Telegram Web Link
آمار جالب فرسته‌ام در اینستاگرام تا دقایقی پیش
٣٩۶ بار دیده شده و ٢۵ بار ارسال شده برای دیگران
ولی فقط ١٣ تا پسند خورده 😁
من دقیقا از سر رسالت طلبگی (که طالب علم و حقیقت بودن است) فلسفه خواندم! من دقیقا به خاطر عمامه‌ای که روی سرم است دغدغه دارم که به دیگر طلاب تذکر بدهم که اگر با سخن داوری اردکانی آشنا نشوید ممکن است در دام سهل‌انگاری‌ها و بیهوده‌کاری‌ها بیفتید… اگر با غرب و غربزدگی آشنا نشوید…، اگر ندانید چه نسبتی بین انقلاب اسلامی (یا بگو سنت) و مدرنیته برقرار است…، اگر ندانید هویت طلبگی در عصر تکنیک گم شده است…، اگر ندانید چرا و چگونه باید به فکر تجدید عهد عالَم دینی بود…، اگر ندانید بر سر فقه و فقاهت در مواجهه با تجدد چه آمده است…، اگر ندانید نیهیلیسم وارد خانهٔ جانِ ما شده است…، اگر ندانید در برابر وزش بادِ بحرانِ مدرنیته چه کنید…، اگر ندانید چه نیازی به توسعه دارید…، اگر ندانید توسعه‌نیافتگی چه عالَمی است و صدها “اگر” دیگر، آنوقت معلوم نیست که از طلبگی و دین و معنویت چه باقی می‌ماند.
خیلی جرئت می‌خواهد که یک “اگر” دیگر هم به این جملات اضافه کنیم و بگوئیم: حتی اگر می‌خواهی قرآن را بفهمی باید به تذکری که هایدگر می‌دهد توجه داشته باشی. اما من جرئت گفتنش را ندارم و اجازه بدهیم خودم را بیش از این در ذهن شما منحرف نکنم. هر وقت به اینجا می‌رسد ترجیح می‌دهم سخن اصغر طاهرزاده (آن استادِ تفسیر، حدیث، فلسفه و عرفان) را بازگو کنم که فرمود: ما امروز برای اینکه قرآن را بفهمیم، بیش از آنکه به نهج‌البلاغه نیاز داشته باشیم به تذکرات هایدگر نیاز داریم (و التفات دارید که مراد از این نحوه سخن گفتن استاد این نیست که نهج البلاغه دیگر به‌درد نمی‌خورد و حرف هایدگر مهم‌تر است. در واقع ما دیگر نهج‌البلاغه هم نمی‌توانیم بخوانیم و حجاب متافیزیک دست ما را از سنت خودمان کوتاه کرده است. تذکر هایدگر مقدمه‌ایست که بتوانیم سنت خودمان را بهتر بفهمیم و آماده شنیدن سخنان عرشی امیر بیان در نهج‌البلاغه شویم)
https://varastegi.ir/2953/%d8%b9%d9%85%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%88-%d9%81%d9%84%d8%b3%d9%81%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c%d8%af%da%af%d8%b1/
تجربهٔ تفکر
من دقیقا از سر رسالت طلبگی (که طالب علم و حقیقت بودن است) فلسفه خواندم! من دقیقا به خاطر عمامه‌ای که روی سرم است دغدغه دارم که به دیگر طلاب تذکر بدهم که اگر با سخن داوری اردکانی آشنا نشوید ممکن است در دام سهل‌انگاری‌ها و بیهوده‌کاری‌ها بیفتید… اگر با غرب و…
سلام و درود
در اینکه درمجموع باید فلسفه خواند بحثی نیست (یا نیازمند بحث نیست) اما به گمان من اگر در این متن به جای هایدگر بگوییم پدیدارشناسی هیدگر (فلسفهٔ پدیدارشناسانه به روایت هیدگر) دقیقتر است.
البته خود هیدگر این پدیدارشناسی را مدون نکرد و در خلال کارهایش (به خصوص در دورهٔ قبل و کمی بعد از وجود و زمان) مشغول و معرف آن بود و از این نظر باید کارهای او در بطن جنبش پدیدارشناسی خوانده شود.
Forwarded from νοῦς (Hamed Roshani Rad)
. «مانیفستِ ادبیِ بیدل»



____

با هیچکس حدیثِ نگفتن نگفته‌ام.
در گوشِ خویش، گفته‌ام و من نگفته‌ام.

زان نورِ بی‌زوال که در پردهٔ دل است
با آفتابِ آن‌همه روشن نگفته‌ام.

این دشت و در به ذوق چه خمیازه می‌کشد!
رمزِ جهانِ جیب به دامن نگفته‌ام؛

گلها به خنده، هرزه، گریبان دریده‌اند
من حرفی از لبِ تو به ‌گلشن نگفته‌ام.

موسی اگر شنیده هم از خود شنیده است،
"إنی أنا الله"ی که به ایمن نگفته‌ام.

آن نفخه‌ای کزو دمِ عیسی ‌گشود بال
بوی کنایه داشت، مبرهن نگفته‌ام.

پوشیده ‌دار آنچه به فهمت رسیده است،
عریان مشو که جامه دریدن نگفته‌ام.

ظرفِ غرور نخل ندارد نیازِ بید
با هرکسی همین خم‌ِ گردن نگفته‌ام.

در پردهٔ خیالِ تعین ترانه‌هاست
شیخ آنچه بشنود به برهمن نگفته‌ام.

هرجاست بندگی و خداوندی آشکار،
جز شبههٔ خیال معین نگفته‌ام.

افشای بی‌نیازیِ مطلب چه ممکن است؟
پُر گفته‌ام ولی به شنیدن نگفته‌ام.

این انجمن هنوز ز آیینه غافل است!
حرفِ زبانِ شمعم و روشن نگفته‌ام.

افسانهٔ رموز محبت جنون‌نواست
هرچند بی‌لباس نهفتن نگفته‌ام.

این ما و من‌ که شش‌ جهت از فتنه‌اش پُر است
بیدل تو گفته باشی اگر من نگفته‌ام.





#عبدالقادر_بیدل
شبههٔ خیال تعیّن




.
تجربهٔ تفکر
τέχνη δ' ἀνάγκης ἀσθενεστέρα μακρῷ. پرومته در زنجیر ترجمه شاهرخ مسکوب سطر ۵١۴: ضرورت بسی تواناتر از دانایی است. لفظی‌تر‌: فن (هنر) از ضرورت به‌مراتب کم‌توان‌تر است.
به نام خدا
من به‌هرحال کمی ورزش می‌کنم و در تغذیه‌ام هم دقت‌هایی دارم (قطعاً نه در حد کسی که باشگاه می‌رود و مربی دارد).
امروز فردی که حدود ١٣ سال از من بزرگتر بود (متولد ۴۶) با سابقهٔ اعتیاد و فقر و قطعاً تغذیهٔ نامناسب که شغلش انگورکاری محدود است به شرکتمان آمد و چون یک دستش شدید می‌لرزید من خواستم ببینم قوت دستش چطور است و در کمال تعجب دیدم عجب قدرت خوبی دارد.
این اثر عوامل وراثتی بر بدن است که شاید با تمرین شدید بشود به آن رسید ولی باقی‌ ماندنش مشکل است.
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست.
تجربهٔ تفکر
آمار جالب فرسته‌ام در اینستاگرام تا دقایقی پیش ٣٩۶ بار دیده شده و ٢۵ بار ارسال شده برای دیگران ولی فقط ١٣ تا پسند خورده 😁
این فرستهٔ من در اینستاگرام تا الان نزدیک ٣٨٠٠ بازدید خورده است.
یکی از طرح‌های آقای جلیلی این بود که تولیدکنندگان محتوای اینترنتی به تناسب اینترنتی که صرف بازدید محتواهایشان می‌شود از فروشندگان اینترنت پول بگیرند.
گمان کنم طرح خوبی بود.
Forwarded from νοῦς (Hamed Roshani Rad)
ان اکثر المتفلسفین یتعلم المنطق و لیس یستعملها بل یعود فیه آخر الامر الی القریحه و یرکبها رکوب الراکض من غیر کف العنان و جذب الخطام.


«اکثر متفلسفین منطق می‌آموزند اما به کار نمی آورند بلکه آخر الامر به همان قریحه و ذوق فکری خود بر می‌گردند و سوار اسب قریحه شده و می‌تازند بدون اینکه عنان در اختیار داشته باشند و لگام در کف»


این سخن ابن سینا در ابتدای الهیات شفا و سخنان او در مواضع دیگر نشان می‌دهد او حقیقتا برای منطق شان عملی و کاربردی قائل بوده. برای اینکه بدانیم چه بخشی از منطق برای ابن سینا بیشترین اهمیت کاربردی را دارد باید اولا به قیاس شفا رجوع کنیم. کل آنچه اقسام قیاس اقترانی حملی مینامیم و به نظر میرسد اصل و عمده منطق ارسطویی است را ابن سینا جمعا در 4-5 صفحه بیان میکند و از آن میگذرد. آنچه بیشترین اهمیت را برای او دارد تسلط بر قیاسات شرطی است، در متون فلسفی او هم میبینیم بیشترین استعمال او از فنون منطق اول قیاسات شرطی است که بیشترین حجم قیاس شفا را بخود اختصاص داده، دوم فن تقسیم که در قیاس شفا به تفصیل آمده، سوم قیاس خلف است که نوعی قیاس شرطی است. زیرا اکثر استدلالهای او مبتنی است بر تقسیم مسئله به شقوق مختلف ممکن به حصر عقلی، سپس ابطال شقوق باطل تا رسیدن به قسم درست. و در مرحله بعد بخش اعظم منطق از قیاس شفا را قیاسات موجهه تشکیل میدهد که دارای ظریفترین و دقیقترین کاربردهاست.

از جمله پیشنهادهایی که من به دانشجویان فلسفه سینوی میگویم این است که بخشی از مثلا الهیات یا طبیعیات شفا را یا اشارات را انتخاب کنند و بکوشند قواعد منطق مندرج و مستعمل در آن را بیابند. این کار مهمترین تمرین برای آنچیزی است که ابن سینا «تجرید معانی عما یتخیل اللفظ» مینامد. یعنی گاهی باید یک عبارت طویل را در قالب یک مفهوم واحد مثلا به مثابه محمول یک گذاره ادراک و تجرید کنیم تا بتوانیم ساختار قیاسی آن را بفهمیم. گمان ندارم هیچکس در این راه به اندازه فخر رازی پیش رفته باشد. خواندن آثار رازی بیشترین کمک را به فهم کیفیت استعمال منطق در فلسفه میکند زیرا غالب شبهات و ایرادات او به مطالب مبتنی بر همین تطابق قواعد منطق با نصوص فلسفی است. هیچکس به اندازه رازی هم از اصطلاحات منطقی خصوصا منطق موجهات در کتب فلسفی خود استفاده بالفعل نمیکند. اما البته بیان ملاصدرا بدون اینکه بالفعل به این قواعد اذعان کند، ساختار قیاسی و برهانی بسیار محکمتری از همه فیلسوفان دیگر مسلمان دارد. این استعمال به شیوه صدرا استعمال بالملکه است و استعمال رازی استعمال بالفعل. قطعا استعمال بالملکه اشرف و ارجح است اما جز از طریق استعمال بالفعل و نیز به واسطه داشتن فطرت و طینت استدلالی است که این دومی درباره ملاصدرا بیشتر صادق است.

.
به نام خدا
همچنان می‌بینم بین دو تراز و طراز خلط می‌شود و کفهٔ طراز سنگین‌تر است.
تراز که مشخص است با ترازو نسبت دارد به معنی سطح و میزان و درجه است (نیز از ابزارهای بنایی): هم‌تراز= هم‌پایه.
طراز زینتی بوده که بر جامه و پوشاک می‌دوخته اند و پس از آن معنی مطلق زینت و آرایه یافته است (یا برعکس؟):
به سخنهای من پدید آید
بر تن و آستین حق طراز
(ناصرخسرو)
هیچ شه را چنین وزیر نبود
مملکتدار و کار ملک طراز
(فرخی)
البته اینکه طبق دهخدا نوشته اند:
اصل این کلمه تراز فارسی و معرب است ، سیوطی در کتاب «المزهر» گوید: فممّا اخذوه (ای العرب) من الفارسیة، الطراز. زوزنی در کتاب المصادر خویش گوید: التطریز بر جامه طراز کردن. طراز جامه .(قوافی امیر علیشیر). علم ثوب. (زمخشری) (صحاح)
درست می‌تواند بود چون زیبایی و نظم نسبت دارند اما باز مجوز کاربرد طراز به جای تراز نیست.
این خطا را خود ما هم مرتکب شده بودیم:
https://www.tg-me.com/denkerfahr/6155
یک طراز هم داریم که نام شهری است و مشهور به داشتن خوبرویان مطرز تراز. 😁
https://rubika.ir/post/WnDODpvQHX
صفحهٔ برادر فاضلم جناب دکامی در روبیکا
[از نامه به یک دوست]
سلام و درود
وقتتان خوش
[...]
نکته اینجاست که در این تحلیل وضعیت تاریخی خاص بشر که ما هم باید به آن متذکر باشیم دیده نشده.
[...]
این وضعیت تاریخ تازهٔ بشر انتشار است (نمی‌خواهم وارد بحث فرد منتشر نزد مرحوم فردید بشوم‌).
الان کمابیش هیچ تمرکزی وجود ندارد و برای همین است که صورت نوعی سیاست در عصر ما که عصر علم و تخصص هم خوانده شده، می‌شود مردم‌سالاری یعنی عدم تمرکز قدرت سیاسی ولو بر گروه متخصصان،
در رسانه و هنر
در فلسفه
در سبک زندگی
و غیره
این انتشار است که باعث شده از اقتدار رسانه‌های رسمی تا حد زیادی کاسته شود و بنابراین حرف کسانی که مثلا وضع مخاطب فعلی صداوسیما را با دهه‌های قبل می‌سنجند حتی علمی هم نیست.
چنانکه در ظهور و افول نشریات هم می‌بینیم.
اما چرا در اقتصاد ما همچنان شاهد نوعی اقتدار و تمامیت‌گرایی هستیم.
چون اقتصاد خود قدرت است.
[...]
تجربهٔ تفکر
خب می‌دانم موجب سرافکندگی است ولی می‌گویم جهت = mode جهت/ توجیه/ جهت‌مندی = modality مُوَجَّه (قضیة مُوجَّهة) = modal (modal statement) معما حل شد. 🤓 موجِّه نداریم.
واژه‌نامهٔ فلسفی سهیل محسن افنان
ط، اساس= خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس
ساوی= زين‌الدين عمر بن سهلان ساوى، تبصره‌ و دو رسالهٔ دیگر در منطق
2025/02/23 18:35:09
Back to Top
HTML Embed Code: