی بیدار شد و من جلو رفتم و عرض سلام و اظهار ادب کردم و احوالپرسی، با صدای ضعیفی در چند کلمه خلاصة عمل جراحی و شدت ناراحتیای را که در آن روزها باید تحمل کند بیان فرمود و از اینکه نیم ساعت پشت سر هم نمیتواند بخوابد و از دردهای ناشیه از جراحات و سند شکوه فرمود.
من به رزا خانم گفتم: اگر موافق باشید و به من اجازه بدهند حاضرم که امشب بر بالین «آقا» باشم، که شما به منزل بروید و استراحت کنید. مشروط بر اینکه اولا من الان به خانهام بروم و خبر بدهم که امشب در بیمارستان میمانم و اول شب یا نزدیک غروب برگردم و ثانیاً اینکه شما ساعت هفت و نیم صبح به اینجا برگردید.
آن زن خسته از پا درآمده هم از خدا خواست ولی گفت: باید خود آقا اجازه بدهد. مرحوم قزوینی که حرفهای ما را شنید، لا و نعمی نفرمود و من سکوت ایشان را دلیل بر موافقتشان تلقی کردم و پرسیدم: آیا از بیرون چیزی لازم ندارند؟ این دفعه خود مرحوم قزوینی فرمود: خیر، خیر ابداً زحمت نکشید! همین که حاضر شدید شب اینجا بمانید کمک بزرگی به خانم و من است.
و من راه افتادم و به خانهام که آنوقتها دو اتاق استیجاری در آخر بازار عباس آباد بود آمدم و مطلب را به همسرم گفتم: او که به همین یگانه پسرم مرتضی آبستن بود، یکی کمی من و من کرد و قر زد ولی مادرش که آنجا بود حاضر شد شب پیش او بماند و من بنده به بیمارستان آمدم. تا رسیدم رزا خانم که آماده رفتن بود گفت: برای شما غذا خواهند آورد زیرا من شامم را پس فرستادم که آن را برای شما بیاورند و من در منزل شام خواهم خورد. مکالمة خانم با بنده که نیمه فارسی نیمه فرانسه بود تا حدی مضحک مینمود.
من نمیدانستم که چند روز است مرحوم قزوینی در آنجا بستری است ولی از وضع چنین فهمیده میشد که بایست چهار پنج روز بیشتر باشد. باری آن شب من سعی کردم که هیچ خوابم نبرد. ولی مرحوم قزوینی هم واقعاً نیم ساعت متوالی نمیتوانست بخوابد. تقریباً هر ساعت بایستی لگنی را که سر «سند» در آن قرار داشت خالی میکردم و گاهی زیر سرش را بالاتر میبردم یا پایینتر میآوردم یا ساقهای نحیف استخوانی پایش را میمالیدم دو سه بار طبیب کشیک و پرستاران آمدند و تزریقشان را و معاینهشان را انجام دادند و نیز مقدار ادراری را که از لگن در ظرف شیشهای سرگشادی ریخته بودم مشاهده و اندازهگیری کردند.
در مجموع جز چهار بار مرحوم قزوینی مرا صدا نزد. حالا یا احتیاجی نداشت یا آن مرد جلیل بزرگوار ملاحظهکاری میفرمود نمیدانم و یحتمل که شاید هم صدا زده است و من بنده علی رغم کوشش خودم اسیر خواب شده بودم. ولی بحمدالله مسألهای پیش نیامد. این را هم برای گزارش حال (وامیدوارم تصور ریایی و تظاهری نشود) و طرز روحیه مرحوم قزوینی عرض کنم که اوایل شب وقتی خواستم نماز بخوانم و سعی میکردم تا حد مجاز «اخفاف» کنم (آهسته بخوانم)مرحوم قزوینی فرمود: نمازتان را بلند بخوانید که من هم بشنوم و به نظرم ـ به طنز و شوخی ـ اضافه کرد به شما اقتدا کنم!!
و فرمود: میبینید که تخت من پشت به قبله است ـ چون سر مرحوم قزوینی به طرف ایوان بود ـ ساعت شش و یا شش و نیم صبح بود که صبحانه مختصری برای مرحوم قزوینی که مختصری کمپوت گلابی و شیر و چای بود آوردند و بنده سعی کردم تمام آن را به آن مرحوم بخورانم ولی فقط اندکی کمپوت میل فرمود و جرعهای شیر و کمی چای نوشید. صبحانه مرا هم نیم ساعت بعد چای و نان و کره و مربا آوردند و من که شام نخورده بودم آن را با اشتها صرف کردم.
ادامه دارد👇👇
#علامهمحمدقزوینی
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
همسر آن مرحوم و مرحوم اقبال آنجا بودند و دو سه دقیقه بعد از شرفیابی من مرحوم اقبال خداحافظی کرد و رفت. معلوم شد برای سهولت جریان ادرار و دیگر ملاحظات طبی «سند» بر بدن علامه است و گویا از آن «سند» خیلی رنج میبرد. آن وقت کیسههای پلاستیکی که این ایام در چنان مواقعی به «سند» متصل میشود و جریان ادرار مزاحمتی برای بیمار و عیادت کنندگان ندارد وجود نداشت و بنابراین سر دیگر «سند» در یک لگن لعابی طبی و در مرئی و منظر بود. مگر اینکه ملافه یا پتویی بر روی بیمار باشد که مرحوم قزوینی نیز زیر ملافة سفیدی بود.
از خانم قزوینی یک حالت خستگی و کسالت و «دلخوری» مشاهده میشد. به فرانسه میگفت: دو سه شب است که درست نتوانسته بخوابد زیرا علامه نیاز به مراقبت و کمک مستمر دارد. مضاف بر اینکه بایستی شش ساعت یکبار بیایند و به ایشان آمپول پنیسیلین تزریق کنند و باز لازم به ذکر است که آن وقتها پنیسیلین میبایست در یخچال نگهداری شود و هر شش ساعت یک «دز» معینی به بیمار تزریق گردد.
قزوینی مانند طفل معصومی که خواب رفته باشد در خواب بود و خانم رزا به طور نجوی و درگوشی با من حرف میزد ولی چند دقیقهای که گذشت مرحوم قزوینی بیدار شد و من جلو رفتم و عرض سلام و اظهار ادب کردم و احوالپرسی، با صدای ضعیفی در چند کلمه خلاصة عمل جراحی و شدت ناراحتیای را که در آن روزها باید تحمل کند بیان فرمود و از اینکه نیم ساعت پشت سر هم نمیتواند بخوابد و از دردهای ناشیه از جراحات و سند شکوه فرمود.
من به رزا خانم گفتم: اگر موافق باشید و به من اجازه بدهند حاضرم که امشب بر بالین «آقا» باشم، که شما به منزل بروید و استراحت کنید. مشروط بر اینکه اولا من الان به خانهام بروم و خبر بدهم که امشب در بیمارستان میمانم و اول شب یا نزدیک غروب برگردم و ثانیاً اینکه شما ساعت هفت و نیم صبح به اینجا برگردید.
آن زن خسته از پا درآمده هم از خدا خواست ولی گفت: باید خود آقا اجازه بدهد. مرحوم قزوینی که حرفهای ما را شنید، لا و نعمی نفرمود و من سکوت ایشان را دلیل بر موافقتشان تلقی کردم و پرسیدم: آیا از بیرون چیزی لازم ندارند؟ این دفعه خود مرحوم قزوینی فرمود: خیر، خیر ابداً زحمت نکشید! همین که حاضر شدید شب اینجا بمانید کمک بزرگی به خانم و من است.
و من راه افتادم و به خانهام که آنوقتها دو اتاق استیجاری در آخر بازار عباس آباد بود آمدم و مطلب را به همسرم گفتم: او که به همین یگانه پسرم مرتضی آبستن بود، یکی کمی من و من کرد و قر زد ولی مادرش که آنجا بود حاضر شد شب پیش او بماند و من بنده به بیمارستان آمدم. تا رسیدم رزا خانم که آماده رفتن بود گفت: برای شما غذا خواهند آورد زیرا من شامم را پس فرستادم که آن را برای شما بیاورند و من در منزل شام خواهم خورد. مکالمة خانم با بنده که نیمه فارسی نیمه فرانسه بود تا حدی مضحک مینمود.
من نمیدانستم که چند روز است مرحوم قزوینی در آنجا بستری است ولی از وضع چنین فهمیده میشد که بایست چهار پنج روز بیشتر باشد. باری آن شب من سعی کردم که هیچ خوابم نبرد. ولی مرحوم قزوینی هم واقعاً نیم ساعت متوالی نمیتوانست بخوابد. تقریباً هر ساعت بایستی لگنی را که سر «سند» در آن قرار داشت خالی میکردم و گاهی زیر سرش را بالاتر میبردم یا پایینتر میآوردم یا ساقهای نحیف استخوانی پایش را میمالیدم دو سه بار طبیب کشیک و پرستاران آمدند و تزریقشان را و معاینهشان را انجام دادند و نیز مقدار ادراری را که از لگن در ظرف شیشهای سرگشادی ریخته بودم مشاهده و اندازهگیری کردند.
در مجموع جز چهار بار مرحوم قزوینی مرا صدا نزد. حالا یا احتیاجی نداشت یا آن مرد جلیل بزرگوار ملاحظهکاری میفرمود نمیدانم و یحتمل که شاید هم صدا زده است و من بنده علی رغم کوشش خودم اسیر خواب شده بودم. ولی بحمدالله مسألهای پیش نیامد. این را هم برای گزارش حال (وامیدوارم تصور ریایی و تظاهری نشود) و طرز روحیه مرحوم قزوینی عرض کنم که اوایل شب وقتی خواستم نماز بخوانم و سعی میکردم تا حد مجاز «اخفاف» کنم (آهسته بخوانم)مرحوم قزوینی فرمود: نمازتان را بلند بخوانید که من هم بشنوم و به نظرم ـ به طنز و شوخی ـ اضافه کرد به شما اقتدا کنم!!
و فرمود: میبینید که تخت من پشت به قبله است ـ چون سر مرحوم قزوینی به طرف ایوان بود ـ ساعت شش و یا شش و نیم صبح بود که صبحانه مختصری برای مرحوم قزوینی که مختصری کمپوت گلابی و شیر و چای بود آوردند و بنده سعی کردم تمام آن را به آن مرحوم بخورانم ولی فقط اندکی کمپوت میل فرمود و جرعهای شیر و کمی چای نوشید. صبحانه مرا هم نیم ساعت بعد چای و نان و کره و مربا آوردند و من که شام نخورده بودم آن را با اشتها صرف کردم.
ادامه دارد👇👇
#علامهمحمدقزوینی
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
بخشِ پایانی
و ساعت ۷/۵ نشده بود که رزا خانم آمد و نمیدانم آن بیچاره در آن ایام که هنوز در تهران تاکسی فراوان نبود چه جور خودش را سر موعد مقرر به بیمارستان رسانید و وقتی وارد شد با دلواپسی سراغ مرحوم قزوینی رفت و یواشیواش صحبت میکرد و من برای آنکه مزاحم نباشم از اتاق بیرون آمدم و همین که صحبت ایشان تمام شد من گزارش شب گذشته و دفعاتی که اطبا و پرستاران آمده بودند و اینکه چند بار لگن را خالی کردهام و آنچه را که از صبحانه مرحوم قزوینی میل فرمود بهاطلاع آن خانم رساندم.
و بدوبدو خودم را به توپخانه رساندم که با خط اتوبوس ۵ به میدان شاه بروم و به کلاسم برسم و مورد اخم و تشر مرحوم عباس باقری قزوینی رئیس وقت دبیرستان پهلوی که خدایش بیامرزاد از شریفترین و وظیفه شناسترین و دلسوزترین و با ابهتترین معلمان و فرهنگیانی بود که من دیدهام. آن مرحوم در اواخر دهه چهل در تصادف اتومبیل در راه تهران ـ قزوین وفات یافت، خدایش بیامرزاد، قرار نگیرم. دوسه روز بعد باز برای عیادت خدمت مرحوم قزوینی رسیدم و حالشان محسوساً بهتر بود و فرمودند: بناست این دو روزه به منزل منتقل شوم.
و چنین شد و تا آنجا که به خاطر دارم پیش از نوروز سال ۱۳۲۸ یکیدوبار و بازهم جمعه، چرا که در روزهای دیگر گرفتار بودم به حضور ایشان برای عیادت و عرض خدمتی که ممکن بود از دستم برآید، رسیدم. و در طول این مدت ایشان همچنان اسیر بستر بودند و در تختخواب خوابیده و هردفعه ایشان ضعیفتر از دفعه پیش به نظر میآمد. ولی ظاهراً هنوز امکان و حوصله مطالعه داشت چون همیشه چندتا کتاب بربالین ایشان دیده میشد.
درسال ۱۳۲۸ در ایام نوروز خدمتشان شرفیاب شدم و شرح این شرفیابی و اینکه چگونه معظمله از اینکه مصرع اول بیتی عربی درذهن شریفش خلجان میکرد ولی تمام آن بیت و گوینده آن را به خاطر نمیآورد به هیجان آمده بود، در مقالهای که به مناسبت دهمین سال ارتحال آن فقید سعید در مجله یغما نوشتم، به تفصیل شرح دادهام و آن روز من یقین کردم آنچه راکه مورخین و اربابتراجم در شرح حال آن نابغه بیهمتای علم و ادب یعنی ابوریحان بیرونی درباره آخرین ساعات زندگی او نقل کردهاند، درست است وهیچ مبالغهای درآن نیست.
صبح شنبه ۹ خرداد ۱۳۲۸ در دفترخانه ۲۲ (بسردفتری مرحوم حاجشیخ محمدصادق شاهآبادی از فضلای حوزه علمیه قمـ برادرزاده مرحوم آیتالله آقای آقامیرزا محمدعلی شاهآبادی، یکی از اساتید رهبر راحل انقلاب ـرحمهالله علیهماـ او و پسرش مرحوم آقاحسین، همسایگان ابدی مرحوم قزوینی در مقبره ابیالفتوح رازیاند مانند مرحومان استادعصار، استادفرزان و استادعباس اقبال) نشسته بودم مهدیآقا محقق (جناب استاد دکترمهدی محقق کنونی دامتعزته) آمد و گفت: «الان در مدرسه سپهسالار جدید بودم و شنیدم آقای قزوینی برحمت خدا رفته است و گفتم به تو خبر بدهم.»
من از شدت تأثر و ناگهانی بودن خبر جوری مبهوت شدم که تا چند لحظه زبانم بند آمد و پرسیدم: کی به شما گفت؟ مهدی آقا جواب داد: در آنجا شایع بود مثل اینکه بنا شده است جسد ایشان را برای غسل و کفن بدانجا بیاورند. من بنده که سخت شوریده حال و آشفته بودم، برخاستم و با یک ماشین کرایهای خودم را به خانه مرحوم قزوینی رساندم. غیر از رزاخانم و سوزانخانم یکدو تا خانم دیگر هم بودند ولی کس دیگری نبود و من سراسیمه به همان اتاقی که مرحوم قزوینی در آن بر روی تختی از دنیا رفته بود داخل شدم.
جسد آن مرحوم زیر ملافهای پنهان بود. درحالی که اشک میریختم، ملافه را اندک کنار زدم ـگویی مرحوم قزوینی مثل همان شبی که در بیمارستان خوابیده بود، به خواب نازی رفته بود در قیافهاش هیچگونه دگرگونی و آشفتگیای که در چهره بعضی از اموات راه مییابد راه نیافته بود، و آرامش محسوسی در چهره نازنینش دیده میشد. از آنجا که همسر و دختر محترم بیچارهاش به بعضی مسائل آشنایی نداشتهاند و هنگام فوت او دست تنها بودهاند لذا بعضی از امور لازم را انجام نداده و یا نتوانسته بودند انجام بدهند. وضع تخت مرحوم قزوینی در طول بستری بودن ایشان رو به قبله بود. یکی از بانوانی که آن وقت ندانستم کیست ولی زنی نسبتاً سالخورده بود، گفت: بنا شده است که حالا بیایند و جسد را به مدرسه سپهسالار ببرند. گفتم: اجازه بگیرید یا اجازه بدهید بعضی جزئیات را انجام دهم. زیرا ممکن است دیر شود. زیرا جسد که تقریباً در حال خشک شدن بود در آن وضع قطعاً نمیتوانست در تابوت جای بگیرد.
آن بانوی سالخورده محترم هم که گویا همشیره مرحوم قزوینی بود و بانویی کوچکاندام و ظریف بود متوجه این معنی شد و گفت: ای وای، خدا مرگم بدهد. من فکر کردم اینها… این کارها را کردهاند و من اصلاً به این اتاق نیامدم. او و من هردو منقلب و اشکریزان بودیم.
روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۲۲خرداد ۱۳۹۶
#علامهمحمدقزوینی
#استاددکتراحمدمهدویدامغانی
#یادبود_بزرگان
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
و ساعت ۷/۵ نشده بود که رزا خانم آمد و نمیدانم آن بیچاره در آن ایام که هنوز در تهران تاکسی فراوان نبود چه جور خودش را سر موعد مقرر به بیمارستان رسانید و وقتی وارد شد با دلواپسی سراغ مرحوم قزوینی رفت و یواشیواش صحبت میکرد و من برای آنکه مزاحم نباشم از اتاق بیرون آمدم و همین که صحبت ایشان تمام شد من گزارش شب گذشته و دفعاتی که اطبا و پرستاران آمده بودند و اینکه چند بار لگن را خالی کردهام و آنچه را که از صبحانه مرحوم قزوینی میل فرمود بهاطلاع آن خانم رساندم.
و بدوبدو خودم را به توپخانه رساندم که با خط اتوبوس ۵ به میدان شاه بروم و به کلاسم برسم و مورد اخم و تشر مرحوم عباس باقری قزوینی رئیس وقت دبیرستان پهلوی که خدایش بیامرزاد از شریفترین و وظیفه شناسترین و دلسوزترین و با ابهتترین معلمان و فرهنگیانی بود که من دیدهام. آن مرحوم در اواخر دهه چهل در تصادف اتومبیل در راه تهران ـ قزوین وفات یافت، خدایش بیامرزاد، قرار نگیرم. دوسه روز بعد باز برای عیادت خدمت مرحوم قزوینی رسیدم و حالشان محسوساً بهتر بود و فرمودند: بناست این دو روزه به منزل منتقل شوم.
و چنین شد و تا آنجا که به خاطر دارم پیش از نوروز سال ۱۳۲۸ یکیدوبار و بازهم جمعه، چرا که در روزهای دیگر گرفتار بودم به حضور ایشان برای عیادت و عرض خدمتی که ممکن بود از دستم برآید، رسیدم. و در طول این مدت ایشان همچنان اسیر بستر بودند و در تختخواب خوابیده و هردفعه ایشان ضعیفتر از دفعه پیش به نظر میآمد. ولی ظاهراً هنوز امکان و حوصله مطالعه داشت چون همیشه چندتا کتاب بربالین ایشان دیده میشد.
درسال ۱۳۲۸ در ایام نوروز خدمتشان شرفیاب شدم و شرح این شرفیابی و اینکه چگونه معظمله از اینکه مصرع اول بیتی عربی درذهن شریفش خلجان میکرد ولی تمام آن بیت و گوینده آن را به خاطر نمیآورد به هیجان آمده بود، در مقالهای که به مناسبت دهمین سال ارتحال آن فقید سعید در مجله یغما نوشتم، به تفصیل شرح دادهام و آن روز من یقین کردم آنچه راکه مورخین و اربابتراجم در شرح حال آن نابغه بیهمتای علم و ادب یعنی ابوریحان بیرونی درباره آخرین ساعات زندگی او نقل کردهاند، درست است وهیچ مبالغهای درآن نیست.
صبح شنبه ۹ خرداد ۱۳۲۸ در دفترخانه ۲۲ (بسردفتری مرحوم حاجشیخ محمدصادق شاهآبادی از فضلای حوزه علمیه قمـ برادرزاده مرحوم آیتالله آقای آقامیرزا محمدعلی شاهآبادی، یکی از اساتید رهبر راحل انقلاب ـرحمهالله علیهماـ او و پسرش مرحوم آقاحسین، همسایگان ابدی مرحوم قزوینی در مقبره ابیالفتوح رازیاند مانند مرحومان استادعصار، استادفرزان و استادعباس اقبال) نشسته بودم مهدیآقا محقق (جناب استاد دکترمهدی محقق کنونی دامتعزته) آمد و گفت: «الان در مدرسه سپهسالار جدید بودم و شنیدم آقای قزوینی برحمت خدا رفته است و گفتم به تو خبر بدهم.»
من از شدت تأثر و ناگهانی بودن خبر جوری مبهوت شدم که تا چند لحظه زبانم بند آمد و پرسیدم: کی به شما گفت؟ مهدی آقا جواب داد: در آنجا شایع بود مثل اینکه بنا شده است جسد ایشان را برای غسل و کفن بدانجا بیاورند. من بنده که سخت شوریده حال و آشفته بودم، برخاستم و با یک ماشین کرایهای خودم را به خانه مرحوم قزوینی رساندم. غیر از رزاخانم و سوزانخانم یکدو تا خانم دیگر هم بودند ولی کس دیگری نبود و من سراسیمه به همان اتاقی که مرحوم قزوینی در آن بر روی تختی از دنیا رفته بود داخل شدم.
جسد آن مرحوم زیر ملافهای پنهان بود. درحالی که اشک میریختم، ملافه را اندک کنار زدم ـگویی مرحوم قزوینی مثل همان شبی که در بیمارستان خوابیده بود، به خواب نازی رفته بود در قیافهاش هیچگونه دگرگونی و آشفتگیای که در چهره بعضی از اموات راه مییابد راه نیافته بود، و آرامش محسوسی در چهره نازنینش دیده میشد. از آنجا که همسر و دختر محترم بیچارهاش به بعضی مسائل آشنایی نداشتهاند و هنگام فوت او دست تنها بودهاند لذا بعضی از امور لازم را انجام نداده و یا نتوانسته بودند انجام بدهند. وضع تخت مرحوم قزوینی در طول بستری بودن ایشان رو به قبله بود. یکی از بانوانی که آن وقت ندانستم کیست ولی زنی نسبتاً سالخورده بود، گفت: بنا شده است که حالا بیایند و جسد را به مدرسه سپهسالار ببرند. گفتم: اجازه بگیرید یا اجازه بدهید بعضی جزئیات را انجام دهم. زیرا ممکن است دیر شود. زیرا جسد که تقریباً در حال خشک شدن بود در آن وضع قطعاً نمیتوانست در تابوت جای بگیرد.
آن بانوی سالخورده محترم هم که گویا همشیره مرحوم قزوینی بود و بانویی کوچکاندام و ظریف بود متوجه این معنی شد و گفت: ای وای، خدا مرگم بدهد. من فکر کردم اینها… این کارها را کردهاند و من اصلاً به این اتاق نیامدم. او و من هردو منقلب و اشکریزان بودیم.
روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۲۲خرداد ۱۳۹۶
#علامهمحمدقزوینی
#استاددکتراحمدمهدویدامغانی
#یادبود_بزرگان
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن:
تداوم تاريخ ايران يک موضوع حيرت انگيز در جهان است
چرا تاريخ ايران تداوم دارد ؟ اين يک موضوع حيرت انگيز در جهان است . تنها كشور ايران است كه توانسته با طی كردن جنگها و حوادث بسيار تدوام تاريخی خود را حفظ كند و به امروز برساند . بعد از اسلام يک جريان جديد در ايران بوجود آمد و دين تازه ای فرا گير شد كه تا كنون 55 كشور را در بر گرفته است . حدود 35 كشور عربی زبان هستند. تنها كشوری كه شخصيت باستانی ، زبان، آداب و رسوم و دنباله تاريخی خود را نگه داشت ايران است و اين يكی از عجايب بزرگ تاريخی جهان بشمار می رود. تمام كشورهای عربی و كشوری مانند "مصر" با تمدنی بسيار ديرينه به صورت تازه ای در آمدند و گذشته آنها به پشت سرافكنده شده و به فرا موشی افتاده است . ايران تنها كشوری بود كه توانست كليت تاريخی خود را حفظ كند.اين جای سوال دارد كه چگونه ايران توانست با تمام حوادثی كه برای او اتفاق افتاد گذشته اش را پاس بدارد و نام ايران برقرار بماند ؟
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
تداوم تاريخ ايران يک موضوع حيرت انگيز در جهان است
چرا تاريخ ايران تداوم دارد ؟ اين يک موضوع حيرت انگيز در جهان است . تنها كشور ايران است كه توانسته با طی كردن جنگها و حوادث بسيار تدوام تاريخی خود را حفظ كند و به امروز برساند . بعد از اسلام يک جريان جديد در ايران بوجود آمد و دين تازه ای فرا گير شد كه تا كنون 55 كشور را در بر گرفته است . حدود 35 كشور عربی زبان هستند. تنها كشوری كه شخصيت باستانی ، زبان، آداب و رسوم و دنباله تاريخی خود را نگه داشت ايران است و اين يكی از عجايب بزرگ تاريخی جهان بشمار می رود. تمام كشورهای عربی و كشوری مانند "مصر" با تمدنی بسيار ديرينه به صورت تازه ای در آمدند و گذشته آنها به پشت سرافكنده شده و به فرا موشی افتاده است . ايران تنها كشوری بود كه توانست كليت تاريخی خود را حفظ كند.اين جای سوال دارد كه چگونه ايران توانست با تمام حوادثی كه برای او اتفاق افتاد گذشته اش را پاس بدارد و نام ايران برقرار بماند ؟
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
هشتم خردادماه سالروز درگذشت بهرام فرهوشی
کار تحقیقی او فرهنگ پهلوی به فارسی است که بر اساس متون پهلوی تهیه کرده است (۱۳۴۶). در دنبال آن فرهنگ فارسی به پهلوی را در انتشارات انجمن آثار ملّی به چاپ رسانید (۱۳۵۲).
مجموعۀ مقالات تحقیقی او به نام ایرانویچ (بیست و نه مقاله) در سال ۱۳۶۵ منتشر شده است. از کارهای ارزشمند دیگر او اهتمامی است که در چاپ منقّح کتاب ایران، کلده و شوش، نوشتۀ مادام دیولافوا به ترجمۀ مرحوم پدرش انجام داد و در سلسلۀ انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است (۱۳۶۵).
بهرام فرهوشی دوستدار مآثر و مظاهر ایران باستان بود. به همین مناسبت چندی برنامۀ فرهنگ ایرانزمین را در رادیو تلویزیون اداره میکرد.
آخرین بار در بهار ۱۳۷۰ او را در خانۀ ارباب جمشید سروش سروشیان دیدم. به دعوت آقای سروشیان آمده بود که راهی برای ترجمۀ کتاب سهجلدی مری بویس، تاریخ زردشت بیابیم. از هر دری سخنی میرفت. ولی فرهوشی دیگر آن دانای پرهیجانی نبود که او را در سن نزدیک به سیسالگی در خانۀ پورداود میدیدم و سراسر جوش و خروش بود. اما باز هم چون سخن از فرهنگ ایران باستان میرفت چشمانش میگفت که میخواهد همۀ نیروی خود را در راه ایران به کار گیرد و آرشوار در این راه زندگی را پایان دهد.
بهرام فرهوشی با نامی برجسته و خدماتی ارزشمند از میان ما رخت به سرای دیگر کشید و به سوی جاودانی پیوست. روانش شاد باد.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۰۵۳-۱۰۵۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
کار تحقیقی او فرهنگ پهلوی به فارسی است که بر اساس متون پهلوی تهیه کرده است (۱۳۴۶). در دنبال آن فرهنگ فارسی به پهلوی را در انتشارات انجمن آثار ملّی به چاپ رسانید (۱۳۵۲).
مجموعۀ مقالات تحقیقی او به نام ایرانویچ (بیست و نه مقاله) در سال ۱۳۶۵ منتشر شده است. از کارهای ارزشمند دیگر او اهتمامی است که در چاپ منقّح کتاب ایران، کلده و شوش، نوشتۀ مادام دیولافوا به ترجمۀ مرحوم پدرش انجام داد و در سلسلۀ انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است (۱۳۶۵).
بهرام فرهوشی دوستدار مآثر و مظاهر ایران باستان بود. به همین مناسبت چندی برنامۀ فرهنگ ایرانزمین را در رادیو تلویزیون اداره میکرد.
آخرین بار در بهار ۱۳۷۰ او را در خانۀ ارباب جمشید سروش سروشیان دیدم. به دعوت آقای سروشیان آمده بود که راهی برای ترجمۀ کتاب سهجلدی مری بویس، تاریخ زردشت بیابیم. از هر دری سخنی میرفت. ولی فرهوشی دیگر آن دانای پرهیجانی نبود که او را در سن نزدیک به سیسالگی در خانۀ پورداود میدیدم و سراسر جوش و خروش بود. اما باز هم چون سخن از فرهنگ ایران باستان میرفت چشمانش میگفت که میخواهد همۀ نیروی خود را در راه ایران به کار گیرد و آرشوار در این راه زندگی را پایان دهد.
بهرام فرهوشی با نامی برجسته و خدماتی ارزشمند از میان ما رخت به سرای دیگر کشید و به سوی جاودانی پیوست. روانش شاد باد.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۰۵۳-۱۰۵۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
کشاکش مردم و نامردم و جنگ روایتها
اسطورهی شکست مردم
مهمترین شاخصهی تاریخ جدید پیدایش مفهوم مردم است. در تاریخ معاصر مردم به مثابهی شهروند و ملت به عرصه میآیند و میدان را میگیرند یا به عبارت بهتر شروع و تلاش میکنند که بگیرند. میدان و عرصهای که پیش از این در انحصار خواص است. میدان و عرصهای که محل جولان دادن بالادستیها و فرادستان و بالانشینان است. شروع این تلاش، که یک روند است، شروع تاریخ معاصر است. تاریخ معاصر تاریخ جنگ مردم و نامردم است. در این تاریخ و در این روند و در این راه، که پر فراز و فرود و پر افت و خیز بوده است، مردم بارها در راه افتادهاند اما از راه نیافتادهاند. در راه افتادن را شکست نام ندهیم. در راه افتادن شکست نیست. در این میدان و در این رویارویی و در این کشاکش آنچه که بیش از هر چیز دیگر مهم است جنگ روایتها است. روایت نامردم بر مفهوم شکست مردم تکیه دارد. اما تاریخ معاصر ایران به روشنی گواه است که این روایت دروغ و افسانهای بیش نیست. بیپایه است. اینک و اینجا هیچ کاری مهمتر از نشان دادن و آشکار کردن این دروغ نیست. هیچ کاری مهمتر از شکست روایت شکست نیست.
پیروزی مردم بر نامردم در گرو این است. روایت شکست را باید شکست.
این سخن پایان ندارد هوشدار
#داریوش_رحمانیان
هشتم خردادماه هزار و چهارصد و سه
https://www.tg-me.com/mardomnameh
اسطورهی شکست مردم
مهمترین شاخصهی تاریخ جدید پیدایش مفهوم مردم است. در تاریخ معاصر مردم به مثابهی شهروند و ملت به عرصه میآیند و میدان را میگیرند یا به عبارت بهتر شروع و تلاش میکنند که بگیرند. میدان و عرصهای که پیش از این در انحصار خواص است. میدان و عرصهای که محل جولان دادن بالادستیها و فرادستان و بالانشینان است. شروع این تلاش، که یک روند است، شروع تاریخ معاصر است. تاریخ معاصر تاریخ جنگ مردم و نامردم است. در این تاریخ و در این روند و در این راه، که پر فراز و فرود و پر افت و خیز بوده است، مردم بارها در راه افتادهاند اما از راه نیافتادهاند. در راه افتادن را شکست نام ندهیم. در راه افتادن شکست نیست. در این میدان و در این رویارویی و در این کشاکش آنچه که بیش از هر چیز دیگر مهم است جنگ روایتها است. روایت نامردم بر مفهوم شکست مردم تکیه دارد. اما تاریخ معاصر ایران به روشنی گواه است که این روایت دروغ و افسانهای بیش نیست. بیپایه است. اینک و اینجا هیچ کاری مهمتر از نشان دادن و آشکار کردن این دروغ نیست. هیچ کاری مهمتر از شکست روایت شکست نیست.
پیروزی مردم بر نامردم در گرو این است. روایت شکست را باید شکست.
این سخن پایان ندارد هوشدار
#داریوش_رحمانیان
هشتم خردادماه هزار و چهارصد و سه
https://www.tg-me.com/mardomnameh
Telegram
مردمنامه (تاریخ مردم)
📜 مردمنامه
🌍 فصلنامه مطالعات تاریخ مردم
✒️ به سردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و لینکهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
🌍 فصلنامه مطالعات تاریخ مردم
✒️ به سردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و لینکهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
Forwarded from ایراندل | IranDel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 سخنان استاد دانشگاه نیویورک دربارۀ فرهنگ ایران
ایران مرکز جهان قدیم و چهارراه دنیا بوده است. از سمت غرب، مقدونیان و اعراب و از مشرق، ترکان و مغولان به این سرزمین یورش آوردهاند اما همه رفتند و ایران باقی ماند و این پیروزی فرهنگ برتر بر شمشیر است.
این فیلم بخشی از سخنان پروفسور پیتر جنتوکوفسکی، استاد دانشگاه نیویورک دربارۀ ایران و فرهنگ غنی آن است که توانسته اقوام مهاجم را در خود ذوب کند.
@IranDel_Channel
💢
🎥 سخنان استاد دانشگاه نیویورک دربارۀ فرهنگ ایران
ایران مرکز جهان قدیم و چهارراه دنیا بوده است. از سمت غرب، مقدونیان و اعراب و از مشرق، ترکان و مغولان به این سرزمین یورش آوردهاند اما همه رفتند و ایران باقی ماند و این پیروزی فرهنگ برتر بر شمشیر است.
این فیلم بخشی از سخنان پروفسور پیتر جنتوکوفسکی، استاد دانشگاه نیویورک دربارۀ ایران و فرهنگ غنی آن است که توانسته اقوام مهاجم را در خود ذوب کند.
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 زادروز بزرگمرد باستانشناسی ایران دکتر فیروز باقرزاده
فیروز باقرزاده ۹ خرداد ۱۳۰۹ در تهران زاده شد. او در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده را راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت. باقرزاده از چهرههای مهم باستانشناسی و میراث فرهنگی ایران است که تحولی بنیادی در باستانشناسی ایران انجام داد.
فیروز باقرزاده ۹ خرداد ۱۳۰۹ در تهران زاده شد. او در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده را راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت. باقرزاده از چهرههای مهم باستانشناسی و میراث فرهنگی ایران است که تحولی بنیادی در باستانشناسی ایران انجام داد.
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
👁🗨فرّ فیروز
شاهین آریامنش
🔺هنگام آغاز دانشاندوزی در رشتۀ باستانشناسی گهگاه نام دکتر فیروز باقرزاده را میشنیدم که در دورهای باستانشناسی ایران را دگرگون کرده است چنانکه آن دوره به دورۀ زرین باستانشناسی ایران پرآوازه شده است. اما آشنایی بیشتر با استاد دکتر باقرزاده مرهون یادداشتها و گفتههای استاد میرعابدین کابلی و استاد اسماعیل یغمایی است که در این دورۀ زرین باستانشناسی ایران با دکتر باقرزاده همکاری کرده بودند.
🔺فیروز باقرزاده نهم خرداد ۱۳۰۹ در تهران از خانوادهای آذربایجانی زاده شد. به گفتۀ استاد میرعابدین کابلی، باقرزاده از نوادگان دختری باقرخان سالار ملی است. در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده از راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت.
🔺چهرههای چندی دورۀ مدیریت دکتر باقرزاده را در مرکز باستانشناسی ایران بررسی کردهاند و به فعالیتهای ارزندۀ او پرداختهاند. اگرچه بیشینۀ کارهایی که دکتر باقرزاده هنگام ریاست بر مرکز باستانشناسی ایران انجام داده، ارزشمند است، چند مورد از کارهای او بسیار مهم جلوه میکند که نشان از میهندوستیاش دارد. پایهگذاری مرکز باستانشناسی ایران، جلوگیری از خروج آثار باستانی از ایران، برگزاری بسامان همایشهای باستانشناسی ایران و نیز تلاش برای ثبت میراث ایرانی در یونسکو از کارهای ارزندۀ او است.
🔺آری فعالیتهای ارزندۀ فرهنگی دکتر فیروز باقرزاده همگی از برای ایران و ایرانیان بوده و هست. ایرانی که دل و دین به آن سپردهایم و بیکرانه دوستش میداریم در کارهای باقرزاده رنگ و بویی برتر و برکشیدهتر داشته و دارد و او از برای ایرانیان و اعتلای ایرانِ مألوف رنج دوران برده و خون دلها خورده است بنابراین پر تپش باد آن دلی که خون به رگهای باستانشناسی ایران دارد. اگرچه پس از پیروزی انقلاب، باقرزاده دیگر سِمتی در دستگاه باستانشناسی ایران نداشت اما بر آن بود تا همواره رسالت میهنی خود را به جا آورد چنانکه در تلاش بود تا سه اثر بِشکوه ایران یعنی میدان نقشجهان اصفهان، معبد چغازنبیل و تختجمشید را در فهرست جهانی یونسکو ثبت کند بنابراین همراه با شهریار عدل و باقر آیتاللهزاده شیرازی بر آن شد تا به نشست یونسکو در مصر برود، اما نامهای به قلم شماری از همکارانش که جز خوبی برای آنان کاری نکرده بود، خطاب به حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت نوشته شد که هدف این افراد فراری دادن باقرزاده از ایران است بنابراین در آن خواسته بودند تا جلوی خروج باقرزاده از ایران گرفته شود تا پیشینۀ وی بررسی و به دادگاه فرستاده شود. این نامه باعث شد که آنان نتوانند به نشست یونسکو بروند، بااینحال، سپستر هم شهریار عدل به مصر رفت و آثار ایرانی را در یونسکو ثبت کرد و هم فیروزباقرزاده برای همیشه از ایران رفت و فعالیتهای فرهنگی خود را در آن سوی جهان ادامه داد. اگرچه دکتر باقرزاده سالهاست از ایران دور است، یاد این بامِ فیروزهای تاریخ در تار و پود او تنیده شده است چنانکه با شرکت در همایشهای ایرانشناسی در کشورهای گوناگون پژوهشهای ایرانشناسی را پی میگیرد و از ایران و برای ایرانِ مألوف میگوید و مینویسد. ایرانِ فیروز زنده است، زندهباد ایرانِ فیروز.
شاهین آریامنش
🔺هنگام آغاز دانشاندوزی در رشتۀ باستانشناسی گهگاه نام دکتر فیروز باقرزاده را میشنیدم که در دورهای باستانشناسی ایران را دگرگون کرده است چنانکه آن دوره به دورۀ زرین باستانشناسی ایران پرآوازه شده است. اما آشنایی بیشتر با استاد دکتر باقرزاده مرهون یادداشتها و گفتههای استاد میرعابدین کابلی و استاد اسماعیل یغمایی است که در این دورۀ زرین باستانشناسی ایران با دکتر باقرزاده همکاری کرده بودند.
🔺فیروز باقرزاده نهم خرداد ۱۳۰۹ در تهران از خانوادهای آذربایجانی زاده شد. به گفتۀ استاد میرعابدین کابلی، باقرزاده از نوادگان دختری باقرخان سالار ملی است. در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده از راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت.
🔺چهرههای چندی دورۀ مدیریت دکتر باقرزاده را در مرکز باستانشناسی ایران بررسی کردهاند و به فعالیتهای ارزندۀ او پرداختهاند. اگرچه بیشینۀ کارهایی که دکتر باقرزاده هنگام ریاست بر مرکز باستانشناسی ایران انجام داده، ارزشمند است، چند مورد از کارهای او بسیار مهم جلوه میکند که نشان از میهندوستیاش دارد. پایهگذاری مرکز باستانشناسی ایران، جلوگیری از خروج آثار باستانی از ایران، برگزاری بسامان همایشهای باستانشناسی ایران و نیز تلاش برای ثبت میراث ایرانی در یونسکو از کارهای ارزندۀ او است.
🔺آری فعالیتهای ارزندۀ فرهنگی دکتر فیروز باقرزاده همگی از برای ایران و ایرانیان بوده و هست. ایرانی که دل و دین به آن سپردهایم و بیکرانه دوستش میداریم در کارهای باقرزاده رنگ و بویی برتر و برکشیدهتر داشته و دارد و او از برای ایرانیان و اعتلای ایرانِ مألوف رنج دوران برده و خون دلها خورده است بنابراین پر تپش باد آن دلی که خون به رگهای باستانشناسی ایران دارد. اگرچه پس از پیروزی انقلاب، باقرزاده دیگر سِمتی در دستگاه باستانشناسی ایران نداشت اما بر آن بود تا همواره رسالت میهنی خود را به جا آورد چنانکه در تلاش بود تا سه اثر بِشکوه ایران یعنی میدان نقشجهان اصفهان، معبد چغازنبیل و تختجمشید را در فهرست جهانی یونسکو ثبت کند بنابراین همراه با شهریار عدل و باقر آیتاللهزاده شیرازی بر آن شد تا به نشست یونسکو در مصر برود، اما نامهای به قلم شماری از همکارانش که جز خوبی برای آنان کاری نکرده بود، خطاب به حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت نوشته شد که هدف این افراد فراری دادن باقرزاده از ایران است بنابراین در آن خواسته بودند تا جلوی خروج باقرزاده از ایران گرفته شود تا پیشینۀ وی بررسی و به دادگاه فرستاده شود. این نامه باعث شد که آنان نتوانند به نشست یونسکو بروند، بااینحال، سپستر هم شهریار عدل به مصر رفت و آثار ایرانی را در یونسکو ثبت کرد و هم فیروزباقرزاده برای همیشه از ایران رفت و فعالیتهای فرهنگی خود را در آن سوی جهان ادامه داد. اگرچه دکتر باقرزاده سالهاست از ایران دور است، یاد این بامِ فیروزهای تاریخ در تار و پود او تنیده شده است چنانکه با شرکت در همایشهای ایرانشناسی در کشورهای گوناگون پژوهشهای ایرانشناسی را پی میگیرد و از ایران و برای ایرانِ مألوف میگوید و مینویسد. ایرانِ فیروز زنده است، زندهباد ایرانِ فیروز.
Forwarded from Tissaphernes ™| تیسافِرن
💠 کتاب
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده، کتابی است که پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و گروه پژوهشی باستانکاوی تیسافِرن آن را منتشر کرده است.
جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده شامل مقالههایی به دو زبان فارسی و انگلیسی به قلم سیداحمد محیط طباطبایی، سیدمحمد بهشتی، شاهین آریامنش، شیلا بلر، فرامرز نجد سمیعی، جعفر مهرکیان، میرعابدین کابلی، رابرت هیلنبراند، سجاد علیبیگی و عبدالجبار سلیمیان، سیدمنصور سیدسجادی، پِدِر مورتنسن، مهدی رهبر، راجر متیو، عباس مترجم، جان آلدن، برونو جنیتو، رمی بوشارلا، پیر فرانچسکو کالیری، فرشید ایروانی قدیم، حامد طهماسبیزاوه، مریم دارا، یعقوب محمدیفر، امیر خانمرادی، مصطفی اختصاصی، اعظم شهیدی، حامد مولایی کردشولی، اکبر عزیزی، علی هژبری، محسن سعادتی، یونس یوسفوند، فرشاد میری، محمد فلاح کیاپی، آرمان شیشهگر، سمیه پودات، محمدرضا ریاضی، شبنم نعیمی، بهروز خانمحمدی، علی صدرائی، مارک ژان اولبریخت، علی نوراللهی، آرش لشکری، وندی متیو، حسن مرادی، فهیمه عرب نصرآبادی، عمادالدین شیخالحکمایی و جودیت تومالسکی است.
💠 کتاب از پیوند زیر در دسترس است.
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده، کتابی است که پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و گروه پژوهشی باستانکاوی تیسافِرن آن را منتشر کرده است.
جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده شامل مقالههایی به دو زبان فارسی و انگلیسی به قلم سیداحمد محیط طباطبایی، سیدمحمد بهشتی، شاهین آریامنش، شیلا بلر، فرامرز نجد سمیعی، جعفر مهرکیان، میرعابدین کابلی، رابرت هیلنبراند، سجاد علیبیگی و عبدالجبار سلیمیان، سیدمنصور سیدسجادی، پِدِر مورتنسن، مهدی رهبر، راجر متیو، عباس مترجم، جان آلدن، برونو جنیتو، رمی بوشارلا، پیر فرانچسکو کالیری، فرشید ایروانی قدیم، حامد طهماسبیزاوه، مریم دارا، یعقوب محمدیفر، امیر خانمرادی، مصطفی اختصاصی، اعظم شهیدی، حامد مولایی کردشولی، اکبر عزیزی، علی هژبری، محسن سعادتی، یونس یوسفوند، فرشاد میری، محمد فلاح کیاپی، آرمان شیشهگر، سمیه پودات، محمدرضا ریاضی، شبنم نعیمی، بهروز خانمحمدی، علی صدرائی، مارک ژان اولبریخت، علی نوراللهی، آرش لشکری، وندی متیو، حسن مرادی، فهیمه عرب نصرآبادی، عمادالدین شیخالحکمایی و جودیت تومالسکی است.
💠 کتاب از پیوند زیر در دسترس است.
Forwarded from خردسرای فردوسی
🔹🔹شاهنامه و زبان فارسی، حافظ فرهنگ ایرانی
درخت اندیشۀ ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همۀ آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد.
با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانۀ خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند، یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند» تا او بتواند در درون آن بگوید من من هستم.
زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند. ایران از نو سرزمینی شد مطرح، تأثیرگذار که فراتر از مرزهایش حرکت میکند. قلمرو امپراتوری زبان و فرهنگ ایران از قلمرو هخامنشیان وسیعتر گشت. اگر یک در بسته شد، یعنی در سیادت سیاسی، دری دیگر باز شد. این یکی پایدارتر و آسیبناپذیرتر بود.
شاهنامه نشان داد که قدرتها و شوکتها و ثروتها میروند، آنچه میماند سلطنت سخن است که جوهر جان انسانی است.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
زبان فارسی درحقیقت حافظ فرهنگ ایرانی شد و بار فرهنگ ملّی ما روی دوش زبان فارسی قرار گرفت؛ چه در مکانهای مختلف و چه در طول زمانهای متفاوت، یعنی اندیشههای ایرانی پیش از اسلام و آغاز دورۀ اسلامی را شاهنامه به ما رسانده و در طول زمان اساطیر ایرانی و حماسۀ ایرانی را زبان فارسی حمل کرده و به ما داده است. اگر زبان فارسی وجود نمیداشت و امروزه میخواستیم دنبال حماسهها و اساطیر ایرانی برویم اولاً چیز زیادی به دست ما نمیرسید برای اینکه در لهجهها پراکنده بود و احیاناً ربطی به یکدیگر نداشت و ثانیاً اگر میخواستیم چیزی بدانیم میبایست که پنجاه لهجه و زبان را یاد بگیریم تا مطلبی از آنها دربیاوریم، درحالیکه اینها جمعاً و یکجا در ادب فارسی و در آثار فردوسی و دقیقی و امثال آنان آمده است.
#ذبیح_الله_صفا
@kheradsarayeferdowsi
درخت اندیشۀ ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همۀ آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد.
با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانۀ خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند، یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند» تا او بتواند در درون آن بگوید من من هستم.
زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند. ایران از نو سرزمینی شد مطرح، تأثیرگذار که فراتر از مرزهایش حرکت میکند. قلمرو امپراتوری زبان و فرهنگ ایران از قلمرو هخامنشیان وسیعتر گشت. اگر یک در بسته شد، یعنی در سیادت سیاسی، دری دیگر باز شد. این یکی پایدارتر و آسیبناپذیرتر بود.
شاهنامه نشان داد که قدرتها و شوکتها و ثروتها میروند، آنچه میماند سلطنت سخن است که جوهر جان انسانی است.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
زبان فارسی درحقیقت حافظ فرهنگ ایرانی شد و بار فرهنگ ملّی ما روی دوش زبان فارسی قرار گرفت؛ چه در مکانهای مختلف و چه در طول زمانهای متفاوت، یعنی اندیشههای ایرانی پیش از اسلام و آغاز دورۀ اسلامی را شاهنامه به ما رسانده و در طول زمان اساطیر ایرانی و حماسۀ ایرانی را زبان فارسی حمل کرده و به ما داده است. اگر زبان فارسی وجود نمیداشت و امروزه میخواستیم دنبال حماسهها و اساطیر ایرانی برویم اولاً چیز زیادی به دست ما نمیرسید برای اینکه در لهجهها پراکنده بود و احیاناً ربطی به یکدیگر نداشت و ثانیاً اگر میخواستیم چیزی بدانیم میبایست که پنجاه لهجه و زبان را یاد بگیریم تا مطلبی از آنها دربیاوریم، درحالیکه اینها جمعاً و یکجا در ادب فارسی و در آثار فردوسی و دقیقی و امثال آنان آمده است.
#ذبیح_الله_صفا
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from چشموچراغ
📚 حاج #حسین_ملک (۱۰ خرداد ۱۲۵۰- ۴ مرداد ۱۳۵۱)، مؤسس کتابخانه و موزهٔ ملک
✍️بخشی از خاطرهٔ استاد #ایرج_افشار از حاج حسین ملک
زندگی و اتاقی که پیرمرد در آن آرمیده بود بسیار ساده بود. حاجی بر تخت لمیده بود. خندان بود. خوشسیما بود. تعارف کرد و محبت کرد. از هر در سخن گفت. خوشمحضری کرد. شعرها خواند...در سنی که از نود گذشته بود. چند قصیدهٔ فارسی و عربی را بلند خواند... قصهها گفت و، بالاتر از آن، طیبت و طنزهای خوب... مردی بود دیدنی و پندآموز. بالاخره زبان گشود و گفت: سی سال بیشتر است که کتابخانه درست کردهام، ولی کتابخانهام فهرست ندارد. میل دارم که فهرست کتب خطی آن نوشته و چاپ و پخش شود. چون گفتهاند که تو میتوانی این کار را بکنی، تمام وسایل مورداحتیاج را در اختیارت میگذارم و میل دارم در مدتی هرچه کمتر این کار را به اتمام برسانی... . گفتم: چرا به دیگران که با شما کار میکردهاند یا میکنند واگذار نمیکنید؟ گفت: یک کلام بگویم که به آنها نمیدهم. از شما میپرسم که قبول میکنید یا نه؟ گفتم: چون سالهاست که برای فهرست کردن کتابهای گوشهوکنار کشور کوشش کردهام و لازم میدانم که محققان از گنجینهٔ کمنظیر شما مطلع شوند، با کمال میل قبول میکنم.
ایرج افشار، #نادرهکاران، تهران: #نشر_قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص ۲۹۸.
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
✍️بخشی از خاطرهٔ استاد #ایرج_افشار از حاج حسین ملک
زندگی و اتاقی که پیرمرد در آن آرمیده بود بسیار ساده بود. حاجی بر تخت لمیده بود. خندان بود. خوشسیما بود. تعارف کرد و محبت کرد. از هر در سخن گفت. خوشمحضری کرد. شعرها خواند...در سنی که از نود گذشته بود. چند قصیدهٔ فارسی و عربی را بلند خواند... قصهها گفت و، بالاتر از آن، طیبت و طنزهای خوب... مردی بود دیدنی و پندآموز. بالاخره زبان گشود و گفت: سی سال بیشتر است که کتابخانه درست کردهام، ولی کتابخانهام فهرست ندارد. میل دارم که فهرست کتب خطی آن نوشته و چاپ و پخش شود. چون گفتهاند که تو میتوانی این کار را بکنی، تمام وسایل مورداحتیاج را در اختیارت میگذارم و میل دارم در مدتی هرچه کمتر این کار را به اتمام برسانی... . گفتم: چرا به دیگران که با شما کار میکردهاند یا میکنند واگذار نمیکنید؟ گفت: یک کلام بگویم که به آنها نمیدهم. از شما میپرسم که قبول میکنید یا نه؟ گفتم: چون سالهاست که برای فهرست کردن کتابهای گوشهوکنار کشور کوشش کردهام و لازم میدانم که محققان از گنجینهٔ کمنظیر شما مطلع شوند، با کمال میل قبول میکنم.
ایرج افشار، #نادرهکاران، تهران: #نشر_قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص ۲۹۸.
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
همه نگاهها به "ایران"
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ایرانیان، قلمروشان دیار جبل است، از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب ابواب است، و ری و طبرستان، و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است، و هرات و مرو و دیگر سرزمینهای عجمان.
همه این ولایتها یک مملکت است، پادشاهش یکی است، و زبانش یکی.
معنی ایرانشهر، شهر نیکان است، که "ایر" به فارسی قدیم یعنی نیکی و برتری.
نبطیان گویند که این اقلیم را ایرانیان از روزگاران قدیم داشتهاند و از ایشان است.
- التنبیه والاشراف. ابوالحسن مسعودی.
امروز هم ایران، یک سرزمین است، مردمانش یکدل و همزبان.
اگر اندیشناک باشیم، اندیشناک ایران هستیم.
اگر به جایی بنگریم، فقط به ایران مینگریم.
اگر در دنیا چیزی به دوستداشتن بیارزد، ایران است.
ایران.
نماز میگزاریم به این نام پاک.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
همه نگاهها به "ایران"
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ایرانیان، قلمروشان دیار جبل است، از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب ابواب است، و ری و طبرستان، و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است، و هرات و مرو و دیگر سرزمینهای عجمان.
همه این ولایتها یک مملکت است، پادشاهش یکی است، و زبانش یکی.
معنی ایرانشهر، شهر نیکان است، که "ایر" به فارسی قدیم یعنی نیکی و برتری.
نبطیان گویند که این اقلیم را ایرانیان از روزگاران قدیم داشتهاند و از ایشان است.
- التنبیه والاشراف. ابوالحسن مسعودی.
امروز هم ایران، یک سرزمین است، مردمانش یکدل و همزبان.
اگر اندیشناک باشیم، اندیشناک ایران هستیم.
اگر به جایی بنگریم، فقط به ایران مینگریم.
اگر در دنیا چیزی به دوستداشتن بیارزد، ایران است.
ایران.
نماز میگزاریم به این نام پاک.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
یازدهم خرداد، زادروز محمدامین ریاحی (۱۳۰۲-۱۳۸۸)
از سه چهار هزار سال پیش، از روزگارانی که هنوز بسیاری از ملتهای پیشرفتهٔ امروز پا به دایرهٔ تمدن نگذاشته بودند و نامی و نشانی از آنها در میان نبود، اقوام ایرانی در اینجا که ما هستیم و دوروبَر ما، میزیستند و تمدنی درخشان داشتند.
فرهنگ ایرانی، حاصل زندگی مشترک این اقوام و زبان و ادب فارسی، پروردهٔ کوشش همهٔ آنها در طی قرون و اعصار است. همهٔ این اقوام در پدید آوردن این زبان و فرهنگ سهیم بودهاند و امروز حق دارند بدان مباهات کنند و وظیفه دارند در حفظ آن و یکپارچگی آن بکوشند.
برگرفته از: ریاحی، محمدامین: «زبان ما و همسایگان ما»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۲، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۶۷۶.
@theapll
https://www.tg-me.com/eshtadan
از سه چهار هزار سال پیش، از روزگارانی که هنوز بسیاری از ملتهای پیشرفتهٔ امروز پا به دایرهٔ تمدن نگذاشته بودند و نامی و نشانی از آنها در میان نبود، اقوام ایرانی در اینجا که ما هستیم و دوروبَر ما، میزیستند و تمدنی درخشان داشتند.
فرهنگ ایرانی، حاصل زندگی مشترک این اقوام و زبان و ادب فارسی، پروردهٔ کوشش همهٔ آنها در طی قرون و اعصار است. همهٔ این اقوام در پدید آوردن این زبان و فرهنگ سهیم بودهاند و امروز حق دارند بدان مباهات کنند و وظیفه دارند در حفظ آن و یکپارچگی آن بکوشند.
برگرفته از: ریاحی، محمدامین: «زبان ما و همسایگان ما»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۲، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۶۷۶.
@theapll
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ادبسار
سرِ تختِ شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادْگرشهرْیار
دگر آنکه بیسود را بَرکشد
ز مردِ هنرمند سَردَرکشد
سه دیگر که با گنجْ خویشی کنَد
به دینار کوشد که بیشی کنَد
به بخشندگی یاز و دین و خرَد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
#فردوسی
امید که همواره:
سرَت سبز باد و دلت شادْمان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
نخستین ز بیدادْگرشهرْیار
دگر آنکه بیسود را بَرکشد
ز مردِ هنرمند سَردَرکشد
سه دیگر که با گنجْ خویشی کنَد
به دینار کوشد که بیشی کنَد
به بخشندگی یاز و دین و خرَد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
#فردوسی
امید که همواره:
سرَت سبز باد و دلت شادْمان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
#علیرضا_قیامتی:
پهلوانان در شاهنامه برای «نام» میجنگند و میمیرند
درس آزادگی، شرافت و انساندوستی مهمترین نکاتی است که شاهنامه به آن میپردازد و شاید کمتر کتابی را بتوان پیدا کرد که چنین درسهایی را به افراد آموزش دهد. در واقع «نام» در شاهنامه بسیار مهم است. پهلوانان برای «نام» میجنگند و میمیرند و شاید بتوان گفت که نیرومندترین و کارآمدترین انگیزه رفتار پهلوانان بعد از دفاع از میهن داشتن «نام» است. بنابراین اگر «نام» را از پهلوانی بگیریم، پهلوان در هم فرو خواهد ریخت و ویران و شکسته میشود. در واقع «بینامی» پهلوان را دچار نوعی مرگ فرهنگی و مرگ روان میکند که مرگ روان ۱۰۰۰ بار برای او سختتر از مرگ تن است. در شاهنامه بارها بیان شده که یک پهلوان آزاده هیچگاه زندگی با ننگ را نخواهد پذیرفت و این منش ایرانیان است که هیچگاه سر زیر بار ستم خم نمیکند و زندگی مذلتبار را نمیپذیرند.
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است و پهلوانان برای «نام نیک» تلاش میکنند تا آرمان متعالی انسانی و جاودانگی را حفظ کنند. بنابراین نام و جاودانگی در شاهنامه به نوعی در هم پیوسته است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم دل جادوان بشکنم
هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان
پهلوانان بدون اینکه از مرگ ترسی داشته باشند زندگی را دوست دارند و از زندگی بهره میگیرند و بیاعتباری جهان را از یاد نمیبرند، اما در عین حال برای «نام» میکوشند. شاهنامه به ما میآموزد که هیچ انسانی نمیتواند بزرگ باشد مگر اینکه بداند که چگونه مرگ را خوار بشمارد. در شاهنامه ارزش زندگی هرکس تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده بلکه به این هم وابسته است که چگونه مرده است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
ز تو نام باید که ماند بلند
نگر دل نداری بگیتی نژند
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
پهلوانان در شاهنامه برای «نام» میجنگند و میمیرند
درس آزادگی، شرافت و انساندوستی مهمترین نکاتی است که شاهنامه به آن میپردازد و شاید کمتر کتابی را بتوان پیدا کرد که چنین درسهایی را به افراد آموزش دهد. در واقع «نام» در شاهنامه بسیار مهم است. پهلوانان برای «نام» میجنگند و میمیرند و شاید بتوان گفت که نیرومندترین و کارآمدترین انگیزه رفتار پهلوانان بعد از دفاع از میهن داشتن «نام» است. بنابراین اگر «نام» را از پهلوانی بگیریم، پهلوان در هم فرو خواهد ریخت و ویران و شکسته میشود. در واقع «بینامی» پهلوان را دچار نوعی مرگ فرهنگی و مرگ روان میکند که مرگ روان ۱۰۰۰ بار برای او سختتر از مرگ تن است. در شاهنامه بارها بیان شده که یک پهلوان آزاده هیچگاه زندگی با ننگ را نخواهد پذیرفت و این منش ایرانیان است که هیچگاه سر زیر بار ستم خم نمیکند و زندگی مذلتبار را نمیپذیرند.
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است و پهلوانان برای «نام نیک» تلاش میکنند تا آرمان متعالی انسانی و جاودانگی را حفظ کنند. بنابراین نام و جاودانگی در شاهنامه به نوعی در هم پیوسته است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم دل جادوان بشکنم
هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان
پهلوانان بدون اینکه از مرگ ترسی داشته باشند زندگی را دوست دارند و از زندگی بهره میگیرند و بیاعتباری جهان را از یاد نمیبرند، اما در عین حال برای «نام» میکوشند. شاهنامه به ما میآموزد که هیچ انسانی نمیتواند بزرگ باشد مگر اینکه بداند که چگونه مرگ را خوار بشمارد. در شاهنامه ارزش زندگی هرکس تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده بلکه به این هم وابسته است که چگونه مرده است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
ز تو نام باید که ماند بلند
نگر دل نداری بگیتی نژند
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۶)
پژوهش ونوشته: هوشنگ جاوید
پیش گفتار: ازآنجا که دیدم علیرغم تاکید بر ذکر منبع ، بسیاری مطلب شاهنامه شناسی را بدون ذکر منبع و باچشم بستن به کار سختی که صورت داده ام ، به جاهای دیگر فرستاده اند، لذا این بخش آخرین قسمت از کار در دست اقدام است که تقدیمتان می دارم و موضوع آثاری است که از روی شاهنامه و برای افراد دیگر به سبک شاهنامه نوشته شده است. با سپاس از نگرش شما عزیزان فرهیخته.
قیصر نامه :
به نظم شاهنامه ، به رویدادهای جنگ بین شاه روس وپادشاه روم پرداخته واین کار، به پشتیبانی راجی غفران محمد عبدالرحمان، بنا به پیشنهاد : محمد ابو سعید خان و حافظ محمدعبدالحمید خان، درسال ۱۲۹۶ ه.ق پدید آمده است، نگارنده و سراینده اثر: عزیز الدین لکنهوی ، متخلّص به عزیز مثنوی است ، او درپایان تاریخ نگارش وپایان اثر را اینگونه شرح داده :
حالِ جنگ روس با سلطان روم
چون عزیزالدین به قیصر نامه گفت
گوهر مضمون نو با آب وتاب
رَشک فردوسی ، به سِلک نظم گفت
گفت شاکر نامه قیصر شگفت
اکبر نامه
سراینده و پدید آورنده اثر، ملا حمید الله بن مولوی ، نامور به حمایت الله کشمیری است، متن اثرشرح رویدادهای جنگی محمد اکبرخان بن امیر دوست محمد خان ، امیر کابل با انگلیسی ها است که به شیوه نظم شاهنامه ، در ۱۲۶۰ ه،ق سروده شده ونسخه ای از آن در بخش مخطوطات کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد، آغاز آن چنین است:
خدایا جهاندار اکبر تویی
کرم گستر وبنده پرور تویی
شاهنامه رانجیت سینگ( رانجیت سینگه)
پدید آور وسراینده اثر، شاعری هندواست به نام کهنیالال هندی ، که در۱۲۹۰ ه،ق آن را به نظم درآورده است.
رانجیت سینگ ، زمان زیادی را به مبارزه با افغان ها پرداخت و درسال ۱۸۹۳ م در۵۸ سالگی درگذشت ودر لاهور پاکستان مدفون گردید، رانجیت سینگ که به او لقب شیر پنجاب داده بودند، از مهاراجه های سیک درهند بود، که درفاصله قرن هجدهم م به حکومت رسید،دردوره او زبان فارسی به عنوان زبان رسمی هند شناخته شد، یکی از بزرگترین اشتباهات او قدم برداشتن در راه اهداف انگلیسی و استعمار گری آنان بود، چرا که درزمان اعلام جهاد علیه انگلیسی ها ازسوی مسلمانان ، که به رهبری سید احمد برلوی (سید احمد شاه) که گفته اند تبارش با ۳۶ واسطه نسلی به امام حسن (ع) می رسید، رانجیت وارد جنگ با آنان شد و این نهضت را به شدت سرکوب کرد، وهمزمان دستور نوشتن این شاهنامه را هم صادر کرده است، نام های دیگر این اثر، رنجیت نامه و ظفرنامه رنجیت سینگه است .
شاهنامه چترار(چترال)
در ۱۲۹۶ م میرزا محمد غفران تاریخ منطقه چترال را به نثر می نویسد، پس از آن میرزا شُبیر احمد خان ملک الشعرای امیرکابل، بنا به دستور سلطان شجاع الملک به نظم در سبک شاهنامه می سرایدوانجمن چترال که ایالتی است درشمال غربی سرحد پاکستان آن را به صورت سنگی بچاپ میرساند، شروع این اثر با نعت پیامبر(ص) آغاز می شود، بعد درمنقبت صحابه ایشان ادامه یافته ،سپس به ریشه یابی شجره نسلی سفارش دهنده می پردازد، وبا شرح جلوس افضل الملک فرزند دوم شاه امان الملک برتخت پادشاهی منطقه چترال آغاز داستان می کند، شعر آغازین اثر اینگونه است:
بنام شهنشاه هردوجهان
که ذاتش نهان است ، اسمش عیان
شاهنامه تالپور(فتح نامه)
این اثر را میر عظیم الدین بن سید یار محمدبن عزت الله تتوی، بنا به دستور میر فتح علیخان تالپور ، درسبک شاهنامه سروده وبه نگارش درآورده، نگارنده اثر چون خود شاهد عینی رویدادها بوده، باریزبینی وتیزبینی تمام به شرح رویدادهای ۱۱۳۰ تا۱۲۰۸ه،ق پرداخته است، آغاز آن با این شعر است:
به نام خداوند هردوجهان
شه هفت گیتی ونه آسمان
خداوند کم گیر و بسیار بخش
خِرَدبخش ودل بخش و دیدار بخش
شاهنامه سِند(فتح نامه سند، جنگ نامه سند)
میرصو بیدار، پسرمیرفتح علیخان تالپور، فاتح سند، این اثر را دروزن وسبک شاهنامه درمورد جنگ های میرفتح علی خان بامکهوران سروده وبه نگارش درآورده، این شاهنامه شامل شانزده هزار وسیصد بیت است ، ودرسال ۱۲۵۴ه،ق انجام یافته است ، حدود شصت سال بعد میر حسن علیخان تالپور، درسال ۱۳۱۰ه،ق این اثر را با عنوان شاهنامه سند ، به زبان سندی ترجمه کرده است .
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید.
پژوهش ونوشته: هوشنگ جاوید
پیش گفتار: ازآنجا که دیدم علیرغم تاکید بر ذکر منبع ، بسیاری مطلب شاهنامه شناسی را بدون ذکر منبع و باچشم بستن به کار سختی که صورت داده ام ، به جاهای دیگر فرستاده اند، لذا این بخش آخرین قسمت از کار در دست اقدام است که تقدیمتان می دارم و موضوع آثاری است که از روی شاهنامه و برای افراد دیگر به سبک شاهنامه نوشته شده است. با سپاس از نگرش شما عزیزان فرهیخته.
قیصر نامه :
به نظم شاهنامه ، به رویدادهای جنگ بین شاه روس وپادشاه روم پرداخته واین کار، به پشتیبانی راجی غفران محمد عبدالرحمان، بنا به پیشنهاد : محمد ابو سعید خان و حافظ محمدعبدالحمید خان، درسال ۱۲۹۶ ه.ق پدید آمده است، نگارنده و سراینده اثر: عزیز الدین لکنهوی ، متخلّص به عزیز مثنوی است ، او درپایان تاریخ نگارش وپایان اثر را اینگونه شرح داده :
حالِ جنگ روس با سلطان روم
چون عزیزالدین به قیصر نامه گفت
گوهر مضمون نو با آب وتاب
رَشک فردوسی ، به سِلک نظم گفت
گفت شاکر نامه قیصر شگفت
اکبر نامه
سراینده و پدید آورنده اثر، ملا حمید الله بن مولوی ، نامور به حمایت الله کشمیری است، متن اثرشرح رویدادهای جنگی محمد اکبرخان بن امیر دوست محمد خان ، امیر کابل با انگلیسی ها است که به شیوه نظم شاهنامه ، در ۱۲۶۰ ه،ق سروده شده ونسخه ای از آن در بخش مخطوطات کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد، آغاز آن چنین است:
خدایا جهاندار اکبر تویی
کرم گستر وبنده پرور تویی
شاهنامه رانجیت سینگ( رانجیت سینگه)
پدید آور وسراینده اثر، شاعری هندواست به نام کهنیالال هندی ، که در۱۲۹۰ ه،ق آن را به نظم درآورده است.
رانجیت سینگ ، زمان زیادی را به مبارزه با افغان ها پرداخت و درسال ۱۸۹۳ م در۵۸ سالگی درگذشت ودر لاهور پاکستان مدفون گردید، رانجیت سینگ که به او لقب شیر پنجاب داده بودند، از مهاراجه های سیک درهند بود، که درفاصله قرن هجدهم م به حکومت رسید،دردوره او زبان فارسی به عنوان زبان رسمی هند شناخته شد، یکی از بزرگترین اشتباهات او قدم برداشتن در راه اهداف انگلیسی و استعمار گری آنان بود، چرا که درزمان اعلام جهاد علیه انگلیسی ها ازسوی مسلمانان ، که به رهبری سید احمد برلوی (سید احمد شاه) که گفته اند تبارش با ۳۶ واسطه نسلی به امام حسن (ع) می رسید، رانجیت وارد جنگ با آنان شد و این نهضت را به شدت سرکوب کرد، وهمزمان دستور نوشتن این شاهنامه را هم صادر کرده است، نام های دیگر این اثر، رنجیت نامه و ظفرنامه رنجیت سینگه است .
شاهنامه چترار(چترال)
در ۱۲۹۶ م میرزا محمد غفران تاریخ منطقه چترال را به نثر می نویسد، پس از آن میرزا شُبیر احمد خان ملک الشعرای امیرکابل، بنا به دستور سلطان شجاع الملک به نظم در سبک شاهنامه می سرایدوانجمن چترال که ایالتی است درشمال غربی سرحد پاکستان آن را به صورت سنگی بچاپ میرساند، شروع این اثر با نعت پیامبر(ص) آغاز می شود، بعد درمنقبت صحابه ایشان ادامه یافته ،سپس به ریشه یابی شجره نسلی سفارش دهنده می پردازد، وبا شرح جلوس افضل الملک فرزند دوم شاه امان الملک برتخت پادشاهی منطقه چترال آغاز داستان می کند، شعر آغازین اثر اینگونه است:
بنام شهنشاه هردوجهان
که ذاتش نهان است ، اسمش عیان
شاهنامه تالپور(فتح نامه)
این اثر را میر عظیم الدین بن سید یار محمدبن عزت الله تتوی، بنا به دستور میر فتح علیخان تالپور ، درسبک شاهنامه سروده وبه نگارش درآورده، نگارنده اثر چون خود شاهد عینی رویدادها بوده، باریزبینی وتیزبینی تمام به شرح رویدادهای ۱۱۳۰ تا۱۲۰۸ه،ق پرداخته است، آغاز آن با این شعر است:
به نام خداوند هردوجهان
شه هفت گیتی ونه آسمان
خداوند کم گیر و بسیار بخش
خِرَدبخش ودل بخش و دیدار بخش
شاهنامه سِند(فتح نامه سند، جنگ نامه سند)
میرصو بیدار، پسرمیرفتح علیخان تالپور، فاتح سند، این اثر را دروزن وسبک شاهنامه درمورد جنگ های میرفتح علی خان بامکهوران سروده وبه نگارش درآورده، این شاهنامه شامل شانزده هزار وسیصد بیت است ، ودرسال ۱۲۵۴ه،ق انجام یافته است ، حدود شصت سال بعد میر حسن علیخان تالپور، درسال ۱۳۱۰ه،ق این اثر را با عنوان شاهنامه سند ، به زبان سندی ترجمه کرده است .
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید.
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
✍ #دکتر_اسلامی_ندوشن
💎وقتی همهی اعتقادها رفت و صفحهی ضمیر پاک شد، به هر طرفی انسان ممکن است رانده شود: به طرف قلندری، هیپیگری، الکُلیسم، اعتیاد موادّ مخدّر، جنایت و خرابکاری، و خلاصه همه کاره بودن و از هیچ کاری ابا نداشتن؛ و تقلّب و تزویر را از خود جداییناپذیر شناختن. اعتراض و عصیانِ جوانان همیشه پسندیده است، ولی به شرط آنکه از فرهنگ و حسّاسیّت و سـرزندگی مایه گرفته باشد، وگرنه اگر در اعتراض شعارِ «کار هرچه کمتر و مزد هرچه بیشتر» مشی زندگی قرار گیرد، و فهم، روز به روز لاغرتر و گردنِ ادّعا روز به روز کلفتتر گردد، در این صورت، در اوجِ جوانی، پیری و درماندگی و افتادگیِ روح فرا رسیده است.
💎اگر بگوییم که اکثر این جوانان خودشان هم درست نمیدانند که چه میخواهند، گزافه نگفتهایم، زیرا پروردهی فرهنگِ مشوّشی هستند؛ بر مرزِ کهنه و نو، فرنگی و ایرانی، مادّه و معنی، و آرمان و آز، قرار گرفتهاند؛ گاهی به این سو کشیده میشوند و گاهی به آن سو، یا در آنِ واحد به هر دو سو.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
💎وقتی همهی اعتقادها رفت و صفحهی ضمیر پاک شد، به هر طرفی انسان ممکن است رانده شود: به طرف قلندری، هیپیگری، الکُلیسم، اعتیاد موادّ مخدّر، جنایت و خرابکاری، و خلاصه همه کاره بودن و از هیچ کاری ابا نداشتن؛ و تقلّب و تزویر را از خود جداییناپذیر شناختن. اعتراض و عصیانِ جوانان همیشه پسندیده است، ولی به شرط آنکه از فرهنگ و حسّاسیّت و سـرزندگی مایه گرفته باشد، وگرنه اگر در اعتراض شعارِ «کار هرچه کمتر و مزد هرچه بیشتر» مشی زندگی قرار گیرد، و فهم، روز به روز لاغرتر و گردنِ ادّعا روز به روز کلفتتر گردد، در این صورت، در اوجِ جوانی، پیری و درماندگی و افتادگیِ روح فرا رسیده است.
💎اگر بگوییم که اکثر این جوانان خودشان هم درست نمیدانند که چه میخواهند، گزافه نگفتهایم، زیرا پروردهی فرهنگِ مشوّشی هستند؛ بر مرزِ کهنه و نو، فرنگی و ایرانی، مادّه و معنی، و آرمان و آز، قرار گرفتهاند؛ گاهی به این سو کشیده میشوند و گاهی به آن سو، یا در آنِ واحد به هر دو سو.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24