Forwarded from شرق
🔹بیانیه تحلیلی جمعی از اندیشمندان، فعالان سیاسی ومدنیِ دغدغهمند توسعه و مردمسالاری درباره انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳
راهگشایی کنیم
پای ایران در میان است
۱۵۱ نفر از اندیشمندان و فعالان سیاسی و مدنیِ دغدغهمند توسعه و مردمسالاری در ایران در بیانیهای تحلیلی و تفصیلی از حکمرانان و نیروهای سیاسی دعوت کردند در انتخابات زودرسِ ۱۴۰۳ برای تقویتِ میانهٔ اصلاحگر و ممکنسازیِ توافقهای مسالهمحور و راهگشا برای ایران بکوشند.
در این بیانیه آمده:
عموم ایرانیان ذینفعِ زندگی بهتر و آرامش و رشد و ثبات و گشایش تدریجیاند. زندگیشان اما در میانهٔ دو لبهٔ ستیزگر و حذفگرای سیاسی قربانی میشود. راه گشایش و توافقهای جدید از تقویت اصلاحگریِ میانهٔ پلساز در سیاست رسمی و جامعه میگذرد و نه تشدید دوقطبیِ خشونتپرور. وقت تقویت کنشگریِ مرزی و میانهٔ اصلاحگر، توافقساز، بهبودبخش زندگی و حلالِ مسائل است.
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-933236
@sharghdaily
sharghdaily.com
راهگشایی کنیم
پای ایران در میان است
۱۵۱ نفر از اندیشمندان و فعالان سیاسی و مدنیِ دغدغهمند توسعه و مردمسالاری در ایران در بیانیهای تحلیلی و تفصیلی از حکمرانان و نیروهای سیاسی دعوت کردند در انتخابات زودرسِ ۱۴۰۳ برای تقویتِ میانهٔ اصلاحگر و ممکنسازیِ توافقهای مسالهمحور و راهگشا برای ایران بکوشند.
در این بیانیه آمده:
عموم ایرانیان ذینفعِ زندگی بهتر و آرامش و رشد و ثبات و گشایش تدریجیاند. زندگیشان اما در میانهٔ دو لبهٔ ستیزگر و حذفگرای سیاسی قربانی میشود. راه گشایش و توافقهای جدید از تقویت اصلاحگریِ میانهٔ پلساز در سیاست رسمی و جامعه میگذرد و نه تشدید دوقطبیِ خشونتپرور. وقت تقویت کنشگریِ مرزی و میانهٔ اصلاحگر، توافقساز، بهبودبخش زندگی و حلالِ مسائل است.
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-933236
@sharghdaily
sharghdaily.com
پدیدهای را دارم میبینم و آن از میانه به یکی از دو سوی قطب رفتن کسانی است که نقش میانجی را داشتهاند یا چنین نقشی برای خودشان تعریف میکردند. یعنی یا دارند از سر راه معترضان خود را کنار میکشند یا به آن سوی قطب میگرایند و موضعهایی شبیه حاکمیت میگیرند.
ببینید آقای مهاجرانی چطور مانند مقامات جمهوری اسلامی از عاطفهی جمعی ایرانیان بهرهبرداری سیاسی میکند و نجابتشان را دلیل بر طرفداری از جمهوری اسلامی میگیرد! «حضور مکفی» مردم در تشییع جنازهی آیتالله رئیسی را دلیل بر حمایت آنها از جمهوری اسلامی میگیرد (بماند که آمار و ارقام بهاصطلاح میلیونی شرکتکنندگان بسیار تردیدبرانگیز است). مینویسد ملت با یک جمله از آیتالله خامنهای (که در کار کشور اختلال نخواهد شد) مثل سرو ایستاد! تو گویی مرگ اقای رئیسی تودههای وسیع مردم را نگران کرده بود و اساساً ذهنیت اجتماعی ایرانیان آن است که با مرگ یک رئیس جمهور در ساختار جمهوری اسلامی تغییر مهمی رخ داده است!
حال از آقای مهاجرانی عجب چندانی ندارم، چون ایشان سیاستمدار است و من نمیتوانم به همان راحتی انگیزههای سیاستمداران را بر وجه احسن حمل کنم که معلمان و استادان دلسوز کشور را. عجب من از امثال استاد خودمان است که در صداقتشان تردیدی ندارم. اما هرچه به موضعهای سیاسی اخیر ایشان نگاه میکنم میبینم نزدیکتر و نزدیکتر به هستهی سخت قدرت میشود و دیگر بهسختی میتوان ایشان را هم عضو طیف میانجی به شمار آورد. موضعگیریهای اخیر دکتر عبدالکریمی به گمان من ایشان را مانند یک «اصولگرای میانهرو» نشان میدهد نه کسی که بتواند میان حکومت و اپوزیسیون بایستد. ایشان کاملا با اپوزیسیون درافتاده و وفاقی که از آن سخن میگوید اصلا شامل حال آنها نمیشود. سلطنتطلب در ادبیات ایشان یک فحش سیاسیست و سایر گروههای اپوزیسیون هم وضع بهتری ندارند. به نظرم میرسد ایشان چه بسا ناخودآگاه دریافته که وفاق نمیتواند میان دو قطب مخالف صورت بگیرد و ترجیح داده به جانب یکی از این دو قطب میل کند. به نظر میرسد گفتمان وفاق دکتر عبدالکریمی در بُعد سیاسی آن، میتواند حداکثر میان دو دسته باشد، یکی حکومت و دوم منتقدانی که هرگز به گزینهای خارج از اصلاح حکومت نمیاندیشند.
مشکات
16 خردادماه 1403
با درود و احترام...
آنهایی که سنگ نظام را بر سینه می زنند از این گفته شما که افراد و اقشاری از جامعه در حال گذار از میانه و میانجیگری و خاکستری به سوی یکی از طرفین درگیر قدرت هستند، فقط چنین برداشت میکنند که جبهه ج.ا از حیث عِدّه هم در حال یارگیری بیشتر از چهره های شاخص و اقشار خاکستری است و اپوزیسیون هم از جهت عِدِّه و هم از حیث عُدِّه رو به افول است
و نیز مشارکت مکفی که شمای میانجی در تشییع جنازه رئیسی و هیئت همراه بدان قائل هستید را بیشتر از گذشته دلیل بر حماسه در تشییع جنازه آنها تلقی خواهند کرد...
خواستم عرض کنم که به گمان من متأسفانه در ادبیات سیاسی چند قرن گذشته ما، همواره داشتن صداقت در تحلیل های بویژه سیاسی بیشتر مورد سؤ استفاده طرفهای معارض قرار میگیرد...
همچنین در مورد گفته های آقای مهاجرانی با شما موافقم و اضافه کنم که گاهی اوقات مواضع سیاسی او در دفاع بی چون و چرا از ج.ا به مراتب از اصلاح طلبان سنتی هم فراتر میرود!
حال میخواهم از دلایل و ریشه های تعجب شما در مورد مواضع اخیر جناب عبدالکریمی در قالب چند سوال ساده انتقاداتی را به زعم خودم منصفانه و محترمانه به اطلاع رسانم و خوشحال خواهم شد نظر شما و دیگر دوستان را هم مطلع باشم...
من هم چون شما در صداقت و دلسوزی استاد عبدالکریمی تا این لحظه تردیدی ندارم اما نقد شما در مورد ایشان را هم دور از انصاف میدانم و هم خارج از پارادایم های یک تحلیل علمی ... به دلایلی که ذکر میکنم
اشاره ای به مواضع سیاسی اخیر ایشان نداشتید که چه بودند که موجب این برداشت در شما شده است که ایشان به هسته سخت قدرت نزدیک تر و نزدیک تر شده اند و از وفاق گذشته اند و کاملا با اپوزیسیون درافتاده اند!!!
اینکه ایشان مانند روال گذشته بعد از مدتها مطلبی را از فرد و یا گروهی احتمالا حامی ج.ا را در گروه خود به اشتراک گذاشته اند موجب این برداشت در شما شده است ؟!
در همین گروه که منتسب به ایشان هست و یا حتی گروهی که خود ایشان مستقیما مدیریت میکنند گفتمان حامی ج ا در اکثریت هست یا میانجی یا اپوزیسیون؟!
اینکه در همین گروه و حتی از جانب شخص من تحت فشار بودند که بعد از مرگ رئیسی و هیئت همراه او حداقل یک جمله کوتاه بگویند و اما چنین نکردند و سکوت مطلقی داشتند که موجب رنجش عده ای از دل بستگان گفتمان انقلاب شد؟!
اینکه صدا و سیما و دیگر رسانه های وابسته به حاکمیت به احتمال زیاد از ایشان درخواستی برای اظهار همدردی حداقلی با مشایعت کنندگان رئیسی داشته اند و امتناع کرده اند؟!
ببینید آقای مهاجرانی چطور مانند مقامات جمهوری اسلامی از عاطفهی جمعی ایرانیان بهرهبرداری سیاسی میکند و نجابتشان را دلیل بر طرفداری از جمهوری اسلامی میگیرد! «حضور مکفی» مردم در تشییع جنازهی آیتالله رئیسی را دلیل بر حمایت آنها از جمهوری اسلامی میگیرد (بماند که آمار و ارقام بهاصطلاح میلیونی شرکتکنندگان بسیار تردیدبرانگیز است). مینویسد ملت با یک جمله از آیتالله خامنهای (که در کار کشور اختلال نخواهد شد) مثل سرو ایستاد! تو گویی مرگ اقای رئیسی تودههای وسیع مردم را نگران کرده بود و اساساً ذهنیت اجتماعی ایرانیان آن است که با مرگ یک رئیس جمهور در ساختار جمهوری اسلامی تغییر مهمی رخ داده است!
حال از آقای مهاجرانی عجب چندانی ندارم، چون ایشان سیاستمدار است و من نمیتوانم به همان راحتی انگیزههای سیاستمداران را بر وجه احسن حمل کنم که معلمان و استادان دلسوز کشور را. عجب من از امثال استاد خودمان است که در صداقتشان تردیدی ندارم. اما هرچه به موضعهای سیاسی اخیر ایشان نگاه میکنم میبینم نزدیکتر و نزدیکتر به هستهی سخت قدرت میشود و دیگر بهسختی میتوان ایشان را هم عضو طیف میانجی به شمار آورد. موضعگیریهای اخیر دکتر عبدالکریمی به گمان من ایشان را مانند یک «اصولگرای میانهرو» نشان میدهد نه کسی که بتواند میان حکومت و اپوزیسیون بایستد. ایشان کاملا با اپوزیسیون درافتاده و وفاقی که از آن سخن میگوید اصلا شامل حال آنها نمیشود. سلطنتطلب در ادبیات ایشان یک فحش سیاسیست و سایر گروههای اپوزیسیون هم وضع بهتری ندارند. به نظرم میرسد ایشان چه بسا ناخودآگاه دریافته که وفاق نمیتواند میان دو قطب مخالف صورت بگیرد و ترجیح داده به جانب یکی از این دو قطب میل کند. به نظر میرسد گفتمان وفاق دکتر عبدالکریمی در بُعد سیاسی آن، میتواند حداکثر میان دو دسته باشد، یکی حکومت و دوم منتقدانی که هرگز به گزینهای خارج از اصلاح حکومت نمیاندیشند.
مشکات
16 خردادماه 1403
با درود و احترام...
آنهایی که سنگ نظام را بر سینه می زنند از این گفته شما که افراد و اقشاری از جامعه در حال گذار از میانه و میانجیگری و خاکستری به سوی یکی از طرفین درگیر قدرت هستند، فقط چنین برداشت میکنند که جبهه ج.ا از حیث عِدّه هم در حال یارگیری بیشتر از چهره های شاخص و اقشار خاکستری است و اپوزیسیون هم از جهت عِدِّه و هم از حیث عُدِّه رو به افول است
و نیز مشارکت مکفی که شمای میانجی در تشییع جنازه رئیسی و هیئت همراه بدان قائل هستید را بیشتر از گذشته دلیل بر حماسه در تشییع جنازه آنها تلقی خواهند کرد...
خواستم عرض کنم که به گمان من متأسفانه در ادبیات سیاسی چند قرن گذشته ما، همواره داشتن صداقت در تحلیل های بویژه سیاسی بیشتر مورد سؤ استفاده طرفهای معارض قرار میگیرد...
همچنین در مورد گفته های آقای مهاجرانی با شما موافقم و اضافه کنم که گاهی اوقات مواضع سیاسی او در دفاع بی چون و چرا از ج.ا به مراتب از اصلاح طلبان سنتی هم فراتر میرود!
حال میخواهم از دلایل و ریشه های تعجب شما در مورد مواضع اخیر جناب عبدالکریمی در قالب چند سوال ساده انتقاداتی را به زعم خودم منصفانه و محترمانه به اطلاع رسانم و خوشحال خواهم شد نظر شما و دیگر دوستان را هم مطلع باشم...
من هم چون شما در صداقت و دلسوزی استاد عبدالکریمی تا این لحظه تردیدی ندارم اما نقد شما در مورد ایشان را هم دور از انصاف میدانم و هم خارج از پارادایم های یک تحلیل علمی ... به دلایلی که ذکر میکنم
اشاره ای به مواضع سیاسی اخیر ایشان نداشتید که چه بودند که موجب این برداشت در شما شده است که ایشان به هسته سخت قدرت نزدیک تر و نزدیک تر شده اند و از وفاق گذشته اند و کاملا با اپوزیسیون درافتاده اند!!!
اینکه ایشان مانند روال گذشته بعد از مدتها مطلبی را از فرد و یا گروهی احتمالا حامی ج.ا را در گروه خود به اشتراک گذاشته اند موجب این برداشت در شما شده است ؟!
در همین گروه که منتسب به ایشان هست و یا حتی گروهی که خود ایشان مستقیما مدیریت میکنند گفتمان حامی ج ا در اکثریت هست یا میانجی یا اپوزیسیون؟!
اینکه در همین گروه و حتی از جانب شخص من تحت فشار بودند که بعد از مرگ رئیسی و هیئت همراه او حداقل یک جمله کوتاه بگویند و اما چنین نکردند و سکوت مطلقی داشتند که موجب رنجش عده ای از دل بستگان گفتمان انقلاب شد؟!
اینکه صدا و سیما و دیگر رسانه های وابسته به حاکمیت به احتمال زیاد از ایشان درخواستی برای اظهار همدردی حداقلی با مشایعت کنندگان رئیسی داشته اند و امتناع کرده اند؟!
اینکه در شبکه سه سیما به دلیل عدم همراهی با حکومت به صراحت از او و دیگر جامعه شناسان! سلب ادب و شرافت کردند؟!
اینکه در ایام ارتحال ایشان و هم فکرانشان مانند بسیاری از مردم رهسپار شمال شدند و مشغول کیف و حال؟!
اینکه ایشان به زعم شما از جایگاه یک میانجی تمام عیار به مقام یک اصولگرای میانه رو تنزل کرده اند احتمالا دلیل آن همان نیست که باز هم به زعم شما، ایشان سلطنت طلب را فحش میدانند؟!
اینکه می فرمایید سایر گروههای اپوزیسیون هم نیز وضعیت بهتری در قیاس با سلطنت طلبان ندارند دقیقا منظورتان کدام طیف اپوزیسیون است؟
احتمال آن هست منظور شما بیشتر طیف های فکری و سیاسی باشد که به دنبال تجزیه ایران هستند؟
در انتها گفته اید که به نظرم میرسد ایشان چه بسا ناخودآگاه دریافته که وفاق نمیتواند میان دو قطب مخالف صورت بگیرد و ترجیح داده به جانب یکی از این دو قطب میل کند.
آیا این گفته شما حکایت همان خودتان می بُرید و خودتان هم می دوزید، نیست؟
و در آخر آیا خود شما مشمول این گذار از طیف میانجی و لغزش به دامان طیف اپوزیسیون نشده اید که موجب این ظن و گمان در شما شود که ایشان در حال ذوب شدن در هسته سخت قدرت هستند؟....
با پوزش و احترام
رضا فاطمی
اینکه در ایام ارتحال ایشان و هم فکرانشان مانند بسیاری از مردم رهسپار شمال شدند و مشغول کیف و حال؟!
اینکه ایشان به زعم شما از جایگاه یک میانجی تمام عیار به مقام یک اصولگرای میانه رو تنزل کرده اند احتمالا دلیل آن همان نیست که باز هم به زعم شما، ایشان سلطنت طلب را فحش میدانند؟!
اینکه می فرمایید سایر گروههای اپوزیسیون هم نیز وضعیت بهتری در قیاس با سلطنت طلبان ندارند دقیقا منظورتان کدام طیف اپوزیسیون است؟
احتمال آن هست منظور شما بیشتر طیف های فکری و سیاسی باشد که به دنبال تجزیه ایران هستند؟
در انتها گفته اید که به نظرم میرسد ایشان چه بسا ناخودآگاه دریافته که وفاق نمیتواند میان دو قطب مخالف صورت بگیرد و ترجیح داده به جانب یکی از این دو قطب میل کند.
آیا این گفته شما حکایت همان خودتان می بُرید و خودتان هم می دوزید، نیست؟
و در آخر آیا خود شما مشمول این گذار از طیف میانجی و لغزش به دامان طیف اپوزیسیون نشده اید که موجب این ظن و گمان در شما شود که ایشان در حال ذوب شدن در هسته سخت قدرت هستند؟....
با پوزش و احترام
رضا فاطمی
Forwarded from ساختارهای ایرانی Iranian structures
🌐 ضرورتِ داوریاندیشی ایرانیان/ دکتر بیژن عبدالکریمی: داوری وضع کنونی ما را به منزله موقعیتی تاریخی میفهمد که در صورت عدم توجه به آن، ارزشخواهی به جریانی مولد خشونت تبدیل خواهد شد
♦️دکتر بیژن عبدالکریمی: استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی
♦️خلاصه بخش پنجم
🔹داوری درباره مسائل جامعۀ ایران، همواره بر اساس نگرش تاریخی و در فضایی واقعی و با توجه به امکانات و تقدیر تاریخی ما در عالم تجدد و در جهان کنونی سخن گفته است.
🔹داوری وضع کنونی ما و همه مسائل و بحرانهای آن را به منزله موقعیتی تاریخی و بسیار دشوار میفهمد که به سهولت و با امکانات کنونیمان به سادگی نمیتوان بر آن فائق آمد.
🔹او از عدالتخواهان و آزادیخواهان میخواهد که مفاهیم عدالت و آزادی را نیز به گونهای تاریخی و در شرایط تاریخ اکنونی ما درک کنند و به آنها هشدار میدهد که در صورت عدم توجه به شرایط و امکانات تاریخی، این ارزشها به الفاظ و مفاهیمی صرف و حتی سرد، عبوس و خشونتآمیز تبدیل خواهند شد.
کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی
🆔@Iranianstructures
♦️دکتر بیژن عبدالکریمی: استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی
♦️خلاصه بخش پنجم
🔹داوری درباره مسائل جامعۀ ایران، همواره بر اساس نگرش تاریخی و در فضایی واقعی و با توجه به امکانات و تقدیر تاریخی ما در عالم تجدد و در جهان کنونی سخن گفته است.
🔹داوری وضع کنونی ما و همه مسائل و بحرانهای آن را به منزله موقعیتی تاریخی و بسیار دشوار میفهمد که به سهولت و با امکانات کنونیمان به سادگی نمیتوان بر آن فائق آمد.
🔹او از عدالتخواهان و آزادیخواهان میخواهد که مفاهیم عدالت و آزادی را نیز به گونهای تاریخی و در شرایط تاریخ اکنونی ما درک کنند و به آنها هشدار میدهد که در صورت عدم توجه به شرایط و امکانات تاریخی، این ارزشها به الفاظ و مفاهیمی صرف و حتی سرد، عبوس و خشونتآمیز تبدیل خواهند شد.
کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی
🆔@Iranianstructures
سلام استاد! در ارتباط با بیانیۀ اخیر اصلاح طلبان که امضای شما نیز در پای آن است، باید خدمت تان عرض کنم شما جناحی نیستید، آزاده اید، نباید بذارید اسم اصلاح طلب روی شما بذارند. اگر صلاح دیدید موضع بگیرید.
آ. ف. ن
17 خردادماه 1403
سلام. متن بیانیه، آگاهانه یا ناآگاهانه تا حدود زیادی بر اساس سخنان و ایده های بنده و گفتمان وفاق تدوین شده است. لذا بنده چطور می توانم با سخنان و ایده های خودم مخالفت کنم؟ به اصطلاح اصلاح طلبان نیز همچون به اصطلاح اصول گرایان از فرزندان همین آب و خاک هستند. همچنین امضا بنده به جهت دفاع از جریان سیاسی اصلاح طلبی نبوده است که از آنها نیز به همان اندازه اصول گرایان ناامیدم. این بیانیه را امضا کردم تا خرد سیاسی جمعی و اندیشیدن بر اساس منافع ملی و نه منافع جناحی قوام پذیرد و گفتمان وفاق بر فضای دوقطبی جامعه غلبه یابد.
با سپاس
بیژن عبدالکریمی
17 خردادماه 1403
آ. ف. ن
17 خردادماه 1403
سلام. متن بیانیه، آگاهانه یا ناآگاهانه تا حدود زیادی بر اساس سخنان و ایده های بنده و گفتمان وفاق تدوین شده است. لذا بنده چطور می توانم با سخنان و ایده های خودم مخالفت کنم؟ به اصطلاح اصلاح طلبان نیز همچون به اصطلاح اصول گرایان از فرزندان همین آب و خاک هستند. همچنین امضا بنده به جهت دفاع از جریان سیاسی اصلاح طلبی نبوده است که از آنها نیز به همان اندازه اصول گرایان ناامیدم. این بیانیه را امضا کردم تا خرد سیاسی جمعی و اندیشیدن بر اساس منافع ملی و نه منافع جناحی قوام پذیرد و گفتمان وفاق بر فضای دوقطبی جامعه غلبه یابد.
با سپاس
بیژن عبدالکریمی
17 خردادماه 1403
Forwarded from کانال اختصاصی رضا نصری (Reza Nasri)
«رای بی رای» استدلال نیست، هشتگی است که برای مسدود کردن راه گفتوگو و تبادل نظر طراحی شده! «سگ زرد برادر شغالاست» استدلال نیست، یک ضربالمثل است که گوینده را از تحلیل عمیقتر و درک دقیقتر شرایط باز میدارد و مانع دستیابی به مناسبترین گزینه در دسترس میشود. «خانه از پایبست ویران است» استدلال نیست؛ اصطلاحی است که منجر به انفعال میشود و شهرواندان را از کنشگری و تلاش ناامید میسازد. عبارات موهنی مثل «عرزشی» و «سرطان اصلاحات» و «ذلیل» و «علیل»، استدلال نیستند؛ مصادیق مغالطه «توسل به شخص» است که رقابت را به دشمنی تبدیل میکند و مانع «شنیدن» دغدغههای واقعی طرف مقابل میشود.
بهبود شرایط پیچیده کشور با این ادبیات و عبارات سهلالوصول و دمدستی میسر نخواهد بود.
بیایید تعامل سازنده را جایگزین هشتگ و ضربالمثل و تخریب و توهین کنیم تا برای آینده خود و فرزندانمان راهحل پیدا کنیم.
https://twitter.com/RezaNasri1/status/1798648404567875785?t=sx3EmOQwqVlfEiAlJr4gfg&s=19
بهبود شرایط پیچیده کشور با این ادبیات و عبارات سهلالوصول و دمدستی میسر نخواهد بود.
بیایید تعامل سازنده را جایگزین هشتگ و ضربالمثل و تخریب و توهین کنیم تا برای آینده خود و فرزندانمان راهحل پیدا کنیم.
https://twitter.com/RezaNasri1/status/1798648404567875785?t=sx3EmOQwqVlfEiAlJr4gfg&s=19
X (formerly Twitter)
Reza Nasri (@RezaNasri1) on X
«رای بی رای» استدلال نیست، هشتگی است که برای مسدود کردن راه گفتوگو و تبادل نظر طراحی شده! «سگ زرد برادر شغالاست» استدلال نیست، یک ضربالمثل است که گوینده را از تحلیل عمیقتر و درک دقیقتر شرایط باز میدارد و مانع دستیابی به مناسبترین گزینه در دسترس میشود.…
Forwarded from نوشتههای تحلیلی علی نصری (Ali Nasri)
عدهای بیانیه #راهگشایی را نخوانده با آن مخالفت میکنند بدون اینکه بگویند با کدام بخشش مشکل دارند. مشکلشان با خود واژه «راهگشایی» است. در باور آنها کُنشگری سیاسی همیشه باید جامعه را به «انسداد» و بنبست بکشاند تا راهی جز مداخله خارجی باقی نماند. #انسدادطلبی زمینهساز ویرانی است.
@AliNasriTelegram
@AliNasriTelegram
Forwarded from Soo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢برخورد پلیس اسرائیل با معترضانی که در حیفا جنگ علیه غزه را محکوم کردند
Forwarded from Soo
بیژن عبدالکریمی
Photo
معتصم، خبرنگار فلسطینی در ماه فوریه برای تهیه غذا از خانه خارج شد.
بعد از بازگشت، همسر حامله و پسر سه سالهاش توسط اسرائیل کشته شده بودند.
چند روز پیش، ارتش اسرائیل با شلیک به سر پسر چهار سالهاش یحیی او را نیز کشتند و سپس با تانک از روی او رد شدند.
معتصم همچنان گزارش میدهد.
In February, this journalist went to fetch food for his desperately hungry pregnant wife and 3-year-old son.
When he returned, they'd been killed by Israeli bombing.
Now his other son has been killed, his body run over by tanks.
Motasem keeps on reporting.
Don't look away.
https://x.com/OwenJones84/status/1798343327114502275
بعد از بازگشت، همسر حامله و پسر سه سالهاش توسط اسرائیل کشته شده بودند.
چند روز پیش، ارتش اسرائیل با شلیک به سر پسر چهار سالهاش یحیی او را نیز کشتند و سپس با تانک از روی او رد شدند.
معتصم همچنان گزارش میدهد.
In February, this journalist went to fetch food for his desperately hungry pregnant wife and 3-year-old son.
When he returned, they'd been killed by Israeli bombing.
Now his other son has been killed, his body run over by tanks.
Motasem keeps on reporting.
Don't look away.
https://x.com/OwenJones84/status/1798343327114502275
X (formerly Twitter)
Owen Jones (@OwenJones84) on X
In February, this journalist went to fetch food for his desperately hungry pregnant wife and 3-year-old son.
When he returned, they'd been killed by Israeli bombing.
Now his other son has been killed, his body run over by tanks.
Motasem keeps on reporting.…
When he returned, they'd been killed by Israeli bombing.
Now his other son has been killed, his body run over by tanks.
Motasem keeps on reporting.…
Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری
هامارتیای هنرمندان
«هرگز عقل سیاسی شهروندان را به دست هنرمندان و اهل ادب ندهید. با ذهنیت رومانتیک و فهم ناچیزی که از امر مهیب سیاست دارند درهای جهنم را باز می کنند.»
(جملهای منسوب به آلکسی دو توکویل)
حقیقتی بزرگ و قابل تامل در این سخنان توکویل نهفته است. هنرمندان و ادیبان و شاعران (منظور لمپن-سلبریتیها نیست) عموما روحیه بسیار حساس و رمانتیکی دارند و به همین دلیل بیشتر تحت تأثیر رنجها و مصائب و مشکلات اجتماعی قرار میگیرند.
حال همین روحیه رمانتیک و نوعدوست که در زندگی فردی و کمک به خلق آثار هنری بسیار نیکو و پسندیده جلوه میکند، وقتی وارد حوزه پیچیده و چند لایهای چون سیاست میشود نه تنها نقطه قوت نیست بلکه امکان خلق فاجعه بیشتر را فراهم میکند.
عموم هنرمندان از واقعیتهای حاکم بر عرصه بینالملل و تنازعات سیاسی میان دولتها بیاطلاعاند، شناخت درستی از واقعیت آنتاگونیستی سیاست ندارند، تنوع و گوناگونی باورها و اعتقادات را جدی نمیگیرند و در یک کلام تحت تاثیر احساساتند. عموم این افراد جایگاه و اهمیت مرز و قلمرو و تمامیت ارضی را نمیفهمند، نیاز به نیروی نظامی و چشم طمع اقوام زورگو به سایر سرزمینها را درک نمیکنند و با مشکلات و دشواری های کنترل و مدیریت یه کشور ناآشنا هستند.
آنها با روحیه رمانتیک خود فقط یک فضیلت (مثلاً کرامت انسان، عدالت اجتماعی، آزادی و...) را میبینند و همین مسئله باعث چشم بستن آنها به روی تمام مسائل دیگر میشود و با یک نگاه خطی و تکبعدی تصور میکنند که دیگرانی که به مانند آنها فریاد سر نمیدهند یا آن معضل را نمیبینند یا خودفروختهاند و یا بزدل و احمق و عافیت طلبند.
این نگاه باعث میشود که وقتی وارد عرصه سیاست و فعالیت سیاسی میشوند، ناخواسته فاجعه خلق کرده و به قول توکویل درهای جهنم را باز کنند.
به کنش سیاسی بسیاری از هنرمندان برجسته کشورمان در یک قرن اخیر بنگریم. روحیه لطیف و عدم شناخت درست عموم آنها از کارکرد سنت، روانشناسی توده، تاریخ و واقعیات روابط بینالملل باعث شد که بسیاری به دشمن توده و یا پادوی میدانی منافع شوروی و آمریکا و ناتو تبدیل شوند و یا برخی سخنگو و مجیزگوی تروریستها باشند و عدهای هم به دامن پلیدترین دشمنان ایران بیفتند.
از محمود اعتمادزاده و احمد شاملو و سیاوش کسرایی و غلامحسین ساعدی و رضا براهنی تا محمدرضا لطفی و محمود دولت آبادی (دولت آبادی جوان) و مرضیه و بسیاری دیگر از هنرمندان محبوب و قابل اعتنای این سرزمین وقتی وارد امر مهیب سیاست شدند، چیزی جز فاجعه رقم نزدند.
@kharmagaas
هامارتیای هنرمندان
«هرگز عقل سیاسی شهروندان را به دست هنرمندان و اهل ادب ندهید. با ذهنیت رومانتیک و فهم ناچیزی که از امر مهیب سیاست دارند درهای جهنم را باز می کنند.»
(جملهای منسوب به آلکسی دو توکویل)
حقیقتی بزرگ و قابل تامل در این سخنان توکویل نهفته است. هنرمندان و ادیبان و شاعران (منظور لمپن-سلبریتیها نیست) عموما روحیه بسیار حساس و رمانتیکی دارند و به همین دلیل بیشتر تحت تأثیر رنجها و مصائب و مشکلات اجتماعی قرار میگیرند.
حال همین روحیه رمانتیک و نوعدوست که در زندگی فردی و کمک به خلق آثار هنری بسیار نیکو و پسندیده جلوه میکند، وقتی وارد حوزه پیچیده و چند لایهای چون سیاست میشود نه تنها نقطه قوت نیست بلکه امکان خلق فاجعه بیشتر را فراهم میکند.
عموم هنرمندان از واقعیتهای حاکم بر عرصه بینالملل و تنازعات سیاسی میان دولتها بیاطلاعاند، شناخت درستی از واقعیت آنتاگونیستی سیاست ندارند، تنوع و گوناگونی باورها و اعتقادات را جدی نمیگیرند و در یک کلام تحت تاثیر احساساتند. عموم این افراد جایگاه و اهمیت مرز و قلمرو و تمامیت ارضی را نمیفهمند، نیاز به نیروی نظامی و چشم طمع اقوام زورگو به سایر سرزمینها را درک نمیکنند و با مشکلات و دشواری های کنترل و مدیریت یه کشور ناآشنا هستند.
آنها با روحیه رمانتیک خود فقط یک فضیلت (مثلاً کرامت انسان، عدالت اجتماعی، آزادی و...) را میبینند و همین مسئله باعث چشم بستن آنها به روی تمام مسائل دیگر میشود و با یک نگاه خطی و تکبعدی تصور میکنند که دیگرانی که به مانند آنها فریاد سر نمیدهند یا آن معضل را نمیبینند یا خودفروختهاند و یا بزدل و احمق و عافیت طلبند.
این نگاه باعث میشود که وقتی وارد عرصه سیاست و فعالیت سیاسی میشوند، ناخواسته فاجعه خلق کرده و به قول توکویل درهای جهنم را باز کنند.
به کنش سیاسی بسیاری از هنرمندان برجسته کشورمان در یک قرن اخیر بنگریم. روحیه لطیف و عدم شناخت درست عموم آنها از کارکرد سنت، روانشناسی توده، تاریخ و واقعیات روابط بینالملل باعث شد که بسیاری به دشمن توده و یا پادوی میدانی منافع شوروی و آمریکا و ناتو تبدیل شوند و یا برخی سخنگو و مجیزگوی تروریستها باشند و عدهای هم به دامن پلیدترین دشمنان ایران بیفتند.
از محمود اعتمادزاده و احمد شاملو و سیاوش کسرایی و غلامحسین ساعدی و رضا براهنی تا محمدرضا لطفی و محمود دولت آبادی (دولت آبادی جوان) و مرضیه و بسیاری دیگر از هنرمندان محبوب و قابل اعتنای این سرزمین وقتی وارد امر مهیب سیاست شدند، چیزی جز فاجعه رقم نزدند.
@kharmagaas
Forwarded from یادداشتهای دفتر سیاه (Babak Mina)
فراموشی تاریخ و داوری ستمکارانه
یادداشتی برای آقای بيژن عبدالکریمی
اشاره: آقای دکتر بیژن عبدالکریمی در گفتوگوی اخیرشان با آقای دکتر حاتم قادری در کانال «آزاد» تاکید کردند که «روشنفکران» تصور درستی از «گفتمان انقلاب» ندارند و «محسن حججی»ها را درک نکردهاند. گفتند «روشنفکران» کارشان از غربزدگی گذشته و به غربشیفتگی رسیدهاند. استنباط من از سخنان ایشان این بود که میگویند یکی از دلایل بنبست سیاسی موجود در ایران روشنفکران و نخبگان سیاسی مخالف وضع موجود هستند که این چنین غربشیفتهاند و ناتوان از درک حججیها. البته ایشان گاه و بیگاه اشارهای هم به ستمگریهای حکومت میکنند ولی ظاهراً اعتقاد دارند مخالفان حکومت نیز مقصرند. اینک یادداشت من خطاب به ایشان:
جناب آقای عبدالکریمی!
من به عنوان یک دوم خردادی سابق با شما صحبت میکنم. من در دوم خرداد ۱۳۷۶ به محمد خاتمی رأی دادم و تا سال ۹۶ بیش و کم از اصلاحات دفاع کردم. اگر چه بعد از ۱۳۸۸ تا حدی زیادی از موفقیت اصلاحات ناامید شدم. این را گفتم تا بدانید چه کسی با چه سابقهای شما را خطاب قرار میدهد.
اول. شما در سالهای اخیر به مخالفان و «روشنفکران» مدام میتازید و آنها را بخشی از مشکل معرفی میکنید. پرسش این است که این روشنفکران چه کسانی هستند؟ چه خط فکری و سیاسی دارند؟ با شما موافقم که بخشی از روشنفکران ما به دام تقلید کورکورانه از هر مُد غربی افتادهاند. اما بسیاری هم هستند که چنین نیستند. این گونه جمع بستن و مبهم سخن گفتن درباره «روشنفکران» همصدا شدن با ایدئولوژی حاکم است و تکرار پروپاگاندای کهنه و نخنمای چهلساله حکومت. شما را متهم نمیکنم که «حکومتی» هستید، در کلام شما صداقت میبینم، اما متأسفانه پیامد مواضع شما جز این نیست. من همیشه تحت تاثیر جریانهای فکری بودهام که ناقد تجدد بودهاند، اما تصور میکنم گفتوگوی نظری میان مدافعان سختکیش تجدد و منتقدان و حتی نفیکنندگان تجدد لازم است و شکوفاکننده فکر و عمل، اما متوجه نمیشوم این چه ربطی دارد به ستمهای حکومت؟ «روشنفکران» چه غربشیفته باشند چه نباشند، ستم دستگاه قضایی توجیهی ندارد، فقدان آزادی سیاسی روحکش و فکرستیز است، سرکوب زنان و دختران در خیابان ظالمانه است و بیعدالتی اجتماعی موجود قبیح است. مشکل سخن شما این است که موضوعی نظری را به وضعی سیاسی گره میزنید. تجدد، پرسش بزرگی در برابر تمدن ماست و پاسخهای مختلف باید با یکدیگر مجادله کنند و میکنند و خواهند کرد، ولی حکومت بدون توجه به این که روشنفکران غربستیزند یا غربشیفته باید آزادیگستر باشد و عدالتپرور، باید ایران را آباد کند و حافظ حقوق شهروندان باشد. گیرم که اصلاً تمام روشنفکران از صدر تا ذیل سخن لغو بگویند و فکر باطل داشته باشند، چه ربطی دارد به حکومت؟ اصولاً از کی تا به حال مواضع روشنفکران اینقدر برای حکومت مهم شده است؟
یادداشتی برای آقای بيژن عبدالکریمی
اشاره: آقای دکتر بیژن عبدالکریمی در گفتوگوی اخیرشان با آقای دکتر حاتم قادری در کانال «آزاد» تاکید کردند که «روشنفکران» تصور درستی از «گفتمان انقلاب» ندارند و «محسن حججی»ها را درک نکردهاند. گفتند «روشنفکران» کارشان از غربزدگی گذشته و به غربشیفتگی رسیدهاند. استنباط من از سخنان ایشان این بود که میگویند یکی از دلایل بنبست سیاسی موجود در ایران روشنفکران و نخبگان سیاسی مخالف وضع موجود هستند که این چنین غربشیفتهاند و ناتوان از درک حججیها. البته ایشان گاه و بیگاه اشارهای هم به ستمگریهای حکومت میکنند ولی ظاهراً اعتقاد دارند مخالفان حکومت نیز مقصرند. اینک یادداشت من خطاب به ایشان:
جناب آقای عبدالکریمی!
من به عنوان یک دوم خردادی سابق با شما صحبت میکنم. من در دوم خرداد ۱۳۷۶ به محمد خاتمی رأی دادم و تا سال ۹۶ بیش و کم از اصلاحات دفاع کردم. اگر چه بعد از ۱۳۸۸ تا حدی زیادی از موفقیت اصلاحات ناامید شدم. این را گفتم تا بدانید چه کسی با چه سابقهای شما را خطاب قرار میدهد.
اول. شما در سالهای اخیر به مخالفان و «روشنفکران» مدام میتازید و آنها را بخشی از مشکل معرفی میکنید. پرسش این است که این روشنفکران چه کسانی هستند؟ چه خط فکری و سیاسی دارند؟ با شما موافقم که بخشی از روشنفکران ما به دام تقلید کورکورانه از هر مُد غربی افتادهاند. اما بسیاری هم هستند که چنین نیستند. این گونه جمع بستن و مبهم سخن گفتن درباره «روشنفکران» همصدا شدن با ایدئولوژی حاکم است و تکرار پروپاگاندای کهنه و نخنمای چهلساله حکومت. شما را متهم نمیکنم که «حکومتی» هستید، در کلام شما صداقت میبینم، اما متأسفانه پیامد مواضع شما جز این نیست. من همیشه تحت تاثیر جریانهای فکری بودهام که ناقد تجدد بودهاند، اما تصور میکنم گفتوگوی نظری میان مدافعان سختکیش تجدد و منتقدان و حتی نفیکنندگان تجدد لازم است و شکوفاکننده فکر و عمل، اما متوجه نمیشوم این چه ربطی دارد به ستمهای حکومت؟ «روشنفکران» چه غربشیفته باشند چه نباشند، ستم دستگاه قضایی توجیهی ندارد، فقدان آزادی سیاسی روحکش و فکرستیز است، سرکوب زنان و دختران در خیابان ظالمانه است و بیعدالتی اجتماعی موجود قبیح است. مشکل سخن شما این است که موضوعی نظری را به وضعی سیاسی گره میزنید. تجدد، پرسش بزرگی در برابر تمدن ماست و پاسخهای مختلف باید با یکدیگر مجادله کنند و میکنند و خواهند کرد، ولی حکومت بدون توجه به این که روشنفکران غربستیزند یا غربشیفته باید آزادیگستر باشد و عدالتپرور، باید ایران را آباد کند و حافظ حقوق شهروندان باشد. گیرم که اصلاً تمام روشنفکران از صدر تا ذیل سخن لغو بگویند و فکر باطل داشته باشند، چه ربطی دارد به حکومت؟ اصولاً از کی تا به حال مواضع روشنفکران اینقدر برای حکومت مهم شده است؟