ژاله آموزگار :
اسطوره داستان و سرگذشتی است مینوی که معمولا اصلش معین نیست و شرح یک عمل یا عقیده یا به وجود آمدن پدیدهای طبیعی است به صورت فراسویی
زیربنای باورهای دینی پیش از ادیان توحیدی این است.
اوایل هر چیز را اسطوره روایت میکند.
اسطوره داستان و سرگذشتی است مینوی که معمولا اصلش معین نیست و شرح یک عمل یا عقیده یا به وجود آمدن پدیدهای طبیعی است به صورت فراسویی
زیربنای باورهای دینی پیش از ادیان توحیدی این است.
اوایل هر چیز را اسطوره روایت میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الأحقاف، ١٧-١٨ (ترجمهٔ استاد خرمشاهی منقول از نرمافزار حبل المتین):
وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ
ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﻲﮔﻔﺖ ﺍﻑ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ! ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻲﺩﻫﻴﺪ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﮔﻮﺭ ﺯﻧﺪﻩ] ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮم، ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﺴﻠﻬﺎی [ﺑﺴﻴﺎﺭی] ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ [ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ]، ﻭ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ [ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ] ﻭﺍی ﺑﺮ ﺗﻮ! ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭ! ﺑﻲﮔﻤﺎﻥ ﻭﻋﺪهٔ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺳﺖ، ﻭ [ﺍﻭ] ﮔﻮﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺟﺰ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﻫﺎی ﭘﻴﺸﻴﻨﻴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ (١٧)
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ
ﺍﻳﻨﺎن اند ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﺘﻬﺎی ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺣﻜﻢ [ﻋﺬﺍﺏ] ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻌﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻨﺎن اند ﻛﻪ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭ اﻧﺪ (١٨)
ترجمهٔ آلمانی رودی پارت:
17.Und derjenige, der zu seinen Eltern sagt: "Pfui über euch! Verkündet ihr mir daß ich auferstehen soll, obwohl schon vor mir Geschlechter dahingegangen sind?" und (der ihnen, wenn) sie beide Allah zu Hilfe rufen (und zu ihm sagen): "Wehe dir, glaube! Denn die Verheißung Allahs ist wahr", sagt: "Das sind nichts als Fabeln der Alten"
18.(der gehört zu) jenen, gegen welche der Spruch (der Strafe) fällig wurde, zusammen mit den Scharen, die vor ihnen hingingen von den Ginn und den Menschen. Wahrlich, sie sind die Verlierer gewesen.
دو نکته از ترجمهٔ پارت:
اول ترجمهٔ قرن به Geschlecht که اینجا معادل Generation (نسل) است.
دوم ترجمهٔ اسطوره به Fabel که عموماً داستان تمثیلی معنی میدهد.
الأحقاف، ١٧-١٨ (ترجمهٔ استاد خرمشاهی منقول از نرمافزار حبل المتین):
وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ
ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﻲﮔﻔﺖ ﺍﻑ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ! ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻲﺩﻫﻴﺪ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﮔﻮﺭ ﺯﻧﺪﻩ] ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮم، ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﺴﻠﻬﺎی [ﺑﺴﻴﺎﺭی] ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ [ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ]، ﻭ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ [ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ] ﻭﺍی ﺑﺮ ﺗﻮ! ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭ! ﺑﻲﮔﻤﺎﻥ ﻭﻋﺪهٔ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺳﺖ، ﻭ [ﺍﻭ] ﮔﻮﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺟﺰ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﻫﺎی ﭘﻴﺸﻴﻨﻴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ (١٧)
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ
ﺍﻳﻨﺎن اند ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﺘﻬﺎی ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺣﻜﻢ [ﻋﺬﺍﺏ] ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻌﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻨﺎن اند ﻛﻪ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭ اﻧﺪ (١٨)
ترجمهٔ آلمانی رودی پارت:
17.Und derjenige, der zu seinen Eltern sagt: "Pfui über euch! Verkündet ihr mir daß ich auferstehen soll, obwohl schon vor mir Geschlechter dahingegangen sind?" und (der ihnen, wenn) sie beide Allah zu Hilfe rufen (und zu ihm sagen): "Wehe dir, glaube! Denn die Verheißung Allahs ist wahr", sagt: "Das sind nichts als Fabeln der Alten"
18.(der gehört zu) jenen, gegen welche der Spruch (der Strafe) fällig wurde, zusammen mit den Scharen, die vor ihnen hingingen von den Ginn und den Menschen. Wahrlich, sie sind die Verlierer gewesen.
دو نکته از ترجمهٔ پارت:
اول ترجمهٔ قرن به Geschlecht که اینجا معادل Generation (نسل) است.
دوم ترجمهٔ اسطوره به Fabel که عموماً داستان تمثیلی معنی میدهد.
Forwarded from Sāmān
هندواروپایی آغازی:péhₐtēr*
۱)آریایی:
هندوایرانی آغازی:pHtar*
سنسکریت:pitár
اوستایی:pitar
پارسی باستان:piça
سکایی باستان:Πιδος, Φιδας, Πιτφαρναχής
سغدی:ptr'
ختنی:pätar, pəta, pətar
خوارزمی میانه:fcwr(')
پارسی میانه:pid, pidar
فارسی: پدر
یغنابی:pądár
آسی ایرونی:fyd
آسی دیگوری:fidæ
پشتو:plār
خوارزمی نو:padár, pic
بلوچی:pit
شُغنی:ped
سریکلی:pit
۲)ژرمنی:
ژرمنی آغازی:fader*
گوتی:fadar
اسکاندیناوی کهن:faðir
فاروئی:faðir
اِلفدَلیان:faðer
انگلیسی باستان:fæder
انگلیسی نو:father
فریزی باستان:feder
ساکسونی باستان:fadar
هلندی:vader
آلمانی فرازین باستان:fatar
آلمانی:vater
۳)ایتالی:
ایتالی آغازی:pater, *patrijo,* *patre_-ow
لاتین:pater_-tris
ونیزی:pater
آسکنی/اُسکنی:patir
مارسی:patre
پایسین جنوبی:patereíh
۴)سلتی:
سلتی آغازی:fatīr*
ایرلندی کهن:athir, athair
گالی:aterbo
۵)هلنی:
یونانی:πάτήρ
۶)ارمنی:
ارمنی:hayr
۷)تخاری
تخاری الف:pācar
تخاری ب:pācer
از ۱۰ خانوادهی زبانی هندواروپایی، خانوادههای آناتولیایی، بالتی و اسلاوی این واژه را ندارند. این سه خانواده و دیگر خانوادههای زبانهای هندواروپایی (حتی ایرانی مثلاً وخی و یا حتی ترکی) به جای این ریشهی اسمی از ریشهی اسمی
*at-, *t-at', *hₐet-, *h₁at-, *t-h₄et-
استفاده میکنند.
آقای د وان هم اعتقاد دارند که این ریشه، یعنی "پدر"، جزء اولش از آواهای کودکانهست.
استاد بیکس هم اشاره کردند که در متون یونانی، واژهی یونانی در معنای مادر بکار رفته است. ظاهر مناسبات خانوادگی هندواروپاییان مردانهست ولی در بطن این مناسبات زنمحوری نیز احساس میشود که یکی از دلایل جابجایی نام پدر و مادر در میان یونانیها همین رگههای خیلی ضعیف زنمحوری در هندواروپایی آغازی است که از این روی باعث شده "نیا" هم ریشهی مشترکی با "ننه" داشته باشد.
معنییی که دکتر حسندوست داده طبق نظرات پوکورنیست.
والده برای جزء اول پدر، بجز پاییدن با یک ریشهی فعلی دیگری به معنی کشیدن مرتبط دانسته. از حق نباید گذشت، هیچ کس تا به حال کاری به عظمت کار پوکورنی انجام نداده.
در اوستا tūirya هم اسم خاص بوده و هم برای نام عمو استفاده میشده. این واژهی اوستایی بنیاد مشترکی با واژهی "پدر" نیز دارد که با حذف ph استفاده میشده. "اَفْدَر" در متون کلاسیک فارسی هم یعنی "عمو" باز با پدر بنیاد مشترک دارد.
ظاهراً "پدر" یک رابطهی ویژه با "بابا" دارد که شاید مفهوم "خوراک دهنده" بدهد. البته هنوز شاهدی برای این مدعا جز تغییر معنایی پدر و مادر و معنی که دکتر حسندوست برای بابا داده نیافتم.
پسوند هندواروپایی ter-* پسوند اسم فاعل ساز است و فقط برای واژههای خانوادگی بکار نمیرود (پدر، مادر، برادر، دختر و داماد). مثلاً creator در انگلیسی این پسوند را دارد.
۱)آریایی:
هندوایرانی آغازی:pHtar*
سنسکریت:pitár
اوستایی:pitar
پارسی باستان:piça
سکایی باستان:Πιδος, Φιδας, Πιτφαρναχής
سغدی:ptr'
ختنی:pätar, pəta, pətar
خوارزمی میانه:fcwr(')
پارسی میانه:pid, pidar
فارسی: پدر
یغنابی:pądár
آسی ایرونی:fyd
آسی دیگوری:fidæ
پشتو:plār
خوارزمی نو:padár, pic
بلوچی:pit
شُغنی:ped
سریکلی:pit
۲)ژرمنی:
ژرمنی آغازی:fader*
گوتی:fadar
اسکاندیناوی کهن:faðir
فاروئی:faðir
اِلفدَلیان:faðer
انگلیسی باستان:fæder
انگلیسی نو:father
فریزی باستان:feder
ساکسونی باستان:fadar
هلندی:vader
آلمانی فرازین باستان:fatar
آلمانی:vater
۳)ایتالی:
ایتالی آغازی:pater, *patrijo,* *patre_-ow
لاتین:pater_-tris
ونیزی:pater
آسکنی/اُسکنی:patir
مارسی:patre
پایسین جنوبی:patereíh
۴)سلتی:
سلتی آغازی:fatīr*
ایرلندی کهن:athir, athair
گالی:aterbo
۵)هلنی:
یونانی:πάτήρ
۶)ارمنی:
ارمنی:hayr
۷)تخاری
تخاری الف:pācar
تخاری ب:pācer
از ۱۰ خانوادهی زبانی هندواروپایی، خانوادههای آناتولیایی، بالتی و اسلاوی این واژه را ندارند. این سه خانواده و دیگر خانوادههای زبانهای هندواروپایی (حتی ایرانی مثلاً وخی و یا حتی ترکی) به جای این ریشهی اسمی از ریشهی اسمی
*at-, *t-at', *hₐet-, *h₁at-, *t-h₄et-
استفاده میکنند.
آقای د وان هم اعتقاد دارند که این ریشه، یعنی "پدر"، جزء اولش از آواهای کودکانهست.
استاد بیکس هم اشاره کردند که در متون یونانی، واژهی یونانی در معنای مادر بکار رفته است. ظاهر مناسبات خانوادگی هندواروپاییان مردانهست ولی در بطن این مناسبات زنمحوری نیز احساس میشود که یکی از دلایل جابجایی نام پدر و مادر در میان یونانیها همین رگههای خیلی ضعیف زنمحوری در هندواروپایی آغازی است که از این روی باعث شده "نیا" هم ریشهی مشترکی با "ننه" داشته باشد.
معنییی که دکتر حسندوست داده طبق نظرات پوکورنیست.
والده برای جزء اول پدر، بجز پاییدن با یک ریشهی فعلی دیگری به معنی کشیدن مرتبط دانسته. از حق نباید گذشت، هیچ کس تا به حال کاری به عظمت کار پوکورنی انجام نداده.
در اوستا tūirya هم اسم خاص بوده و هم برای نام عمو استفاده میشده. این واژهی اوستایی بنیاد مشترکی با واژهی "پدر" نیز دارد که با حذف ph استفاده میشده. "اَفْدَر" در متون کلاسیک فارسی هم یعنی "عمو" باز با پدر بنیاد مشترک دارد.
ظاهراً "پدر" یک رابطهی ویژه با "بابا" دارد که شاید مفهوم "خوراک دهنده" بدهد. البته هنوز شاهدی برای این مدعا جز تغییر معنایی پدر و مادر و معنی که دکتر حسندوست برای بابا داده نیافتم.
پسوند هندواروپایی ter-* پسوند اسم فاعل ساز است و فقط برای واژههای خانوادگی بکار نمیرود (پدر، مادر، برادر، دختر و داماد). مثلاً creator در انگلیسی این پسوند را دارد.
به نام خدا
یک نکته درباب متون یونانی باستان از قبیل ایلیاد و ادیسه و تراژدیها و حتی آثار ارسطو.
کسانی که با متون ارجمند فارسی انس دارند به مسألهٔ سخت تصحیح انتقادی متون برخورده اند.
درست همین وضع سخت در تصحیح متون یونانی هم دیده میشود و آنجا هم رد و اثباتها و تشکیکهای فراوان وجود دارد که معمولا در ترجمهها بازتابی نمییابد.
یک نکته درباب متون یونانی باستان از قبیل ایلیاد و ادیسه و تراژدیها و حتی آثار ارسطو.
کسانی که با متون ارجمند فارسی انس دارند به مسألهٔ سخت تصحیح انتقادی متون برخورده اند.
درست همین وضع سخت در تصحیح متون یونانی هم دیده میشود و آنجا هم رد و اثباتها و تشکیکهای فراوان وجود دارد که معمولا در ترجمهها بازتابی نمییابد.
به نام خدا
نمیدانم نخستین باز چه کسی از نظریهٔ هنر متعهد سخن گفت.
میدانم که اصولاً کتب دینی و شاید عموم منابع مکتوب عالم قديم صورت اگر نه شعری، دست کم ادبی و هنری داشته، شاید چون کتابت و نویسندگی در انحصار بخش کوچکی از جامعه بوده که از تربیت خاصی بهره برده بوده اند.
خلاصه بگویم افلاطون روی خوشی به هنر نشان نمیدهد مگر موسیقی اما ارسطو برای هنر نوعی حالت تهذیب نفسانی که کیفیتش همچنان محل بحث است قایل است.
نسبت هنر و مذهب در سدههای میانه و بعد از دورهٔ یونانیمآبی بسیار پررنگ شده چون مذهب قدرت فائق و مسیطری یافته بوده و بهنوعی تمامی عرصههای اقتصادی و لاجرم اجتماعی را در اختیار خود داشته و میشود گفت کمتر میتوان هنر غیردینی یا نامرتبط با وجوهی از دین و حتی بیاعتنا به دین یافت چه رسد به هنر ضددینی.
در دوران معاصر، هنر متعهد به نوعی متعلق به جریانهای چپ و مذهبی دانسته میشده و البته همچنان در میان اهل مذهب هم بین هنر و مناسک دینی پیوند محکمی برقرار است.
این جمله را به بیانهای مختلف از زبان متولیان دین شنیده ایم که هنر اثر مهمی در بقای دین دارد مثلاً رهبر انقلاب مکرر به نقش اساسی هنر در ترویج و بقای مفاهیم دینی تاکید کرده است.
اگر کسی درمجموع معتقد باشد هنر وسیلهٔ کارا و مهمی در ترویج عقاید است ایرادی ندارد، مسأله جایی جدی میشود که معتقد شویم اصیلترین و اساسیترین و مؤثرترین وسیلهٔ ترویج و تحکیم عقاید، هنر است و برای همین باید بیشترین و مهمترین سرمایهها صرف آن شود.
چون اگر واقعا هنر آن نقشی را که ترسیم میکنند نداشته باشد توگویی روی امر کمبازده و شاید موهومی سرمایهگذاری شده است.
درواقع پرسش اصلی اینجاست که برای ترویج عقیدهٔ صحیح، ابزار اصلی واقعاً چیست.
مثالی بزنم: نظام عقیدتی شرک یونانی شامل سلسلهای از خدایان و موجودات الوهی و نقشهایی که بر عهده داشتند قرنها از ابزار هنری بسیار والایی که تا الان هم جذابیت خود را حفظ کرده برخوردار بود و در کنار آن شخصیتهای برجستهای چون افلاطون و ارسطو و بسیاری فیلسوفان دیگر تا پرُکلُس آن را یا بدیهی گرفته بودند و یا بهنحوی مروجش بودند.
اما این نظام عقیدتی اکنون دیگر وجود ندارد.
پس علت اضمحلال و نابودی این نظام فکری قطعاً نیافتن پشتوانهٔ هنری نبود.
یا نمونهٔ دین مانوی را در نظر بگیرید. این دین نیز از پشتوانهٔ هنری والایی برخوردار بود و آثار ادبی زیادی به زبانهای مختلف مطابق با فرهنگهای دوران قدیم در ترویج آن تولید شده بود اما اکنون هیچ اثری از ارژنگ و مانی و دین مانوی در جهان وجود ندارد.
ممکن است گفته شود ظهور نظامهای عقیدتی رقیب قویتر باعث این نابودیها شده اما اگر در تاریخ عقاید دقیق شویم میبینیم که این نابودی لزوماً به سبب بهرهمندی نظامهای رقیب از هنرمندانی ماهرتر نبوده است.
نمونهٔ هند بسیار جالب توجه است. همچنان صدها میلیون هندی به عقاید باستانی خود ملتزم و در عمل به آنها کوشا هستند.
این عقاید گونهگونی شگفتی دارند اما در یک چیز مشترک اند، نسبتی با مبانی فکری تمدن جدید مسیطر بر عالم ندارند و همچنان از داستانهای باستان (یا بگوییم اساطیر) پیروی میکنند.
علت ماندگاری این عقاید و مثلاً کمرنگ شدن مسیحیت در غرب یا آیینهای مردمان آمریکای لاتین چیست؟*
آیا درنهایت میتوان به جای آثار فکری و هنری باشکوه و والا، برای بهرهمندی از پشتوانهٔ تمدنی و قوت اقتصادی نقش اصلی در بقای یک عقیده قایل شد؟
باب پرسش همچنان برای من باز است.
*) این مطلب که آیا اديان باستانی هند هم با بحران و ریزش پرشمار مؤمنان مواجه هستند یا نه باز برایم پرسشی جدی است.
نمیدانم نخستین باز چه کسی از نظریهٔ هنر متعهد سخن گفت.
میدانم که اصولاً کتب دینی و شاید عموم منابع مکتوب عالم قديم صورت اگر نه شعری، دست کم ادبی و هنری داشته، شاید چون کتابت و نویسندگی در انحصار بخش کوچکی از جامعه بوده که از تربیت خاصی بهره برده بوده اند.
خلاصه بگویم افلاطون روی خوشی به هنر نشان نمیدهد مگر موسیقی اما ارسطو برای هنر نوعی حالت تهذیب نفسانی که کیفیتش همچنان محل بحث است قایل است.
نسبت هنر و مذهب در سدههای میانه و بعد از دورهٔ یونانیمآبی بسیار پررنگ شده چون مذهب قدرت فائق و مسیطری یافته بوده و بهنوعی تمامی عرصههای اقتصادی و لاجرم اجتماعی را در اختیار خود داشته و میشود گفت کمتر میتوان هنر غیردینی یا نامرتبط با وجوهی از دین و حتی بیاعتنا به دین یافت چه رسد به هنر ضددینی.
در دوران معاصر، هنر متعهد به نوعی متعلق به جریانهای چپ و مذهبی دانسته میشده و البته همچنان در میان اهل مذهب هم بین هنر و مناسک دینی پیوند محکمی برقرار است.
این جمله را به بیانهای مختلف از زبان متولیان دین شنیده ایم که هنر اثر مهمی در بقای دین دارد مثلاً رهبر انقلاب مکرر به نقش اساسی هنر در ترویج و بقای مفاهیم دینی تاکید کرده است.
اگر کسی درمجموع معتقد باشد هنر وسیلهٔ کارا و مهمی در ترویج عقاید است ایرادی ندارد، مسأله جایی جدی میشود که معتقد شویم اصیلترین و اساسیترین و مؤثرترین وسیلهٔ ترویج و تحکیم عقاید، هنر است و برای همین باید بیشترین و مهمترین سرمایهها صرف آن شود.
چون اگر واقعا هنر آن نقشی را که ترسیم میکنند نداشته باشد توگویی روی امر کمبازده و شاید موهومی سرمایهگذاری شده است.
درواقع پرسش اصلی اینجاست که برای ترویج عقیدهٔ صحیح، ابزار اصلی واقعاً چیست.
مثالی بزنم: نظام عقیدتی شرک یونانی شامل سلسلهای از خدایان و موجودات الوهی و نقشهایی که بر عهده داشتند قرنها از ابزار هنری بسیار والایی که تا الان هم جذابیت خود را حفظ کرده برخوردار بود و در کنار آن شخصیتهای برجستهای چون افلاطون و ارسطو و بسیاری فیلسوفان دیگر تا پرُکلُس آن را یا بدیهی گرفته بودند و یا بهنحوی مروجش بودند.
اما این نظام عقیدتی اکنون دیگر وجود ندارد.
پس علت اضمحلال و نابودی این نظام فکری قطعاً نیافتن پشتوانهٔ هنری نبود.
یا نمونهٔ دین مانوی را در نظر بگیرید. این دین نیز از پشتوانهٔ هنری والایی برخوردار بود و آثار ادبی زیادی به زبانهای مختلف مطابق با فرهنگهای دوران قدیم در ترویج آن تولید شده بود اما اکنون هیچ اثری از ارژنگ و مانی و دین مانوی در جهان وجود ندارد.
ممکن است گفته شود ظهور نظامهای عقیدتی رقیب قویتر باعث این نابودیها شده اما اگر در تاریخ عقاید دقیق شویم میبینیم که این نابودی لزوماً به سبب بهرهمندی نظامهای رقیب از هنرمندانی ماهرتر نبوده است.
نمونهٔ هند بسیار جالب توجه است. همچنان صدها میلیون هندی به عقاید باستانی خود ملتزم و در عمل به آنها کوشا هستند.
این عقاید گونهگونی شگفتی دارند اما در یک چیز مشترک اند، نسبتی با مبانی فکری تمدن جدید مسیطر بر عالم ندارند و همچنان از داستانهای باستان (یا بگوییم اساطیر) پیروی میکنند.
علت ماندگاری این عقاید و مثلاً کمرنگ شدن مسیحیت در غرب یا آیینهای مردمان آمریکای لاتین چیست؟*
آیا درنهایت میتوان به جای آثار فکری و هنری باشکوه و والا، برای بهرهمندی از پشتوانهٔ تمدنی و قوت اقتصادی نقش اصلی در بقای یک عقیده قایل شد؟
باب پرسش همچنان برای من باز است.
*) این مطلب که آیا اديان باستانی هند هم با بحران و ریزش پرشمار مؤمنان مواجه هستند یا نه باز برایم پرسشی جدی است.
Forwarded from Iran International ایران اینترنشنال
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرتاضهای برهنه هندو بامداد سهشنبه ۲۵ دیماه به آب رودخانه گنگ رفته و مراسم «حمام سلطنتی» را در گردهمایی مذهبی «کوم میلا» در هند بهجا آوردند.
کوم میلا را بزرگترین گردهمایی انسان در جهان دانستهاند که حدود شش هفته به طول میانجامد و تخمینها نشان از حضور بیش از ۴۰۰ میلیون نفر در آن دارد.
حمام سلطنتی بخش مهمی از این رویداد است که هر ۱۲ سال یکبار در شهر پریاگراج در ایالت اوتار پرادش انجام میشود که محل تلاقی سه رودخانه مقدس هندوها، گنگ، جمنا و ساراسواتی است.
مرتاضهای برهنه با بدنی رنگشده و تنها با پوششی از مهرههای مقدس بر تن که برخی نیزه یا گرز به دست داشتند و سوار بر اسب بودند، در میان سرودها و صدای طبلهای مریدان خود به داخل رودخانه رفتند.
کوم میلا را بزرگترین گردهمایی انسان در جهان دانستهاند که حدود شش هفته به طول میانجامد و تخمینها نشان از حضور بیش از ۴۰۰ میلیون نفر در آن دارد.
حمام سلطنتی بخش مهمی از این رویداد است که هر ۱۲ سال یکبار در شهر پریاگراج در ایالت اوتار پرادش انجام میشود که محل تلاقی سه رودخانه مقدس هندوها، گنگ، جمنا و ساراسواتی است.
مرتاضهای برهنه با بدنی رنگشده و تنها با پوششی از مهرههای مقدس بر تن که برخی نیزه یا گرز به دست داشتند و سوار بر اسب بودند، در میان سرودها و صدای طبلهای مریدان خود به داخل رودخانه رفتند.
تجربهٔ تفکر:
Title: Socially Engaged Art after Socialism: Art and Civil Society in Post Communist Europe
Series: International Library of Modern and Contemporary Art
Author(s): Izabel Galliera
Publisher: I.B.Tauris
Year: 2017
Title: Socially Engaged Art History and Beyond: Alternative Approaches to the Theory and Practice of Art History Volume:
Author(s): Cindy Persinger; Azar Rejaie
Publisher: Springer International Publishing
Year: 2021
Title: Socially Engaged Art and the Neoliberal City
Author(s): Cecilie Sachs Olsen
Publisher: Routledge City:
Year: 2019 Edition:
Language:
Title: Socially Engaged Art in Contemporary China: Voices from Below
Author(s): Meiqin Wang
Publisher: Routledge
Year: 2019
Title: Education for Socially Engaged Art: A Materials and Techniques Handbook
Author(s): Pablo Helguera
Publisher: Jorge Pinto Books Inc.
Year: 2011
Title: Art and Belief : Artists Engaged in Interreligious Dialogue
Author(s): Ruth Illman
Publisher: Taylor & Francis Group
Year: 2014
Title: Feltness: Research-Creation, Socially Engaged Art, and Affective Pedagogies
Author(s): Stephanie Springgay
Publisher: Duke University Press
Year: 2022
Title: Applying Performance: Live Art, Socially Engaged Theatre and Affective Practice
Author(s): Nicola Shaughnessy (auth.)
Publisher: Palgrave Macmillan UK
Year: 2012
Title: Socially Engaged Art after Socialism: Art and Civil Society in Post Communist Europe
Series: International Library of Modern and Contemporary Art
Author(s): Izabel Galliera
Publisher: I.B.Tauris
Year: 2017
Title: Socially Engaged Art History and Beyond: Alternative Approaches to the Theory and Practice of Art History Volume:
Author(s): Cindy Persinger; Azar Rejaie
Publisher: Springer International Publishing
Year: 2021
Title: Socially Engaged Art and the Neoliberal City
Author(s): Cecilie Sachs Olsen
Publisher: Routledge City:
Year: 2019 Edition:
Language:
Title: Socially Engaged Art in Contemporary China: Voices from Below
Author(s): Meiqin Wang
Publisher: Routledge
Year: 2019
Title: Education for Socially Engaged Art: A Materials and Techniques Handbook
Author(s): Pablo Helguera
Publisher: Jorge Pinto Books Inc.
Year: 2011
Title: Art and Belief : Artists Engaged in Interreligious Dialogue
Author(s): Ruth Illman
Publisher: Taylor & Francis Group
Year: 2014
Title: Feltness: Research-Creation, Socially Engaged Art, and Affective Pedagogies
Author(s): Stephanie Springgay
Publisher: Duke University Press
Year: 2022
Title: Applying Performance: Live Art, Socially Engaged Theatre and Affective Practice
Author(s): Nicola Shaughnessy (auth.)
Publisher: Palgrave Macmillan UK
Year: 2012
قوم گفتند ار شما سعد خودیت*
نحس مایید و ضدیت و مرتدیت
جان ما فارغ بد از اندیشهها
در غم افکندید ما را و عنا
ذوق جمعیت که بود و اتفاق
شد ز فال زشتتان صد افتراق
طوطی نقل شکر** بودیم ما
مرغ مرگاندیش گشتیم از شما
هر کجا افسانهٔ غمگستریست
هر کجا آوازهٔ مستنکریست
هر کجا اندر جهان فال بذست
هر کجا مسخی نکالی مأخذست
در مثال قصه و فال شماست
در غمانگیزی شما را مشتهاست***
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh137
*) «ایت» صورت گویشی «اید» است.
**) «نقل» واژهای دخیل از nucleus لاتینی (انگلیسی nut، آلمانی Nuss) به معنی خوراکی تفریحی (تنقلات) است و «نقلِ شکر» ترکیب اضافی است (با «نقل و شکر» اشتباه نشود).
***) مشت داشتن به معنی مرسومتر دست داشتن (فلانی در فلان کار دست دارد) یعنی توانایی داشتن به کار رفته است.
#هادی_عامل
#مرگ_اندیشی
نحس مایید و ضدیت و مرتدیت
جان ما فارغ بد از اندیشهها
در غم افکندید ما را و عنا
ذوق جمعیت که بود و اتفاق
شد ز فال زشتتان صد افتراق
طوطی نقل شکر** بودیم ما
مرغ مرگاندیش گشتیم از شما
هر کجا افسانهٔ غمگستریست
هر کجا آوازهٔ مستنکریست
هر کجا اندر جهان فال بذست
هر کجا مسخی نکالی مأخذست
در مثال قصه و فال شماست
در غمانگیزی شما را مشتهاست***
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh137
*) «ایت» صورت گویشی «اید» است.
**) «نقل» واژهای دخیل از nucleus لاتینی (انگلیسی nut، آلمانی Nuss) به معنی خوراکی تفریحی (تنقلات) است و «نقلِ شکر» ترکیب اضافی است (با «نقل و شکر» اشتباه نشود).
***) مشت داشتن به معنی مرسومتر دست داشتن (فلانی در فلان کار دست دارد) یعنی توانایی داشتن به کار رفته است.
#هادی_عامل
#مرگ_اندیشی
تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد 39: τῷ πάντ΄ ὄνομ΄ ἔσται, ὅσσα βροτοὶ κατέθεντο* πεποιθότες** εἶναι ἀληθῆ پس اینهمه نه بیرون از نامهایی توانند بود که مردمانشان نامیده اند و به راستشان انگاشته اند (ترجمه مرحوم استاد فردید) *) واژه یونانی از بن فعلی κατατίθημι به…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ولی چه وفاق جالب توجهی حول انتقاد از برنامهٔ وعدهٔ مرگ (هشتگهادیعامل) شکل گرفته
از سیاسی و فلسفی و هنری و عامی همگی متفق اند که صداوسیما ذاتاً پلید است و این هم دلیلش.
جدی جای مطالعه دارد.
من هم البته مرگجو نیستم ولی اگر کسی یادم بیندازد خواهم مرد جا دارد از او تشکر کنم.
گمان نکنم در فارسی کتابی در تحلیل مرگ داشته باشیم ولی در منابع علوم انسانی غربی زیاد داریم و جالب اینکه قاعدةً باید برعکس میبود.
از سیاسی و فلسفی و هنری و عامی همگی متفق اند که صداوسیما ذاتاً پلید است و این هم دلیلش.
جدی جای مطالعه دارد.
من هم البته مرگجو نیستم ولی اگر کسی یادم بیندازد خواهم مرد جا دارد از او تشکر کنم.
گمان نکنم در فارسی کتابی در تحلیل مرگ داشته باشیم ولی در منابع علوم انسانی غربی زیاد داریم و جالب اینکه قاعدةً باید برعکس میبود.
کتیبهی اردشیر در نقش رستم (ب) / ANRm-b
بر روی اسب اورمزد، كتيبهای به سه زبان یونانی، پهلوی اشکانی و فارسی میانه نگاشته شده است. تحریر فارسی میانه در بالا ، تحریر پهلوی اشکانی در زير آن و تحریر يونانی در زير تحریر پهلوی اشکانی قرار دارد.
تحریر یونانی
τοῦτο τὸ πρόσωπον Διὸς θεοῦ.
تحریر پهلوی اشکانی (پارتی)
حرفنویسی
ptkr ZNE ʾhwrmzd ALHA
آوانویسی
patkar im Ōhrmazd baγ
تحریر فارسی میانه (پهلوی ساسانی)
حرفنویسی
ptkly ZNE ʾwhrmzdy bgy
آوانویسی
pahikar ēn Ōhrmazd bay
ترجمهی تحریر یونانی
این پیکر* زئوس خداوندگار است**.
ترجمهی تحریرهای ایرانی (پهلوی اشکانی و فارسی میانه)
این پیکر اورمزد بغ است.
توضیحات
واژهی یونانی Διὸς (Dios:) که همان خدای بزرگ یونانی، «زئوس» است، معادل واژهی ایرانی Ōhrmazd (اورمزد) به کار رفته است. این امر نشاندهندهی سنتی است که از زمان تسلط یونانیان حکومت سلوکی بر ایران رواج داشته و همانا مطابقت خدایان یونانی با خدایان و ایزدان ایرانی بوده که تا اوایل دورهی ساسانی ادامه داشته است.
حواشی نورالهی:
*) کاربرد واژهٔ πρόσωπον (پرُسُپُن) که به معنی صورتک و ریشهٔ Person است برای «پیکر» جالب است.
**) در این سه متن فعل اسنادی به کار نرفته است.
بر روی اسب اورمزد، كتيبهای به سه زبان یونانی، پهلوی اشکانی و فارسی میانه نگاشته شده است. تحریر فارسی میانه در بالا ، تحریر پهلوی اشکانی در زير آن و تحریر يونانی در زير تحریر پهلوی اشکانی قرار دارد.
تحریر یونانی
τοῦτο τὸ πρόσωπον Διὸς θεοῦ.
تحریر پهلوی اشکانی (پارتی)
حرفنویسی
ptkr ZNE ʾhwrmzd ALHA
آوانویسی
patkar im Ōhrmazd baγ
تحریر فارسی میانه (پهلوی ساسانی)
حرفنویسی
ptkly ZNE ʾwhrmzdy bgy
آوانویسی
pahikar ēn Ōhrmazd bay
ترجمهی تحریر یونانی
این پیکر* زئوس خداوندگار است**.
ترجمهی تحریرهای ایرانی (پهلوی اشکانی و فارسی میانه)
این پیکر اورمزد بغ است.
توضیحات
واژهی یونانی Διὸς (Dios:) که همان خدای بزرگ یونانی، «زئوس» است، معادل واژهی ایرانی Ōhrmazd (اورمزد) به کار رفته است. این امر نشاندهندهی سنتی است که از زمان تسلط یونانیان حکومت سلوکی بر ایران رواج داشته و همانا مطابقت خدایان یونانی با خدایان و ایزدان ایرانی بوده که تا اوایل دورهی ساسانی ادامه داشته است.
حواشی نورالهی:
*) کاربرد واژهٔ πρόσωπον (پرُسُپُن) که به معنی صورتک و ریشهٔ Person است برای «پیکر» جالب است.
**) در این سه متن فعل اسنادی به کار نرفته است.
تجربهٔ تفکر
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌴اخیراً شعری از برادر عزیزمان، علیمحمد مؤدب منتشر شده که کمتر نظیری در ادبیات معاصر دارد و علت آن هم شاید این باشد که برگرفته و ترجمهگونهای از خطبهٔ سالارشهیدان، امام حسین (ع) در مناست ۲ سال پیش از مرگ معاویه که در کتاب «تُحَفُ العُقول…
با توجه به شناختی که الان از عقل دارم دیگر به توجیه مرحوم ابنشعبه نمیتوانم رضایت دادن.
#حکمت_عملی_نقلی
#حکمت_عملی_نقلی