✖️خاطرات برخاسته از آسیب:
دقت و درستی؟
🔺فراموشی و از دست دادن حافظه در قربانیان حوادث و آسیبهای شدیدی چون جنگ، سوانح طبیعی، شکنجه، ادمربایی، اسارت، تجاوز جنسی و سوانح رانندگی به کرات گزارش شده است. فراموشی کامل نسبت به آسیب در کودکان قربانی تجاوز جنسی شایعتر است. (۳۸-۱۹ درصد).
🔺یکی از جالبتوجهترین مطالعات در مورد خاطرات سرکوب شده از سوی دکتر لیندا میر ویلیامز در دهه ۷۰ در دانشگاه پنسیلوانیا انجام شد. او با ۲۰۶ دختر ۱۰-۱۲ ساله که به دنبال تجاوز جنسی در بخش اورژانس بستری بودند مصاحبه کرد.اطلاعات مصاحبه در پروندههای بیمارستان حفظ شدند. ۱۷ سال بعد، او موفق به تماس دوباره با ۱۳۶ نفر از این افراد شد.
🔺بیش از یکسوم آنها (۳۸ درصد) چیزی از تجربه خود به خاطر نمیاوردند(تجربهای که در پرونده بیمارستانی ثبت شده بود). علاوه بر این، ۱۵ نفر (۱۲ درصد) چنین گفتند که هرگز مورد تجاوز قرار نگرفتهاند. بیش از دوسوم (۶۸ درصد) تجربه تجاوز را گزارش کردند .آنهایی که در زمان حادثه سن کمتری داشتند و از سوی فردی آشنا ازار دیده بودند احتمال بیشتری برای فراموشی داشتند.
🔺این مطالعه قابلیت اعتماد خاطرات به یاداوردهشده را نیز مورد بررسی قرار داد. از هر ده نفر یکی چنین گفت که خاطره را برای مدتی در زندگی خود فراموش کرده بوده و بعد دوباره در ذهنش زنده شده است. در مقایسه با انهایی که خاطره را همیشه به یاد داشتند این دختران سن پایینتر داشته و از طرف مادر کمتر مورد حمایت بودند. دقت این خاطرات به یاد اورده شده تفاوتی با خاطراتی که همیشه در ذهن حضور داشتند نشان نداد. تمامی خاطرات در مورد خود واقعه دقیق بودند اما هیچکدام در مورد جزییات اتفاق دقت لازم را نداشتند.
🔺یافتههای ویلیامز با شواهد تازهای که از مطالعات عصبشناختی به دست امده هماهنگی دارد که نشان دادهاند که خاطرات به یادااورده شده با جرح و تعدیل به بانک حافظه وارد می شوند. تا زمانی که خاطره در دسترس نیست ذهن تغییری در ان نمیتواند بدهد اما به محض آن که داستان شروع به بازگو شدن میکند به ویژه اگر به شکلی مکرر بیان شود دچار تغییر و تعدیل میشود. سخن گفتن از یک واقعه، آن را تغییر میدهد. معنایی که ذهن به زندگی فرد میدهد چگونگی به یاداوردن را تحتتاثبر قرار میدهد. اما همانگونه که گفته شد یاداوری در مورد اصل خاطره قابل اعتماد است.
🔺با وجود حجم زیاد شواهد در مورد این واقعیت که آسیب میتواند فراموش شده و دوباره به یاد اورده شود چرا تعداد نه چندان کمی از دانشمندان ادعا کردهاند که خاطرات سرکوبشده پایه و اساس علمی ندارند؟ دلیل ان این است که فراموشی و یاداوری تاخیری تجربه آسیب در آزمایشگاه قابل بررسی نیست. به طور مثال در ازمایش معروف القا کردن گم شدن در بازار محفقین نشان دادند که میتوان به فرد القا کرد که در زمان بچگی در بازار گم شده است. به دنبال این ازمایش ۲۵ درصد افراد واقعه بچگی را "به یاد" اوردند. اما شیوه به یاداوردن آنها کاملا با انهایی که در زمان کودکی به شکل واقعی آسیب دیده یودند متفاوت بود انها صرفا یک گزازش از،واقعه را ارائه کرده بدون آن که وحشت و هراس و حس درونی را که فرد آسیب دیده تجربه میکند داشته باشند.
🔺اتفاقاتی که در ازمایشگاه رقم میخورد با ان چه در آسیبهای واقعی رخ میدهد قابل مقایسه نیست. وحشت و هراس آسیب را نمیتوان به شکل آزمایشی ایجاد کرد. میتوان تاثیر آسیب را در ازمایشگاه بررسی کرد اما خود آسیب قابل اجرا نیست . اگر هدف ما بررسی خاطرات مرتبط با آسیب باشد باید افرادی را که به شکل واقعی آسیب دیده اند تحت مطالعه قرار دهیم.
Ref: Bessel A. van Der Kolk: The body keeps the score, Penguin Books, 2014
دقت و درستی؟
🔺فراموشی و از دست دادن حافظه در قربانیان حوادث و آسیبهای شدیدی چون جنگ، سوانح طبیعی، شکنجه، ادمربایی، اسارت، تجاوز جنسی و سوانح رانندگی به کرات گزارش شده است. فراموشی کامل نسبت به آسیب در کودکان قربانی تجاوز جنسی شایعتر است. (۳۸-۱۹ درصد).
🔺یکی از جالبتوجهترین مطالعات در مورد خاطرات سرکوب شده از سوی دکتر لیندا میر ویلیامز در دهه ۷۰ در دانشگاه پنسیلوانیا انجام شد. او با ۲۰۶ دختر ۱۰-۱۲ ساله که به دنبال تجاوز جنسی در بخش اورژانس بستری بودند مصاحبه کرد.اطلاعات مصاحبه در پروندههای بیمارستان حفظ شدند. ۱۷ سال بعد، او موفق به تماس دوباره با ۱۳۶ نفر از این افراد شد.
🔺بیش از یکسوم آنها (۳۸ درصد) چیزی از تجربه خود به خاطر نمیاوردند(تجربهای که در پرونده بیمارستانی ثبت شده بود). علاوه بر این، ۱۵ نفر (۱۲ درصد) چنین گفتند که هرگز مورد تجاوز قرار نگرفتهاند. بیش از دوسوم (۶۸ درصد) تجربه تجاوز را گزارش کردند .آنهایی که در زمان حادثه سن کمتری داشتند و از سوی فردی آشنا ازار دیده بودند احتمال بیشتری برای فراموشی داشتند.
🔺این مطالعه قابلیت اعتماد خاطرات به یاداوردهشده را نیز مورد بررسی قرار داد. از هر ده نفر یکی چنین گفت که خاطره را برای مدتی در زندگی خود فراموش کرده بوده و بعد دوباره در ذهنش زنده شده است. در مقایسه با انهایی که خاطره را همیشه به یاد داشتند این دختران سن پایینتر داشته و از طرف مادر کمتر مورد حمایت بودند. دقت این خاطرات به یاد اورده شده تفاوتی با خاطراتی که همیشه در ذهن حضور داشتند نشان نداد. تمامی خاطرات در مورد خود واقعه دقیق بودند اما هیچکدام در مورد جزییات اتفاق دقت لازم را نداشتند.
🔺یافتههای ویلیامز با شواهد تازهای که از مطالعات عصبشناختی به دست امده هماهنگی دارد که نشان دادهاند که خاطرات به یادااورده شده با جرح و تعدیل به بانک حافظه وارد می شوند. تا زمانی که خاطره در دسترس نیست ذهن تغییری در ان نمیتواند بدهد اما به محض آن که داستان شروع به بازگو شدن میکند به ویژه اگر به شکلی مکرر بیان شود دچار تغییر و تعدیل میشود. سخن گفتن از یک واقعه، آن را تغییر میدهد. معنایی که ذهن به زندگی فرد میدهد چگونگی به یاداوردن را تحتتاثبر قرار میدهد. اما همانگونه که گفته شد یاداوری در مورد اصل خاطره قابل اعتماد است.
🔺با وجود حجم زیاد شواهد در مورد این واقعیت که آسیب میتواند فراموش شده و دوباره به یاد اورده شود چرا تعداد نه چندان کمی از دانشمندان ادعا کردهاند که خاطرات سرکوبشده پایه و اساس علمی ندارند؟ دلیل ان این است که فراموشی و یاداوری تاخیری تجربه آسیب در آزمایشگاه قابل بررسی نیست. به طور مثال در ازمایش معروف القا کردن گم شدن در بازار محفقین نشان دادند که میتوان به فرد القا کرد که در زمان بچگی در بازار گم شده است. به دنبال این ازمایش ۲۵ درصد افراد واقعه بچگی را "به یاد" اوردند. اما شیوه به یاداوردن آنها کاملا با انهایی که در زمان کودکی به شکل واقعی آسیب دیده یودند متفاوت بود انها صرفا یک گزازش از،واقعه را ارائه کرده بدون آن که وحشت و هراس و حس درونی را که فرد آسیب دیده تجربه میکند داشته باشند.
🔺اتفاقاتی که در ازمایشگاه رقم میخورد با ان چه در آسیبهای واقعی رخ میدهد قابل مقایسه نیست. وحشت و هراس آسیب را نمیتوان به شکل آزمایشی ایجاد کرد. میتوان تاثیر آسیب را در ازمایشگاه بررسی کرد اما خود آسیب قابل اجرا نیست . اگر هدف ما بررسی خاطرات مرتبط با آسیب باشد باید افرادی را که به شکل واقعی آسیب دیده اند تحت مطالعه قرار دهیم.
Ref: Bessel A. van Der Kolk: The body keeps the score, Penguin Books, 2014
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from انجمن علمی روانپزشکان ایران
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 بازتاب
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
قرار کور
راهی به سوی گشودن چشمها در رابطه؟
دونفر را درنظر بگیرید که در اتاقی که به شکل مطلق تاریک است نشستهاند. هیچیک تصویری از دیگری ندارند. با توافق یکدیگر شمعی روشن میکنند. یکدیگر را درنور کم سوی شمع ورانداز میکنند. احساسات متفاوت و متناقضی در هر یک جریان پیدا میکند. نور اندک شمع اجازه نمیدهد رنگ چهره، موها و چشمان طرف مقابل را به خوبی تشخیص دهند. آرام آرام شروع به سخن گفتن میکنند و آشنایی ابتدایی شکل میگیرد. پس ازگذشت مدتی حس میکنند پرسشهایی وجود دارد که نیاز به روشنایی بیشتری دارد. ازخود می پرسند که آیا ارزش دارد که چنین تجربهای را ادامه دهند؟ یا نه، درهمان نور اندک هم چیزی که بتواند توجه و کنجکاوی آنها را جلب کند وجود نداشته؟
قرار کور رفتن به سوی ملاقات با کسی است که او را نمیشناسیم. امروزه وقت زیادی از تعاملات انسانها با یکدیگر در فضای مجازی میگذرد. نسبت به عصر ماقبل اینترنت فضای کمتری برای ارتباطات رودروی انسانی حتی در محیط خانواده به وجود میآید. چشمها به جای نگریستن به چشم دیگری به صفحه مانیتور خیره است. قرار کور شاید یک راه حل برای غلبه براین فقر ارتباطی مابین انسانها باشد. مهم است که نسبت به چنین رابطهای دیدگاهی واقعبینانه داشته باشیم. لازم نیست هرقرار کوری بدل به رابطهای رومانتیک شود اما میتواند راهی به سوی شناخت بیشتر انسانی دیگر و تجربه دوستی تازهای باشد.
قرار کور شبیه یک پروژه تحقیقاتی است که پیامد آن روشن نیست در هردو، موضوع ناآشنا است و ما دانشی اندک و گاه در حد صفر نسبت به آن داریم. تمایل به شناخت، سایقی است که راهبر ما در هردو این رفتارها است. محقق باید عینیگرایی و بیطرفی خود را در طول تحقیق حفظ کند، صرف نظر از این که نتیجه مثبت یا منفی باشد او باید با آغوش باز نتایج را بپذیرد. همانند قرار کور، تحقیق سفری هیجانآنگیز در مسیر کشف و کنکاش است.
قرار کور، ملاقات میان دو فرد است که پیش از این یکدیگر را ندیدهاند و هیچ قطعیتی در مورد پیامد این ملاقات ندارند، به طرزی مشابه پژوهش نیز شامل بررسی موضوعات جدیدی است که دانشی اندک در مورد آن وجود دارد. در هر دو، عطش برای شناخت و تمایل به درکی عمیقتر ازموضوع وجود دارد. همانند یک فرد درگیر درقرار کور که احتمال شکلگیری یک رابطه معنیدار را میدهد، یک محقق باید نسبت به نتایج تحقیق ذهنی باز داشته باشد.
یکی از کلیدیترین شباهتها میان قرار کور و تحقیقات علمی نیاز به خنثیبودن است. محقق باید به روش خود، شیوه جمعآوری دادهها، و توان خود در تجزیه و تحلیل دادهها اعتقاد داشته باشد. همچنین باید بتواند به اعتبار نتایج و قابلیت اعتماد آنها تکیه کند.
در یک قرار کور موفقیتآمیز، هردو طرف میتوانند چیزی تازه از یکدیگر بفهمند و درکی عمیقتر نسبت به علایق هم پیدا کنند. به طرزی مشابه، تحقیق علمی درکی وسیعتر نسبت به موضوع ایجاد میکند که زمینههای نوینی را پیش چشمانمان میگشاید.
اما علیرغم این شباهتها، تفاوتهای مهمی میان این دو وجود دارد در قرار کور هردوطرف ماجرا به شکلی فعال در این فرآیند مشارکت دارند و تعامل آنها بر پیامد نهایی تاثیرگذار است. در تحقیق، محقق عامل اولیه تصمیمگیرنده است و دادههایی که گرد میآورد و تحلیل میکند تعیینکننده نتیجه تحقیق است. پیامد قرار کور شخصی و ذهنی است در حالی که پیامد تحقیق علمی، عینی و مبتنی بر دادهها است. شفافیت در یک تحقیق علمی اصلی اساسی است به شکلی که برای دیگران قابل تکرار باشد در حالی که در قرار کور چنین چیزی لازم نیست.
آنچه در قرار کور وجهی پررنگ دارد ابهام و عدم قطعیت مطلق حاکم بر آن است. تو شناختی از آن که منتظر دیدنش هستی نداری. پس تصویری ذهنی برخاسته از تصورات و انتظارات خود میسازی. درعشق در یک نگاه احساسی شکل میگیرد که از برخورد صاعقهوار یک تصویر عینی که به شکلی تصادفی بر ذهنیتی که ریشه در گذشته فرد دارد منتج میشود. همچنانکه که فروید زمانی گفت هر عشقی درحقیقت یک بازیابی دوباره ابژهای است که درگذشته جا مانده است. در قرار کور عشقی در کار نیست. بلکه فرصتی است که فرد به خود میدهد تا شاید رابطهای عاشقانه شکل گیرد. هردو سوی ماجرا خود را در معرض آزمون قضاوت از سوی دیگری قرار میدهد. اگر در عشق در یک نگاه با فرافکنی ساده و بازتاب یک طرفه تصویر گذشته برابژه کنونی روبرو هستیم در قرار کور یک همانندسازی فرافکنانهی دو سویه رخ میدهد که هریک در تصویری که در ذهن دیگری میسازد دخیل است. گویی در آن واحد آن چنان که زمانی اریک برن مطرح کرد شش فرد وجود دارند. آن چیزی که در تصور خویش از خود داریم، آن چه در تصور دیگری شکل میگیرد و آن چه خود واقعی ما را شکل می دهد.
❌ پایان بخش اول. بقیه: طی روز
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
قرار کور
راهی به سوی گشودن چشمها در رابطه؟
دونفر را درنظر بگیرید که در اتاقی که به شکل مطلق تاریک است نشستهاند. هیچیک تصویری از دیگری ندارند. با توافق یکدیگر شمعی روشن میکنند. یکدیگر را درنور کم سوی شمع ورانداز میکنند. احساسات متفاوت و متناقضی در هر یک جریان پیدا میکند. نور اندک شمع اجازه نمیدهد رنگ چهره، موها و چشمان طرف مقابل را به خوبی تشخیص دهند. آرام آرام شروع به سخن گفتن میکنند و آشنایی ابتدایی شکل میگیرد. پس ازگذشت مدتی حس میکنند پرسشهایی وجود دارد که نیاز به روشنایی بیشتری دارد. ازخود می پرسند که آیا ارزش دارد که چنین تجربهای را ادامه دهند؟ یا نه، درهمان نور اندک هم چیزی که بتواند توجه و کنجکاوی آنها را جلب کند وجود نداشته؟
قرار کور رفتن به سوی ملاقات با کسی است که او را نمیشناسیم. امروزه وقت زیادی از تعاملات انسانها با یکدیگر در فضای مجازی میگذرد. نسبت به عصر ماقبل اینترنت فضای کمتری برای ارتباطات رودروی انسانی حتی در محیط خانواده به وجود میآید. چشمها به جای نگریستن به چشم دیگری به صفحه مانیتور خیره است. قرار کور شاید یک راه حل برای غلبه براین فقر ارتباطی مابین انسانها باشد. مهم است که نسبت به چنین رابطهای دیدگاهی واقعبینانه داشته باشیم. لازم نیست هرقرار کوری بدل به رابطهای رومانتیک شود اما میتواند راهی به سوی شناخت بیشتر انسانی دیگر و تجربه دوستی تازهای باشد.
قرار کور شبیه یک پروژه تحقیقاتی است که پیامد آن روشن نیست در هردو، موضوع ناآشنا است و ما دانشی اندک و گاه در حد صفر نسبت به آن داریم. تمایل به شناخت، سایقی است که راهبر ما در هردو این رفتارها است. محقق باید عینیگرایی و بیطرفی خود را در طول تحقیق حفظ کند، صرف نظر از این که نتیجه مثبت یا منفی باشد او باید با آغوش باز نتایج را بپذیرد. همانند قرار کور، تحقیق سفری هیجانآنگیز در مسیر کشف و کنکاش است.
قرار کور، ملاقات میان دو فرد است که پیش از این یکدیگر را ندیدهاند و هیچ قطعیتی در مورد پیامد این ملاقات ندارند، به طرزی مشابه پژوهش نیز شامل بررسی موضوعات جدیدی است که دانشی اندک در مورد آن وجود دارد. در هر دو، عطش برای شناخت و تمایل به درکی عمیقتر ازموضوع وجود دارد. همانند یک فرد درگیر درقرار کور که احتمال شکلگیری یک رابطه معنیدار را میدهد، یک محقق باید نسبت به نتایج تحقیق ذهنی باز داشته باشد.
یکی از کلیدیترین شباهتها میان قرار کور و تحقیقات علمی نیاز به خنثیبودن است. محقق باید به روش خود، شیوه جمعآوری دادهها، و توان خود در تجزیه و تحلیل دادهها اعتقاد داشته باشد. همچنین باید بتواند به اعتبار نتایج و قابلیت اعتماد آنها تکیه کند.
در یک قرار کور موفقیتآمیز، هردو طرف میتوانند چیزی تازه از یکدیگر بفهمند و درکی عمیقتر نسبت به علایق هم پیدا کنند. به طرزی مشابه، تحقیق علمی درکی وسیعتر نسبت به موضوع ایجاد میکند که زمینههای نوینی را پیش چشمانمان میگشاید.
اما علیرغم این شباهتها، تفاوتهای مهمی میان این دو وجود دارد در قرار کور هردوطرف ماجرا به شکلی فعال در این فرآیند مشارکت دارند و تعامل آنها بر پیامد نهایی تاثیرگذار است. در تحقیق، محقق عامل اولیه تصمیمگیرنده است و دادههایی که گرد میآورد و تحلیل میکند تعیینکننده نتیجه تحقیق است. پیامد قرار کور شخصی و ذهنی است در حالی که پیامد تحقیق علمی، عینی و مبتنی بر دادهها است. شفافیت در یک تحقیق علمی اصلی اساسی است به شکلی که برای دیگران قابل تکرار باشد در حالی که در قرار کور چنین چیزی لازم نیست.
آنچه در قرار کور وجهی پررنگ دارد ابهام و عدم قطعیت مطلق حاکم بر آن است. تو شناختی از آن که منتظر دیدنش هستی نداری. پس تصویری ذهنی برخاسته از تصورات و انتظارات خود میسازی. درعشق در یک نگاه احساسی شکل میگیرد که از برخورد صاعقهوار یک تصویر عینی که به شکلی تصادفی بر ذهنیتی که ریشه در گذشته فرد دارد منتج میشود. همچنانکه که فروید زمانی گفت هر عشقی درحقیقت یک بازیابی دوباره ابژهای است که درگذشته جا مانده است. در قرار کور عشقی در کار نیست. بلکه فرصتی است که فرد به خود میدهد تا شاید رابطهای عاشقانه شکل گیرد. هردو سوی ماجرا خود را در معرض آزمون قضاوت از سوی دیگری قرار میدهد. اگر در عشق در یک نگاه با فرافکنی ساده و بازتاب یک طرفه تصویر گذشته برابژه کنونی روبرو هستیم در قرار کور یک همانندسازی فرافکنانهی دو سویه رخ میدهد که هریک در تصویری که در ذهن دیگری میسازد دخیل است. گویی در آن واحد آن چنان که زمانی اریک برن مطرح کرد شش فرد وجود دارند. آن چیزی که در تصور خویش از خود داریم، آن چه در تصور دیگری شکل میگیرد و آن چه خود واقعی ما را شکل می دهد.
❌ پایان بخش اول. بقیه: طی روز
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 بخش دوم یادداشت قرار کور
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
تا چه حد تصورات و انتظارات دو سوی رابطه به هم نزدیک است؟ تا چه حد این پتانسیل وجود دارد که بتوان روی این رابطه سرمایهگذاری فکری و احساسی کرد تا شاید در آینده به بار بنشیند؟ آیا آن را به شکل یک رابطه موقتی و تنها برای سرگرم شدن میبینیم یا نگاهی جدی به آن داریم؟
مفهوم قرارکور به دهه ها قبل برمیگردد. در ابتدا این ملاقاتها از سوی دوستان و خانوادهها در روزگاری که آدمها فرصتهای کمی داشتند برای انتخاب شریک زندگی آینده خود ترتیب داده میشد. با پیشرفت و تحول جامعه این مفهوم نیز تکامل پیدا کرد و در قرن بیستم سازمانها و نهادهایی برای آن به وجود آمدند که به آن حالتی رسمیتر دادند. با ورود به عصر اینترنت و روابط مجازی مفهوم قرار کور نیز به شکل مجدد دچار تحول شد اما ایده اصلی آن همچنان همان است. امروزه درقرار کور شیوههای سنتی با عناصر عصر دیجیتال تلفیق میشوند. هنجارهای اجتماعی در مورد رابطه و ملاقات درطول سالیان تغییر یافتهاند اما آن چه ثابت مانده است حس هیجان و احتمالات نهفته در دیدن فردی است که پیش از این او را نمیشناختیم. به این عرصه باید با ذهنی باز وارد شد. قرار کور موقعیتی است که از حوزه امن خود قدمی فراتر گذاشته و دنیای دیگری را جستجو و کشف کنیم. برای آن که هردوطرف رابطه احساس امنیت کنند مکان انتخاب شده بهتر است مکانی عمومی باشد. به فردی ازافراد خانواده یا یک دوست بهتر است در این مورد اطلاع داده شود و او بداند که ما به کجا میرویم. شکلگیری حس اعتماد اهمیتی اساسی دارد بنابراین به شکل زودهنگام به سراغ اطلاعات شخصی یکدیگر نباید رفت. اصالت و صداقت و پرهیز از نقش بازی کردن در ملاقات اولیه مهم است. با سوالات بازی که پاسخ آن بله یا نه نباشد بهتر است شروع کرد که موجب تداوم گفت وگو شود. گوش دادن فعالانه ضروری است علاقه خود به آن چه را که میشنویم نشان میدهیم در عین حال تعادل در گفت و گو را حفظ کرده و به طرف مقابل هم اجازه حرف زدن از خود میدهیم.
از رفتن به سراغ مطالبی مناقشه برانگیز خودداری باید کرد. درنهایت اگر احساس کردیم که رابطه آن چنان که انتظار داشتیم به جلو نمیرود آن را به شکلی صادقانه و محبتآمیز با طرف مقابل درمیان میگذاریم. به حس غریزی خود باید اعتماد کنیم اگرحس خوبی نداشتیم در خاتمه دادن به جلسه و ترک محل نباید تردید کنیم. امکاناتی را که برای رفت و آمد به سرقرار داریم باید درنظر گرفته و به شکل مستقل عمل کنیم. قرار نیست از وسیله طرف مقابل برای این منظور استفاده کنیم. پس ازملاقات اول اگر احساس مناسبی داشته و تمایل به دیدن دوباره یکدیگر داریم آن را مطرح میکنیم، درغیر این صورت، باز هم به شکلی صادقانه باید آن را بیان کرد. روشن کردن تکلیف طرف مقابل و قرار ندادن وی در ابهام و سرگردانی عملی مودبانه و انسانی است. به تجربهای که ازاین ملاقات داشتیم میتوان اندیشید و ازخود بپرسیم که برای ما چه داشته است و از آن چه یاد گرفتهایم. برای تصمیمگیری درمورد قرار دوم عجله نباید به خرج داد. باید به خود فرصتی برای پردازش اطلاعات و درک آن چه تجربه کردیم دهیم.
عصر دیجیتال چشماندازهای نوینی فراروی قرار کور گشود و پویایی آن را تحت تاثیرقرار داده است. قرار کوربرخط on line اغلب با استفاده از منابع اینترنتی همراه است که در آنها پروفایل و اطلاعاتی از افراد ازقبل وجود دارد. بنابراین در عصر اینترنت چنین قرارهایی دیگر خیلی کور نیست و به فرد اجازه میدهد تا براساس علائق خود دست به انتخابی از قبل بزند. علاوه بر آن منابع بالقوه انتخاب را به شدت گسترده میکند. از آن سو اطلاعاتی که در پروفایل افراد وجود دارد گاه ذهنیتی سطحی ازفرد مقابل میسازد که میتواند برواقعبینی ما تاثیر بگذارد.
به قرار کور تنها باید به عنوان فرصتی برای شناخت نگریست. فرصتی که بتواند چشمان ما را برخود و دیگری باز کند. در پرتو نوری که اندک اندک فضای تاریک حاکم بر ملاقات را روشن میکند امکانی برای انتخاب به وجود میآید.
🧷 پایان بخش دوم. ادامه در بخش سوم
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
تا چه حد تصورات و انتظارات دو سوی رابطه به هم نزدیک است؟ تا چه حد این پتانسیل وجود دارد که بتوان روی این رابطه سرمایهگذاری فکری و احساسی کرد تا شاید در آینده به بار بنشیند؟ آیا آن را به شکل یک رابطه موقتی و تنها برای سرگرم شدن میبینیم یا نگاهی جدی به آن داریم؟
مفهوم قرارکور به دهه ها قبل برمیگردد. در ابتدا این ملاقاتها از سوی دوستان و خانوادهها در روزگاری که آدمها فرصتهای کمی داشتند برای انتخاب شریک زندگی آینده خود ترتیب داده میشد. با پیشرفت و تحول جامعه این مفهوم نیز تکامل پیدا کرد و در قرن بیستم سازمانها و نهادهایی برای آن به وجود آمدند که به آن حالتی رسمیتر دادند. با ورود به عصر اینترنت و روابط مجازی مفهوم قرار کور نیز به شکل مجدد دچار تحول شد اما ایده اصلی آن همچنان همان است. امروزه درقرار کور شیوههای سنتی با عناصر عصر دیجیتال تلفیق میشوند. هنجارهای اجتماعی در مورد رابطه و ملاقات درطول سالیان تغییر یافتهاند اما آن چه ثابت مانده است حس هیجان و احتمالات نهفته در دیدن فردی است که پیش از این او را نمیشناختیم. به این عرصه باید با ذهنی باز وارد شد. قرار کور موقعیتی است که از حوزه امن خود قدمی فراتر گذاشته و دنیای دیگری را جستجو و کشف کنیم. برای آن که هردوطرف رابطه احساس امنیت کنند مکان انتخاب شده بهتر است مکانی عمومی باشد. به فردی ازافراد خانواده یا یک دوست بهتر است در این مورد اطلاع داده شود و او بداند که ما به کجا میرویم. شکلگیری حس اعتماد اهمیتی اساسی دارد بنابراین به شکل زودهنگام به سراغ اطلاعات شخصی یکدیگر نباید رفت. اصالت و صداقت و پرهیز از نقش بازی کردن در ملاقات اولیه مهم است. با سوالات بازی که پاسخ آن بله یا نه نباشد بهتر است شروع کرد که موجب تداوم گفت وگو شود. گوش دادن فعالانه ضروری است علاقه خود به آن چه را که میشنویم نشان میدهیم در عین حال تعادل در گفت و گو را حفظ کرده و به طرف مقابل هم اجازه حرف زدن از خود میدهیم.
از رفتن به سراغ مطالبی مناقشه برانگیز خودداری باید کرد. درنهایت اگر احساس کردیم که رابطه آن چنان که انتظار داشتیم به جلو نمیرود آن را به شکلی صادقانه و محبتآمیز با طرف مقابل درمیان میگذاریم. به حس غریزی خود باید اعتماد کنیم اگرحس خوبی نداشتیم در خاتمه دادن به جلسه و ترک محل نباید تردید کنیم. امکاناتی را که برای رفت و آمد به سرقرار داریم باید درنظر گرفته و به شکل مستقل عمل کنیم. قرار نیست از وسیله طرف مقابل برای این منظور استفاده کنیم. پس ازملاقات اول اگر احساس مناسبی داشته و تمایل به دیدن دوباره یکدیگر داریم آن را مطرح میکنیم، درغیر این صورت، باز هم به شکلی صادقانه باید آن را بیان کرد. روشن کردن تکلیف طرف مقابل و قرار ندادن وی در ابهام و سرگردانی عملی مودبانه و انسانی است. به تجربهای که ازاین ملاقات داشتیم میتوان اندیشید و ازخود بپرسیم که برای ما چه داشته است و از آن چه یاد گرفتهایم. برای تصمیمگیری درمورد قرار دوم عجله نباید به خرج داد. باید به خود فرصتی برای پردازش اطلاعات و درک آن چه تجربه کردیم دهیم.
عصر دیجیتال چشماندازهای نوینی فراروی قرار کور گشود و پویایی آن را تحت تاثیرقرار داده است. قرار کوربرخط on line اغلب با استفاده از منابع اینترنتی همراه است که در آنها پروفایل و اطلاعاتی از افراد ازقبل وجود دارد. بنابراین در عصر اینترنت چنین قرارهایی دیگر خیلی کور نیست و به فرد اجازه میدهد تا براساس علائق خود دست به انتخابی از قبل بزند. علاوه بر آن منابع بالقوه انتخاب را به شدت گسترده میکند. از آن سو اطلاعاتی که در پروفایل افراد وجود دارد گاه ذهنیتی سطحی ازفرد مقابل میسازد که میتواند برواقعبینی ما تاثیر بگذارد.
به قرار کور تنها باید به عنوان فرصتی برای شناخت نگریست. فرصتی که بتواند چشمان ما را برخود و دیگری باز کند. در پرتو نوری که اندک اندک فضای تاریک حاکم بر ملاقات را روشن میکند امکانی برای انتخاب به وجود میآید.
🧷 پایان بخش دوم. ادامه در بخش سوم
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 بخش سوم و آخر قرار کور
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
شاید قرار کور مقدمهای برای شکلگیری چیزی شود که از دید بسیاری ناسازهای ناسازگار و تناقضآمیز است: عشق عاقلانه. اما آن چه باید مد نظر قرارداد این است که همانگونه که در تحقیق علمی بیطرفی صددرصد وجود ندارد و شخصیت، پیشینه، انتظارات و اعتقادات محقق به شکلی ناخودآگاه میتوانند برفرایند تحقیق اثر گذاشته و عینیگرایی محقق را تحت تاثیر قرار دهند. در قرار کور نیز ذهن به منزلهی لوح سفید عمل نمیکند. پیش از دیدن فرد مقابل به ویژه در عصر ارتباطات ضمیرناخودآگاه فرد تصویری هرچند مبهم از دیگری شکل داده که میتواند به شکلی مثبت یا منفی ارزیابی او را متاثر کند. هم محقق و هم کسی که خود را در معرض چنین ملاقاتی قرار میدهد باید از این سازوکارهای ذهن آگاه باشد. در تحقیقات علمی تکرارپذیری اصلی است که اعتبار آن را بالا میبرد اما در قرار کور تنها یک رابطه منحصربه فرد وجود دارد.
تجارب گذشته، تعارضاتی که پشت سرگذاشتهایم، پروندههای بسته نشده دوران کودکی و انتظارات برآورده نشده از والدینمان همگی بر روابط کنونی ما سایه میاندازند. شناخت هرچه بیشتر این عوامل میتواند به ما دیدی واقعبینانه بخشد که دخالت پیشداوریهای ذهنیمان را به حداقل برساند.
🧷 پایان. بخش سوم و آخر
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
شاید قرار کور مقدمهای برای شکلگیری چیزی شود که از دید بسیاری ناسازهای ناسازگار و تناقضآمیز است: عشق عاقلانه. اما آن چه باید مد نظر قرارداد این است که همانگونه که در تحقیق علمی بیطرفی صددرصد وجود ندارد و شخصیت، پیشینه، انتظارات و اعتقادات محقق به شکلی ناخودآگاه میتوانند برفرایند تحقیق اثر گذاشته و عینیگرایی محقق را تحت تاثیر قرار دهند. در قرار کور نیز ذهن به منزلهی لوح سفید عمل نمیکند. پیش از دیدن فرد مقابل به ویژه در عصر ارتباطات ضمیرناخودآگاه فرد تصویری هرچند مبهم از دیگری شکل داده که میتواند به شکلی مثبت یا منفی ارزیابی او را متاثر کند. هم محقق و هم کسی که خود را در معرض چنین ملاقاتی قرار میدهد باید از این سازوکارهای ذهن آگاه باشد. در تحقیقات علمی تکرارپذیری اصلی است که اعتبار آن را بالا میبرد اما در قرار کور تنها یک رابطه منحصربه فرد وجود دارد.
تجارب گذشته، تعارضاتی که پشت سرگذاشتهایم، پروندههای بسته نشده دوران کودکی و انتظارات برآورده نشده از والدینمان همگی بر روابط کنونی ما سایه میاندازند. شناخت هرچه بیشتر این عوامل میتواند به ما دیدی واقعبینانه بخشد که دخالت پیشداوریهای ذهنیمان را به حداقل برساند.
🧷 پایان. بخش سوم و آخر
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📎 هفتم تیرماه روز جهانی اگاهی از اختلال استرس پس از اسیب PTSD
✖️معنیبخشی به آسیب
تجربه آسیبزا تجربهای است که نمیتوان آن را در بافتار و زمینهای معنادار آنچنان که دیگر تجارب زندگی قرار میگیرند جای داد. چنین تجربهای پیش از هرچیزی فرد را با کشمکش ذهنی که هدف آن معنابخشی است روبرو میکند. معنی و مفهوم آن چه بر من گذشت و میگذرد چیست؟ این یک پرسش اساسی و پریشانکننده است. تجربه آسیب محتاج تعبیری معنابخش است تا فرد بتواند از اضطراب خود رهایی یابد. این تعبیر باید متناسب با بافتار ادراکی و مفهومی باشد که به زندگی عملی فرد جهت میدهد. شکلگیری یک معنا از اسیب میتواند به معنی سرکوبی و حذف هر جنبهای از تجربه باشد که راه این فرایند را سد میکند. این ممکن است به از خودبیگانگی و تحریف تجربه منجر شود. به طورمثال کودکی که در معرض بدرفتاری شدید والدین است برای آن که رفتار اسیبزای آنها را بتواند به شکلی معنیدار تعبیر کند ناچار است به خود بقبولاند که خود مستحق تنبیه و تحقیر بوده است و پدر و مادر نمیتوانند چنین بدرفتار باشند.
رسیدن به معنای واقعی آسیب و آنچه بر فرد گذشته مستلزم دست و پنجه نرم کردن با خاطرات دردناکی است که فرد بتواند به تدریج آنها را در فضای ذهنی خود جای دهد. روبرو شدن با روایت درست تاریخ و از آن خود کردن دوباره هویت یکپارچه خود نیاز به شهامت و قدرتی دارد که در فضای درمانی به تدریج شکل میگیرد. تحریف گذشته و دادن معنایی قابل تحمل به آن سازوکاری دفاعی است که هرچند به گذشته معنی میدهد، به حل و فصل تروما کمکی نمیکند و گاه حتی آن را بازتولید میکند. معنای تحریف شده، میتواند به درغلتیدن دوباره به دامن اسیبزنندگان گذشته بیانجامد و فرد را در چرخه تکراری آسیب اسیر کند
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
✖️معنیبخشی به آسیب
تجربه آسیبزا تجربهای است که نمیتوان آن را در بافتار و زمینهای معنادار آنچنان که دیگر تجارب زندگی قرار میگیرند جای داد. چنین تجربهای پیش از هرچیزی فرد را با کشمکش ذهنی که هدف آن معنابخشی است روبرو میکند. معنی و مفهوم آن چه بر من گذشت و میگذرد چیست؟ این یک پرسش اساسی و پریشانکننده است. تجربه آسیب محتاج تعبیری معنابخش است تا فرد بتواند از اضطراب خود رهایی یابد. این تعبیر باید متناسب با بافتار ادراکی و مفهومی باشد که به زندگی عملی فرد جهت میدهد. شکلگیری یک معنا از اسیب میتواند به معنی سرکوبی و حذف هر جنبهای از تجربه باشد که راه این فرایند را سد میکند. این ممکن است به از خودبیگانگی و تحریف تجربه منجر شود. به طورمثال کودکی که در معرض بدرفتاری شدید والدین است برای آن که رفتار اسیبزای آنها را بتواند به شکلی معنیدار تعبیر کند ناچار است به خود بقبولاند که خود مستحق تنبیه و تحقیر بوده است و پدر و مادر نمیتوانند چنین بدرفتار باشند.
رسیدن به معنای واقعی آسیب و آنچه بر فرد گذشته مستلزم دست و پنجه نرم کردن با خاطرات دردناکی است که فرد بتواند به تدریج آنها را در فضای ذهنی خود جای دهد. روبرو شدن با روایت درست تاریخ و از آن خود کردن دوباره هویت یکپارچه خود نیاز به شهامت و قدرتی دارد که در فضای درمانی به تدریج شکل میگیرد. تحریف گذشته و دادن معنایی قابل تحمل به آن سازوکاری دفاعی است که هرچند به گذشته معنی میدهد، به حل و فصل تروما کمکی نمیکند و گاه حتی آن را بازتولید میکند. معنای تحریف شده، میتواند به درغلتیدن دوباره به دامن اسیبزنندگان گذشته بیانجامد و فرد را در چرخه تکراری آسیب اسیر کند
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎 آگاهی از تروما
✖️مطالبی که در این یادداشت و یادداشتهای بعدی میایند ترجمه بخشهایی از فصل اختلالات تجزیهای آخرین چاپ کتاب درسی روانپزشکی ( comprehensive textbook of psychiatry ) هستند.
🔺عصب شناس مشهور قرن نوزدهمی فرانسه ژان مارتن شارکو تعالیم مغناطیسی ها (مسمر و پیروان او که هیپنوتیزم علمی با نام آنها آغاز شد) را با اصول بیشتر پذیرفته شده روانپزشکی و عصب شناسی تلفیق کرد که شامل فرضیات سبب شناسانه بریکه بود. شارکو بر بسیاری شخصیت های روانپزشکی و عصب شناسی مانند زیگموند فروید، پیرژانه، ژیل دلا توره و ژوزف بابینسکی تاثیرگذاشت. همچنانکه مشهوراست او نمایش هایی عمومی ازبیماران زن مبتلا به هیستریا وهیپنوتیزم دربیمارستان سالپتریه پاریس که بخشهای عصب-روانپزشکی آن به طورعمده به بیماران زن تهیدست اختصاص داشت ترتیب می داد. شرکت درنمایش های هفتگی شارکو برای عموم آزاد بود و به عنوان یک رویداد مهم اجتماعی درمحافل اجتماعی درپاریس آن زمان تلقی می شد. افراد هیستریک دربسیاری از تئاترهای مشهور فرانسه، کتابها و شعرها و داستانهای کوتاه به نمایش درآمدند. برخی ازبیماران شارکومانند خود او بدل به افراد مشهوری شدند.
🔺ازطریق این نمایش ها و تعاملات مکرر با شارکو و همکارانش، بیماران هیستریک به سهولت و به طرق مختلف برانگیخته شدند تا دراجرای نمایشی خیره کننده با شارکو همکاری و نظر لطف او را جلب کرده به این امید که درمان بهتری ازسوی درمانگران دریافت کنند. علیرغم شرایط نسبتا ناخوشایند بیماران درسالپتریه، بودن در آن برای آنها نسبت به فقروفاقه ای که درزندگی بیرونی خود با آن دست و پنجه نرم می کردند گامی به جلو بود. بعضی دربخش مغناطیسی (هیپنوتیزم) شده یا ازسوی پیروان چاپلوس شارکو تا آنجا که ممکن بود به ایفای نقش درمقابل مرد بزرگ وادارمی شدند.
🔺پس ازمرگ شارکو، دونفرازمهمترین دنباله روان او، بابینسکی و ژانه، نسبت به هیستریا دیدگاهی متفاوت درپیش گرفتند. بابینسکی به شکلی کامل نگرشی انکارگرایانه درپیش گرفت. ازنظروی هیستریا به تمامی حاصل تلقین بود و می توانست ازطریق تلقین متقابل یا متقاعدسازی ازبین برود. او اصطلاح Pithiatism را به عنوان جایگزینی برای هیستریا مطرح کرد. مکتب نانسی هیپنوتیزم، که از سوی هیپولیت برنهایم رهبری می شد براین باوربود که هیپنوتیزم چنان که شارکو می پنداشت لزوما پدیده ای مرضی نیست بلکه نتیجه تلقین است. بابینسکی و برنهایم استدلال کردند که علائم بیماران شارکو نه بیانگر اختلالی اصیل که عوارض تلقین و سرایت هستند. این دیدگاه تا به امروزنیز به ویژه درکارهای پاول مک هیو Paul McHugh منتقد آتشین فرضیات تجزیه ای آسیب به حیات خود ادامه داده است.
🔺ازسوی دیگر، ژانه، که پس ازمرگ شارکو درسالپتریه ماند، برمنشا آسیب زای علائم هیستریک تاکید داشت. تحقیقات و فرضیه بالینی او، به ویژه تاکید برنقش رویدادهای آسیب زا به عنوان مقدمه تجزیه، به شکلی گسترده پایه های دیدگاه مدرن درمورد تجزیه را شکل داد، هرچند که درزمان حیاتش، ژانه نتوانست مکتبی از شاگردانش را بنیاد گذارد تا ایده های او را گسترش دهند.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
✖️مطالبی که در این یادداشت و یادداشتهای بعدی میایند ترجمه بخشهایی از فصل اختلالات تجزیهای آخرین چاپ کتاب درسی روانپزشکی ( comprehensive textbook of psychiatry ) هستند.
🔺عصب شناس مشهور قرن نوزدهمی فرانسه ژان مارتن شارکو تعالیم مغناطیسی ها (مسمر و پیروان او که هیپنوتیزم علمی با نام آنها آغاز شد) را با اصول بیشتر پذیرفته شده روانپزشکی و عصب شناسی تلفیق کرد که شامل فرضیات سبب شناسانه بریکه بود. شارکو بر بسیاری شخصیت های روانپزشکی و عصب شناسی مانند زیگموند فروید، پیرژانه، ژیل دلا توره و ژوزف بابینسکی تاثیرگذاشت. همچنانکه مشهوراست او نمایش هایی عمومی ازبیماران زن مبتلا به هیستریا وهیپنوتیزم دربیمارستان سالپتریه پاریس که بخشهای عصب-روانپزشکی آن به طورعمده به بیماران زن تهیدست اختصاص داشت ترتیب می داد. شرکت درنمایش های هفتگی شارکو برای عموم آزاد بود و به عنوان یک رویداد مهم اجتماعی درمحافل اجتماعی درپاریس آن زمان تلقی می شد. افراد هیستریک دربسیاری از تئاترهای مشهور فرانسه، کتابها و شعرها و داستانهای کوتاه به نمایش درآمدند. برخی ازبیماران شارکومانند خود او بدل به افراد مشهوری شدند.
🔺ازطریق این نمایش ها و تعاملات مکرر با شارکو و همکارانش، بیماران هیستریک به سهولت و به طرق مختلف برانگیخته شدند تا دراجرای نمایشی خیره کننده با شارکو همکاری و نظر لطف او را جلب کرده به این امید که درمان بهتری ازسوی درمانگران دریافت کنند. علیرغم شرایط نسبتا ناخوشایند بیماران درسالپتریه، بودن در آن برای آنها نسبت به فقروفاقه ای که درزندگی بیرونی خود با آن دست و پنجه نرم می کردند گامی به جلو بود. بعضی دربخش مغناطیسی (هیپنوتیزم) شده یا ازسوی پیروان چاپلوس شارکو تا آنجا که ممکن بود به ایفای نقش درمقابل مرد بزرگ وادارمی شدند.
🔺پس ازمرگ شارکو، دونفرازمهمترین دنباله روان او، بابینسکی و ژانه، نسبت به هیستریا دیدگاهی متفاوت درپیش گرفتند. بابینسکی به شکلی کامل نگرشی انکارگرایانه درپیش گرفت. ازنظروی هیستریا به تمامی حاصل تلقین بود و می توانست ازطریق تلقین متقابل یا متقاعدسازی ازبین برود. او اصطلاح Pithiatism را به عنوان جایگزینی برای هیستریا مطرح کرد. مکتب نانسی هیپنوتیزم، که از سوی هیپولیت برنهایم رهبری می شد براین باوربود که هیپنوتیزم چنان که شارکو می پنداشت لزوما پدیده ای مرضی نیست بلکه نتیجه تلقین است. بابینسکی و برنهایم استدلال کردند که علائم بیماران شارکو نه بیانگر اختلالی اصیل که عوارض تلقین و سرایت هستند. این دیدگاه تا به امروزنیز به ویژه درکارهای پاول مک هیو Paul McHugh منتقد آتشین فرضیات تجزیه ای آسیب به حیات خود ادامه داده است.
🔺ازسوی دیگر، ژانه، که پس ازمرگ شارکو درسالپتریه ماند، برمنشا آسیب زای علائم هیستریک تاکید داشت. تحقیقات و فرضیه بالینی او، به ویژه تاکید برنقش رویدادهای آسیب زا به عنوان مقدمه تجزیه، به شکلی گسترده پایه های دیدگاه مدرن درمورد تجزیه را شکل داد، هرچند که درزمان حیاتش، ژانه نتوانست مکتبی از شاگردانش را بنیاد گذارد تا ایده های او را گسترش دهند.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎 تروما و بیماران سالپتریه
🔺تحقیقات اخیر به مدارک پزشکی بیماران زنی که در بیمارستان سالپتریه در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم بستری بودند دست یافته اند که شامل مطالعات شارکو، بابینسکی، ژانه و بعضی دیگر در زمانی که برروی هیستریا مطالعه می کردند و برخی ازنمونه های مشهورنمایشی شارکو می شوند. این پرونده ها ازدیدگاه ژانه حمایت کرده و شواهد بسیاری را ازآسیب های شدید، فقدان ها و آوارگی اجتماعی دراین زن ها نشان می دهد.
🔺این زن ها، جوان، به شکل کلی میان 15 تا 30 سال ومتعلق به زمینه ای سرشار از فقر، بی سوادی. خشونت ومحرومیت های برخاسته ازآسیب بودند. بسیاری ازآنها پدران یا ناپدرانی ددمنش، ازنظرجنسی بدرفتاروالکلیک داشتند. اغلب، این زنان درعمل نقش مراقبت گر خواهروبرادرهای کوچکتر ازخود را داشته وشاهد مرگ ومیر بسیاری ازاین کودکان و دیگر افراد خانواده به علت سل ودیگر عفونت ها، تب، تشنج و... بودند. برخی ازآنها حاصل رابطه ای نامشروع و میان خانه آشفته ونهادهای مذهبی دررفت وآمد بودند که درآنجا نیزدرمعرض مقرراتی سخت گیرانه و قساوت قرارمی گرفتند.
🔺علاوه براین، شرح حال آینده این زنان هیستریک حاکی ازجزییاتی درمورد تجاوز، ضرب و جرح و استثمارجنسی ازسوی کارفرمایان و آسیب های بدنی شدید برخاسته ازآسیب بود. همچنین، بسیاری از آنها تجربه آسیب های برخاسته ازجنگ درجریان نبرد فرانسه-پروس در 1870 داشتند. آنها متعلق به طبقات پایینی بودند که به شکل مستقیم درنبردهای خیابانی 1871 زمان سرکوب کمون پاریس شرکت داشته و شاهد آتش سوزی گسترده پاریس و صدها اعدام خیابانی که خیابانهای پاریس را ازخون مبارزین رنگین کرد بودند. همچنین، بسیاری از”درمان” هایی که درآن زمان عرضه می شدند بیشترازآن که درمانی باشند آسیب زا بودند. فشرده سازی تخمدان Ovarian compression از طریق یک ”کمپرسور” مخصوص، وارد کردن جریان الکتریکی و داغ گذاشتن برگردن به وسیله یک آهن داغ ازجمله این روش ها بودند. درمان دارویی از طریق تریاک، اتر، کلروفورم و/یا امیل نیتریت نیزشایع بود. با این وجود، محیط بیمارستان درمقایسه با شرایط زندگی آنها دردنیای بیرون ازسالپتریه شرایط بهتری داشت. آنها فقیر، به شدت آسیب دیده و اغلب بی سواد بوده و خارج ازبیمارستان درجامعه پاریس تنها امکان پرداختن به پست ترین کارها را داشتند. موردی که درادامه نقل می شود بیانگر تاریخچه آسیب های عمیق تجربه شده ازسوی بلانش ویتمن، ملکه هیستریک ها، و سرنوشت بعدی وی است. تصویر او درنقاشی کلاسیک تدریس بالینی درسالپتریه از سوی پیراریستید اندره برویه (1914-1857) به نمایش درآمده است.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
🔺تحقیقات اخیر به مدارک پزشکی بیماران زنی که در بیمارستان سالپتریه در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم بستری بودند دست یافته اند که شامل مطالعات شارکو، بابینسکی، ژانه و بعضی دیگر در زمانی که برروی هیستریا مطالعه می کردند و برخی ازنمونه های مشهورنمایشی شارکو می شوند. این پرونده ها ازدیدگاه ژانه حمایت کرده و شواهد بسیاری را ازآسیب های شدید، فقدان ها و آوارگی اجتماعی دراین زن ها نشان می دهد.
🔺این زن ها، جوان، به شکل کلی میان 15 تا 30 سال ومتعلق به زمینه ای سرشار از فقر، بی سوادی. خشونت ومحرومیت های برخاسته ازآسیب بودند. بسیاری ازآنها پدران یا ناپدرانی ددمنش، ازنظرجنسی بدرفتاروالکلیک داشتند. اغلب، این زنان درعمل نقش مراقبت گر خواهروبرادرهای کوچکتر ازخود را داشته وشاهد مرگ ومیر بسیاری ازاین کودکان و دیگر افراد خانواده به علت سل ودیگر عفونت ها، تب، تشنج و... بودند. برخی ازآنها حاصل رابطه ای نامشروع و میان خانه آشفته ونهادهای مذهبی دررفت وآمد بودند که درآنجا نیزدرمعرض مقرراتی سخت گیرانه و قساوت قرارمی گرفتند.
🔺علاوه براین، شرح حال آینده این زنان هیستریک حاکی ازجزییاتی درمورد تجاوز، ضرب و جرح و استثمارجنسی ازسوی کارفرمایان و آسیب های بدنی شدید برخاسته ازآسیب بود. همچنین، بسیاری از آنها تجربه آسیب های برخاسته ازجنگ درجریان نبرد فرانسه-پروس در 1870 داشتند. آنها متعلق به طبقات پایینی بودند که به شکل مستقیم درنبردهای خیابانی 1871 زمان سرکوب کمون پاریس شرکت داشته و شاهد آتش سوزی گسترده پاریس و صدها اعدام خیابانی که خیابانهای پاریس را ازخون مبارزین رنگین کرد بودند. همچنین، بسیاری از”درمان” هایی که درآن زمان عرضه می شدند بیشترازآن که درمانی باشند آسیب زا بودند. فشرده سازی تخمدان Ovarian compression از طریق یک ”کمپرسور” مخصوص، وارد کردن جریان الکتریکی و داغ گذاشتن برگردن به وسیله یک آهن داغ ازجمله این روش ها بودند. درمان دارویی از طریق تریاک، اتر، کلروفورم و/یا امیل نیتریت نیزشایع بود. با این وجود، محیط بیمارستان درمقایسه با شرایط زندگی آنها دردنیای بیرون ازسالپتریه شرایط بهتری داشت. آنها فقیر، به شدت آسیب دیده و اغلب بی سواد بوده و خارج ازبیمارستان درجامعه پاریس تنها امکان پرداختن به پست ترین کارها را داشتند. موردی که درادامه نقل می شود بیانگر تاریخچه آسیب های عمیق تجربه شده ازسوی بلانش ویتمن، ملکه هیستریک ها، و سرنوشت بعدی وی است. تصویر او درنقاشی کلاسیک تدریس بالینی درسالپتریه از سوی پیراریستید اندره برویه (1914-1857) به نمایش درآمده است.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎ملکه هیستریکها
🔺مری(بلانش) ویتمن درمعرض آسیب های گسترده طبی، هیجانی، فیزیکی و جنسی درابتدای زندگی خود بود. اینها شامل بیماریها و عفونت های جدی قبل ازدوسالگی، پدری تهاجمی که زمانی که او 12 سال داشت محکوم به گذراندن بقیه عمرخود دربیمارستان روانپزشکی شد، ازدست دادن پنج خواهر و برادرازمیان هشت نفر و یک مادر”عصبی“ که در15 سالگی او فوت می کند. بودند. او سپس نزد یک پوست فروش به شاگردی می پردازد که به شکلی مکررازنظرجنسی و فیزیکی او را مورد تعرض قرارمی دهد. مردجوانی که به او دل می بندد به شکلی ناگهانی زمانی که او 15 سال داشت می میرد. ازهمان دوران کودکی او دچارمشکلات رفتاری بوده وقادربه ماندن درمدرسه نبود. بنابراین بی سواد بارآمده و تنها قادربه ایفای نقش درشغل هایی پست وپایین رده می شود. اوازحملات مکررهیستریک رنج می برد و در بیمارستان بستری و علاوه براین به عنوان خدمه بخش به کارگرفته شد که دراین شغل درمعرض بدترین رفتارها و توهین ها قرارداشت.
🔺در1877 در 18 سالگی درسالپتریه بستری می شود و نام بلانش را برای خود انتخاب می کند. اوبه دنبال نمایش های شارکو بدل به فردی مشهوردرپاریس می شود.اما در1888، زمانی که ازسوی ژول ژانه درمان می شد، درمانگرش دراو یک مورد کلاسیک دوشخصیتی کشف کرد که شخصیت دوم اوعاری ازتمامی علائم و واکنش های هیستریک بود. این جنبه، خوش بین و باثبات بود و هشیاری مشترکی (آگاهی از افکار، احساسات و کنش ها) با جنبه افسرده هیستریک خود داشت. درمانگراو تلاش کرد تا به این جنبه به ظاهرسالم تر تسلط بیشتری بدهد که با موفقیت هایی نیزهمراه بود. پس ازمرگ شارکو در1893، نوسانات و تبدیل و تبدل های روانی او دوباره شروع شد. او به انکارکامل گذشته خود پرداخت و به کاردریک لابراتواررادیولوژی در سالپتریه مشغول شد. درآنجا او دچار سوختگی های شدید ناشی ازتشعشع شد و به شکلی بی خیالانه شاهد قطع انگشتان، دست و بازوی خود را به شکل دوطرفه بود وسرانجام ازسرطان برخاسته از تشعشع در1913 ازدنیا رفت.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
🔺مری(بلانش) ویتمن درمعرض آسیب های گسترده طبی، هیجانی، فیزیکی و جنسی درابتدای زندگی خود بود. اینها شامل بیماریها و عفونت های جدی قبل ازدوسالگی، پدری تهاجمی که زمانی که او 12 سال داشت محکوم به گذراندن بقیه عمرخود دربیمارستان روانپزشکی شد، ازدست دادن پنج خواهر و برادرازمیان هشت نفر و یک مادر”عصبی“ که در15 سالگی او فوت می کند. بودند. او سپس نزد یک پوست فروش به شاگردی می پردازد که به شکلی مکررازنظرجنسی و فیزیکی او را مورد تعرض قرارمی دهد. مردجوانی که به او دل می بندد به شکلی ناگهانی زمانی که او 15 سال داشت می میرد. ازهمان دوران کودکی او دچارمشکلات رفتاری بوده وقادربه ماندن درمدرسه نبود. بنابراین بی سواد بارآمده و تنها قادربه ایفای نقش درشغل هایی پست وپایین رده می شود. اوازحملات مکررهیستریک رنج می برد و در بیمارستان بستری و علاوه براین به عنوان خدمه بخش به کارگرفته شد که دراین شغل درمعرض بدترین رفتارها و توهین ها قرارداشت.
🔺در1877 در 18 سالگی درسالپتریه بستری می شود و نام بلانش را برای خود انتخاب می کند. اوبه دنبال نمایش های شارکو بدل به فردی مشهوردرپاریس می شود.اما در1888، زمانی که ازسوی ژول ژانه درمان می شد، درمانگرش دراو یک مورد کلاسیک دوشخصیتی کشف کرد که شخصیت دوم اوعاری ازتمامی علائم و واکنش های هیستریک بود. این جنبه، خوش بین و باثبات بود و هشیاری مشترکی (آگاهی از افکار، احساسات و کنش ها) با جنبه افسرده هیستریک خود داشت. درمانگراو تلاش کرد تا به این جنبه به ظاهرسالم تر تسلط بیشتری بدهد که با موفقیت هایی نیزهمراه بود. پس ازمرگ شارکو در1893، نوسانات و تبدیل و تبدل های روانی او دوباره شروع شد. او به انکارکامل گذشته خود پرداخت و به کاردریک لابراتواررادیولوژی در سالپتریه مشغول شد. درآنجا او دچار سوختگی های شدید ناشی ازتشعشع شد و به شکلی بی خیالانه شاهد قطع انگشتان، دست و بازوی خود را به شکل دوطرفه بود وسرانجام ازسرطان برخاسته از تشعشع در1913 ازدنیا رفت.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
یک تدریس بالینی در سالپتریه، پیر آریستید آندره برویه ۱۹۱۴-۱۸۵۷: شارکو ، بابینسکی و بلانش ویتمن در مرکز، تئودور ریبو در منتهیالیه چپ، ژیل دلا توره در جلو صحنه، پاول ریچر سمت راست شارکو
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 تعمق
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
راهبردهای درمانی در عبور از حد و مرزهای رابطه در درمان
مدیریت سوءرفتار جنسی از سوی درمانگر امری پیچیده است. در دنیای امروز به خاطر دخالت رسانهها و فضای مجازی چنین رفتارهایی نسبت به گذشته کمتر در پرده میمانند و امکان افشاشدن بیشتری دارند. قبل از آن که درمان بر رفتار نادرست فرد مرتکب متمرکز شود لازم است مداخله در بحران و مشاورههای فردی، زوجی و خانوادگی انجام شوند. انتظار میرود مرتکب در ابتدای امر مشکلات را انکار کرده و از همکاری در جهت رسیدن به حقیقت ماجرا طفره رود. در طول فرایند درمان توصیه هییت داوری میتواند در جهت برگشت به کار فرد مرتکب باشد یا نباشد. در مواردی که اجازه برگشت به کار داده شود گاه لازم است در نقش حرفهای او تعدیلاتی چند اعمال شود. تصمیمگیری باید بر مبنای ماهیت رفتار، سطح بینش و پشیمانی مرتکب، شدت اختلال و آسیبشناسی او و عملکرد کلی شغلی وی باشد
پس از ارزیابی اولیه، فرایند درمان شامل کمک به مرتکب در درک رفتار خود، افزایش همدلی با قربانی و در پیش گرفتن استراتژیهای پیشگیری کننده است. پیشآگهی در درمانگران معمولا نسبت به سایر مرتکبین سوءرفتار جنسی بهتر است.
توضیح این که چرا یک درمانگر گاه شاید پس از سالها عملکرد مناسب حرفهای چنین دچار لغزش شود آسان نبوده و تنها با توسل به تشخیصهای روانپزشکی قابل توجیه نیست. در بیشتر موارد، ترکیبی از عوامل حاد و بلاواسطه و همچنین عوامل عمقیتر مطرح میشوند. از عوامل بلاواسطه میتوان به مصرف الکل و مواد مخدر، افسردگی، انتقال متقابل شهوانی، اشتغال فکری با مسایل جنسی، روبرو شدن با یک مراجع اغواگر را نام بود و عواملی چون نیاز خودشیفتگانه به کسب اعتبار و تمجید، آسیبهای حل نشده کودکی، نیازهای وابستگی و عدم حل و فصل تنهایی خویش و تعارضات مرتبط با صمیمیت و رعایت مرزهای رابطه نقشی عمیقتر را در این رابطه به عهده دارند. گابارد بیان میکند که چنین رفتاری در جهت خنثی کردن احساس دیرپای عدمکفایت، حقارت و تحقیرشدگی است که فرد در رابطه با حس مردانگی خویش تجربه کرده است. برخی در توجیه رفتار خود دچار خطایی شناختی شده و به برقراری رابطه جنسی با مراجع به عنوان یک تجربه تصحیح کننده هیجانی نگاه میکنند که میتواند نقش درمانگرانه داشته باشد. بعضی دیگر از محققین انحراف از مرزهای حرفهای را نتیجه درگیر شدن در چرخه تکراری بازآفرینی re-enactment دوباره آسیبهای کودکی میدانند که ریشه در احساسات حل و فصل نشده مرتبط با روابط خانوادگی آشفته دارد. این آسیبها به شکلی ناهشیار دوباره خود را در زمان حال نشان داده و به رابطهای که در آن عدم توازن قدرت وجود دارد فرافکن میشود. فرد مرتکب پیش از دست زدن به اقدام معمولا فقدان اعتماد به نفس، شرم، احساس گناه و افسردگی را تجربه میکند.
آیرونز و اشنابدر برای درک بیشتر انگیزههای زیرین چنین رفتاری مرتکبین را در شش گروه کهنالگویی قرار میدهند:
شاهزاده سادهلوح: دارای احساس قدرت و عدم اسیبپذیری هستند و خود را دست بالا میگیرند این به برقراری رابطه ویژه با بعضی مراحعین شده و احتمال عبور از مرزهای حرفهای را بالا میبرد . آنها معمولا تعارضات اندکی داشته و حس پشیمانی نسبت به رفتار خود دارند و متوجه این امر هستند که استانداردهای اخلاقی را زیرپا گذاشتهاند. آنها به مشاوره و درمان به خوبی پاسخ میدهند
جنگجوی زخمخورده: آنها در صدد این هستند که از طریق ایجاد رابطه با مراجعین خود، به التیام زخمهای کودکی خویش مبادرت ورزند. اما این تنها به افزایش خشم و حس گناه آنها منجر میشود پیشآگهی در این مورد نیز میتواند خوب باشد
شهید سرخورده: آنها احساس میکنند که دیگران قدر آنها را ندانسته و در زندگی به موقعیتی که سزاوار آن بودهاند دست پیدا نکردهاند. به این دلیل، منزوی، رنجیده و عصبانی هستند اعتیاد در آنها شایع است و گوشهگیر و افسرده به نظر میرسند. دوری از کار و گاه درمان بستری برای آنها لازم میشود
عاشق کاذب: جذاب و فعال و خلاق به نظر میرسند و زندگی پرماجرا را دوست دارند اختلال شخصیتی در این گروه شایع است که صفاتی از شخصیت نمایشی, خودشیفته یا وابسته را نشان میدهد. رابطه جنسی نیاز آنها به هیجان و تحریک را ارضا میکند. دوری از کار و سپرده شدن به یک دوره درمانی جدی برای آنها لازم است.
📎 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
راهبردهای درمانی در عبور از حد و مرزهای رابطه در درمان
مدیریت سوءرفتار جنسی از سوی درمانگر امری پیچیده است. در دنیای امروز به خاطر دخالت رسانهها و فضای مجازی چنین رفتارهایی نسبت به گذشته کمتر در پرده میمانند و امکان افشاشدن بیشتری دارند. قبل از آن که درمان بر رفتار نادرست فرد مرتکب متمرکز شود لازم است مداخله در بحران و مشاورههای فردی، زوجی و خانوادگی انجام شوند. انتظار میرود مرتکب در ابتدای امر مشکلات را انکار کرده و از همکاری در جهت رسیدن به حقیقت ماجرا طفره رود. در طول فرایند درمان توصیه هییت داوری میتواند در جهت برگشت به کار فرد مرتکب باشد یا نباشد. در مواردی که اجازه برگشت به کار داده شود گاه لازم است در نقش حرفهای او تعدیلاتی چند اعمال شود. تصمیمگیری باید بر مبنای ماهیت رفتار، سطح بینش و پشیمانی مرتکب، شدت اختلال و آسیبشناسی او و عملکرد کلی شغلی وی باشد
پس از ارزیابی اولیه، فرایند درمان شامل کمک به مرتکب در درک رفتار خود، افزایش همدلی با قربانی و در پیش گرفتن استراتژیهای پیشگیری کننده است. پیشآگهی در درمانگران معمولا نسبت به سایر مرتکبین سوءرفتار جنسی بهتر است.
توضیح این که چرا یک درمانگر گاه شاید پس از سالها عملکرد مناسب حرفهای چنین دچار لغزش شود آسان نبوده و تنها با توسل به تشخیصهای روانپزشکی قابل توجیه نیست. در بیشتر موارد، ترکیبی از عوامل حاد و بلاواسطه و همچنین عوامل عمقیتر مطرح میشوند. از عوامل بلاواسطه میتوان به مصرف الکل و مواد مخدر، افسردگی، انتقال متقابل شهوانی، اشتغال فکری با مسایل جنسی، روبرو شدن با یک مراجع اغواگر را نام بود و عواملی چون نیاز خودشیفتگانه به کسب اعتبار و تمجید، آسیبهای حل نشده کودکی، نیازهای وابستگی و عدم حل و فصل تنهایی خویش و تعارضات مرتبط با صمیمیت و رعایت مرزهای رابطه نقشی عمیقتر را در این رابطه به عهده دارند. گابارد بیان میکند که چنین رفتاری در جهت خنثی کردن احساس دیرپای عدمکفایت، حقارت و تحقیرشدگی است که فرد در رابطه با حس مردانگی خویش تجربه کرده است. برخی در توجیه رفتار خود دچار خطایی شناختی شده و به برقراری رابطه جنسی با مراجع به عنوان یک تجربه تصحیح کننده هیجانی نگاه میکنند که میتواند نقش درمانگرانه داشته باشد. بعضی دیگر از محققین انحراف از مرزهای حرفهای را نتیجه درگیر شدن در چرخه تکراری بازآفرینی re-enactment دوباره آسیبهای کودکی میدانند که ریشه در احساسات حل و فصل نشده مرتبط با روابط خانوادگی آشفته دارد. این آسیبها به شکلی ناهشیار دوباره خود را در زمان حال نشان داده و به رابطهای که در آن عدم توازن قدرت وجود دارد فرافکن میشود. فرد مرتکب پیش از دست زدن به اقدام معمولا فقدان اعتماد به نفس، شرم، احساس گناه و افسردگی را تجربه میکند.
آیرونز و اشنابدر برای درک بیشتر انگیزههای زیرین چنین رفتاری مرتکبین را در شش گروه کهنالگویی قرار میدهند:
شاهزاده سادهلوح: دارای احساس قدرت و عدم اسیبپذیری هستند و خود را دست بالا میگیرند این به برقراری رابطه ویژه با بعضی مراحعین شده و احتمال عبور از مرزهای حرفهای را بالا میبرد . آنها معمولا تعارضات اندکی داشته و حس پشیمانی نسبت به رفتار خود دارند و متوجه این امر هستند که استانداردهای اخلاقی را زیرپا گذاشتهاند. آنها به مشاوره و درمان به خوبی پاسخ میدهند
جنگجوی زخمخورده: آنها در صدد این هستند که از طریق ایجاد رابطه با مراجعین خود، به التیام زخمهای کودکی خویش مبادرت ورزند. اما این تنها به افزایش خشم و حس گناه آنها منجر میشود پیشآگهی در این مورد نیز میتواند خوب باشد
شهید سرخورده: آنها احساس میکنند که دیگران قدر آنها را ندانسته و در زندگی به موقعیتی که سزاوار آن بودهاند دست پیدا نکردهاند. به این دلیل، منزوی، رنجیده و عصبانی هستند اعتیاد در آنها شایع است و گوشهگیر و افسرده به نظر میرسند. دوری از کار و گاه درمان بستری برای آنها لازم میشود
عاشق کاذب: جذاب و فعال و خلاق به نظر میرسند و زندگی پرماجرا را دوست دارند اختلال شخصیتی در این گروه شایع است که صفاتی از شخصیت نمایشی, خودشیفته یا وابسته را نشان میدهد. رابطه جنسی نیاز آنها به هیجان و تحریک را ارضا میکند. دوری از کار و سپرده شدن به یک دوره درمانی جدی برای آنها لازم است.
📎 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 دنبالهی تعمق #دکتر_علی_فیروزآبادی
پادشاه تاریکی: رفتار آنها ملهم از حس بزرگ منشی و تمایل برای اعمال قدرت و کنترل است آنها مجموعه غنی از ویژگیهای شخصیتی خودشیفته، ضداجتماعی، مرزی و اسکیزوتیپال را نشان میدهند و معمولا هوش بالایی دارند. شدت اختلال شخصیتی در آنها زیاد بوده و اغلب مجوز بازگشت به کار نمیگیرند
ژوکر: آنها یک اختلال محور یک دارند. اغلب افسردگی با ویژگیهای روانپریشانه، اختلال دوقطبی، روان پریشی آتیپیک، اختلالات تجزیه ای و یا ارگانیک. ارتکاب به سورفتار جنسی زمانی رخ میدهد که بیماری اولیه حل و فصل و درمان نشده باشد. قضاوت در آنها مختل است و رفتار آنها جزیی از بیماریشان است.
به طور کلی برنامه درمانی باید به شکلی جامع بر بهبود عملکرد روانی و شغلی مرتکب برای پیشگیری از تکرار رفتار متمرکز باشد. درمان یک فرایند چندین ساله است مرتکب ممکن است به انحا مختلف برای درمان مقاومت کند. به تدریج باید بر این مقاومتها غلبه شود. هنگامی که اجازه بازگشت به کار صادر میشود نظارت بر عملکرد حرفهای، آموزشهای تکمیلی و استفاده از برنامههای آموزش مداوم جزیی از فرایند درمان است. تدابیر حفاظتی مناسب باید اتخاذ شوند تا اطمینان حاصل شود که عملکرد حرفهای فرد اصلاح میشود.
منبع
Ravart M, Assalian P: Treatment strategies for professional sexual misconduct, Journal of sexual and reproductive medicine, 2003, 3(3), 93-97
پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
پادشاه تاریکی: رفتار آنها ملهم از حس بزرگ منشی و تمایل برای اعمال قدرت و کنترل است آنها مجموعه غنی از ویژگیهای شخصیتی خودشیفته، ضداجتماعی، مرزی و اسکیزوتیپال را نشان میدهند و معمولا هوش بالایی دارند. شدت اختلال شخصیتی در آنها زیاد بوده و اغلب مجوز بازگشت به کار نمیگیرند
ژوکر: آنها یک اختلال محور یک دارند. اغلب افسردگی با ویژگیهای روانپریشانه، اختلال دوقطبی، روان پریشی آتیپیک، اختلالات تجزیه ای و یا ارگانیک. ارتکاب به سورفتار جنسی زمانی رخ میدهد که بیماری اولیه حل و فصل و درمان نشده باشد. قضاوت در آنها مختل است و رفتار آنها جزیی از بیماریشان است.
به طور کلی برنامه درمانی باید به شکلی جامع بر بهبود عملکرد روانی و شغلی مرتکب برای پیشگیری از تکرار رفتار متمرکز باشد. درمان یک فرایند چندین ساله است مرتکب ممکن است به انحا مختلف برای درمان مقاومت کند. به تدریج باید بر این مقاومتها غلبه شود. هنگامی که اجازه بازگشت به کار صادر میشود نظارت بر عملکرد حرفهای، آموزشهای تکمیلی و استفاده از برنامههای آموزش مداوم جزیی از فرایند درمان است. تدابیر حفاظتی مناسب باید اتخاذ شوند تا اطمینان حاصل شود که عملکرد حرفهای فرد اصلاح میشود.
منبع
Ravart M, Assalian P: Treatment strategies for professional sexual misconduct, Journal of sexual and reproductive medicine, 2003, 3(3), 93-97
پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 دربارهی تخطی رسانهای شده
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
این برای من رخ نمیدهد
نگاهی دیگر به تخطی از مرزها در رابطه درمانی
از ربع پایانی قرن گذشته به این سو، حجم زیادی از آثار در مورد روشنگری هرچه بیشتر رابطه در رواندرمانی و تنوع و پیچیدگی چالشهای مرتبط با تخطی از حد و مرزهای حرفهای منتشر شدند و رسانهها این چالشها را به انحا مختلف به تصویر کشیدند. علیرغم توافق گستردهای که در مورد رفتار نامتناسب جنسی و سایر طرق عبور از حد و مرزها در روانپزشکی وجود دارد، برخی از شناختهشدهترین و با تجربهترین درمانگران هنوز در دام چنین رفتارهایی اسیر میشوند. پس از خودکشی, مسایل مرتبط با حدومرزها دومین دلیل اقامه دعوا برعلیه روانپزشکان در محاکم کیفری است. با این وجود به نظر میرسد که آموزش در این مورد هنوز کفایت لازم را نداشته باشد.
به باور بعضی، انکار یا به عبارت دیگر رد این احتمال که "این نمیتواند برای من رخ دهد"نقشی مهم در لغزش درمانگران و تداوم این وضعیت به عهده دارد. پیچیدگی قضیه زمانی بیشتر میشود که مسئله تعیین حد و مرز در رابطه درمانی از سوی برخی مکاتب مورد انتقاد جدی قرار میگیرد. آنها هواداران تعیین حد و مرز را به خشکی و سختی بیش از حد متهم کرده که از خلاقیت درمانی درمانگر کم میکنند. علیرغم این، هنوز در اکثریت زیادی از درمانگران حساسیت نسبت به حد و مرزها به عنوان بخشی ضروری از کار بهینه درمانی باقی مانده است.
مراد از مرز، خطی است که رفتار حرفهای را مشخص میکند که از سوی ایدیولوژی درمانی، رضایت و قرارداد درمانی و بالاتر از همه بافتار درمان تعیین میشود. عبور از مرز با تخطی از مرز تفاوت دارد. در اولی، با عبور ملایم و بیضرر از مرزها به دلایلی که گاه ضرورت پیدا میکند روبرو هستیم(مثل انحراف به چپ راننده و یا کشیده شدن موقت او به شانه خاکی که شکلی موقتی دارد و او دوباره به جاده و مسیر درست برمیگردد). گرفتن دست مراجعی که در حال زمین خوردن است یا پرداختن هزینه تاکسی او زمانی که کیف پولش را فراموش کرده یا در آغوش کشیدن مراجعی که به تازگی فرزند خود را از دست داده است و دستهایش را به روی درمانگر میگشاید مثالهایی از این مورد هستند. تخطی از مرزها داستانی جدا دارد و اگر از مثال رانندگی استفاده کنیم میتوان آن را به واژگونی اتوموبیل تشبیه کرد. مانند برقراری رابطه جنسی با مراجع یا بهرهبرداری اقتصادی از او. در این حال با استفاده از مراجع برای برآورده کردن نیازهای خودشیفگانه، وابستگی، بیمارگونه و جنسی درمانگر روبرو هستیم. گاهی درمانگر خود از ماهیت رفتار خود آگاه نیست، به طور مثال به کار گماردن مراجع که دانشجویگ است به بهانه جبران هزینه درمان او. در این حال نقشی دوگانه و آشفتگی در مرزها به او تحمیل میشود.
مراجعین هیچ آگاهی از استانداردهای رابطه ندارند. بنابراین حفظ حد و مرز همیشه با درمانگر و مسئولیت او است. اگر مراجعی درخواست، نیاز، اصرار یا رفتاری در جهت تخطی از مرزها داشت که خیلی از اوقات چنین میشود، درمانگر است که باید از قرارگرفتن در این بازیها اجتناب کرده و از آن سو انگیزههای مراجعش را کنکاش نماید و اگر لازم باشد از مشورت همکاران استفاده کند.
مشکلات شخصی درمانگر توجیهی برای دستیازیدن به چنین رفتاری نیست، درمانگر همیشه بار وظیفه حرفهای و اخلاقی خود را به دوش دارد. همچنین، نباید در این زمینه به دام فرضیه سیب کرمو افتاد. بعضی چنین رفتاری را به اقلیت بد منتسب کرده و چاره کار را در جدا کردن آنها از بقیه درمانگران خوب میدانند. اما باید دانست که تخطی از مرزها در همه درمانگران صرفنظر از سالیان تجربه و حتی در میان کسانی که تنها دارو تجویز میکنند رخ میدهد.
درمانگران باید نسبت به عوامل خطر زیر گوشهای خود را تیز نگه دارند:
بحرانهای زندگی: به شکل تجربی دیده شده که بحران میانسالی و کهنسالی زمینه را برای تخطی از مرزها در درمانگر فراهم میکند. هرچند که درمانگران کم تجربه که در ابتدای کار خود هستند نیز به دلایلی دیگر در معرض خطر قرار دارند به طور کلی نارضایتی شغلی، مشکلات زناشویی نیازهای برآورده نشده و مشکلات اقتصادی میتوانند درمانگر را به سوی بیمارش برای ارضای نیازهای خویش سوق دهد.
📎 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
این برای من رخ نمیدهد
نگاهی دیگر به تخطی از مرزها در رابطه درمانی
از ربع پایانی قرن گذشته به این سو، حجم زیادی از آثار در مورد روشنگری هرچه بیشتر رابطه در رواندرمانی و تنوع و پیچیدگی چالشهای مرتبط با تخطی از حد و مرزهای حرفهای منتشر شدند و رسانهها این چالشها را به انحا مختلف به تصویر کشیدند. علیرغم توافق گستردهای که در مورد رفتار نامتناسب جنسی و سایر طرق عبور از حد و مرزها در روانپزشکی وجود دارد، برخی از شناختهشدهترین و با تجربهترین درمانگران هنوز در دام چنین رفتارهایی اسیر میشوند. پس از خودکشی, مسایل مرتبط با حدومرزها دومین دلیل اقامه دعوا برعلیه روانپزشکان در محاکم کیفری است. با این وجود به نظر میرسد که آموزش در این مورد هنوز کفایت لازم را نداشته باشد.
به باور بعضی، انکار یا به عبارت دیگر رد این احتمال که "این نمیتواند برای من رخ دهد"نقشی مهم در لغزش درمانگران و تداوم این وضعیت به عهده دارد. پیچیدگی قضیه زمانی بیشتر میشود که مسئله تعیین حد و مرز در رابطه درمانی از سوی برخی مکاتب مورد انتقاد جدی قرار میگیرد. آنها هواداران تعیین حد و مرز را به خشکی و سختی بیش از حد متهم کرده که از خلاقیت درمانی درمانگر کم میکنند. علیرغم این، هنوز در اکثریت زیادی از درمانگران حساسیت نسبت به حد و مرزها به عنوان بخشی ضروری از کار بهینه درمانی باقی مانده است.
مراد از مرز، خطی است که رفتار حرفهای را مشخص میکند که از سوی ایدیولوژی درمانی، رضایت و قرارداد درمانی و بالاتر از همه بافتار درمان تعیین میشود. عبور از مرز با تخطی از مرز تفاوت دارد. در اولی، با عبور ملایم و بیضرر از مرزها به دلایلی که گاه ضرورت پیدا میکند روبرو هستیم(مثل انحراف به چپ راننده و یا کشیده شدن موقت او به شانه خاکی که شکلی موقتی دارد و او دوباره به جاده و مسیر درست برمیگردد). گرفتن دست مراجعی که در حال زمین خوردن است یا پرداختن هزینه تاکسی او زمانی که کیف پولش را فراموش کرده یا در آغوش کشیدن مراجعی که به تازگی فرزند خود را از دست داده است و دستهایش را به روی درمانگر میگشاید مثالهایی از این مورد هستند. تخطی از مرزها داستانی جدا دارد و اگر از مثال رانندگی استفاده کنیم میتوان آن را به واژگونی اتوموبیل تشبیه کرد. مانند برقراری رابطه جنسی با مراجع یا بهرهبرداری اقتصادی از او. در این حال با استفاده از مراجع برای برآورده کردن نیازهای خودشیفگانه، وابستگی، بیمارگونه و جنسی درمانگر روبرو هستیم. گاهی درمانگر خود از ماهیت رفتار خود آگاه نیست، به طور مثال به کار گماردن مراجع که دانشجویگ است به بهانه جبران هزینه درمان او. در این حال نقشی دوگانه و آشفتگی در مرزها به او تحمیل میشود.
مراجعین هیچ آگاهی از استانداردهای رابطه ندارند. بنابراین حفظ حد و مرز همیشه با درمانگر و مسئولیت او است. اگر مراجعی درخواست، نیاز، اصرار یا رفتاری در جهت تخطی از مرزها داشت که خیلی از اوقات چنین میشود، درمانگر است که باید از قرارگرفتن در این بازیها اجتناب کرده و از آن سو انگیزههای مراجعش را کنکاش نماید و اگر لازم باشد از مشورت همکاران استفاده کند.
مشکلات شخصی درمانگر توجیهی برای دستیازیدن به چنین رفتاری نیست، درمانگر همیشه بار وظیفه حرفهای و اخلاقی خود را به دوش دارد. همچنین، نباید در این زمینه به دام فرضیه سیب کرمو افتاد. بعضی چنین رفتاری را به اقلیت بد منتسب کرده و چاره کار را در جدا کردن آنها از بقیه درمانگران خوب میدانند. اما باید دانست که تخطی از مرزها در همه درمانگران صرفنظر از سالیان تجربه و حتی در میان کسانی که تنها دارو تجویز میکنند رخ میدهد.
درمانگران باید نسبت به عوامل خطر زیر گوشهای خود را تیز نگه دارند:
بحرانهای زندگی: به شکل تجربی دیده شده که بحران میانسالی و کهنسالی زمینه را برای تخطی از مرزها در درمانگر فراهم میکند. هرچند که درمانگران کم تجربه که در ابتدای کار خود هستند نیز به دلایلی دیگر در معرض خطر قرار دارند به طور کلی نارضایتی شغلی، مشکلات زناشویی نیازهای برآورده نشده و مشکلات اقتصادی میتوانند درمانگر را به سوی بیمارش برای ارضای نیازهای خویش سوق دهد.
📎 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
🗞 بخش دوم یادداشت #دکتر_علی_فیروزآبادی
مراحل انتقالی زندگی:
بازنشستگی، از دست دادن شغل، تغییر شغل و حتی ارتقا شغلی میتوانند به عنوان زنگخطر عمل کنند علاوه براین حسادت نسبت به ثروت بیمار یا طمعورزی درمانگر که به وارد شدن در رابطه اقتصادی با او منجر شود میتواند مقدمه عبور از مرز باشد
بیماری درمانگر: هر نوع بیماری در درمانگر میتواند منجر به رویاوردن او به بیمارش برای رسیدن به آرامش شود اضطراب مرگ و ترس از نیستی نقشی مهم در این میان بازی میکند.
تنهایی: درمانگری که در زندگی احساس تنهایی دارد و نیاز به محرم و مرهمی برای تسکین لحظات تنهایی خویش پیدا میکند میتواند از مراجع خود در این زمینه استفاده کند این به وارونه شدن نقشها منجر میشود.
ایدهآلگرایی و بیمار مخصوص
درمانگر باید نسبت به احساسات ضد انتقالی خود هشیار باشد. گاهی او بیمارش را به شکل خاص میبیند. این میتواند به خاطر زیبایی، هوش، خلاقیت هنری، شهرت یا موقعیت بیمار باشد. چنین احساسی میتواند زمینهساز مشورت با یک همکار و شناخت بیشتر درمانگر از خود و بیمارش باشد به جای آنکه او را به سوی عملکردن به احساساتش سوق دهد
غرور، شرم و حسادت: زیاده به خود مطمین بودن باعث میشود که یک درمانگر چنین احتمالی را تنها متوجه درمانگران کم تجربه و ناشی نماید. آنها از مشورت با همکار فراری هستند و گاه آن را کاملا غیرضروری میدانند چرا که چنین میپندارند که همه چیز را میدانند. چنین خودشیفتگی گاه آنها را در ذهن خود بالای قوانین مرسوم قرار میدهد و به خود حق انجام کارهایی را میدهند که در شاگردانشان منع میکنند.
پدیده شهر کوچک: در یک شهر کوچک یا روستا یا محلهای که ارتباطات میان انسانها محدود است گریزی از رودروشدن با مراجعین در شرایطی غیر از اتاق درمان نیست و این میتواند احتمال تخطی از مرزها را افزایش دهد.
رویکرد نسبت به تخطی از مرزها:
تغییر سیاستهای درمانی در دنیا و دخالت شرکتهای بیمه و جنبههای اقتصادی بر ماهیت و محتوای آموزش در حوزه سلامت روان تاثیر داشته است. روانپزشکی امروز به سوی درمانهای کوتاه مدت و دارویی و ابزارمدارانه سوق پیدا کرده است. به مفاهیم روانپویانه با تاکید محوری که بر پدیده انتقال و ضدانتقال دارند کمتر توجه نشان داده میشود. درمانگری که اطلاعات اندکی در این مورد دارد و هدف ایدهآل سازی بیمارش قرار میگیرد یا در سوی مثبت درمانگر خوب - درمانگر بد در شقه سازی مراجع مرزی جای داده میشود ممکن است دچار این توهم شود که مراجعش درگیر یک عشق واقعی شده است. صرف نظر از دیدگاهی که مراجع آموزشی نسبت به روانکاوی دارند آموزش در مورد احساسات انتقالی و ضد انتقالی و مقوله حد و مرز امری ضروری در آموزشهای روانپزشکی به نظر میرسد.
📎 پایان
منبع
Norris DM, Gutheil TG, Strasburger LH: This couldn't happen to me: Boundary problems and sexual misconduct in the psychotherapy relationship, Psychiatric Services, April 2003, V.54, No.4
#تجربههای_روانپزشکانه
مراحل انتقالی زندگی:
بازنشستگی، از دست دادن شغل، تغییر شغل و حتی ارتقا شغلی میتوانند به عنوان زنگخطر عمل کنند علاوه براین حسادت نسبت به ثروت بیمار یا طمعورزی درمانگر که به وارد شدن در رابطه اقتصادی با او منجر شود میتواند مقدمه عبور از مرز باشد
بیماری درمانگر: هر نوع بیماری در درمانگر میتواند منجر به رویاوردن او به بیمارش برای رسیدن به آرامش شود اضطراب مرگ و ترس از نیستی نقشی مهم در این میان بازی میکند.
تنهایی: درمانگری که در زندگی احساس تنهایی دارد و نیاز به محرم و مرهمی برای تسکین لحظات تنهایی خویش پیدا میکند میتواند از مراجع خود در این زمینه استفاده کند این به وارونه شدن نقشها منجر میشود.
ایدهآلگرایی و بیمار مخصوص
درمانگر باید نسبت به احساسات ضد انتقالی خود هشیار باشد. گاهی او بیمارش را به شکل خاص میبیند. این میتواند به خاطر زیبایی، هوش، خلاقیت هنری، شهرت یا موقعیت بیمار باشد. چنین احساسی میتواند زمینهساز مشورت با یک همکار و شناخت بیشتر درمانگر از خود و بیمارش باشد به جای آنکه او را به سوی عملکردن به احساساتش سوق دهد
غرور، شرم و حسادت: زیاده به خود مطمین بودن باعث میشود که یک درمانگر چنین احتمالی را تنها متوجه درمانگران کم تجربه و ناشی نماید. آنها از مشورت با همکار فراری هستند و گاه آن را کاملا غیرضروری میدانند چرا که چنین میپندارند که همه چیز را میدانند. چنین خودشیفتگی گاه آنها را در ذهن خود بالای قوانین مرسوم قرار میدهد و به خود حق انجام کارهایی را میدهند که در شاگردانشان منع میکنند.
پدیده شهر کوچک: در یک شهر کوچک یا روستا یا محلهای که ارتباطات میان انسانها محدود است گریزی از رودروشدن با مراجعین در شرایطی غیر از اتاق درمان نیست و این میتواند احتمال تخطی از مرزها را افزایش دهد.
رویکرد نسبت به تخطی از مرزها:
تغییر سیاستهای درمانی در دنیا و دخالت شرکتهای بیمه و جنبههای اقتصادی بر ماهیت و محتوای آموزش در حوزه سلامت روان تاثیر داشته است. روانپزشکی امروز به سوی درمانهای کوتاه مدت و دارویی و ابزارمدارانه سوق پیدا کرده است. به مفاهیم روانپویانه با تاکید محوری که بر پدیده انتقال و ضدانتقال دارند کمتر توجه نشان داده میشود. درمانگری که اطلاعات اندکی در این مورد دارد و هدف ایدهآل سازی بیمارش قرار میگیرد یا در سوی مثبت درمانگر خوب - درمانگر بد در شقه سازی مراجع مرزی جای داده میشود ممکن است دچار این توهم شود که مراجعش درگیر یک عشق واقعی شده است. صرف نظر از دیدگاهی که مراجع آموزشی نسبت به روانکاوی دارند آموزش در مورد احساسات انتقالی و ضد انتقالی و مقوله حد و مرز امری ضروری در آموزشهای روانپزشکی به نظر میرسد.
📎 پایان
منبع
Norris DM, Gutheil TG, Strasburger LH: This couldn't happen to me: Boundary problems and sexual misconduct in the psychotherapy relationship, Psychiatric Services, April 2003, V.54, No.4
#تجربههای_روانپزشکانه