Telegram Web Link
📎 رنج و فراموشی

🔺دکتر باهام به هم زد حالم خیلی بده یک چیزی به من بده تا فراموش کنم

🔸چیزی که پیش اومد فراموش نمی شه. مهم طرز برخورد با اونه

🔺هیچ چیزی ندارید به من بدهید حالم را خوب کنه

🔸اگر دستت با چاقو بریده و زخم می شد ایا زخمش یک روزه خوب می شد؟
.....

🔸اول ازش خون می امد و درد داشت بعد خون بند می امد اما دو طرف پوست در ابتدا از هم جدا هستند شاید نیاز به بخیه پیدا کند با یا بدون بخیه مدتی طول می کشد تا دو لبه زخم به هم بیایند اما هنوز پوست التیام پیدا نکرده التیام پوست هم زمان می برد. گاهی جای زخم شاید برای همیشه بماند

🔺آخه خیلی سخته

🔸من نگفتم آسونه. ما برای راحت بودن به این دنیا نیامده ایم. لحظات سخت هم جزیی از مسیر زندگیه که باید تاب اورد و پذیرفت. راحتی بعدش میاد. سختی و راحتی جنبه هایی جدایی ناپذیر در زندگی هستند. مثل همون زخمی که گفتم. التیامش زمان می بره. یا مرگ یک عزیز که یک سالی طول می کشد تا در نهایت لباس سیاه را از تن در اوریم

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📋 درنگ

#دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

خودشیفتگی و جنون

حمله به ساختمان کنگره از سوی هواداران ترامپ که به تایید و تشویق وی انجام شد بیانگر رسیدن به نقطه‌ی پایانی مسیری است که هر خودشیفته‌ای به ناگزیر با آن روبرو می‌شود. هر عقل سلیمی با کمی تفکر می‌توانست به این نتیجه برسد که قرار نیست در آمریکا انقلابی برپا شود یا معترضین بتوانند دولت را سرنگون کنند. پس چرا ترامپ از درک این واقعیت عاجز بود و به جای ترک مسالمت‌آمیز قدرت آن قدر بر موضع خود پافشاری کرد که آن چه رخ داد برای او بدل به یک خودکشی سیاسی شد ؟
پاسخ در قطع ارتباط فرد خودشیفته یا واقعیت است. شخصیت متورم او در حقیقت چنین می‌گوید: وای به حال واقعیت اگر با من همراه نباشد.
این همان مسیری است که هیتلر، ناپلئون، اسکندر، قذافی، صدام و بسیاری دیگر طی کردند. این همان نگرشی است که خشایارشا را وادار می‌کند شلاق بر تن دریا بزند که با چه جراتی نقشه‌ی وی برای تصرف یونان را به باد داد.
خودشیفته‌ها آن گاه که واقعیت خارجی را سد راه آمال و آرزوهای خود می ببینند چون قادر به عقب نشینی نیستند دست به انکار واقعیت می‌زنند. این زورآزمایی با واقعیت تا جایی پیش می رود که یا نور واقعیت آن‌چنان قدرتی باید که انکار آن دیگر از سوی آن‌ها ممکن نباشد ( که به سرانجامی چون هیتلر بیانجامد) و یا با در غلتیدن به ساز و کارهای دفاعی روان‌پریشانه قدرت تجزیه و تحلیل بهنجار خود را از دست بدهد. ترامپ اکنون در این موقعیت است. بعد از این با چه ترامپی مواجه خواهیم شد؟ تجربه نشان داده که انکار واقعیت کم و بیش ادامه خواهد یافت و فرد خودشیفته پس از برخورد با این نقطه عطف تلاش رقت‌انگیزی را برای ساختن محیطی متوهمانه پیرامون خود که مانع فروپاشی کامل‌وی شود ادامه می‌دهد. اگر در این تلاش موفق نشود روان پریشی تمام عیار در انتظار او خواهد بود.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
Forwarded from اتچ بات
دکتر فیروزآبادی

📎 انسان آفتابی- انسان مهتابی

🔺اسپینوزا چنین می‌گوید که اعمال آدمیان را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد:
1️⃣ کنش‌هایی که بازتاب ذهن فعال و آگاهانه انسان است و از درون او و در نتیجه تفکرش حاصل می‌شود
2️⃣ واکنش‌هایی که منشایی ناخودآگاه دارند و او به شکلی انعکاسی و بی‌آنکه از خاستگاه آن‌ها آگاه باشد انجام می‌دهد

🔺او به دسته اول Action و به دسته دوم Passion می‌گفت. در علم امروز می‌توان از دو اصطلاح Reflective و Reflexive استفاده کرد. از نظر اسپینوزا، تنها کنش های دسته اول هستند که می‌توانند اعمالی ارزشمند تلقی شوند.

🔺انسان اول، همانند آفتاب است. از خود نور دارد. منشأ آن در درون و حاصل فعل و انفعالات وجود خود او است. انسان دوم، همانند مهتاب است. برای درخشش به دیگری وابسته است. انسان مهتابی هویت خود را از بیرون می‌گیرد. جایگاه ثابتی ندارد. باید به دور هویتی دیگر بچرخد و از او نور دریافت کند که اگر نکند خود را تاریک و سرد می‌بیند. انسان آفتابی استوار است، پایدار است. هویتش را از خود و تفکر آگاهانه خویش می‌گیرد.

🔺انسان مهتابی از تنهایی گریزان است. اگر دیگری نباشد از مدار خود خارج می‌شود. انسان آفتابی خود منبع انرژی برای پیرامون خویش است.

🔺انسان مهتابی به آسانی حول هر فکری به چرخش در می‌آید و در جاذبه هر نیرویی اسیر می‌شود. انسان آفتابی را به این راحتی نمی‌توان تکان داد. او نیروی خود را از درون می‌گیرد

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
دكتر فیروزآبادی
Photo
به اطلاع می‌رساند که دوره‌ی فوق به دلایلی غیرقابل پیش‌بینی لغو گردید. ضمن پوزش، امید دارم با فراهم شدن امکانات لازم در آینده نزدیک آن را برگزار کنم. بدیهی است که اطلاع رسانی لازم در همین کانال انجام خواهد شد
📎 ترس از زندگی و ترس از مرگ (۱)

🔺 انسان درطی مسیر زندگی خود اتوموبیلی را می ماند که یا درحال حرکت است یا درکنار جاده توقف کرده تا دوباره اماده حرکت شود. انتهای مسیر مشخص نیست اما می داند که درنهایت راه به انتها می رسد. طی طریق خلاقانه و موثر مستلزم تعادل مناسب میان رفتن و ایستادن، حرکت و سکون است. زندگی عرصه پویای گسستن و پیوستن ها است. اما برخی از سکون و برخی از حرکت دچار ترس و اضطراب می شوند. چرا؟ چرا برای برخی گسستن دشوار است و برای بعضی پیوستن؟

🔺اتورانک، از روانکاوان اولیه حلقه فرویدی به این دو رویکرد ترس از زندگی و ترس از مرگ نام می دهد. آسیب های گذشته از یک سو و خمیرمایه ذاتی و سرشتی انسان از سوی دیگر دربعضی منجر به انکار نیاز به دیگری و حس همه توانی می شود و در بعضی دیگر به وابستگی دامن می زند که قطع بندناف روانشناختی را ناممکن می کند. این به رفتاری نوسانی و پاندولی در فرد مبتلا به روان نژندی می انجامد. حرکت به سوی جدایی و استقلال با تجربه حس ترس و تنهایی روبرو است و حرکت به سوی دیگری و جستجوی آغوش امن، ترس از رکود، بی حرکتی و مستحیل شدن هویت فرد در دیگری را به دنبال دارد.

🔺حرکت برای برخی به معنی جدا شدن ازجایگاه امنی که برای خود ساخته اند، حرکت به سوی ناشناخته ها و رسیدن به مناطقی است که نمی دانند چه در انتظار آن ها است. سکون ترجیح داده می شود اما بهایی که برای آن پرداخته می شود عدم استفاده از ظرفیت های بالقوه وجود خود است و حسرتی که بعد از مدتی به جا می ماند. احساس گناهی را بر فرد حاکم می کند که متفکرین اگزیستانسیال به آن اشاره ای خاص داشته اند. احساس گناه از بارور نکردن خود. برعکس بعضی دیگر از سکون دچار وحشت و ترس می شوند. گویی به حرکت معتاد شده باشند. ساکن شدن آن ها را با افکاری روبرو می کند که از آن هراس دارند. سکون برای آن ها یادآور مرگ است. آن ها را با این پرسش روبرو می کند که: خوب حالا چی؟

🔺در نزدیکی به دیگری خطر مستحیل شدن در او و از دست دادن هویت فردی وجود دارد و در دور شدن از دیگری خطر تنها شدن. فردی که به دیگری برای رهایی از تنهایی پناه می برد مانند کسی است که از ترس مرگ خودکشی کند چون هویت خود را در وجود دیگری حل می کند و آن که برای گریز از وحشت سکون و مرگ نیاز به حرکت مداوم دارد همواره در پشت ذهن پرتحرک خود وحشتی را حمل می کند که او را از ارام یافتن بازمی دارد و این اضطرار و اضطرابی دائمی در زندگی به او تحیل می کند که ارامش را از او سلب می کند

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎ترس از زندگی و ترس مرگ (۲)

🔺 در بدو ورود به دنیا طبیعت ما را مجهز به سیستم های غریزی می کند که با توسل با آن ها با جهان روبرو شویم. این سیستم های غریزی را پنکسپ به تفصیل در کتاب خود دیرین شناسی ذهن شرح داده است که شامل هشت سیستم اساسی است

🔺یکی از مهمترین این سیستم ها سیستم جستجوگر است که انتقال دهنده شیمیایی آن دوپامین است. سیستم جستجوگر به کمک دوپامین به ما کمک می کند تا محرک های آشنا را در محیط از محرک های نااشنا و گاه زیان بار تفکیک کنیم.. این که یک قیافه در جمع به نظرمان آشنا می اید و حسی از تکاپو و تلاش در ما شکل می گیرد که به دنبال درک این مطلب برویم که او کیست به مدد تحریک و فعالیت این سیستم انجام می شود. انگیزه ایجاد شده در ما برای تلاش و در پی پاسخ بودن مدیون دوپامین است. وقتی جستجو متوقف شد حالت خماری بعد از نشئگی دست می دهد و در ما نیازی شکل می گیرد که باز به دنیال جستجوی محرکی دیگر باشیم. سکون در بعضی افسردگی زا است چون سطح دوپامین بیش از حد نزول می کند. گویی همیشه نیاز به محرک و تحریک دارند. از آن سو به هنگام مراقبه، تن آرامی و استراحت انتقال دهنده های شیمیایی ترشح می شوند که ما را غرق در آرامش می کنند . این همان آرامشی است که نوزاد خفته در آغوش مادر به هنگامی که پستان او را در دهان دارد حس می کند. سیستمی که پنکسب به آن سیستم مراقبتی می گوید. این جا انتقال دهنده هایی مانند سروتونین و اکسی توسین در کار هستند. دراین حال فرد حسی از یگانگی و وحدت با جهان دارد که به او می گوید تنها نیست که می تواند همانند قطره ای در اقیانوس بیکران هستی شناور شود بی آن که نگران غرق شدن باشد. چون می داند که مانند همان اتوموبیل این زمانی است برای خنک شدن موتور تا بتواند بار دیگر به راه بیفتد. در به راه افتادن مجدد، یگانگی خود را به یاد می آورد و وظیفه ای که به عنوان موجودیتی خودآگاه و مسئول در زندگی دارد. پس خود را جدا از دیگری به عنوان وجود و هویتی مستقل می بیند که می تواند بی ترس از تنهایی درجهت تحقق خواسته های خود حرکت کند

🔺به نظر می رسد راه سالم برقراری تعادل میان این دو وجه وجود است. توان برقراری تعادل میان مسیرهای مختلف عصبی درمغز، توان تاب اوری تنهایی از یک سو و بودن با خویش و از سوی دیگر ظرفیت معاشرت با دیگری بدون حس از دست دادن هویت خود. توان گسستن و پیوستن پویا در زندگی.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📋 درنگ

#دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

فقدان لمس: تاثیر یک سال بدون آغوش بر بهداشت روانی ما

پیش از این از سوی این قلم ، چندین بار به اهمیت فقدان لمس در دوران کرونا اشاره شد و یادداشتی در همین رابطه در ماهنامه مدیریت ارتباطات ( اسفند ۹۸ و فروردین ۹۹) به چاپ رسید. اکنون نشریه گاردین در مقاله‌ای در ژانویه امسال به طرح همین موضوع پرداخته که ترجمه‌ی خلاصه‌ای از آن در این جا درج می‌شود.

نیاز به لمس در زیر سطح آگاهی به وجود می‌اید. پیش از تولد، زمانی که مایع امنیوتیک ما را در برگرفته و سیستم عصبی جنین شروع به تشخیص بدن خود از بدن مادر می‌کند بیانگر آن است که تمامیت حس ما از خویشتنمان ریشه در حس لامسه دارد. کاترینا فوتوپولو پروفسور علوم اعصاب روان پویانه psychodynamic neuroscience از یونیورسیتی کالج لندن بیان می‌کند که بدن انسان تمام مدل های خود‌ را براساس لمسی که از مراقبت‌گرهای خود دریافت می‌کند شکل می‌دهد. ما به تمامی به مراقبت کننده‌های خود برای ارضای نیازهای اساسی بدن وابسته هستیم.

نینا اسمیت ۴۰ ساله در جنوب لندن به تنهایی زندگی می‌کند. او در حال طی کردن روند بهبودی پس از یک صدمه نخاعی است که سه سال پیش رخ داده و مستلزم زمانی طولانی استراحت در بستر بوده است. او چنین می‌گوید: دوستان به ملاقات من می‌امدند، اما لمس ناممکن بود. او خود را برای قرنطینه‌ی اول آماده کرده بود و می‌دانسته چه باید بکند. به طور مثال می‌دانسته تا چه حد باید به پیاده‌روی روزانه پای‌بند بماند. او چنین می‌گوید که «بودن در محیط‌های مختلف به تدریج حس بهتری به شما می‌دهد». اما بعد از شش هفته وضع او بدتر شد. «تنهایی که پیش از این نیز با آن دست و پنجه نرم می‌کردم بیش از آنی که فکر کنم مرا آسیب‌پذیر کرده بود. من تلاش کردم که خود را حفظ کنم:».... اما ... با گریه چنین می‌گوید: «فکر نمی‌کنم که دولت در اعمال قرنطینه به هیچ وجه به فکر آنهایی که تنها زندگی می‌کنند بوده است».

به عنوان انسان بالغ، ما به اهمیت لمس تا زمانی که نباشد پی نمی‌بریم. ممکن است حس کنیم گم‌شده‌ای داریم اما شاید همیشه ندانیم که این آغوش دیگری است. پروفسور فرانسیس مک‌گلون عالم اعصاب از دانشگاه لیورپول و راهبر در زمینه لمس عاطفی با اشاره به این موضوع بیان می کند که : اما زمانی که از مشکل تنهایی سخن می‌گوییم اغلب آنچه اشکار است را فراموش می‌کنیم : افراد در تنهایی از لمس محروم هستند.

لمس تأثیری ژرف بر سلامت روانی و جسمی ما دارد.ما با دوستان نزدیک و افراد خانواده بیش از آنچه که می‌پنداریم از لمس استفاده می کنیم. به عنوان افراد بالغ ما به طور متوسط پنج دوست داریم که می‌توانیم سر بر شانه هایش بگذاریم. همین فرایند را در نخستی‌ها هم می‌بینیم.  در اجتماع بزرگ آن‌ها گروه پنج نفری در هر لایه ای خود را نشان می دهد که سرگرم لمس و جوریدن تن هم هستند این پیوندی را رقم می‌زند که به عنوان حایلی میان فرد و جهان عمل می کند. تعجبی ندارد که در پژوهشی که بی‌بی‌سی بر روی ۴۰۰۰۰ فرد از ۱۱۲ کشور در ۲۰۲۰ انجام داد سه واژه شایع برای توصیف لمس اینها بودند : ارامش، گرما و عشق

همچنان که همه گیری رو به گسترش است بسیاری از ما تلاش می کنیم تا با فشار روانی برخاسته از آن بدون آرامشی که لمس به ما می‌دهد مقابله کنیم. ما دارای نیازها و حد و مرزهای مختلف هستیم. مک گلون چنین می گوید که همه از فقدان لمس رنج نمی برند. اما فقدان کامل لمس به ویژه زمانی که هیجانات در حد بالایی قرار دارند فرایند برنامه ریزی شده مغز ما را که میراث سالهایی است که هنوز قادر به سخن گفتن نبودیم مختل می‌کند

لمس تعدیل کننده ای است که می‌تواند اثر درد و استرس را کاهش دهد. نشان داده شده که فقدان لمس با اضطراب بیشتری همراه است به هنگام شرایط استرس زا چون سوگواری یا از دست دادن شغل تماس بدنی با دیگری به سازگاری بهتر کمک می کند. به ویژه در تعدیل اثر هورمون کورتیزول. حتی اگر خیلی به تماس بدنی عادت نداشته باشیم بعد از مدتی محرومیت تماسی دچار « گرسنگی لمسی» می‌شویم.


🔻 لطفاً ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 دنباله ترجمه‌ی #دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌

تعداد افرادی که به تنهایی زندگی می‌کنند در بریتانیا از ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۷ شانرده درصد افزایش یافته و به ۷/۷ میلیون تن رسیده است. در شرایط پراسترس بدن ما به سختی می‌تواند هیجانات شدید را در خود بدون آن که کسی آن را در برگیرد جای دهد.گویی دیگری با در آغوش کشیدن ما بار ما را سبک می‌کند مطالعات متعدد از این فرض حمایت کرده که لمس به مغز پیامی را مخابره می‌کند که از پس مشکلات برمی آید چرا که کسی آنجا برای حمایت حضور دارد. این به بدن آرامش می‌دهد. مک گلون که از ۱۹۹۵ به بررسی مسیرهای پوستی که به مغز می روند پرداخته است بیان می‌کند که نرون هایی خاصی در پوست تمامی پستانداران اجتماعی پیام های الکتریکی را به بخش‌هایی از مغز که در پردازش هیجانات دخالت دارند مخابره می کنند و نقشی حیاتی در تکوین مغز اجتماعی و توان تاب آوری ما بازی می کنند.
تراکم این نرون ها در نواحی از بدن که از طریق آن ما خود را نوازش می کنیم بیشتر است. مانند شانه‌ها و پشت. تحریک آنها باعث آزادی اکسی‌توسین و دوپامین می شود و اثری مستقیم بر سطح کورتیزول دارد. در ۲۰۱۷ فوتوپولو در مطالعه ای نشان داد که حتی تماسی کوچک از سوی فردی غریبه می تواند احساس انزوای اجتماعی را کاهش دهد.

در زمان های محرومیت لمسی می‌توان به راه های خودنوازشی رو اورد. محققین نشان داده اند که تماشای رابطه از طریق تلویزیون یا فیلم یا لمس حیوانات می‌تواند تا حدی نقش جبرانی داشته باشد. این با اصطلاح « لمس نیابتی» از سوی فوتوپولو بیان شده است. مغز تجارب حسی را از راه های متنوع رمزگشایی می کند ما می‌توانیم درد و لذت دیگران را از طریق دیدن آن درک کنیم. این راه کاملی نیست اما بهتر از هیچ است.

محصولاتی چون پتوهای سنگین می‌توانند کمک کننده باشد. قراردادن آن روی سینه و شانه‌ها به ما حس آرامش بیشتری می‌دهد. تعامل با حیوانات نیز می‌تواند مفید باشد. گرسنگی لمسی بیانگر آن است که یک نیاز بنیادین مغفول مانده است. اما تکامل طرف ما است. زمانی که ما دوباره گرد هم بیاییم به سرعت به سازگاری دوباره دست می‌یابیم.

🔻پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
علی فیروزآبادی- روانپزشک
مهدی احمدی
🔻۱۰۰۱ پادکست
🔻 برنامه ۱۳، قسمت اول
🔻در رویاهای شبانه چه معنایی نهفته است؟


🔹 مهمان من در برنامه امروز دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکی در دانشگاه شیراز هست. با او درباره دنیای ناخودآگاه، رویا دیدن، جنون و نبوغ گفت و گو کردم.

******

🔹 ... در سفرِ زمان، خوداگاه چون قایق ضعیفی بر روی دریایی مواج و گاهی طوفانی با ماهی های بزرگ و کوچک، مهربان و خطرناک پیش می راند. دریایی طوفانی که به قول حافظ تنها راه عبور سلامت از آن کشیدن لنگر عقل با مستی و روان شدن در آن است: اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر/چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد ...

🔹 کانال دکتر فیروزآبادی را 👈🏾 اینجا دنبال کنید.

🔹 👈🏾 آدرس کلیه پلتفرمها برای شنیدن برنامه در ایران و سایر کشورها.
علی فیروزآبادی- روانپزشک
مهدی احمدی
🔻۱۰۰۱ پادکست
🔻 برنامه ۱۴
🔻 در رویاهای شبانه چه معنایی نهفته است؟

قسمت دوم

🔹 مهمان من در برنامه امروز دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکی در دانشگاه شیراز هست. با او در این قسمت درباره تکنیکهای تفسیر رویا گفت و گو کردم.

*****

🔹 ... در صفحات پیش رو به شما نشان خواهم داد که چگونه می توان با استفاده از یک تکنیک روانکاوانه، تفسیر رویاهای شبانه را ممکن نمود. همچنین خواهیم دید که چطور هر رویایی خود را در یک قالب قابل فهم از نظر علم روانشناسی با محتویاتی بسیار مهم که مرتبط با فعالیتها و زندگی روزانه فرد است، عرضه می کند.
اینها جملات آغازین کتاب تفسیر رویا اثر زیگموند فروید است...

🔹 کانال دکتر فیروزآبادی را 👈🏾 اینجا دنبال کنید.

🔹 قطعه خیام خوانی از Dan Rein.

🔹 👈🏾 آدرس کلیه پلتفرمها برای شنیدن برنامه در ایران و سایر کشورها.
📋 درنگ

#دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

پیرامون غریب‌گویی یک کارگردان سینما

آن که بتواند تو را به باور چرندیات وادار کند، می‌تواند تو را به سوی ارتکاب بی‌رحمی و قساوت سوق دهد.
                                                                    ولتر

در فضای همه‌گیری کرونا که انسان‌ها را وادار به تحمل بار هیجانات گوناگونی گرده است، برخی برای تعدیل احساسات غیرقابل تحمل خود به انواع و اقسام باورها و دیدگاه‌ها متوسل می‌شوند که بعضی از آن‌ها مصداق چرندیات هستند. اما کاربرد آن‌ها تخفیف دادن حس اضطراب و نگرانی‌ برخی از انسان‌ها در فضایی است که حس کنترل کمی بر روی آن وجود دارد.
آخرین اظهار نظرها از این دسته مصاحبه کوتاهی از یک کارگردان بود که در آن در قالب چند جمله بر تمامی اقدامات پیشگیرانه از قبیل زدن ماسک و جلوگیری از تجمعات خط کشیده و آن‌ها را بی‌معنی و بی‌مورد دانسته است. اگر اعتقاد به چنین جملاتی محدود و منحصر به همین فرد بود می‌شد خیلی نگران نشد اما واقعیت آن است که ذهن مضطرب بعضی از افراد در جستجوی چنین گزاره‌هایی از جانب افراد مشهور است تا از آن تاییدی برای دیدگاه‌های خود بسازند و از این طریق توجیهی برای رفتار خود پیدا کنند. انکار و نادیده گرفتن مشکل یکی از واکنش‌های شایع افراد در برابر خطر است و در شرایط کرونایی بعضی به علت آن که توان مواجهه و رویارویی مستقیم با خطر را در خود نمی‌بینند به شکلی ناخودآگاه به انکار آن می‌پردازند و آن را حاصل توطئه‌ای پنهان از جانب قدرت‌های جهانی می‌بینند. حال با پخش مصاحبه‌ای این چنینی خیالشان راحت می‌شود که می‌توانند به همراه دوستان در تعطیلات پیش رو به سفر بروند و از این طریق با توطئه دشمنان مبارزه کنند.
کرونا بیش از هر زمان دیگری اهمیت علم، رویکرد علمی و شواهد علمی را به ما نشان داد. شاید هیچ پدیده‌ی دیگری نمی‌توانست با چنین حجمی بطلان نسبی‌گرایی افراطی دیدگاه‌های پسامدرن را که برای علم اعتباری فراتر از جادو قایل نبودند نشان دهد. دیدگاهی که علم را نیز فرا-روایتی در کنار دیگر روایت‌ها می‌بیند به ناچار باید اعتباری برابر برای واکسن و معجون جادوگر قبیله قابل باشد. اکنون بشر این واقعیت را لمس کرده که تنها و تنها یک چیز است که می‌تواند او را در عبور از این گذرگاه مهم تاریخ پر فراز و نشیب یاری کند و آن چیزی جز علم نیست.
تا جایی که به باورهای عوامانه مربوط می‌شود می‌توان چنین گفت که این چنین باورهایی همیشه در تاریخ حضور داشته‌اند و علم راه خود را از درون چنین چالش‌های نفس‌گیری یافته و همچنان نیز به راه خود ادامه می‌دهد. اما می‌توان با آلن سوکال موافق بود که می‌گوید: " زودباوری در حوزه‌های کم اهمیت، اذهان انسانی را برای فریب خوردن در جنبه‌هایی که از اهمیت بیشتری برخوردارند مهیا می‌کند و از آن سو، مجهز شدن به تفکر انتقادی که علم را از شبه علم جدا کند به فرد قدرت مقابله با دروغ‌های قدرت‌مداران را می‌بخشد".

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 بازتاب

#دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

اعتماد به مثابه ملاتی در بنای جامعه

نوزاد انسانی به عنوان وجودی بی‌دفاع، ناتوان و نیازمند مراقبت دیگری پا به جهان می‌گذارد. رفتار مناسب مراقب‌گران و برآورده شدن نسبی نیازهای اولیه و اساسی وی در ماه‌های اول ورود به دنیا احساسی را در وجود او پایه‌گذاری می‌کند که می‌گوید: کسی آنجا است، کسی هست که بتوانی برای برآورده شدن نیازهایت به او تکیه کنی. این اساس شکل گیری "اعتماد اساسی" است که در دبدگاه اریک اریکسون روانکاو نامدار دانمارکی- آلمانی بازتاب یافته است. در صورتی که نیازهای نوزاد به شکل مناسب در سال اول ورود او به جهان ارضا نشوند با "بی‌اعتمادی اساسی" روبرو می‌شویم. این احساس در وجود فرد ریشه می‌زند که کسی به او اهمیتی نمی‌دهد، برای کسی سرنوشت و نیازهای او اهمیتی ندارد و بی‌دعوت قدم به این جهان گذاشته است.
این واقعیت که همگی ما با آن در سال اول تولد خود روبرو هستیم اهمیت شکل‌گیری اعتماد به عنوان ساختاری اساسی در سیستم روان را نشان می‌دهد. این امر زمینه‌ای برای برقراری پیوند استوار با دیگری فراهم می‌کند که در گام اول در خانواده به وجود می‌آید. اعتماد، به مثابه ملاتی افراد خانواده را همانند آجرهای یک ساختمان در کنار هم نگه می‌دارد و به ساختار خانواده استحکام می‌دهد. برپایه این اعتماد است که کودک که اکنون دیگر وارد دوران کاوشگری و کنجکاوی خود شده عزت نفس کافی برای ورود به دنیا و برقراری ارتباط با همسالان را پیدا می‌کند و قادر به تاب‌آوری جدایی از مادر می‌شود. اطمینان و اعتماد دارد که از مهد کودک که به خانه برگشت مادر آماده پذیرایی از او است. اما آن که در وجودش بی‌اعتمادی اساسی ریشه زده،  اضطرابی مداوم و دائمی و ترسی همیشگی از رها شدن، ترک شدن و تنها شدن را با خود حمل می‌کند. او قادر به تکیه کردن بر وجود خود به عنوان انسانی مستقل نیست. در آینده، انتظار می‌رود به دو سو متوجه شود: فردی وابسته و بی عزت نفس که همیشه باید دیگری را در کنار خود داشته باشد و یا انسانی پرخاشگر و سلطه‌جو که برای تخفیف اضطراب خود ناچار است در خود توهم برتری بر دیگران را بپرورد و اعمال قدرت کند.
شکل‌گیری اعتماد، اساسی برای سلامت روان ضروری است. هرچه باشد دنیای بیرون سرشار از احتمالاتی است که می‌تواند موجودیت ما را به خطر بیاندازد و ما موجودات انسانی از نظر بدنی ضعیف تر از آن هستیم که به تنهایی از پس خطرات برآییم. پس اعتماد، مارا به هم می‌پیوندد. فراتر از خانواده، نهاد‌های اجتماعی می‌توانند زمینه‌ساز شکل دادن به این حس بوده و با تقویت آن  شکل گیری ساختاری را موجب شوند که آحاد جامعه در آن به منزله اجرها، با ملات اعتماد به یکدیگر پیوسته و بسته شوند . بزنگاه‌های حساسی در حیات هر جامعه ای وجود دارند که اعتماد اهمیت خود را نشان می‌دهد. شهری را در نظر بگیرید که دچار زلزله شدید شده و بازماندگان نیازمند کمک و یاری هستند. مهمترین عامل در تاب‌آوری آن‌ها حسی درونی است که می‌گوید: کسی آنجا است که من می‌توانم روی یاری و کمک او حساب کنم. من تنها نیستم.
همه‌گیری کووید-۱۹ ما را با یکی از این بزنگاه‌های مهم در بعدی جهانی روبرو کرده است که طول مدت و حجم تلفات و گستردگی  آن نیز فراتر از یک سانحه از قبیل سیل و زلزله است. این همه‌گیری همانند سوزنی بر بالن خودشیفتگی انسان بود تا او را به رفتاری متواضعانه‌تر با طبیعت وادار کند و به او بگوید که قرار نیست دنیا مطابق با انتظارات خودخواهانه او بچرخد. در برابر چنین پدیده‌ای با واکنش‌های مختلف احساسی روبرو هستیم که از خشم و انکار و بی‌تفاوتی گرفته تا ترس و هراس و ناامنی و افسردگی را شامل می‌شود. در برابر این هیجانات که می‌توانند شکلی مخرب به خود گرفته و زمینه ساز شکل‌گیری اختلالات مختلف روان‌پزشکی شوند، اعتماد میان افراد جامعه از یک سو و برقراری رابطه‌ی توام با اعتماد میان جامعه و سیاستگذاران نقش پیشگیرانه دارد. جامعه در این شرایط بیش از پیش به تقویت این ملات نیازمند است.

🔻لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 ادامه بازتاب دیدگاه #دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌

در روزهای گذشته یا از دست رفتن دو تن از ورزشکاران نامدار در سنین جوانی با خیزش موجی از هیجانات در جامعه روبرو بودیم که بیش از پیش  به خشم، عصبانیت و ترس انسان‌ها دامن زد. گویی آدم‌ها به خود می‌گفتند وقتی سرنوشت دو فرد ورزشکار این باشد پس چه باید در مورد دیگران گفت؟ این حس ناامنی افراد را بیشتر کرده و مهمترین سوالی که از خود می‌پرسند این است که آیا می‌شد از مرگ آن‌ها پیشگیری کرد؟ بی‌اعتمادی به تردیدها در این زمینه دامن می‌زند و بر هراس و خشم و ترس افراد می‌افزاید و زمینه را برای بروز شایعاتی فراهم می‌کند که جامعه را در گردابی از احساسات منفی فرو می‌برد.

سخنان ضد و نقیض مسئولین در ماه‌های گذشته در مورد واکسن، تعلل بیش از حد برای ورود و استفاده از ان و عدم هماهنگی میان سیاستگذاران در اعمال یک روش منسجم در مقابله با همه‌گیری همه و همه به شکل گیری جو بی‌اعتمادی در جامعه دامن زده است. جامعه هراسان، خشمگین، سرخورده و افسرده است. با بازگرداندن اعتماد به آن می‌توان به جنگ این احساسات منفی رفت. در غیر این صورت با سست شدن هرچه بیشتر این ملات باید نگران جدا شدن آجرها از هم و فروریختن بنا باشیم.

🔻 پایان

درج شده در هفته‌نامه‌‌ی سلامت.‌ ۲۵ بهمن ۹۹

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📎 ملال کرونایی

🔺آن چه ملال می نامند در واقع حس کوتاهی زمان به خاطر یک‌نواختی است.
خو گرفتن همانا به خواب رفتن و کند شدن حس زمان است
تغییر عادت وسیله ای است که زندگی مان سستی نگیرد. حس زمانمان کاستی نپذیرد. راهی است برای رسیدن به جوانی، نیرومندی و گردش بی شتاب تجربه زمانمان و نوسازی حس حیاتمان
همچنان که انسان به روند عادی امور عادت می‌کند رفته رفته کوتاه شدن زمان محسوس می‌شود
توماس مان: کوه جادو، ترجمه دکتر حسن نکوروح

🔺"مان" در این اثر درخشان این دیدگاه را مطرح می‌کند که در کوتاه مدت ممکن است این حس دست بدهد که یکنواختی، زمان را کش می دهد و تنوع به آن شتاب می‌دهد. اما وقتی زمان را در ابعاد بزرگتر در نظر بگیریم قضیه برعکس می‌شود. تنوع، در مقیاس بزرگ به گردش زمان وسعت، وزن و استحکام می‌دهد.

🔺مثال بارز این وضعیت را می‌توان در زمانه‌ی کرونا دید. زندگی در قرنطینه و با محدود شدن روابط اجتماعی یکنواختی را حاکم کرده که در درازمدت تنبلی، سستی و کندی را به زندگی تحمیل می‌کند. این، به حس ملال می‌انجامد. در این حال زمان معنای خود را از دست می.دهد و روزها همه به هم  شبیه می‌شوند.

🔺برای غلبه بر این ملال چه باید کرد؟ به هر وسیله‌ی ممکن و به هر بهانه‌ای و در عین در نظر گرفتن محدودیت‌ها و  رعایت آنها باید در زندگی تنوع ایجاد کرد. برنامه‌ریزی در این جهت بستگی به سلیقه، امکانات و شخصیت افراد دارد. اما هرکسی می‌تواند در صورتی که در پی آن باشد راه‌هایی را برای مقابله با یکنواختی کرونایی پیدا کند.

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎 جان و تن

🟡 به همراه پسرش با قدم هایی کند و لرزان با چهره ای درهم کشیده و مغموم وارد می شود. به احوالپرسی من جوابی نمی دهد و به کندی زبان باز می کند. پسر میان صحبت می دود که: مادرم تا 9 ماه قبل مشکل خاصی نداشت. آن زمان به علت خونریزی، رحم و تخمدان هایش را برداشتند. از آن زمان به بعد دگرگون شده و در خانه یک گوشه نشسته و خیره می‌شود. غذا خیلی کم می خورد و با کسی صحبت نمی کند. توضیح من در این مورد که در این سن و سال برداشتن رحم و تخمدان‌ها شاید به پیشگیری از بدخیمی احتمالی و افزایش طول عمر او کمک کرده باشد هیچ تغییری در واکنش‌های وی ایجاد نمی‌کند.

🔴 ارگان های بدن فراتر از عملکرد و وظیفه اصلی که به عهده دارند، گاهی نقشی نمایشی و نمادین از خود نشان می دهند. در زنان، اندام های تولید مثل – رحم و تخمدان ها – نماد زنانگی، سلامتی و شادابی می شوند و از دست دادن آن‌ها ناامیدی، افسردگی و رخوت را بر تن و جان حاکم می کند. در مرد، گاه قلب این نقش را بازی می کند و برای وی بدل به نماد شهامت، شجاعت و قدرت می‌شود. پس از عمل جراحی قلب باز، افسردگی یکی از عوارض شایع در مردان است. این امر بیانگر اهمیت معنای بارتاب یافته از یک واقعیت در ذهن انسان است که فراتر از عوامل زیستی و جسمی می تواند تاثیراتی بیمارگونه بر روان انسان تحمیل کند

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
خیره در حسرت خواب
راز دل با مهتاب
گوش با خلوت شب
در درون, دل بی‌تاب
فکر فردای دگر
داغ دل های خراب
خش خش مرد سحر
دیدگانی پر آب
آه افسوس چه زود، یار سیمین پیکر
روی در کرد نقاب
باز من ماندم وتاریکی شب
باز تنهایی ناب
باز سردی و سکوت
باز بی هیچ جواب


۹۹/۱۲/۸
📋 درنگ در مورد آزار جنسی. ۱/۳

#دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

آزار جنسی: واقعیت-خیال، مرتکب، قربانی، درمانگر، قاضی

بنیانگذار روانکاوی، در جریان برخورد با بیماران مبتلا به مشکلات بدنی غیرقابل توجیه ( هیستری ) و بررسی سرگذشت آن‌ها به گزارش‌های متعددی برخورد کرد که حاکی از آن بود که بسیاری از این افراد در دوران کودکی در معرض آزار جنسی به ویژه از سوی محارم قرار داشتند. حجم این گزارش‌ها حیرت انگیز بود. زمانی که فروید نتیجه بررسی‌های خود را به همکارانش ارایه داد با سردی، ناباوری، تحقیر و حتی تهدید به اخراج از محافل علمی روبرو شد. جنبش نوپای روانکاوی در معرض فروپاشی بود. بنابراین فروید در یک عقب‌نشینی آشکار دست از فرضیه ابتدایی خود ( فرضیه اغوا) کشید و آن را با فرضیه‌پردازی در مورد رومانس خانوادگی و عقده اودیپ جایگزین کرد. بعضی، دخالت انگیزه‌های شخصی را نیز در این تصمیم فروید بی‌تاثیر ندانسته‌اند. در این دیدگاه تازه آن چه بیمار نقل می‌کرد نه حاصل واقعیت خارجی که برخاسته از تمایلات ذهنی او بود. تمایلاتی که خود را در قالب فانتزی‌های گوناگون از جمله ارتباط جنسی با محارم نشان می‌داد‌. از آن پس رویکرد روانکاوی به سوی کار با دنیای ذهنی بیمار حرکت کرد بی‌آنکه دغدغه آن را داشته باشد که در بیرون چه گذشته است.
اما در همان زمان کسانی بودند که با شک و تردید به این تجدید نظر نگریستند از جمله یکی از شاگردان نزدیک فروید، شاندور فرنتزی روانکاو مجار که همچنان بر این باور بود که شیوع آزار جنسی می‌تواند به همان اندازه‌ای باشد که از سوی بیماران گزارش می‌شود. با گسترش روانکاوی و بایکوت کسانی چون فرنتزی دیدگاه مسلط در روانکاوی برای سال‌ها همان دیدگاه فانتزی‌مدار بود و روان‌پزشکی را نیز به نوعی تحت تاثیر خود قرار داد. با باز شدن فضای جوامع در بعد از جنگ جهانی دوم و گسترش نهضت‌های برابری طلبانه در دهه ۶۰ بار دیگر توجه به تاریخچه آزار جنسی جلب شد. جامعه با این واقعیت روبرو شد که فرنتزی و دیگر واقعیت مداران برحق بودند. به طور مثال آمارها از شیوع ۱۶ درصدی ارتباط با محارم در آمریکا خبر دادند. اما در این میان پای ژورنالیست‌ها و وکلا نیز به این میدان کشیده شد که هریک از منظر خود به این داستان‌ها نگاه می‌کردند و دود حاصل از جنجال‌ها و خبرسازی‌هایی که حول این پدیده شکل گرفت گاه به چشم بیماران و قربانیان رفت. برخاسته از همان دیدگاه فانتزی‌گرایانه روانکاوی بعضی قربانیان را به این متهم کردند که خیالات خود را به جای واقعیت نشانده و حتی پا را ازاین فراتر گذاشته و روانکاوان را متهم به کاشتن خاطره در ذهن بیماران در جریان روانکاوی کردند و اصطلاحی مطرح شد به نام "سندرم خاطره کاذب". واکنش دفاعی جامعه در برابر این پدیده قابل پیش‌بینی بود. انکار، اولین واکنش افراد در قبال واقعیت غیرقابل تحمل است. اگر جامعه بخواهد واقعیت را بپذیرد به ناچار باید با مسئولیت خود در قبال آن مواجه شود. خانواده بزرگ همانند خانواده کوچک برای حفظ کیان خود به ناچار دیوار حاشا را بلند می‌کند.

بیماران می‌توانند واکنش‌های متنوعی در رابطه با صحت و دقت خاطرات آسیب‌زای خود داشته باشند و این می تواند در طول مرحله ابتدایی درمان تغییر کند که شامل مرحله پردازش خاطرات دردناک می‌شود. این امر می‌تواند فارغ از این رخ دهد که آیا خاطرات همیشه واضح بوده یا تا حدی هشیار بوده‌اند و یا این‌که سالها بعد از واقعه یادآور شده‌اند. برخی از بیماران در مورد صحت و دقت خاطرات خود مطمئن هستند. بعضی دیگر در این مورد شک دارند و ذهنشان به سوی عدم باور متمایل است. این بیماران در جستجوی عللی دیگر برای تصاویر ذهنی، حس‌های بدنی و واکنش‌های شدید احساسی که تجربه می‌کنند برمی‌آیند به طور مثال فرض می‌کنند که این‌ها از یک بیماری ذهنی یا برخی علل غیرقابل درک منشا می‌گیرند. نوسان میان باور و عدم باور امری شایع است.

🔻 لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 درنگ در مورد آزار جنسی. ۲/۳

در مراحلی از درمان، بیمار می‌تواند به شکل مستقیم یا غیرمستقیم درمورد اعتبار خاطرات خود پرسش کند. در واقع از این طریق بیمار می‌گوید: " مرا باور داری؟". این پرسشی است که در زمان‌های سردرگمی شدید، عدم قطعیت و آسیب‌پذیری رخ داده و برخاسته از نیاز به کسی یا چیزی است که به آن چنگ بزند. پاسخ درمانگر به این پرسش می‌تواند اثری ژرف و دراز مدت بر فرایند درمانی به جا بگذارد. پیش‌دستی کردن درمانگر از طریق آموزش مناسب در مورد بی‌طرفی وی می‌تواند از سوء برداشت بیمار پیشگیری کرده و برون‌فکنی تعارضات او و حس دوگانه‌اش نسبت به خاطرات را به حداقل برساند و درمان را در مسیر مناسب قرار دهد.
موضع‌گیری به نفع پذیرش یا نفی خاطرات مراجع زمانی که تاییدی برای آن وجود ندارد بیمار را در وضعیت پرتعارض‌تری قرار می‌دهد. به طور مثال، اگر درمانگر بگوید که او را باور دارد، امکان عدم باور را از بیمار می‌گیرد. بیمار گاه به این عدم باور به عنوان راهی باز برای کار کردن با احساسات متعارض و دردناک خود نیاز دارد.

اگر درمانگر چنین نشان دهد که بیمار را باور نمی‌کند، او احساس عدم حمایت، بی اعتمادی و ناتوانی در کنکاش بیشتر جنبه‌هایی که باید با آنها کار کند پیدا می کند.
با در نظر گرفتن فقدان تایید از سوی منابع مستقل این احتمال مطرح است که خاطرات بیمار در کل یا در مواردی دقیق نباشند. بیمار نیاز دارد که آنچه که بر وی گذشته و معنایی که از آن درک می‌کند مورد کنکاش قرار گیرد. اگر درمانگر به نفع باور یا عدم باور موضع‌گیری کند این فرایند با اختلال روبرو می‌شود.
خاطرات منبعی عظیم برای تعارض و احساسات متناقض هستند. این چالشی است که بیمار باید راه خود را از میان آن پیدا کند و در این میان نیازمند حمایت است. درمانگری که موضعی باور‌مندانه یا عدم باورانه نسبت به گزارش‌های بیمار اتخاذ کند بدل به بازیگری در مثلث قربانی- ناجی-مرتکب می‌شود. بیمار نسبت به درمانگر احساس نجات یافتگی یا قربانی شدن پیدا می‌کند. در هر کدام از این‌ها درمانگر در نقش مرتکب نیز قرار می‌گیرد.
اگر درمانگر باور کند و مراجع حرف خود را پس بگیرد و آشکار شود که خاطرات تا حدی یا به شکل کامل درست نبودند، آنگاه این درمانگر است که در رنج و درد او با تشویق وی به باور داشتن خاطرات مشارکت داشته است. اگر درمانگر باور نکند، احساسات مراجعش را جریحه‌دار می‌کند، صرف نظر از آنکه در نهایت خاطرات درست یا نادرست از آب در آیند. درمانگر هم بدل به یکی دیگر از آن‌هایی می‌شود که به او به دیده شک و تردید نگریسته و تجربه او را زیر سوال برده است. فارغ از درستی یا نادرستی خاطرات، درمانگری که باور یا عدم باور خود را آشکار کند مانع طی طریق بیمارش در مسیر بهبودی و موجب محدود شدن توان او برای رشد و التیام می‌شود.

به طور اجمالی می‌توان چنين گفت كه خاطرات مرتبط با اسيب احتمال كمی دارند كه به كلی بدون هيچ زمينه‌ای و از سوی تخيل بيمار خلق شده باشند اما دقت اين خاطرات در نبود منبع مستقلی براي تأييد بايد مورد شك واقع شود چرا كه حافظه در طول  زمان دچار تعديل می‌شود
به عبارتی خاطرات به اندازه‌ای "درستند" كه در اتاق درمان از سوی درمانگر مورد توجه قرار گيرند و روی آن‌ها كار شوند اما آن اندازه "دقيق" نيستند كه بتوانند برای ادعای حقوقی بر عليه مرتكب استفاده شوند. به طور مثال فردی می‌تواند به هنگام كنكاش در خاطرات خود فرد "الف" را به ارتكاب عمل متهم كند در حالي‌كه اين عمل از سوی فرد "ب" انجام شده باشد.

از آن سو، بررسی سرگذشت متجاوز در بسیاری از مواقع ما را با این حقیقت تلخ روبرو می‌کند که او خود زمانی قربانی بوده و اکنون در گذر زمان در تلاش برای جبران تجربه‌ی آسیب به برگرداندن میز متوسل می‌شود. او خشمی را در درون حمل می‌کند که برگرفته از تجربه‌ی آسیب‌های گذشته و همانند سازی با پرخاشگری است که زمانی اسیر دست او بوده است. از قربانی دیروز تا جلاد امروز راهی نه چندان طولانی است.

🔻 لطفاً ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 درنگ در مورد آزار جنسی. ۳/۳

قربانی ماجرا نیز به گونه‌ای دیگر در صدد جبران و مرهم گذاشتن بر آسیب‌های دیروز است. او،  در یک تکرار وسواس‌گونه آن چنان که روانکاوان می‌گویند تلاش برای بستن پرونده‌ی آسیب دارد. «شاید این بار، در این زمان، در این مکان، این انسان به شکلی دیگر، به گونه‌ای دیگر با من برخورد کرد تا بتوانم نقطه ‌ای بر این فراز پر آسیب گذاشته و به سر خط بازگردم». به امید آن که این بار قادر به تبدیل منبع آسیب به عامل حمایت شود در چرخه تکراری آسیب اسیر می‌شود. در سال‌های اول زندگی آن که باید عامل حمایت و منبع امنیت باشد در مقام آزاردهنده‌ای ظاهر شده که همچنان این پرونده را در ذهن و روانش باز نگه داشته است. آن زمان به عنوان کودکی بی دفاع کنترلی بر اوضاع نداشت اما اکنون می‌خواهد به عنوان انسانی بالغ کنترل رابطه را به دست بگیرد تا شاید آزار گر را به مراقبی مهربان بدل کند اما این تلاشی نافرجام است که تنها به تکرار تجربه‌ی آسیب منجر می‌شود.

سخن کوتاه، بدون ژرف‌اندیشی در مفهوم آسیب و عوامل موثر بر ان، برخورد سطحی، ژورنالیستی و در بوق و کرنا کردن تجربه‌ی آسیب نه تنها کمکی به حل و فصل آن نمی‌کند که به نوعی به تشدید و تکرار آن در جامعه دامن می‌زند و به لوث شدن اصل مسئله می‌انجامد. آموزش را باید از خانواده، مدرسه و نهادهای اجتماعی آغاز کرد و واقعیت تلخ آسیب را به رسمیت شناخت. کودکان بیش‌تر از همه جا در خانه‌ی خود در معرض آسیب قرار دارند آن هم از سوی آنانی که باید منبع امنیت و حمایتشان باشند. حمایت‌های اجتماعی قدرتمند از سوی نهادهای مربوطه برای دفاع از حقوق آن‌هایی که هیچ پناهی در موقعیت‌های آسیب‌زا ندارند امری به شدت حیاتی و ضروری است تنها از این طریق است که می‌توان از تکرار چرخه ی آسیب پیشگیری کرد.

🔻پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
2025/02/24 18:19:31
Back to Top
HTML Embed Code: