Forwarded from چشموچراغ
✍🏼 دانشگاه
«مجلس شورای ملی به وزارت معارف اجازه میدهد مؤسسهای بهنام «دانشگاه» برای تعلیم درجات عالیهٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در طهران تأسیس نماید». این مادهٔ اول قانون تأسیس دانشگاه است که در سال ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. خوب است بدانیم در عصر ناصرالدینشاه «دانشگاه» نام عمارت مجلل پرنس* ارفع (میرزا رضا خان ارفعالدوله)، سیاستمدار ایرانی در موناکو بود. او چون دستی در شعر و شاعری هم داشت و به «دانش» تخلص میکرد، نام بنا را «دانشگاه» نهاد. این عمارت بعداً به «ویلااصفهان» نیز معروف شد. واژهٔ دانشگاه در معنی امروزی مخالفان مشهوری داشت، زیرا در دورانی که زبان فرانسوی زبان علم و فنّاوری در ایران بود، عدهای معتقد بودند این واژه نمیتواند بهجای «اونیورسیته» رایج شود.
*«پرنس» مانند «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضاً آن را نیز لقب میپنداشتند (کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ص ۱۶). این لقب بهمعنی شاهزاده بودنِ کسی که این عنوان به او عطا شده نیست.
با سپاس از راهنمایی همکار ارجمندمان آقای دکتر #رضا_عطاریان، دندانپزشک و پژوهشگر ارشد گروه واژهگزینی فرهنگستان
#واژه_شناسی
@cheshmocheragh
«مجلس شورای ملی به وزارت معارف اجازه میدهد مؤسسهای بهنام «دانشگاه» برای تعلیم درجات عالیهٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در طهران تأسیس نماید». این مادهٔ اول قانون تأسیس دانشگاه است که در سال ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. خوب است بدانیم در عصر ناصرالدینشاه «دانشگاه» نام عمارت مجلل پرنس* ارفع (میرزا رضا خان ارفعالدوله)، سیاستمدار ایرانی در موناکو بود. او چون دستی در شعر و شاعری هم داشت و به «دانش» تخلص میکرد، نام بنا را «دانشگاه» نهاد. این عمارت بعداً به «ویلااصفهان» نیز معروف شد. واژهٔ دانشگاه در معنی امروزی مخالفان مشهوری داشت، زیرا در دورانی که زبان فرانسوی زبان علم و فنّاوری در ایران بود، عدهای معتقد بودند این واژه نمیتواند بهجای «اونیورسیته» رایج شود.
*«پرنس» مانند «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضاً آن را نیز لقب میپنداشتند (کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ص ۱۶). این لقب بهمعنی شاهزاده بودنِ کسی که این عنوان به او عطا شده نیست.
با سپاس از راهنمایی همکار ارجمندمان آقای دکتر #رضا_عطاریان، دندانپزشک و پژوهشگر ارشد گروه واژهگزینی فرهنگستان
#واژه_شناسی
@cheshmocheragh
هیجدهم خرداد، زادروز محمدجعفر یاحقی (۱۳۲۶)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۸۸/۳/۲۷)
برخی از آثار:
سوگنامهٔ سهراب؛ چون سبوی تشنه (ادبیات معاصر فارسی)؛ جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر) راهنمای نگارش و ویرایش؛ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی؛ راهنمای توس و سخنی دربارۀ فردوسی و شاهنامه؛ تاریخ بیهقی (تصحیح، به همراه مهدی سیدی)؛ دیبای زربفت (گزیدهٔ تاریخ بیهقی)؛ دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی با توضیح)؛ پاژ، زادگاه فردوسی؛ فرهنگ نامآوران خراسان؛ سخن آشنا: یادنامۀ بدیعالزمان فروزانفر؛ پردگیان خیال؛ واژهنامۀ گویش تون/فردوس.
@theapll
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۸۸/۳/۲۷)
برخی از آثار:
سوگنامهٔ سهراب؛ چون سبوی تشنه (ادبیات معاصر فارسی)؛ جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر) راهنمای نگارش و ویرایش؛ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی؛ راهنمای توس و سخنی دربارۀ فردوسی و شاهنامه؛ تاریخ بیهقی (تصحیح، به همراه مهدی سیدی)؛ دیبای زربفت (گزیدهٔ تاریخ بیهقی)؛ دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی با توضیح)؛ پاژ، زادگاه فردوسی؛ فرهنگ نامآوران خراسان؛ سخن آشنا: یادنامۀ بدیعالزمان فروزانفر؛ پردگیان خیال؛ واژهنامۀ گویش تون/فردوس.
@theapll
Forwarded from چشموچراغ
چنین گمان میرود که بیهقی بعید است که در کتاب گرانسنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد… اما به سهم خود و گاه بیشتر و جدیتر از آن سود برده و یکی از کارکردهای عمدهای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین است…. بیهقی، با نگاهی نافذ برای نشان دادن تصویری صادق از جامعهٔ عصر خویش، به هر سو مینگرد و ناخرسندیِ دانندگان بیدار را از اوضاع آن روزگار مینمایانَد. برای نشان دادن پریشانیِ خراسان و انحطاط روزگار مسعود تصویری گویا مجسم میکند: «و بند جیحون گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان، … پیرزنی را دیدند یک دست و یک چشم و یک پای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنجهای خراسان از زیر زمین بیرون میکنند. من نیز بیامدم تا لَختی ببرم». و امیر از این اخبار بخندیدی، اما کسانی که غورِ کار میدانستند، بر ایشان این سخن صعب بود.
(برگرفته از: محمدجعفر یاحقی، مقالهٔ «طنز و طعنه در تاریخ #بیهقی»، در نشریهٔ قند پارسی، پاییز ۱۳۸۵، ش ۳۵، ص ۴۳، ۴۹ و ۵۰)
📚دکتر #محمدجعفر_یاحقی (۱۸ خرداد ۱۳۲۶)
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
(برگرفته از: محمدجعفر یاحقی، مقالهٔ «طنز و طعنه در تاریخ #بیهقی»، در نشریهٔ قند پارسی، پاییز ۱۳۸۵، ش ۳۵، ص ۴۳، ۴۹ و ۵۰)
📚دکتر #محمدجعفر_یاحقی (۱۸ خرداد ۱۳۲۶)
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
هجدهم خردادماه، زادروز سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)
زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جانفشانیهای روانفرسای پدران بزرگوار خود هستیم.
برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جانفشانیهای روانفرسای پدران بزرگوار خود هستیم.
برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
#جلال_خالقی_مطلق :
یعقوب لیث آغاز راهی است که با شاهنامه به اوج میرسد
به تصور من، خیلی کسانی پیش و پس از فردوسی بودند، که برای استمرار و پایداری زبان فارسی کوشش کردند، منتهی شاهنامه و فردوسی نقطه اوج قرار گرفت. افرادی که ما امروز نام خیلی از آنها را نمیدانیم، چون آثاری که از قرن سوم، چهارم و پنجم به دست ما رسیده، بسیار اندک است و در نتیجه ما خیلی مطالب را نمیدانیم و چه بسا اشخاصی که درباره زبان فارسی و هویت ملی ما بسیار کوشش کردهاند، ولی گمنامند. در نتیجه ما فقط چند تن در این حوزه میشناسیم و از آنها یاد و سپاسگزاری میکنیم. بنابراین شاید قبل از یعقوب هم کسانی بودهاند، ولی نخستین کسی که ما در این زمینه میشناسیم، یعقوب لیث صفاری، با آن جمله معروف «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» در برابر قصیده شاعری است که او را با زبان عربی مدح گفته بود. البته ما امروز متوجه اهمیت این جمله هستیم، ولی گمان نمیکنم که آنطور که باید و شاید، اهمیت آن را در ظرف زمان خودش متوجه باشیم.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
یعقوب لیث آغاز راهی است که با شاهنامه به اوج میرسد
به تصور من، خیلی کسانی پیش و پس از فردوسی بودند، که برای استمرار و پایداری زبان فارسی کوشش کردند، منتهی شاهنامه و فردوسی نقطه اوج قرار گرفت. افرادی که ما امروز نام خیلی از آنها را نمیدانیم، چون آثاری که از قرن سوم، چهارم و پنجم به دست ما رسیده، بسیار اندک است و در نتیجه ما خیلی مطالب را نمیدانیم و چه بسا اشخاصی که درباره زبان فارسی و هویت ملی ما بسیار کوشش کردهاند، ولی گمنامند. در نتیجه ما فقط چند تن در این حوزه میشناسیم و از آنها یاد و سپاسگزاری میکنیم. بنابراین شاید قبل از یعقوب هم کسانی بودهاند، ولی نخستین کسی که ما در این زمینه میشناسیم، یعقوب لیث صفاری، با آن جمله معروف «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» در برابر قصیده شاعری است که او را با زبان عربی مدح گفته بود. البته ما امروز متوجه اهمیت این جمله هستیم، ولی گمان نمیکنم که آنطور که باید و شاید، اهمیت آن را در ظرف زمان خودش متوجه باشیم.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
جوحی درازگوشِ خود را بهزجر و درشتی بهخانه میبرد و او نمیرفت، مردم او را گفتند: همهٔ چارپایان چون رو بهخانهٔ خود نهند بهسرعت و شتاب روند، جهت چیست که درازگوش تو برخلافِ عادت بهخانه بد میرود؟
گفت: برای آن نمیرود که میداند درین خانه نه آبست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبحگاه و میشناسد بدی جای بازگشتِ خود را و میداند که رجوع او بهکجاست.
#جوحی #خر
لطائفالطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، بهسعی و اهتمام احمد گلچینمعانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
گفت: برای آن نمیرود که میداند درین خانه نه آبست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبحگاه و میشناسد بدی جای بازگشتِ خود را و میداند که رجوع او بهکجاست.
#جوحی #خر
لطائفالطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، بهسعی و اهتمام احمد گلچینمعانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
#ژاله_آموزگار:
در شاهنامه فردوسی پهلوانان میمیرند اما پهلوانی نمیمیرد. در روز یادمان فردوسی در چنین جمعی میتوانم ادعا کنم هرکدام از ما بهنوعی با پهلوانان شاهنامه دمخور بودهایم. ولی در نهایت واقعیت مرگ را برای پهلوانان پذیرفتهایم و با فردوسی همراستا شدیم که حتی آنها نیز فناپذیرند. هر تولدی مرگی به دنیا دارد و در راستای آن، تصوراتی فراسویی وجود دارد که فره یا مانای پهلوانان تاثیرگذار، دستبهدست جابهجا میشوند ولی از بین نمیرود و در جایی که مناسب باشد، فره فرود میآید.
#ژاله_آموزگار:
پهلوان ایرانی جان میدهد اما مانای پهلوانی او به دیگری منتقل میشود. دنیای پررازورمز فرّه و فرّهداران بسیار شیرین است. این چنین جانشینیها در شاهنامه بسیار دیده میشود. در دوره پایانی پیشدادی از دوران کیکاووس به بعد، شاهنامه بیش از آنکه خداینامه باشد، پهلواننامه است. مرگ سیاوش، اسفندیار و سهراب را داریم و سپس رستم.
🎙سخنرانی در آیین بزرگداشت فردوسی و یادبود زنده یاد #ابوالفضل_خطیبی
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
در شاهنامه فردوسی پهلوانان میمیرند اما پهلوانی نمیمیرد. در روز یادمان فردوسی در چنین جمعی میتوانم ادعا کنم هرکدام از ما بهنوعی با پهلوانان شاهنامه دمخور بودهایم. ولی در نهایت واقعیت مرگ را برای پهلوانان پذیرفتهایم و با فردوسی همراستا شدیم که حتی آنها نیز فناپذیرند. هر تولدی مرگی به دنیا دارد و در راستای آن، تصوراتی فراسویی وجود دارد که فره یا مانای پهلوانان تاثیرگذار، دستبهدست جابهجا میشوند ولی از بین نمیرود و در جایی که مناسب باشد، فره فرود میآید.
#ژاله_آموزگار:
پهلوان ایرانی جان میدهد اما مانای پهلوانی او به دیگری منتقل میشود. دنیای پررازورمز فرّه و فرّهداران بسیار شیرین است. این چنین جانشینیها در شاهنامه بسیار دیده میشود. در دوره پایانی پیشدادی از دوران کیکاووس به بعد، شاهنامه بیش از آنکه خداینامه باشد، پهلواننامه است. مرگ سیاوش، اسفندیار و سهراب را داریم و سپس رستم.
🎙سخنرانی در آیین بزرگداشت فردوسی و یادبود زنده یاد #ابوالفضل_خطیبی
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدحِ چینیِ گرانبها زیرِ بغلش بوده و همهی سرمایهاش همان بوده، میترسیده که اگر بیفتد این قدح بشکند؛ به هر قیمت خواسته است آن را نگاه دارد. از اینرو دست به عصا راه میرفته. با خود نگفته: «یا زنگیِ زنگ یا رومیِ روم»، با خود نگفته: «مرگ یکبار، شیون یکبار»! این قدح عبارت بوده است از «موجودیّت ایرانی» که او میخواسته است حفظ کند، برای حفظِ این امانت خود را به هر آب و آتشی زده. به هر رنگی که لازم بوده درآمده و از همینروست که در تاریخِ ایران بهترین انسانها دیده شدهاند و بدترین نیز. میتوان دریافت که راه چقدر ناهموار و پُرخطر بوده است و ایرانی میبایست شخصیّتِ دوگانه به خود بگیرد: هم در راه باشد و هم در بیراه؛ هم همراه باشد و هم حریف. تمام نیروی این ملّتِ نگونبخت در طیّ تاریخ به این نحو مصرف شده است؛ این که هم خود باشد و هم آنچه به آن واداشته میشده است، باشد. "دینامیسمِ" فرهنگیِ او نیز از همین خصوصیّت سرچشمه میگیرد.
فرهنگِ ایران، فرهنگِ ناشی از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب توانسته فرهنگی بسیار نیرومند از آب درآید.
#ایران_و_تنهاییاش
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
فرهنگِ ایران، فرهنگِ ناشی از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب توانسته فرهنگی بسیار نیرومند از آب درآید.
#ایران_و_تنهاییاش
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
Forwarded from خردسرای فردوسی
شاهنامه و هویت ملّی
بخشِ دیگر رابطۀ میان ما ایرانیان و شاهنامه به هویت ملّی ما مربوط میشود.
البته حفظ هویت ملّی، آن هم علیرغم حملات خطرناک و خانمانبرانداز، معلول علت واحد نمیتواند بود و قطعاً دلایل مختلفی به دوام هویت ایرانی در طول قرون کمک کرده است.
اهمّ این دلایل این است که ما ایرانیان قرنها قبل از به دنیا آمدن فردوسی، یک سنّت داستانی ملّی داشتهایم. داستانهای ملّی روایات متعددی داشته که یکی از آنها مذهبی بوده اما نباید فراموش کرد که بخش عمدۀ داستانها غیرمذهبی و صرفاً مجموعهای از روایات ملّی بوده است. این صورت اخیر که هم بهصورت شفاهی و هم بهصورت مدوّن موجود بوده، یکی از عوامل دوام هویّت ملّی ماست. بعد از سقوط امپراطوری ساسانی آن دسته از داستانهای ملّی که جنبۀ مذهبی داشتند، با تغییر مذهب از بین رفتند و فقط سایهای از آنها در بطون متون زردشتی باقی ماند. اما آن داستانهایی که جنبۀ مذهبی نداشتند، چون با دیانت ایرانیان در تناقض نبودند در میان مردم و در کتابهای تاریخی و ادبی باقی ماندند. نتیجه این شد که ما مسلمان شدیم، و به خاطر وجود این روایات که هویّت ملّی ما را تضمین میکرد، در عین حال ایرانی هم باقی ماندیم.
دکتر محمود امیدسالار
مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، تهران: ۱۳۹۸، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۴۸.
@kheradsarayeferdowsi
بخشِ دیگر رابطۀ میان ما ایرانیان و شاهنامه به هویت ملّی ما مربوط میشود.
البته حفظ هویت ملّی، آن هم علیرغم حملات خطرناک و خانمانبرانداز، معلول علت واحد نمیتواند بود و قطعاً دلایل مختلفی به دوام هویت ایرانی در طول قرون کمک کرده است.
اهمّ این دلایل این است که ما ایرانیان قرنها قبل از به دنیا آمدن فردوسی، یک سنّت داستانی ملّی داشتهایم. داستانهای ملّی روایات متعددی داشته که یکی از آنها مذهبی بوده اما نباید فراموش کرد که بخش عمدۀ داستانها غیرمذهبی و صرفاً مجموعهای از روایات ملّی بوده است. این صورت اخیر که هم بهصورت شفاهی و هم بهصورت مدوّن موجود بوده، یکی از عوامل دوام هویّت ملّی ماست. بعد از سقوط امپراطوری ساسانی آن دسته از داستانهای ملّی که جنبۀ مذهبی داشتند، با تغییر مذهب از بین رفتند و فقط سایهای از آنها در بطون متون زردشتی باقی ماند. اما آن داستانهایی که جنبۀ مذهبی نداشتند، چون با دیانت ایرانیان در تناقض نبودند در میان مردم و در کتابهای تاریخی و ادبی باقی ماندند. نتیجه این شد که ما مسلمان شدیم، و به خاطر وجود این روایات که هویّت ملّی ما را تضمین میکرد، در عین حال ایرانی هم باقی ماندیم.
دکتر محمود امیدسالار
مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، تهران: ۱۳۹۸، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۴۸.
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from خردسرای فردوسی
با پدید آمدن زبان فارسی، مسیر تاریخی ایران تغییر کرد و استقلال فکری و فرهنگی و بعد سیاسی او تسجیل گشت.
سعدی با آنکه یکی از بینالمللیترین شخصیتهای ایرانی است و سی سال در گردش و سفر بود، بوی ایران و بوی شیراز از سراسر آثارش ساطع است. او ایران را در کولهبارش به همراه خود میگردانده است. این ایرانیّت در روح او چنان عمیق بود که دوری سیساله ذرهای از طراوت آن نکاست.
مولوی را بگیریم که تمام عمر خود را در یک کشور ترکزبان به سر برد و در همسایگی آن حلب و دمشق عربزبان بودند و هرگز پای به ایران ننهاد، با این حال چه کسی بالاتر از او حماسۀ ایران اسلامی را سروده است؟ همان حضور مولوی کافی بود که شهر قونیه تبدیل به یک جزیرۀ ایرانی شود و یا برعکس، فرهنگ ایران و زبان فارسی چنان قلمرو گستردهای داشته باشد که بتواند تا شامات و روم شرقی را هم دربر بگیرد و این هردو درست است.
تاریخ این چهارده قرن اخیر ایران تاریخ تلاش فکری و فرهنگی بوده است، مصروف بر آنکه لطمۀ مهاجم و خارجی به حداقلّ تنزّل داده شود، از میان تندباد حوادث و جنگها و غارتها راهی به سوی تداوم ایرانیّت باز بماند و هیچیک از این سوانح نه یورش و نه اشغال و نه این اواخر استثمار فرهنگی ریشۀ آن را قطع نکند که از نظر ایرانی: تا ریشه در آب است، امید ثمری هست...
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
ایران و تنهائیش، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۶.
@kheradsarayeferdowsi
سعدی با آنکه یکی از بینالمللیترین شخصیتهای ایرانی است و سی سال در گردش و سفر بود، بوی ایران و بوی شیراز از سراسر آثارش ساطع است. او ایران را در کولهبارش به همراه خود میگردانده است. این ایرانیّت در روح او چنان عمیق بود که دوری سیساله ذرهای از طراوت آن نکاست.
مولوی را بگیریم که تمام عمر خود را در یک کشور ترکزبان به سر برد و در همسایگی آن حلب و دمشق عربزبان بودند و هرگز پای به ایران ننهاد، با این حال چه کسی بالاتر از او حماسۀ ایران اسلامی را سروده است؟ همان حضور مولوی کافی بود که شهر قونیه تبدیل به یک جزیرۀ ایرانی شود و یا برعکس، فرهنگ ایران و زبان فارسی چنان قلمرو گستردهای داشته باشد که بتواند تا شامات و روم شرقی را هم دربر بگیرد و این هردو درست است.
تاریخ این چهارده قرن اخیر ایران تاریخ تلاش فکری و فرهنگی بوده است، مصروف بر آنکه لطمۀ مهاجم و خارجی به حداقلّ تنزّل داده شود، از میان تندباد حوادث و جنگها و غارتها راهی به سوی تداوم ایرانیّت باز بماند و هیچیک از این سوانح نه یورش و نه اشغال و نه این اواخر استثمار فرهنگی ریشۀ آن را قطع نکند که از نظر ایرانی: تا ریشه در آب است، امید ثمری هست...
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
ایران و تنهائیش، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۶.
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بیستوششم خردادماه، زادروز سید محمد محیط طباطبایی (۱۲۸۰-۱۳۷۱)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۶۹/۵/۲)
برخی از آثار:
«خیّامی یا خیّام» (مجموعهمقالات)؛ دیوان خواجۀ شیراز حافظ؛ دیوان ملّا نوعی خبوشانی؛ مجموعۀ آثار میرزا ملکمخان؛ نامههای تاریخی و سیاسی سیّد جمالالدین اسدآبادی؛ نقش سیّد جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین؛ «سیّد جمالالدین اسدآبادی» (مجموعهمقالات)؛ «فردوسی» (مجموعهمقالات)؛ «گلستان سعدی» (مجموعهمقالات)؛ «دیوان حافظ» (مجموعهمقالات)؛ «تاریخ تحلیل مطبوعات» (مجموعهمقالات)؛ «محمد زکریای رازی» (مجموعهمقالات)؛ «اعزام محصّل به اروپا» (مجموعهمقالات)؛ دیوان اشعار؛ رسالۀ خالویه یا ایقان؛ طاهرا یا طاهره (پژوهشی در شعر منسوب به طاهره)؛ گفتوگوی تازه دربارۀ تاریخ قدیم و جدید.
@theapll
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۶۹/۵/۲)
برخی از آثار:
«خیّامی یا خیّام» (مجموعهمقالات)؛ دیوان خواجۀ شیراز حافظ؛ دیوان ملّا نوعی خبوشانی؛ مجموعۀ آثار میرزا ملکمخان؛ نامههای تاریخی و سیاسی سیّد جمالالدین اسدآبادی؛ نقش سیّد جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین؛ «سیّد جمالالدین اسدآبادی» (مجموعهمقالات)؛ «فردوسی» (مجموعهمقالات)؛ «گلستان سعدی» (مجموعهمقالات)؛ «دیوان حافظ» (مجموعهمقالات)؛ «تاریخ تحلیل مطبوعات» (مجموعهمقالات)؛ «محمد زکریای رازی» (مجموعهمقالات)؛ «اعزام محصّل به اروپا» (مجموعهمقالات)؛ دیوان اشعار؛ رسالۀ خالویه یا ایقان؛ طاهرا یا طاهره (پژوهشی در شعر منسوب به طاهره)؛ گفتوگوی تازه دربارۀ تاریخ قدیم و جدید.
@theapll
Forwarded from عکس نگار
تاج ستانی شهبانوی شهبانوان شاهنشاه ساسانی.
تشتی taštī 𐭲𐭱𐭲𐭩𐭧 (=بشقاب) بسیار ویژه ساسانی که دربرگیرنده تاجستانی، بانویی از ایزدبانو اناهیتاست را نمودار ساخته است.
در تاریخ ساسانیان دو شاهدخت، دختران خسرو پرویز، برای زمان کوتاهی به شاهنشاهی ایران رسیدند.
نگاره این آوند را میتوان تاج ستانی آزرمیدخت یا پوران دخت دانست.
از آنجا که زمان فرمانروایی آزرمیدخت ۱۳۹۴ - ۱۳۹۵ شاهنشاهی ( ۶۳۰- ۶۳۱ ترسایی) در دودمان ساسانی کوتاه بوده است، و او سکههای خویش را نیز با نگاره پدر( خسرو پرویز) میزده( ضرب میکرده) است، و تنها با نوشتن نام خود بر سکه بسنده کرده است. گمان میرود که این تشتی( بشقاب) ازآنِ (بوران 𐭡𐭥𐭫𐭠𐭭 ) ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶شاهنشاهی( ۶۳۰ تا ۶۳۲ ترسایی، با گسستی چندماهه) بوده باشد. چراکه از بوران( پوراندخت) سکه زرین و نقره و سکه مسی، همچنین تندیسی از مفرغ نیز از وی بدست آمده است. پس میتوان این آوند را نیز از وی دانست.
در آوند دو پیکره زن نمودار شده است.
پیکری که باید یکی ایزدبانو اناهید باشد و دیگری شهبانو( شاهنشاه) ساسانی هر دو به یک ریختار نمودار شدهاند، با یک پیراهن و آرایش مو، هر دو پیکر نوارهای پشت سر خود دارند که ویژه هنر ساسانیست، و نشانده جایگاه شاهوار و ایزدی این دو پیکره است.
پوراندخت در یک دست گُل انار دارد و دست دیگر را برای گرفتن چنبره(=حلقه) فرمانروایی یا تاج دراز کرده است.
ایزدبانو اناهید چیزی مانند میوه کاج یا میوهای تخممرغی سان در دست دارد.
زیر پای هردو پیکر شاخههای گیاه( درخت زندگانی) و در کانون آن یک کوزه کنده کاری شده است. در بالای سر این دو پیکر چتر مانندی دیده میشود.
نگاره این تشتی (= بشقاب) سنجش با دیگر آوندهای ساسانی از هنر بسیار سستی برخوردار است، که میتواند هنر دست پیشهوران و هوتخشان(hutuxšān 𐭧𐭥𐭲𐭧𐭱𐭠𐭭 ) بومیِ خاورِ ایران، و شاید سیستان بوده باشد.
نوشته شد در ۲۶ ماه خرداد، اشتادروز ۲۵۸۳ شاهنشاهی ( ۱۴۰۳خورشیدی).
🖊مهدی زمانیان، با سپاس از مهندس سعید گودرزی برای رهنمود چند نکته.
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
تشتی taštī 𐭲𐭱𐭲𐭩𐭧 (=بشقاب) بسیار ویژه ساسانی که دربرگیرنده تاجستانی، بانویی از ایزدبانو اناهیتاست را نمودار ساخته است.
در تاریخ ساسانیان دو شاهدخت، دختران خسرو پرویز، برای زمان کوتاهی به شاهنشاهی ایران رسیدند.
نگاره این آوند را میتوان تاج ستانی آزرمیدخت یا پوران دخت دانست.
از آنجا که زمان فرمانروایی آزرمیدخت ۱۳۹۴ - ۱۳۹۵ شاهنشاهی ( ۶۳۰- ۶۳۱ ترسایی) در دودمان ساسانی کوتاه بوده است، و او سکههای خویش را نیز با نگاره پدر( خسرو پرویز) میزده( ضرب میکرده) است، و تنها با نوشتن نام خود بر سکه بسنده کرده است. گمان میرود که این تشتی( بشقاب) ازآنِ (بوران 𐭡𐭥𐭫𐭠𐭭 ) ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶شاهنشاهی( ۶۳۰ تا ۶۳۲ ترسایی، با گسستی چندماهه) بوده باشد. چراکه از بوران( پوراندخت) سکه زرین و نقره و سکه مسی، همچنین تندیسی از مفرغ نیز از وی بدست آمده است. پس میتوان این آوند را نیز از وی دانست.
در آوند دو پیکره زن نمودار شده است.
پیکری که باید یکی ایزدبانو اناهید باشد و دیگری شهبانو( شاهنشاه) ساسانی هر دو به یک ریختار نمودار شدهاند، با یک پیراهن و آرایش مو، هر دو پیکر نوارهای پشت سر خود دارند که ویژه هنر ساسانیست، و نشانده جایگاه شاهوار و ایزدی این دو پیکره است.
پوراندخت در یک دست گُل انار دارد و دست دیگر را برای گرفتن چنبره(=حلقه) فرمانروایی یا تاج دراز کرده است.
ایزدبانو اناهید چیزی مانند میوه کاج یا میوهای تخممرغی سان در دست دارد.
زیر پای هردو پیکر شاخههای گیاه( درخت زندگانی) و در کانون آن یک کوزه کنده کاری شده است. در بالای سر این دو پیکر چتر مانندی دیده میشود.
نگاره این تشتی (= بشقاب) سنجش با دیگر آوندهای ساسانی از هنر بسیار سستی برخوردار است، که میتواند هنر دست پیشهوران و هوتخشان(hutuxšān 𐭧𐭥𐭲𐭧𐭱𐭠𐭭 ) بومیِ خاورِ ایران، و شاید سیستان بوده باشد.
نوشته شد در ۲۶ ماه خرداد، اشتادروز ۲۵۸۳ شاهنشاهی ( ۱۴۰۳خورشیدی).
🖊مهدی زمانیان، با سپاس از مهندس سعید گودرزی برای رهنمود چند نکته.
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
🔰 سالروز درگذشت استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی
(۱۳ شهریور ۱۳۰۵ - ۲۷ خرداد ۱۴۰۱)
«یکی از پرچمداران ادب سنتی فارسی، دکتر مهدوی دامغانی، استاد بی بدیل دانشگاه هاروارد آمریکاست که به ادبیات سنتی عربی و زبان فرانسه اشراف دارد. ریشههای بسیاری از صور خیال شاعران بزرگ ما را در ادبیات عرب شناسایی کرده است. استاد مهدوی از مدرسان و پژوهشگران حلقه استاد فروزانفر و استاد جلال همائی است که روانش؛ جد اندر جد، در خاندان دانشگاهی بلندآوازه محقق و مهدوی دامغانی با ادبیات فارسی و عربی عجین بوده است؛ سروی سایهفکن بر گستره معارف اسلامی، استادی خطیب و نویسنده و شاعر و خطاط.»
بخشی از پیام مرحوم استاد فضلالله رضا به مناسبت بزرگداشت استاد احمد مهدوی دامغانی
عکس از راست: استاد دکتر فضلالله رضا، استاد دکتر اسلامی نُدوشن، استاد دکتر مهدوی دامغانی و دکتر سجادی
-------------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
(۱۳ شهریور ۱۳۰۵ - ۲۷ خرداد ۱۴۰۱)
«یکی از پرچمداران ادب سنتی فارسی، دکتر مهدوی دامغانی، استاد بی بدیل دانشگاه هاروارد آمریکاست که به ادبیات سنتی عربی و زبان فرانسه اشراف دارد. ریشههای بسیاری از صور خیال شاعران بزرگ ما را در ادبیات عرب شناسایی کرده است. استاد مهدوی از مدرسان و پژوهشگران حلقه استاد فروزانفر و استاد جلال همائی است که روانش؛ جد اندر جد، در خاندان دانشگاهی بلندآوازه محقق و مهدوی دامغانی با ادبیات فارسی و عربی عجین بوده است؛ سروی سایهفکن بر گستره معارف اسلامی، استادی خطیب و نویسنده و شاعر و خطاط.»
بخشی از پیام مرحوم استاد فضلالله رضا به مناسبت بزرگداشت استاد احمد مهدوی دامغانی
عکس از راست: استاد دکتر فضلالله رضا، استاد دکتر اسلامی نُدوشن، استاد دکتر مهدوی دامغانی و دکتر سجادی
-------------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هفتم خردادماه سالروز درگذشت احمد مهدوی دامغانی
یادی از گذشته
برای تهیۀ رسالۀ دکتری خودم چند موضوع را عنوان و انتخاب کرده بودم و صورت آن را بر ورقهای نوشته روزی به حضور مرحوم استاد علامه فروزانفر رحمة الله علیه در دانشکدۀ الهیات شرفیاب شدم تا استدعا کنم یکی از همان موضوعات یا هر موضوع دیگری را مقتضی تشخیص میفرماید برای رسالهام و به هدایت خود تعیین فرماید. عریضهام را به آن فقید علم و ادب تقدیم کرده بودم و ایشان به مطالعۀ آن پرداخته بودند که حضرت استاد مدرّس رضوی رحمة الله علیه خدمت مرحوم فروزانفر تشریف آوردند و بعد از مبادلۀ تعارف سلام با مرحوم فروزانفر، از این بنده و از احوال پدرم تفقد فرمودند و صحبت میان ایشان و مرحوم فروزانفر گرم شد و بنده همچنان منتظر اظهار نظر استاد فروزانفر نشسته بودم و آن مرحوم متوجه شد و عریضۀ مرا عیناً به مرحوم آقای مدرس رضوی تسلیم فرمود و به ایشان تکلیف کرد که یکی از آن موضوعات را ایشان انتخاب کند. مرحوم آقای مدرس نگاهی به عریضهام انداخت و باز با خنده و همان نحوۀ صحبت کردن خودش فرمود: شما هنوز کشف الحقایقتان را کشف نکردهاید؟ و سپس رو کرد به مرحوم استاد فروزانفر و به ایشان گفت مهدوی یک نسخۀ خوبی از کشف الحقایق عزیز نسفی دارد. خوب است امر بفرمایید همان کتاب را یعنی تصحیح و تحشیه و تعلیق آن را موضوع رسالۀ خودش قرار دهد و تحت ارشاد و راهنمایی حضرت عالی این کتاب احیاء و چاپ شود.
مرحوم فروزانفر که گویا مشغول تفکر و تأمل دربارۀ موضوع رسالهام بود به قول ما طلبهها مجال تفصّیای در این فرمایش آقای مدرس یافت و بلافاصله از آن استقبال فرمود. عریضۀ مرا به بنده برگرداند و گفت همین کشف الحقایق را پذیرفتم. بنده مشغول نوشتن عریضۀ جدیدم بودم که حضرت آقای مدرس خداحافظی کردند و تشریف بردند. عریضۀ دوم را که خدمت مرحوم استاد فروزانفر تقدیم کردم فرمود والله چشمم خسته و کارم زیاد است، حالا که حضرت آقای مدرس چنین پیشنهادی فرمودند از خود معظّم له تقاضا کن راهنماییات را بپذیرد و اضافه کرد خودم هم از حضرت آقای مدرس تقاضا کردم که راهنمایی تو را قبول فرمایند و البته پس از آنکه رسالهات آماده شد بیاور که خود من هم نگاهی بکنم و اگر تکمله و استدراکی لازم داشت به تو بگویم و رسالۀ مخلص من البدو الی الختم چنین شد، یعنی پس از آنکه آن را ماشین کردم و پس از آنکه آن بزرگوار آن را از نظر شریفش گذراند و ایرادی در آن ملاحظه نفرمود نسخههای دیگر را خدمت حضرت استاد مدرس رضوی و بعداً پس از اظهار نظر مرحمتآمیز و موافق ایشان نسخهای را خدمت حضرت استاد دکتر صفا و نسخهای خدمت مرحوم دکتر گوهرین رحمة الله علیه تقدیم کردم و پس از آنکه پایان رسیدگی به رساله و اعطای عنوان به بنده اعلام شد در همان جلسه عین نسخۀ کشف الحقایق مخطوطۀ ملکی خودم را به کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات تقدیم کردم که علیالقاعده باید هماکنون در کتابخانۀ آن دانشکده موجود و محفوظ باشد. مشخصات آن نسخه در ابتدای کتاب کشف الحقایق مطبوعه بهشرح درج شده است. این بود داستان رسالۀ بنده.
احمد مهدوی دامغانی
کمبریج، ۱۳۷۵/۷/۲
حاصل اوقات: مجموعهای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، به اهتمام سید علیمحمد سجادی، تهران، سروش، ۱۳۸۱، ص ۷۹۹-۸۰۱
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یادی از گذشته
برای تهیۀ رسالۀ دکتری خودم چند موضوع را عنوان و انتخاب کرده بودم و صورت آن را بر ورقهای نوشته روزی به حضور مرحوم استاد علامه فروزانفر رحمة الله علیه در دانشکدۀ الهیات شرفیاب شدم تا استدعا کنم یکی از همان موضوعات یا هر موضوع دیگری را مقتضی تشخیص میفرماید برای رسالهام و به هدایت خود تعیین فرماید. عریضهام را به آن فقید علم و ادب تقدیم کرده بودم و ایشان به مطالعۀ آن پرداخته بودند که حضرت استاد مدرّس رضوی رحمة الله علیه خدمت مرحوم فروزانفر تشریف آوردند و بعد از مبادلۀ تعارف سلام با مرحوم فروزانفر، از این بنده و از احوال پدرم تفقد فرمودند و صحبت میان ایشان و مرحوم فروزانفر گرم شد و بنده همچنان منتظر اظهار نظر استاد فروزانفر نشسته بودم و آن مرحوم متوجه شد و عریضۀ مرا عیناً به مرحوم آقای مدرس رضوی تسلیم فرمود و به ایشان تکلیف کرد که یکی از آن موضوعات را ایشان انتخاب کند. مرحوم آقای مدرس نگاهی به عریضهام انداخت و باز با خنده و همان نحوۀ صحبت کردن خودش فرمود: شما هنوز کشف الحقایقتان را کشف نکردهاید؟ و سپس رو کرد به مرحوم استاد فروزانفر و به ایشان گفت مهدوی یک نسخۀ خوبی از کشف الحقایق عزیز نسفی دارد. خوب است امر بفرمایید همان کتاب را یعنی تصحیح و تحشیه و تعلیق آن را موضوع رسالۀ خودش قرار دهد و تحت ارشاد و راهنمایی حضرت عالی این کتاب احیاء و چاپ شود.
مرحوم فروزانفر که گویا مشغول تفکر و تأمل دربارۀ موضوع رسالهام بود به قول ما طلبهها مجال تفصّیای در این فرمایش آقای مدرس یافت و بلافاصله از آن استقبال فرمود. عریضۀ مرا به بنده برگرداند و گفت همین کشف الحقایق را پذیرفتم. بنده مشغول نوشتن عریضۀ جدیدم بودم که حضرت آقای مدرس خداحافظی کردند و تشریف بردند. عریضۀ دوم را که خدمت مرحوم استاد فروزانفر تقدیم کردم فرمود والله چشمم خسته و کارم زیاد است، حالا که حضرت آقای مدرس چنین پیشنهادی فرمودند از خود معظّم له تقاضا کن راهنماییات را بپذیرد و اضافه کرد خودم هم از حضرت آقای مدرس تقاضا کردم که راهنمایی تو را قبول فرمایند و البته پس از آنکه رسالهات آماده شد بیاور که خود من هم نگاهی بکنم و اگر تکمله و استدراکی لازم داشت به تو بگویم و رسالۀ مخلص من البدو الی الختم چنین شد، یعنی پس از آنکه آن را ماشین کردم و پس از آنکه آن بزرگوار آن را از نظر شریفش گذراند و ایرادی در آن ملاحظه نفرمود نسخههای دیگر را خدمت حضرت استاد مدرس رضوی و بعداً پس از اظهار نظر مرحمتآمیز و موافق ایشان نسخهای را خدمت حضرت استاد دکتر صفا و نسخهای خدمت مرحوم دکتر گوهرین رحمة الله علیه تقدیم کردم و پس از آنکه پایان رسیدگی به رساله و اعطای عنوان به بنده اعلام شد در همان جلسه عین نسخۀ کشف الحقایق مخطوطۀ ملکی خودم را به کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات تقدیم کردم که علیالقاعده باید هماکنون در کتابخانۀ آن دانشکده موجود و محفوظ باشد. مشخصات آن نسخه در ابتدای کتاب کشف الحقایق مطبوعه بهشرح درج شده است. این بود داستان رسالۀ بنده.
احمد مهدوی دامغانی
کمبریج، ۱۳۷۵/۷/۲
حاصل اوقات: مجموعهای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، به اهتمام سید علیمحمد سجادی، تهران، سروش، ۱۳۸۱، ص ۷۹۹-۸۰۱
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from خردسرای فردوسی
جاودانْخِرَد
درستایشِ حکیم فردوسی
بزرگا! جاودانْمردا! هُشیواری و دانایی
نه دیروزی که امروزی، نه امروزی که فردایی
همه دیروزِ ما از تو، همه امروزِ ما با تو
همه فردایِ ما در تو، که بالایی و والایی
چو زینجا بنگرم، زانسوی دَه قرنت همیبینم
که میگویی و میرویی و میبالی و میآیی
به گِردت شاعرانْ انبوه و هر یک قُلّهای بِشْکوه
تو امّا در میان گویی دماوندی که تنهایی:
سر اندر ابرِ اسطوره، به ژرفاژرفِ اندیشه
به زیرِ پرتوِ خورشیدِ دانایی چه زیبایی!
هزاران ماه و کوکب از مدارِ جانِ تو تابان
که در منظومۀ ایران، تو خورشیدی و یکتایی
ز دیگرْشاعران خواندم مَدیحِ مستی و دیدم
خرد مستی کند آن جا که در نظمش تو بستایی
اگر سرْنامۀ کارِ هنرها دانش و داد است
تویی رأسِ فضیلتها که آغازِ هنرهایی
سخنها را همه، زیباییِ لفظ است در معنی
تو را زیبد که معنی را به لفظِ خود بیارایی
گهی در گونۀ ابر و گَهی در گونۀ باران
همه از تو به تو پویند جوباران که دریایی
چو دستِ حرب بگشایند مردان در صفِ میدان
به سانِ تُندَر و تِنّیِن همه تن بانگ و هَرّایی
چو جایِ بزم بگزینند خوبان در گلستانها
همه جان، چون نسیم، آرامشی وَ بْریشمآوایی
بدان روشنروان، قانونِ اشراقی که در حکمت
شفایِ پور سینایی و نورِ طورِ سینایی
پناهِ رستم و سیمرغ و افریدون و کیخسرو
دلیری، بخردی، رادی، توانایی و دانایی
اگر سُهراب، اگر رستم، اگر اسفندیارِ یَل
به هَیجا و هجومِ هر یکیشان صحنهآرایی
پناه آرند سوی تو، همه، در تنگناییها
تویی سیمرغ فرزانه که در هر جایْ ملجایی
اگر آن جاودانان در غبارِ کوچِ تاریخاند
توشان در کالبَد جانی که سُتواری و برجایی
ز بهرِ خیزشِ میهن دمیدی جانشان در تن
همه چون عازَرند آنان و تو همچون مسیحایی
اگر جاویدیِ ایران، به گیتی در، معماییست
مرا بگذار تا گویم که رمز این معمایی:
اگر خوزی، اگر رازی، وگر آتورْپاتانیم
تویی آن کیمیایِ جان که در ترکیبِ اجزایی
طخارستان و خوارزم و خراسان و ری و گیلان
به یک پیکر همه عضویم و تو اندیشهٔ مایی
تو گویی قصه بهر کودکِ کُرد و بلوچ و لُر
گر از کاووس میگویی ور از سهراب فرمایی
خِرَدآموز و مهرآمیز و دادآیین و دینپرور
هُشیوار و خِرَدمردی، به هر اندیشه بینایی
یکی کاخ از زمین افراشته در آسمانها سر
گزند از باد و از باران نداری کوهِ خارایی
اگر در غارتِ غُزها، وگر در فتنۀ تاتار
وگر در عصرِ تیمور و اگر در عهدِ اینهایی،
هَماره از تو گرم و روشنیم، ای پیرِ فرزانه!
اگر در صبحِ خرداد و اگر در شامِ یلدایی
حکیمان گفتهاند: «آنجا که زیباییست، بِشْکوهیست»
چو دانستم تو را، دیدم که بِشْکوهی که زیبایی
چو از دانایی و داد و خِرَد، دادِ سخن دادی
مرنج اَر در چنین عهدی، فراموشِ بِعَمدایی
ندانیم و ندانستند قَدرت را و میدانند،
هنر سنجانِ فرداها، که تو فردی و فردایی
بزرگا! بخردا! رادا! به دانایی که میشاید
اگر بر ناتوانیهای این خُردان ببخشایی
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجموعه شعر «هزارهٔ دوم آهویِ کوهی»
و اولین قطعه از دفترِ «مرثیههای سروِ کاشمر»
پینوشت:
تِنّین: اژدها / هَرّا: بانگ و فریاد هراسآور و مهیب / عازَر: در انجیل به صورت «الیعازر» آمده است و نام مردی است که مسیح بر سرِ گور او آمد و او را، چهار روز پس از مرگِ وی، زنده کرد.
#فردوسی
@kheradsarayeferdowsi
درستایشِ حکیم فردوسی
بزرگا! جاودانْمردا! هُشیواری و دانایی
نه دیروزی که امروزی، نه امروزی که فردایی
همه دیروزِ ما از تو، همه امروزِ ما با تو
همه فردایِ ما در تو، که بالایی و والایی
چو زینجا بنگرم، زانسوی دَه قرنت همیبینم
که میگویی و میرویی و میبالی و میآیی
به گِردت شاعرانْ انبوه و هر یک قُلّهای بِشْکوه
تو امّا در میان گویی دماوندی که تنهایی:
سر اندر ابرِ اسطوره، به ژرفاژرفِ اندیشه
به زیرِ پرتوِ خورشیدِ دانایی چه زیبایی!
هزاران ماه و کوکب از مدارِ جانِ تو تابان
که در منظومۀ ایران، تو خورشیدی و یکتایی
ز دیگرْشاعران خواندم مَدیحِ مستی و دیدم
خرد مستی کند آن جا که در نظمش تو بستایی
اگر سرْنامۀ کارِ هنرها دانش و داد است
تویی رأسِ فضیلتها که آغازِ هنرهایی
سخنها را همه، زیباییِ لفظ است در معنی
تو را زیبد که معنی را به لفظِ خود بیارایی
گهی در گونۀ ابر و گَهی در گونۀ باران
همه از تو به تو پویند جوباران که دریایی
چو دستِ حرب بگشایند مردان در صفِ میدان
به سانِ تُندَر و تِنّیِن همه تن بانگ و هَرّایی
چو جایِ بزم بگزینند خوبان در گلستانها
همه جان، چون نسیم، آرامشی وَ بْریشمآوایی
بدان روشنروان، قانونِ اشراقی که در حکمت
شفایِ پور سینایی و نورِ طورِ سینایی
پناهِ رستم و سیمرغ و افریدون و کیخسرو
دلیری، بخردی، رادی، توانایی و دانایی
اگر سُهراب، اگر رستم، اگر اسفندیارِ یَل
به هَیجا و هجومِ هر یکیشان صحنهآرایی
پناه آرند سوی تو، همه، در تنگناییها
تویی سیمرغ فرزانه که در هر جایْ ملجایی
اگر آن جاودانان در غبارِ کوچِ تاریخاند
توشان در کالبَد جانی که سُتواری و برجایی
ز بهرِ خیزشِ میهن دمیدی جانشان در تن
همه چون عازَرند آنان و تو همچون مسیحایی
اگر جاویدیِ ایران، به گیتی در، معماییست
مرا بگذار تا گویم که رمز این معمایی:
اگر خوزی، اگر رازی، وگر آتورْپاتانیم
تویی آن کیمیایِ جان که در ترکیبِ اجزایی
طخارستان و خوارزم و خراسان و ری و گیلان
به یک پیکر همه عضویم و تو اندیشهٔ مایی
تو گویی قصه بهر کودکِ کُرد و بلوچ و لُر
گر از کاووس میگویی ور از سهراب فرمایی
خِرَدآموز و مهرآمیز و دادآیین و دینپرور
هُشیوار و خِرَدمردی، به هر اندیشه بینایی
یکی کاخ از زمین افراشته در آسمانها سر
گزند از باد و از باران نداری کوهِ خارایی
اگر در غارتِ غُزها، وگر در فتنۀ تاتار
وگر در عصرِ تیمور و اگر در عهدِ اینهایی،
هَماره از تو گرم و روشنیم، ای پیرِ فرزانه!
اگر در صبحِ خرداد و اگر در شامِ یلدایی
حکیمان گفتهاند: «آنجا که زیباییست، بِشْکوهیست»
چو دانستم تو را، دیدم که بِشْکوهی که زیبایی
چو از دانایی و داد و خِرَد، دادِ سخن دادی
مرنج اَر در چنین عهدی، فراموشِ بِعَمدایی
ندانیم و ندانستند قَدرت را و میدانند،
هنر سنجانِ فرداها، که تو فردی و فردایی
بزرگا! بخردا! رادا! به دانایی که میشاید
اگر بر ناتوانیهای این خُردان ببخشایی
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجموعه شعر «هزارهٔ دوم آهویِ کوهی»
و اولین قطعه از دفترِ «مرثیههای سروِ کاشمر»
پینوشت:
تِنّین: اژدها / هَرّا: بانگ و فریاد هراسآور و مهیب / عازَر: در انجیل به صورت «الیعازر» آمده است و نام مردی است که مسیح بر سرِ گور او آمد و او را، چهار روز پس از مرگِ وی، زنده کرد.
#فردوسی
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هشتم خردادماه سالروز درگذشت عیسی صدیق اعلم
یادگار عمر، سرگذشتنامۀ عیسی صدیق اعلم
یادگار عمر سرگذشتنامۀ معلمی است که در میدان زندگی از کامیابی و پیروزی برخورداری دارد و سالهاست که در امور سیاسی مملکت دخیل است و چندین کتاب در مباحث مربوط به تعلیم و تربیت و تاریخ نوشته است. اما پیروزی او به سادگی به دست نیامده. در آغاز زندگی سختیها و دوندگیها و کوششهای بالا و پست داشته است.
میرزا عیسیخان به فرنگ رفت و به تحصیل همت گمارد و با اینکه جنگ جهانی اول درگرفت و سختیها بدو روی آورد او از هدف و آرزو روی برنتافت و توانست که در چند مملکت اروپایی و در زمینههای مختلف کار کند و با توشهای درخور آن عهد به ایران بازگردد.
در راه بازگشت آرزوهای بسیار در دلش شور میریخت و سراپای وجودش از عشق به کار و جوش آزادگی لبریز بود. به ایران میآمد تا مکتبخانهها را به مدرسههای جدید بدل سازد و شیوۀ تعلیم و تعلّمی را که در فرانسه و سوئیس دیده بود به معلمان و نوجوانان ایران ارمغان سازد.
میرزا عیسیخان صدیق اعلم به سمت مفتش وزارت معارف منصوب و از طرف وزیر به تفتیش مدارس مأمور میشود و هر چند یک بار راپورتهایی آوازهبرانگیز در انتقاد از اوضاع مدارس و موجبات تغییر و تحولی که باید در روش تدریس پدید آید به وزیر تقدیم میکند.
روزگار کمکم بدو میآموزد که با ابناء روزگار چگونه باید ساخت و در محیط ایران با چه نرمی و آرامی باید طی طریق کرد. میرزا عیسیخان صدیق اعلم دو بار هم مأمور رشت شد تا در منصب ریاست معارف خدمت کند.
مطالبی که در سراسر این کتاب شیرینعبارت میآید بیان و وصف گوشهای از اجتماع ایران و تحولات آن است که توجه و وقوف بر آن برای طبقۀ جوان ایران واجب مینماید.
در وضع ایران از سال ۱۳۱۱ (سال تولد نویسندۀ کتاب) تاکنون دگرگونیهایی بسیار پدید آمده است. در آن ایام هنوز از مجلس و مشروطیت نامی هم نبود، در صورتی که امروز نام مجلس در اذهان هست و نویسندۀ همین کتاب در یکی از دو مجلس عضویت دارد. در آن روزگار پدران فرزندان را برای همکاری میخواستند اما امروز پدرانِ بینا و بخرد فرزندان را به تحصیل ترغیب میکنند و آنها را به چهار سوی جهان میفرستند تا معرفت بیندوزند ...
شیوۀ نگارش کتاب و زیبایی چاپ و کاغذ و تصاویر متعدد آن از عواملی است که خواننده را در خواندن رغبت و شوق میبخشد.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۵۵۷-۵۵۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یادگار عمر، سرگذشتنامۀ عیسی صدیق اعلم
یادگار عمر سرگذشتنامۀ معلمی است که در میدان زندگی از کامیابی و پیروزی برخورداری دارد و سالهاست که در امور سیاسی مملکت دخیل است و چندین کتاب در مباحث مربوط به تعلیم و تربیت و تاریخ نوشته است. اما پیروزی او به سادگی به دست نیامده. در آغاز زندگی سختیها و دوندگیها و کوششهای بالا و پست داشته است.
میرزا عیسیخان به فرنگ رفت و به تحصیل همت گمارد و با اینکه جنگ جهانی اول درگرفت و سختیها بدو روی آورد او از هدف و آرزو روی برنتافت و توانست که در چند مملکت اروپایی و در زمینههای مختلف کار کند و با توشهای درخور آن عهد به ایران بازگردد.
در راه بازگشت آرزوهای بسیار در دلش شور میریخت و سراپای وجودش از عشق به کار و جوش آزادگی لبریز بود. به ایران میآمد تا مکتبخانهها را به مدرسههای جدید بدل سازد و شیوۀ تعلیم و تعلّمی را که در فرانسه و سوئیس دیده بود به معلمان و نوجوانان ایران ارمغان سازد.
میرزا عیسیخان صدیق اعلم به سمت مفتش وزارت معارف منصوب و از طرف وزیر به تفتیش مدارس مأمور میشود و هر چند یک بار راپورتهایی آوازهبرانگیز در انتقاد از اوضاع مدارس و موجبات تغییر و تحولی که باید در روش تدریس پدید آید به وزیر تقدیم میکند.
روزگار کمکم بدو میآموزد که با ابناء روزگار چگونه باید ساخت و در محیط ایران با چه نرمی و آرامی باید طی طریق کرد. میرزا عیسیخان صدیق اعلم دو بار هم مأمور رشت شد تا در منصب ریاست معارف خدمت کند.
مطالبی که در سراسر این کتاب شیرینعبارت میآید بیان و وصف گوشهای از اجتماع ایران و تحولات آن است که توجه و وقوف بر آن برای طبقۀ جوان ایران واجب مینماید.
در وضع ایران از سال ۱۳۱۱ (سال تولد نویسندۀ کتاب) تاکنون دگرگونیهایی بسیار پدید آمده است. در آن ایام هنوز از مجلس و مشروطیت نامی هم نبود، در صورتی که امروز نام مجلس در اذهان هست و نویسندۀ همین کتاب در یکی از دو مجلس عضویت دارد. در آن روزگار پدران فرزندان را برای همکاری میخواستند اما امروز پدرانِ بینا و بخرد فرزندان را به تحصیل ترغیب میکنند و آنها را به چهار سوی جهان میفرستند تا معرفت بیندوزند ...
شیوۀ نگارش کتاب و زیبایی چاپ و کاغذ و تصاویر متعدد آن از عواملی است که خواننده را در خواندن رغبت و شوق میبخشد.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۸۹-۱۳۰۴)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۵۵۷-۵۵۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from ایران زمین
✅ صدها سال است که زبان پارسی در ایران رسمی و سراسری است ؛ سندی مربوط به ۸۷۰ سال پیش ...
🔺 ابوالحسن بیهقی نامدار به ابنفندق مورخ و ادیب سرشناس سده ۶ قمری است که شناخته شدهترین اثر او کتاب « تاریخ بـیـهـق » است. وی کتاب دیگری داشته به نام « جوامع الاحکام النجوم » که در مقدمه کتاب میگوید :
« بسیار دوستان از من التماس کردند... التماس ایشان را اجابت کردم و چون این کتاب از برای ملوک خواستند، به فارسی جمع کردم تا اگر از اینجا فصلی که در آن نزاعی رود میان احکامیان و سلاطین و ملوک خوانند، ترجمان و مفسری حاجت نه افتد ... »
🔹 تصاویر : نسخههای خطی این کتاب در کتابخانه ملی ایران و مجموعه نسخ خطی مجلس
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.
🔺 ابوالحسن بیهقی نامدار به ابنفندق مورخ و ادیب سرشناس سده ۶ قمری است که شناخته شدهترین اثر او کتاب « تاریخ بـیـهـق » است. وی کتاب دیگری داشته به نام « جوامع الاحکام النجوم » که در مقدمه کتاب میگوید :
« بسیار دوستان از من التماس کردند... التماس ایشان را اجابت کردم و چون این کتاب از برای ملوک خواستند، به فارسی جمع کردم تا اگر از اینجا فصلی که در آن نزاعی رود میان احکامیان و سلاطین و ملوک خوانند، ترجمان و مفسری حاجت نه افتد ... »
🔹 تصاویر : نسخههای خطی این کتاب در کتابخانه ملی ایران و مجموعه نسخ خطی مجلس
🆔 @iranzamin777
🆔 Admin @f777kim
.
Forwarded from ایران بوم
نقدی بر کتاب تکوین زبان فارسی نوشته علیاشرف صادقی
کتاب تکوین زبان فارسی
نوشته: علی اشرف صادقی
انتشارات دانشگاه آزاد ایران
چاپ اول: 1357
143 صفحه
شادروان احمد تفضلی
فارسی از میان زبانهای ایرانی تنها زبانی است که در دورانهای مختلف تاریخی از خود آثاری بهجای گذاشته و به کمک این آثار بررسی تحولات آن میسر گشته است. فارسی کنونی اساساً دنبالۀ یکی از گونههای فارسی میانه و این زبان خود دنبالۀ فارسی باستان است و این دو زبان در واقع به منزلۀ پدر و نیای فارسی به شمار میروند. در مورد زبانهای دیگر ایرانی وضع چنین نیست. از برخی از این زبانها از دورۀ باستانی آثاری مانده است ولی در دورۀ میانه و جدید از آنها بیخبریم (مانند زبان اوستائی) و از برخی دیگر در دورۀ میانه آثاری مانده است و از دورۀ باستانی و جدید آنها اطلاعی در دست نیست (مانند خوارزمی) و بعضی دیگر اکنون به صورت زبان یا لهجه به کار میروند اما پدر و نیای مستقیم آنها روشن نیست (مانند کردی). قدیمترین آثار فارسی باستان از قرن پنجم قبل از میلاد است که در کتیبههای هخامنشی ثبت شده است، اما تحقیقات نشان میدهد که زبانی که در کتیبهها به کار رفته است، نشاندهندۀ صورت کهنهتری از زبان معمول و متداول عصر خود بوده است. اسنادی که از زبان فارسی میانه (متون پهلوی زردشتی و مانوی) برجای مانده ساختمان این زبان را به طور کلی معلوم کرده است و مطالعات دقیق زبانشناسی جای تردیدی باقی نمیگذارد که فارسی از نظر ساختمان اصلی، صورت تحول یافتۀ فارسی میانه است اما چگونگی این تحول و زمان تکوین این زبان موضوع بحث کتاب مورد نظر ماست.
مؤلف در ابتدا زبانهای ایرانی (زبانهای دورۀ باستانی و دورۀ میانه) را به طور خلاصه توصیف کرده است. پس از آن به زبان دری و منشأ آن و رابطۀ آن با پهلوی به تفصیل بیشتری پرداخته است (صفحات 21 تا 54). سپس قدیمترین نمونههای فارسی دری نقل و دربارۀ آنها بحث شده است (صفحات 54 تا 118) و در پایان ملاحظاتی دربارۀ صامتها و مصوتهای فارسی در قرنهای اول بعد از اسلام آمده است. کتاب با دقت خاصی تألیف و تنظیم شده و مؤلف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است. به طوری که کتاب علاوه بر احتوای بر نتایج کلی مشتمل بر بسیاری نکتههای علمی نیز هست. نگارندۀ این سطور نظریات خود را در مورد بعضی از مطالب کتاب عرضه میدارد.
در صفحۀ 8 آمده است که: «مانی و پیروان او نوشتههای خود را به زبانهای آرامی و پارتی و پهلوی ... نوشتهاند». برای رفع ابهام باید گفت که اگرچه بنا بر قرائن و شواهد، مانی و بعضی جانشینان او به آرامی شرقی که زبان اصلی مانی بوده است، آثار خود را مینوشتند، اما برخلاف پارتی و پهلوی و سغدی و قبطی و ترکی تاکنون هیچ اثری از مانویان به آرامی به دست نیامده است.
اصطلاح پهلوی وقتی در متنهای عربی و فارسی در مورد زبان (و گاهی خط) به کار میرود از کلمات چند معنایی است و مؤلف معنای مختلف آن را به درستی و روشنی چنین توضیح داده است: 1. پهلوی (= پهلوانی، پارتی) به معنی زبان ناحیۀ پهله (= پرثوۀ قدیم) و این معنی اصلی کلمه بوده است. 2- فارسی میانه یعنی آنچه امروز زبان پهلوی میگوئیم که زبان رسمی و نوشتار دورۀ ساسانی بوده است. 3- لهجۀ محلی به طور اعم 4- ایرانی. برای بعضی از این معانی شواهدی ذکر شده است (ص 10 و 11). از شواهد ذکر شده برای پهلوی در معنی «پارتی» این دو بیت شاهنامه است که از زبان شیرویه (628 میلادی) نقل شده است.
که همداستانی مکن روز و شب که کس پیش خسرو گشاید دو لب
مگر آن که گفتار او بشنوی اگر پارسی گوید از پهلوی
و در حاشیه نیز حدس زده شده است که: «بعید نیست و احتمال میرود که زبان پارتی بعد از انقراض اشکانیان در دربار پادشاهان ساسانی به عنوان یک زبان اشرافی و تجملی باقی مانده بوده و گاه به گاه به آن تکلم میشده است» (ص 10 و ح 2). براساس اسناد مانوی میدانیم که زبان پارتی پس از قرن چهارم میلادی بهتدریج از تداول افتاده و ظاهراً در قرن ششم زبان مردهای بوده است (ر ک به ص 8 کتاب). البته این بدان معنی نیست که هیچکس نبوده است که زبان پارتی را بداند. علاوه بر مانویان تبعیدی در ترکستان که این زبان را به عنوان زبان مذهبی نوشتار تا قرن هشتم و نهم میلادی به کار میبردند، در میان موبدان و اهل قلم ساسانی نیز بودهاند کسانی که زبان پارتی را به عنوان زبان مرده میدانستند، زیرا در میان متون پهلوی دو متن (یادگار زریران و درخت آسوری) در دست است که اگرچه به خط پهلوی نوشته شده ولی زبان آنها پارتی است. منظومۀ ویس و رامین نیز که اصل پارتی دارد، در دورۀ ساسانی (شاید در زمان انوشیروان) به پهلوی برگردانیده شده و بعداً در دوران اسلامی از پهلوی به فارسی درآمده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9792-
@iranboom_ir
کتاب تکوین زبان فارسی
نوشته: علی اشرف صادقی
انتشارات دانشگاه آزاد ایران
چاپ اول: 1357
143 صفحه
شادروان احمد تفضلی
فارسی از میان زبانهای ایرانی تنها زبانی است که در دورانهای مختلف تاریخی از خود آثاری بهجای گذاشته و به کمک این آثار بررسی تحولات آن میسر گشته است. فارسی کنونی اساساً دنبالۀ یکی از گونههای فارسی میانه و این زبان خود دنبالۀ فارسی باستان است و این دو زبان در واقع به منزلۀ پدر و نیای فارسی به شمار میروند. در مورد زبانهای دیگر ایرانی وضع چنین نیست. از برخی از این زبانها از دورۀ باستانی آثاری مانده است ولی در دورۀ میانه و جدید از آنها بیخبریم (مانند زبان اوستائی) و از برخی دیگر در دورۀ میانه آثاری مانده است و از دورۀ باستانی و جدید آنها اطلاعی در دست نیست (مانند خوارزمی) و بعضی دیگر اکنون به صورت زبان یا لهجه به کار میروند اما پدر و نیای مستقیم آنها روشن نیست (مانند کردی). قدیمترین آثار فارسی باستان از قرن پنجم قبل از میلاد است که در کتیبههای هخامنشی ثبت شده است، اما تحقیقات نشان میدهد که زبانی که در کتیبهها به کار رفته است، نشاندهندۀ صورت کهنهتری از زبان معمول و متداول عصر خود بوده است. اسنادی که از زبان فارسی میانه (متون پهلوی زردشتی و مانوی) برجای مانده ساختمان این زبان را به طور کلی معلوم کرده است و مطالعات دقیق زبانشناسی جای تردیدی باقی نمیگذارد که فارسی از نظر ساختمان اصلی، صورت تحول یافتۀ فارسی میانه است اما چگونگی این تحول و زمان تکوین این زبان موضوع بحث کتاب مورد نظر ماست.
مؤلف در ابتدا زبانهای ایرانی (زبانهای دورۀ باستانی و دورۀ میانه) را به طور خلاصه توصیف کرده است. پس از آن به زبان دری و منشأ آن و رابطۀ آن با پهلوی به تفصیل بیشتری پرداخته است (صفحات 21 تا 54). سپس قدیمترین نمونههای فارسی دری نقل و دربارۀ آنها بحث شده است (صفحات 54 تا 118) و در پایان ملاحظاتی دربارۀ صامتها و مصوتهای فارسی در قرنهای اول بعد از اسلام آمده است. کتاب با دقت خاصی تألیف و تنظیم شده و مؤلف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است. به طوری که کتاب علاوه بر احتوای بر نتایج کلی مشتمل بر بسیاری نکتههای علمی نیز هست. نگارندۀ این سطور نظریات خود را در مورد بعضی از مطالب کتاب عرضه میدارد.
در صفحۀ 8 آمده است که: «مانی و پیروان او نوشتههای خود را به زبانهای آرامی و پارتی و پهلوی ... نوشتهاند». برای رفع ابهام باید گفت که اگرچه بنا بر قرائن و شواهد، مانی و بعضی جانشینان او به آرامی شرقی که زبان اصلی مانی بوده است، آثار خود را مینوشتند، اما برخلاف پارتی و پهلوی و سغدی و قبطی و ترکی تاکنون هیچ اثری از مانویان به آرامی به دست نیامده است.
اصطلاح پهلوی وقتی در متنهای عربی و فارسی در مورد زبان (و گاهی خط) به کار میرود از کلمات چند معنایی است و مؤلف معنای مختلف آن را به درستی و روشنی چنین توضیح داده است: 1. پهلوی (= پهلوانی، پارتی) به معنی زبان ناحیۀ پهله (= پرثوۀ قدیم) و این معنی اصلی کلمه بوده است. 2- فارسی میانه یعنی آنچه امروز زبان پهلوی میگوئیم که زبان رسمی و نوشتار دورۀ ساسانی بوده است. 3- لهجۀ محلی به طور اعم 4- ایرانی. برای بعضی از این معانی شواهدی ذکر شده است (ص 10 و 11). از شواهد ذکر شده برای پهلوی در معنی «پارتی» این دو بیت شاهنامه است که از زبان شیرویه (628 میلادی) نقل شده است.
که همداستانی مکن روز و شب که کس پیش خسرو گشاید دو لب
مگر آن که گفتار او بشنوی اگر پارسی گوید از پهلوی
و در حاشیه نیز حدس زده شده است که: «بعید نیست و احتمال میرود که زبان پارتی بعد از انقراض اشکانیان در دربار پادشاهان ساسانی به عنوان یک زبان اشرافی و تجملی باقی مانده بوده و گاه به گاه به آن تکلم میشده است» (ص 10 و ح 2). براساس اسناد مانوی میدانیم که زبان پارتی پس از قرن چهارم میلادی بهتدریج از تداول افتاده و ظاهراً در قرن ششم زبان مردهای بوده است (ر ک به ص 8 کتاب). البته این بدان معنی نیست که هیچکس نبوده است که زبان پارتی را بداند. علاوه بر مانویان تبعیدی در ترکستان که این زبان را به عنوان زبان مذهبی نوشتار تا قرن هشتم و نهم میلادی به کار میبردند، در میان موبدان و اهل قلم ساسانی نیز بودهاند کسانی که زبان پارتی را به عنوان زبان مرده میدانستند، زیرا در میان متون پهلوی دو متن (یادگار زریران و درخت آسوری) در دست است که اگرچه به خط پهلوی نوشته شده ولی زبان آنها پارتی است. منظومۀ ویس و رامین نیز که اصل پارتی دارد، در دورۀ ساسانی (شاید در زمان انوشیروان) به پهلوی برگردانیده شده و بعداً در دوران اسلامی از پهلوی به فارسی درآمده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9792-
@iranboom_ir